ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghinews/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

روستای حارث آباد سبزوار

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

سبزوار

مجله اینترنتی اسرارنامه

دکتر مهیار علوی مقدم

بایگانی

پیوندها

۴۴۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابوالفضل بیهقی» ثبت شده است

دیپلمات تاجیکستانی:

منزلت و جایگاه ابوالفضل بیهقی در تاجیکستان کمتر از ایران نیست

منزلت و جایگاه ابوالفضل بیهقی در تاجیکستان کمتر از ایران نیست

رایزن فرهنگی سفارت جمهوری تاجیکستان در ایران گفت: در تاجیکستان مکان و منزلت و جایگاه علم و ادب بیهقی کمتر از ایران نیست. 
بوری بای اف در همایش مردمی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که دوشنبه شب 1 آبان 96 در تالار کاشفی سبزواربرگزار شد، افزود: سال گذشته با ابتکار یکی از دانشمندان جوان تاجیکستان به نام سیف الله مولاجان، تاریخ بیهقی از فارسی به سیریلیک برگردان شد. همچنین با ایده این داشمند در همان سال کتاب تاریخ بیهقی از طریق رادیو بازخوانی گردید.
 
 وی با بیان این که خاک ایران مانند خاک تاجیکستان برای ما عزیز و مقدس است ادامه داد : امروز به یاد ابرمرد تاریخ، ابرمرد ادب و ابر مرد نثر پارسی -ابولفضل بیهقی- بودیم و هستیم و به این جمله معتقد هستم که بزرگان را بزرگان، بزرگ می دانند و خوشابه حال مردم شریف سبزوار که نمی گذارند بزرگانی همچون بیهقی خاک شوند و از یادها بروند و این نشان دهنده ی بزرگی مردم این شهر است.
بوری بای اف همچنین گفت: در تاجیکستان استقبال از تاریخ و فرهنگ و زبان فارسی پس از کسب استقلال که 26 سال قبل اتفاق افتاد، بالا گرفت و حکومت اهل علم و فرهنگ این کشور پیوسته سعی و تلاشش بر آن بوده که چیزهایی را که از دست داده ایم را احیاء کنیم.
رایزن فرهنگی سفارت تاجیکستان در ایران در ادامه اظهار داشت: ابوالفضل بیهقی در پاسخ به  یکی از اساتید هم دوره خود، که زبان پارسی را برای علم و آموختن جای تنگ و ناکافی دانست به انشای دیبای خسروانی پرداخت و ثابت کرد که زبان پارسی از عربی کمتر نیست و با این زبان می توان هر اثری را در باب علم وادب و سیاست، با فصاحت و بلاغت تمام تالیف کرد .
او در خاتمه سخنانش گفت: امیدوارم این جشن با جلوه های تازه و متعدد بیشتر و پررنگ تر از این ادامه یابد و تبادل و روابط همکاری بین ما تشدید شود و چنین همایش ها و نشست هایی در تاجیکستان، افغانستان و سایر کشورها نیز برگزار گردد.
گفتنی ست که بوری بای اف از مسئولین و دست اندرکاران این همایش تشکر کرد و آرزوی موفقیت و کامیابی برای اساتید و مسئولین سبزواری برای پژوهش ها و همایش های آتی نمود و تمام ایرانیان را به تاجیکستان دعوت کرد تا پیوندها و آشنایی مردم دو کشور تحکیم شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۵:۴۸
رضا حارث ابادی

مطالبات برحق اهالی فرهنگ و ادبیات فارسی و همچنین مردم شهرستان سبزوار از مسئولین محترم شهرستان و استان خراسان رضوی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۲:۲۶
رضا حارث ابادی

بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی در زادگاهش روستای حارث آباد سبزوار

بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی در زادگاهش روستای حارث آبادی سبزوار

بعد از ظهر دوشنبه اول آبان روستای حارث آبادسبزوار مانند رسم چند سال گذشته این روستا، میزبان برپایی مراسم بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار منصف و ادیب برجسته پارسی بود.
به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه در این مراسم رایزنان فرهنگی سفارتخانه های افغانستان و تاجیکستان در ایران و شماری از اساتید و صاحب نظران برجسته ادبیات فارسی از سرتاسر کشور و مسئولان و اعضای شورای شهر و فرهیختگان شهر سبزوار و اهالی روستای حارث آباد حضور داشتند.
منبع : مجله اینترنتی اسرار نامه سبزوار - برومندی

تصاویر بیشتر را هم اکنون در اینجا ببنید.(کلیک کنید)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۱:۵۶
رضا حارث ابادی

رایزن فرهنگی سفارت افغانستان:

ثبت روزی به نام ابوالفضل بیهقی در تقویم ملی ایران برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان واجب است

ثبت روزی به نام ابوالفضل بیهقی در تقویم ملی ایران برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان واجب است

رایزن فرهنگی جمهوری افغانستان در هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی گفت: ابوالفضل بیهقی بنیاد کاخ بلند نثر فارسی را بنا نهاد و گرامیداشت از چنین شخصیتی و همچنین نامگذاری یک روز در تقویم جمهوری اسلامی ایران به نام روزملی ابوالفضل بیهقی کاملا به جاست و این امر  نه تنها برای جمهوری اسلامی ایران بلکه برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان در مجموع واجب است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه شفیق شرق در همایش علمی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که صبح دوشنبه اول آبان در دانشگاه حکیم سبزواری برگزار می شد، افزود : امروز ساعت 8 صبح زنگ تمام مدارس شهرستان سبزوار به نام بیهقی نواخته شد که اگر تمام روزهای سال زنگ مدارس به نام بیهقی نواخته شود باز هم کافی نیست.

وی با بیان این که گذشتن از شهرهای تاریخی ایران کهن و خراسان بزرگ همچون سبزوار و نیشابور برای هر فارسی زبانی یک رویا است ادامه داد : امروز در شهر ابوالفضل بیهقی، محمود دولت آبادی، دکتر علی شریعتی و دهها نامدار دیگر این شهر  حضور دارم و از جغرافیای بخشی از تاریخی که در کتب  دانشگاهی افغانستان خوانده ام عبور کردم و امیدوارم این سعادت نصیب هر فارسی زبانی شود و ما بتوانیم در سرزمین مشترکی که داریم سفر کنیم.

رایزن فرهنگی سفارت افغانستان با بیان تصنیف معروف ابوالفضل بیهقی (سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را . غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند) اظهار داشت: ابوالفضل بیهقی در آغاز کار، دشواری آن را به خوبی درک کرده و می فهمد یک مرد پیری که در دربار دست به قلم می برد و درباره تاریخ ابراز نظر می کند مسئولیتش سنگین است و امانتی را به نسل های بعدی منتقل می کند و نسل های بعدی درباره این اثر داوری خواهند کرد، از این رو خودش بیان کرده است که سخنی نرانم که خوانندگان این تصنیف بگویند شرم باد این پیر را. این سخن بسیار سنگینی است و به یقین سخنی نرانده که خوانندگان این تصنیف تحسینش نکنند.

شفیق شرق در ادامه گفت: هر فارسی زبانی در هر گوشه جهان به اثری که ابوالفضل بیهقی آفریده می بالد و افتخار می کند و از خواندن مکرر آن خسته نمی شود. ابوالفضل بیهقی هم تاریخ نوشت است و هم یکی از شاهکارهای نثر ادبیات زبان فارسی را خلق کرده است و با روش سهل ممتنع هم روایت را به تصویر کشیده و هم یک متن شیرین به جا گذاشته است.

وی در پایان بیان کرد: یادمان باشد که اگر ما از باد و باران گزند نیافتیم و میان موجی از تهاجم هایی که در طول تاریخ به سرزمین های ما صورت گرفته است هنوز نفس می کشیم و مدعی یک تمدن بزرگ هستیم نتیجه تلاش و خلق آثار ارزشمندی است که حضرت فردوسی ، ابوالفضل بیهقی ،مولانا جلال الدین محمد بلخی ، سنایی غزنوی، رابعه بلخی و هزاران نام آشنای دیگر به عنوان میراث برای ما به جا گذاشته اند. آن ها مسئولیت خود را به خوبی انجام داده اند و امروز وظیفه ماست که چگونه از چنین آثار ارزشمندی پاسداری کنیم و راه دشوار آینده را چگونه بپیماییم  که نسل های بعدی نیز از ما یادی کنند و آن ها نیز پاسداران تاریخ، فرهنگ و ارزش های خراسان بزرگ ، ایران بزرگ و در مجموع جغرافیای زبان پارسی باشند.

***

گفتنی است از حدود یک دهه قبل شمار زیادی از صاحب نظران و اساتید ادبیات فارسی و فرهیختگان و ادب دوستان سبزواری خواهان ثبت روز اول آبان به عنوان روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی در متن تقویم ملی ایران هستند.

در حال حاضر درتقویم کشور چندین روز ملی به نام شاعرانی نظیر فردوسی، حافظ، سعدی، خیام، عطار و شهریار ثبت شده است. روز بزرگداشت فردوسی به عنوان روز زبان فارسی و روز بزرگداشت شهریار به عنوان روز شعر فارسی نیز مطرح هستند. اما در این بین به نظر می رسد در حق نثر فارسی و نویسندگان برجسته این زبان  کم لطفی های زیادی صورت گرفته است زیرا هیچ روزی به نام نثر فارسی و بزرگان این عرصه درمتن تقویم کشور درج نگردیده است. 

با توجه به جایگاه والا و پدرانه ابوالفضل بیهقی در عرصه ی نثر کلاسیک فارسی به نظر می رسد اول آبان که در سال های اخیر به بزرگداشت بیهقی اختصاص یافته، بهترین مناسبت برای ثبت روز نثر فارسی نیز می باشد.

سمیرا واعظی نژاد / مجله اینترنتی اسرارنامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۱:۴۴
رضا حارث ابادی

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: بارزترین جنبه تاریخ بیهقی، ایمان او به راستی است
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پیامی به هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی نوشت: بارزترین جنبه تاریخ بیهقی، ایمان او به راستی و حقیقت جویی است.

سیدعباس صالحی در پیام خود که توسط مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی قرائت شد، آورده است: در میان ستارگان پرفروغ ادب فارسی و در میان اندیشمندان بزرگ ایرانی، بی گمان ابوالفضل بیهقی نویسنده گرانسنگ تاریخ بیهقی جایگاهی درخور دارد. 
در این پیام آمده است: روش تاریخ نویسی بیهقی بر پایه شیوه دقیق علمی راست گویی و ثقه بودن گویندگان به مثابه معیار درست گردآوری اخبار، بیان بی محابای رفتار شایسته و ناشایسته ی کارگزاران غزنوی بر پایه سنجش کردار نیک و بد استوار است. 
در بخش دیگری از پیام وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی آمده است: بارزترین جنبه تاریخ بیهقی در عرصه تاریخ نگاری، حقیقت پژوهشی ابوالفضل بیهقی و ایمان او به راستی و حقیقت جویی است و از سوی دیگر در عرصه ادبیات این کتاب به مثابه نمونه اعلای نثر فارسی در نهایت هنر و حکمت نگاشته شده که هم به خواننده لذت ارزانی می کند و هم موضوعی تاریخی را در نهایت زیبایی و دلنشین بیان می کند. 
در ادامه پیام آمده است: نثر بیهقی به طبیعت کلام فارسی بسیار نزدیک هست و الگویی است در نثرنویسی، که شمار بسیاری از نویسندگان پس از او در مسیر هموار او گام برداشته اند. 
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی افزوده است: ابوالفضل بیهقی نویسنده ای است که بدون آنکه حکیمانه سخن براند به ما حکمت می آموزد بدون آنکه در پی زیبایی آفرینی باشد خواننده را با دنیایی زیبا در پیوند قرار می دهد و بدون آنکه بخواهد حقیقتی را به خواننده القا می کند، بیش از هر نویسنده ای حقیقت گو، حقیقت جو و حقیقت باور است. 
صالحی افزوده است: از این روست که اگر بگوییم ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی است سخن به گزافه نگفته ایم و اگر بر این باور باشیم روز ابوالفضل بیهقی، روز نثر کلاسیک فارسی است به درستی سخن رانده ایم. شایسته است مقام و جایگاه ابوالفضل بیهقی را پاس بداریم چرا که پاسداشت نثر او پاسداشت اندیشه و خردورزی است. 
وی آورده است: اینجانب به عنوان خادم فرهنگ و اندیشه برخود لازم می دانم مراتب سپاس و قدردانی خود را از برگزاری هفت دوره همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در روز اول آبان ماه به مراکز عالی، دانشگاهی و اجرایی شهر سبزوار ارزانی داشته و به همه دست اندرکاران برگزاری این همایش ارزشمند درود می فرستیم و امید داریم همواره در مسیر ارتقای فرهنگ و اندیشه ایرانی اسلامی خود گام برداریم و طنین زیبای فرهنگ سرزمینمان با زیبایی های برآمده از نثر فارسی به گوش همگان برسد. 
هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که امروز در سبزوار آغاز شده، فردا نیز ادامه می یابد که در آن رایزنان فرهنگی افغانستان و تاجیکستان و مدیرکل دفتر مطالعات فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به سخنرانی می پردازند. 
ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار قرن پنجم هجری قمری و نگارنده کتاب تاریخ بیهقی، از مورخان دوره غزنوی است که در سال 385 قمری در قریه حارث آباد بیهق (سبزوار امروزی) متولد شد. 
وی بعد از کسب فضایل به دیوان رسایل محمودی راه یافت و در خدمت خواجه بونصر مشکان به کار پرداخت و در خدمت سلاطین غزنوی به سر برد که تا عصر عزالدوله عبدالرشید در سال 440 قمری نیز چندی صاحب دیوان بود اما به تهمت حاسدان گرفتار، معزول و محبوس شد. بیهقی بعد از رهایی از زندان باقی عمر را در انزوا بسر برد و در سال 470 هجری قمری درگذشت. 
شهرستان سبزوار در 230 کیلومتری غرب مشهد واقع است. 
خبرنگار: حمید دلاوری هروی ** انتشار دهنده: علی اصغر ایزدی 

منبع خبر: خبرگزاری جمهوری اسلامی - ایرنا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۱۰:۱۱
رضا حارث ابادی

بیهقی در تاریخ نویسی مبتکر سبکی است که پیش از او سابقه نداشته


مهدی مقصودی مسئول سابق کمیسیون فرهنگی شورای شهر سبزوار و مدیرمسئول نشریه ستاره شرق درکانال تلگرامی خود از چند روز قبل به مناسبت نزدیک شدن به اول آبان روز بیهقی شروع به انتشار گزیده ای از مطالب مهمی کرده است که صاحب نظران و پژوهشگران ادبیات فارسی و تاریخ ایران در سالیان طولانی پیرامون ارزش ادبی و تاریخی کتاب تاریخ بیهقی اثر گرانسنگ ابوالفضل بیهقی نوشته اند.
 تا به اینجای کار مهدی مقصودی در میان کسانی که در گذشته یا در حال حاضر در سبزوار مسئولیت های فرهنگی داشته یا دارند، به صورتی جدی و محتوایی از چند روز قبل از فرا رسیدن مناسبت 1 آّبان به استقبال این روز رفته و گرامیداشت آن را آغاز کرده است.
در اینجا یکی از مطالب منتشر شده در کانال مدیرمسئول نشریه ستاره شرق را منتشر می کند:
 بیهقی در تاریخ‌نویسی مبتکر سبکی است که پیش از او نه در ایران و نه احتمالاً در نقاط دیگر سابقه نداشته است. البته تا دوران بیهقی کتب تاریخ معتبری مانند: تاریخ بلعمی و تاریخ سیستان و تاریخ گردیزی و تاریخ طبری (به عربی) و تاریخ ثعالبی (به عربی) و تاریخ یمینی عتبی (به عربی) و بسیار دیگر نوشته شده بود. ولی بیهقی تاریخ‌نویسی را به نوعی داستان نگاری موثق و مستند مبدل کرد، در نتیجه، به جای آنکه تفاله خشکیده‌ای از رویدادها به دست بدهد، زندگی را با همه زشتی و زیبایی و جوشش و جنبش عبرت‌انگیز آن در برابر چشم شما می‌گسترد و به هدفی که داشته، یعنی تبدیل تاریخ به نوزیستی حوادث و زمان‌ها و به اندرزنامه (و نه‌تنها کارنامه خشک پادشاهان و سالاران) دست می‌یابد.

 ابوالفضل بیهقی و جامعه غزنوی / احسان طبری / صفحه 23 - انتشارات فردوس چاپ اول 1394 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۰۷:۴۷
رضا حارث ابادی

گفتگو با حسین خسروجردی‌ نویسنده رمان «از مزرعه بیا پدر» / شخصیتی با مطالعه، با اخلاق و بی حاشیه

گفتگو با حسین خسروجردی‌ نویسنده رمان از مزرعه بیا پدر  شخصیتی با مطالعه با اخلاق و بی حاشیه
 نویسندۀ «کلیدر» بزرگ است، اما من راه خود را می‌روم
کورش خراسانی- بامطالعه، بااخلاق و بی‌حاشیه، سه ویژگی‌ای که در آشنایی و همکلام‌شدن با حسین خسروجردی احیاناً خیلی زود به آن پی می‌برید. خسروجردیِ ۶٣ساله را داستان‌نویس‌های پیش‌کسوت شهر بیشتر می‌شناسند، اما با‌وجود حضور کم‌رنگش در محافل داستانی امروز مشهد بین جوان‌ترها نیز ناشناخته نیست. «ماه‌گل»، «جهانبانان»، «به نسیم عطر تو می‌آیم»، «تگرگ تاتار» و «یار»، آثار داستانی بلندی هستند که در‌طول بیش از سه دهه نوشتن از او به بازار کتاب آمده و به‌تازگی نیز «از مزرعه بیا پدر»، کتاب جدیدش، منتشر شده است، کتابی که بهانه‌ای شد تا به‌سراغ او برویم و گفتگویی مفصل را رقم بزنیم. آنچه در ادامه می‌خوانید چکیده‌ای است از آن همکلامی. 
«از مزرعه بیا پدر» تازه‌ترین کتابی است که از شما به بازار آمده. کمی‌ دربارۀ آن بگویید.
من سه سال روی این رمان کار کرده‌ام، رمانی دربارۀ شیارهای تشنه و مزرعه‌ای که در زیر آسمان نیلی بیکران فراموش شده است. مکان وقوع آن ابتدا سبزوار و سپس نواحی مشکان و رباط‌جز تا تهران است. «از مزرعه بیا پدر» برشی است از یکی از مهم‌ترین دوره‌های تحول سیاسی ایران، یعنی دهۀ سی خورشیدی که مردمان ما در یک گُسست و مقطعی تاریخی از روستا به شهرهای بزرگ مهاجرت می‌کنند تا در نظام نوظهور سرمایه‌داری موقعیت و کار دگر‌شده‌ای را رقم بزنند.
خراسان زمینه‌ای است که بخش درخوری از داستان‌های شما در آن می‌گذرد. آیا این را باید برخاسته از اصالت سبزواری و سکونت شما در مشهد بدانیم؟
مکان و منطقۀ رمان‌ها و داستان‌های من فضایی است خودبوده و آشنا که ادبیات به آن دامن می‌زند و می‌آفریند و با شخصیت‌های خودش مرتبط می‌شود. این ارتباط دامنه‌ای از حس و جوشش انسانی دارد که این حس دیگر برآمده از ادبیات و جوشش عمومی‌ همۀ مردمان این سرزمین است، حسی که به جغرافیا وسعت می‌بخشد و فراتر از آن می‌نگرد. رمانی هم که هم‌اکنون آن را در‌دست نوشتن دارم شخصیت‌های مهمش، همه، اهل مشهد و این شهر و دیار هستند که سفر و غربت را در جغرافیای سردسیر شمالِ جهان از سر وامی‌کنند. 
آقای خسروجردی! یکی از نقدهایی که دربارۀ داستان‌های شما مطرح شده تأثیرپذیری از آثار نویسندۀ نامدار خراسانی، محمود دولت‌آبادی، است. خودتان قبول دارید که، برای‌نمونه، نثرتان همچون رمان «کلیدر» به شاعرانگی می‌زند و یا حتی حماسی است؟ و، اگر پاسخ مثبت است، آیا تأثیر یادشده آگاهانه و عامدانه است یا ریشه در جای دیگری دارد؟
بی‌گمان دولت‌آبادی نویسندۀ مقتدر و والایی است که او را همشهری و جانِ شیفته و برتر رمان‌نویسی ایران می‌شناسم و به ایشان همواره احترام گذاشته‌ام و می‌گذارم، اما در امر خلاقیت و جویش و پویش نوشتن رمان این جان و سلوک و گذرگاه تجربه و معرفت‌یابی و شخصیت خلاق فرد است که ویژگی و روش و سبک و سیاق نوشتن او را به‌وجود می‌آورد و بی‌هیچ تعارفی کسی که نتواند مستقل از عهدۀ کار در ذهنیت و خلق بدایع و آفرینش برآید بی‌گمان کارش تمام شده است. برخی از رمان‌های من گاهی، به‌دلیل موضوع و محتوایشان، زبان و بیانی حماسی یا عاشقانه می‌گیرند و این به‌دلیل خصوصیت ضروری تناسب میان موضوع و بیان موضوع است. و دیگر آنکه ژرفای احساسات باید ریشه در فهم و ارزش احساسات داشته باشد، وگرنه راه به عمق نمی‌برند و به‌تعبیر ابوالفضل بیهقی «پیاده‌گونه» خواهند بود. از‌سویی باید اشاره‌ای هم به موقعیت‌های تاریخی و اجتماعی و ادبیات خراسان داشته باشیم و زبان خراسانی و متون گران‌سنگ کلاسیک نظم و نثر آن و از‌جمله «تاریخ بیهقی» یا «تذکرة‌الاولیا»ی عطار یا «اسرارالتوحید» و «سفرنامۀ» ناصرخسرو و مهم‌تر از همه «شاهنامۀ» فردوسی و ده‌ها متن اررزشمند دیگر که به تخیل و ذخیرۀ واژگانی و ذوق نویسنده قدرت سازنده و مؤثری می‌بخشد. برای‌نمونه رمان «تگرگ تاتار» که رمانی تاریخی و حماسی است آوردگاه زبان فخیمی‌ است که بی زمینه و ذخیرۀ زبانی و تلاش معرفتی امکان حضور جدی نمی‌یابد.
شخصیت‌ها و مقاطع تاریخی نقشی پررنگ در آثار شما دارند، چنان‌که اواخر قاجار و دورۀ پهلویِ اول پس‌زمینۀ رمان «یار» را می‌سازند یا ماجرای «تگرگ تاتار» به اواخر عصر مغول و شکل‌گیری سربه‌داران برمی‌گردد و «به نسیم عطر تو می‌آیم» در حاشیۀ جنگ جهانی دوم می‌گذرد. از دلیل علاقۀتان به تاریخ و نگارش داستان تاریخی بگویید. 
شاید یکی از دلایل این علاقه این باشد که از سکوی گذشته بهتر می‌توان آینده را دید؛ در زلالی و صافیِ دور‌شدن از وقایع بهتر و روشن‌تر می‌توان حقایق و ناملایمات را دید و قضاوت کرد. البته این پیشنهاد توماس مان، نویسندۀ آلمانی، است که -البته نقل به مضمون- می‌گفت: «برای نوشتن رمان بگذارید مدتی از وقوع رویدادها بگذرد؛ این‌گونه ما را برای رسیدن به دست‌نیافته‌ها بیشتر کمک می‌کند. همان‌طور‌که می‌دانید شاهکارهای رمان همه این‌گونه بوده‌اند، مثل «جنگ و صلح» تولستوی، مصداق سخن توماس مان.
هر شش کتاب چاپ‌شدۀ شما داستان بلند و رمان است. آیا تجربۀ نوشتن داستان کوتاه هم دارید؟ 
بله. من داستان کوتاه هم نوشته‌ام، ولی هنوز به‌صرافت چاپ آن نیفتاده‌ام. درواقع ابتدا با داستان‌های کوتاه شروع کرده‌ام و به‌مرور داستان‌هایم گویا ظرفیت بیشتری می‌طلبید و تجربه‌ها و تمایل و پنداشتم و آشنایی بیشتر با ظرایف و پهنایِ کار رمان مرا به‌سراغ آن برد. این یک نیاز و کشش عاطفی و برآوردی از احساس و توانایی و ضرورتی به‌نام شرایط خود و زمان بود.
در پایان مایلم به اطلاعات گسترده‌ای اشاره کنم که گاه در داستان‌های شما بروز پیدا می‌کند، از تاریخ تا ادبیات و از هنر موسیقی و نقاشی تا فلسفه که اوج آن را در رمان «یار» می‌خوانیم. کمی‌ در‌این‌باره صحبت کنید. 
همه‌چیز از دل مناسبت‌ها و ضرورت‌ها و موضوع رمان به‌پا می‌خیزد و با تطابق ضرورت موضوع با بیان موضوع پیش می‌رود. هر نویسنده‌ای به‌شیوۀ خودش به‌نوعی شناخت می‌رسد که بتواند بنویسد و این توانش وقتی که با یادگیری خلاق و از‌جمله با فلسفه یا موسیقی و گسترۀ هنر عجین می‌شود خواهی‌نخواهی به‌ثمر می‌نشیند. افزون‌بر‌این، زندگی هنرمندانه و آن ذهنیت رنگین و یادگیری خلاق طبعاً محدودیت‌ها و روزمرگی‌ها و بطالت‌ها را می‌زداید و کار نوشتن را آسان‌تر می‌سازد. بزرگی می‌گوید: «آموزش ما باید نامنحصر باشد. از اینشتین در‌بارۀ کرات همان‌قدر باید بیاموزیم که از ژان-ژاک روسو دربارۀ آموزش؛ از هومر آن‌چنان بیاموزیم که حافظ در‌بارۀ عشق می‌آموزد. ما همۀ عالم را می‌خواهیم که در میدان کار خودمان به‌دردمان بخورد ‌و زنده‌زیستن و با طراوت‌زندگی‌کردن یعنی همین.».

منبع: 

روزنامه شهرآرا - کورش خراسانی

مجله اینترنتی اسرار نامه - برومندی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۴
رضا حارث ابادی

ریز برنامه های هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

)به مناسبت اول آبان ، روز ملی بزرگداشت بیهقی(

دانشگاه حکیم سبزواری  دوشنبه اول آبان 1396

بخش نخست

 ساعت 9 الی 11:30  صبح  دوشنبه اول آبان 1396  مکان : تالار استاد شریعتی 

 تلاوت آیات از قرآن کریم / سرود جمهوری اسلامی ایران / سرود سبزوار

- سخنان آغازین مجری برنامه : آقای علی صادقی منش

- گزارش دکتر مهیار علوی مقدم ( مدیر علمی همایش)

- سخنرانی دکتر ابولفضل حری ( دانشگاه اراک ) : بازنمایی روایی گفتمانی تاریخ مدار

- سخنرانی دکتر ابوالقاسم رحیمی ( دانشگاه حکیم سبزواری ) : بیهقی وحقیقتی که باید گفت

- نماهنگ " قیام خاک "

- سخنرانی دکتر حسن دلبری (دانشگاه حکیم سبزواری ) : از زبان عصر بیهقی تازبان نثر بیهقی

- سخنرانی دکتر محمد جعفری یاحقی (دانشگاه فرودسی مشهد ): بیهقی ونقد شعر

- سخنرانی استاد مهدی سیدی (فرهنگسرای فرودسی ): ابوالفضل بیهقی به روایت ابوالحسن بیهقی

- هر سخنرانی : 20 دقیقه  پرسش وپاسخ : 5 دقیقه ( پس از هر سخنرانی )
بخش دوم

ساعت 15:30 الی 17 عصر دوشنبه  اول آبان 1396  مکان: محل بنای یادمان ابوالفضل بیهقی درروستای حارث آباد 

- اجرای موسیقی  ، سخنرانی و بیهقی خوانی

 بخش سوم :

بخش سوم

ساعت 9:30 الی 11:30 و همچنین 12 الی 13:30  مکان : تالار اجتماعات دانشکده ادبیات وعلوم انسانی (طبقه مجتمع علوم انسانی )
-
کارگاه علمی -  پژوهشی " روایت شناسی : تعاریف ، نظریه ها ، رویکردها وکاربردها " :  دکتر ابوالفضل حری ( ویژه ثبت نام کنندگان / با ارائه گواهی معتبر علمی پژوهشی از معاونت پژوهشی وفناوری دانشگاه )
بخش چهارم

ساعت 18 الی 20:30 عصر سه شنبه دوم  آبان 1396مکان : مرکز آفرینش فرهنگی واجتماعی دانشگاه حکیم سبزواری (24 متری انقلاب حدفاصل میدان نجار آباد ومیدان طبس )

- تلاوت آیاتی از قرآن کریم / سرود جهوری اسلامی ایران / سرود سبزوار / سخنان آغازین مجری برنامه : خانم فرزانه فرهبد

- بیهقی خوانی : دکتر ابوالقاسم رحیمی (دانشگاه حکیم سبزواری ) 5 دقیقه

- میزگرد پژوهشی " ظرفیت های نمایشی تاریخ بیهقی " (60دقیقه ) / دبیرمیزگرد : دکتر مهیار علوی مقدم

- دکتر محمد جعفر یاحقی (دانشگاه فرودسی مشهد ) / دکتر ابوالفضل حری (دانشگاه اراک ) / آقای سید نورالله رضوی (مرکز آفرینش فرهنگی واجتماع... )

- نماهنگ انیمیشن "بیهقی "/  و برنامه پایانه اجرای مسابقه "آوای حسنک " (مسابقه داستان خوانی تاریخ بیهقی ) : 70 دقیقه

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۶ ، ۱۶:۵۶
رضا حارث ابادی

هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی


(به مناسبت  اول آبان,روز ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی)



  بخش مردمی :روستای حارث آباد در محل یادمان بیهقی (زادگاه ابوالفضل بیهقی):ساعت15/30 تا 17

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۶ ، ۱۱:۴۸
رضا حارث ابادی

هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی

(به مناسبت  اول آبان,روز ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی)

دوشنبه اول آبان 1396

بخش (1) بخش علمی:  ساعت  9 تا 12 دوشنبه اول آبان 1396 تالار همایش های بین المللی بیهقی دانشگاه حکیم سبزواری.

سخنرانان:

-دکترابوالفضل حری( عضو هیات علمی دانشگاه اراک): بازنمایی روایی گفتمانی تاریخ مدار.

- دکتر محمدجعفریاحقی( عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد)

- استادمهدی سیدی(عضو هیات مدیره فرهنگسرای فردوسی): ابوالفضل بیهقی به روایت ابوالحسن بیهقی.

- دکترحسن دلبری( عضو هیات علمی دانشگاه حکیم سبزواری): اززبان عصربیهقی تا زبان نثربیهقی.

- دکترابوالقاسم رحیمی( عضو هیات علمی دانشگاه حکیم سبزواری ): بیهقی وحقیقتی که باید گفت.

بخش(2)  بخش مردمی :روستای حارث آباد در محل یادمان بیهقی (زادگاه ابوالفضل بیهقی):ساعت15/30 تا 17

بخش(3)  میزگرد پژوهشی ومسابقه داستان خوانی بیهقی:

ساعت 18 تا20/30   مرکز آفرینش فرهنگی واجتماعی دانشگاه حکیم سبزواری.

سه شنبه دوم آبان1396

بخش(4) کارگاه علمی وپژوهشی:   10-11/30    12-13/30    تالار اجتماعات دانشکده ادبیات وعلوم انسانی.

دکترابوالفضل حری: روایت شناسی: تعاریف,نظریه ها,رویکردها وکاربردها.

ثبت نام در کارگاه: دفتر دانشکده ادبیات.

کانال تلگرامی ابوالفضل بیهقی

سوپر گروه تاریخ بیهقی ابوالفضل بیهقی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۶ ، ۰۸:۱۵
رضا حارث ابادی

ضرورت راه اندازی دبیرخانه دائمی اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار / مسئولان بلاتکلیفی را کنار بگذارند

در حالی که 5 سال از برگزاری مستمر مراسم اول آبان روزنثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار می گذرد و حداقل مسئولان حوزه فرهنگی شهرستان می دانند که این مناسبت را باید جدی بگیرند، اما متاسفانه امسال در کمتر از 10 روز باقی مانده به این مناسبت، همچنان بلاتکلیفی در میان ادارات و مسئولان مربوطه مشاهده می شود، موضوعی که ضرورت راه اندازی دبیرخانه جامع و دائمی بزرگداشت اول آبان را در سبزوار به ذهن ها متبادر می کند. 


 اگرچه وعده های ثبت روز اول آبان به عنوان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در متن تقویم ملی کشور هنوز به سرانجام نرسیده و نمایندگان و سایر مسئولان عالی اجرایی شهرستان و استان خراسان رضوی که باید پیگیری این مهم را انجام می دادند، نتوانسته اند در این زمینه کاری از پیش ببرند، اما حداقل از سال 91 هر سال در سبزوار شاهد برپایی مراسمی برای این مناسبت بوده ایم، اما پیگیری های خبرنگار اسرارنامه نشان می دهد، مسئولان فرهنگی شهرستان امسال هنوز نتوانسته اند هماهنگی لازم را در این زمینه بین خود به وجود آورند.
 
درهمین راستا چند روز قبل مسعود پسندیده عضو شورای شهر سبزوار طی مصاحبه ای با اسرارنامه گفته بود، امسال شورا از برگزاری همایش در روز اول آبان منصرف شده و به جای آن تصمیم دارد زنگ بیهقی را در همه مدارس سبزواربه صدا در آورد و برنامه های خود را با همکاری آموزش و پرورش به فرهنگ سازی در سطح مدارس و رده سنی کودکان و نوجوانان معطوف کند و دانشگاه حکیم سبزواری نیز به صورت مستقل همایشی علمی را در سطح دانشگاه برگزار می کند. 
 
علی رغم این اظهارات رئیس کمیسیون فرهنگی شورای شهر سبزوار، پیگیری خبرنگار اسرارنامه حکایت از آن دارد که ادارات میراث فرهنگی و فرهنگ و ارشاد اسلامی سبزوار نیز تمایل دارند طبق وظیفه ی ذاتیشان در مناسبت اول آبان سهمی داشته باشند اما تماس های خبرنگار اسرارنامه با مسئولان این ادارات حاکی از قطعی نشدن تصمیمات و برنامه هایشان تا بدین لحظه است.
 
البته اگر فقط قرار به برگزاری یک مراسم خیلی ساده باشد، شاید در دو سه روز نیز بتوان با دعوت از یک یا دو استاد بیهقی پژوه از دیگر شهرهای کشور و گرفتن یک سالن و دعوت پیامکی از دبیران، اساتید و دانشجویان رشته ادبیات فارسی مدارس و دانشگاه ها و همچنین با دعوت از شماری از اصحاب فرهنگ و هنر شهرستان، چنین برنامه ای را هماهنگ کرد، اما مسئله اینجاست که انتظار می رود با روز اول آبان به عنوان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در شهر زادگاهش، آن هم بعد از چند سال برگزاری مداوم برخورد حرفه ای تری صورت بگیرد. به هرحال با توجه به اهمیت ابوالفضل بیهقی به عنوان یک ادیب برجسته و پدر نثر فارسی و راوی صادق و معتبر بخش های مهمی از تاریخ ایران و ضرورت نگاه ملی به روزی که برای بزرگداشت وی در نظر گرفته شده است، پیشنهاد وجود دبیرخانه دائمی بزرگداشت اول آبان در سبزوار پیشنهاد دور از ذهن و سنگینی نیست.
 
چنانچه دبیرخانه دائمی اول آبان به صورت جامع و با حضور نمایندگانی ازهمه دستگاه های شهرستان در سبزوار راه اندازی شود، علاوه بر اینکه در طول سال برای برگزاری هرچه بهتر مراسم  ابوالفضل بیهقی تدبیر و برنامه ریزی می شود، برای پیگیری و به ثمر رساندن نتایج و پیشنهادات همایش های قبلی نیز تلاش مستمری صورت می گیرد.
 
به طور مثال در آبان 94 مراسم بزرگداشت بیهقی با حضور هادی مرزبان هنرمند و کارگردان پیشکسوت تئاتر و سینمای ایران برگزار شد و او در آن مراسم به این نکته اشاره کرد که از روی تاریخ بیهقی می توان بیش از 50 نمایشنامه ی زیبا خلق کرد، یا غلامعلی حدادعادل که در سال 93 میهمان سبزوار بود، قول داد پیگیر ثبت اول آبان در تقویم کشور باشد، همچنین میهمانان دیگری نظیر مهدی سیدی و محمد جعفر یاحقی یا شخصیت هایی نظیر این ها در سال های مختلفی که برای اول آبان در سبزوار حضور یافته اند، پیشنهاداتی برای دایر کردن جلسات ثابت بیهقی خوانی و تحقیق و پژوهش درباره تاریخ بیهقی مطرح کرده اند که بعضی از این موارد یا به طور کل فراموش شده و یا عملا پیگیری خاصی رویشان صورت نگرفته است. در این شرایط وجود دبیرخانه دائمی اول آبان در سبزوار به برگزاری هرچه بهتر برنامه های مربوط به این روز و تحقق اهداف و پیشنهادات آن یاری موثری خواهد رساند.
 
گفتنی است، نخستین همایش بزرگداشت بیهقی در سبزوار،  سال 86 در سطح ملی و به صورت کاملا علمی ، توسط دانشگاه حکیم سبزواری (تربیت معلم سبزوار سابق) برگزار شد و از همان زمان اساتید و متخصصان ادبیات که از دانشگاه های سراسر کشور در این مراسم حضور یافته بودند بر لزوم ثبت روزی به نام بیهقی و نثر فارسی در متن تقویم کشور و نیز برگزاری سالانه همایش بیهقی در زادگاهش سبزوار تآکید کردند، اما بعد از آن تا سال 91 در برگزاری دومین همایش بزرگداشت بیهقی 5 سال تاخیر افتاد تا اینکه اداره فرهنگی ورزشی شهرداری که در آن زمان تحت مدیریت مهدی مقصودی بود، برای به جریان انداختن برگزاری سالانه همایش بزرگداشت بیهقی پا به میدان گذاشت و آن سال تا کنون 5 سال متوالی مراسم مربوط به این روز در سبزوار برگزار شده است.
 
برگزاری هرچه با کیفیت تر مراسم سالانه و ثبت اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی در متن تقویم کشور، در حال حاضر یکی از مهمترین مطالبات فرهنگ دوستان و اهالی ادبیات فارسی و نیز مردم فرهیخه سبزوار و خراسان است.
 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۶ ، ۱۳:۰۹
رضا حارث ابادی

طنز در کلام بیهقی، در آستانه اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی



بیهقی را پیش از هرچیز با کتاب «تاریخ بیهقی» می‌شناسند که اثری است با محوریت دوران پادشاهی غزنویان. به این مناسبت، یادداشتی می‌خوانیم از خانم رؤیا رسولی که طنز را در این اثر مورد بررسی قرار داده است. این مطلب را با یکدیگر می‌خوانیم:

شاید نام ابولفضل بیهقی در ذهن مخاطب، فردی عبوس و جدی را تداعی کند و همچنین نام تاریخ بیهقی،کتابی خالی از هرگونه نشاط و طنز را یادآور شود. بی‌تردید چنین تصویری با توجه به شخصیت تلخ‌مزاج بیهقی و تاریخی بودن کتاب او چندان دور از ذهن نیست؛ زیرا کتاب تاریخی ذاتاً نمی‌تواند جنبۀ طنز و شوخی داشته باشد.
با همۀ این تفاسیر، تاریخ بیهقی کتابی ادبی قلمداد می‌شود و طنز نیز در ادبیات فارسی یکی از شگردهای ادبی برای برقراری ارتباط مؤثر با خواننده است؛ بیهقی نیز در اثرش از بیشتر شگردهای ادبی همچنین طنز برای تأثیر‌گذاری بیشتر استفاده کرده است. طنز نوعی از ادبیات است که مسائل جامعه را به تصویر می‌کشد و یک شیوۀ بیان غیرمستقیم در جهت رساندن مقصود است؛ بنابراین بهترین شیوه برای سخن‌گویی در دربار غزنوی می‌باشد و به بیهقی کمک می‌کند تا افکار خود را غیرمستقیم، بدون آنکه به شخص خاصی بربخورد، بیان کند.
در فرهنگ‌های ادبی طنز معنی «فسوس کردن»، «طعنه»، «سخریه»، «برکسی خندیدن»، «لقب کردن»، «عیب کردن»، «سخن به رموز گفتن» و... معنی شده است. اگر طنز را با معانی فوق بشناسیم، باید صراحتاً اعتراف کنیم که این شگرد ادبی در تاریخ بیهقی به معنای واقعی خود نمود یافته است.
سخن طنزآمیز در ادبیات فارسی سخنی است انتقادی و روایتگرانه که جامعه و شخصیت‌های آن دوران را با زبانی منتقدانه به تصویر می‌کشد. طنزنویس علاوه بر ترسیم چهرۀ جامعه، هدف والاتر و مسئولیت مهم‌تری نیز دارد؛ آن هم نشان دادن ذات پنهان زمانۀ خویش است. با این تفاسیر، ابوالفضل بیهقی طنزپردازی حرفه‌ای است که ماهرانه رویدادها و تصاویر آشکار و پنهان زمان خویش را به تصویر کشیده است.
طنز در بیهقی با فکاهی‌نویسی، لطیفه‌گویی‌های پیشین و گفتار هزل‌آمیز کاملاً متفاوت است. منظور از طنز در تاریخ بیهقی طعنه‌زنی، القاب طنزآمیز، تمسخر و مزاح است. بیهقی استادانه به مزاح و تمسخر اشخاص و موقعیت‌ها پرداخته است. او در برخی داستان‌ها راوی صحنه‌های خنده‌دار شده است و در برخی برای دوری از اتهام و افترا در قالب شخصیت‌های داستان، زبان به طعنه زدن و مسخره کردن گشوده است. اما در کلام و قلم خشک بیهقی به‌تنهایی نمی‌توان مزاح را یافت. مزاح در کلام بیهقی انعکاس صحنه‌ها و وقایعی است که او دیده است و برگرفته از رفتار و طبع شادمانۀ دربار غزنوی است؛ وگرنه مزاح در قلم او جایگاهی ندارد و قلمش همچنان جدی است. زمینة مزاح در تاریخ بیهقی به ‌اندازة طعنه و طنز فراهم نیست. با این حال، گوشه و کنار مزاح‌هایی شاهانه و جز آن به ‌چشم می‌خورد.
- «وقتی بونعیم ندیم در مجلس مسعود، دست غلام محبوب او نوشتگین را فشرد، امیر بدید و به ‌غیرتش برخورد، ابتدا او را گوشمالی داد؛ اما پس از مدتی وی را بخشید و به ‌مجلس خود خواند.» بیهقی روایت می‌کند: «گاه از گاهی شنودم که امیر در شراب بونعیم را گفتی: سوی نوشتگین نگری؟ و وی جواب دادی که: از آن یک نگریستن بس نیک نیامدم تا دیگر نگرم و امیر بخندیدی».
 - «و بند جیحون از هر جانبی گشاده کردند و مردم آمدن گرفتند به ‌طمع غارت خراسان؛ چنان که در نامه‌ای خواندم از آموی که پیرزنی را دیدند یک‌دست و یک‌چشم و یک‌پای در دست، پرسیدند از وی که: چرا آمدی؟ گفت: شنودم که گنج‌های خراسان از زیر زمین بیرون می‌کنند، من نیز بیامدم تا لختی ببرم! و امیر از این اخبار بخندیدی؛ اما کسانی که غور کار می‌دانستند، بر ایشان این سخن صعب بود».
 بیهقی در مثال فوق با تأکید بر عبارت «کسانی که غور کار می‌دانستند»، تلخی طنز را در کام خواننده بیشتر می‌کند. این روش یکی از ویژگی‌های طنز در ادبیات فارسی است که در پایان مزاح را به لبخند تلخی می‌کشاند. طنز در ادبیات همراه با تلخی است که شیرینی درک و فهم موضوعی در آن نهفته است.
همان‌طور که گفتیم، طنز در بیهقی علاوه بر مزاح، تمسخر را نیز در برمی‌گیرد. در ادبیات فارسی تمسخر یکی از عیب‌های بزرگ طنزپردازان است؛ یک طنزنویس خوب می‌خنداند، اما هیچ‌گاه خنده‌اش به تمسخر نمی‌آمیزد. پس بیهقی طنزپرداز خوبی نیست؛ زیرا او با لقب‌های طنزآمیز به مسخره کردن دیگران پرداخته است.
- «گاوان طوس: در مورد مردم طوس که از گذشته‌ها شایع بوده.»، «ترک ابله: در مورد طغرل عضدی»، «کیایی فراخ‌شلوار: در مورد افراد لشکری ری.»
- مردک شیرازی بناگوش آگنده: قاضی شیراز: «آن مردک شیرازی بناگوش آگنده چنان خواهد که سالاران بر فرمان او باشند.» قلم بیهقی در نگارش زبان بدن برای روایتگری بسیار قوی است. او در برخی موارد از زبان بدن برای به سخره گرفتن دیگران بهره جسته است. مصداق آن این است که در عکس‌العمل خردمندان در برابر لاف و گزاف‌های بوسهل آورده است:
-«خردمندان دانستندی که چنان است و سری می‌جنبانید و پوشیده خنده می‌زدندی که وی گزاف‌گوی است».
 او در توصیف صحنۀ مذکور از ترکیب کنایی «خنده زدن» که به معنی «مسخره کردن» است، استفاده می‌کند نه «خنده کردن» با قید «پوشیده» بر این تمسخر تأکید می‌کند.
همان‌طور که ذکر شد، بیهقی برای بی‌تقصیر نشان دادن خود و در امان ماندن در دربار غزنوی، طعنه‌ها و تمسخرهای خود را از زبان شخصیت‌های داستان و به طور غیرمستقیم بیان می‌کند. در مثال زیر، گوینده می‌توانسته است خود وی باشد. او سخن دردناک و زهرآگین را از دل خود اما به‌‌ظاهر از زبان غیر، طرح می‌کند. در مورد ابوالقاسم رازی که برای برادر سلطان، امیر نصرـ والی خراسان ـ کنیزک می‌آورد و صله و عنایت‌نامه می‌گرفت: «و از پدر شنودم که قاضی بوالهثیم پوشیده گفت ـ و وی مردی فراخ‌مزاح بودـ : ای بوالقاسم، یاددار: قوّادی به ‌از قاضی‌گری».
طنز او فی‌البداهه و برگرفته از رفتارها و حوادثی است که پیرامونش اتفاق می‌افتد و همچون طنز در ادبیات فارسی هدف والایی را دنبال می‌کند. در مثال زیر او غیرمستقیم و بدون خطاب قرار دادن شخص خاصی، افرادی که جایگاه خود را بزرگ جلوه دادند را به باد تمسخر می‌گیرد: 
- «و هستند در روزگار ما عظامیان با اسب و استام و جامه‌های گرانمایه و غاشیه و جناغ که چون به سخن گفتن و هنر رسند، چون خر بر یخ بمانند و حالت و سخنشان آن باشد که گویند بابا چنین بود و چنین کرد و طرفه آن که افاضل و مردمان هنرمند از سعایت و بطر ایشان در رنج اند و الله ولی الکفایه».
این مثال ویژگی دیگر طنز ادبی را یادآور می‌شود و آن هم آموزنده و تعلیمی بودن آن است. در ادبیات، طنزنویس معلمی است که به مخاطب درس اخلاق می‌دهد. طنزها و تمسخرهای بیهقی در بعضی موارد انسان‌مدارانه است، مثل مسخره کردن نوخاستگانی چون سوری و حرص و جاه‌طلبی بی‌حدوحصرشان:
- و ندانم این نوخاستگان درین دنیا چه بینند که فراخیزند و مشتی حطام گردکنند وزبهر آن خون ریزند و منازعت کنند و آنگاه آن را آسان فروگذارند و با حسرت بروند. ایزد، عزّ و ذکره، بیداری کرامت کناد بمنّه و کرمه».
طنزنویس در ادبیات فارسی متعهد است که تصویر درستی از حقیقت ارائه دهد و تاریخ بیهقی نیز سراسر تصویر جامعۀ اطراف ابوالفضل بیهقی است. او وظیفۀ خود را در به تصویر کشیدن حقایق اطرافش به‌درستی انجام داده است و از جامعه و اطرافش همراه با نیشخند و مضحکه انتقاد کرده است. پژوهش‌ها نشان می‌دهد مزاح و تمسخر بیهقی به فرد خاصی اشاره ندارد و دایرۀ وسیعی از جامعه را به سخره می‌گیرد. بیهقی حماقت انسان را در عدم درک واقعیت‌های این دنیای فانی به مسخره گرفته و چون معلمی به کل انسان‌ها درس اخلاق می‌دهد:
- «و سخت عجب است کار گروهی از فرزندان آدم (ع) که یکدیگر را برخیره می‌کشند و می‌خورند از بهر حطام عاریت را و آنگاه خود می‌گذارند و می‌روند، تنها به زیر زمین با وبال بسیار و در این چه فایده است یا کدام خردمند این اختیار کند».
همان‌طور که ذکر شد، طنز بیهقی اندیشمند و حاکی از فهم و ادراک آموزنده است. او درسراسر اثرش هیچگاه نیت گفتن طنز و مزاح و تمسخر را نداشته، بلکه فی‌البداهه و تحت تأثیر حوادث، واقعیت باطنی مسأله‌ای را طنزآلود و تمسخرآمیز مطرح می‌کند. بنابراین شناخت بیهقی به عنوان مردی عبوس و جدی و به دور از طنازی، برداشتی اشتباه است؛ بلکه باید ذکر کرد از آنجا که نوع طنز بیهقی برای هر کسی قابل فهم و درک نیست، افراد عادی او را فردی عبوس و جدی و تاریخش را به دور از طنز می‌دانند.  
نویسنده: رویا رسولی 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۶ ، ۰۷:۴۹
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده واستاد مسلّم نثر فارسی«سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را» 


https://www.instagram.com/beyhaghinews/
«غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنانم که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.»اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

ابوالفضل بیهقی، ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی 

من که بوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاط ها کرده، در میانه این تاریخ چنین سخن ها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد

 

اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایراندرباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.


 

حسین خسروجردی رمان نویس توانا و برجسته معاصر خراسان بزرگ و سبزوار به مناسبت اول آبانماه روز ملی ابوالفضل بیهقی  : 
با سلام و با احساس همدلی و ارادتی که به تواضع پروانه و حُجبِ گُل قاصدک می‌ماند. سپاس به روز خردمند و شایندة بیهقی که شما دلسپاران شایسته و نیکوی فرهنگ و ادب را از کوچه‌های دلتنگ زمانه باز جُسته است تا در محفلی معصوم و در زُلال ساغری مینَوی همدیگر را بنگریم و در شعمدانی گُلفامِ آرزوها، هم را دریابیم.


 
این صلتفخر است پذیرفتم و باز دادم که مرا بکار نیست و قیامت سخت نزدیک است حساب ایننتوانم داد و نگویم که مرا خست در بایست نیست اما چون بدانچه دارم و اندک است قانعموزر و بال این چه بکار آید؟
 

Abolfazl Beyhaghi

Abolfazl Beyhaghi (995 – 1077): Iranian historian and author. Complete name: Ab-ol-Fazl Mohammad Ibn Hossein Beyhaghi. He wrote Tarikh-e Mas'oudi (Masoudian History) (other name: Tarikh-e Beyhaghi.)

Beyhaghi was born in the village Haares-Abad of Beyhagh in Khorasan Razavi Province. He studied various sciences in Neishabur city, and then he was employed as a clerk in the Secretariat of King Mahmood Ghaznavi. Abolfazl could show his efficiency there.

In 1039 his master and chief Bu-Nasr Moshkan passed and a few years later King Abd-ol-Rashid elected him as the chief of the Royal Secretariat.

After the retirement in 1058, Beyhaghi started the editing of his daily notes and historical data and published them in a book, named it "Tarikh-e Mas'oudi".

His book is one the most creditable sources about Gaznavid Dynasty, and his

fluent prose style has made the book considerable in Persian literature too.



لینک کانل تلگرام عمران و آبادانی روستای حارث آباد - حارث آبادیها

  کانال فرهنگی و اجتماعی دوستداران عمران و آبادانی روستای حارث آباد شهرستان سبزوار

  زادگاه مورخ و نویسنده نامی ابوالفضل بیهقی-- جهت پیگیری و مشارکت امور عمرانی روستای حارث آباد 

https://t.me/haresabadsabzevar 

   Aparat : http://www.aparat.com/beyhaghi

http://abolfazlbeyhaghi.blog.ir/

http://abolfazlbeyhaghi.persianblog.ir/

 Email: rezaharesabadi@gmail.com 

Skype : Reza.haresabadi

  نظرات (92)
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۲:۴۵
رضا حارث ابادی
یک شمعدانی برای دختر رحمان بخشی از رُمان یار حسین خسروجردی

بخشی از   “  رُمان  یار  “  اثر حسین خسروجردی

یک شمعدانی برای دختر رحمان

وقتی که راه افتادند ، آینه در دست آران بود و شمعدانها در دست اوجان و  هرکدام در سارقی چارخانه و ابریشمین  محکم بسته شده بود .  نم نم باران ، بوی کاهگل و خاک و بوی گُل و گیاه  می پر اکند و تا شمعی بخرند ، راهی دراز پیمودند .

-  نگفتی که آینه و شمعدان مال کیست ؟

-  مال یک زوج جوان  که تو هفت آسمون هم ، یک ستاره ندارند . آینه مال دخترِ  عبدالرحمانِ بناست . بنایی که فلج شده . هفتهٔ پیش ناگهان به مغازه ما آمد و وقتی که با حسرت به آیینه ها نگریست دانستم که پاپتی ست . قیمت آیینه ها را که پرسید حیرت کرد و بی آنکه حرفی بزند ، راه افتاد که برود ؛  اما من او را صدا زدم  و قول آیینه را به او دادم  .  می دونی چیه ؟ این ماه حقوق مان را دیر دادند و برای همین ، خرید به عقب افتاد . امید.ارم که دیر نشده باشه. تو هم هیچ ناراحت نباش ، خرید شمع  پای تو .

تو راسته خیابان لاله زار ، شمع پیدا نکردند و حالا آران داشت مغازه های میدان توپخانه را  می گشت و انگار هرچه شمع بود ، احتکار کرده بودند  که چنین نا پیدا  و نا یاب می نمودند .  حالا باران تندتر  شده بود و صدای غرش رعد ، دمادم به گوش می رسید .  با شدّتِ باران ، از ناودانها آب به راه افتاد و جوی ها روان شدند . و آنها تا به بازار برسند ، دیگر خیس شده بودند . در بازار، شمع پیدا نشد و وقتی که به سبزه میدان رسیدند ، نگاه اوجان به دهان  آران خیره ماند که چه می خواهد بگوید .

-  نه، من هنوز  نومید نیستم . پیدا  می کنیم . گفتی خانهٔ دختر رحمان کجاست ؟

-  پشت دروازه غار .  هنوز راه خیلی مونده  . تو راستهٔ هفت چنارند .

یک محله ی دیگر را گشتند و در محله ی دوم  دیگر از ضرب شب و باران و سرما ،   زیر یک درخت کهنسال بزرگ ایستادند و از عابری سراغ درخت هفت چنار را  گرفتند . عابر انگشتش را به سویی گرفت و گفت :

-  اونجاست ، ته  اون کوچه ، می بینید ؟  سرشاخه های بلندش دیده می شود .

اوجان دیگر سخت لرزش گرفته بود  و از سر تا به پایش می لرزید .  آران کتش را درآورد و به او پوشاند . صدای سلام صلوات می آمد . صدای کف و. دایره ای  که در آواز  و شادی  می پیچید  و آران درآمد که :

-  به گمانم عروسی دختر عبدالرحمانه 

-  می شنوم  ، دیر  رسیدیم !

پیر زنی فانوس به دست،  آرام  سر رسید . چتری به دست داشت و به آنها که رسید  ، ایستاد و پرسید :

-  چه شده  ؟ چرا معطل مانده اید ؟

-  شمع  مادر، به دنبال چند تا شمع عروسی هستیم . همه جا را گشتیم اما نیافتیم . اینها هم،  آینه و شمعدانیه که برای دختر عبدالرحمان می بریم .

-  خوب اینکه کاری نداره ، همراه من بیایید تا دو تا شمع قشنگ و سفید بهتان بدم .

خانه پیر زن  در سر کوچه بود . یک خانهٔ قدیمی که هنوز هم در باغچه هایش  گل مثل فواره ، فوران می زد

-  پسرم مشروطه خواه بود . تازه بساط عروسی اش را  جور کرده بودیم  که بعد از به توپ بستن مجلس ، یه شب چند نفر قزاق  به خانهٔ ما ریختند و پسرمو  کت بسته باخودشان  بردن . . .  نشون به اون  نشون که بیست و پنج ساله که از  آن گذشته و هنوز پسرم  به خانه بر نگشته .  چه می دانم  ! مقدر ات چنین بوده که شمع ها به روشنایی عروسی امشب  بروند .

وارد خانه که شدند پیر زن شمعدانی های فیروزه ای را نشان داد و گفت :

-  اونجاست می بینی دوتا شمع پا بلند که هنوز روشن نشده . مادر جون دیگه خسته شدم . بیا جلو  تا ببینمت .  تو 

چقدر شبیه پسر ،  من هستی . شامش دیر شده  !  یخ کرده . . . چرا بچه ام  دیر کرده ؟  تو بیا جلو  ؛  سوی چشمام  از بین رفته . باید برم  و سماور را.  روشن کنم . . .  میدونم میاد  . شیشه عطر اینجاست ؛  ترو خدا  یه کمی به موهات بزن  . بگیر . . .

در کوچه  و میان آن همه تاریکی شمع های براق و سفید روی شمعدانی برق می زدند .  اوجان آینه را از ساروق در آورد و هردو میان جمعیت رفتند . باران همچنان می بارید . کوچه در شب پاییز ، رام  گام های همراهان بود . یک چادر سفید که صورت عروس را  قاب گرفته بود و نگاه دزدانه از داماد می گرفت . پدر مفلوج در گاری دستی نشسته بود و داشت دستارش را به سر می پیچید و در خنده  آرزومندش نمی توانست  خوشحالیش را پنهان کند .

تا چاوش نفسی تازه کند، زنی دایره به دست گرفت و به تندی نواخت . دیگران دست زدند و سپس صدای هلهلهٔ همراهان کوچه را پر کرد .

باران به ریزه های برف تبدیل شده بود که با مه سفید رنگ در کورسوی چراغ برق ، عیان تر دیده می شد . همراهان عروس در سرما و میان دانه های ریز  برف لرز گرفته بودند . صدای مرغان خَپ کرده از پشت دیوار  می آمد . شباهنگ شب و ستاره های درخشان آسمان ، ناپدید شده بودند و شب و غلظت تاریکی  چونان استتاری جمعیت قلیل و اندک‌ را می پوشاند . در کشاله نورِ کم سوی چراغها ، کسی ، کسی را خوب  نمی دید . یکبار دیگر  صدای چاوش بلند شد و همسایه ها این جا و آنجا پرده ها را کنار زدند و گفتند عروس ، دختر‌ عبدالرحمانه .

همسایه ای با اسفند و منقل پر آتش  از منزل بیرون آمد و هوای نمناک کوچه را تغییر داد و بعد از آن که لسفند را به دور سر عروس و داماد گردانید ،  به روی مجمر آتش ریخت .  حالا چاله های گذرگاه از بارش باران ، پر شده بودند تا آنجا که پای جمعیت به گِل و لای فرو می نشست  . کور سوی فانوس ها وچراغ های کم سوی بالای تیرچه ها ، کفاف دیدن جلو پا را نمی داد و همچنان آسمان یک ریز می بارید و آیینه و شمعدان دیگر خیس و ،  آب چکان شده بودند و هرچند آران و اوجان به کمرهای خود قوس دادند ، چارهٔ کار نکرد  تا آنجا که اوجان آیینه را از دست آران گرفت و به زیر چتر عروس برد .  عروس خیس و پاییز و زمانهٔ خیس  .

شب ِ عروسی دختر رحمان  . «  آه . . چه می جویی ای مرد ؟ ای فغان نامراد تو  در این شب سرد و   بی  التفاتِ  نچه می کنی؟  و در سر کار چه فکری هستی ؟ » 

شاباش  در خانهٔ داماد آنجام گرفت  و وقتی که همه در زیر سقف کوتاه و  دود زدهٔ نمور جمع شدند ، آران تمام پولهای جیبش را درآورد و تا آخرین سکه ، به سر عروس و داماد ریخت  و بی درنگ بیرون آمد .

  نظرات (0)
بیوگرافی استاد حسین خسروجردی نویسنده و رمان نویس برجسته معاصر سبزوارنویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873 - ۱۳٩٥/۸/۱٠ 

 (  بگو چه نام دارند گلهایی که در تو شکفته اند ؟ )       

حسین خسروجردی به روزگار سپنج . ودیعه ای برای  همسر و فرزندان ، بستگان و شمایانی که همیشه دوستتان داشته ام .                                    

انگار همین دیروز است که تو در باد و باران و آفتاب خیس ، به بیرون می زنی و در موج و تلاطم بیقرار هستی ، راه می جویی و با اسبی رَهوار و نعلی از کشف و شهود ، به ناشناخته ها  می تازی  تا با شتاب خود ،  به سوی امروزی برسی که از دیروز  تو  ،  اینک سی - چهل سال می گذرد. تا تو  همچنان در جلگه های عشق  و باغراهِ  دلجوی  هنر و ادبیات و جلوه های درخشان فرهنگ و سویه های  رمان و داستان  روان باشی و با اینکه جوانی تو  در عبور  سالیان درازی گذشته ،  اما تو همچنان در دهکده های  مهتاب و دره های خرم و دشتهای پر غبار میهن ات ،  ره. می پویی و گویی که دیدار پاگ نهاد مردمان این ملک ،  برای تو یک فریضه است و اینک که با نگاه  شیفتهٔ  همیشگی ات  به  گذشته های خود می نگری می بینی که چقدر هنوز برای ناگفته ها و ناپدیده ها و کشف نشده ها  جا هست و تو هنوز هیچ کاری نکرده ای و درست هم فهمیده ای که هنر  و از  آن میان ادبیات و رمان نویسی هیچ پایانی  ندارد . پس تا راه  رفته را بنگری  و در تلاطم همیشگی این راه گم نشوی ،  به داشته  هایت می نگری تا از آن نعل تازه ای برای اسب رهوارت بسازی که راه  دور است و مقصد بس دراز . پس می شماری و خلاصه می کنی  داشته هاو نمونه هایی که فشرده ای از اندیشه و خیال و ذوق و شوق تو ازتماشایٍ  گذرگاهِ زمان است  :     

با چراغ   یادها و خاطره های  دائم سوز  حسین خسروجردی  

                                               

 

 تولد من در روز هشتم فروردین سال  1333در شهرستان سبزوار رخ داد . شهر گرانمایه و شیدایی که در دیدگان کوهپایه های افراشتۀ  پیرامونش ، همیشه گردن فراز و ابرو گشاده می نماید . نمیدانم که در صغر سن و در عوالم کودکی چه چیزی پنهان است که بی درنگ یادهایش جیوه وار می آیند و فرار و بیقرار می گذرند تا تو در قوس قزح و رنگ واره های آن از آسمانی باز وکبوترانی آزاد و کوچه های پر افتاب و کاریزهای روانش بگویی . از آبهایی که بس لطیف  و سبک وزن  و خوشگوارند و ازخانه هایی که در چفت انگورهایش  قمریان ماوا گرفته اند و بادهای ملایم و سهره های خوشخوان ، چه بجا می خوانند و می وزند! ودر لطافت و شوق این یادها و غرفه های مهربان این یادگارها ست که باید بگویم  : کوچه ای که من در آن به دنیا آمده ام  جایی ست که اکنون آن را خیابان رضوی می نامند که باسه کوچه حمام حکیم و نقابشک وکوچه سرسنگ که به آن می پیوستند ،محدوده ی زادگاه و دوران کودکی من را می ساختند . اگر این گستره را با کوچه زارعی که مثل یک خط عمود ، به آنها می پیوست به حساب بیآوریم ، میدان و افق دید دیگری پیدا می شد که  آن کودک می توانست در پایین کوچه زارعی حتی باروهای شهر را ببیند و از آن پس امام زاده و ته صحرایی را بنگرد که از آنجا پرتو زندگی به نوعی دیگر می درخشید و از محدوده های تنگ پیرامون خود چه خوب بیرون می آمد ! این محدوده ها و این نام ها ، این کوچه های تو در تو واین بن بست های بسته ای که دریکی از آنها به نام ماروسا به دنیا آمده ام و حوض ها و جوی ها و کوی ها و حتی آنسوتر، صحرا و شش یخدان هایی که همچون  قله های بلند کوه میش همیشه پا بر جا بودند وما را می نگریستند و اینها همه زندگی بخش سامان و بهتراست بگویم دور خیز های فعال من بوده اند و پیش زمینه ای برای رفتن به دبستانی می گشتند که آقاخانی نام داشت . جایی بود که دنیای ماضی را با کلمات و واژه های خود ، نجوا و تقلید می کرد و به گفتار و تکلم می آورد و آموزگاری را به ما می نمایاند که با هجای کلمات و آموزش الفبا شناخته می شد. مردی که نامش محمد حسین اصفهانی بود و همو بود که به من خواندن و نوشتن آموخت و مرا همیشه  قدردان و حق گزار خود نمود . باری در ضرباهنگ مرکوب زمان ، دبیرستان ابن یمین را بیاد می آورم با دوستان و همکلاسان و دبیرانی که در من سرشته اند و همیشه خورجین خاطره های مرا سنگین و سنگینتر می کنند .و افزون بر اینها ، بی مناسبت نیست که همینجا از یک کتابفروشی بسیار موثر و عزیز نام ببرم که در پاینتر از میدان اسرار، کتاب کرایه می داد تا بدین گونه مرا با دنیای جدیدی آشنا کند که قصه و داستان نام داشت و در آستانه صد راه باز بسته ی جوانی ، چه به هنگام این کتابها به روی من آغوش گشودند و مرا همراهی کردند . 

باری جوانی همچون متاع بالقوه ای  است که از انبار آزماینده و پالاینده ی زمانه بیرون می آید که اگر زمینه ها و امکانات و دور خیز های فعال وجود نداشته باشد ، بسا متاع جوان به هرز خواهد رفت و طبعا برزی به عمل نخواهد آمد. بنابر این در ره آورد دنیای بیقرار هردم شونده ی بیرون ، باید به پدیده ی بسیار مناسب و نوینی اشاره کنم که سینما نام داشت که چقدربجا و مناسب به دنیای ذهن  و دیدگان من وارد شد و آن را گسترش داد و در جنب آن ، ورزش هم به آن کمک کرد تا در رشته های دلخواهش همچون بدن سازی و وزنه برداری و شنا و ورزش باستانی و حتی دوچرخه سواری به تعادل جسم و جان برسم  و بعدها بتوانم آن نیروهای نهفته در جانم را بیدار و آزاد کنم . دراین خصوص مایلم به یک نمونه از تجربه ی ورزشی دوچرخه سواری اشاره کنم که مرا در طبیعت بسیار جذاب و متنوع خارج از شهر می برد و به من کمک می کرد تا بهیگانگی عواطف و عوالم نوشتن نزدیک و نزدیکتر شوم و این در نواخت و یارستن من ، کم چیزی نبود . در هم نوازی کتابهای کرایه ای باید از کتابخانه قدیمی مدرسه فخریه نیز بگویم که چه زود با آن محیط و کتابهایش مانوس و آشنا شدم و بیاد دارم که از آنجا بود که توانستم داستان غوک نوشته ویکتور هوگو را از کتابی به نام دریای گوهر بیابم و سر کلاس بخوانم. تاثیر بخشی و عواطف این داستان کوتاه بقدری آن زمان بالا بودکه از ورای این همه سال  هنوز هم آن اسب بارکش که نمی خواست غوکی را که بچه های محل در پیش پای  او انداخته بودند ، له کند و این براستی برای من بیادماندنی بود . بخصوص وقتی شلاق مرد گاری دار چپ و راست بر کفل و پشت او فرو می خورد و خون از او فوران می زد ، چقدر عبرت انگیز و جانفرسا بود . درفراروی آموختن ها ، بی گمان کتابخانه ی بزرگ شهر گه در محل شهرداری فعلی قرار داشت ، خود امکان دیگری بود که توسط کتابدار خونگرم و خوب و بیاد ماندنیش جناب آقای اکبری و بعدها خانم سیستانی به روی ما باز و گسترده می شد . بیاد دارم با توجه به علاقه وروحیه ای که من داشتم ، روزی آقای اکبری رمان عظیم سرخ وسیاه استاندال را ارزش گذاری کرد و سپس به من توصیه نمود تا در پناه دنیای اندیشه هایم معطل نمانم . کتابخانه ی مرکزی شهر به ریاست جناب آقای احمدی و فرزندان خلف ایشان  در آن زمان براستی خوب وموثر و دوستانه اداره می شد .

آنسان که کتابخانه ی مدرسه ی نظیف وساده وبی آلایش فخریه توسط مردی متین و با وقاری که کلاه دوری داشت ، چنین اداره می شد و ای کاش اسم اورا بیاد می داشتم تا به همه ی رسانه های سبزوار می گفتم که تا دیر نشده است سراغی از این کتابدار پیر و شایسته بگیرند و حق گزار خدمات بی شا ئبه و راستین  او شوند . اما در پیوند کار و زحمت و تلاش بی وقفه ی پدرم ، دورانی را بیاد می آورم که سه ماه تعطیلی را باید همراه او به درو دشت می رفتیم و من خوشه چینی می کردمویا به کارهایی که نه چندان سنگین بود می پرداختم . زیرا در جنب زندگی ما ، کار یک امر ضروری و در سنین پایین یک سنت معطوف به ورزیده شدن و یا به اصطلاح ، تسمه شدن بود . بعدها هم در انبوه کارهای متنوعی که پیشه  کردم ، کار بجز دستمزد و منافع آن ، یک پیوند وشناخت همگانی ومردمی به من می داد که درعواطف و خوی و خصلت های من عمیقا تاثیر گذار شد و بعد ها وقوف مرا به زندگی و رنج  وشادی وحساسیتهای مردم بیشتر نمود .  تا دیر نشده باید از روحیه ی گریز پای خود از شهر سبزوار بگویم و از دلبستگی های خودم به سفر رفتن به دیگر نقاط و شهر ها . و نیز از شوق بازیگری سخن به میان آورم که مرا گاه و بیگاه افسون می کرد و به تهران می کشاند و شده برای چند هفته یا یکی دو ماه وحتی سالی ،تهران خودش را به من  تحمیل می کرد تا  من گریز پای ، سر در تاتر و سینماهای لاله زار کنم  که حیران در خیابان ها ی شلوغ و ساختمان های بلندش بگردم ودوشادوش مردم مهاجر و رنگ وارنگ آن ، راه بجویم .  درس و مشق مدرسه بعد از سیگل اول و حتی پیش از آن ، همیشه و همواره در جنب و حاشیه ی تجربه ها و سفرها و دغدغه ها و روحیه ی آزاد من بود و جسته گریخته با آن می آمد و مهمتر از آن ، این کتابها و مطالعات آزاد و تجربه ها و علایق من بودند که به من نیرو و روحیه می دادند ومرا پخته تر و آزموده تر می ساختند و در این پیدایی  ، تاتر وبازیگری ، شوق بی حدی بود که مرا با آقای محمود امیریآشنا کرد .جوانی با ذوق و استعداد جوشان هنری و بصیرت عالمانه ای که دوستی پایداری را ایجاد کرد و همو بود که تاتر علمی برتولد برشت را در اوایل دهه ی پنجاه در سبزوار آزمود و به منصه ظهور رسانید . حالا انگار دکتر شریعتی و کتابهای او از راه  می رسیدند و نیز ادبیات و هنر با چاشنی اندیشه های فلسفی و تاریخی و جامعه شناسی ، جدی تر می شدند و بسا که کتاب کویر دکتر شریعتی دیگر اثر خودش را  روی من گذاشته بود و مرا شیدای نثر و بینش و احساس عمیق انسانی خود ساخته بود . بی گمان داستانها و رمان ها و شعر وادبیات  و سینما و تاتر و موسیقی و تلاش معرفتی  چشمان مرا بهتر به روی واقعیتها ی  پیرامون می گشود تا محیط اجتماعی خود را بهتر بشناسم و به همبستگی و همخوانی و هم دلی بیشتری  با مردم خود برسم .  این بود که حتی دوران سربازی هم که می خواست در ما جنبه کندویی و پادگانی و اطاعت کور کورانه ایجاد کند به حکم همین تلاش معرفتی ، بی تاثیر و خنثی می شد و با انقلاب سترگ مردم ایران هم آوا و همصدا می گشت .انقلاب شط خروشانی بود که تمام آن شور و آرمانهای دیر پای والا  را به منصه ظهور می رساند و فضایی آکنده از شورانقلابی ایجاد می کرد .و آزادی مطبوعات و احزاب و سازمانهای فعال سیاسی را تضمین می نمود . و همچنین بازار گفتگو و ایدیولوژی و جدل و مباحثه را داغ  می نمود و روزگاری دگرگونه ایجاد می کرد که خود شرح جداگانه ای را می طلبید . آنچنان که جنگ و دفاع مقدس و گستردگی آن چنین است   . در عین حال دوران دانشگاه  در دهه ی شصت اتفاق افتاد و من رشته ی زبان و ادبیات فارسی را در همین دوران گذراندم و چگونه بگویم که اخگرها و فروزش انقلاب در آغاز ، از چنان پتانسیل ونیروی شگرفی بر خوردار بود که وقتی در سال 1359 ، از طرف اداره آموزش وپرورش جهت سواد آموزی بزرگسالان به روستایی در شمال سبزوار رفته بودم ، روز می شد که سیزده – چهارده ساعت مطالعه آزاد داشتم  و چنان در مطابعت از آرزوها و آرمان های بزرگ انقلاب ، آماده و سرشار از تفاهم وسایه روشن امید بودیم که مجالی برای خود نبود . دوران نوینی آغاز شده بود که از ما فداکاری و همیاری و تعاون و دوستی و تحول و پشتیبانی و دگرگونی می طلبید . یک باور اصیل که با درک اعتلایی و عواطف پاک انسانی همراه بود که به سود جامعه رقم می خورد و به تعالی می رسید . در تکاپوی هدف های آفریننده و ورزیدن های آغازین انقلاب ، کم کم علایق و تمایل خودم را به نوشتن و باز تاب آن عشق بزرگ باز می یافتم . عشقی که چونان نسیم می آمد و از من می خواست که آن را رفتار کنم . فصل نوی که در من چونان چشمه می جوشید و راه به زندگی مردم و تاریخ و فرهنگ یک ملت می برد . ابتدا داستانها یی که نوشته می شد کوتاه بودند و از نهفت و سرشت گمشده ها راز جویی می کردند. این سیاه مشقها و رهیافتها و تمرین های داستانی دیری بود که شروع شده بود و اکنون با پشتوانه ی تجربه ها و مطالعات ودیده ها و شنیده ها می بایست درقامت داستان بلند ، ظاهر می شد که شد و وقتی که در سال  1364 آن اتفاق بزرگ وخجسته وکار ساز بوقوع پیوست و من توانستم نویسنده ی بزرگ زمانه خود ، محمود دولت آبادی را  ملاقات کنم و اولین داستان بلند خودم را به او بسپارم . انگار در راه صعب العبور داستان نویسی همراهی را جسته بودم که همچون یک قطب نمای دقیق ، راه می نمود ومرا از شوره زارها وسرابهای آن آگاه می کرد . این پشتوانه حتی بعد ها هم که در یک دوره کلاس فشرده داستان نویسی ایشان شرکت کردم ، غنی تر و منسجم تر شد و شکل و محتوی کارم را بالاتر برد . داستان ماه گل که کارش در سال 1370 پایان یافت ، تنگنا و بی پناهی مردمی را می نمایاند که درون سیاهی ها و نکبت زندگی ، دسته پنجه نرم می کردند و همسوی آن به ارتش کرمان نیم نگاهی  انداخته می شود که همچون قهرمان این داستان ، قوام و انسجامی ندارد ورنجور و آوارۀ سرنوشت درد بار خود است .  

برای کار و زمینۀ بعدی رمانی که جهان بانان نام گرفت نوعی نثر و زبانی فاخر وحما سی می طلبید که نیاز به مطالعه و پشتوانۀ  متون کلاسیک داشت و گذشته از آن ، از آنجا که این رمان ،به  نوعی نگاه ریشه ای به  سنت ها و سابقه قومی و فرهنگی و علائق ملی پیدا می کرد  ، لذا حتما و الزاما باید مطالعه قبلی و پشتوانۀ  تحقیقی می یافت . باری این رمانی بود که در عشق و شور نوشتن از دل و جان من بر می آمد و در بی قراری و بیتابی های آن ، پا به عرصۀ وجود گذاشت . در تداوم کار خلاقانۀ داستان نویسی ، همیشه نگاه و ذهن من متوجه قابلیت ها و اثر بخشی و مولفه ها یی از تاریخ جنبش سربداران بود و از آنجا که می دیدم که چگونه هنوزم مردم ما به این نهضت عشق می ورزند و از آن گفتگو می کنند ، اینها سبب شد که نوشتن این داستان همچنان در ذهن وضمیر من باقی بماند تا سر انجام نوبت نوشتن آن فرا رسید . البته پیشتر می دانستم که نوشتن این رمان  ، احتیاج به تحقیق زیاد و خواندن متون و کتابهای مربوط به آن و نیز سفرها و گشت و گذارفراوان دارد که همین خود بحث مفصلی است که اکنون مجال آن نیست و شد  آنچه بدنبالش بودم و برای شروع و تطبیق موضوع با زبان موضوع لاجرم تمرین ها شروع شدند و کتابها و تحقیق ها فراهم آمدند و عملی شدند  تا در طول سالیان نسبتا دراز و طولانی ، نوشتن رمان تگرگ تاتار ( یا  سربداران ) میسر گشت و به چاپ رسید و در چهرۀ بنفشه ای  از تقویم کهنۀ سربداران متجلی گشت و تقدیم خوانندگان خود شد . ضمنا نوشتنداستان بلند  به نسیم عطر تو می آیم   هم  همسوی نوشتن رمان سربداران یا همان تگرگ تاتار بود و چه خوب گه هردو ، تقریبا همسوی هم به چاپ رسیدند و به بازار آمدند . اما رمان اخیر من که هنوز عنوانی برایش انتخاب نشده ، تدارک و نوشتن آن بیش از سه سال به طول انجامید  که زمینه و محتوی آن به دوران انقلاب مشروطه بر می گردد و کاری ست که براستی نیرو  و تلاش فراوانی برای خلق و پیدایشش بکار برده شده است که امیدوارم روزی بشود که در مورد موضوع ومحتوی وچگونگی آن باز هم صحبت کنم . خاصیت نوشتن خلاقه و مستقل و پرداختن به عمیق ترین لایه های پنهان زندگی و همیشه در پی کشف و شهود و نیز پیدا کردن زوایای آن بودن و از پی  بدایع و ابداعات و آزمون های نو به نو  بر آمدن و مدام بدنبال ایجاد و خلق و ابتکار تصویرهای زندۀ تخیل هنری گشتن ، خود احتیاج به انسجام و تمرکز فگر و اندیشۀ فراوان دارد و از  اینرو ، داستان نویسی یک مقوله و فرایند آسان نیست که اگر آن عشق و دلبستگی و جان مشتاق آدمی نبود ، بسا که نوشتن غیر ممکن می شد . حالا بر این پویه ، دغدغۀ کار و معیشت زندگی و محدودیت ها و پیامد های ناگواری که گاه  سخت شکننده و دشوار و حتی فرساینده می شود  را هم  اضافه کنید، خواهید دید که داستان نویسی مستقل وحرفه ای  چه موقعیت و حال و روزی  دارد و انصافا سزاوار هیچ غفلت و بی اعتنایی نیست . ادبیات گوشه ای از تاریخ ماست . بنابر این اگر بر آن نهال نیکی و حمایت نشانده شود ، مطمئن باشید که گل توفیق  از آن شما خواهد شد .  اما در پایان این گفتار و خاطرات دائم سوز که شرح بسیار کوتاه و ناقصی از آزمون و سیر زندگی من بود  ، تا همینجا به آن بسنده می کنم و امیدوارم که روزی بتوانم طیف متنوع تری  از آن را بنگارم و تقدیم شما دوستان ویاران همراه بنمایم . اکنون مایلم سخنی از شمس و از کتاب مقالات او را به عنوان حسن ختام و قدر شناسی از وبلاگ راهگشا و پوینده و کوشندۀ ابوالفضل بیهقی یبیاورم که خود بیدارترین دلهای همۀ روزگاران بوده است ، آنجا که می گوید : آنکه به  هوشیاری رسد لطفش بر قهرش سبقت دارد و  آنکه لطف غالب شد ، راهبری را شاید . 

 

 

حسین خسروجردی رمان نویس برجسته معاصر سبزوار
استاد حسین خسروجردی یکی از نویسندگان پرکار معاصر سبزوار به ویژه در عرصه رمان نویسی است که از وی تا کنون چندین جلد کتاب داستان و رمان منتشر شده است.  فعالیت های وی اما تنها به نوشتن رمان های فارسی خلاصه نمی شود بلکه وی در مطبوعات ملی و محلی نیز تا کنون مقالات و یادداشت های ادبی فراوانی را منتشر کرده که عمده این مطالب در راستای معرفی تاریخ و فرهنگ دارالمومنین سبزوار شهر دیرینه های پایدار بوده است.

حسین خسروجردی یکی از رمان نویسان خراسان است. زادگاه خسروجردی شهر سبزوار است . در سبزوار نویسنده ناگزیر است رمان بنویسد ، زیرا سبزوار پیشینه ی گسترده ی نثر نویسی دارد .اگر بگوییم سرآمد تمام نثر نویسان تاریخ و ادبیات فارسی ، ابوالفضل بیهقی است سخنی به گزافه نگفته ایم و دوره معاصر نیز می توان از محمود دولت آبادی به عناون گل سرسبد نثر و داستان نویسی یاد کرد. لذا سبزوار بدون هیچ تعصب و تزیدی پایتخت نثر فارسی است و اگر یک شهر در ایران بخواهد بدون هیچ تعصب و تزیدی به نام پایتخت نثر فارسی شناخته شود، کجا بهتر ازسبزوار خواهد بود؟ از همین رو در اینجا مناسب است که به معرفی بیشتری از این نویسنده توانمند معاصر خراسان داشته بپردازیم . برای این منظور نگاهی می اندازیم به مطالبی که تا کنون در رسانه های مختلف برای معرفی این نویسنده سبزواری منتشر شده است :
اگر بگوییم سرآمد تمام نثر نویسان تاریخ و ادبیات فارسی ، ابوالفضل بیهقی است سخنی به گزافه نگفته ایم و دوره معاصر نیز می توان از محمود دولت آبادی به عناون گل سرسبد نثر و داستان نویسی یاد کرد. لذا سبزوار بدون هیچ تعصب و تزیدی پایتخت نثر فارسی است و اگر یک شهر در ایران بخواهد بدون هیچ تعصب و تزیدی به نام پایتخت نثر فارسی شناخته شود، کجا بهتر ازسبزوار خواهد بود؟



حسین خسروجردی نیز در همین سنت رمان می نویسد . رمان های خسروجردی روئالیستی هستند . نگرش تاریخی خسروجردی به رویداد های پیرامون انسان ، سبب شده ، شخصیت های بزرگ تاریخ معاضر ایران را به عنوان شخصیت رمان ،گسترش بدهد.

 مروری به کارنامه نوشتاری.

کتابها ی چاپ شده :                       

 ۱-  ماه گل.    نوشته حسین خسروجردی  ناشر : حسام - ۱۲۴ صفحه‌  رقعی  (شومیز ) چاپ سال ۱۳۷۸ ،  ۳۵۰۰ نسخه- ۱۵۰۰۰   ریال                

 ۲ - جهانبانان ـ نویسنده حسین خسروجردی ـ ناشر گنبد طلایی ـ ۱۹۲ صفحه ـ رقعی ( شومیز ) چاپ سال ۱۳۸۳ـ.   ۱۱۰۰ نسخه ـ   و نیز منتشر شده در مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار  

                                 

  ۳ -  به نسیم  عطر تو می آیم  نویسنده حسین خسروجردی نشر آژند -  ۶۴ صفحه - رقعی (شومیز ) چاپ ۱۳۸۹ -   ۱۱۰۰ نسخه   

                  

 ۴-تگرگ تاتار -  نویسنده حسین خسروجردی  -  نشر امید مهر - ۱۷۶ صفحه رقعی ( شومیز ) چاپ سال ۱۳۹۰  -   ۱۰۰۰ نسخه -  ۲۵۰۰۰ریال.     

                           

 ۵  -  یار  -  نویسنده حسین خسروجردی-  ناشر  یوبان -  ۴۲۴  صفحه -  رقعی ( شومیز ) چاپ سال۱۳۹۵ -  ۵۰۰ نسخه -  ۲۰۰۰۰۰  ریال.  

                                                  

۶  - کتاب  کوشش پروانه -  برخی نوشته های پراکنده - نوشته حسین خسروجردی -  ناشر : امبد مهرا-  این کتاب در مجله اینترنتی اسرارنامه نیز  ، منتشر شده است.

نوشته ها و مقاله های  پراکنده  :

۱ - یلدا ، این جشن دهقانی دیرپای هفته نامه توس  -  آذر ۱۳۷۵  و همچنین در مجله اینترنتی اسرارنامه  - آذر ۱۳۹۱

۲- سبزوار و نیشابور ،  دو شهر هم تاریخ و همچند  - چاپ شده  در نشریه صبح نیشابور و نشر داده در مجله اینترنتی اسرار نامه سبزوار -  با بازدید ۴۲۵۲  نفر-  نظرات ۲۶ نفر .

۳- نظام الملک و آیین کشور داری  درج شده در روزنامه صدای ملت سبزوار -  و منتشر شده در سایت سربداران نیوز -  پنجشنبه ۱۱ دی ۹۳

۴ - نامه سرگشاده  یک نویسنده سبزواری به  رییس شورای شهر  سایت سبزوار نیوز ۳ مهر۱۳۹۲

۵  - اسرارنامه ،  رسانه ای در زمان و بر زمان  مجله اینترنتی اسرارنامه دی ۱۳۹۱  -  بازدید ۱۷۲۴ نفر

6-  دلنوشته ای برای محمود دولت آبادی.  منتشر در مجله اینترنتی اسرارنامه -  ۱۷ بهمن ۱۳۹۱ - بازدید ۲۳۴۵ نفر

7- جسین ترابی مقدم ، مردی از انتهای مژگان ستاره ای به نام هنر -  مجله اینترنتی اسرارنامه ۷ آبان ۱۳۹۳

8- نگاهی کوتاه بر اسرارالتوحید محمد منور ( ابوسعید ابولخیر ) چاپ شده در هفته نامه توس -

9- گزارشی از بوشهر با عنوان خرمای بوشهر و خواب آشفته دریا   چاپ شده در مجله کشاورزی سنبله سال۱۳۷۲

10- داستان کوتاه :  خس   ، چاپ شده در هفته نامه توس

11- به همان آسانی باد پاییزی - نگاهی دارد به کتاب حکایت بلوچ نوشته محمد زند -  درج شده در مجله کشاورزی سنبله - ستل ۱۳۷۲

12-شیده  یمگان  ( نگاهی به ناصر خسرو )  مجله پیام هامون ( مشهد )  آذر ۱۳۷۷ 

13-زین چرخ پر ستاره فزونست اثر مرا  شرح احوال ناصرخسرو قبادیانی - چاپ شده در روزنامه سلام -  تاریخ ۲۰ مهر ۱۳۷۷

13-سبزوار شهر ارغوانهای مشکبار  روزنامه همبستگی - شنبه ۱۲ آبان ۱۳۸۰   و همچنین منتشر شده در مجله اینترنتی اسرارنامه ۲۷ فروردین ۱۳۹۲ -  بازدید ۱۷۱۹ نفر 

14-کولی های خراسان چاپ شده در مجله مقام - ماهانه موسیقی - تیرماه ۱۳۷۳

15-مطلبی در مورد گستره تاریخی و گردشگری سبزوار چاپ شده در مجله  تمام رنگی گردشگری  .

16-بیهق ، این اقلیم هزار تکه باستان چاپ شده در کتاب ماه هنر - فروردین ۱۳۸۲  - تعداد صفحات ۱۳ صفحه

17-بیهق ، این اقلیم هزارتکه  باستان ‍منتشر شده در مجله اینترنتی اسرار نامه در سه بخش جداگانه و به تاریخهای بخش اول ۱۸ بهمن ۱۳۹۱ و بازدید۱۹۰۳ نفر و بخش دوم در تاریخ ۲۶ بهمن  ۱۳۹۱ با بازدید ۲۲۴۹ نفر و بخش سوم . . .  ‍شده در مجله اینترنتی اسرارنامه

19-در همراهی و همدلی با زلزله زدگان مردم آذربایجان   (بیانیه )  چاپ شده در هفته نامه سهند تبریز و وبلاگ ابولفضل بیهقی استاد مسلم  نثر فارسی

20-نقدی بر اثر فاخر گروه موسیقی داروگ در سبزوار منتشر شده در مجله اینترنتی اسرارنامه -   ۳۱اردیبهشت ۱۳۹۳ -  و منتشر شده در وبلاگ ابولفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

21-تاریخ بیهقی این مکتوب بال افشان جاوید  منتشر شده در وبلاگ ابولفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

 22-سخن راندن کار من است  ( شمه ای از داوری های تاریخ بیهفی)  منتشر شده در دو سایت : مجله اینترنتی اسرارنامه   به تاریخ ۲۷ مهر ۱۳۹۳  و وبلاگ ابولفضل بیهقی اسناد مسلم نثر فارسی

23-ابولفضل بیهقی و نیکی نوشتن.  (  در گفتگو با استاد حسین خسروجردی ) سایت خانه فرهنگ دانشجو سبزوار  و  مجله اینترنتی اسرار نامه و وبلاگ ابولفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

24-در جستجوی لعل رمان یار : منتشر شده در مجله ایترنتی اسراراسرارنامه

25-افترا به بهار. (  در واکنش به غربت قلم و اندیشه در خاستگاه قلم و اندیشه ) سایت مجله اینترنتی اسرارنامه

26-سخنی در باب شاهنامه فردوسی از منظر وظیفه و کردار قهرمانان : مجله اینترنتی اسرار نامه ۲۳  اردیبهشت ۱۳۹۲

27-جواهری از خاک زرخیز نیشابور. ( به مناسبت گرامیداشت عطار ) مجله اینترنتی اسرارنامه ۲۶ فروردین ۱۳۹۲

28-افترا به بهار : مجله اینترنتی اسرارنامه ۲۰ فروردین ۱۳۹۳  و درج شده در سایت ابولفضل بیهقی استاد نثر فارسی

29-سبزوار شهر دیرینه های پایدار  ( در سه شماره چاپ شده در هفته نامه توس. ( محلی )

30-کوه های زمرد هنر  ( به مناسبت افتتاح نگارخانه سپنج  ) نوشته شده در مجله ابنترنتی اسرارنامه

31-چقدر خوشحالم که امروز روز دگر شده ای است ( متن رونمایی از رمان یار ) درج شده در مجله اینترنتی اسرارنامه و رسانه های محلی سبزوار

32-چه ویران ؟!  ( یک پرسه عاشقانه ،  در کوچه سار شهر‍ باستانی سبزوار )  چاپ شده در دو هفته نامه بیهق

33-نمایشنامه عطار  -  آماده و تاپ شده برای اجرا

34-عطار  -  (مقاله ) درج شده  در مجله گاهنامه انسان و اندیشه دانشگاه اسلامی سبزوار

 برخی نوشته ها  و یاد داشتهایی که در ماهانه آموزشی و خبری تکلان توس  نگاشته ام به شرح زیر است 

35-دور روزگاران : اردیبهشت ۱۳۸۶

36-ما کهنه نیستیم ، ما کهنیم : دیماه ۱۳۸

37-متاعی به آینده    ( نگاهی به کتاب فرایند حسابداری معکوس )  مهرماه ۱۳۸۵

38-پرواز شایستگی : تیرماه ۱۳۸۵

39-در  راه سفر ( یک داستان کوتاه ) تیر ۱۳۸۵

40-نوروز است . . .فروردین ۱۳۸۵

41-ترنج  (یک داستان کوتاه ) فروردین ۱۴۸

42- هنرمند و محیط : فروردین ۱۳۸۵

43-جان هستی : هنر و زیبایی  در صنعت   (در دو قسمت )قسمت دوم در مهر و آبان ۱۳۸۲ - شماره ۱۰

44-نیایش اندیشه  ( مطلبی برای بزرگداشت محمد حسین اصفهانی ، معلم کلاس اول ابتدایی ) شهریور ۱۳۸۴ - شماره ۱۷

45-هجاء کلمات ( تعطیلات ) شهریور ۱۲۸۴ - شماره ۱۷

46-شکفتن در مه : اردیبهشت ۱۳۸۲

47-احساس و اندیشه تجلی کار و صناعت در ادبیات : اردیبهشت ۱۳۸۲ - شماره ۷

48-عطر دلاویز آفاق ( در بزرگداشت عطار ) مرداد ۱۳۸۱ 

مطالب و مقالات متفرقه :

49-بازهم شب فرخ دیرپای دژ سپید سبزوار  : مجله اینترنتی سبزواریها - اردیبهشت ۱۳۹۳ 

50-جهان جز تو معنایی نداشت. (  از اسطوره تا واقعیت :  رستم و سهراب و سپید دژ ) مجله اینترنتی  سبزواریها  ۷  اردیبهشت ۱۳۹۳

51-پروانه ی مراد می رسد خموش . . .( یک داستان کوتاه ) چاپ شده در سایت دیباچه و درج شده در مجله اینترنتی سبزواریها 

52- بیوگرافی حسین خسروجردی   خود نگاشته ی حسین خسروجردی ) درج شده در مجله اینترنتی اسرار نامه  سبزوار  ۲۳ شهریور ۱۳۹۳

53-روایتی ادبی از زندگی نامه استاد حسین خسروجردی. ( به قلم حسین خسروجردی) درج شده در وبلاگ ابولفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

54-دمی با جلوه های جان محمود دولت آبادی : درج شده در دو سایت : مجله اینترنتی اسرار نامه و وبلاگ ابولفضل بیهقی

55-آشنایی با حسین خسروجردی  رمان نویس معاصر ( قسمت مشاهیر خراسان ) درج شده در  : مجله اینترنتی اسرارنامه

56-روزی به یاد دیروز :  مجله اینترنتی اسرار نامه - فروردین ۱۳۹۲

57-گلهای زیر پنجره داستان نویسی سبزوار ( قسمت اول )  :  مجله اینترنتی اسرار نامه -  اردیبهشت

58-خودنگاری حسین خسروجردی بر چهارمین رمانش تگرگ تاتار  : سایت سبزوار نیوز / تاریخ انتشار ۱۲/ ۱۱ /۱۳۹۳

59-جهانبانان رمانی که حافظه پهلوانان سبزوار است سبزوار نیوز / تاریخ ۱۷/۳/۱۳۹۳

60-نگاهی به حوزه داستان نویسی در سبزوار پایتخت نثر ایران - سایت گلهای زیره

61-معرفی کتاب کوشش پروانه به قلم استاد حسین خسروجردی -نگاشته شده در بلاگ دایر

62-باغ بی برگی ( داستان کوتاه ) منتشر شده در سبزوار نیوز . تاریخ ۲۲/۲/۹۳

63-نامه سرگشاده یک نویسنده سبزواری به ریس شورای شهر سبزوار نیوز  . 3/7/1392

64-در چگونگی رمان جهانبانان و پاسخ به نقد از روح رمان کوندرا تا جهانبانان خسروجردیسایت مجله اینترنتی اسرارنامه /  ۱ دی ۹۳

65-ورق های پایانی رمان جهانبانان مجله اینترنتی اسرار نامه-  ۲۳ اسفند ۹۳

66-رمان تگرگ تاتار بیان غیرتمند سنن حماسی ، پهلوانی و نظرات شیعی وبسایت. کنگره بین المللی سربداران دانشگاه حکیم سبزواری

67-نام آنها ، ما را روشن نگه می دارد   ( مصاحبه با حسین خسروجردی )کنگره بین المللی سربداران دانشگاه حکیم سبزواری و مندرج در مجله کاغذی این کنگره

68-بخشی از رمان یار ،  درج شده در مجله اینترنتی اسرارنامه

69-رونمایی از رمان یار مجله اینترنتی اسرارنامه ، ۲۲تیر ۱۳۹۵

70-اشک گرمی در خانه خاموش دل مردمان مجله اینترنتی اسرارنامه ۲۳ تیر ۱۳۹۵

71-در جستجوی لعل رمان یار  مجله اینترنتی اسرارنامه ۳مرداد۱۳۹۵

72-رمان جهانبانان حسین خسروجردی توسط مجله اینترنتی اسرارنامه منتشر شد  و هر هفته قسمتی از آن نمایش داده می شود

73-مجله اینترنتی اسرارنامه ۶ آذر ۱۳۹۵

74-کوشش پروانه  مجله اینترنتی اسرارنامه ۱۹ تیر ۹۳

75-شمه ای از داوری های تاریخ بیهقی مجله اینترنتی اسرارنامه ۲۷ مهر ۹۳

76-در شناخت عکاس برجسته ایران: محمود امیری سبزوار نیوز. ۲۵ اردیبهشت ۹۴

77-متن کامل سخنرانی نویسنده رمان یار در آیین رونمایی مجله اینترنتی اسرارنامه ۲۸ تیر۹۵ 

78-در ستایش روز آرمانی کارگر .  یازدهم اردیبهشت ماه 19اردیبهشت ۱۳۹۲ مجله اینترنتی اسرارنامه

79-نقدی بر اثر فاخر گروه موسیقی داروگ در سبزوار مجله اینترنتی اسرارنامه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۳ و منتشر شده در وبلاگ ابولفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارس

80-تاریخ بیهقی ، این مکتوب بال افشان جاوید وبلاگ ابولفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

تعلیقات : 

81-نامه سرگشاده یک نویسنده خراسانی به ریس جمهور :  مجله اینترنتی اسرارنامه ۲۵ آبان ۱۳۹۲

82-نامه سرگشاده یک نویسنده سبزواری به ریس شورای شهر :  مجله اینترنتی اسرارنامه ۳ آبان ۹۲ و همچنین درج شده درسایت خبری - تحلیلی سبزوار نیوز ۳ مهر ۱۳۹۲

83-پیام برای همراهی و همدلی با زلزله زدگان مردم آذر بایجان منتشرشده در هفته نامه سهند تبریز  و وبلاگ ابولفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

گفت و شنود ها :

84-نام آنها ما را روشن نگه می دارد . مصاحبه در کنگره بین المللی سربدارا ن دانشگاه حکیم سبزوار ی

85-ابولفضل بیهقی و نیکی نوشتن . در گفتگو با استاد حسین خسروجردی . نویسنده توانمند خراسانی خانه فرهنگ دانشجو سبزوار  - به مناسبت روز بیهقی

86-نقد: در چگونگی رمان جهانبانان و پاسخ به نقد: از روح رمان کوندرا تا جهانبانان خسروجردی مجله اینترنتی اسرارنامه ۱دی ۱۳۹۳

87- در جستجوی لعل رمان یار : مجله اینترنتی اسرارنامه ۳مرداد ۱۳۹۵

سخن پایانی :

به یاد دارم که در  مجله فرهنگی حافظ  که به سردبیری پرفسور امین اداره می شد مطلبی به عنوان : دکتر رضا انزابی نژاد در مجله حافظ در دیماه ۱۳۹۰ صفحات ۳۴ و ۳۵ نگاشتم. احساس من چنان بود که آن دانشی مرد بزرگ که آن موقع هنوز زنده بودند ،  دچار آلزایمر سختی شده بودند که چند بار که به ایشان تلفن کردم ، بجز گریه ی خاموش  و چند کلامی افسرده و غمناک ، از او نشنیدم !  این بود  تا  آن بزرگمرد ادبیات فارسی ایران  به لقاء الله پیوست و چندی بعد ،  در در مجله حافظ مقاله ای خواندم از دکتر اسماعیل تاج بخش ( استاد دانشگاه علامه طباطبایی  با عنوان :  یادی از دکتر رضا انزابی نژاد مندرج در حافظ شماره ۹۴ در خرداد ۱۳۹۱ که در ابتدای مقاله خود نوشته بود :  مقاله ای  از آقای حسین خسروجردی چاپ شده در . .. . . این مقاله حیرت انگیز و اندوه خیز مراذهن و ضمیر و دل و روح مرا بر بال خیال نشاند و مرا به گذشته ها  می برد . . .  نویسنده در این شماره مقاله اش را به یاد دکتر انزابی نژاد نوشته بود که چون نیک نظر می کردی،  چنان والا و متین و معطر به ادب و فضیلت های خوب بود که در همان لحظه های اول ، لیاقت یک دوست ، یک عالم ، یک انسان شیفته و دانشی مردی را تداعی می کرد که می خواستی او را ببینی . این بود  که چند روز پیش به یاد شادروان دکتر انزابی نژاد افتادم و اینکه در همگامی و همپایی و زنده اندیشی چه خوب است که مطالب پراکنده ام را  گرد بیاورم  باشد که با این کار ،  شاید دکتر تاج بخشهایی باشند که باز هم  در تولید فکر و اندیشه و در سیر اسباب و مسببات ،  نگاه دوباره ای داشته باشیم به مطالبی که زاینده و آباد هستند ، همچون خود زندگی که می بالند و می سازند .

                                             زنده به لبخند شما : حسین خسروجردی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۲:۰۸
رضا حارث ابادی

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

ترجیح نظم یا شعر بر نثر فصیح ادبی و فرهنگی ایران ابداً عجیب نیست زیرا هم آثار حماسی و هم آثار حکمی هر دو، به نثر موجودند و هم به نظم اما توفیق آثار منظوم بسیار بیشتر از آثار منثور است.
به نظم کشیدن آثار منثور نیز خود دلیل محکمی است بر این رجحان ذاتی. طبیعی است با چنین دیدگاهی نثر ارزشمندتر، نثر شاعرانه‌تر است. مطالعه سیر حرکت نثر از مرسل به فنی، آن هم در نهایت تکلف و تصنع، خواننده را کاملاً متقاعد می‌کند که حداقل در نظر قدما، نثر هر چه شاعرانه‌تر - و البته عالمانه‌تر - ارزشمندتر.
نثرهای فنی دائما به سمت استفاده هر چه بیشتر از عناصر شاعرانه حرکت کرده‌‌اند، چه در جهت عوامل لفظی و آوایی چون جناس و تسجیع و تصویر، و چه عناصر معنایی مانند تشبیه و مجاز و کنایه و ... که این استفاده، لزوماً نتایج مثبت نیز به همراه نداشته است.
اما بحث ما جای دیگری است.
امروز اگر شاعر معاصر بخواهد علاوه بر استفاده از سنت نظم فارسی از مواریث نثر هم بهره ببرد، آیا طبیعی‌تر نمی‌نماید که به سراغ متون فنی برود؟ گیریم که نثر مرزبا‌ن‌نامه ناسالم است، کلیله و دمنه چه طور؟ (قضیه گلستان فرق می‌کند. گلستان بن مایه زبان فارسی امروز است).


چرا با وفور این همه کتاب، تاریخ بیهقی یکی از اثرگذارترین آثار بر شعرای معاصر است؟

چرا زبان بیهقی برای ما شاعرانه است؟
قبل از این که به سراغ جواب سئوال برویم بهتر است کمی راجع به خود سئوال بحث کنیم تا غرابت آن آشکارتر شود.
نخستین سئوالی که مطرح می‌شود این است که آیا مضمون تاریخ بیهقی شاعرانه‌ است؟ وپاسخ نخست این است که نه ، تضاد تاریخ و شعر به قدمت ارسطو است. از آن سوی، متون منثوری‌ داریم با مضامینی بسیار شاعرانه چون بسیاری از کتب عرفانی، آن‌گونه که بعضی از ادبای معاصر، بعضی از کتب عرفانی فارسی را، حداقل در بخش‌هایی، شعر منثور می‌دانند. به هر حال بیهقی از این توانش معنایی بی‌بهره است.
مسأله‌ دیگر وفاداری بیهقی به تاریخ است یا حداقل سعی در وفادار بودن - در این مورد مفصلاً در ادامه بحث خواهد شد - دعوی بیهقی در نگارش کتاب، گزارش وقایع است آن‌گونه که رخ داده‌‌اند. طبیعی است چنین روشی، راه را بر تخیل - و بالطبع شعر- ببندد. تفکر عقلانی بیهقی او را حتی از نقل هر آنچه که افسانه می‌شناسد، منع می‌کند. "باطل ممتنع را که عامه‌دوست‌تر دارند". در اثر او جایی نیست.
این وفاداری به واقعیات، باعث شده است که او حتی خود را درگیر زمان نیز نکند. نکته جالب دیگر، توافق نظر دانشگاهیان و حافظان سنت با شاعران و نوآوران در ادبی بودن این تاریخ است. توافقی که همیشه وجود ندارد. اما چرا چنین است؟
جواب را باید در دو بخش بررسی کرد:
الف) چرا زبان بیهقی برای ما شاعرانه است؟
ب) چرا زبان بیهقی شاعرانه است؟


الف) چرا زبان بیهقی برای ما شاعرانه است؟
شکل‌گرایان روسی اولین بار اعلام کردند که شعر، زبان غریب گردانی شده است یا به تعبیر دکتر شفیعی کدکنی، رستاخیر واژه‌ها ست. یکی از تکنیک‌های غریب‌گردانی، زبان آرکائیک است. زبان بیهقی برای هیچ ایرانی یا حتی فارسی‌زبانی، زبانی‌ معمول و متداول محسوب نمی‌شود. در شعر معاصر نیز تأثیرات زبانی بیهقی مشهود است. اما زبان بیهقی موقعیت ممتازی از نظر تاریخی و سبک‌شناسی دارد. به تصریح استاد بهار "سبکی خاص در این قرن به وجود آمده و از حیث سبک و شیوه استقلالی داشت." بیهقی در دوره گذار از نثر مرسل به فنی می‌زیسته و می‌نوشته است. نثر او به تعبیری بینابین است "یعنی هم همان صلابت و فخامت و سادگی و استواری و پارسی‌مداری عهد سامانی و غزنوی را دارد و هم مختصاتی از نثر در حال نضج فنی در آن است". نثر او نه آن قدر ساده است که به راحتی از آن عبور کنیم و نه آن قدر پیچیده که از عهده ارتباط برقرار کردن با آن برنیاییم. توجه ما را جلب می کند اما قطعاً چنین جذابیتی را برای هم عصران خود نداشته است.
رویکرد معطوف به خواننده هر چند روشنگر است اما مسأله را توجیه نمی‌کند به این دلیل ساده که متون قدیمی زیادند اما کدامشان با اقبال تاریخ بیهقی مواجه شده‌اند؟! اصل مسأله در خود اثر نهفته است.


ب) چرا زبان بیهقی شاعرانه است؟
همان‌طور که گفته شد ویژگی‌هایی در خود متن تاریخ بیهقی است که این متن را نسبت به سایر متون کهن برتری می‌دهد. بعضی از این ویژگی‌ها دلایل زبانی و یا ادبی دارند.
نگرش اخلاقی و حرفه‌ای بیهقی در نگارش تاریخ، خالق بعضی دیگر از ویژگی‌هاست. جبر جامعه نیز الزاماتی را برای بیهقی ایجاد کرده که به خلق زیبایی منجر شده است. نکته آخر اینکه تاریخ بیهقی از آن دست کتب تاریخی است که مورخ، خود در وقایع تاریخی حاضر بوده است. پس بیهقی نمی‌توانسته بی‌طرف باشد اما در عین حال سعی می‌کرده بی‌طرفانه عمل کند.این پارادوکس خالق زیبایی شده است. در ادامه هر کدام از ویژگی‌ها، جداگانه بررسی می‌شوند.
ویژگی‌های زبانی و ادبی‌
زبان و ادب در این نوشتار، مترادف فرض نشده‌اند. به نظر نگارنده هر گاه کلمات برای برقراری ارتباط استفاده شوند، ما در حوزه‌ زبان قرار داریم اما آنجایی که کلمات در خدمت خلق زیبایی و تأثیرگذاری به مخاطب باشند، قدم به دنیای ادبیات گذاشته‌ایم، بدیهی است در چنین حالتی هم ارتباط وجود دارد اما تنها هدف، نیست.
غیر از اطناب که او در کتابش به ان اشاره می کند و شواهدی در ادامه می آوریم بیهقی در نوشتن نامه‌های اداری،بارها به تقلید خود از بونصر مشکان اشاره کرده است و این که او نامه‌های بونصر مشکان را نمونه اعلای نثر اداری می‌دانسته است و از منشوری که بونصر می‌نوشته است "نسختها نبشته می‌شده است" اما در نوشتن تاریخ به سرمشقی اشاره نکرده است. تنها می‌گوید دیگرانی که از او فاضل‌ترند، درگیر مهمات مملکتی‌اند ناگزیر او وارد این میدان شده است. آن تواریخی را هم که دیده است پسندیده، چه اندران زیادت و نقصان ‌کرده‌اند و آرایش آن خواسته‌اند.
ناگزیر بیهقی باید خلاق‌تر باشد و به طبع سلیم خود بیشتر اعتماد کند و زبان و سبک خود را، خود بسازد.
شاید اگر نویسنده‌ای دیگر بود، اثری خسته کننده از آب در می‌آمد اما این دبیر پیر آن قدر تجربه و اعتماد به نفس دارد که از هر عاملی در جهت غنای زبان اثر خود بهره بجوید.
زبان عربی در دربار غزنه، زبان دربار است. اما هنوز بسیاری از نامه‌های درباری به فارسی نوشته می‌شود. بیهقی علاوه بر تسلط به این دو زبان رسمی، آبشخور دیگری هم دارد و آن جامعه است. بررسی اصطلاحات زبان گفتاری مردم عصر، خود نیازمند تحقیق مستقل و مفصلی است اما برای نمونه ببینید کدام عبارت بهتر از این می‌تواند، بیچارگی عبدالرحمان فضولی را بیان کند: "مادرمرده و ده درم وام!" بیهقی از هیچ از یک امکانات خود چشم نمی‌پوشد. زبان سخنوری عربی و فارسی، اصطلاحات و دقت بیان دبیری، کنایات و اصطلاحات زبان عامه، همه در کنار هم معجونی مفرح ساخته است.
کتاب قدیمی
تشبیه در آثار بیهقی بیشتر از هر آرایه ‌دیگری مورد توجه قرار گرفته است. این تشبیهات اغلب قرار دادی نیستند و بیشتر به معنی و اهمیت آن می‌افزایند. تسجیع در این دوره حداقل در کتب تاریخ بلای جان نثر شده است اما از آرایه‌های لفظی نمونه‌های قابل توجهی از واج‌آرایی یا دقیق‌تر "صدا معنایی" ، یافت می‌شود. مثلاً محمود در خشم می‌گوید: "بدین خلیفه‌‌ خرف شده بباید نبشت..." که تکرار صدای "خ" عصبانیت را القا می‌کند. توصیف‌های او نیز در نهایت دقت و تأثی هستند. استفاده او از کنایات نیز بجا است و تنها یک منظور ندارد. او با کنایه هم تأثیر کلام خود را بیشتر می‌کند مانند "حره ختلی، عمش، خود سوخته‌ او بود"، و هم اینکه در مواردی که صراحت، ناخوشایند یا دردسر ساز است، خود را از مخمصه می‌رهاند، مانند وقتی که از خست سلطان در اواخر عمر می‌گوید: "و ابتدای روزگار بافراط‌ تر می‌بخشید و در آخر روزگاران آن، و لختی سست گشت".اما مجاز و استعاره را کمتر به کار می برد.
نقل‌قول‌هایی که او از مکالمات افراد می‌کند، زبان او را تصویری و زنده نشان می‌دهد، گویی ما می‌توانیم سلطان محمود غزنوی را ببینیم که با صورت برافروخته و رگهای برآمده فریاد می‌زند: "بدین خلیفه خرف شده بباید نبشت که من از بهر قدر عباسیان انگشت در کرد‌ه‌ام در همه جهان و قرمطی می‌جویم و آنچه یافت آید و درست گردد به دار می‌کشند".


ویژگی‌های اخلاقی و حرفه‌ای‌
هنوز هم کم نیستند کسانی که تاریخ را معلم انسان‌ها می‌دانند و مطمئناً بیهقی با ایشان موافق است. با این حساب بیهقی صرفاً گزارشگر وقایع نیست. او در مقام مورخ برای خود رسالت اخلاقی نیز قائل است. او بارها به عبرت گرفتن از تاریخ اشاره کرده است. "و من که بوالفضلم، کتاب بسیار فرونگریسته‌ام، خاصه اخبار و از آن التقاط‌ها کرده، در میانه‌ این تاریخ‌ها چنین سخن‌ها از برای آن آرم تاخفتگان و بدنیا فریفته‌شدگان بیدار شوند" این است که از اطناب باکی ندارد زیرا "سخن هر چه دراز شود از نکته و نادره خالی نباشد".
لازمه‌ این عبرت‌پذیری از تاریخ، متأثر شدن از وقایع تاریخی و باور کردن آن‌هاست.
بیهقی که خود از ماجراهایی که دیده است تأثیر پذیرفته، سعی می‌کند خواننده را نیز متأثر سازد. یکی از راه‌های تأثیرگذاری، تذکر مستقیم این نکته است که این وقایع ارزش فکر کردن و عبرت گرفتن را دارند. اما بیهقی روش کارآمدتری هم دارد. او آگاهانه یا ناآگاهانه، غیر مستقیم خواننده را تحت تأثیر قرار می‌دهد و برای این کار از شگردهای ادبی استفاده می‌کند.
گویا داستان‌هایی که بیهقی را تحت تأثیر قرار داده‌اند، پرداخت مفصل‌تر (و بعضاً هنری‌تری) دارند و در خلال آنها داستان‌های جنبی بیشتری درج شده است و یا از اشعار و امثله بیشتری به عنوان تزیین، سود می‌جویند. مشهورترین نمونه داستان حسنک وزیر است. این داستان علاوه بر پرداخت مفصلی که دارد، دو حکایت جنبی هم دارد: داستان عبدالله بن زبیر و داستان هارون‌الرشید و برمکیان. بیهقی در نقل این دو حکایت جنبی هم سخاوتمندانه قلم را به حرکت درآورده است.

دلیل این کار جدای از عبرت‌آموزی، باورپذیرتر کردن آنها و در نتیجه تأثیر‌گذارتر کردن آن‌هاست: "و این قصه هر چند دراز است، درو فایده‌هاست، و دیگر دو حال را بیاوردم که تا مقرر گردد که حسنک را در جهان یاران بودند بزرگ‌تر از وی، اگر به وی چیزی رسید که بدیشان رسیده بود، بس شگفت داشته نیاید. و دیگر اگر مادرش جزع نکرد و چنان سخن گفت، طاعنی نگوید که این نتواند بود".
الزامات اجتماعی و مصادیق آن‌
چگونه می‌شود هم سری سبز داشت هم زبانی سرخ مخصوصاً اگر زبان به نفع صاحبان تیغ‌های درخشان نگردد؟ بیهقی در کشاکش شیفتگی به حقیقت‌نگاری و حب ذات چه می‌تواند بکند؟! آنچه از تاریخ بیهقی بر می‌آید این است که ابوالفضل بیهقی در پی بیان حقیقت به هر روشی نیست. عمری زندگی در دسیسه‌کده غزنویان او را آموخته است که محتاط باشد. از آن سوی، بیشتر اطلاعات و انتقادات از غزنویان، به سبب همین تاریخ بیهقی است. او چگونه‌ معایب دربار غزنه و حتی شخص سلطان را گزارش کرده و خود به سلامت مانده است؟!
قبل از بررسی این مسأله توجه به احوالات ابوالفضل بیهقی در ایام نوشتن تاریخ خود خالی از فایده نیست. تواضع و بزرگواری ذاتی بیهقی که همیشه روحیه‌ای متعادل و میانه‌رو داشته، در سنین پیری - یعنی ایام تحریر این تاریخ - از او نویسنده‌ای منصف ساخته بوده است. مردی که در طول حیات خود آزار موجودی را نخواسته است چگونه می‌شود در وقت پیری دشمن‌تراشی کند؟ از آن سوی هم الزام حرفه‌ای‌اش او را به گفتن همه حقیقت برمی‌‌انگیزد، پس چاره‌ این پارادوکس این است که ابتدا محاسن هر کس را بگوید، آنهم به تفصیل، بعد از آن معایب ذکر ‌شود البته به اختصار. این روش حتی در مورد بوسهل زوزنی نیز بکار گرفته شده است: "این بوسهل مردی امام‌زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی ‌مؤکد شده - ولاتبدیل خلق‌الله- و با آن شرارت دلسوزی نداشت".
البته در مورد سلطان قضیه فرق می‌کند، یعنی با استفاده از روش مذکور، هم نمی‌شود از سلطان انتقاد کرد و در امان بود. ترس از گفتن حقایق به صورت مستقیم و الزام به بیان آن، به خلق نوعی بیان غیرمستقیم و کنایی منجر شده است. البته این نوع کنایه در هیچ یک از تعاریف سنتی علم بیان نمی‌گنجد چون واحدش یک قصه است نه یک جمله یا عبارت. برای فهم این نوع کنایه شما باید حداقل یک داستان را کامل بخوانید.در اینگونه موارد بیهقی هر چه را که می‌خواسته بگوید از زبان وزیر و دبیر نقل کرده است و خود عملاً هیچ از خود نگفته است. و شکستها و ناسازگاری ها را یا به نقل خود سلطان آورده و یا بعد از اشاره به انها تقدیر را شماتت کرده است.
نکته دیگری هم هست جدای از گلچین کردن جزئیات. نه بیهقی و نه هیچ بنی‌بشری این قدر صاحب حافظه نیست که مکالمه ده‌هانفر را بعد از سال‌ها عیناً نقل کند. نمی‌خواهم بگویم این مکالمه‌ها، زاده تخیل بیهقی‌اند، نه این صحبت‌ها رخ داده‌اند اما آیا دقیقاً به همین صورت و ترتیب و لحن؟! آیا ذهن بیهقی هیچ تأثیری در نقل این قول‌ها نداشته است؟

به این ترتیب بیهقی در فضایی که نمی‌تواند از رمزگان مستقیم زبان برای انتقال پیام خود سود بجوید به ادبیات متوسل می‌شود و با استفاده از فضاسازی، ترتیب حوادث، گفت‌و‌گو و کنایه، پیام خود را منتقل می‌کند.


بیهقی مورخ بی‌طرف؟!
مورخ - یا هر انسان دیگری - می‌تواند منصف باشد اما بی‌طرف هم می‌تواند باشد؟! من فکر نمی‌کنم. حداقل در مورد بیهقی این چنین نیست. بدیهی‌ترین دلیل بی‌طرف نبودن او این است که او از بین این همه گزینه‌ موجود برای تاریخ‌نگاری، وقایع نگاری غزنویان را برمی‌گزیند در حالی که می‌دانیم مثلاً اگر می‌خواست تاریخ امویان را بنویسد، برایش غیرممکن نبود. اما او منصف است و بسیار هم منصف است.


انصاف خصلت خوبی است

که در اینجا هیچ ربطی به کار ما ندارد. آن چه برای ما جالب توجه است و باعث خلق زیبایی شده، این است که بیهقی علی‌رغم بی‌طرف نبودن می‌خواهد پرستیژ بی‌طرفی را برای خود حفظ کند. البته چون ما عادت داریم وقتی کسی در بدگویی افراط می‌کند، او را بی انصاف بدانیم، کمی سخت است جانبداری ظریف بیهقی را درک کنیم.
روح بزرگوار بیهقی به راحتی می‌تواند بدی‌ها را تحمل کند اما در مقابل خوبی‌ها، مخصوصاً اگر آن خوب، دینی هم بر گردن بیهقی داشته باشد، شدیداً ناتوان است. با این که بیهقی در باب همه منصفانه سخن گفته است اما به نظر می‌رسد آنها که به بیهقی بدی کرده‌اند، منصفانه‌تر مورد قضاوت قرار گرفته‌اند. تنها یک خصلت است که بیهقی اصلاً از آن نمی‌گذرد و آن کافر نعمتی است. مقایسه دو نفر بسیار راهگشاست: بوسهل زوزنی و بونصر مشکان. بیهقی اگر می‌خواست از بوسهل بد بگوید می‌توانست کتابی به همین اندازه که الا‌ن در دست است بنویسد. چه، گویا بوسهل عادت داشته با هر کس یک‌بار احوال‌پرسی کرده روزی نیشی به او بزند اما بیهقی خیلی کمتر از آنکه ممکن بوده به نقل سیئات اخلاقی او پرداخته. در مقابل بونصر مشکان است که تاریخ بیهقی تا لحظه مرگ بونصر، مشحون از ستایش اوست اما فقط به دو صفت او اشاره شده است: یکی انقباض او و دیگری مال دوستی او که البته صفت اولی همراه با درایت و مردمداری اوست و این دو خصلت پسندیده، عذرخواه آن یک رذیله هستند. اما مال دوستی او گویا چنان مشهور بوده است که بوالحسن عبدالجلیل وقتی می‌خواهد "امیر دل بر وی [بو نصر] گران‌تر کند" نقشه‌‌ای می‌کشد تا سلطان از بونصر مشکان اسب و استر بخواهد. بونصر چنان برمی‌آشوبد که "آب [تف] به آسمان می‌اندازد و بوالحسن را فلان فلان شده" می‌گوید. نمی‌دانیم آ‌یا واقعاً بوالحسن توطئه‌ای کرده بوده یا نه، اما بیهقی قصد توطئه بوالحسن را پیش از عکس‌العمل‌های بچه‌گانه‌ بونصر می‌آورد تا حداقل این اضطراب معانی در قبال توطئه‌ای ناجوانمردانه ابراز شده باشد نه برای از دست دادن چند اسب و استر. بیهقی نمی‌تواند این واقعه را نگوید، پس سعی می‌کند به آبرومندانه‌ترین وجه ممکن آن را نقل کند. بعد هم پس از این قضیه، داستان مرگ بونصر است که به این بهانه بیهقی لختی قلم را بر وی می‌گریاند، و فصلی مشبع در تعزیت بونصر مشحون از اشعار فارسی و عربی می‌آورد و در اظهار محبت و بندگی به او. راستی را که بیهقی شاگردی حق‌گزار بوده است!

او همچنین ماجراهایی را که خود می‌پسندیده با همدلی بیشتری نقل می‌کند، یک نمونه بسیار عالی، سخن مادر حسنک است وقتی خبر مرگ فرزند را می‌شنود: "بزرگا مردا که این پسرم بود".مصوت‌های بلندی که در این جمله پشت‌سرهم آمده‌اند، هر خواننده‌ای را وا می‌دارد که هم ناله با مادر حسنک - و شاید بیهقی - آه بکشد!
در پایان این مختصر، احتمالاً این اشکال به نظر خواننده خواهد رسید که مقاله بیشتر بررسی وجوه ادبی تاریخ بیهقی بود تا جنبه شاعرانه آن. هدف این مقاله نیز قطعاً بررسی وجوه شاعرانه نثر بیهقی نیست، هدف ما بررسی ویژگی‌هایی بود که برای شاعر امروزی، و برای شعر امروز جالب توجه و تأثیرگذار است و تحلیل چگونگی و علت آنها. در این فرآیند ما با ویژگی‌هایی روبه‌رو شدیم که دقیقاً در حوزه‌شعر قرار داشتند مانند زبان آشنایی زدایی شده بیهقی برای خواننده امروزی یا ویژگی‌های ادبی نثر تاریخ بیهقی. برخی دیگر از مسائل مطرح شده، دقیقاً به شعر مربوط نمی‌شدند مانند الزامات اخلاقی یا سیاسی بیهقی. ما این مباحث را نیز همراه با سایر مباحث مطرح کردیم زیرا قصد ما بیان شیوه‌های تأثیرگذاری بیهقی بود و اگر از لفظ "شعر" یا "شاعرانه" استفاده کردیم، منظور تأثیرگذاری از طریق شگردهای هنری بوده است. ویژگی‌هایی که بیهقی آنها را خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه در نثر خود جای داده است و از آنها برای بیان هر آنچه که نتوانسته صریحاً بیان کند، یا حتی نخواسته، استفاده شده است. مسائلی چون تکنیک‌های روایت کمتر بسط یافتند چون بیشتر به حوزه‌ ادبیات داستانی مربوط می‌شوند، لذا به این قضیه تنها اشاره‌ای شده است، آنهم از جهت استفاده‌ای که از این تکنیک، گهگاه در شعر (مخصوصاً معاصر) به جهت. درک الزامات اجتماعی و مضامین آن می‌شود.
در پایان اگر بخواهم برای اثری به نام تاریخ بیهقی تنها یک صفت ذکر کنم که آن را در گذر ایام همچنان مورد عنایت اهل فضل و هنر قرار داده است، چه از نظر محتوایی و چه از نظر زبانی، آن ویژگی، تعادل است. شما نمی‌توانید تاریخ بیهقی را بخوایند و همیشه تصویر پیرمردی سرد و گرم چشیده و متین را در ذهن نداشته باشید.

بن مایه:
1. تاریخ بیهقی
2. موسیقی شعر
3. سبک‌شناسی بهار (جلد 2)
4. سبک‌شناسی نثر
5. زمانه و زندگی و کارنامه‌ بیهقی
6. سبک‌شناسی نثر، دکتر سیروس شمیسا
7.نگاهی تازه به بدیع، دکتر سیروس شمیسا،


نویسنده :حنیف افخمی ستوده‌

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۱:۵۸
رضا حارث ابادی

تحول معنایی در واژه­های تاریخ بیهقی

تحول معنایی در واژه­های تاریخ بیهقی

 زبان مجموعه­ای نظام­مند و به­هم­پیوسته است که در عین یکپارچگی و تشکّل، پیوسته در حال تکامل و دگرگونی و پویایی است. این تکامل و دگرگونی و پویایی و تحوّل در واژگان هر زبان نیز جاری است. به همین سبب است که در مطالعه­ی تاریخی هر زبان در کنار واژه­هایی که از قدیم­الایام تا کنون معنای خود را حفظ کرده­اند، به واژه­هایی برمی­خوریم که در گذشته در معنایی به کار رفته­اند و امروز به معنای دیگری به کار می­روند یا واژه­هایی که اصولاً وجود نداشته و در دوره­های اخیر ساخته شده­اند. همچنین برخی واژه­ها در متون کهن مشاهده می­شوند که در نوشته­های امروزی اثری از آنها نیست و متروک شده­اند.

 نگارنده  این مقاله در صدد است  تا تحول معنایی واژه­های زبان فارسی را با تکیه بر تاریخ بیهقی که یکی از کهن­ترین متون نثر فارسی در قرن پنجم هجری است، بررسی کند. در این تحقیق واژه­های این اثر مکتوب فارسی به تفکیک از نظر حفظ معنای گذشته­ی واژه در زبان امروز یا تحول آن در گرفتن معنای جدید به همراه معنای گذشته یا عدم کاربرد واژه در معنای گذشته و پذیرفتن معنای جدید یا متروک شدن کلی آنها در زبان فارسی امروز و نظایر آن بررسی می­شود. این پژوهش مبیّن میزان و چگونگی تحول و تکامل در واژه­های زبان فارسی و ابعاد و گونه­های آن در یک مطالعه­ی تاریخی است.

 

کلیدواژه: تاریخ بیهقی، تحوّل معنایی واژه، زبان فارسی، واژگان فارسی.

با نگاهی به فرهنگ­لغتهای زبان فارسی به فهرستی گاه طولانی از معانی واژه­ها برمی­خوریم. این معانی متعدد همه، به یکباره، از زمان پیدایش آن واژه در زبان فارسی از آن فهمیده نمی­شده­اند. به بیان دیگر، ممکن است واژه­ای برای بیان یک معنی خاص در زبان فارسی ساخته شده باشد؛ پس از آن به دلایلی همچون خاصیت پویایی زبان یا برخی عوامل بیرونی، معانی جدیدی برای همان واژه شکل گرفته باشد و این گونه است که مثلاً برای هرکدام از واژه­هایی همچون: «پیش»، «بار»، «پیچیدن» در لغت­نامۀ دهخدا و فرهنگ لغت معین بیش از ده معنی ذکر شده است و البته امکان افزوده شدن معانی جدید به آنها هم به مرور زمان وجود دارد.

به هر حال با بررسی متون موجود در دوره­های تاریخی، به این نتیجه می­رسیم که زبان فارسی از نظرگاه­های متعددی همچون: تلفظ، صرف و نحو و واژگان و معانی واژگان تغییر یافته است. (ابوالقاسمی، 1379: 14)

 تغییر و تحولات زبان، گاهی درونی است و گاهی بیرونی. تحولات درونی زبان، در درون آن و بدون دخالت عوامل خارجی انجام می­پذیرد. همچنان که کاربردهای مجازی و اصل «کم­کوشی» معانی جدیدی برای برخی واژه­ها پدید می­آورد. تحولات بیرونی زبان، تحولاتی است که بر اثر عوامل خارجی از جمله زبان­های بیگانه انجام می­گیرد. (همان: 15و35-34)

تحولات معنایی در واژگان زبان فارسی به صورتهای گوناگونی همچون: تخصیص معنایی، توسیع معنایی و تغییر معنایی رخ داده است. (صفوی، 1383: 196-195) مثلاً در تاریخ بیهقی «جامه» هم به معنی فرش و گستردنی و هم به معنی لباس به کار رفته است. اما این واژه بر اساس اصل تخصیص معنایی امروز فقط با معنی دوم آن یعنی لباس به کار می­رود. ولی واژۀ «کوشش» که در تاریخ بیهقی در معنی جنگ به کار رفته است، دچار توسیع معنایی شده و امروز در معنی هرگونه تلاش و کار به کار می­رود. از سوی دیگر، واژۀ «مهمات» که در تاریخ بیهقی به معنی کارهای مهم به کار رفته، امروز بیشتر در معنی تجهیزات جنگی به کار می­رود.

  نکتۀ قابل ذکر آن است که هنگام طرح چند معنایی در سطح واژه، باید به دو نوع چند معنایی همزمانی و در زمانی توجه داشته باشیم. هر واژه می­تواند در یک مقطع زمانی چند معنی داشته باشد و یا در طول زمان معانی متفاوتی بیابد. (همان: 113)

با این حال در این مقاله ذیل چهار عنوان به بررسی گونه­هایی از تغییر و تحول در معانی واژه­های تاریخ بیهقی می­پردازم. نخست واژه­هایی که از چند معنی آنها، یک معنی متروک شده و امروزه در آن معنی کاربرد ندارند و واژه به یک یا چند معنی دیگر خود امروزه نیز استعمال می­شود. البته در این جا قصد احصای همۀ معانی واژه­ها را نداشته­ام؛ بلکه فقط به یک معنی متروک و یک معنی متداول آن نظر داشته­ام.

 پس از آن از واژه­هایی سخن گفته­ام که معنی قدیم خود را حفظ کرده­اند و به دلایلی امروزه معانی جدیدی هم یافته­اند. دستۀ دیگر، واژه­هایی هستند که دچار تحول و تغییر مفنایی شده­اند و معنی کهن آنها استعمال ندارد. (حق­شناس، 1385: 102) به بیان دیگر، معنی قدیم این واژه­ها متروک شده و در زبان امروز فارسی به معنی جدیدی غیر از آنچه در تاریخ بیهقی استعمال شده­اند، به کار می­روند. البته این تحقیق فقط به تاریخ بیهقی و فارسی امروز نظر دارد و گرنه با بررسی متون دوره­های پس از عصر بیهقی می­توان به زمان متروک شدن معانی کهن این گونه واژه­ها و نیز پیدایش معنای جدید برای آنها پی برد. در پایان هم از واژه­هایی سخن گفته­ام که در تاریخ بیهقی کاربرد داشته­اند اما امروزه کاربردی ندارند و متروک شده­اند.

الف ـ واژه­هایی با چند معنی که یک معنی آنها متروک شده و یک معنی آنها مستعمل است:

(این واژه­ها در تاریخ بیهقی به هر دو معنی به کار رفته­اند؛ اما معنی اول نسبتاً متروک شده است و آنها در زبان فارسی امروز اغلب در معنی دوم استعمال می­شوند.)

● آب

معنی متروک: آبرو

 همه ی خراسان درین شهر بسته است و اگر مخالفان این را بگیرند آب به یکبارگی پاک بشود. (بیهقی، 1374: 3 /967)                

معنی مستعمل: مایع آشامیدنی

آواز دادند که در حصار پنج چاه است که لشکر را آب تمام دهد. (بیهقی، 1374: 3/ 963)

● التماس

معنی متروک: جستن

ما نیز آنچه شرط دوستی و یگانگی است چنانکه التماس کرده آید به جای آریم. (بیهقی، 1374: 1/259)

معنی مستعمل: تضرع و خواهش کردن

از این مرد بسیار عذر خواست و التماس کرد تا از این حدیث با خداوندش نگوید. (بیهقی، 1374: 1/210)

● انداختن

معنی متروک: مشورت و رایزنی کردن

انداختند تا بر کدام راه به درگاه آیند. (بیهقی، 1374: 3/880)

معنی مستعمل: پرتاب کردن

مسعود... خشت بینداخت. (بیهقی، 1374: 1/177)

● بددل

معنی متروک: ترسو

امیر گفت شاگردان بددل و بسته­کار باشند. (بیهقی، 1374: 2/475)

معنی مستعمل: بد باطن، بد نیت، بدخواه دیگران

چون بددل و بدگمان باشد...( بیهقی، 1374: 2/701)

● برداشتن

معنی متروک: حرکت کردن، مقام دادن

امیر شهاب الدوله از دامغان برداشت و به دیهی رسید... (بیهقی، 1374: 1/22)

برداشت کنم آن کسان را که در باب ایشان سیاست فرموده باشم. (بیهقی، 1374: 1/160)

معنی مستعمل: چیزی را برداشتن

تو سخن پدر ما بیش از این که گفتی برداری و فرونهی...( بیهقی، 1374: 2/411)

● بند

معنی متروک: زندان، رندانی

احمد ارسلان را فرمود تا آنجا بند کردند. (بیهقی، 1374: 1/61)

معنی مستعمل: ریسمان، زنجیر

امیر محمد از مهد به زیر آمد و بند داشت. (بیهقی، 1374: 1/61)

● جامه

معنی متروک: گستردنی و فرش

باغ خُرَمک را جامه افگندند و نزل ساختند. (بیهقی، 1374: 3/883)

معنی مستعمل: لباس

حسنک را فرمودند که جامه بیرون کش. (بیهقی، 1374: 1/234)

● خشت

معنی متروک: نیزۀ کوچک، زوبین

مسعود... خشت بینداخت. (بیهقی، 1374: 1/177)

معنی مستعمل: آجر خام

دانست که خشت از جای خویش برفت. (بیهقی، 1374: 1/282)

● دریافتن

معنی متروک: تلافی و تدارک و جبران کردن

پس اگر به خلاف آن باشد از ما دریافتن ببینید فراخور آن. (بیهقی، 1374: 1/18)

معنی مستعمل: فهمیدن (دریافته: صاحب فهم)

بوسهل حمدوی مردی کافی و دریافته است. (بیهقی، 1374: 1/199)

● دست

معنی متروک: مسند

دبیران آمده بودند و سخت به رسم نشسته برین دست... (بیهقی، 1374: 1/207)

معنی مستعمل: عضو بدن

چنانکه دست در روی احمد انداخت. (بیهقی، 1374: 2/462)

● دیدار

معنی متروک: چهره و صورت

با این همه قدی و دیداری داشت سخت نیکو. (بیهقی، 1374: 1/244)

معنی مستعمل:رؤیت کردن، دیدن

چون دور برفت و هنوز در چشم دیدار بود بنشست. (بیهقی، 1374: 1/62) بنده به مقدار دانش خویش و آنچه دیدار افتاده است وی را و داند باز گوید. (بیهقی، 1374: 2/620)

● ساختن

معنی متروک: آماده کردن، آماده شدن

قوم بجمله بپراگندندو ساختن گرفتند. (بیهقی، 1374: 1/9)

 معنی مستعمل: بنا کردن

بنه ها بجمله آنجا آوردند و دیوانها آنجا ساختند. (بیهقی، 1374: 2 / 437)

● شد

معنی متروک: رفت

خرسان اینجا از دست ما بشد. (بیهقی، 1374: 3/973)       

معنی مستعمل: فعل ربطی 

یحیی و همه مردمان خاموش شدند. (بیهقی، 1374: 2 /642)

● شکوه

معنی متروک: ترس و بیم

قوم محمودی از این فروگرفتن علی نیک بشکوهیدند. (بیهقی،1374: 1/50)

معنی مستعمل: عظمت و بزرگی، شوکت

بار داد بار دادنی سخت بشکوه. (بیهقی، 1374: 1/32)

● کار

معنی متروک: جنگ

پیل نر را از آنِ ما که پیش کار بود به تیر و زوبین افگار و غمین کردند. (بیهقی، 1374: 2/682)

معنی مستعمل: عمل

امیر بنشستی و در این باب تا شب کار می­راندی. (بیهقی، 1374: 3/926)

● مشهد

معنی متروک: پیش چشم

این جواب به مشهد من داد که عبدالغفارم. (بیهقی، 1374: 1/182)

معنی مستعمل: محل شهادت، مشهد الرضا

وصیت بکرد تا تابوتش به مشهد علیِ موسی الرضا رضوان الله علیه بردند به طوس. (بیهقی، 1374: 3/870)

● مصلا

معنی متروک: جانماز، سجاده

برخاست و آب و طشت خواست و مصلای نماز و دهان بشست. (بیهقی، 1374: 3/991)

معنی مستعمل: محل خواندن نماز، نمازگاه مردم شهر

در شهر خلیفه شهر را فرمود داری زدن بر کران مصلای بلخ فرود شارستان. (بیهقی، 1374: 1/233)

● نالیدن

معنی متروک: بیمار شدن

پس نالان شد به علت بواسیر. (بیهقی، 1374: 1/246)

معنی مستعمل: شکوه و شکایت کردن

بترسید و با امیر خراسان بنالید. (بیهقی، 1374: 3/973)

ب ـ واژه­هایی که با حفظ معنی گذشتۀ خود، در فارسی امروز معنی جدید هم گرفته­اند:

● بوق

معنی گذشته: نای بزرگ

فرمود تا دهل و بوق بزدند. (بیهقی، 1374: 2/680)

معنی جدید: ابزاری در خودرو برای هشدار

● پایگاه

معنی گذشته: مقام و مرتبه

علی تا این غایت نه آن کرد که اندازه و پایگاه او بود. (بیهقی، 1374: 1/50)

معنی جدید: مقر نظامی

● حجاب

معنی گذشته: مانع

درِ سرا گشاده است و هیچ حجاب نیست. (بیهقی، 1374: 1/207)

معنی جدید: پوشش بدن انسان

● سپر

معنی گذشته: وسیله جنگی

بایتگین نیز رفته بود با سپری به یاری دادن. (بیهقی، 1374: 3/891)

معنی جدید: وسیله ای در خودرو

● معاینه

معنی گذشته: به چشم دیدن

آنچه گویم از معاینه گویم. (بیهقی، 1374: 1/204)

معنی جدید: بررسی بدن بیمار توسط پزشک

ج ـ واژه­هایی که معنی گذشتۀ آنها متروک شده، در فارسی امروز به معنی جدیدی به کار می­روند:

● آچار

معنی متروک: انواع ترشی

آچار بسیار و کرباسها از دست­رشت پارسازنان پیش آورد. (بیهقی، 1374: 1/179)

معنی جدید: ابزاری که بدان پیچ و مهره باز کنند.

● آهنگ

معنی متروک: قصد، قصد حمله

روز ما آهنگ قلعه کردیم. (بیهقی، 1374: 1/59)

معنی جدید: صدا، موسیقی، ترانه

● احتمال

معنی متروک: بردباری، بار بردن

قائد به سلام خوارزمشاه آمد و مست بود و ناسزاها گفت و تهدیدها کرد خوارزمشاه احتمالکرد. (بیهقی، 1374: 2/471)

معنی جدید: ظن و گمان

● ارتفاع

معنی متروک: برداشت محصول، حاصل و درآمد

اندیشۀ آن بدارد و ارتفاعات آن را حاصل می­کند... (بیهقی، 1374: 1/33)

معنی جدید: بلندی

● اقبال

معنی متروک: توجه و عنایت نمودن

امیر بر وی اقبالی کرد سخت بزرگ. (بیهقی، 1374: 1/22)

معنی جدید: شانس و بخت

● بدرقه

معنی متروک: نگهبان و راهنمای قافله

نامه رفت به بدرِ حاجب تا با ایشان بدرقۀ راه بیرون کند. (بیهقی، 1374: 3/941)

معنی جدید: مشایعت، رفتن مسافتی در پی مسافری یا مهمانی برای حرمت او

● تقدیر

معنی متروک: اندازه گرفتن

چنان باید که هم بر این تقدیر از قصدار به زودی بروی. (بیهقی، 1374: 2/400)

معنی جدید: قدردانی کردن

● تنبیه

معنی متروک: آگاه کردن

بسیار تنبیه و انذار و عظات نمود و او را گسیل کرد. (بیهقی، 1374: 3/914)

معنی جدید: مجازات کردن و کتک زدن

● جاندار

معنی متروک: سلاحدار، نگهبان جان پادشاه

غلامی که او را قماش گفتندی و شمشیردار بود و در دیوان او را جاندار گفتندی. (بیهقی، 1374: 1/177)

معنی جدید: موجود زنده، جانور

● جمعیت

معنی متروک: آرامش و فراغ دل

مرد خردمند...آن است که او به رای روشن خویش به دل یکی بود با جمعیت. (بیهقی، 1374: 1/158)

معنی جدید: انبوهی از مردم

● حضرت

معنی متروک: درگاه پادشاه

قضات و صاحب بریدانی که اخبار انها می­کنند اختیار کردۀ حضرت ما باشند. (بیهقی، 1374: 1/66)

معنی جدید: عنوانی برای احترام قبل از اسامی بزرگان

● خارجی

معنی متروک: کسی که علیه حاکم وقت شورش کند

متغلبان را که ستمکار و بدکردار باشند خارجی باید گفت. (بیهقی، 1374: 1/153)

معنی جدید: بیگانه، تابع کشور دیگر

● دبیر

معنی متروک: نویسنده و کاتب

ایشان...دبیری نیک بکردندی و لیکن این نمط که از تخت ملوک به تخت ملوک باید نبشت دیگرست. (بیهقی، 1374: 1/64)

معنی جدید: معلم دبیرستان، کارمند صاحب مقام در سفارت خانه

● دل­شدگان

معنی متروک: غم زدگان، پریشانها

بر کرانۀ آب فرود آمدیم بی­ترتیب چون دل­شدگان و همۀ مرده نومید شده. (بیهقی، 1374: 3/951)

معنی جدید: عاشقها و افراد شیدا

● دولت

معنی متروک: بخت و اقبال

اما دولتی بود ما را که بر جای فرود آمدند و در دنبال ما نیامدند. (بیهقی، 1374: 3/915)

معنی جدید: حکومت

● رعنا

معنی متروک: کم عقل، احمق

در شراب آمدند و رعناییها می­کنند. (بیهقی، 1374: 1/269)

معنی جدید: زیبا

● زحمت

معنی متروک: ازدحام و شلوغی

راه تنگ بود و زحمتی بزرگ از گذشتن مردم. (بیهقی، 1374: 1/209)

معنی جدید: رنج و عذاب و سختی

● ساکن

معنی متروک: آرام و بی­حرکت

آلتونتاش...قوی­دل و ساکن گشت و بیارامید و دم در کشید. (بیهقی، 1374: 1/52)

معنی جدید: مسکن گرفته در جایی، ایستاده

● شوخ

معنی متروک: گستاخ

ای آزادمردان،‌ چون روز شود خصمی سخت شوخ و گربز پیش خواهد آمد. (بیهقی، 1374: 2 / 483)

معنی جدید: بذله­گو

● علامت

معنی متروک: درفش، علم

جنگ به غایت گرم شد که یک علامت سیاه از بالا بگسست با سواری دو هزار زره­پوش. (بیهقی، 1374: 3/906)

معنی جدید: نشان

● فرمان یافتن

معنی متروک: مردن

خبر آمد که سلطان محمود فرمان یافت. (بیهقی، 1374: 1/22)

معنی جدید: دستور یافتن برای انجام کاری

● گرانی

معنی متروک: مشقت، آزار

ابرام و گرانی می­باید کشید اگر سخن را دراز کشم. (بیهقی، 1374: 2/422)

معنی جدید: بالا بودن قیمت

● مرتفع

معنی متروک: گرانبها

پنجاه پاره جامۀ نابریدۀ مرتفع. (بیهقی، 1374: 1/40)

معنی جدید: بلند

● مُشرِف

معنی متروک: جاسوس، ناظر

امیر محمود...مشرفی داشت که با این امیر فرزندش بودی پیوسته. (بیهقی، 1374: 1/173)

معنی جدید: جای بلند

● مهمات

معنی متروک: کارهای مهم

به دیوان باید رفت که مهمات ملک بسیار است. (بیهقی، 1374: 1/54)

معنی جدید: تجهیزات جنگی

● وظیفه / وظایف

معنی متروک: حقوق، دستمزد، مقرری

مثال داد تا از وظایف و رواتب امیر محمد حساب برگرفتند. (بیهقی، 1374: 1/9)

معنی جدید: کار و مسئولیت

● هجا

معنی متروک: هجو و بدگویی

او را زشت گفتند بر منبرها و شعرا را فرمود تا او را هجا کردند. (بیهقی، 1374: 1/25)

معنی جدید: بخش، واحد زبانی در دستور زبان

د ـ واژه­هایی که در فارسی امروز به­کلی متروک شده­اند:

● آغالیدن: تحریک کردن

به نامه همه ولایتداران را بر ما آغالیدن گیرد. (بیهقی، 1374: 3/949)

●تبسط: گستاخی

مجلس ما از تسحب و تبسط وی برآساید. (بیهقی، 1374: 2/468)

● خیلتاش: لشکریانی که همه از یک خیل باشند

خیلتاش دررسید از اسب فرود آمد و شمشیر برکشید. (بیهقی، 1374: 1/175)

●سقط: دشنام گفتن

همچنین هر کسی را عیبی و سقطی گفتندی. (بیهقی، 1374: 1/268)

●شَغا: ترکش، تیردان

کمر و شمشیر و شغا و نیم­لنگ بر میان بسته. (بیهقی، 1374: 2/440)

● قفیز: پیمانه

بیست و اند هزار قفیز غله در کندوها انبار کرده. (بیهقی، 1374: 3/940)

●ملطفه: نامه مختصر و محرمانه

پیکی در رسید و ملطفه­های منهیان آوردند. (بیهقی، 1374: 3/949)

●یُخَه: نان تنک

خوانها به رسم غزنین روان شد از...ماهی و آچارها و نانهای یخه. (بیهقی، 1374: 1/286)

نتیجه­گیری

  زبان فارسی از دوره­های آغازین پیدایش تا امروز دچار تغییر و تحولاتی در سطوح آوایی، صرفی، نحوی و واژگانی شده است. واژه­هایی که در تاریخ بیهقی به کار رفته­اند در مقایسه با واژگان فارسی امروز تغییر و تحولاتی را نشان می­دهد که ما در این مقاله ذیل چهار عنوان از آنها سخن گفته­ایم: الف ـ واژه­هایی با چند معنی که یک معنی آنها متروک شده و یک معنی آنها مستعمل است. ب ـ واژه­هایی که با حفظ معنی گذشتۀ خود، در فارسی امروز معنی جدید هم گرفته­اند. ج ـ واژه­هایی که معنی گذشتۀ آنها متروک شده، در فارسی امروز با معنی جدیدی به کار می­روند. د ـ واژه­هایی که در فارسی امروز به­کلی متروک شده­اند.

تحولات معنایی در واژگان تاریخ بیهقی به صورتهای گوناگون همچون: تخصیص معنایی (در واژه­هایی نظیر: علف به معنی خورش مردم و ستور، مجرد به معنی سبکبار، مصلا به معنی سجاده و نمازگاه مردم شهر، جامه به معنی گستردنی و لباس)، توسیع معنایی (در واژه­هایی نظیر: کوشش به معنی جنگ، علامت به معنی درفش) و تغییر معنایی (در واژه­هایی نظیر: بدرقه، آچار، آهنگ، احتمال) رخ داده است. همچنین کاربرد مجازی در تغییر معنایی واژه­ها دخیل بوده است. مثلاً: «زحمت» (ازدحام و شلوغی) مجازاً (به علاقۀ سببیه) در معنی رنج و سختی به کار می­رود و همینطور «قحط» (خسکسال) در معنی نایابی کالا.

واژه­هایی در تاریخ بیهقی وجود دارد که گاهی با قاطعیت نمی­توان آنها را متروک دانست؛ زیرا گاهی برخی از آن واژه­های کهن و نسبتاً متروک در نوشته­های خواص و دوستداران متون کهن به کار می­روند. پس می­توان نتیجه گرفت که برخی واژه­ها به­کلی متروک شده­اند و برخی نسبتاً متروک. برخی دیگر از واژه­ها نیز فقط یک یا چند معنی آنها متروک شده و معانی دیگر آنها در زبان فارسی باقی مانده است و استعمال می­شود و حتی معانی جدید هم گرفته­اند. مثلاً کاربرد «دستور» به معنی وزیر متروک شده ولی دستور در معنی فرمان و رخصت و اجازه امروز هم به کار می­رود و معنی جدید (دستور زبان) هم به خود گرفته است. واژۀ «گرانی» نیز همین گونه است. گرانی امروز در معنی آزار و مشقت به کار نمی­رود ولی هم معنی سنگینی برای آن حفظ شده و هم در معنای جدیدی (بالا رفتن قیمت کالا) به کار می­رود. برخی از واژه­ها نیز کاربرد مستقل خود را از دست داده­اند و نسبتاً متروک شده­اند ولی در ساختمان کلمات مرکب به کار می­روند و معنایی قریب به معنای کهن خود را دارند. نظیر: «سوخته» به معنی عاشق که در ترکیب «دل­سوخته» استعمال می­شود. برخی واژه­ها هم فقط املای کهنی از آنها متروک شده و به شکل جدید و در همان معنی کهن به کار می­روند. نظیر: سفط (سبد).

منابع و مآخذ

ابوالقاسمی، محسن (1379): ریشه­شناسی (اتیمولوژی)، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ دوم.

بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین (1374): تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیب رهبر، سه جلد، تهران: انتشارات مهتاب، چاپ چهارم.

حق­شناس، علی­محمد و دیگران (1385): زبان فارسی3 (سال سوم آموزش متوسطه، شاخه ی نظری به استثنای رشته ی ادبیات و علوم انسانی)، تهران: شرکت چاپ و نشر کتب درسی، چاپ هشتم.

 صفوی، کورش (1383): درآمدی بر معنی­شناسی، تهران: سورۀ مهر، چاپ دوم.

منبع :

جناب آقای دکتر قاسم صحرایی استاد دانشگاه لرستان

وآقای علی محمدی­ نژاد ـ دانشجوی کارشناسی­ ارشد دانشگاه لرستان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۱:۵۳
رضا حارث ابادی

امثال و کنایات بیهقی در زبان امروز از نظر استاد ابوالقاسم جلیل پور

امثال و کنایات بیهقی در زبان امروز

ابوالقاسم جلیل پور

دیرینگی فرهنگ در گسترة حیات هر قوم گوناگونی نیازهای مادّی و معنوی آن قوم را در قالب سخن مکتوب، اعمّ از نظم و نثر، جلوه گر می سازد. به موازات این گونه سخنان سخته و پرداخته با استفاده از صنایع بدیعی و فنون بلاغی، در زبان عامّة مردم نیز سخنانی می توان یافت از مقولة مثل و مثل سایر و تعبیرهای کنایی که به نحوی بیانگر خواستها و آرزوهای آنان است.

گستردگی و پیشینة این گنجینة فرهنگی محدود به حدّ و مرز معیّنی نیست که بتوان خاستگاه و زمان پیدایش هر یک از عناصر آن همچنین هویّت پدیدآورندگان آن را بازشناخت. روشن است هر چه فراز و فرود حیات اقوام در گذرگاه تاریخ افزون تر و تجربه اندوزی از رویدادهای تلخ و شیرین زندگی بیشتر باشد، دامنة امثال و تنوّع آنها گسترده ترخواهد بود.

سخنانی از این دست به قالب مصراع یا بیت یا جمله و عبارتی کوتاه درمی آید و به درستی نمی توان دانست که از حوزة ادب رسمی به زبان محاوره راه یافته و به صورت مثل سایر رایج شده اند یا مناسبات اجتماعی مردم کوچه و بازار در ساخت و پرداخت آن نقش داشته و از زبان محاوره در شعر و نثر رسوخ کرده است. محتمل آن است که در این عرصه مبادله و داد و ستد دوجانبه صورت گرفته باشد.

مثل و کنایه در متون نظم و نثر فارسی گاه گسترة زمانی طیّ چندین قرن را درمی نوردد و، در زبان گفتار و نوشتار، از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود. در زبان فارسی، نمونه های متعدّدی از آنها را در بخش بر جای ماندة ، تصنیف خواجه ابوالفضل محمّد بن حسین بیهقی (385- 470)، مورّخ، ادیب و دبیر فاضل دربار محمود و مسعود غزنوی می توان یافت.

بیهقی، در این اثر، امثال و کنایاتی به کار برده که برخی از آنها با گذشت ده قرن، گاه با اندک تغییر در لفظ، در گفتار و آثار مکتوب به جا مانده است که شماری از آنها در این مقال نشان داده می شود.

دایة مهربان تر از مادر

دایة مهربان تر از مادر بودم.  (بیهقی، ص 59)

مَثَل: دایه ی مهربان تر از مادر را باید پستان برید.   (دهخدا، ص 9180)

دایه ی مهربان تر از مادر است. (بهمنیار، ص247)، کنایه از دلسوزی و محبّت بیگانگان بیش از خویشان  و نزدیکان.

امروز هم این تعبیر کنایی در زبان مردم به کار می رود.

شیر مرغ حاضر کردن

اگر به مَثَل شیر مرغ خواستی، در وقت حاضر کردی.   (بیهقی، ص 80)

شیر مرغ و جان آدمیزاد می طلبد.   (بهمنیار، ص 368)

شیر مرغ و جان آدمیزاد، کنایه از امر مُحال.   (معین، ذیل شیر مرغ)

شیر مرغ کنایه از امر محال باشد و با جان آدمی مرادف است. چنان که گویند: شیر مرغ و جان آدم.

(دهخدا، ص 12929)

گَزیدن کژدم

چون کژدم کار او گزیدن است به هر چه پیش آید.   (بیهقی، ص 104)

سعدی: نیش عقرب نه از ره کین است       اقتضای طبیعتش این است  (بهمنیار، ص 536)

کژدم از خُبث طبیعت بزند نیش به سنگ   (همان، ص 441)

کنایه از خباثت سرشت و شرارت ذاتی کسی.

گرم و سرد چشیدن

گرم و سرد روزگار چشیده.   (بیهقی، ص 424)

روزگار نادیده و گرم و سرد ناچشیده.   (همان، ص 888)

گرم و سرد فلک چشیدن، کنایه از جهاندیده، مجرّب و کار آزموده بودن.   (عفیفی، ص 2156)

سرد و گرم آزمودن و چشیدن، کنایه از فراز و فرود زندگی دیدن، خوبی و بدی جهان را دریافتن.

تجربه آموختن.   (دهخدا، ص 11976)

از حدیث حدیث شکافتن

از حدیث حدیث شکافد.   (بیهقی، ص 170)

از حرف حرف برمی خیزد.   (بهمنیار، ص 197).

الکلامُ یَجُرُّ الکلام.   (همان جا).

حرف حرف می آورد؛ سخن از سخن شکافد. حدیث از حدیث زاید. (دهخدا، ص 7770)

خرما به بصره بردن

مُحال باشد مرا که از این معانی سخن گویم، که خرما به بصره برده باشم. (بیهقی، ص 207)

زیره به کرمان می برد و چغندر به هرات.   (بهمنیار، ص 319).

زیره به کرمان بردن، نظیر خرما به بصره بردن؛ کنایه از کار بیفایده کردن. (دهخدا، ص 11538)

دو تیغ در یک نیام نگنجد.

دو تیغ به هیچ حال در یک نیام نتواند بود و نتوان نهاد که نگنجد.  (بیهقی، ص 279)

عطّار:  بیدل دیوانه گفتش ای نظام       کی دو تیغ آید به هم در یک نیام

بسنجید با:   ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. (گلستان سعدی) 

خشت از جای رفتن  

دانست که خشت از جای خویش برفت.   (بیهقی، ص 304)

بسنجید با:    تیری که از شست رها شد (از کمان رفت) برنمی گردد.   (بهمنیار، ص 159).

تیر از کمان چو رفت نیاید به شست باز        پس واجب است در همه کاری تأمّلی   (سعدی)

کنایه از کار از کار گذشتن.

به خواب دیدن 

و آن دو خامل ذکرِ کم مایه فریفته شدند بدان نواختی که یافتند و هرگز به خواب ندیده بودند.  (بیهقی، ص 283)

کنایه از تحقّق یافتن امری غیرقابل تصوّر.

اندازه نگرفته بریدن 

نخست ببرید و اندازه نگرفت.   (بیهقی، ص 340)

بسنجید با:   گز نکرده پاره می کند.   (دهخدا، ص 16882)

به خون کسی تشنه بودن 

به خون خوارزمشاه تشنه است.   (بیهقی، ص 402).

به خون کسی تشنه بودن، خواهان مرگ کسی بودن.   (دهخدا، ص 16882)

پوست باز کرده

این، پوست باز کرده، بدان گفتم تا خوابی دیده نیاید.   (بیهقی، ص450)

بسنجید با:   صاف و پوست کنده، صریح، آشکارا، روشن، بی کنایت.   (دهخدا، ص 13049)

به نرخ روز فروختن

این گوسپندان را به رباط کروان به نرخ روز فروختن معنی چیست؟   (بیهقی، ص 513)

نرخ روز، بهای عادلانه.   (دهخدا، ص 19809)

امروز هم تعبیر «به نرخ روز» به کار می رود از جمله در «نان به نرخ روز خوردن» کنایه از ابن الوقت بودن.

چون خر بر یخ ماندن  

چون به سخن گفتن و هنر رسند، چون خر بر یخ بمانند.   (بیهقی، ص 525)

چون خر بر یخ فروماندن، چون خر در گل فرو ماندن کنایه از عاجز و درمانده شدن. (عفیفی، ص 2614)

بسنجید با:   چون خر در گل فرو ماندن

از سایة خود ترسیدن  

عبدالجبّار از سایة خود می بترسد.   (بیهقی، ص 544)

هراسیدن از سایة خویشتن، کنایه از نهایت ترس و بیم داشتن.   (عفیفی، ص 2614)

این تعبیر کنایی امروز نیز به کار می رود.

دست راست و چپ خود را ندانستن (= نشناختن)

مردکی چون عراقی که دست راست خود از چپ نداند.  (بیهقی، ص 612)

دست چپ از راست نشناختن، کنایه از بی تمیز بودن و در تشخیص امور ناتوان بودن. (عفیفی، ص 967)

این تعبیر کنایی (با فعل شناختن) امروز نیز به کار می رود.

فدای یک تار موی کسی شدن

بنده و فرزندان و هر کس که دارد فدای یک تار موی خداوند باد.   (بیهقی، ص 617)

این تعبیر (کنایه از بسیار دوست داشتن و به جان فدا بودن) امروز نیز به کار می رود.

سر به دیوار آمدن  

چون پسر کاکو را سر به دیوار آمد و بدانست که به جنگ می برنیاید، عذرها خواست. (بیهقی، ص 617)

بسنجید با:   سرش به سنگ زمانه نخورده است.   (بهمنیار، ص 33)

سر به سنگ آمدن، کنایه از به تنگ آمدن، ناتوان و درمانده شدن.   (عفیفی، ص 1402)

سر به دیوار آمدن و سر به دیوار خوردن، مجازاً به رنج افتادن، صدمه دیدن، دچار مشکل شدن.                                                                                           (دهخدا، ص 11930)

تعبیر کنایی «سر به سنگ خوردن» امروزه به کار می رود.

آب رفته به جوی باز آمدن

به جویی که آب رفت، یک دوبار باز آید.   (بیهقی، ص 683)

بسنجید با:   آب از جو رفته باز آید به جو   (بهمنیار، ص 1)

آب رفته به جوی آمدن، کنایه از بازیافتن اعتبار و آبروی رفته.   (عفیفی، ص 21)

تعبیر کنایی «آب رفته به جو بازگشتن» امروزه به کار می رود.

سر بسته سخن گفتن

حاجب بگتغدی امیر را سربسته گفت که غلامان امروز می گفتند که ما بر اشتر پیداست چند توانیم بود.  (بیهقی، ص 826)

سر بسته سخن گفتن، کنایه از پوشیده و کنایت آمیز سخن گفتن، امروز نیز به کار می رود.

دندان تیز کردن  

دندان تیز کرده بودند صاحبدیوانی رسالت را.   (بیهقی، ص 845)

دندان به چیزی تیز کردن، کنایه از طمع ورزیدن، به طمع افتادن.   (عفیفی، ص 1044)

دندان به چیزی تیز کردن، به خود وعدة آن دادن، به طمع آن افتادن.   (دهخدا، ص 9794)

امروزه نیز به کار می رود.

پیچیده شدن کار  

این کار هر روز پیچیده تر است.   (بیهقی، ص 881)

کار پیچیده، درهم، مشکل، نه راست؛ سردرگم.   (دهخدا، ص 5145)

امروز نیز به کار می رود.

به چشم دیگر نگریستن

و تا بوسهل رفته بود، مرا می نشاندند در مجلس مظالم و به چشم دیگر می نگریست. (بیهقی، ص 882)

کنایه از تفاوت دیدن از روی مهر یا احترام.

امروزه نیز به کار می رود.

غربیل کردن 

از چپ و راست تیر روان شد سوی پیل تا مرد را غربیل کردند.  (بیهقی، ص 937)

کنایه از سوراخ سوراخ کردن با اصابت تیر.

بسنجید با:   «آبکش کردن» در اصطلاح عامیانة امروز.

مو در کار کسی نخزیدن  

وز بومنصور مستوفی شنودم و او آن ثقه و امین بود که موی در کار او نتوانستی خزید. (بیهقی، ص530)

بسنجید با:    مو به درزش نمی رود.   (بهمنیار، ص 515)

«موی لای درزش نرفتن» در تداول امروز.

کنایه از راستی و درستی قولی و کاری، و نهایت اعتماد به آن.

باد کسی نشستن  

سخن امیر همه با وی بود و باد طاهر و از آنِ دیگران همه بنشست.   (بیهقی، ص 28)

بسنجید با:   «باد کسی را خواباندن» یا «باد کسی خوابیدن» در تداول امروز.

باد کسی نشستن، از کبر و غرور و غـّرگی باز آمدن. باد کسی را خواباندن، وی را از غرور و تکبّر

فرود آوردن. (دهخدا، ص 3398)

مرگ حق است.

گفت: بدانید که مرگ حق است.   (بیهقی، ص 619)

بسنجید با:   مَثَل مرگ حق است ولی برای همسایه.   (دهخدا، ص 8028)

در باورداشت عوام، وقتی گوش کسی زنگ می زند، می گوید: مرگ حق است، لا اله الاّ الله.

منبع : فصلنامه سیاسی ، ادب و فرهنگی گیلان ما

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۱:۴۸
رضا حارث ابادی

کانال و سوپر گروه عمران و آبادانی روستای حارث آباد شهرستان سبزوارنویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873 - ۱۳٩٥/۱٠/۱٩ 

#کانال و #سوپر_گروه عمران و آبادانی حارث آباد (#کانال_حارث_آبادیها)

https://telegram.me/haresabadsabzevar

#کانال_فرهنگی_اجتماعی  

 

دوستداران عمران و آبادانی روستای حارث آباد  زادگاه مورخ و نویسنده نامی ، ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی استاد ابوالفضل بیهقی

جهت پیگیری و مشارکت در امور عمرانی روستای حارث آباد شهرستان سبزوار

ارتباط با ادمین :        @rezabeyhaghi

#کانال_حارث_آبادیها

عزیزان گروهى که شما به آن دعوت شده اید ، گروهى متفاوت است ، مکانى مجازى است که در آن دست به دست هم داده ایم تا با کمک هم بتوانیم حرکتى بزرگ انجام دهیم ، حرکتی در جهت عمران و آبادنی روستای حارث آباد زادگاه ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی .

لینک کانال ابوالفضل بیهقی:

https://t.me/abolfazlbeyhaghi

گروه عمران و آبادانی روستای حارث آباد شهرستان سبزوار به همت #جوانان و #خیرین متعهد ، #ورزشکاران ، #هیئتی ها وهالی محترم و با همکاری و همراهی #دهیاری و#شورای_اسلامی روستای حارث آباد  در راستای خدمت رسانی و کمک به تحقق توسعه ،عمران ، آبادنی و سلامت روستا می باشد.

اگر بیمارى می شناسید ، دردمندى ، فقیرى  ، البته در محدوده روستا ، قطعا اینجا دست در دست هم به  کمک و یارى اش بشتابیم،اگر فعالیت خیر و مهربانى انجام میشه اینجا به اشتراک بگذارید تا همه تشویق شوند. بر آن شدیم تا در راستای شناخت بهتر امور عمرانی و امور خیریه توسط خیرین بزرگوار در این مجال مجازی گرد هم آییم و بیشتر با هم بگوییم و بپرسیم لذا بدینوسیله از کلیه همراهان و دوستان گرامی جهت شرکت در این گفتگو، همراهی و مشارکت بیشتر صمیمانه دعوت می نماییم . 

خواهش میکنم از حاشیه ها  دورى کنیم ، همه دست در دست هم بدهیم و اینجا را محیطى سرشار از خیر و برکت کنیم.باشد که دست در دست هم خوبى ها و خیرها و کمک کردن و یارى رساندن ها را تبلیغ و پخش کنیم و عزیزان دیگر را هم تشویق  کنیم. امیدوارم روزی فضای فراهم شود که تمامی اهالی اعم از آقایان و خانم های بدون استرس و مشکلات ناشی از فضای مجازی در این گروه و کانال عضو شوند و حارث آبادی در فضای مجازی با حضور همه حارث آبادی ها داشته باشیم. چنین باد. انشاءالله

لینک سوپر گروه عمران و آبادانی حارث آباد (حارث آبادیها ):

https://t.me/joinchat/BuWylECEgpJ5PPHcX7qJYw

و همچنین دوستانی که تمایل دارند بیشتر در خصوص محصولات و اخبار شرکت تولیدی نایلون سپید بخوانند به کانال ما بپیوندند.

https://t.me/haresabadsabzevar

@haresabadsabzevar

لینک کانال عمران و آبادانی حارث آباد (حارث آبادیها ) :

https://telegram.me/haresabadsabzevar

کانال ما را به دوستان خود معرفی کنید

 #اینستاگرام                              https://www.instagram.com/haresabadnews

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۱:۴۴
رضا حارث ابادی

جلسات بیهقی خوانی سبزوار شروعی فرخنده از بنیاد مردمی صدک

به نقل از مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

جلسات بیهقی خوانی سبزوار شروعی فرخنده از بنیاد مردمی صدک

آغاز جلسات هفتگی بیهقی خوانی توسط بنیاد مردمی صدک در سبزوار که از 15 بهمن 95 آغاز شد، حرکتی فرخنده است و به نوبه خود، حائز اهمیت بسیار زیادی می باشد و می بایست از سوی دست اندرکاران و  همچنین از سوی مسئولان فرهنگی سبزوار و در مرحله بعد از سوی مسئولان استان نگاه و توجه ویژه ای به این گونه فعالیت ها بشود.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه:

تا همین یک سال قبل هر وقت خبر برگزاری جلسات بیهقی خوانی درتهران، مشهد، یا حتی قزوین، شیراز و اصفهان به گوش سبزواری های آشنا با تاریخ و فرهنگ شهر و دیار خود می رسید، حسرت به دل و افسوس بر لب می ماندند که هرچند شهر سبزوار به واسطه بزرگانی چون ابوالفضل بیهقی، دکتر علی شریعتی، محمود دولت آبادی و ... به عنوانپایتخت نثر فارسی شناخته می شود، اما در کمال تعجب جای برگزاری جلسات بیهقی خوانی در این شهر خالی است.

این افسوس به ویژه هر سال در تاریخ اول آبان روزی که به مناسبت بزرگداشت بیهقیهمایش هایی در سبزوار برگزار می شد، به اوج خود می رسید که نباید بزرگداشت بیهقی را حداقل در شهر زادگاهش فقط به یک روز خلاصه کرد و می بایست شرایطی را فراهم آورد کهسبزواری ها در طول سال با شخصیت و اثر سترگ این ادیب دانشمند و مورخ منصف عهد غزنوی آشنا و در ارتباط باشند.

اما خوشبختانه امسال بنیاد مردمی صدک سبزوار که از شب یلدای 95 فعالیت خود را با قرار فقط 9 دقیقه مطالعه در بلندترین شب سال آغاز کرده بود، در پی آن بر آمده است که در یکی  از اولین اقدامات خود، برنامه هفتگی بیهقی خوانی را برگزار کند و در اولین هفته برگزاری این مراسم که در تاریخ پنجشنبه 15 بهمن ماه در محل تالار اجتماعات مجتمع فرهنگی هنری بیهقی (میدان نقابشک) برگزار شد، با استقبال گسترده ای که از سوی علاقه مندان صورت گرفته بود تقریبا در طول تمام مدت اجرای برنامه برخلاف آنچه شاید انتظار می رفت، تمام صندلی های تالار پر از جمعیت بود.

بیهقی خوانی سرشار از احساس و البته همراه با دقت در جزئیات و نکته بینی های مخصوصدکتر ابوالقاسم رحیمی از اساتید سرشناس ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری و شهر سبزوار شاید یکی از دلایل جذب گسترده مخاطبان و باقی ماندن اکثر آنان تا دقایق پایانی برنامه بود.

اجرای متین و سنجیده فرزانه فرهبدنیا در جایگاه مجری این برنامه که در سال های اخیر به عنوان تنها مجری بانویسبزوار که به صورت حرفه ای در شماری از برنامه های مهم دیار سربداران و برخی دیگر از شهرهای استان، با فن بیان قوی و تسلطی قابل تحسین حضور یافته است، نیز خود شاید از دیگر نقاط قوت آن محسوب می شد.

مجری در فواصل برنامه برخی سروده های شاعران سبزواری دکتر حسن دلبری و آقای حسن شکیب نیا درباره ابوالفضل بیهقی را خواند:


همیشه در گذر آهوان پلنگی هست
کنار کاسه ی خوش مشربان شرنگی هست
 
برای آن که کمی بلبلی کند گنجشک
همیشه در ته شهر فریب ،رنگی هست
 
برای سلسله ی شاعران آزادی
کمی هوای رهایی ته سرنگی هست
 
سرِ زبان زمین قرص خواب شد خورشید
همیشه بر لب شب قصه ی قشنگی هست
 
به شکل دست گدایی ست برگ های چنار
کنار نام بزرگان همیشه ننگی هست
 
درشت حک شده بر سر در معابد شرق
که زیر سایه ی زیتون همیشه جنگی هست
 
درست بر اثر نامه های میمندی
همیشه فتنه ی بوسهل چشم تنگی هست
 
بلی به رغم نشابوریان که می گریند
همیشه سیمی و رندی و مشت سنگی هست 

شاعر: دکتر حسن دلبری

 

با نام تو از شکوه مالامالیم

هرچند که در بیان وصفت لالیم

شیراز اگر به حافظش می نازد

ما نیز به نثر بیهقی می بالیم

شاعر: حسن شکیب نیا

تک نوازی سنتور که توسط یزدانی یکی از هنرمندان سنتورنواز سبزواری انجام شد، از بخش هایی بود که باعث تنوع جلسه و لذت خاطر حضار سالن شد.

همچنین نباید از اقدام نمادین تعدادی از دانش آموزان دبیرستان پسرانه نمونه سربداران که در قالب گروه پیشتازان و فرزانگان با لباس های مخصوص مراسم استقبال از همه میهمانان را هنگام ورود به سالن و همچنین مراسم اهدای کتاب تاریخ بیهقی به دکتر رحیمی را در طول مراسم انجام دادند، غافل شد که هرچند جزء بدنه اصلی برنامه نبود، اما جذابیت خاص خود را داشت.

دکتر ابوالقاسم رحیمی اما که طبق برنامه به مدت یک ساعت میکروفون را در اختیار گرفت، فقط به خواندن و معنا کردن بخش هایی از تاریخ بیهقی محدود نشد، بلکه با آوردن اشارات و مثال ها، تحلیل ها و بعضاً نقد و نظرهای شخصی خود سعی داشت از خشکی جلسه بیهقی خوانی بکاهد و دقایق حضور در  این محفل را برای عموم شرکت کنندگان دلپذیرتر کند.

وی در مقدمه صحبت های خود با تأکید بر اینکه حتی اگر یک نفر به این جلسه بیاید، او وظیفه خود می داند که برای همان یک نفر سخنرانی کرده و بیهقی خوانی را برگزار کند، اما از حاضرین درخواست کرد در میان همه برنامه ها و فعالیت های خود در هر هفته، فقط یک ساعت از زمان خود را به شرکت در برنامه بیهقی خوانی اختصاص دهند تا این رسم نیکو با حضور فرهیختگان سبزوار جای خود را باز کند و باقی بماند.

دکتر رحیمی البته قراری هم با حضار گذاشت که هر بار جلسه بیهقی خوانی را با غزلی از حافظ شیرازی آغاز کرده و در پایان نیز با غزلی از این شاعر شیرین گفتار ادبیات فارسی به پایان برساند.

وی درباره برخی فضیلت های بیهقی گفت: از نوشته های تاریخ بیهقی بر می آید که نویسنده آن احتمالا از خانواده ای اهل نوشتن و با سواد بوده است و می دانسته که در دربار پادشاهان باید بسیار دقیق حرف بزند و کلمات را با آگاهی بیان کند.

رحیمی همچنین حق گویی را حتی اگر به ضرر خودش باشد، از دیگر ویژگی های قابل تحسین بیهقی عنوان کرد و گفت: به خاطر مجموعه ای از همین ویژگی هاست که تاریخ بیهقی پس از گذشت قرن ها همچنان محبوب و معتبر است.

مدیرعامل بنیاد مردمی صدک در حاشیه این مراسم به خبرنگار اسرارنامه گفت: صدک یعنی صدای دوستداران کتاب و یک نهاد مردمی است که همینک در حال طی کردن مراحل ثبت است.

مجید توانایی افزود: هدف از شکل گیری صدک، ترویج کتابخوانی و به اشتراک گذاشتن لذت مطالعه است که از خودم، خانواده و نزدیکانم شروع کردم و در شب یلدا آن را افتتاح کردیم و انشالله بتوانیم تا یلدای دیگر  تغییری در سرانه مطالعه اطرافیان خودمان و صدکی ها و انشاالله در سطح  ملی در آینده داشته باشیم.

وی ادامه داد: قرار است تقویم صدک را به زودی آماده کنیم که بدانیم در طول سال چه برنامه هایی خواهیم داشت.

منبع : مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۱:۲۷
رضا حارث ابادی

من که بوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاط ها کرده، در میانه این تاریخ چنین سخن ها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد

اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.

    rezaharesabadi@gmail.com            rezaharesabadi@yahoo.com

http://www.facebook.com/reza.haresabadi              http://www.facebook.com/reza.haresabadi.5

حسین خسروجردی رمان نویس توانا و برجسته معاصر خراسان بزرگ و سبزوار به مناسبت اول آبانماه روز ملی ابوالفضل بیهقی  : 
با سلام و با احساس همدلی و ارادتی که به تواضع پروانه و حُجبِ گُل قاصدک می‌ماند. سپاس به روز خردمند و شایندة بیهقی که شما دلسپاران شایسته و نیکوی فرهنگ و ادب را از کوچه‌های دلتنگ زمانه باز جُسته است تا در محفلی معصوم و در زُلال ساغری مینَوی همدیگر را بنگریم و در شعمدانی گُلفامِ آرزوها، هم را دریابیم.

حکایتی زیبا از «تاریخ بیهقی»
این صلت‎ فخر است پذیرفتم و باز دادم که مرا بکار نیست و قیامت سخت نزدیک است حساب این‎ نتوانم داد و نگویم که مرا خست در بایست نیست اما چون بدانچه دارم و اندک است قانعم‎ وزر و بال این چه بکار آید؟
 

 Skype : Reza.haresabadi

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۵ ، ۰۵:۰۳
رضا حارث ابادی

معرفی وب سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

http://www.ensani.ir/

جهت اساتید و دانشجویان گرامی در خصوص مقالات مرتبط با ابوالفضل بیهقی و تاریخ بیهقی 

http://www.ensani.ir/search.aspx?key=%D8%A8%DB%8C%D9%87%D9%82%DB%8C&mode=contents

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۳
رضا حارث ابادی

نگاهی به چند شخصیت در تاریخ بیهقی

حسین منصور نژاد
کارشناس ارشد زبان و ادب فارسی
و دبیر ادبیات دبیرستان های بوشهر
 
  چکیده
در کتاب‌های ادبیات فارسی اختصاصی و عمومی سال سوم متوسطه درس‌هایی برگرفته از تاریخ بیهقی آمده است. نویسندة این مقاله با مراجعه به تاریخ بیهقی به عنوان مرجع اصلی و نیز پاره‌ای کتب دیگر، پس از ذکر کلیاتی در بارة شخصیت در تاریخ بیهقی، به بررسی مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخی این کتاب پرداخته است تا در پرتو این جست و جو، با شخصیت‌های مطرح شده در این دروس آشنایی بیشتری حاصل آید.
 
مقدمه
محتوای بیشتر درس‌ها با توجه به زمان تدریس و حجم کتاب درسی به صورت خلاصه آمده‌اند. عدم توجه همه جانبه و گسترده ممکن است کاستی‌هایی را در کار تدریس ایجاد کند؛ بنابراین، آشنایی بیشتر با جنبه‌های دیگری از شخصیت مسعود غزنوی، حسن میمندی، بوسهل زوزنی، حسنک وزیر می‌تواند به دریافت خوانندة کتاب درسی کمک کند. در این باره کتب متعدد تاریخی نگاشته شده اما در این پژوهش کوشش شده است تا خلاصه‌ای از شخصیت‌های مهم این تاریخ، که به کتب درسی مربوط می‌شوند در یک جا آورده شود. شخصیت‌، یکی از عناصر ادبیات داستانی است اما از آنجا که بیهقی برای توصیف شخصیت‌ها در این کتاب شیوه‌ای منحصر به فرد و ظریف دارد، به گونه‌ای که چنین چیزی در کتب دیگر تاریخی معمول نیست، کار او به داستان نویسان چیره‌دست شبیه است، که برای پی بردن به هنر بیهقی، لازم است در این باره دقت بیشتری شود.
 
شخصیت در تاریخ بیهقی
تاریخ مسعودی یا تاریخ بیهقی اثر بسیار گران‌سنگ ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، دبیر و تاریخ‌نگار چیره‌دست است. زبان شیرین و دلنشین او در توصیف گفتار و کردار شخصیت‌ها ما را به خود جذب می‌کند؛ زیرا‌«وی تاریخ مفصل خود را در عین حقیقت پژوهی و نمایش حقایق به صورت رمانی بسیار گیرا و دلچسب نگاشته است. به طوری که وقتی کسی هر قسمت از آن را می‌خواند، مثل آن است که داستانی را از نظر می‌گذراند و میل ندارد تا آن را به پایان نرسانده از دست بنهد» (یادنامة بیهقی، 802:1374) شیوة نویسنده در این کتاب منحصر به فرد است. او با قلم مؤثر خود جان خواننده را می‌نوازد.
اکنون بیان می‌شود که شخصیت چیست و بیهقی چگونه افراد نقش‌آفرین در جریانات و وقایع را در نظر ما مجسم می‌کند و مانند تابلویی زنده از پیش دیدگانمان می‌گذراند.
«شخصیت در اثر روایتی و نمایشی فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل او و آنچه می‌گوید و می‌کند، وجود داشته باشد» (میرصادقی، 84:1376) و «موفقیت در ارائة صریح شخصیت‌ها، بسته به خصوصیات شخص راوی یا ویژگی‌های نویسنده دانای کل است» (همان، 87)
«هر انسانی دو جنبه دارد؛ جنبه‌ای که مناسب تاریخ است و جنبة دیگری که مناسب آثار داستانی است. آنچه در آدمی مشهود و قابل رؤیت است، یعنی کلیة اعمال و آن بخش از زندگی معنوی‌اش که بتوان از اعمالش نتیجه گرفت، در قلمرو تاریخ جای می‌گیرد». (فورستر، 61:1352)
بازیگران داستان معمولاً انسان‌اند و اگر حیوانات در داستان‌ها آمده‌اند، نماد انسان‌ها و افراد جامعه هستند. از این روست که نویسنده با مهارت‌ به بیان حالات و کردار آن‌ها می‌پردازد.
«چون رمان‌نویس هم انسان است، لذا بین او و موضوع کارش خویشی و قرابت و شباهتی است که در بسیاری از سایر اشکال هنری نیست. تاریخ نویس هم چنین قرابتی با موضوع کار خود دارد... هر چند که این نزدیکی چندان صمیمانه نیست». (فورستر، 58:1352)
«تاریخ نویس با اعمال کار دارد و نیز خصوصیات و خصال اشخاص، آن هم تا جایی که از کردارشان استنباط می‌کند. او نیز مانند رمان‌نویس به خصوصیات و صفات اشخاص علاقه‌مند است اما فقط وقتی از وجود این خصال آگاه می‌شود که بر سطح ظاهر پدیدار شوند» (همان، 60)
بیهقی دبیر، تاریخ نویس است. اما از آنجا که خود وی نیز یکی از شخصیت‌های تاریخ است، اغلب با افراد تاریخ زمان گونة خود می‌نشیند و بر می‌خیزد و چون دیگر تاریخ‌نگاران نیست که در زمانی دورتر، از کردار تاریخ سازان نتیجه بگیرد یا به حدس و گمان دست یازد. وی با شناختی که از افراد تاریخش دارد می‌داند که هر کدام در برابر یک پیشامد چه موضعی خواهد گرفت و چه رفتاری از او آشکار خواهد شد.
«داستان وقتی جذاب است که نویسنده، اشخاص واقعه را خوب بشناسد و هر یک از ایشان مطابق سرشت و منش خود در صحنة ماجرا به حرکت و رفتار در آید و در نتیجة برخورد آن‌ها با یکدیگر، حوادث و کشمکش‌ها وقوع یابد. بیهقی نه تنها اشخاص داستان و سجایا و خصائل آنان را خوب به جا می‌آورد، بلکه خواننده را نیز از احوال و افکار آن‌ها با خبر می‌گرداند.» (همان، 60)
«در تاریخ بیهقی با افرادی روبه‌رو می‌شویم که آن‌ها را به مدد نکته یابی وحسن بیان او به تدریج می‌شناسیم و به همان ترتیب که کتاب پیش می‌رود، از خلال سطور آن با روحیات و کردار هر یک آشنا می‌شویم. درست مانند داستان یا نمایشی که قهرمانان بسته به اهمیت نقشی که دارند، در ذهن ما جان می‌گیرند و کم‌کم با آن‌ها زندگی می‌کنیم. اوصاف بیهقی تنها از اخلاق و منش اشخاص نیست بلکه می‌توانیم لباس و وضع ظاهری و طرز رفتار آن‌ها را نیز در هر جا پیش چشم آوریم.» (یادنامة بیهقی، 805:1374)
بیهقی برخوردهای اشخاص تاریخ و حرکات معقول و نامعقول آن‌ها را به گونه‌ای زیبا بیان می‌کند. ما را به خوبی با افراد آشنا می‌کند و درون و برون آن‌ها را می‌نمایاند. از رفتار رجال،‌ گفت و گو‌های اشخاص و سایر توصیفاتی که برای آن‌ها آورده است، به زیبایی اثر او و باریک‌بینی و هنرمندی‌اش پی می‌بریم. او سروران و خدمتکاران، افراد دست اول، دوم، آخر، اصلی، آرایشی، ضعیف و قوی را در ترکیب کلمات و جملات زیبایی به ما می‌شناساند. مانند شرح حال کسانی چون سلطان مسعود، حسنک وزیر،‌آلتونتاش، اریارق غازی، حسن میمندی و ده‌ها شخصیت دیگر. عظمت و ابهت امیر مسعود را با تکرار اینکه او در همة کارها آیت است و بیان سایر بزرگی‌ها، قابلیت و معایب او یا دون‌پایه بودن چاکری از خواص حسن میمندی وزیر را که به دستور حصیری «قفایی چند سخت قوی» خورده و مانند این بیان زیبا که «مرد بر ایستاد و نیافت در خود فروگذاشتی، چه چاکران بیستگانی خوار را خود عادت آن است که چنین کارها بالا دهند و از عاقبت نیندیشند... آمد تازان تا نزدیک خواجه احمد و حال باز گفت به ده پانزده زیادت و سر و روی کوفته و قبای پاره بنمود». (همان، 210)
تاریخ بیهقی حال و هوایی خاص خود دارد که این کتاب را از سایرین متمایز می‌گرداند و می‌تواند الگویی شایسته برای دیگر نویسندگان باشد و ماندگاری و تازگی همیشگی آن گواه صادقی برای این سخن است. فضای کلی حاکم در روابط اشخاص این تاریخ بر بی اعتمادی و بدبینی افراد نسبت به یکدیگر و مقصر نمایاندن همدیگر بنا شده است. هر کس به نوعی با خوف و رجا در صدد تثبیت موقعیت خود و تأمین منافع فردی است؛ از سلطان گرفته تا زیر دستان و چاکران، و هر آن ممکن است یکی از گردونه خارج شود پس، همه باید چهار چشمی مواظب اوضاع و احوال اطراف خود باشند و در صورت امکان مشرفانی داشته باشند تا به موقع خبر تصمیمی شاهانه یا اجرای حکمی خصمانه را برای وی بیاورند و اگر فرصتی باقی باشد، مظنون شفیعی برانگیزد یا گریز گاهی بیابد و از مهلکه به در رود این است.
 یک زندگی درباری و مجموعه‌ای که در آن همیشه عده‌ای چون حسنک وزیر، اریارق، غازی، علی قریب، و بسیاری دیگر گاهی بر گاه‌اند و گاهی در چاه. عده‌ای آماده تا رسن در پای کسی کرده و بکشند و یا در گلویی انداخته و به دار آویزندو خبه سازند و مشتی رند آماده در گوشه‌ای نشسته که سیم بستانند و سنگ دهند یا دبیری در دیوان نشسته و فرمان شاهی را در ملطفه‌ای یا معمایی به بریدی داده تا شخصی را فرو گیرند و زندگی‌اش را مصادره کنند و عمال و والیانی که ضعفا را مستاصل و خزانة حضرت امیر را معمور و بازار تملق و مدح را داغ گردانند و امیری مست بادة ناب مدام در جمع مطربان و مسخرگان درباری زبان به اوامر و نواهی بی ‌سر و ته بگشاید و بالاخره، دبیری حاذق چون بیهقی که با دیدی نافذ و ظرافت و زیبایی خاص این وقایع را ثبت کند و به یادگار گذارد. 
شخصیت سلطان مسعود
تاریخ بیهقی، در واقع تاریخ مسعودی است و اگر بنا باشد به طور مفصل و عمیق به چند و چونی این شخص بپردازیم خود مجالی فراخ‌تر از این مقاله می‌خواهد. بیهقی دبیر به بیان ویژگی‌های مسعود غزنوی در لباس تمجید همت گماشته است اما خواننده، با تعمق موارد ناپسند در رفتار و کردار او را می‌یابد.
 
1. رابطة مسعود و سلطان محمود:
در زمان کودکی مسعود، وقتی که محمود وی را به اتفاق برادرش محمد به جد و جدة عبدالغفار می‌سپرد تا آنان را تربیت نمایند، رابطة خوبی با همدیگر داشته‌اند اما پس از آن، بعضی از کارهای مسعود در نوجوانی و جوانی مانند آوردن مطربان به خانه، پدر را وا می‌دارد تا مشرفاتی بر او بگمارد و انفاس او را در نهان بشمرد و همین مشرفان بودند که محمود را از خیشخانه مطلع کردند و در تمام ایامی که مسعود از پدر دور بود، «پیوسته او را به نامه‌ها مالیدی و پندها می‌دادی» (یادنامة بیهقی، 545:1374). ابتدا محمود وی را ولیعهد خویش کرد و همه از جمله مسعود، را سوگند داده بود که پس از مرگ پدر فرمانبردار مسعود باشند ولی حاسدان کار خود را می‌کنند تا کار به آنجا می‌کشد که با‌ آن که نام ولیعهدی بر او بوده است پدر وی را به مولتان می‌فرستد و از مقابل به محمد مهربانی می‌کند و سرانجام بی‌گناهی مسعود ثابت می‌شود و محمود اقرار می‌کند که بر فرزندش ستم روا داشته است. (بیهقی، 263:1378) اما دوباره حاسدان تضریب می‌کنند و پدر نیز کار‌های محمد را به رخ مسعود می‌کشد و هر روز پیام‌های با عتاب به مسعود می‌فرستد. سلطان محمود در نامه به حضرت خلافت نیز نام محمد را بر مسعود مقدم می‌دارد. (یادنامة بیهقی، 546:1374)
اختلاف پدر و پسر به جایی می‌رسد که چون محمود و مسعود از گرگان به سوی ری حرکت می‌کنند، پدر در اندیشة بازداشت اوست اما به واسطة مشرفانی که مسعود در سپاه پدر داشته است،‌ این کار میسر نمی‌شود. مسعود در این جریان به همراهان خود اجازة هیچ‌گونه تعرضی به اطرافیان پدر نمی‌دهد ولی آمادگی خود را حفظ می‌کند. (همان، 138)
او علت بی‌مهری پدر را چنین باز می‌گوید که در آخر عمر لختی مزاج وی بگشت و سستی بر اصالت رای بزرگ وی غلبه کرد از طرف پدر به او بی مهری نشده است، بلکه پادشاهان وجود جانشین خود را تحمل نمی‌کنند (یادنامة بیهقی، 546:1374). رفتار مسعود در تمام موارد نسبت به پدر توأم با احترام است؛ علاوه بر این هنگامی که مسعود پس از مرگ پدر به غزنین وارد می‌شود، با آن که روابطشان پیش از مرگ تیره بوده است بعد از گذشت دو سه روز، نخست به زیارت تربت پدر می‌رود (بیهقی، 547:1378) 
2. ورزش، تفریح و زورمندی مسعود: 
در این زمینه بیهقی می‌گوید که به گونه‌های مختلف به تمرین کشتی، شکار و... می‌پرداخته است. در جایی می‌گوید: «چندان رنج دید که جز سنگ خاره و به مثل آن طاقت ندارد» (بیهقی، 176:1378). 
3.معتقدات دینی مسعود:
از تاریخ بیهقی در می‌یابیم که وی در این زمینه جز اجرای پاره‌ای از آداب و سنن مذهبی آن هم در حد فهم و درک مردم عامی به چیزی معتقد نبوده است و انجام دادن آن فرایض و به خود گرفتن آن چهرة مذهبی هم با اعمال و رفتار دیگر او در زندگی متناقض می‌نماید.
 بارها به نماز گزاری او در مصلی اشاره شده است. برای نمونه به دو جریان مرتبط با این عنوان اشاره می‌شود:
در هنگام حرکت به هندوستان برای «غزو هانسی» امیر چهارده روز بیمار می‌شود و عجبیب است که این امیر شراب‌خوار ناگهان امر به معروف و نهی از منکر می کند: «فرمود تا هر شرابی که در شرابخانه برداشته بودند، در رود جیلم ریختند و الات ملاهی وی بشکستند و هیچ کس را زهرة آن نبودی که شراب آشکارا خوردی که جنباشیان و محتسبان گماشته بود و این کار را سخت گرفته» (همان، 754).
وی پس از این که قلعه، هانسی را می‌گشاید، شراب‌خواری را از سر می‌گیرد. بیهقی می‌گوید: «و نشاط وشراب رفت سخت بسزا،‌که از توبة جیلم تا این روز نخورده بود» (بیهقی، 757:1378). او نیز مانند عوام فقط به هنگام مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها به خدا پناه می‌برد و به دین می‌اندیشد مانند آن است که در رود هیرمند در آستانة غرق شدن قرار می‌گیرد و بالاخره از مهلکه نجات می‌یابد،‌ چنین عمل می‌کند: «و مثال داد تا هزار هزار درم به غزنین و دو هزار بار هزار درم به دیگر ممالک به مستحقان و درویشان دهند شکر این نعمت را» (همان،730). 
4. آگاهی مسعود از شعر و ادب و سخنوری:
«از پادشاهان این خاندان- رضی‌الله عنه- ندیدم که کسی پارسی چنان خواندی و نبشتی» (همان، 444).
«چون این پادشاه در سخن آمدی جهانیان بایستی در نظاره بودندی که در پاشیدی و شکر شکستی» (همان، 421).
روزی امیر از شکار شیر باز می‌گردد و بوسهل زوزنی چند بیت شعر در مدح او می‌سراید و آن را در مجلس می‌خواند. بیهقی می‌گوید امیر را از این اشعار سخت ‌خوش آمد. این قرینه‌ای است قوی برای وی در شعر و ادب عربی دست داشته است یا وقتی که بونصر مشکان نامة خلیفه القادر بالله را به عربی می‌خواند، امیر خطاب به وی می‌گوید: «ترجمه‌اش را بخوان تا همگان را مقرر گردد. بخواند به پارسی...» (همان، 441) 
5. مال دوستی مسعود:
شواهد فراوانی برای این صفت در وجود مسعود در تاریخ بیهقی دیده می‌شود که به پاره‌ای از آن‌ها اشاره می‌کنیم.
الف- تأیید نظر بوسهل زوزنی در باز پس گرفتن «مال بیعتی وصلت‌ها» که امیر محمد به اطرافیان داده بود و بالاخره اجرای ناموفق این کار؛
ب- دستور به آوردن زر، نقد وجامه به خزانه پس از بازداشت محمد؛
پ- تحریک شدن به وسیلة عراقی دبیر که «امل هزار هزار مرد است. اگر از هر مردی دیناری ستده‌اید، هزار هزار دینار باشد، جامه و زر نیز به دست آید و این همه به سه چهار ماه راست شود» (همان، 684) و دستور امیر به گرفتن اموال فراوان واز آملیان؛
ت- گرفتن اموال، اسباب و ضیاع حسنک وزیر.
6. ایجاد جو بی‌اعتمادی توسط مسعود:
مسعود با گماشتن مشرفان و جاسوسان بر افراد مختلف اعتماد همه را نسبت به خود سلب کرده است که نمونة بارز آن را در بی اعتمادی التونتاش به او و فرار شبانه (همان، 71) و توقیف اریارق و غازی، به نحوی که ایشان هیچ سوء ظنی نسبت به امیر پیدا نمی‌کنند می‌توان دید (همان،273). او از شگردهای خاص در تزویر و عوام‌فریبی نیز استفاده می‌کند، مانند: بیرون رفتن از شهر به هنگام صدور قتل حسنک یا رفتن به شکار بیست روزه پس از صدور دستور گرفتن اموال صلتی که محمد به اطرافیانش داده بود و وانمود کردن که این اعمال در هنگام غیبت وی انجام شده است یا علاوه بر این‌ها از ویژگی‌های مسعود در تاریخ بیهقی به باده نوشی و خوش‌گذرانی، شناخت وی از هندسه و مهندسی، هنر او در لشکرکشی، پرکاری، زیرکی و... اشاره‌هایی شده است که به نظر می‌آید با توجه به سخن آخر در مورد او، که در پی می‌آید، پرداختن به همة آن‌ها ضرورتی ندارد. 
سخن آخر در بارة مسعود
این پادشاه کسی است که پس از رسیدن به قدرت ویژگی‌های منفی او بیشتر است و در طول حکومت نه ساله، خود به واسطة جو بی‌اعتمادی که از روزهای نخست پادشاهی‌اش به وجود آورد. اکثر کارگزاران و نزدیکان خود به ویژه پدریان، را فرو گرفت یا به چوبة دار سپرد.
هر جا که تصمیمی نسبتاً عاقلانه از وی دیده می‌شود، آن تصمیم ارتباط زیادی با پایه‌های حکومت وی دارد و ردپای مصالح شخصی در آن دیده می‌شود. اگر رحم و شفقتی؛ نسبت به افرادی محدود یا کسانی است که دخالت زیادی در کار او ندارند و این رحم و شفقت نوعی تبلیغ عوامانه به حساب می‌آید. بیهقی در مورد ترحم وی به بیست تن از فراشان مقصر در غزنین می‌گوید: «این غایت حلیمی و کریمی باشد. چه نیکوست العفو عندالقدره» (همان، 182) اما عفو او هیچ گاه شامل کسانی چون حسنک وزیر نمی‌گردد که بی‌رحمانه به چوبة دار سپرده می‌شود. اگر سعی در اجرای عدالت دارد، نیز به شیوة ظالمانه‌ی خاص خود عمل می‌کند؛‌ مثلا مولا زاده‌ای را برای گرفتن یک گوسفند از کسی «فرمود تا از دروازه‌ی گرگان بیاویختند» و «منادی کردند که هر کس به رعایای این نواحی ستم کند، سزای او این باشد و بدین سبب حشمتی بزرگ افتاد و راعی رعیت را بدین و مانند این نگاه تواند داشت» (همان، 673).
بیهقی در جایی دیگر به گونه‌ای زیبا خشونت رفتار او را در عدم رعایت حقوق رعایا بیان می‌کند. وقتی آملیان نتوانستند دینار و اجناسی را که مسعود طلب کرده بود تهیه نمایند، لشکر وی روان شد و «آتش در شهر زدند و هر چه می‌کردند و هر که را خواستند می‌گرفتند و قیامت را مانست... و بدنامی‌یی سخت بزرگ حاصل شد» (همان، 686).
او پادشاهی مستبد است و در روزهایی که ترکمانان در اندیشة حملات سخت بر خراسان بودند وی در فکر غزو و گشودن قلعة هانسی در هندوستان بود و نصایح وزیر و اطرافیان را نمی‌شنود و می‌گفت: «مرا مقرر است دوستداری و مناصحت شما و این نذر است که در گردن من آمده است و به تن خویش راست خواهم کرد» (همان، 754).
بیهقی در سطوری بعد از این از قول وزیر و دیگر قوم می‌گوید: «این خداوند را استبدادی است از حد و اندازه گذشته» (همان، 755). مسعود برای محکم کردن پایه‌های حکومتش به کارهایی دست می‌زند که این اعمال نشانة خامی او در حکومت‌داری است، مانند: تأیید نظر بوسهل زوزنی و طراحی توطئة قتل التونتاش خوارزمشاه که به گفتة بونصر مشکان «مردی بس بخرد و خویشتن‌دار است» (همان، 460) البته توطئه به ناکامی و رسوایی می‌انجامد و یا گوش دادن و عمل کردن به نظر عراقی دبیر و رفتن به گرگان و طبرستان و پشیمانی بعد از آن (همان، 668). مسعود بذل و بخشش‌های بی حساب و کتاب دارد؛ مانند: دادن دینارهای فراوان به شاعران، مطربان و مسخرگان درباری. امیر شاعرانی را که بیگانه‌تر بودند، بیست‌هزار درم فرمود و علوی زینبی را پنجاه هزار درم بر پیلی به خانة او بردند و عنصری را هزار دینار دادند و مطربان و مسخرگان را سی‌هزار درم (همان،423).
برای دیدن نمونه‌های دیگر در این زمینه به تاریخ بیهقی 1378: 423، 179، 181، 180، 442 و 445 رجوع کنید.
این بود مختصری از احوال، روحیات و ویژگی‌های مسعود غزنوی و نمونه‌ای از استبداد پادشاهان و به گفتة بیهقی «ملوک هر چه خواهند، گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد به هیچ حال» (تاریخ بیهقی، 1378:416).
شخصیت حسن میمندی
«ابوالقاسم احمدبن حسن میمندی، شمس الکفاه، (متوفی محرم 424) وزیر معروف غزنویان، که این مقام را در سلطنت محمود و مسعود در دو نوبت به مدت چهارده سال عهده دار بود. با توجه به حسن تدبیر و هوشمندی و شخصیت میمندی و نیز کامیابی وی در مملکت داری باید او را از رجال و سیاست‌پیشگان مهم آن روزگار به شمار آورد.» (یوسفی، 1387: 35). «پدر احمد میمندی، حسن نام داشت و در دورة سبکتگین غزنوی، عامل بست بود اما حاسدان او را به خیانت در اموال متهم کردند و به دستور سبکتگین کشته شد. محمدبن عبدالجبار عتبی... می‌گوید: «بعد که سبکتگین حقیقت را کشف کرد، پشیمان شد اما سودی نداشت.» (همان، 35)
شرح حال نویسان میمندی، معلومات وی و نیز مهارتش را در دبیری و ادارة امور مالی مملکت و کفایتش را در وزارت ستوده و از سخاوتمندی‌اش یاد کرده‌اند. در آن عصر معمولاً وزیران تجربة کافی در دبیری می‌اندوخته‌اند و چنین سابقه‌ای در کارشان بسیار لازم و مفید بوده است. میمندی فقط دبیری ماهر و توانا نبود بلکه در ادب نیز دست داشت؛ چنانکه توقیعاتش مشهور بود. نظامی عروضی مطالعه توقیعات میمندی را در ردیف ترسل صاحب ابن‌عباد، مقامات بدیع‌الزمان همدانی و حمید‌الدین بلخی و به عنوان سرمشق ترسل به دبیران سفارش می‌کند. بیهقی در اقامة رسم تعزیت القادر بالله خلیفة عباسی با حضور رسول خلیفه در دربار مسعود غزنوی می‌نویسد که «خواجة بزرگ(میمندی) فصلی سخن بگفت به تازی سخت نیکو در این معنی» (همان، 54)
«بی سبب نبود که وقتی محمود بر میمندی خشم گرفته بود، ارسلان جاذب در خراسان به بونصر مشکان می‌نوشت؛ چنین مرد زود به زود به دست نیاید» (همان، 38)
«فرخی سیستانی، شاعر دورة محمود و مسعود غزنوی میمندی را با صاحب ابن‌عباد مقایسه کرده است» (همان، 36).
میمندی در زمان سلطنت محمود شغل‌های فراوانی داشته است؛ از آن جمله «صاحب دیوان رسایل سلطان محمود در زمان سپهسالاری او بر خراسان در هنگام پادشاهی امیر نوح‌ابن منصور سامانی. وی به سبب کفایت در دستگاه محمود ترقی کرد. همچنین شغل‌هایی نظیر مستوفی الممالکی، عهده داری دیوان عرض، عامل بست و رخج داشت که همة این‌ها در زمان وزارت اسفراینی وزیر محمود اتفاق افتاد. پس از عزل اسفراینی، میمندی به وزارت رسید و پیش از این، دیوان عرض داشت. میمندی به عنوان وزیری هوشمند و مدیری خردمند در زمان محمود شناخته بوده است و به خاطر جمع‌آوری عواید مملکت و سیاستش با ملوک اطراف به مدت دوازده سال وزیر بود» (همان، 38) وی با وزیر قبل از خود (اسفراینی) اختلاف عقیده داشت. «فضل‌ابن احمد اسفراینی ایران‌دوست بود و زبان رسمی و دیوان را به فارسی ترجمه کرد. احمدبن حسن میمندی بر جای او نشست میمندی با آنکه مورخان به شایستگی و کاردانی و شاعر‌نوازی ستوده‌اند، توجه لازم را به زبان و فرهنگ ایرانی نداشت و همة علاقه‌اش به زبان عربی بود و دلیل روشنش این بود که دیوان را از فارسی به تازی برگرداند» (امین ریاحی، 94،95:1372).
محمود قبول داشت که میمندی «مردی است سخت‌ کار دیده و کافی و کارآزموده در کار [مملکت] راندن او را بی دردسر می‌دارد» اما در عین حال معتقد بود که چون در کودکی با وی بزرگ شده و احوال و عادات او را می‌داند، حشمت‌ها از میان رفته و محمود به چشمش سبک می‌نماید و به فرمان‌های او اعتراض می‌کند بعلاوه، دراز دست است و مال زیاد به سود خویش می‌ستاند. محمود وی را معذول کرد و اموالش را مصادره کرد و سرانجام وی را به قلعة کالنجر در جنوب کشمیر فرستادند و به زندانش کردند. دشمنان برای کشتن او کوشیدند اما محمود دستور داده بود که جان وی آسیبی نرسد. در هر حال، میمندی از کشته شدن جان بدر برد و مدت شش سال- یعنی بقیة سلطنت محمود و دوران کوتاه سلطنت محمد را در زندان بماند» (یوسفی، 41،42:1387) مسعود میمندی را از زندان آزاد کرد و توانست در سه سال باقیماندة زندگی وزیر از وی مشورت بگیرد» (باسورث، 24:1378) پس از آزادی، وی از پذیرفتن وزارت خودداری کرد اما با پیغامهای مکرر مسعود و سپس با رد و بدل شدن موازعه‌ای بین آنها، وزارت را پذیرفت. «انتصاب میمندی به وزارت در دربار غزنه تأثیر عمیقی بر جا نهاد؛ زیرا وی مردی سیاست‌پیشه و، مجرب و نامور بود. هوشمندی و احتیاط میمندی از همان روزهای نخستین وزارتش آشکار است؛ مثلاً وی همة هدیه‌ها و نثارها را که بزرگان به مناسبت منصب جدید به خانه او آوردند، به نزد مسعود فرستاد؛ اگر چه در آن وقت تهیدست بود» (یوسفی، 45:1387)
خواجه احمدحسن از پذیرش وزارت امتناع می‌کند و شاید یکی از دلایل آن وجد اشخاص حیله‌گر دربار، چون بوسهل زوزنی است و خواجه پیشنهاد می‌دهد تا او (زوزنی) وزیر شود. خواجه پس از پذیرفتن بوسهل و بونصر مشکان را به عنوان به معتمد در روابط خود و سلطان انتخاب می‌کند. زوزنی از کار او- همراهی بونصر با او در کارها- آشفته می‌شود و خبر این نگرانی را بوثصر به میمندی می‌رساند و خواجه در پاسخ او می‌گوید: «خواستم تا مردی مسلمان باشد در میان کار من که دروغ نگوید و سخن تحریف نکند و داند که چه باید کرد... این کشخانک [زوزنی] و دیگران چنان می‌پندارند که اگر من این شغل پیش گیرم، ایشان این وزیری را پوشیده برود. نخست گردن او فگار کنم تا جان و جگر می‌بکند و دست از وزارت بکشد و دیگران همچنین» (بیهقی، 202:1378) پس از اینکه قرارداد بین سلطان و احمد حسن رد و بدل می‌شود، بیهقی می‌گوید : «و مقرر گشت همگان را که کار وزارت قرار گرفت و هزاهز در دل‌ها افتاد که نه خرد مردی برکار شد.» (همان، 203)
بیهقی در جایی دیگر، خواجه احمد را «گرگ پیر» می‌نامد (همان، 277).
«در این دوره از وزارت میمندی که گزارش آن در تاریخ بیهقی ثبت شده است، برخی از جنبه‌های مثبت و خصایل خوب وی شناخته می‌شود؛ مثلاً رفتار دوستانه و احترام آمیزش با حسنک در دیوان و در حضور همگان در خور تجربه است. وی در کشتن حسنک با مسعود موافقت نداشت. حتی او را از این کار بر حذر می‌داشت و سعی کرد در باب او شفاعت کند و وزیر محبوس را از مرگ برهاند اما توفیق نیافت» (یوسفی، 46:1387).
میمندی با زیرکی و مقدماتی خاص وزارت را پذیرفت. مسعود به او قول داد با او همکاری کند و کم‌کم به فراخور اوضاع از افرادی که از آنها کدورتی در دل داشت انتقام‌جویی کرد. بوسهل زوزنی که سودای وزارت در سر داشت، زیر دست خود و به شغل عرض نشاند و بر او سیطره یافت. از بوبکر حصیری و پسرش انتقام گرفت و توهین به یکی از غلامان خود را فرصتی مناسب برای این کار دانست. «بهانه می‌جست بر حصیری تا وی را بمالد که وقت نیک است و امیر به هیچ حال جانب وی را که خلعت وزارت داده، امروز به حصیری بندهد و چون خاک یافت مراغه دانست کرد» (بیهقی، 210:1378). وی هدفش خار کردن حصیری بود که به این هدف می‌رسد تا جایی که وی و پسرش از خواجه عذر خواهی کردند و دست او را بوسیدند (همان، 219). بیهقی در جایی دیگر از قول بونصر مشکان می‌گوید: «این خواجه در کار آمد. بلیغ انتقام خواهد کشید و قوم را فرو خورد» (تاریخ بیهقی، 217:1378). دیگر، گماشتن ابوالفتح بستی به ستوربانی است. بونصر شفیع او شد و خواجه نیز او را عفو کرد. «بخواندند و با آن جامة خلق گونه پیش آمد و زمین بوسه داد و بایستاد. خواجه گفت: از ژاژ خاییدن توبه کردی؟ گفت: ای خداوند، مشک و ستورگاه مرا به توبه در آور» (همان، 217).
میمندی در 25 محرم سال 424 در هرات در گذشت و به گزارش بیهقی «خواجه احمد پس از حرکت رایت عالی [حرکت مسعود به سوی نیشابور] به یک هفته گذشت. پس از آنکه عمال بیازرد» (همان، 501). امیر پس از شنیدن خبر مرگ وی گفت: «دریغ احمد یگانه روزگار و چنو کم یافت می‌شود و بسیار تأسف خورد و توجع نمود» (همان، 501). بیهقی نیز در پایان می‌گوید: «به مرگ این محتشم، شهامت و دیانت و کفایت و بزرگی بمرد.» (همان، 501)
شخصیت بوسهل زوزنی
زوزنی در اواخر ربع سوم قرن سوم یا اواسط نیمه دوم قرن چهارم به دنیا آمد و در میان سال‌های 440 تا 450 از دنیا رفت (یوسفی، 87:1387).
در روزگار سلطنت محمود غزنوی در ایامی که بوسهل زوزنی معاشی محدود داشت، به خدمت و تأدیب فرزندان احمد حسن میمندی وزیر پرداخت و از او نیکویی‌ها دید. همین سابقه موجب شد که بعدها در آغاز سلطنت مسعود، هنگام آزادی حسن میمندی و آوردن او از کشمیر به بلخ، محبت خواجه را به عنوانی جبران کرد. (همان، 88).
زمانی که «محمود غزنوی ولایت هرات را به پسرش امیر مسعود داد، بوسهل را نیز کدخدایی ری داد. زوزنی در خدمت مسعود ترقی کرد و از دیگر خدمتکاران محتشم‌تر بود اما با مردم بد رفتاری می‌کرد. تا آنجا که بر او حسد بردند و به قرمطی بودن متهمش کردند و بر ضد او محضر و شهادت نامه نوشتند. بعد، در اثر همین اتهام او را به غزنین بردند و چندی محبوس بود اما ابوالفضل بیهقی که سیزده چهارده سال او را در مستی و هوشیاری می‌دیده، این تهمت را در مورد او قبول ندارد» (بیهقی، 88:1378).
زوزنی حدس می‌زد که مسعود جانشین محمود خواهد شد. به همین خاطر بر تخت نشاندن امیر محمد از غزنین گریخت؛ یا از ترس پادشاه جوان (محمد) یا به هواداری مخدوم خویش، و در راه وقتی که مسعود از ری برای نشستن به سمت خراسان می‌آمد، به او پیوست و مورد توجه وزیر قرار گرفت و به گفتة بیهقی «شبه وزیری» شد «سخن امیر همه با او می‌بود... و مثال در هر باب او می‌داد و حشمتش زیادت می‌شد» (همان، 22) مسعود از نظرات برخی از وزرایش، به شرط آنکه دست‌پروردة او بودند، پیروی می‌کرد؛ زیرا در این صورت می‌توانست مطمئن باشد عقید‌ه‌ای که آنان ابراز می‌کنند، موافق و مطلوب اوست. این مطلب دلیل نفوذ بوسهل زوزنی عارض را در اوایل پادشاهی مسعود روشن می‌سازد. بیهقی بوسهل را روح شریری می‌داند که در بیشتر ایام پادشاهی سلطان مسعود ملازم او بود. و هم او بود که سلطان را برانگیخت تا حسنک، وزیر سابق پدر را به بهانة همفکری با اسماعیلیان محاکمه و اعدام کند. (همان، 58).
بیهقی در داستان بردار کردن حسنک وزیر، بوسهل را این گونه معرفی می‌کند 1- متظاهر و لاف زن، 2- دارای شرارت زعارت طبع، 3- امامزاده، محتشم، فاضل و ادیب، 4- فرصت طلب و سخن‌چین، 5- یگانه روزگار در شعر و لغت و ادب (همان، 177،226،421،160). خواجه حسن میمندی در ماجرای به وزارت نشستن خود، بوسهل را فردی غیرقابل اعتماد و نامسلمان (در معنای غیرمقید در مسائل شرعی)، دروغ‌گو و کسی که سخن را تحریف می‌کند، کسی که نمی‌داند چه باید بکند، کشخانک و فرصت طلب می‌نامد (همان، 202).
از کارهای مهم و جنجال‌ برانگیز بوسهل در زمان امارت مسعود، به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:
1- دشمنی با حسنک وزیر و تلاش برای او، 2- تتمیع سلطان به بازستاندن هفتاد هشتاد میلیون دینار بیت‌المال که محمد به اطرافیان خود بخشیده بود، 3- کوشش برای آلتونتاش خوارزمشاه.
در مورد اول بوسهل به هدف خود دست یافت. در مورد دوم کار او ناموافق بود و منجر به رسوایی و زشتی شد. در مورد سوم نیز ناموافق بود تا اینکه همین مسئله باعث برکناری و حبس او شد. بوسهل «از این بیم داشت که ممکن است آلتونتاش علیه مسعود با علی ‌بغرا خان هارون ملقب به علی تگین، پادشاه قراخانی بخارا و سمرقند، متحد شود» (باسورث، 1378: 59). مسئلة ناکامی بوسهل در طرح‌ریزی و اجرای توطئه‌ی قتل آلتونتاش بر امیر مسعود بسیار سخت آمد. «امیر بوسهل را بخوانده بود و به زبان بمالیده و سرکرده و گفته تا کی از این تدبیرهای خطای تو؟ اگر پس از این در پیش من جز در حدیث عرض نگویی، گویم گردنت را بزنند» (بیهقی، 1378: 461). در پی این واقعه، بوسهل زوزنی را به قهندز در غزنه محبوس کردند. «دست او از دیوان عرض کوتاه شد و مستغلات و دارایی او را در مرو، زوزن و نیشابور از کفش بیرون کردند» (باسورث، 1378: 95) بیهقی می‌گوید: «حدیث بوسهل تمام شد و خیرت بود که مرد نمی‌گذاشت که صلاحی پیدا آید» (بیهقی، 1378: 465)
پس از چندی مسعود، زوزنی را عفو کرد و اجازه داد که در شمار ندیمان او باشد اما با نیرنگی از او به ظهور رسید و در سال 425 هـ..ق با همدستی صاحب دیوان خراسان، سوری و دیگران در توطئة کشتن مظفر طاهر عامل و زعیم پوشنگ شرکت کرد و مورد عتاب سلطان قرار گرفت. از آن پس، بوسهل با همة سوابق، شغلی جز ندیمی ندارد (یوسفی، 1387: 92). بوسهل در سال 431 هـ .ق به صاحب دیوانی رسایل منصوب شد و خلعت پوشید. بیهقی که می‌دانست رئیس جدید او در همه چیز ضد بونصر مشکان و مردی است بدخو، از دبیری استعفا خواست اما مسعود نپذیرفت (همان، 92).
خاطرة تضریب‌ها و بدی‌های بوسهل، همیشه در ذهن امیر مسعود بود. پس از برکناری طاهر دبیر از کدخدایی ری، بونصر مشکان یکی از کسانی را که به امیر برای کدخدایی ری معرفی کرد، بوسهل زوزنی بود اما امیر گفت: «بوسهل زوزنی هیچ شغل را اندک و بسیار نشاید مگر تضریب و فساد وزیر و زبرکردن کارها را آن خیانت‌ها که وی کرد در باب خوارزمشاه و باب‌های دیگر بسنده نیست» (بیهقی، 1378: 616).
شخصیت حسنک وزیر
«از یکی از شاخه‌های جنبی خاندان میکالی ابوعلی حسن بن محمد معروف به حسنک به دنیا آمد که انجام زندگی وی در تاریخ بیهقی به تفصیل آمده است. پدر حسنک در سال‌های آخر دولت سامانی حافظ منافع محمود در نیشابور بود. با مرگ پدر، حسن جوان به خدمت محمود پیوست و سلطان او را به واسطة زیبایی و صراحت گفتارش نام خودمانی «حسنک» داد که تا پایان حیاتش بر او ماند.» (باسورث، 1378: 184).
«التفات دربار به او و سلطنت خانوادگی آنان که به ریاست شهر می‌رسیدند، سبب شد که او نیز مدتی رئیس نیشابور گردد» (همان، 184). حسنک در نیشابور اقدامات زیادی انجام داد که از آن جمله «سخت‌گیری نسبت به کرامیان و اخطار به کلیة پیروان مذاهب دیگر، که موقعیت مطلوب آنان منوط به فرمان‌برداری از مقامات غیرمذهبی خواهد بود و آنان نیز وی را تصدیق کردند.» (همان، 190). «بعدها هنگامی که حسنک در دربار غزنه مقیم شد، ابونصر منصوربن رامش را که خویشاوند نزدیک او بود، به نیابت از او شغل ریاست شهر را داشت... حسنک به واسطة تقربی که در نزد سلطان داشت، از برکناری میمندی از مقام وزارت در سال 415 قمری از نامزدهای جانشینی او بود و علی‌رغم جوانی و عدم تجربه در حکومت مرکزی به وزارت برگزیده شد. به گفتة بونصر مشکان، محمود خیلی زود از انتخاب حسنک به وزارت پشیمان شد اما او این منصب را تا پایان پادشاهی محمود حفظ کرد» (همان، 184).
امیر حسنک با آنکه از تخمة دهقانان بود، سلطان محمود او را به خود مقرب ساخته بود و تمام منابع قدیمه به این مطلب اشاره می‌کند» (برتلس، 1346: 110).
در بارة زندگی شخصی حسنک می‌توان گفت که وی پانصد یا ششصد غلام خاص داشت. (باسورث، ص186) و به گفتة او در تاریخ بیهقی «جهان خوردم و کارها راندم» (بیهقی،‌1378: 232) «حسنک پیش از انتساب به مقام وزارت به زیارت کعبه و اعتبات مقدس رفت و به واسطة ناآرامی و پر خطر بودن راه‌های نجد، از طریق فلسطین و سوریه-که قلمرو فاطمیان بود- بازگشت، و در راه، در محلی، بی‌احتیاطی کرد و خلعت الظاهر خلیفه فاطمی را قبول کرد و نیز پذیرفت که نامة مودت امیر خلیفه را به محمود برساند.» (همان،232)؛ در حالی که «امکان هر نوع مراوده میان غزنویان و فاطمیان، که دشمنان دولت بغداد بودند، زنگ خطری برای خلیفة عباسی بود. از این رو، خلیفه القادر حسنک را به قرمطی بودن و همفکری با اسماعیلیان متهم کرد. محمود این اتهام ار مضحک دانست و خلیفة بغداد را کهنه خرفی احمق خواند اما برای تسکین خاطر او، خلعت و طرایف را به بغداد فرستاد تا در آنجا سوزانده شود. حسنک همچنین الطافت سلطان را به خود حفظ کرد اما دراز دستی او را بی‌نظر گرفتند حقوق و احساسات دیگران بسیاری را با او دشمن کرد» (باسورث، 1378: 185).
پس از مرگ محمود که محمد به پادشاهی رسید، «حسنک به وزارت نرسید اما اعتبار خود را همچنان حفظ کرد» (همان، 238). پس از اینکه مسعود به پادشاهی رسید و محمد در بند شد، حال حسنک دیگرگون شد. «حسنک بیش از هر کس دیگر به خاطر رفتار اهانت‌آمیزی که با مسعود داشت، کینة او را بر خود تیز کرد وی مسعود را هنگامی که والی هرات بود به اتلاف ثروت هرات و بلخ متهم کرده بود و مشرفانی بر او گماشته بود» (همان، 238). همچنین «جانبداری او از محمد، که سر انجام محمود او را وارث تخت و تاج معرفی کرد، خاطر امیر مسعود را از او رنجیده کرد. از این رو که هنگامی که سلطنت کوتاه محمد برافتاد، حسنک در بست توقیف گردید. ابوسهل زوزنی محرم اسرار سلطان به واسطة رفتار اهانت آمیزی که حسنک در گذشته با او داشت، کینة او را در دل گرفته بود، بار دیگر نغمة قرمطی بودن او را ساز کرد» (بیهقی، 1378:229) و «تلقینات او با خواستة خود سلطان، که در صدد بود تا محمودیان یار رجال دولت سابق را براندازد، همساز گردید و عاقبت کار حسنک آشکار شد و سر انجام او را به سال 422 قمری در بلخ به دار آویخت» (باسورث، ص185) و تمام اموال حسنک توسط مسعود تصرف و توقیف شد (بیهقی، 1378: 232). حسنک که چنین مغضوب سلطان شد و به گفتة بیهقی، «عاقبت طهور و تعدی خود خود کشید» (همان، 227). یکی از شخصیت‌های عجیب تاریخ بیهقی است که حتی تا پای دار نیز هیچ شفیعی را برای نجات خود به درگاه مسعود غزنوی نفرستاد و وقتی مجلس حسابرسی و در واقع توقیف اموال او بر پا شد و بوسهل زوزنی وی را سگ قرمطی خطاب کرد، گفت: «سگ نداند که بوده است،‌خاندان من و آنچه مرا بوده از آلت و حشمت و نعمت جهانیان دانند. جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است. اگر امروز عجل رسیده است کس نتوانست بازداشت که بر دار کشند یا جز دار که بزرگ‌تر از حسین‌ علی نیم. این خواجه که مرا این می‌گوید مرا شعر گفته و بر در سرای من ایستاده است» (همان، 232). این صراحت گفتار او در مقابل کسی که مصمم به قتل اوست و همچنین سکوتش در این ماجرا او را به عنوان فردی مظلوم و دارای تبعی عالی به ما می‌شناساند. شاید بتوان گفت که یاد کرد او در انتهای کار خود از حسین بن علی(ع) نشان از شیعی بودن یا تمایلات او شیعی او دارد. در لحظاتی که برای او مسلم شده که بر دارش می‌کشند، از اینکه در گذشته در باره خواجه حسن میمندی در نزد محمود ژاژخایی می‌کرده است، عذر خواهی می‌کند و خواجه می‌گوید: «از من بحلی». پس از انواع استخفاف‌ها که او را به دوی سوی دار می‌برند، «هر کس همی گفتند شرم ندارید مرگ را که می‌بکشید [به دو] به دار برید؟ و خواست که شوری بزرگ به پا شود، سواران سوی عامه تاختند و آن شور بنشاندند.» (همان، 235) و «حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند و بر مرکبی که هرگز ننشته بود، بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسن‌ها فرود آورد و آواز دادند که سنگ دهید و هیچ کس دست به سنگ نمی‌برد و همه زار زار می‌گریستند خاصه نشابوریان» (همان، 235) از این عبارت اخیر می‌توان دریافت که حسنک در میان مردم، خصوصاً نیشابوریان، دارای محبوبیت و مقبولیت بوده است. «عتبی تأکید می‌ورزد که حسنک در وقتی که رئیس نیشابور بود، اقدامات خیرخواهانة بسیار زیادی انجام داد. از جمله دستور داد تا سربازها را بپوشانند و این نخست گام او از این نوع بود که تا آن زمان انجام شده بود. حسنک هزار دینار از جیب خود بر سر آن کار خرج کرد» (باسورث،1378: 186).
«سعید نفیسی حسنک را نمونه‌ای شعوبیه ایرانی و عضوی از خاندان ایرانی پاکزاد تصویر می‌کند که تا پایان مرگ مورد تعقیب و آزار خلافی عرب بود» (تاریخ غزنویان، 1378: 185) و «می‌توان پنداشت که فاطمیان به خاطر همان تبار بلند و نسب دهقانی حسنک جهد داشتند که وی را به سوی خود جلب نمایند» (همان، 168).
«حسنک از حامیان بزرگ ادب فارسی بود و شش قصیده از دیوان فرخی در مدح حسنک سروده شده است» (همان، 187).
 
منابع
 
1- ادوارد مورگان، جنبه‌های رمان، مترجم: ابراهیم یونسی، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1352.
2- باسورث، کلیفورد ادوارد، تاریخ غزنویان، مترجم: حسن انوشه، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1378
3- برتلس .آ.ی، ناصر خسرو و اسماعیلیان، مترجم: آرین پور، چاپ اول، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346.
4- بیهقی، محمد بن حسین؛ تاریخ بیهقی، شرح و توضیح خلیل خطیب رهبر، تهران، زریاب، 1378.
5- دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکده ادبیات، یادنامة ابوالفضل بیهقی، مجموعه سخنرانی‌های بزرگداشت بیهقی، چاپ دوم، مشهد، دانشگاه مشهد، 1374.
6- امین ریاحی، محمد؛ سرچشمه‌های فردوسی شناسی، چاپ اول، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1372.
7- میر صادقی، جمال؛ عناصر داستان، چاپ اول، تهران، سخن، 1376.
8- یوسفی، غلامحسین؛ کاغذ زر، چاپ اول، تهران، سخن، 1387.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۲۵
رضا حارث ابادی

«داستانوارگی  تاریخ بیهقی»به قلم دکتر سید احمد رضی ( دانشگاه گیلان )

تاریخ بیهقی را نمونه کامل بلاغت طبیعی زبان فارسی به شمار آورده اند. آنچه بیهقی را از سایرین متمایز کرده است دغدغه ی او برای تاثیر گذاری بر مخاطب است. راز زنده بودن، جذابیت و لذت بخشی تاریخ بیهقی را باید در این دغدغه جستجو کرد. مخاطب اندیشی وی موجب شده است تا برای ایجاد کشش از شگردهایی استفاده کند. وی ارتباطی صمیمانه با مخاطب برقرار می کند. مثلا در جای جای کتاب با فروتنی بابت دراز گویی اش عذر خواهی می کند. با لحنی احترام آمیز از افراد یاد و در باره آنان واقع بینانه و منصفانه داوری می کند. جایی که از صحت مطلبی مطمئن نیست با ذکر وَ الله اعلم بالصّواب خود را در کنار مخاطب قرار می دهد. 
منظور از داستانوارگی تاریخ بیهقی خیالی بودن آن نیست. بلکه وی برای خواندنی تر شدن کتابش شیوه هایی را به کار برده که داستان نویسان در داستانهای خود به کار می برند. تا جایی که به نظر آنوبانینی می توان کتاب او را به رمانی جذاب مانند کرد. در ادبیات معاصر با استفاده از بعضی اصول مکتبهای ادبی رئالیسم یا ناتورالیسم می توان حوادث واقعی تاریخی را درقالب رمانهای جذاب عرضه کرد.
عناصر داستانی در تاریخ بیهقی:
1-روایتگری(Narration): تاریخ نگاران و داستان نویسان هر دو با روایت سر و کار دارند و بخش مهمی از کشش این متنها به چگونگی روایت در آن ها بستگی دارد. روایت را توالی ملموس حوادثی که غیر تصادفی کنار هم آمده باشند تعریف کرده اند. در این تعریف منظور از غیر تصادفی بودن پذیرفتنی بودن اتفاقات است. بیهقی برای پذیرفتنی کردن روایتهایش از سه شیوه مستند استفاده می کند. 1-بخشی را خود شاهد بوده 2- بخش دیگری را از زبان راویانی که از نظر او قابل اعتماد و راستگویند نقل می کند. 3- از کتابهایی که خوانده نقل می کند. وی از روایت گذشته نگر استفاده می کند و فقط در یک مورد به روایت لحظه به لحظه می پردازد. وی در روایت خود از توالی خطی استفاده نمی کند بلکه به گزینش حوادث دست می زند و ساختاری هماهنگ و یکدست عرضه می کند.
2-زاویه دید (View Point): دید گاهی است که نویسنده برای روایت حوادث ماجراها انتخاب می کند. تاریخ بیهقی دارای زاویه دید متغیر (Shifting) و یا چندگانه (Multiple) است. به تعبیر دیگر همه ی انواع زاویه دید را دارد. ولی شیوه غالب دانای کل مفسر یا مداخله گر است. (Intrusive Omniscient) که در همه صحنه ها رفت و آمد می کند و اظهار نظر می کند. بنا به تحقیق آنوبانینی او در بسیاری موارد هم از دید دانای کل محدود (Limited Omniscient) و از زبان یکی از شخصیتها روایت می کند. وی گاه از زاویه دید نمایشی (Dramatic) یا عینی (Objective) نیز استفاده می کند. یعنی با روایت مکالمات، کردار و رفتار آنان را به خوانندگان می شناساند.
3- شخصیت پردازی (Characterization): بیهقی با نشان دادن ویژگیهای بیرونی و درونی شخصیتهایی مانند احمد حسن، بوسهل، بونصر مشکان، حسنک وزیر و... چهره ای زنده و ملموس از آنان برای خواننده به تصویر می کشدشخصیت اصلی یا مرکزی (Protagonist) بخش بر جا مانده تاریخ بیهقی مسعود است. شخصیت مخالف (Antagonist) او برادرش محمد است. شخصیتهای مقابل (Foil) که اطراف محمد گرد می آیند کسانی چون علی قریب، حسنک، امیر یوسف و... که پدریانند هستند. انواع کشمکش (Conflict) ها بین او و شخصیتهای مقابل هست. شخصیت پر تجربه و میانه روی مانند بونصر مشکان نیز برای ایجاد تعادل تلاش می کند که از جایگاه خاصی بر خوردار است.
شیوه های شخصیت پردازی: 1- شرح و توضیح مستقیم 2- از طریق اعمال آنان 3- ارائه درون شخصیتها بدون تعبیر و تفسیر.
شخصیتها اغلب ایستا (Static) هستند که در کل داستان شخصیت آنان تغییر نمی کند و شاید بونصر مشکان را با تسامح بتوان پویا (Dynamic) دانست که به تدریج خود را با شرایط تطبیق می دهد و به جز حسنک که می توان شخصیت نوعی به حسابش آورد بقیه صورت نوعی(Type) نیستند.
4- صحنه آرایی و فضا سازی: زمان و مکانی را که در آن داستان اتفاق می افتد را صحنه (Setting) می گویند. که بیهقی به نحو زیبایی آن را توصیف میکند.
مکالمه (Dialogue): امروزه یکی از عناصر مهم داستان به نظر آنوبانینی شمرده می شود که به داستان آهنگ (Rhythm) مناسب می بخشد و پیرنگ (Plot) را گسترش می دهد و درونمایه آن را نمایش می دهد. مکالمه به طور گسترده در تاریخ بیهقی به کار گرفته شده چه دو نفره و چه چند نفره. مواردی از خود گویی و گفتار درونی هم در تاریخ بیهقی مشاهده شده است.
5- لحن (Tone): در ادبیات داستانی، دو نوع لحن تشخیص داده اند: 1- لحن کلی که نمودار دیدگاه نویسنده است و با کمک آن می توان به سبک و طرز تلقی وی پی برد و رابطه تنگاتنگی با بعد عاطفی اثر دارد و در برگیرنده شیوه برخورد و آهنگ بیان نویسنده با مخاطب و اثر خویش است.  2- لحن در زبان گفتاری که نمودار شخصیتهای داستان است و رابطه تنگاتنگ با شیوه و محیط پرورش شخصیتها دارد.
لحن کلی در بیهقی با مطالعه آرایش و گزینش واژگان، عبارات، آهنگ جملات، کاربرد صنایع ادبی و موسیقی کلام او به دست می آید که مجموعا نشان دهنده ی سبک است و در سراسر متن استوار و ثابت و یکدست جلوه می کند. لحن کلی در آن بخش که به مخاطب بر می گردد صمیمانه، فروتنانه و احترام آمیز و در آن بخش که به نویسنده برمی گردد جدی و قرین دقت و نکته بینی است.


منبع:ماهنامه ادبیات داستانی، س12، ش104، آبان و آذر 85

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۱
رضا حارث ابادی

نگاهی به زنان تاثیرگذار ایرانی در تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی

نگاهی به زنان تاثیرگذار ایرانی در تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی

در طول تاریخ طولانی تمدنی ایران، جایگاه زنان در عرصه اجتماع و حتی محیط خانواده با فراز و فرودهای متعددی مواجه بوده است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، هرچند به طور کل در جامعه سنتی ایران همواره نوعی روحیه تشویق و یا در بعضی دوره ها اجبار به پنهان باقی مانددن بانوان در اندرونی خانه ها وجود داشته است، اما به هرحال بوده اند زنان موفقی که توانسته اند حصارهای محدودیت را بشکنند و به محیط های اجتماعی راه یابند و در تاریخ ایران نقش های موثری ایفا کنند.

از جمله منابع معتبری که می توان از طریق آن ها تا حدودی با وضعیت زنان و چگونگی حضور آن ها در جامعه آشنا شد دو کتاب گرانسنگ ادبی و تاریخی اثر خواجه ابوالفضل بیهقی پدرنثر فارسی و شاهنامه فردوسی سروده جاودانه حکیم ابوالقاسم فردوسی است.

در ادامه به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز گرامیداشت مقام زن، تعدادی از زنان موفق ایرانی که نام و توصیفشان در شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی آمده است، معرفی می شوند:

الف : زنان شاهنامه فردوسی

 

1 رودابه : مادر رستم است . حکیم توس او را به زیبایی ، فضل و کمال و هنرمندی ستوده است .

2 تهمینه : زن هنرمند و فاضل رستم ، که سهراب را پروراند .

3 گردآفرید: زنی دیگر از تبار زنان شاهنامه است که نه تنها از ویژگی های زنانه برخوردار است و زیبا و جسور است، دلاوری جنگاور و ستیزنده نیز می باشد . او در شجاعت و جنگاوری در شاهنامه و در تاریخ ادبیات ایران اگر نگوییم بی نظیر ، امَا کم نظیر است .

4 منیژه : عشق و محبَت راستین او به بیژن ، زبانزد خاصَ و عام شد و مثلی از یک عشق راستین و پاک شد .

5 کتایون : نمونه ای از یک مادر خردمند و آینده نگر است و در نبرد رستم و اسفندیار ، در حالی که از تصمیمات همسرش نگران و اندیشناک می شود ، فرزندش اسفندیار را حکیمانه راهنمایی می کند هر چند سخنان خردمندانه این بانو ، در اسفندیار تأثیر نمی کند .

6 پوران دخت : وی دخت شاه ساسانی است که هم در شاهنامه و هم در تاریخ بیهقی از وی نام برده شده است . هر چند نظر بیهقی و فردوسی درباره ی وی متفاوت است ، امَا هر دو وی را از جمله ی زنان تأثیرگذار می شمارند .

 

 

 

 

 

 

 

 

ب : زنان تاریخ بیهقی

1 حرّه ختلی : معروف ترین زن تاریخ بیهقی حرّه ختلی خواهر محمود غزنوی است . او زنی با سیاست و کیاست و زیرک و مدبَر است که در به حکومت رسیدن مسعود غزنوی نقش بسیار مهمَی را ایفا کرده است.

2 بانو مهد چگل : زنی مقتدر ، همسر محمود غزنوی و مادر مسعود غزنوی می باشد . او به همراه خواهر شوهر خود بعد از مرگ محمود هم دست می شوند و خبر مرگ محمود را پنهان داشته و پس از آن که با هم نامه ای مبنی بر دعوت مسعود به غزنین می نویسند و از او می خواهند تا به آن جا رفته و حکومت را از محمَد بستاند ، پنهانی محمود را در باغ پیروزی دفن می کنند و پس از سه روز خبر مرگ او را پراکنده می کنند .

3- مادر حسنک و مادر عبدالله زبیر: این دو زن تاثیر گذار در عرصه سیاست با صفت : « سخت جگرآور» در تاریخ بیهقی شناخته می شوند . نخستین آنان مادر حسنک است که خود نویسنده هم عصر او بوده و بیهقی برای شاهد مثال از شجاعت و جگر آوری ، مادر عبد الله زبیر را ذکر می کند ، آن جا که به صورت تعریض سخن حجاج را بیان می کند : اگر او [مادر عبدالله زبیر ] و عایشه مرد بودند هرگز خلافت به بنی امیَه نمی رسید .

4- جده خواجه ابوالسعید عبدالغفار : از دیگر زنان تاریخ بیهقی می توان به جده عبدالغفار اشاره کرد که او زنی بود بی نهایت فاضل و هنرمند . بیهقی این صفت او را به خوبی بیان کرده و به زیبایی در کتاب خود می ستاید و از هنر فکر و دست او بسیار یاد می کند .

منبع: وبلاگ آموزشی - تربیتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۱
رضا حارث ابادی

«حدیث خداوندی و بندگی»تحلیل تاریخ بیهقی از دیدگاه ادبی
خبرگزاری شبستان:«حدیث خداوندی و بندگی» تحلیل تاریخ بیهقی از دیدگاه ادبی اجتماعی و روان‌شناختی همراه با شرح و توضیح مهم‌ترین بخش‌های متن اثری از محمد دهقانی است که توسط نشر نی منتشر شده است.

 به گزارش خبرنگار کتاب شبستان، تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشتهٔ ابوالفضل بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی پسر سلطان محمود غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، قسمت‌هایی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده که به دستور سلطان مسعود بخش زیادی از آن از بین رفته‌است. و از این کتاب امروزه مقدار کمی (حدود پنج مجلد) بر جای مانده‌است.

برخی این کتاب را «تاریخ ناصری» نامیده‌اند، از جمله ابن فندق بیهقی که در سال ۴۹۰ ه‍. ق. در منطقهٔ بیهق به دنیا آمده و بسیاری دیگر پس از او. برای این نام‌گذاری دو احتمال موجود است: نخست به اعتبار لقب سبکتگین (پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده و دیگر لقب سلطان مسعود که «الناصرلدین الله» بوده‌است.

به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز خوانده می‌شده، از جمله: تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی که گویا بر اثر بی‌توجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده‌است.

بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز می‌خوانند از آن جهت که قسمت‌های بازماندهٔ آن بیشتر رویدادهای دوره پادشاهی سلطان مسعود غزنوی را در بر دارد.

کتاب «حدیث خداوندی و بندگی»، ضمن معرفی مفصل تاریخ بیهقی، که از شاهکارهای بی‌نظیر نثر فارسی است، می‌کوشد مهم‌ترین جنبه‌های این شاهکار را، از حیث تاریخی و ادبی و اجتماعی و روانشناختی، برای خوانندگان توضیح دهد. ضمناً ماجراهای مهم تاریخ غزنویان، چنان‌که بیهقی روایت کرده است، در این‌جا از نو و بر حسب توالی تاریخی مرتب شده‌اند تا خوانندگان سر رشته‌ی رویدادها و حوادث را گم نکنند. شرح واژه‌ها و جمله‌های دشوار و غامض در حاشیه‌ی صفحات فهم متن را برای خواننده آسان‌تر می‌کند. نقشه‌های متعدد و توضیحاتی هم که ذیل نام‌های تاریخی و جغرافیایی آمده‌اند به او کمک می‌کنند که از فضا و مکان رویدادها تصویر و تصور روشن‌تری به دست‌ آورد.

مخاطب این کتاب نه‌فقط استادان و دانشجویان ادبیات بلکه همه‌ی کسانی‌اند که به تاریخ بیهقی علاقه‌مندند و می‌خواهند با این اثر بزرگ بهتر آشنا شوند و از خواندن آن بیشتر لذت ببرند.

 نشر نی کتاب حدیث خداوندی و بندگی را به تازگی منتشر کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۵۵
رضا حارث ابادی

یک کتاب تمام سبزواری، در لیست پرفروش ترین های کشور

یک کتاب تمام سبزواری در لیست پرفروش ترین های کشور

 کتاب وزیری امیرحسنک در لیست پرفروش ترین کتب هفته اول سال 94 

 وزیر امیرحسنک نمونه کامل یک کتاب تمام سبزواری است که قرار گرفتن آن در لیست پرفروش ترین کتاب های نخستین روزهای سال 94 نشان می دهد سبزوار علی رغم همه کم مهری ها و کم کاری های مسئولان فرهنگی، هنوز ظرفیت های بسیار زیادی دارد که به واسطه آن ها در سطح ملی و حتی فراملی معرفی می شود.

وزیری امیرحسنک از این رو یک اثر فاخر تمام سبزواری است، که هم نویسنده آن استاد محمود دولت آبادی از فرزندان شایسته این مرز و بوم است، هم موضوع آن که به پژوهش درباره تاریخ بیهقی پرداخته به واسطه سبزواری بودن ابوالفضل بیهقی، موضوعیت بومی دارد و هم انتشارات آن انتشارات فیروزی در شهرستان سبزوار است و بنابراین در وزیری امیرحسنک با یک اثر فاخر تمام سبزواری مواجه هستیم که یک سال بعد از انتشار توانسته در ایامی مانند نخستین روزهای سال نو، داغ ترین بازارهای کتاب ایران را داشته باشد:

وزیری امیر حسنک در جمع پرفروش‌ترین کتاب‌های هفته اول سال

 کتاب «وزیری امیر حسنک» توانست در اولین هفته‌ی کاری سال ۹۴ در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌ها قرار گیرد.

این کتاب که آخرین اثر منتشر شده استاد محمود دولت‌آبادی، هنرمند و نویسنده بزرگ سبزواری است، اسفند ماه ۱۳۹۲ توسط انتشارات فیروزی سبزوار به بازار نشر عرضه گردید.

چاپ اول این کتاب، در همان روزهای ابتدایی، اکثر رکوردهای پیش‌فروش و فروش اینترنتی در صنعت نشر را شکست و در صدر اخبار و رسانه‌ها قرار گرفت.

در آخرین هفته‌ی سال ۱۳۹۳ چاپ دوم کتاب با بسته بندی جدید منتشر شد و توانست در روزهای آغازین سال جاری در جمع پرفروش‌ترین کتاب‌های بازار کتاب تهران حضور داشته باشد.

نکته‌ی مهم درباره این آمار این است که هنوز هیچ‌گونه اطلاع‌رسانی درباره چاپ دوم این کتاب صورت نگرفته است و تمامی مراحل چاپ و توزیع اولیه کتاب در تعطیلات سال نو انجام گرفته است.

هرچند مدیران و مسئولان سبزواری در این چندساله کم‌مهری‌ها و بی‌توجهی‌های زیادی به این هنرمند بزرگ سبزواری کرده‌اند، اما هنوز هم آثار ایشان در سطح جامعه با استقبال عموم مردم مواجه می‌شود.

منبع: خبرگزاری ایلنا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۲:۱۴
رضا حارث ابادی

استقبال گسترده داخلی و خارجی از جایزه ای به نام ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

استقبال گسترده داخلی و خارجی از جایزه ای به نام ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

خبرگزاری ها و مطبوعات کشور در روزهای اخیر از استقبال داخلی و خارجی از جایزه ای خبر داده اند که به نام خواجه ابوالفضل بیهقی پدرنثر داستانی فارسی و از بزرگترین مشاهیر سبزوار است.

جایزه داستانی بیهقی امسال در حالی قرار است برای سومین دوره متوالی و با شرکت کنندگانی از ایران و کشورهای کانادا، ترکیه، آمریکا، بلژیک، استرالیا، امارات متحده عربی، فرانسه و آلمان در تهران برگزار شود، که به نظر می رسد جای برگزاری چنین مراسمی در سبزوار شهر زادگاه ابوالفضل بیهقی و شماری دیگر از بزرگترین نویسندگان زبان و ادبیات فارسی خالی است.

البته خوشبختانه چند سالی است که به همت کمیسیون فرهنگی شورای شهر، اداره فرهنگی شهرداری ، دانشگاه حکیم سبزواری و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در اول آبان ماه، همزمان با روزی که به نام بزرگداشت بیهقی مطرح شده است، همایش هایی در سبزوار برگزار می شود، اما اگر این همایش ها با زیرکی و تدبیر مسئولان سبزوار از حالت صرفا مدح و منقبت گویی بیهقی خارج شود و به برگزاری مراسم جانبی دیگری نظیر جشنواره های داستانی و ادبی در همان تاریخ یا در دیگر ایام سال مزین گردد، قطعا تأثیر بهتری در معرفی بیهقی و شهر زادگاهش سبزوار در داخل و خارج از ایران خواهد گذاشت.

اگر به پشتوانه وجود نویسندگان توانایی نظیر ابوالفضل بیهقی، ابوالحسن زید بیهقی، ملاحسین واعظ کاشفی، دکتر علی شریعتی، استاد محمود دولت آبادی، محمود برآبادی و ... و پدیدآمدن آثار ادبی گرانسنگی نظیر تاریخ بیهقی، روضه الشهدای کاشفی، کویر دکتر شریعتی، کلیدر دولت آبادی و... معتقدیم سبزوار پایتخت نثر فارسی است و از طرفی اگر پتانسیل های فراوان دانشگاهی و علمی  در سبزوار وجود دارند، پس باید این شهر به کانون اصلی و یا یکی از کانون های اصلی فعالیت های ادبی و برگزاری جشنواره های داستانی در ایران تبدیل شود.

در اول آبان 92 هنگامی ک چند میهمان برجسته نظیر دکتر محمدجعفر یاحقی و استاد سیدی برای  بزرگداشت بیهقی بهسبزوار سفر کرده بودند، در سخنرانی خود، بر ضرورت تشکیل جلسات هفتگی بیهقی خوانی در سطح شهر سبزوار یا در دانشگاه حکیم سبزواری که از یک گروه آموزشی بزرگ و با سابقه در زبان و ادبیات فارسی با تعداد زیادی اعضای هیئت علمی و دانشجویان مقاطع کارشناسی تا دکترا، برخوردار است تأکید نمودند.

در همین رابطه مهدی سیدی پژوهشگر برجسته خراسانی در اظهاراتی که توسط خبرگزاری ایرنا منتشر شد، گفته بود:«حیف است در شهری با این فضاهای متعدد فرهنگی و دانشگاه های متعدد ، جلسات بیهقی خوانی برگزار نشود و حتی اگر شده باید یک اتاق کوچک در دانشگاه حکیم سبزواری به مرکز بیهقی پژوهی و جلسات بیهقی خوانی اختصاص یابد.»(منبع) اما متأسفانه این مهم تا کنون تحقق نیافته است و اگر کاری در ارتباط با بیهقی انجام شود، نظیر برگزاری همین جایزه ادبی بیهقی بیشتر در خارج از سبزوار است.

استقبال از یک جایزه داستانی

فرامسال سومین سالی است که جایزه داستان بیهقی برگزار می‌شود. استقبال از این جایزه بیشتر از دوره گذشته بوده و امسال جایزه داستان بیهقی با افزایش تعداد شرکت‌‌کننده‌ها روبه‌رو شده است. برای سومین دوره این جایزه 1025 داستان از 670 داستان‌نویس ارسال شده که از نظر تعداد داستان‌های ارسالی 200 اثر و تعداد داستان‌نویس 150 نفر افزایش داشته است. شهرهای بسیاری از سراسر کشور در این جایزه شرکت کرده‌اند که می‌توان به تهران، مشهد، شیراز، بیرجند، تبریز، کرمانشاه، کرج، بوشهر، قم، رشت و. . . اشاره کرد. داستان‌نویس‌های ایرانی مقیم کشورهای کانادا، ترکیه، آمریکا، بلژیک، استرالیا، امارات متحده عربی، فرانسه و آلمان هم داستان‌های خودشان را برای شرکت در این جایزه ارسال کرده‌اند. حضور داستان‌نویس‌های فارسی‌زبان از کشور افغانستان نیز از ویژگی‌های این دوره از جایزه داستان بیهقی است. داوران اولیه این دوره از جایزه از میان آثار رسیده به دبیرخانه تعداد 109 داستان انتخاب کرده و به مرحله دوم داوری ارسال کرده‌اند. مرحله دوم داوری سومین دوره جایزه داستان بیهقی توسط ابوتراب خسروی، احمد اکبر‌پور، حسن محمودی، فرخنده آقایی و فرزانه کرم‌پور داوری می‌شود.  اسامی داستان‌های رسیده به مرحله دوم داوری در سایت انجمن داستان بیهقی به نشانی:


http://bayhaqi-story.ir 

منتشر شده است. مرحله اولیه داوری این جایزه به عهده اعضای انجمن داستان بیهقی متشکل از مهدی جمشیدیان، مهرنوش قائم‌مقامی، احسان شاه‌طاهری، محبوبه آب‌برین، آزاده کاظمی، میثم غفوریان‌صدیق، فرنوش حبیب‌نژاد و محرم براتی بوده است.
آیین پایانی سومین دوره جایزه داستان بیهقی در اسفند ماه سال 1393 برگزار می‌شود.

منبع: روزنامه فرهیختگان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۱۸
رضا حارث ابادی

سُخن راندن کار منِ است

شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ

شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ

اول آبان روز بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی مورخ و ادیب برجسته ایرانی است. کتاب تاریخ بیهقی او هم به تاریخ ایران و هم به نثر فارسی خدمات بزرگی کرده است. 

حسین خسروجردی:

 شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ ادبی در دانشگاه های سبزوار

در می مانم ! حیران از کتابتی که اگر همچون ابر ِ بیقرار در مرغزارِ نزیه و شیدای ِ تاریخ و ادبیاتِ ما نباریده بود ، بسا که در توتستان ِ شیرین و سایه بخش ِ آن ، اکنون حاصل ِ بسزایی نداشتیم و عرصۀ ادبیات ، از تاریخ و بنایِ افراشتۀ ابولفضل بیهقی سخت خالی بود . پهنۀ کاری که تاریخ و متون ِ گرانسنگِ ما را بیان می کند تا به قول نویسنده اش دادِ تاریخ بستاند.
بگذارید از همینجا شروع کنیم ، از همین دادِ تاریخ ستاندن با تبعات و پیامدهای ِ گران ِ آن ،که در سرتاسر کتابِ بیهقی آمده است و به درستی تاریخ پایۀ آن محسوب می شود.
 در فرهنگِ ما داد به معنای عدل و قانون و انصاف است و همچنین از دادگستری و عدالت و اندازه و میزان خبر می دهد. طول و عرض ِ این واژه انگار مبشر ِ تاریخ ِ ما بوده است که حتی اوستای ِ باستانی هم از آن بهره می برد و از آن به عنوان ِ دادِ دیو ستیز ِ زرتشت نام می برد و در تداوم ِ بعدی آن ، فردوسی بزرگ نیز سروده است:
              وگر داد باید که ماند بجای    /    بیارای و زآن پس ، به دانا نمای
باری این برگ ِ طوفنده و پُر خروش که یاد آور ِ عرصۀ درد و رنج و خون و شرف و اعتبار ِ این فلاتِ کبود بوده است و همیشه در اوراق ِ زرد رنگ ِتاریخ ِ این سرزمین ، درّه های ِ اشک و آهِ آدمی را می نمایانده است که وقتی در نامۀ شجاعانۀ حجته الاسلام ، غزالی طوسی به سلطان ِ وقت می نویسد و ما را از محتوای ِ آن آگاه می کند ، براستی بیدادِ این زمانۀ قسی و ستمگر ، سخت لرزاننده و هولناک است : (امروز بحدی رسیده است که عدل ِ یکساعت برابر عبادتِ صد سال است . بر مردمان طوس ، رحمتی که ظلم ِ بسیار کشیده اند . غله به سرما و بی آبی ، خراب شده ، تباه گشته است) . درختهای صد ساله از اصل خشک شده اند ، روستاییان را چیزی نمانده مگر پوستینی و مشتی عیال ِ گرسنه و برهنه اگر رضا دهد که از پشتِ ایشان پوستین باز کنند تا زمستان برهنه با فرزندان در تنوری روند ، رضا ندهد که پوستشان برکنند . اگر از ایشان چیزی خواهند ، همگان بگریزند و در میان کوهها هلاک شوند ، این پوست باز کردن باشد!  
می بینید !؟ ملاحظه می کنید که عتاب و بیدادِ فزایندۀ این روزگار ، چگونه در متن ِ زندگی مردمان ، مضیقت و تباهی و هول ایجاد کرده است که شادی و نشاط و خرسندی مردم ، امری محال و بسیار دور می نماید . پنداری که به قول حافظ سر فتنه دارد دگر روزگار منو و مستی و فتنۀ چشم یار فریب جهان قصۀ روشن است ببین تا چه زاید ، شب آبستن است آه که صدای ِ انسانی ِ شاعر ، بیتابی ِ جان ِ جهان است .
 بگئارید تا شاعرِ ما از فرسایش ِ پهنۀ بلا خیز ِ درشت روزگار ، با آستین ِ تر شدۀ زاری های ِ خود از قحطی شادی بگوید و بسراید : سعی کن که از دولت ِ بیداد ، عیش بستانی و سپس این آخرین توصیه و اتمام ِ حُجتِ اوست که به همۀ اُمرای دوران ها تجویز می کند و می گوید : جهان بگیرد اگر دادگستری داند
  اما در گسترش و تاکید و ترغیبِ دادخواهی و اهتمام آن ، این ابولفضل بیهقی است که انگار با تمام نیروی خود در رنج نامه ها و زندان ها و شوربختی های ِ مردم شریک می شود و خواهان عدالت و داد ِ روزگار ِ خود می شود . روزگاری که اگر او سخن نگوید و قلم را لختی نگریاند و از بیغوله های ِعُطلت و فروگرفتن ها و رنج ها و بندهای ِ گران و نعره های مردان ِ جنگی و منازعت ها و آزمندان و مخاذیل و رکاب عالی و سرنوشت ها ی محتوم نگوید گویی که داد ِ تاریخ را نستانده است .
 همیشه فرو گرفتن ها و مجازاتها و دارها و پایان آمدن ِ روزگار ِ مردان ِ نامی و نیک و حق جو نزد بیهقی اشک آور و حزین است و مثل بغض ِ گرانی می ماند که در رثایشان به تلخی بگوید : «و من که بولفضلم می گویم که چون علی مرد کم رسد ». و در این بطالت و زلالت ِ زندگی ، بیهقی بعد از نمایش و بیان ِ حرص و طمع و برات و غلامان ِ ساخته و بیسگانی ها ، وقتی که در شهر ِ آمل بوسهل ، دیوان باز کرده است و مردم را می پیچد و آتش در شهر می زند و برات ِ بیستگانی ِ لشکر روان می شود ، او ، به درد می نویسد : «امروز سخت دشوار است بر من که بر قلم ِ من چنین می رود و لیکن چاره نیست ، در تاریخ محابا و پروا نیست . آنان که با ما به آمُل بودند ، اگر این فصول بخوانند و داد خواهند ، بگویید که من آنچه نوشتم به رَسم و آیین بود .»
 می بینید ، توجه دارید که در تظلم و داد خواهی و بیان ِ آن ، بیهقی را هرگز محابا و پروایی نیست . او مردی ست که به قول ِ امروزی ها خود سانسوری نمی کند و از آن رو که در دستگاهِ سلاطین ِ وقت است ابایی از افشاگری ِ بیداد ، ندارد و می نگارد که: «حسنک را قومی مکار بر سر ِ دار بردند و این افسانه ای ست با بسیار عبرت . و این همه اسبابِ منازعت و مکاوحت از بهر ِحطام و مال دنیا به یک سوی نها دند و می برفتند ) . احمق مردا که دل در این جهان ببندد که نعمتی بدهد و زشت بستاند . »
بیهقی در اعصار ِ بی رحم زمانه ای خوف انگیز است که به دستور امیر و در پیش خیمۀ بزرگ بیست و چهار اسیر پیش پای ِ پیلان انداخته می شوند که بیهقی آن را هول روزی می بیند که خبر آن به دور و نزدیک می برند و این برای مهتری و فرزانه ای چون او که خردمند و فاضلی ست و کاردان ، سر آمد ِ تمام ادیبان ِ روزگارِ خود است و مُعتمد و شریف . شایسته و روشن رای و سدیدی ست که همیشه آبی بر آتش می زند و احماد می کند و می نویسد تا بیداری افزاید و تاریخ به راهِ راست برود .
اینگونه قساوتها و شرارت ها و جنایت ها برای او بسیار سخت و درد بار و اسف بار است و به گاهِ نوشتن و سخن راندن بی گمان او مردی حقمدار و دادخواه و داور است و می خواهد که حرص را گردن زند وخود گامگان و خیره سران را بر حَذر داردو از فضیح تها بگوید و از هنری بزرگ که روز ِ جزا و مکافات است و آنگاه آزاد مردان را اصطناع کند و تخم نیکی بفشاند و با سنجش از نیک و بد ، هشدار بدهد که مرا از باز نمودن چنین حال ها هیچ مُحابا و کوتاهی نیست .
 احوالی که بیهقی آن را به مثابۀ رنج به خویشتن نهادن می داند تا سرانجام از آن سوی ِ اعصار و قرون ، نالۀ خویش را به ما برساند و بد ینگونه پایان ِ رنج و آزار ِ انسان را خواهان شود . امری که طلیعه و رُخ نما یی آن دور نیست و بقول معروف ، آیندگان خواهند دید .
 حسین خسروجردی   مهر ماه 1393 - مشهد

منبع :  http://www.asrarnameh.com/news.php?id=7090

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۱۱
رضا حارث ابادی

تاریخ بیهقی نمونۀ درخشان استفاده از روایت در تاریخ‎نگاری است

تاریخ بیهقی نمونۀ درخشان استفاده از روایت در تاریخ‎نگاری است

خواجه ابوالفضل بیهقی نویسنده کتاب گرنسنگ تاریخ بیهقی و از بزرگترین مشاهیر سبزوار، برجسته ترین چهره های نام آور خراسان و از ادیبان و مورخان طراز اول ایران است که هرچند در شهر زادگاهش سبزوار، تا کنون در ارتباط با پژوهش و معرفی ابعاد تاریخی و ادبی شخصیت فعالیت های کمی صورت گرفته، اما  نام و آوازه وی همواره در محافل ادبی، تاریخی و فرهنگی کشور مطرح است.

با  این حال دوستداران واقعی ادبیات فارسی و همچنین پژوهشگران  تاریخ، که بیشتر در کلانشهرهایی نظیر تهران، مستقر هستند، در طول سال از بیهقی فراموش نمی کنند و گاه و بی گاه در  جلسات تخصصی به ستایش جبنه های ارزشمند کتاب تاریخ بیهقی می پردازند.

یکی از این شخصیت های برجسته دکتر حورا یاوری است که به تازگی در جلسه ای به دعوت مجله تخصصی بخارا درباره دو کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی و تاریخ طبری اظهاراتی را مطرح کرده است.

متن کامل سخنان دکتر حورا یاوری به نقل از خبرگزاری هنر «آرتنا» درادامه منتشر می شود:

عصر سه شنبه نهم دی ماه ۱۳۹۳، مجله بخارا با همکاری انتشارات سخن، نشر فرهنگ معاصر و انجمن علمی تاریخ دانشگاه تهران نشستی را با دکتر حورا یاوری برگزار کرد و در این نشست حورا یاوری درباره روایت و تاریخ سخن گفت.
در ابتدای این نشست علی دهباشی در معرفی دکتر حورا یاوری شرحی مختصر داد:
دکتر حورا یاوری دانش آموخته دانشگاه تهران است. لیساس زبان و ادبیات انگلیسی و سپس فوق لیسانس روانشناسی خود را از همین دانشگاه گرفت. سپس تحصیلاتش را در آمریکا ادامه داد و در آنجا به آموختن ادبیات و نقد ادبی با گرایش به ادبیات داستانی معاصر ایران مشغول شد و در این رشته نیز به مدرک دکترا دست یافت.
مقالات و کتاب‎های دکتر حورا یاوری عمدتاٌ بر محور ادبیات و روانکاوری می‎گردد. کتاب روانکاوی و ادبیات/ دو متن، دو انسان ، دو جهان ( از بهرام گور تا راوی بوف کور) که نشر سخن آن را منتشر کرده ، زندگی در آینه، چاپ انتشارات نیلوفر و داستان فارسی و سرگذشت مدرنیته در ایران ، چاپ نشر سخن از جمله آثار ایشان است.

سپس دکتر حورا یاوری به بررسی روایت و تاریخ پرداخت :
« حضور در این جلسه توفیق بزرگی است. از آقای دهباشی و مجله بخارا، از انتشارات سخن و فرهنگ معاصر و نیز انجمن علمی تاریخ دانشجویان دانشگاه تهران سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من گذاشتند.


 با توجه به برگزاری برنامه در تالار باستانی پاریزی_ بر محور نقش و کنش روایت و داستان در متن تاریخی دور می زند. پرسش این است که آیا متن تاریخی رونوشتی است برابر با اصل از رویداد تاریخی، یا متنی است برگذشته از صافی ذهن و همۀ تعلقات فکری مورخ، و بنابراین پیش از آن که حرف مطلق و آخر را دربارۀ یک رویداد تاریخی زده باشد، روایتی در اختیار ما می‎گذارد و امکانی فراهم می‎کند که ما روایت‎های هم‎روزگار و مرتبط با هم را در کنار هم قرار بدهیم و از طریق سنجیدن و قیاس آنها با یکدیگر به دریافت قابل تأمل‎تر و سنجیده‎تری از رویدادهای تاریخی برسیم.

شاید ذکر این نکته بی مناسبت نباشد که در دهه‎های اخیر بسیاری از متون تاریخی کلاسیک از منظر فرضیه‎های جدید نقد ادبی، در مفهوم عام آن، بازنگری و بررسی شده‎اند، و بوطیقا و خصوصیات ساختاری آن ها به اندازه درونمایه و محتوای رویداداهایی که روایت می کنند مورد توجه قرار گرفته است. از متون تاریخی ایرانی- اسلامی در درجه اول باید به تاریخ طبری اشاره کنیم که بیشتر از متون تاریخی کهن دیگر توجه محققین و پژوهنده‎هایی را که با فرضیه‏های مدرن، به بازخوانی متون پیشامدرن تاریخی همت گماشتنه اند، به خود جلب کرده است.

از نمونه های این بررسی ها می توان به بازخوانی های مارشال هاجسن (Marshal G. S. Hodgson)، طیب‏الهبری (Tayeb el-Hibri) و جولی اسکات میثمی (Julie Scott Meisami)  از تاریخ طبری اشاره کرد. هاجسن با نشان دادن سنجیدگی و از پیش اندیشیدگی روش طبری در گزینش راویان و آرایش خبرها و حدیث ها در گزارش فتل عثمان-به عنوان یک نمونه - به آگاهی او از زیروبم های بازی های قدرت در صدر اسلام، و چربیدن کفه این بازی ها بر ایمان مذهبی راویان اشاره می کند. الهبری با تأکید بر بهره گیری طبری از خبر و حدیث و قصه به عنوان یک شگرد روایی نشان می دهد که در تاریخ طبری وقتی به خلفای راشدین می‎ رسیم که مورد احترام و ارادت طبری هستند، موضوع روایت مشخص و سلسلۀ راویان به هم پیوسته است. اما وقتی به دوران خلافت عباسیان می‎رسیم، به خصوص دوران هارون الرشید، هم زنجیره روایت از هم می‎پاشد و هم زمینه های روایت پراکنده و بی سامان می شود، و مهم‎تر از همه این که وابستگان و نزدیکان دربار هارون الرشید گزارش دهندگان رویدادهایی می‎شوند که خودشان در آن نقشی و دخالتی داشته اند . یعنی به نظر می‎رسد که طبری به آگاهی خواننده‏ای که کتاب تاریخ او را می‎خواند، اطمینان دارد و بر اساس این آگاهی شگردی را به کار می‎برد که بازگوکننده بسیاری از نظرگاه های او درباره عباسیان، به خصوص خلیفه هارون الرشید و پسران او امین و مأمون است.

جولی اسکات میثمی کار دیگری می‎کند. میثمی روایت های ناهمگون سه مورخ بزرگ را که همه در قرن پنجم هجری زندگی می‎کنند یعنی طبری (م. 310|923)، مسعودی (346|956)، و بلعمی (383|993)،  از یک رویداد یگانه، یعنی برگشتن روزگار از برمکیان، در کنار هم قرار می دهد و از طریق برجسته کردن ناهمسانی آن ها به نتیجه ای می‏رسد که به خصوص از نظر بحث امروز که کم‏رنگ شدن مرز بین داستان و  گزارشٍ مو به موی رویدادهای تاریخی است اهمیت پیدا می کند.

از نظر میثمی تاریخ‏نگاری اسلامی در دوران خلافت عباسیان در یک سیر تدریجی از گزارش مو به موی رویدادهای تاریخی فاصله می گیرد و به جای آن فلسفه تاریخ، بازگفتن "معنای" رویدادها، و پندها و عبرت هایی که می توان از این رویدادها آموخت ذهن تاریخنگاران را به خود مشغول می کند، گنجاندن هرچه بیشتر شعر و روایت های منثور در متن های تاریخی، به منظور برجسته کردن و به گوش دیگران رساندن پندهای تاریخ، رونق می گیرد، و به موازات آن بهره گیری از شگردهای کلامی و آرایه های زبانی توجه مورخین رابیشتر به خود جلب می‏کند. بیشتر مورخینی که در این دوره می‏نویسند، درست مثل نویسنده‎ای که از پیش می‏داند داستانی که می‎خواهد بنویسد بر چه مسیری باید پیش برود، طرحی کلی از ساختار کتاب خود در ذهن داشته اند و با توجه به معنایی از تاریخ که خیال گنجاندنش را در کتاب خود داشته اند، رویدادها را پس و پیش کرده اند و با رنگ آمیزی صحنه ها، و پاشیدن زنگار غم بر برخی از صحنه ها و رویدادها ، معنای مورد نظرشان را از آن رویدادها را بر ما آشکارتر کرده اند.

تاریخ بیهقی نقطه اوج این شیوه از تاریخنگاری است. از نقطه نظر فرضیه های نوین نقد، روایت ها و شعرهای افزوده بر تاریخ بیهقی - درست در کنار روایت اصلی او از تاریخ - نقشی و کنشی دارند، و حاوی معنایی هستند که برای دانستن آن باید کتاب او را از آغاز تا انجام خواند. در بازی سنحیده بیهقی با این داستان ها و روایت ها تصویر شاهان و امیران در آیینه تاریخ مکرر می شود، خطوط انگاره های آرمانی پادشاهی و وزیری رنگ آشکارتری می گیرد، و فاصله شاهان زمانه بیهقی با این الگوهای آرمانی بیشتر به چشم می آید. بیهقی به گفته خودش به این که "فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و در فلان تاریخ صلح کردند" علاقه زیادی ندارد، و دلش می خواهد "تاریخ پایه ای " بنویسد و "بنایی بزرگ افراشته گرداند"

ساختار تاریخ بیهقی بیشتر از آنی که گزارش گونه باشد، به قصه و داستان نزدیک است. یعنی بیشتر از آنی که برابر با منطق رویدادهای بیرونی باشد، آفریده ذهن تاریخ‏نگاری است که ما به اسم بیهقی می‎شناسیم. من از شرح زندگی بیهقی که همه کمابیش با آن آشنایی داریم می‎گذرم. می‎دانیم که بیهقی بیشتر عمر خود را در دیوان رسالت غزنویان گذرانده و از نزدیک در جریان رویدادهای زمانه اش قرار داشته است. مجلدات تاریخ بیهقی ظاهرا به سی جلد می رسیده اما متاسفانه تنها جلدهای پنجم تا دهم که دوران سلطنت مسعود را در بر می گیرد به دست ما رسیده است. سعید نفیسی از جملۀ محققانی است که سعی کرده از طریق بازخوانی مکرر جلدهای موجود قسمت‏های از دست رفته را بین متون دیگر شناسایی بکند.

بیهقی به صراحت یادآوری می کند که در تاریخی که می‎نویسد از روایت و داستان به جه منظوری استفاده خواهد کرد «من که ابوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریستم، خاصه اخبار. از آن التقاط‎ها کرده و در میانۀ این تاریخ سخن‏ها آوردم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند». شعرها و روایت هایی که بیهقی بر تاریخ خودش می افزاید تفریبا هر بیست صفحه یک بار در متن اصلی پدیدار می شوند. بیهقی نام سرایندگان شعرهای منقول را غالبا ذکر می کند ولی هر وقت که پای روایت های منثور به میان می آید، منشا روایت مبهم باقی می‏ماند. و همین ناروشنی دست او را در پس و پیش کردن و آرایش جزییات روایت های افزوده باز می گذارد تا بتواند به صورتی  متناسب با هدفی که از نوشتن تاریخ در سر دارد آن ها را به تاریخش بیفزاید. بیهقی همان طور که محققان بسیاری اشاره کرده اند، همه رویدادهای یک سال را کنار هم نمی چیند و تاریخ او از نطر ساختاری سالشمار ساده رویدادهای یک دوره تاریخی نیست. مثلاٌ همه رویدادهای دوران جوانی سلطان مسعود غزنوی را کنار هم ردیف نمی کند، بلکه بخشی از آن ها را در زمان جا به جا میکند. و یا می توان به خطبه‏هایی اشاره کرد که بیهقی در آغاز مجلدات کتابش می‏آورد. این خطبه ها اکثراٌ معنایی نهفته و ساختاری دارند و به بیهقی امکان می دهند که با نوشتن درباره پادشاهانی که با انگارۀ آرمانی او سازگارند (و به سخن دیگر بیهقی آنها را به صفاتی سازگار با الگویی که از فرمانروا و پادشاه آرمانی در ذهن دارد می آراید) ناسزاواری ها و نابه اندامی های سلطان مسعود غزنوی را آشکارتر کند.  تصویری که در ذهن خواننده از طریق نوشتن بیهقی درباره این پادشاهان شکل می گیرد دقیقاٌ در تضاد با تصویری قرار می‏گیرد که بیهقی از سلطان مسعود غزنوی به دست می می‏دهد. خوانندۀ متن بیهقی از طریق برابر نهادن این تصویرهای متضاد، از طریق ناهماهنگ بودن جزییات این تصویرها با آن الگوهای آرمانی، آسان تر به معنای مورد نظر بیهقی از به کارگیری این شگردهای روایی پی می‎برد. بیهقی میان هارون الرشید خلیفه عباسی، پسرانش امین و مامون و وزیرانش یحیی و جعفر برمکی، از یک سو، و روزگار و رویدادهای دربار غزنوی، از سویی دیگر، شباهت های بسیار می بیند (و می آفریند)، که فرجام همسان حسنک وزیر و جعفر برمکی از بارزترین نمونه های آن است. به موارد دیگری هم می توان اشاره کرد. بیهقی آن جا که به تصمیم محمود به تغییر جانشین می پردازد، رشته روایت را می برد و داستان درازدامن دیگری از روزگار غزنویان و تصمیم هارون به تعیین جانشین بر تاریخش اضافه می کند. بنیان این روایت بر یک انگاره تاریخی تکرارشونده استوار است. انگاره پدری توانا، ایستاده در میان دو فرزند و ناتوان از برگزیدن یکی بر دیگری: انگاره ای که در سراسر تاریخ بن بست آفریده و بار عاطفی آن فرجام شومش را ناگزیر کرده است. می دانیم که میان امین و مامون دو سال و نیم جنگ است تا امین را می کشند و سرش را به مرو پیش مامون می فرستند. مسعود هم اگرجه پس از جنگ با برادر به امارت می رسد اما هرگز گناه هواداران محمد را بر آنان نمی بخشاید، کین توزی پدریان و پسریان برگ های تاریخ را به خون می کشد و سرانجام سر حسنک، هم چنان که سر جعفر بر باد می رود. و یا می توان به روایت دیگری اشاره کرد که بیهقی از امارت علی بن عیسی بن ماهان بر خراسان در زمان هارون الرشید برمی کشد و به روایت خود از امارت ابوالفضل سوری بر خراسان در زمان مسعود می افزاید. میان ماهان و سوری از نظر بیهقی شباهت بسیار است، هر دو به گفته بیهقی خون "اعیان و ضعفا" را در شیشه می کنند، و هر دو کیسه های بزرگ زر و سیم بارشده بر دست کنیزان و غلامان و پشت پیلان و شتران و اسبان به بارگاه هارون و مسعود روانه می کنند. یحیی برمکی، که پسرش فضل روزگاری امارت خراسان داشته است، و بومنصور، مستوفی مسعود غزنوی، یکی در کنار هارون و آن دیگری در کنار مسعود، ایستاده اند و  گذر اسبان و پیلان و شتران را نظاره می کنند. این دو رویداد تاریخی ناهمزمان‎ به طریقی که بیهقی روایت می‏کند همسان می‏شوند. یحیی برمکی که از نظر بیهقی در انگاره آرمانی وزیر خردمند می‎گنجد در پاسخ هارون که "این چیزها کجا بود در زمان پسرت فضل"، زبان بر هارون می گشاید که "عمر خداوندگار دراز باد. این چیزها در زمان امارت پسرم در خانۀ خداوندان این چیزها بود به شهرهای خراسان و عراق". اما در بارگاه مسعود از وزیر خردمندی چون یحیی نشانی نیست. منصور مستوفی پروای آن ندارد که مثل یحیی برمکی حرفی را که به نظرش درست می‏آید به زبان بیاورد. ما از طریق روایتی که بیهقی به تاریخ آن دوران اضافه می‏کند به برداشت دیگری از معنای آن رویداد می‏رسیم، و به سخن دیگر، بیهقی حرف‏هایی را که گفتنش در زمانه او آسان نبوده از طریق این روایت‎های افزوده با خواننده در میان می گذارد.

تاریخ بیهقی یک نمونۀ درخشان از نقش و اهمیت و تأثیر روایت‎های افزوده بر متن های تاریخی است، روایت هایی که نقش بسیار مهمی در نشان دادن معنای رویدادهای تاریخی بازی می‏‎کنند.  که بارز ترین نمونه‏ آن را در بخش مربوط به حسنک وزیر می بینیم، که همه با آن آشنا هستیم. حسنک، وزیر آرمانی بیهقی است. و بیهقی داستان بردار شدن او را آن چنان روایت می کند که به گفته محمد اسلامی ندوشن اگر حسنک می‏دانست که در خیل کسانی که بر دار شدن او را نظاره می‏کنند، جوانکی ایستاده است که ماجرا را  این چنین زیبا و و فخیم و مؤثر  روایت خواهد کرد و برای دیگران به یادگار خواهد گذاشت، حتماٌ لحظات آخر را آسان تر پشت سر می‎گذاشت. بیهقی در داستان حسنک همه توانایی ها و زیرک زبانی های خود را به هماوردی می طلبد. و خوانندگان تاریخش را به تماشای یک نمایش تاریخی فرا می خواند. این نمایش  بر پایه روایت بیهقی از مرگ جعفر برمکی، عبدالله زبیر، و ابن بقیه الوزیر شکل می گیرد تا به گفته بیهقی هشیاران و کاردانان بدانند که "حسنک را در جهان یاران بودند بزرگ تر از وی، و اگر به وی چیزی رسید که بدیشان رسیده بود پس شگفت داشته نیاید". و ما که خوانندۀ تاریخ بیهقی هستیم، با آرایشی که بیهقی به  گزارش بردار شدن حسنک می‏دهد، به معنایی که از این رویداد تاریخی در ذهن دارد پی می‎بریم، و شاید هم به دلیل همین همدلی هاست که تاریخ بیهقی را بیشتر از متون تاریخی دیگرمی‏‎خوانیم و ارج می گذاریم.
بد نیست به نظام یک بام و دو هوایی داوری بیهقی هم اشاره کوتاهی بکنیم، که بنیان داوری بیهقی را نسبت به رویدادهای زمانه اش آشکار می کند و به بسیاری از جمله هایی که در توجیه یا توضیح اعمال مسعود وی نویسد معنای تازه ای می دهد. به سخن یگر بیهقی گناه دیروزیان را به چوبی می راند و گناه امروزیان را به چوبی دیگر. دیروزیان یا چون بزرگمهر از بهشتیانند یا چون انوشیروان از دوزخیان. با چون عبدالله زبیر از پی حسین بن علی می روند، یا چون حجاج یوسف از فاسقانند، در حالی که گناه نابخردی های مسعود یا به پای ندیمان نوشته می شود و یا به حساب سرنوشت و تقدیر

تاریخ بیهقی نمونۀ اعلای استفاده از روایت در تاریخ‎نگاری است. بیهقی با استفاده آگاهانه از این روایت ها خوانندگان آثارش را به تماشای نمایشی که همزمان در دو ساحت و دو فضا بازی می شود فرا می خواند. نمایشی که دودمان غزنوی میداندار آن است،  با مرگ سلطان محمود آغاز می شود و با بردار شدن حسنک به اوج می رسد. بیهقی در این نمایش تاریخی با بهره گیری آگاهانه از کنشٍ رفتاری جمله‎ها و روایت ها، با پختگی و دوردیدگی یک دیوانی کارآزموده و روزگاردیده پندهای ناشنوده روزگاران دور را به زبانی تراش خورده به گوش "خفتگان و به دنیا فریفته شدگان" فرو می خواند. »

منبع: خبرگزاری هنر (آرتنا)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۳:۵۱
رضا حارث ابادی

تاریخ بیهقی مهمترین منبع تهران شناسی

 پرده ای دیگر از ارزش های اثر جاودانه ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی مهمترین منبع تهران شناسی  پرده ای دیگر از ارزش های اثر جاودانه ابوالفضل بیهقی

درباره ارزش  های ادبی و تاریخی کتاب گرانسنگ تاریخ بیهقی تا کنون صاحبنظران زیادی درحوزه علوم تاریخ و ادبیات ایران سخن گفته اند و می توان گفت، تقریبا هر گاه محفلی ادبی یا تاریخی در یکی از شهرهای ایران برپا می شود، به ندرت ممکن است در آن محفل نامی از تاریخ بیهقی  و نویسنده برجسته سبزواریش خواجه ابوالفضل بیهقی برده نشود.

هرچند تاریخ بیهقی متأسفانه در سبزوار که  پایتخت نثر فارسی نامیده می شود، چندان که باید و شاید مورد بهره برداری و توجه جدی قرار نگرفته و حتی دانشگاه حکیم سبزواری هم به عنوان دومین دانشگاه بزرگ و با سابقه ملی درشمال شرق ایران هنوز نتوانسته به جز همکاری در برگزاری بزرگداشت های سالیانه  اول آبان به یاد ابوالفضل بیهقی، کار تخصصی دیگری در طول ایام سال انجام دهد، اما بیهقی به هرحال جایگاه خاص و ویژه خود را در ادبیات و تاریخ ایران دارد و به جز تأسیس یک جایزه داستانی به نام بیهقی که امسال سومین دوره آن در اسفندماه برگزار خواهد شد،  صاحب نظران ادبیات و تاریخ ایران همواره در جلسات و نوشته های تخصصی خود نام و یاد بیهقی و تاریخ ارزشمندش را زنده نگاه می دارند.

  یکی از کسانی  که به تازگی پرده ای دیگر از ارزش های تاریخی کتاب ابوالفضل  بیهقی برداشته است  عبدالله انوار مترجم و پیش کسوت علم نسخه شناسی در ایران است.عبدالله انوار در جلسه ای که تحت عنوان «شب از طهران تا تهران» توسط مجله بخارا برگزار شده، درباره تاریخ بیهقی و تأثیر آن در تهران شناسی گفته است:

عبدالله انوار: تاریخ بیهقی مهم‌ترین منبع تهران‌شناسی است

«شب از طهران تا تهران» عنوان دیگری از سلسله شب‌های بخارا بود که شب گذشته در بنیاد موقوفات افشار برگزار شد.در این نشست، عبدالله انوار تاریخ بیقهی را بهترین منبع تهران‌شناسی عنوان کرد و دکتر ناصر تکمیل همایون، جامعه‌شناس و تاریخ‌نگار از تصمیم خود درباره تالیف تاریخچه محلات تهران سخن گفت. 

 در «شب از طهران تا تهران» که 11 بهمن از سوی مجله بخارا برگزار شد، استاد عبدالله انوار، تهران‌پژوه و نسخه‌شناس پیشکسوت گفت: دولاب از جمله محلاتی است که نامش در تاریخ، پیش از نام تهران آمده است.
 
وی «تاریخ بیهقی» را نمونه اعلای کمک به تهران‌شناسی اعلام کرد و ادامه داد: در تاریخ بیهقی از «دولاب» به‌عنوان  محل حکومت و زندگی محمود غزنوی آمده است و پنج کیلومتر بعد ازدولاب از «علی‌آباد» به‌عنوان محل حکومت و زندگی پسرش سلطان مسعود غزنوی یاد شده است و نامی از تهران در میان نیست.
 
انوار ادامه داد: در کتاب‌ها به عبور شاه طهماسب از تهران فعلی برای رفتن به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) اشاره شده است که البته بعدها کریم‌خان زند بیش از 6 بار به تهران آمده و در تابستان به شمیرانات رفته است اما بعد از مرگ کریم خان و اختلافات موجود در بین خاندان زند باعث شد تا این خاندان نتوانند تهران را حفظ کنند.
 

تهران و پنج محله اصلی
 
در ادامه این نشست، دکتر ناصر تکمیل همایون، جامعه‌شناس و تاریخ‌نگار درباره کتاب جدید خود با عنوان «اودلاجان» گفت: این کتاب یکصد صفحه‌ای را در معرفی محله «اودلاجان» تهران تالیف کردم و قصد دارم چهار محله اصلی دیگر تهران نیز در آینده‌ای نزدیک بنویسم.
 
وی ادامه داد: دوره صفویه دوره ظهور تهران بوده است، بنا به برخی کتاب‌ها و منابع، تهران دارای 12 محله بود که با یکدیگر در حال نزاع بودند، که بعدها این محله‌ها در یکدیگر ادغام شده و تنها پنج محله کلان از آنها باقی ماند که اودلاجان، چاله میدان، سنگلج، بازار و عدل نام این پنج محله بوده است.
 
وی تحقیقات جعفر شهری، مرتضی احمدی را در کنار تالیفات حسین کریمان از جمله اقدامات پژوهشی مناسب خواند و گفت: در تحقیق برای نوشتن کتاب «اودلاجان» به کشف مهمی رسیدم و آن این بود که در این محله یهودیان نیز زندگی می‌کردند و بیشتر از یک سوم آن محله مسکونی نبوده است.
 
«اودلاجان» و یهودیان ساکن آن
 
تکمیل همایون به «گِتو» به‌عنوان محل زندگی یهودیان اشاره کرد و گفت: زندگی یهودیان در این محله نشان می‌دهد، محل زندگی یهودیان این محل ازبرخلاف «گِتو» از هشت طرف با دیگر محلات تهران در ارتباط بوده است.
 
در ادامه «شب از طهران تا تهران» کامران صفامنش، معمار به‌عنوان دیگر سخنران به بحث شهر و شهرسازی و هویت مکانی در شهرها به‌ویژه تهران پرداخت.
 
صفامنش اظهار کرد: مهاجرت‌های بی‌رویه به تهران، شکل و شمایل این شهر را به شدت تغییر داده است، الیته هنوز چند خانه قدیمی در سه‌راه امین‌حضور باقی مانده‌ است.
 
وی تمامی عمارت‌ها  و خانه‌ها را دارای تاریخ و هویت دانست و ادامه داد: متاسفانه غلط‌هایی درباره مکان‌ها و خیابان‌های تهران باب شده است که نمی‌توان از رواج آن جلوگیری کرد.
 
فیلم مستند «چنارستان» ساخته هادی آفریده با موضوع خیابان ولیعصر و تغییر فضای شهر تهران نیز در شب« از طهران تا تهران» برای حاضران پخش شد.
 
«شب از طهران تا تهران» از سوی مجله بخارا با همکاری گنجینه پژوهشی ایرج افشار، دائره المعارف بزرگ اسلامی، موسسه فرهنگی و هنری ملت شب گذشته (یازدهم بهمن ماه) در محل بنیاد موقوفات افشار برگزار شد.

منبع: خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۳:۴۳
رضا حارث ابادی