ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghinews/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

روستای حارث آباد سبزوار

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

سبزوار

مجله اینترنتی اسرارنامه

دکتر مهیار علوی مقدم

بایگانی

پیوندها

جملات زیبا و بی نظیر بیهقی

سه شنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۲، ۰۲:۴۶ ب.ظ

جملات زیبا و بی نظیر از ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

و این افسانهاى است بسیار با عبرت.و این همه اسباب منازعت ومکاوحت، از بهر حُطام دنیا، به یک سوى نهادند. احمق مردا که دل در این جهانبندد، که نعمتى بدهد و زشت باز ستاند!...

فصلی خوانم از دنیای فریبنده بیک دست شکر پاشنده و بدیگر دست زهر کشنده،گروهی را بمحنت آزموده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانیده،تا خردمندان را مقرر گردد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است.

و چه بسیار مردم بینم که امر به معروف کنند و نهی از منکر و گویند بر مردمان که فلان کار نباید کرد و فلان کار بباید کرد و خویشتن را از آن دور بینند.

صعبا فریبنده که این درم و دینار است! بزرگا مردا که ازین روی برتواند گردانید...

وی رفت و آن قوم که محضر ساختند رفتند و ما را نیز می بباید رفت که روز عمر بشبانگاه آمده است.

گنجشک را آشیانه باز طلب کردن مُحال است

نگاره: ‏بررسی رمان در تاریخ بیهقی

گروه ادبیات سایت تبیان زنجان

 دراین میان بررسی رمان در تاریخ بیهقی کاری است شگفت انگیز ، یکی از موجباتی که کتاب تاریخ بیهقی را خواندنی و مطبوع کرده است لطف داستان  پردازی است . این که خواننده هنگام مطالعه مجذوب آن می شود و می خواهد موضوع را یکسره دنبال کند تا به پایان رساند.

تاریخی بیهقی را از جهات چندی می توان در طول تاریخ که از زمان نگارش تا به امروز برآن می گذرد حدود 1000 سال چندان هم مورد اعتنا واقع نگردیده و به نوعی غفلت هم دچار شده است .

این کتاب را از مناظر گوناگونی می توان مورد بحث و بررسی قرار داد وکثرت این نظرگاه ها سبب شده تا به آن ساختاری چند جانبه بدهد وآن را نه تنها کتابی تاریخی صرف بلکه ادبی وهنری نیز قلمداد کرد .

تاریخ بیهقی صرفا تاریخ نیست بلکه مانند یک رمان ، دارای شگردهای خاص و پیچیده ی داستان نویسی است اما نمی توان گفت هدفش کاملا رمان است .

 مقدمه

در تاریخ بیهقی اشخاص داستان فراوانند و از طبقات گوناگون شاه ، شاهزاده ، وزیر . ندیم ، نیک اندیشان ، بد کرداران وبسیاری دیگر را در این کتاب می توان دید که هر کس بسته به تاثیر و اهمیتش جلوه گر است ورفتاری دارد در خور منش و مقام خویش نه تنها مردان بلکه زنان نیز الته به ندرت در قصه دارای نقشی بارزند وچشم گیر است . اما قهرمانان اصلی که وقایع مهم کتاب زاییده وجود او است شاه مسعود است .

 از سوی دیگر نباید از یاد برد که این کتاب چنان که از نامش پیداست – تاریخ بیهقی – تاریخی است که ازنظرگاه شخصی که مدت ها در اشراف امور قرار داشته است وشغل چند وجهی دبیری و رساله پردازی به او محول بوده ، روایت شده است . به این معنا که گزارشگر این تاریخ هرچند وقایع را مستند و با ماخذ بیان می کند، اما حضور او را درهمه ی روایات می توان احساس کرد ، البته منظور از این حضور ، وجود فیزیکی نیست ، بلکه حضور روح ، ذهن و زبان او در خلال روایات است . اگر از بوسهل روایت می کند ، اگر اوصاف خواجه حسن میمندی را بر می شمارد .

 اگر از استادش بونصر مشکان می گوید . اگر از قهرمان اصلی کتابش سلطان مسعود سخن می گوید واگر از سایر بزرگان ومحتمشان بارگاه غزنوی حدیث می کند. درهمه جا می توان حضور اورا حس کرد . بیهقی چنان که خود بارها درکتابش عنوان می کند قصد دارد طرحی نو وگونه ای دیگر از تاریخ نویسی ارائه دهد وحتی سعی می کنداین همه جزء نگری اش را هم توجیه کند و البته همین شکستن سنت مختار است که کتاب او را بوی دگر داده و حضور روح بیهقی ، ادیب مورخ ، دبیر و البتّه ناصح را در همه جا شهادت می دهد .

اشاره شد که تاریخ بیهقی صرفا تاریخ نیست بلکه مانند یک رمان دارای شگردهای خاص و پیچیده داستان نویسی است . در تعریف رمان این چنین آمده است :« داستانی است که بر اساس تقلیدی نزدیک به واقعیت از آدمی و عادات و حالات بشری نوشته شده باشد و به نحوی از انحاء شالوده ی جامعه را خود تصویر و منعکس کند.»4

هگل رمان را حماسه بورژوایی وجانشین حماسه عصر قهرمانی می داند« هدف رمان همانند هنر حماسی باز نمودن جهان در تمامیت آن است ».

به نظر هگل تقابل بین رمان وحماسه تقابل در دوران تاریخ جهانی است که در حقیقت  حماسه شعر قلب و رمان نثر زندگی است .

در این مقاله سعی شده ویژگی هایی یک رمان که عبارتنداز : 1- شخصیت های رمان 2- طرح رمان 3- محتوی 4- فضا 5- گفتگو 6-زاویه دید را در تاریخ بیهقی مورد بررسی قرار داده .

 محتوای مقاله

1-  شخصیت :

بعضی رمان ها یک شخصیت محوری دارند وبعضی ، دارای شخصیت های متعدد هستند . تاریخ بیهقی از نوع دوم است . درست است که زمان ومکان وشخصیت ها تاریخی اند ، اما بیهقی آفریننده است وشخصیت های پویا و کارساز می سازد این شخصیت ها به نوعی ترجمان احساسات و عواطف جامعه خویش اند.

شخصیت اصلی او امیر مسعود است ، درکنار او شخصیت های فرعی مثبت
(احمد بن حسن میمندی) و منفی (بوسهل زوزنی) و….. حضور دارند.

شخصیت نوعی هم دارد . شخصیتی را با عمل و رفتاری مشخص که نماینده گروهی از مردم یا درباریان است ، چه منفی و چه مثبت ، می آفریند ومعرفی می کند . مانند (آینده نگری بونصر مشکان در ماجرای امیر محمد که شخصیت او را قابل تعمیم به پدریان می کند.) 
« گفتم زندگانی خداوند دراز باد ، دارم نصیحتی چند ، اما اندیشیدم که دشوار آید که سخن تلخ باشد و سخنانی که بنده نصیحت آمیز باز نماید ، خداوند باشد که با خاصگان خویش بگوید و ایشان را از آن ناخوش آید و گویند :« بونصر را بسنده نیست که نیکو بزیسته باشد ؟ دست فرا وزارت و تدبیر کرد !»  وصلاح بنده آن است که به پیشه دبیری خویش مشغول باشم و چشم دارد که که وی را از دیگر سخنان عفو کرده آید .

 گفت : البته همداستان نباشم وکس را زهره نیست که در این ابواب با من سخن گوید ، چه محل هر کس پیداست . گفتم : زندگانی خداوند دراز باد ، چون فرمان عالی براین جمله است ، نکته یی  دو سه باز نماید ودر باز نمودن آن حق نعمت خاندان بزرگ را گزارده باشد . خداوند را بباید دانست که امیر ما ضی مردی بود که وی را درجهان نظیرنبود به همه بابها ، و روزگار او عروسی آراسته را مانست ، و روزگار یافت و کارها را نیکو تامل کرد ودرون و بیرون آن را بدانست و راهی گرفت و راه راست نهاد وآن را بگذاشت و برفت . وبنده را آن خوش تر آید که امروز بر  راه وی ر فته آید و گذاشته نیاید که هیچکس را تمکین ‌آن باشد که خداوند را گوید که « خلال کار بد کرد ، بهتر از آن عیبایست » تا هیچ خلل نیفتد . و….. گفت :« سخت نیکو سخنی گفتی و پذیرفتم که هم چنین کرده آید ».

رمان نویسان گاهی اوقات شخصیت هایشان را با توصیف ظاهر آنان به خواننده معرفی می کنند و در بخشش های دیگر به تجزیه وتحلیل ماهیت روانی و اخلاقی آنها می پردازند به درون شخصیت ها رفته وعادات ، طبیعت ، خصلت و مکنونات قلبی شان را آشکار می کند. این ویژگی را در توصیف بوسهل زوزنی می بینیم.

« این بوسهل مردی امام زاده ومحتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده – و لا تبدیل لخلق الله – و با آن شرارت دلسوزی نداشت و همیشه چشم نهاده بودی تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری خشم گرفتی و آن چاکر را لت زدی و فرو گرفتی ، این مرد از کرانه بجستی و فرصتی جستی و تضریب کردی و المی بزرگ بدین چاکر رسانیدی و آنگاه لاف زدی که فلان را من فرو گرفتم– و اگر کرد ، دید و چشید و خردمندان دانستندی که نه چنان است و سری می جنبانیدندی و پوشیده خنده می زدندی که وی گزاف گوی است.»

ازهنرهایی دیگر بیهقی در شخصیت نهایی ، طراحی های متعدد از نکات برجسته آدم هایش است ، آن شخصیت را در ذهن خواننده جا می دهد مثلا برای دهن بین بودن مسعود از زبان علی قریب :«………….. اما دانم که این عاجزان این خداوند زاده را بنگذارند تا مرا زنده ماند که بترسند ووی بدین مال و حطام من نگرد وخویش را بدنام کند.»

بیهقی خالقی منصف است . اگر شخصیت مثبت او اشتباه کند . آن را بیان می کند و اگر شخصیتی منفی از مسأله ای انحرافی مبرا بود، از او دفاع می کند.

2- طرح :

طرح بسیار قوی است . حوادث و وقایع را درچارچوبی از قبل تعیین شده ، انتظام می بخشد و در آن اتفاقات را به گونه ای به هم پیوند می دهد که مطلب در عین استقلال ، جزئی از کل به حساب می آید .

3-  محتوی:

در رمان معمولا صحبت از بحران های اخلاقی و عاطفی و حوادث و موقعیت هایی که در محدود مشاهده همه ما است به میان می آید . بر رمان فرض است تا بی ابهام ، ملاک و معیارهای احساسی واخلاقی که بشر بر اساس آنها می زید و نیز به تمامی مسائل اخلاقی و رفتاری که هر روز در احاطه آنها قرار دارد بپردازد بعضی از نویسندگان فقط لفاظی می کنند اما درون مایه کار بیهقی از واقعیت ومضمونش خود جامعه است از چهره مسعود پرده بر می دارد از ظلم دربار می گوید وشخصیت منحط درباریان را نشان می دهد برای مثال چهره اصلی وشخصیت تاریخ بیهقی سلطان مسعود است که از خلال حوادث مختلف تاریخ بیهقی ، این حقیقت ، آشکارا به چشم می خورد که مسعود پادشاهی با سواد و درس خوانده و معلم دیده بوده است . وی در فارسی خواندن و نوشتن به تصدیق گواهانی چون بونصر مشکان و بیهقی و عبدالغفار ، درخاندان غزنوی بی نظیر بوده است . بیهقی می گوید : « نامه را امیر توقیع کرد و به خط خویش فصلی زیر نامه نبشت سخت قوی ، چنان که او نبشتی ملکانه » . مسعود از علم مهندسی نیز مطلع بود ودر هندسه ومهندسی آیتی بوده است .

سلطان مسعود غزنوی مردی است که گویی سوگند خورده دمی به یاد رعایای خود نباشد ودمی ازخوش گذرانی دست برندارد . سربازارن می روند و به ضبط و توقیف اموال رعایا مشغول می شوند ، امیر هم درکنار سربازانش به نشاط و شراب مشغول است ، چنان که دمی از باده گساری نمی آساید .

وقتی که سلطان مسعود در دندانقان شکست می خورد ، می گوید :« غم خوردن سودی ندارد پس به سر نشاط باز می شود و شراب می خورد ».

سلطان مسعود ، امیری مستبد و خود سر بوده است و گاهی به صراحت به استبداد رای خود نیز اقرار می کند . چنان که در نامه ای که پس از شکست دندانقان به ارسلان خان ، خان ترکستان می نویسد ، اشاره می کند که رای درست آن بود که سوی هرات می رفتم ، همان طوری که به من گفتند . « اما مارا لجاجی و ستیزه ای گرفته بود خواستیم که سوی مرو رویم آن نادره (شکست دندانقان ) افتاد . سوی مرو رفتیم و دل ها گواهی می داد که خطای محض است ».

سلطان مسعود ، به رغم خود رایی اش به « مشورت » سخت معتقد است . بیهقی در جاهایی دیگر ، شخصیت سلطان مسعودرا این گونه بیان می کند که او زود تحت تاثیر سخنان اطرافیان خود قرار می گیرد . « از خداوند هیچ عیب نیست . عیب از بدآموزان است .»

یکی از شگردهای سلطان مسعود این است که وقتی می خواهد دست به کاری بزرگ و ناپسند بزند چون می داند کارش توجیه پذیر نیست ، خود از شهر خارج می شود. چون فرمان می دهد حسنک را بردار کنند، قصد شکار و نشاط سه روزه می کند وبا ندیمان وخاصگان ومطربان از شهر خارج می گردد.

سلطان مسعود صفات پسندیده هم داشت ، از قبیل : شرم ، حلم ، رحمت ، بزرگی و کریمی . چنان که وقتی بوسهل زوزنی در شهر بلخ در امیر می دمید که حسنک را بردار باید کشید ، می خوانیم :

« امیر بس حلیم وکریم بود ، جواب نگفتی » بیهقی اضافه می کند:« توان گفت از وی کریم تر وحلیم تر پادشاه نتواند بود». در داستان بوسعید سهل نیز بیهقی نوشته است :« امیر مسعود را شرمی ورحمتی بود تمام .»

صفت پسندیده ی دیگر سلطان مسعود، حق شناسی و قدر دانی اوست . سبب انتخاب خواجه احمد حسن را به وزارت چنین ذکر می کند: « خواجه به روزگار پدرم آسیب ها و رنج ها دیده است وملامت کشیده .»

مهم تر از همه ، آن است که بیهقی در خطبه ی مجلد دهم تاریخ خود ، به کنایه ، همه ی چیزهای گفتنی را درباره ی ولی نعمت خود گفته و پوشیده به بی لیاقتی او نیز اشاره کرده است .« چه بود ازآن چه باید پادشاهی را که امیر مسعود- رضی الله عنه – را آن نبود ، از خشم و خدمتکاران واعیان دولت وخداوندان شمشیر و قلم و لشکر بی اندازه و پیلان و ستور فراوان و خزانه ی بسیار ؟ اما چون تقدیر چنان بود …………. این ملک – رحمه الله علیه – تقصیری نکرد، هر چند مستبد به رای خویش بود وشب و شب گیر کرد ، و لکن کارش بنرفت که تقدیر کرده بود ایزد ، عز ذکره ، در ازل الآزال که خراسان چنان که باز نمودم رایگان از دست وی برود و خوارزم وری وجبال هم چنین .»

4-فضا :

زمان ومکان با هم فضا را تشکیل می دهند. بیهقی در فضا سازی دستی قوی دارد ، سعی می کند حوادث را به گونه ای پیش خواننده مجسم کند که او احساس کند از نزدیک شاهد ماجراست .

گنجینه  لغات  واصطلاحات ، تسلط ، ترکیب وبار معنایی کلمات ، تقدّم و تأخر ترکیبات . دستکاری درنظام متعارف جمله بندی و دخل تصرف در ژرف ساخت جمله ها . تسلط به فنون بلاغی و فصاحی ، شناخت صرف و نحو و تخیل قوی و بیانی رسا به نویسنده کمک می کند تصاویر و فضاهایی  بی نهایت بدیع و خوش منظر را بیافریند (توصیف جنگ داندانقان).

5-گفتگو :

در داستان کوتاه ونمایش نامه کاربرد فراوانی دارد گاهی درونیات وشخصیت افراد را نشان می دهد وگاهی حوادث را بیان می نماید گاهی در یک موقعیت خاص . گفتگو جنبه یی بحث و مناظره بین افراد را پیدا می کند وبه گونه ای جانبی فضا سازی و شخصیت پردازی می شود .(گفتگو ی حسنک و احمد میمندی با بوسهل در مجلس محاکمه حسنک).

6- زاویه دید :

اولین نکته ای که در این موضوع به نظر می رسد حدود اعتبار اسناد و منابع کار بیهقی است که همه اطلاعات او برآنها متکی است . در درجه اول بسیاری از مندرجات تاریخ وی چیزهایی است که به چشم دیده و با اصطلاح خود او « از دیدار خویش» نوشته است .

درخلال تاریخ بیهقی مکرر می بینیم نویسنده برای جلب توجه خواننده تصریح
 می کند که خود در فلان واقعه حاضر بوده ودرکجا قرار داشته ، چه گفته وچه شنیده است . شگفت آن که دقت نظر بیهقی حتی از روزگار کودکی قابل ملاحظه است وچه بسا که خاطرات آن عهد مدد کار اوست . مثلا درباره بوالمظفر برغشی می نویسد : « من که بوالفضلم این بوالمظفر را به نیشابور دیدم در سنه اربعمائه پیری سخت بشکوه ، دراز بالای و روی سرخ ، وموی سفید چون کافور ، دراعه سپید پوشدی با بسیار طاقه های ملحم مرغزی واسبی بلند بر نشستی ، بناگوش و بربند و پاردم و ساخت آهن سیم کوفت سخت پاکیزه و جناغی ادیم سپید غاشیه رکابدارانش در بغل گرفتی …………. دیدم اورا که به ماتم اسماعیل دیوانی آمده بود ومن پانزده ساله بودم ».

از مشهودات بیهقی که بگذریم ، یک دسته دیگر از مدارک او به نقل از اشخاص دیگرست که شاهد واقعه وموضوع بوده اند ومورد اطمینان بیهقی هستند . وبسیاری دیگر از روایات از قول بونصر مشکان است که بیهقی به او بسیار اعتقاد دارد

سخن پایانی :

چنان که گذشت تاریخ بیهقی گنجینه ایی است از میان بسیاری از کتب و نوشته های ادب و فرهنگ فارسی که ازنظرگاه های بسیاری بدان می توان نگریست و البته کوشش ها و پژوهش های بسیار را نیز طلب می کند و به راستی که تاریخ برای او به معنی بیان افسانه نیست برای او علم است . علمی که با آن زوایایی مختلف زندگی مردم و دربار را به نمایش می گذارد و با شرح داستان به تعلیم اخلاقی می پردازد و در این راه از آفرینش یک اثر ادبی نیز غافل نیست تا هم متکلمان را به کار آید و هم مترسلان را بلاغت افزاید .

منابع:

1- بیهقی ، ابوالفضل ، تاریخ بیهقی ، با شرح خلیل خطیب رهبر انتشارات مهتاب ، چاپ یازدهم ، 1386 ، جلدهای 1و2و3.

2- دقیقیان ، شیرین دخت ، منشاء شخصیت در ادبیات داستانی « بی نا» ، چاپ اول، بهار 1371.

3- یادنامه ی ابوالفضل بیهقی ، دانشگاه فردوسی ، مشهد چاپ دوم ، زمستان 1374.

4- یوسفی ، غلامحسین ، دیداری با اهل قلم ، تهران ، انتشارات علمی ، چاپ پنجم، 1375.

5- کیهان فرهنگی ، خرداد 79، ش 164 ، صص 9-13 ، نیره سلیمی .

6- سکوت سرشار از ناگفته هاست ، مارگوت بیکل ، ترجمه ی احمد شاملو ‌، محمد زرین مال ، انتشارات ابتکار، چاپ دوم ، 1365.

7- تاریخ بیهقی ، به اهتمام دکتر فیاض و دکتر غنی ، چاپ چهارم ، 1370 ،
 انتشارات خواجو .

8- قصه داستان کوتاه و رمان ، جمال صادقی ، تهران ، 1366،ص 41.

9- درآمدی به جامعه شناسی ادبیات ، آدور نود ….، گزیده ترجمه ی محمد جعفر پوینده،  انتشارات نقش جهان ، تهران 1377، چاپ اول ، ص346.

10- انواع فعل در تاریخ بیهقی ، مریم السادات رنجبر، اصفهان ، مانی ، 1379.‏

فضل را هرچند که پنهان دارند، آخر آشکارا شود چون بوی مُشک

نگاره: ‏معرفی کامل بیهقی و تاریخ بیهقی
«اما غرض من آن است که تاریخی پایدار بنویسم و بنایی بزرگ بر افراشته گردانم چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند». 
تاریخ بیهقی. ابوالفضل بیهقی مانند حکیم فرزانه توس، ابوالقاسم فردوسی، نیک می‌دانسته که اثرش از «باران و از تابش آفتاب» و گذر زمان گزندی نمی‌بیند. وی گلستانی ساخته که «همیشه خوش» مانده و عمرش «همین پنج روز و شش» نیست. او به خواننده ایرانی می‌گوید که«بنای برافراشته» اش تا «آخر روزگار» باقی خواهد ماند. 
بیهقی از دیوان‌سالاران عصر غزنوی بود که در دیوان رسائل کار می‌کرد. در طول تاریخ ایران، دیوان‌سالاران یا خواجه‌‌گان و به عبارتی میرزاها، همیشه بخش باسواد جامعه محسوب می‌شدند. بی‌جهت نیست که آنها را

پدرود باش ای دوستِ نیک،که به روزگارِ دراز به یکجا بوده ایم و از هم آزار نداریم.

«...و مقرر گشت همگان را که کار وزارت قرار گرفت و هزاهز در دل‌ها افتاد که نه خرد مردی به کار شد و کسانی که خواجه از ایشان آزاری داشت،نیک بشکوهیدند و بو سهل زوزنی بادی گرفت که از آن هول‌تر نباشد و به مردمان می‌نمود که این وزارت بدو دادند نخواست و خواجه را وی آورده است و کسانی که خرد داشتند،دانستند که نه چنان است که او می‌گوید. »

«اما غرض من آن است که تاریخی پایدار بنویسم و بنایی بزرگ بر افراشته گردانم چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند».

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی