ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghinews/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

روستای حارث آباد سبزوار

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

سبزوار

مجله اینترنتی اسرارنامه

دکتر مهیار علوی مقدم

بایگانی

پیوندها

۲ مطلب در اسفند ۱۳۹۱ ثبت شده است

زنان در تاریخ بیهقی چه جایگاهی دارند؟

جایگاه زنان در تاریخ بیهقی
دکتر سهیلا صلاحی‌مقدم و جایگاه زنان در روزگار بیهقی 

حقیقت آن است که زن در دوره‌ی غزنویان جایگاه چندانی نداشته است اما در دوره‌ی تیموریان و صفویان، از نظر اجتماعی و اقتصادی، کارهای ارجمندی را انجام داده است. با این همه، چون بیهقی فلسفه‌ی تاریخ را در نظر گرفته و برای او عبرت‌آموزی و پند گفتن اهمیت داشته، با دقت بسیار کارهای زنانِ روزگارش را آورده است. مثلا از اینکه مهریه زنان چه اندازه بوده، هدیه‌هایی که می‌گرفتند، تاکید بر اهمیت بالای مادر و اینکه هرچه خانواده اصیل‌تر اهمیت عروس بیشتر، همه را آورده است. بیهقی مساله‌ی مهریه‌ی زنان را بیان کرده است. مهریه یکی از همسران مسعود ۵۰ هزار دینار بوده و مهریه همسر مودود ۳۰ هزار دینار. بیهقی یک یک هدایا را ذکر کرده. از آن جمله: دو جام مرصع به جواهر، رشته‌های مروارید، جامه‌های به زر، جامه‌های دیگر از هر دستی: بغدادی و رومی و نیشابوری، و نیز مشک و عود و عنبر و گردنبندهای چند ردیفی. اما درباره‌ی زندگی خصوصی بیهقی باید گفت که او به هیچ وجه علاقه‌ای به گفتن از زندگی خصوصیش نداشته است. البته شاید در جلدهای گمشده‌ی «تاریخ بیهقی» اشاره‌هایی کرده باشد اما برخلاف او، «ابن بطوطه» جزء به جزء رویدادهای زندگیش را آورده است.
ازدواج‌هایی که بیهقی یاد می‌کند، بیشتر بر اساس منافع شخصی صورت گرفته است. یک نمونه‌ی آن ازدواج سلطان مسعود با دختر قدرخان ـ از امرای آل افراسیاب ـ است. مسعود نوه‌ی قدرخان را هم برای پسرش مودود می‌گیرد تا بدین وسیله خیالش از همسایه‌ی شمال شرقی آسوده باشد. به هر حال زنان وسیله‌ای برای ایجاد آرامش سلاطین بوده‌اند. ابن بطوطه هم ازدواج‌هایی انجام داده که برای نزدیک شدن به سلطان یا حاکم بوده است. عروس مسعود، «شاه خاتون» نام داشته است. او را به غزنین می‌آورند. بیهقی از آذین بندی‌ها و تزیین‌ها و درم و دینار پخش کردن‌ها سخن می‌گوید. بعد از همراهان عروس، در حالی که هدایای فراوانی با خود داشتند و به شهرشان بازمی‌گشتند، یاد می‌کند.
خواستگاری مسعود از دختر باکالیجار برای استحکام روابط غزنویان و آل زیار بوده است. این دختر سعی می‌کند روابط این دو دولت را حسنه‌تر کند اما برخورد تندی میان مسعود و باکالیجار پیش می‌آید و باکالیجار از ترس، خود را در قلعه زندانی می‌کند و تا پایان زندگی در آن‌جا می‌ماند. از سرگذشت دختر او اطلاعی در دست نداریم و بیهقی هم از او چیزی نمی‌گوید.
ازدواج دختر عمو‌ها و پسر عمو‌ها هم بوده. ازدواج پسر مسعود با دختر محمد یکی از این ازدواج‌هاست. ازدواج دو دختر امیر یوسف با دو پسر محمود، از وصلت‌های دردناک است. در شب ازدواج محمد، دختر تب می‌کند و می‌میرد. از دیگر ازدواج‌های دردناکی که در «تاریخ بیهقی» آمده، ازدواج کودکان است. این ازدواج‌ها برای انتقال ثروت بوده. برای مثال، ازدواج مردان شاه، پسر مسعود، با دختر سالار بگتغدی. این سالار بسیار ثروتمند بوده است. از این راه ثروت عظیمی به خزانه‌ی مسعود وارد می‌شود. ۴ تاج مرصع، ۲۰ طبق میوه‌هایی ساخته شده از جواهر، رشته‌های مروارید. بیهقی می‌گوید: «از هزار یکی گفتم.» تنها زنی هم که در این دوره فعالیت سیاسی می‌کرده، «حُره‌ی خُتلی» عمه‌ی مسعود بوده است. او زنی کاردان و باهوش بوده که در به قدرت رسیدن مسعود نقش داشته است. بیقی می‌گوید: «خود، سوخته‌ی او بود». یعنی بسیار مسعود را دوست داشت.
بیهقی از توطئه‌ی زنان هم یاد می‌کند. سختگیری و بدخویی با آن‌ها و آوردن هوو بر سر ایشان، از جمله دلایل توطئه‌ی زنان بوده است. این را نیز یاد می‌کند که برخی از کنیزان سواد داشته‌اند. درباره‌ی یکی از آن‌ها می‌گوید: «این زن خط نیکو داشت و پارسی سخت نیکو نوشتی». بیهقی خط نویسی را از خصوصیات عالی زن می‌داند. او صفات یک زن شایسته را چنین برمی‌شمارد: پارسایی، دست پخت عالی، خویشتنداری، قرآن‌خوانی، سواد داشتن، قصه‌گویی، خوش‌سخنی و تعبیر خواب اما ابن بطوطه درباره‌ی زنان چنین دیدگاهی ندارد. بیهقی از دید پارسایی فرقی میان زن و مرد نمی‌شناسد. ابن بطوطه چنین سخنی نمی‌گوید اما اشاره می‌کند که در دمشق دو محدثه را دیده که ازدواج هم نکرده بودند.
از مواردی که بیهقی مطرح می‌کند و آن را مایه‌ی افتخار زنان می‌داند، شجاعت آن‌هاست. تعبیری هم که برای این شجاعت می‌آورد «سخت جگرآور» است. او درباره‌ی شجاعت مادر حسنک می‌گوید: «و مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنودم که دو سه ماه از او این حدیث (: بر دار کشیدن حسنک) نهان داشتند. چون بشنید، جزعی نکرد چنان که زنان کنند. بل که بگریست به درد، چنان که حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا مردا که این پسرم بود. که پادشاهی چون محمود این جهان به او داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان».
زنان در «سفرنامه‌ی ابن بطوطه»
اما «سفرنامه‌ی ابن بطوطه»؛ محمد بن عبدالله ابن بطوطه از جهانگردان و قضات قرن هشتم قمری است. او در مراکش به‌دنیا آمد و پس از ۳۰ سال سفر، به کشور خود بازگشت. جهانگردان قدیم به قصد حج راهی سفر می‌شدند و از‌‌ همان جا جهانگردی خود را آغاز می‌کردند. ابن بطوطه هم چنین کرد. به حج رفت و در دل او غوغایی به پا خاست و برای دیدن نادیده‌ها و عجایب، سفری طولانی را آغاز کرد. او را با مارکوپولو می‌توان مقایسه کرد. زمانی که مارکوپولو بدرود حیات گفت، ابن بطوطه سفرش را آغاز کرد. بدون آنکه آهی در بساط داشته باشد. با این همه در سفر به ثروت هنگفتی دست یافت. مصر و سوریه و فلسطین و استانبول و ایران و آسیای صغیر و ماوراء النهر و هندوستان و جاهای دیگر را دید. خیلی هم به وضعیت زنان این کشور‌ها دقت داشت و زرق و برق دنیا و زنان را می‌پسندید.
ابن بطوطه خود سفرنامه‌اش را ننوشته. بلکه دبیر سلطان مراکش، سلطان ابوعنان، نویسنده‌ی سفرنامه‌ی ابن بطوطه است. نام این دبیر «ابن جوزی» بوده است. هر چرا که ابن بطوطه برای او از حافظه نقل کرده، به عربی ساده و روان نوشته است. ابن جوزی اشعار و ابیاتی را داخل متن کرده است. ابن بطوطه حافظه‌ی قوی داشته و پس از پایان سفر همه‌ی رویداد‌ها را به یاد می‌آورده است. مارکوپولو هم این کار را کرده است. ابن بطوطه به صراحت سخن می‌گوید. از هیچ کس نمی‌ترسد و واقعیت‌های زندگیش را می‌نویسد. می‌گوید نمی‌دانم بچه‌هایم کجا هستند؟ خیلی راحت می‌نویسد که به زهد علاقه داشتم اما شیطان و هوای نفس آن میل ملکوتی را خفه کرد. با این همه فرد متعصبی است. ابن بطوطه عاشق کشف افق‌های مجهول بوده. برخلاف بیهقی، که شخصیت ایستایی دارد. بیهقی خیلی مودب است و تا حدودی عبوس و تابع مقررات. ابن بطوطه یک شخصیت پویاست. یعنی تغییر شخصیت می‌دهد. او مصمم و سنگدل است. در سفرنامه‌اش نشانی از پند و اندرز نیست.
ما از سفرنامه‌ی ابن بطوطه به وضعیت زنان آن دوره پی می‌بریم. وقتی او وارد ایران می‌شود حتا یک نمونه هم نمی‌گوید که کنیز گرفتم. در حالی که در کشورهای دیگر بار‌ها این کار را می‌کند. در شیراز از «تاش خاتون» یاد می‌کند و مدرسه‌ای که وقف کرده است. تاش خاتون هر شب جمعه به مسجد می‌رفته و طعام پخش می‌کرده است. این نمونه‌ای از فعالیت زنان در آن دوره است. بعد‌ها «گوهرشاد بیگم» مسجد گوهرشاد را در دوره‌ی تیموری می‌سازد. «دلآرام خانوم» جده‌ی شاه عباس و «مریم بیگم» نیز از کسانی بوده‌اند که نهضت وقف و شرکت زنان در مسایل اقتصادی کشور را آغاز کرده‌اند.
ابن بطوطه می‌نویسد که در شمال آفریقا زنان برهنه بیرون می‌آمدند. با شوهرانشان هم به سفر نمی‌روند. در چین می‌نویسد که کنیز چینی حاضر نیست از کشورش بیرون برود. در این کشور کنیز بسیار و ارزان بوده است. پدر و مادران چین، فروش دختران و پسرانشان را عیب نمی‌دانستند. باز می‌نویسد که ترکان و مغولان ارزش ویژه‌ای برای زنان قائل بودند. در دمشق از بانوانی یاد می‌کند که در حدیث سرآمد دیگران بودند. ابن بطوطه هنگامی که به خوارزم می‌رسد می‌نویسد که خوارزم شهر پُر رونقی است و زنان لباس‌های ساده‌ای می‌پوشند اما در هند با وضعیت دردناکی روبه‌رو می‌شود. او زنانی را می‌بیند که با مرگ همسرانشان خودسوزی می‌کنند. این آیینی به نام «ساتی» بوده است. ازدواج یک زن با چند مرد هم در آن کشور وجود داشته است.
شخصیت ابن بطوطه و بیهقی
شخصیت ابن بطوطه را این گونه می‌توان دانست: نه سنگین و نه جلف، مردی با روحیه‌ی قوی و با اعتماد به نفس، صبور در سختی، در مصاحبت‌ها بردبار، خوش مشرب، با قدرت جسمانی زیاد، راحت‌طلب نیست، از پلشتی و کثافت بیزار است، کنجکاو است و شوق دیدار عجایب و نادیدنی‌ها را دارد، زندگیش همراه با ریخت و پاش بوده است.
اما شخصیت بیهقی را این گونه دانسته‌اند: دارای جهان‌بینی است، یک پند دهنده است، به هیچ وجه زن‌باره نبوده، خردمند و حرف‌شنو است، به پیران احترام می‌گذارد و آن‌ها را «پیران مُلک» می‌نامد، صادق و صمیمی است، تربیت دیوانی دارد، انسانی جدی و گاهی عبوس است، مودب است، حتا با دشمنان هم مودب رفتار می‌کند، اگر در کسی خوبی ببیند با آب و تاب آن را بیان می‌کند، رعایت امانت می‌کند و اهل طنز نیست.

منبع شهر کتاب :http://www.bookcity.org

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۹۱ ، ۰۶:۰۱
رضا حارث ابادی

بیهقی به روایت دولت‌آبادی

چهاردهمین مجموعه درس گفتارهایی درباره‌ بیهقی چهارشنبه دوم اسفند با حضور تعداد بسیاری زیادی از دوستداران بیهقی و محمود دولت ابادی برگزار شد به طوری که علاوه بر محل سخنرانی، سالن ورودی نیز مملو از دوستداران این نویسندگان بود این مراسم  با سخنرانی محمود دولت‌آبادی در موضوع «بررسی هنر نویسندگی بیهقی» برگزار شد.



دولت‌آبادی در این نشست که با استقبال بسیار علاقه‌مندان و دوستداران وی همراه بود، سخنانش را با یادنامه‌ی ابوالفضل بیهقی آغاز کرد و گفت: کتابی را دانشمندان ما زیر نظر دکتر محمدجعفر یاحقی فراهم آورده‌اند به نام «یادنامه‌ی ابوالفضل بیهقی». کار زیبنده‌ای است. همه‌ی آن‌هایی که در این کتاب به بیهقی پرداخته‌اند، صاحب نظر هستند و کوشش‌های شایسته‌ای به کار برده‌اند تا ما این نویسنده‌ی قرن پنجم ایران را بهتر بشناسیم. اگر کسی فرصتی برای خواندن «تاریخ بیهقی» ندارد، من پیشنهاد می‌کنم که این کتاب را بخواند.
صداقت در نوشتن ویژگی بیهقی است
اینکه چرا «تاریخ بیهقی» اثر دیگری است؟ دلیلش آن است که بیهقی «نویسنده‌ی دیگری» است. او انسان ِدرستی است و نسبت به آن‌چه می‌نویسد منصف است. همچنان که نسبت به کاری که انجام می‌دهد، عمیقا احساس مسئولیت می‌کند. به این ترتیب، اصل موضوع، در «چگونه آدم بودن» نویسنده است که اهمیت دارد. زبان اثر او هم به منش بیهقی ارتباط پیدا می‌کند. او هیچ صنعتی به کار نمی‌بَرد. بیان او، فرآیند رویش و رشدی است که در زبان دَری پدید آمده بود. این زبان از دل جامعه‌ی ایران به عنوان «نخواستن زبانِ دیگری» سربرآورده بود. یعنی ملتی گفته است من زبان خودم را می‌خواهم داشته باشم. بیهقی فرآیند چنین نخواستنی است. اگر بیهقی را با سعدی مقایسه کنیم می‌بینیم که در سعدی «صنعت» غلبه دارد اما در بیهقی «صداقت در نوشتن» است که غلبه پیدا می‌کند.
«تاریخ بیهقی» برای داستان‌نویسی بسیار آموزنده است. زیرا همان‌طور که خودش می‌نویسد، تاریخ، چه قبل از او و چه پس از او، چنین بود که بگویند «آن این را بزد» و «این آن را»؛ و آن گونه بنویسند که سلاطین بپسندند. ولی بیهقی «نویسنده» است و تخیلش را به کار می‌گیرد. همین تخیل بیهقی است که امروزه، پس از هزار سال، سبب شده است که ما به او نگاه ویژه‌ای داشته باشیم. کتاب او فقط تاریخ نیست. ارکان و مناسبات و چهره‌ها و پیوستاری که در یک اثر ادبی وجود دارد، همه را در «تاریخ بیهقی» می‌توان یافت. البته من آنقدر ساده لوح نیستم که مثل بعضی‌ها فکر کنم که هرچه در ادبیات امروز هست، در بیهقی و سعدی هم می‌توان یافت. نه، امروز دوره‌ی دیگری است. ادبیات حرکت‌هایی کرده و ما ۱۰۰- ۱۵۰ سال است که با ادبیات غرب آشنا شده‌ایم و چیزهای تازه‌ای آموخته‌ایم اما می‌توان بیهقی را به عنوان نویسنده‌ای متعهد درنظر داشت.  دولت‌آبادی اعتقاد دارد که کتاب «تاریخ بیهقی» سرشار از داستان‌های هیجان‌انگیزی است که می‌توان آن‌ها را به داستان‌های امروزی وارد کرد و نوع کار بیهقی از نظر روش داستانی بسیار ظریف و اصیل است.

ابوالفضل بیهقی با نگارش کتاب «تاریخ بیهقی» نشان داد که هم مورخ بزرگی است و هم نویسنده‌‌ داستان‌هایی مهم.

همشهری بیهقی هستم اما به او تعصب ندارم
برخی می‌گویند چون دولت‌آبادی همشهری بیهقی است، از او متاثر است؛ و لابد پشت این کلمات، این هم هست که من نسبت به بیهقی تعصب دارم. این سخن، درست نیست. من همان‌قدر از بیهقی آموخته‌ام که از هومر و بالزاک و برشت و بِکِت آموخته‌ام. آن اندازه از بیهقی تاثیر پذیرفته‌ام که از ناصرخسرو و حافظ اثر گرفته‌ام.  موقعی من در کانون پرورش فکری کار می‌کردم. شیروانلو آدمِ اهلی بود. می‌دانست که من کار قلم می‌کنم. اتاقی به من داده بود که پنجره‌ای ۳۰ در ۳۰ داشت. در آن زمانِ به‌خصوص، همواره حافظ می‌خواندم. در تمام مدتی هم که «کلیدر» را کار می‌کردم، همواره حافظ می‌خواندم. به این ترتیب است که انسان از همه‌ی ارزش‌های یادگیرنده، یاد می‌گیرد.
هر انسانی به دنبال این است که دریابد از کجا آمده است؟ من هم به دنبال پاسخ این پرسش بودم. زمانی که «داستان کیخسرو» را برای دانشجویان درس می‌گفتم، اشاره می‌کردم که در این داستان، ۳ عنصر برای‌ نژاد برشمرده شده است. یکی آنکه شخص بداند که پدر و مادرش چه کسانی هستند؟ دیگر «آموزش» است و سوم هم «گوهر». به این ترتیب، من حق داشتم که بدانم پدر و مادرم در ادبیات، چه کسانی هستند. نسبت من با بیهقی، در همین است اما خواندن بیهقی مانع خواندن کامو و جویس نشد. من از همه آموخته‌ام.
بیهقی آموزه‌ای دارد که شاید به آن اشاره نشده است. آن آموزه، انصاف است. او انسان متعادل و منصفی است. اگر از سلاطین غزنوی یاد می‌کند و همواره می‌گوید که «بهشت نصیب آن‌ها باد»، برای آن است که به چنین سخنی باور دارد. این با تملق‌گویی و چاپلوسی فرق می‌کند. بیهقی در سال ۴۴۷ شروع به نوشتن تاریخش می‌کند. در این زمان از خاندان غزنوی تنها امیری کوچک به جا مانده بود. بیهقی اگر نسبت به این خاندان اظهار اخلاص می‌کند، نه برای آن است که توقع داشته است که کاسه‌ی طلا به او بدهند. او به این ستایش‌ها باور دارد. از سوی دیگر، شخصیت‌هایی را در کتابش پیدا می‌کنیم که رفتار شگفتی دارند اما او منصفانه درباره‌ی آن‌ها قضاوت می‌کند.  نمونه‌اش بوسهل زوزنی است. موقعی که سرگذشت او را می‌خوانیم، با آنکه می‌دانیم که بسیار به امیرمسعود نزدیک است اما از خود می‌پرسیم که آیا بوسهل عمد داشته که این همه تخریب بکند؟ با این حال بیهقی به انصاف درباره‌ی او داوری می‌کند.

کتاب بیهقی آمیخته با تخیلِ فرهیخته است
یکی از ویژگی‌های «تاریخ بیهقی» این است که وقایع را پس از روی دادن آن‌ها نوشته است. تاریخ‌نویسان قبل و بعد از او همراه سلطان و شاهی می‌رفتند و وقایع را در‌‌ همان زمانِ وقوع می‌نوشتند اما بیهقی یادداشت برمی‌داشته و با تخیلِ فرهیخته‌اش بعد‌ها کتابش را نوشته است. اگر او نمی‌تواند به صراحت درباره‌ی مثلا وزرای عصرش سخن بگوید، ذوالریاستین را مثال می‌زند؛ یا گریزی به خاندان برمکیان می‌زند. او انسان مسئولی است که به این گونه به ما می‌گوید که خدمتگزاری چه سرانجامی دارد و این منحصر به مثلا حسنک نیست. این تخیل فرهیخته‌ی بیهقی است که می‌خواهد هرچه را که از ایران دریافته، به ما منتقل کند. کسی از او نخواسته بود که داستان افشین را بنویسد اما تخیل و مسوولیت بیهقی، او را وامی‌دارد که این داستان را هم در کتابش بیاورد.
داستان‌هایی در «تاریخ بیهقی» وجود دارد که دراماتیک است. یکی از آن‌ها داستان حسنک است. اینکه چرا در دانشگاه‌های ما این داستان را درس می‌دهند، چند دلیل دارد: یکی آنکه در میان شبکه‌ای نظامی و استبدادی که تُرک و عرب و خانات آسیای میانه هستند، حسنکی وجود دارد که ایرانی است. دوم آنکه حسنک در آن زمان نخستین کسی است که واژه‌ی «تاج» را به کار می‌برد. در «کوشک شادیاخ» مهم‌ترین عمارتی که می‌سازد «صفه‌ی تاج» نام دارد. غزنویان تاج را نمی‌شناختند. نکته‌های دیگری همانند این است، که داستان حسنک را برجسته می‌کند و سبب می‌شود که ما حسنک را عزیز بداریم. چون انگار او «شهید» می‌شود.
پایان‌بخش سخنان محمود دولت‌آبادی در چهاردهمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی خواندن بخش «حکایت افشین و بودلف» بود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۱ ، ۰۴:۰۴
رضا حارث ابادی