دلیل رفعت شان علی اگر خواهی به این کلام دمی گوش خویشتن میدار
چو خواست مادرش از بهر زادنش جایی درون خانه خاصش بداد جا ستار
پس آن مطهره با احترام داخل شد در آن مقام مقدس بزاد مریموار
برون چو خواست که آید پس از چهارم روز ندا شنید که نامش برو علی بگذار
فدای نام چنین زادهای بود جانم چنین امام گزینید یا اولی الابصار
علی زاده کعبه، خود کعبه آرزوهای تمام حقجویان و حقیقتخواهان است . علی قبله عارفان و ناسکان و خداپرستان است . علی مصباح جمال ازلی و گوهر تابناک الهی است که از درون خانه خدا پا به عرصه وجود گذاشت تا همگان را به پرستش خدای کعبه فراخواند و پرچمهای ضلالت و سیه روزی را از فراز کعبه بر زمین افکند و بیرق هدایت جهانیان را دوش به دوش رسول خدا و همراه او و پس از او برافرازد و هم چنان که نام نامیش مایه امید و نوید علاقمندان و شیعیان و محبانش است، بیگمان خروش رعدآسای ذوالفقارش پیوسته دل دشمنان خدا را به لرزه درمیآورد و مایه رعب و وحشت آنان خواهد بود تا روزی که به اقتضای اراده الهی، وارث به حق علی، از پشت پرده غیبتبه درآید و با همان ذوالفقار علی، باقیماندگان شیطان پرستان و مستکبران و دشمنان علی را به دوزخ فرستد و جهان را پس از قرنها بیدادگری، پر از عدل و داد سازد . علی آن کوکب دری وجود، آن مقدسترین و تابناک ترین انسان روی زمین پس از رسول الله (ص) از چنان مقامی برخوردار است که هرگز حکیمان و فقیهان و خداشناسان و عارفان با هرچه گفتهاند و نوشتهاند نتوانسته و نخواهند توانست او را بشناسند و بشناسانند و هرچه از فضیلت و منقبت او با شعر و نثر بسرایند و رقم بزنند و بر فراز منبرها بیان کنند، جز نمی از یم و قطرهای از اقیانوس فضایل علی نخواهد بود، همین بس که پیامبر، این اشرف مخلوقات به او گوید: «یا علی هیچ کس خدا را نشناخت جز من و تو و هیچ کس مرا نشناخت جز خدا و تو و هیچ کس تو را نشناخت جز خدا و من» . و در جایی دیگر میفرماید: «یا علی! اگر نه این بود که میترسیدم مردم دربارهات سخنی بگویند که نصاری درباره عیسی بن مریم گفتند، هرآینه مطلبی دربارهات میگفتم که بر هر کس بگذری، خاک زیر پایت را برای تبرک بردارد» .
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
و باز هم علی را از زبان سرورش، برادرش، پسر عمویش و مربیش رسول الله بشنویم که خطاب به یاران باوفایش همچون سلمان و مقداد و عمار و ابوذر و حذیفه و خزیمه میفرماید: «همه شما میدانید که خدای عزوجل من و علی را از یک نور آفرید . ما در صلب آدم تسبیح خدای عزوجل میکردیم، سپس با هم در اصلاب مردان و ارحام زنان پاک منتقل شدیم که در هر زمانی، ندای تسبیح ما از درون رحمها شنیده میشد و نور وجود ما دو نفر در سیمای پدران و مادران و نیاکان هویدا بود تا آن جا که نام ما با نور در رخساره پدرانمان نوشته شده بود، سپس نور ما دو نیمه شد، نیمی در عبدالله و نیمی در ابوطالب . هرگاه پدر و عمویم در میان جمعی از قریش مینشستند، نوری در پیشانی آنها ظاهر میشد که حتی جانوران و درندگان نیز - به خاطر آن نور بر آن دو بزرگوار سلام میکردند و درود میفرستادند تا آن که از صلب دو پدر و رحم دو مادر به دنیا آمدیم . آن گاه که علی به دنیا آمد، حبیبم جبرئیل نازل شد و به من گفت: ای حیبب خدا! علی اعلی سلامت میرساند و تو را به ولادت برادرت علی، تبریک و تهنیت میگوید و میفرماید: این آغاز هویدا شدن نبوتت و اعلام وحی و رسالتت میباشد که همانا تو را به وجود برادرت، خلیفهات و جانشینت تایید نمودم و نامت را بالا بردم و به وسیله او تو را تقویت کردم . پس برخیز و با دست راستت او را در آغوش بگیر زیرا او از اصحاب یمین است و شیعیان و پیروانش مهتران سفیدرویاند . . .» آری! علی از همان کودکی در آغوش پاک پیامبر رشد و نمو کرد و با جان و دل مهرانگیزش تربیت گشت . علم و حکمت را از او فراگرفت و راه و روش زندگی را مو به مو از او آموخت . خود در دوران کودکیش چنین میفرماید:
(نهج البلاغه، خطبه224) و همانا شما منزلت و مکانت مرا از رسول خدا به خویشی نزدیک و جایگاهی ویژه - که دیگران از آن برخوردار نیستند - دانستید . آن حضرت مرا در کنار خود در آغوش خویش میگذاشت آن هنگام که کودکی خردسال بودم . مرا به سینه خود میچسباند و در رختخواب خود، در آغوشم میگرفت و بدن مبارکش را به من میمالید بوی عطر آگین خود را به من میبویانید و پیوسته خوراکی را میجوید و در دهانم میگذاشت و او هرگز نیافت که من دروغی بگویم یا اشتباهی از من سر بزند و همانا من همیشه از پی او میرفتم مانند بچه شتری از پشتسر مادرش و پیامبر هر روز از برای من نشانه ای از اخلاق و منش خود میافراشت و مرا دستور میداد که به او اقتدا و از او پیروی کنم . من همیشه و هر سال آن حضرت را در کنار کوه حرا میدیدم (که عبادت میکرد) و غیر از من احدی او را نمیدید و در آن روزگار، اسلام در خانهای نیامده بود جز خانهای که پیامبر و خدیجه در آن بودند و من سومیشان بودم; من خود نور وحی را میدیدم و بوی نبوت را استشمام میکردم و همانا فریاد شیطان را شنیدم هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، پس به پیامبر عرض کردم: این چه آوازی است؟ فرمود: این صدای شیطان است که از عبادت خود نومید گشت . همانا که تو - ای علی - میشنوی آن چه را من میشنوم و میبینی آن چه را من میبینم جز آن که تو پیغمبر نیستی ولی تو وزیر و جانشین من میباشی و تو همواره بر خیر خواهی بود .
(نهج البلاغه، خطبه224)
حضرت امیر المؤمنین علی بن ابى طالب علیه السّلام در روز جمعه سیزدهم ماه رجب پس از سى سال از عام الفیل در خانه خدا در شهر مکه به دنیا آمد ، نه پیش از وى کسى در خانه خدا به دنیا آمده و نه بعد از آن حضرت. تولد امیر مؤمنان علیه السّلام در خانه خداوند فضیلت و شرافتى است که پروردگار بزرگ برای بزرگداشت مقام و منزلتش به آن حضرت اختصاص داده است . واز دیدگاه علمای اهل سنت نیز ، ولادت آن حضرت قطعی می باشد
سیزده رجب بود.
خورشید آرام آرام خود را از پشت کوه ابو قبیس بالا کشید. نور کم فروغ خویش را روانه مکه، زیستگاه دیرین مردان خدا کرد. کوچه ها شلوغ تر از هر روز به نظر می رسید. اطراف کعبه ازدحام چشمگیری بود. خورشید باز هم بالاتر آمد. اینک تکاپو و رفت و آمد غیر معمول مکه، کاملا جلب نظر می کرد. هر کس از خانه خارج می شد، یک راست به طرف کعبه می رفت. اطراف مکه لحظه به لحظه شلوغ تر می شد. این همه مردم، صبح اول وقت، به یقین برای طواف از خانه خارج نشده اند. عده ای رنگ به چهره نداشتند. تعدادی از زنان بنی هاشم، هراسان به کعبه می نگریستند. چند نفر به طرف در ورودی کعبه رفتند. خدمتگزاران مسجدالاحرام از این در وارد کعبه می شدند و خانه را نظافت می کردند. تلاششان برای ورود به کعبه بی نتیجه ماند. یکی گفت: سه روز است که تلاش می کنیم این در را باز کنیم. مردی گفت: تا به حال نه چنین چیزی دیده و نه شنیده ام. شما را به خدا به این شکاف نگاه کنید! دیوار شکاف خورده! از هم باز شده! یکی را در خود جای داده! بعد هم دوباره بسته شده! جوانی با صدای بلند فریاد کشید. این کعبه است. خانه خداست. معمار آن آدم صفی و ابراهیم خلیل بوده. آجرهایش با دستان اسماعیل ذبیح آشناست. زمینش بدن انبیای بزرگ خدا را، در آغوش گرفته. چگونه می شود سه روز، زن بارداری را در خود جای دهد؟ پیرمرد گفت: من و دوستانم با چشمان خود دیدیم! ما چند نفر کنار کعبه حرف می زدیم، فاطمه بنت اسد وارد شد. به سختی راه می رفت. از درد به خود می پیچید. مقابل کعبه ایستاد، دست هایش رو به آسمان بود و مناجات می کرد. نزدیک شدم ببینم با این حال زار برای چه اینجا آمده؟ حضرت علی علیه السلام با خدا چه کار دارد؟ شنیدم می گفت: پروردگارا! من به تو و به هر پیامبری که فرستادی، ایمان آورده ام. هر کتابی که نازل کردی باور دارم. گفته های جدم ابراهیم علیه السلام را تصدیق می کنم. پیرمرد توضیح داد: می دانید که فاطمه بنت اسد، از نوادگان اسماعیل است. بعد گفت: از تو می خواهم که به حق خانه ات و به حق فرزندی که همراه دارم. او که با من سخن می گوید و مونس من است و یقین دارم یکی از آیات عظمت توست - ولادت او را بر من آسان کنی. تا این سخنان از دهان او خارج شد ناگهان دیوار کعبه شکاف برداشت! شکاف کاملاً باز شد. به حدی که یک نفر بتواند به راحتی از آن رد شود. بعد هم او وارد شد و لبه های شکاف به هم رسید. اینک سه روز است داخل کعبه است. در همین گیر و دار چشم ها به طرفی برگشت. مردی با چهره ای جذاب وارد مسجدالحرام شد. لبخند دل نشینی بر لب داشت. از همان دور که می آمد، به شکاف کعبه خیره شده بود؛ همان جایی که سه روز قبل باز شده بود و زن بارداری را در آغوش گرفته بود. جمعیت اطراف کعبه افزوده شده بود و همگی متوجه مرد تازه وارد بودند او کیست؟ ابوطالب است! همسر فاطمه بنت اسد، که اینک در کعبه است. ابوطالب در مکه از احترام فراوانی برخوردار بود و بزرگ خانه خدا محسوب می شد. در کارهای مهم، حرف، همیشه حرف او بود. پدرش عبدالمطلب نیز این گونه بود؛ همان که در داستان ابرهه و اصحاب فیل، شایستگی فراوانی از خود نشان داد. ابوطالب نزدیک شد. مردم به احترام او کمی عقب ایستادند. کسانی که در اطراف نشسته بودند تمام قامت ایستادند. نزدیک شد و تا نزدیکی شکاف رفت. خدای بزرگ! این فرزند کیست که خانه خدا این گونه پذیرای مام اوست؟
تا صورت پیوند جهان بود، على بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، على بود
آن قلعه گشایى که در از قلعه خیبر
برکند به یک حمله و بگشود، على بود
آن گرد سر افراز، که اندر ره اسلام
تا کار نشد راست، نیاسود، على بود
آن شیر دلاور، که براى طمع نفس
برخوان جهان پنجه نیالود، على بود
این کفر نباشد، سخن کفر نه این است
تا هست على باشد و، تا بود، على بود
شاهى که ولى بود و وصى بود، على بود
سلطان سخا و کرم و جود، على بود
هم آدم و هم شیث و هم ادریس و هم الیاس
هم صالح پیغمبر و داود ، على بود
هم موسى و هم عیسى و هم خضر و هو ایوب
هم یوسف و هم یونس و هم هود، على بود
مسجود ملایک که شد آدم، ز على شد
آدم چو یکى قبله و مسجود، على بود
آن عارف سجاد، که خاک درش از قدر
بر کنگره عرش بیفزود ، على بود
هم اول و هم آخر و هم ظاهر و باطن
هم عابد و هم معبد و معبود، على بود
«ان لحملک لحمى» بشنو تا که بدانى
آن یار که او نفس نبى بود، على بود
موسى و عصا و ید بیضا و نبوت
در مصر به فرعون که بنمود، على بود
چندان که در آفاق نظر کردم و دیدم
از روى یقین در همه موجود، على بود
خاتم که در انگشت سلیمان نبى بود
آن نور خدایى که بر او بود، على بود
آن شاه سرفراز، که اندر شب معراج
با احمد مختار یکى بود، على بود
آن کاشف قرآنکهخدا در همه قرآن
کردش صفت عصمت و بستود، على بود
سلام بر علی، سلام بر عدالت علی، سلام بر شجاعت و شهامت و رشادت علی، سلام بر تو ای پدر مهربان که گنجینه ی مهر و گنجور وفایی و سلام بر شما عزیزانی که بر علی و آل علی صمیمانه عشق می ورزید. آری، امروز درخت امید به بر آمد و اشخاص فضل به در آمد، آفتاب معرفت بر آمد و ماهروی عدالت در آمد.خجسته مبلاد مولی الموحدین، امیرالمومنین، شاه ولایت، کوکب رخشان هدایت و نور پرفروغ آسمان امامت، حضرت علی بن ابیطالب ( ع ) را تبریک و تهنیت عرض می نماییم.از فرمایشات گهربار آن حضرت است که فرمودند الهی کفی بی عزا" ان اکون لک عبدا" و کفی بی فخرا" ان تکون لی ربا :خدایا این عزت مرا بس که بنده توهستم و فخر و مباهاتم همین بس که تو پروردگار منی.همچنین روز پدر را بر همه ی پدران شفیق و رفیق و صدیق و مهربان و دلسوز و زحمتکش، شادباش می گویم. پدر جان: نگاهت معنویت، وقارت انسانیت، صلابتت حرکت، طمانینه ات تفکر و بالاخره بیانت عروج می بخشد. تو را می ستایم و دستان پرمهرت را می فشارم. روزت مبارک پدرجان،
دلت شاد و لبت خندان بماند برایت عمر جاویدان بماند
خدارا می دهم سوگند بر عشق هر آن خواهی برایت آن بماند
تنت سالم ، سرایت سبز باشد برایت زندگی آسان بماند
ای پدر ای با دل من همنشین ، ای صمیمی ای بر انگشتر نگین
ای پدر ای همدم تنهاییم ، آشنایی با غم تنهاییم
ای طنین نام تو بر گوش من ، ای پناه گریه ی خاموش من
همچو باران مهربان بر من ببار ، ای که هستی مثل ابر نو بهار
در صداقت برتر از آیینه ای ، در رفاقت باده ای بی کینه ای
ای سپیدار بلند و بی پایدار ، می برم نام تو را با افتخار
هر چه دارم از تو دارم ای پدر ، ای که هستی نور چشم و تاج سر
رحمت بارانی روشن تبار ، مهربانی از مانده یادگار
ای پدر بوی شقایق می دهی ، عاشقی را یاد عاشق می دهی
با تو سبزم گل بهارم ای پدر ، هر چه دارم از تو دارم ای پدر