ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghinews/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

روستای حارث آباد سبزوار

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

سبزوار

مجله اینترنتی اسرارنامه

دکتر مهیار علوی مقدم

بایگانی

پیوندها

۴۱۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی» ثبت شده است

حدیث خداوندی و بندگی در گفت‌و‌گو با محمد دهقانی

 

سلطه‌جویی روی دیگر سیاست گریزی

تاریخ مسعودی یا چنان که مشهورتر است، تاریخ بیهقی، نوشته ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (٣٧٠هـ . ش. -٤٥٦هـ . ش. ) از برجسته‌ترین و مهم‌ترین آثار تاریخی ایران در دوره اسلامی است که مشهور است آنچه از مجلدات سی گانه آن باقی مانده تنها ٥ جلد است که اختصاصا تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی (مرگ ٤٣٢ هـ . ق. ) پسر سلطان محمود غزنوی (٣٦٠-٤٢١ هـ . ق. ) را روایت می‌کند، اگرچه در آن اشاراتی به تاریخ عصر محمود و دوره‌های پیش از آن چون تاریخ صفاریان و سامانیان و خلفای عباسی و ایران عصر ساسانی و... شده است. اهمیت تاریخ بیهقی اما در روایت تاریخ غزنویان نیست، این کتاب به مثابه سرنمونی از تاریخ سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی ایران در سده‌های میانه و بلکه سراسر تاریخ ایران محسوب می‌شود، اثری به راستی خارق العاده که ناهمزمان حصارهای زمانه خود را از حیث نگرش تاریخی گسسته و پا به عرصه‌های تازه‌ای از تاریخ‌نگاری گذاشته که بارها فراتر از شیوه‌های مرسوم زمانه بیهقی است. به همین خاطر اهمیت تاریخ بیهقی صرفا در نثر شگفت‌انگیز و زبان پارسی آن نیست، بلکه در دقت نظر و ژرف‌نگری بیهقی در واکاوی مناسبات انسان ایرانی در گستره تاریخ است. محمد دهقانی، استادیار سابق زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران که تاکنون آثار قابل توجهی چون پیشگامان نقد ادبی در ایران، وسوسه عاشقی، روشنفکران ایران در قرن بیستم (علی قیصری) و تاریخ اجتماعی ایران در عصر آل‌بویه (روی متحده) را نگاشته اخیرا کتاب حدیث خداوندی و بندگی را نوشته که نشر نی آن را منتشر کرده است. حدیث خداوندی و بندگی، ضمن معرفی مفصل تاریخ بیهقی می‌کوشد مهم‌ترین جنبه‌های این شاهکار را، از حیث تاریخی و ادبی و اجتماعی و روانشناختی، برای خوانندگان توضیح دهد. ضمنا ماجراهای مهم تاریخ غزنویان، چنان‌که بیهقی روایت کرده است، در این‌جا از نو و بر حسب توالی تاریخی مرتب شده‌اند تا خوانندگان سر رشته رویدادها و حوادث را گم نکنند. شرح واژه‌ها و جمله‌های دشوار و غامض در حاشیه صفحات فهم متن را برای خواننده آسان‌تر می‌کند. نقشه‌های متعدد و توضیحاتی هم که ذیل نام‌های تاریخی و جغرافیایی آمده‌اند به او کمک می‌کنند که از فضا و مکان رویدادها تصویر و تصور روشن‌تری به دست‌آورد. لازم به ذکر است که تعبیر خداوندی و بندگی در ادبیات آن دوره رایج بوده است، به مناسبت انتشار این کتاب گفت‌وگویی با محمد دهقانی صورت دادیم که از نظر می‌گذرد:

 در سال‌های اخیر به خصوص به واسطه کارهای جواد طباطبایی و توجه او به برخی آثار کهن مثل سیاستنامه خواجه نظام یا تاریخ بیهقی، شاهد اقبال ویژه‌ای به این متون از سوی علاقه‌مندان به مسائل ایران بوده‌ایم. اما همسو با این، توجه نوشته‌ها و آثاری مقدماتی که راهگشای مخاطبان عام برای ورود به این متون قدیمی و سنگین باشند، در زبان فارسی بسیار کم است. نمونه بارز همین تاریخ بیهقی است که سال‌هاست توسط کسانی چون زنده‌یاد علی اکبر فیاض تصحیح شده اما کارهای مقدماتی و درآمدی یا حتی تحلیلی برای آشنایی با جغرافیای این اثر و زمینه و زمانه آن به زبانی که مخاطب غیرتخصصی تاریخ و ادبیات هم بتواند از آن استفاده کند، وجود نداشته است. کتاب حدیث خداوندی و بندگی جزو نخستین آثاری است که درباره تاریخ بیهقی به این معنای مغفولی که از آن یاد کردم، نوشته شده است. در آغاز می‌خواستم انگیزه شما از نگارش این کتاب را بدانم؟

انگیزه من در نوشتن این کتاب به سال‌های دانشجویی و زمانی که دانشجوی ترم‌های نخستین ادبیات بودم، باز می‌گردد. در آن ترم‌های آغازین دوره کارشناسی ما درس تاریخ بیهقی داشتیم و متن برایم بسیار گنگ و مبهم بود. همزبان کهنه‌ای داشت و هم به تعبیر خیام اول و آخر این کهنه کتاب افتاده بود و شروع و پایانش مشخص نبود. همچنین شیوه نگارش بیهقی که دایما در زمان رفت و برگشت داشت، باعث می‌شد که متن برای دانشجویان مبهم باشد. بعد که بیشتر با متن آشنا شدم، متوجه ظرفیت‌های آن شدم و تصمیم گرفتم روزگاری کتابی بنویسم و متن را برای کسانی که خواهان مطالعه و آشنایی با آن هستند، ساده‌تر کنم و آن را طوری معرفی کنم که خواننده به کار بیهقی علاقه‌مند شود و خودش بعدا به متن رجوع کند و آن را بخواند. همچنین کوشیدم مواضعی از متن را که دشواری‌هایی دارد با گزینشی که کرده‌ام، ساده‌تر کنم. به طور کلی فکر تالیف این کتاب به پانزده، بیست سال پیش بازمی‌گردد، البته در ابتدا به حد کافی دانشش را نداشتم، اما بعد که مطالعه آن را دنبال و احساس کردم به جایی رسیده‌ام که می‌توانم درباره‌اش بنویسم، شروع به نگارش کتاب کردم و دو سه سالی هم طول کشید تا این کتاب نوشته و منتشر شد.


شما در آغاز کتاب مقدمه‌ای با بیش از ١٣٠ صفحه آورده‌اید که نشانگر آن است که کتاب قصدی فراتر از یک متن مقدماتی دارد. به عبارت دیگر گویی خواسته‌اید با این کتاب نقبی به تاریخ غزنویان بزنید و پیچیدگی‌های آن را بازگشایید و در همین زمینه به واکاوی خود متن بیهقی پرداخته‌اید. دیدگاه شما در مقدمه به طور کلی چیست؟

به طور خلاصه دیدگاه من این است که تاریخ بیهقی مسطوره‌ای یا نمونه‌ای از سراسر تاریخ ایران است و من این تاریخ را به پیش و پس از اسلام هم تقسیم نمی‌کنم. تا جایی که تاریخ ایران را می‌شناسم، در واقع سراسر آن حدیث خداوندی و بندگی بوده است، یعنی به نظر می‌رسد در این تاریخ با دو گروه مواجه هستیم: اقلیتی به نام خداوندان که اینها صاحب هر گونه حق و قدرتی هستند و اکثریتی به نام بندگان. من در این زمینه نیز توضیح داده‌ام که در فلسفه تاریخ ما حق و قدرت مقولاتی هستند که شانه‌به‌شانه هم حرکت می‌کنند و حتی در جاهایی با یکدیگر یکی می‌شوند. در برابر این خداوندان، خیل عظیم مردم قرار می‌گیرند که بنده هستند و صاحب حق نیستند، بلکه صاحب تکلیف‌اند و باید تکالیفی را که خداوندان برای‌شان مقرر می‌دارند، انجام دهند. من دیدم این موضوع در تاریخ بیهقی خیلی خوب نمود پیدا کرده است. به خصوص که در دوره غزنوی با توجه به ساخت جامعه شاهد نظام برده‌داری هستیم و در این نظام خداوندگار و بنده به طور مشخص پیداست. حتی جایی که انسان‌ها به ظاهر از نظر اجتماعی آزادند و بنده نیستند، باز هم به واقع بنده‌اند، برای اینکه مثلا شاهدیم فردی مثل بونصر مشکان یا خواجه احمد حسن که خواجه و وزیر هستند، خودشان را در مقابل مسعود غزنوی بنده تلقی می‌کنند. بنابراین، یک نظام خداوندی و بندگی داریم که در آن سلسله مراتبی هست و در این سلسله مراتب خداوندان فرادست هستند و بندگان زیردست. ضمنا کسانی نیز هستند که در جایی خداوند تلقی می‌شوند و در جایی نیز بنده. به هر حال این نظام کاملا در فضای تاریخ بیهقی و به عقیده من در کل تاریخ ایران حضور دارد. از این حیث عنوان کتاب را «حدیث خداوندی و‌بندگی» گذاشته‌ام.

 

شما از کل تاریخ ایران حتی پیش از اسلام به طور کلی یاد می‌کنید. اینجا مشکلاتی پدید می‌آید. یکی اینکه دیدگاه شما شبیه محققانی چون دکتر کاتوزیان می‌شود که معتقد است تاریخ ما تاریخ استبداد بوده است. نقدی که به این دیدگاه از سوی مخالفان وارد می‌شود این است که وقتی به طور موردی تاریخ را بررسی می‌کنیم، می‌بینیم که آن شاه یا سلطان یا مستبد، حاکم علی الاطلاق نبوده و قضیه پیچیده‌تر از این است که بتوان یک پادشاه را فعال مایشاء بخوانیم و اگرچه شاید در تاریخ ما نتوان طبقات اجتماعی را همچون تاریخ غرب واضح و مشخص دید، اما به هر حال اقتدار شاه توسط گروه‌های ذی‌نفع و ذی‌نفوذ اجتماعی و سیاسی محدود می‌شده و در هر مورد باید به اقتضائات زمانی و مکانی توجه کرد. آیا این پیچیدگی‌ها را در این کتاب می‌توان دید؟

بله، قطعا چنین است. من به هیچ‌وجه منظورم این نیست که پیچیدگی‌های جامعه را نادیده بگیرم. بحث از یک نوع گفتمان (discourse) است که سراسر پیکره فکری، فرهنگی و اجتماعی یک جامعه را می‌پوشاند. فقط در بحث سیاست این طور نیست، در دیانت نیز به همین طریق است. دین این جامعه نیز با زبان خداوندی و بندگی سخن می‌گوید. بنابراین دیدگاه من این نیست که شخص سلطان فعال مایشاء است. پیش‌تر تاکید کردم که یک نفر ممکن است در این نظام گاهی خداوند و گاهی بنده باشد. این یک رابطه دوسویه است. مسعود غزنوی در تاریخ بیهقی به هیچ‌وجه فعال مایشاء نیست، به همین خاطر است که مدام ناچار است مثل کسی که روی لبه تیغ راه می‌رود، نگران این باشد که از یک سو پدریان را و از سوی دیگر پسریان را حفظ کند. او می‌کوشد میان این دو دسته توازنی ایجاد کند که خودش را نگه دارد. دیدگاه بیهقی این نیست که مسعود همه کاره است، بحث بر سر این است که ساختاری وجود دارد که عده‌ای در آن خداوند و عده‌ای بنده هستند. در همین ساختار است که گاه عده‌ای که جایی خداوند هستند، در جایی دیگر بنده می‌شوند. این ساختار سلسله مراتبی در این جامعه مثل هر جامعه انسانی دیگری بسیار پیچیده است و من هم در مقدمه کوشیده‌ام این پیچیدگی را نشان دهم. چرا مسعود را میردروغین دانسته‌ام؟ زیرا اگرچه در ظاهر و با توجه به نظامات اجتماعی و سیاسی و ژست‌هایی که وجود دارد، مسعود سلطان نام می‌گیرد، اما در واقع میر دروغین است.

 

چرا ترتیبات و نظامات سیاسی و اجتماعی چنین است و بر مبنای ساختار خداوندی و بندگی است؟ آیا بیهقی به این پرسش می‌پردازد یا اینکه به صورت قضا و قدری آن را می‌پذیرد؟

البته بیهقی مداقه و تامل در این پرسش می‌کند، اما به نظر من بیهقی گرفتار همان تعارضی است که فرهنگ ایرانی گرفتار آن است. روانشناسان از این تعارض با عنوان تعارض شناختی یاد می‌کنند. وقتی منابع شناختی متعدد و متعارض داشته باشیم (دست‌کم دو منبع شناخت) و به هر دو نیز به یک اندازه معتقد و مطمئن باشیم، این تعارض رخ می‌دهد. بیهقی نیز گرفتار این تعارض هست، منتها سعی می‌کند آن را حل کند. چطور بر آن فایق می‌آید؟ از یک سو بیهقی مسلمان سنی به احتمال زیاد حنفی اشعری مذهبی است و به لحاظ کلامی به تقدیر عقیده دارد، مهم‌تر از آن وارث یک فرهنگ کهن ایرانی است که تقدیرگرا است. از سوی دیگر اما بیهقی در مقام تاریخ‌نگار چون با تحلیل تاریخ سر و کار دارد، نمی‌توان همه‌چیز را با تقدیر توضیح دهد. او تقدیر را در مقام اعتقاد کلامی و مذهبی و فرهنگی حفظ می‌کند، ولی بلافاصله شاهدیم که با یک جمله دیدگاه تحلیلی خودش را نیز می‌گوید و مثلا می‌گوید‌«بعد قضاء‌الله» و باقی ماجرا را شرح می‌دهد. او می‌کوشد با همین تعبیر از تعارض بگریزد و تحلیل خودش را از واقعیت ارایه کند. به همین دلیل است که با اینکه بیهقی به ظاهر مداح مسعود غزنوی است و خود را بنده او می‌داند و ستایشگر اوست، اما وقتی کتاب را می‌خوانیم تصویری که از مسعود در ذهن‌مان شکل می‌گیرد، همان میر دروغین است و این نشانگر آن است که بیهقی موفق بوده و توانسته بر این تعارض غالب آید و سخن خودش را بیان کند. تحلیل تاریخی نبود که مرا از وجود این تعارض آگاه کرد، بلکه از تحلیل زبان به تحلیل تاریخ رسیدم. یعنی از آنجا که تخصصم ادبیات است، این تعارض‌ها را نخست در زبان و ادبیات فارسی به طور کلی دیدم و این مرا به این سمت هدایت کرده است که ما اساسا با زبان و گفتمانی طرف هستیم که دو جنبه بیشتر ندارد: ‌خداوندی و بندگی. این نکته را ما آشکارا در بیهقی می‌بینیم.

 

یک نکته مهم شیوه تاریخ‌نگاری بیهقی است. آیا می‌توان گفت شیوه تاریخ‌نگاری بیهقی گسستی از سنت پیش از خودش بوده است؟ یا در تداوم با همان شیوه‌ای بوده که طبری، مسعودی و یعقوبی در آن بودند. ضمن آنکه آقای طباطبایی بر این تعبیر بیهقی تاکید می‌کند که بیهقی می‌گوید «می‌خواهم تاریخ پایه‌ای بنویسم» و ایشان با تاکید بر همین جمله می‌گوید که بیهقی نگرش ژرفی به تاریخ داشته است.

در اینکه بیهقی از گذشتگان خودش متاثر است، شکی نیست. متاسفانه اسناد و مدارک مکتوب بسیار کم است. از همین مقدار اندکی هم که باقی مانده بخش بسیار زیادش نسخ خطی است و هنوز برخی از آنها فهرست نشده است و ما از آنها بی‌خبر هستیم، تا چه رسد به اینکه منتشر شود. بنابراین هر نوع تحلیلی که ما می‌کنیم، فقط بر اساس منابعی است که منتشر شده است. شواهد و مدارک ما ناقص است. اما با همه این شواهد و مدارک ناقص می‌توان گفت که بی‌تردید بیهقی از گذشتگان خودش بسیار آموخته است، چه از کتاب‌های فارسی گذشتگان و چه از کتاب‌های عربی آنها. اگر ترجمه تاریخ طبری یعنی تاریخ بلعمی را بخوانید، از شباهت‌های میان آن و تاریخ بیهقی حیرت می‌کنید. برای مثال شباهت ماجرای ابومسلم خراسانی و گرفتاری‌اش به دست منصور دوانیقی با ماجرای علی قریب و گرفتاری‌اش به دست مسعود حیرت‌انگیز است. علی قریب نیز درست مثل ابومسلم (که دعوت منصور را اجابت می‌کند) می‌داند که اگر برود گرفتار و کشته می‌شود و با این همه می‌رود، زیرا ابومسلم و علی قریب هر دو پرورده نظام خداوندی و بندگی هستند. اینها باورشان نمی‌شود که بتوانند خداوند باشند و گویی آفریده شده‌اند که بنده باشند و نمی‌توانند خود را جای خداوند بگذارند. همین دیسکورس خداوندی و بندگی است که اینها را به سمت مرگ می‌کشاند. به نظر من حتما بیهقی وقتی داستان علی قریب را می‌نوشته داستان ابومسلم را پیش چشم داشته و از آن الگو گرفته است. البته نکته‌ای که کار بیهقی را از کار تاریخ‌نگاران پیش از او جدا می‌کند، چه مورخانی که به عربی نوشته‌اند و چه آنها که به فارسی نوشته‌اند، این است که بیهقی آگاهانه رویدادها را گزینش می‌کند و برای رویدادهایی که ممکن بود تاریخ‌نگار دیگری اصلا به آن توجه نکند، اهمیت قایل است و مهم‌تر از آن، سعی می‌کند به این رویدادها جنبه داستانی بدهد. به عبارت دیگر او رویدادهایی را برمی‌گزیند که نتیجه داستانی و به عبارت بهتر نتیجه اخلاقی داشته باشد و اول و وسط و پایان و گره داستانی داشته باشد. در حقیقت بیهقی با تاریخ مثل داستان مواجه می‌شود و همین ویژگی بیهقی است که او را مدرن می‌کند و کارش را به مورخان و گزارش‌نویسان و داستان‌نویسان مدرن نزدیک می‌کند. این تفاوت اساسی بیهقی با مورخان دیگر در روزگار خودش است. او نسبت به این مساله نیز کاملا آگاه است، زیرا خودش در کتاب تذکر می‌دهد و مدام از خوانندگان عذرخواهی می‌کند که اینقدر اطناب و تفصیل دارد و می‌گوید در تواریخ دیگر این اطناب‌ها و تفاصیل وجود ندارد و خیلی ساده می‌گویند در فلان روز جنگ شد و... از طرف دیگر می‌بینیم که بیهقی داستان‌های موازی می‌آورد. داستان‌هایی که فراتاریخی هستند و مربوط به تاریخ غزنوی نیستند. یا افسانه هستند یا در دوره‌ای دیگر اتفاق افتاده‌اند که مستقیما به کار بیهقی مربوط نمی‌شود. اما بیهقی این داستان‌ها را می‌آورد تا بعد اخلاقی کتاب خودش را تقویت کند.

 

آیا این درهم آمیختن جنبه‌های ادبی با وقایع یا به عبارت دیگر ادبیت بخشیدن به تاریخ باعث از بین رفتن عینیت تاریخی نمی‌شود و باعث نمی‌شود که آن مرز فارق میان افسانه و واقعیت از بین رود؟

من متوجه منظور شما از عینیت تاریخی نمی‌شوم، زیرا آنچه ما از تاریخ می‌دانیم، روایت عده‌ای است که به آنها تاریخ‌نگار می‌گوییم. تفاوت این تاریخ‌نگاران با کسانی که از ایشان با عنوان داستان نویس یا داستان‌پرداز یاد‌می‌کنیم، این است که بنابر تصور ما یا آنچه به آن شواهد و اسناد می‌گوییم، تاریخ‌نگاران واقعیت را می‌گویند برخلاف داستان‌نویس که از ابتدا می‌دانیم قرار نیست به ما واقعیت را بگوید و قرار است به ما داستان بگوید. بنابراین تفاوت این دو یک تفاوت ذهنی (subjective) است. تاریخ هیچ عینیتی ندارد. تاریخ مثل داستان تنها در ذهن ما می‌گذرد.

 

این نگاه‌های پست مدرنی که الان به تاریخ و روایت و... می‌شود، قبول، اما به هرحال فهم عامه یا عقل سلیم (common sense) تمایل دارد که آن چیزی که به اسم تاریخ می‌شنود، پایه‌ای در واقعیت فهم عامه‌ای داشته باشد. وقتی شما از شباهت داستان ابومسلم با علی قریب می‌گویید، ممکن است به ذهن خواننده عامی این پرسش خطور کند که به هر حال چه اتفاقی رخ داده است؟ آیا اصلا چنین آدم‌هایی بوده‌اند و این کارها را در ساده‌ترین معنای آن کرده‌اند یا خیر؟

این اتفاق نمی‌افتد، زیرا اولا ما تاریخ بیهقی را در یک بستر (context) وسیع‌تری می‌خوانیم. ما متون متعددی درباره تاریخ غزنوی و دوره‌های قبل و بعد داریم که در آنها نظایر این رویدادها یا عین آنها گزارش شده است. ما می‌دانیم که سلطان مسعود و خواجه احمد حسن و بونصر مشکان و بوسهل زوزنی وجود داشته‌اند. همین وقایع در کتاب‌های تاریخی در دوره‌های بعدی مثل دوره سلجوقی یا دوره ایلخانی و... گزارش شده‌اند و در نتیجه به حکم همان عقل سلیم روایت‌های بیهقی نمی‌تواند ساختگی باشد و وزیرکشی و دبیرکشی و امیرکشی رخ داده و توطئه‌های سیاسی رخ داده است. بنابراین عقل سلیم وقوع این رخدادها را تایید می‌کند و نمی‌توانیم خیلی بدبینانه آنها را داستان‌پردازی داستان نویسی ماهر بخوانیم که می‌دانسته چطور می‌توانسته داستان‌های خود را به جای تاریخ جا بزند. اگر بخواهیم اینقدر بدبینانه به تاریخ نگاه کنیم، حتی می‌توانیم درباره تاریخ مشروطه کسروی هم که با عکس و تفصیلات منتشر شده همین تشکیکات را وارد کنیم. کما‌اینکه برخی در مورد رویدادهای تاریخ معاصر نیز این کار را می‌کنند، آن هم در جهانی که همه‌چیز ثبت و ضبط می‌شود، مثلا دو سال پیش اتفاقی رخ داده و اسنادش هم موجود است و با این حال عده‌ای منکر آن هستند و می‌گویند قصه است!

 

یکی از نکاتی که در تاریخ بیهقی برجسته می‌شود، رابطه وزیر و سلطان است که به وزیرکشی ختم می‌شود و از قضا در تاریخ ما تکرار می‌شود. این رویداد تکرارشونده به خصوص در مورد وزیری رخ می‌دهد که تاجبخش است. یعنی این امری است که از بزرگمهر داشته‌ایم تا برمکیان و بعد در دوره غزنویان حسنک‌وزیر و بعدها خواجه نظام الملک و خواجه‌رشیدالدین فضل‌الله و سپس مرشد قلی‌خان استاجلو در عصر صفوی و سپس قائم‌مقام فراهانی و امیرکبیر در دوره قاجار و تیمورتاش در عصر پهلوی اول. آیا در تاریخ بیهقی به این پرداخته نمی‌شود که این روند تکرارشونده چرا رخ می‌دهد؟

ما در ادبیات به این امر تکرار شونده موتیف (motif) می‌گوییم. من با این موتیف وزیرکشی در تاریخ موافق نیستم و فکر نمی‌کنم این خیلی هم در تاریخ ما متداول بوده است. البته - منهای بزرگمهر که افسانه است و ساسانیان اصلا وزیر نداشتند و شخصیت بزرگمهر ساخته ذهن ایرانی است - می‌پذیرم که اگر بشماریم، در تاریخ ایران به خصوص بعد از اسلام چند وزیر برجسته و مشهور هستند که کشته می‌شوند. طبیعی است که عمده این وزرای مقتول هم به تعبیر شما تاج‌بخش باشند، چون مساله جنگ قدرت است. اما به طور کلی معتقدم اتفاقا اگر تعداد این وزرای مقتول را نسبت به تعداد کل وزرا در نظر بگیرید، درمی‌یابید که از همان دوره سامانیان به بعد شمار این وزیران مقتول چندان هم زیاد نیست و مثلا به مراتب کمتر از شمار پادشاهان یا پادشاه‌زادگانی است که سر به نیست شده‌اند. منتها به این دلیل که انتخاب این اسامی مثل انتخاب صحنه‌هایی گزینش‌شده از یک سریال ٤٠ قسمتی صورت می‌گیرد، به نظر می‌رسد که واقعا تعداد این وزرای مقتول زیاد است. متاسفانه تاریخ‌نویسان مدرن ما این کار را کرده‌اند و تکه‌هایی از تاریخ را بریده و گزینش کرده‌اند و یک فیلم کوتاه ساخته‌اند. اتفاقا در همین تاریخ بیهقی شاهدیم که چه کوششی برای احتراز از وزیرکشی صورت می‌گیرد. محمود به این نتیجه رسیده بود که وزیر مقتدرش خواجه احمد حسن میمندی را بکشد، حتی دستور صریح می‌دهد که او را بکشند. اما این کار را نمی‌کنند و درباریان جرات نمی‌کنند این کار را بکنند، زیرا از وزیرکشی می‌ترسیدند و داستان کشتن حسنک وزیر نیز چیز دیگری است. الان در مورد داستان حسنک به‌گونه‌ای تلقی می‌شود که یک وزیر کشته شده است، در حالی که در این مورد مساله وزیرکشی مطرح نیست. نمی‌شود آن را همتراز مرگ رشیدالدین‌فضل‌الله یا امیرکبیر یا قائم مقام در دوره‌های متاخر به شمار آورد. به نظر من غزنویان در این مورد یکی از سلسله‌های دوراندیش بودند که به راحتی دست به کشتن وزرا نمی‌زدند. در دوره‌های بعد نیز خیلی این ماجرا کم رخ می‌دهد و جاهایی نیز که رخ می‌دهد، مساله فقط به سادگی دعوای شاه و وزیر نیست و پیچیده‌تر از این حرف‌هاست و باید مورد به مورد قضیه را بررسی کرد.

 

شما از استثنا بودن این وزیرکشی‌ها در تاریخ یاد می‌کنید، اما آیا می‌توان از این استثناها این قاعده را ساخت که هر‌جا احساس می‌شود که وزیر به تعبیر عامیانه برای شاه شاخ شده است، شاه یا اطرافیانش به یک معنا می‌کوشند او را سرنگون کنند یا به ترتیبی او را کنار بزنند.

در نظام‌هایی که قدرت باید یکپارچه باشد، تردیدی نیست که چه وزیر و چه هر نیروی دیگری که بخواهد این یکپارچگی را دچار انشقاق و شکاف در آن ایجاد کند، مزاحم است و باید حذف شود تا این شکاف از بین برود. وقتی در یک نظام اجتماعی و سیاسی در تاریخ این همه بر وحدت تاکید می‌شود، چه انتظاری می‌توان داشت. تنها بحث تئولوژیک نیست، بلکه در سیاست و زبان هم‌چنین است. در چنین نظامی هر عنصری که باعث شود این یکپارچگی و وحدت به خطر بیفتد، نامطلوب تشخیص داده می‌شود و در مقابلش مقاومت می‌شود، چه وزیر باشد و چه شخص دیگری.

 

یکی از محققان و پژوهشگران بر اهمیت نقش دربار و تحلیل آن در تاریخ ما اشاره می‌کرد که متاسفانه مغفول مانده است و ما تحلیل تاریخی و جامعه‌شناختی از دربار نداشته‌ایم. این دربار در تاریخ بیهقی چطور بازنمایی می‌شود؟ آیا می‌توانیم بگوییم بیهقی مواد لازم را برای مطالعه سیاسی و جامعه‌شناختی دربار و نقش آن در تحولات سیاسی و اجتماعی فراهم آورده است؟

تا حدودی می‌توان گفت چنین هست. البته نه به تفصیلی که شما انتظار دارید. اما از آنجا که بیهقی خود از طبقه دبیران بوده و از درون دربار شاهد ماجراها و مناسباتی بوده، تا جایی که توانسته سعی کرده این مناسبات را معین کند و بشناساند. البته جرات نمی‌کند همه‌چیز را بگوید. مثلا در مناسبات میان دبیران که خودش جزو آنهاست و حساسیت‌هایی که ایشان در مورد کاربرد القاب و عناوین درباری داشته‌اند، شاهدیم که چند جا بیهقی به وضوح به این نکته می‌پردازد. ما در متن دیگری کمتر چنین چیزی را می‌بینیم. حساسیت خواجه بونصر مشکان در مورد عناوینی که برای هر یک از درباریان به کار می‌برد نشانگر همین مساله است. یا جای دیگری می‌بینیم که احمد عبدالصمد از دست بونصر مشکان ناراحت می‌شود که چرا برای رقیبش عنوان خواجه به کار برده است. بونصر مشکان هم پاسخی صریح و دندان‌شکن به او می‌دهد. تا حدودی اینها در بیهقی منعکس شده است. اما به طور کلی می‌توان گفت که ما در این زمینه و درباره جوانب مختلف زندگی درباری بسیار کم کار کرده‌ایم. به خاستگاه قومی و نژادی درباریان و فرماندهان هم کمتر توجهی شده است. البته به طور کلی بیهقی به این نکات اشاره می‌کند. بیهقی بی‌طرف نیست؛ به تعبیر خودش تازیک یا همان تاجیک (فارس) است و از طبقه دبیر و کشوری و اداری است که خودبه‌خود در مقابل ترکان قرار می‌گیرد که هم از نظر نژادی با او متفاوت هستند و هم اینکه لشکری هستند و در نظام اداری غزنوی سعی می‌شد لشکری‌ها و کشوری‌ها در مقابل هم قرار بگیرند تا با هم متحد نشوند. یعنی به این اختلاف دامن زده می‌شد. بنابراین وقتی از زبان بیهقی می‌خوانیم که مثلا ترکان ساده و گرم و سرد نچشیده‌اند، این بیش از آنکه جنبه نژادی داشته باشد نشان‌دهنده مناسباتی است که بین اجزای دربار غزنوی وجود دارد. نکاتی که بیهقی درباره غلامان سرایی و مناسبات آنها با خداوندان‌شان می‌گوید، واقعا در تاریخ ما کم‌نظیر است.

 

چقدر فکر می‌کنید این شکل از مناسبات به تثبیت و تداوم آن ساختاری که شما از آن با عنوان خداوندی و بندگی یاد کرده‌اید، کمک می‌کند؟

چنان‌که گفتم ما از یک دیسکورس سخن می‌گوییم و این زبان خداوندی و بندگی را خداوندان به وجود نمی‌آورند، بلکه از پیش وجود داشته و خداوندان هم پرورده همین زبان هستند و از همین برای پیشبرد کارشان بهره‌می‌برند. این اصلا به این معنا نیست که قدرتی وجود دارد و این زبان را تحمیل می‌کند. بلکه این زبان وجود دارد و نمی‌توان گفت سلطان یا وزیر یا دبیر یا حتی بندگان هستند که برای این زبان یک نوع مشروعیت یا مقبولیت ایجاد می‌کنند.

 

در این دیسکورس خرد دست کم به‌معنای جدید آن یعنی reason یا عقل انتقادی چه معنایی دارد؟ شما در مقدمه هم به این نکته اشاره کرده‌اید که خردی که در تاریخ بیهقی به کار می‌رود، می‌تواند به‌معنای تایید وضع موجود باشد.

شاید یک وجه آن می‌تواند چنین باشد. متاسفانه این مفاهیم در ادبیات ما به‌شدت مفاهیم کشداری هستند و هیچ تعریف مشخصی از آنها وجود ندارد. خرد دست کم در شاهنامه معناهای متکثری دارد. یک نفر این معانی را در شاهنامه احصا کرده و دیده بود که خرد به ده‌ها معنای مختلف در این کتاب به کار رفته است. گاهی این معانی متضاد هستند، یعنی خرد و خردمندی گاهی به معنای مهرورزی و مهربانی است و گاهی نیز گفته می‌شود خرد یعنی کین ورزیدن و خشم ورزیدن. بنابراین نه فقط در تاریخ بیهقی که در متون دیگر نیز چنین است. عقل یا reason تنها یکی از معانی خرد است. البته این معنی در قدیم نیز بوده است، اما امروز این معنا برجسته شده است زیرا ما خرد را در پرتو نگاه و دانش و فلسفه امروز غربیان می‌نگریم. در حالی که خرد در آن دوره به این معنا نبوده است. بنابراین من سعی کردم برای مشخص شدن بحث به این بپردازم که خرد در تاریخ بیهقی چه کارکردهایی دارد. من سه تا از این کارکردها را به طور مشخص نشان داده‌ام: نخست کارکرد دینی، دوم کارکرد سیاسی و سوم کارکرد اخلاقی. بعد نشان دادم که چطور کارکرد سیاسی خرد یعنی همان عقل یا خرد سیاسی دقیقا با کارکرد اخلاقی و دینی آن تضاد پیدا می‌کند و این دست کم در تاریخ بیهقی اهمیت دارد.

 

چرا اهمیت دارد؟

زیرا یکی از وجوه تعارض فرهنگی ما است. وقتی کتاب‌های اخلاقی و دینی ما را می‌خوانید، با مفهومی از خرد مواجه می‌شوید که ایجاب می‌کند از قدرت سیاسی و کانون آن فاصله بگیرید، یعنی گویا خردورزی به این معناست که فرد هر چه بیشتر از سیاست و اهل سیاست و اهل قدرت فاصله بگیرد، به کسی ریاست نکند و ریاست‌پذیر هم نباشد. به زبان امروزی می‌توان گفت این خردورزی نوعی آنارشیسم را ترویج می‌کند. وقتی کتاب‌های تاریخی و عرفانی کهن را می‌خوانید، شاهدید که خردمندی ما گویی با آنارشیسم همراه است.

 

آیا منظورتان همان عزل نظر و فاصله‌گیری از سیاست است؟

بله، نه فقط فاصله‌گیری از سیاست بلکه انکار هر نوع قدرت و حکومتی را خردمندی معرفی می‌کنند. از سوی دیگر وقتی وارد فضای سیاست می‌شوید، می‌بینید که خردمندی یعنی اینکه بدانی چطور قدرت را بیشتر بکنی و سلطه خود را افزایش دهی و این قدرت و سلطه را اعمال کنی. این دو نگاه کاملا در تعارض با یکدیگر است و در نتیجه مخاطب سردرگم می‌شود که بالاخره خردمندی کدام است؟! شما هر دو نگاه را در تاریخ بیهقی می‌بینید.

 

یعنی به نظر شما این تعارض در هویت فرهنگی ایرانی هست؟

بله، این یکی از تعارض‌هایی است که فرهنگ ایرانی اسیر آن است و برای همین است که همه ما این طور فکر می‌کنیم. به نگرش سیاسی ایرانیان اگر بنگرید، می‌فهمید که چرا برای هنرمندان و روشنفکران و اهل فکر ما سخت و تلخ و غیراخلاقی است که با نهادهای امنیتی کشورشان همکاری داشته باشند. اگر هم کسی همکاری داشته باشد، سعی می‌کند آن را پنهان کند. در حالی که روشنفکری مثل آیزایا‌برلین این طور نیست. او حتی کارت شناسایی خودش را با افتخار منتشر می‌کند و می‌گوید که من مامور ‌ام‌ای٦ بوده‌ام و کارم این بود که امریکا را به جنگ بکشانم. او فیلسوفی است که شعار آزادی سر می‌دهد، اما دچار این تعارض نیست. ما ایرانی‌ها دچار این تعارض هستیم و هر نوع کار سیاسی را غیراخلاقی می‌دانیم.

 

یکی از مباحثی که این روزها در تاریخ‌نگاری اهمیت یافته، توجه به سویه‌های غیرسیاسی تاریخ است و از تاریخ اجتماعی و تاریخ فرهنگی و تاریخ مردمی و... صحبت می‌شود. اهمیت تاریخ بیهقی از این حیث چیست؟ آیا نقشی از مردم در تاریخ بیهقی می‌بینیم؟ مردم کجای این اثر حضور دارند؟ آیا مردم در تاریخ بیهقی صرفا جماعتی هستند که گرد ‌دار حسنک وزیر جمع می‌شوند و به پیکر بی‌جانش سنگ می‌اندازند یا انبوهه‌ای هستند که به طور کلی مورد اشاره قرار می‌گیرند یا نقش بیشتری هم دارند؟

کلمه مردم نیز مثل کلمه خرد از آن کلمات کش‌دار است. در همین تاریخ بیهقی در بعضی جاها وقتی از «مردم» صحبت می‌شود، فقط منظور مورخ سربازان و نظامیان و لشکریان است. مثلا وقتی گفته می‌شود مردم بسیاری کشته شده‌اند، منظورش از مردم فقط این دسته هستند. در حالی که امروز وقتی می‌گوییم مردم، منظورمان پیکره‌ای از اجتماع است، چه این پیکره در قدرت سیاسی مشارکت داشته باشد و چه نداشته باشد، پیکره‌ای از اجتماع است که قدرت باید بر آن اعمال شود. در عین حال این پیکره می‌تواند در قدرت مشارکت هم داشته باشد و قاعدتا هم باید داشته باشد. تصور ما از مردم امروز چنین است، در حالی که در دوره بیهقی اصلا چنین نبوده است. مردم نزد بیهقی یعنی رعیت و بنده و بنده هیچ حقی در مقابل خداوند ندارد. در جایی از کتاب شاهدیم که وقتی ترکان در زمان سلطان محمود به بلخ حمله می‌کنند و از آنجا که مردم بلخ تسلیم نمی‌شوند، بازار عاشقان بلخ (که از مستغلات محمود است) را غارت می‌کنند و به آتش می‌کشانند، بعدا که محمود دوباره شهر را تصرف می‌کند و ترکان غارتگر را بیرون می‌کند، به جای آنکه مردمی را که مقاومت کرده‌اند و کشته داده‌اند و بدبختی کشیده‌اند تشویق کند و به ایشان جایزه دهد، می‌گوید مردم رعیت را با جنگیدن چه کار است و ایشان را توبیخ می‌کند که چرا مقاومت کرده‌اند و باعث شده‌اند بازار او بسوزد و غارت شود. حرف محمود این است که شما باید تسلیم می‌شدید و مالیاتی تعیین می‌کردند و شما پرداخت می‌کردید و بعدا من آن را با شما حساب می‌کردم. اما حالا که این کار را کردید، باید شما را مجازات کنم، تا این خسارتی که به من زده‌اید، جبران شود. بنابراین در آن نگاه مردم اصلا حق ندارند در اموری که به آنها مربوط نیست، دخالت کنند. بنابراین شاهدیم تصوری که بیهقی از مردم دارد، با تصور امروزی بسیار متفاوت است. اما با همه اینها می‌توان گفت گوشه‌هایی از زندگی مردم عادی در تاریخ بیهقی منعکس شده است. این مقدار خیلی کم است. زیرا به هر حال بیهقی از جایگاهی درباری وقایع را توصیف می‌کند، اما همان مقدار ناچیز هم برای ما غنیمت است.

 

شما تعریضی به آقای طباطبایی دارید و می‌گویید این تعبیر ایشان که معتقد است در تاریخ بیهقی ما نوعی آگاهی «ملی» مشهود است، را غلط می‌دانید. اگر ممکن است در مورد این انتقاد بیشتر توضیح دهید.

مساله خیلی روشن است. من در بحث بیهقی و ایران توضیح داده‌ام که آگاهی ملی یعنی اینکه اولا فرد با مفهومی به نام ملت (nation) آشنا باشد و این مستلزم آن است که یک ملتی وجود داشته باشد. ثانیا فرد خودش را جزو آن ملت بداند. در چنین شرایطی آگاهی ملی پدید می‌آید. بیهقی اصولا با این مفهوم آشنا نبوده است. او فقط با خاندان غزنوی و قلمروی ایشان سرو ر داشته است. اصلا ایران برای او مطرح نیست. بنابراین هیچ نوع تعلق‌خاطر میهنی یا ملی ندارد که بخواهیم از آگاهی ملی در او یاد کنیم. آنجا به این نکته اشاره کرده‌ام که این نتیجه‌گیری‌های کلی حاصل پیش‌ساخته‌های نظری است. ما قبل از آنکه به مطالعه دقیق متون بپردازیم، نظریه‌پردازی می‌کنیم. در حالی که خواندن این متون و فهم اینها زحمت و دانش می‌خواهد. گاهی حتی یک حرف اضافه باعث غلط‌خوانی و غلط‌فهمی می‌شود و ما را به نتایجی دیگر می‌رساند. ما بدون خواندن و فهم این متون یا حتی داشتن دانش خواندن آنها، یک سازه نظری از غرب اخذ می‌کنیم و آن را با خیالات و تصورات خودمان مهیا و بعد سعی می‌کنیم از این متون فاکت‌هایی بر این سازه نظری استخراج کنیم. مشخص است که نتیجه چه می‌شود. هر جا که با نظریه‌مان سازگار باشد-به شرط آنکه درست فهمیده باشیم- از این متن استفاده می‌کنیم. من کارهای آقای طباطبایی را خوانده‌ام و کوشش ایشان را برای تبیین تاریخ سیاسی ایران ارج می‌نهم، اما به نظرم باید توجه داشته باشند که متون کلاسیک فارسی و عربی را نمی‌شود بدون دانش و دقت و ممارست کافی خواند و از آنها فاکت‌هایی برای تایید فلان نظریه استخراج کرد. این کار باعث تحلیل‌ها و نتیجه‌گیری‌های نادرست می‌شود. وقتی کسی نتواند متن را درست بخواند، روشن است که نتایج غلط می‌گیرد. اینجا اختصاصا در مورد بیهقی باید بگویم که به هیچ‌وجه نمی‌توان در آن آگاهی ملی دید.

 

البته من در جایگاهی نیستم که بخواهم مدافع ایشان باشم، اما بنا به درکی که از آثار ایشان دارم، فکر می‌کنم با توجه به اینکه ایشان تاکید هم دارند و مفهوم ملی را در «گیومه» می‌آورند، نظرشان این نیست که در زمان بیهقی یا پیش‌تر از آن ما همان درک مدرن از ملت یا ناسیونالیسم را داشته‌ایم، حتی در مناظره پارسال هم در اشاره به خواجه نظام‌الملک ایشان تاکید می‌کرد که «ملی» را به این خاطر در گیومه می‌گذارم که معنای خاصی از ملی قایلم. این معنا شاید این باشد که گویی متفکر یا نویسنده‌ای چون بیهقی معتقد به یک باورهای فرهنگی‌ای است که او را از نویسنده یا متفکری که در یک جغرافیای فرهنگی دیگر می‌اندیشد و کار می‌کند، متمایز می‌کند. یعنی ملیت از دید ایشان دست‌کم در عصر پیشامدرن شاید تعلق و علقه داشتن به یک حوزه فرهنگی و فکری مشخص با میراث فکری و فرهنگی متمایز و معین باشد.

اینکه اختصاصی به خواجه نظام الملک یا بیهقی ندارد. به هر حال سرخ‌پوستی هم که در امریکاست، متعلق به یک حوزه فرهنگی است.

 

شاید حرف ایشان هم همین است و می‌گوید آگاهی بیهقی از تعلق داشتن به این حوزه فرهنگی ناشی می‌شود. فرهنگی که متمایز است از فرهنگ عربی یا یونانی یا ترک یا... البته این تنها حدس و گمان من است که فکر می‌کنم منظور ایشان از ایران در آن اعصار، اشاره به همین هویت تاریخی و فرهنگی باشد که با وجود همه فراز و نشیب‌ها به مثابه هسته سخت این هویت فرهنگی، دوام داشته است و در این تداوم به بیهقی رسیده است. البته شما مقایسه‌ای هم میان بیهقی و فردوسی داشته‌اید و نشان داده‌اید که برخلاف فردوسی که بارها از تعبیر ایران استفاده می‌کند، بیهقی کلا دو یا سه‌جا در نقل‌قول از ایران یاد می‌کند. اما اگر بیهقی به تعبیر شما این آگاهی را نداشته چرا فارسی می‌نویسد؟ اگر برای غزنویان ترک می‌نویسد، چرا ترکی نمی‌نویسد؟ زبان علمی هم در آن عصر عربی است و در همان عصر بیهقی فردی چون ابوریحان را می‌بینیم که زبان فارسی را تحقیر می‌کند. چرا بیهقی عربی نمی‌نویسد؟ آیا این فارسی‌نویسی برآمده از همان آگاهی ملی به همان معنایی که اشاره شد نیست؟ آیا نشان نمی‌دهد که بیهقی بر این تمایز و تشخص تاکید دارد؟ و می‌خواهد احساس تعلقش به یک حوزه فرهنگی خاص را نشان دهد؟

نه؛ به نظرم به هیچ‌وجه این‌طور نیست. اینکه بیهقی به فارسی می‌نویسد، صرفا به او مربوط نمی‌شود. علت فارسی‌نویسی او روشن است. فارسی‌نویسی از دوره صفاریان شروع شد. البته شواهد و اسناد ما بسیار کم است و دقیق نمی‌توانیم بگوییم از کی اما ظاهرا از اواسط قرن سوم هجری فارسی نویسی رواج داشت و علت آن نیز روشن و واضح است. زبان مردم این منطقه و ناحیه فارسی بود. ناحیه گسترده سیستان و بلوچستان امروزی در ایران و پاکستان و افغانستان و ترکمنستان امروز و ازبکستان امروز و خراسان و کل ایران امروز... فارسی یک زبان شایعی بود و زبان مشترک اغلب مردم این نواحی فارسی بود، به خصوص در ناحیه خراسان و ماوراءالنهر. خیلی طبیعی است که فرمانروایان هم حتی اگر خود فارسی‌زبان نبودند ناچار بودند از زبان رعیت استفاده کنند و فارسی سخن بگویند، خواه این حاکمان عرب باشند یا ترک. طاهریان ظاهرا عرب بودند و بعد ایرانی شدند، اما سامانیان و صفاریان فارسی زبان بودند. غزنویان هم که ترک بودند و زبان مادری شان نیز ترکی بود، زبان رسمی دربارشان فارسی بود. ما امروز با خوانش ناسیونالیستی دوره پهلوی که متاسفانه در عمده تاریخ ادبیات‌های ما دیده می‌شود، می‌خوانیم که سامانیان به دلیل احساسات ملی گرایانه می‌خواستند زبان فارسی را تقویت کنند. در حالی که چنین نیست. منصور بن نوح سامانی اگر می‌خواهد تفسیر طبری به فارسی ترجمه شود، به این دلیل است که عربی‌اش آنقدر خوب نیست که بتواند متن عربی را بخواند. مساله دوم بحث قدرت است. دانش، منشا قدرت است، به خصوص دانش مذهبی. سامانیان در خراسان و ماوراءالنهری که اسماعیلیه از غرب آن را تهدید می‌کنند و آل‌بویه از جنوب و غرب تهدیدش می‌کنند و ترکان غزنوی از شرق، می‌خواهد بین رعایا نفوذ داشته باشد و راهش استفاده از زبان مادری این مردم است. به همین خاطر زبان به ابزار قدرت بدل می‌شود. بنابراین مساله ایرانی بودن و ناسیونالیسم نبوده که سبب تقویت زبان فارسی شود. اگر بیهقی تاریخش را به زبان فارسی می‌نویسد، به این دلیل است که تمام دیوان و دستگاه به فارسی است و دبیرش نیز باید به این زبان تسلط داشته باشد و فارسی بنویسد. توجه کنید اگر فقط میزان واژه‌های فارسی و عربی را در همین ترجمه فارسی تفسیر طبری که موضوعش قرآن و روایات عربی است با میزان واژه‌های عربی تاریخ بیهقی تحلیل کنیم و بسنجیم، می‌بینیم که تاریخ بیهقی حداقل سه یا چهار برابر واژگان عربی بیشتری دارد و واژگان اصیل بلعمی سه یا چهار برابر بیشتر از بیهقی است. زیرا بیهقی سخت تحت سیطره ادبیات عرب بوده است، اما سامانیان به دلیل پروژه سیاسی‌شان می‌خواستند هر چه بیشتر متن را فارسی کنند.

 

این نکته شما مرا به یاد کتاب چالش میان عربی و فارسی آذرتاش آذرنوش انداخت که همین نکته شما را تشریح کرده است و گفته که فارسی‌نویسی و فارسی‌گویی به سادگی به دلیل کاربرد زبان بوده است. اما سوالی که پیش می‌آید، این است که مثلا در همین دوره غزنویان چهره‌ای مثل ابوریحان نیز هست که در کنار محمود سفر می‌کند و فارسی را تحقیر می‌کند و تاکید می‌کند فارسی زبان جدی‌ای نیست. از سوی دیگر به نظر می‌رسد مخاطب تاریخ بیهقی مردم یا رعایا نباشند (که عمدتا بی‌سواد هستند) بلکه قشر فرهیخته و درباریان هستند. احتمالا مخاطب عمده بیهقی سلاطین و درباریان هستند.

اما خود همان سلاطین و درباریان هم فارسی صحبت می‌کنند. مخاطبان نزدیک بیهقی همان‌ها هستند و چون زبان‌شان فارسی است، طبیعی است که کتاب را به فارسی بنویسد.

 

اگر مایل باشید اندکی هم به بحث محتوایی درباره کتاب بپردازیم. تاریخ بیهقی تاریخ اختصاصی سلسله غزنویان است. طبیعی است امروز کمتر به دوره‌های میانه توجه می‌شود و عمده علاقه‌مندان به تاریخ ایران از مشروطه به بعد توجه می‌کنند. اما برخی کسانی که آشنایی با تاریخ میانه ایران دارند، معتقدند که غزنویان شروع افول تمدن اسلامی به طور کلی و «عصر زرین فرهنگ ایرانی» به طور خاص هست. این نکته در تاریخ بیهقی هم انعکاس یافته است. در دوره غزنویان بر خلاف دوره بعدی یعنی سلجوقیان کمتر شاهد ثبات و پایداری هستیم و شاهانی چون محمود و مسعود مدام در جنگ و لشکرکشی بوده‌اند. شما تا چه اندازه با این ارزیابی موافق هستید و آیا می‌توان غزنویان را نقطه آغاز افول این حوزه تمدنی خواند؟

به نظر من برای پی بردن به این افول باید اندکی عقب‌تر برویم. افول و انحطاط از دوره سامانیان آغاز می‌شود و اتفاقا علت عمده و اساسی آن نیز همین نظام خداوندی و بندگی است. اصولا غزنویان چطور به ایران راه می‌یابند؟ سبکتگین غزنوی پدر محمود غزنوی خودش بنده بنده سامانیان بوده است. یعنی بنده آلب تکین است که خودش بنده سامانیان بوده و بعدا به سرداری می‌رسد. سبکتگین برده آلب تکین است و از دربار سامانی است که رشد می‌کند. بنابراین آغاز این افول را باید از سال ٣٣٠ هجری قمری با شروع سلطنت نوح بن نصر بدانیم. زیرا در آن سال در دربار سامانی کودتاگونه‌ای به تعبیر امروزی رخ می‌دهد، یعنی فقهای قشری و ائمه سلفی مذهب خراسان و ماوراءالنهر از اینکه دربار سامانی دگراندیش می‌شود و به تشیع اسماعیلی گرایش می‌یابد، احساس خطر می‌کنند و به همین دلیل پسر نصر سامانی یعنی نوح بن نصر را بر ضد پدرش برمی‌انگیزند و وقتی او مسلط می‌شود، حتی مرگ نصر سامانی هم مشکوک است. برخی می‌گویند مرض سل گرفت و حدود ١٣ ماه بستری بود و درگذشت. اما گزارش‌های نظام‌الملک نشان می‌دهد که برکنار و احتمالا خانه‌نشین شده و نوح در زمان حیات پدرش پادشاه می‌شود و بعد هم وزیری انتخاب می‌کند که یک فقیه متعصب سختگیر است. بعد از آن در نتیجه ضعیف شدن سامانیان، غزنویان قدرت می‌گیرند. درست در همان سال‌هایی که تفسیر و تاریخ طبری ترجمه می‌شود، آلب تکین هم از دربار سامانی می‌گسلد و به غزنه می‌رود و به تدریج قدرت می‌گیرد تا زمانی که سامانیان تضعیف می‌شوند و غزنویان به راحتی جای آنها را می‌گیرند. در واقع آغاز افول به آن زمان باز می‌گردد.

 

پس اهمیت خود غزنویان در چیست؟ دوره غزنوی چه اهمیتی در تاریخ ایران دارد؟

از این حیث اهمیت دارد که یک کاتالیزور است. کاتالیزوری است که قدرت را از عناصر ایرانی که مدعی بودند به ایران باستان منتسب هستند به تدریج به عناصر غیر ایرانی که از خارج از مرزهای ایران ساسانی و سامانی آمده‌اند، ‌منتقل می‌کنند، کسانی که در شاهنامه به عنوان انیرانی و دشمنان ایران معروف بودند. حکومت غزنوی این کار را تسهیل می‌کند و این دوره گذار را ایجاد می‌کند. بعد از این شاهد تسلط طولانی ترکان چه ترکمانان اعم از غز و سلجوقی تا مغول‌ها و صفویه و بعد هم قاجار هستیم. البته اینها با گذر زمان خودشان ایرانی می‌شوند، اما به هر حال این موضوع همین طور ادامه می‌یابد. بنابراین اهمیت دوره غزنوی از این حیث است.

 

این توضیح شما این نکته را به ذهنم رساند که گویی شما نیز به طور تلویحی تمایز فرهنگ ایرانی با سایر فرهنگ‌ها را می‌پذیرید.

مسلم است.

 

به نظر من دیدگاه آقای طباطبایی هم در نهایت همین است.

این فرق می‌کند. من امروز وقتی از منظر تاریخی نگاه می‌کنم، اینها را تشخیص می‌دهم و کاملا مشخص است. اما این فرق می‌کند با اینکه بگویم بیهقی آگاهی ملی داشته است.

 

اگر این ملی را داخل گیومه بیاوریم چه می‌توان گفت؟

حتی داخل گیومه هم نمی‌شود گذاشت. بیهقی‌ای که می‌گوید «دولت عرب که همیشه باد» چطور ممکن است آگاهی ملی داشته است؟ او خودش را خدمتگزار دولت عرب می‌دانست. تاریخ بیهقی داستان افشین و بودلف را چنان روایت می‌کند که از افشین یک ضد‌قهرمان و از معتصم و وزیر ضد ایرانی‌اش قهرمان می‌سازد؛ چطور می‌توان آن را برآمده از آگاهی ملی دانست!

 

اما به هر حال بیهقی نماینده فرهنگ ایرانی و به تعبیر خودش تازیک (تاجیک)‌هاست و به نظر می‌رسد مخالف ترک‌هاست و گاهی آنها را تحقیر می‌کند.

بله، تحقیر ترک‌ها نیز اصلا از دیدگاه نژادی نیست. من بر این نکته تاکید کرده‌ام. دیدگاه او صنفی است. صنف‌ها و سنخ‌های اجتماعی هستند که اهمیت دارند. نقطه قوت کار روی متحده در بررسی آل‌بویه در همین است که طبقات و صنف‌های اجتماعی را مشخص کرده و نشان داده که منافع آنها در کجاها جمع می‌شده است. در نتیجه شاهدیم که مثلا در بغداد دو محله یا دو صنف در بازار بغداد با هم ستیز می‌کنند و کلی آدم کشته می‌شود. در همین تاریخ بیهقی شاهد جنگ طوسیان با نیشابوری‌ها هستیم. چطور می‌شود از هویت واحد میان اینها سخن گفت؟ چطور می‌شود این آدم‌ها احساس ملیت داشته باشند و این کارها را بکنند. اصلا چنین نیست. اینکه من می‌گویم به طور کلی و از منظر تاریخی است. از منظر تاریخی بالاخره فرهنگ ایرانی هست، اگرچه نمی‌توان حدود و ثغور آن را به درستی مشخص کرد، اعیاد ایرانی که البته عید خوانده نمی‌شوند و جشن خوانده می‌شوند، در دربار ترک غزنوی هم برگزار می‌شود. اما این به آن معنا نیست که غزنویان که این جشن‌ها را برگزار می‌کردند، از روی عرق ملی و آگاهی ملی این کار را می‌کردند. این کاملا به صورت موروثی بود.

 

این هم بوده که به نحوی می‌خواستند خودشان را به فرهنگ ایرانی منتسب کنند.

حتما چنین است. همین غزنویان وقتی می‌بینند که نمی‌توانند بگویند ما ایرانی و از نسل جمشید هستیم، نسب خودشان را به افراسیاب و توران می‌رسانند. به هر حال افراسیاب پسر تور است و تور هم پسر فریدون است. این بالاخره یعنی اینکه ما هم ایرانی هستیم. غزنویان می‌خواهند حکومت کنند و برای خودشان مشروعیت ایجاد کنند، به این دلیل چاره‌ای جز این ندارند. اما این دلیلی بر آگاهی ملی نیست.

 

انقلاب مشروطه دست کم در اذهان عمومی تاریخ ما را به دو بخش تاریخ ایران مدرن و تاریخ پیشامدرن تقسیم می‌کند. وقتی کسی روی تاریخ بیهقی یا قدیم‌تر از آن مثل تاریخ ساسانیان و اشکانیان یا جدیدتر از آن تاریخ سلجوقیان و ایلخانان و... کار می‌کند، ممکن است در معرض این پرسش قرار بگیرد که از این کار چه نتیجه‌ای عاید می‌شود؟ آیا می‌توان گفت ما یک تجربه مشروطه داشتیم که همه‌چیز زیر و زبر شده و دیگر مناسبات پیشین معنا و مفهومی ندارد، بنابراین مطالعه یک دوره تاریخی و آثاری چون تاریخ بیهقی صرفا جنبه کنجکاوانه و تحقیقات دانشگاهی دارد؟ یا اینکه معتقدید ته‌نشین و رسوبات آن تاریخ کهن حتی بعد از مشروطه نیز حضور دارد؟ انگیزه ما از خواندن تاریخ بیهقی چیست؟

نه فقط تاریخ بیهقی بلکه همه متون ادبی کهن ما که اسناد مکتوب فرهنگ ایرانی هستند، باید خوانده شوند، زیرا به گمان من فرهنگ هم مثل همه ویژگی‌های بیولوژیک موروثی است و ژن‌های فرهنگی نیز به صورت نهفته یا بارز نسل اندر نسل منتقل می‌شوند. ما برای اینکه بتوانیم ساختار ژنتیک فرهنگی خودمان را دستکاری و اصلاح کنیم و در آن تغییر متناسب وضع و اوضاع روزگار پدید آوریم، ناچاریم که این ساختار را بشناسیم، نواقص و نقاط قوتش را بدانیم. یکی از راه‌های این کار آشنایی با همین متون کهن است. به نظر من بسیاری از مشکلات امروزی ما خلق الساعه نیستند بلکه قرن‌ها در فرهنگ ما ریشه دارند و اگر ما اینها را نکاویم و نشناسیم، در حقیقت نمی‌توانیم مشکلات امروز را چنان که باید و شاید بشناسیم. این تعارض‌های عمیقی که در فرهنگ ما هست، اینکه امروز همچنان شاهدیم که از ضرورت خوب شدن رابطه بین مردم و حکومت صحبت می‌شود، ریشه در تاریخ دارد. اینکه گفته می‌شود باید اعتماد بین مردم و حکومت به وجود‌آید به این معناست که این اعتماد وجود ندارد یا به حد کافی وجود ندارد. علت این فقدان چیست؟ به نظرم وقتی پی‌جویی و پیگیری می‌کنیم، علت را در تاریخ می‌بینیم. چرا ما باید کار سیاسی را مخالف اخلاق و دین بدانیم؟ چرا تصور ما از علم اسطوره‌ای و در نهایت صرفا مذهبی باشد؟ خیلی چراهای دیگر مربوط به تاریخ اندیشه ما است و ما اگر اینها را نشناسیم و تحلیل نکنیم، مشکلات امروزی را نمی‌توانیم حل کنیم. بسیاری از ساختارها از گذشته به جا مانده و ما از آنها یا آگاه نیستیم یا اگر هم آگاه هستیم، چون ریشه‌هایش را نمی‌دانیم، راه را غلط می‌رویم. سال‌ها پیش یکی از استادان با عصبانیت پرسید چرا ایران این طور است؟ پاسخ دادم به نظر من علتش این است که ما ایرانیان مشکلات را به شیوه شرقی به وجود می‌آوریم و بعد می‌کوشیم آنها را به شیوه غربی حل کنیم. این کار ممکن نیست. ما حتی اگر از مشکلات آگاه باشیم، می‌خواهیم آنها را به شیوه غربی حل کنیم. برای مثال در جامعه‌ای که اعتیاد غوغا می‌کند و هولناک است، کارشناسان ما با خرج‌های سنگین در این دوره بی‌پولی به سوییس فرستاده می‌شوند و این آقایان چند هفته با این خرج در سوییس می‌چرخند تا ببینند سوییسی‌ها چطور با اعتیاد مبارزه می‌کنند؟! آیا خنده‌دار نیست که ما بخواهیم از سوییس برای حل مشکل مواد مخدر الگو بگیریم؟! متاسفانه در سیاست هم چنین عمل می‌کنیم و فکر می‌کنیم الگوهای دموکراسی غربی می‌تواند ما را نجات دهد، بدون توجه به ریشه‌های مشکلاتی که چنین سیاستی را در ایران ایجاد کرده است. در حالی که مساله پیچیده‌تر از اینهاست و خواندن آثاری مثل تاریخ بیهقی باعث می‌شود عمیق‌تر بیندیشیم.

محسن آزموده / درآمد:

منبع: روزنامه اعتماد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۶ ، ۰۸:۵۶
رضا حارث ابادی

نقدی بر روایت دکتر معین از تاریخ بیهقی دربارۀ زندان بزرگمهر حکیم



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۶ ، ۱۰:۵۲
رضا حارث ابادی
وجه ادبی تاریخ بیهقی
تاریخ بیهقی از دو چشمة جوشان ادب و ادب فارسی سیراب و سرشار شده است: داستان، که خود نوعی ادبی است، و نثر، که خود نوعی هنر کلام است آراسته به موازین فصاحت و بلاغت و صنایع لفظی و معنوی. به بیانی تاریخ بیهقی حتی اگر از یکی از این دو چشمه آب خورده بود هم اثرادبی در شمار می آمد.
گام اول بیهقی در ورود به عرصة نویسندگی و نگارش اثر ادبی با ورود به عرصه دبیری و کتابت برداشته شده است و ممارست همراه با وسواس بسیار در دبیری و کاتبی دیوان و دربار قدرت از او نگارنده ای چیره ساخته بود که می توانست به تعبیری در مدت 3 سال اثری ماندگار و محکم در 30 جلد پدید آورد. پس از قتل عبدالرشید – همانکه دستور حبس بیهقی را صادر کرده بود – در 444، بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهایی خود مناسب یافته و از سال 448 هـ.ق به تألیف تاریخ پر اززش خود پرداخت. وی قطعاً در این نگارش پرحجم و پرسرعت و دقیق یادداشتهایی را که در طول حدود 30 سال پیوند با دربار و امر کتابت و دبیری فراهم آورده بود مورد استفاده قرار داد و اینگونه بود که توانست به سال 451 این اثر را به انجام رساند، اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود (جلوس 451، ف 492). 
بیهقی در زمانی سرآمد اقران از نویسندگان شده بود که دبیر چهل و شش ساله جوان دانسته می شده. پیشتر به اشاره آمد که پس از درگذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشینی استاد از هر جهت شایسته ولی «سخت جوان» دانسته، هنگامی که وی چهل و شش ساله بوده است. از این رو بوسهل زوزنی سالخورده را جایگزین آن آزادمرد کرد و بیهقی را بر شغل پیشین نگاه داشت.حال آنکه بیهقی در نیشابور مرکز فرهنگی آن روزگار به تحصیل پرداخته بود و در 412 در حالی که بیش از 27 سال نداشت به دیوان رسالت محمود غزنوی (حک: 421 – 387) راه یافته بود. وی ابتدا شاگرد ابونصر مشکان بود. پس از نوزده سال به نیابت ابونصر به دبیری سلطان محمود و سپس به دبیری دیوان محمد بن محمود (حک: شعبان – شوال 421 و چند ماه در سال 432) و سلطان مسعود (حک: 432 – 421) و سپس سلطان مودود (حک: 441 – 432) و بالاخره فرخزاد بن مسعود (حک: 451 – 444) برگزیده شد
این دبیر چیره در ادب عرب نیز دستی داشت. پس از آنکه خواجه احمد حسن میمندی وزیر محمود غزنوی زبان دیوانی را ‌ از پارسی به تازی برگردانید، ابوالفضل بیهقی رساله ای گرد آورد شامل لغات تازی که باید دبیران به جای واژه های پارسی در نوشته های خود به کار برند.علی بن زید بیهقی (ابن فندق) همشهری بیهقی، ضمن نقل اندرزهایی اخلاقی از بیهقی چهار بیت عربی از او نقل می کند که دو بیت از آنها دربارة دورة زندان او در حبس قلعه در عهد طغرل است.
اما در جایگاه تاریخ بیهقی میان ادب و تاریخ در نگاه نخست چنین می نماید که بیهقی در اثر خود به تاریخ گراییده است؛ به ویژه اگر – همچون رضا براهنی – معتقد باشیم مورخ قاضی روحیات قهرمانها و مشاهیر تاریخی نیست بلکه گزارش کننده و علت جوی همة حوادث منجمله حوادثی است که بر سر آنها آمده است و تاریخ برونگراست، و قصه با چیزهایی سر و کار دارد که در تاریخ کمتر به زبان می آیند. قصه با طبیعت درونی انسان سر و کار دارد و فقط وجود انسان بر آن حکومت می کند. اعمال ظاهری و کلّی انسان متعلق تاریخ و افکار و احساسات درونی او متعلق به قلمرو قصه است
براهنی با چنین نگاهی نتیجه می گیرد: « نویسندة تاریخ بیهقی از احساس حسنک حرفی بر زبان نمی راند فقط ظواهر و کلیات و محیط و تضادهای امر را می دهد و می گذرد.»و نگارنده که قصه حسنک را – ولو حکایتی تاریخی در آن گزارده شده باشد - در بیان دیگر پژوهندگان نیز به درستی جلوة توانایی بیهقی در پرداخت داستانی به وقایع تاریخی یافته است قول براهنی را محل تأمل می دانددر این قصه، در میکائیل ننگریستنِ حسنک و هیچ جواب ندادن (ص 232) شرارت و زعارت مؤکد شده در طبع بوسهل (ص 222) پوشیده خنده زدن خردمندان بر بوسهل (همان)، عاقبت نگری بونصر مشکان (همان) حلیم و کریم بودن امیر (ص 224) تا دیر اندیشیدن خواجه احمد حسن (ص 225) و فراوان مصادیق دیگر نشان تعریف درونگرایانه و روانکاوانه شخصیتها در حکایات و قصه های تاریخی بیهقی استبلکه می پندارد تصویرهای درونکاوانه بیهقی از شخصیتها تا بدانجا دقیق است که مستغنی از هر منبع دیگر می توان نمایة توصیفی جامع و دقیق از اشخاص مذکور در تاریخ بیهقی مستند به عبارات این تاریخ و حکایات و قصه های آن فراهم آورد. براهنی خود نیز جای دیگری پذیرفته است که ماجرای بردار کردن حسنک « از لحاظهایی بی شباهت به قصه نیست."
جمال میر صادقی، یک نوع قصه را قصه هایی ] می داند [ که جنبه تاریخی دارد و اغلب در ضمن وقایع کتابهای تاریخی آمده است، مثل قصه های «تاریخ بیهق»، تألیف علی بن زید بیهقی و «عقد العلی للموقف الاعلی» تألیف افضل کرمانی و قصه های «تاریخ بیهقی» تألیف ابوالفضل محمد بیهقی از جمله قصه حسنک وزیراگر چه این نوع آثار یک نوع واقعه تاریخی است اما به علت چربیدن جنبة آفرینش داستانی آنها بر واقعیت تاریخی شان، پهلو به قصه می‌زند نه تاریخ.» به نظر میرصادقی، واقعة تاریخی قبلاً اتفاق افتاده است و تاریخ نویس آن را عیناً گزارش می کند. به عبارت دیگر جنبة کلّی و عینی واقعه همیشه مورد نظر تاریخ نویس است اما واقعة داستانی بر خلاف واقعة تاریخی زادة ذهن نویسنده است. وی در تبیین وجه تمایز قصه و تاریخ دیدگاهی مشابه براهنی دارد، اما با قائل شدن به «واقعة داستانی»، متفاوت از براهنی دربارة قصه حسنک و قصه های نظیر آن اظهار نظر می کند: «ممکن است نویسنده یک واقعة تاریخی را موضوع داستان خود قرار دهد، اما در پرداخت و خلق دوبارة آن، خلاقیت ذهن او دخالت داشته است و نویسنده واقعه را با تمام ویژگیهای داستانی بازآفریده است. قصه‌های حسنک وزیر و قصه های نظیرآن که در کتابهای تاریخی و گاهی در تفسیرها آمده است از چنین کیفیتی برخوردار است".
البته براهنی نیز که جایی با اشاره به وظیفه دانی و وظیفه گرایی بیهقی، وی را مورخ دانسته است در مواردی از جمله بیان حالت روحی امیر مسعود پس از شکست، پناه بردن او به شراب، قدرت و ظرفیت جسمانی مسعود در برابر دیگران و به نماز برخاستن او پس از میخوارگی«که جزء به جزء توصیف و بیان گردیده اند و شخصیت امیرمسعود را با عینیت تمام در برابر ما می گذارند» به چیرگی بیهقی در پرداخت داستانی تاریخ اشاره می کند: «طوری که اگر بیهقی نام امیرمسعود را بر می داشت و بجایش نامی غیرتاریخی می گذاشت و از درباریان مسعود نامی نمی برد و فقط می گفت «آنهایی که با مسعود شراب می خوردند» با صحنة یک قصة امروزی رو به رو می گشتیم.» به گفته براهنی پرداخت داستانی این حوادث در تاریخ بیهقی طوری است که «شخصیت موقعیت روحی و جسمانی خود را در برابر ما به روشنی می گشاید و ما در می یابیم که با یک شخصیت واقعی سر و کار داریم نه کسی که در ابهام افسانه و تاریخ از چشم ما نهان شده است.» براهنی دست کم می پذیرد که تاریخ بیهقی را باید تاریخی دانست که «در بعضی جاها تا حدّی جنبه داستانی هم دارد."
شاخصه دیگری که جایگاه تاریخ بیهقی را در عداد برترین آثار ادبی تحکیم می کند نژاد بی و فاخر آن است که حاصل کاربرد ادبی زبان است. «شاعر و نویسنده ای که در قلمرو کاربرد ادبی زبان گام بر می دارد از شگردها و تمهیداتی یاری می گیرد تا در پهنه بیکران هستی و زمان حضور یابد. برای چنین آفریننده ای جهان هستی عینیت و هویتی دوباره می یابد. جستن کاربرد ادبی زبان در حوزة شعر کار دشواری نیست چرا که شاعران، ساحران و امیران کلام اند، الشعراء امراء الکلام. شعر بی هیچ تردیدی کارکرد ابتدائاً ادبی دارد، برخلاف نثر که کارکردی ابتدائاً غیرادبی دارد. گویا در حوزة شعر ادبیت و ادبیات بیشتری می توان یافت تا در حوزه نثر. همواره ادبی بودن نثر به نزدیک بودن آن به قلمرو شعر و زبان شعر سنجیده شده است.از این رو میدان نثر در تاریخ ادبیات ایران برای بهره مند شدن از گوهر ادب محدود شده و توانایی‌های نثر مستقل از شعر برای ادبی بودن ودر حوزة کاربرد ادبی زبان نامکشوف مانده است. ] اینگونه است که[ حتی در متن های ادبی مانند تاریخ بیهقی، کشف المحجوب، کلیله و دمنه و مرزبان نامه، گرداگرد «شاعرانگی» آنها دور می زنیم و براین اساس عده ای مثلاً تاریخ بیهقی را شعر منثور می دانند".
این در حالی است که نثر به موازات شعر یکی از دو مجلای کلّی ادب فارسی شمرده می شود و تاریخ بیهقی را با نثر محکم، فاخر و بسیار زیبای آن می توان از قلل منثور ادب فارسی شمرد. لذا به رغم آنکه به نوشتة مریلین والدمن "بندرت اتفاق می افتد که از یک متن تاریخی ایرانی متعلق به قرن 11 میلادی ] و پنجم هجری [ پیوسته تعریف شود و آن را جالب توجه، شگفت آور و حتی گاه پرهیجان بخوانند، لیکن می توان تاریخ بیهقی را چنین متنی دانست".

برگرفته از سایت: دانشگاه حکیم سبزواری     
تلخیص:مهسا کیخسروی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۶ ، ۰۸:۱۹
رضا حارث ابادی

روان شناسی شناختی ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی کیست؟ او چگونه شخصیتی داشته که توانسته چنین اثر هنری- ادبی بزرگی را برای «انسان ایرانی» به یادگار گذارد .

ابوالفضل بیهقی «گزارشگر حقیقت» است. بنابراین تاریخ بیهقی «تاریخ حقیقت» است.«تاریخ حقیقت» یعنی تاریخ «تاریخ اندیشه» است، از زبان اندیشمندی، اندیشنده در زیر و بم تاریخ؛ او تنها «تاریخ نگار» نیست بلکه یک روان شناس اجتماعی است و تاریخ اش بیان تام و تمام «شخصیت های پیچیده تاریخ عصر غزنوی» می باشد. از دیدگاه «روان شناسی» و «روان پژوهی» به تاریخ بیهقی می نگریم تا شخصیتی چون «بوسهل زوزنی» را باز شناسیم و در مقابلش آن مرد بزرگ، آن بزرگ مرد سیاسی «حسنک وزیر» را؛ گویا هنوز شخصیت هایی چون «بوسهل» که به بیماری «حسد»، «دروغ»، «جاه طلبی سیاسی» ... مبتلا هستند در جامعه امروز ایران فراوان می توان یافت. باری این مورخ بزرگ، راز طریق مطالعه تاریخ یک «روان شناس شناخت گرا» شده بود. مگر ویگوتسکی این چنین نبود که از تاریخ به روان شناسی ره برد!! «تاریخ بیهقی» و نوع نگرش ابوالفضل بیهقی را فقط می توان از مطالعه دقیق اثرش شناخت.

بیهقی در چم و خم حوادث عصر عزنوی پخته شد و در دستگاه دیوان سالاری غزنوی به بار آمد. دستگاه دیوانی که ریشه هایش تا عصر سامانی و هخامنشی تداوم می یافت باری، بیهقی، پرورده ی فرهنگ اصیل ایرانی است. فرهنگی که ریشه اش در خرد اهورایی زرتشت گاث ها و فردوسی بزرگ است؛ نه بیماری های فرهنگی دیگر. ابوالفضل بیهقی دارای ساختار فکری خرد گرایی است که به نوعی می توان گفت برگرفته شده از جریان حاکم عقل گرایی عصر سامانی و اوایل غزنوی می باشد. تعجبی نیست که مورخی آگاه و اندیشمند در عصر زیسته که فردوسی، ابوریحان و ابن سینا در آن عصر زیسته اند.

فضای علمی حاکم بر عصر بیهقی بر نگرش تاریخ نگاری وی نیز تاثیر عمده داشت. روان ابوالفضل بیهقی از سلامت و صلابت و استواری برخوردار است که می توان در ساختار زبان نثرزیبای بیهقی مشاهده کرد «زبان و اندیشه» دو محور اساسی شگل گیری روان و شخصیت هر فردی اند با مطالعه «زبان» او است که به صلابت و استحکام یک شخصیت «ساخت گرا» با «فرمی» در حال تحول و نوآوری پی می بریم. بیهقی درفن روایت وفن داستان گویی و آفرینش تصاویر صحنه های تاریخی تا بدان جا مهارت دارد که خواننده حس می کند که در حال، ناظر بر اجرای این ماجراهاست. همین قدرت مغزی بیهقی از دیدگاه «شناخت گرایی، نشان آن است که «نورون های آئینه ای» مغز بیهقی فعال اند و اندیشه ای او توانایی سیستمی شناخت شناخت ر کاملا برخوردار است. بیهقی حوادث را به گونه ای تصویر سازی می کند که گوئی صحنه ی تاتر است. شخصیت های تاریخی، در حال بازی کردن نقش هاشان هستند ولی چون فیلم نامه واقعی و عین تاریخ است، باورمندیش برای خواننده سهل و آسان و لذت بخش است.

«فلسفه تاریخ» را در تاریخ بیهقی نه به صورت نظریه های فلسفی بلکه به صورت «عمل گرایی واقعی» در می یابیم. از نظر فلسفه تاریخ بیهقی، تاریخ، سیاست است و سیاست یعنی «واقع گرایی» فلسفه ی حیات؛ از نظر ابوالفضل بیهقی تاریخ، تابع احتمالات است و انسان باید خردگرایانه بتواند چرخش روزگار را پیش بینی نماید کوچکترین لغزش در پیش بینی احتمالات حوادث سیاسی سرانجام دردناک حسنک وزیر را خواهد داشت. سرانجام و شخصیت حسنک بحث طولانی است که در این مجال نگنجد و ما آن را به فرصت دیگری وا می نهیم.

«انسان» از نظر جهان بینی بیهقی،موجودی خطاپذیر است همچون حسنک و گاه از خطا هم چاره ای نیست او به دنبال «انسان کامل» نیست «انسان بیهقی» انسانی اجتماعی  سیاسی است. این انسان دارای «اندیشه دینی- اسطوره ای» است که در حال گذر به سوی «خرد دینی» است. از ویژگی های برجسته شناخت شناسی ابوالفضل بیهقی یکی همین است که او آرمان گرایی افلاطونی  ناکجا آبادی به انسان ندارد. آرمان گرایی از «انسان کامل» که به وسیله ای افکار نو افلاطونی عرفای ایرانی سال ها و قرن ها اندیشه ایرانی را از «انسان اجتماعی» و در نتیجه از «شهروند» و « شهر» و «آزادی» دور ساخت.

شناخت شناسی بیهقی رو به سوی خر زمینی انسان اجتماعی و شهر غزنین و واقعیت سیاست دارد.

به نوعی از دیدگاه روان شناختی، بیهقی روان خود و اندیشه خود را نیز بر روی تاریخ بیهقی  فرافکنی کرده است چرا که به هیچ گاه تاریخ های عصر بیهقی شباهتی به اثر او ندارد. لذا به شک متن تاریخ بیهقی تحت تاثیر مستقیم ساختار روانی بیهقی است.

این فرافکنی روان شناسانه نه از روی ناخود آگاه بیهقی،  بلکه کاملا از سوی روان آگاه بیهقی فرافکنی شده است و آگاهانه «تاریخ نگاری» را «هنر» کرده است بنابراین جا دارد که از دیدگاه «روان شناسی هنر»  هم تاریخ بیهقی مورد بررسی قرار بگیرد.

«شخصیت بیهقی» برون گرا است. روانی پویا، اندیشه ای حقیقت جو، انسان اجتماعی و مشارکت جو، کمتر محافظه کار اما نه شخصیتی تندرو، معتقد به اصول اخلاقی اما با سنجش اوضاع و احوال، خوش بین، و سیاست آشنا و وفادار است.

    «بیهقی» در وفاداری و احترام، استادش بونصر  هیچ کوتاهی نمی کند اما بونصر را انتقاد نیز می کند. او پرورده عصر اصول گرایی عصر محمود غزنوی است. لذا معتقد به «ساختارها» است اما «فرم پذیر» و متحول از درون نیز می باشد به همین سبب سالها در ساختار دیوانی دوام می آورد و می نویسد. دوران او، عصری با شخصیت های بولادپن است اما دریغا که عصرمسعودی،سرآغازعصرانحطاط می گردد، فرومایگان و شخصیت های ضعیفی چون بوسهل زوزنی مجال ظهور می یابند. این شخصیت ها درون گرا، سیاست پیشه با عقده های سرکوفته اند که در چنگال بیماری حسادت و کینه گرفتارند.

بیهقی، هم چون روانکاوی تیزبین که از ویژگی های یک نویسنده چیره دست است به خوبی شخصیت بوسهل زوزنی را به تصویر نثر در می آورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۱:۵۴
رضا حارث ابادی

معرفی کامل بیهقی و تاریخ بیهقی

معرفی کامل بیهقی و تاریخ بیهقی 


«اما غرض من آن است که تاریخی پایدار بنویسم و بنایی بزرگ بر افراشته گردانم چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند». 


تاریخ بیهقی. ابوالفضل بیهقی مانند حکیم فرزانه توس، ابوالقاسم فردوسی، نیک می‌دانسته که اثرش از «باران و از تابش آفتاب» و گذر زمان گزندی نمی‌بیند. وی گلستانی ساخته که «همیشه خوش» مانده و عمرش «همین پنج روز و شش» نیست. او به خواننده ایرانی می‌گوید که«بنای برافراشته» اش تا «آخر روزگار» باقی خواهد ماند. 
بیهقی از دیوان‌سالاران عصر غزنوی بود که در دیوان رسائل کار می‌کرد. در طول تاریخ ایران، دیوان‌سالاران یا خواجه‌‌گان و به عبارتی میرزاها، همیشه بخش باسواد جامعه محسوب می‌شدند. بی‌جهت نیست که آنها را "اهل قلم" نامیده و در مقابل لشگریان "اهل شمشیر" قرار می‌دادند. گذری به آثار برخی دیوانیانی مانند: ابوالفضل بلعمی، خواجه نظام الملک، میرزا محمدخان استرآبادی و قائم مقام فراهانی مؤید این مطلب است. 
دیوان‌سالاران افرادی بودند که تمدن،‌ فرهنگ، آداب، آیین و از همه مهمتر تجربه و شیوه کشورداری ایرانی را نیک می‌دانستند و آن را سلسله به سلسله نگاه‌بانی می‌نمودند. بیهقی هم عضوی از خانواده دیوان‌سالاران ایرانی است که آداب و آیین نگارش را در محضر "بو نصر مشکان" آموخته است. 
ابوالفضل بیهقی در سال 385 هجری در حارث آباد بیهق (سبزوار) زاده شد. خانواده‌ی وی دودمانی "نژاده" بودند. پدرش حسین، از خواجه‌گان دربار به شمار می‌آمد و با بزرگان روزگار خویش نشست و برخاست داشت. از آغاز زندگی بیهقی اطلاعات زیادی در دست نیست. همین اندازه روشن است که هنگام کودکی در نیشابور دانش آموخته و چون به نوجوانی رسیده است در "دیوان رسالت" سلطان محمود غزنوی که ادیب و دبیر بزرگی چون بو نصر مشکان ریاست آن را بر عهده داشت، به شاگردی پرداخته است. بیهقی شخصی مورد اعتماد بود و خطی خوش داشت. از این رو اجازه داشت بسیاری از نامه‌ها و اخبار و احوال حکومت‌ها و شاهان را رؤیت کند. و به گفته خودش «و این اخبار بدین اشباع که می‌خوانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و به چنین احوال کسی از دبیران واقف نبودی مگر استادم، بونصر».(تاریخ بیهقی/886) 
بیهقی فرزانه‌ای قدر شناس است. وی بارها از استادش، بونصر مشکان، به بزرگی و نیکی یاد کرده و او را از جمله نوادر روزگار دانسته است. او پس از درگذشت مشکان از روش‌رایی، کاردانی و رنج سی ساله استاد خود درکار دیوانی یاد می‌کند و قلم را به یاد وی می‌گریاند که: «و باقی تاریخ چون گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید دراین تالیف، قلم را لختی بگریانم ... پس به سر تاریخ باز شوم».(تاریخ بیهقی /929) 
پس از بونصر مشکان سلطان مسعود، "بوسهل زوزنی" را به ریاست دیوان رسائل گماشت. بوسهل «مردی امام‌زاده، محتشم، فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده» از این رو بیهقی نمی‌توانست با وی کار کند، وی نامه‌ای به امیر مسعود نوشت و از دبیری استعفا خواست. سلطان مسعود مانع آسیب رساندن بوسهل به بیهقی شد. بیهقی در زمان هفتمین شاه غزنوی، "عزالدوله عبدالرشید" صاحب دیوان رسالت شد اما بر اثر کید حاسدان و سخن بداندیشان از کار برکنار شد و به زندان افتاد. پس از آن در سال 444ه.ق «طغرل کافر نعمت» بر عبدالرشید شورید و او را به قتل رساند. بیهقی از زندان آزاد شد و نگارش تاریخی سترگ خود را درسال 448 ه.ق آغاز کرد و در فرصت باقی مانده عمرش آنرا به پایان رساند. 
تاریخ‌نگاری ابوالفضل بیهقی در آغاز "تاریخ ناصری" نامیده شد که به احتمال زیاد از لقب سبکتگین، ناصرالدین پدر محمود گرفته شده است. این مجموعه تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ و جامع فی تاریخ هم خوانده شده است. 
کسانی که با روش تحقیق و شیوه تاریخ‌نگاری در جهان امروز آگاهی دارند، نیک می‌دانند که بیهقی در نوشتن تاریخ خود علمی و روشمند عمل کرده است و چنان نوشته است که به «تعصبی و تزیدی» نکشد. او سالیان سال بر پایه اسناد و مدارک معتبر به تالیف و نگارش پرداخته است و از آنجا که خود مردی دیوانسالار بوده و بسیاری از وقایع را با چشم خود دیده، از«ثقات» شنیده و یا از متون معتبر خوانده است: «در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن مقفع که بزرگ‌تر و فاضل‌تر پادشاهان ایشان عادت داشتند» (تاریخ بیهقی/ 159). یا «من حکایتی خواندم در اخبار خلفا که به روزگار معتصم بوده است...» (تاریخ بیهقی/ 220) یا «مرا که بوالفضلم کتاب بسیار فرونگرسته‌‌‌ام، خاصه اخبار و از آنها التقاط‌‌‌ها کرده...» (تاریخ بیهقی/241)و یا «مرا که بوالفضلم این روز نوبت بود، این همه دیدم و بر تقویم این سال تعلیق کردم...» (تاریخ بیهقی/ 271)بیهقی بارها از خداوند یاری می‌جوید که به او فرصت دهد تا تاریخش را به پایان برساند «توفیق اتمام آن از حضرت صمدیت خواهم...»(تاریخ بیهقی/149). وی معیار گردآوری اخبار را راستگویی و ثقه بودن گوینده و گواهی دادن "خرد" به درستی آن می‌داند و در این باره می‌نویسد:«و اخبار گذشته بر دو قسم گویند که آن را سه دیگر نشناسند یا از کسی بباید شنید و یا از کتابی بباید خواند و شرط آن است که گوینده باید که ثقه و راستگو باشد و نیز گواهی دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خدا آن را... و کتاب همچنان است که هرچه خوانده آید از اخبار که خرد آن را رد نکند شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند....» (تاریخ بیهقی/ 1099) «و در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم بادا این پیر را! بلکه آن گویم که تا خوانندگان اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند». (تاریخ بیهقی/ 226) 
بیهقی گاه از مردان امین، معتمد و خردمندی که او را در فراهم آوردن اخبار درست و اسناد تاریخی در ایام انزوا یاری کرده‌اند، به نیکی یاد می‌کند: «از عبدالملک مستوفی شنیدم همه در سنه خمسین و اربعمائه و این آزادمرد مردی دبیرست و مقبول القول...» (تاریخ بیهقی/249) وی در سنجش کردار نیک و بد و رفتار شایست و نا‌شایست کارگزاران دولت غزنوی تا پادشاه پروا ندارد. درباره خوارزمشاه ابوالعباس آورده است:« او مردی بود فاضل و شهم و کاری و در کارها مثبت و چنان که وی را اخلاق ستوده بود، ناستوده نیز بود و این از آن می‌گویم تا مقرر گردد که میل محابا نمی‌کنم ...». (تاریخ بیهقی/1100) 
مولف از کسی چون استادش بونصر مشکان نیز با همه ارادتی که به او دارد و در ضمن بر شمردن منش‌های نیکش به لجاجت او نیز اشاره می‌کند:«بونصر مردی محتشم بود و حدود را نگاه داشتی و با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کرد سخت نیکو رفتی...و با آن که حدود نگاه داشتی، لجوجی بود از اندازه گذشته...»(تاریخ بیهقی/ 618). یکی از عوامل و انگیزه‌هایی که باعث تالیف تاریخ بیهقی شده، حجم انبوه اسناد و مدارکی بود که عده‌ای از تنگ‌نظران کوتاه‌بین از یادداشت‌های او به عمد نابود کردند: «اگر کاغذها و نسخت‌های من به قصد، ناچیز نکرده بودندی، این تاریخ از لون دیگر آمدی....» (تاریخ بیهقی/439) «بسیار بار دریغا که آن روضه‌های رضوانی بر جای نیست...» (تاریخ بیهقی/ 445). طبیعتا اگر مؤلف می‌دانست که بعدها بخش‌هایی از اثر از بین می‌رود. «بسیار دریغا» ی حزین‌تری می‌گفت. 
تاریخ بیهقی را می‌توان آیینه روزگار غزنویان و بخش‌های شرقی ایران در روزگار آنان دانست. این تاریخ یک اثر عمومی است. بیهقی مانند دیگر آثار تاریخ‌نگاری شده توسط مسلمانان، مطالبش را از آفرینش انسان و تاریخ ایران و عرب، آغاز کرده و ادامه داده است.نسخه کامل این تاریخ در اصل سی مجلد بوده که امروز فقط شش جلد آن بر جای مانده است. مطالب باقی مانده بیشتر در بردارنده حوادث روزگار غزنویان به ویژه دوره سلطان مسعود است و درست به همین علت است که تاریخ بیهقی را "تاریخ مسعودی" هم می‌نامند. این مجموعه غنی در برگیرنده رخدادهای پادشاهی مسعود، فرزند سلطان محمود، است که پس از پدر، بر اورنگ پادشاهی غزنین نشست. این اثر برخی فصل‌ها و دوره‌های تاریخی در نهایت دقت و فتانت توضیح می‌دهد، ازجمله: جنگ سلطان مسعود با ترکمانان و شکست وی در جنگ دندانقان، بر تخت نشستن طغرل، تعریف ولایت خوارزم و بیان تاریخ آن از انقراض آل مامون تا افتادن به دست سلطان محمود و حکمرانی آلتونتاش حاجب در آل سامان تا چیرگی سلجوقیان بر این خطه. 
افزون بر آنچه آمد، این نویسنده و دبیر چیره دست اطلاعات سودمندی هم از سلسله‌های صفاریان، طاهریان و سامانیان به خواننده ارایه می‌کند. همچنین نام گروهی از شاعران ایرانی و عرب و نزدیک به 450 بیت از سروده‌های آنها در این اثر بیهقی آمده است. 
تاریخ بیهقی از نظر علم جغرافیا نیز منبعی ارزشمند است، این کتاب نمودار جامع و کم نظیری از اوضاع و احوال غزنویان هم محسوب می‌شود. کمتر پدیده‌ای از زندگی مردم آن دوره می‌توان یافت که از دید تیزبین مؤلف این کتاب پنهان مانده باشد، در اینجا به برخی از این موارد اشاره می‌شود: رسم انداختن ملطفه و نامه، رسم خلعت دادن و خلعت پوشیدن، قرآن خواندن در مراسم استقبال، خوازه زدن در مراسم پیشباز، توقیع پادشاهان، برنامه منجنیق بر کار کردن، بخشش به شاعران، مظالم کردن امیر، رسم سوگند و امضاء کردن سوگندنامه، مراسم جشن مهرگان، آیین جشن سده، مراسم عید فطر، نکوداشت عید نوروز. 
از چهار جلد اول تاریخ بیهقی که مسلما درباره‌ی روزگار باستان و دوران پیش از غزنویان بوده تنها مطالبی اندک در "زبدة‌التواریخ" هافظ ابرو بر جای مانده است. هرچه ازاین کتاب بر جای مانده به کوشش دکتر "خلیل خطیب رهبر" در سه مجلد به چاپ رسیده است. این اثر با بخش‌های به جا مانده از مجلد پنجم آغاز می‌شود، در این مجلد: نامه حشم تگیناباد به امیر مسعود، فرمان امیر مسعود به علی رقیب، نامه حره ختلی به امیر مسعود، مذاکره صلح با اعیان ری، حرکت مسعود از ری، رسیدن رکاب‌دار به امیر مسعود، داستان فضل با عبدالله طاهر، نامه مسعود به غازی و... ثبت و ضبط گشته است.
مجلد ششم با تاریخ "امیر شهاب‌الدوله مسعود بن محمود" و خطبه مقایسه پیامبران و پادشاهان آغاز می‌شود و سرفصل‌های زیر در آن به چشم می‌خورد: قوت‌های سه گانه نفس، در شناختن نیک و بد، دنباله سخن جالینوس، عذر بیهقی در نوشتن تاریخ، احوال امیر مسعود در زمین داور، قصه بوسعید و بخشش به شعرا، وضع مسعود با پدر در سفر ری، روابط مسعود با منوچهر قابوس، حکایت افشین، داستان مامون و امام رضا(ع)، وضع دیوان رسالت دربلخ، سخن امیر با عبدالله و حاتمی... 
مجلد هفتم تاریخ بیهقی نیز مانند دیگر مجلدهای آن در بردارنده تاریخ، پندها و داستان‌های زیبا و شیوایی است که در ذیل عناوین زیر نگاشته شده‌اند: خروج امیر مسعود، فرو گرفتن امیر یوسف، ورود امیر به غزنین و استقبال مردم، مطالبه صلات بیعتی، ذکر سیل، خلعت پوشی احمد ینالتگین، قصیده ابو حنیفه، درگذشت خلیفة‌القاد بالله، ترتیب هدیه برای خلیفه، مذاکره امیر با خواجه در باب خوارزمشاه، نامه مسعود به التون تاش، داستان زندانی شدن بزرجمهر، فتح بخارا، اقدام احمد عبدالصمد برای صلح، تعیین هارون به خوارزمشاهی، بیماری خواجه احمد حسن، رای زدن امیر در باب انتخاب وزیر. 
مجلد هشتم در بردارنده بخش‌های دیگری از تاریخ غزنویان و درگیری این طایفه با سلجوقیان است. این فصل مطالب متنوعی را دربر دارد: انتخاب بوسهل حمدوی به کدخدایی ری، سخن بوسهل حمدوی در باب ری، تصمیم مسعود به گرفتن ترکمانان، کارهای سورس صاحب دیوان خراسان، دنباله حکایت فضل برمکی و یحیی علوی، تفصیل هدیه علی عیسی به هارون، سخن یحی برمکی به هارون درباب خراسان، جنگ طوسیان با نیشابوریان، ورود امیر مسعود به سرخس، ورود امیر مسعود به آمل، حکایت امیر لیث در مرگ فرزند، نامه ترکمانان در باب صلح، آوردن رسولان سلجوقیان به لشکرگاه ، مصالحه با پسر تاکو. 
در مجلد نهم تاریخ بیهقی شرح بخش‌های دیگری از تاریخ به ویژه نبرد سرنوشت‌ساز دندانقان آمده است و در آن سرفصل‌های زیر دیده می‌شود: وصف تخت نو و بار دادن امیر، حرکت سپاهش به جانب سرخس، ورود ابراهیم ینال و طغرل به نیشابور، سخنان قاضی صاعد به طغرل، رفتن امیر مسعود به ترمذ و بازگشت به بلخ، جنگ امیر با سلجوقیان در طلخاب، مشاوره امیر با بونصر مشکان، صلح موقت با ترکمانان، ورود امیر مسعود به هرات، نامه به بوسهل حمدوی وبا تالیجار، مرگ بونصرمشکان، حال بوالفضل پس از بونصر، حرکت مسعود از هرات به قصد ترکمانان، بر تخت نشستن طغرل، حمله سلجوقیان به بلخ. 
در مجلد دهم تاریخ بیهقی مطالب گوناگونی درج شده است، از جمله: تعریف ولایت خوارزم، حکایت خوارزمشاه ابوالعباس، مخالفت بزرگان لشکر با خطبه کردن به نام محمود، ذکر فساد الماحاد و تسلط اشرار، منازعه عبد‌الجبار و هارون، حمله شاه ملک به ترکمانان، بر تخت نشستن خوارزمشاه شاه ملک. 
آنچه بیان شد سرفصل‌هایی از مهم‌ترین موضوعات و مطالب تاریخ وزین بیهقی بود. این اثر سترگ در حوزه تاریخ‌نگاری، داستان‌نویسی، اندیشه، ادبیات و شیوه نگارش فارسی، نگاه خردمندانه به هستی و اتفاقات آن، کتابی شایسته و قابل توجه است. این کتاب آیینه نگاه یک انسان فرزانه و تیزبین ایرانی به روزگار و رخدادهای آن است که هم مایه‌ی پند و اندرز و عبرت است و هم مایه مباهات و افتخار. تاریخ بیهقی، شاهنامه نثر فارسی است و بیانگر شایستگی زبان فارسی در حوزه نگارش و پژوهش. شیوه تاریخ‌نگاری بیهقی می‌تواند سر فصل تاریخ‌نگاری علمی ایرانیان باشد و پژرهشگران ما بر پایه آن بنگارند و آن را سر لوحه کار خود قرار دهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۱:۵۱
رضا حارث ابادی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۹۶ ، ۱۵:۲۸
رضا حارث ابادی

"بیهقی پژوهی در ایران"

کتاب "بیهقی پژوهشی" به همت دکتر احمد رضی عضو هیئت علمی گروه ادبیات دانشگاه گیلان و از سوی انجمن زبان و ادبیات فارسی منتشر شدکتاب بیهقی پژوهی از سوی انتشارات حق ‌شناس با همکاری انجمن علمی زبان و ادبیات فارسی منتشر شده استاین کتاب نتیجه اجرای یک طرح پژوهشی است که دکتر " احمد رضی " عضو هیئت علمی گروه ادبیات فارسی دانشگاه گیلان آن را به انجام رسانده است. 

 

هدف از انتشار این کتاب نگاهی به سیر تحول بیهقی ‌پژوهی در ایران و نشان دادن افت و خیزهای کمی و کیفی تحقیقات انتشار یافته درباره بیهقی و تاریخ اوستدر این مجموعه محتوای آثار علمی مرتبط با بیهقی، شامل کتابها، مقاله ها و پایان نامه‌ها، خلاصه وار گزارش شده است.

این کتاب به پژوهشگران کمک می کند تا از کارهای انجام یافته درباره بیهقی و تاریخ وی آگاهی یابند و با شناسایی خلاهای پژوهشی به تحقیقات تازه در این زمینه بپردازند.

«تاریخ بیهقی» اثر ابوالفضل بیهقی یکی از استوانه‌های نثر فارسی است که تاریخ و ادبیات را پیوند زده است. این کتاب به رغم گذشت بیش از هزار سال از تالیف آن، هنوز هم مورد توجه پژوهشگران است و با تاثیرگذاری در شعر و نثر معاصر و نقش‌آفرینی در جریان‌سازی ادبی به صورت پویا به حیات خود ادامه می‌دهد. کتاب حاضر حاوی معرفی کتاب‌ها، مقالات و پایان‌نامه‌های نوشته شده دربارة بیهقی به همراه محتوای اجمالی آنهاست. کتاب نتیجة مطالعات یک طرح پژوهشی است که در سال‌های 1384 تا 1386 در دانشگاه گیلان اجرا شده است. هدف از اجرای این طرح، نگاهی به سیر تحول بیهقی‌پژوهی در ایران از سال 1305 تا 1385 هـ . ش و نشان دادن افت و خیزهای کمی وکیفی تحقیقات انتشار یافته دربارة بیهقی و تاریخ او و هم‌چنین شناسایی ظرفیت‌های پژوهشی تازه در این زمینه بود که پس از افزودن مشخصات تازه‌ترین آثار منتشر شده (تا شهریور 1387) به صورت مجموعة حاضر تدوین

 شد.



داستان وارگی تاریخ بیهقی به قلم دکترسید احمد رضی دانشگاه گیلان

«داستان وارگی  تاریخ بیهقی»به قلم دکتر سید احمد رضی ( دانشگاه گیلان )

تاریخ بیهقی را نمونه کامل بلاغت طبیعی زبان فارسی به شمار آورده اندآنچه بیهقی را از سایرین متمایز کرده است دغدغه ی او برای تاثیر گذاری بر مخاطب است. راز زنده بودن، جذابیت و لذت بخشی تاریخ بیهقی را باید در این دغدغه جستجو کرد. مخاطب اندیشی وی موجب شده است تا برای ایجاد کشش از شگردهایی استفاده کند. وی ارتباطی صمیمانه با مخاطب برقرار می کند. مثلا در جای جای کتاب با فروتنی بابت دراز گویی اش عذر خواهی می کند. با لحنی احترام آمیز از افراد یاد و در باره آنان واقع بینانه و منصفانه داوری می کند. جایی که از صحت مطلبی مطمئن نیست با ذکر وَ الله اعلم بالصّواب خود را در کنار مخاطب قرار می دهد.  
منظور از داستان وارگی تاریخ بیهقی خیالی بودن آن نیست. بلکه وی برای خواندنی تر شدن کتابش شیوه هایی را به کار برده که داستان نویسان در داستانهای خود به کار می برند. تا جایی که به نظر آنوبانینی می توان کتاب او را به رمانی جذاب مانند کرد. در ادبیات معاصر با استفاده از بعضی اصول مکتبهای ادبی رئالیسم یا ناتورالیسم می توان حوادث واقعی تاریخی را درقالب رمانهای جذاب عرضه کرد.

عناصر داستانی در تاریخ بیهقی

1-       روایتگری(Narration): تاریخ نگاران و داستان نویسان هر دو با روایت سر و کار دارند و بخش مهمی از کشش این متنها به چگونگی روایت در آن ها بستگی دارد. روایت را توالی ملموس حوادثی که غیر تصادفی کنار هم آمده باشند تعریف کرده اند. در این تعریف منظور از غیر تصادفی بودن پذیرفتنی بودن اتفاقات است. بیهقی برای پذیرفتنی کردن روایتهایش از سه شیوه مستند استفاده می کند. 1-بخشی را خود شاهد بوده 2- بخش دیگری را از زبان راویانی که از نظر او قابل اعتماد و راستگویند نقل می کند. 3- از کتابهایی که خوانده نقل می کند. وی از روایت گذشته نگر استفاده می کند و فقط در یک مورد به روایت لحظه به لحظه می پردازد. وی در روایت خود از توالی خطی استفاده نمی کند بلکه به گزینش حوادث دست می زند و ساختاری هماهنگ و یکدست عرضه می کند.

2-       زاویه دید (View Point): دید گاهی است که نویسنده برای روایت حوادث ماجراها انتخاب می کند. تاریخ بیهقی دارای زاویه دید متغیر (Shifting) و یا چندگانه (Multiple) است. به تعبیر دیگر همه ی انواع زاویه دید را دارد. ولی شیوه غالب دانای کل مفسر یا مداخله گر است. (Intrusive Omniscient) که در همه صحنه ها رفت و آمد می کند و اظهار نظر می کند. بنا به تحقیق آنوبانینی او در بسیاری موارد هم از دید دانای کل محدود (Limited Omniscient) و از زبان یکی از شخصیتها روایت می کند. وی گاه از زاویه دید نمایشی (Dramatic) یا عینی (Objective) نیز استفاده می کند. یعنی با روایت مکالمات، کردار و رفتار آنان را به خوانندگان می شناساند.

3-        شخصیت پردازی (Characterization): بیهقی با نشان دادن ویژگیهای بیرونی و درونی شخصیتهایی مانند احمد حسن، بوسهل، بونصر مشکان، حسنک وزیر و... چهره ای زنده و ملموس از آنان برای خواننده به تصویر می کشدشخصیت اصلی یا مرکزی (Protagonist) بخش بر جا مانده تاریخ بیهقی مسعود است. شخصیت مخالف (Antagonist) او برادرش محمد است. شخصیتهای مقابل (Foil) که اطراف محمد گرد می آیند کسانی چون علی قریب، حسنک، امیر یوسف و... که پدریانند هستند. انواع کشمکش (Conflict) ها بین او و شخصیتهای مقابل هست. شخصیت پر تجربه و میانه روی مانند بونصر مشکان نیز برای ایجاد تعادل تلاش می کند که از جایگاه خاصی بر خوردار است
شیوه های شخصیت پردازی: 1- شرح و توضیح مستقیم 2- از طریق اعمال آنان 3- ارائه درون شخصیتها بدون تعبیر و تفسیر.
شخصیتها اغلب ایستا (Static) هستند که در کل داستان شخصیت آنان تغییر نمی کند و شاید بونصر مشکان را با تسامح بتوان پویا (Dynamic) دانست که به تدریج خود را با شرایط تطبیق می دهد و به جز حسنک که می توان شخصیت نوعی به حسابش آورد بقیه صورت نوعی(Type) نیستند.

4-        صحنه آرایی و فضا سازی: زمان و مکانی را که در آن داستان اتفاق می افتد را صحنه (Setting) می گویند. که بیهقی به نحو زیبایی آن را توصیف میکند.
مکالمه (Dialogue): امروزه یکی از عناصر مهم داستان به نظر آنوبانینی شمرده می شود که به داستان آهنگ (Rhythm) مناسب می بخشد و پیرنگ (Plot) را گسترش می دهد و درونمایه آن را نمایش می دهد. مکالمه به طور گسترده در تاریخ بیهقی به کار گرفته شده چه دو نفره و چه چند نفره. مواردی از خود گویی و گفتار درونی هم در تاریخ بیهقی مشاهده شده است.

5-        لحن (Tone): در ادبیات داستانی، دو نوع لحن تشخیص داده اند: 1- لحن کلی که نمودار دیدگاه نویسنده است و با کمک آن می توان به سبک و طرز تلقی وی پی برد و رابطه تنگاتنگی با بعد عاطفی اثر دارد و در برگیرنده شیوه برخورد و آهنگ بیان نویسنده با مخاطب و اثر خویش است.  2- لحن در زبان گفتاری که نمودار شخصیتهای داستان است و رابطه تنگاتنگ با شیوه و محیط پرورش شخصیتها دارد
لحن کلی در بیهقی با مطالعه آرایش و گزینش واژگان، عبارات، آهنگ جملات، کاربرد صنایع ادبی و موسیقی کلام او به دست می آید که مجموعا نشان دهنده ی سبک است و در سراسر متن استوار و ثابت و یکدست جلوه می کند. لحن کلی در آن بخش که به مخاطب بر می گردد صمیمانه، فروتنانه و احترام آمیز و در آن بخش که به نویسنده برمی گردد جدی و قرین دقت و نکته بینی است.

منبع:ماهنامه ادبیات داستانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۱۶:۴۶
رضا حارث ابادی

 دکتر سیدخلیل خطیب‌رهبر

ادیب فرزانه‌ای که 221 عنوان کتاب از خود برای دانشجویان و پژوهشگران ادبیات فارسی بر جای گذاشته است. دکتر خلیل خطیب‌رهبر علاوه بر شرح و تصحیح آثار رودکی، فرخی سیستانی، سعدی، حافظ، کلیله و دمنه، تاریخ بیهقی و مرزبان‌نامه، درباره دستور زبان فارسی، کاربرد صفت و قواعد املاء و ویرایش، کتاب‌های متعددی را نوشته و منتشر کرده است.

ادیب فرزانه‌ای که کتاب‌های او 199 بار تجدید چاپ شد

دکتر سیدخلیل خطیب‌رهبر در سال ١٣٠٢خورشیدی، در یکی از محلات قدیمی شهر «کرمان» دیده به جهان گشود. پدران او، از جمله روحانیون برجسته کرمانی به‌شمار می‌آمدند و نام خانوادگی «خطیب‌رهبر» اشاره به همین سابقه است. او بعد از پایان تحصیلات تکمیلی و اخذ دکترای ادبیات فارسی، در دانشگاه تهران به‌عنوان استاد متون کهن مشغول به کار شد. اما بیشتر تلاش او تصحیح برخی از آثار شناخته‌شده ادبی بود. مهم‌ترین ویژگی تصحیح‌های دکتر خطیب‌رهبر شرح‌نویسی و توضیحاتی بود که در حاشیه تصحیح اضافه می‌کرد. این ویژگی‌ را در مورد تصحیح سه‌جلدی تاریخ بیهقی می‌شود دید. تاریخ بیهقی نوشته ابوالفضل بیهقی در شکل عادی در یک جلد جمع‌آوری می‌شود. اما آنچه دکتر خطیب‌رهبر روی این کتاب انجام داد آن را به یکی از منابع تاریخی دوره غزنوی تبدیل کرد که شرح و معنی لغت‌های این کتاب به‌صورت یک دایره‌المعارف در کنار هم گرد آمده است.
شرح و توضیح مفصل گلستان سعدی، شرح و توضیح مفصل مرزبان‌نامه، شرح و حواشی غزلیات حافظ، شرح و حواشی غزلیات سعدی و تحقیقات دقیق و استادانه در زمینه دستورزبان فارسی، مانند کتاب حروف اضافه، کتاب حروف ربط، کتاب صفت، مجموعه چند‌جلدی «گزیده‌های سخن پارسی»، مانند گزیده اشعار فرخی‌سیستانی، گزیده اشعار رودکی، گزیده گلستان سعدی، گزیده بوستان سعدی، گزیده غزلیات حافظ، گزیده کلیله‌ودمنه، گزیده تاریخ بیهقی و گزیده جهانگشای جوینی از کتاب‌های این استاد ادب است.

دکتر خلیل خطیب‌رهبر، شارح و پژوهشگر متون کلاسیک از جمله تاریخ بیهقی در نود و دو سالگی و در 16 بهمن ماه 1393 دارفانی را وداع گفت.

سبک تاریخ بیهقی / دکتر سید خلیل خطیب رهبر

 


موضوع اصلی تاریخ بیهقی، تاریخ حکومت سلطان مسعود غزنوی است؛ اما افزون بر تاریخ غزنویان، مطالبی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده که بخش زیادی از آن از بین رفته‌ و امروزه تنها حدود پنج مجلدش بر جای مانده‌ است.

نثر استوار، اطلاعات بسیار ارزشمند در موارد گوناگون، رعایت انصاف و بیان شیرین و پرکشش، از ویژگیهای این کتاب هستند؛ چنان که می‌نویسد: «سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را! غرض من آن است که تاریخ‌پایه‌ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی‌ماند.»

یکی از کسانی که زحمت بسیاری بر خود هموار کرد و دشواری‌های این کتاب کهن را آسان نمود و به نوعی در دسترس عموم نهاد، مرحوم استاد خطیب رهبر بود که کارش با استقبال فراوانی روبرو شده است. آنچه در پی می‌آید، بخشهایی از مقدمه پربار و مفصل ایشان است:

تاریخ مسعودی معروف به «تاریخ بیهقی» یکی از آثار بسیار گرانبهای نثر فارسی و تاریخ و نمودار کمال دانش و بینش و هنر نویسندگی تاریخ نگار نامدار ایران ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر است که به همت والای استاد دانشمند، جناب دکتر علی‌اکبر فیاض که عمر گرامی را در تصحیح آن به پایان برده و از این راه خدمتی بزرگ به تاریخ و ادب ایران فرموده‌اند، در سال ۱۳۲۴ در تهران و در سال ۱۳۵۰ از سوی دانشگاه مشهد انتشار یافت. [... او] درباره ارزش کار بیهقی از نظر تاریخ‌نگاری و نویسندگی در مقدمه عالمانه خود بر تاریخ بیهقی چنین نگاشته‌اند:

«در جزو چند کتاب معدودی که از نثر فارسی پیش از مغول مانده است، یکی کتاب حاضر یعنی تاریخ خواجه ابوالفضل بیهقی است که از شاهکارهای ادب فارسی به شمار می‌رود. این کتاب از جهت موضوع، نمونه‌ای از تاریخ‌نویسی خوب و از حیث انشا، مثالی از بلاغت زبان ماست. بیهقی موجد فن تاریخ نیست، پیش از او به زبان فارسی تاریخ‌ها نوشته‌اند؛ ولی در همه مورخین قدیم ما شاید، هیچ‌ کس به قدر بیهقی معنی تاریخ را درست نفهمیده و به شرایط و آداب تاریخ‌نویسی استشعار نداشته است.

ابداعی که بیهقی در این فن آورده، حتی در نظر خود او بی‌سابقه‌ بوده است. خود او می‌گوید: «در دیگر تواریخ، چنین طول و عرض نیست که احوال را آسانتر گرفته‌اند و شمّه‌ای بیش یاد نکرده‌اند؛ اما چون من این کار پیش گرفتم، می‌‌خواهم که داد این تاریخ را به‌تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند.»

در طنز به تواریخ قدیم می‌نویسد: «اگرچه این اقاصیص از تاریخ دور است، چه در تواریخ چنان می‌خوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به جنگ فرستاد و فلان روز جنگ یا صلح کردند و این آن را بزد و بر این بگذشتند؛ اما من آنچه واجب است، به جای آرَم.»

این واجب چه بوده است؟ نوشتن تاریخی زنده و حساس برای آیندگان؛ زیرا بیهقی به قول خود تاریخ را برای آیندگان می‌نوشته و به‌خوبی متوجه بوده است که آیندگان تاریخ زنده و حساس می‌خواهند، این است سرّ این تفصیل‌پردازی‌های دلاویز و چهره‌سازی‌های زیبا که مایه امتیاز این کتاب شده است.

صداقت و اطلاع

دو شرط عمدة مورخ، صداقت و اطلاع است که بیهقی شاید بیش از خوانندگان خود متوجه اهمیت آن بوده است و بدین جهت در هر فرصتی خوانندگان را از راستگویی و حقیقت‌دوستی و همچنین از احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمینان می‌دهد؛ چنان که خوانندگان در تضاعیف کتاب ملاحظه می‌کنند و مخصوصاً در خطبه باب خوارزم (در آخر کتاب) که مورخ در آنجا روش خود را در انتقاد مدارک و اسناد به شرح ذکر کرده و نموداری از طرز فکر دقیق خود را نشان داده است.

مندرجات کتاب بیهقی یا از مشهودات خود اوست که در طی روزگار با دقت تمام تعلیق می‌کرده، یا اطلاعاتی است که با کنجکاوی بسیار از اشخاص مربوط و مطلع به دست می‌آورده، یا منقولاتی است از کتاب‌ها که غالباً نام آنها را ذکر می‌کند و حتی راجع به ارزش آنها نظر خود را اظهار می‌دارد. بیهقی از سالیان دراز تألیف این کتاب را در نظر داشته و با دلبستگی و علاقه‌مندی تمام به تهیه مواد آن مشغول بوده و برای این کار، از موقع مساعد خود در دربار استفاده‌ای کرده است که به قول خودش برای دیگر کسی میسر نبوده است.

هنر بیهقی

ولیکن برای نوشتن تاریخ تنها داشتن مواد کافی نیست، هنری هم لازم است که از این مواد استفاده کند؛ یعنی انشایی که بتواند گذشته محوشده را پیش چشم آیندگان مجسم و محسوس سازد و هنر بیهقی اینجاست. در نوشته‌های قدیم کمتر کتابی است که بتواند با کهنگی زبان اینقدر برای خوانندگان خود جذبه داشته باشد و هر خواننده‌ای، به شرط آشنایی با زبان، آن را با ولع و اشتیاق و بدون کسالت و ملال بخواند. هنر بیهقی اوج بلاغت طبیعی فارسی و بهترین نمونه هنر انشایی پیشینیان است که زیبایی را در سادگی می‌جسته و از تماس با طبیعت زبانی، مانند طبیعت گرم و زنده و ساده و باشکوه داشته‌اند. در کتاب بیهقی نمونه‌های مختلفی از انشا هست و قطعه‌هایی دارد که از حیث بلاغت، سند لیاقت زبان فارسی محسوب می‌شود.» 

تغییر سبک

استاد بزرگ فقید، ملک‌الشعرای بهار در سبک‌شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی می‌نویسند: در این یک قرن (دوره غزنوی و سلجوقی اول ۴۵۰ ـ ۵۵۰) انقلاباتی که موجب تغییر سبک و تجدید طریقه نثر و نظم باشد پدید نمی‌آید و اگر چیزی از گوشه و کنار به وجود آمد، به همان سبک و شیوه دیرینه نوشته می‌شد؛ مانند کتب ناصرخسرو علوی که در نیمه دوم قرن پنجم تألیف یافته است و با شیوه نثر سامانیان برابر است و غالب الفاظ و ترکیبات و اصطلاحات قدیم را در آن رسالات به قرار اصل می‌بینیم پس اینکه ما این فصل را مستقل و جدا از فصل پیشین ساختیم، برای آن بود که چند کتاب را که به سبکی خاص در این قرن به وجود آمده و از حیث سبک و شیوه، استقلالی داشت و لایق بود که برای آنها فصلی جداگانه باز گردد، از اعتبار خود نینداخته باشیم و از آن کتب است، یکی نوشته‌های ابونصر مشکان، دو دیگر «تاریخ بیهقی» و سه دیگر سیرالملوک خواجه نظام الملک و چهارم قابوسنامه عنصرالمعالی کاووس است که با سبک قدیم تفاوت‌هایی دارند و هر کدام جداگانه قابل بحث و مطالعه است و اتفاقاً شیوه این کتب پس از طی شدن قرن پنجم نیز به‌تدریج فراموش می‌شود، و بلافاصله سبک نثر دگرگون شده و نثر فنی به وجود می‌آید

سبک بیهقی به عین، تقلیدی است از سبک نثر ابونصر مشکان؛ چنان که میان منشآت ابونصر و شاگردش هیچ‌گونه تفاوت موجود نیست».

فن نثر

استاد دانشمند، جناب دکتر خطیبی در کتاب فن نثر در ادب پارسی، مختصات سبک نثر فارسی در دوره غزنوی و سلجوقی اول (۴۵۰ ـ ۵۵۰) را بدین گونه خلاصه کرده‌اند:

«نخست: استعمال مفردات عربی بیش از دوره قبل (دوره سامانی ۳۰۰ ـ ۴۵۰) با حفظ حدود زبان فارسی از ورود لغات دشوار و متکلف عربی.

دوم: شروع به استعمال آیات و احادیث و اشعار و امثله و استعارات، برای آراستن کلام در حدی متعارف و خالی از تکلف.

سوم: رعایت تکلفات و صنایع؛ در مقیاسی که هنوز نثر را از شیوة مرسل دور نمی‌‌ساخت و مناسبات لفظی را بر بیان معنی رجحان نمی‌نهاد.

چهارم: به کار نبردن سجع که نثر فارسی برای قبول و استعمال آن هنوز آمادگی نداشت و مراعات این صنعت ناگزیر مفردات لغوی بیشتری را از زبان عربی در پی می‌آورد که با روش نثر فارسی سازگار نبود.

پنجم: ترکیب جُمل، که در این سبک هنوز شیوة دیرین خود را تا حدودی حفظ کرده است و مفردات عربی در آن به گونه‌ای استعمال می‌شود که از سیاق سخن فارسی بیگانه نیست؛ مانند جمع بستن لغات عربی به فارسی، یا جمع بستن جمع عربی بار دیگر به فارسی، یا آوردن یای مصدری به جای مصادر عربی و نظایر آن.

ششم: به عکس دوره قبل روش جمله‌بندی عربی، به‌خصوص در آثار ترجمه شده از آن زبان در نثر این دوره کمتر دیده می‌شود و این از آن جهت است که نثر پارسی با گذشت بیش از یک قرن از دورة تحول و تکامل، به‌تدریج روش خود را در ترکیب جمل مستقر ساخته بود. در این دوره ارکان فرعی که بیش از آن، بعد از فعل یا رابطه می‌آمد؛ در متن جمله جای گرفت و فعل در انتهای جمله و مفعول بعد از فاعل و قبل از فعل ذکر می‌شد. قیود و صفات، براساس رابطه خود با هر یک از اجزای جمل، در پی‌ همان جزء می‌آمد؛ مگر در موارد تعدد قیود و صفات که گاه بعضی از آن قبل از فعل و بعضی بعد از آن می‌آمده است.

رعایت همین نکات موجب آمد که کوتاهی جمل، به سبک دوره قبل (دوره سامانی۳۰۰ـ۴۵۰) که از مختصات نثر آن دوره بود، به همان صورت در این سبک مراعات نشود و در عین حال، کیفیت وصل و فصل و تسلسل و توالی معنی در آن همچنان به شیوه قدیم محفوظ بماند.

هفتم: روش ایجاز و مساوات در این دوره تا حدودی جای خود را به اطناب می‌سپرد و از این حیث نثر را در حد فاصل، بین سبک ساده قدیم و سبک فنی دوره بعد (دوره سلجوقی دوم و خوارزمشاهیان ۵۵۰ـ۶۰۰) قرار می‌دهد. نمونه‌هایی از درج شعر در نثر دیده می‌شود. اقتباس آیات و احادیث و امثله و حکم، چنان که گذشت، برای آرایش کلام در حدی متعارف رواج می‌یابد. ترادف و تضاد و تجانس لفظی به نسبتی محدود، در نثر راه پیدا می‌کند و مسیر تطور نثر را به سوی توازن و تقسیم به قرائن که در دوره بعد به طریقی متکلف در بیشتر اقسام آن رواج می‌یابد، هموار می‌سازد.

هشتم: تنوع و احتراز از تکرار نیز یکی دیگر از مختصات نثر این دوره است.

در دوره قبل تکرار فعل یا رابطه، در جمل متوالی و تکرار لغات، شیوه طبیعی نثر بود. در این دوره تکرار جای خود را به حذف به قرینه می‌دهد. افعال و روابط معمولاً در جمل متعاطف در نخستین جمله ذکر و از دیگر جمل به قرینه حذف می‌گردد و از افعال مرکب نیز جزء مکرر، به همین صورت به قرینه مذکور محذوف می‌شود. حذف مفرد به قرینه جمع و جمع به قرینة مفرد نیز در نثر این دوره معمول و متداول است.

نهم: با این همه باید گفت: نثر پارسی در این دوره هنوز شیوة نثر مرسل را دنبال می‌کند، لفظ با معنی برابر است و معانی از هم دور نمی‌افتد. نه به اسلوب قدیم ساده است و نه به سبک دوره بعد (دوره غزنوی و سلجوقی دوم) فنی و متکلف.

شاید بتوان نثر این دوره را با در نظر گرفتن مفهومی که از نثر خواسته می‌شود، در شمار رساترین و روان‌ترین آثار منثور در تاریخ تطور نثر فارسی دانست و اگر نثر دوره قبل (دوره سامانی) را نثر ساده و مرسل بنامیم، می‌توانیم نثر این دوره (دوره غزنوی و سلجوقی اول) را در مقام مقایسه، نثر مرسل عالی بخوانیم.»

شیوه سهل و ممتنع

این نکته گفتنی است که تاریخ‌نویس فرزانه و ادیب نامدار در نگارش اثرگرانقدر خود شیوه سهل و ممتنع را به کار بسته و در به‌گزین کردن و واژه‌ها هنرنمایی کرده است. در اینجا نظر خوانندگان را به برخی از واژه‌های شیوای ساده و مرکبی که در این کتاب است، معطوف می‌داریم: آرام‌گونه، ابله‌گونه، ایمن‌گونه، ایدونی، با دیدار، بالاگونه، بهتر آمد، به‌گزین، بی‌اندام، بی‌گناه‌گونه، پارینه، پایاب، پایچه، پسرپدری، پیاده‌گونه، پیرانه‌سر، پیشترک، پیل‌وار، ترگونه، تن‌آسان، جگر‌‌آور، خجل‌گونه، خرده‌مردم، خلوت‌گونه، خوابک، خواهشک، دادگان، درازآهنگ، درسپارند، درنارسیده، دست‌رشت، دست‌گرای، دشمنایگی، دل‌انگیز، دندان مزد، دو گروهی، دیداری، دینه، دیوار‌بست، راه بیراه، رایگانگی،رنج‌گونه، روزینه، ریشاریش، زاد و بود، زاستر، سخت‌سری، سرغوغا، سرهنگ‌شمار، سوزیان، شادروانک،فراکرد، فره‌مند، فریفتگار، کارنادیدگان،کم‌اندیشگی، گذاره، گرانمایه‌گونه، گردن‌آورتر، گرگ‌آشتی، گرمگاه، مایه‌دار، متواری‌گاه، مرغ‌دل، نابیوسان، ناچاره، نادرگذاشتنی، ناشیرین، نپایست، نرم‌گونه، نگرایستی، نوآیین، نوباوه،نوخاستگان، نیست‌همتا، نیک اسبه، نیم دشمن، نیم‌عاصی، وجه گونه، هزارگانی، یک سوارگان

چیره‌دستی بیهقی در نویسندگی و آگاهی او از قاعده‌های دستوری زبان فارسی موجب گرد آمدن بسیاری از نکات دقیق صرف و نحو زبان فارسی در این کتاب شده است.

منبع: روزنامه اطلاعات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۰۹:۵۱
رضا حارث ابادی
برداشتی از داستان حسنک وزیر بیهقی ؛از این قوم که من سخن خواهم راند 

شهیدان وادی تاریخ بسیارند آنچنان بسیار، که بیشتر صفحه های تاریخ اجتماعی و سیاسی جهان ، سیاه می زند و بوی خون تازه می دهد.
یکی از این کشتن های ناجوانمردانه ، قصه بر دار کردن حسنک وزیر است که با نثر عمیق و هنرمندانه «ابوالفضل بیهقی » در تاریخ بیهقی (مسعودی ) جان گرفته و به واقع تصاویر جذاب و سینمایی این دارزدن ، فجایعی را آشکار می کند که سلاطین ضد مردمی و انسانیت ، برای حفظ دوروزه حطام دنیوی ، بارها انجام داده اند اما نگذاشته اند نویسنده و شاعری آن را برای مردم نقل نماید و بازسازی کند. اگر ابوالفضل بیهقی ، جانب حقیقت را می گیرد و قصه کشتن حسنک را می نویسد خودش هم مورد بی مهری و دشمنی حکمران و اطرافیانش قرار می گیرد
    به بهانه یی مسخره ، نویسنده را به زندان می اندازند و مهمتر از این ، بعد از مرگ استادش ابونصر مشکان هیچ کس مثل خود ابوالفضل بیهقی که گویا آن وقت 48 سال داشته ، لیاقت جانشینی بونصر را نداشته ، اما به بهانه جوان بودن و تازه کار بودن ، ریاست دیوان مراسلات و کتابت را به آدمی از سلک خودشان می سپارند (جالب توجه اینکه مرد 48 سال داشته و چندان جوان به حساب نمی آمده و مهمتر از این نکته ، بیست سالی می شده که بیهقی شاگردی بونصر را داشته بوده ، پس تازه کار هم نبوده است ) و شاید به جرم حقیقت خواهی و عدالت طلبی نویسنده باشد که از سی جلد تاریخ مسعودی ، فقط هزار صفحه اش به ما رسیده و بقیه این تاریخ معتبر را اراذل و اوباش و عمله اکره های شاهی ، از بین برده اند. هرچند در همین هزار صفحه ، بارها با درخشش حقیقت در نثر بیهقی روبروییم که کشت و کشتار برمکیان اصلاح طلب یکی از این درخشش ها است . اینک به کشتن حسنک وزیر در تاریخ بیهقی اشاره می کنیم .
    حسنک ، اهل نیشابور است ، از خانواده معتبر میکاییلی ، به دوران سلطان محمود وزیر است و گویا بیشتر از درباریان دیگر، دل با مردم مخصوصا نیشابوریان دارد در دوران وزارتش پیشرفتش مورد حسادت دیگرانی قرار می گیرد، که لابد پست و مقامی نداشته اند، یا خود را لایق پست و مقام بهتری ، مثلا وزارت ، به جای حسنک می دانسته اند و چون می دانند محمود به حسنک علاقه دارد و دسایس فتنه گران و حسودان را به جد نمی گیرد، مستقیما نزد خلیفه تفتین می کنند که حسنک قرمطی است . خلیفه نامه یی به محمود می نویسد که شنیده ایم وزیرت قرمطی است و... اما محمود خوفی از خلیفه ندارد، پس به کاتب می گوید: باید به این خلیفه خرفت شده نوشت که من خود انگشت کرده ام در عالم و قرمطی می جویم و بر دار می کنم ، چگونه ممکن است وزیرم قرمطی باشد؟ و مساله مسکوت می ماند.
    البته حسنک در سفری به مصر نزد خلیفه فاطمی مصر رفته و گویا از خلیفه مصری خلعتی هم گرفته است . اما قضیه با قلدری محمود فیصله می یابد، اما آتشی می شود و زیر خاکستر فتنه اندوزان می ماند. بعد از محمود، میان دو پسرش مسعود و محمد جنگ درمی گیرد و حسنک از بخت بد، طرف محمد را می گیرد، حتی مسعود برایش پیغام می فرستد که محمد را رها کن و با ما باش تا قدر بینی و در وزارتت ابقا گردی . اما حسنک اهل دودوزه بازی سیاسی نیست ، دل و زبانش یکی است ، نه مثل بسیاری از اعاظم وقت که ظاهرا با محمد بودند اما درخفا به مسعود لبیک گفته بودند و با او مکاتبه ها داشتند (و یکی ازعلل شکست محمد، غیر از بی عرضگی خود او، وجود همین دارنده های دکان های دو در بود) اما حسنک ؟ آدمی است که نمی تواند هر سمت که باد می آید به همان سمت خرمن به باد بدهد، چون حقیقت و راستی را باور دارد، جواب پیغام مسعود را قدری درشت می دهد: که من با محمد بیعت کرده ام و به بیعتم احترام می گذارم ، اگر تو سلطان شدی ، حسنک را بر دار کن ! (که تو را لبیک نگفته است ) بخت نابسامان مسعود پیروز می شود. حالا می تواند بدون دوز و کلک حسنک را بکشد، اما حاکمان ستمکار هیچ گاه روراست نیستند، به جای این که بی دروغ و فریب کار کنند، ریا می ورزند و دروغ را راست وانمود می کنند. حسنک را می کشد، اما پیش از کشتن برایش پیغام می فرستد که : تو گفتی اگر شاه بشوم ، تو را به دار بزنم ، اما من طالب مرگ تو نیستم ، ولی خلیفه از بغداد پیک فرستاده است که حسنک قرمطی را باید بردار کنی تا من بعد کسی جرات نکند از خلیفه مصر خلعت بگیرد! درصورتی که شاید خلیفه حسنک را فراموش کرده بود و در این مورد پیغامی هم نفرستاده بود. یعنی مثل اکثر حاکمان ستمگر دروغزن ، مسعود می کشد اما به پای دیگری می نویسد
    به نگاه ابوالفضل بیهقی برگردیم و ببینیم چقدر به حقیقت ارج می نهد، می نویسد: «از این قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زنده اند، در گوشه یی افتاده و خواجه بوسهل زوزنی ، چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخ آن که از وی رفت گرفتار (یعنی در قیامت خود او جواب کارهایش را باید بدهد) و ما را با آن کار نیست هرچند مرا از وی بد آمد به هیچ حال ، چه عمر من به شصت و پنج آمده و بر اثر وی بباید رفت .» (چقدر منطقی ؟ از بوسهل به بیهقی بدی ها رسیده است ، اما مثل خاله زنک ها پشت سر مرده بد نمی گوید، چون عقیده دارد اگر حرف بزند در آن دنیا گرفتار می شود. یعنی مرگ را مثل رگ گردن به خود نزدیک می داند که مومن واقعی جز این نیست .) اما به دو نکته دیگر اشاره کنم و فعلا حرف را تمام نمایم ، مسعود تنها جان حسنک را نمی گیرد، به بازماندگانش هم ستم می کند
    یعنی پیش از کشتن اموال مرد را در روز روشن و برابر چشم بسیاری ، می دزدد از قول بیهقی بخوانیم : «و دو قباله نبشته بودند همه اسباب و ضیاع حسنک را به جمله از جهت سلطان و یک یک ضیاع را نام بر وی خواندند و وی اقرار کرد به فروختن آن به طوع و رغبت و آن سیم که معین کرده بودند بستد و آن کسان گواهی نبشتند و حاکم سجل کرد در مجلس و دیگر قضات نیز، علی الرسم فی امثالها.» (دقت می کنید؟ سیم را معین کرده بودند، یعنی خود مسعود یا طرفدارانش و بعد: علی الرسم فی امثالها، یعنی طبق رسم همیشه یی که در چنین مواردی هست ، یعنی مال مردم را به میل و قیمت خودخواسته می گرفته اند و...) یا پای دار وقتی به مردم تماشاچی می گویند: سنگ بزنید، کسی سنگ نمی زند و همه گریه می کنند، اوباش و اراذل را پول می دهند که سنگ بزنند (تا بگویند مردم چنان از حسنک متنفر بودند که بدون احساس ناراحتی او را سنگسار کردند و مسلم این دوز و کلک ها، از ترس طغیان و شورش مردم صورت می گرفت .) برای همین مجبور به حفظ ظواهر بودند. مثلا وانمود می کنند که سر حسنک را خلیفه خواسته است و باید برای او سر را به بغداد بفرستند. اما بیهقی فاش می کند بوسهل برای فرونشاندن و ارضای آن همه نفرت جهنمی خود، سر حسنک را در تشتی سرپوشیده وسط مهمانان خود می نهد و می گوید: نوباوه یی است ، از آن باید میل کنید، یعنی میوه یی است نوبرانه و چون سرپوش را برمی دارند درمی یابند سر حسنک است ! و بیهقی می نویسد: چون سر حسنک را بدیدیم همگان متحیر شدیم و من از حال بشدم (تحیر ندارد؟ چگونه آدمی از ابلیس شرورتر می شود؟ یا حرف برتولت برشت درست درنمی آید که : می توانند تا فردا، از تو جلادی بسازند
    نکته آخر، ظرفیت زنی است که آزاده مردی چون حسنک را زاییده و بزرگ کرده ، از نگاه بیهقی بنگریم : «و حسنک قریب هفت سال بر دار بماند چنان که پای هایش همه فروتراشید و خشک شد... و مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور، چنان شنودم که دوسه ماه ازو این حدیث نهان داشتند، چون بشنید جزعی نکرد چنان که زنان بکنند، بلکه بگریست به درد چنان که حاضران از درد وی خون گریستند، پس گفت :
بزرگا مردا که این پسرم بود! که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود، آن جهان »

    چون مادر حسنک نیز مثل ما اعتقاد داشت «آنان که در راه خدا کشته می شوند، نزد خدای خود زنده اند و از جانب او روزی می خورند.»

    پانوشت : (تمام قسمت هایی که از تاریخ بیهقی نقل شده ، از «تاریخ بیهقی » تصحیح «دکتر علی اکبر فیاض » برداشت شده است). 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۶
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی؛ خالق سبکی جدید در نثر فارسی

161729.jpg



ابوالفضل بیهقی که به عنوان ادیب و مورخ برجسته ایران و پدیدآورنده کتاب گرانسنگ «تاریخ بیهقی» شهرت یافته، خالق سبکی جدید در نثر فارسی است.

بیشتر شهرت بیهقی به‌ دلیل نگارش کتاب معروف «تاریخ بیهقی» است که یکی از مهم‌ترین منابع تاریخی درباره دوران غزنوی به شمار می‌رود.

او اوایل عمر خود را در نیشابور به تحصیل علم و دانش مشغول بود، سپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و در سال ۴۱۸ ه. ش پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیر دیوان شاهی برگزیده شد.

این مورخ بزرگ ایرانی نوشتن کتاب «تاریخ بیهقی» را در سن ۴۳ سالگی، آغاز کرد و ۲۲ سال از عمر خود را صرف نوشتن آن کرد، موضوع این کتاب تاریخی است و در ۳۰ جلد، اما از این ۳۰ جلد تنها ۶ جلد باقی مانده و این نکته قابل ذکر است که جلد اول موجود، از میانه آن آغاز می‌شود.

اهمیت کتاب «تاریخ بیهقی» برکسی پوشیده نیست و تاثیر آن بر متون بعد از خود گواهی بر ارزشمندی این کتاب است؛ کتابی که با ظهور خود سبک جدیدی را در نثر فارسی خلق کرد و با گذشت زمان نه تنها از اهمیت آن کاسته نشد، بلکه بر شکوه و عظمت آن افزود.

«تاریخ بیهقی» آیینه تمام‌نمای دوران این نویسنده صاحب سبک است که می‌تواند قواعد مملکت‌داری، شهرسازی، سطح زندگی مردم، طبقات اجتماعی، فرهنگ جامعه، اوضاع دربار و دیوان‌ها، آداب و سنت‌های رایج در جامعه، جهان‌بینی مردم و حتی خصوصیات اخلاقی و شخصیت‌شناسی هر یک از چهره‌های تاریخی را می‌توان در آن مشاهده کرد.

دقت و هوشیاری ابوالفضل بیهقی در بیان جزییات و توصیف وقایع به حدی بود که خواننده با خواندن آن احساس می‌کرد که بیهقی در آن صحنه‌ها حاضر بوده و نکته قابل توجه این است که بیهقی در بعضی از رویدادها، خود شاهد ماجرا نبوده و آن‌ها را از زبان عامه مردم نقل می‌کند اما این وقایع در فضای کلی تاریخ هیچ تفاوتی با آنچه او به چشم خود دیده، ندارد و این بیانگر زیرکی و هنرمندی بی‌نظیر این نویسنده است.

یکی از بخش‌های بسیار مهم «تاریخ بیهقی»، داستان «حسنک وزیر» است. بیهقی ۸۵ سال زندگی کرد و به دنبال نوشتن کتاب‌های متعدد بود تا اینکه در سال ۴۵۶ ه. ش درگذشت و به این ترتیب ۱۹ سال پس از اتمام این کتاب ارزشمند چشم از جهان فرو بست.

منبع : خبرگزاری ایسنا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۵
رضا حارث ابادی

دیپلمات تاجیکستانی:

منزلت و جایگاه ابوالفضل بیهقی در تاجیکستان کمتر از ایران نیست

منزلت و جایگاه ابوالفضل بیهقی در تاجیکستان کمتر از ایران نیست

رایزن فرهنگی سفارت جمهوری تاجیکستان در ایران گفت: در تاجیکستان مکان و منزلت و جایگاه علم و ادب بیهقی کمتر از ایران نیست. 
بوری بای اف در همایش مردمی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که دوشنبه شب 1 آبان 96 در تالار کاشفی سبزواربرگزار شد، افزود: سال گذشته با ابتکار یکی از دانشمندان جوان تاجیکستان به نام سیف الله مولاجان، تاریخ بیهقی از فارسی به سیریلیک برگردان شد. همچنین با ایده این داشمند در همان سال کتاب تاریخ بیهقی از طریق رادیو بازخوانی گردید.
 
 وی با بیان این که خاک ایران مانند خاک تاجیکستان برای ما عزیز و مقدس است ادامه داد : امروز به یاد ابرمرد تاریخ، ابرمرد ادب و ابر مرد نثر پارسی -ابولفضل بیهقی- بودیم و هستیم و به این جمله معتقد هستم که بزرگان را بزرگان، بزرگ می دانند و خوشابه حال مردم شریف سبزوار که نمی گذارند بزرگانی همچون بیهقی خاک شوند و از یادها بروند و این نشان دهنده ی بزرگی مردم این شهر است.
بوری بای اف همچنین گفت: در تاجیکستان استقبال از تاریخ و فرهنگ و زبان فارسی پس از کسب استقلال که 26 سال قبل اتفاق افتاد، بالا گرفت و حکومت اهل علم و فرهنگ این کشور پیوسته سعی و تلاشش بر آن بوده که چیزهایی را که از دست داده ایم را احیاء کنیم.
رایزن فرهنگی سفارت تاجیکستان در ایران در ادامه اظهار داشت: ابوالفضل بیهقی در پاسخ به  یکی از اساتید هم دوره خود، که زبان پارسی را برای علم و آموختن جای تنگ و ناکافی دانست به انشای دیبای خسروانی پرداخت و ثابت کرد که زبان پارسی از عربی کمتر نیست و با این زبان می توان هر اثری را در باب علم وادب و سیاست، با فصاحت و بلاغت تمام تالیف کرد .
او در خاتمه سخنانش گفت: امیدوارم این جشن با جلوه های تازه و متعدد بیشتر و پررنگ تر از این ادامه یابد و تبادل و روابط همکاری بین ما تشدید شود و چنین همایش ها و نشست هایی در تاجیکستان، افغانستان و سایر کشورها نیز برگزار گردد.
گفتنی ست که بوری بای اف از مسئولین و دست اندرکاران این همایش تشکر کرد و آرزوی موفقیت و کامیابی برای اساتید و مسئولین سبزواری برای پژوهش ها و همایش های آتی نمود و تمام ایرانیان را به تاجیکستان دعوت کرد تا پیوندها و آشنایی مردم دو کشور تحکیم شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۵:۴۸
رضا حارث ابادی

بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی در زادگاهش روستای حارث آباد سبزوار

بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی در زادگاهش روستای حارث آبادی سبزوار

بعد از ظهر دوشنبه اول آبان روستای حارث آبادسبزوار مانند رسم چند سال گذشته این روستا، میزبان برپایی مراسم بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار منصف و ادیب برجسته پارسی بود.
به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه در این مراسم رایزنان فرهنگی سفارتخانه های افغانستان و تاجیکستان در ایران و شماری از اساتید و صاحب نظران برجسته ادبیات فارسی از سرتاسر کشور و مسئولان و اعضای شورای شهر و فرهیختگان شهر سبزوار و اهالی روستای حارث آباد حضور داشتند.
منبع : مجله اینترنتی اسرار نامه سبزوار - برومندی

تصاویر بیشتر را هم اکنون در اینجا ببنید.(کلیک کنید)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۱:۵۶
رضا حارث ابادی

رایزن فرهنگی سفارت افغانستان:

ثبت روزی به نام ابوالفضل بیهقی در تقویم ملی ایران برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان واجب است

ثبت روزی به نام ابوالفضل بیهقی در تقویم ملی ایران برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان واجب است

رایزن فرهنگی جمهوری افغانستان در هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی گفت: ابوالفضل بیهقی بنیاد کاخ بلند نثر فارسی را بنا نهاد و گرامیداشت از چنین شخصیتی و همچنین نامگذاری یک روز در تقویم جمهوری اسلامی ایران به نام روزملی ابوالفضل بیهقی کاملا به جاست و این امر  نه تنها برای جمهوری اسلامی ایران بلکه برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان در مجموع واجب است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه شفیق شرق در همایش علمی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که صبح دوشنبه اول آبان در دانشگاه حکیم سبزواری برگزار می شد، افزود : امروز ساعت 8 صبح زنگ تمام مدارس شهرستان سبزوار به نام بیهقی نواخته شد که اگر تمام روزهای سال زنگ مدارس به نام بیهقی نواخته شود باز هم کافی نیست.

وی با بیان این که گذشتن از شهرهای تاریخی ایران کهن و خراسان بزرگ همچون سبزوار و نیشابور برای هر فارسی زبانی یک رویا است ادامه داد : امروز در شهر ابوالفضل بیهقی، محمود دولت آبادی، دکتر علی شریعتی و دهها نامدار دیگر این شهر  حضور دارم و از جغرافیای بخشی از تاریخی که در کتب  دانشگاهی افغانستان خوانده ام عبور کردم و امیدوارم این سعادت نصیب هر فارسی زبانی شود و ما بتوانیم در سرزمین مشترکی که داریم سفر کنیم.

رایزن فرهنگی سفارت افغانستان با بیان تصنیف معروف ابوالفضل بیهقی (سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را . غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند) اظهار داشت: ابوالفضل بیهقی در آغاز کار، دشواری آن را به خوبی درک کرده و می فهمد یک مرد پیری که در دربار دست به قلم می برد و درباره تاریخ ابراز نظر می کند مسئولیتش سنگین است و امانتی را به نسل های بعدی منتقل می کند و نسل های بعدی درباره این اثر داوری خواهند کرد، از این رو خودش بیان کرده است که سخنی نرانم که خوانندگان این تصنیف بگویند شرم باد این پیر را. این سخن بسیار سنگینی است و به یقین سخنی نرانده که خوانندگان این تصنیف تحسینش نکنند.

شفیق شرق در ادامه گفت: هر فارسی زبانی در هر گوشه جهان به اثری که ابوالفضل بیهقی آفریده می بالد و افتخار می کند و از خواندن مکرر آن خسته نمی شود. ابوالفضل بیهقی هم تاریخ نوشت است و هم یکی از شاهکارهای نثر ادبیات زبان فارسی را خلق کرده است و با روش سهل ممتنع هم روایت را به تصویر کشیده و هم یک متن شیرین به جا گذاشته است.

وی در پایان بیان کرد: یادمان باشد که اگر ما از باد و باران گزند نیافتیم و میان موجی از تهاجم هایی که در طول تاریخ به سرزمین های ما صورت گرفته است هنوز نفس می کشیم و مدعی یک تمدن بزرگ هستیم نتیجه تلاش و خلق آثار ارزشمندی است که حضرت فردوسی ، ابوالفضل بیهقی ،مولانا جلال الدین محمد بلخی ، سنایی غزنوی، رابعه بلخی و هزاران نام آشنای دیگر به عنوان میراث برای ما به جا گذاشته اند. آن ها مسئولیت خود را به خوبی انجام داده اند و امروز وظیفه ماست که چگونه از چنین آثار ارزشمندی پاسداری کنیم و راه دشوار آینده را چگونه بپیماییم  که نسل های بعدی نیز از ما یادی کنند و آن ها نیز پاسداران تاریخ، فرهنگ و ارزش های خراسان بزرگ ، ایران بزرگ و در مجموع جغرافیای زبان پارسی باشند.

***

گفتنی است از حدود یک دهه قبل شمار زیادی از صاحب نظران و اساتید ادبیات فارسی و فرهیختگان و ادب دوستان سبزواری خواهان ثبت روز اول آبان به عنوان روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی در متن تقویم ملی ایران هستند.

در حال حاضر درتقویم کشور چندین روز ملی به نام شاعرانی نظیر فردوسی، حافظ، سعدی، خیام، عطار و شهریار ثبت شده است. روز بزرگداشت فردوسی به عنوان روز زبان فارسی و روز بزرگداشت شهریار به عنوان روز شعر فارسی نیز مطرح هستند. اما در این بین به نظر می رسد در حق نثر فارسی و نویسندگان برجسته این زبان  کم لطفی های زیادی صورت گرفته است زیرا هیچ روزی به نام نثر فارسی و بزرگان این عرصه درمتن تقویم کشور درج نگردیده است. 

با توجه به جایگاه والا و پدرانه ابوالفضل بیهقی در عرصه ی نثر کلاسیک فارسی به نظر می رسد اول آبان که در سال های اخیر به بزرگداشت بیهقی اختصاص یافته، بهترین مناسبت برای ثبت روز نثر فارسی نیز می باشد.

سمیرا واعظی نژاد / مجله اینترنتی اسرارنامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۱:۴۴
رضا حارث ابادی

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی: بارزترین جنبه تاریخ بیهقی، ایمان او به راستی است
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پیامی به هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی نوشت: بارزترین جنبه تاریخ بیهقی، ایمان او به راستی و حقیقت جویی است.

سیدعباس صالحی در پیام خود که توسط مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی قرائت شد، آورده است: در میان ستارگان پرفروغ ادب فارسی و در میان اندیشمندان بزرگ ایرانی، بی گمان ابوالفضل بیهقی نویسنده گرانسنگ تاریخ بیهقی جایگاهی درخور دارد. 
در این پیام آمده است: روش تاریخ نویسی بیهقی بر پایه شیوه دقیق علمی راست گویی و ثقه بودن گویندگان به مثابه معیار درست گردآوری اخبار، بیان بی محابای رفتار شایسته و ناشایسته ی کارگزاران غزنوی بر پایه سنجش کردار نیک و بد استوار است. 
در بخش دیگری از پیام وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی آمده است: بارزترین جنبه تاریخ بیهقی در عرصه تاریخ نگاری، حقیقت پژوهشی ابوالفضل بیهقی و ایمان او به راستی و حقیقت جویی است و از سوی دیگر در عرصه ادبیات این کتاب به مثابه نمونه اعلای نثر فارسی در نهایت هنر و حکمت نگاشته شده که هم به خواننده لذت ارزانی می کند و هم موضوعی تاریخی را در نهایت زیبایی و دلنشین بیان می کند. 
در ادامه پیام آمده است: نثر بیهقی به طبیعت کلام فارسی بسیار نزدیک هست و الگویی است در نثرنویسی، که شمار بسیاری از نویسندگان پس از او در مسیر هموار او گام برداشته اند. 
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی افزوده است: ابوالفضل بیهقی نویسنده ای است که بدون آنکه حکیمانه سخن براند به ما حکمت می آموزد بدون آنکه در پی زیبایی آفرینی باشد خواننده را با دنیایی زیبا در پیوند قرار می دهد و بدون آنکه بخواهد حقیقتی را به خواننده القا می کند، بیش از هر نویسنده ای حقیقت گو، حقیقت جو و حقیقت باور است. 
صالحی افزوده است: از این روست که اگر بگوییم ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی است سخن به گزافه نگفته ایم و اگر بر این باور باشیم روز ابوالفضل بیهقی، روز نثر کلاسیک فارسی است به درستی سخن رانده ایم. شایسته است مقام و جایگاه ابوالفضل بیهقی را پاس بداریم چرا که پاسداشت نثر او پاسداشت اندیشه و خردورزی است. 
وی آورده است: اینجانب به عنوان خادم فرهنگ و اندیشه برخود لازم می دانم مراتب سپاس و قدردانی خود را از برگزاری هفت دوره همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در روز اول آبان ماه به مراکز عالی، دانشگاهی و اجرایی شهر سبزوار ارزانی داشته و به همه دست اندرکاران برگزاری این همایش ارزشمند درود می فرستیم و امید داریم همواره در مسیر ارتقای فرهنگ و اندیشه ایرانی اسلامی خود گام برداریم و طنین زیبای فرهنگ سرزمینمان با زیبایی های برآمده از نثر فارسی به گوش همگان برسد. 
هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که امروز در سبزوار آغاز شده، فردا نیز ادامه می یابد که در آن رایزنان فرهنگی افغانستان و تاجیکستان و مدیرکل دفتر مطالعات فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به سخنرانی می پردازند. 
ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار قرن پنجم هجری قمری و نگارنده کتاب تاریخ بیهقی، از مورخان دوره غزنوی است که در سال 385 قمری در قریه حارث آباد بیهق (سبزوار امروزی) متولد شد. 
وی بعد از کسب فضایل به دیوان رسایل محمودی راه یافت و در خدمت خواجه بونصر مشکان به کار پرداخت و در خدمت سلاطین غزنوی به سر برد که تا عصر عزالدوله عبدالرشید در سال 440 قمری نیز چندی صاحب دیوان بود اما به تهمت حاسدان گرفتار، معزول و محبوس شد. بیهقی بعد از رهایی از زندان باقی عمر را در انزوا بسر برد و در سال 470 هجری قمری درگذشت. 
شهرستان سبزوار در 230 کیلومتری غرب مشهد واقع است. 
خبرنگار: حمید دلاوری هروی ** انتشار دهنده: علی اصغر ایزدی 

منبع خبر: خبرگزاری جمهوری اسلامی - ایرنا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۱۰:۱۱
رضا حارث ابادی

نواختن زنگ بیهقی در مدارس سبزوار

نواختن زنگ بیهقی در مدارس سبزوار

همزمان با نخستین روز آبان 'روز ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی' زنگ بیهقی در مدارس شهرستانسبزوار نواخته شد
رئیس آموزش و پرورش سبزوار روز دوشنبه در مراسمی به همین منظور در آموزشگاه شاهد گفت: نواختن زنگ بیهقی در سراسر مدارس شهرستان با هداف احیای زبان و فرهنگ این سرزمین انجام شد.

حسن محرابی افزود: سبزوار یکی از شهرهای کهن خراسان با فرهنگ و پیشینه غنی است که گنجینه ارزشمندی از مفاخر و رویدادهای تاریخی را در خود جای داده و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی برای هفتمین سال در راستای تکریم این مفاخر است.

وی ادامه داد: پیوند نسل جوان با زبان، فرهنگ و هویت ملی سبب می شود هجمه فرهنگی دشمن کارساز نشود.

ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار قرن پنجم هجری قمری و نگارنده کتاب تاریخ بیهقی از مورخان دوره غزنوی است که در سال 385 قمری در قریه حارث آباد بیهق(سبزوار) متولد شد.

وی بعد از کسب فضایل به دیوان رسایل محمودی راه یافت و در خدمت خواجه بونصر مشکان به کار پرداخت و در خدمت سلاطین غزنوی به سر برد و تا در زمان عزالدوله عبدالرشید در سال 440 قمری نیز چندی صاحب دیوان بود اما به تهمت حاسدان گرفتار، معزول و محبوس شد. بیهقی بعد از رهایی از زندان باقی عمر را در انزوا بسر برد و در سال 470 هجری قمری درگذشت.

هفتمین همایش ابوالفضل بیهقی نیز از امروز به مدت 2 روز با پیام وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی آغاز می شود. رایزنان فرهنگی افغانستان و تاجیکستان و مدیرکل دفتر مطالعات فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این مراسم سخنرانی می کنند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۰۷:۳۸
رضا حارث ابادی

گفتگو با حسین خسروجردی‌ نویسنده رمان «از مزرعه بیا پدر» / شخصیتی با مطالعه، با اخلاق و بی حاشیه

گفتگو با حسین خسروجردی‌ نویسنده رمان از مزرعه بیا پدر  شخصیتی با مطالعه با اخلاق و بی حاشیه
 نویسندۀ «کلیدر» بزرگ است، اما من راه خود را می‌روم
کورش خراسانی- بامطالعه، بااخلاق و بی‌حاشیه، سه ویژگی‌ای که در آشنایی و همکلام‌شدن با حسین خسروجردی احیاناً خیلی زود به آن پی می‌برید. خسروجردیِ ۶٣ساله را داستان‌نویس‌های پیش‌کسوت شهر بیشتر می‌شناسند، اما با‌وجود حضور کم‌رنگش در محافل داستانی امروز مشهد بین جوان‌ترها نیز ناشناخته نیست. «ماه‌گل»، «جهانبانان»، «به نسیم عطر تو می‌آیم»، «تگرگ تاتار» و «یار»، آثار داستانی بلندی هستند که در‌طول بیش از سه دهه نوشتن از او به بازار کتاب آمده و به‌تازگی نیز «از مزرعه بیا پدر»، کتاب جدیدش، منتشر شده است، کتابی که بهانه‌ای شد تا به‌سراغ او برویم و گفتگویی مفصل را رقم بزنیم. آنچه در ادامه می‌خوانید چکیده‌ای است از آن همکلامی. 
«از مزرعه بیا پدر» تازه‌ترین کتابی است که از شما به بازار آمده. کمی‌ دربارۀ آن بگویید.
من سه سال روی این رمان کار کرده‌ام، رمانی دربارۀ شیارهای تشنه و مزرعه‌ای که در زیر آسمان نیلی بیکران فراموش شده است. مکان وقوع آن ابتدا سبزوار و سپس نواحی مشکان و رباط‌جز تا تهران است. «از مزرعه بیا پدر» برشی است از یکی از مهم‌ترین دوره‌های تحول سیاسی ایران، یعنی دهۀ سی خورشیدی که مردمان ما در یک گُسست و مقطعی تاریخی از روستا به شهرهای بزرگ مهاجرت می‌کنند تا در نظام نوظهور سرمایه‌داری موقعیت و کار دگر‌شده‌ای را رقم بزنند.
خراسان زمینه‌ای است که بخش درخوری از داستان‌های شما در آن می‌گذرد. آیا این را باید برخاسته از اصالت سبزواری و سکونت شما در مشهد بدانیم؟
مکان و منطقۀ رمان‌ها و داستان‌های من فضایی است خودبوده و آشنا که ادبیات به آن دامن می‌زند و می‌آفریند و با شخصیت‌های خودش مرتبط می‌شود. این ارتباط دامنه‌ای از حس و جوشش انسانی دارد که این حس دیگر برآمده از ادبیات و جوشش عمومی‌ همۀ مردمان این سرزمین است، حسی که به جغرافیا وسعت می‌بخشد و فراتر از آن می‌نگرد. رمانی هم که هم‌اکنون آن را در‌دست نوشتن دارم شخصیت‌های مهمش، همه، اهل مشهد و این شهر و دیار هستند که سفر و غربت را در جغرافیای سردسیر شمالِ جهان از سر وامی‌کنند. 
آقای خسروجردی! یکی از نقدهایی که دربارۀ داستان‌های شما مطرح شده تأثیرپذیری از آثار نویسندۀ نامدار خراسانی، محمود دولت‌آبادی، است. خودتان قبول دارید که، برای‌نمونه، نثرتان همچون رمان «کلیدر» به شاعرانگی می‌زند و یا حتی حماسی است؟ و، اگر پاسخ مثبت است، آیا تأثیر یادشده آگاهانه و عامدانه است یا ریشه در جای دیگری دارد؟
بی‌گمان دولت‌آبادی نویسندۀ مقتدر و والایی است که او را همشهری و جانِ شیفته و برتر رمان‌نویسی ایران می‌شناسم و به ایشان همواره احترام گذاشته‌ام و می‌گذارم، اما در امر خلاقیت و جویش و پویش نوشتن رمان این جان و سلوک و گذرگاه تجربه و معرفت‌یابی و شخصیت خلاق فرد است که ویژگی و روش و سبک و سیاق نوشتن او را به‌وجود می‌آورد و بی‌هیچ تعارفی کسی که نتواند مستقل از عهدۀ کار در ذهنیت و خلق بدایع و آفرینش برآید بی‌گمان کارش تمام شده است. برخی از رمان‌های من گاهی، به‌دلیل موضوع و محتوایشان، زبان و بیانی حماسی یا عاشقانه می‌گیرند و این به‌دلیل خصوصیت ضروری تناسب میان موضوع و بیان موضوع است. و دیگر آنکه ژرفای احساسات باید ریشه در فهم و ارزش احساسات داشته باشد، وگرنه راه به عمق نمی‌برند و به‌تعبیر ابوالفضل بیهقی «پیاده‌گونه» خواهند بود. از‌سویی باید اشاره‌ای هم به موقعیت‌های تاریخی و اجتماعی و ادبیات خراسان داشته باشیم و زبان خراسانی و متون گران‌سنگ کلاسیک نظم و نثر آن و از‌جمله «تاریخ بیهقی» یا «تذکرة‌الاولیا»ی عطار یا «اسرارالتوحید» و «سفرنامۀ» ناصرخسرو و مهم‌تر از همه «شاهنامۀ» فردوسی و ده‌ها متن اررزشمند دیگر که به تخیل و ذخیرۀ واژگانی و ذوق نویسنده قدرت سازنده و مؤثری می‌بخشد. برای‌نمونه رمان «تگرگ تاتار» که رمانی تاریخی و حماسی است آوردگاه زبان فخیمی‌ است که بی زمینه و ذخیرۀ زبانی و تلاش معرفتی امکان حضور جدی نمی‌یابد.
شخصیت‌ها و مقاطع تاریخی نقشی پررنگ در آثار شما دارند، چنان‌که اواخر قاجار و دورۀ پهلویِ اول پس‌زمینۀ رمان «یار» را می‌سازند یا ماجرای «تگرگ تاتار» به اواخر عصر مغول و شکل‌گیری سربه‌داران برمی‌گردد و «به نسیم عطر تو می‌آیم» در حاشیۀ جنگ جهانی دوم می‌گذرد. از دلیل علاقۀتان به تاریخ و نگارش داستان تاریخی بگویید. 
شاید یکی از دلایل این علاقه این باشد که از سکوی گذشته بهتر می‌توان آینده را دید؛ در زلالی و صافیِ دور‌شدن از وقایع بهتر و روشن‌تر می‌توان حقایق و ناملایمات را دید و قضاوت کرد. البته این پیشنهاد توماس مان، نویسندۀ آلمانی، است که -البته نقل به مضمون- می‌گفت: «برای نوشتن رمان بگذارید مدتی از وقوع رویدادها بگذرد؛ این‌گونه ما را برای رسیدن به دست‌نیافته‌ها بیشتر کمک می‌کند. همان‌طور‌که می‌دانید شاهکارهای رمان همه این‌گونه بوده‌اند، مثل «جنگ و صلح» تولستوی، مصداق سخن توماس مان.
هر شش کتاب چاپ‌شدۀ شما داستان بلند و رمان است. آیا تجربۀ نوشتن داستان کوتاه هم دارید؟ 
بله. من داستان کوتاه هم نوشته‌ام، ولی هنوز به‌صرافت چاپ آن نیفتاده‌ام. درواقع ابتدا با داستان‌های کوتاه شروع کرده‌ام و به‌مرور داستان‌هایم گویا ظرفیت بیشتری می‌طلبید و تجربه‌ها و تمایل و پنداشتم و آشنایی بیشتر با ظرایف و پهنایِ کار رمان مرا به‌سراغ آن برد. این یک نیاز و کشش عاطفی و برآوردی از احساس و توانایی و ضرورتی به‌نام شرایط خود و زمان بود.
در پایان مایلم به اطلاعات گسترده‌ای اشاره کنم که گاه در داستان‌های شما بروز پیدا می‌کند، از تاریخ تا ادبیات و از هنر موسیقی و نقاشی تا فلسفه که اوج آن را در رمان «یار» می‌خوانیم. کمی‌ در‌این‌باره صحبت کنید. 
همه‌چیز از دل مناسبت‌ها و ضرورت‌ها و موضوع رمان به‌پا می‌خیزد و با تطابق ضرورت موضوع با بیان موضوع پیش می‌رود. هر نویسنده‌ای به‌شیوۀ خودش به‌نوعی شناخت می‌رسد که بتواند بنویسد و این توانش وقتی که با یادگیری خلاق و از‌جمله با فلسفه یا موسیقی و گسترۀ هنر عجین می‌شود خواهی‌نخواهی به‌ثمر می‌نشیند. افزون‌بر‌این، زندگی هنرمندانه و آن ذهنیت رنگین و یادگیری خلاق طبعاً محدودیت‌ها و روزمرگی‌ها و بطالت‌ها را می‌زداید و کار نوشتن را آسان‌تر می‌سازد. بزرگی می‌گوید: «آموزش ما باید نامنحصر باشد. از اینشتین در‌بارۀ کرات همان‌قدر باید بیاموزیم که از ژان-ژاک روسو دربارۀ آموزش؛ از هومر آن‌چنان بیاموزیم که حافظ در‌بارۀ عشق می‌آموزد. ما همۀ عالم را می‌خواهیم که در میدان کار خودمان به‌دردمان بخورد ‌و زنده‌زیستن و با طراوت‌زندگی‌کردن یعنی همین.».

منبع: 

روزنامه شهرآرا - کورش خراسانی

مجله اینترنتی اسرار نامه - برومندی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۴
رضا حارث ابادی

ریز برنامه های هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

)به مناسبت اول آبان ، روز ملی بزرگداشت بیهقی(

دانشگاه حکیم سبزواری  دوشنبه اول آبان 1396

بخش نخست

 ساعت 9 الی 11:30  صبح  دوشنبه اول آبان 1396  مکان : تالار استاد شریعتی 

 تلاوت آیات از قرآن کریم / سرود جمهوری اسلامی ایران / سرود سبزوار

- سخنان آغازین مجری برنامه : آقای علی صادقی منش

- گزارش دکتر مهیار علوی مقدم ( مدیر علمی همایش)

- سخنرانی دکتر ابولفضل حری ( دانشگاه اراک ) : بازنمایی روایی گفتمانی تاریخ مدار

- سخنرانی دکتر ابوالقاسم رحیمی ( دانشگاه حکیم سبزواری ) : بیهقی وحقیقتی که باید گفت

- نماهنگ " قیام خاک "

- سخنرانی دکتر حسن دلبری (دانشگاه حکیم سبزواری ) : از زبان عصر بیهقی تازبان نثر بیهقی

- سخنرانی دکتر محمد جعفری یاحقی (دانشگاه فرودسی مشهد ): بیهقی ونقد شعر

- سخنرانی استاد مهدی سیدی (فرهنگسرای فرودسی ): ابوالفضل بیهقی به روایت ابوالحسن بیهقی

- هر سخنرانی : 20 دقیقه  پرسش وپاسخ : 5 دقیقه ( پس از هر سخنرانی )
بخش دوم

ساعت 15:30 الی 17 عصر دوشنبه  اول آبان 1396  مکان: محل بنای یادمان ابوالفضل بیهقی درروستای حارث آباد 

- اجرای موسیقی  ، سخنرانی و بیهقی خوانی

 بخش سوم :

بخش سوم

ساعت 9:30 الی 11:30 و همچنین 12 الی 13:30  مکان : تالار اجتماعات دانشکده ادبیات وعلوم انسانی (طبقه مجتمع علوم انسانی )
-
کارگاه علمی -  پژوهشی " روایت شناسی : تعاریف ، نظریه ها ، رویکردها وکاربردها " :  دکتر ابوالفضل حری ( ویژه ثبت نام کنندگان / با ارائه گواهی معتبر علمی پژوهشی از معاونت پژوهشی وفناوری دانشگاه )
بخش چهارم

ساعت 18 الی 20:30 عصر سه شنبه دوم  آبان 1396مکان : مرکز آفرینش فرهنگی واجتماعی دانشگاه حکیم سبزواری (24 متری انقلاب حدفاصل میدان نجار آباد ومیدان طبس )

- تلاوت آیاتی از قرآن کریم / سرود جهوری اسلامی ایران / سرود سبزوار / سخنان آغازین مجری برنامه : خانم فرزانه فرهبد

- بیهقی خوانی : دکتر ابوالقاسم رحیمی (دانشگاه حکیم سبزواری ) 5 دقیقه

- میزگرد پژوهشی " ظرفیت های نمایشی تاریخ بیهقی " (60دقیقه ) / دبیرمیزگرد : دکتر مهیار علوی مقدم

- دکتر محمد جعفر یاحقی (دانشگاه فرودسی مشهد ) / دکتر ابوالفضل حری (دانشگاه اراک ) / آقای سید نورالله رضوی (مرکز آفرینش فرهنگی واجتماع... )

- نماهنگ انیمیشن "بیهقی "/  و برنامه پایانه اجرای مسابقه "آوای حسنک " (مسابقه داستان خوانی تاریخ بیهقی ) : 70 دقیقه

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۶ ، ۱۶:۵۶
رضا حارث ابادی

هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی


(به مناسبت  اول آبان,روز ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی)



  بخش مردمی :روستای حارث آباد در محل یادمان بیهقی (زادگاه ابوالفضل بیهقی):ساعت15/30 تا 17

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۶ ، ۱۱:۴۸
رضا حارث ابادی

سرابی به نام روز بیهقی!

ابوالفضل بیهقی شاخص‌ترین شخصیت در بین مشاهیر و مفاخر شهرستان سبزوار است. او را به‌حق «پدر نثر فارسی» دانسته‌اند و مرحوم باستانی پاریزی نقش وی را در نثر فارسی همسنگ فردوسی در شعر فارسی می‌داند.

یکی از راه‌های ارج نهادن به مقام بزرگان هر دیار و نیز بازشناسی و معرفی هویت مردمان هر شهر و منطقه، نام‌گذاری یک روز از سال در تقویم ملی به نام بزرگان است.

شهرستان سبزوار با داشتن پتانسیل‌های فرهنگی و تاریخی متعدد، این ظرفیت را دارد که نه‌تنها یک روز، بلکه چندین روز از تقویم ملی را به خود اختصاص ‌دهد؛ اما درحالی‌که شهری مثل نیشابور دارای دو روز ثبت‌شده در تقویم ملی است و مسئولین آن به دنبال ثبت سومین روز هستند؛ سهم سبزوار از تقویم ملی هیچ است.

وجود نام‌هایی چون ابوالفضل بیهقی، حاج ملاهادی سبزواری، دکتر علی شریعتی، محمود دولت‌آبادی، حمید سبزواری و… همچنین وقوع نهضت مردمی سربداران؛ در حافظه فرهنگی هر شهر دیگری غیر از سبزوار بود مطمئناً آن شهر، مدعی ثبت یک روز در تقویم ملی به نام آن شخص می‌بود ولی در سبزوار متأسفانه این رویداد اتفاق نیفتاده است.

چندی پیش در کانال تلگرامی یکی از نمایندگان، خبری درج شده بود مبنی بر ثبت روز بیهقی در تقویم ملی با پیگیری‌های آن نماینده. پیرو درج این خبر، دفتر دیگر نماینده شهرمان اقدام به انتشار نامه‌هایی نمود که نشان می‌داد این نماینده نیز پیگیر موضوع بوده است و …

این اتفاق دو خروجی بسیار خوب داشت:

یک: نام ابوالفضل بیهقی و جایگاه رفیع وی در ادبیات فارسی بار دیگر موردتوجه قرار گرفت و در صدر خبرها قرار گرفت.
دو: بعد از مدت‌ها خبر و گزارش عمرانی توسط نمایندگان، یک خبر فرهنگی در کانال‌های آن‌ها قرار گرفت و نشان داد که توجه به امورات فرهنگی نیز می‌تواند همچون آسفالت و قیر، تأثیرگذار باشد و آن‌ها را در صدر اخبار قرار دهد.

نکته آخر:
و اما ماجرای «روز بیهقی»: علی‌رغم فضاسازی‌های رسانه‌ای، متأسفانه هنوز تا ثبت در تقویم ملی راه صعب و سختی در پیش داریم؛ آنچه تاکنون اتفاق افتاده است مصوب شدن طرح، در شورای فرهنگ عمومی کل کشور – البته بعد از شهرستان و استان – بوده است ولا غیر! سال‌ها پیش این اتفاق در دولت هشتم نیز افتاده بود ولی در شورای عالی انقلاب فرهنگی، طرح مصوب نشد و از دستور کار خارج شده بود. اکنون نیز باید منتظر بمانیم تا ببینیم این بار می‌توانیم در شورای عالی انقلاب فرهنگی، مصوبه لازم را اخذ کنیم و یا اینکه فقط با وعده‌های واهی، فقط در ذهنمان این روز را ثبت کنیم و در عالم واقع، خبری از آن نباشد!

سبزواریان – مهدی مقصودی: 

منبع: نشریه ستاره شرق – شماره ۸۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۶ ، ۰۸:۳۳
رضا حارث ابادی

هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی

(به مناسبت  اول آبان,روز ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی)

دوشنبه اول آبان 1396

بخش (1) بخش علمی:  ساعت  9 تا 12 دوشنبه اول آبان 1396 تالار همایش های بین المللی بیهقی دانشگاه حکیم سبزواری.

سخنرانان:

-دکترابوالفضل حری( عضو هیات علمی دانشگاه اراک): بازنمایی روایی گفتمانی تاریخ مدار.

- دکتر محمدجعفریاحقی( عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد)

- استادمهدی سیدی(عضو هیات مدیره فرهنگسرای فردوسی): ابوالفضل بیهقی به روایت ابوالحسن بیهقی.

- دکترحسن دلبری( عضو هیات علمی دانشگاه حکیم سبزواری): اززبان عصربیهقی تا زبان نثربیهقی.

- دکترابوالقاسم رحیمی( عضو هیات علمی دانشگاه حکیم سبزواری ): بیهقی وحقیقتی که باید گفت.

بخش(2)  بخش مردمی :روستای حارث آباد در محل یادمان بیهقی (زادگاه ابوالفضل بیهقی):ساعت15/30 تا 17

بخش(3)  میزگرد پژوهشی ومسابقه داستان خوانی بیهقی:

ساعت 18 تا20/30   مرکز آفرینش فرهنگی واجتماعی دانشگاه حکیم سبزواری.

سه شنبه دوم آبان1396

بخش(4) کارگاه علمی وپژوهشی:   10-11/30    12-13/30    تالار اجتماعات دانشکده ادبیات وعلوم انسانی.

دکترابوالفضل حری: روایت شناسی: تعاریف,نظریه ها,رویکردها وکاربردها.

ثبت نام در کارگاه: دفتر دانشکده ادبیات.

کانال تلگرامی ابوالفضل بیهقی

سوپر گروه تاریخ بیهقی ابوالفضل بیهقی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۶ ، ۰۸:۱۵
رضا حارث ابادی

طنز در کلام بیهقی، در آستانه اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی



بیهقی را پیش از هرچیز با کتاب «تاریخ بیهقی» می‌شناسند که اثری است با محوریت دوران پادشاهی غزنویان. به این مناسبت، یادداشتی می‌خوانیم از خانم رؤیا رسولی که طنز را در این اثر مورد بررسی قرار داده است. این مطلب را با یکدیگر می‌خوانیم:

شاید نام ابولفضل بیهقی در ذهن مخاطب، فردی عبوس و جدی را تداعی کند و همچنین نام تاریخ بیهقی،کتابی خالی از هرگونه نشاط و طنز را یادآور شود. بی‌تردید چنین تصویری با توجه به شخصیت تلخ‌مزاج بیهقی و تاریخی بودن کتاب او چندان دور از ذهن نیست؛ زیرا کتاب تاریخی ذاتاً نمی‌تواند جنبۀ طنز و شوخی داشته باشد.
با همۀ این تفاسیر، تاریخ بیهقی کتابی ادبی قلمداد می‌شود و طنز نیز در ادبیات فارسی یکی از شگردهای ادبی برای برقراری ارتباط مؤثر با خواننده است؛ بیهقی نیز در اثرش از بیشتر شگردهای ادبی همچنین طنز برای تأثیر‌گذاری بیشتر استفاده کرده است. طنز نوعی از ادبیات است که مسائل جامعه را به تصویر می‌کشد و یک شیوۀ بیان غیرمستقیم در جهت رساندن مقصود است؛ بنابراین بهترین شیوه برای سخن‌گویی در دربار غزنوی می‌باشد و به بیهقی کمک می‌کند تا افکار خود را غیرمستقیم، بدون آنکه به شخص خاصی بربخورد، بیان کند.
در فرهنگ‌های ادبی طنز معنی «فسوس کردن»، «طعنه»، «سخریه»، «برکسی خندیدن»، «لقب کردن»، «عیب کردن»، «سخن به رموز گفتن» و... معنی شده است. اگر طنز را با معانی فوق بشناسیم، باید صراحتاً اعتراف کنیم که این شگرد ادبی در تاریخ بیهقی به معنای واقعی خود نمود یافته است.
سخن طنزآمیز در ادبیات فارسی سخنی است انتقادی و روایتگرانه که جامعه و شخصیت‌های آن دوران را با زبانی منتقدانه به تصویر می‌کشد. طنزنویس علاوه بر ترسیم چهرۀ جامعه، هدف والاتر و مسئولیت مهم‌تری نیز دارد؛ آن هم نشان دادن ذات پنهان زمانۀ خویش است. با این تفاسیر، ابوالفضل بیهقی طنزپردازی حرفه‌ای است که ماهرانه رویدادها و تصاویر آشکار و پنهان زمان خویش را به تصویر کشیده است.
طنز در بیهقی با فکاهی‌نویسی، لطیفه‌گویی‌های پیشین و گفتار هزل‌آمیز کاملاً متفاوت است. منظور از طنز در تاریخ بیهقی طعنه‌زنی، القاب طنزآمیز، تمسخر و مزاح است. بیهقی استادانه به مزاح و تمسخر اشخاص و موقعیت‌ها پرداخته است. او در برخی داستان‌ها راوی صحنه‌های خنده‌دار شده است و در برخی برای دوری از اتهام و افترا در قالب شخصیت‌های داستان، زبان به طعنه زدن و مسخره کردن گشوده است. اما در کلام و قلم خشک بیهقی به‌تنهایی نمی‌توان مزاح را یافت. مزاح در کلام بیهقی انعکاس صحنه‌ها و وقایعی است که او دیده است و برگرفته از رفتار و طبع شادمانۀ دربار غزنوی است؛ وگرنه مزاح در قلم او جایگاهی ندارد و قلمش همچنان جدی است. زمینة مزاح در تاریخ بیهقی به ‌اندازة طعنه و طنز فراهم نیست. با این حال، گوشه و کنار مزاح‌هایی شاهانه و جز آن به ‌چشم می‌خورد.
- «وقتی بونعیم ندیم در مجلس مسعود، دست غلام محبوب او نوشتگین را فشرد، امیر بدید و به ‌غیرتش برخورد، ابتدا او را گوشمالی داد؛ اما پس از مدتی وی را بخشید و به ‌مجلس خود خواند.» بیهقی روایت می‌کند: «گاه از گاهی شنودم که امیر در شراب بونعیم را گفتی: سوی نوشتگین نگری؟ و وی جواب دادی که: از آن یک نگریستن بس نیک نیامدم تا دیگر نگرم و امیر بخندیدی».
 - «و بند جیحون از هر جانبی گشاده کردند و مردم آمدن گرفتند به ‌طمع غارت خراسان؛ چنان که در نامه‌ای خواندم از آموی که پیرزنی را دیدند یک‌دست و یک‌چشم و یک‌پای در دست، پرسیدند از وی که: چرا آمدی؟ گفت: شنودم که گنج‌های خراسان از زیر زمین بیرون می‌کنند، من نیز بیامدم تا لختی ببرم! و امیر از این اخبار بخندیدی؛ اما کسانی که غور کار می‌دانستند، بر ایشان این سخن صعب بود».
 بیهقی در مثال فوق با تأکید بر عبارت «کسانی که غور کار می‌دانستند»، تلخی طنز را در کام خواننده بیشتر می‌کند. این روش یکی از ویژگی‌های طنز در ادبیات فارسی است که در پایان مزاح را به لبخند تلخی می‌کشاند. طنز در ادبیات همراه با تلخی است که شیرینی درک و فهم موضوعی در آن نهفته است.
همان‌طور که گفتیم، طنز در بیهقی علاوه بر مزاح، تمسخر را نیز در برمی‌گیرد. در ادبیات فارسی تمسخر یکی از عیب‌های بزرگ طنزپردازان است؛ یک طنزنویس خوب می‌خنداند، اما هیچ‌گاه خنده‌اش به تمسخر نمی‌آمیزد. پس بیهقی طنزپرداز خوبی نیست؛ زیرا او با لقب‌های طنزآمیز به مسخره کردن دیگران پرداخته است.
- «گاوان طوس: در مورد مردم طوس که از گذشته‌ها شایع بوده.»، «ترک ابله: در مورد طغرل عضدی»، «کیایی فراخ‌شلوار: در مورد افراد لشکری ری.»
- مردک شیرازی بناگوش آگنده: قاضی شیراز: «آن مردک شیرازی بناگوش آگنده چنان خواهد که سالاران بر فرمان او باشند.» قلم بیهقی در نگارش زبان بدن برای روایتگری بسیار قوی است. او در برخی موارد از زبان بدن برای به سخره گرفتن دیگران بهره جسته است. مصداق آن این است که در عکس‌العمل خردمندان در برابر لاف و گزاف‌های بوسهل آورده است:
-«خردمندان دانستندی که چنان است و سری می‌جنبانید و پوشیده خنده می‌زدندی که وی گزاف‌گوی است».
 او در توصیف صحنۀ مذکور از ترکیب کنایی «خنده زدن» که به معنی «مسخره کردن» است، استفاده می‌کند نه «خنده کردن» با قید «پوشیده» بر این تمسخر تأکید می‌کند.
همان‌طور که ذکر شد، بیهقی برای بی‌تقصیر نشان دادن خود و در امان ماندن در دربار غزنوی، طعنه‌ها و تمسخرهای خود را از زبان شخصیت‌های داستان و به طور غیرمستقیم بیان می‌کند. در مثال زیر، گوینده می‌توانسته است خود وی باشد. او سخن دردناک و زهرآگین را از دل خود اما به‌‌ظاهر از زبان غیر، طرح می‌کند. در مورد ابوالقاسم رازی که برای برادر سلطان، امیر نصرـ والی خراسان ـ کنیزک می‌آورد و صله و عنایت‌نامه می‌گرفت: «و از پدر شنودم که قاضی بوالهثیم پوشیده گفت ـ و وی مردی فراخ‌مزاح بودـ : ای بوالقاسم، یاددار: قوّادی به ‌از قاضی‌گری».
طنز او فی‌البداهه و برگرفته از رفتارها و حوادثی است که پیرامونش اتفاق می‌افتد و همچون طنز در ادبیات فارسی هدف والایی را دنبال می‌کند. در مثال زیر او غیرمستقیم و بدون خطاب قرار دادن شخص خاصی، افرادی که جایگاه خود را بزرگ جلوه دادند را به باد تمسخر می‌گیرد: 
- «و هستند در روزگار ما عظامیان با اسب و استام و جامه‌های گرانمایه و غاشیه و جناغ که چون به سخن گفتن و هنر رسند، چون خر بر یخ بمانند و حالت و سخنشان آن باشد که گویند بابا چنین بود و چنین کرد و طرفه آن که افاضل و مردمان هنرمند از سعایت و بطر ایشان در رنج اند و الله ولی الکفایه».
این مثال ویژگی دیگر طنز ادبی را یادآور می‌شود و آن هم آموزنده و تعلیمی بودن آن است. در ادبیات، طنزنویس معلمی است که به مخاطب درس اخلاق می‌دهد. طنزها و تمسخرهای بیهقی در بعضی موارد انسان‌مدارانه است، مثل مسخره کردن نوخاستگانی چون سوری و حرص و جاه‌طلبی بی‌حدوحصرشان:
- و ندانم این نوخاستگان درین دنیا چه بینند که فراخیزند و مشتی حطام گردکنند وزبهر آن خون ریزند و منازعت کنند و آنگاه آن را آسان فروگذارند و با حسرت بروند. ایزد، عزّ و ذکره، بیداری کرامت کناد بمنّه و کرمه».
طنزنویس در ادبیات فارسی متعهد است که تصویر درستی از حقیقت ارائه دهد و تاریخ بیهقی نیز سراسر تصویر جامعۀ اطراف ابوالفضل بیهقی است. او وظیفۀ خود را در به تصویر کشیدن حقایق اطرافش به‌درستی انجام داده است و از جامعه و اطرافش همراه با نیشخند و مضحکه انتقاد کرده است. پژوهش‌ها نشان می‌دهد مزاح و تمسخر بیهقی به فرد خاصی اشاره ندارد و دایرۀ وسیعی از جامعه را به سخره می‌گیرد. بیهقی حماقت انسان را در عدم درک واقعیت‌های این دنیای فانی به مسخره گرفته و چون معلمی به کل انسان‌ها درس اخلاق می‌دهد:
- «و سخت عجب است کار گروهی از فرزندان آدم (ع) که یکدیگر را برخیره می‌کشند و می‌خورند از بهر حطام عاریت را و آنگاه خود می‌گذارند و می‌روند، تنها به زیر زمین با وبال بسیار و در این چه فایده است یا کدام خردمند این اختیار کند».
همان‌طور که ذکر شد، طنز بیهقی اندیشمند و حاکی از فهم و ادراک آموزنده است. او درسراسر اثرش هیچگاه نیت گفتن طنز و مزاح و تمسخر را نداشته، بلکه فی‌البداهه و تحت تأثیر حوادث، واقعیت باطنی مسأله‌ای را طنزآلود و تمسخرآمیز مطرح می‌کند. بنابراین شناخت بیهقی به عنوان مردی عبوس و جدی و به دور از طنازی، برداشتی اشتباه است؛ بلکه باید ذکر کرد از آنجا که نوع طنز بیهقی برای هر کسی قابل فهم و درک نیست، افراد عادی او را فردی عبوس و جدی و تاریخش را به دور از طنز می‌دانند.  
نویسنده: رویا رسولی 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۶ ، ۰۷:۴۹
رضا حارث ابادی

من که بوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاط ها کرده، در میانه این تاریخ چنین سخن ها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد

اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.

    rezaharesabadi@gmail.com            rezaharesabadi@yahoo.com

http://www.facebook.com/reza.haresabadi              http://www.facebook.com/reza.haresabadi.5

حسین خسروجردی رمان نویس توانا و برجسته معاصر خراسان بزرگ و سبزوار به مناسبت اول آبانماه روز ملی ابوالفضل بیهقی  : 
با سلام و با احساس همدلی و ارادتی که به تواضع پروانه و حُجبِ گُل قاصدک می‌ماند. سپاس به روز خردمند و شایندة بیهقی که شما دلسپاران شایسته و نیکوی فرهنگ و ادب را از کوچه‌های دلتنگ زمانه باز جُسته است تا در محفلی معصوم و در زُلال ساغری مینَوی همدیگر را بنگریم و در شعمدانی گُلفامِ آرزوها، هم را دریابیم.

حکایتی زیبا از «تاریخ بیهقی»
این صلت‎ فخر است پذیرفتم و باز دادم که مرا بکار نیست و قیامت سخت نزدیک است حساب این‎ نتوانم داد و نگویم که مرا خست در بایست نیست اما چون بدانچه دارم و اندک است قانعم‎ وزر و بال این چه بکار آید؟
 

 Skype : Reza.haresabadi

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۵ ، ۰۵:۰۳
رضا حارث ابادی

معرفی وب سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

http://www.ensani.ir/

جهت اساتید و دانشجویان گرامی در خصوص مقالات مرتبط با ابوالفضل بیهقی و تاریخ بیهقی 

http://www.ensani.ir/search.aspx?key=%D8%A8%DB%8C%D9%87%D9%82%DB%8C&mode=contents

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۳
رضا حارث ابادی

نگاهی به چند شخصیت در تاریخ بیهقی

حسین منصور نژاد
کارشناس ارشد زبان و ادب فارسی
و دبیر ادبیات دبیرستان های بوشهر
 
  چکیده
در کتاب‌های ادبیات فارسی اختصاصی و عمومی سال سوم متوسطه درس‌هایی برگرفته از تاریخ بیهقی آمده است. نویسندة این مقاله با مراجعه به تاریخ بیهقی به عنوان مرجع اصلی و نیز پاره‌ای کتب دیگر، پس از ذکر کلیاتی در بارة شخصیت در تاریخ بیهقی، به بررسی مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخی این کتاب پرداخته است تا در پرتو این جست و جو، با شخصیت‌های مطرح شده در این دروس آشنایی بیشتری حاصل آید.
 
مقدمه
محتوای بیشتر درس‌ها با توجه به زمان تدریس و حجم کتاب درسی به صورت خلاصه آمده‌اند. عدم توجه همه جانبه و گسترده ممکن است کاستی‌هایی را در کار تدریس ایجاد کند؛ بنابراین، آشنایی بیشتر با جنبه‌های دیگری از شخصیت مسعود غزنوی، حسن میمندی، بوسهل زوزنی، حسنک وزیر می‌تواند به دریافت خوانندة کتاب درسی کمک کند. در این باره کتب متعدد تاریخی نگاشته شده اما در این پژوهش کوشش شده است تا خلاصه‌ای از شخصیت‌های مهم این تاریخ، که به کتب درسی مربوط می‌شوند در یک جا آورده شود. شخصیت‌، یکی از عناصر ادبیات داستانی است اما از آنجا که بیهقی برای توصیف شخصیت‌ها در این کتاب شیوه‌ای منحصر به فرد و ظریف دارد، به گونه‌ای که چنین چیزی در کتب دیگر تاریخی معمول نیست، کار او به داستان نویسان چیره‌دست شبیه است، که برای پی بردن به هنر بیهقی، لازم است در این باره دقت بیشتری شود.
 
شخصیت در تاریخ بیهقی
تاریخ مسعودی یا تاریخ بیهقی اثر بسیار گران‌سنگ ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، دبیر و تاریخ‌نگار چیره‌دست است. زبان شیرین و دلنشین او در توصیف گفتار و کردار شخصیت‌ها ما را به خود جذب می‌کند؛ زیرا‌«وی تاریخ مفصل خود را در عین حقیقت پژوهی و نمایش حقایق به صورت رمانی بسیار گیرا و دلچسب نگاشته است. به طوری که وقتی کسی هر قسمت از آن را می‌خواند، مثل آن است که داستانی را از نظر می‌گذراند و میل ندارد تا آن را به پایان نرسانده از دست بنهد» (یادنامة بیهقی، 802:1374) شیوة نویسنده در این کتاب منحصر به فرد است. او با قلم مؤثر خود جان خواننده را می‌نوازد.
اکنون بیان می‌شود که شخصیت چیست و بیهقی چگونه افراد نقش‌آفرین در جریانات و وقایع را در نظر ما مجسم می‌کند و مانند تابلویی زنده از پیش دیدگانمان می‌گذراند.
«شخصیت در اثر روایتی و نمایشی فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل او و آنچه می‌گوید و می‌کند، وجود داشته باشد» (میرصادقی، 84:1376) و «موفقیت در ارائة صریح شخصیت‌ها، بسته به خصوصیات شخص راوی یا ویژگی‌های نویسنده دانای کل است» (همان، 87)
«هر انسانی دو جنبه دارد؛ جنبه‌ای که مناسب تاریخ است و جنبة دیگری که مناسب آثار داستانی است. آنچه در آدمی مشهود و قابل رؤیت است، یعنی کلیة اعمال و آن بخش از زندگی معنوی‌اش که بتوان از اعمالش نتیجه گرفت، در قلمرو تاریخ جای می‌گیرد». (فورستر، 61:1352)
بازیگران داستان معمولاً انسان‌اند و اگر حیوانات در داستان‌ها آمده‌اند، نماد انسان‌ها و افراد جامعه هستند. از این روست که نویسنده با مهارت‌ به بیان حالات و کردار آن‌ها می‌پردازد.
«چون رمان‌نویس هم انسان است، لذا بین او و موضوع کارش خویشی و قرابت و شباهتی است که در بسیاری از سایر اشکال هنری نیست. تاریخ نویس هم چنین قرابتی با موضوع کار خود دارد... هر چند که این نزدیکی چندان صمیمانه نیست». (فورستر، 58:1352)
«تاریخ نویس با اعمال کار دارد و نیز خصوصیات و خصال اشخاص، آن هم تا جایی که از کردارشان استنباط می‌کند. او نیز مانند رمان‌نویس به خصوصیات و صفات اشخاص علاقه‌مند است اما فقط وقتی از وجود این خصال آگاه می‌شود که بر سطح ظاهر پدیدار شوند» (همان، 60)
بیهقی دبیر، تاریخ نویس است. اما از آنجا که خود وی نیز یکی از شخصیت‌های تاریخ است، اغلب با افراد تاریخ زمان گونة خود می‌نشیند و بر می‌خیزد و چون دیگر تاریخ‌نگاران نیست که در زمانی دورتر، از کردار تاریخ سازان نتیجه بگیرد یا به حدس و گمان دست یازد. وی با شناختی که از افراد تاریخش دارد می‌داند که هر کدام در برابر یک پیشامد چه موضعی خواهد گرفت و چه رفتاری از او آشکار خواهد شد.
«داستان وقتی جذاب است که نویسنده، اشخاص واقعه را خوب بشناسد و هر یک از ایشان مطابق سرشت و منش خود در صحنة ماجرا به حرکت و رفتار در آید و در نتیجة برخورد آن‌ها با یکدیگر، حوادث و کشمکش‌ها وقوع یابد. بیهقی نه تنها اشخاص داستان و سجایا و خصائل آنان را خوب به جا می‌آورد، بلکه خواننده را نیز از احوال و افکار آن‌ها با خبر می‌گرداند.» (همان، 60)
«در تاریخ بیهقی با افرادی روبه‌رو می‌شویم که آن‌ها را به مدد نکته یابی وحسن بیان او به تدریج می‌شناسیم و به همان ترتیب که کتاب پیش می‌رود، از خلال سطور آن با روحیات و کردار هر یک آشنا می‌شویم. درست مانند داستان یا نمایشی که قهرمانان بسته به اهمیت نقشی که دارند، در ذهن ما جان می‌گیرند و کم‌کم با آن‌ها زندگی می‌کنیم. اوصاف بیهقی تنها از اخلاق و منش اشخاص نیست بلکه می‌توانیم لباس و وضع ظاهری و طرز رفتار آن‌ها را نیز در هر جا پیش چشم آوریم.» (یادنامة بیهقی، 805:1374)
بیهقی برخوردهای اشخاص تاریخ و حرکات معقول و نامعقول آن‌ها را به گونه‌ای زیبا بیان می‌کند. ما را به خوبی با افراد آشنا می‌کند و درون و برون آن‌ها را می‌نمایاند. از رفتار رجال،‌ گفت و گو‌های اشخاص و سایر توصیفاتی که برای آن‌ها آورده است، به زیبایی اثر او و باریک‌بینی و هنرمندی‌اش پی می‌بریم. او سروران و خدمتکاران، افراد دست اول، دوم، آخر، اصلی، آرایشی، ضعیف و قوی را در ترکیب کلمات و جملات زیبایی به ما می‌شناساند. مانند شرح حال کسانی چون سلطان مسعود، حسنک وزیر،‌آلتونتاش، اریارق غازی، حسن میمندی و ده‌ها شخصیت دیگر. عظمت و ابهت امیر مسعود را با تکرار اینکه او در همة کارها آیت است و بیان سایر بزرگی‌ها، قابلیت و معایب او یا دون‌پایه بودن چاکری از خواص حسن میمندی وزیر را که به دستور حصیری «قفایی چند سخت قوی» خورده و مانند این بیان زیبا که «مرد بر ایستاد و نیافت در خود فروگذاشتی، چه چاکران بیستگانی خوار را خود عادت آن است که چنین کارها بالا دهند و از عاقبت نیندیشند... آمد تازان تا نزدیک خواجه احمد و حال باز گفت به ده پانزده زیادت و سر و روی کوفته و قبای پاره بنمود». (همان، 210)
تاریخ بیهقی حال و هوایی خاص خود دارد که این کتاب را از سایرین متمایز می‌گرداند و می‌تواند الگویی شایسته برای دیگر نویسندگان باشد و ماندگاری و تازگی همیشگی آن گواه صادقی برای این سخن است. فضای کلی حاکم در روابط اشخاص این تاریخ بر بی اعتمادی و بدبینی افراد نسبت به یکدیگر و مقصر نمایاندن همدیگر بنا شده است. هر کس به نوعی با خوف و رجا در صدد تثبیت موقعیت خود و تأمین منافع فردی است؛ از سلطان گرفته تا زیر دستان و چاکران، و هر آن ممکن است یکی از گردونه خارج شود پس، همه باید چهار چشمی مواظب اوضاع و احوال اطراف خود باشند و در صورت امکان مشرفانی داشته باشند تا به موقع خبر تصمیمی شاهانه یا اجرای حکمی خصمانه را برای وی بیاورند و اگر فرصتی باقی باشد، مظنون شفیعی برانگیزد یا گریز گاهی بیابد و از مهلکه به در رود این است.
 یک زندگی درباری و مجموعه‌ای که در آن همیشه عده‌ای چون حسنک وزیر، اریارق، غازی، علی قریب، و بسیاری دیگر گاهی بر گاه‌اند و گاهی در چاه. عده‌ای آماده تا رسن در پای کسی کرده و بکشند و یا در گلویی انداخته و به دار آویزندو خبه سازند و مشتی رند آماده در گوشه‌ای نشسته که سیم بستانند و سنگ دهند یا دبیری در دیوان نشسته و فرمان شاهی را در ملطفه‌ای یا معمایی به بریدی داده تا شخصی را فرو گیرند و زندگی‌اش را مصادره کنند و عمال و والیانی که ضعفا را مستاصل و خزانة حضرت امیر را معمور و بازار تملق و مدح را داغ گردانند و امیری مست بادة ناب مدام در جمع مطربان و مسخرگان درباری زبان به اوامر و نواهی بی ‌سر و ته بگشاید و بالاخره، دبیری حاذق چون بیهقی که با دیدی نافذ و ظرافت و زیبایی خاص این وقایع را ثبت کند و به یادگار گذارد. 
شخصیت سلطان مسعود
تاریخ بیهقی، در واقع تاریخ مسعودی است و اگر بنا باشد به طور مفصل و عمیق به چند و چونی این شخص بپردازیم خود مجالی فراخ‌تر از این مقاله می‌خواهد. بیهقی دبیر به بیان ویژگی‌های مسعود غزنوی در لباس تمجید همت گماشته است اما خواننده، با تعمق موارد ناپسند در رفتار و کردار او را می‌یابد.
 
1. رابطة مسعود و سلطان محمود:
در زمان کودکی مسعود، وقتی که محمود وی را به اتفاق برادرش محمد به جد و جدة عبدالغفار می‌سپرد تا آنان را تربیت نمایند، رابطة خوبی با همدیگر داشته‌اند اما پس از آن، بعضی از کارهای مسعود در نوجوانی و جوانی مانند آوردن مطربان به خانه، پدر را وا می‌دارد تا مشرفاتی بر او بگمارد و انفاس او را در نهان بشمرد و همین مشرفان بودند که محمود را از خیشخانه مطلع کردند و در تمام ایامی که مسعود از پدر دور بود، «پیوسته او را به نامه‌ها مالیدی و پندها می‌دادی» (یادنامة بیهقی، 545:1374). ابتدا محمود وی را ولیعهد خویش کرد و همه از جمله مسعود، را سوگند داده بود که پس از مرگ پدر فرمانبردار مسعود باشند ولی حاسدان کار خود را می‌کنند تا کار به آنجا می‌کشد که با‌ آن که نام ولیعهدی بر او بوده است پدر وی را به مولتان می‌فرستد و از مقابل به محمد مهربانی می‌کند و سرانجام بی‌گناهی مسعود ثابت می‌شود و محمود اقرار می‌کند که بر فرزندش ستم روا داشته است. (بیهقی، 263:1378) اما دوباره حاسدان تضریب می‌کنند و پدر نیز کار‌های محمد را به رخ مسعود می‌کشد و هر روز پیام‌های با عتاب به مسعود می‌فرستد. سلطان محمود در نامه به حضرت خلافت نیز نام محمد را بر مسعود مقدم می‌دارد. (یادنامة بیهقی، 546:1374)
اختلاف پدر و پسر به جایی می‌رسد که چون محمود و مسعود از گرگان به سوی ری حرکت می‌کنند، پدر در اندیشة بازداشت اوست اما به واسطة مشرفانی که مسعود در سپاه پدر داشته است،‌ این کار میسر نمی‌شود. مسعود در این جریان به همراهان خود اجازة هیچ‌گونه تعرضی به اطرافیان پدر نمی‌دهد ولی آمادگی خود را حفظ می‌کند. (همان، 138)
او علت بی‌مهری پدر را چنین باز می‌گوید که در آخر عمر لختی مزاج وی بگشت و سستی بر اصالت رای بزرگ وی غلبه کرد از طرف پدر به او بی مهری نشده است، بلکه پادشاهان وجود جانشین خود را تحمل نمی‌کنند (یادنامة بیهقی، 546:1374). رفتار مسعود در تمام موارد نسبت به پدر توأم با احترام است؛ علاوه بر این هنگامی که مسعود پس از مرگ پدر به غزنین وارد می‌شود، با آن که روابطشان پیش از مرگ تیره بوده است بعد از گذشت دو سه روز، نخست به زیارت تربت پدر می‌رود (بیهقی، 547:1378) 
2. ورزش، تفریح و زورمندی مسعود: 
در این زمینه بیهقی می‌گوید که به گونه‌های مختلف به تمرین کشتی، شکار و... می‌پرداخته است. در جایی می‌گوید: «چندان رنج دید که جز سنگ خاره و به مثل آن طاقت ندارد» (بیهقی، 176:1378). 
3.معتقدات دینی مسعود:
از تاریخ بیهقی در می‌یابیم که وی در این زمینه جز اجرای پاره‌ای از آداب و سنن مذهبی آن هم در حد فهم و درک مردم عامی به چیزی معتقد نبوده است و انجام دادن آن فرایض و به خود گرفتن آن چهرة مذهبی هم با اعمال و رفتار دیگر او در زندگی متناقض می‌نماید.
 بارها به نماز گزاری او در مصلی اشاره شده است. برای نمونه به دو جریان مرتبط با این عنوان اشاره می‌شود:
در هنگام حرکت به هندوستان برای «غزو هانسی» امیر چهارده روز بیمار می‌شود و عجبیب است که این امیر شراب‌خوار ناگهان امر به معروف و نهی از منکر می کند: «فرمود تا هر شرابی که در شرابخانه برداشته بودند، در رود جیلم ریختند و الات ملاهی وی بشکستند و هیچ کس را زهرة آن نبودی که شراب آشکارا خوردی که جنباشیان و محتسبان گماشته بود و این کار را سخت گرفته» (همان، 754).
وی پس از این که قلعه، هانسی را می‌گشاید، شراب‌خواری را از سر می‌گیرد. بیهقی می‌گوید: «و نشاط وشراب رفت سخت بسزا،‌که از توبة جیلم تا این روز نخورده بود» (بیهقی، 757:1378). او نیز مانند عوام فقط به هنگام مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها به خدا پناه می‌برد و به دین می‌اندیشد مانند آن است که در رود هیرمند در آستانة غرق شدن قرار می‌گیرد و بالاخره از مهلکه نجات می‌یابد،‌ چنین عمل می‌کند: «و مثال داد تا هزار هزار درم به غزنین و دو هزار بار هزار درم به دیگر ممالک به مستحقان و درویشان دهند شکر این نعمت را» (همان،730). 
4. آگاهی مسعود از شعر و ادب و سخنوری:
«از پادشاهان این خاندان- رضی‌الله عنه- ندیدم که کسی پارسی چنان خواندی و نبشتی» (همان، 444).
«چون این پادشاه در سخن آمدی جهانیان بایستی در نظاره بودندی که در پاشیدی و شکر شکستی» (همان، 421).
روزی امیر از شکار شیر باز می‌گردد و بوسهل زوزنی چند بیت شعر در مدح او می‌سراید و آن را در مجلس می‌خواند. بیهقی می‌گوید امیر را از این اشعار سخت ‌خوش آمد. این قرینه‌ای است قوی برای وی در شعر و ادب عربی دست داشته است یا وقتی که بونصر مشکان نامة خلیفه القادر بالله را به عربی می‌خواند، امیر خطاب به وی می‌گوید: «ترجمه‌اش را بخوان تا همگان را مقرر گردد. بخواند به پارسی...» (همان، 441) 
5. مال دوستی مسعود:
شواهد فراوانی برای این صفت در وجود مسعود در تاریخ بیهقی دیده می‌شود که به پاره‌ای از آن‌ها اشاره می‌کنیم.
الف- تأیید نظر بوسهل زوزنی در باز پس گرفتن «مال بیعتی وصلت‌ها» که امیر محمد به اطرافیان داده بود و بالاخره اجرای ناموفق این کار؛
ب- دستور به آوردن زر، نقد وجامه به خزانه پس از بازداشت محمد؛
پ- تحریک شدن به وسیلة عراقی دبیر که «امل هزار هزار مرد است. اگر از هر مردی دیناری ستده‌اید، هزار هزار دینار باشد، جامه و زر نیز به دست آید و این همه به سه چهار ماه راست شود» (همان، 684) و دستور امیر به گرفتن اموال فراوان واز آملیان؛
ت- گرفتن اموال، اسباب و ضیاع حسنک وزیر.
6. ایجاد جو بی‌اعتمادی توسط مسعود:
مسعود با گماشتن مشرفان و جاسوسان بر افراد مختلف اعتماد همه را نسبت به خود سلب کرده است که نمونة بارز آن را در بی اعتمادی التونتاش به او و فرار شبانه (همان، 71) و توقیف اریارق و غازی، به نحوی که ایشان هیچ سوء ظنی نسبت به امیر پیدا نمی‌کنند می‌توان دید (همان،273). او از شگردهای خاص در تزویر و عوام‌فریبی نیز استفاده می‌کند، مانند: بیرون رفتن از شهر به هنگام صدور قتل حسنک یا رفتن به شکار بیست روزه پس از صدور دستور گرفتن اموال صلتی که محمد به اطرافیانش داده بود و وانمود کردن که این اعمال در هنگام غیبت وی انجام شده است یا علاوه بر این‌ها از ویژگی‌های مسعود در تاریخ بیهقی به باده نوشی و خوش‌گذرانی، شناخت وی از هندسه و مهندسی، هنر او در لشکرکشی، پرکاری، زیرکی و... اشاره‌هایی شده است که به نظر می‌آید با توجه به سخن آخر در مورد او، که در پی می‌آید، پرداختن به همة آن‌ها ضرورتی ندارد. 
سخن آخر در بارة مسعود
این پادشاه کسی است که پس از رسیدن به قدرت ویژگی‌های منفی او بیشتر است و در طول حکومت نه ساله، خود به واسطة جو بی‌اعتمادی که از روزهای نخست پادشاهی‌اش به وجود آورد. اکثر کارگزاران و نزدیکان خود به ویژه پدریان، را فرو گرفت یا به چوبة دار سپرد.
هر جا که تصمیمی نسبتاً عاقلانه از وی دیده می‌شود، آن تصمیم ارتباط زیادی با پایه‌های حکومت وی دارد و ردپای مصالح شخصی در آن دیده می‌شود. اگر رحم و شفقتی؛ نسبت به افرادی محدود یا کسانی است که دخالت زیادی در کار او ندارند و این رحم و شفقت نوعی تبلیغ عوامانه به حساب می‌آید. بیهقی در مورد ترحم وی به بیست تن از فراشان مقصر در غزنین می‌گوید: «این غایت حلیمی و کریمی باشد. چه نیکوست العفو عندالقدره» (همان، 182) اما عفو او هیچ گاه شامل کسانی چون حسنک وزیر نمی‌گردد که بی‌رحمانه به چوبة دار سپرده می‌شود. اگر سعی در اجرای عدالت دارد، نیز به شیوة ظالمانه‌ی خاص خود عمل می‌کند؛‌ مثلا مولا زاده‌ای را برای گرفتن یک گوسفند از کسی «فرمود تا از دروازه‌ی گرگان بیاویختند» و «منادی کردند که هر کس به رعایای این نواحی ستم کند، سزای او این باشد و بدین سبب حشمتی بزرگ افتاد و راعی رعیت را بدین و مانند این نگاه تواند داشت» (همان، 673).
بیهقی در جایی دیگر به گونه‌ای زیبا خشونت رفتار او را در عدم رعایت حقوق رعایا بیان می‌کند. وقتی آملیان نتوانستند دینار و اجناسی را که مسعود طلب کرده بود تهیه نمایند، لشکر وی روان شد و «آتش در شهر زدند و هر چه می‌کردند و هر که را خواستند می‌گرفتند و قیامت را مانست... و بدنامی‌یی سخت بزرگ حاصل شد» (همان، 686).
او پادشاهی مستبد است و در روزهایی که ترکمانان در اندیشة حملات سخت بر خراسان بودند وی در فکر غزو و گشودن قلعة هانسی در هندوستان بود و نصایح وزیر و اطرافیان را نمی‌شنود و می‌گفت: «مرا مقرر است دوستداری و مناصحت شما و این نذر است که در گردن من آمده است و به تن خویش راست خواهم کرد» (همان، 754).
بیهقی در سطوری بعد از این از قول وزیر و دیگر قوم می‌گوید: «این خداوند را استبدادی است از حد و اندازه گذشته» (همان، 755). مسعود برای محکم کردن پایه‌های حکومتش به کارهایی دست می‌زند که این اعمال نشانة خامی او در حکومت‌داری است، مانند: تأیید نظر بوسهل زوزنی و طراحی توطئة قتل التونتاش خوارزمشاه که به گفتة بونصر مشکان «مردی بس بخرد و خویشتن‌دار است» (همان، 460) البته توطئه به ناکامی و رسوایی می‌انجامد و یا گوش دادن و عمل کردن به نظر عراقی دبیر و رفتن به گرگان و طبرستان و پشیمانی بعد از آن (همان، 668). مسعود بذل و بخشش‌های بی حساب و کتاب دارد؛ مانند: دادن دینارهای فراوان به شاعران، مطربان و مسخرگان درباری. امیر شاعرانی را که بیگانه‌تر بودند، بیست‌هزار درم فرمود و علوی زینبی را پنجاه هزار درم بر پیلی به خانة او بردند و عنصری را هزار دینار دادند و مطربان و مسخرگان را سی‌هزار درم (همان،423).
برای دیدن نمونه‌های دیگر در این زمینه به تاریخ بیهقی 1378: 423، 179، 181، 180، 442 و 445 رجوع کنید.
این بود مختصری از احوال، روحیات و ویژگی‌های مسعود غزنوی و نمونه‌ای از استبداد پادشاهان و به گفتة بیهقی «ملوک هر چه خواهند، گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد به هیچ حال» (تاریخ بیهقی، 1378:416).
شخصیت حسن میمندی
«ابوالقاسم احمدبن حسن میمندی، شمس الکفاه، (متوفی محرم 424) وزیر معروف غزنویان، که این مقام را در سلطنت محمود و مسعود در دو نوبت به مدت چهارده سال عهده دار بود. با توجه به حسن تدبیر و هوشمندی و شخصیت میمندی و نیز کامیابی وی در مملکت داری باید او را از رجال و سیاست‌پیشگان مهم آن روزگار به شمار آورد.» (یوسفی، 1387: 35). «پدر احمد میمندی، حسن نام داشت و در دورة سبکتگین غزنوی، عامل بست بود اما حاسدان او را به خیانت در اموال متهم کردند و به دستور سبکتگین کشته شد. محمدبن عبدالجبار عتبی... می‌گوید: «بعد که سبکتگین حقیقت را کشف کرد، پشیمان شد اما سودی نداشت.» (همان، 35)
شرح حال نویسان میمندی، معلومات وی و نیز مهارتش را در دبیری و ادارة امور مالی مملکت و کفایتش را در وزارت ستوده و از سخاوتمندی‌اش یاد کرده‌اند. در آن عصر معمولاً وزیران تجربة کافی در دبیری می‌اندوخته‌اند و چنین سابقه‌ای در کارشان بسیار لازم و مفید بوده است. میمندی فقط دبیری ماهر و توانا نبود بلکه در ادب نیز دست داشت؛ چنانکه توقیعاتش مشهور بود. نظامی عروضی مطالعه توقیعات میمندی را در ردیف ترسل صاحب ابن‌عباد، مقامات بدیع‌الزمان همدانی و حمید‌الدین بلخی و به عنوان سرمشق ترسل به دبیران سفارش می‌کند. بیهقی در اقامة رسم تعزیت القادر بالله خلیفة عباسی با حضور رسول خلیفه در دربار مسعود غزنوی می‌نویسد که «خواجة بزرگ(میمندی) فصلی سخن بگفت به تازی سخت نیکو در این معنی» (همان، 54)
«بی سبب نبود که وقتی محمود بر میمندی خشم گرفته بود، ارسلان جاذب در خراسان به بونصر مشکان می‌نوشت؛ چنین مرد زود به زود به دست نیاید» (همان، 38)
«فرخی سیستانی، شاعر دورة محمود و مسعود غزنوی میمندی را با صاحب ابن‌عباد مقایسه کرده است» (همان، 36).
میمندی در زمان سلطنت محمود شغل‌های فراوانی داشته است؛ از آن جمله «صاحب دیوان رسایل سلطان محمود در زمان سپهسالاری او بر خراسان در هنگام پادشاهی امیر نوح‌ابن منصور سامانی. وی به سبب کفایت در دستگاه محمود ترقی کرد. همچنین شغل‌هایی نظیر مستوفی الممالکی، عهده داری دیوان عرض، عامل بست و رخج داشت که همة این‌ها در زمان وزارت اسفراینی وزیر محمود اتفاق افتاد. پس از عزل اسفراینی، میمندی به وزارت رسید و پیش از این، دیوان عرض داشت. میمندی به عنوان وزیری هوشمند و مدیری خردمند در زمان محمود شناخته بوده است و به خاطر جمع‌آوری عواید مملکت و سیاستش با ملوک اطراف به مدت دوازده سال وزیر بود» (همان، 38) وی با وزیر قبل از خود (اسفراینی) اختلاف عقیده داشت. «فضل‌ابن احمد اسفراینی ایران‌دوست بود و زبان رسمی و دیوان را به فارسی ترجمه کرد. احمدبن حسن میمندی بر جای او نشست میمندی با آنکه مورخان به شایستگی و کاردانی و شاعر‌نوازی ستوده‌اند، توجه لازم را به زبان و فرهنگ ایرانی نداشت و همة علاقه‌اش به زبان عربی بود و دلیل روشنش این بود که دیوان را از فارسی به تازی برگرداند» (امین ریاحی، 94،95:1372).
محمود قبول داشت که میمندی «مردی است سخت‌ کار دیده و کافی و کارآزموده در کار [مملکت] راندن او را بی دردسر می‌دارد» اما در عین حال معتقد بود که چون در کودکی با وی بزرگ شده و احوال و عادات او را می‌داند، حشمت‌ها از میان رفته و محمود به چشمش سبک می‌نماید و به فرمان‌های او اعتراض می‌کند بعلاوه، دراز دست است و مال زیاد به سود خویش می‌ستاند. محمود وی را معذول کرد و اموالش را مصادره کرد و سرانجام وی را به قلعة کالنجر در جنوب کشمیر فرستادند و به زندانش کردند. دشمنان برای کشتن او کوشیدند اما محمود دستور داده بود که جان وی آسیبی نرسد. در هر حال، میمندی از کشته شدن جان بدر برد و مدت شش سال- یعنی بقیة سلطنت محمود و دوران کوتاه سلطنت محمد را در زندان بماند» (یوسفی، 41،42:1387) مسعود میمندی را از زندان آزاد کرد و توانست در سه سال باقیماندة زندگی وزیر از وی مشورت بگیرد» (باسورث، 24:1378) پس از آزادی، وی از پذیرفتن وزارت خودداری کرد اما با پیغامهای مکرر مسعود و سپس با رد و بدل شدن موازعه‌ای بین آنها، وزارت را پذیرفت. «انتصاب میمندی به وزارت در دربار غزنه تأثیر عمیقی بر جا نهاد؛ زیرا وی مردی سیاست‌پیشه و، مجرب و نامور بود. هوشمندی و احتیاط میمندی از همان روزهای نخستین وزارتش آشکار است؛ مثلاً وی همة هدیه‌ها و نثارها را که بزرگان به مناسبت منصب جدید به خانه او آوردند، به نزد مسعود فرستاد؛ اگر چه در آن وقت تهیدست بود» (یوسفی، 45:1387)
خواجه احمدحسن از پذیرش وزارت امتناع می‌کند و شاید یکی از دلایل آن وجد اشخاص حیله‌گر دربار، چون بوسهل زوزنی است و خواجه پیشنهاد می‌دهد تا او (زوزنی) وزیر شود. خواجه پس از پذیرفتن بوسهل و بونصر مشکان را به عنوان به معتمد در روابط خود و سلطان انتخاب می‌کند. زوزنی از کار او- همراهی بونصر با او در کارها- آشفته می‌شود و خبر این نگرانی را بوثصر به میمندی می‌رساند و خواجه در پاسخ او می‌گوید: «خواستم تا مردی مسلمان باشد در میان کار من که دروغ نگوید و سخن تحریف نکند و داند که چه باید کرد... این کشخانک [زوزنی] و دیگران چنان می‌پندارند که اگر من این شغل پیش گیرم، ایشان این وزیری را پوشیده برود. نخست گردن او فگار کنم تا جان و جگر می‌بکند و دست از وزارت بکشد و دیگران همچنین» (بیهقی، 202:1378) پس از اینکه قرارداد بین سلطان و احمد حسن رد و بدل می‌شود، بیهقی می‌گوید : «و مقرر گشت همگان را که کار وزارت قرار گرفت و هزاهز در دل‌ها افتاد که نه خرد مردی برکار شد.» (همان، 203)
بیهقی در جایی دیگر، خواجه احمد را «گرگ پیر» می‌نامد (همان، 277).
«در این دوره از وزارت میمندی که گزارش آن در تاریخ بیهقی ثبت شده است، برخی از جنبه‌های مثبت و خصایل خوب وی شناخته می‌شود؛ مثلاً رفتار دوستانه و احترام آمیزش با حسنک در دیوان و در حضور همگان در خور تجربه است. وی در کشتن حسنک با مسعود موافقت نداشت. حتی او را از این کار بر حذر می‌داشت و سعی کرد در باب او شفاعت کند و وزیر محبوس را از مرگ برهاند اما توفیق نیافت» (یوسفی، 46:1387).
میمندی با زیرکی و مقدماتی خاص وزارت را پذیرفت. مسعود به او قول داد با او همکاری کند و کم‌کم به فراخور اوضاع از افرادی که از آنها کدورتی در دل داشت انتقام‌جویی کرد. بوسهل زوزنی که سودای وزارت در سر داشت، زیر دست خود و به شغل عرض نشاند و بر او سیطره یافت. از بوبکر حصیری و پسرش انتقام گرفت و توهین به یکی از غلامان خود را فرصتی مناسب برای این کار دانست. «بهانه می‌جست بر حصیری تا وی را بمالد که وقت نیک است و امیر به هیچ حال جانب وی را که خلعت وزارت داده، امروز به حصیری بندهد و چون خاک یافت مراغه دانست کرد» (بیهقی، 210:1378). وی هدفش خار کردن حصیری بود که به این هدف می‌رسد تا جایی که وی و پسرش از خواجه عذر خواهی کردند و دست او را بوسیدند (همان، 219). بیهقی در جایی دیگر از قول بونصر مشکان می‌گوید: «این خواجه در کار آمد. بلیغ انتقام خواهد کشید و قوم را فرو خورد» (تاریخ بیهقی، 217:1378). دیگر، گماشتن ابوالفتح بستی به ستوربانی است. بونصر شفیع او شد و خواجه نیز او را عفو کرد. «بخواندند و با آن جامة خلق گونه پیش آمد و زمین بوسه داد و بایستاد. خواجه گفت: از ژاژ خاییدن توبه کردی؟ گفت: ای خداوند، مشک و ستورگاه مرا به توبه در آور» (همان، 217).
میمندی در 25 محرم سال 424 در هرات در گذشت و به گزارش بیهقی «خواجه احمد پس از حرکت رایت عالی [حرکت مسعود به سوی نیشابور] به یک هفته گذشت. پس از آنکه عمال بیازرد» (همان، 501). امیر پس از شنیدن خبر مرگ وی گفت: «دریغ احمد یگانه روزگار و چنو کم یافت می‌شود و بسیار تأسف خورد و توجع نمود» (همان، 501). بیهقی نیز در پایان می‌گوید: «به مرگ این محتشم، شهامت و دیانت و کفایت و بزرگی بمرد.» (همان، 501)
شخصیت بوسهل زوزنی
زوزنی در اواخر ربع سوم قرن سوم یا اواسط نیمه دوم قرن چهارم به دنیا آمد و در میان سال‌های 440 تا 450 از دنیا رفت (یوسفی، 87:1387).
در روزگار سلطنت محمود غزنوی در ایامی که بوسهل زوزنی معاشی محدود داشت، به خدمت و تأدیب فرزندان احمد حسن میمندی وزیر پرداخت و از او نیکویی‌ها دید. همین سابقه موجب شد که بعدها در آغاز سلطنت مسعود، هنگام آزادی حسن میمندی و آوردن او از کشمیر به بلخ، محبت خواجه را به عنوانی جبران کرد. (همان، 88).
زمانی که «محمود غزنوی ولایت هرات را به پسرش امیر مسعود داد، بوسهل را نیز کدخدایی ری داد. زوزنی در خدمت مسعود ترقی کرد و از دیگر خدمتکاران محتشم‌تر بود اما با مردم بد رفتاری می‌کرد. تا آنجا که بر او حسد بردند و به قرمطی بودن متهمش کردند و بر ضد او محضر و شهادت نامه نوشتند. بعد، در اثر همین اتهام او را به غزنین بردند و چندی محبوس بود اما ابوالفضل بیهقی که سیزده چهارده سال او را در مستی و هوشیاری می‌دیده، این تهمت را در مورد او قبول ندارد» (بیهقی، 88:1378).
زوزنی حدس می‌زد که مسعود جانشین محمود خواهد شد. به همین خاطر بر تخت نشاندن امیر محمد از غزنین گریخت؛ یا از ترس پادشاه جوان (محمد) یا به هواداری مخدوم خویش، و در راه وقتی که مسعود از ری برای نشستن به سمت خراسان می‌آمد، به او پیوست و مورد توجه وزیر قرار گرفت و به گفتة بیهقی «شبه وزیری» شد «سخن امیر همه با او می‌بود... و مثال در هر باب او می‌داد و حشمتش زیادت می‌شد» (همان، 22) مسعود از نظرات برخی از وزرایش، به شرط آنکه دست‌پروردة او بودند، پیروی می‌کرد؛ زیرا در این صورت می‌توانست مطمئن باشد عقید‌ه‌ای که آنان ابراز می‌کنند، موافق و مطلوب اوست. این مطلب دلیل نفوذ بوسهل زوزنی عارض را در اوایل پادشاهی مسعود روشن می‌سازد. بیهقی بوسهل را روح شریری می‌داند که در بیشتر ایام پادشاهی سلطان مسعود ملازم او بود. و هم او بود که سلطان را برانگیخت تا حسنک، وزیر سابق پدر را به بهانة همفکری با اسماعیلیان محاکمه و اعدام کند. (همان، 58).
بیهقی در داستان بردار کردن حسنک وزیر، بوسهل را این گونه معرفی می‌کند 1- متظاهر و لاف زن، 2- دارای شرارت زعارت طبع، 3- امامزاده، محتشم، فاضل و ادیب، 4- فرصت طلب و سخن‌چین، 5- یگانه روزگار در شعر و لغت و ادب (همان، 177،226،421،160). خواجه حسن میمندی در ماجرای به وزارت نشستن خود، بوسهل را فردی غیرقابل اعتماد و نامسلمان (در معنای غیرمقید در مسائل شرعی)، دروغ‌گو و کسی که سخن را تحریف می‌کند، کسی که نمی‌داند چه باید بکند، کشخانک و فرصت طلب می‌نامد (همان، 202).
از کارهای مهم و جنجال‌ برانگیز بوسهل در زمان امارت مسعود، به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:
1- دشمنی با حسنک وزیر و تلاش برای او، 2- تتمیع سلطان به بازستاندن هفتاد هشتاد میلیون دینار بیت‌المال که محمد به اطرافیان خود بخشیده بود، 3- کوشش برای آلتونتاش خوارزمشاه.
در مورد اول بوسهل به هدف خود دست یافت. در مورد دوم کار او ناموافق بود و منجر به رسوایی و زشتی شد. در مورد سوم نیز ناموافق بود تا اینکه همین مسئله باعث برکناری و حبس او شد. بوسهل «از این بیم داشت که ممکن است آلتونتاش علیه مسعود با علی ‌بغرا خان هارون ملقب به علی تگین، پادشاه قراخانی بخارا و سمرقند، متحد شود» (باسورث، 1378: 59). مسئلة ناکامی بوسهل در طرح‌ریزی و اجرای توطئه‌ی قتل آلتونتاش بر امیر مسعود بسیار سخت آمد. «امیر بوسهل را بخوانده بود و به زبان بمالیده و سرکرده و گفته تا کی از این تدبیرهای خطای تو؟ اگر پس از این در پیش من جز در حدیث عرض نگویی، گویم گردنت را بزنند» (بیهقی، 1378: 461). در پی این واقعه، بوسهل زوزنی را به قهندز در غزنه محبوس کردند. «دست او از دیوان عرض کوتاه شد و مستغلات و دارایی او را در مرو، زوزن و نیشابور از کفش بیرون کردند» (باسورث، 1378: 95) بیهقی می‌گوید: «حدیث بوسهل تمام شد و خیرت بود که مرد نمی‌گذاشت که صلاحی پیدا آید» (بیهقی، 1378: 465)
پس از چندی مسعود، زوزنی را عفو کرد و اجازه داد که در شمار ندیمان او باشد اما با نیرنگی از او به ظهور رسید و در سال 425 هـ..ق با همدستی صاحب دیوان خراسان، سوری و دیگران در توطئة کشتن مظفر طاهر عامل و زعیم پوشنگ شرکت کرد و مورد عتاب سلطان قرار گرفت. از آن پس، بوسهل با همة سوابق، شغلی جز ندیمی ندارد (یوسفی، 1387: 92). بوسهل در سال 431 هـ .ق به صاحب دیوانی رسایل منصوب شد و خلعت پوشید. بیهقی که می‌دانست رئیس جدید او در همه چیز ضد بونصر مشکان و مردی است بدخو، از دبیری استعفا خواست اما مسعود نپذیرفت (همان، 92).
خاطرة تضریب‌ها و بدی‌های بوسهل، همیشه در ذهن امیر مسعود بود. پس از برکناری طاهر دبیر از کدخدایی ری، بونصر مشکان یکی از کسانی را که به امیر برای کدخدایی ری معرفی کرد، بوسهل زوزنی بود اما امیر گفت: «بوسهل زوزنی هیچ شغل را اندک و بسیار نشاید مگر تضریب و فساد وزیر و زبرکردن کارها را آن خیانت‌ها که وی کرد در باب خوارزمشاه و باب‌های دیگر بسنده نیست» (بیهقی، 1378: 616).
شخصیت حسنک وزیر
«از یکی از شاخه‌های جنبی خاندان میکالی ابوعلی حسن بن محمد معروف به حسنک به دنیا آمد که انجام زندگی وی در تاریخ بیهقی به تفصیل آمده است. پدر حسنک در سال‌های آخر دولت سامانی حافظ منافع محمود در نیشابور بود. با مرگ پدر، حسن جوان به خدمت محمود پیوست و سلطان او را به واسطة زیبایی و صراحت گفتارش نام خودمانی «حسنک» داد که تا پایان حیاتش بر او ماند.» (باسورث، 1378: 184).
«التفات دربار به او و سلطنت خانوادگی آنان که به ریاست شهر می‌رسیدند، سبب شد که او نیز مدتی رئیس نیشابور گردد» (همان، 184). حسنک در نیشابور اقدامات زیادی انجام داد که از آن جمله «سخت‌گیری نسبت به کرامیان و اخطار به کلیة پیروان مذاهب دیگر، که موقعیت مطلوب آنان منوط به فرمان‌برداری از مقامات غیرمذهبی خواهد بود و آنان نیز وی را تصدیق کردند.» (همان، 190). «بعدها هنگامی که حسنک در دربار غزنه مقیم شد، ابونصر منصوربن رامش را که خویشاوند نزدیک او بود، به نیابت از او شغل ریاست شهر را داشت... حسنک به واسطة تقربی که در نزد سلطان داشت، از برکناری میمندی از مقام وزارت در سال 415 قمری از نامزدهای جانشینی او بود و علی‌رغم جوانی و عدم تجربه در حکومت مرکزی به وزارت برگزیده شد. به گفتة بونصر مشکان، محمود خیلی زود از انتخاب حسنک به وزارت پشیمان شد اما او این منصب را تا پایان پادشاهی محمود حفظ کرد» (همان، 184).
امیر حسنک با آنکه از تخمة دهقانان بود، سلطان محمود او را به خود مقرب ساخته بود و تمام منابع قدیمه به این مطلب اشاره می‌کند» (برتلس، 1346: 110).
در بارة زندگی شخصی حسنک می‌توان گفت که وی پانصد یا ششصد غلام خاص داشت. (باسورث، ص186) و به گفتة او در تاریخ بیهقی «جهان خوردم و کارها راندم» (بیهقی،‌1378: 232) «حسنک پیش از انتساب به مقام وزارت به زیارت کعبه و اعتبات مقدس رفت و به واسطة ناآرامی و پر خطر بودن راه‌های نجد، از طریق فلسطین و سوریه-که قلمرو فاطمیان بود- بازگشت، و در راه، در محلی، بی‌احتیاطی کرد و خلعت الظاهر خلیفه فاطمی را قبول کرد و نیز پذیرفت که نامة مودت امیر خلیفه را به محمود برساند.» (همان،232)؛ در حالی که «امکان هر نوع مراوده میان غزنویان و فاطمیان، که دشمنان دولت بغداد بودند، زنگ خطری برای خلیفة عباسی بود. از این رو، خلیفه القادر حسنک را به قرمطی بودن و همفکری با اسماعیلیان متهم کرد. محمود این اتهام ار مضحک دانست و خلیفة بغداد را کهنه خرفی احمق خواند اما برای تسکین خاطر او، خلعت و طرایف را به بغداد فرستاد تا در آنجا سوزانده شود. حسنک همچنین الطافت سلطان را به خود حفظ کرد اما دراز دستی او را بی‌نظر گرفتند حقوق و احساسات دیگران بسیاری را با او دشمن کرد» (باسورث، 1378: 185).
پس از مرگ محمود که محمد به پادشاهی رسید، «حسنک به وزارت نرسید اما اعتبار خود را همچنان حفظ کرد» (همان، 238). پس از اینکه مسعود به پادشاهی رسید و محمد در بند شد، حال حسنک دیگرگون شد. «حسنک بیش از هر کس دیگر به خاطر رفتار اهانت‌آمیزی که با مسعود داشت، کینة او را بر خود تیز کرد وی مسعود را هنگامی که والی هرات بود به اتلاف ثروت هرات و بلخ متهم کرده بود و مشرفانی بر او گماشته بود» (همان، 238). همچنین «جانبداری او از محمد، که سر انجام محمود او را وارث تخت و تاج معرفی کرد، خاطر امیر مسعود را از او رنجیده کرد. از این رو که هنگامی که سلطنت کوتاه محمد برافتاد، حسنک در بست توقیف گردید. ابوسهل زوزنی محرم اسرار سلطان به واسطة رفتار اهانت آمیزی که حسنک در گذشته با او داشت، کینة او را در دل گرفته بود، بار دیگر نغمة قرمطی بودن او را ساز کرد» (بیهقی، 1378:229) و «تلقینات او با خواستة خود سلطان، که در صدد بود تا محمودیان یار رجال دولت سابق را براندازد، همساز گردید و عاقبت کار حسنک آشکار شد و سر انجام او را به سال 422 قمری در بلخ به دار آویخت» (باسورث، ص185) و تمام اموال حسنک توسط مسعود تصرف و توقیف شد (بیهقی، 1378: 232). حسنک که چنین مغضوب سلطان شد و به گفتة بیهقی، «عاقبت طهور و تعدی خود خود کشید» (همان، 227). یکی از شخصیت‌های عجیب تاریخ بیهقی است که حتی تا پای دار نیز هیچ شفیعی را برای نجات خود به درگاه مسعود غزنوی نفرستاد و وقتی مجلس حسابرسی و در واقع توقیف اموال او بر پا شد و بوسهل زوزنی وی را سگ قرمطی خطاب کرد، گفت: «سگ نداند که بوده است،‌خاندان من و آنچه مرا بوده از آلت و حشمت و نعمت جهانیان دانند. جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است. اگر امروز عجل رسیده است کس نتوانست بازداشت که بر دار کشند یا جز دار که بزرگ‌تر از حسین‌ علی نیم. این خواجه که مرا این می‌گوید مرا شعر گفته و بر در سرای من ایستاده است» (همان، 232). این صراحت گفتار او در مقابل کسی که مصمم به قتل اوست و همچنین سکوتش در این ماجرا او را به عنوان فردی مظلوم و دارای تبعی عالی به ما می‌شناساند. شاید بتوان گفت که یاد کرد او در انتهای کار خود از حسین بن علی(ع) نشان از شیعی بودن یا تمایلات او شیعی او دارد. در لحظاتی که برای او مسلم شده که بر دارش می‌کشند، از اینکه در گذشته در باره خواجه حسن میمندی در نزد محمود ژاژخایی می‌کرده است، عذر خواهی می‌کند و خواجه می‌گوید: «از من بحلی». پس از انواع استخفاف‌ها که او را به دوی سوی دار می‌برند، «هر کس همی گفتند شرم ندارید مرگ را که می‌بکشید [به دو] به دار برید؟ و خواست که شوری بزرگ به پا شود، سواران سوی عامه تاختند و آن شور بنشاندند.» (همان، 235) و «حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند و بر مرکبی که هرگز ننشته بود، بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسن‌ها فرود آورد و آواز دادند که سنگ دهید و هیچ کس دست به سنگ نمی‌برد و همه زار زار می‌گریستند خاصه نشابوریان» (همان، 235) از این عبارت اخیر می‌توان دریافت که حسنک در میان مردم، خصوصاً نیشابوریان، دارای محبوبیت و مقبولیت بوده است. «عتبی تأکید می‌ورزد که حسنک در وقتی که رئیس نیشابور بود، اقدامات خیرخواهانة بسیار زیادی انجام داد. از جمله دستور داد تا سربازها را بپوشانند و این نخست گام او از این نوع بود که تا آن زمان انجام شده بود. حسنک هزار دینار از جیب خود بر سر آن کار خرج کرد» (باسورث،1378: 186).
«سعید نفیسی حسنک را نمونه‌ای شعوبیه ایرانی و عضوی از خاندان ایرانی پاکزاد تصویر می‌کند که تا پایان مرگ مورد تعقیب و آزار خلافی عرب بود» (تاریخ غزنویان، 1378: 185) و «می‌توان پنداشت که فاطمیان به خاطر همان تبار بلند و نسب دهقانی حسنک جهد داشتند که وی را به سوی خود جلب نمایند» (همان، 168).
«حسنک از حامیان بزرگ ادب فارسی بود و شش قصیده از دیوان فرخی در مدح حسنک سروده شده است» (همان، 187).
 
منابع
 
1- ادوارد مورگان، جنبه‌های رمان، مترجم: ابراهیم یونسی، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1352.
2- باسورث، کلیفورد ادوارد، تاریخ غزنویان، مترجم: حسن انوشه، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1378
3- برتلس .آ.ی، ناصر خسرو و اسماعیلیان، مترجم: آرین پور، چاپ اول، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346.
4- بیهقی، محمد بن حسین؛ تاریخ بیهقی، شرح و توضیح خلیل خطیب رهبر، تهران، زریاب، 1378.
5- دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکده ادبیات، یادنامة ابوالفضل بیهقی، مجموعه سخنرانی‌های بزرگداشت بیهقی، چاپ دوم، مشهد، دانشگاه مشهد، 1374.
6- امین ریاحی، محمد؛ سرچشمه‌های فردوسی شناسی، چاپ اول، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1372.
7- میر صادقی، جمال؛ عناصر داستان، چاپ اول، تهران، سخن، 1376.
8- یوسفی، غلامحسین؛ کاغذ زر، چاپ اول، تهران، سخن، 1387.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۲۵
رضا حارث ابادی

«داستانوارگی  تاریخ بیهقی»به قلم دکتر سید احمد رضی ( دانشگاه گیلان )

تاریخ بیهقی را نمونه کامل بلاغت طبیعی زبان فارسی به شمار آورده اند. آنچه بیهقی را از سایرین متمایز کرده است دغدغه ی او برای تاثیر گذاری بر مخاطب است. راز زنده بودن، جذابیت و لذت بخشی تاریخ بیهقی را باید در این دغدغه جستجو کرد. مخاطب اندیشی وی موجب شده است تا برای ایجاد کشش از شگردهایی استفاده کند. وی ارتباطی صمیمانه با مخاطب برقرار می کند. مثلا در جای جای کتاب با فروتنی بابت دراز گویی اش عذر خواهی می کند. با لحنی احترام آمیز از افراد یاد و در باره آنان واقع بینانه و منصفانه داوری می کند. جایی که از صحت مطلبی مطمئن نیست با ذکر وَ الله اعلم بالصّواب خود را در کنار مخاطب قرار می دهد. 
منظور از داستانوارگی تاریخ بیهقی خیالی بودن آن نیست. بلکه وی برای خواندنی تر شدن کتابش شیوه هایی را به کار برده که داستان نویسان در داستانهای خود به کار می برند. تا جایی که به نظر آنوبانینی می توان کتاب او را به رمانی جذاب مانند کرد. در ادبیات معاصر با استفاده از بعضی اصول مکتبهای ادبی رئالیسم یا ناتورالیسم می توان حوادث واقعی تاریخی را درقالب رمانهای جذاب عرضه کرد.
عناصر داستانی در تاریخ بیهقی:
1-روایتگری(Narration): تاریخ نگاران و داستان نویسان هر دو با روایت سر و کار دارند و بخش مهمی از کشش این متنها به چگونگی روایت در آن ها بستگی دارد. روایت را توالی ملموس حوادثی که غیر تصادفی کنار هم آمده باشند تعریف کرده اند. در این تعریف منظور از غیر تصادفی بودن پذیرفتنی بودن اتفاقات است. بیهقی برای پذیرفتنی کردن روایتهایش از سه شیوه مستند استفاده می کند. 1-بخشی را خود شاهد بوده 2- بخش دیگری را از زبان راویانی که از نظر او قابل اعتماد و راستگویند نقل می کند. 3- از کتابهایی که خوانده نقل می کند. وی از روایت گذشته نگر استفاده می کند و فقط در یک مورد به روایت لحظه به لحظه می پردازد. وی در روایت خود از توالی خطی استفاده نمی کند بلکه به گزینش حوادث دست می زند و ساختاری هماهنگ و یکدست عرضه می کند.
2-زاویه دید (View Point): دید گاهی است که نویسنده برای روایت حوادث ماجراها انتخاب می کند. تاریخ بیهقی دارای زاویه دید متغیر (Shifting) و یا چندگانه (Multiple) است. به تعبیر دیگر همه ی انواع زاویه دید را دارد. ولی شیوه غالب دانای کل مفسر یا مداخله گر است. (Intrusive Omniscient) که در همه صحنه ها رفت و آمد می کند و اظهار نظر می کند. بنا به تحقیق آنوبانینی او در بسیاری موارد هم از دید دانای کل محدود (Limited Omniscient) و از زبان یکی از شخصیتها روایت می کند. وی گاه از زاویه دید نمایشی (Dramatic) یا عینی (Objective) نیز استفاده می کند. یعنی با روایت مکالمات، کردار و رفتار آنان را به خوانندگان می شناساند.
3- شخصیت پردازی (Characterization): بیهقی با نشان دادن ویژگیهای بیرونی و درونی شخصیتهایی مانند احمد حسن، بوسهل، بونصر مشکان، حسنک وزیر و... چهره ای زنده و ملموس از آنان برای خواننده به تصویر می کشدشخصیت اصلی یا مرکزی (Protagonist) بخش بر جا مانده تاریخ بیهقی مسعود است. شخصیت مخالف (Antagonist) او برادرش محمد است. شخصیتهای مقابل (Foil) که اطراف محمد گرد می آیند کسانی چون علی قریب، حسنک، امیر یوسف و... که پدریانند هستند. انواع کشمکش (Conflict) ها بین او و شخصیتهای مقابل هست. شخصیت پر تجربه و میانه روی مانند بونصر مشکان نیز برای ایجاد تعادل تلاش می کند که از جایگاه خاصی بر خوردار است.
شیوه های شخصیت پردازی: 1- شرح و توضیح مستقیم 2- از طریق اعمال آنان 3- ارائه درون شخصیتها بدون تعبیر و تفسیر.
شخصیتها اغلب ایستا (Static) هستند که در کل داستان شخصیت آنان تغییر نمی کند و شاید بونصر مشکان را با تسامح بتوان پویا (Dynamic) دانست که به تدریج خود را با شرایط تطبیق می دهد و به جز حسنک که می توان شخصیت نوعی به حسابش آورد بقیه صورت نوعی(Type) نیستند.
4- صحنه آرایی و فضا سازی: زمان و مکانی را که در آن داستان اتفاق می افتد را صحنه (Setting) می گویند. که بیهقی به نحو زیبایی آن را توصیف میکند.
مکالمه (Dialogue): امروزه یکی از عناصر مهم داستان به نظر آنوبانینی شمرده می شود که به داستان آهنگ (Rhythm) مناسب می بخشد و پیرنگ (Plot) را گسترش می دهد و درونمایه آن را نمایش می دهد. مکالمه به طور گسترده در تاریخ بیهقی به کار گرفته شده چه دو نفره و چه چند نفره. مواردی از خود گویی و گفتار درونی هم در تاریخ بیهقی مشاهده شده است.
5- لحن (Tone): در ادبیات داستانی، دو نوع لحن تشخیص داده اند: 1- لحن کلی که نمودار دیدگاه نویسنده است و با کمک آن می توان به سبک و طرز تلقی وی پی برد و رابطه تنگاتنگی با بعد عاطفی اثر دارد و در برگیرنده شیوه برخورد و آهنگ بیان نویسنده با مخاطب و اثر خویش است.  2- لحن در زبان گفتاری که نمودار شخصیتهای داستان است و رابطه تنگاتنگ با شیوه و محیط پرورش شخصیتها دارد.
لحن کلی در بیهقی با مطالعه آرایش و گزینش واژگان، عبارات، آهنگ جملات، کاربرد صنایع ادبی و موسیقی کلام او به دست می آید که مجموعا نشان دهنده ی سبک است و در سراسر متن استوار و ثابت و یکدست جلوه می کند. لحن کلی در آن بخش که به مخاطب بر می گردد صمیمانه، فروتنانه و احترام آمیز و در آن بخش که به نویسنده برمی گردد جدی و قرین دقت و نکته بینی است.


منبع:ماهنامه ادبیات داستانی، س12، ش104، آبان و آذر 85

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۱
رضا حارث ابادی

نگاهی به زنان تاثیرگذار ایرانی در تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی

نگاهی به زنان تاثیرگذار ایرانی در تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی

در طول تاریخ طولانی تمدنی ایران، جایگاه زنان در عرصه اجتماع و حتی محیط خانواده با فراز و فرودهای متعددی مواجه بوده است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، هرچند به طور کل در جامعه سنتی ایران همواره نوعی روحیه تشویق و یا در بعضی دوره ها اجبار به پنهان باقی مانددن بانوان در اندرونی خانه ها وجود داشته است، اما به هرحال بوده اند زنان موفقی که توانسته اند حصارهای محدودیت را بشکنند و به محیط های اجتماعی راه یابند و در تاریخ ایران نقش های موثری ایفا کنند.

از جمله منابع معتبری که می توان از طریق آن ها تا حدودی با وضعیت زنان و چگونگی حضور آن ها در جامعه آشنا شد دو کتاب گرانسنگ ادبی و تاریخی اثر خواجه ابوالفضل بیهقی پدرنثر فارسی و شاهنامه فردوسی سروده جاودانه حکیم ابوالقاسم فردوسی است.

در ادامه به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز گرامیداشت مقام زن، تعدادی از زنان موفق ایرانی که نام و توصیفشان در شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی آمده است، معرفی می شوند:

الف : زنان شاهنامه فردوسی

 

1 رودابه : مادر رستم است . حکیم توس او را به زیبایی ، فضل و کمال و هنرمندی ستوده است .

2 تهمینه : زن هنرمند و فاضل رستم ، که سهراب را پروراند .

3 گردآفرید: زنی دیگر از تبار زنان شاهنامه است که نه تنها از ویژگی های زنانه برخوردار است و زیبا و جسور است، دلاوری جنگاور و ستیزنده نیز می باشد . او در شجاعت و جنگاوری در شاهنامه و در تاریخ ادبیات ایران اگر نگوییم بی نظیر ، امَا کم نظیر است .

4 منیژه : عشق و محبَت راستین او به بیژن ، زبانزد خاصَ و عام شد و مثلی از یک عشق راستین و پاک شد .

5 کتایون : نمونه ای از یک مادر خردمند و آینده نگر است و در نبرد رستم و اسفندیار ، در حالی که از تصمیمات همسرش نگران و اندیشناک می شود ، فرزندش اسفندیار را حکیمانه راهنمایی می کند هر چند سخنان خردمندانه این بانو ، در اسفندیار تأثیر نمی کند .

6 پوران دخت : وی دخت شاه ساسانی است که هم در شاهنامه و هم در تاریخ بیهقی از وی نام برده شده است . هر چند نظر بیهقی و فردوسی درباره ی وی متفاوت است ، امَا هر دو وی را از جمله ی زنان تأثیرگذار می شمارند .

 

 

 

 

 

 

 

 

ب : زنان تاریخ بیهقی

1 حرّه ختلی : معروف ترین زن تاریخ بیهقی حرّه ختلی خواهر محمود غزنوی است . او زنی با سیاست و کیاست و زیرک و مدبَر است که در به حکومت رسیدن مسعود غزنوی نقش بسیار مهمَی را ایفا کرده است.

2 بانو مهد چگل : زنی مقتدر ، همسر محمود غزنوی و مادر مسعود غزنوی می باشد . او به همراه خواهر شوهر خود بعد از مرگ محمود هم دست می شوند و خبر مرگ محمود را پنهان داشته و پس از آن که با هم نامه ای مبنی بر دعوت مسعود به غزنین می نویسند و از او می خواهند تا به آن جا رفته و حکومت را از محمَد بستاند ، پنهانی محمود را در باغ پیروزی دفن می کنند و پس از سه روز خبر مرگ او را پراکنده می کنند .

3- مادر حسنک و مادر عبدالله زبیر: این دو زن تاثیر گذار در عرصه سیاست با صفت : « سخت جگرآور» در تاریخ بیهقی شناخته می شوند . نخستین آنان مادر حسنک است که خود نویسنده هم عصر او بوده و بیهقی برای شاهد مثال از شجاعت و جگر آوری ، مادر عبد الله زبیر را ذکر می کند ، آن جا که به صورت تعریض سخن حجاج را بیان می کند : اگر او [مادر عبدالله زبیر ] و عایشه مرد بودند هرگز خلافت به بنی امیَه نمی رسید .

4- جده خواجه ابوالسعید عبدالغفار : از دیگر زنان تاریخ بیهقی می توان به جده عبدالغفار اشاره کرد که او زنی بود بی نهایت فاضل و هنرمند . بیهقی این صفت او را به خوبی بیان کرده و به زیبایی در کتاب خود می ستاید و از هنر فکر و دست او بسیار یاد می کند .

منبع: وبلاگ آموزشی - تربیتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۱
رضا حارث ابادی

«حدیث خداوندی و بندگی»تحلیل تاریخ بیهقی از دیدگاه ادبی
خبرگزاری شبستان:«حدیث خداوندی و بندگی» تحلیل تاریخ بیهقی از دیدگاه ادبی اجتماعی و روان‌شناختی همراه با شرح و توضیح مهم‌ترین بخش‌های متن اثری از محمد دهقانی است که توسط نشر نی منتشر شده است.

 به گزارش خبرنگار کتاب شبستان، تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشتهٔ ابوالفضل بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی پسر سلطان محمود غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، قسمت‌هایی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده که به دستور سلطان مسعود بخش زیادی از آن از بین رفته‌است. و از این کتاب امروزه مقدار کمی (حدود پنج مجلد) بر جای مانده‌است.

برخی این کتاب را «تاریخ ناصری» نامیده‌اند، از جمله ابن فندق بیهقی که در سال ۴۹۰ ه‍. ق. در منطقهٔ بیهق به دنیا آمده و بسیاری دیگر پس از او. برای این نام‌گذاری دو احتمال موجود است: نخست به اعتبار لقب سبکتگین (پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده و دیگر لقب سلطان مسعود که «الناصرلدین الله» بوده‌است.

به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز خوانده می‌شده، از جمله: تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی که گویا بر اثر بی‌توجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده‌است.

بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز می‌خوانند از آن جهت که قسمت‌های بازماندهٔ آن بیشتر رویدادهای دوره پادشاهی سلطان مسعود غزنوی را در بر دارد.

کتاب «حدیث خداوندی و بندگی»، ضمن معرفی مفصل تاریخ بیهقی، که از شاهکارهای بی‌نظیر نثر فارسی است، می‌کوشد مهم‌ترین جنبه‌های این شاهکار را، از حیث تاریخی و ادبی و اجتماعی و روانشناختی، برای خوانندگان توضیح دهد. ضمناً ماجراهای مهم تاریخ غزنویان، چنان‌که بیهقی روایت کرده است، در این‌جا از نو و بر حسب توالی تاریخی مرتب شده‌اند تا خوانندگان سر رشته‌ی رویدادها و حوادث را گم نکنند. شرح واژه‌ها و جمله‌های دشوار و غامض در حاشیه‌ی صفحات فهم متن را برای خواننده آسان‌تر می‌کند. نقشه‌های متعدد و توضیحاتی هم که ذیل نام‌های تاریخی و جغرافیایی آمده‌اند به او کمک می‌کنند که از فضا و مکان رویدادها تصویر و تصور روشن‌تری به دست‌ آورد.

مخاطب این کتاب نه‌فقط استادان و دانشجویان ادبیات بلکه همه‌ی کسانی‌اند که به تاریخ بیهقی علاقه‌مندند و می‌خواهند با این اثر بزرگ بهتر آشنا شوند و از خواندن آن بیشتر لذت ببرند.

 نشر نی کتاب حدیث خداوندی و بندگی را به تازگی منتشر کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۵۵
رضا حارث ابادی

یک کتاب تمام سبزواری، در لیست پرفروش ترین های کشور

یک کتاب تمام سبزواری در لیست پرفروش ترین های کشور

 کتاب وزیری امیرحسنک در لیست پرفروش ترین کتب هفته اول سال 94 

 وزیر امیرحسنک نمونه کامل یک کتاب تمام سبزواری است که قرار گرفتن آن در لیست پرفروش ترین کتاب های نخستین روزهای سال 94 نشان می دهد سبزوار علی رغم همه کم مهری ها و کم کاری های مسئولان فرهنگی، هنوز ظرفیت های بسیار زیادی دارد که به واسطه آن ها در سطح ملی و حتی فراملی معرفی می شود.

وزیری امیرحسنک از این رو یک اثر فاخر تمام سبزواری است، که هم نویسنده آن استاد محمود دولت آبادی از فرزندان شایسته این مرز و بوم است، هم موضوع آن که به پژوهش درباره تاریخ بیهقی پرداخته به واسطه سبزواری بودن ابوالفضل بیهقی، موضوعیت بومی دارد و هم انتشارات آن انتشارات فیروزی در شهرستان سبزوار است و بنابراین در وزیری امیرحسنک با یک اثر فاخر تمام سبزواری مواجه هستیم که یک سال بعد از انتشار توانسته در ایامی مانند نخستین روزهای سال نو، داغ ترین بازارهای کتاب ایران را داشته باشد:

وزیری امیر حسنک در جمع پرفروش‌ترین کتاب‌های هفته اول سال

 کتاب «وزیری امیر حسنک» توانست در اولین هفته‌ی کاری سال ۹۴ در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌ها قرار گیرد.

این کتاب که آخرین اثر منتشر شده استاد محمود دولت‌آبادی، هنرمند و نویسنده بزرگ سبزواری است، اسفند ماه ۱۳۹۲ توسط انتشارات فیروزی سبزوار به بازار نشر عرضه گردید.

چاپ اول این کتاب، در همان روزهای ابتدایی، اکثر رکوردهای پیش‌فروش و فروش اینترنتی در صنعت نشر را شکست و در صدر اخبار و رسانه‌ها قرار گرفت.

در آخرین هفته‌ی سال ۱۳۹۳ چاپ دوم کتاب با بسته بندی جدید منتشر شد و توانست در روزهای آغازین سال جاری در جمع پرفروش‌ترین کتاب‌های بازار کتاب تهران حضور داشته باشد.

نکته‌ی مهم درباره این آمار این است که هنوز هیچ‌گونه اطلاع‌رسانی درباره چاپ دوم این کتاب صورت نگرفته است و تمامی مراحل چاپ و توزیع اولیه کتاب در تعطیلات سال نو انجام گرفته است.

هرچند مدیران و مسئولان سبزواری در این چندساله کم‌مهری‌ها و بی‌توجهی‌های زیادی به این هنرمند بزرگ سبزواری کرده‌اند، اما هنوز هم آثار ایشان در سطح جامعه با استقبال عموم مردم مواجه می‌شود.

منبع: خبرگزاری ایلنا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۲:۱۴
رضا حارث ابادی

استقبال گسترده داخلی و خارجی از جایزه ای به نام ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

استقبال گسترده داخلی و خارجی از جایزه ای به نام ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

خبرگزاری ها و مطبوعات کشور در روزهای اخیر از استقبال داخلی و خارجی از جایزه ای خبر داده اند که به نام خواجه ابوالفضل بیهقی پدرنثر داستانی فارسی و از بزرگترین مشاهیر سبزوار است.

جایزه داستانی بیهقی امسال در حالی قرار است برای سومین دوره متوالی و با شرکت کنندگانی از ایران و کشورهای کانادا، ترکیه، آمریکا، بلژیک، استرالیا، امارات متحده عربی، فرانسه و آلمان در تهران برگزار شود، که به نظر می رسد جای برگزاری چنین مراسمی در سبزوار شهر زادگاه ابوالفضل بیهقی و شماری دیگر از بزرگترین نویسندگان زبان و ادبیات فارسی خالی است.

البته خوشبختانه چند سالی است که به همت کمیسیون فرهنگی شورای شهر، اداره فرهنگی شهرداری ، دانشگاه حکیم سبزواری و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در اول آبان ماه، همزمان با روزی که به نام بزرگداشت بیهقی مطرح شده است، همایش هایی در سبزوار برگزار می شود، اما اگر این همایش ها با زیرکی و تدبیر مسئولان سبزوار از حالت صرفا مدح و منقبت گویی بیهقی خارج شود و به برگزاری مراسم جانبی دیگری نظیر جشنواره های داستانی و ادبی در همان تاریخ یا در دیگر ایام سال مزین گردد، قطعا تأثیر بهتری در معرفی بیهقی و شهر زادگاهش سبزوار در داخل و خارج از ایران خواهد گذاشت.

اگر به پشتوانه وجود نویسندگان توانایی نظیر ابوالفضل بیهقی، ابوالحسن زید بیهقی، ملاحسین واعظ کاشفی، دکتر علی شریعتی، استاد محمود دولت آبادی، محمود برآبادی و ... و پدیدآمدن آثار ادبی گرانسنگی نظیر تاریخ بیهقی، روضه الشهدای کاشفی، کویر دکتر شریعتی، کلیدر دولت آبادی و... معتقدیم سبزوار پایتخت نثر فارسی است و از طرفی اگر پتانسیل های فراوان دانشگاهی و علمی  در سبزوار وجود دارند، پس باید این شهر به کانون اصلی و یا یکی از کانون های اصلی فعالیت های ادبی و برگزاری جشنواره های داستانی در ایران تبدیل شود.

در اول آبان 92 هنگامی ک چند میهمان برجسته نظیر دکتر محمدجعفر یاحقی و استاد سیدی برای  بزرگداشت بیهقی بهسبزوار سفر کرده بودند، در سخنرانی خود، بر ضرورت تشکیل جلسات هفتگی بیهقی خوانی در سطح شهر سبزوار یا در دانشگاه حکیم سبزواری که از یک گروه آموزشی بزرگ و با سابقه در زبان و ادبیات فارسی با تعداد زیادی اعضای هیئت علمی و دانشجویان مقاطع کارشناسی تا دکترا، برخوردار است تأکید نمودند.

در همین رابطه مهدی سیدی پژوهشگر برجسته خراسانی در اظهاراتی که توسط خبرگزاری ایرنا منتشر شد، گفته بود:«حیف است در شهری با این فضاهای متعدد فرهنگی و دانشگاه های متعدد ، جلسات بیهقی خوانی برگزار نشود و حتی اگر شده باید یک اتاق کوچک در دانشگاه حکیم سبزواری به مرکز بیهقی پژوهی و جلسات بیهقی خوانی اختصاص یابد.»(منبع) اما متأسفانه این مهم تا کنون تحقق نیافته است و اگر کاری در ارتباط با بیهقی انجام شود، نظیر برگزاری همین جایزه ادبی بیهقی بیشتر در خارج از سبزوار است.

استقبال از یک جایزه داستانی

فرامسال سومین سالی است که جایزه داستان بیهقی برگزار می‌شود. استقبال از این جایزه بیشتر از دوره گذشته بوده و امسال جایزه داستان بیهقی با افزایش تعداد شرکت‌‌کننده‌ها روبه‌رو شده است. برای سومین دوره این جایزه 1025 داستان از 670 داستان‌نویس ارسال شده که از نظر تعداد داستان‌های ارسالی 200 اثر و تعداد داستان‌نویس 150 نفر افزایش داشته است. شهرهای بسیاری از سراسر کشور در این جایزه شرکت کرده‌اند که می‌توان به تهران، مشهد، شیراز، بیرجند، تبریز، کرمانشاه، کرج، بوشهر، قم، رشت و. . . اشاره کرد. داستان‌نویس‌های ایرانی مقیم کشورهای کانادا، ترکیه، آمریکا، بلژیک، استرالیا، امارات متحده عربی، فرانسه و آلمان هم داستان‌های خودشان را برای شرکت در این جایزه ارسال کرده‌اند. حضور داستان‌نویس‌های فارسی‌زبان از کشور افغانستان نیز از ویژگی‌های این دوره از جایزه داستان بیهقی است. داوران اولیه این دوره از جایزه از میان آثار رسیده به دبیرخانه تعداد 109 داستان انتخاب کرده و به مرحله دوم داوری ارسال کرده‌اند. مرحله دوم داوری سومین دوره جایزه داستان بیهقی توسط ابوتراب خسروی، احمد اکبر‌پور، حسن محمودی، فرخنده آقایی و فرزانه کرم‌پور داوری می‌شود.  اسامی داستان‌های رسیده به مرحله دوم داوری در سایت انجمن داستان بیهقی به نشانی:


http://bayhaqi-story.ir 

منتشر شده است. مرحله اولیه داوری این جایزه به عهده اعضای انجمن داستان بیهقی متشکل از مهدی جمشیدیان، مهرنوش قائم‌مقامی، احسان شاه‌طاهری، محبوبه آب‌برین، آزاده کاظمی، میثم غفوریان‌صدیق، فرنوش حبیب‌نژاد و محرم براتی بوده است.
آیین پایانی سومین دوره جایزه داستان بیهقی در اسفند ماه سال 1393 برگزار می‌شود.

منبع: روزنامه فرهیختگان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۱۸
رضا حارث ابادی

سُخن راندن کار منِ است

شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ

شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ

اول آبان روز بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی مورخ و ادیب برجسته ایرانی است. کتاب تاریخ بیهقی او هم به تاریخ ایران و هم به نثر فارسی خدمات بزرگی کرده است. 

حسین خسروجردی:

 شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ ادبی در دانشگاه های سبزوار

در می مانم ! حیران از کتابتی که اگر همچون ابر ِ بیقرار در مرغزارِ نزیه و شیدای ِ تاریخ و ادبیاتِ ما نباریده بود ، بسا که در توتستان ِ شیرین و سایه بخش ِ آن ، اکنون حاصل ِ بسزایی نداشتیم و عرصۀ ادبیات ، از تاریخ و بنایِ افراشتۀ ابولفضل بیهقی سخت خالی بود . پهنۀ کاری که تاریخ و متون ِ گرانسنگِ ما را بیان می کند تا به قول نویسنده اش دادِ تاریخ بستاند.
بگذارید از همینجا شروع کنیم ، از همین دادِ تاریخ ستاندن با تبعات و پیامدهای ِ گران ِ آن ،که در سرتاسر کتابِ بیهقی آمده است و به درستی تاریخ پایۀ آن محسوب می شود.
 در فرهنگِ ما داد به معنای عدل و قانون و انصاف است و همچنین از دادگستری و عدالت و اندازه و میزان خبر می دهد. طول و عرض ِ این واژه انگار مبشر ِ تاریخ ِ ما بوده است که حتی اوستای ِ باستانی هم از آن بهره می برد و از آن به عنوان ِ دادِ دیو ستیز ِ زرتشت نام می برد و در تداوم ِ بعدی آن ، فردوسی بزرگ نیز سروده است:
              وگر داد باید که ماند بجای    /    بیارای و زآن پس ، به دانا نمای
باری این برگ ِ طوفنده و پُر خروش که یاد آور ِ عرصۀ درد و رنج و خون و شرف و اعتبار ِ این فلاتِ کبود بوده است و همیشه در اوراق ِ زرد رنگ ِتاریخ ِ این سرزمین ، درّه های ِ اشک و آهِ آدمی را می نمایانده است که وقتی در نامۀ شجاعانۀ حجته الاسلام ، غزالی طوسی به سلطان ِ وقت می نویسد و ما را از محتوای ِ آن آگاه می کند ، براستی بیدادِ این زمانۀ قسی و ستمگر ، سخت لرزاننده و هولناک است : (امروز بحدی رسیده است که عدل ِ یکساعت برابر عبادتِ صد سال است . بر مردمان طوس ، رحمتی که ظلم ِ بسیار کشیده اند . غله به سرما و بی آبی ، خراب شده ، تباه گشته است) . درختهای صد ساله از اصل خشک شده اند ، روستاییان را چیزی نمانده مگر پوستینی و مشتی عیال ِ گرسنه و برهنه اگر رضا دهد که از پشتِ ایشان پوستین باز کنند تا زمستان برهنه با فرزندان در تنوری روند ، رضا ندهد که پوستشان برکنند . اگر از ایشان چیزی خواهند ، همگان بگریزند و در میان کوهها هلاک شوند ، این پوست باز کردن باشد!  
می بینید !؟ ملاحظه می کنید که عتاب و بیدادِ فزایندۀ این روزگار ، چگونه در متن ِ زندگی مردمان ، مضیقت و تباهی و هول ایجاد کرده است که شادی و نشاط و خرسندی مردم ، امری محال و بسیار دور می نماید . پنداری که به قول حافظ سر فتنه دارد دگر روزگار منو و مستی و فتنۀ چشم یار فریب جهان قصۀ روشن است ببین تا چه زاید ، شب آبستن است آه که صدای ِ انسانی ِ شاعر ، بیتابی ِ جان ِ جهان است .
 بگئارید تا شاعرِ ما از فرسایش ِ پهنۀ بلا خیز ِ درشت روزگار ، با آستین ِ تر شدۀ زاری های ِ خود از قحطی شادی بگوید و بسراید : سعی کن که از دولت ِ بیداد ، عیش بستانی و سپس این آخرین توصیه و اتمام ِ حُجتِ اوست که به همۀ اُمرای دوران ها تجویز می کند و می گوید : جهان بگیرد اگر دادگستری داند
  اما در گسترش و تاکید و ترغیبِ دادخواهی و اهتمام آن ، این ابولفضل بیهقی است که انگار با تمام نیروی خود در رنج نامه ها و زندان ها و شوربختی های ِ مردم شریک می شود و خواهان عدالت و داد ِ روزگار ِ خود می شود . روزگاری که اگر او سخن نگوید و قلم را لختی نگریاند و از بیغوله های ِعُطلت و فروگرفتن ها و رنج ها و بندهای ِ گران و نعره های مردان ِ جنگی و منازعت ها و آزمندان و مخاذیل و رکاب عالی و سرنوشت ها ی محتوم نگوید گویی که داد ِ تاریخ را نستانده است .
 همیشه فرو گرفتن ها و مجازاتها و دارها و پایان آمدن ِ روزگار ِ مردان ِ نامی و نیک و حق جو نزد بیهقی اشک آور و حزین است و مثل بغض ِ گرانی می ماند که در رثایشان به تلخی بگوید : «و من که بولفضلم می گویم که چون علی مرد کم رسد ». و در این بطالت و زلالت ِ زندگی ، بیهقی بعد از نمایش و بیان ِ حرص و طمع و برات و غلامان ِ ساخته و بیسگانی ها ، وقتی که در شهر ِ آمل بوسهل ، دیوان باز کرده است و مردم را می پیچد و آتش در شهر می زند و برات ِ بیستگانی ِ لشکر روان می شود ، او ، به درد می نویسد : «امروز سخت دشوار است بر من که بر قلم ِ من چنین می رود و لیکن چاره نیست ، در تاریخ محابا و پروا نیست . آنان که با ما به آمُل بودند ، اگر این فصول بخوانند و داد خواهند ، بگویید که من آنچه نوشتم به رَسم و آیین بود .»
 می بینید ، توجه دارید که در تظلم و داد خواهی و بیان ِ آن ، بیهقی را هرگز محابا و پروایی نیست . او مردی ست که به قول ِ امروزی ها خود سانسوری نمی کند و از آن رو که در دستگاهِ سلاطین ِ وقت است ابایی از افشاگری ِ بیداد ، ندارد و می نگارد که: «حسنک را قومی مکار بر سر ِ دار بردند و این افسانه ای ست با بسیار عبرت . و این همه اسبابِ منازعت و مکاوحت از بهر ِحطام و مال دنیا به یک سوی نها دند و می برفتند ) . احمق مردا که دل در این جهان ببندد که نعمتی بدهد و زشت بستاند . »
بیهقی در اعصار ِ بی رحم زمانه ای خوف انگیز است که به دستور امیر و در پیش خیمۀ بزرگ بیست و چهار اسیر پیش پای ِ پیلان انداخته می شوند که بیهقی آن را هول روزی می بیند که خبر آن به دور و نزدیک می برند و این برای مهتری و فرزانه ای چون او که خردمند و فاضلی ست و کاردان ، سر آمد ِ تمام ادیبان ِ روزگارِ خود است و مُعتمد و شریف . شایسته و روشن رای و سدیدی ست که همیشه آبی بر آتش می زند و احماد می کند و می نویسد تا بیداری افزاید و تاریخ به راهِ راست برود .
اینگونه قساوتها و شرارت ها و جنایت ها برای او بسیار سخت و درد بار و اسف بار است و به گاهِ نوشتن و سخن راندن بی گمان او مردی حقمدار و دادخواه و داور است و می خواهد که حرص را گردن زند وخود گامگان و خیره سران را بر حَذر داردو از فضیح تها بگوید و از هنری بزرگ که روز ِ جزا و مکافات است و آنگاه آزاد مردان را اصطناع کند و تخم نیکی بفشاند و با سنجش از نیک و بد ، هشدار بدهد که مرا از باز نمودن چنین حال ها هیچ مُحابا و کوتاهی نیست .
 احوالی که بیهقی آن را به مثابۀ رنج به خویشتن نهادن می داند تا سرانجام از آن سوی ِ اعصار و قرون ، نالۀ خویش را به ما برساند و بد ینگونه پایان ِ رنج و آزار ِ انسان را خواهان شود . امری که طلیعه و رُخ نما یی آن دور نیست و بقول معروف ، آیندگان خواهند دید .
 حسین خسروجردی   مهر ماه 1393 - مشهد

منبع :  http://www.asrarnameh.com/news.php?id=7090

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۱۱
رضا حارث ابادی