ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghinews/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

روستای حارث آباد سبزوار

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

سبزوار

مجله اینترنتی اسرارنامه

دکتر مهیار علوی مقدم

بایگانی

پیوندها

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تحول معنایی در واژه­های تاریخ بیهقی» ثبت شده است

نگاهی به تاریخ بیهقی و ترجمه انگلیسی آن

فخرالدین عظیمی استاد تاریخ در دانشگاه کانتیکت

حق نشر عکسNO CREDITImage caption 

ترجمه سه جلدی تاریخ بیهقی به زبان انگلیسی را دانشگاه هاروارد و بنیاد ایلکس منتشر کرده اند

کار آفرینشگرانه مشترک در برگرداندن متن های کهن یک زبان به زبان دیگر، که اغلب مستلزم باز اندیشی بنیادین ساختار معنایی زبان اصلی و زبان ترجمه است، در روزگار ما دامنه گسترده ای یافته است. یکی از نمودارها ترجمه انگلیسی تاریخ بیهقی است که کلیفورد ادموند بازورث، ایران شناس انگلیسی و محسن آشتیانی، پژوهشگر ایرانی، به آن دست یازیده اند.

بازورت تاریخ پژوهی است که روزگار غزنویان را خوب می شناسد و نوشته های دانشورانه ای در این باره به چاپ رسانده است. آشتیانی نیز پژوهشگر ادبیات و تاریخ است، انسی ژرف با بیهقی و فضای فکری و عاطفی ایران کهن و میراث ادبی- فرهنگی آن دارد، و دانشی کم مانند از سنجه های نگرش نقادانه ادبی- تاریخی اندوخته است.

کسانی که با تاریخ بیهقی آشنایی دارند می دانند که به بار نشاندن آبرومندانه این ترجمه، و کاربازاندیشی، پیرایش و تکمیل آن چه وظیفه دشواری بوده است. همه کسانی نیز که اندک تجربه ای در اینگونه کارها، از جمله ویرایش دارند، سخن پند آموزانه استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی را به یاد خواهند آورد که :

مریضی بهتر از بیمارداری

نوشتن بهتر از ویراستاری

با بازورث بیشتر از راه نوشته هایش آشنایی دارم اما آشتیانی را سی سالی است که از نزدیک می شناسم و دوستی با او از موهبت های ماندگار زندگیم بوده است. آشتیانی سالهاست در دانشگاه کلمبیا سرگرم پژوهش است و از ستونهای دانشنامه ایرانیکاست که در سالیانی که بر پا بوده است از یاری کمتر دانشوری با این همه توانایی بهره ور بوده است. ره توشه سترگی که او از معرفت به همراه دارد مانع سبکباری روحی او نشده است. سنجشگری و باریک بینی و نکته سنجی و گستردگی دانش او به همراه بزرگ منشی فروتنانه او درخششی دارد که هرپوینده هوشمندی می تواند آن را به آسانی از جلوه پردازی های ساختگی باز شناسد. آشتیانی در اسکاتلند (دانشگاه سنت اندروز ) و آکسفورد درس خوانده است. در دانشگاه های گوناگون از جمله آکسفورد، کالیفرنیا، و هاروارد درس داده است و همیشه، مانند همه دانشوران راستین، از خودنمایی های سوداگرانه گریزان بوده است. او که سخت دلبسته سرزمین و فر هنگ ایران است تلخی های دیرنده غربت را به پشتوانه دانش ژرفی که از آن فرهنگ دارد، و به یاری انس دیرین با اندیشه ها و تصویرهای خلاق نهفته در آثار فکری و ذوقی ِ آن، تحمل پذیرتر کرده است. گستره پر دامنه پژوهشهای او ادب و فرهنگ کهن ایران، به ویژه آثار نظامی و بیهقی، را در بر می گیرد. عشقی که آشتیانی به تاریخ بیهقی دارد و کاردانی بینشورانه ای که در بیهقی پژوهی کسب کرده است او را از هر پژوهشگر دیگری در این زمینه ممتاز می کند.

تاریخ بیهقی

حق نشر عکسNO CREDITImage caption

ترجمه تاریخ بیهقی را کلیفورد ادموند بازورث، ایران شناس انگلیسی (نفر سمت چپ)

و ویرایش آن را محسن آشتیانی، پژوهشگر ایرانی بر عهده داشته است

ابوالفضل بیهقی بیش از هزار سال پیش دربیهق از آبادی های کهن سرزمین خراسان به دنیا آمد. او در دستگاه غزنویان به منصب دبیری برگماشته شد و پس از گوشه گزینی ناشی از گرفتاری سیاسی، یا کناره گیری از خدمت فعال دیوانی در حوالی پنجاه سالگی، بازمانده زندگی هشتاد و چند ساله خود را به نگارش و تکمیل اثری گذرانید که به "تاریخ بیهقی" مشهور شده است.

این کار گرانمایه شکوهمند بر پایه یاددداشتها وتقویم هایی که نگاه داشته بود نوشته شده است و بخشی از روزگار غزنویان را در بر می گیرد. در روزگار غزنویان نسبت به دوره سامانیان توجه و دلبستگی ژرفی به زبان پارسی و فرهنگ ایرانی در میان نبود. فرمانروایان ترک نژاد این خاندان دل در گرو جلب پشتیبانی خلفای بغداد داشتند و خشک اندیشی و سخت گیری دینی را دستاویز برکشیدن نام و پایگاه خود قرار داده بودند. سختی های زیست فرهنگی در روزگاری که دولت سامانیان به سر آمده بود و خطرها و دشواری های دبیری در خدمت فرمانروایان غزنه را از فراسوی اشارت فراوان بیهقی به "دنیای فریبنده مردم خوار" در می یابیم. با اینهمه، غزنویان نیز نمی توانستند از سنت های دیرین پادشاهی ِ ایران زمین بگسلند، خودرا از وزیران و دبیران کاردان ایرانی بی نیاز بدانند و مقتضیات و آداب متداول دربارها را نادیده بگیرند. هرامیری که رؤیای فرمانروایی دیرنده دودمان خود را در سر می پرورد نمی توانست از شعر و ادب غافل بماند و امکاناتی را که شاعران و ادیبان برای آوازه گری و آزرم جویی و اعتبار یابی فرمانروایان فراهم می کردند نادیده بگیرند.

تنها بخشی از تاریخ بیهقی برجامانده است. کیفیت آنچه بر جا مانده است نیز از آسیب زمانه در امان نمانده است. بیهقی خود به شکوه می گوید: "اگر کاغذها و نسخت های من همه به قصد ناچیز نکرده بودندی، این تاریخ از لونی دیگر آمدی."

گذشته از این، اثر بیهقی از دستبرد نسخه پرداران نیز برکنار نمانده است و واژه هایی از آن دگرگون و شاید کلماتی بر آن افزوده شده است. این سبب شده است در مواردی درک معنا تنها بر گمان پایه داشته باشد. با این همه از "دیبای خسروانه" ای که او بافته است، آنچه بر جای مانده خود اثری درخشان است. بیهقی کوشیده است که "داد ِ این تاریخ به تمامی بدهد" و سخنی نراند که " به‌تعصبی و تزیّدی کشد."

کار او بسیار فراتر از گزارش رویدادهاست. او از بازگفت پرملال و خالی از تامل رخدادهای پی در پی گریزان بوده است و می گوید: "در تواریخ چنان می‌خوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و فلان روز صلح کردند و این آن را، یا او این را بزد و بر این بگذشتند، اما من آنچه واجب است، به‌جای آرم." و به جای آورده است. گفته ای از او پژواکی از سخن فردوسی است که پنجاه سالی زودتر از او به دنیا آمده بود : " غرض من آن است که تاریخ پایه‌ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان‌که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند." او در این کار کامیاب بوده است.

تامل در خوانده ها و شنیده ها

بیهقی ‌در نگارش رویدادهای گذشته بر تامل در خوانده ها و شنیده ها تکیه کرده است. می‌نویسد: "اخبار گذشته را دو قسم گویند که آن را سه دیگر نشناسند: یا از کسی بباید شنید و یا از کتابی بباید خواند؛ و شرط آن است که گوینده باید که ثقه و راستگوی باشد و نیز خرد گواهی دهد که آن خبر درست است... و کتاب همچنان است که هرچه خوانده آید از اخبار که خرد آن را رد نکند، شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند."

تاکید او بر "خرد" را باید از وجوه متمایز کننده روش سنجشگرانه او دانست.

بیهقی بر آن است که خواست خداوند سرنوشت ها را رقم می زند و سبب می شود که "پیراهن ملک" از گروهی به گروهی دیگر پوشانیده شود. با این همه او از توجه به "مراد" و "جهد" آدمیان و کند و کاو در انگیزه ها وارزیابی توانایی ها و خوی و "همت و جگر" مردان سیاست و رزم غافل نمی ماند. او به برشمردن ساختار کشورداری و دستگاه سپاهیگری روزگار خود بسنده نمی کند، گوشه های مهمی از زندگی اجتماعی و جزئیات به ظاهر کم اهمیت را نادیده نمی گیرد، و دریچه ای برای درک ویژگی های روحی و اخلاقی و مناسک و رفتارهای رائج در روزگار خود می گشاید. دنیای او از آسیب پذیری ها، سختی ها و تلخی های زیادی انباشته است اما از جنبش و جوشش امیدوارانه و دوستی ها و فداکاری های دیرنده و عواطف و مهرهای ماندگار تهی نیست. پیوند او با استادش بونصر ُمشکان، که بیهقی نوزده سال نزد او بود "عزیزتر از فرزندان وی و نواختها" از او دیده بود و در سوگش شورمندانه نوشته است، از آن نمونه است.

بیهقی در کار خود دلبستگی به امانت و حقیقت را با شور و احساس شخصی در می آمیزد و وقتی خود، یا از زبان بونصر ُمشکان، سخن می گوید خواننده را در زیر و بم های اخلاقی- عاطفی رویدادهای تلخ و شیرین درگیر می کند:

"و کار این قوم دیگر است، و سلطان را غرور می دهند... کار ری و جبال چنین شد و لشکری بدان آراستگی زیر و زبر گشت، و حال خراسان چنین، و از هر جانب خللی، و خداوند ِ جهان شادی دوست و خودرای و وزیر متهم و ترسان، و سالاران بزرگ که بودند همه رایگان برافتادند... و ندانم که آخر این کار چون بود. و من خون جگر می خورم. و کاشکی زنده نیستمی، که این خلل ها نمی توانم دید."

یادآوری پیامدهای تلخ "استبداد نا اندیشیده" در نوشته بیهقی کم نیست و بازگفت اینکه حتی شاهان خودرای خشمگین دشنام گوی نیز هنگامی که "اندیشه" را بر رفتار خود بر می گماشتند به راه باز می آمدند. از گزارش بیهقی در باره چند و چون حکومتگری روزگارش حکمت این نکته را در می یابیم که: "کار امارت اگر به دست عاجزی افتد او بر خود درمانده و خلق بر وی."

از سوی دیگر سرنوشت کسی چون حسنک وزیر پی آمد باور امیران گردنکش خیره سر به چیرگی هوسرانانه خود بر زیردستان است، و بازتابی از فرجام فرادستان فرو افتاده، گویای ناپایداری جاه، و یادآور دردهایی که بخت ناخجسته و ناسازگار و "قضای آسمان" به همراه دارد.

داستان فریب و کینه توزی

سرنوشت حسنک داستان فریب و کینه توزی و رشک ورزی و دسیسه گری و اتهام زنی نیز هست.

بیهقی در جای جای کتاب به نشیب و فراز کارنامه او اشاره می کند اما فرجام هراسناک او را با همدلی شورانگیزانه بر می شمارد. محمود غزنوی اتهام قرمطی بودن حسنک را، که از سوی خلیفه عباسی در میان نهاده شده بود، به چیزی نگرفت اما فرزندش مسعود آن را دستاویز نابودی حسنک کرد: ثروتش را به نام سلطان گرفتند و سپس بر دارش کردند. بیهقی ورود حسنک به نشستی را که زمینه کار از میان بردنش را به فرجام رسانید چنین ماهرانه ترسیم می کند: "من که بوالفضلم و قومی بیرون طارم بر دکان‌ها بودیم نشسته، در انتظار حسنک. یک ساعت ببود، حسنک پیدا آمد بی‌بند، جُبّه‌ای داشت حبری‌رنگ با سیاه می‌‌زد، خَلَق‌گونه، و ُدراعه و ردایی سخت پاکیزه، و دستاری نشابوری مالیده و موزه میکائیلی نو در پای، و موی سر مالیده زیر دستار پوشیده کرده، اندک مایه پیدا می‌‌بود..."

تاریخ بیهقی پیش از این تنها به روسی برگردانده شده بود و اکنون باید خشنود بود که سرانجام ترجمه ای به زبان انگلیسی از جلدهای بر جامانده آن به چاپ رسیده است. به رغم دشواری های ترجمه این اثر، برآیند کار ستایش انگیز است.

اندوه استاد بیهقی از سرنوشت حسنک کمتر از تاثر خود او نبود: "آن روز که حسنک را بر دار کردند، استادم، بونصر، روزه بِنَگشاد و سخت غمناک و اندیشه‌مند بود چنان‌که به هیچ‌وقت او را چنان ندیده بودم. می‌‌گفت: چه امید ماند؟"

حسنک نزدیک به هفت سال بر دار ماند "چنان‌که پای‌هایش همه فروتراشید و خشک شد، چنان‌که اثری نماند. تا به دستوری فروگرفتند و دفن کردند، چنان‌که کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست."

وصف بیهقی از واکنش مادر حسنک نیز تکان دهنده است: "و مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه از او این حدیث نهان داشتند. چون بشنید جزعی نکرد چنان‌که زنان کنند؛ بلکه بگریست به‌درد، چنان‌که حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا مردا که این پسرم بود! که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان. و ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هر خردمند که این بشنید بپسندید، و جای آن بود..."

نثر پویا

هنر بیهقی بیش از هر چیز در نثر پویا و پر شور و دلنشین او باز تاب می یابد که انباشته است از مشاهدات و اشارات پرمعنا و گزارش های نکته سنجانه و گهگاه رندانه. به این سبب است که تاریخ بیهقی از متن های بنیادین و شیوای زبان فارسی شده است. این متن هم از نظر غنا و ظرافت و بارمعنایی واژگان مهم است و هم از دیدگاه نگرش نویسنده به روزگار خود و نگاه موشکافانه به جزئیات وجوانب هر موضوع و تلاش در روایت کاوشگرانه وبازتاباندن بی غرضانه و تامل آمیز آنچه رخ داده است . نثر بیهقی، با اینکه واژه های عربی نا آشنا در آن کم نیست، گنجینه ای است از تعبیرات و واژه های تازه، کنایه ها، استعاره ها، و تصویر پردازی های جاندار و شورانگیز. گزارش او از رویدادهایی مانند فرجام حسنک تخیل و احساس و هیجان خواننده را دامن می زند و او را در صف ناظران آن صحنه های تلخ می نشاند.

هنگامی که در نوشته او می خوانیم که: "میانه دونماز بارانکی خردخرد می بارید چنانکه زمین تر گونه می کرد" صدای ریزش باران را پس از هزار سال در میان سطر ها می شنویم و بوی خاک خشک را که "نرمک نرمک" نمناک می شد می بوییم. اما به زودی رؤیای ما را وصف گویای او از سیلی هراسناک و ویرانگر که پیامد آن " بارانک" است در هم می ریزد.

بیهقی توانسته است برترین هنجارهای شیوایی روزگار خود را هنرمندانه بازتاب دهد و از به کارگیری واژه های مترادف و سجع های خنک بپرهیزد. در نوشته او ترکیبات نا آشنا و واژه هایی که معنای امروزین آنها با روزگار او متفاوت است کم نیستند. شماری از واژه های دلپسند او هم از صد سال پس از او به این سو در برابر موج عربی پسندی واپس نشسته اند و چه بسا فراموش شده اند.

دشواری ترجمه

درک و تفسیر زبان بیهقی و ذهنیت پیچیده ای که در ورای آن نهفته است همیشه آسان نیست. یکی از دشواری ها، که به آن اشاره شد، این است که متن، شاید به سبب دستبرد نسخه برداران، از ابهام برکنار نیست. درک اینکه بسیاری از واژه ها در روزگار خود بیهقی چه معنایی داشته اند نیز چالش ناچیزی نیست. همه اینها، به همراه شعر ها ی پارسی و عربی، کار ترجمه این کتاب را دشوار می کند.

تاریخ بیهقی پیش از این تنها به روسی برگردانده شده بود و اکنون باید خشنود بود که سرانجام ترجمه ای به زبان انگلیسی از جلدهای بر جامانده آن به چاپ رسیده است. به رغم دشواری های ترجمه این اثر، برآیند کار ستایش انگیز است. افزوده ها رهگشای بسیاری دشواری هاست و به راحتی می توان ترجمه را با متنی که دکتر علی اکبر فیاض تصحیح کرده بود و پایه ی کارترجمه بوده است مقایسه کرد.

بازورث بر این ترجمه پیشگفتار گسترده ای نوشته است اما در این کار از رهیافت های متعارف خاورشناختی چندان فراتر نرفته است و نکوشیده است به تفسیرهایی ژرفانگرانه از دانسته های موجود دست یازد و تاویل و تخیل و شم تاریخی را جانشین بازسازی رویدادها و بازگفت دانسته ها کند.

این پیشگفتار را نمی توان به آسانی با برداشت امروزین از پیام روش شناختی نهفته در تاریخ بیهقی سازگار دانست. این پیشگفتار شاید برای کاردانان نکته های تازه یا مهم کم داشته باشد و برای دیگران نیز سنگین یا ملال انگیز باشد.

با این همه نکته های تاریخی، جغرافیایی و ادبی سودمند در آن کم نیست. ترجمه انگلیسی تاریخ بیهقی در یک مجموعه سه جلدی منتشر شده و جلد سوم به نکته ها و جزئیات نیازمند توضیح، و کتابنامه و نمایه، اختصاص یافته است که خوانندگان جستجوگر را به کار خواهد آمد.

این ترجمه بهره برگرفتن انگلیسی دانان از "مرغزار پر میوه" ای را که یادگار بیهقی است ممکن کرده است. پارسی زبانان انگلیسی دان نیز این ترجمه و توضیحات پیوست آن را بسیار سودمند خواهند یافت و می توانند از آن برای کندوکاو در متن پارسی کتاب بهره برگیرند. همه دوستداران فرهنگ ایران باید سپاسگزار کوشندگان این ترجمه باشند. همه کسانی که آشتیانی را می شناسند می دانند که او چقدر عاشقانه و ایثارگرانه و سخت کوشانه سهم سترگ خود را از بار این تلاش پر رنج اما پر ارج به دوش کشیده است. روان بیهقی باید از ترجمه این کتاب و افزوده های دانشورانه آن و از اینکه کسی از تبار بیهقی های ایران زمین در به انجام رساندن آبرومندانه آن نقشی اساسی داشته است شادمان باشد. این کار خدمت شایانی است به ایران شناسی وبه تاریخ پژوهی. مریزاد دستی که انگور چید.

منبع: وب سایت فارسی بی بی سی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۰۴
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی  

بیوگرافی و زندگینامه
به سال 385 ه. ق در ده حارث آباد بیهق(سبزوار قدیم) کودکی به جهان آمد که نامش را ابوالفضل محمد نهادند. پدر که حسین نامیده می‏شد، کودک را به سالهای نخستین در قصبه بیهق و سپس، در شهر نیشابور به دانش‏اندوزی گماشت. ابوالفضل که از دریافت و هوشمندی ویژه‏ای برخوردار بود و به کار نویسندگی عشق می‏ورزید، در جوانی از نشابور به غزنین رفته (حدود 412 هـ.ق)، جذب کار دیوانی گردید و با شایستگی و استعدادی که داشت به زودی به دستیاری خواجه ابونصر مشکان گزیده شد که صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی بود و خود از دبیران نام ‏آور روزگار. این استاد تا هنگام مرگ لحظه ‏ای بیهقی را از خود جدا نساخت و چندان گرامی و نزدیکش می‏داشت که حتی نهفته ‏ترین اسرار دستگاه غزنویان را نیز با وی در میان می‏نهاد، و این خود بعدها کارمایه گرانبهایی برای تاریخ بیهقی گردید، چنانکه رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استاد فرزانه خویش نقل کرده که پیوسته «در میان کار» بوده است و در درستی و خرد بی‏همتا.
پس از محمود، بیهقی در پادشاهی کوتاه مدت امیر محمد (پسر کهتر محمود) دبیر دیوان رسالت بود و شاهد دولت مستعجل وی؛ و آنگاه که ستاره اقبال مسعود درخشیدن گرفت، نظاره ‏گر لحظه به لحظه اوج و فرود زندگانی او بود، و هم از این تماشای عبرت انگیز است که تاریخ خویش را چونان روزشمار زندگی این پادشاه و آیینه تمام نمای دوران وی فراهم آورده است. پس از در گذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشین استاد از هر جهت شایسته ولی«سخت جوان» دانسته ــ هر چند که وی در این هنگام چهل و شش ساله بوده است ـــ از این رو بو سهل زوزنی سالخورده را جایگزین آن آزادمرد کرد و بیهقی را بر شغل پیشین نگاه داشت. ناخشنودی بیهقی از همکاری با این رئیس بدنهاد، در کتاب وی منعکس است، تا آنجا که تصمیم به استعفا گرفته است، ولی سلطان مسعود او را به پشتیبانی خود دلگرم کرده و به ادامه کار واداشته است.
پس از کشته شدن مسعود (432 هـ.ق) بیهقی همچون میراثی گرانبها، پیرایه دستگاه پادشاهی فرزند وی (مودود) گردید، و پس از آنکه نوبت فرمانروایی به عبدالرشید ـ پسر دیگری از محمود غزنوی ـ رسید، بیهقی چندان در کوره روزگار گداخته شده بود که در خور شغل خطیر صاحبدیوانی رسالت گردد. اما دیری نپایید که در اثر مخالفت و سخن چینی‏های غلام فرومایه ولی کشیده‏ ای از آن سلطان، از کار بر کنار گردید، و سلطان دست این غلام را در بازداشت بیهقی و غارت خانه وی باز گذارد. بیهقی سر گذشت دردناک این دوره از زندگی خود را در تاریخ مفصل خود آورده بوده است که این بخش از نوشته ‏های وی جزو قسمتهای از دست رفته کتاب است، ولی خوشبختانه عوفی در فصل نوزدهم از باب سوم «جوامع الحکایات» این داستان را نقل {به معنا} کرده است:  
هنگامی که سلطان عبدالرشید غزنوی، به دست غلامی از غلامان شورشی (طغرل کافر نعمت) کشته شد (444 هـ.ق) با دگرگون شدن اوضاع، بیهقی از زندان رهایی یافت، ولی با آنکه زمان چیرگی غلام به حکومت رسیده، پنجاه روزی بیش نپاییده و به قول صاحب «تاریخ بیهق» بار دیگر «ملکبا محمودیان افتاد»، بیهقی دیگر به پذیرفتن شغل و مقام درباری گردن ننهاد و کنج عافیت گزید و گوشه‏ گیری اختیار کرد.
زمان تألیف کتاب :   
بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود مناسب یافته و از سال 448 هـ .ق به تألیف تاریخ پردازش خود پرداخت و به سال 451 این کار را به انجام رسانید، یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود(جلـ 451، ف 492). 
مرگ بیهقی :  
بیهقی هشتاد و پنج سال زیسته و به تصریح ابوالحسن بیهقی در«تاریخ بیهق» به سال 470 هـ.ق در گذشته است و به این ترتیب نوزده سال پس از اتمام تاریخ خویش زنده بوده و هرگه به اطلاعات تازه ای در زمینه کار خود دسترسی می‏یافته، آن را به متن کتاب می‏افزوده است.
نام کتاب :
کتابی که امروز به نام «تاریخ بیهقی» می‏شناسیم، در آغاز «تاریخ ناصری» خوانده می‏شده است به دو احتمال: نخست به اعتبار لقب سبکتگین(پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده، و دیگر لقب سلطان مسعود که «ناصرالدین الله» بوده است. به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز نامیده می‏شده، از این قرار:
تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی، که گویا بر اثر بی‏ توجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده است. بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز می‏خوانند از جهت آنکه تنها رویدادهای دوره پادشاهی مسعود را در بر دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۴۹
رضا حارث ابادی

صادق باشیم: بسیاری از نویسندگان و شاعران و مترجمان و ویراستاران از توانمندی‌های نثر کهن فارسی آگاه نیستند و این گنجینه‌ی عظیم از درخشش شعر کهن فارسی مغفول مانده است.

برای همین است که می‌خواهم از این گنجینه‌ی پایان‌ناپذیر پاره‌‌هایی نشان دهم تا مگر حتی یک نفر با خواندن این پاره‌متن‌ها به مطالعه‌ی متنی کهن ترغیب شود، که اگر چنین شود، پاداش معنوی خود را گرفته‌ام. و ناگفته پیداست که آن‌چه از نثر کهن در این‌جا معرفی می‌شود فقط برگزیده‌ی من است و الزاماً بهترین پاره‌های متن نیست و تازه آن هم با محدودیت‌های جا و جز آن.

از این پس، به این کلبه‌ی مجازی سری بزنید و نمونه‌هایی از شعرهای نو نویسندگان بزرگ زبان فارسی را بخوانید.

با بیهقی آغاز می‌کنیم و شعرهای نو این شاعر هزارساله را بازمی‌خوانیم. با بیهقی، این خدای مطلق نثر فارسی: 

(١)

وی رفت

 و آن قوم که محضر ساختند رفتند

و ما را نیز می‌باید رفت

که روز عمر به شبانگاه آمده است.

(٢)

و سفر درازآهنگ شد

امرای اطراف هر کسی خوابکی دید

چنان‌که چون بیدار شد،

خویشتن را بی سر یافت و بی‌ولایت.

(٣)

ستاره‌ی روشن ما بودی

که ما را راهِ راست نمودی

و آب خوش ما بودی که سیراب از تو شدیم

و مرغزار پُرمیوه‌ی ما بودی

که گونه‌گونه از تو یافتیم.

(۴)

کار از درجه‌ی سخن

به درجه‌ی شمشیر رسید.

(۵)

جهان عروسی آراسته را مانست

در آن روزگار مبارکش

(۶)

مطربان می‌زدند و می‌خواندند...

و شادی و طرب در پرواز آمد. 

(٧)

من و ماننده‌ی من،

که خدمتگاران امیر محمود بودیم،

ماهیی را مانستیم از آب بیفتاده

و در خشکی مانده

و غارت شده.

(٨)

بزرگا مردا، که او دامن قناعت تواند گرفت

و حرص را گردن فروتواند شکست!

(٩)

تا وی را دیدیم که ممکن نشد خدمتی یا اشارتی کردن،

گریستن بر ما افتاد

کدام آب دیده، که دجله و فرات،

چنان که رود براندند. 

(١٠)

فصلی خوانم از دنیای فریبنده

به یک دست شکر پاشنده

و به دیگر زهرِ کشنده

گروهی را به محنت آزموده

و گروهی را پیراهن نعمت پوشانید.

(١١)

گفت: «کار سخت سست می‌رود،

سبب چیست؟» 

(١٢)

متحیر و شکسته‌دل می‌رفتند

راست بدان مانست که گفتی بازپسشان می‌کشند

(١٣)

لشکر از جای برفت

گفتی جهان می‌جنبد...

چون کوهِ آهن درآمدند.

۴)

در خود فروشُده بود

سخت از حد گذشته

که شمه‌ای یافته بود

از مکروهی که پیش آمد.

۵)

حسنک را فرمودند که جامه بیرون کِش...،

تنی چون سیم سپید و رویی چون صدهزار نگار،

و همه خلق به‌درد می‌گریستند.


منبع: وبلاگ کاروند- هومن عباس پور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۶
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی؛ خالق سبکی جدید در نثر فارسی

161729.jpg



ابوالفضل بیهقی که به عنوان ادیب و مورخ برجسته ایران و پدیدآورنده کتاب گرانسنگ «تاریخ بیهقی» شهرت یافته، خالق سبکی جدید در نثر فارسی است.

بیشتر شهرت بیهقی به‌ دلیل نگارش کتاب معروف «تاریخ بیهقی» است که یکی از مهم‌ترین منابع تاریخی درباره دوران غزنوی به شمار می‌رود.

او اوایل عمر خود را در نیشابور به تحصیل علم و دانش مشغول بود، سپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و در سال ۴۱۸ ه. ش پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیر دیوان شاهی برگزیده شد.

این مورخ بزرگ ایرانی نوشتن کتاب «تاریخ بیهقی» را در سن ۴۳ سالگی، آغاز کرد و ۲۲ سال از عمر خود را صرف نوشتن آن کرد، موضوع این کتاب تاریخی است و در ۳۰ جلد، اما از این ۳۰ جلد تنها ۶ جلد باقی مانده و این نکته قابل ذکر است که جلد اول موجود، از میانه آن آغاز می‌شود.

اهمیت کتاب «تاریخ بیهقی» برکسی پوشیده نیست و تاثیر آن بر متون بعد از خود گواهی بر ارزشمندی این کتاب است؛ کتابی که با ظهور خود سبک جدیدی را در نثر فارسی خلق کرد و با گذشت زمان نه تنها از اهمیت آن کاسته نشد، بلکه بر شکوه و عظمت آن افزود.

«تاریخ بیهقی» آیینه تمام‌نمای دوران این نویسنده صاحب سبک است که می‌تواند قواعد مملکت‌داری، شهرسازی، سطح زندگی مردم، طبقات اجتماعی، فرهنگ جامعه، اوضاع دربار و دیوان‌ها، آداب و سنت‌های رایج در جامعه، جهان‌بینی مردم و حتی خصوصیات اخلاقی و شخصیت‌شناسی هر یک از چهره‌های تاریخی را می‌توان در آن مشاهده کرد.

دقت و هوشیاری ابوالفضل بیهقی در بیان جزییات و توصیف وقایع به حدی بود که خواننده با خواندن آن احساس می‌کرد که بیهقی در آن صحنه‌ها حاضر بوده و نکته قابل توجه این است که بیهقی در بعضی از رویدادها، خود شاهد ماجرا نبوده و آن‌ها را از زبان عامه مردم نقل می‌کند اما این وقایع در فضای کلی تاریخ هیچ تفاوتی با آنچه او به چشم خود دیده، ندارد و این بیانگر زیرکی و هنرمندی بی‌نظیر این نویسنده است.

یکی از بخش‌های بسیار مهم «تاریخ بیهقی»، داستان «حسنک وزیر» است. بیهقی ۸۵ سال زندگی کرد و به دنبال نوشتن کتاب‌های متعدد بود تا اینکه در سال ۴۵۶ ه. ش درگذشت و به این ترتیب ۱۹ سال پس از اتمام این کتاب ارزشمند چشم از جهان فرو بست.

منبع : خبرگزاری ایسنا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۵
رضا حارث ابادی

بیهقی و ارزش اثرش‌رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873 

بیهقی و ارزش اثرش‌

ندانم چندین و چند دوره و سال درسی‌، شناختن بیهقی و اثرش زمان خواهد برد. اینقدر هست که مطالعة کتب مربوطه‌، آنچه در کتاب‌شناسی مطرح است‌، مطالعة علمی و چندبارة تاریخ بیهقی‌، همچنین تفکیک و درهم کرد نکته‌ها و نگاه‌ها و مشورت بسیار با دانشوران علوم بیست و چهارگانه که در فهمیدن ادبیات این مرز و بوم لازم است‌، بخشی از کار بوده و هست‌. 
بیهقی کیست‌؟ 
مردی است پخته‌، خردمند، فکور، کتاب خوانده‌، قریب هشتاد و پنج سال در جهان زیسته‌1؛ از 385 تا 470 هجری‌. از دیه گمنام حارث‌آباد بیهق برخاسته و پس از تحصیل کمالات بسیار، در دستگاه محمود غزنوی‌، امیرمحمد بن محمود، سلطان مسعود، مودود و سلطان فرخ‌زاد سالها دبیری کرده‌.2 در روزگار سلطنت عبدالرشید غزنوی به رسالت دیوان رسائل رسیده و در همة ادوار در مرکز ثقل حکومت و در جزر و مدهای سیاسی مملکت زیسته و به قول خود او غالباً «درمیان کار» و ناظر تحولات و اتّفاقات بیشمار بوده است‌.3 شادروان‌، استاد غلامحسین یوسفی‌، در مقالة ارجمند خود «گزارشگر حقیقت‌» دبیری بیهقی را چنین گزارده است‌: وی مدّت نوزده سال به نیابت بونصر مشکان در دیوان رسالت دبیری می‌کرد و سخت مورد نظر استاد خود بود. سلطان به او عنایت‌ها داشت‌. چندان که پس از مرگ استادش‌، اگر ابوالفضل بسیار جوان نبود، مسعود وی را به جانشینی او برمی‌گزید. به همین سبب بود که به بوسهل زوزنی‌، جانشین بونصر مشکان‌، سفارش می‌کرد که «ابوالفضل را به تو سپردم‌؛ از کار وی اندیشه دار.»4 پس از شکست دندانقان‌، سلطان مسعود در باب نامه نوشتن به خانان ترکستان نظر بیهقی را می‌پرسید که چه باید نوشت‌؟ و رای او را می‌پسندید که حقیقت واقعی را بنویسند نه آنکه به معما سخن گفته شود.5 
همین دبیر محتشم‌، چندی پس از ریاست دیوان رسائل در عهد عبدالرشید غزنوی‌، به دشمنی و سعایت بدخواهان معزول و محبوس شد. پس از رهایی از زندان‌، دوران آخر عمر بیهقی و روزگار پیری او در انزوا گذشت و هم در این عهد بود که یادداشت‌ها و خاطرات خود را به تفصیل درسی مجلد تصنیف کرد.6 
اما از تاریخ و مادّه تاریخ که درگذریم‌، بیهقی تاریخ‌نویس یا وقایع‌نگاری معمولی نیست‌.7 در جو تأمّل و تنبّه شناور است‌. همة وقایع و کسان در اندیشة او به داوری گذارده می‌شوند. برای شناخت طرز تفکر بیهقی‌، سه عامل‌: تأثیر دوران‌، شیوة اندیشه و معتقدات و خصوصیات اخلاقی او قابل مطالعه است‌. 
دوران‌
بیهقی در دوره‌ای زیسته است که این عبارات می‌تواند گزارشی خلاصه از آن باشد: مسعود غزنوی به جای برادرش محمد که به موجب وصیّت پدرشان بر تخت نشسته بود پادشاه می‌شود. این جابه‌جا شدن ساده نیست‌. با حبس محمد و نزدیکانش همراه است‌. نخستین نشانه‌های نابسامانی اوضاع در کشتن حسنک وزیر بروز می‌کند. چنین دستگاهی‌، ناگزیر است که از همان آغاز، اساس کار خود را بر تزویر و تقلب بگذارد. با آنکه خود مسعود، بنا به معرفی بیهقی مرد بدنفس و نابکاری نیست‌، جریان امور بدانگونه است که به سوی بدی و شقاوت رانده می‌شود. اوج و حضیض زندگی خودِ مسعود از همه عبرت انگیزتر است‌. در اول هرچه هست کامیابی و پیشبرد است‌؛ هر اتفاق‌، هر حادثه به سود او جریان می‌یابد. ولی چون بخت برمی‌گردد حتی امور جزئی و پیش‌بینی پذیر هم به کوه مشکل تبدیل می‌شوند. لشکر صد هزار نفری او در «دندانقان‌» از چهارده هزار ترک بیابانگرد شکستی مفتضحانه می‌خورد و خود او به رایگان و بیهوده‌، پادشاهی و سرانجام جانش را از دست می‌دهد. 
بیهقی در سراسر حکومت مسعود، در جزئیات امور وارد است‌. دستگاه حکومت همین اندازه که خلیفة بغداد را راضی نگه دارد و به «قرمطی‌» و «باطنی‌» و «رافضی‌» مجال عرض وجود ندهد، وظیفة خویش را در برابر خدا و خلق انجام یافته می‌بیند. به خود حق می‌دهد که تَسمه از گُردة مردم فقیر بکشد. متقابلاً خادم به مخدوم خیانت می‌کند. چنانکه رفتار مخدوم حق‌ناشناسانه بوده است‌. تمام درهای دستگاه بر پاشنة جاسوسی می‌چرخد. 
طرز تفکر همکاران مسعود را از احمدبن حسن میمندی که فرزانه‌ترین‌ِ دستگاه است می‌توان قیاس گرفت‌. او نیز از غرض‌ورزی و حسابگری شخصی برکنار نیست‌. انحطاط، همة دیوانیان و سران را برآن داشته که جز خود چیزی نبینند. حرفهای پیران‌ِ روشن‌بین‌تر و فرزانه‌تر چون احمد حسن میمندی و بونصر مشکان به جایی نمی‌رسد. 
اندیشه‌
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن‌، مؤلف مقالة «جهان‌بینی ابوالفضل بیهقی‌»، بیهقی را دارای اندیشه‌ای چونان فردوسی می‌شناسد.8 او نیز تمام کردن کتاب خود را آرزو می‌کرده است‌. به عبرت‌انگیز بودن داستان‌ها نظر داشته‌. به خرد عقیده می‌ورزیده است و بی‌اعتباری جهان از باورهای او بوده است‌. حکم تقدیر را بها می‌نهاده و به مکافات عمل قائل بوده است‌. 
معتقدات‌
بیهقی مردی است معتقد به دین‌. هم به خاندان غزنوی‌، و اخلاق و آیین‌های موجود معتقد بوده است‌. روشن‌بینی و خرددوستی او نیز از دایرة آیین‌ها بیرون نمی‌رود. دین او دین رایج زمان است و یقین دارد که بهترین‌ِ دین‌هاست‌. قدرت‌های زمان خود را مورد تأیید خدا می‌داند و در حقانیت آنها تردید روانمی‌دارد. پادشاه را یک درجه فروتر از پیامبران می‌نهد و هردو را برگزیدة ایزد می‌داند. با همة عفت قلمی که دارد، از یک دسته اشخاص‌، به درشتی یاد می‌کند. اینها کسانی هستند که در نظر او به سلطان خیانت ورزیده‌اند. استدلال بیهقی در این باب تا حدّی مبتنی بر اصل «الحق لمن غلب‌» است‌؛ چه البتکین و سبکتکین که بر خداوندان خود عصیان کرده بودند چون فاتح شده بودند به نظر او حق داشتند. ولی هارون خوارزمشاه و طغرل‌ِ سلجوقی چون نابود می‌شوند، به زغم او مخذول و خائن‌اند. 
بیهقی اصولاً به پیران اعتقاد احترام‌آمیزی دارد. در برابر «پسریان‌» که اکثراً جوان بودند او جانب «پدریان‌» را می‌گیرد. 
مردی صادق و صمیمی است و نسبت به اشخاص خوش‌بینی بیش از حدّ دارد. از سویی‌، تربیت دیوانی دارد که لازمه‌اش خوی انضباط و اطاعت بی‌چون و چرا از مافوق و رعایت سلسله مراتب بوده است‌. 
وی هنگام توجیه سلطنت خاندان غزنوی ناگزیر به جانبداری از «هنر» بود در مقابل «نسب‌». در دوران حکومت‌ِ بی‌گوهران عقیدة دیگری جز این ممکن نبوده است‌. این نظر از معتقدات مذهبی و احوال زمان مایه می‌گرفته است‌. ولیکن‌، آنجا که از خوبی و بدی انسان‌ها سخن می‌گوید9، نخستین صفت انسانی خوب را آن می‌داند که ذات خویش را بشناسد؛ «زیرا چون ذات خویش را بدانست‌، چیزها را دریافت‌.» وی انسان را بهره‌مند از سه قوه می‌داند: خِرَد، خشم‌، آرزو. مرد کامل را کسی می‌داند که در او تعادلی بین این سه قوه باشد. بیهقی تفاوت انسان با حیوان را در «علم و عمل‌» می‌داند. توصیه می‌کند که در احوال دیگران بنگرند. هرچه در آنان نیکو می‌بینند بدان بگروند و از آنچه بد می‌بینند بپرهیزند. 
از حیث اخلاقی‌، بیهقی مردی است معتدل و محتاط، و این خصوصیت که با تربیت دیوانی همراه شده است‌، اساس شخصیت او را تشکیل می‌دهد. اعتدال و میانه‌روی بیهقی با خوش‌بینی و تساهل نسبت به اشخاص همراه است‌. در همین حال‌، مردی عبوس و جدّی است‌. از این‌رو با آنکه کتابش مایة شاعرانه دارد فاقد سبک‌روحی و ملاحتی است که از طنز ناشی می‌شود. در نوشته‌اش‌، به ندرت به عیب‌جویی مستقیم از کسی برمی‌خوریم‌. آنجا هم که ناگزیر می‌شود که عیبی را بازنماید با ظرافت و احساس تأسف به آن می‌پردازد. در مقابل‌، در جستن‌ِ هنر و نثار کردن‌ِ سخن تحسین‌آمیز سخاوتمند است‌. می‌کوشد تا در هر کسی حُسنی ببیند و آن را با چرب‌ترین بیان به قلم آورد. حتی در حق‌ِّ بوسهل زوزنی که با او دشمن است تصدیق می‌آورد که «مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بوده است و یگانة روزگار در لغت و شعر.» 
رعایت امانت در بیهقی به حدّ وسواس می‌رسد. همة کسانی را که مطلبی از آنان شنیده نام می‌برد. خود را در برابر خوانندگانش مسؤل می‌شناسد و جوابگوی آنچه می‌نویسد، می‌داند. 
مراقب است که در نوشتن و قضاوت گزافه‌گویی نکند و دستخوش حب‌ّ و بغض نشود. مواظبت دارد که خودستایی نکند. با هرکس که به او نیکی کرده است حق‌شناس است‌. به سبب‌ِ همین حق‌شناسی‌، عیب‌جویی از خاندان غزنوی را روانمی‌بیند. او هم یکی از برجستگانی است که در مرز بین نفی و قبول‌ِ دنیا مستقر شده‌اند. بیهقی روح دیوانی را با روح عرفانی همراه کرده است‌. 
او نیز چون هر نویسنده‌ای‌، ویژگی سبک و سیره دارد. ویژگی او، صفای نیّت و لطف اندیشه و نَفَس شاعرانة اوست‌. اندیشه بیهقی و بیان او مایة شاعرانه دارد. این خاصیت‌، بیش از ارزش تاریخی و دیگر ارزش‌های کتاب‌، به جاودانی بودن اثر او کمک کرده است‌. 
ارزش اثر بیهقی‌ 
سبک‌: به درستی در تاریخ بیهقی‌، با تصحیح استاد دکتر علی‌اکبر فیاض‌، اثر دبیر بیهقی‌، تصنیف خوانده شده‌: تاریخ بیهقی‌، تصنیف ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر.10 بیهقی خود گفته است‌: «ومن که بوالفضلم کتاب بسیار فرونگریسته‌ام‌، خاصه اخبار و از آن التقاطها کرده‌. در میانة این تاریخ چنین سخن‌ها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفته‌شدگان بیدار شوند و هر کس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد.»11 
و اما از نظر شیوه نگارش و خصوصیت‌های لغوی و نحوی و صرفی‌، می‌توان این کتاب گرانقدر را از بزرگ‌ترین مأخذهای این خصوصیت‌ها شمرد. از لحاظ ساده‌نویسی در حدّ خود بی‌همتاست‌.12 آنچه کتاب را از این حیث‌، قابل مطالعة دقیق گردانیده است‌، نویسندگی آگاهانة بیهقی دبیر بوده است‌. 
بدون تردید، یکی از امهات کتب فارسی که می‌توان آن را شاهکار نثر مرسل دانست تاریخ بیهقی نوشتة خواجه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی متولد به سال 385 و متوفی در صفر سال 470 هجری است‌.13 و به نظر نگارنده تعبیر دکتر حسین خطیبی در صفحة 133 کتاب «فن نثر در ادب پارسی‌»، آنجا که مختصات سبک نثر فارسی در دورة غزنوی و سلجوقی اول (450 تا 550 هجری‌) را برشمرده‌اند روشن‌تر و دقیق است‌: اگر نثر دورة قبل (دوره سامانی‌) را نثر ساده و مرسل بنامیم‌، می‌توانیم نثر این دوره (دوره غزنوی و سلجوقی اول‌) را در مقام مقایسه‌، نثر مرسل عالی بخوانیم‌.14 
کتاب بیهقی نه مثل دیگر تاریخ‌ها مشتی اسم و سَنه است که بی‌معنی و خسته‌کننده باشد و نه مثل کتاب‌های اخلاق‌، خشک و فرمان‌ده و تحکم‌آمیز. غرض اصلی او که بیدار کردن حس‌ّ انتباه و دقّت در خواننده باشد تأمین می‌شود اما به شکلی که خواننده حس نمی‌کند. بیهقی تلخی حق را در درون لعاب شیرین ماجراهای مشغول‌کنندة تاریخی پنهان کرده و این موفقیتی است که کمتر کسی را نصیب شده است‌. چنان که خود گفته است‌: «خوانندگان این تاریخ را تجربتی و عبرتی حاصل شود.» یا «من نخواستم که این تاریخ بکنم‌. هرکجا نکته‌ای بودی در آن آویختمی‌.»15 نتیجة هنر بیهقی دبیر آن بوده است که کتاب او «یک متن عالی ادبی خواندنی و لذیذ» باشد.16 شاید بیشتر کسانی که آن را خوانده و پسندیده‌اند برای فصاحت و زیبایی‌اش باشد. البته بوده‌اند اشخاصی که در آن حقایق و اطلاعات تاریخی را جست‌وجو کرده‌اند. اما اینکه در دانشکده‌ها به درس خوانده می‌شود برای اهمیّت ادبی آن است‌.17 
از ارزش‌های سبکی تاریخی بیهقی‌، کاربرد زیبا و درست امثال و حکم و ضرب‌المثل‌ها در آن است‌. در داستان قبض براریارق ـ یا بازداشت او ـ چنین آمده‌: «آن دو خامل ذکر کم‌مایه فریفته شدند بدان نواختی که یافتند و هرگز به خواب ندیده بودند و ندانستند که چون خداوندان ایشان برافتادند، اذل‌ُّ من النّعل و اَخَس‌ُّ من التُّراب‌.»18 خوارتر از نعل و پست‌تر از خاک خواهند شد. 
این اثر خواندنی و شریف در دوره‌ای نگاشته می‌شده که تسلط ترک‌های غزنوی‌، زمین و زمان‌، همچنین ذهن و زبان این سرزمین را درتصرف آورده بود. پرواضح است که نثر باقیمانده از آن دوره‌، حاوی لغاتی از مهاجمان باشد که به دلیل حکومت بر دربار و دیار ایران‌، رواج یافته بود. زبان ترکان‌ِ حکومت یافته آمیزه‌ای از واژه‌های چینی و مغولی بوده است و در تاریخ بیهقی‌، این واژه‌ها به چشم می‌خورد. واژه‌هایی چون جنگ‌، شیر در معنی حیوان‌، پوست‌، وصفه یا شَفه به زبان چینی تعلق دارند. و واژه‌های طمغا یا تمغا، خاتون‌، ایل‌، خیل و خان از زبان مغولی آمده‌اند. مقالة «لغات ترکی‌، مغولی و چینی در تاریخ بیهقی‌» در کتاب «یادنامه ابوالفضل بیهقی‌» این لغات را احصا کرده است‌.19 در جنب استفادة بیهقی از این لغات دو نکته مطرح است‌. به دلیل قدمت تاریخ بیهقی‌، این اثر نیز در عداد آثاری قرار می‌گیرد که برای فهم معنی یا معانی لغات ترکی‌، مغولی و چینی‌ِ وارد شده به زبان فارسی باید به آنها مراجعه کرد. دیگر آنکه ذکر این لغات در نثری از قرن چهارم و پنجم هجری‌، عمر این لغات بیگانه در زبان فارسی را بیشتر نموده‌، در پی‌ِ زمان ورود این لغات‌، عقب‌تر می‌برد. 
دیدِ تاریخی‌: تاریخ به گفتة علی‌بن زید بیهقی که فرید خراسان نیز نامیده شده‌20 در تاریخ بیهق شامل علم ادیان است از آغاز آفرینش‌، و اخبار گذشتگان از انبیا و خلفا و سلوک و آنچه در کتب انبیأ است و احوال ائمه و مقدمات دین و مقامات هریک و تفاصیل ملل و نحل و مذاهب و واضع هریک و آنچه رفته است از عهد رسول از مخالفان و موافقان و معجزات‌، و علم ابدان و مصالح آن که از وقایع گذشته برای آینده عبرت گیرند و با آگاهی از اسباب وقایع گذشته بدانچه در آینده رخ می‌دهد سروسامانی دهند.21 پس این فن خود یک نوع جهان‌شناسی خواهد بود و کتاب تاریخ مانند البدء و التاریخ‌ِ مَقْدِسی‌، دائرة‌المعارف خواهد بود و مورخ ناگزیر بایستی از علوم زمان خود آگاه باشد تا بتواند تاریخ کامل بنویسد. «خواجه ابوالفضل محمد بیهقی ما هم به همین دلیل و هم از آن روی که از دبیران بوده و این گروه {...} از دیوانیان و درباریان دانشمند و خردمند به‌شمار می‌آمدند بایستی از علوم عصر که فلسفه به ویژه حکمت عملی جزوی از آن است آگاه باشد.»22 چنین فهمیده می‌شود که بیهقی در تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری خویش‌، جز آنکه از منظر فلسفی ـ جهان‌شناختی‌ِ خویش نگریسته و نگاشته‌، به فلسفة تاریخ و علل و اسباب وقایع پرداخته است‌؛ چنانکه دیگر تاریخ‌نویس‌ِ بیهق به این طریق عمل می‌کرده است‌. علی‌بن زید بیهقی در تاریخ خود گفته است‌: «تواریخ خزائن اسرار امور است و در آن عبر و مواعظ و نصایح‌. و نقد آن بر سکة تقدیر الهی مطبوع بود.»23 در نگرة او، مورخ باید به اصل جبردینی بگراید و مشکلات تاریخ را به ارادة الهی بگشاید همچنانکه بُسوئه فرانسوی تاریخ مسیحیت را بدین‌گونه بیان کرده است‌. به نظر استاد دانش‌پژوه‌، بیهقی در فلسفه تاریخ‌، عقل را کنار گذارده است‌. او می‌گوید: دولت‌ها به نوبت است و دو نیرو در جهان اجتماع کارگر است که هردو از خداست‌. یکی معجزات پیامبران‌، دوم اندیشه نازک و درازدستی پادشاهان و ظفر و نصرت آنان بر دشمنان خویش آن هم به فرمان ایزد، نه آسمان و برج‌ها، چنانکه معتزلیان و زندیقان و دهریان می‌گویند. پس او در زمینه حل مسائل دشوار تاریخ‌، با دوستداران عقل مانند معتزلیان و زندیقان و دهریان که به علل و اسباب مرموز و نهفته نمی‌گرایند همراه نیست‌.24 با این حال‌، اعتقادی چنین‌، در باب هستی و کلیات تکوین و تشریع و قضأ و قدر، منافاتی با خردگرایی اجتماعی بیهقی و دلنمودگی‌های او به تدبیر و عقلانیت خُرد ندارد. 
بیهقی که در طی 85 سال زندگی‌، تجربه‌ها می‌اندوزد و اجتماع را به خوبی می‌شناسد، در فحاوی‌ِ پیشامدهای تاریخی‌، آیین‌ها و رسم‌های اجتماع آن دوران و همة پدیده‌های زندگی روزگار خویش را با موشکافی و دقت و امانت و سادگی همچون آیینه‌ای تابناک نمودار می‌سازد و مانند مورّخان دیگر تنها به تاریخ‌ِ جلوس و درگذشت پادشاهان و برشمردن تعداد سلطانان یک سلسله و شکست‌ها یا پیروزی‌های پادشاهان اکتفا نمی‌کند؛ بلکه چنانکه یاد کردیم به همة خصوصیت‌های زندگی مردم روزگار خود درمی‌نگرد و آنها را برای خواننده با آن نثر گیرا و دلپذیر بازمی‌گوید.25 از این حیث‌، او یک تاریخ اجتماعی نگاشته است‌. گزارش او از اجتماع عصری که در آن زیسته همراه با پیدا کردن پیوندها میان آیند و روند پادشاه و رعیت‌، اثری پدیدآورده است که دارای ارزش جامعه‌شناختی نیز هست‌. 
تاریخ بیهقی از نگاه روش شناختی نیز قابل بررسی است‌: در روش علمی تاریخ به اصل علیت ailtة Caus اهمیت فراوان داده می‌شود. این‌که گفته‌اند گذشته آینده را نشان می‌دهد برای این است که حوادث تاریخی‌، تابع علت و معلول هستند. یعنی همیشه شرایط و خصوصیات معینی حوادث معینی را به وجود می‌آورد. مثلاً ابن خلکان عقیده دارد که شهرنشینی‌، همان حضارت موجب انحطاط می‌شود، زیرا وقتی قومی صلابت و مردانگی خود را بر اثر زندگی آرام تجمل‌آمیزِ شهر از دست داد خیلی زود به دست قوه دیگری که هنوز انرژی و قدرت بیابانی را از دست نداده و تازه‌نفس است منقرض می‌شود. به گفته شادروان تقی بینش‌، بیهقی براساس همین اصل علیّت حوادث را تجزیه و تحلیل کرده و عوامل یا موجبات حادثه‌ها را نمایان ساخته است‌. این است که کتاب‌ِ او غیر از مشغول‌کنندگی‌، نظم منطقی هم دارد و خواننده را به سرچشمه و سررشتة حادثه‌ها و واقعه‌های مهم آن زمان می‌رساند. مثلاً برای اینکه علّت شکست مسعود و زوال امپراطوری بزرگ غزنوی را نشان بدهد، چهرة حقیقی رجال درباری و روحیه و خلق و خوی بزرگان دولت را تصویر می‌کند، و نتیجه می‌گیرد که مردمی بوده‌اند متظاهر و چاپلوس و سودجو {...} مثال می‌آورد بوسهل حمدوی و سوری صاحب دیوان یا به اصطلاح امروز وزیر دارایی مسعود را که مقدار زیادی از غنائم و گنجینة مسعود را برداشتند و گریختند و به جای اینکه در موقع گرفتاری مددکار او باشند به او پشت کردند.26 
از ارزش‌های اثر بیهقی آن است که جزئی‌نگری موشکافانه و مثبت همچنین جزئی‌نگاری برای به جا نهادن اطلاعات تاریخی دقیق در آن به چشم می‌خورد. گویی می‌خواسته است ضمن در کار آوردن دقّت که لازمة گزارش تاریخ است‌، باحوصله و هنرمندی بسیار جزئیات حادثه‌ها را نقاشی کند. هم در این کار موفق آمده است‌: از این حیث به داستان‌پردازی شبیه شده است که از نیروی تخیّل و گویندگی خود برای روح دمیدن به شخصیت‌ها و کاراکترها مدد می‌گیرد. اما هنر اصلی‌اش این است که آنها را به هم ربط می‌دهد و به مسائل کلی می‌رسد. برای دقت و باریک‌بینی او در ضبط جزئیات بس که روز و ماه و گاهی ساعت را ذکر می‌کند. «شنبه 19 شعبان به سرخس رسیدیم‌»27؛ «نماز شام نامة فتح رسید.»28 
در این بین‌، مهم‌ترین نکته در نوشتن تاریخ‌، بلکه هر کار علمی‌، نداشتن تعصب و نظر و غرض شخصی است‌. به قول فوستل دوکولانژ باید عقیده و میل شخصی را در تاریخ دخالت نداد. این همان است که بیهقی بدین صورت بیان کرده است‌: «در تاریخی که می‌کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تربدی کشد.» شاید بیهقی از آن‌رو متذکر این نکته شده که اغلب تاریخ‌نویس‌های قدیم وابسته و تحت نفوذ دربارهای آن وقت بوده‌اند. آزادی قلم نداشته‌اند و نمی‌توانسته‌اند حقایق را بنویسند. ولی نمی‌توان منکر شد که شهامت و تربیت علمی و درک کافی هم نداشته‌اند.29 وگرنه ابوالفضل بیهقی هم مثل آنها در پیوند با دربار بوده و حتی‌، اگر می‌خواسته است‌، برای تحریف حقایق و شاخ و برگ دادن به حوادث‌، قلمش از آنها تواناتر بوده است‌. دیگر از شواهدِ بری بودن تاریخ‌ِ بیهقی از غرض شخصی‌، در داستان حسنک است‌. احترامی که خواننده‌، پس از خواندن داستان نسبت به حسنک پیدا می‌کند، همچنین نفرتی که در دل خواننده از کُشندگان حسنک پیدا می‌آید، نشانی است از آنکه بیهقی‌، خود حسنک را دوست می‌داشته است‌. اما این حس او باعث نشده است تا صداقت خود را در کار تاریخ از دست بنهد. این است که متذکر غصب مال مسلمانان از سوی حسنک نیز گردیده است‌. پس از ذکر بردار کردن حسنک و سنگباران او گوید: «این است حسنک و روزگارش‌. و گفتارش‌، رحمة‌اللهعلیه‌. این بود که گفتی مرا دعای نشابوریان بسازد و نساخت‌. و اگر زمین و آب مسلمانان به غصب بستد نه زمین ماند و نه آب‌، و چندان غلام و ضیاع و اسباب زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت‌. او رفت این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند، رحمة‌اللهعلیهم‌. و این افسانه‌ای است با بسیار عبرت‌. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا به یک‌سوی نهادند.»30 
بیهقی‌، صادقانه و بی‌غرض تاریخ می‌کند. امّا پس از بیان آنچه رفته است‌، نمی‌تواند نفرین و آفرین خود را پنهان کند. پرواضح است که بروز حس او نه‌تنها خللی در امانت‌داری او هنگام نقل ایجاد نمی‌کند که نشان می‌دهد در کار تاریخ دل داشته است‌. جز این اگر می‌بود حاصل کار بر سی مجلد نوشته برنمی‌آمد. باید افزود که از ساحت دبیر حکیمی چون بیهقی دور است که تاریخ بنویسد تنها برای آنکه تاریخ نوشته باشد. چنین اگر باشد، تاریخ برای تاریخ غایت بیهقی بوده است‌! تأمل در روح کلی تاریخ بیهقی نشان می‌دهد که او از تاریخ درس خوبی و شناختن بدی برای گریز از آن خواسته است‌. در تاریخ خود نیز درس خوبی داده‌، و انسان‌ها را از بدی‌، به دور و برکنار خواسته است‌. وی در ضمن بسیاری از حادثه‌ها، زبان به پندهای عبرت‌انگیز و نکوهش خوی‌های زشت و ناپسند می‌گشاید و با یاد کردن مثل‌ها و برخی از بیت‌ها، صفت‌ها و خوی‌های نیک انسانی و بشردوستی را می‌ستاید. ناگزیر است حادثه‌ها، پیکارها و خون‌ریزی‌ها را یاد کند. با این همه هیچگاه از ابراز نفرت نسبت به این‌گونه ددمنشی‌ها غافل نمی‌نشیند. «سخت بزرگ حماقتی دانم که کسی از بهر جاه و حطام دنیا را، خطر ریختن خون مسلمانی کند.»31 
آنچه باعث شده است تا این تاریخ‌، از بیشترین هنر و حلاوت برخوردار گردد، برخورداری ذوقی و ذاتی‌، سپس تجربی‌ِ بیهقی از شم تاریخ‌نویسی بوده است‌. به قول مرحوم رشید یاسمی‌، تاریخ‌نویسی هنر است‌. شَمی و استعدادی لازم است تا کسی بتواند از مواد خام‌، نَسجی لطیف و زیبا فراهم آورد. و بیهقی از این موهبت به حدّ اعلی‌َ برخوردار بوده و هنر تاریخ‌نویسی را به اوج رسانیده است‌.32 
بیهقی دبیر، در کتاب ارزشمند خود اسناد تاریخی بسیار آورده است‌. و این جز آنکه اعتنای او به استناد را نشان می‌دهد بر ارزش تحقیقی تاریخ بیهقی در عداد مراجع و مآخذ می‌افزاید. عهدنامة مسعود با امیر منوچهر و مشافهه‌نامه‌های قدرخان و نامة القائم بامرالله و بیعت‌نامة مسعود و فرمان محمود برای خیل تاش که به هرات برود و خیش‌خانة مسعود را بازرسی کند و نامة مسعود به خوارزمشاه و عریضة درباریان از تکین‌آباد که همان قندهار باشد به هرات برای مسعود، و جواب مسعود ازجمله اسنادی است که بیهقی با زحمت بسیار از دبیرخانه و دیوان دولتی آن زمان به دست آورده و متن آنها را با دقتی کامل نقل کرده است‌.33 آوردن مواضعه مسعود و خواجه احمد حسن میمندی در مقامات محمودی نیز چنین موضعی دارد. هم به استناد تاریخ خویش کمک کرده است و هم اسناد مهم تاریخ را در دل اثر ماندگار خویش محفوظ نگه‌داشته است‌: «نسخت سوگندنامه و آن مواضعه بیاورده‌ام در مقامات محمودی که کرده‌ام‌، کتاب‌ِ مقامات‌، و اینجا تکرار نکردم که سخت دراز شدی‌.»34 
در باب استناد آثار تاریخی‌، مشاهدة مستقیم به عنوان عامل وثوق به آورده‌ها مطرح است‌؛ گرچه در تاریخ‌، اغلب‌، این عامل فراهم نمی‌شود. زیرا حوادث تاریخی در گذشته اتفاق افتاده است‌، و اگر در زمان مورخ واقع شده‌، مورخ کمتر خود شاهد ماجراها بوده است‌. در چنین شرایطی مورخ ناگزیر است از مشاهدة غیرمستقیم یعنی بررسی آثار گذشته استفاده کند: گواهی یا شهادت کسانی که ناظر و شاهد بوده‌اند یا اسناد و مدارک مربوط به آن زمان‌. بنیان کار بیهقی بر روش علمی است‌. کتاب او تشکیل می‌شود از مشاهدات شخصی یا اقوال اشخاص ثقه‌ای که در جریان بوده‌اند. در خطبة باب خوارزم که درواقع سیستم کار و متدلوژی او را نشان می‌دهد می‌گوید: «و من که این تاریخ پیش گرفته‌ام الزام این‌قدر بکرده‌ام تا آنچه بنویسم یا از معاینة من است یا اسماع درست از مردی ثقه‌.» به گفتة تقی بینش‌، حتّی اسم روات را ذکر کرده است و گاه در اینکه حرف آنها تا چه اندازه می‌تواند صحیح باشد بحث کرده است‌؛ به اصطلاح ترجیح و تعدیل یا نقد تاریخی‌.35 
بیهقی خود به درستی توجه داشته است که آنچه می‌نویسد تنها تکیه بر شیوع بین مردم نداشته‌، نزد او از حدّ بالای صحّت برخوردار باشد. هم‌، از حرف‌های مبتنی بر جهل و خرافه‌، خالی باشد، و توانسته است تاریخی کند که رویدادها را در عصری که مردم جهان اغلب در گرداب جهل و خرافات غوطه‌ور بودند، آنچنان منطقی و دلکش و با امانت و دور از هرگونه تعصب و غرض‌رانی بازمی‌گوید، و به شیوة تاریخ‌نویسی‌ِ بیهقی که مبتنی بر شنیدن از شخص شایسته و درخور اعتماد و نوشته یا کتاب است با بیانی رسا و شیوا اشاره می‌کند. وی تفاوت میان‌ِ افسانه‌های آکنده از خرافات و تاریخ مستند و درست را روشن می‌کند، و درواقع‌، نقدِ صحیح تاریخ را به خواننده می‌شناساند.36 او جایی متذکر شده است که تاریخ‌نویسی با قصه‌پردازی و نقالی توفیر می‌کند و علاقة مردم به قصه و سرگذشت نباید مورخ را گمراه کند. بیان او در خطبة باب خوارزم این است‌: «و بیشتر مردم عامه آن‌اند که باطل و ممتنع را دوست‌تر دارند چون اخبار دیو و پری و غول بیابان و کوه و دریا که احمقی هنگامه سازد و گروهی همچون او گردآیند و وی گوید که در فلان دریا جزیره‌ای دیدم و پانصد تن جایی فرود آمدیم در آن جزیره‌. و نان پختیم و دیگ‌ها نهادیم‌. چون آتش تیز شد و تبش بدان زمین رسید از جای برفت‌. نگاه کردیم ماهی بود.» و می‌گوید: «راندن تاریخ از نوعی دیگر باید.»37 
روشن است که تاریخ‌نویسی بدین طریق دقیق‌، جز دوره‌ای کوتاه از تاریخ را دربرنمی‌گیرد. به بیانی تاریخ آدم و عالم را کسی می‌تواند بنگارد که مدعی عمری یا احاطه‌ای به وسعت و درازی عمر انسانیت باشد. ارزش تاریخ بیهقی زمانی آشکارتر می‌شود که شیوة کار تاریخ‌نویسان در قرن زندگی مورخ این کتاب را درنظر آوریم‌. مورخان آن زمان از هبوط آدم نگاشته تا عصر خود پیش می‌آمده‌اند. به گفته بیهقی داستان‌های مجعول و غیرمجعول را به نام تاریخ در کتاب‌های خود می‌گنجانده‌اند. بیضاوی از قول آدم‌، شعر عربی در مرثیه پسرش نقل کرده است‌.38 
وجه اندیشگی‌: گمان می‌رود که بحث جبر و اختیار رایج‌ترین بحث اندیشگی در روزگار بیهقی بوده است‌. نگارنده نیز آنجا که در بخش نخست این مقال به خودِ بیهقی پرداخته است‌، سطوری در باب اندیشه و معتقدات او آورده است‌. اکنون بسنده می‌کند به ذکر این نکته که اندیشه و اعتقاد بیهقی در اثر وی نیز بازتاب روشن دارد. پیش از یک بحث مستوفی در باب تعلق بیهقی به اهل تسنن یا تشیع نمی‌توان ادعای قاطعی را بر زبان آورد. این‌قدر هست که مذهب غالب‌، سنّت بوده است‌. دربار نیز که به جبر می‌گرویده‌، بر راه و رسم اهل سنّت می‌رفته‌. بیهقی نیز به هر روی‌، به قراینی ازجمله در ذکر درود و صلوات بر رسول خدا صلوات‌اللهعلیه و آله‌، که نامی از آل رسول نمی‌آورده‌، ظاهراً اهل سنّت بوده است‌. و اهل سنّت‌، جانب جبر را می‌گرفته‌اند. دست‌کم در گرایش بیهقی به تقدیر تردید کمتری است‌. 
بیهقی بر اثر تبیت مذهبی مثل همة مسلمان‌ها قائل به تقدیر بوده‌. در عین حال‌، تقدیر را نوعی علیّت تعبیر می‌کرده است‌. گهگاه نیز از اتفاق سخن گفته است‌. در آنجا که می‌خواهد بگوید تقدیر این بود که دولت غزنوی مضمحل شود، عبارت «اذا جأ القضأ عَمی البصر» را از زبان خواجه بونصر نقل می‌کند. و با عبارت‌هایی از قبیل‌: «که قضای آمده بود» و «با قضای آمده برنتوان آمد» اهمیت صُدفه را که به قول اشتفن تسویک‌، حساس‌ترین لحظات تاریخ از آن زاییده شده است بازگو می‌کند. وقتی مسعود با سلجوقی‌ها جنگ کرد اول آنها را شکست داد و اگر موفق می‌شد پیش از آنکه طغرل و برادرش داوود به هم بپیوندند به طغرل برسد پیروزی قطعی با او بود. به همین جهت تصمیم گرفت طغرل را که از نیشابور به قصد برادر راه افتاده بود بگیرد. این بود که پس از توقفی کوتاه در ده سعدآباد که هنوز در نزدیکی شهرِ طوس دایر است به چشمة گیلاس رفت و پس از مختصر استراحتی غروب با لشکر و سوار بر پیل حرکت کرد و طغرل که شنیده بود مسعود چه قصدی دارد به عجله به طرف استوا نزدیک قوچان فعلی رفت‌. اتفاقاً به قول بیهقی «از اتفاق عجایب که نمی‌بایست طغرل گرفتار آید» مسعود اندکی تریاک خورده بود و چون مختصر کسالتی داشت یا نخوابیده بود خوابش برد و پیلبان از ترس اینکه او بیدار شود و برآشفته‌، پیل را آهسته راند تا سحر شد و وقتی به نزدیک قوچان رسیدند که طغرل تازه از آنجا رفته بود و مقدار زیادی بار و بنه به جای گذاشته بود و آن فرصت که درواقع تاریخ را عوض می‌کرد از دست رفت و ضایع شد و طغرل به برادرش داوود پیوست‌. مسعود نتوانست با آنها برابری کند و خود در دندانقان شکسته شد.39 
دکتر اسلامی ندوشن در مقاله‌ای‌، پس از آنکه در مواردی چون آرزوی تمام کردن کتاب‌، عبرت‌انگیزی داستان‌ها، خردورزی‌، باور به بی‌اعتباری جهان‌، تقدیرباوری و اعتقاد به مکافات عمل‌، اندیشة بیهقی را با اندیشة فردوسی شاعرِ همزمان و هم‌سرزمین او مشابه می‌یابد، موارد تفاوت بین این دو اندیشه و اندیشمند بزرگ رابرمی‌شمرد: فردوسی به ایران باستان گرایش دارد و بیهقی به اسلام‌. بیهقی جهان را گردنده بر مدار دین می‌داند و فردوسی حکیمانه دنیا را بی‌سروپایی می‌داند. بیهقی روح خیامی ندارد. می‌گوید باید به فکر دنیای دیگر بود؛ در حالی که فردوسی علاج‌ِ بی‌اعتباری دنیا را در آن می‌داند که آن را به شادی بگذراند بی‌آنکه نیکوکاری را از یاد ببرد.40 
وجه انسان‌شناختی‌: هر ارزشی که تاریخ دارد، تاریخ بیهقی هم دارد. مثلاً اگر در تاریخ از اندیشه و کردار انسان گفتگو می‌شود و به همین دلیل‌، تاریخ ارزش علیحده‌ای پیدا می‌کند، تاریخ بیهقی نیز چنین حُکمی دارد. مورخ برای نگارش چنین تاریخی بایستی از چگونگی نیروی عقلی انسان‌، و مسئله‌ها و دغدغه‌های اندیشه انسانی آگاه باشد. به ویژه مورخ ناگزیر بایستی از روانشناسی اجتماعی بهره‌مند باشد. در اندیشة اسلامی نیز ملازمه‌ای بین خودشناسی و خداشناسی برقرار است‌. و نگارنده از خداشناسی‌، با نظر به ترادف «خدا» با حقیقت مطلق و کَثرت و جزئیاتی که ذیل دستیابی به حقیقت مطلق‌، دست یافته‌اند، توسعاً هستی‌شناسی و انسان‌شناسی را درمی‌یابد. بیهقی مسلمان در خطبه‌ای از وحی قدیم‌ِ «خود را بشناس‌» یاد می‌کند. در اندیشة دینی داریم که خود را بشناس تا خدای خویش را بشناسی‌. و بیهقی می‌گوید: «چون ذات را بدانستی چیزها را دریافتی‌.» این یکی اشارت است به آنچه در بالای درِ پرستشگاه «دلفس‌» نوشته بوده و سقراط آن را شعار خویش ساخته بوده است‌.41 
وجه جامعه‌شناختی‌: پرداخت تاریخ بیهقی به خامة این دبیر نکته‌سنج و جامع‌الشرایط به گونه‌ای است که در کنار همة وجوه ارزشی‌، اثر او آیینة شناخت مناسبات اجتماعی دورة او نیز تواند بود. تورقی حتی در این تاریخ نشان می‌دهد که بیهقی در هر نکته و نظری به جایگاه اجتماعی موضوع و افراد رویدادها توجه دقیق دارد. به عنوان نمونه‌، مواردی را بازگو می‌کنیم‌. 
«زندگانی خداوند دراز باد. تفصیل سخن دینه‌، بعضی امروز توانم نمود و بیشتر فردا نموده شود به شرح‌تر.»42 آرزوی زندگانی دراز برای پادشاه یا آوردن عباراتی در مدح و منقبت سلطان‌، از آیین‌های دربار، و گفتگو با سلطان است خاصه در مواردی که پای نقد تلویحی رأی سلطانی‌، نصیحت حاکم‌، برنهادن رأی خود بر رأی پادشاه درمیان بوده‌. از رهگذر گزارش دقیق بیهقی‌، جابه‌جا می‌توان راه و رسم گفتگو میان وضیع و شریف را در مطالعه گرفت‌. 
بیهقی تذکر و تنبه بسیار از خود به جا نهاده است‌. یکی آنکه دربار و درباریان دروغ هم می‌گویند. و برای آنانکه شاید چنین پنداری در خیال‌شان راه نیابد حاوی این نکته است که ممکن هست و محتمل‌، که درباریان دروغ بر زبان آورند. در نمونه‌ای تلویحاً می‌فهماند که دروغ‌های بزرگ‌، هم از آنان ساخته است‌؛ خاصه که می‌دانند دروغ هرچه بزرگ‌تر باشد، بیشتر در باور شنونده می‌نشیند. نمونه در داستان بردار کردن حسنک وزیر است‌؛ آنگاه که پیکی به نام خلیفه راست می‌کنند. تدبیر بردار کردن حسنک کرده‌اند و دروغ و مردم‌فریبی را به نهایت می‌رسانند. دو پیک را به خارج شهر می‌فرستند تا با جامه پیکان به شهر درآیند و بگویند که از بغداد آمده‌ایم و نامه خلیفه آورده‌ایم که حسنک قرمطی است‌. او را بر دار باید کرد و به سنگ باید کشت‌؛ «تا بار دیگر بر رغم خلفا هیچ کس خلعت مصری نپوشد و حاجیان را در آن دیار نبرد.»43 و حسنک را که به پای دار آوردند، «دو پیک را ایستانیده بودند که از بغداد آمده‌اند.»44 هنگامی که شریف دروغ بگوید وضیع محتمل است که بیشتر دروغ بر زبان آورد. این نکته‌ای است که بسا در پیچیدگی‌های زندگی و مناسبات اجتماعی انسان‌ها مغفول بماند. اما اثر بیهقی به آن توجه می‌دهد. 
گاهی بهرة اشارات او، در قالبی اخلاقی‌، ماهیت سیاسی پیدا می‌کند. عبارت‌ِ «شراب آفتی است بزرگ‌» خود، خالی از بهرة اخلاقی نیست‌. اما در کنار دیگر عبارات وجه سیاسی اجتماعی پیدا می‌کند: «و امیر چون بشنید، هردو سپاه سالار را شراب داد، و شراب آفتی است بزرگ‌، چون از حدّ بگذرد. و با شراب‌خوارگان‌ِ افراطکنندگان هر چیزی توان ساخت‌.»45 
گاه بیهقی بسنده کرده است که دو رفتار متفاوت از افراد را گزارش کند. امّا باب تحلیل و تلقّی را به روی خوانندگان باز بگذارد. به بیان بیهقی‌، هنگامی که در بار نخست‌، خواجه احمدحسن میمندی وزارت می‌یافت‌، گروهی از رجال متنفّذ دربار غزنه در دشمنی با او هم‌داستان بودند؛ از آن جمله آلتونتاش خوارزمشاه‌، حسنک‌، علی قریب‌، ابوبکر حصیری‌، امیرمحمد بن محمود و نیز خواهر محمود که پس از فوت برادر، جانب مسعود را گرفت و دیگران‌. به نظر استاد یوسفی‌، حتی محمود از وزیر در خشم بود و او را دشمن خود می‌انگاشت‌.46 با این وصف‌، پس از نوبت دوم وزارت یافتن میمندی‌، یعنی در دورة مسعود، رفتار دوستانه و احترام‌آمیز وزیر نسبت به حسنک ـ که به دستور مسعود زندانی بود ـ در ایوان و در حضور همگان درخور توجه است‌. وی در کشتن حسنک که دشمن او بود، با مسعود موافقت نداشت‌. او را از این کار برحذر می‌داشت‌. حتی سعی می‌کرد در باب او شفاعت کند و وزیر محبوس را از مرگ برهاند. اما توفیق نیافت‌.47 سؤالی که به ذهن می‌رسد این است که رِفق میمندی با حسنک‌، از سر رأفت است یا سیاست‌؟ بیهقی در اثر خویش آنقدر اطلاع از رفتارهای افراد ازجمله خواجة میمندی آورده است که بتوان برای این سؤال پاسخ قانع‌کننده یافت‌. 
به گفتة بیهقی بخش‌هایی از تاریخ او درس عزم و اراده است‌: چون زعیم پیش عمرو آمد زمین بوسه داد. عمرو گفت‌: کودک فرمان یافت‌؟ زعیم مجمزان گفت‌: خداوند را سال‌های بسیار بقا باد. عمرو گفت‌: بُرو و این حدیث پوشیده دار، و خود برخاست و به گرمابه رفت و مویش باز کردند و بمالیدند و برآمد و بیاسود و خفت {...} حاجب را گفت‌: فردا بار عام خواهد بود {...} چون {از بار عام‌} فارغ خواستند شد عمرو لیث روی به خواص و اولیا کرد و گفت‌: بدانید که مرگ حق است {...} چون گذشته شد و مقرر است که مرده بازنیاید جزع و گریستن دیوانگی باشد و کارِ زنان‌. به خانه‌ها بازروید و بر عادت می‌باشید و شاد می‌زیید که پادشاهان را سوگ داشتن محال باشد. حاضران دعا کردند و بازگشتند. از چنین حکایات مردان را عزیمت قوی‌تر گردد و فرومایگان را درخورد، مایه دهد.48 
درس‌های دیگری که در مکتب تاریخ بیهقی داده می‌شود، بیانگر دیگر ارزش‌های تاریخ بیهقی تواند بود. یک درس اینکه شاگردی و کتب‌خواندگی‌، همان فضل و فرهیختگی ضامن سپاسمندی و حق‌شناسی انسان است‌: آن دو خامل ذکر کم‌مایه فریفته شدند بدان نواختی که یافتند و هرگز به خواب ندیده بودند؛ و ندانستند که چون خداوندان ایشان برافتادند، اذل‌ُّ من النّعل و اخس من التُّراب باشند و چون توانستندی دانست‌؟ که نه شاگردی کرده بودند و نه کتب خوانده‌.49 
عبرت‌ها: از استقصا در تاریخ بیهقی فواید گوناگون حاصل می‌شود؛ که یکی از مهمات آنها، تنبه و پند گرفتن است‌. از سبک و سلیقة بیهقی در تصنیف گران‌سنگش چنین فهمیده می‌شود که گویی می‌خواسته است تا خواننده از نوشته او پند بگیرد. حوادث و وقایع او را در اندیشه فرو بَرد و نیکی‌ها و بدی‌ها را از خلال حوادث ببیند و بشناسد. در حقیقت‌، گذشته از همه فوایدی که اثر جاویدان او دارد، این نکته را نیز فراموش نکرده است که «لقد کان فی قصصهم عبرة‌ً لاولی الالباب‌»50 و خود آن را به عبارات گوناگون یادآور شده است‌. در آغاز فصل درگذشت سلطان‌ِ وقت فرخ‌زاد می‌گوید: فصلی خوانم از دنیای فریبنده‌؛ به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهرکشنده‌. گروهی را به محنت آزموده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانیده تا خردمندان را مقرر گرد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است‌.51 
بیهقی می‌خواهد نسبت به دنیا که موجب اشتغال ابنأ بشر و غفلت آنان گردیده است معرفت ایجاد کند. ابتدا داستان حاجب علی قریب را باز می‌گوید: «مردی چون حاجب علی قریب که امیر می‌نشانْد و امیر می‌گرفت و جمله اعیان و محتشمان در برابرش سر تعظیم فرود می‌آوردند {...} ساعتی پس از دستبوس مسعود در هرات‌، او را بگرفتند و قبا و کلاه و موزه از وی جدا کردند و فرّاشان او و برادرش را به پشت برداشتند که با بندِ گران بودند.» آنگاه نیک‌خواهانه پند خویش را می‌دهد: «این است علی و روزگارش و قومش که به پایان آمد و احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدّار فریفتگار بندد و نعمت و جاه و مال او را به هیچ چیز شمرد و خردمندان بدو فریفته نشوند.»52 تنها خردمندان‌اند که از نادانی‌ِ فریفتگی به دنیا مصون می‌مانند. اما قلیل‌اند خردمندان و بسیار نادانان‌ِ فریفته شده به دنیا؛ که بیهقی تاریخ‌ِ خود را برای بیداری آنان کرده است‌: «و من که بوالفضلم کتاب بسیار فرونگریسته‌ام خاصه اخبار و از آن التقاطها کرده‌. در میانة این تاریخ چنین سخن‌ها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفته‌شدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد.»53 
در بین داستان‌های تاریخ بیهقی‌، داستان زندگی مسعود، که اثرِ باقی‌ِ بیهقی گاه منسوب به او، تاریخ مسعودی خوانده می‌شود، با اوج و حضیض زندگی سلطان غزنوی‌، از همه عبرت‌انگیزتر است‌. روزی‌، هرچه هست کامیابی و پیشبرد است و روز دیگر، هزیمت صدهزار نفر سپاهی‌ِ او از چهارده هزار ترک‌ِ بیابانگرد. داستان معروف بر دار کردن حسنک وزیر نیز پیامی از عبرت در خود دارد. بیهقی خود بر این پیام تأکید و تصریح کرده است‌: «این است حسنک و روزگارش‌. و اگر زمین و آب مسلمانان به غصب گرفت نه زمین ماند و نه آب‌. و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت‌. او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند؛ {...} و این افسانه‌ای است با بسیار عبرت و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا به یک سوی نهادند. احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستانَد.»54 
بیراه نیست اگر داستان حسنک را از آغاز تا انجام همه پند و عبرت بدانیم‌. بیهقی از همان آغاز داستان‌، آدمی را در اندیشه‌ای عمیق فرومی‌برد: «از این قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زنده‌اند در گوشه‌ای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخ آنکه از وی رفت گرفتار و ما را با آن کار نیست هرچند مرا از وی بد آمد، به هیچ حال‌؛ چه عمر من به شصت و پنج آمده و بر اثر وی می‌بباید رفت‌.»55 تلقی بیهقی در ماجرای بوسهل خود عبرتی است‌. با آنکه از بوسهل بر او بد آمده است‌، او را با بوسهل کاری نیست‌؛ سهل است‌. حتی به دفاع از بوسهل برمی‌خیزد. و در این کار، حزم و عاقبت‌اندیشی او از جنس دنیاوی نیست‌. او از عاقبت اخروی بیمناک است‌: «و چون این محتشم {بوسهل زوزنی‌} را حال و محل نزدیک امیرمسعود رضی‌اللهعنه بزرگ‌تر از دیگر خدمتکاران بود در وی حسد کردند و محضرها ساختند {...} چنانکه بازنموده‌ام در تاریخ بیهقی و وی رفت و آن قوم که محضر ساختند رفتند و ما را نیز بباید رفت که روز عمر به شبانگاه آمده است و من در اعتقاد این مرد سخن جز نیکویی نگویم که قریب سیزده و چهارده سال او را می‌دیدم در مستی و هوشیاری و به هیچ وقت نشنودم و چیزی نگفت که از آن دلیلی توانستی کرد بر بدی اعتقاد وی‌. من این دانم که نبشتم و برین گواهی دهم در قیامت‌، و آن کسان که محضر ساختند ایشان را محشری و موقفی قوی خواهد بود، پاسخ خود دهند. و الله یعصمنا و جمیع المسلمین من الحسد و الهره و الخطا و الزال بمنّه و فضله‌.»56 
شیوة بیهقی آن است که گاه پس از داستان‌های مهم‌، داستانی از باب تمثیل می‌آورد تا فایدة حکایت کامل شود.57 پس از داستان حسنک‌، بلافاصله آوردن داستان عبدالله زبیر از قرن اول هجری و اشاره به داستان هارون الرشید و جعفر برمکی برای تنبه و پند گرفتن خواننده است‌: «این قصه‌های دراز از نوادری و نکته‌ای و عبرتی خالی نباشد.»58 
او در حاشیة داستان‌ها یادآور می‌شود که دنیا دار سالوس و چاپلوسی عده‌ای است‌. بدانید! وقتی کمیسیونی تشکیل می‌شود که ببینند مسعود بهتر است به غزو هانسی برود یا در خراسان بماند درباری‌ها با آنکه می‌دانند ماندن در خراسان و کار ترک‌ها را تدبیر کردن صلاح است جانب مسعود را می‌گیرند که هم او خوشش بیاید و هم در ضمن رفتن به هند ثروتی به دست بیاورند.59 این آگاهی زمانی اهمیّت می‌یابد که دریابیم دنیا دار ناسپاسی نیز هست‌. پس چرب‌زبان‌ها را اعتماد نشاید؛ گرچه دستاورد ناسپاسی چیزی جز نکبت نمی‌باشد. شومی کفران نعمت و نکبت‌هایی که از ناسپاسی به آدمی می‌رسد در بسیاری از وقایع و حوادث تاریخ بیهقی به چشم می‌خورد. سرگذشت‌ِ طغرل العضدی غلام امیر ابی یعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتکین نمونه‌ای است‌. یوسف عم‌ّ سلطان مسعود او را برآورده بود و برکشیده تا جایی که حاجب او شده بود و او را عزیزتر از فرزندان می‌دانست‌. 
سرانجام همین طغرل را بر مخدومش مشرف کرده بودند و او نَفَس‌های ولی نعمت خود می‌شمرد تا امیر ابویوسف را فروگرفتند و به دژ سکاوند بردند و در سال 423 درگذشت‌. پس از گذشتن خداوندش به زودی مشمول خشم و غضب قرارگرفت‌. هم نزدیک سلطان و هم نزدیک بیشتر از مردمان و ادباری در وی پیچید و گذشته شد به جوانی و روزگارش در ناکامی گذشت‌.60 
از اثر مطالعة تاریخ بیهقی است که درمی‌یابیم دنیا چنان‌که دار دسیسه‌گری برای رسیدن به قدرت و بددلی نسبت به دیگران بوده‌61، امروز هم‌، و نیز فردا محتمل است که چنین باشد. پس از چه‌رو دل در آن می‌بندیم‌؟! 
پی نوشت:
1. یوسفی‌، غلامحسین‌. دیداری با اهل‌قلم دربارة بیست کتاب نثر فارسی‌، 2 مجلد، جلداول‌، (چاپ‌اول‌: 1355) چاپ دوم‌. (مشهد)، مؤسسة چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی‌، 1357؛ ص ع‌. 
2. همان‌. به نقل از: ابوالحسن علی‌بن زید بیهقی‌. تاریخ بیهق‌، تصحیح احمد بهمنیار، چاپ تهران 1317 ش‌؛ ص 175. 
3. همان‌. 
4. همان‌. به نقل از: تاریخ بیهقی‌، تصحیح دکتر فیاض‌، چاپ تهران 1342 ش‌؛ صص 600 ـ 601. 
5. تاریخ بیهقی‌، تصحیح دکتر فیاض‌؛ ص 629. 
6. دیداری با اهل قلم‌، جلد اول‌؛ ص 6. 
7. ر.ک‌: اسلامی ندوشن‌، محمدعلی‌. «جهان‌بینی ابوالفضل بیهقی‌» در: یادنامة ابوالفضل بیهقی (چاپ اول‌: شهریور 1350) چاپ دوم‌. مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، زمستان 1374؛ صص 1 ـ 38. 
8. دیداری با اهل قلم‌، جلد اول‌؛ صص 7 ـ 20. 
9. تاریخ بیهقی‌، به اهتمام دکتر فیاض و دکتر غنی‌. وزارت فرهنگ‌: خطبه تاریخ مسعودی‌، ص 101. 
10. بیهقی دبیر، ابوالفضل محمدبن حسین‌. تاریخ بیهقی‌، تصحیح علی‌اکبر فیاض‌، (چاپ اول 1350، چاپ دوم 1356) چاپ سوم‌. مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، خرداد 1375؛ روی جلد و شناسنامه‌. 
11. بحراالعلومی‌، حسین‌. «تاریخ بیهقی یا آیینه عبرت‌» در: یادنامه‌؛ ص 62. 
12. پروین گنابادی‌، محمد. «نکاتی راجع به تاریخ بیهقی‌» در: یادنامه‌؛ ص 106. 
13. «تاریخ بیهقی یا آیینه عبرت‌»؛ ص 53. 
14. بیهقی دبیر، خواجه ابوالفضل محمدبن حسین‌. تاریخ بیهقی‌، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، 3 مجلد، جلد اول‌، چاپ پنجم‌. (تهران‌)، انتشارات مهتاب‌، پاییز 1375؛ ص 29. 
15. بینش‌، تقی‌. «روش علمی در کتاب بیهقی‌» در: یادنامه‌؛ ص 101. 
16. همان‌. 
17. همان‌. 
18. تاریخ بیهقی‌، به کوشش خطیب رهبر، جلد اول‌؛ ص 267. 
19. راعی‌، قیام‌الدین‌. «لغات ترکی‌، مغولی و چینی در تاریخ بیهقی‌» در: یادنامه‌؛ صص 181 تا 198. 
20. دانش‌پژوه‌، محمدتقی‌. «بیهقی‌ِ فیلسوف‌» در: یادنامه‌؛ ص 175. 
21. همان‌. 
22. همان‌. 
23. همان‌؛ ص 176. 
24. همان‌. ص 176. 
25. «نکاتی راجع‌به تاریخ بیهقی‌»؛ ص 104. 
26. «روش علمی در کتاب بیهقی‌»؛ ص 96 و 97. 
27. همان‌؛ ص 96. 
28. تاریخ بیهقی به کوشش خطیب رهبر، ج 2، ص 681. 
29. «روش علمی در کتاب بیهقی‌»؛ ص 94. 
30. تاریخ بیهقی‌، به کوشش خطیب رهبر، جلد اول‌، ص 235. 
31. نقل از: «نکاتی راجع به تاریخ بیهقی‌»؛ ص 104. 
32. «روش علمی در کتاب بیهقی‌»؛ ص 100. 
33. همان‌؛ ص 95. 
34. تاریخ بیهقی‌، به کوشش خطیب رهبر، جلد اول‌؛ ص 203. 
35. «روش علمی در کتاب بیهقی‌»؛ ص 94. 
36. «نکاتی راجع به تاریخ بیهقی‌»؛ ص 103 و 104. 
37. «روش علمی در کتاب بیهقی‌»؛ ص 93. 
38. همان‌؛ ص 94. 
39. همان‌؛ ص 99 و 100. 
40. «جهان‌بینی ابوالفضل بیهقی‌»؛ ص 20. 
41. «بیهقی فیلسوف‌»؛ ص 179. 
42. دبیر سیاقی‌، محمد. گزیده تاریخ بیهقی‌. تهران‌، شرکت سهامی کتاب‌های حبیبی‌، 1363؛ ص 118. 
43. تاریخ بیهقی‌، به کوشش خطیب رهبر؛ ص 233. 
44. همان‌؛ ص 234. 
45. همان‌؛ ص 268. 
46. یوسفی‌، غلامحسین‌. کاغذ زر. تهران‌، انتشارات یزدان‌، 1363؛ ص 41. 
47. همان‌؛ ص 46. 
48. «تاریخ بیهقی یا آیینه عبرت‌»؛ ص 66. 
49. تاریخ بیهقی‌، به کوشش خطیب رهبر؛ ص 267. 
50. یوسف‌/ 111. 
51. همان‌؛ ص 56. 
52. همان‌؛ ص 56. 
53. همان‌؛ ص 62. 
54. همان‌؛ ص 62. 
55. تاریخ بیهقی‌، به کوشش خطیب رهبر؛ ص 226. 
56. تاریخ بیهقی‌، تصحیح علی‌اکبر فیاض‌، چاپ مشهد؛ ص 27 و 28. 
57. ر.ک‌: سلیم‌، غلامرضا. «توجیه تمثیل‌های تاریخی بیهقی‌»، در: یادنامه‌؛ صص 333 ـ 353؛ یوسفی‌، غلامحسین‌. «هنر نویسندگی بیهقی‌»، در: یادنامه‌؛ صص 799 ـ 829. 
58. تاریخ بیهقی‌، به کوشش خطیب رهبر؛ ص 241. 
59. «روش علمی در کتاب بیهقی‌»؛ ص 97 و 98. 
60. «تاریخ بیهقی یا آیینه عبرت‌»؛ ص 63. 
61. «جهان‌بینی ابوالفضل بیهقی‌»؛ ص 6.

 

منبع : باشگاه اندیشه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۱:۵۶
رضا حارث ابادی

تحول معنایی در واژه­های تاریخ بیهقی

تحول معنایی در واژه­های تاریخ بیهقی

 زبان مجموعه­ای نظام­مند و به­هم­پیوسته است که در عین یکپارچگی و تشکّل، پیوسته در حال تکامل و دگرگونی و پویایی است. این تکامل و دگرگونی و پویایی و تحوّل در واژگان هر زبان نیز جاری است. به همین سبب است که در مطالعه­ی تاریخی هر زبان در کنار واژه­هایی که از قدیم­الایام تا کنون معنای خود را حفظ کرده­اند، به واژه­هایی برمی­خوریم که در گذشته در معنایی به کار رفته­اند و امروز به معنای دیگری به کار می­روند یا واژه­هایی که اصولاً وجود نداشته و در دوره­های اخیر ساخته شده­اند. همچنین برخی واژه­ها در متون کهن مشاهده می­شوند که در نوشته­های امروزی اثری از آنها نیست و متروک شده­اند.

 نگارنده  این مقاله در صدد است  تا تحول معنایی واژه­های زبان فارسی را با تکیه بر تاریخ بیهقی که یکی از کهن­ترین متون نثر فارسی در قرن پنجم هجری است، بررسی کند. در این تحقیق واژه­های این اثر مکتوب فارسی به تفکیک از نظر حفظ معنای گذشته­ی واژه در زبان امروز یا تحول آن در گرفتن معنای جدید به همراه معنای گذشته یا عدم کاربرد واژه در معنای گذشته و پذیرفتن معنای جدید یا متروک شدن کلی آنها در زبان فارسی امروز و نظایر آن بررسی می­شود. این پژوهش مبیّن میزان و چگونگی تحول و تکامل در واژه­های زبان فارسی و ابعاد و گونه­های آن در یک مطالعه­ی تاریخی است.

 

کلیدواژه: تاریخ بیهقی، تحوّل معنایی واژه، زبان فارسی، واژگان فارسی.

با نگاهی به فرهنگ­لغتهای زبان فارسی به فهرستی گاه طولانی از معانی واژه­ها برمی­خوریم. این معانی متعدد همه، به یکباره، از زمان پیدایش آن واژه در زبان فارسی از آن فهمیده نمی­شده­اند. به بیان دیگر، ممکن است واژه­ای برای بیان یک معنی خاص در زبان فارسی ساخته شده باشد؛ پس از آن به دلایلی همچون خاصیت پویایی زبان یا برخی عوامل بیرونی، معانی جدیدی برای همان واژه شکل گرفته باشد و این گونه است که مثلاً برای هرکدام از واژه­هایی همچون: «پیش»، «بار»، «پیچیدن» در لغت­نامۀ دهخدا و فرهنگ لغت معین بیش از ده معنی ذکر شده است و البته امکان افزوده شدن معانی جدید به آنها هم به مرور زمان وجود دارد.

به هر حال با بررسی متون موجود در دوره­های تاریخی، به این نتیجه می­رسیم که زبان فارسی از نظرگاه­های متعددی همچون: تلفظ، صرف و نحو و واژگان و معانی واژگان تغییر یافته است. (ابوالقاسمی، 1379: 14)

 تغییر و تحولات زبان، گاهی درونی است و گاهی بیرونی. تحولات درونی زبان، در درون آن و بدون دخالت عوامل خارجی انجام می­پذیرد. همچنان که کاربردهای مجازی و اصل «کم­کوشی» معانی جدیدی برای برخی واژه­ها پدید می­آورد. تحولات بیرونی زبان، تحولاتی است که بر اثر عوامل خارجی از جمله زبان­های بیگانه انجام می­گیرد. (همان: 15و35-34)

تحولات معنایی در واژگان زبان فارسی به صورتهای گوناگونی همچون: تخصیص معنایی، توسیع معنایی و تغییر معنایی رخ داده است. (صفوی، 1383: 196-195) مثلاً در تاریخ بیهقی «جامه» هم به معنی فرش و گستردنی و هم به معنی لباس به کار رفته است. اما این واژه بر اساس اصل تخصیص معنایی امروز فقط با معنی دوم آن یعنی لباس به کار می­رود. ولی واژۀ «کوشش» که در تاریخ بیهقی در معنی جنگ به کار رفته است، دچار توسیع معنایی شده و امروز در معنی هرگونه تلاش و کار به کار می­رود. از سوی دیگر، واژۀ «مهمات» که در تاریخ بیهقی به معنی کارهای مهم به کار رفته، امروز بیشتر در معنی تجهیزات جنگی به کار می­رود.

  نکتۀ قابل ذکر آن است که هنگام طرح چند معنایی در سطح واژه، باید به دو نوع چند معنایی همزمانی و در زمانی توجه داشته باشیم. هر واژه می­تواند در یک مقطع زمانی چند معنی داشته باشد و یا در طول زمان معانی متفاوتی بیابد. (همان: 113)

با این حال در این مقاله ذیل چهار عنوان به بررسی گونه­هایی از تغییر و تحول در معانی واژه­های تاریخ بیهقی می­پردازم. نخست واژه­هایی که از چند معنی آنها، یک معنی متروک شده و امروزه در آن معنی کاربرد ندارند و واژه به یک یا چند معنی دیگر خود امروزه نیز استعمال می­شود. البته در این جا قصد احصای همۀ معانی واژه­ها را نداشته­ام؛ بلکه فقط به یک معنی متروک و یک معنی متداول آن نظر داشته­ام.

 پس از آن از واژه­هایی سخن گفته­ام که معنی قدیم خود را حفظ کرده­اند و به دلایلی امروزه معانی جدیدی هم یافته­اند. دستۀ دیگر، واژه­هایی هستند که دچار تحول و تغییر مفنایی شده­اند و معنی کهن آنها استعمال ندارد. (حق­شناس، 1385: 102) به بیان دیگر، معنی قدیم این واژه­ها متروک شده و در زبان امروز فارسی به معنی جدیدی غیر از آنچه در تاریخ بیهقی استعمال شده­اند، به کار می­روند. البته این تحقیق فقط به تاریخ بیهقی و فارسی امروز نظر دارد و گرنه با بررسی متون دوره­های پس از عصر بیهقی می­توان به زمان متروک شدن معانی کهن این گونه واژه­ها و نیز پیدایش معنای جدید برای آنها پی برد. در پایان هم از واژه­هایی سخن گفته­ام که در تاریخ بیهقی کاربرد داشته­اند اما امروزه کاربردی ندارند و متروک شده­اند.

الف ـ واژه­هایی با چند معنی که یک معنی آنها متروک شده و یک معنی آنها مستعمل است:

(این واژه­ها در تاریخ بیهقی به هر دو معنی به کار رفته­اند؛ اما معنی اول نسبتاً متروک شده است و آنها در زبان فارسی امروز اغلب در معنی دوم استعمال می­شوند.)

● آب

معنی متروک: آبرو

 همه ی خراسان درین شهر بسته است و اگر مخالفان این را بگیرند آب به یکبارگی پاک بشود. (بیهقی، 1374: 3 /967)                

معنی مستعمل: مایع آشامیدنی

آواز دادند که در حصار پنج چاه است که لشکر را آب تمام دهد. (بیهقی، 1374: 3/ 963)

● التماس

معنی متروک: جستن

ما نیز آنچه شرط دوستی و یگانگی است چنانکه التماس کرده آید به جای آریم. (بیهقی، 1374: 1/259)

معنی مستعمل: تضرع و خواهش کردن

از این مرد بسیار عذر خواست و التماس کرد تا از این حدیث با خداوندش نگوید. (بیهقی، 1374: 1/210)

● انداختن

معنی متروک: مشورت و رایزنی کردن

انداختند تا بر کدام راه به درگاه آیند. (بیهقی، 1374: 3/880)

معنی مستعمل: پرتاب کردن

مسعود... خشت بینداخت. (بیهقی، 1374: 1/177)

● بددل

معنی متروک: ترسو

امیر گفت شاگردان بددل و بسته­کار باشند. (بیهقی، 1374: 2/475)

معنی مستعمل: بد باطن، بد نیت، بدخواه دیگران

چون بددل و بدگمان باشد...( بیهقی، 1374: 2/701)

● برداشتن

معنی متروک: حرکت کردن، مقام دادن

امیر شهاب الدوله از دامغان برداشت و به دیهی رسید... (بیهقی، 1374: 1/22)

برداشت کنم آن کسان را که در باب ایشان سیاست فرموده باشم. (بیهقی، 1374: 1/160)

معنی مستعمل: چیزی را برداشتن

تو سخن پدر ما بیش از این که گفتی برداری و فرونهی...( بیهقی، 1374: 2/411)

● بند

معنی متروک: زندان، رندانی

احمد ارسلان را فرمود تا آنجا بند کردند. (بیهقی، 1374: 1/61)

معنی مستعمل: ریسمان، زنجیر

امیر محمد از مهد به زیر آمد و بند داشت. (بیهقی، 1374: 1/61)

● جامه

معنی متروک: گستردنی و فرش

باغ خُرَمک را جامه افگندند و نزل ساختند. (بیهقی، 1374: 3/883)

معنی مستعمل: لباس

حسنک را فرمودند که جامه بیرون کش. (بیهقی، 1374: 1/234)

● خشت

معنی متروک: نیزۀ کوچک، زوبین

مسعود... خشت بینداخت. (بیهقی، 1374: 1/177)

معنی مستعمل: آجر خام

دانست که خشت از جای خویش برفت. (بیهقی، 1374: 1/282)

● دریافتن

معنی متروک: تلافی و تدارک و جبران کردن

پس اگر به خلاف آن باشد از ما دریافتن ببینید فراخور آن. (بیهقی، 1374: 1/18)

معنی مستعمل: فهمیدن (دریافته: صاحب فهم)

بوسهل حمدوی مردی کافی و دریافته است. (بیهقی، 1374: 1/199)

● دست

معنی متروک: مسند

دبیران آمده بودند و سخت به رسم نشسته برین دست... (بیهقی، 1374: 1/207)

معنی مستعمل: عضو بدن

چنانکه دست در روی احمد انداخت. (بیهقی، 1374: 2/462)

● دیدار

معنی متروک: چهره و صورت

با این همه قدی و دیداری داشت سخت نیکو. (بیهقی، 1374: 1/244)

معنی مستعمل:رؤیت کردن، دیدن

چون دور برفت و هنوز در چشم دیدار بود بنشست. (بیهقی، 1374: 1/62) بنده به مقدار دانش خویش و آنچه دیدار افتاده است وی را و داند باز گوید. (بیهقی، 1374: 2/620)

● ساختن

معنی متروک: آماده کردن، آماده شدن

قوم بجمله بپراگندندو ساختن گرفتند. (بیهقی، 1374: 1/9)

 معنی مستعمل: بنا کردن

بنه ها بجمله آنجا آوردند و دیوانها آنجا ساختند. (بیهقی، 1374: 2 / 437)

● شد

معنی متروک: رفت

خرسان اینجا از دست ما بشد. (بیهقی، 1374: 3/973)       

معنی مستعمل: فعل ربطی 

یحیی و همه مردمان خاموش شدند. (بیهقی، 1374: 2 /642)

● شکوه

معنی متروک: ترس و بیم

قوم محمودی از این فروگرفتن علی نیک بشکوهیدند. (بیهقی،1374: 1/50)

معنی مستعمل: عظمت و بزرگی، شوکت

بار داد بار دادنی سخت بشکوه. (بیهقی، 1374: 1/32)

● کار

معنی متروک: جنگ

پیل نر را از آنِ ما که پیش کار بود به تیر و زوبین افگار و غمین کردند. (بیهقی، 1374: 2/682)

معنی مستعمل: عمل

امیر بنشستی و در این باب تا شب کار می­راندی. (بیهقی، 1374: 3/926)

● مشهد

معنی متروک: پیش چشم

این جواب به مشهد من داد که عبدالغفارم. (بیهقی، 1374: 1/182)

معنی مستعمل: محل شهادت، مشهد الرضا

وصیت بکرد تا تابوتش به مشهد علیِ موسی الرضا رضوان الله علیه بردند به طوس. (بیهقی، 1374: 3/870)

● مصلا

معنی متروک: جانماز، سجاده

برخاست و آب و طشت خواست و مصلای نماز و دهان بشست. (بیهقی، 1374: 3/991)

معنی مستعمل: محل خواندن نماز، نمازگاه مردم شهر

در شهر خلیفه شهر را فرمود داری زدن بر کران مصلای بلخ فرود شارستان. (بیهقی، 1374: 1/233)

● نالیدن

معنی متروک: بیمار شدن

پس نالان شد به علت بواسیر. (بیهقی، 1374: 1/246)

معنی مستعمل: شکوه و شکایت کردن

بترسید و با امیر خراسان بنالید. (بیهقی، 1374: 3/973)

ب ـ واژه­هایی که با حفظ معنی گذشتۀ خود، در فارسی امروز معنی جدید هم گرفته­اند:

● بوق

معنی گذشته: نای بزرگ

فرمود تا دهل و بوق بزدند. (بیهقی، 1374: 2/680)

معنی جدید: ابزاری در خودرو برای هشدار

● پایگاه

معنی گذشته: مقام و مرتبه

علی تا این غایت نه آن کرد که اندازه و پایگاه او بود. (بیهقی، 1374: 1/50)

معنی جدید: مقر نظامی

● حجاب

معنی گذشته: مانع

درِ سرا گشاده است و هیچ حجاب نیست. (بیهقی، 1374: 1/207)

معنی جدید: پوشش بدن انسان

● سپر

معنی گذشته: وسیله جنگی

بایتگین نیز رفته بود با سپری به یاری دادن. (بیهقی، 1374: 3/891)

معنی جدید: وسیله ای در خودرو

● معاینه

معنی گذشته: به چشم دیدن

آنچه گویم از معاینه گویم. (بیهقی، 1374: 1/204)

معنی جدید: بررسی بدن بیمار توسط پزشک

ج ـ واژه­هایی که معنی گذشتۀ آنها متروک شده، در فارسی امروز به معنی جدیدی به کار می­روند:

● آچار

معنی متروک: انواع ترشی

آچار بسیار و کرباسها از دست­رشت پارسازنان پیش آورد. (بیهقی، 1374: 1/179)

معنی جدید: ابزاری که بدان پیچ و مهره باز کنند.

● آهنگ

معنی متروک: قصد، قصد حمله

روز ما آهنگ قلعه کردیم. (بیهقی، 1374: 1/59)

معنی جدید: صدا، موسیقی، ترانه

● احتمال

معنی متروک: بردباری، بار بردن

قائد به سلام خوارزمشاه آمد و مست بود و ناسزاها گفت و تهدیدها کرد خوارزمشاه احتمالکرد. (بیهقی، 1374: 2/471)

معنی جدید: ظن و گمان

● ارتفاع

معنی متروک: برداشت محصول، حاصل و درآمد

اندیشۀ آن بدارد و ارتفاعات آن را حاصل می­کند... (بیهقی، 1374: 1/33)

معنی جدید: بلندی

● اقبال

معنی متروک: توجه و عنایت نمودن

امیر بر وی اقبالی کرد سخت بزرگ. (بیهقی، 1374: 1/22)

معنی جدید: شانس و بخت

● بدرقه

معنی متروک: نگهبان و راهنمای قافله

نامه رفت به بدرِ حاجب تا با ایشان بدرقۀ راه بیرون کند. (بیهقی، 1374: 3/941)

معنی جدید: مشایعت، رفتن مسافتی در پی مسافری یا مهمانی برای حرمت او

● تقدیر

معنی متروک: اندازه گرفتن

چنان باید که هم بر این تقدیر از قصدار به زودی بروی. (بیهقی، 1374: 2/400)

معنی جدید: قدردانی کردن

● تنبیه

معنی متروک: آگاه کردن

بسیار تنبیه و انذار و عظات نمود و او را گسیل کرد. (بیهقی، 1374: 3/914)

معنی جدید: مجازات کردن و کتک زدن

● جاندار

معنی متروک: سلاحدار، نگهبان جان پادشاه

غلامی که او را قماش گفتندی و شمشیردار بود و در دیوان او را جاندار گفتندی. (بیهقی، 1374: 1/177)

معنی جدید: موجود زنده، جانور

● جمعیت

معنی متروک: آرامش و فراغ دل

مرد خردمند...آن است که او به رای روشن خویش به دل یکی بود با جمعیت. (بیهقی، 1374: 1/158)

معنی جدید: انبوهی از مردم

● حضرت

معنی متروک: درگاه پادشاه

قضات و صاحب بریدانی که اخبار انها می­کنند اختیار کردۀ حضرت ما باشند. (بیهقی، 1374: 1/66)

معنی جدید: عنوانی برای احترام قبل از اسامی بزرگان

● خارجی

معنی متروک: کسی که علیه حاکم وقت شورش کند

متغلبان را که ستمکار و بدکردار باشند خارجی باید گفت. (بیهقی، 1374: 1/153)

معنی جدید: بیگانه، تابع کشور دیگر

● دبیر

معنی متروک: نویسنده و کاتب

ایشان...دبیری نیک بکردندی و لیکن این نمط که از تخت ملوک به تخت ملوک باید نبشت دیگرست. (بیهقی، 1374: 1/64)

معنی جدید: معلم دبیرستان، کارمند صاحب مقام در سفارت خانه

● دل­شدگان

معنی متروک: غم زدگان، پریشانها

بر کرانۀ آب فرود آمدیم بی­ترتیب چون دل­شدگان و همۀ مرده نومید شده. (بیهقی، 1374: 3/951)

معنی جدید: عاشقها و افراد شیدا

● دولت

معنی متروک: بخت و اقبال

اما دولتی بود ما را که بر جای فرود آمدند و در دنبال ما نیامدند. (بیهقی، 1374: 3/915)

معنی جدید: حکومت

● رعنا

معنی متروک: کم عقل، احمق

در شراب آمدند و رعناییها می­کنند. (بیهقی، 1374: 1/269)

معنی جدید: زیبا

● زحمت

معنی متروک: ازدحام و شلوغی

راه تنگ بود و زحمتی بزرگ از گذشتن مردم. (بیهقی، 1374: 1/209)

معنی جدید: رنج و عذاب و سختی

● ساکن

معنی متروک: آرام و بی­حرکت

آلتونتاش...قوی­دل و ساکن گشت و بیارامید و دم در کشید. (بیهقی، 1374: 1/52)

معنی جدید: مسکن گرفته در جایی، ایستاده

● شوخ

معنی متروک: گستاخ

ای آزادمردان،‌ چون روز شود خصمی سخت شوخ و گربز پیش خواهد آمد. (بیهقی، 1374: 2 / 483)

معنی جدید: بذله­گو

● علامت

معنی متروک: درفش، علم

جنگ به غایت گرم شد که یک علامت سیاه از بالا بگسست با سواری دو هزار زره­پوش. (بیهقی، 1374: 3/906)

معنی جدید: نشان

● فرمان یافتن

معنی متروک: مردن

خبر آمد که سلطان محمود فرمان یافت. (بیهقی، 1374: 1/22)

معنی جدید: دستور یافتن برای انجام کاری

● گرانی

معنی متروک: مشقت، آزار

ابرام و گرانی می­باید کشید اگر سخن را دراز کشم. (بیهقی، 1374: 2/422)

معنی جدید: بالا بودن قیمت

● مرتفع

معنی متروک: گرانبها

پنجاه پاره جامۀ نابریدۀ مرتفع. (بیهقی، 1374: 1/40)

معنی جدید: بلند

● مُشرِف

معنی متروک: جاسوس، ناظر

امیر محمود...مشرفی داشت که با این امیر فرزندش بودی پیوسته. (بیهقی، 1374: 1/173)

معنی جدید: جای بلند

● مهمات

معنی متروک: کارهای مهم

به دیوان باید رفت که مهمات ملک بسیار است. (بیهقی، 1374: 1/54)

معنی جدید: تجهیزات جنگی

● وظیفه / وظایف

معنی متروک: حقوق، دستمزد، مقرری

مثال داد تا از وظایف و رواتب امیر محمد حساب برگرفتند. (بیهقی، 1374: 1/9)

معنی جدید: کار و مسئولیت

● هجا

معنی متروک: هجو و بدگویی

او را زشت گفتند بر منبرها و شعرا را فرمود تا او را هجا کردند. (بیهقی، 1374: 1/25)

معنی جدید: بخش، واحد زبانی در دستور زبان

د ـ واژه­هایی که در فارسی امروز به­کلی متروک شده­اند:

● آغالیدن: تحریک کردن

به نامه همه ولایتداران را بر ما آغالیدن گیرد. (بیهقی، 1374: 3/949)

●تبسط: گستاخی

مجلس ما از تسحب و تبسط وی برآساید. (بیهقی، 1374: 2/468)

● خیلتاش: لشکریانی که همه از یک خیل باشند

خیلتاش دررسید از اسب فرود آمد و شمشیر برکشید. (بیهقی، 1374: 1/175)

●سقط: دشنام گفتن

همچنین هر کسی را عیبی و سقطی گفتندی. (بیهقی، 1374: 1/268)

●شَغا: ترکش، تیردان

کمر و شمشیر و شغا و نیم­لنگ بر میان بسته. (بیهقی، 1374: 2/440)

● قفیز: پیمانه

بیست و اند هزار قفیز غله در کندوها انبار کرده. (بیهقی، 1374: 3/940)

●ملطفه: نامه مختصر و محرمانه

پیکی در رسید و ملطفه­های منهیان آوردند. (بیهقی، 1374: 3/949)

●یُخَه: نان تنک

خوانها به رسم غزنین روان شد از...ماهی و آچارها و نانهای یخه. (بیهقی، 1374: 1/286)

نتیجه­گیری

  زبان فارسی از دوره­های آغازین پیدایش تا امروز دچار تغییر و تحولاتی در سطوح آوایی، صرفی، نحوی و واژگانی شده است. واژه­هایی که در تاریخ بیهقی به کار رفته­اند در مقایسه با واژگان فارسی امروز تغییر و تحولاتی را نشان می­دهد که ما در این مقاله ذیل چهار عنوان از آنها سخن گفته­ایم: الف ـ واژه­هایی با چند معنی که یک معنی آنها متروک شده و یک معنی آنها مستعمل است. ب ـ واژه­هایی که با حفظ معنی گذشتۀ خود، در فارسی امروز معنی جدید هم گرفته­اند. ج ـ واژه­هایی که معنی گذشتۀ آنها متروک شده، در فارسی امروز با معنی جدیدی به کار می­روند. د ـ واژه­هایی که در فارسی امروز به­کلی متروک شده­اند.

تحولات معنایی در واژگان تاریخ بیهقی به صورتهای گوناگون همچون: تخصیص معنایی (در واژه­هایی نظیر: علف به معنی خورش مردم و ستور، مجرد به معنی سبکبار، مصلا به معنی سجاده و نمازگاه مردم شهر، جامه به معنی گستردنی و لباس)، توسیع معنایی (در واژه­هایی نظیر: کوشش به معنی جنگ، علامت به معنی درفش) و تغییر معنایی (در واژه­هایی نظیر: بدرقه، آچار، آهنگ، احتمال) رخ داده است. همچنین کاربرد مجازی در تغییر معنایی واژه­ها دخیل بوده است. مثلاً: «زحمت» (ازدحام و شلوغی) مجازاً (به علاقۀ سببیه) در معنی رنج و سختی به کار می­رود و همینطور «قحط» (خسکسال) در معنی نایابی کالا.

واژه­هایی در تاریخ بیهقی وجود دارد که گاهی با قاطعیت نمی­توان آنها را متروک دانست؛ زیرا گاهی برخی از آن واژه­های کهن و نسبتاً متروک در نوشته­های خواص و دوستداران متون کهن به کار می­روند. پس می­توان نتیجه گرفت که برخی واژه­ها به­کلی متروک شده­اند و برخی نسبتاً متروک. برخی دیگر از واژه­ها نیز فقط یک یا چند معنی آنها متروک شده و معانی دیگر آنها در زبان فارسی باقی مانده است و استعمال می­شود و حتی معانی جدید هم گرفته­اند. مثلاً کاربرد «دستور» به معنی وزیر متروک شده ولی دستور در معنی فرمان و رخصت و اجازه امروز هم به کار می­رود و معنی جدید (دستور زبان) هم به خود گرفته است. واژۀ «گرانی» نیز همین گونه است. گرانی امروز در معنی آزار و مشقت به کار نمی­رود ولی هم معنی سنگینی برای آن حفظ شده و هم در معنای جدیدی (بالا رفتن قیمت کالا) به کار می­رود. برخی از واژه­ها نیز کاربرد مستقل خود را از دست داده­اند و نسبتاً متروک شده­اند ولی در ساختمان کلمات مرکب به کار می­روند و معنایی قریب به معنای کهن خود را دارند. نظیر: «سوخته» به معنی عاشق که در ترکیب «دل­سوخته» استعمال می­شود. برخی واژه­ها هم فقط املای کهنی از آنها متروک شده و به شکل جدید و در همان معنی کهن به کار می­روند. نظیر: سفط (سبد).

منابع و مآخذ

ابوالقاسمی، محسن (1379): ریشه­شناسی (اتیمولوژی)، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ دوم.

بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین (1374): تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیب رهبر، سه جلد، تهران: انتشارات مهتاب، چاپ چهارم.

حق­شناس، علی­محمد و دیگران (1385): زبان فارسی3 (سال سوم آموزش متوسطه، شاخه ی نظری به استثنای رشته ی ادبیات و علوم انسانی)، تهران: شرکت چاپ و نشر کتب درسی، چاپ هشتم.

 صفوی، کورش (1383): درآمدی بر معنی­شناسی، تهران: سورۀ مهر، چاپ دوم.

منبع :

جناب آقای دکتر قاسم صحرایی استاد دانشگاه لرستان

وآقای علی محمدی­ نژاد ـ دانشجوی کارشناسی­ ارشد دانشگاه لرستان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۶ ، ۱۱:۵۳
رضا حارث ابادی