ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghinews/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

روستای حارث آباد سبزوار

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

سبزوار

مجله اینترنتی اسرارنامه

دکتر مهیار علوی مقدم

بایگانی

پیوندها

۱۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۲ ثبت شده است

 بیهقی و فردوسی  خالق شاهکارهایی جاودان

فردوسی و بیهقی خالق شاهکارهایی جاودان
بیستمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی
به بررسی «مشابهت‌ها و تفاوت‌های فردوسی و بیهقی در ترسیم تاریخ ایران و هویت ایرانی» اختصاص داشت که با حضور دکتر ابوالقاسم اسماعیل‌پور و دکتر حمید عبداللهیان بیهقی چهارشنبه ۲۵ اردیبهشت در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد.

آناهید خزیر: بزرگداشت فردوسی یادآوری و بازخوانی و بازکاوی اثر سترگ او شاهنامه است که خود آن را «کاخ نظم بلند» خوانده است. در زمانه‌ی او و در سویی دیگر، ابوالفضل بیهقی حوادث دوره و زمانه خود را می‌‌نگارد و یکی از شاهکارهای نثر فارسی را خلق می‌‌کند. فردوسی و بیهقی در دو سوی برهه‌ای از زمان ایستاده‌اند که تاریخ ایران از اوج آزادگی و شکوه و خردگرایی دیرین خویش به نشیب بندگی و بی‌نوایی روی آورده است. مشابهت‌ها و تفاوت‌های روایت فردوسی و بیهقی از این زمانه قابل بررسی و تحلیل و درس‌آموز است.
اسماعیل‌پور: آیا شاهنامه تاریخ است یا حماسه و اسطوره؟
دکتر ابوالقاسم اسماعیل‌پور در این نشست با مطرح کردن سوالی گفت: با همه‌ی وجوه اشتراک میان فردوسی و بیهقی، می‌توان سوالی را مطرح کرد. در مورخ بودن بیهقی تردیدی نیست اما سوال این است که آیا فردوسی هم تاریخنگار است؟ و اگر هست آیا همتای بیهقی است یا تفاوت‌هایی وجود دارد؟ آیا شاهنامه را می‌‌توان تاریخ ایران باستان دانست یا این که شاهنامه تاریخ نیست و حماسه و اسطوره است؟ این پرسش مهمی‌ است. اگر سطحی از آن بگذریم راه به جایی نخواهیم برد.
به گمان من تنها صفتی که به‌طور جامع برای شاهکار فردوسی می‌توان به‌کار برد «حماسه‌سرا» است. فردوسی یک هنرمند حماسه‌سرا است. حتا اسطوره‌ساز هم نیست. اگرچه در حماسه عناصر اسطوره‌ای وجود دارد. ولی شاهنامه به هیچ وجه اسطوره نیست اما در نزد بیهقی هیچ سخنی از اسطوره و حماسه نمی‌توانیم بیابیم. بیهقی یک تاریخ‌دان دقیق و منسجم و وفادار است. او دبیر فرزانه‌ای است که به نوشتن تاریخی ژرف برای روزگار خود می‌‌رسد اما آیا همین سخن را دربارهی فردوسی هم می‌‌توان گفت و او را مورخ دانست؟ آیا دوران پیشدادیان و کیانیان را می‌‌شود تاریخ حساب کرد؟ پاسخ دادن به این سوال دشوار است و نیازمند تحقیقی جامع است.
به گمان من شاهنامه حداقل درباره‌ی روزگار پیشدادیان و کیانیان تاریخ محض نیست. ما وقتی می‌گوییم «تاریخ» که سند و مدرکی مُتقن ارائه کنیم. در حالی‌که از جمشید و فریدون سندی در اختیار نداریم. دوران آنها به ظاهر تاریخی است. پس می‌توان گفت که فردوسی یک تاریخ حماسی و یا یک حماسه‌ی تاریخی را ثبت کرده و به یادگار گذاشته است. شاهنامه صرفا یک حماسه است که حتا بخش‌های تاریخی آن تاریخ محض نیست و در آنجا هم فردوسی وارد روایات و قصص تاریخی می‌شود. در حالی که بیهقی برای هر جملهای که می‌گوید سند و مدرک می‌آورد اما قسمت‌های تاریخی شاهنامه هم سرانجام به یک قصه‌ی افسانه‌ای می‌انجامد. حتا آنجایی هم که از مزدک و مانی سخن می‌گوید، تاریخ نیست و خیلی جاها افسانه است. مثلا درباره‌ی مانی می‌گوید: «بیامد یکی نقاش گویا ز چین». فردوسی فکر می‌کرده که مانی از چین آمده است.
فردوسی در بستر جهانی مشکلات انسان را مطرح می‌کند
فردوسی روحیه‌ی بزرگ جهانی دارد. یعنی یک شاعر و هنرمند حماسه‌سراست و از روایاتی که در دست بوده استفاده کرده است. از روایات مکتوب فارسی میانه گرفته تا روایات شفاهی دهقانان که حماسه‌ی ملی ایران را از بر بوده‌اند. فردوسی این روایات را منظوم کرده است اما کار بزرگ او این است که با خلاقیت خود برای تکتک شخصیت‌های‌‌اش مضمون‌های انسانی پدید آورده و از داستان آنها نتیجه‌گیری‌های اخلاقی کرده است. فردوسی در یک بستر جهانی مشکلات انسان را مطرح می‌کند. مثل کاری که شکسپیر در تراژدی‌های‌اش کرد. نمایشنامه برای شکسپیر بهانه‌ای بوده است تا دردهای انسانی را مطرح کند. فردوسی هم همین‌گونه است. او حماسه‌سرایی جهانی است. فردوسی از روایات تاریخی بهره گرفته نه برای آن که تاریخ را روایت کند. چون تاریخ او قصه است. فریدون و ضحاک قصه‌ای تمثیلی است برای بیان جدال خیر و شر و نور و ظلمت. یعنی همان نبردی که در عمق فرهنگ ایران نهفته است.
بسیاری از محققان سعی کردهاند شاهنامه را تاریخی کنند. یکی از آنها «کرسیتنسن» است. ایرانیانی هم کوشش کرده‌اند که چنین کنند اما به نظر من اثبات تاریخی بودن شخصیت‌های مهم شاهنامه راه به جایی نمی‌برد. حماسه تاریخ نیست اما این که حماسه با روایت‌های تاریخی آمیخته شده باشد، بحث دیگری است. البته اینگونه هم نیست که نتوانیم ریشه‌های تاریخی را در حماسه پیدا کنیم. حماسه و تاریخ دورنما و چشم‌اندازی از تاریخِ دور دست یک قوم را بیان می‌کنند. پس تنها می‌شود گفت که فردوسی ریشه‌ها و سرچشمه‌های تاریخی را با بیان حماسی تحلیل می‌کند و بدین‌گونه ما می‌توانیم رگه‌هایی از تاریخ را در خلال روایت‌های حماسی او  استخراج کنیم.

خردگرایی وجه اشتراک فردوسی و بیهقی است
آن‌چه فردوسی و بیهقی را شبیه هم می‌سازد، یکی در «خردگرایی» آن دو است و نیز اشتراک در تبیین هویت ایرانی است. بُنمایه‌ی تفکر این دو، خردگرایی و خردباوری است. این اصل در ژرفای فرهنگ ایران باستان بوده است. خرد در اوستا «خِرَتو» است. یعنی در کهن‌ترین نوشته‌های ایرانی بحث خرد را داریم. «اهورامزدا» هم یعنی اهورای خرد، سرور خرد. این در فردوسی هم دیده می‌شود. داوری فردوسی در روایات حماسی و تاریخی همیشه خردمندانه است. هنگام ستیز قباد و وزیرش سوفزا که به کشته شدن وزیر می‌انجامد، فردوسی این کار ناجوانمردانه را تقبیح می‌کند یا در ستیز انوشیروان و مزدک هم ساکت نمی‌نشیند و خردمندانه و منصفانه درباره‌ی این رویداد قضاوت می‌کند یا می‌گوید: «سخن چون برابر شود با خرد/ روان سراینده رامش بَرد» یا باز می‌گوید: «کسی را که اندیشه ناخوش بود/ بدان ناخوشی رای وی کش بود.» این خردباوری را به نوعی دیگر در «تاریخ بیهقی» می‌بینیم. یک نمونه از خردورزی و ستایش خرد در نزد بیهقی آن است که همی‌شه از «خردمندان» یاد می‌کند و مثلا می‌نویسد: «خردمندان را در این باب عبرت بسیار است». بیهقی پادشاهانی را می‌ستاید که صحبت خردمندان را جسته‌اند. او می‌گوید: «و مقرر گردد که هر کس خرد او قوی‌تر زبان‌ها در ستایش او گشاده‌تر. و هر که خرد وی اندک‌تر به چشم مردمان سبک‌تر.» بیهقی خرد را «داروی روح» می‌‌خواند. پس خرد هم در نزد فردوسی و هم در نزد بیهقی یک اصل است. این که فردوسی را حکیم لقب داده‌اند نشانه‌ی داوری‌های خردمندانه او و تببینی است که او از جهان دارد. از داوری‌های پایان هر داستان شاهنامه است که می‌توان به خردورزی فردوسی پی بُرد.

بیهقی تقدیرباور است اما فردوسی به ساختن سرنوشت
این دو بزرگمرد ـ فردوسی و بیهقی ـ تقریبا در یک زمان می‌زیسته‌اند. آن‌چه این دو را به هم نزدیک می‌کند شاهکاری است که آفریده‌اند. تا اواسط قرن سوم اثری سخته از ادبیات فارسی نداریم. ما شاعری از قرن دوم هجری نمی‌شناسیم که مطرح باشد. رودکی، و حتا قدیم‌تر از او ابوحفص سُغدی، مربوط به قرن سوم هجری‌اند. از قرن سوم است که شاعران شروع به زمزمه کردن می‌کنند و آثاری را پدید می‌آورند. در قرن چهارم زبان فارسی متبلور می‌شود و در شعر شاهنامه می‌شود و در نثر «تاریخ بیهقی». پدید آمدن فردوسی و بیهقی در این قرن یک نیاز اجتماعی در شرق ایران بوده است. شرق جایی است که خاستگاه هویت ایرانی بعد از اسلام می‌‌شود. جهان‌بینی آن دو هم تاثیر دوران غزنوی را نشان می‌دهد. هر دو آنها متاثر از این دوران هستند. فردوسی از دوره‌ی محمود متاثر است و بیهقی از دوره‌ی مسعود غزنوی. این دورانِ ناجوانمردی‌ها و خیانت‌ها و قتل‌های نابخردانه است. همه‌ی اینها در کتاب فردوسی و بیهقی تبلور یافته است. آن‌جایی که فردوسی از مرگ نابخردانه‌ی اسفندیار و سهراب سخن می‌‌گوید، قضاوت را به خوانندگان واگذار می‌کند تا خود داوری کنند. فردوسی از مرگ سیاوش نیز افسوس می‌خورد و به نابخردی‌هایی اشاره می‌کند که چنین فاجعه‌ای را پدید آورده است.
مساله‌ی تقدیر در شاهنامه هم موضوع مهمی‌ است. آیا فردوسی جبری‌مذهب است یا برای انسان اختیار قائل است؟ این یک پرسش جدی است. طبیعی است که فردوسی به یک تقدیر کلی باور دارد. کسانی هم برای او اندیشه‌های شعوبی و اعتزالی درنظر گرفته‌اند اما حقیقت آن است که فردوسی سخنوری با تفکر جهانی است و نمی‌توان او را در جزییات محدود کرد. فردوسی با آن که تقدیر باور است اما اختیار و اراده‌ی انسان در ساختن سرنوشتش را دخیل می‌‌داند. در حالی که بیهقی چنین نیست. او هر بلایی که بر سر انسان بیاید از قضا و قدر می‌‌داند. به هر روی، من شاهنامه را کاخ بلندی می‌دانم که آجرهای آن از واژه و کلمه است. بیهقی هم همین گونه است. او می‌نویسد که می‌خواهد «تاریخ پایه‌ای» بنویسد که یاد آن تا آخر روزگار بماند. این همان سخن فردوسی است، آنجایی که می‌گوید: «پی افکندم از نظم کاخی بلند/ که از باد و باران نیابد گزند.»

عبداللهیان: شخصیت  بیهقی هم در دورهی غزنویان  شکل گرفت
دکتر حمید عبداللهیان سخنران بعدی این نشست بود، وی با سروده‌ای از «لیثی» سخنش را آغاز کرد و گفت: بیهقی در تاریخ خود بیت‌هایی از «لیثی» شاعر می‌آورد که می‌تواند گویای تاریخ روزگار بیهقی و نیز فردوسی باشد. بیت‌ها این‌گونه است:
کاروانی همی‌ از ری به سوی دسکره شد/ آب پیش آمد و مردم همه بر قنطره شد؛
گله‌ی دزدان از دور بدیدند چو آن/ هر یکی زیشان گفتی که یکی قسوره شد؛
آن چه دزدان را رای آمد بردند و شدند/ بُد کسی نیز که با دزد همی‌ یکسره شد؛
رهروی بود در آن راه درم یافت بسی/ چون توانگر شد گویی سخنش نادره شد؛
هرچه پرسیدند او را همه این بود جواب/ کاروانی زده شد کار گروهی سره شد.
همه‌ی شرایط روزگار فردوسی و بیهقی در مصرع پایانی گنجانده شده است: «کاروانی زده شد کار گروهی سره شد.»

فردوسی را از کسانی می‌دانیم که در دوره‌ی زوال سامانیان بروز کرد و شخصیت شعری او تبلور یافت و در دوره‌ی غزنویان به ثمر رسید. شخصیت بیهقی هم در دوره‌ی غزنویان  شکل گرفت و اثر هنری خود را در اواخر غزنویان پدید آورد. هر دو آنها دچار بداقبالی شدند. آنها در دوره‌ای که سخنشان خریدار نداشت، اثر خود را پدید آوردند. اگر سخن‌های‌شان را زودتر گفته بودند بی‌گمان با اقبال گسترده‌ای روبه‌رو می‌شدند. فردوسی هنگامی‌ آغاز به سرودن شاهنامه کرد که سال ۳۶۷ و دوره‌ی سامانیان بود. در این دوره دهقانان شاهنامه را می‌پسندیدند اما در سال ۴۰۰ که شاهنامه کامل شد، دهقانان قدرت خود را از دست داده بودند و غزنویان تُرکنژاد بر سر کار آمده بودند و برای ایران ارزشی قائل نبودند.
بنابراین فردوسی با بد اقبالی بزرگی مواجه شد. او را باید یکی از بداقبال‌ترین شاعران ادبیات فارسی بدانیم. بیهقی نیز در چنین شرایطی زندگی می‌کرد. در دوره‌ی محمود تحت ارشادهای بونصر مُشکان شخصیت او شکل گرفت و در دوره‌ی مسعود قدرت بسیاری یافت و در دوره‌های بعد حتا به صاحب‌دیوانی رسایل رسید اما در سال ۴۴۸ که تاریخ خود را جمع‌آوری کرد، دوره‌ی زوال غزنویان بود. در این زمان غزنویان حکومت محلی کوچکی بودند که در غزنه و هند فرمانروایی می‌کردند. پس بیهقی هم دچار بداقبالی و شرایط نامساعد روزگار شد. طبیعی است که هر دو- فردوسی و بیهقی- معتقد باشند که «کاروانی زده شد، کار گروهی سره شد.»

چرا بیهقی در کتابش به فردوسی اشاره‌ نمی‌‌کند؟
فردوسی در سال ۳۲۹ به‌دنیا آمد و در سال ۳۶۷ سرایش شاهنامه را شروع کرد. اولین نسخه‌ی شاهنامه در سال ۳۸۴ آماده شد. ولی تا سال ۴۰۰ بیت‌هایی را به شاهنامه می‌افزود. در سال ۴۰۰ یا ۴۰۱ بود که شاهنامه را به محمود تقدیم کرد اما با بی‌مهری او مواجه شد. فردوسی تا سال وفاتش تغییراتی در شاهنامه داد. بیهقی نیز در سال ۳۸۵ به‌دنیا آمد. یعنی زمانی که فردوسی ۵۶ ساله بود. در سال ۳۸۷، دو سال بعد از به‌دنیا آمدن بیهقی، محمود به پادشاهی رسید. این زمانی است که فردوسی نگارش اول شاهنامه را به پایان برده است. در سال ۴۰۸ بیهقی وارد دربار غزنویان شد. چون میان پدرش و بونصر مُشکان دوستی و رفاقتی وجود داشت. تنها ۴۰ سال پس از ورود به دربار بود که بیهقی آغاز به نگارش تاریخ خود کرد.

چرا بیهقی هیچ اشاره‌ای به فردوسی ندارد؟ گفته‌اند به‌خاطر شرایط زمانه، بیهقی تقیه می‌کرد. می‌دانیم که در دوره‌ی غزنویان واکنش شدیدی نسبت به شاهنامه وجود داشت. بیهقی در غزنه زندگی می‌کرد و از توس و نیشابور فاصله داشت. پس از درگذشت فردوسی، گسترش شاهنامه در توس و نیشابور بوده است و نیز در مناطق مرکزی ایران و ری و گرگان و مازندران. بنابراین احتمال این که بیهقی دسترسی به شاهنامه نداشته، خیلی زیاد است. البته یک احتمال این است که در قسمت اول «تاریخ بیهقی» که مفقود شده است، اشاره‌ای به فردوسی شده باشد. معمولا در کتاب‌های تاریخی اشاره‌ها یا به مناسبت درگذشت کسی است و یا وقوع حادثه‌ای. رفتن فردوسی به دربار و رنجیدن از محمود خیلی قبل‌تر از بیهقی رخ داده. پس در مقوله‌ی یادداشت‌های بیهقی قرار نمی‌گیرد اما مرگ فردوسی چنان بود که در گمنامی‌ درگذشت. ممکن است که بیهقی که در غزنه بود، از مرگ فردوسی بیخبر مانده باشد.

بیهقی رویکردی دیگر به تاریخ دارد
یک نکته‌ی دیگر که احتمال ما را تایید می‌کند، بیت‌هایی است که بیهقی در کتابش آورده است. بیهقی بسیار دوست دارد که از شعر استفاده کند. یکی از شعرهای بلندی که بیهقی در کتابش نقل می‌کند از ابوحنیفه اسکافی است. این شعر ۹۶ بیت دارد و با این بیت آغاز می‌شود: «چو مرد باشد بر کار و بخت باشد یار/ ز خاک تیره نماید به خلق زر عیار». بیهقی اسکافی را ستایش بسیار می‌کند و در پایان می‌گوید: «به پایان آمد این قصیده غرا چون دیبا. در او سخنان شیرین بامعنا. دست در گردن یکدیگر زده. و اگر این فاضل از روزگار فرصت یابد، در سخن موی به دو نیم شکافد و دست بسیار کس در خاک مالد.»
این توضیحات بسیار را می‌توان حمل بر دوستی کرد اما از نظر قدرت شاعری که بنگریم همه‌ی قصیده‌ی اسکافی را با یک بیت فردوسی برابر نمی‌توان دانست. سخن فردوسی بسیار فخیم‌تر از بیت‌های اسکافی است. با این حال بیهقی از فردوسی نام نمی‌برد و نام اسکافی و فرخی و عسجدی و عنصری را می‌آورد و این البته جای گله دارد. نکته اینجاست که شرایط زمانه در دوره‌ی بیهقی تعدیل شده بود. یعنی از سال ۴۰۰ که سلطان محمود شاهنامه را رد کرد، ۵۰ سال گذشته بود و دیگر غزنویان قدرتی نداشتند که بخواهند فضایی ایجاد کنند که نویسنده‌ی گوشه‌نشینی چون بیهقی جرات نکند از شاهنامه نام ببرد.
یک نمونه‌ی دیگر شعری است که بیهقی از معروفی بلخی می‌آورد. این شاعر را اصلا نمی‌‌شناسیم اما درباره‌ی او می‌گوید: «و سخت نیکو گفته است معروفی بلخی شاعر.» آنگاه شعر سخیفی از او را نقل می‌کند. این نمونهها نشان می‌دهد که سلیقه‌ی شعرپسند بیهقی متمایل به شعرهای آموزشی و اخلاقی است. این شعرها هیچ‌کدام در حد نثر بیهقی نیستند. نثر خود بیهقی بسیار فخیمتر از آنهاست. مشابهت‌های فردوسی و بیهقی در کمال‌گرایی هنری آن دو است. هر دو کسانی هستند که به کم قانع نمی‌توانند باشند؛ نه در شاعری و نه در نویسندگی. فردوسی می‌گوید که در آغاز سرودن شاهنامه تردید داشته است. دست به سفر می‌زند و با دیگران مشورت می‌کند. چون کما‌‌ل‌گرا بود. بیهقی هم می‌نویسد که نمی‌خواهد همانند دیگر مورخان، تاریخی سرسری بنویسد. برای این که بدانیم که کار او با تاریخ‌های دیگر چه اندازه تفاوت دارد کافی است که «تاریخ بیهقی» را با «تاریخ گردیزی» مقایسه کنیم. گردیزی همه‌ی «تاریخ بیهقی» را در تنها ۱۰ صفحه آورده است. این نشان می‌دهد که بیهقی رویکردی دیگر به تاریخ داشته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۲:۲۸
رضا حارث ابادی

سبزوار شهر ارغوان های مشکبار

سبزوار شهر ارغوان های مشکبار

استاد حسین خسروجردی یکی از نویسندگان توانمند خطه سربداران است که در چند دهه اخیر با نثری فاخر و بیانی لطیف برای معرفی ارزش ها و توانمندی های شهر زادگاه خود ، دارالمومنین سبزوار ریشه فرهنگی خراسان ، در هر فرصتی که به دست آورده تلاش کرده است.
نام این نویسنده سبزواری که تا کنون کتاب های "تگرگ تاتار" و "ماه گل" از وی منتشر شده ، در کنار شماری دیگر از نویسندگان معاصر کشور در کتاب فرهنگ داستان نویسنان ایران به کوشش حسین میرعابدینی ذکر گردیده است
از جمله مطالب زیبایی که از همین نویسنده در معرفی دارالمومنین سبزوار در مطبوعات کثیرالانتشار کشور ، منتشر شده می توان به مطلبی با عنوان "سبزوار ، شهر ارغوان های مشکبار"  اشاره نمود :

سبزوار ، شهر ارغوان‌هایِ مُشکبا ر

سبزوار، تبلور عزم تاریخ و چکامه بلیغ یک فرهنگ تابناک و زایاست. این شهر شهیر، همیشه آرزوهای بزرگش همخوان یک زندگی کاملاً انسانی و تپنده بوده، و زنده زندگی کردن را یک اصل مهم برای حیات خویش می‌داند. زنده زندگی کردن مشحون یک تجربه تاریخی و عصاره فرهنگ دلاویز این بلاد کهنسال است. بلادی که حتی حماسه و شهامتش ملهم از این اصل اعلاست و همه علم و هنر و ادب و شوکتش بدان وابسته است.
اگر این ناحیت از جلال نهضت‌های بزرگش ـ چونان دفع سیطره سلوکیه و دفع سیادت اعراب و دفع بیداد تاتار ـ بر خود می‌بالد و اگر جانبازی و مقاومت مستمرش در اعصار و دوره‌ها، پاینده و جاوید است و به اسطوره‌های بزرگ دامن می‌زند، تنها به اعجاز همین اصلِ زنده زندگی کردن است.
شوخی نیست که شهری دهها بار قتل عام شود ولی هر بار او نجوای حق و عدل داشته باشد! کافی است که به اسنادی همچون تاریخ بیهق، جهانگشای جوینی توجه کنیم که چه‌سان آزمندان قدرت، حاملان قساوت و مهاجمان شریر می‌آیند و بَذرِ مرگ به چهره بیهقِ زیبا می‌افکنند.
«این خوارزمشاه ینالتیکین محمد به نواحی بیهق می‌آید و در این مدت قتل متواتر بود، هفده مرد پیش نماند و در دیه باغن همچنان و در دیه ششتمد و ربع زمنج همچنان و بعد از آن، در سَنة خَمس و خمسامئه قحط و وَبا افتاد و طعام عزیز شد.
حمزه بنِ آذرک از بَجستان بیامد و خَلق را به کشتن گرفتند از آنجا که رباط علیا‌آباد است تا بدر قصبه می‌کشتند و در قصبه سبزوارآمدند و هفت شبانه‌روز می‌کشتند!
بر اثر مقاومت چندین روزه مردم سبزوار در قبال هجوم تیمور، این سفاک خون‌ریز، نود هزار سر، از مردم بیگناه کنده می‌شود و از آن دو مناره می‌سازد تا بتوان شب‌ها چراغی بر بالای آن روشن کرد وقتی مناره‌های مخروطی آماده می‌شود روی هر یک کتبیه‌ای نصب می‌کنند و آنگاه همگی به طرف خراسان حرکت می‌کنند.
وقتی که قائم مقام، تقاجار سردار توکای شد، لشکر را به دو قسمت کرد. بخش اول به فرماندهی خود وی، راهی سبزوار شدند و پس از سه شبانه‌روز سبزوار را با جنگ گرفتند و به قتل عام پرداختند آنقدر که هفتاد هزار کشته شمارش و دفن شد. نوقان و سبزوار روز بیست‌وهشتم گرفته شد و قتل عام گردید. در دوره صفویه، شهرسبزوار مورد حمله عبدالمؤمنِ اُزبک قرار گرفت و قتل عام شد.
در تاریخ معاصر هم، این مقاومت، تنها و تنها معطوف جلوه‌های راستین عدالت و آزادی بوده آنسان که در قیام کلنل محمدتقی خان پسیان، این دروازههای مستحکم سبزوار بود که در مقابل کُنل گروپ و نیروهای مسلح او ایستادگی کرد و نگذاشت تا کلنل محمدتقی خان مغلوب استبداد شود.
آنسان که بیشتر در سال 1168 وقتی که نیروهای احمدشاه ابدالی ـ پادشاه جدید افغانستان ـ سرزمین خراسان را متصرف شد، باز این نیروهای سبزوار بودند که افغان‌ها را در این شهر شکست دادند و آنها را تا خود شهر مشهد می‌گریزانند.
این یک تکرار عبث و متداول و معمولی نیست. این جوهره ذات معنامند یک فرهنگ حماسی اعلاست. یک فرهنگ خود بوده اصیل و شفاف که در دایره عدالت و حق، نفس می‌کشیده و همیشه پناه جوی حق‌پرستان بوده است.
از زبان تاریخ می‌خوانیم که یاران یحیی‌بن زید که بیشتر آنان از مردم خراسان و بیهق بوده‌اند پس از کشته شدن یحیی آنقدر جنگیدند تا همگی شهید شدند. و بنا به تصریح تاریخ بیهق شمار علویان در بیهق زیاد بوده و نقل شده که قنبر یکی از غلامان حضرت علی(ع) در این دیار سُکنیٰ گزیده و به نام فرزند او، شادان، مسجدی در بیهق بود و به گفته یاقوت حموی در معجم‌البدان، بیشتر مردم سبزوار، روافض غلاة بوده‌اند و این درست در زمانی است که سلطان محمود انگشت در جهان کرده و از بهر قدرِ عباسیان، قَرمَطی و رافضی می‌جوید و چون درست گردد بردار می‌کشید!
اصلاً رافضی در لغت ترک کردن و وانهادن است و اطلاق آن به شیعه از آنروست که آنان رأی صحابه را در بیعت با ابوبکر و عمر رد کردند و آنسان که گفته شد مآخذ این حکایت روایتی است که در مُعجم‌البُدان آمده است و مولوی هم آن را در دفتر پنجم به شعر درآورده است:
                              کی بود بوبکر اندر سبزوار یا کلوخ خُشک اندر جویبار
مولوی در این حکایت طی عنوانی که همه شهر سبزوار را رافضی می‌داند و با صراحت تمام از کشتار مردم سبزوار به دست محمد خوارزمشاه خبر می‌دهد که در آن زمان سبزوار همچون یک اپُوزیسیون بر علیه جامعه رسمی عمل می‌کرده و در راه و مَسلکِ و اندیشه حق‌پرستانه خویش پایبند بوده‌اند:
                           شد محمد الـخ لُـغ خوارزمشاه در قَتالِ سبزوار پر پنــــاه
                           تنگشان آورد لشکرهــــای او اسپهش افتاد در قتـل عدو
چنین است تحکم حماسه پایدار مردم سبزوار که مذهب غالب آنها، همان مذهب رافضیهای غالی بود و این کلمه بنا به اعتقاد اهل سنت، نخستین بار به پیروان زیدبن علی‌بن حسین داده شده است. زید در سال 121 علیه بنی‌امیه قیام کرد و وقتی که او به بیهق وارد شد حدود صدوبیست مرد همراه وی شدند. از علمای مشهور این شهر که مُتهم به رُفْضُّ شده، امام ابوبکر احمدبن الحسینی البیهقی است و آنسان که در تاریخ بیهق آمده ابوالقاسم علی‌بن محمدبن حسین، رئیس بیهق، چهار مدرسه را در سال 414 برای چهار دسته تأسیس کرد. حنفیان، شافعیان، کرامیه و سادات که پیروان آنان معتزله (یا عدلیون) و زیدیه بوده‌اند. بعد از ساخت این مدارس، بی‌درنگ رئیس بیهق توسط سلطان محمود غزنوی فراخوانده می‌شود و به دلیل ساختن مدرسه برای شیعیان، مورد غضب قرار می‌گیرد.
این است نقل صریح تاریخ و اعتبار بی‌فتوری که بعدها در سرزمین شورانگیز خراسان رخ می‌دهد و منجر به حکومت حق‌طلبانه سربداران می‌شود. و آن صبحگاه در بیرون ده باشتین، داری نصب کردند و دستارهاو طاقیه‌ها بردار کردند و قیر و سنگ بر آن می‌زدند و نام خود را سربدار نهادند و هفتصد کس با عبدالرزاق علیه مغولان بیعت کردند و کاری نمودند که:
                  از بیمِ سنانِ سربداران تا حَشر یک تُرکِ دیگر خیمه به ایران نزدی
و شعایرشان تا بدانجا رسید که اگر سکه روی زمین می‌افتاد هیچ کس جرأت برداشتنش را نداشت تا مگر صاحبش پیدا شود و آن را بردارد. لباس همه، از فرمانروا گرفته تا مُقرّبان و نوکران از پشم گوسفند بود و همه هم یک فُرم و ساده! در خانه فرمانروا هر روز غذا به اتفاق تهیدستان صرف می‌شد و این قیام، بعد از آن همه سال، هنوز هم در خاطرة قوم ما زنده و گیراست و در فرهنگ و شعایر ما هنوز ریشه دارد شاید متداولترین واژه هر روزه این شهر، از نظر بسامد، عدل باشد و این واژه آنسان در قضاوت و شرایع به کار می‌رود که در داد و ستد. درستی فن، پُختِ مطلوبِ غذا، خوابیدن به اندازه، زیبایی‌ نگار و هزار تعبیر دیگر تنها به واژه عدل گفته می‌شود و این خوی دلپذیر! آیا همان اصل زنده زندگی کردن نیست؟
به سر تاریخ برگردیم و در ورای جبروت حماسه، ببینیم که سبزوار جلوگاه اعلای دیگری هم دارد و آن، اَدب و فَضلَش می‌باشد. ادبیان این شهر در گفت و تاریخ بیهق، تُهامه صغرا نام دارد و در این خصوص نمونه‌های برجسته چنینند:
ابوالفضل بیهقی با اثر جاودانه‌اش تاریخ بیهقی، ابوالعباس عنبری و اور را تصانیف بسیار بود. امام ابوبکر بیهقی که او را در علم حدیث ثانی نبود. ابوالمعالی امام الحرمین که بیشتر علما و محدثان خراسان و از آن جمله امام محمد غزالی، کیای هراسی و ابوالمظفر خوافی شاگرد و مرید او بوده‌اند. خواجه نظام‌الملک که مدرسه نظامیه نیشابور و بغداد را بنا کرد. ابوالحسن زید بیهقی
مشهور به فرید خراسان. او ادیب، ریاضی‌دان، فقیه و اصولی و طبیب و لغت‌شناس و حکیم و کلامی و تاریخ‌دان بود.
عطاملک جوینی صاحب تاریخ جهانگشا با شهرتی عالم‌گیر. کمال‌الدین حسین‌بن علی کاشفی که مردی عالم، شاعر، نویسنده و واعظ بود و در خدمت علیشرنوایی منزلتی بسیار داشت. ابونصرِ مُشکان که استعداد نثرنویسی را در ابوالفضل بیهقی پروراند.
ابن‌یمین شاعر بزرگ دوره مغول و سپس سربداران و از متأخرین باید از فیلسوف و شاعر کلاسیک حاج ملاهادی نام برد و نیز از مهاجر اندیشمند دکتر علی شریعتی که فخر ابدی قلم همو بود و در پویش علم و عمل، اسوة دَهر و در این جغرافیایی پُرنبوغ باید از دولت‌آبادی شهیر نام برد که در خلق اثر عظیم خود کلیدر بی‌همتاست و در پویش راه و عمل و رفتار، براستی یک سبزواری اصیل، یک آزاده بصیر است و صد البته الگوی ادبی ما سبزواری‌هاست. جفایی که امروز به این داستان‌سرای شهیر عالم می‌رود، درست شبیه آن چیزی است که در عمران و آبادی به سر سبزوار می‌آید. کلیدر معجزه ادبی روزگار ماست. باید این را باور کرد و پذیرفت.
کلیدر پشتوانه همان ادبیاتی است که بیهقی و بونصر مُشکان و ابن‌فندوق و جهانگشا به ارث گذاشته‌اند، نثر آن، یک پدیده اعلاست که از تذکرة اولیایِ عطار تا زمانه ما هیچگاه سابقه نداشته و بزرگان ادب ما، همگی آن را آفرین خوانده‌اند. زنده یاد اخوان ثالث آن را گاهان زیبایی دانسته که بوی تولستوی از آن بر می‌خیزد. شادروان احمد شاملو آن را مثل قله‌ای می‌داند که از مه بیرون شده و این میراث پراقبال، فخر ماست. فخر فرهنگ زاد بومی و ادبی ماست و یک کلام، هر شهر و دیاری به یک چیز یا یک صفت مشهور است و سبزوار بنابه تصریح تاریخ بیهق، تنها و تنها به ادبایش مشهور می‌باشد و امروز که طراوات علم منسوخ شده و هُمَّم طُلابِ ادب در مهاوی قُصور و نُقصان افتاده، هنوز در بیهق سی شخص زیادت باشد که ایشان در صناعات ادب و معرفتِ لغتِ عَرب کامل باشند و ایشان را نظم و نثر دست دهد.» (تاریخ بیهق)
در قرونی که فرهنگ و ادب ما درخشان‌ترین دوره‌های خویش را طی می‌کرد و نبوغ ایرانی در اوج خودش بود یکی از دلایل این اوج، انتخاب وزرا و سیاستمداران از میان ادبا و فضلا بود. کاری که اینک در آمریکای لاتین متداول است و سیاستمدارانشان همه از فحول ادب و ادیبانند ـ و کیست که نداند زبده‌ترین و نخبه‌ترین آنها از همین بیهق توانمند بوده‌اند، وزیر ابوالعباس العنبری منشأ مولد او قصبه سبزوار بود او را تصانیف می‌باشد. او سال‌های بسیار در ماورالنهر وزارت داشت. آنگاه استعفا خواست چون به خراسان آمد. سلطان محمود وزارت خویش بر وی عرضه کرد. قبول نکرد، سلطان فرمود تا او را حَبس کردند و در آن حبس، او را در تباهه زهر دادند. خواجه نظام‌الملک ، وزیر مشهور سلاجقه و صاحب کتاب سیاست‌نامه که در تاریخ بیهق مفصل از خانواده آنها یاد شده و همو بود که مدارس زیادی را بنیاد نهادتا بزرگانی همچون امام‌الحرمین و امام محمد غزالی در آن توانا شوند.
عطاملک جوینی صاحب تاریخ جهانگشا که در دستگاه مغول مقام وزارت داشت و کتاب او تصویرگر سیاه و مرگبار این دوران است. ابوعلی بیهقی صاحب دیوان انشاء بود در عهد سلطان مسعود و محمود. بیشتر مقام او به دارالملک غزنی بود و او را تصنیفی است بغایتِ کمال. وزیر ابوالعباس جعفربن محمدحسین وزیر سامانیان، معین الملک ابوالقاسم که نایب وزیر بود در عصر سلطان سنجر و خواجه امیرک دبیر و برادرش خواجه بونصر دبیر که عامل ری بود و وزیر سلطان و امیر اسفهسالار سیف‌الدین و او از خسروجرد بود و در نیشابور و سبزوار مساجد و عمارت و رباطهای بسیار ساخت ولی سلطان‌ محمود بر او خشم گرفت و او را بیازرد.
عمران‌طلبی و آبادخواهی این اسپهسالار نیک، اینک پس از قرن‌ها به ملازمت و عطوفت ادبای ما می‌مزد و خواسته دیرین جمعی را مطرح می‌سازد. و بدین‌گونه بر استانی شدن این ناحیت، پای می‌افشارد. کاش او را می‌فهمیدند و در می‌یافتن

حسین خسروجردی - سبزوار
منبع :مجله اینترنتی اسرار نامه سبزوار  http://www.asrarnameh.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۲:۴۳
رضا حارث ابادی

آشنایی با حسین خسروجردی رمان نویس معاصر سبزوار

آشنایی با حسین خسروجردی رمان نویس معاصر سبزوار

استاد حسین خسروجردی یکی از نویسندگان پرکار معاصر سبزوار به ویژه در عرصه رمان نویسی است که از وی تا کنون چندین جلد کتاب داستان و رمان منتشر شده است.

فعالیت های وی اما تنها به نوشتن رمان های فارسی خلاصه نمی شود بلکه وی در مطبوعات ملی و محلی نیز تا کنون مقالات و یادداشت های ادبی فراوانی را منتشر کرده که عمده این مطالب در راستای معرفی تاریخ و فرهنگ دارالمومنین سبزوار شهر دیرینه های پایدار بوده است.

خسروجردی همچنین از حدود یک سال قبل به جمع نویسندگان افتخاری مجله اینترنتی اسرارنامه پیوسته و تا کنون چندین مطلب تاریخی ، فرهنگی و ادبی به قلم وی در این مجله منتشر شده است. از همین رو در اینجا مناسب است که به معرفی بیشتری از این نویسنده توانمند معاصر خراسان داشته بپردازیم . برای این منظور نگاهی می اندازیم به مطالبی که تا کنون در رسانه های مختلف برای معرفی این نویسنده سبزواری منتشر شده است :

هفته نامه سهند تبریز به سردبیری آقای عبدالله باقری حمیدی:

آقای خسروجردی و زادگاه او شهر سبزوار را چنین معرفی کرده است  ، حسین خسروجردی یکی از رمان نویسان خراسان است. زادگاه خسروجردی شهر سبزوار است . در سبزوار نویسنده ناگزیر است رمان بنویسد ، زیرا سبزوار پیشینه ی گسترده ی نثر نویسی دارد .  سرآمد تمام نثر نویسان سبزوار و ایران ، محمود دولت آبادی است . محمود دولت آبادی با رمان های کلیدر ( ده جلد ) جای خالی سلوچ ، روزگار سپری شده مردم سالخورده (3جلد ) و کلنل ، سنت پر شگوهی از رمان نویسی را در سبزوار بنیان گذاشته است .  حسین خسروجردی در همین سنت رمان می نویسد . رمان های خسروجردی رؤ الیستی هستند . نگرش تاریخی خسروجردی به رویداد های پیرامون انسان ، سبب شده ، شخصیت های بزرگ تاریخ معاضر ایران را به عنوان شخصیت رمان ،گسترش بدهد .

کتاب های حسین خسروجردی معرفی می شوند :

1- ماه گل ( داستان بلند ، نگاشته شده در سال 1368، روایتی آزاد از آمدن ارتش کرمان به سبزوار )
 2- جهان بانان ( رمان ، ضرباهنگ روزگاری است که هنوز پهلوانان نمرده اند )
 3-به نسیم عطر تو می آیم ( داستان بلندی که در حاشیهی جنگ جهانی دوم نگاشته شده )
 4-تگرگ تاتار ( رمان تاریخی ، بنفشه ای از تقویم کهنه سربداران )
5- رمانی که هنوز عنوان آن مشخص نشده و در حال ویرایش است . ( این رمان برداشت آزادی است از زندگی یکی از دانشمندان بنام از تاریخ معاصر . )
 6- کوشش پروانه آماده چاپ ( یاد داشتها و تحقیقات و کار های میدانی )

منبع: هفته نامه سهند تبریز / به قلم عبدالله باقری حمیدی سردبیر

بیوگرافی حسین خسروجردی

اهل شهرستان سبزوار و متولد 1333  (یکهزاز وسیصد وسی و سه  خورشیدی )و دارای دو فرزند است که بیشترین اوقات عمر را در همین شهر گذرانده و چند سال در تهران و اکنون به مدت 12 سال است که در مشهد زندگی می کند .

«... زندگی و گذران عمر لاجرم با تحصیل آغاز شد و در آن شهرستان پر آفتاب و سرشار از حیف که حزن خموشانه اش بسان عود سوخته می ماند ، مرا پروراند و سپس در سایه سار مهر و صیقل عواطف و دلبستگی ها و کار و ورزش و تجربه و تحصیل و مهاجرت و آرزوهای بی شمار ، مرا غلطاند و ساباند و تاباند تا آنگاه که نوشتن آموخت .
نوشتن ، همان اشتیاق نامحدودی که از ادبیات و فرهنگ و هنر جوشان و پویان روزگار ما به پا می خیزد و می کوشد تا از آن عملی هدفمند و موثر و زندگی ساز ، بسازد .
و در طیف این رنگین کمان گسترده چگونه بگویم که تحقیق و کار میدانی و تمرکز و تخیل و عشق و گرد و غبار و رنج و مسافرت و معاشرت و خستگی و وجد و اندوه ، توامان بوده و خواهد بود . تا تو را به قله و چکاد  مه بیز  رمان و داستانی برساند که مادام از تو کار و کار و رفتن و رفتن و رفتن و کوشش بی دریغ و عاشقانه می طلبد که در منطق الطیر عطار ، هدهد آن را تنها با موسیقار و روشنی جان خود به جلو برده است .
رمان ، شور زنده و آینده سازی است که در روزگار ما ، پاداش آن رنج و عشق است ، همانی که نظامی گنجوی فرموده است :
                                           سایه خورشید سواران طلب
                                           رنج خود و راحت یاران طلب


مجله اینتر نتی اسرارنامه سبزوار :

آقای حسین خسروجردی یکی از نویسندگان توانمند سبزواری است که نثر فارسی را در نهایت فخیمی زبان و درستی دستور می نویسد.
خسروجردی فقط یک نویسنده توانمند نیست. او علاوه بر آنکه هنر نویسندگی را مانند بسیاری از اهالی سرزمین بیهق در خون خود دارد ، به طور همزمان یک سبزواری عاشق هم هست.
عاشق و نه متعصب .
یک سبزواری عاشق ، که ارزش های فرهنگی و تاریخی زادگاه خود را به درستی می شناسد و بدان عشق می ورزد و البته از آن می نویسد.
متن های زیبای خسروجردی پیش از این در بسیاری از نشریات محلی خراسان و دیگر نقاط کشور منتشر شده و اغلب با استقبال سردبیران آن نشریات مواجه گردیده و به مخاطبانشان یادآوری کرده است که دارالمومنین سبزوار این شهر خوبان پارسی گو ، همچنان یکی از خاستگاه های اصلی زبان و ادبیات فارسی است و سبزواریان امروز هم مانند همیشه تاریخ ، "دُرِّ دَری" را در نهایت وقار و وزانت می نویسند. چونان خواجه ابوالفضل بیهقی پدر نثر داستانی فارسی ، چونان دکتر شریعتی که نثر مسحور کننده او در کویریاتش شعر فارسی را به سکوت و تأمل وا میدارد و البته چونان استاد محمود دولت آبادی نویسنده کلیدر بلندترین رمان زبان و ادبیات فارسی که در ارزش های ادبی آن گفتنی بسیار است...


منبع : اسرارنامه     http://www.asrarnameh.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۰:۳۰
رضا حارث ابادی

فردوسی و بیهقی دو ضلع زبان فارسی

نوزدهمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی در موسسه فرهنگی شهر کتاب به بررسی «بیهقی و فردوسی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر محمدجعفر یاحقی، چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد.
فردوسی و بیهقی دو ضلع زبان فارسی

آناهید خزیر: شاهنامه‌ مهم‌ترین کتاب در حوزه‌ی شعر و تاریخ بیهقی مهم‌ترین کتاب در حوزه‌ی نثر فارسی است و دغدغه‌های هر دو اثر در انعکاس اوضاع نامساعد سیاسی ـ فرهنگی و چشم‌انداز نگران‌کننده‌ای که ایران با آن مواجه بوده، بسیار شبیه یکدیگر است. از میان آثار ادبی فارسی، به سادگی نمی‌توان یکی را برگزید و با تاریخ بیهقی سنجید اما شاهنامه‌ی فردوسی به دلایلی با تاریخ بیهقی قابل مقایسه است. گذشته از مشابهت‌های آشکار میان زندگانی و شخصیت صاحبان آن دو، برخی همانندی‌های دیگر محتوا و چگونگی پیدایش آن دو اثر را به هم نزدیک می‌کند.
دکتر محمدجعفر یاحقی، ادیب معاصر ایران در ابتدای سخنانش به مقایسه میان بیهقی و فردوسی پرداخت و گفت: بیهقی همان سمتی را در نثر فارسی دارد که فردوسی در شعر از آن برخوردار است. فردوسی در شعر پایه و اساس و بنیاد است و بیهقی در نثر. بی‌گمان «تاریخ بیهقی» دوشادوش شاهنامه در زبان فارسی مطرح است. برای من عرصه‌ی زبان فارسی می‌تواند «لغت‌نامه» دهخدا باشد. اگر لغت‌نامه را بگشاییم اولین شاهد شعری هر لغت، یا اغلب لغت‌ها، از شاهنامه است و اولین شاهد نثری از بیهقی. و این هم‌دوشی این دو را نشان می‌دهد.
مشابهت‌های زندگی فردوسی و بیهقی
فردوسی و بیهقی دو ضلع زبان فارسی هستند. قرن چهارم را باید متعلق به فردوسی دانست و قرن پنجم را متعلق به بیهقی. اگر آغاز قرن پنجم را یک اوج حساب کنیم، فردوسی در دامنه‌ی سربالایی آن است و بیهقی در دامنه‌ی سرپایینی آن. فرهنگ ایران و هویت و زبان فارسی در این سو بر دوش فردوسی است و در آن سو بر دوش بیهقی. به هر حال یک فاصله‌ی زمانی معهود بین این دو هست. ارتباط و اتصالی که از نظر سنی این دو می‌توانند داشته باشند، سبب شد رسالتی که بر دوش فردوسی بود بر دوش بیهقی گذاشته شود. در ۵۰ سالگی فردوسی بود که بیهقی متولد شد. یعنی یکسال پس از ختم نخستینِ شاهنامه.
وضعیت خانوادگی و خاستگاه این دو نیز شباهت‌هایی دارد. بیهقی متولد روستای «حارث‌آباد» بیهق، نزدیک سبزوار، است و فردوسی متولد روستای «پاژ» طابرانِ توس. این دو روستا تقریبا وضعیت مشابه‌ای دارند و غریب و مهجور و متروک بوده‌اند. از روستای حارث‌آباد مردان سرشناسی نمی‌شناسیم اما در روستای پاژ چهره‌های بزرگ فکری و فرهنگی برخاسته‌اند. بنابراین از لحاظ جغرافیایی هم حتا مشابهت‌هایی میان فردوسی و بیهقی می‌توان یافت. از دید اجتماعی هم که بنگریم درمی‌یابیم که پدر فردوسی از دهاقین توس بود و در شمار اشراف و طبقات فرهیخته‌ی جامعه. یادگارها و دیرینگی‌های فرهنگ ایران در سینه‌ی طبقه‌ی دهقان بود. آن‌ها حامل ارزش‌های قومی و فرهنگی بودند. پدر بیهقی هم - خواجه حسین- آن‌گونه که از اشاره‌ی خود بیهقی در تاریخی برمی‌آید فرد شاخصی بوده است و به نظر می‌رسد که از رجال عصر غزنوی بوده و مسئولیت‌هایی در سیستان داشته است. با این همه، تفاوت‌های فردوسی و بیهقی از این دید البته آشکار است. دهقانان مردمان به خود متکی بودند و بی‌ارتباط با حاکمیت و دستگاه اداری و دولتی اما پدر بیهقی، مثل خود بیهقی، حقوق‌بگیر دستگاه حکومتی بودند.
دوره‌ی اسلامی ادامه‌ی شرایط فرهنگی ایران باستان
قرن چهارم و پنجم قرن‌های ویژه‌ای در فرهنگ ایران به‌شمار می‌روند. در آغاز قرن چهارم یک تلفیق خجسته‌ای صورت می‌گیرد و بارور می‌شود. حاصل آن هم قرون طلایی اسلامی است. علم و معرفت و شعر و ادب و آگاهی و فلسفه تولید می‌شود و محصولی شاداب پدید می‌آورد. در واقع تاریخ ایران قرن‌ها پیش از اسلام ادامه داشته است. این تاریخی بود که چندصد سال پیش از میلاد توانست کوروش را به جهان عرضه کند و ندای انسان‌دوستی و برابری را در جهان بدهد و تمدنی بود که تخت‌جمشید را ساخت و پیامبر عظیم‌الشانی مثل زرتشت را به جهان عرضه کرد. این تکیه‌گاه نیرومندی بود که نباید آن را فراموش کرد. به نظر من ادامه‌ی همان شرایط و همان فرهنگ و تمدن است که در دوره‌ی اسلامی بارور شد. در دوره‌ی ساسانی ارتباط میان دین زرتشتی و دین مسیحی وجود داشت. در این زمان بود که بسیاری از فلاسفه که در تنگنا قرار گرفته بودند به دربار ساسانی آمدند و به شکفتگی فرهنگی در ایران کمک کردند. بروز و تجلی آن در دوره‌ی اسلامی در زبان فارسی جدید روی داد.
می‌گویم فارسی جدید. چون زبان فارسی از قدیم وجود داشته است. تنها ما الفبا را از عرب‌ها گرفتیم اما اندیشه و محتوای این زبان همان محتوای گذشته‌اش بود. این حرکت و جریان مستمر در دوره‌ی اسلامی به بار نشست و به‌خصوص در قالب زبان فارسی هویت ویژه‌ی خود را پیدا کرد. هویتی که منحصرا ایرانی بود. دو سه قرن اول قرن‌های برزخ و دوران جهت‌گیری و جهت‌یابی بود اما زمانی که امرای ایران‌دوست سامانی توانستند این زمینه را برای رشد زبان فارسی فراهم کنند، نخستین آثار به این زبان پدید آمد. پس تلفیق ایرانی ـ اسلامی در قالب زبان فارسی رُخ داد. فردوسی و بیهقی تولید و مولد این حرکت هستند. اگر بر این پایه شاهنامه را ببینیم، آن‌گاه درمی‌یابیم که پشتوانه‌ی آن ۲۰ و چند قرن تمدن و تاریخ و فرهنگ است. از این‌رو ما متوقع هستیم که مولودان این جریان با هم سنخیت فکری داشته باشند، حتا اگر رشته‌های کاری‌شان متفاوت باشد.
پشت کتاب بیهقی اندیشمندان ایرانی را می‌یابیم
این دوره، دوره‌ی شکفتگی علوم محض هم هست. اطبا و ریاضی‌دان‌هایی که در این دوره پدید آمدند در یک مجموعه و زیر یک چتر قرار می‌گیرند و یک نوع تفکر خردمندانه و فلسفی در این عصر به بار می‌نشیند. اگر به دانشمندان این عصر بنگریم، می‌بینیم که بیرونی شباهت‌هایی به فردوسی و بیهقی دارد و اتفاقا مورد احترام بیهقی هم هست و از او با عنوان «استاد بیرونی» یاد می‌کند. اگر در این دوره ابن‌سینایی به‌وجود می‌آید، با آن که کار او کارِ دیگری است، اما تفکر و جوهره‌ی فکری و نگاه و بینش او با فردوسی مشابهت دارد. یعنی آزاده است، تن به زور نمی‌دهد، بیگانه‌ستیز است و روح فرهنگ را ترویج می‌کند.
ابوریحان و ابن‌سینا هم مثل فردوسی تحت تعقیب دولت غزنوی بودند. غزنویان این شخصیت‌ها را نمی‌توانستند تحمل کنند. البته بیهقی با آن که جوهر آزادگی در کنه اندیشه‌اش هست اما سربزیر است و سر ناسازگاری ندارد. هنگامی که لایه‌ی مصلحت‌اندیشانه‌ی ظاهری او را برداریم، در پشت کتاب بیهقی هم یک ابوریحان، یک ابن‌سینا و یک فردوسی می‌یابیم. اگر بعدها بزرگان ما از دامن عرفان سر درمی‌آورند، شگرد تازه‌ای برای مبارزه‌ی فرهنگی و هویت و گردن‌فرازی خاص ایرانی بود. تا آستانه‌ی عطار این طرز فکر را در اغلب نویسندگان و شاعران و فیلسوفان می‌بینیم. البته متشرعانی بودند که راه دیگری را برگزیدند. می‌خواهم بگویم که این بستر تاریخی را آن‌ها بوجود آوردند. زمان فردوسی اوج آن است و انحطاط آن در دوره‌ی بیهقی است.
در حدود سال ۴۰۰ قمری تغییر خاصی در خلافت بغداد ایجاد می‌شود. و آن روی کار آمدن القادربالله است که ۴۰ سال هم خلافت کرد. در این زمان مسیر برخورد با فرهنگ ایرانی دگرگون می‌شود و این چیزی بود که فردوسی آن را می‌دید و تجربه می‌کرد و بیهقی در اوج این تجربه بود. زمانی که غزنویان با خلافت بغداد دست به یکی کردند جریان به سمتی رفت که انتظار بازگشت آن نبود. این جریان در زمان فردوسی هنوز نُضج و بروز نداشت. در سده‌ی سوم روح فرهنگ ایران در بغداد حکومت می‌کرد اما بر سر کار آمدن نژادهای دیگر، میدان را برای دیگران باز کرد و بدین‌گونه کم‌کم دست ایرانیان از حکومت و مملکت‌داری کوتاه شد.
ذره‌چینی و نکته‌بینی ویژگی فردوسی و بیهقی
به هر روی، آغاز کار فردوسی و بیهقی همانندی‌هایی دارد. فردوسی در آغاز کمتر مشکل داشت. از لحاظ فکری و فرهنگی اوضاع مساعد بود. فردوسی مرد ثروتمندی بود و پدرش از ملاکین به‌شمار می‌رفت و درنتیجه فردوسی به کسی نیاز نداشت و زندگی‌اش تامین بود. اهتمام او متوجه یک کار بود و آن به پایان رساندن شاهنامه بود. فردوسی چشم دوخته بود که با اتمام شاهنامه، برگه‌ی هویت ایرانی را به دست او بدهد. بیهقی نیز این‌گونه بود و می‌خواست کتابش را به پایان برساند. هر دو هم تقریبا موفق می‌شوند اما هر دو در پایان زندگی به درماندگی و فقر دچار می‌شوند. شِکوه‌های فردوسی را می‌دانیم: «الا ای برآورده چرخ بلند/ به پیری چه داری مرا مستمند». بیهقی هم از دستگاه حکومت کنار می‌کشد و یادداشت‌های خود را تنظیم می‌کند.
یکی از خصوصیات مشترک دیگر فردوسی و بیهقی، ذره‌چینی و نکته‌بینی آن دو است. فردوسی یک متن ابتدایی به نام شاهنامه‌ی ابومنصوری داشت اما به این اکتفا نکرد و مرتب از موبدان و دهقانان می‌پرسید و به کتابش می‌افزود. شاهنامه تحقیق خود فردوسی است به‌اضافه‌ی شاهنامه‌ی ابومنصوری. فردوسی خیال‌پردازی نکرده و بی‌پشتوانه حرفی نگفته است. «تاریخ بیهقی» هم این‌گونه است. بیهقی یا کتاب خوانده یا از «افراد ثقه» شنیده است. بیهقی یادداشت می‌کرد یا به قول خودش «تعلیق» می‌کرد. اتفاقا یکبار در طول زندگی بخشی از آن‌ها یادداشت‌ها، یا به تعبیر خودش «روضه‌های رضوانی»، از بین می‌رود و او بسیار افسوس می‌خورد. چون نسبت به منابع کارش حس مسئولیت داشته است.
از نظر درون‌مایه و دامنه‌ی فکری هم اگر به شاهنامه و «تاریخ بیهقی» نگاه کنیم، شباهت‌های بسیاری میان آن دو می‌یابیم. یکی از بارزترین این شباهت‌ها بحث «قضامحوری» این دو کتاب است. هر دو به سرنوشت اعتقاد دارند و این را بیان می‌کنند. البته با زبان خود و پایگاه فکری جداگانه. آن دو اتفاقات را به ماوراء نسبت می‌دهند. بیهقی می‌نویسد: «و قضا ایزدی چنان رود که وی خواهد و گوید و فرماید. نه چنان که مراد آدمی است.» شاهنامه هم همین‌گونه است و جهان‌بینی فردوسی متافیزیکی است. البته حکیمانه‌تر و فلسفی‌تر و خردورزانه‌تر از بیهقی.
تکیه بر خرد محور اصلی فردوسی و بیهقی
دومین محور اصلی و مشابه این دو اثر تاکید و تکیه بر «خِرد» است. این خردی است که از دوره‌ی باستان رسیده بود. اگر بخواهیم همه‌ی شاهنامه را بیفشاریم، همان سی و چند بیت دیباچه که در ستایش خرد است، خلاصه‌ی شاهنامه است. آن بیت‌ها یعنی عقلانیت و خردمندی و حل مسائل به کمک عقل و خرد. فعل و انفعالاتی که در شاهنامه رخ داده بر محور خرد است. اگر بیاییم افرادی را که در شاهنامه با خرد متصف هستند شناسایی کنیم، می‌بینیم که طیف‌های خاصی در شاهنامه خردمند هستند و این خرد در وجود آن‌ها بارور شده است. بسیاری از پهلوانان شاهنامه کردار معقولی دارند و خردمندانه زندگی می‌کنند. در«تاریخ بیهقی» نیز خردمندان فراوانند.  ۲۹ نفر در کتاب بیهقی از خردمندان به‌شمار می‌روند که اتفاقا هیچ کدام آن‌ها از شاهان نیستند. بونصر مُشکان، احمد عبدالصمد و برخی از نیروهای مخالف‌اند که به خرد شناخته می‌شوند.
شاید به همین دلیل است که در دوره‌ی افول خردمندی، متاسفانه شاهنامه و «تاریخ بیهقی» مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرند. شاهنامه شاید همیشه مطرح بوده است اما «تاریخ بیهقی» در دوره‌هایی مورد بغض کسانی بوده است. می‌دانیم که غزنویان از «تاریخ بیهقی» چندان خوش‌شان نمی‌آمد. برای این که دست‌شان را رو می‌کرد و تباهی و فساد آن‌ها را نشان می‌داد. برای همین است که از شاهنامه و «تاریخ بیهقی» هیچ دستنویس کهنی نمی‌شناسیم. قدیمی‌ترین نسخه‌ای که از شاهنامه داریم ۲۰۰ سال پس از فردوسی نوشته شده است. بیهقی از این نظر هم شرایط بدتری دارد و تا ۵۰۰ سال بعد از بیهقی دستنویسی از آن در اختیار نداریم. به هر روی، هنگامی که عصر دُگم و محدود و تنگ‌نظری و بی‌خردی حاکم می‌شود و این دو کتاب از دور خارج می‌شوند. من تردید ندارم که بیهقی شاهنامه را خوانده است. اما چرا نام نبرده؟ ممکن است در بخش‌های گمشده‌ی از بین رفته‌ی «تاریخ بیهقی» اشاره‌ای به فردوسی و شاهنامه شده باشد اما به هر حال شاهنامه خط قرمز غزنویان بود و بیهقی از آوردن نام آن دوری می‌کرد.

منبع : http://www.bookcity.org/default.aspx

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۱:۰۵
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی از منظر بزرگان تاریخ و ادب پارسی
محمود حسینی‌زاد (نویسنده و مترجم ) :

بیهقی جمله‌سازی را دگرگون می‌کند

بیهقی وسیله‌ای است برای داستان‌سرایی امروزی.
دکتر فیاض در مقدمه‌ای که بر تصحیح خود از «تاریخ بیهقی» نوشته است می‌گوید که علاقه به «تاریخ بیهقی» به دوره‌ی تجدد در ایران بازمی‌گردد. یعنی دوره‌ای که ایرانیان آثار ایرانی را می‌خوانند تا آنکه به «تاریخ بیهقی» می‌رسند. به نظر من البته در جاهایی چارچوبی که فیاض برمی‌شمارد درست است اما در جاهایی هم هست که باید از این چارچوب بیرون رفت. چون بیهقی تاثیری بسیار ژرف‌تر از کسانی چون طبری داشته است.

بیهقی جمله‌نویسی را دگرگون می‌کند. هرجا که بخواهد فعل را می‌آورد و ارکان جمله را به هم می‌ریزد. تا بتواند به خواننده تصویر ارایه کند.اطلاع‌رسانی را هم ضربه‌ای انتخاب می‌کند. می‌داند کجا ضربه بزند و کجا نتیجه بگیرد. همین نکته‌هاست که توجه نویسندگان امروز را به بیهقی و نثر او جلب می‌کند. کسانی مثل گلشیری و آل‌احمد و گلستان نمی‌خواستند مثل جواد فاضل یا مثل «بوف کور» هدایت بنویسند. پس دنبال وسیله‌ای می‌‌گشتند تا تصویرسازی مدرن کنند. بیهقی به آن‌ها جواب داد. به این دلیل است که در نزد نویسندگان امروز اقبال به بیهقی بسیار است.

بیهقی هنگام گزارش رویداد‌ها، از خواننده سوال می‌کند و بدین‌گونه او را درگیر کتابش می‌سازد.

بیهقی در ‌‌نهایت ایجاز شخصیت‌پردازی می‌کند و با یک جمله شخصیت‌ها را توصیف می‌کند. او واژه‌های تصویری بسیاری را به کار می‌برد.بیهقی ایجاز دارد اما ایجاز او مثل ایجاز ناصرخسرو نیست. ایجاز ناصرخسرو‌گاه خسته‌کننده است.
یکی از بهترین داستان‌های «تاریخ بیهقی» داستان «سیلِ بزرگ» است. این بخش از کتاب بیهقی از نظر استحکام بسیار زیباست. بیهقی در شرح این ماجرا یکی از بهترین تصویرسازی‌ها را انجام می‌دهد. هرکس دیگری بود به خوبی او نمی‌توانست این گونه ماجرا را هنرمندانه شرح دهد.

کتاب تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی یکی از آثار شاخص و تراز اول نثر فارسی است. او روشی دقیق و سبکی زنده و جامع در تاریخ‌نگاری برگزیده است که پیشینیان فاقدش بودند. تاریخ بیهقی متنی «تاریخی ـ ادبی» است که تاریخی حماسی و پر اوج و نشیب را با قلمی زیبا و زبانی باشکوه و پرنیانی روایت کرده و بنایی چنان بزرگ افراشته است که ذکر آن تا دنیا باقی خواهد ماند.

دکتر غلامعلی حدادعادل، رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: بیهقی‌پژوهی در روزگار ما تاریخی صد ساله دارد. بزرگانی سراغ بیهقی رفته‌اند، همانند «محمدتقی بهار» که به اعتبار یادی که مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی از او می‌کند، آفاق زیبایی از نثر بیهقی را به روی شاگردانش گشود. به همین گونه باید از دکتر فیاض یاد کنیم که زحمات بسیاری برای «تاریخ بیهقی» کشید و نیز دکتر غلامحسین یوسفی که دو مقاله‌ی او درباره‌ی بیهقی، در کتاب‌های «دیداری با اهل قلم» و «برگ‌هایی در آغوش باد»، مناسب است که در یک رساله‌ی مستقل چاپ بشود. من بیهقی را از نگاه کلان می‌بینم. هزارسال پیش دبیری از دستگاه غزنویان، حوادث سیاسی و اجتماعی و جنگ‌های روزگارش را در سی جلد و پنجاه هزار ورق به رشته‌ی تحریر درآورده است. در تاریخی که او نوشته است، چند خصوصیت وجود دارد که باید به آن توجه داشت. یکی خودآگاهی او نسبت به داشتن روش در تاریخ‌نگاری است. بیهقی یک کار روشمند کرده است. دیگر، اهتمام بیهقی به ثبت واقعیات به صورت دقیق است.

فایده‌ی اجتماعی و سیاسی تاریخ بیهقی، یک جنبه دیگر اهمیت آن است. بُعد سوم زبان شیرین، پخته، پرورده، دقیق و روشن بیهقی است. کاری که بیهقی در نثر فارسی کرده است کاملا قابل مقایسه است با کار فردوسی در شاهنامه.

«غرض من آن است که تاریخ پایه‌ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم. چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند»

تاریخ بیهقی سندی روشن است که دال بر عظمت و اصالت و قدمت فرهنگ و تمدن اسلامی ایرانی ماست. ما می‌توانیم بگوییم ملتی هستیم که هزار سال پیش به درجه‌ای از فرهیختگی رسیده بودیم که یک دبیر در دستگاه حکومتی، پنجاه سال یادداشت گردآورده و تاریخش را به زبانی نوشته است

 دکتر محمدجعفر یاحقی، مصحح شاهنامه : بیهقی نیز همانند فردوسی که از سرنوشت افراد درس می‌گیرد، می‌نویسد: «این است حال علی و روزگارش و قومش که به پایان آمد و احمق کسی باشد که دل در این گیتی فریفتگار بندد و نعمت و جاه و ولایت او را به هیچ چیز شمرد بیهقی تالی فردوسی است. کافی است که کتاب «لغت نامه» دهخدا را بگشایید و مدخل‌های لغوی آن را بنگرید تا دریابید که اولین شاهد به نظم از شاهنامه‌ی فردوسی است و اولین شاهد به نثر از «تاریخ بیهقی» است.آن‌چه پیش از «تاریخ بیهقی» نوشته شده، دو یا سه نمونه بیشتر نیست. هیچ کدام هم اهمیت کتاب بیهقی را ندارندتاریخ بیهقی» اولین تاریخی است که ادبیات را برای بسط تاریخ به خدمت گرفته است و این دو را با هم آمیخته است.

یهقی در به کارگیری عناصر ادبی از دیگران، بسیار موفق بوده است. از اینکه او برخی از شعرهای خوب رودکی را در تاریخ خود آورده است، مدیون او هستیم. بیهقی بهترین و ناب‌ترین اندیشه‌های ادبی ما را گرفته و به استخدام نثر خود درآورده است. به‌کارگیری اشعار عربی هم نمونه‌ی دیگری از کار اوست. بیهقی برخوردار از دانش ادبیت زمان بوده و بسیاری از اشعار عربی را در ذهن داشته است. یکی از دشواری‌های تصحیح «تاریخ بیهقی» همین اشعار عربی است که در کتاب خود آورده است.

علی‌ا‌صغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب : شیوه‌ی تاریخ‌نگاری بیهقی منحصر به فرد است

بیهقی از مهم‌ترین نثرنویسان زبان فارسی است. تاریخی که او نوشته است، ویژگی‌های متعددی دارد. نخست آنکه اولین کتابی است که میان تاریخ و ادبیات پیوند برقرار کرده است. از این جهت، شیوه‌ی تاریخنگاری او منحصر به فرد است. ارزش‌های ادبی در «تاریخ بیهقی» هست که هنوز کشف نشده است. کتاب او الگویی برای کسانی شده است که خواسته‌اند در این ژانر اثری بیافرینند. از سوی دیگر، «تاریخ بیهقی» به دلیل استفاده از گونه‌ای محاوره‌ی فارسی و تبدیل آن به نوشتار ادبی، اهمیت دارد. ضمن آنکه اعتدال او، فارسی نویسش را پسندیده ساخته است.بیهقی توانسته است که گزارش‌های خشک تاریخی را به شکل هنری در اختیار خواننده بگذارد.

دکتر زهرا حیاتی : بیهقی مورخی وفادار و روایتگری هنرمند

بسیارانی گفته‌اند که بیهقی تنها یک مورخ نیست. چون رویداد‌ها را گزینش کرده و معنای خاص خود را به خواننده القاء کرده است. پس «تاریخ بیهقی» یک متن روایی است، نه صرفا یک گزارش تاریخی.
بیهقی با چیدمان رویداد‌ها، روایتی هنرمندانه و خلاقانه آفریده است

حسنک وزیر داستانی کُند و ملامت‌بار یا داستانی پویا؟
در «داستان حسنک وزیر» تعلیق اول هنگامی است که بوسهل سعی می‌کند امیر مسعود را قانع کند که بیهقی را بکشد. مسعود می‌گوید: «تا بیندیشم». این سخن ایجاد تعلیق می‌کند. تعلیق دوم وقتی است که خواجه احمد حسن از عبدوس می‌خواهد که سلطان مسعود را از کشتن حسنک بازبدارد. می‌گوید: «تا توانی خداوند را بر آن دار که خون حسنگ ریخته نیاید». در این‌جا مخاطب می‌اندیشد که آیا سرنوشت حسنک قطعی است؟ تعلیق سوم وقتی است که بوسهل از حسنک دفاع می‌کند. در این‌جا بیم و امید خواننده زیاد می‌شود. تعلیق چهارم وقتی است که خرید و فروش اموال حسنک را می‌بینیم. بیم ما از سرنوشت حسنک دو برابر می‌شود.
در تعلیق‌های آخر، هنگامی که حسنک را برای بر دار کشیدن می‌آورند، بیهقی با نمایش دادن آشوب مردم، بیم را بیشتر می‌کند. نمونه‌های دیگر در ساختار درونی پیرنگ، الگوی حرکت است. حرکت‌های یک فیلم در چند زمینه است

هر بخش از تاریخ بیهقی در یک نمای سینمایی جای می‌گیرد
برخی از شخصیت‌پردازی دراماتیک در «داستان حسنک وزیر» نمایشی است. زیرا همه‌ی جنبه‌های یک شخصیت را توصیف می‌کند. بیهقی تمام جزییات موقعیت اجتماعی و پایگاه شغلی شخصیت‌ها را بیان می‌کند. خصلت‌های درونی آن‌ها را نیز می‌آورد. شخصیت‌های او عمق و بُعد دارند. به‌ویژه شخصیت مسعود رنگارنگ توصیف شده است. این را نیز باید دانست که بیشتر از ۹۰ درصد گفت‌وگو‌ها در «تاریخ بیهقی»، گفت‌وگوهای نمایشی است.

مولف «تاریخ بیهقی» کلوزآپ‌های متعدد به ما می‌دهد. در نتیجه چنان به حسنک نزدیک می‌شویم که گویی گلویمان می‌گیرد!

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید حسین خسروجردی

بیهقی در تاریخ پایه خود یک مسافر غریب تک تاز است که همیشه در برگستوانِ باره خود یک آسمان مطلب و نگاشته دارد که همیشه هم مملو از عبرت‌ها و نکته‌ها و دقت‌های تاریخی و اجتماعی است مسافر ما گاه در زمین داور است و گاه در دشت‌های شاه بهار و گاه با نگاه تیزبین و موشکافش از میان باغ‌های عَدنایی و سَدره می‌گذرد و از نشاط شراب امیرانِ شادخوار و لابه‌گو. پرده بر می‌دارد و گاهی زیبایی بهار را با احساس شاعرانه و دلنواز در دشت‌های حورانه و نخشب می‌بیند و می‌نگارد که هر صبحگاه باغچه‌های آن به گل نشسته‌اند و هوا را عطر‌افشان می‌سازند رباط‌های آباد و فراوه و رزان، دامن می‌افشانند و تا مرزهای غور و فراه و هرات کشانده می‌شوند و بادهای فرحبخش، در دشت‌های سبز حورانه و شاه بهار می‌پیچد تا تو در اعجاز زبان مکتوب ابوالفضل بیهقی، قول فیلسوف معاصر هایدگر را بپذیری که گفت: زبان‌سرای وجود است.

تاریخ بیهقی اثری است که گاه داد حماسه را می‌ستاند و مردانی را می‌نمایاند که سترگ و جانانه‌اند که به نقل و قول مؤلف چنین نگاشته می‌شودند: «و من که بوالفضلم می‌گویم که چون علی، مرد، کم رسد»

احمق کسی باشد که دل درین گیتی غدار فریبکار بندد و بزرگامردا که او را دامن قناعت تواند گرفت و حرص را گردن فروتواند شکست. (220) ابوالفضل بیهقی در نشان دادن کار و سرانجام این مردان دلیر، پند آخرین خودش را مثل فردوسی توسی چنین بیان می‌کند «و آفتاب زرد را چنان شد که گفتی هرگز مسکن آدمیان نبوده است

آری همپای سرنوشت همه اینها ابوالفضل بیهقی آژیر و هشدار می‌دهد که این مهتران و اعیان درباری که همیشه در رفاه و ثروت غرقه‌اند و دارای کوکبه و دَبدَبه می‌باشند و مکنت و خدَم و حَشم دارند و خود در قباهای سقلاطون بغدادی و عمامه‌هایِ قُصب و کمربندهایی که هزار مثقال پیروزه داشت در پوشیده بودند و مال از زرینه و سیمینه و جامه‌های نابریده و مَرکب‌های خاص و قُبا و دستارهای نیشابوری و قاینی داشته‌اند. همه آن مال و منال به ناگهان از دست آنها بدر می‌رود و به قول بیهقی: آنها با قضا آمده چه توانست کردن؟ که ایزد عِزَّ ذکُره، به بندگان چنین چیزها از آن نماید تا عَجزِ خویش بدانند و همین جاست که جان کلام ابوالفضل بیهقی در عباراتی بسیار پر بار گنجانده می‌شود و اوج می‌گیرد: «و اگر زمین و آب مسلمانان به غُصْب بستُد، نه زمین ماند و نه آب، چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت، او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند رحمه‌الله علیهم و این افسانه‌ بی‌ است با بسیار عبرت و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حُطام دنیا به یک سوی نهادند. احمق مردا که دل درین جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند» در طنین کلام زنگدار و دلنشین چنین کلماتی است که همشهری او علی‌بن زید بیهقی می‌گوید: «خواجه ابوالفضل بیهقی .... استاد صناعت و مستولی بر مناکب و غوارب ... است» و آقای دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی اثر جاودانه او را، یکی از شاهکارهای بزرگ ادبیِ زبانِ شیرین فارسی می‌داند و از آن به عنوان یک مجموعه نفیس نثر فارسی یاد می‌کند و فزون به این، همگان به این شعر ادیب نیشابوری صحه می‌گذارند که گفت:

خواجه‌بوالفضلاروانت‌شاد‌در‌خُرّم‌بهشت          که‌روانمان‌زین کراسه مردمی شادان کنی

این پرسش همیشه مطرح بوده است که تاریخ بیهقی تاریخ است یا ادبیات؟ 
کتاب بیهقی بی تردید متنی است ((تاریخی)) و مبتنی بر واقعیت که با قلمی فاخر، شیوا و موثر نوشته شده است.
واقعیت این است که میتوان اثر بیهقی را متنی (تاریخی-ادبی) دانست که تاریخی حماسی و پر از اوج و نشیب را با قلمی فاخر و زبانی با شکوه و پرنیانی روایت کرده است.
تاثیر کلام بیهقی در چیست؟ در مضمون؟ در جادوی زبان؟ در اعتقاد و اخلاصی که نویسنده از خود نشان داده؟ یا هر سه؟
کتاب بیهقی آیا بیشتر ((خسروانی است یا پرنیانی)) ؟ و اصلا چرا بیهقی مورخ کتاب خود را دیبای خسروانی خوانده است؟ آیا میتوان گفت که او با این نامگذاری اثر خویش را متنی ((تاریخی ادبی)) دانسته است که تاریخی حماسی و پر اوج و نشیب را با قلمی زیبا و زبانی با شکوه و پرنیانی روایت کرده و بنایی چنان بزرگ افراشته است که ((ذکر آن تا آخر عمر روزگار باقی بماند)) 

بیهقی فرزانه‌ای قدر شناس است. وی بارها از استادش، بونصر مشکان، به بزرگی و نیکی یاد کرده و او را از جمله نوادر روزگار دانسته است. او پس از درگذشت مشکان از روش‌رایی، کاردانی و رنج سی ساله استاد خود درکار دیوانی یاد می‌کند و قلم را به یاد وی می‌گریاند که: «و باقی تاریخ چون گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید دراین تالیف، قلم را لختی بگریانم ... پس به سر تاریخ باز شوم».(تاریخ بیهقی /929)

سپانلو در جست‌وجوی این چیستی بود که بیهقی در نگارش تاریخ خود، روشی دقیق و سبکی زنده و جامع در تاریخ‌نگاری برگزیده است که پیشینیان فاقدش بودند. گزارش او از آنچه دیده، شنیده و خوانده، با نثری جذاب بر دل‌ها می‌نشیند و باید بررسی کرد که تاثیر کلام و پیام بیهقی در چیست؟

این شاعر و محقق ادبی سپس به دیر شناخته شدن تاریخ بیهقی اشاره کرد و گفت: داستان شناخته نشدن «تاریخ بیهقی» در روزگار ما، پدیده‌ای است. این کتاب خیلی دیر شناخته شد.در حالی که امروزه نسل جدید و نو‌پرداز بیشترین تاثیر را از «تاریخ بیهقی» گرفته است.هفتصد سال «گلستان» کتاب اصلی نثر فارسی بود؛ یا کتاب‌های نثر دیگری همانند «تذکره الاولیاء» و «اسرار التوحید» اما عجیب است که «تاریخ بیهقی» که خیلی دیر شناخته شد، ناگهان توانست بر نسل کنونی تاثیر بگذارد.پس در این میان یک سکته‌ی تاریخی روی داده است.

«تاریخ بیهقی» را اهل فن بیشتر می‌خوانند
به هر حال، بخش‌هایی از «تاریخ بیهقی» بسیار مشهور است، مثلا «داستان حسنک وزیر» اما این کافی نیست. باید درباره‌ی آن کار شود. اگر به نسل جوان بگوییم که شاملو سبک جمله‌بندی خود را از بیهقی گرفته است، جوان‌ها باز به سراغ شعر شاملو می‌روند تا اینکه بخواهند «تاریخ بیهقی» را بخوانند. چون فکر می‌کنند که با خواندن شاملو بیهقی را هم خوانده‌اند و این حیف است. «تاریخ بیهقی»، به تعبیری، کتاب منحصر به فردی است.شاید تواریخ دیگری مثل «تاریخ‌نامه‌ی طبری» یا «زین الاخبار» را پیدا کنیم که نثر باارزشی دارند اما هیچ کدام به پای بیهقی نمی‌رسند.بیهقی هم خبرنگار است، هم مورخ و هم داستان‌نویس. اخباری که او به ما می‌دهد، در جای دیگری کمتر می‌توان یافت. در آن روزگاری که بیهقی کتابش را می‌نوشت،اثر دیگری نمی‌شناسیم که چنین دقیق باشد اما واقعیت آن است که «تاریخ بیهقی» را اهل فن بیشتر می‌خوانند.چون بیهقی تاریخ‌نویسی جدی است. طنز دیگران را منتقل می‌کند اما خود طنزی ندارد. اصطلاحاتی هم که به کار می‌برد بسیار مهم است. مثلا آنجایی که صحبت جنگ است به جای «حمله» یا «به پیش» که امروزه به کار می‌رود، می‌نویسد: «دهید». این واژه مربوط به پیش از اسلام است. پس می‌توان اهل قلم را متوجه کرد که بیهقی چه منبع لایزالی است.

ابوالفضل بیهقی :

این صلت فخر است پذیرفتم و باز دادم که مرا بکار نیست و قیامت سخت نزدیک است حساب این نتوانم داد و نگویم که مرا خست در بایست نیست اما چون بدانچه دارم و اندک است قانعم وزر و بال این چه بکار آید؟

گفت من هیچ مستحق نشناسم در بست که زر بدیشان توان داد و مرا چه افتاده است که زر کسی دیگر برد و شمار آن به قیامت مرا باید داد به هیچ حال این عهده قبول نکنم

ابوالفضل بیهقی چهره نام آشنای ادب فارسی ، به گواه اساتید و ادبا، برجسته‌ترین چهره ایران در نثر فارسی است  و تمامی اندیشمندان و آشنایان به ادبیات غنی فارسی بر این امر واقفند که هنر داستان نویسی در ایران مدیون اثر فاخر تاریخ بیهقی است

بیهقی تاریخ نویسی باریک بین است

بیهقی تاریخ‌نویسی سخت باریک‌بین و بی پروا است. خود او بار‌ها در تاریخی که نوشته است بر این نکته انگشت برنهاده است. چه او در آن‌چه می‌نویسد می‌کوشد که جز راست ننویسد.

روش تاریخ نویسی بیهقی بر پایه شیوه دقیق علمی حقیقت جویی بهره گرفتن ازمعیار خردمندی رویدادها استوار شده است بیهقی در سنجش نیک و بد و رفتار شایست و ناشایست حاکمان روزگار هیچ واهمه‌ی از خود نشان نمی‌داد.

تاریخ بیهقی گنجینه ارزشمند از امثال و حکم و پند و آگاهی، فرهنگی، جغرافیای و سیاسی است.

نثر تاریخ بیهقی نمونه‌ای عالی از متن‌های کلاسیک ادبی است. شناخت بیهقی به معنی شناخت بخشی از کوشش ادبی و تاریخی این سرزمین است. هنر اصلی نویسندگی بیهقی(صداقت)و پاکی جان است چون او راست گفته و هیچ دروغی در آن نیست.

بیهقی رویدادهایی که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استادش نقل کرده است.

اهمیت تاریخ بیهقی از دو جهت است یکی از جهت تاریخ نگاری و دیگری از لحاظ هنر نویسندگی است.

تاریخ بیهقی، در واقع تاریخ مسعودی است.بیهقی دبیر به بیان ویژگی‌های مسعود غزنوی در لباس تمجید همت گماشته است اما خواننده، با تعمق موارد ناپسند در رفتار و کردار او را می‌یابد.

تاریخ بیهقی ، تاریخی است گوهرنگارانه و واکاوانه

ویژگی خاصی که «تاریخ بیهقی» را از دیگر متن‌های تاریخی جدا می‌دارد، شیوه‌ نگارش بیهقی است. «تاریخ بیهقی» تنها متنی نوشته در تاریخ نیست، شاهکاری ادبی هم هست.

بیهقی داستان‌های پندارانه را می‌نویسد.بیهقی آن‌چه را رخ داده است با‌‌ همان خوشی و دلکشی و زیبایی و گیرایی می‌نویسد که داستان‌نویس داستان‌های پندارانه را می‌نویسد.یکی از شگردهای ادبی بیهقی شناساندن چهره‌های داستان است.شگرد دیگر بیهقی، گفتگو است. گفتگو در داستان باید کوتاه باشد و اثرگذار و کارساز.

بیهقی با صراحت و صمیمیت با ما سخن می گوید و عبرت ها را پیش دیدگان ما قرار می دهد

با بیهقی آغاز می‌کنیم و شعرهای نو این شاعر هزارساله را بازمی‌خوانیم. با بیهقی، این خدای مطلق نثر فارسی:

(١)

وی رفت

 و آن قوم که محضر ساختند رفتند

و ما را نیز می‌باید رفت

که روز عمر به شبانگاه آمده است

(٢)

و سفر درازآهنگ شد

امرای اطراف هر کسی خوابکی دید

چنان‌که چون بیدار شد،

خویشتن را بی سر یافت و بی‌ولایت.

(٣)

ستاره‌ی روشن ما بودی

                   که ما را راهِ راست نمودی

و آب خوش ما بودی که سیراب از تو شدیم

و مرغزار پُرمیوه‌ی ما بودی

                   که گونه‌گونه از تو یافتیم.

(۴)

کار از درجه‌ی سخن

به درجه‌ی شمشیر رسید.

(۵)

جهان عروسی آراسته را مانست

در آن روزگار مبارکش 

(۶)

مطربان می‌زدند و می‌خواندند...

          و شادی و طرب در پرواز آمد

(٧)

من و ماننده‌ی من،

          که خدمتگاران امیر محمود بودیم،

ماهیی را مانستیم از آب بیفتاده

و در خشکی مانده

و غارت شده.

 

(٨)

بزرگا مردا، که او دامن قناعت تواند گرفت

و حرص را گردن فروتواند شکست

(٩)

تا وی را دیدیم که ممکن نشد خدمتی یا اشارتی کردن،

گریستن بر ما افتاد

کدام آب دیده، که دجله و فرات،

چنان که رود براندند.

 

(١٠)

فصلی خوانم از دنیای فریبنده

به یک دست شکر پاشنده

و به دیگر زهرِ کشنده

گروهی را به محنت آزموده

و گروهی را پیراهن نعمت پوشانید

(١١)

گفت: «کار سخت سست می‌رود،

                                       سبب چیست؟» 

(١٢)

متحیر و شکسته‌دل می‌رفتند

راست بدان مانست که گفتی بازپسشان می‌کشند 

(١٣)

لشکر از جای برفت

گفتی جهان می‌جنبد...

چون کوهِ آهن درآمدند.

 

(١۴)

در خود فروشُده بود

سخت از حد گذشته

که شمه‌ای یافته بود

از مکروهی که پیش آمد

(١۵)

حسنک را فرمودند که جامه بیرون کِش...،

تنی چون سیم سپید و رویی چون صدهزار نگار،

و همه خلق به‌درد می‌گریستند.

قصه خیشخانه هرات

از بیداری و حزم و احتیاط این پادشاه محتشم یکی آن است که به روزگار جوانی که به هرات می بود و پنهان از پدر شراب می خورد؛ پوشیده از ریحان خادم، فرود سرای خلوت ها می کرد و مطربان می داشت

ماهیت زبان در تاریخ بیهقی بر اساس داستان «افشین و بودلف»تاریخ بیهقی از جمله تک آفرینش‌های ادبی و تاریخی زبان فارسی است که به رغم اهمیتش مورد بررسی جدید جامع علمی ـ ادبی قرار نگرفته و تعهد نویسنده به امر واقع و حقیقت پژوهی وی و همراه با اندیشه جزء گرایانه و استقرائی، اثرش را به شاهکاری تاریخی بدل کرده است. جنبه دیگر این اثر، نو اندیشی ادبی آن است که با وجود سودای پرهیز از تعصب، تحریف و دروغ پردازی نویسنده، از جنبه نوشتاری آن نکاسته است.

درونمایه اصلی این داستان «دروغ مصلحت‌آمیز» است که سبب نجات بی گناهی از اعدام می‌شود.

شروع داستان، بافتی سوررئالیستی دارد: محرک اصلی داستان یک احساس اضطراب و ترس درونی بین دو شخصیت است که اولی قهرمان و دومی از اشخاص درجه دوم داستان به شمار می‌آید. (تله پاتی)

بیهقی به‌سادگی می‌توانست کندی گذر زمان را با چند جمله گزارشی روایت کند، در حالی که به یاری جملات کوتاه فعل دار، تمام مدتی را که لازم است تا احمد وزیر (قهرمان) به درگاه خلیفه برسد، جزء به جزء روایت می‌کند.

اهمیت تاریخ بیهقی بر هیچ کس پوشیده نیست و تاثیر آن بر متون بعد از خود گواهی صادق بر ارزشمندی این کتاب است.

کتابی که با ظهور خود سبکی جدید در نثر فارسی بنا نهاد که گذشت زمان نه تنها از اهمیت آن نکاسته؛ بلکه بر شکوه و عظمت آن نیز افزوده است.

دقت بیهقی در بیان جزییات و توصیف وقایع تا به حدی بوده که احساس می شود هر کس به جز بیهقی در آن صحنه ها حاضر بود؛ نمی توانست آنها را-بدان گونه که او دیده و بیان کرده- به تصویر درآورد. نکته قابل توجه اینکه بیهقی در برخی از رویدادها خود شاهد ماجرا نبوده و آنها را از زبان افراد ثقه نقل می کند

چهار عامل مهم در ماندگاری تاریخ بیهقی عبارتند از:

الف) زبان بیهقی:

ب) بیان تاریخ بر مبنای واقعیت:

ج) آرایش تاریخ

د) نگارش تاریخ بر طبق اصولی خاص:

الف) زبان بیهقی:

از دلایل مهم ماندگاری بیهقی در ادبیات فارسی نوع زبانی است که او برای برقراری ارتباط با خواننده به کار می گیرد. زبانی ساده و صمیمی که تاثیری شگرف دارد و همه را با خود همراه می کند به گونه ای که خواننده بیهقی به حسنک وزیر به دیده احترام می نگرد و از سعایت و زعارت بوسهل زوزنی چنان به ستوه می آید گویی به او هم از بوسهل بد آمده است.

زبان بیهقی آدمی را متقاعد می کند که او جز راست نمی گوید همچنان که بعد از توصیف ناساختگی بوسهل با مردم ادامه می دهد: وی برفت و آن قوم که محضر ساختند رفتند و ما را نیز می بباید رفت که روز عمر به شبانگاه آمده است و من در اعتقاد این مرد سخن جز نیکویی نگویم که قریب سیزده و چهارده سال او را می دیدم در مستی و هشیاری و چیزی نگفت که از آن دلیل توانستی کرد بر بدی اعتقاد وی. من این دانم که نبشتم و بر این گواهی دهم در قیامت. (ص60)

در زبان بیهقی دلسوزی خاصی نهفته است و لحن کلام او در هر رویدادی با آن تناسب دارد. عنان کلام را در اختیار دارد و چون آنگونه که هست سخن می گوید نیازی به تکلف ندارد. نکته ای که با زبان او آمیختگی خاص دارد پند و اندرزگویی است و در این کار تا جایی پیش می رود که بیهقی در سیمای یک واعظ جلوه می کند. او العفو عند القدره را می ستاید و اذا ملکت فاسجع را توصیه می کند و معتقد است که بوسهل چون این واجب نداشت و دل بر وی خوش کرد به مکافات نه بوسهل ماند و نه حسنک. (ص90)

زبان بیهقی زبان مودبی است و به همین دلیل هیچگاه از حریم ادب دور نمی شود.

ب) بیان تاریخ بر مبنای واقعیت:

اما چهره های تاریخ بیهقی چنان خواننده را در خود محو می کند که گویی سال ها با آن ها زیسته است.قبول راست بودن سخنان بیهقی برای ما دشوار نیست چرا که خود معتمد درگاه بوده و گواه عدل بر آنچه گفته، همراه خود داشته استنکته مهم اینکه عرصه برای قضاوتهای یکسویه بیهقی فراخ بوده اما شخصیت درونی او مانع از نگارش خلاف واقعیت شده است: و این نه از آن می گویم که من از بوسهل جفاها دیده ام که بوسهل و این قوم همه رفته اند و مرا پیداست که روزگار چند مانده است اما سخنی راست بازمی نمایم و چنان دانم که خردمندان و آنان که روزگار دیده اند و امروز این را برخوانند بر من بدین چه نبشتم عیبی نکنند که من آنچه نبشتم از این ابواب حلقه در گوش باشد و از عهده آن بیرون توانم آمد.

ج) آرایش تاریخ:

بیهقی علاقه عجیبی به آوردن حکایات و قصه ها در تاریخ خود نشان می دهد و به مناسبت های مختلف گریزی به این داستانها زده و به ذکر آنها می پردازد: من که بوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاط ها کرده، در میانه این تاریخ چنین سخن ها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد

تاریخ به چنین حمایت ها آراسته گردد.

بیهقی هنگامی که دو حکایت متوالی درمورد بخشیده شدن فضل ربیع و آتش زدن ملطفه ها توسط مأمون ذکر می کند، ادامه می دهد: و غرض از آوردن حکایات آن باشد تا تاریخ بدان آراسته گردد و دیگر تا هر کس که خرد دارد و همتی با آن خرد یار شود و از روزگار مساعدت یابد و پادشاهی وی را برکشد حیلت سازد تا به تکلیف و تدریج و ترتیب جاه خویش زیادت کند... و فایده کتب و حکایات و سیر گذشته این است که آنرا به تدریج برخوانند و آنچه بباید و به کار آید بردارند. (ص68).

آرایش تاریخ باعث شده است تا تاریخ بیهقی از فضای خشک و بی روحی که سایر تواریخ به آن دچار شده و فقط راوی وقایع و رویدادها بوده اند فاصله بگیرد و پویایی داشته باشد چراکه تاریخ بیهقی مسیر یکنواختی را طی نمی کند و با مهارت نویسنده ضرب آهنگ ویژه ای بسته به مضمون کلام به تاریخ می بخشد و تاریخی داستان گونه بیان می کند تا خواننده را نشاط افزاید: واجب تر دیدم به آوردن ] حکایت[ که کتاب خاصه تاریخ با چنین چیزها خوش باشد که از سخن سخن می شکافد تا خوانندگان را نشاط افزاید و خواندن زیادت گردد. (ص184)

د) نگارش تاریخ بر طبق اصولی خاص:

پاره ای از رموز ماندگاری تاریخ بیهقی در ادب فارسی به اصولی که بیهقی در تاریخ نگاری خود به کار برده، برمی گردد. رعایت اصل بی طرفی و دوری از تعصب و تزید، طول و عرض دادن به تاریخ، پرهیز از اصولی وار شدن، به کار نبردن تخسیر و تحریف و تبذیر و تقتیر در تاریخ، همه و همه اصولی هستند که او در تاریخ خود از آن بهره برده است. او می کوشد تا در قضاوت های خود تا حد ممکن جانب مسعود غزنوی را فرونگذارد اما در برابر بیان واقعیت حتی به او هم رحم نمی کند و بعد از غارت آمل می نویسد: اما هم بایستی که امیر رضی الله عنه در چنین ابواب تثبت فرمودی و سخت دشوار است بر من که قلم بر چنین سخنی می رود ولکن چه چاره ای است در تاریخ محابا نیست آنان که با ما به آمل بودند اگر این فصول بخوانند و داد خواهند داد بگویند که من آنچه نبشتم برسم است. (ص 437)

او بعد از ذکر بی رسمی نوشتگین ولوالجی در گرگان چنین می نویسد: مرا چاره ای نیست از باز نمودن چنین حال ها که از این بیداری افزاید و تاریخ بر راه راست برود که روا نیست در تاریخ تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیرکردن (ص429) بیهقی در تاریخ خویشتن ستایی را هم بر نمی تابد: چه چاره بود از باز نمودن این احوال در تاریخ که اگر از آن دوستان و مهتران باز می نمایم از آن خویش هم بگفتم و پس به کار باز شدم تا نگویند که ابوالفضل صولی وار آمد و خویشتن را ستایش گرفت... و من که ابوالفضلم چون به این حال واقفم راه صولی نخواهم گرفت و خویشتن را ستودن.(ص566)

او همواره خود را در معرض قضاوت دیگران می بیند چرا که روحیات خود او هم به گونه ای است که در مورد همه چیز قضاوت می کند و به همین دلیل است که موافقت خواننده برای وی اهمیت ویژه ای دارد: و در تاریخی که می کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی یا تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را بلکه آن گویم که خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند. (ص190). بیهقی تاریخ را طول و عرض داده است و خود نیز می داند که تاریخ او چیزی دیگر است: و در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسان تر گرفته اند و شمه یی بیش یاد نکرده اند اما من چون این کار پیش گرفتم می خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ چیز از احوال پوشیده نماند. (ص200)

به طور کلی، بیهقی در سراسر تاریخ نگاری اش خود را ملزم به رعایت اصولی می داند که آنها را شرط تاریخ می نامد: ناچار آن ببایست نبشت تا شرط تاریخ تمامی به جای آید. (ص 50).

نتیجه:

1) نوع زبانی که بیهقی در برقراری ارتباط با خواننده به کار می گیرد عامل مهمی در ماندگاری تاریخ بیهقی است. این زبان در پاره ای از موارد آنقدر با پند و اندرز آمیختگی دارد که بیهقی را در سیمای یک واعظ جلوه گر می کند.

2) زبان و لحن کلام بیهقی در هر رویدادی با آن تناسب دارد.

3) بیهقی به ما چنین القا می کند که جز راست نمی گوید به همین دلیل از خواننده می خواهد به چشم خرد و عبرت در تاریخ او بنگرد. نه بدان چشم که افسانه است.

4) بیهقی در تاریخ شرط احتیاط را به جا آورده و آنچه نوشته یا از معاینه اوست یا از سماع درست مردی ثقه.

5) او چیزی از خویشتن نمی نویسد و گواه عدل بر آنچه گفته، همراه خود دارد.

6) بیهقی با التقاط از اخبارها و آوردن حکایات گوناگون، فضای حاکم بر تاریخ را با نشاط و پویا کرده است.

7) بیهقی همه جا در پی جلب نظر موافق خواننده تاریخ و همراه نمودن او با خود است.

8) بیهقی معتقد است که در تاریخ محابا نیست و تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیرکردن یا سخنی راندن که به تعصبی یا تزیدی کشد در آن روا نیست.

9) او تاریخ را طول و عرض داده تا داد تاریخ را به تمامی بدهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۳۲
رضا حارث ابادی

بیهقی جمله‌سازی را دگرگون می‌کند

هجدهمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی به بررسی «پویایی نثر بیهقی» با عنوان «بارانکی خرد خرد می‌بارید» اختصاص داشت که چهارشنبه یازدهم اردیبهشت با سخنرانی محمود حسینی‌زاد (نویسنده و مترجم) در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

بیهقی جمله‌سازی را دگرگون می‌کند

آناهید خزیر: در متون کلاسیک فارسی، تصویرسازی پویا کمتر دیده می‌شود. ویژگی‌های نثر بیهقی، پویایی و تصویرسازی بی‌بدیل آن است که قدرت بیهقی را در داستان‌گویی و نثر زنده و تاثیرگذارش نشان می‌دهد. بیهقی برای بازآفرینی و بازسازی نمایشی و پرداختن نمایش‌واره‌های موثر و تابناک به خوبی از تمامی شگردهای هنری و ادبی بهره برده است.

بیهقی وسیله‌ای برای داستان‌سرایی امروزی است
 صحبت‌هایی که ‌این‌جا می‌کنم مستند به هیچ کتابی نیست. فقط و فقط تجربه‌ی خودم است. این را هم بگویم که در این‌جا منظور من از «داستان»، داستان کوتاه است که از غرب گرفته‌ایم. آن‌چه ما داشته‌ایم «قصه» بوده است. از «ادبیات» هم منظورم ادبیات منظوم و منثور کلاسیک ماست. نظریه‌ای که درباره‌ی بیهقی به دنبال آن بوده‌ام میزان تاثیرپذیری نویسندگان امروز ما از اوست. این فقط برنمی‌گردد به اینکه نویسندگان ما ادبیات کهن را خوانده‌اند و دوست دارند. بلکه بیهقی وسیله‌ای است برای داستان‌سرایی امروزی.
دکتر فیاض در مقدمه‌ای که بر تصحیح خود از «تاریخ بیهقی» نوشته است می‌گوید که علاقه به «تاریخ بیهقی» به دوره‌ی تجدد در ایران بازمی‌گردد. یعنی دوره‌ای که ایرانیان آثار ایرانی را می‌خوانند تا آنکه به «تاریخ بیهقی» می‌رسند. به نظر من البته در جاهایی چارچوبی که فیاض برمی‌شمارد درست است اما در جاهایی هم هست که باید از این چارچوب بیرون رفت. چون بیهقی تاثیری بسیار ژرف‌تر از کسانی چون طبری داشته است.
در این شکی نیست که ادبیات ایران بسیار پُربار است. شعر که جایگاهش مشخص است. در نثر هم سه حوزه‌ی آشکار داریم. یا تاریخ‌نویسی بوده است یا سفرنامه‌نویسی و یا قصه‌نویسی. که البته قصه‌نویسی ما پند و اندرزهایی بوده که در لبه‌ی دین و مذهب حرکت می‌کرده است. وقتی با غرب آشنا می‌شویم تجدد ادبی باعث می‌شود که دنبال راه‌های تازه بگردیم. شعر ما آن غنا را داشت که از بطن آن شعر تازه‌ای بیرون کشیده شود. همین‌طور هم شد و کسانی چون نیما این کار را کردند. اما ادبیات کلاسیک ما در زمینه‌ی داستان کوتاه این قابلیت را نداشت. اگر هدایت و جمال‌زاده و بزرگ علوی به عنوان سرآغازهای ادبیات مدرن بگیریم، می‌بینیم که هیچ کدام از آن‌ها نگفته‌اند که بیهقی یا طبری را خوانده‌اند. در دهه‌ی ۳۰ هدایت و دیگران اشاره‌ای به بیهقی ندارند اما در دهه‌ی ۴۰ گلشیری و آل‌احمد را داریم که از بیهقی نام می‌برند.

ادبیات کلاسیک ایران و داستان‌های کوتاه
یکی از دوستان نویسنده‌ی ما به نام علی اسدی به همراه مهراد برزگر دوم، ۱۶ اثر کلاسیک زبان فارسی را خوانده‌اند تا قطعه‌هایی پیدا کنند که به داستان‌های کوتاه مینی‌مالیستی نزدیک باشند. آن‌ها نام کتاب خود را «در میان تاریکی» گذاشته‌اند. کتابی است که آماده‌ی چاپ است. از «طوطی‌نامه» گرفته تا «قابوس‌نامه» و «گلستان» و «مرزبان‌نامه» و حتا «امثال و حکم» دهخدا را دیده‌اند و داستان‌های کوتاهی را انتخاب کرده‌اند. هنگامی که این داستان‌ها را می‌خوانیم‌‌ همان احساسی را داریم که هنگام خواندن داستان‌های تخت به ما دست می‌دهد. یعنی هیچ تاثیری ادبی از این داستان‌ها نمی‌گیریم. داستان‌ها و جمله‌بندی‌ها بسیار سرراست‌اند. من در این‌جا به چند نمونه از آن داستان‌ها اشاره می‌کنم.
در «گلستان» سعدی داستان کوتاهی هست بدین‌گونه: «درویشی مستجاب‌الدعوه در بغداد پدید آمد. حجاج بن یوسف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من بکن. گفت: خدایا جانش بستان. گفت: از بهر خدا این چه دعاست؟ گفت: دعای خیر است تو را و جمله‌ی مسلمانان را.» یا داستان کوتاه دیگری که در «قابوس‌نامه» آمده است و این‌گونه است: «به روستای گرگان اندر کوه‌دهی است و چشمه‌ی آب از ده دور است. زنان که آب آرند گروهی گرد آیند و هر کسی با سبویی و از آن چشمه آب بردارند و سبوی بر سر نهند و جمله بازگردند. یکی از ایشان بی‌سبوی از پیش ایشان همی آید و به راه اندر همی نگرد...» تا آخر داستان. داستان‌های کتاب «فرج بعد شدت» نیز بسیار نزدیک است به ادبیات داستانی امروز. و به همین‌گونه باید از «سندبادنامه» نام برد. کتاب «عجایب المخلوقات» هم که صد سالی بعد از بیهقی نوشته شده است، به رُمان و داستان‌گویی نزدیک است. دلیل آن هم این است که نویسندگان این کتاب‌ها نخواسته‌اند نصیحت کنند و تاریخ و سفرنامه بنویسند. تنها خواسته‌اند داستان بگویند و زبانی را برگزیده‌اند که به خواننده تصویر می‌دهد.

تصویرسازی‌ها و شگردهای زبانی بیهقی
ما در برگردان زبان آلمانی به فارسی مشکل داریم. چون سیستم زبان آلمانی را نمی‌توان به زبان فارسی منتقل کرد. این دو زبان، دو سیستم مختلف دارند. زبان فارسی شما را منتظر می‌گذارد اما زبان آلمانی شما را درگیر فاعل می‌کند. در زبان فارسی وقتی می‌گوییم «مرد» شنونده باید صبر کند تا دریابد که آیا «مرد» مردِ خوبی است یا بد؟ این یک نوع انتظار است. اما آلمانی فعل را می‌آورد جای دوم و ارکان جمله را تغییر می‌دهد. او صفت را اول می‌گوید. او «خوب» یا «بد» را می‌گوید و بعد کلمه‌ی «مرد» را. در این زبان، تصویر خواننده بلافاصله تکمیل می‌شود. چون در زبان آلمانی سریع‌تر می‌توان تصویر داد. بیهقی هم همین کار را می‌کند. خیلی سریع تصویر می‌دهد و از تمام امکانات زبان استفاده می‌کند تا تصویرسازی کند. از این‌رو کار او هنری است. او دقیقا می‌داند که با زبانش چه کند.
بیهقی جمله‌نویسی را دگرگون می‌کند. هرجا که بخواهد فعل را می‌آورد و ارکان جمله را به هم می‌ریزد. تا بتواند به خواننده تصویر ارایه کند. اطلاع‌رسانی را هم ضربه‌ای انتخاب می‌کند. می‌داند کجا ضربه بزند و کجا نتیجه بگیرد. همین نکته‌هاست که توجه نویسندگان امروز را به بیهقی و نثر او جلب می‌کند. کسانی مثل گلشیری و آل‌احمد و گلستان نمی‌خواستند مثل جواد فاضل یا مثل «بوف کور» هدایت بنویسند. پس دنبال وسیله‌ای می‌‌گشتند تا تصویرسازی مدرن کنند. بیهقی به آن‌ها جواب داد. به این دلیل است که در نزد نویسندگان امروز اقبال به بیهقی بسیار است.


بیهقی در ‌‌نهایت ایجاز شخصیت‌پردازی می‌کند
من فکر می‌کنم که هنوز هم تاریخ‌نویسان کنونی ما جرات نمی‌کنند از خواننده سوال کنند. اما بیهقی هنگام گزارش رویداد‌ها، از خواننده سوال می‌کند و بدین‌گونه او را درگیر کتابش می‌سازد. این را هم بگویم که ما در زبان آلمانی جمله‌ی معترضه داریم. آن‌ها جمله‌ای را در دل جمله‌ی دیگر می‌آورند. ما در زبان فارسی از این شیوه استفاده نمی‌کنم. اما بیهقی در یک پاراگراف ۴ جمله با مکان‌ها و اشخاص مختلف می‌آورد. با این همه بیهقی این کار را می‌کند. یک کار دیگر او آوردن «واو» در اول جمله است. آلمانی‌ها هم همین کار را می‌کنند. این «واو»‌ها به ما اجازه می‌دهد تا توالی ذهن را نگهداریم. اما اکنون از این امکان زبانی استفاده نمی‌کنیم و «واو»‌های ما تشریفاتی و شاعرانه شده است. کار دیگر بیهقی فاصله‌‌گذاری است. بی‌آنکه خواسته باشم غلو کنم باید بگویم که کار او در فاصله‌گزاری همانند «برشت» است. بیهقی هنگام گزارش واقعه‌ای بلافاصله به خودش یا دیگران گریز می‌زند تا به خواننده بگوید که در حال خواندن تاریخ است و نباید غرق آن شود. بیهقی در ‌‌نهایت ایجاز شخصیت‌پردازی می‌کند و با یک جمله شخصیت‌ها را توصیف می‌کند. او واژه‌های تصویری بسیاری را به کار می‌برد. بیهقی ایجاز دارد اما ایجاز او مثل ایجاز ناصرخسرو نیست. ایجاز ناصرخسرو‌گاه خسته‌کننده است.

یکی از بهترین داستان‌های «تاریخ بیهقی» داستان «سیلِ بزرگ» است. این بخش از کتاب بیهقی از نظر استحکام بسیار زیباست. او صحنه را با یک تصویر بسیار آرام شروع می‌کند. بعد گروه آدم‌ها را می‌آورد تا تصویری به دست بدهد. سپس به اشیاء می‌پردازد و پس از آن است که از فاجعه‌ی سیل می‌گوید: «روز شنبه نهم ماه رجب، میان دو نماز، بارانکی خُرد خُرد می‌بارید. چنان که زمین ترگونه می‌کرد. و گروهی از گله‌داران، در میان رود غزنین، فرود آمده بودند و گاوان به آن‌جا بداشته. هر چند گفتند از آن‌جا برخیزید، که محال بود بر گذر سیل بودن، فرمان نمی‌بُردند. تا باران قوی‌تر شد. کاهل‌وار برخاستند و خویشتن را به پای آن دیوار‌ها افگندند که به محلت دیه آهنگران پیوسته است و نهفتی جُستند. و هم خطا بود. و بیارامیدند.» بیهقی در شرح این ماجرا یکی از بهترین تصویرسازی‌ها را انجام می‌دهد. هرکس دیگری بود به خوبی او نمی‌توانست این گونه ماجرا را هنرمندانه شرح دهد.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۲:۳۳
رضا حارث ابادی

حارث آبا د را بیشتر بشناسیم 

 

معنی لغوی  حارث آباد

کلمه حارث اباد برگفته از دو کلمه حارث به معنی کشاورز و کشتکار و آباد نیز که منظور آبادی می باشد ودر نهاین محل به معنی آبادی کشت وکار  و کشاورزی می باشد از قدیمی ترین روستا های کشور می باشد که نشانه هایی از زندگی حتی قبل از اسلام نیز در ان مشاهده می گردد

موقعیت روستای حارث آباد

روستای حارث آباد جزو بخش مرکزی شهرستان سبزوار در 8 کیلومتری جنوب شهرستان سبزوار ودر مسر جاده قدیم بردسکن واقع شده است و دارای موققعیت جغرافیایی جالبی می باشد به طوری که این روستا که در 8 کیلومتری شهرستان واقع و پل ارتباطی بین سه بخش اصلی شهرستان می باشد به طوری که این روستا از مسیر روستای کیذور به بخش ششتمد و از مسیر روستای فسنقر با بخش روداب وکارخانه سیمان و از مسیر نخبر با رشته کو ههای همیشه سرافراز و افسانه ای کوه میش و جاده قدیم بردسکن در ارتباط می باشد و در واقع به سان شاهراهی است که ارتباط دهنده بیش از 80 پارچه آبادی به مرکز شهرستان می باشد .

شغل اهالی :

ابتدا بد نیست کمی برگردیم به عقب و به زمان  قبل از اصلاحات اراضی : در آن زمان روستای حارث آباد روستایی بسیار سر سبز و آباد بود ودارای چندین قنات بوده که معروفترین انها عبارتند از قنات حارث آباد ، علی آباد و کلاته نور ( کرتکوی ) که به سبب این قنات های پر اب روستای حارث آباد مرکز عمده کشت و کار و تولید محصولات جالیزی بوپژه خربزه و هندوانه بود و علاوه بر ان گندم ، جو ، زیره و در مواردی هویج و انار نیز جزو محصولات تولیدی این روستا بود اما جالب انکه با وجود اجرای اصلاحات ارضی بخش عمده ای از دهقانان از تحویل زمین ها از دولت ( زمین های خانها ) خوداری نمودند  وبه خاطر اعتقادات مذهبی ودینی خود  به زندگی با سبک ارباب رعیتی ادامه دادند . علاوه بر این عده ای از اهالی روستای حارث اباد پس از سال 1342 و برنامه ثبیت شن های روان که مقرر شد کویر میان روستاههای حارث اباد تا دولت اباد و بخش ششتمد و از این طرف روستای فشنقر تا حد فاصل روداب و بخشروداب را به زیر کاشت درخت تاغ برده شود به همکاری با سازمان جنگلها و مراتع و منابع طبیعی ان زمان همکاری می کردند به روایتی در سال 1343 اولین ایستگاه تحقیقات جنگلی و ثبیت شنهای روان کشور توسط دولت وقت در این روستا راه اندازی و افتتاح شد و خود موجب اشتغال بخش عمده ای از اهالی شد و به طوری که بالغ بر 5 سال اهالی با کار در این منطقه از کویر عریان جنگلی زیبا ونادر را بوجود اوردند که منطقه را متحول و از آفت بادهای شنی رها ساخت . علاوه بر آن بیش از نیمی از اهالی به دامداری و پرورش دام مشغول بوده و مهارت کاملی در این رشته دارند و از قدیم الایام به خاطر نزدیکی این روستا به میدان دام واحشام ، اهالی این روستا سرو کار شان با دام و حتی ارسال دامهای خود به سایر شهرستانها بوپژه تهران داشته اند با توجه به اینکه   عده ای از خریداران دام که از اهالی این روستا می باشند و در تهران  مشغول به عرضه می باشند همیشه این ارتباط وارسال دام بین روستاو تهران به صورت مستمر ادامه داشته است .

در نهایت می توان شغل اهالی روستای حارث اباد را در گرو ه ای ذیل دسته بندی کرد :

1- کشاورزی و باغداری ( محصولات شامل گندم ، جو ، پنبه ، زیره ، خربزه ، هندوانه و پسته و گاها نخود .

2- دامداری و نگهداری دام به صورت پرواری و خرید و فروش دام در میدان دام و احشام شهرستان که در 5 کیلومتری روستا درمسیر سبزوار قرار دارد .

3- کامیون داری که شامل کامیونداران - رانندگان پایه یک و کمک رانندگان می باشند که بیشتر در مسیر حمل بار و کالا در مسیر تهران به مشهد و زاهباس مشغول می باشند . 4- سایر :  که شامل مهاجرین شاغل در تهران و سایر شهرها می باشند که بیش از 90 در صد انها استاد کاران ماهر و کارگران ماهر و نیمه ماهر شاغل در حرفه نصابی و ساخت کابینت ، درب و کمد و سایر صنایع چوبی و ... می باشند

موقعیت:

روستای حارث آباد یکی از روستاهای بزرگ،مهم و پر جمعیت بخش مرکزی شهرستان سبزوار است که 8 کیلومتری جنوب شهرستان سبزوار قرار دارد ،و دارای موقعیتی منحصر به فرد می باشد  .
حارث آباد تکیه داده به کوه و افتاده در داخل بیابانی کویر مانند ، که با تلاش و کوشش اهالی اکنون به روستایی سرسبزو سرشار از ابادنی تبدیل شده به طوریکه هم اکنون ( 1392) بالغ بر هزاران درخت پسته محصول ده در این روستا وجود دارد و این میسر نگردیده مگر با کوشش و تلاش شبانه روزی اهالی این دیار والحق که اکنون به جرات می توان گفت که کلمه حارث آباد ( حارث به معنی کشاورز و برزگر و حارث آباد یعنی محلی که توسط کشاورزان آباد شده ) برازنده این روستا می باشد .

حارث آباد با حدود بیش از 400 خانوار وجمعیتی بالغ بر 1500  نفر می باشد.

دارای مردمی بسیار سخت کوش و فعال می باشد چه در حوضه کشاورزی وباغداری که به شکر خداوند اثرات ان بر زندگی مردم قابل مشاهده می باشد و چه در حوضه حمل و نقل و کامیونداری که به جرات می توان گفت دارای بیشترین کامیون و تریلی و دیگر وسایل حمل و نقل در کل کشور می باشدو چه در حوزه دامداری ، دامپروی و خرید وفروش وارسال دام به تهران و سایر شهرستانهای کشور دارای رتبه و جایگاه ویژه ای می باشد .

حارث آباد به عنوان تنها  روستایی است که دارای بیشترین میزان کامیون در کشور می باشد

این روستا واقع در مسیر کارخانه سیمان لار سبزوار، شهر روداب و همچنین جاده قدیم بردسکن و جاده منتهی به روستای کیذور و روستاهای منتهی به شهر ششتمد و حاشیه جاده تهران مشهد (جاده ابریشم) می باشد .و مسیر اهالی بیش از هشتاد روستا می باشد .

ازشمال : با فاصله 8 کیلومتری باشهرستان سبزوار

از جنوب :به جاده قدیم بردسکن و روستاهای این مسیر

از شرق و جنوب شرق : به شهر ششتمد و روستاهای این بخش

از غرب و جنوب غربی :به کارخانه سیمان سبزوار و شهر روداب

ویژگیهای مردمی:

مردم این روستا دارای دین اسلام و زبان فارسی وبا لهجه محلی می باشند و به لحاظ آداب و رسوم مانند مردم سبزوار می باشند مهاجرت در این روستا بسیار ناچیز ودر حدود 1 % درصد می باشد .

محصولات کشاورزی و باغی:

محصولات کشاورزی این روستا شامل گندم،جو،پنبه ،زیره ، هندوانه ع خربزه و مهترین محصولات باغی آن پسته نیز در سالهای اخیر به وفور کشت شده وهم اکنون پسته مهمترین محصول باغی روستای حارث آباد می باشد. و در سالهای گذشته همت زیادی جهت پسته کاری در ین روستا انجام گردیده و یکی از مرغوبترین پسته های کشور و شهرستان در روستای حارث آباد می باشد

 پوشش گیاهی :

پوشش گیاهی خاص بنام تاغ که بصورت دست کشت می باشد اطرف این روستا را در برگرفته است. که جهت تثبیت شنهای روان بوده است.در گذشته ای نه چندان دور در این روستا پارک کویری به مساحت 5/14 هکتار وجود داشته و اولین مرکز تثبیت شن کشور نیز در سال 1347 توسط موسسه تحقیات جنگلها و مراتع کشور تاسیس گردید .وبا توجه به اینکه این ایستگاه وپایگاههای وابسته به آن از اعتبار بین الملی خاصی برخورداربوده

،بطوریکه پذیرای بسیاری از کارشناسان بین الملی برای کارآموزی ،بازدیدو یا انجام مطالعات و تحقیقات بوده است ،اما هم اکنون از این مرکز استفاده آن چنانی نمی شود واین در حالی است که این مرکز از لحاظ دارا بودن گونه های گیاهی و درختی یکی از بهترین مراکز تثبیت شن کشور می باشد که می تواند با سرمایه گذاری بر روی آن از این محل جهت استفاده تحقیقی دانشجویان ومحققین وهمچنین مجاورین ومسافرین استفاده نمود.لازم به ذکر است اولین مرکز ثبیت شن کشور در  روستای حارث قرار دارد و به عنوان اولین مرکز ثبیت شن و بیابان زدایی و با نام ایستگاه تحقیقات جنگلها و مراتع هم اکنون تحت نظارت اداره منابع طبیعی سبزوار اداره می گردد.

شغل اهالی:

بیش از نیمی از اهالی این روستا به کشاورزی ودامداری و خرید وفروش دام مشغول بوده و حدود یک سوم اهالی نیز به کامیونداری وباغداری مشغول می باشند.

وجود 6 حلقه چاه عمیق و نیمه عمیق در این روستا رونق خاصی به کشاورزی روستا داده است ودارای زمینهای حاصلخیز فراوانی جهت کشاورزی میباشد که به دلیل محدودیت آبی هم اکنون بایر وبلا استفاده می باشد .

1- چاه عمیق مرحوم کربلایی حسین غریب

2- چاه عمیق حارث آباد

3- چاه عمیق سلطانی

4- چاه عمیق مرحوم فاضلی پور

5- چاه عمیق میان آباد (مشترک بین حارث آباد و روستای مجاور فسنقر )

6- چاه نیمه عمیق مرحوم حاج محمد حسین حارث آبادی

و در حال حاضر بیش از 2000 هکتار زمین مرغوب در سه دشت معروف کلاته نور ، باز کهر و علی آباد که از دشتهای حاصلخیز حارث آباد می باشند  وجود دارد که به دلیل نبود آب بلا استفاده می باشد در سال 84 وزارت نیرو اولویت استفاده از فاضلاب سبزوار را به سه روستای حارث آباد، دولت آباد و علی آباد شور داده اما اداره آب و فاضلاب شهری سبزوار این اولویت را به سازمان های دیگری  واگذار نموده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۲:۵۴
رضا حارث ابادی

"اختلاس" به روایت تاریخ بیهقی

اگر اختلاس را به معنی عام دست اندازی به بیت المال و بهره برداری های شخصی از آن هم تلقی کنیم در کتاب ارجمند تاریخ بیهقی دو سرگذشت تکان دهنده و تاریخی از این بدرفتاری با بیت المال آمده است.

در صفحه 390 کتاب تاریخ بیهقی(نسخه مصحح استاد فقید دکتر فیاض و بازنشر شده استاد دکتر یاحقی) آمده است که سوری صاحب دیوان خراسان هدیه هایی را که به زور از باج و مالیات مردم این ناحیه فراهم کرده بود برای جلب رضایت و خوش آمد مسعود غزنوی به دربار او فرستاد.

بومنصورمستوفی می گوید در برابر ستایش مسعود غزنوی از این هدیه های انبوه زهره نداشتم که بگویم: "از رعایای خراسان باید پرسید که بدیشان چند رنج رسانیده باشد تا چنین هدیه ای ساخته آمده است و فردا روز پیدا آید که عاقبت کار چگونه باشد"

بیهقی در ادامه می نویسید: سوری آنچه را که از مردم می ستد از ده درم پنج سلطان را داد و آن اعیان(خراسان) مستاصل شدند و امیر سخن کس بر وی نمی شنود تا خراسان به حقیقت در سر ظلم و دراز دستی وی بشد.

سرانجام مسعود غزنوی مقتول همین بی تدبیری های خود شد و سوری در گوشه ای تا پایان عمر به زندگی اش ادامه داد.

ابوالفضل بیهقی از آنجا که شیوه نظیره آوری اوست در ادامه حکایت آل برمک و هارون الرشید را می آورد که هارون حکومت خراسان را پس از فضل برمکی به علی عیسی ماهان داد و چون او کاروانی بزرگ و خیره کننده از هدایای گوناگون به درگاه هارون الرشید فرستاد هارون که شیفته  و مسحور این همه هدیه شده بود به یحیی برمکی گفت این هدایا در زمان امارت پسرت کجا بود(یعنی فرزند تو این چنین برای ما هدیه نمی فرستاد) یحیی هم آن گونه که از آزادگی و ایرانی بودنش می سزید گفت در روزگار فرزندم این هدیه ها در خانه صاحبانش بود!

هارون الرشید از این سخن روی در هم کشید و عشرت ناشی از این هدایا بر او تلخ شد.

یحیی برمکی پیش بینی کرد که به زودی هارون خراسان را به سبب این ظلم پسر عیسی ماهان به مردم از دست خواهد داد و چنین شد تا آنجا که هارون با تن بیمار راهی خراسان شد تا فتنه همان علی عیسی ماهان را بازنشاند. بیهقی می گوید هارون در تمام راه خراسان زیر لب می گفت دریغا آل برمک!

نتیجه:

1-هر دو حکایت نشان می دهد که دست اندازی به بیت المال را عاقبتی خوش و خرم در پی نیست و پیش می آید که حکومتی در سر آن می شود.

2- نادیده گرفتن هشدارهای اطرافیان دلسوز و وطن دوست سرانجام کشور را در معرض آسیب های جدی قرار می دهد.

3- ......

دیگر نتیجه گیری ها با شما  دوست عزیز

منبع:دکتر مدرس زاده  سبزاندیشان کاشان http://drmodarreszadeh.blogfa.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۲۷
رضا حارث ابادی

تاریخ بیهقی، ادبیات را برای بسط تاریخ به خدمت گرفته است

کتاب تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی یکی از آثار شاخص و تراز اول نثر فارسی است. او روشی دقیق و سبکی زنده و جامع در تاریخ‌نگاری برگزیده است که پیشینیان فاقدش بودند. تاریخ بیهقی متنی «تاریخی ـ ادبی» است که تاریخی حماسی و پر اوج و نشیب را با قلمی زیبا و زبانی باشکوه و پرنیانی روایت کرده و بنایی چنان بزرگ افراشته است که ذکر آن تا دنیا باقی خواهد ماند. درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی باحضور دکتر غلامعلی حدادعادل و دکتر محمدجعفر یاحقی درباره‌ی «اهمیت و جایگاه تاریخ بیهقی در تاریخ و ادب فارسی» سخن گفتند.

تاریخ بیهقی، ادبیات را برای بسط تاریخ به خدمت گرفته است

بیهقی‌پژوهی در روزگار ما تاریخی صد ساله دارد

دکتر غلامعلی حدادعادل، رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: بیهقی‌پژوهی در روزگار ما تاریخی صد ساله دارد. بزرگانی سراغ بیهقی رفته‌اند، همانند «محمدتقی بهار» که به اعتبار یادی که مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی از او می‌کند، آفاق زیبایی از نثر بیهقی را به روی شاگردانش گشود. به همین گونه باید از دکتر فیاض یاد کنیم که زحمات بسیاری برای «تاریخ بیهقی» کشید و نیز دکتر غلامحسین یوسفی که دو مقاله‌ی او درباره‌ی بیهقی، در کتاب‌های «دیداری با اهل قلم» و «برگ‌هایی در آغوش باد»، مناسب است که در یک رساله‌ی مستقل چاپ بشود. من بیهقی را از نگاه کلان می‌بینم. هزارسال پیش دبیری از دستگاه غزنویان، حوادث سیاسی و اجتماعی و جنگ‌های روزگارش را در سی جلد و پنجاه هزار ورق به رشته‌ی تحریر درآورده است. این کمیت کار اوست که البته یک ششم آن باقی مانده است. در تاریخی که او نوشته است، چند خصوصیت وجود دارد که باید به آن توجه داشت. یکی خودآگاهی او نسبت به داشتن روش در تاریخ‌نگاری است. بیهقی یک کار روشمند کرده است. دیگر، اهتمام بیهقی به ثبت واقعیات به صورت دقیق است. ما با خیلی از حقایق تاریخی از راه «تاریخ بیهقی» آشنا می‌شویم. اگر بیهقی نبود به آن حقایق دست نمی‌یافتیم. این مرد، یادداشت‌های روزانه می‌نوشته و از بسیاری از نامه‌ها یک نسخه برای خودش نگه می‌داشته است. بدین گونه مجموعه اسناد عظیمی را به‌عنوان ماده خام تاریخ فراهم آورده و در روزگار پیری و پختگی به صورت تاریخ درآورده است.

فایده‌ی اجتماعی و سیاسی تاریخ بیهقی، یک جنبه دیگر اهمیت آن است. بُعد سوم زبان شیرین، پخته، پرورده، دقیق و روشن بیهقی است. کاری که بیهقی در نثر فارسی کرده است کاملا قابل مقایسه است با کار فردوسی در شاهنامه. هر دو کتاب، هزارسال عمر دارند. فردوسی بیشتر به قبل از اسلام توجه داشته و بیهقی، در مقام بیان تاریخی، به روزگار خودش. فردوسی به شعر چنین کاری کرده است و بیهقی به نثر. هر دو کتاب، دو ستون ادبیات ما به شمار می‌روند. بیهقی همت و انگیزه‌ای شبیه به فردوسی داشته است. همان‌طور که فردوسی می‌گوید: «بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی/ بناهای آباد گردد خراب/ ز تابیدن و گردش آفتاب/ پی افکندم از نظم کاخی بلند/ که از باد و باران نیابد گزند» بیهقی هم شبیه به همین را بر زبان می‌آورد و می‌نویسد: «غرض من آن است که تاریخ پایه‌ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم. چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند». می‌بینیم که همت، همتِ فردوسی‌وار است. بیهقی در بحث از روش تاریخ‌نگاری می‌گوید: «بیشتر مردم عامه آنانند که باطل ممتنع را دوست دارند». او حرف خود را از حرف عوام جدا می‌کند. بنده تصور می‌کنم که تاریخ بیهقی سندی روشن است که دال بر عظمت و اصالت و قدمت فرهنگ و تمدن اسلامی ایرانی ماست. ما می‌توانیم بگوییم ملتی هستیم که هزار سال پیش به درجه‌ای از فرهیختگی رسیده بودیم که یک دبیر در دستگاه حکومتی، پنجاه سال یادداشت گردآورده و تاریخش را به زبانی نوشته است که اگر هم برای مردم درس ناخوانده بخوانیم، آن زبان را می‌فهمد. ما می‌توانیم بگوییم که چنین سندی داریم. اگر این اتفاق برای هر ملت دیگری افتاده باشد، جا دارد نسبت به آن ملت هم ادای احترام کنیم.

بیهقی همانند فردوسی از سرنوشت افراد درس می‌گیرد

سپس دکتر محمدجعفر یاحقی، مصحح شاهنامه گفت: یک بخش از «تاریخ بیهقی» که کمتر به آن توجه شده، بعد از فروگیری «علی قریب» است. ۵-۶ فروگیری مشخص در «تاریخ بیهقی» هست. حتی «بوسهل زوزنی» هم که باعث فروگیری «حسنک» شد، خود گرفتار آمد و او را هم فرو گرفتند. علی قریب یکی از چهره‌های برجسته‌ی سیاسی حکومت غزنویان است. لقب «قریب» که به او داده‌اند، به استناد نزدیکی او به دربار غزنویان بوده است. بعد هم که سلطان محمود فوت کرد، زمامدار و همه کاره بود. او بود که «امیر محمد» را به تخت نشاند و پس از آمدن «مسعود»، محمد را فرو گرفت و نامه‌ی «حشم تکین‌آباد» را نوشت. علی قریب با آنکه می‌دانست او را می‌گیرند، با شهامت آمد و سرانجام او را هم گرفتند. بیهقی پس از نقل این وقایع، جمله‌ای دارد که بخشی دیگر از چهره‌ی او را روشن می‌کند. بیهقی نیز همانند فردوسی که از سرنوشت افراد درس می‌گیرد، می‌نویسد: «این است حال علی و روزگارش و قومش که به پایان آمد و احمق کسی باشد که دل در این گیتی فریفتگار بندد و نعمت و جاه و ولایت او را به هیچ چیز شمرد.» بیهقی تالی فردوسی است. کافی است که کتاب «لغت نامه» دهخدا را بگشایید و مدخل‌های لغوی آن را بنگرید تا دریابید که اولین شاهد به نظم از شاهنامه‌ی فردوسی است و اولین شاهد به نثر از «تاریخ بیهقی» است. پیداست که دهخدا به دقت شاهنامه و «تاریخ بیهقی» را خوانده و فیش‌برداری کرده است. ما «تاریخ بیهقی» را که مرحوم ادیب چاپ کرده و شادروان دهخدا آن را علامت‌گذاری کرده است، داریم. همین شاهدهایی که از «تاریخ بیهقی» در لغت نامه‌ی دهخدا آمده است، نشان می‌دهد که بیهقی بیشترین تاثیر را در نثر فارسی داشته است. هم پیش و هم پس از «تاریخ بیهقی» کتاب‌های تاریخی داریم. آن‌چه پیش از «تاریخ بیهقی» نوشته شده، دو یا سه نمونه بیشتر نیست. هیچ کدام هم اهمیت کتاب بیهقی را ندارند. یکی «تاریخ بلعمی» است که ترجمه‌ی «تاریخ طبری» است. دیگری «تاریخ گردیزی» است که وقایع را بسیار مختصر آورده و هیچ پیرایه و نگارش ویژه‌ای ندارد. بنابراین مهجور است و تنها تاریخ‌نگاران متخصص به آن مراجعه می‌کنند. یکی هم «تاریخ سیستان» است که یک بخش آن قبل از «تاریخ بیهقی» و بخش دیگر آن ۳۰۰ سال پس از «تاریخ بیهقی» نوشته شده است. بخش اول «تاریخ سیستان» البته اطلاعات ذیقیمتی دارد اما لطف و ادبیت «تاریخ بیهقی» را پیدا نکرده است.

«تاریخ بیهقی» اولین تاریخی است که ادبیات را برای بسط تاریخ به خدمت گرفته است و این دو را با هم آمیخته است. بیهقی هم از لحاظ استخدام زبان ادبی در نثر خود اهمیت دارد و هم در استخدام عناصر ادبی. بسیاری از سخنان او به صورت ضراب‌المثل درآمده است و وارد کتابی همانند «امثال و حکم» دهخدا شده است. نثر بیهقی به شیوه‌ای است که‌گاه وزن و آهنگ و لطافت شعری پیدا کرده است. می‌توان این بخش‌ها را شعرِ نو تلقی کرد. ما آن بخش‌ها را جداگانه چاپ کرده‌ایم و نام آن را «دفتر شعرهای آزاد بیهقی» گذاشته‌ایم. بیهقی در به کارگیری عناصر ادبی از دیگران، بسیار موفق بوده است. از اینکه او برخی از شعرهای خوب رودکی را در تاریخ خود آورده است، مدیون او هستیم. بیهقی بهترین و ناب‌ترین اندیشه‌های ادبی ما را گرفته و به استخدام نثر خود درآورده است. به‌کارگیری اشعار عربی هم نمونه‌ی دیگری از کار اوست. بیهقی برخوردار از دانش ادبیت زمان بوده و بسیاری از اشعار عربی را در ذهن داشته است. یکی از دشواری‌های تصحیح «تاریخ بیهقی» همین اشعار عربی است که در کتاب خود آورده است. مثل‌های عربی بسیاری هم آورده. از این جهت نثر بیهقی فاخر و شاخص است. «ابن فندق» می‌گوید که «تاریخ بیهقی» سی مجلد بوده و هر کدام را در کتابخانه‌ای دیده است. این تنها خبری است که به سی مجلد بودن «تاریخ بیهقی» اشاره کرده است. متاسفانه بسیاری از بخش‌های «تاریخ بیهقی» از بین رفته است. دشمنان غزنویان با «تاریخ بیهقی» موافق نبودند. در سال ۵۴۶ قمری غوریان انتقام سختی از غزنویان گرفتند و ۷ شبانه روز شهر غزنین را در آتش سوزاندند. احتمال می‌دهیم که در این رویداد، مجلداتی از «تاریخ بیهقی» از بین رفته باشد. آن‌چه از این کتاب به دست ما رسیده، یک ششم کل «تاریخ بیهقی» است اما حدس می‌زنیم که قسمت باقیمانده، بهترین بخش «تاریخ بیهقی» است. آن‌چه در متن کنونی موجود است، از بخش پایانی مجلد پنجم آغاز می‌شود و تا آخر مجلد دهم، به اضافه‌ی «باب خوارزم»، ادامه پیدا می‌کند. بیهقی باب خوارزم را از ابوریحان بیرونی گرفته است. مجلدات باقیمانده شامل بخش عمده‌ای از زمان سلطان محمود و همه‌ی حکومت مسعود است.

شیوه‌ی تاریخ‌نگاری بیهقی منحصر به فرد است

علی‌ا‌صغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب نیز در ابتدای جلسه گفت: بیهقی از مهم‌ترین نثرنویسان زبان فارسی است. تاریخی که او نوشته است، ویژگی‌های متعددی دارد. نخست آنکه اولین کتابی است که میان تاریخ و ادبیات پیوند برقرار کرده است. از این جهت، شیوه‌ی تاریخنگاری او منحصر به فرد است. ارزش‌های ادبی در «تاریخ بیهقی» هست که هنوز کشف نشده است. کتاب او الگویی برای کسانی شده است که خواسته‌اند در این ژانر اثری بیافرینند. از سوی دیگر، «تاریخ بیهقی» به دلیل استفاده از گونه‌ای محاوره‌ی فارسی و تبدیل آن به نوشتار ادبی، اهمیت دارد. ضمن آنکه اعتدال او، فارسی نویسش را پسندیده ساخته است. بیهقی توانسته است که گزارش‌های خشک تاریخی را به شکل هنری در اختیار خواننده بگذارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۷:۰۸
رضا حارث ابادی
تاریخ بیهقی از نوادر کتب تاریخ و ادب فارسی اثر خواجه ابوالفضل بیهقی ( بیهق 385 ق- 470 ق) دبیر فاضل و مشهور دربار غزنویان است. اصل این کتاب تاریخ آل سبکتکین نام داشته و سی مجلد بوده است ولی اکنون تنها قسمتی از آن در دست است. تاریخ بیهقی مستند به مدارک صحیح است و از موثق ترین مدارک تاریخی دورﮤ غزنویان به شمار می رود. سبک انشای بیهقی بسیار لطیف و نمونه ای عالی از روش انشای دربار غزنوی است.
نثر کهن / تاریخ بیهقی  / ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی
و هم بدان روزگار جوانی و کودکی، خویشتن را ریاضت ها کردی چون زور آزمون و سنگِ گران برداشتن و کُشتی گرفتن و آن چه بدین مانَد. و او فرموده بود تا اَوارها ساخته بودنداز بِهرحواصل گرفتن و دیگر مرغان را. و چند بار دیدم که بر نشست، روزهای سخت صعب سرد، و برف نیک قوی، و آن جا رفت و شکار کرد و پیاده شد، چنان که تا میان دو نماز چندان رنج دید که جز سنگ خاره به مثل آن طاقت ندارد. و پای در موزه کردی برهنه در چنان سرما و شدت، و گفتی:‹‹ بر چنین چیزها خوی باید کرد تا اگر وقتی شدّتی و کاری سخت پیدا آید مردم عاجز نماند...›› و پیِش شیر تنها رفتی، و نگذاشتی که کسی از غلامان و حاشیه او را یاری دادندی. و او از آن چنین کردی که چندان زور و قوّتِ دل داشت که اگر سِلاح بر شیر زدی و کارگر نیامدی به مَردی و مکابره شیر را بگرفتی و پس به زودی بکشتی.
و بدان روزگار که به مولتان می رفت تا آن جا مُقام کند، که پدرش از وی بیازرده بود از صورتها که بکرده بودند- و آن قصه دراز است- در حدودِ کیکانان پیش شیر شد، و تبِ چهارم می داشت. و عادت چنان داشت که چون شیر پیش آمدی خِشتی کوتاه دستـﮥ قوی به دست گرفتی و نیزه یی سِتبر کوتاه، تا اگر خِشت بینداختی و کاری نیامدی آن نیزه بگزاردی به زودی و شیر را بر جای بداشتی، آن به زور و قوتِ خویش کردی، تا شیر می پیچیدی بر نیزه تا آن گاه که سست شدی و بیفتادی. و بودی که شیر ستیزه کارتر بود، غلامان را فرمودی تا در آمدندی و به شمشیر و ناچخ پاره پاره کردندی. این روز چنان افتاد که خِشت بینداخت، شیر خویشتن را در دزدید تا خِشت با وی نیامد و زبِر سرش بگذشت. امیر نیزه بگزارد و بر سینـﮥ وی زد زخمی استوار، اما امیر از آن ضعیفی چنانکه بایست او را بر جای نتوانست داشت. و شیر سخت بزرگ و سبک و قوی بود، چنان که به نیزه در آمد و قوَت کرد تا نیزه بشکست و آهنگ امیر کرد. پادشاهِ با دل و جگردار به دو دست بر سر و روی شیر زد چنان که شیر شکسته شد و بیفتاد، و امیر او را فرود افشرد و غلامان را آواز داد. غلامی که او را ‹‹ قماش›› گفتندی و شمشیردار بود، و در دیوان او را جاندار گفتندی، در آمد و بر شیر زخمی استوار کرد چنان که بدان تمام شد و بیفتاد، و همـﮥ حاضران به تعجب بماندند، و مقرّر شد که آن چه کتاب نوشته اند از حدیثِ بهرام گور راست بوَد.
و پس از آن امیر چنان کلان شد که همه شکار بر پشت پیل کردی. و دیدم وقتی در حدود هندوستان که از پشتِ پیل شکار می کردی، و رویِ پیل را از آهن بپوشیده بودند چنان که رسم است، شیری سخت از بیشه بیرون آمد و روی به پیل نهاد. امیر خِشتی بینداخت و بر سینـﮥ شیر زد چنان که جراحتی قوی کرد. شیر از درد و خشم یک جَست کرد چنان که به قفایِ پیل آمد. و پیل می تپید، امیر به زانو در آمد و یک شمشیر زد چنان که هر دو دستِ شیر قلم کرد. شیر به زانو افتاد و جان بداد، و همگان که حاضر بودند اقرار کردند که در عمر خویش از کسی این یاد ندارد.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۶:۴۲
رضا حارث ابادی

بیهقی مورخی وفادار و روایتگری هنرمند

بیهقی مورخی وفادار و روایتگری هنرمند
 

بیهقی مورخی وفادار و روایتگری هنرمند

هفدهمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی در محل موسسه شهر کتاب به بررسی و تحلیل «نمایش و تصویر در تاریخ بیهقی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر زهرا حیاتی، چهارم اردیبهشت در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

آناهید خزیر: تاریخ بیهقی یکی از متونی است که برای فارسی‌زبانان اهمیتی چندگانه دارد و از جنبه‌های گوناگون هنری، زبانی، تاریخی، ادبی و اجتماعی می‌تواند بررسی و تحلیل شود. گفت‌وگو‌ها، تصویرسازی‌ها و صحنه‌پردازی‌های فراوانی در حکایت‌ها و روایت‌های بیهقی ترسیم شده است که نمایشنامه‌نویسان و هنرمندان و نویسندگان می‌توانند به خوبی از آن بهره ببرند. در این نشست دکتر حیاتی نخست به پیشینه‌ی پژوهش درباره تاریخ بیهقی اشاره کرد و گفت: اگر بخواهیم پیشینه‌ی پژوهش درباره‌ی «تاریخ بیهقی» را دسته‌بندی کنیم، به نظر می‌رسد که با روند مطالعات نقد ادبی دهه‌ی ۳۰ انطباق دارد. گویا از این دهه تا تقریبا اواخر دهه‌ی ۷۰ بیشتر نگاه‌ها به متون بر مبنای نقد عمومی بوده و غالبا با بررسی‌های زبان‌شناختی و صناعات بلاغی ارتباط داشته است. در دهه‌ی ۸۰ رویکردهای جدی‌تر آغاز شد و در این دهه سعی شد که از نقد معنای جدیدی بیرون کشیده شود یا حتا تولید شود. با این نگاه بود که منتقدان به سوی متون رفتند. از جمله‌ی آن گرایش‌ها، تاکید بر جنبه‌های داستانی و روایی متونی بود که به ظاهر غیر داستانی‌اند. نگاه به ظرفیت‌های نمایشی و سینمایی متون، دغدغه‌ی دیگر منتقدان بود. آغاز دهه‌ی ۹۰ دهه‌ی نقدِ نقد خواهد بود و آن‌چه انجام شده است با نگاه دیگری بازبینی خواهد شد.
بررسی هنجارهای روایی فیلمنامه‌های سینمای کلاسیک در تاریخ بیهقی
آن‌هایی که جنبه‌های نمایشی «تاریخ بیهقی» را بررسی کرده‌اند نگاه اغلبشان بر هنجارهای روایی فیلمنامه‌های سینمای کلاسیک بوده است. تاکید این تحقیقات بر آن است که متن می‌تواند روایتی باشد از واقعه‌ای که ما به‌ازاء بیرونی دارد. همه‌ی تاکید‌ها هم بر بیان یک وضعیت، یا یک واقعیت بیرونی، است. دلیل آن هم چنین است که حجم تاریخی سینما به یک سینمای داستان‌گو بازمی‌گردد. در چنین سینمایی نقلِ داستان مهم است. بیشترین رابطه میان ادبیات و سینما نیز اقتباس ادبی بود. هدف نیز تنها این بود که به سراغ متونی بروند که جنبه‌ی روایتی دارند.
کسانی که با این نگاه «تاریخ بیهقی» را بررسی کرده‌اند، عناصر روایی این متن را با الگوی روایت در سینمای کلاسیک سنجیده‌اند. اول از همه هم سراغ پیرنگ رفته‌اند. می‌دانیم که ماجراهای «تاریخ بیهقی» با داستان پهلو می‌زنند. این ماجرا‌ها با شیوه‌ی داستانی سینما هماهنگ است. شرط پیرنگ تکیه بر زنجیره‌ی عِلیِ شخصیت محور و گزینش رویداد‌ها و ایجاد یک ساختار هماهنگ و یک‌دست بین رویداد‌ها برای رسیدن به هدف است. البته این سخن تازه‌ای نیست. بسیارانی گفته‌اند که بیهقی تنها یک مورخ نیست. چون رویداد‌ها را گزینش کرده و معنای خاص خود را به خواننده القاء کرده است. پس «تاریخ بیهقی» یک متن روایی است، نه صرفا یک گزارش تاریخی.
بیهقی با چیدمان رویداد‌ها، روایتی هنرمندانه و خلاقانه آفریده است

در «داستان حسنک وزیر» این پیرنگ داستانی را می‌بینیم. در این بخش، رویداد‌ها گزینش شده‌اند و بین آن‌ها یک رابطه‌ی سازمندی وجود دارد. محققان به این نتیجه رسیده‌اند که اگر بیهقی فقط یک گزارشگر بود، رویدادهای این داستان می‌توانست به گونه‌ی دیگری چیده شود و‌‌ همان واقعه‌ی تاریخی هم گزارش شود. مثلا روایت کینه‌ی بوسهل به حسنک حذف شود و بوسهل مرد محترمی نشان داده شود که تنها حسنک را به مجازات می‌رساند. در انتهای داستان نیز بوسهل مرد محترمی باقی بماند. اگر بیهقی چنین می‌کرد هیچ اتفاقی در گزارش تاریخی او نمی‌افتاد اما او چنین نکرده و با چیدمان رویداد‌ها، یک روایت هنرمندانه و خلاقانه آفریده است. بعد از پیرنگ می‌توان ساختار بیرونی اثر را بررسی کرد.
ساختار بیرونی پیرنگ، در الگوی روایت سینمای کلاسیک تعریف‌هایی دارد. کسانی که دست به بررسی تطبیقی می‌زنند، شیوه‌ی مسلط روایت در فیلم داستانی را تعریف می‌کنند. می‌دانیم که قبل از هر چیز در فیلم با محدودیت زمانی روبه‌رو هستیم. پس باید یک پیوند زمانی و یک رابطه‌ی عِلی جدایی را میان رویداد‌ها برقرار کرد. مثلا در ۳۰ دقیقه‌ی اول شخصیت‌ها با ویژگی‌های روان‌شناختی‌شان معرفی می‌شوند و هدف داستان گفته می‌شود. به همین گونه ۶۰ دقیقه‌ی میانی جولانگاه کشمکش‌ها خواهد بود. بخش آخر ۳۰ دقیقه‌ای است که در آن نقطه‌ی اوج و گره‌گشایی روی می‌دهد.
داستان حسنک وزیر قابلیت سینمایی دارد
اگر بخواهیم پیرنگ داستانی «تاریخ بیهقی» را با چنین ساختاری انطباق بدهیم، یک چهارم نخستِ داستان باید اهداف فیلمنامه باشد و دو چهارم مطابق با ۶۰ دقیقه‌ی فیلم باشد و یک‌چهارم پایانی گره‌گشایی انجام شود اما آیا در «تاریخ بیهقی» رویداد‌ها به همین گونه چیده شده‌اند؟ آیا بخش میانی که باید پُر از کشمکش باشد، در این داستان دارای تقابل و کشمکش است؟ در پیرنگی که بدین شکل تعریف کردیم، چنین نیست اما در کلِ داستان این‌گونه است. در کل داستان حجم مطالبی که به کشمکش‌ها پرداخته شده است، بسیار است و به‌‌ همان اندازه است که مخاطب سینمایی را جذب می‌کند. این‌جاست که می‌بینیم بیهقی با آنکه مورخ وفاداری بوده اما در مقام یک روایتگر هنرمند، بخش میانی را اطناب داده است.
جذابیت‌های ساختار بیرونی پیرنگ به ما می‌گوید که در متن می‌توان به دنبال جذابیت‌های دیگر هم بود. این جذابیت‌ها درون پیرنگ تعبیه شده است. به هر حال الگوی ساختار درونی پیرنگ در فیلم داستانی چنین است که این الگو‌ها باید در پی هم بیایند. این مساله مستلزم شگردهای خاصی است. عمده‌ترین آن‌ها چنین است که چگونگی اطلاع‌رسانی راوی از رویداد‌ها باید بسیار حساب ‌شده باشد و جنبه‌ی واقع‌گرایی به واقع‌گراییِ داستانی تبدیل شود. باید حرکت و سرعت در ذات «داستان حسنک وزیر» باشد تا بتوانیم ادعا کنیم که قابلیت سینمایی دارد. از سوی دیگر، اطلاع‌رسانی که یک فیلمنامه‌نویس در متن جا می‌دهد باید به گونه‌ای باشد که قدرت پیش‌بینی مخاطب را در دست بگیرد. یکی از اصلیترین لذت‌های درام، پیش‌بینی کردن رویدادهاست. این پیش‌بینی‌ها احساسات مختلف را در ما برمی‌انگیزد. در فیلم کلاسیک، اطلاع‌رسانی حتما کامل است. پس راوی یک دانای مطلق است و معمولا چیزی را مخفی نمی‌کند.
حسنک وزیر داستانی کُند و ملامت‌بار یا داستانی پویا؟
در «داستان حسنک وزیر» تعلیق اول هنگامی است که بوسهل سعی می‌کند امیر مسعود را قانع کند که بیهقی را بکشد. مسعود می‌گوید: «تا بیندیشم». این سخن ایجاد تعلیق می‌کند. تعلیق دوم وقتی است که خواجه احمد حسن از عبدوس می‌خواهد که سلطان مسعود را از کشتن حسنک بازبدارد. می‌گوید: «تا توانی خداوند را بر آن دار که خون حسنگ ریخته نیاید». در این‌جا مخاطب می‌اندیشد که آیا سرنوشت حسنک قطعی است؟ تعلیق سوم وقتی است که بوسهل از حسنک دفاع می‌کند. در این‌جا بیم و امید خواننده زیاد می‌شود. تعلیق چهارم وقتی است که خرید و فروش اموال حسنک را می‌بینیم. بیم ما از سرنوشت حسنک دو برابر می‌شود.
در تعلیق‌های آخر، هنگامی که حسنک را برای بر دار کشیدن می‌آورند، بیهقی با نمایش دادن آشوب مردم، بیم را بیشتر می‌کند. نمونه‌های دیگر در ساختار درونی پیرنگ، الگوی حرکت است. حرکت‌های یک فیلم در چند زمینه است. یکی در ساختار درام است و حرکت، ماجرا‌ها را رو به جلو می‌راند. حرکت دوم در پیوند نما‌ها (تدوین) است. هر اندازه دوربین حرکت بیشتری داشته باشد، فیلم پویا‌تر خواهد بود و ضرباهنگ بیشتر است. اکنون باید پرسید که آیا «داستان حسنک وزیر» داستانی کُند و ملامت‌بار است؟ یا داستانی پویاست که ذهن را سریع پیش می‌برد؟ گردش ایجاز و اطناب در بیان رویدادهای این داستان، سرعت و حرکت را در ساخت داستان تنیده است. دیگر آنکه وجود دو یا چند خُرده روایت در شیوه‌ی روایت-گویی بیهقی، یادآور تدوین موازی در سینماست. سایر الگو‌ها، همانند شخصیت‌پردازی، فضاسازی، پردازش فضا و مکان، بحث مفصلی دارد.
هر بخش از تاریخ بیهقی در یک نمای سینمایی جای می‌گیرد
برخی از شخصیت‌پردازی دراماتیک در «داستان حسنک وزیر» نمایشی است. زیرا همه‌ی جنبه‌های یک شخصیت را توصیف می‌کند. بیهقی تمام جزییات موقعیت اجتماعی و پایگاه شغلی شخصیت‌ها را بیان می‌کند. خصلت‌های درونی آن‌ها را نیز می‌آورد. شخصیت‌های او عمق و بُعد دارند. به‌ویژه شخصیت مسعود رنگارنگ توصیف شده است. این را نیز باید دانست که بیشتر از ۹۰ درصد گفت‌وگو‌ها در «تاریخ بیهقی»، گفت‌وگوهای نمایشی است.
مولف «تاریخ بیهقی» در مقام یک راوی بسیار کم‌رنگ است و نشان دادن ویژگی شخصیت‌ها برعهده‌ی دیالوگ‌هاست. حدود ۴۵ گفت‌وگو در «داستان حسنک وزیر» هست که دلالت ضمنی دارند. گفت‌وگوهای بوسهل زوزنی به ما می‌گوید که او حیله‌گر و کینه‌جو و سنگدل است. گفت‌وگوهای خواجه احمد حسن می‌مندی نیز نشان می‌دهد که او مصلحت‌جو و انسان‌دوست است. برخی از سینماگران می‌گویند که هر بخش از «تاریخ بیهقی» را می‌توان در یک نما آورد اما من حدس می‌زنم که با یک کلوزآپ این قصه تمام نمی‌شود. در صحنه‌ی اعدام حسنک، یک لانگ‌شات داریم. مولف «تاریخ بیهقی» کلوزآپ‌های متعدد به ما می‌دهد. در نتیجه چنان به حسنک نزدیک می‌شویم که گویی گلویمان می‌گیرد!

درباره دکتر زهرا حیاتی :

  • دکتری، دانشگاه تربیت مدرس (سال ورود 1383 سال اخذ مدرک 1388)، عنوان پایان نامه: بازآفرینی تصویرهای مثنوی و غزلیات شمس در سینما، استاد راهنما: دکتر تقی پورنامداریان و دکتر اکبر عالمی، استاد مشاور: دکتر حسینعلی قبادی، درجه و نمره: عالی، 19.90
  • کارشناسی ارشد، دانشگاه تربیت مدرس (سال ورود 1379 سال اخذ مدرک 1383)، عنوان پایان نامه: ظرفیت های ادب غنایی در بازآفرینی سینمایی (با تأکید بر منظومه خسرو و شیرین)، استاد راهنما: دکتر حسینعلی قبادی، استاد مشاور: دکتر اکبر عالمی، درجه و نمره: عالی، 20
  • کارشناسی، علامه طباطبایی (سال ورود 1372 سال اخذ مدرک 1376)

منبع :موسسه شهر کتاب   http://www.bookcity.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۲:۵۸
رضا حارث ابادی

  تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

(این مکتوب یال افشان جاوید)  قسمت اول

مقاله ای از رمان نویس چیره دست معاصر سبزوار حسین خسروجردی

 

          به یاد دارم که اولین شراره و گرمای جان‌بخش تاریخ بیهقی را وقتی حس کردم که در لحن و صدای نافذ استاد علوی‌مقدم نشست و مرا مثل یک موج، یک نوای خوشِ موسیقی باخودش بُرد. آن روزها احوال جناب دکتر به حد اعلا خوب و پر از انرژی و حتی می‌توان گفت که بسیار عالی بود بخصوص وقتی که رشته ادبیات فارسی در دانشگاه آزاد سبزوار به همت و پایمردی ایشان در سال‌های بین 64 و 68 داشت پای می‌گرفت و جمعی از استادان دانشگاه قدر و تراز اول مشهد را هم با خودش به همراه می‌آورد، انگار انرژی و توان جناب دکتر علوی‌مقدم جوشان‌تر شده بود. سرزندگی، لبخند، حوصله، کلام بی‌لکنت که گاهی آن تکیه کلام‌های استاد به تقلید هم می‌نشست و نیز حساسیت‌هایی که گاه‌گاه اوج می‌گرفت به خصوص اگر وقتی که کلمه‌ای را دانشجو به غلط ادا می‌کرد یا احیاناً در کلاسِ درسِ ادبیات با گویش محلی صحبت می‌نمود که استاد از آن نمی‌گذشت و اعتقاد داشت که دانشجوی ادبیات فارسی حتماً و الزاماً باید به زبان کتابت فارسی صحبت کند و سخن به مقتضای احوال بگوید و آداب معاشرت اجتماعی را اخذ نماید که همه از متون گرانسنگی همچون تاریخ بیهقی یا قابوسنامه یا اخلاق ناصری و غیره بود و فزون بر آن، تأکید خاصی داشتند تا دانشجو در مراودات و مراسالات به حُسن خُلق و شعایر اخلاقی و سیر و سلوک و شان اجتماعی برسد و از فضایل و معارف کریمه هم باز نماند و همه اینها در رفتار و کردار و متانت و شان ایشان چقدر بارز و آشکار بود و به هنگام ورود به کلاس درس، نمودی استوار و غُراب می‌یافت که پنداری این خود ابوالفضل بیهقی است که وارد شده است و می‌خواهد از تاریخ پایه جاودانه خویش سخن بگوید. آری کلام ابوالفضل بیهقی با تأکیدات و فهم و معانی و دشواریابی استاد علوی چقدر آسان یاب می‌شد و چه راحت به ذهن ما شیفتگان متون ادب می‌نشست. عیار بازتاب درس تاریخ بیهقی در محضر استاد علوی‌مقدم به راستی بالا و سرآمد بود و همین جا لازم است تا نکته‌ای را خدمت دوستان متذکر شوم که باید همیشه مابین تفسیر متون با نقد و سنجش آن فرق گذاشت و به نظر بنده استاد متبحر آن است که نقد را به هنگام تفسیر متون همراه نسازد و ذهن دانشجو را بیشتر مشوش و ملتهب نسازد. ای بسا که منتقدان بنام، ما را با تأکیدات سبک از کتب و شاهکارهای بی‌همتای ادبیات گرفته‌اند و از این نظر بی‌گزاف جناب آقای دکتر علوی‌مقدّم خود مُفسری مجرّب و مُسلط درس تاریخ بیهقی بوده‌اند و هستند و از پس متون پیچیده‌ای همچون اخلاق ناصری که لاجرم لغات عربیش فراوان بود بر می‌آمدند و با تسلطی که به ادبیات عرب و علوم قرآنی داشتند، راه چنین متونی را هموار می‌ساختند از «تاریخ بیهقی» می‌گفتم: با تأکیدات و نوازهای فونتیک استاد دکتر علوی‌مقدم که هنوز هم از پی گذر این همه سال، باز هم در گوشم طنین‌انداز است و آن شاعر، آن شاعر گرانمایه سهراب سپهری چه خوب گفته است «دهان گلخانه فکر است» و آن دیگری فروغ فرخزاد را می‌گویم که در معیت اشعارش کلامی جاودانه و نغز دارد که می‌گوید «تنها صداست که می‌ماند» و در مصداق این سخن، هنوز هم کلاس درس تاریخ بیهقی و صدای آشنای استاد علوی، حضور زنده و توانا و ابدی دارد که بنده سعی خواهم کرد تا در شناخت کلام ابوالفضل بیهقی حتماً از برخی ملاحظات و نقطه نظرات ایشان بهره‌مند شوم و نکته مهمی را که همین جا در سرآغاز این مطلب باید متذکر شوم و به عرض دوستان ارجمندم برسانم همانا مجزا بودن دو کتاب «تاریخ بیهقی» و «تاریخ بیهق» است که اولی را ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی اهل دیه حارث‌آباد بیهق نگاشته است که او در سال 412 هجری قمری در دیوان رسالت امیر محمود غزنوی و بعدها امیرمسعودی غزنوی گمارده می‌شود که محتوا و موضوع مقاله حاضر ما هم مربوط به همین کتاب است اما کتاب دیگری به نام تاریخ بیهق وجود دارد که مؤلف آن ابوالحسن علی‌بن زید بیهقی ملقب به ابن‌فندق است که خود شرحی است راجع به محیط جغرافیایی بیهق و مردمان آن و نیز احوال بزرگان و ادبیان و محدثینی که از این نواحی به پا خواسته‌اند و همچنین شرح تاریخ مختصر این ناحیت است که سند معتبری از ولایت بیهق به شمار می‌آید که امروز، شهر باستانی سبزوار، تالی بیهق و مرکز آن محسوب می‌شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۳:۵۰
رضا حارث ابادی

  تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

(این مکتوب یال افشان جاوید)  قسمت دوم

مقاله ای از رمان نویس چیره دست معاصر سبزوار حسین خسروجردی

بیهقی در تاریخ پایه خود یک مسافر غریب تک تاز است که همیشه در برگستوانِ باره خود یک آسمان مطلب و نگاشته دارد که همیشه هم مملو از عبرت‌ها و نکته‌ها و دقت‌های تاریخی و اجتماعی است مسافر ما گاه در زمین داور است و گاه در دشت‌های شاه بهار و گاه با نگاه تیزبین و موشکافش از میان باغ‌های عَدنایی و سَدره می‌گذرد و از نشاط شراب امیرانِ شادخوار و لابه‌گو. پرده بر می‌دارد و گاهی زیبایی بهار را با احساس شاعرانه و دلنواز در دشت‌های حورانه و نخشب می‌بیند و می‌نگارد که هر صبحگاه باغچه‌های آن به گل نشسته‌اند و هوا را عطر‌افشان می‌سازند رباط‌های آباد و فراوه و رزان، دامن می‌افشانند و تا مرزهای غور و فراه و هرات کشانده می‌شوند و بادهای فرحبخش، در دشت‌های سبز حورانه و شاه بهار می‌پیچد تا تو در اعجاز زبان مکتوب ابوالفضل بیهقی، قول فیلسوف معاصر هایدگر را بپذیری که گفت: زبان‌سرای وجود است.

          محرک و انگیزه هر کسی را هدفش مشخص می‌سازد و اهداف به مثابه نیازهای آدمی تلقی می‌شود تا همیشه تأمین‌کننده تعلقات خاطر و موجودیت و حفظ نفس باشند و در چنین استنباطی لامحاله ادبیات هم سمت و سوی و هدفی را دارد که به نوعی پاسخگویی نیازهای باطنی و اجتماعی و آموزشی و زیبایی‌شناسی است که همیشه جان آدمی را به کوشش و بی‌قراری و جویندگی و پویندگی و اراده‌های استوار وامی‌دارد و در یک کلام، ادبیات نقش فرهنگ‌ساز و روان‌پروری بسیار بالایی دارد. ادبیات ناخودآگاه یک نیاز باطنی است که بعداً رویت اجتماعی می‌یابد و توان خوبی برای بیان لفظ و معنی و همچنین احوالی است که تاریخ بیهقی به عنوان یک اثر برجسته ادبی در خوانش خود، همگان را فرامی‌خواند و انگیزه می‌دهد تا در شناخت دقایق آن کوشا باشند و فراخوان بیهقی برای من از زُمره چنین پدیده و جایگاهی است که همیشه مرا بی‌تاب و بی‌قرار ساخته و می‌سازد. بیهقی حتی جغرافیا و محیط رویدادهای روزگار خویش را هم پر از جمال و جلوة نیکو می‌سازد و یادهای دلاویز را به خاطر می‌آورد. مثلاً در زمین داور چنین می‌گوید: «باتکین }از سیستان{ با خویشتن صدوسی طاووس نر و ماده آورده بود. گفتندی که خانه زادند به زمین داور. در خانه‌های ما از آن بودی. بیشتر در کُنبد‌ها بچه می‌آورندی، و امیرمسعود ایشان را دوست داشتن و به طلب ایشان، بر بام‌ها آمدی و به خانه ما در گنبدی، دو سه جای خانه و بچه کرده بودند.» و این متن گذشته از احوال و اطلاع‌رسانی آن زمان، با ایجاز تمام، یک صحنه به تمام عیار زیبایی‌شناسی را در هودج خیال می‌نشاند و ترابر بام‌هایِ دلاویزِ گذشته‌ها پرواز می‌دهد. تاریخ بیهقی همیشه مثل یک آیینه درخشان و صیقل خورده، روزگار خویش را منعکس می‌سازد و چون جویبار روان و مفرحی، هنر و فرهنگ گذشته ایران زمین را به دوران ما جاری و ساری می‌کند تا در بازسازی و بازگفت خویش، اثری برجسته دیگری مثل کلیدر دولت‌آبادی خلق شود.

تاریخ بیهقی اثری است که گاه داد حماسه را می‌ستاند و مردانی را می‌نمایاند که سترگ و جانانه‌اند که به نقل و قول مؤلف چنین نگاشته می‌شودند: «و من که بوالفضلم می‌گویم که چون علی، مرد، کم رسد» و احوال این علی قریب چنان است که فرد می‌داند که این عاجزان خداوند زاده‌ای مثل سلطان مسعود بنگذارد تا او زنده ماند و انگار علی قریب از مرگ خویش کاملاً مطلع است . اما با این حال او به سوی هرات و به سوی سلطان مسعود می‌رود تا تدبیر خاندان خویش و شرف خود را حفظ نماید. بدین‌گونه می‌بینیم که چه سان روزِ علی قریب به پایان می‌رسد:

          «علی قریب را استوار کرده بودند. چون به صفه رسید، سی غلام اندر آمدند و او را بگرفتند و قبا و کلاه و موزه از وی جدا کردند، چنانکه از برادرش کرده بودند، و در خانه‌ای بردند که در پهلوی آن صفه بود.

          فراشان ایشان را به پشت برداشتند که با بندگران بودند و این است حال علی و روزگارش و قومش که به پایان آمد و احمق کسی باشد که دل درین گیتی غدار فریبکار بندد و بزرگامردا که او را دامن قناعت تواند گرفت و حرص را گردن فروتواند شکست. (220) ابوالفضل بیهقی در نشان دادن کار و سرانجام این مردان دلیر، پند آخرین خودش را مثل فردوسی توسی چنین بیان می‌کند «و آفتاب زرد را چنان شد که گفتی هرگز مسکن آدمیان نبوده است.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۳:۴۳
رضا حارث ابادی

  تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

(این مکتوب یال افشان جاوید)  قسمت سوم

مقاله ای از رمان نویس چیره دست معاصر سبزوار حسین خسروجردی

در تاریخ بیهقی سرنوشت حسنک وزیر هم خود یک صحنه ماندگار و جاودانی از غرور شکوه مردان نامی‌ است که مرگ را با خونسردی تمام، خوارش می‌داند و چنان است که از مرگ مردانه او، همه خلق، به درد گریستند. یکی نمودارترین تراژدی‌ها در تاریخ بیهقی از آنِ عبدالله زبیر است که در خواننده روح حماسی و تهوّر ایجاد می‌کند: «عبدالله همه شب نماز کرد و قرآن خواند وقت سحر غسل کرد و نماز بامداد به جماعت بگزارد و زره بپوشید و سلاح بست و در عرب هیچ کس جنگ پیاده چون وی نکرده است و در وقت، مادر را در کنار گرفت و بِدرود کرد و مادرش زره‌ بر وی راست می‌کرد و بغلگاه می‌دوخت و می‌گفت: دندان افشار با این فاسقان تا بهشت یابی چنانکه گفتی او را به پالوده خوردن می‌فرستد و البته جزعی نکرد، چنان‌که زنان کنند ـ شقاوت حاکمان و قدرت‌پرستی سلاطین جبار در پایان کار امیرمحمد برادر سلطان مسعود خود به یک عبرت‌آموزی دردناک و تفکر برانگیز تاریخ مبدل می‌شودکه سخت جانگداز  و رقت‌انگیز است: «حاجب پیغام داد که فرمان چنان است که امیر را به قلعه مندیش برده آید امیرمحمد چون این بشنید بگریست و دانست که کار چیست، اگر خواست و اگر نخواست، او را تنها از قلعه فرود آوردند و غریو از خانگیان برآمده امیرمحمود از مهد بزیر آمد و بند داشت، با کفش و کلاه ساده و قبای دیبای لعلی پوشیده دو تن سخت قوی، بازوان او گرفتند و ما وی را بدیدیم و ممکن نشد خدمتی یا اشارتی کردن، گریستن بر ما افتاد.

          در تاریخ بیهقی افرادی که مورد قهر و غضب و انتقام و تسویه حساب‌های شخصی سلطان مسعود واقع می‌شوند عبارتند از:4

 

1 ـ علی قریب، حاجب بزرگ.

2 ـ حسن وزیر.

3 ـ آلتون تاش خوارزم شاه که یکی از ارکان مهم حکومت محمودی بود و وقتی که می‌شنود سلطان مسعود قصد جانش را کرده است می‌گریزد.

4 ـ اریارق حاجب هندوستان.

5ـ غازی سپاه سالار که هر دو از طرفداران سرسخت مسعود بودند و سرانجام به غضب او دچار شدند.

6 ـ امیریوسف برادر سلطان محمود غزنوی که سلطان مسعود اور را می‌گیرد و به قلعه‌ای در بند می‌کند که از فرط اندوه، دق می‌کند و می‌میرد.

7 ـ سرانجام شخص امیرمحمد که به دلتنگی و داغ روانه قلعه مندیش می‌شود و سرنوشت تیره‌ای می‌یابد.

آری همپای سرنوشت همه اینها ابوالفضل بیهقی آژیر و هشدار می‌دهد که این مهتران و اعیان درباری که همیشه در رفاه و ثروت غرقه‌اند و دارای کوکبه و دَبدَبه می‌باشند و مکنت و خدَم و حَشم دارند و خود در قباهای سقلاطون بغدادی و عمامه‌هایِ قُصب و کمربندهایی که هزار مثقال پیروزه داشت در پوشیده بودند و مال از زرینه و سیمینه و جامه‌های نابریده و مَرکب‌های خاص و قُبا و دستارهای نیشابوری و قاینی داشته‌اند. همه آن مال و منال به ناگهان از دست آنها بدر می‌رود و به قول بیهقی: آنها با قضا آمده چه توانست کردن؟ که ایزد عِزَّ ذکُره، به بندگان چنین چیزها از آن نماید تا عَجزِ خویش بدانند و همین جاست که جان کلام ابوالفضل بیهقی در عباراتی بسیار پر بار گنجانده می‌شود و اوج می‌گیرد: «و اگر زمین و آب مسلمانان به غُصْب بستُد، نه زمین ماند و نه آب، چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت، او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند رحمه‌الله علیهم و این افسانه‌ بی‌ است با بسیار عبرت و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حُطام دنیا به یک سوی نهادند. احمق مردا که دل درین جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند» در طنین کلام زنگدار و دلنشین چنین کلماتی است که همشهری او علی‌بن زید بیهقی می‌گوید: «خواجه ابوالفضل بیهقی .... استاد صناعت و مستولی بر مناکب و غوارب ... است» و آقای دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی اثر جاودانه او را، یکی از شاهکارهای بزرگ ادبیِ زبانِ شیرین فارسی می‌داند و از آن به عنوان یک مجموعه نفیس نثر فارسی یاد می‌کند و فزون به این، همگان به این شعر ادیب نیشابوری صحه می‌گذارند که گفت:

خواجه‌بوالفضلاروانت‌شاد‌در‌خُرّم‌بهشت          که‌روانمان‌زین کراسه مردمی شادان کنی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۳:۴۰
رضا حارث ابادی

 تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

(این مکتوب یال افشان جاوید) قسمت چهارم

مقاله ای از رمان نویس چیره دست معاصر سبزوار حسین خسروجردی

در تعابیر و نشیبهات و لغاتی که در تاریخ بیهقی به کار برده شده آکنده از حلاوت و شیرینی و پسند ذوق است و انگیزندة دایمی جانِ من است: چون یال برکشید (چون بزرگ شد) زودزود (خیلی زود) اسن (بزرگسال) مَدروس (کهنه و فرسوده) ثقه (معتمد) دلنگیز(شجاع) غنود (آرمیده) دیرسال (سالهای بسیار) ریز و درشت و دردبیری، پیاده‌گونه(کم بهره و کم مایه) پّره (دایره و حلقه لشکر برای محاصره شکار) بُنه (رخت و اسباب) سنه (سال) برکشیده (ترقی داد) شادُروان (فرش منقش) یازیده (دراز شده) بداشته (آویخته) شمایان (شماها) می‌خواند همانا (احضار کند) سماط (سفره) هزاهز (شور و غوغا) آویزش (جنگ و پیکار) و دهها و صدها و هزار واژه شکفته و معطر که باید همه آنها را قدر شناخت. به راستی هم کتاب‌های متعددی که در پیرامون دیار و احوال و چگونگی ابوالفضل بیهقی کتاب او نگاشته‌اند خود، شایسته و مغتنم و دم به دم از دقایق و نکته‌های دیریاب آن مکتوب، آگاه می‌کند علاوه بر کتاب یادنامه ابوالفضل بیهقی که در سال 1349 در بزرگداشت بیهقی دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد چاپ شده کتاب‌های منتشر شده دیگری هم وجود دارد که به عنوان مثال می‌شود از کتاب‌های:

1 ـ تاریخ بیهقی به تصحیح سعید نفیسی.
2 ـ تاریخ بیهقی به اهتمام غنی و فیاض .

3 ـ تاریخ بیهقی به تصحیح علی‌اکبر فیاض.

4 ـ تاریخ بیهقی خطیب رهبر

5 ـ تاریخ بیهقی جعفر مدرس صادقی.
6 ـ تاریخ بیهقی منوچهر دانش‌پژو.

7 ـ تاریخ بیهقی شاهرخ موسویان.
8 ـ پیرپارسای بیهق.

9 ـ دیبای خسروانی.

10 ـ بیهقی تصویرگر زمان.
11 ـ زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی.

12 ـ پژوهشی در اعلام تاریخی و جغرافیایی تاریخ بیهقی

و الاماشاءا... کتابهایی که باید آنها را دید و خواند و از آنها لذت برد و با آن زندگی کرد و به یاری و مدد آنها نیرو گرفت و همراه دوستانی که همه اهل زادگاه ابوالفضل بیهقی هستند به تدارک احداث بنای یادبودی از ابوالفضل بیهقی افتادند که بعد از تلاش مستمر و دوندگی‌های فراوان اینک دارد به نتیجه می‌نشیند و در جوار ده حارث‌آباد سبزوار، مقدمه این بنای جانانه بیهقی فراهم می‌شود و می‌رود تا به همت و سعی دوستداران او، یادهای آن تاریخ‌نویس یگانه و ادیب تمام دوران‌های ادبیات فارسی را زنده و پایدار نگه بدارند که گفت: «اذا اراد الله شیئاً هیا اسبابه» (هنگامی که خداوند چیزی را اراده کند اسبابش را فراهم می‌کند).

(درج شده فصلنامه مهر سبزواری‌های مقیم مشهد)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۳:۳۳
رضا حارث ابادی
این پرسش همیشه مطرح بوده است که تاریخ بیهقی تاریخ است یا ادبیات؟ 
کتاب بیهقی بی تردید متنی است ((تاریخی)) و مبتنی بر واقعیت که با قلمی فاخر، شیوا و موثر نوشته شده است. همین خصیصه ی دوم ، که در بیهقی به کمال هست سبب شده است که آن را به حوزه ی کارهای ادبی سخت نزدیک کند، تا اغلب آنها که به مرَ تاریخ توجه دارند، زبان آراسته و موثر بیهقی را که می تواند خواننده را در جریان حوادث تحت تاثیر قرار دهد و اورا با نویسنده هم عنان و هم عقیده کند، دور از واقعیت تاریخ دانسته و آن را یکسره اثری ادبی قلمداد کرده اند.
واقعیت این است که میتوان اثر بیهقی را متنی (تاریخی-ادبی) دانست که تاریخی حماسی و پر از اوج و نشیب را با قلمی فاخر و زبانی با شکوه و پرنیانی روایت کرده است.
کتاب بیهقی اگر تاریخ است پس چرا اینهمه دلنشین و تاثیر انگیز، و در عین حال خرد پذیر از کار در آمده است؟ (بیهقی) در واقع متنی است تاریخی و واقع گرا و نه اثری عاطفی و صرفا خیال پردازانه.
اما آیا هر اثر تاریخی حتی اگر با قلمی شیوا و فاخر نوشته شده باشد می تواند تا این حد به توفیق دست یابد و در میان آثار ادب یک ملت تا این پایه قله نشینی کند؟ 
تاثیر کلام بیهقی در چیست؟ در مضمون؟ در جادوی زبان؟ در اعتقاد و اخلاصی که نویسنده از خود نشان داده؟ یا هر سه؟
کتاب بیهقی آیا بیشتر ((خسروانی است یا پرنیانی)) ؟ و اصلا چرا بیهقی مورخ کتاب خود را دیبای خسروانی خوانده است؟ آیا میتوان گفت که او با این نامگذاری اثر خویش را متنی ((تاریخی ادبی)) دانسته است که تاریخی حماسی و پر اوج و نشیب را با قلمی زیبا و زبانی با شکوه و پرنیانی روایت کرده و بنایی چنان بزرگ افراشته است که ((ذکر آن تا آخر عمر روزگار باقی بماند)) 

تاریخ بیهقی،  مقدمه، تصحیح : دکتر محمد جعفر یاحقی و مهدی سیدی - جلداول
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۱۹
رضا حارث ابادی

معرفی کامل بیهقی و تاریخ بیهقی 


«اما غرض من آن است که تاریخی پایدار بنویسم و بنایی بزرگ بر افراشته گردانم چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند». 


تاریخ بیهقی. ابوالفضل بیهقی مانند حکیم فرزانه توس، ابوالقاسم فردوسی، نیک می‌دانسته که اثرش از «باران و از تابش آفتاب» و گذر زمان گزندی نمی‌بیند. وی گلستانی ساخته که «همیشه خوش» مانده و عمرش «همین پنج روز و شش» نیست. او به خواننده ایرانی می‌گوید که«بنای برافراشته» اش تا «آخر روزگار» باقی خواهد ماند. 
بیهقی از دیوان‌سالاران عصر غزنوی بود که در دیوان رسائل کار می‌کرد. در طول تاریخ ایران، دیوان‌سالاران یا خواجه‌‌گان و به عبارتی میرزاها، همیشه بخش باسواد جامعه محسوب می‌شدند. بی‌جهت نیست که آنها را "اهل قلم" نامیده و در مقابل لشگریان "اهل شمشیر" قرار می‌دادند. گذری به آثار برخی دیوانیانی مانند: ابوالفضل بلعمی، خواجه نظام الملک، میرزا محمدخان استرآبادی و قائم مقام فراهانی مؤید این مطلب است. 
دیوان‌سالاران افرادی بودند که تمدن،‌ فرهنگ، آداب، آیین و از همه مهمتر تجربه و شیوه کشورداری ایرانی را نیک می‌دانستند و آن را سلسله به سلسله نگاه‌بانی می‌نمودند. بیهقی هم عضوی از خانواده دیوان‌سالاران ایرانی است که آداب و آیین نگارش را در محضر "بو نصر مشکان" آموخته است. 
ابوالفضل بیهقی در سال 385 هجری در حارث آباد بیهق (سبزوار) زاده شد. خانواده‌ی وی دودمانی "نژاده" بودند. پدرش حسین، از خواجه‌گان دربار به شمار می‌آمد و با بزرگان روزگار خویش نشست و برخاست داشت. از آغاز زندگی بیهقی اطلاعات زیادی در دست نیست. همین اندازه روشن است که هنگام کودکی در نیشابور دانش آموخته و چون به نوجوانی رسیده است در "دیوان رسالت" سلطان محمود غزنوی که ادیب و دبیر بزرگی چون بو نصر مشکان ریاست آن را بر عهده داشت، به شاگردی پرداخته است. بیهقی شخصی مورد اعتماد بود و خطی خوش داشت. از این رو اجازه داشت بسیاری از نامه‌ها و اخبار و احوال حکومت‌ها و شاهان را رؤیت کند. و به گفته خودش «و این اخبار بدین اشباع که می‌خوانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و به چنین احوال کسی از دبیران واقف نبودی مگر استادم، بونصر».(تاریخ بیهقی/886) 
بیهقی فرزانه‌ای قدر شناس است. وی بارها از استادش، بونصر مشکان، به بزرگی و نیکی یاد کرده و او را از جمله نوادر روزگار دانسته است. او پس از درگذشت مشکان از روش‌رایی، کاردانی و رنج سی ساله استاد خود درکار دیوانی یاد می‌کند و قلم را به یاد وی می‌گریاند که: «و باقی تاریخ چون گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید دراین تالیف، قلم را لختی بگریانم ... پس به سر تاریخ باز شوم».(تاریخ بیهقی /929) 
پس از بونصر مشکان سلطان مسعود، "بوسهل زوزنی" را به ریاست دیوان رسائل گماشت. بوسهل «مردی امام‌زاده، محتشم، فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده» از این رو بیهقی نمی‌توانست با وی کار کند، وی نامه‌ای به امیر مسعود نوشت و از دبیری استعفا خواست. سلطان مسعود مانع آسیب رساندن بوسهل به بیهقی شد. بیهقی در زمان هفتمین شاه غزنوی، "عزالدوله عبدالرشید" صاحب دیوان رسالت شد اما بر اثر کید حاسدان و سخن بداندیشان از کار برکنار شد و به زندان افتاد. پس از آن در سال 444ه.ق «طغرل کافر نعمت» بر عبدالرشید شورید و او را به قتل رساند. بیهقی از زندان آزاد شد و نگارش تاریخی سترگ خود را درسال 448 ه.ق آغاز کرد و در فرصت باقی مانده عمرش آنرا به پایان رساند. 
تاریخ‌نگاری ابوالفضل بیهقی در آغاز "تاریخ ناصری" نامیده شد که به احتمال زیاد از لقب سبکتگین، ناصرالدین پدر محمود گرفته شده است. این مجموعه تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ و جامع فی تاریخ هم خوانده شده است. 
کسانی که با روش تحقیق و شیوه تاریخ‌نگاری در جهان امروز آگاهی دارند، نیک می‌دانند که بیهقی در نوشتن تاریخ خود علمی و روشمند عمل کرده است و چنان نوشته است که به «تعصبی و تزیدی» نکشد. او سالیان سال بر پایه اسناد و مدارک معتبر به تالیف و نگارش پرداخته است و از آنجا که خود مردی دیوانسالار بوده و بسیاری از وقایع را با چشم خود دیده، از«ثقات» شنیده و یا از متون معتبر خوانده است: «در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن مقفع که بزرگ‌تر و فاضل‌تر پادشاهان ایشان عادت داشتند» (تاریخ بیهقی/ 159). یا «من حکایتی خواندم در اخبار خلفا که به روزگار معتصم بوده است...» (تاریخ بیهقی/ 220) یا «مرا که بوالفضلم کتاب بسیار فرونگرسته‌‌‌ام، خاصه اخبار و از آنها التقاط‌‌‌ها کرده...» (تاریخ بیهقی/241)و یا «مرا که بوالفضلم این روز نوبت بود، این همه دیدم و بر تقویم این سال تعلیق کردم...» (تاریخ بیهقی/ 271)بیهقی بارها از خداوند یاری می‌جوید که به او فرصت دهد تا تاریخش را به پایان برساند «توفیق اتمام آن از حضرت صمدیت خواهم...»(تاریخ بیهقی/149). وی معیار گردآوری اخبار را راستگویی و ثقه بودن گوینده و گواهی دادن "خرد" به درستی آن می‌داند و در این باره می‌نویسد:«و اخبار گذشته بر دو قسم گویند که آن را سه دیگر نشناسند یا از کسی بباید شنید و یا از کتابی بباید خواند و شرط آن است که گوینده باید که ثقه و راستگو باشد و نیز گواهی دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خدا آن را... و کتاب همچنان است که هرچه خوانده آید از اخبار که خرد آن را رد نکند شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند....» (تاریخ بیهقی/ 1099) «و در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم بادا این پیر را! بلکه آن گویم که تا خوانندگان اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند». (تاریخ بیهقی/ 226) 
بیهقی گاه از مردان امین، معتمد و خردمندی که او را در فراهم آوردن اخبار درست و اسناد تاریخی در ایام انزوا یاری کرده‌اند، به نیکی یاد می‌کند: «از عبدالملک مستوفی شنیدم همه در سنه خمسین و اربعمائه و این آزادمرد مردی دبیرست و مقبول القول...» (تاریخ بیهقی/249) وی در سنجش کردار نیک و بد و رفتار شایست و نا‌شایست کارگزاران دولت غزنوی تا پادشاه پروا ندارد. درباره خوارزمشاه ابوالعباس آورده است:« او مردی بود فاضل و شهم و کاری و در کارها مثبت و چنان که وی را اخلاق ستوده بود، ناستوده نیز بود و این از آن می‌گویم تا مقرر گردد که میل محابا نمی‌کنم ...». (تاریخ بیهقی/1100) 
مولف از کسی چون استادش بونصر مشکان نیز با همه ارادتی که به او دارد و در ضمن بر شمردن منش‌های نیکش به لجاجت او نیز اشاره می‌کند:«بونصر مردی محتشم بود و حدود را نگاه داشتی و با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کرد سخت نیکو رفتی...و با آن که حدود نگاه داشتی، لجوجی بود از اندازه گذشته...»(تاریخ بیهقی/ 618). یکی از عوامل و انگیزه‌هایی که باعث تالیف تاریخ بیهقی شده، حجم انبوه اسناد و مدارکی بود که عده‌ای از تنگ‌نظران کوتاه‌بین از یادداشت‌های او به عمد نابود کردند: «اگر کاغذها و نسخت‌های من به قصد، ناچیز نکرده بودندی، این تاریخ از لون دیگر آمدی....» (تاریخ بیهقی/439) «بسیار بار دریغا که آن روضه‌های رضوانی بر جای نیست...» (تاریخ بیهقی/ 445). طبیعتا اگر مؤلف می‌دانست که بعدها بخش‌هایی از اثر از بین می‌رود. «بسیار دریغا» ی حزین‌تری می‌گفت. 
تاریخ بیهقی را می‌توان آیینه روزگار غزنویان و بخش‌های شرقی ایران در روزگار آنان دانست. این تاریخ یک اثر عمومی است. بیهقی مانند دیگر آثار تاریخ‌نگاری شده توسط مسلمانان، مطالبش را از آفرینش انسان و تاریخ ایران و عرب، آغاز کرده و ادامه داده است. نسخه کامل این تاریخ در اصل سی مجلد بوده که امروز فقط شش جلد آن بر جای مانده است. مطالب باقی مانده بیشتر در بردارنده حوادث روزگار غزنویان به ویژه دوره سلطان مسعود است و درست به همین علت است که تاریخ بیهقی را "تاریخ مسعودی" هم می‌نامند. این مجموعه غنی در برگیرنده رخدادهای پادشاهی مسعود، فرزند سلطان محمود، است که پس از پدر، بر اورنگ پادشاهی غزنین نشست. این اثر برخی فصل‌ها و دوره‌های تاریخی در نهایت دقت و فتانت توضیح می‌دهد، ازجمله: جنگ سلطان مسعود با ترکمانان و شکست وی در جنگ دندانقان، بر تخت نشستن طغرل، تعریف ولایت خوارزم و بیان تاریخ آن از انقراض آل مامون تا افتادن به دست سلطان محمود و حکمرانی آلتونتاش حاجب در آل سامان تا چیرگی سلجوقیان بر این خطه. 
افزون بر آنچه آمد، این نویسنده و دبیر چیره دست اطلاعات سودمندی هم از سلسله‌های صفاریان، طاهریان و سامانیان به خواننده ارایه می‌کند. همچنین نام گروهی از شاعران ایرانی و عرب و نزدیک به 450 بیت از سروده‌های آنها در این اثر بیهقی آمده است. 
تاریخ بیهقی از نظر علم جغرافیا نیز منبعی ارزشمند است، این کتاب نمودار جامع و کم نظیری از اوضاع و احوال غزنویان هم محسوب می‌شود. کمتر پدیده‌ای از زندگی مردم آن دوره می‌توان یافت که از دید تیزبین مؤلف این کتاب پنهان مانده باشد، در اینجا به برخی از این موارد اشاره می‌شود: رسم انداختن ملطفه و نامه، رسم خلعت دادن و خلعت پوشیدن، قرآن خواندن در مراسم استقبال، خوازه زدن در مراسم پیشباز، توقیع پادشاهان، برنامه منجنیق بر کار کردن، بخشش به شاعران، مظالم کردن امیر، رسم سوگند و امضاء کردن سوگندنامه، مراسم جشن مهرگان، آیین جشن سده، مراسم عید فطر، نکوداشت عید نوروز. 
از چهار جلد اول تاریخ بیهقی که مسلما درباره‌ی روزگار باستان و دوران پیش از غزنویان بوده تنها مطالبی اندک در "زبدة‌التواریخ" هافظ ابرو بر جای مانده است. هرچه ازاین کتاب بر جای مانده به کوشش دکتر "خلیل خطیب رهبر" در سه مجلد به چاپ رسیده است. این اثر با بخش‌های به جا مانده از مجلد پنجم آغاز می‌شود، در این مجلد: نامه حشم تگیناباد به امیر مسعود، فرمان امیر مسعود به علی رقیب، نامه حره ختلی به امیر مسعود، مذاکره صلح با اعیان ری، حرکت مسعود از ری، رسیدن رکاب‌دار به امیر مسعود، داستان فضل با عبدالله طاهر، نامه مسعود به غازی و... ثبت و ضبط گشته است.
مجلد ششم با تاریخ "امیر شهاب‌الدوله مسعود بن محمود" و خطبه مقایسه پیامبران و پادشاهان آغاز می‌شود و سرفصل‌های زیر در آن به چشم می‌خورد: قوت‌های سه گانه نفس، در شناختن نیک و بد، دنباله سخن جالینوس، عذر بیهقی در نوشتن تاریخ، احوال امیر مسعود در زمین داور، قصه بوسعید و بخشش به شعرا، وضع مسعود با پدر در سفر ری، روابط مسعود با منوچهر قابوس، حکایت افشین، داستان مامون و امام رضا(ع)، وضع دیوان رسالت دربلخ، سخن امیر با عبدالله و حاتمی... 
مجلد هفتم تاریخ بیهقی نیز مانند دیگر مجلدهای آن در بردارنده تاریخ، پندها و داستان‌های زیبا و شیوایی است که در ذیل عناوین زیر نگاشته شده‌اند: خروج امیر مسعود، فرو گرفتن امیر یوسف، ورود امیر به غزنین و استقبال مردم، مطالبه صلات بیعتی، ذکر سیل، خلعت پوشی احمد ینالتگین، قصیده ابو حنیفه، درگذشت خلیفة‌القاد بالله، ترتیب هدیه برای خلیفه، مذاکره امیر با خواجه در باب خوارزمشاه، نامه مسعود به التون تاش، داستان زندانی شدن بزرجمهر، فتح بخارا، اقدام احمد عبدالصمد برای صلح، تعیین هارون به خوارزمشاهی، بیماری خواجه احمد حسن، رای زدن امیر در باب انتخاب وزیر. 
مجلد هشتم در بردارنده بخش‌های دیگری از تاریخ غزنویان و درگیری این طایفه با سلجوقیان است. این فصل مطالب متنوعی را دربر دارد: انتخاب بوسهل حمدوی به کدخدایی ری، سخن بوسهل حمدوی در باب ری، تصمیم مسعود به گرفتن ترکمانان، کارهای سورس صاحب دیوان خراسان، دنباله حکایت فضل برمکی و یحیی علوی، تفصیل هدیه علی عیسی به هارون، سخن یحی برمکی به هارون درباب خراسان، جنگ طوسیان با نیشابوریان، ورود امیر مسعود به سرخس، ورود امیر مسعود به آمل، حکایت امیر لیث در مرگ فرزند، نامه ترکمانان در باب صلح، آوردن رسولان سلجوقیان به لشکرگاه ، مصالحه با پسر تاکو. 
در مجلد نهم تاریخ بیهقی شرح بخش‌های دیگری از تاریخ به ویژه نبرد سرنوشت‌ساز دندانقان آمده است و در آن سرفصل‌های زیر دیده می‌شود: وصف تخت نو و بار دادن امیر، حرکت سپاهش به جانب سرخس، ورود ابراهیم ینال و طغرل به نیشابور، سخنان قاضی صاعد به طغرل، رفتن امیر مسعود به ترمذ و بازگشت به بلخ، جنگ امیر با سلجوقیان در طلخاب، مشاوره امیر با بونصر مشکان، صلح موقت با ترکمانان، ورود امیر مسعود به هرات، نامه به بوسهل حمدوی وبا تالیجار، مرگ بونصرمشکان، حال بوالفضل پس از بونصر، حرکت مسعود از هرات به قصد ترکمانان، بر تخت نشستن طغرل، حمله سلجوقیان به بلخ. 
در مجلد دهم تاریخ بیهقی مطالب گوناگونی درج شده است، از جمله: تعریف ولایت خوارزم، حکایت خوارزمشاه ابوالعباس، مخالفت بزرگان لشکر با خطبه کردن به نام محمود، ذکر فساد الماحاد و تسلط اشرار، منازعه عبد‌الجبار و هارون، حمله شاه ملک به ترکمانان، بر تخت نشستن خوارزمشاه شاه ملک. 
آنچه بیان شد سرفصل‌هایی از مهم‌ترین موضوعات و مطالب تاریخ وزین بیهقی بود. این اثر سترگ در حوزه تاریخ‌نگاری، داستان‌نویسی، اندیشه، ادبیات و شیوه نگارش فارسی، نگاه خردمندانه به هستی و اتفاقات آن، کتابی شایسته و قابل توجه است. این کتاب آیینه نگاه یک انسان فرزانه و تیزبین ایرانی به روزگار و رخدادهای آن است که هم مایه‌ی پند و اندرز و عبرت است و هم مایه مباهات و افتخار. تاریخ بیهقی، شاهنامه نثر فارسی است و بیانگر شایستگی زبان فارسی در حوزه نگارش و پژوهش. شیوه تاریخ‌نگاری بیهقی می‌تواند سر فصل تاریخ‌نگاری علمی ایرانیان باشد و پژرهشگران ما بر پایه آن بنگارند و آن را سر لوحه کار خود قرار دهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۲ ، ۱۹:۰۵
رضا حارث ابادی