ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghinews/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

روستای حارث آباد سبزوار

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

سبزوار

مجله اینترنتی اسرارنامه

دکتر مهیار علوی مقدم

بایگانی

پیوندها

۳۷۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی» ثبت شده است

 نام بیهقی به تقویم کشور زینت بخشید!

برای بیهقی چه کردیم و چه باید بکنیم؟

http://asrarnameh.com/uploads/1/123.jpg

✳️ ده روز پرهیاهو و پر هیجان انتخابات گذشت و تکلیف ها مشخص شد. این روزها همه یا در حال استراحتند و یا سخت مشغول حساب و کتابها هستند. اما هفته گذشته خبر بسیار مهمی برای سبزوار داشتیم که در غوغای بوقهای تبلیغاتی و ستادهای انتخاباتی زیاد دیده و شنیده نشد. این خبر مهم، ثبت اول آبان به عنوان روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در تقویم رسمی کشور بود.

بالاخره تقویم رسمی کشور به نام ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی مزین شد. تا کنون تقریبا همه مشاهیری که نام شان در تقویم آمده است از شاعران بودند؛ فردوسی، خیام، سعدی، مولوی و غیره. اما اکنون با ثبت اول آبان به نام بیهقی، روزی هم برای نثر خواهیم داشت. واقعا حیف بود که تقویم کشور روزی برای نثر نداشته باشد. روز بیهقی همچنین روزی برای تاریخ هم هست و تاریخ، معلم انسانهاست. اما تذکر چند نکته در این باره خالی از لطف نیست:

1- کار، نشد ندارد؛ اگر ابتکار و پشتکار داشته باشیم. کسب این موفقیت، بعد از سالها تلاش و پیگیری حاصل شده است. ثبت روز بیهقی یک کار گروهی و مستمر بود. این موفقیت به نام یک شخص یا گروه خاصی نیست بلکه حاصل پیگیری ها و سماجت های مسئولان مختلف در سال های مختلف است. اساسا این گونه کارها با اقدامات فردی و شخصی به جایی نمی رسد بنابراین موفقیت ثبت روز ملی بیهقی به نام سبزوار است نه فرد یا گروه خاصی. به هر حال این موفقیت بار دیگر ثابت کرد که اگر وحدت و همفکری و همکاری باشد هیچ کاری غیرممکن نیست. و با همبستگی و تعامل چه کارهای بزرگی را که می توان به سرانجام رساند. یادمان باشد که سبزوار کمبودهای زیادی در زمینه های فرهنگی و هنری  دارد و و هنوز کارهای بزرگی برای انجام دادن داریم: ساخت کتابخانه مرکزی شهر، کسب پایتختی کتاب ایران، محل دائمی نمایشگاه های شهرستان، پردیس جامع فرهنگی بیهقی، بازسازی و ساخت موزه و مرکز فرهنگی استاد سبزواری، گذر فرهنگ و هنر، بازسازی و احیای کاروانسراها، احیای سراهای سنتی شهر، مرمت و احیای خانه های تاریخی، ایجاد زیرساخت های گردشگری، ثبت آثار میراث فرهنگی و گردشگری در یونسکو و غیره.

2- شاید خیلی ها ندانند که اختصاص روزی به نام بیهقی نخستین بار در سال 1386 در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح و رد شد. علت اصلی رد شدنش هم غفلت و کوتاهی و پیگیری نکردن مسئولان وقت سبزوار بود. اگر مسئولان وقت شهرستان، مانند سال های اخیر پیگیری می کردند قطعا روز بیهقی ثبت می شد و 14 سال انتظار نمی کشیدیم. به موقع عمل کردن و سنجیده و با برنامه پیش رفتن و سماجت مسئولان در به نتیجه رساندن طرحی یا کاری بسیار مهم است. همین غفلت ها و کوتاهی هاست که کارها را سالها عقب می اندازد. مسئولان باید فرصت شناس باشند و به اصطلاح تا تنور داغ است نان را بچسبانند. وقتی با اندکی غفلت و کوتاهی، فرصت مناسب از دست رفت؛ بدست آوردن دوباره آن فرصت یا غیرممکن است و یا بسیار پرهزینه و زمان بر خواهد بود. متاسفانه مسئولان سبزوار از این غفلت ها و کوتاهی ها کم نداشته اند؛ محروم شدن سبزوار بعنوان دومین شهر بزرگ استان از راه آهن سراسری یک نمونه بارز آن است که بعد از 60 سال هنوز نتوانسته ایم سبزوار را به شبکه سراسری ریلی وصل کنیم. مگر نه این که یکی از دلایل عقب افتادگی منطقه بزرگ سبزوار در چهار دهه گذشته نداشتن راه آهن بوده است. قطعا تا زمانی که سبزوار به شبکه سراسری ریلی کشور وصل نشود شهرک های صنعتی و منطقه ویژه اقتصادی نیز رونقی نخواهند داشت. بنابراین یک روز هم یک روز است و هر روز تاخیر در راه اندازی راه آهن، یعنی تاخیر در پیشرفت و آبادانی منطقه و شهرستان.

نگنجاندن حداقل یک قنات از سبزوار در پرونده قنات های ایران برای ثبت در میراث جهانی یونسکو، جای خالی مشاهیر سبزوار در جمع مشاهیر یونسکو، انتخاب نشدن سبزوار بعنوان پایتختی کتاب ایران، رها شدن تپه باستانی سبزوار و... هم اکنون نیز پرونده کاروانسراها برای ثبت در یونسکو در جریان است و ظاهرا هیچ کاروانسرایی از سبزوار در این پرونده نیست. اگر مسئولان غفلت و کوتاهی کنند این فرصت بی نظیر را هم از دست خواهیم داد.

در چنین بزنگاه هایی اگر مسئولان به موقع عمل کنند و پیگیری و سماجت داشته باشند فرصت های بزرگی برای شهرستان ایجاد می کنند و اگر غفلت و کوتاهی کنند فرصت سوزی خواهند کرد.

3- هر چند آرامگاه بیهقی به طور دقیق، مشخص نیست اما برخی از بزرگان از جمله استاد باستانی پاریزی معتقد است که بیهقی در اواخر عمر خود به زادگاهش بیهق آمده و در همین جا درگذشته است. او در کتاب "سیاست و اقتصاد در عصر صفوی می نویسد:

"هر چند قسمت عمده عمر بیهقی در غزنه گذشته اما گمان من این است که پس از آزادی از زندان، همچون فردوسی، به زاد و بوم خود بازگشته و در بیهق مرده باشدکه قبر خاندان بیهقی در آنجاست. دلیل بر این گمان این است که هم امروز در غزنه و هیچ یک از شهرهای افغانستان، قبری به نامه بیهقی نداریم و در کتاب مزارات غزنه نیز از آن خبری نیست. با این حساب حق این است که انجمن آثار ملی، ستون یا بارگاهی به یاد بیهقی در سبزوار یا ششتمد بسازد که یادآور نام بلند بیهقی باشد و موسسات دیگر نیز هر چه بتوانند در تجلیل او بکوشند.” (منبع: سیاست و اقتصاد در عصر صفوی، باستانی پاریزی، ص ۶)

پیشنهاد ساخت یادمانی شایسته برای ابوالفضل بیهقی را مرحوم ابراهیم باستانی پاریزی در سال ۱۳۴۴ ارائه کرد و در سال های بعد بارها آن را تکرار کرد اما تا کنون 56 سال گذشته و هنوز به جایی نرسیده است. مسئولان بارها وعده داده اند و حتی نمایندگان در دوره های قبل خبر از اختصاص 800 میلیون تومان اعتبار برای ساخت این یادمان داده بودند اما انگار فقط یک وعده بود و کسی نه اعتباری دید و نه یادمانی ساخته شد. به هر حال حالا که روز ملی بیهقی در تقویم کشور ثبت شد شایسته است مسئولان شهرستان همچنان با جدیت و پشتکار، طراحی و ساخت یادمانی آبرومند برای او را پیگیری کنند و به نتیجه برسانند. این یادمان باید با شکوه و در خور شان پدر نثر فارسی باشد.حتی می شود برای طراحی و ساخت یادمان بیهقی، فراخوان ملی داد و بهترین طرحها را انتخاب و عملیاتی کرد.

4- اول آبان 92  آقای محمدخانی معاون فرهنگی شهر کتاب در مراسم بزرگداشت پیشنهاد تأسیس «مرکز بیهقی پژوهی» را ارائه داد و گفت: باید این مرکز به‌جایی برسد که هر کس در سراسر جهان بخواهد درباره بیهقی تحقیق کند و مطلبی بنویسد باید به اینجا مراجعه کند. او تأکید کرد این مرکز باید در سبزوار، زادگاه بیهقی راه‌اندازی شود. هشت سال از این پیشنهاد می‌گذرد اما واقعاً چه کردیم؟ آیا کوچک‌ترین قدمی برای راه‌اندازی این مرکز برداشتیم؟ کاری نشد و نشد تا این‌که سال 94 باز هم در مراسم بزرگداشت بیهقی، مرحوم استاد علوی مقدم گفت حاضرم کتابخانه‌ام را به مرکز بیهقی پژوهی تبدیل کنم. شش سال گذشت باز هم کاری نکردیم. تازه افتخار می‌کنیم که چند دانشگاه بزرگ داریم که همه هم دانشکده رشته ادبیات فارسی دارند. چه کسی باید مرکز بیهقی پژوهی را راه‌اندازی کند؟ آیا غیر از دانشگاه‌ها و دانشکده‌های ادبیات ما؟ چه کسانی غیر از استادان ادبیات فارسی باید برای این کارها آستین بالا بزنند؟ اگر دانشگاه‌ها این کارها را نکنند پس برای چه کار ساخته شده‌اند؟

اگر این فعالیت های اساسی درباره بیهقی صورت نگیرد، ثبت روز ملی به نام پدر نثر فارسی چه فایده ای دارد؟ اگر قرار است فعالیت ما برای بیهقی به یک همایش نیم بند و نصفه روزه در اول آبان خلاصه شود، ثبت یک روز به نام او در تقویم کشور چه ضرورتی داشت؛ چون همین کار را قبل از آن هم انجام می دادیم. فعالیت ها و اقدامات شهرستان، قبل و بعد از ثبت روز ملی بیهقی باید کاملا متفاوت باشد.

5- حالا دیگر اول آبان به نام بیهقی است و یک روز ملی به حساب می آید بنابراین طرح ها و برنامه ای این روز هم باید در سطح ملی و جهانی باشد. مسئولان باید از لاک محدود خود بیرون آیند و نگاه های شهرستانی خود را کنار بگذارند. در آستانه قرن جدید قرار داریم و باید جهش بزرگی برای فعال سازی ظرفیت ها فرصت های مختلف منطقه بزرگ سبزوار داشته باشیم تا سبزوار به جایگاه واقعی اش برسد. در شش گذشته شهرداری سبزوار، گرفتار حاشیه ها و روزمرگی محض بود و تقریبا هیچ کار اساسی و زیربنایی برای شهر صورت نگرفت و ما عملا شش سال مهم را در آستانه قرن جدید از دست دادیم. این تجربه باید برای همه مسئولان شهری مایه عبرت باشد. اگر سبزوار می خواهد مانند شهرهای دیگر از قافله پیشرفت و آبادانی عقب نماند افق نگاه مسئولان و مجموعه مدیریت شهری سبزوار باید ملی و جهانی باشد. مثلا شهردار آینده سبزوار باید با نگاه جهانی و ملی انتخاب شود؛ شهرداری توانمند، بی حاشیه و با افق نگاه ملی تا بتواند اول آبان هر سال برای بزرگداشت بیهقی برنامه ریزی کند./

شنبه 5 تیر 1400   

 منبع: آقای علی نورآبادی/ مجله اینترنتی اسرارنامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۰۰ ، ۱۱:۰۳
رضا حارث ابادی

نگاهی به پتانسیل های روستای حارث آباد، قطب بالقوه گردشگری ادبی و طبیعی در جنوب سبزوار 

امید برومندی / پایگاه خبری اسرارنامه

روستاها، کوچکترین واحدهای تقسیمات کشوری در ایران هستند که در چند دهه اخیر دائما از جمعیت آنان کاسته و به جمعیت شهرها افزوده شده است. با وجود این روستاها همچنان اهمیت خود را در ساختار اقتصادی و اجتماعی کشور دارند و بسیاری از آگاهان و کارشناسان معتقدند باید به پایداری روستاها یاری رساند و روند مهاجرت از روستا به شهرها را متوقف و حتی برعکس کرد. البته برخی روستاها هستند که موفق شده اند پایداری خود را حفظ کرده و حتی هدف مهاجرت معکوس از شهر به روستاها را تحقق ببخشند. روستای تاریخی و پر استعداد حارث آباد شهرستان سبزوار یکی از آن موارد است. روستایی که در 10 کیلومتری جنوب شهر سبزوار و در همجواری کالشور معروف غرب خراسان چندین قرن است که بی هراس کویر، پنجه در پنجه طوفان انداخته و با خشکی زمین و زمان ساخته و تا حد امکان شرایط دشوار را به تکمین خود درآورده و همچنان به حیاتش ادامه می دهد.

روستایی که نه تنها امروز توانسته در زمینه کشاورزی با استفاده از الگوهای مناسب برای این جغرافیای کشور به یکی از قطب های تولید محصول با ارزش پسته در غرب خراسان تبدیل شود، بلکه طوفان های شن محلی را با کاشت صدها هکتار جنگل تاغ در چند دهه گذشته، به مهار درآورده و از همه مهمتر از دامان خود بزرگمردی چون خواجه ابوالفضل بیهقی را به تاریخ و ادبیات ایران تقدیم کرده است  که مورد احترام همه ملت های فارسی زبان است و به عنوان مشاهیر مشترک دو کشور ایران و افغانستان شناخته می شود.

این ارادت و احترام مشترک همه فارسی زبانان و خصوصا مردم منطقه خراسان و سبزوار نسبت به ابوالفضل بیهقی زمینه ای شد برای دوستی و آشنایی بیشتر چند ساله ما با آقای رضا حارث آبادی یکی از اهالی فرهیخته و از بیهقی پژوهان حارث آباد که هر چند اکنون سالهاست در تهران سکونت دارد، اما این پایتخت نشینی باعث فراموشی ریشه های اصیل و پر افتخار خود در شهر و روستای زادگاهش نشده و همچنان به همراه سایر هم روستایی ها و همشهریان فرهیخته اش دلسوزانه و مشتاقانه پیگیر همه اخبار و رویدادهای پیرامون بیهقی است و بعضا خود در تلاش برای ایجاد رویدادها و اتفاقاتی جدید در این عرصه می باشد.

طی فرصتی که در اواسط زمستان 99 دست داد، با آقای رضا حارث آبادی به گفتگویی صمیمانه نشستیم.

به دلیل فعالیت های دلسوزانه ای که پیرامون ابوالفضل بیهقی داشته، عده ای او را به عنوان رضا بیهقی می شناسند. وی تا سال 86 دهیار حارث آباد بوده و سپس به تهران مهاجرت کرده و در یک شرکت صنعتی مشغول فعالیت شده است. اما با اینکه ساکن سبزوار نیست ولی از خیلی از مسوولان در شهر و روستای زادگاهش حضور دارد و پیگیر امور فرهنگی حارث آباد است.

مصاحبه ما ابتدا قرار بود فقط پیرامون انتقادات آقای حارث آبادی از عدم توانایی مسوولان شهرستان و استان جهت جذب اعتبار 800 میلیون تومانی ای باشد که دولت برای ساخت المان بیهقی در حارث آباد اختصاص داده بود. اما آنقدر گفتنی ها زیاد بود و اطلاعات مفیدی از جانب این همشهری فرهیخته  ارائه شد که به گفتگویی مفصل پیرامون توانمندی های حارث آباد منجر گردید.

در ادامه متن صحبت های آقای حارث آبادی درباره توانمندی های ویژه روستای حارث آباد را می خوانیم:

حارث آباد روستایی است که می توانست به عنوان یک منطقه کویری دور از مرکز استان در غرب خراسان رضوی سالها قبل به طور کامل خالی از سکنه شود و پیکره متروک شده آن زیر طوفان های هولناک شنی که چند دهه گذشته میهمان همیشگی این منطقه بوده اند، مدفون گردد، اما با همت مردم محلی و احتمالا کمک و برنامه ریزی به موقع مسوولان مربوطه حارث آباد اکنون همچنان مقاوم و سربلند به حیات پویای خود ادامه می دهد. اما در صورتی که توجه و حمایت های بیشتری را پیرامون پتانسیل ها و استعدادهای ویژه خود، دریافت نماید، می تواند به شکوفایی بسیار بیشتری نیز برسد و به الگویی

 photo_2021-03-09_13-17-30

برای تثبیت و رشد دیگر روستاهای ایران تبدیل شود.

پتانسیل ها و استعدادهای ویژه روستای حارث آباد را می توان در 4 محور کلی مورد دسته بندی قرار داد:

1- سرمایه ادبی و فرهنگی ارزشمند؛

2- سرمایه طبیعی ارزنده؛

3- موقعیت مواصلاتی

4- پویایی و همت بالای مردم محلی؛

1- سرمایه ادبی و فرهنگی ارزشمند : وجود سرمایه ادبی و فرهنگی بزرگی نظیر ابوالفضل بیهقی که در حارث آباد متولد شده است، مهمترین امتیاز و اولویت روستای حارث آباد است که حتی با توجه به جایگاه بالای بیهقی در ایران و بین ملت های فارسی زبان بدون تردید می تواند از اولویت های فرهنگی شهرستان سبزوار محسوب شود. بنابراین ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی، تکمیل المان یادبود و برگزاری همایش های بزرگداشت سالانه باید با جدیت در دستور کار قرار گیرد.

ما باید این موضوع را خیلی جدی بگیریم تا افسوس و حسرتی که درباره مولانا از سوی ترکیه به ایران تحمیل شد، اینبار برای بیهقی از جانب افغانستان برایمان پیش نیاید. دوستان ما باید خیلی هوشیار باشند، چون اگر بحث بیهقی به ثمر برسد، درآمد و مزایایش برای کل شهرستان است.

2- سرمایه های طبیعی ارزنده : همجواری با رودخانه فصلی کالشور و پوشش گیاهی و حیات وحش ارزشمند ساکن در این زیست بوم و نیز وجود اولین جنگل های دست کاشت تاغ ایران در این منطقه و اولین پایگاه ملی تثبیت شن کویر در حارث آباد از جمله سرمایه های طبیعی ارزنده این روستای کهن است.

 یکی از دغدغه های مهم در ارتباط با حارث آباد در حال حاضر جنگل های تاغ این روستاست. زیرا اگر همین جنگل نباشد حارث آباد و سبزوار از بادهای منطقه آسیب زیادی می بینند. مادربزرگ ها و پدربزرگ های ما تعریف می کردند که اینقدر باد و خاک می آمد که تلی از خاک رس همه جا می نشست و اصلا نمیشد زندگی کرد. دقیقا وجود این تاغزارها اکنون باعث شده با مهار بادها و طوفان های شن، فرصت رشد به درخت های پسته در باغات حارث آباد داده شود وگرنه همان بادهای روانی که در منطقه زابل هست دقیقا به همان شکلش را باید در اینجا می داشتیم یا ریزگردهای عراق و خوزستان دقیقا در اینجا می توانست اتفاق بیافتد.

یک نکته خوب دیگر درباره تاغزارهای حارث آباد همجواریش با دولت آباد است که خود یک مزیت دیگر است. حارث آباد و دولت آباد دو روستای همجوار که هر دو شخصیت های بزرگی نظیر ابوالفضل بیهقی و محمود دولت آبادی را به تاریخ و ادبیات ایران تبدیل کرده اند و می توانند در کنار هم به یک قطب گردشگری ادبی و طبیعی در جنوب سبزوار است تبدیل شوند.

در بحث سرمایه ها و منابع طبیعی حارث آباد، از دانشگاه حکیم سبزواری به عنوان دومین دانشگاه بزرگ شمال شرق ایران که گروه آموزشی محیط زیست نیز دارد، انتظار داریم که مرکز تثبیت شن حارث آباد را به عنوان اولین مرکز تثبیت شن کشور بازسازی و احیا کند. این کار هم از جنبه علمی و اعتباری برای خود دانشگاه مفید است و هم ارتباط متقابل دانشگاه و جامعه را به وجود می آورد و هم با احیاء و گسترش جنگل های تاغ می تواند جاذبه گردشگری مهمی در جنوب سبزوار باشد.

3- موقعیت مواصلاتی: قرار داشتن حارث آباد در مسیر دسترسی سبزوار به روداب، ششتمد و بردسکن و 80 پارچه آبادی در جنوب شهرستان یک نوع موقعیت سوق الجیشی برای این روستا ایجاد کرده است. همچنین نزدیکی به سبزوار و امکان بهره مندی از بزرگراه آسیایی تهران مشهد و بالعکس امتیاز مواصلاتی مهمی برای این روستاست که در 10 کیلومتری جنوب سبزوار واقع شده است.

4-پویایی و همت بالای مردم محلی؛ باعث شده حارث آباد یک روستای متمول، بدون بیکار و حتی مهاجرپذیر سبزوار باشد. طبق آخرین سرشماری رسمی در سال 85 حارث آباد 1535 نفر جمعیت ثابت دارد ولی در عمل جمعیت بیشتری در این روستا استقرار دارند. افرادی که شاید در سبزوار خانه دارند اما نیمی از سال را در این روستا حضور و سکونت پیدا می کنند.

حضور موفق جوانان حارث آبادی در نجاری و دکوراسیون داخلی و صنعت کابینت سازی  که در شهرستان سبزوار و بعضا در تهران اسم و رسم خوبی به دست آورده اند از پتانسیل های مردمی این روستا است. ظاهرا طبق آمارها در حال حاضر بالای 100 نفر نصاب و نجار حارث آبادی داریم که، حرفه ای کار می کنند. علاوه بر آن تعداد زیادی از مردم حارث آباد با داشتن کامیون و ماشین های سنگین در صنعت حمل و نقل جاده ای کشور حضور فعالانه ای دارند. به طوری که شاید بتوان گفت حارث آباد روستایی است که بیشترین تعداد کامیون داران را در سطح کشور دارد.

همچنین حارث آباد در حال حاضر قطب تولید پسته غرب خراسان است. در رابطه با پسته همین مقدار کافی است که بدانیم، اگر بیست و پنج سال به عقب بر گردیم، خواهیم دید در آن زمان فقط دو باغ در حارث آباد وجود داشت. اما الان با زحمتی که مردم کشیده اند، حارث آباد و دولت آباد به عنوان دو روستای همجوار به قطب های اول پسته سبزوار تبدیل شده اند. به طوری که اکنون در حارث آباد هر جا بروید باغستان پسته است و کمتر محصولات دیگری را خواهید دید. اتفاقا محصول پسته با خاک و آب و هوای این روستا سازگاری بیشتری دارد و بهتر به ثمر می نشیند.

اکنون حارث آباد از معدود روستاهای کویری جنوب سبزوار است که تقریبا با مشکل بیکاری مواجه نیست و مردم این روستا از بیشترین پویایی برخوردارند و رفاه زندگی مردم بالاست و به جای مهاجرفرستی، مهاجر پذیر است.

درباره انجمن  ابوالفضل بیهقی

ما سالهاست در حارث آباد انجمنی به نام  ابوالفضل بیهقی را تشکیل داده ایم. استارت کارمان از زمان تغییر نام حارث آباد به مسلم آباد خورد که عده ای به دلیل عدم آگاهی از تاریخ و پیشینه و وجه تسمیه این روستا می خواستند نامش را عوض کنند. اما با کمک بعضی از دوستان فرهیخته از جمله آقایان حسین خسروجردی و آقای گندمی فرماندار وقت سبزوار اطلاعاتی را به مردم دادیم و در نهایت نام اصلی حارث آباد را برای این روستا حفظ کردیم. بعد از آن تلاشی را آغاز کردیم برای معرفی هر چه بیشتر ابوالفضل بیهقی نزد خود حارث آبادی ها و سبزواری ها تا این ادیب و مورخ برجسته را بهتر بشناسند و به ضرورت پاسداشت وی پی ببرند.

خود من از سال 78 یا 79 از طریق آقایان رضا حارث ابادی نیکان، ابوالفضل سهرابی اصل و  استاد خسروجردی و برخی دوستان دیگر با ابوالفضل بیهقی آشنا شدم. از آن زمان که با خبر شدم چنین بزرگ مردی یکی از نیاکان ماست علاقه خاصی به بیهقی پیدا کرده ام و هر جا حرف بیهقی باشد، پیگیری می کنیم.

انجمنی هم که ایجاد کرده ایم، متشکل از چند نفر از اساتید دانشگاه ها و تعدادی از فرهنگ دوستان روستای حارث آباد و شهر سبزوار است و بعد از چند سال تلاش منجر به برگزاری همایش ملی بیهقی در اول آبان سال 86 در دانشگاه حکیم سبزواری(تربیت معلم سابق) شد. سال 86 همایش خیلی خوب و در سطح ملی برگزار شد و بعد از چند سال وقفه دوباره از سال 1390 همایش های دیگری در اول آبان هر سال برگزار با کمک دانشگاه حکیم و شورا و شهرداری سبزوار برگزار می شود که هر چند کیفیت اولین همایش در سال 86 را ندارد، اما به هرحال همین استمراری که دارد، جای امیدواری است و انشاالله در آینده به کیفیت و سطح مطلوب ملی و بین المللی برسد.

انجمن ابوالفضل بیهقی که از سالها قبل فعالیت خود را شروع کرده بود، در سال 95 به صورت یک سمن مجوزدار با حضور اساتیدی نظیر دکتر مهیار علوی مقدم، مهندس سیاوش پور، استاد مهدی سیدی پژوهشگر ادبی و بیهقی شناس خراسانی، محمود رضا سلیمانی کوشکی و شماری دیگر از اساتید و بیهقی دوستان فرهیخته به ثبت رسمی رسید و اکنون این سمن ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی و نثر فارسی، ساخت یادمان و المان بیهقی در حارث آباد و برگزاری همایش های سالانه بزرگداشت بیهقی را دنبال می کند. 

پروژه ساخت المان یادبود بیهقی در زادگاهش حارث آباد در سال 82 کلنگ زنی شد، اما متاسفانه اکنون با گذشت حدود 18 سال هنوز تکمیل نشده و بلاتکلیف مانده است. ساخت و افتتاح این المان ابتدا با اداره ارشاد سبزوار بود. بعد اداره ارشاد خود را کنار کشید یه مدتی میراث فرهنگی آمد و الان زیرمجموعه امور بخشداری و دهیاری شده است. از آن ها هم در این سلسله مراتب اداری طویلی که وجود دارد، بازخورد چندانی نمی بینیم.

یک طرح بین المللی گردشگری که ناکام ماند

در سال 83 زمانی که بنده دهیار روستا بودم قرار بود یک موسسه خیریه جهانی از طرف سازمان ملل در حدود 30 روستای  ایران که پیشینه و قابلیت های فرهنگی و تاریخی و گردشگری داشتند، سرمایه گذاری هایی انجام دهد که از این تعداد سه روستای حارث آباد، خسروجرد و دولت آباد در سبزوار انتخاب شدند. انتخاب روستاهای حارث آباد و دولت آبادی به خاطر وجود ابوالفضل بیهقی و محمود دولت آبادی از بزرگترین ادبا و نویسندگان ایران بود و روستای خسروجرد به خاطر مناره خسروجرد و دیگر ظرفیت های تفریحی و گردشگری اش بود. 

photo_2021-03-09_13-18-57

در همان زمان آقای بسام رمضان که خودش لبنانی بود به عنوان نماینده آن سازمان خیریه جهانی به سبزوار آمد تا شرایط را بررسی کنید. ناگفته نماند برای دریافت کمک های آن سازمان، نیاز به تأسیس تشکلی مردم نهاد بود تا در قالب پروژه هایی که تعریف می کند، اعتبارات لازم را از این سازمان بگیرد.  

به همین خاطر ما در حارث آباد تشکلی به وجود آوردیم و ساعت ها کار گروهی و مطالعه و بررسی انجام دادیم و سرانجام یکی از پروژه هایی که طرح کردیم، مرتبط با کالشور بود که قرار بود با احداث سد خاکی، دشت های حارث آباد احیاء شود و همچنین بحث راه اندازی کارگاه های قالیبافی، و طرح های پزشکی سنتی با استفاده از آفتاب و شن داغ بیابان، شب های فرحبخش کویر، شترسواری در کویر بین روستاهای حارث آباد تا دولت آباد که موقعیت بسیار خوبی داشت و ... را دنبال می کردیم و دقیقا به جایی رسید که باید کار اجرایی انجام می شد ، اما با تغییر دولت و روی کار آمدن آقای احمدی نژاد دیگر آن پروژه ها رها شد.  

ریشه معضلات اجتماعی

با وجود همه این پتانسیل ها و جمعیت بالای 2000 نفری حارث آبادی های ساکن در خود روستا یا در شهر سبزوار و ... تعداد کمی از این جمعیت گاهی دچار مسائل یا حاشیه هایی می شوند که نمی توان اخلاق و رفتار آنان را به همه مردم حارث آباد نسبت داد. حارث آبادی ها اکثرا همانطور که عرض شد، روحیات متفاوتی دارند و کارآفرینی، تلاشگری و فرهنگ دوستی از ویژگی های آنان است. 

اما درباره آن گروهی هم که به بعضی معضلات اجتماعی دچار می شوند، باید ریشه یابی  کرد که چرا در روستای حارث آباد یا هر جای دیگر این مشکلات پیش می آید؟ این ها ریشه در ساختار آموزشی و فرهنگی کل جامعه ما دارد. مثلا یکی از مشکلات عمده روستای ما در بحث آموزشی عدم وجود مدارس کافی است که باعث می شود بچه های این روستا برای درس خواندن به مشقت بیافتند. آن هم یک روستا در 10 کیلومتری سبزوار! به طور کل مسوولان کار فرهنگی را در روستاها جدی نمی گیرند. اصلا در این همه سال نشده که یک بار از اداره میراث فرهنگی یا فرهنگ و ارشاد اسلامی به سبزوار بیایند و مردم را درباره فرصت ها و ظرفیت های فرهنگی و گردشگری این روستا توجیه کرده و فرهنگسازی انجام دهند.

حال آنکه اگر به مردم آموزش درستی داده شود و به موقع فرهنگسازی صورت بگیرد و مطمئن شوند که سرمایه گذاری در بخش گردشگری یا فرهنگی برایشان درآمد خواهد داشت، قطعا استقبال می کنند. همانطور که وقتی در زمینه پسته اطمینانشان جلب شد، حارث آباد در عرض 20 سال از روستایی که باغداری نداشت، اکنون تبدیل به روستایی پر از باغستان های پسته شده است.   

جای خالی آموزش های مردمی

چند سالی است که اسرارنامه را می شناسم و همیشه مطالبش را تعقیب کرده ام . تیمی که دارند کار می کنند، واقعا دغدغه فرهنگی دارند که جای تحسین دارد. می خواهم از همین تریبون از مسوولان فرهنگی سبزوار و خراسان درخواست کنم که بیایند از ظرفیت ها و استعدادهای حارث آباد در زمینه های مختلف ادبی، فرهنگی، طبیعی و اجتماعی حمایت و بهره برداری صحیح کنند. روستاهای حارث آباد و دولت آباد سبزوار به راحتی می توانند قطب های گردشگری فرهنگی و طبیعی در غرب خراسان باشند. حوزه گردشگری و میراث فرهنگی بزرگترین منابع درآمدی در سطح دنیا برای کشورهاست که می تواند به ثبات و افزایش جمعیت روستاها کمک کند.

ایده های زیادی هم در این زمینه می شود داد. اما وقتی که مثلا ساخت المان یادبود بیهقی بعد از 18 سال هنوز متولی مشخصی ندارد و متاسفانه بودجه 800 میلیون تومانی که سال قبل از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای این المان در نظر گرفته شد، در نتیجه عدم پیگیری و یا عدم کارآیی مناسب مسوولان شهرستان جذب نشد و بنای یادبود همچنان به سرانجام نرسیده است، این نشان می دهد مسوولان ما باید خیلی جدی تر و متعهدانه تر به این پتانسیل ها نگاه کرده و برایشان برنامه ریزی داشته باشند.

البته در مرحله اول مسوولان باید به طور جدی بحث های آموزشی را در حوزه های مختلف برای مردم داشته باشند. مثلا در حوزه پسته باید جهاد کشاورزی یا در بحث راه اندازی اقامتگاه های بومگردی میراث فرهنگی بیایند که به مردم آموزش بدهند و آن چیزهایی که می تواند منجر به  درآمدزایی، برای مردم بشود را به روشنی تبیین کنند. در زمینه آموزش های مردمی در حوزه شهرستان های اطراف سبزوار مسوولان متعهدانه تر عمل کرده اند. اما در سبزوار از زمان بازنشستگی مهندس فیله کش دیگر کسی از جهاد کشاورزی سبزوار برای پیگیری مرکز تثبیت شن حارث آباد و وضعیت باغداری و زراعت روستائیان حارث آباد به اینجا نیامده است.  

حداقل چهار، پنج مورد از دستگاه های اداری سبزوار از جمله جهاد کشاورزی، منابع طبیعی، اداره فرهنگ و ارشاد  اسلامی،  اداره میراث فرهنگی و گردشگری و دانشگاه حکیم سبزواری به جهات مختلف وظیفه دارند که نقش های پررنگ و موثرتری را در حارث آباد و هر روستای پر استعداد دیگری نظیر آن ایفا  کنند. اما اکنون مثلا سالی یک بار رئیس اداره ارشاد را در حارث آباد می بینیم آن هم برای بزرگداشت های بیهقی است و تمام می شود و می رود.

کارهای زیادی می شود در حارث آباد انجام داد. همین حالا خانه درخشانی را در روستا داریم که یک منزل خانی است و مربوط به خان منطقه بوده و به راحتی امکان دارد تبدیل به یک اقامتگاه بومگردی شود. مردم ما علاقه مند هستند. فقط نیاز به توجیه و آموزش دارند. هر گاه یک قدم از سمت مسوولان برداشته شود مردم ما 10 برابر بر می دارند.

تصاویری از روستای حارث آباد (کلیک کنید)

http://asrarnameh.com/uploads/8/photo-2021-03-09-13-20-38.jpg 

منبع مجلیه اینترنتی اسرارنامه سبزوار - جناب اقای امید برومندی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۴۰
رضا حارث ابادی

امسال بزرگداشت ابوالفضل بیهقی طی یک هفته در سبزوار برگزار می شود

امسال بزرگداشت ابوالفضل بیهقی طی یک هفته در سبزوار برگزار می شود

 
مسئول کمیسیون فرهنگی و گردشگری شورای شهرسبزوار از برگزاری بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی نویسنده تاریخ گرانسنگ بیهقی به مدت یک هفته از اول آبان خبر داد.
 
مسعود پسندیده در گفت و گو با مجله اینترنتی اسرارنامه افزود: شورای شهر و شهرداری سبزواربا مشارکت سایر دستگاه های اجرایی از جمله اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، میراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری، آموزش و پرورش، دانشگاه حکیم سبزواری و دانشگاه پیام نور و ... برنامه های هفته بزرگداشت بیهقی را اجرا خواهند کرد.
 
وی اظهار داشت : از برنامه های امسال همچنین نواختن زنگ بیهقی در مدارس سبزوار با همکاری اداره آموزش و پرورش خواهد بود که این کار جهت فرهنگ سازی و اطلاع رسانی پیرامون شخصیت و جایگاه برجسته علمی و ادبی ابوالفضل بیهقی برای دانش آموزان سبزواری است که آینده سازان این مرز و بوم هستند.
 
پسندیده همچنین گفت: بخشی از برنامه ها در محل روستای حارث آباد زادگاه ابوالفضل بیهقی برگزار خواهد شد. 
 
گفتنی است مسعود پسندیده در یکی از جلسات قبلی شورای شهر از دعوت سفیران برخی کشورهای حوزه زبان فارسی برای شرکت در مراسم بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار خبر داده بود که این موضوع همچنان در حال پیگیری است اما تا به این تاریخ هنوز به طور دقیق مهمانان این مراسم تعیین نشده اند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۷ ، ۱۵:۵۶
رضا حارث ابادی

برگزاری میزگرد علمی تنها برنامه دانشگاه حکیم سبزواری برای بزرگداشت ابوالفضل بیهقی

برگزاری میزگرد علمی تنها برنامه دانشگاه حکیم سبزواری برای بزرگداشت ابوالفضل بیهقی

 
مدیر دفتر ریاست و روابط عمومی دانشگاه حکیم سبزواری گفت: تنها برنامه دانشگاه حکیم سبزواری در روز اول آبان و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی برگزاری سخنرانی و میزگرد علمی است.
 
دکتر علی تسنیمی در گفتگو با مجله اینترنتی اسرارنامه افزود: برای دعوت از مهمانانی که قرار است در این مراسم به سخنرانی بپردازند دعوت نامه ارسال شده است اما هنوز حضور مهمانان قطعی نشده است.
 
دکتر تسنیمی شروع مراسم دانشگاه حکیم سبزواری را در روز اول آّبان و ساعت 9:30 عنوان کرد و ادامه داد: سایر جزئیات مراسم و همچنین مکان برگزاری سخنرانی در روز چهارشنبه اعلام خواهد شد.
 
وی اظهار داشت: برنامه های اصلی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی با شورای شهر است و تنها  بخش علمی این مراسم به دانشگاه حکیم سپرده شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۷ ، ۱۵:۵۱
رضا حارث ابادی

پژوهشگر: امیر نعمتی لیمائی

تاریخ و نگارش آن در روزگار اسلامی، رشد فزاینده ای پیدا کرد و البته این امر جز با همت تاریخ نگارانی که بیشترین آنان ایرانی تبار بودند، میسر نشد. مورخان مسلمان رویدادهای تاریخی را مخلوق اراده و مشی پروردگار می دانستند. با این وصف نگرش این تاریخ نویسان به تاریخ و دیدگاه فلسفی آنان، جدا از برخی نظرگاه های متفاوت آنان، از دو حالت خارج نبود؛ الف: انگاره ای که مبین همگامی و همراهی تاریخ با رسالت دینی بود و تاریخ را فنی از فنون علم حدیث نبوی محسوب می داشت.
ب) انگاره ای که تاریخ را سلسله تجارب برای آیندگان برمی شمرد و بدین روی بر ضرورت درک عقلانی رخدادها تاکید داشت.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی که در سال
۳۸۵ هجری قمری در روستای حارث آباد از توابع بیهق (سبزوار) به دنیا آمد، نویسنده کتابی است به نام تاریخ بیهقی که اشتهار روزافزون او را در درازنای تاریخ فراهم آورده و شگفت آنجاست که بیهقی یکی از اهداف خویش از تالیف کتابی چنین را تدارک دیدن شهرت جاودانه برای کتاب برشمرده است: «غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنانم که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.»
اصل تاریخ بیهقی که به پارسی بلیغ و شیرین نگاشته شده و مشتمل بر شرح سلطنت سلسله غزنویان است، بالغ بر
۳۰ مجلد می شد؛ اما شوربختانه امروزه از این کتاب بجز بخش دوم جلد ششم و مجلدات هفتم، هشتم و بخشی از جلد دهم، چیزی در دست نیست. مطالبی از نخستین مجلدات از دست رفته تاریخ بیهقی را می توان در کتاب زبده التواریخ، نویسنده نامدار سده هشتم هجری، حافظ ابرو یافت؛ اما از ۲۰مجلد آخر در هیچ یک از آثار نویسندگان بعدی حتی نشانی نمی توان جست.
آنچه روشن است همین اندک مجلدات باقیمانده تاریخ بیهقی نیز بر عظمت اندیشه و سترگی کار بیهقی گواهی می دهد. به تعبیر پرویز رجبی، تاریخ پژوه نام آور، اهمیت تاریخ بیهقی که نثر زیبایش انعکاسی از درون زیبای نویسنده اش نیز است، بیشتر از
۲ جهت است:

الف) از جهت تاریخ نگاری
ب) از لحاظ هنر نویسندگی
صاحب این قلم را در این مختصر به هنر نویسندگی ارزنده و والای بیهقی کاری نیست؛ اما تاریخ نگاری و پیرو آن تاریخ نگریش بشدت مورد توجه خواهد بود. آنچه واضح می نماید، بیهقی به این اصل کلی فلسفه تاریخ ایرانی ـ اسلامی معتقد بوده که مشیت الهی، هدف واقعی و معنای راستین تاریخ است. در حقیقت، او سررشته امور را در دست تقدیر می دید و بدین سبب در توصیف بسیاری از رخدادهای تاریخ بیان می نمود: «با قضا مغالبت نرود»، «قضای غالب با آن یار شد»، «با قضا چون برآمدی؟»، «قضا چنین بود و تا جهان است، چنین بوده است»، «چون قضا کرده بود... ناچار همه تدبیر خطا می افتاد»، «قضای بازآمده را باز نتوان گردید»، «ایزد عز ذکره را تقدیرهاست، چون شمشیر برنده که روش و برش آن نتوان دید و آنچه از آن پیدا خواهد شد، درنتوان یافت و از این است که عجز آدمی به وقتی ظاهر گردد که نتوان دانست در حال که از شب آبستن چه زاید» و «خردمند آن است که خویش را در قبضه تسلیم نهد و بر حول و قوت خویش و عدتی که دارد، اعتماد نکند و کارش به ایزد عز ذکره باز گذارد و خیر و شر و نصرت و خطر از وی داند که اگر یک لحظه از قبضه توکل بیرون آید و کبر و بطر را به خویشتن راه دهد، چیزی بیند که به هیچ خاطری نگذشته و اوهام بدان نارسیده و عاجز مانده آید.»
با تمام این اوصاف و به رغم اعتقاد ابوالفضل بیهقی به تقدیر او را بیشتر می بایست در زمره هواداران تدبیرگرایی برشمرد تا اخباری گرایی. او به مانند طرفداران انگاره تدبیرگرایی و خردورزی، دانش تاریخ را برای آیندگان سودمند می شمرد:
«غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه نگریست، نه بدان چشم که افسانه است.»
آنچه بر درستی گفتار فوق مهر تایید و تاکید می زند، آن است که بیهقی در نگارش کتاب خویش چندان به اخباری که تنها برهان و دلیل بر صدق آنها، زنجیره ای از راویان متعدد باشد، اعتنا نکرده؛ بلکه به طور معمول آنچه را خود به عینه دیده بود یا آن که مجموعه ای از براهین متقن را پشتوانه داشت، شایسته ذکر بر شمرده است.
در فلسفه تاریخ ابوالفضل بیهقی، یکی از اهداف تاریخ ، آموزاندن عبرت و آموختن عبرت است. وی کتاب خود را آینه عبرت می خواند، بر عبرت آموزی کتاب خود تکیه می کرد و دنیا را سربه سر حکمت و عبرت می شناخت و می گفت: «خردمندان را در این باب عبرت بسیار است.»
در نگرش تاریخی بیهقی، واقعیت گویی و راستگویی نیز جایگاهی ارزنده داشت. در حقیقت آنچه فلسفه تاریخ نوین برخاسته از اروپای پس از عصر رنسانس در باب ضرورت حقیقت گویی تاریخی تبلیغ می کند را بیهقی در
۱۰ قرن پیش مراعات می کرد و همواره بیان می نمود: «تا برجایم سخن حق ناچار بگویم... و محال است چیزی نبشتن که به ناراست ماند.»
اهمیت و ارزش صادق بودن بیهقی و صداقت نوشته هایش، آنگاه بیشتر شایان توجه می شود که باد نسیان باعث زدودن این نکته از خاطر نشود که او در دربار غزنویان می زیسته است. وی با آن که در بارگاه غزنوی واجد اعتبار بود، به هنگام نگارش تاریخ به هیچ وجه درصدد پنهان کردن معایب و مفاسد مقامات اداری و درباریان و اشتباهات سلاطین غزنوی برنیامد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۶:۲۸
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی  

بیوگرافی و زندگینامه
به سال 385 ه. ق در ده حارث آباد بیهق(سبزوار قدیم) کودکی به جهان آمد که نامش را ابوالفضل محمد نهادند. پدر که حسین نامیده می‏شد، کودک را به سالهای نخستین در قصبه بیهق و سپس، در شهر نیشابور به دانش‏اندوزی گماشت. ابوالفضل که از دریافت و هوشمندی ویژه‏ای برخوردار بود و به کار نویسندگی عشق می‏ورزید، در جوانی از نشابور به غزنین رفته (حدود 412 هـ.ق)، جذب کار دیوانی گردید و با شایستگی و استعدادی که داشت به زودی به دستیاری خواجه ابونصر مشکان گزیده شد که صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی بود و خود از دبیران نام ‏آور روزگار. این استاد تا هنگام مرگ لحظه ‏ای بیهقی را از خود جدا نساخت و چندان گرامی و نزدیکش می‏داشت که حتی نهفته ‏ترین اسرار دستگاه غزنویان را نیز با وی در میان می‏نهاد، و این خود بعدها کارمایه گرانبهایی برای تاریخ بیهقی گردید، چنانکه رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استاد فرزانه خویش نقل کرده که پیوسته «در میان کار» بوده است و در درستی و خرد بی‏همتا.
پس از محمود، بیهقی در پادشاهی کوتاه مدت امیر محمد (پسر کهتر محمود) دبیر دیوان رسالت بود و شاهد دولت مستعجل وی؛ و آنگاه که ستاره اقبال مسعود درخشیدن گرفت، نظاره ‏گر لحظه به لحظه اوج و فرود زندگانی او بود، و هم از این تماشای عبرت انگیز است که تاریخ خویش را چونان روزشمار زندگی این پادشاه و آیینه تمام نمای دوران وی فراهم آورده است. پس از در گذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشین استاد از هر جهت شایسته ولی«سخت جوان» دانسته ــ هر چند که وی در این هنگام چهل و شش ساله بوده است ـــ از این رو بو سهل زوزنی سالخورده را جایگزین آن آزادمرد کرد و بیهقی را بر شغل پیشین نگاه داشت. ناخشنودی بیهقی از همکاری با این رئیس بدنهاد، در کتاب وی منعکس است، تا آنجا که تصمیم به استعفا گرفته است، ولی سلطان مسعود او را به پشتیبانی خود دلگرم کرده و به ادامه کار واداشته است.
پس از کشته شدن مسعود (432 هـ.ق) بیهقی همچون میراثی گرانبها، پیرایه دستگاه پادشاهی فرزند وی (مودود) گردید، و پس از آنکه نوبت فرمانروایی به عبدالرشید ـ پسر دیگری از محمود غزنوی ـ رسید، بیهقی چندان در کوره روزگار گداخته شده بود که در خور شغل خطیر صاحبدیوانی رسالت گردد. اما دیری نپایید که در اثر مخالفت و سخن چینی‏های غلام فرومایه ولی کشیده‏ ای از آن سلطان، از کار بر کنار گردید، و سلطان دست این غلام را در بازداشت بیهقی و غارت خانه وی باز گذارد. بیهقی سر گذشت دردناک این دوره از زندگی خود را در تاریخ مفصل خود آورده بوده است که این بخش از نوشته ‏های وی جزو قسمتهای از دست رفته کتاب است، ولی خوشبختانه عوفی در فصل نوزدهم از باب سوم «جوامع الحکایات» این داستان را نقل {به معنا} کرده است:  
هنگامی که سلطان عبدالرشید غزنوی، به دست غلامی از غلامان شورشی (طغرل کافر نعمت) کشته شد (444 هـ.ق) با دگرگون شدن اوضاع، بیهقی از زندان رهایی یافت، ولی با آنکه زمان چیرگی غلام به حکومت رسیده، پنجاه روزی بیش نپاییده و به قول صاحب «تاریخ بیهق» بار دیگر «ملکبا محمودیان افتاد»، بیهقی دیگر به پذیرفتن شغل و مقام درباری گردن ننهاد و کنج عافیت گزید و گوشه‏ گیری اختیار کرد.
زمان تألیف کتاب :   
بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود مناسب یافته و از سال 448 هـ .ق به تألیف تاریخ پردازش خود پرداخت و به سال 451 این کار را به انجام رسانید، یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود(جلـ 451، ف 492). 
مرگ بیهقی :  
بیهقی هشتاد و پنج سال زیسته و به تصریح ابوالحسن بیهقی در«تاریخ بیهق» به سال 470 هـ.ق در گذشته است و به این ترتیب نوزده سال پس از اتمام تاریخ خویش زنده بوده و هرگه به اطلاعات تازه ای در زمینه کار خود دسترسی می‏یافته، آن را به متن کتاب می‏افزوده است.
نام کتاب :
کتابی که امروز به نام «تاریخ بیهقی» می‏شناسیم، در آغاز «تاریخ ناصری» خوانده می‏شده است به دو احتمال: نخست به اعتبار لقب سبکتگین(پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده، و دیگر لقب سلطان مسعود که «ناصرالدین الله» بوده است. به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز نامیده می‏شده، از این قرار:
تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی، که گویا بر اثر بی‏ توجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده است. بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز می‏خوانند از جهت آنکه تنها رویدادهای دوره پادشاهی مسعود را در بر دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۴۹
رضا حارث ابادی

هارون الرشید و دو زاهد

هارون سالی بمکه رفته بود پس از فراغت از مناسک شنید که در آن شهر دو تن زاهد بزرگ وجود دارد بنام ابن سماک و ابن عبدالعزیز عمر که تا حال از هیچ سلطانی دیدن نکرده اند فضل بن ربیع را گفت مرا آرزوست که این دو پارسامرد را که نزدیک سلاطین نروند ببینم و سخن ایشان بشنوم و بدانم حال و سیرت و درون و بیرون ایشان، تدبیر چیست؟ گفت: فرمان امیرالمؤمنین را باشد که چه اندیشه است؟ و چگونه خواهد و فرماید؟ تا بنده تدبیر آن بسازد
گفت: مراد من آنست که متنکر نزدیک ایشان شویم تا هر دو را چگونه یابیم که مرائیان را به حطام دنیا بتوان دانست. فضل گفت: صواب آمد، چه فرماید؟ گفت بازگرد و دو خر مصری مهیا کن و دو کیسه در هر یکی هزار دینار زر، و جامه بازرگانان پوش، و نماز خفتن نزدیک من باش، تابگویم که چه باید کرد. فضل بازگشت و این همه مهیا کرد، و نماز دیگر را نزدیک هارون آمد، یافت او را جامه بازرگانان پوشیده. برخاست و به خر برنشست و فضل بردیگر خر، و زر بکسی داد که سرای هر دو زاهد دانست، و وی را پیش کردند با دو رکابدار خاص، و آمدند متنکر، چنانکه کس بجای نیارد و با ایشان مشعله و شمعی، نه
نخست به در سرای عمری رسیدند. در بزدند به چه دفعت تا آواز آمد که: کیست؟ جواب دادند که: در بگشایید، کسی است که میخواهد که زاهد را پوشیده ببیند. کنیزکی کم بهاء بیامد و در بگشاد. هارون و فضل و دلیل معتمد هر سه در رفتند، یافتند عمری را در خانه به نماز ایستاده و بوریایی خلق افکنده، و چراغدانی برشکسته سبویی نهاده. هارون و فضل بنشستند مدتی، تا مرد از نماز فارغ شد، و سلام بداد. پس روی بدیشان کرد و گفت: شما کیستید و به چه شغل آمده اید؟ 
فضل گفت: امیرالمؤمنین است تبرک را به دیدار تو آمده است. گفت: جزاک الله خیراً. چرا رنجه شد؟ مرا بایست خواند تا بیامدمی، که در طاعت و فرمان اویم، که خلیفه پیامبر است، و طاعتش بر همه مسلمانان فریضه است. فضل گفت: اختیار خلیفه این بود که او آید. گفت: خدای عزوجل حرمت و حشمت او بزرگ کناد، چنانکه او حرمت بنده او بشناخت
هارون گفت: ما را پندی ده و سخنی گوی تا آنرا بشنویم و بر آن کار کنیم
گفت: ای مرد، ایزد عزوعلا بیشتر از زمین به تو داده است تا به عدالت با اهل آن، خویشتن از آتش دوزخ بازخری، و دیگر در آیینه نگاه کن تا این روی نیکوی خویش بینی، و دانی که چنین روی به آتش دوزخ دریغ باشد. خویشتن را نگر و چیزی مکن که سزاوار خشم آفریدگار گردی جل جلاله. هارون بگریست و گفت: دیگر گوی، گفت: ای امیرالمؤمنین، از بغداد تا مکه دانی که بر بسیار گورستان گذشتی، بازگشت مردم آنجاست. رو آن سرای آبادان کن که در این سرای مقام اندک است. هارون بیشتر بگریست. فضل گفت: ای عمری، بس باشد تا چند ازین درشتی، دانی که با کدام کس سخن می گویی؟ 
زاهد خاموش گشت. هارون اشارت کرد، تا یک کیسه پیش او نهاد، خلیفه گفت: خواستیم تا ترا از حال تنگ برهانیم و این فرمودیم عمری گفت: چهار دختر دارم و اگر غم ایشان نیستی نپذیرفتمی که مرا بدین حاجت نیست. هارون برخواست و عمری باوی، تا در سرای بیامد تا وی بر نشست و برفت، و در راه فضل را گفت: مردی قوی سخن یافتم عمری را، و لیکن هم سوی دنیا گرایید، صعبا فریبنده که این درم و دینار است! بزرگامردا که ازین روی بر تواند گردانید؟ تا پسر سماک را چون یابیم
و رفتند تا به در سرای او رسیدند. حلقه بردر بزدند سخت بسیار، تا آواز آمد که کیست؟ گفتند: ابن سماک را می خواهیم. این آواز دهنده برفت، دیر ببود، و باز آمد که از این سماک چه می خواهید؟ گفتند که: در بگشایید که فریضه شغلی است. مدتی دیگر بداشتند بر زمین خشک، فضل آواز داد آن کنیزک را که در گشاده بود تا چراغ آرد. کنیزک بیامد و ایشان را گفت تا این مرد مرا بخریده است من پیش او چراغ ندیده ام. هارون بشگفت بماند و دلیل را بیرون فرستادند تانیک جهد کرد و چند در بزد و چراغی آورد و سرای روشن شد. فضل کنیزک را گفت: شیخ کجاست؟ گفت: بر این بام. بر بام خانه رفتند. پسر سماک را دیدند در نماز می گریست و این آیت می خواند: افحسبتم انما خلقنا کم عبثاً و باز می گردانید و همین می گفت
پس سلام بداد که چراغ دیده بود و حس مردم شنیده، روی بگردانید و گفت: سلام علیکم. هارون و فضل جواب دادند و همان لفظ گفتند. پسر سماک گفت: امیرالمؤمنین به زیارت تو آمده است که چنان خواست که ترا ببیند. گفت: از من دستوری بایست به آمدن، و اگردادمی آنگاه بیامدی که روا نیست مردمان را از حالت خویش درهم کردن
فضل گفت: چنین بایستی، اکنون گذشت، خلیفه پیغامبر است و طاعت وی فریضه است بر همه مسلمانان. پسر سماک گفت: این خلیفه بر راه شیخین می رود، تا فرمان او برابر فرمان پیغامبر (علیه السلام) دارند؟ گفت: رود. گفت: عجب دانم چه در مکه که حرم است این اثر نمی بینم، و چون اینجا نباشد توان دانست که به ولایت دیگر چون است
فضل خاموش ایستاد. هارون گفت: مرا پندی ده که بدین آمده ام تا سخن تو بشنوم و مرا بیداری افزاید. گفت: یا امیرالمؤمنین از خدای عزوجل بترس که یکی است و هنباز ندارد و به یار حاجتمند نیست؛ و بدان که در قیامت ترا پیش او بخواهند ایستانید، و کارت از دو بیرون نباشد یاسوی بهشت برند یاسوی دوزخ، و این دو منزل را سه دیگر نیست. هارون بدرد بگریست چنانکه روی و کنارش تر شد. فضل گفت: ایها الشیخ، دانی که چه می گویی؟ شک است در آن که امیرالمؤمنین جز به بهشت رود؟ پسر سماک او را جواب نداد و ازو باک نداشت، و روی به هارون کرد و گفت: یا امیرالمؤمنین، این فضل امشب باتوست و فردای قیامت باتو نباشد، و از تو سخن نگوید و اگر گوید نشنود، تن خویش را نگر و بر خویشتن ببخشای
فضل متحیر گشت و هارون چندان بگریست تا بر وی بترسیدند از غش، پس گفت: مرا آبی دهید، پسر سماک برخاست و کوزه آب آورد و به هارون داد. چون خواست که بخورد او را گفت: بدان ای خلیفه، سوگند دهم بر تو به حق قرابت رسول (علیه السلام) که اگر ترا باز دارند از خوردن این آب به چند بخری؟ گفت: به یک نیمه از مملکت گفت: بخور گوارنده باد، پس چون بخورد، گفت: اگر این چه خوردی بر تو ببند چند دهی تا بگشاید؟ گفت: یک نیمه مملکت. گفت: یا امیرالمؤمنین، مملکتی که بهای آن یک شربت است سزاوار است که بدان بس نازشی نباشد، و چون در این کار افتادی باری داد ده با خلق خدای عزوجل نیکویی کن
هارون گفت: پذیرفتم، و اشارت کرد تا کیسه پیش آوردند. فضل گفت: ایها الشیخ، امیرالمؤمنین شنوده بود که حال تو تنگ است و امشب مقرر گشت، این صلت حلال فرمود، بستان
پسر سماک تبسم کرد و گفت: سبحان الله العظیم! من امیرالمؤمنین را پند دهم تا خویشتن را صیانت کند از آتش دوزخ، و این مرد بدان آمده است تا مرا به آتش دوزخ اندازد! هیهات هیهات بردارید این آتش را از پیشم که هم اکنون ما و سرای و محلت سوخته شویم؛ و برخاست و به بام بیرون شد، و کنیزک بیامد و بدوید و گفت: بازگردید ای آزادمردان، که این پیر بیچاره را امشب بسیار بدرد بداشتید. هارون و فضل باز گشتند و دلیل زر برداشت و برنشستند و برفتند هارون همه راه می گفت: مرد این است(145).

علی (علیه السلام) از علاء بن زیاد عیادت میکند

علاء بن زیاد حارثی و عاصم بن زیاد حارثی دو برادرند که در بصره زندگی میکردند، هر دو بحضرت علی ابن ابی طالب (علیه السلام) علاقه و ارادت داشتند، علاء بیش از اندازه بامور مادی و دنیوی علاقه و توجه داشت و نقطه مقابل او برادر وی عاصم بن زیاد بدنیا پشت پا زده و اعظم وقت خود را عبادات و امور معنوی صرف میکرد و در واقع هر دو از حدود صحیح و عادلانه تجاوز کرده بودند
در روزهائیکه علی (علیه السلام) از جنگ جمل فارغ شده بود شنید که علاء بن زیاد مریض است، به عبادت وی تشریف برد، زندگی وسیع و عریض و طویل و دامنه دار او توجه حضرت را جلب نمود و برای امام روشن و آفتابی گردید که علاء در مسیر زندگی و مادیات دچار زیاده روی شده است
امام فرمود علاء باین زندگی دامنه دار چه احتیاج و ضرورتی داری؟ تو بآخرت و وسائل سعادت معنوی خود بیشتر احتیاج داری؛ قدری در آن کوشش کن
سپس فرمود اگر منظور از این توسعه صله رحم و اداء حقوق مردم و هدف از این زندگی وسیع پذیرائی مهمانان و بینوایان و غرباء و ابناء السبیل و مسافرین است، خلاصه منظور اصلی ویاتبعی جلب منافع معنوی و سعادت اخروی میباشد، حرفی نیست، تو در واقع باهمین وسیله برای آخرت میکوشی و چنین دنیا منافی به آخرت نیست
امام با این بیان ملائم و لطیف تذکر لازم داد و در عین حال برای عمل او راه احتمال صحیح را باز گذارد، و ضمناً باو فهمانید دنیائیکه برای خدمت بمردم و صله رحم و احترام مهمان باشد عین آخرت است، علاء سخنان امام را بجان و دل قبول کرد و درباره خودش نصایح علی (علیه السلام) را بموقع تلقی نمود و لکن از برادر خود شکایت نمود: اشکوالیک اخی عاصم بن زیاد، قال و ماله، قال لبس العباء و تخلی من الدنیا، قال علی به. من از برادرم شکایت دارم فرمود چه کرده است عرض کرد عبائی پوشیده و زندگی دنیای خود را رها کرده است، یعنی اگر من در دنیای خود تندروی کرده ام و مورد انتقاد شما قرار گرفته ام، برادرم برعکس من در امور معنوی دچار تندروی شده و زندگی دنیای خود را ترک گفته است.

امام عاصم بن زیاد را توبیخ و نصیحت میکند

حضرت دستور داد احضارش کنند، هنگامیکه شرفیاب شد حضرت بالحن عتاب آمیز به او فرمود: ای دشمن جان خود، چرا خودت را گرفتار افکار انحراف آمیز شیطانی نموده ای؟ چرا بزن و بچه خویش ترحم نمیکنی؟ ای نافهم؟ من حرم زینةالله التی اخرج لعبادة و الطیبات من الرزق(146) کی بر تو حرام وقدغن کرده است پوشیدن لباسهائی را که زینت خداست برای بندگانش و خوردنیهای پاک و پاکیزه ایکه خداوند برای بندگان خود تهیه و آماده نموده است؟! حلال خدا را چرا بر نفس و جسم خود حرام کرده ای؟
از این روش تفریطی دست بردار، زندگی عادی خود را تعقیب کن، کسب و کار حلال را دنبال کن و بر زن و بچه خویش پوشاک و خوراک تهیه کن، و از نعمتهای خدا حداکثر استفاده را ببر. سخنان علی (علیه السلام) وقتیکه به اینجا رسید برای عاصم بن زیاد یک مطلب بغرنج و اشکال لاینحل پیش آمد و آن این بود اگر برنامه صحیح دین لذت بردن از غذا و لباس است چرا خود آن حضرت با لباس خشن و نان خشک و زبر زندگی میکند؟ بالاخره نتوانست خود را نگاهدارد عرض نمود
یا امیرالمؤمنین هذا انت فی خشونة ملبسک و جشوبة مأکلک؟ (یا علی بآنچه فرمودید چرا نان و لباست خشن است)؟ قال و یحک انی لست کأنت ان الله فرض علی ائمة الحق ان یقدروا لانفسهم بضعفة الناس کی لایتبیغ بالفقیر فقره(147). 
فرمود وای بر تو، من مثل تو نیستم زمامداران الهی وظائف خاصی دارند، خداوند بر آنها واجب کرده است که زندگی خود را بازندگی ضعفای مردم اندازه گیری کنند، و در غذا و لباس با آنها هم قدر باشند تا فقر و تهی دستی باعث ناراحتی و رنج خاطرشان نشده و مایه سرکشی و طغیان آنان نگردد.

منبع : مرکز اطلاع رسانی غدیر 

شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی

https://t.me/abolfazlbeyhaghi

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۹۶ ، ۱۷:۱۴
رضا حارث ابادی
وجه ادبی تاریخ بیهقی
تاریخ بیهقی از دو چشمة جوشان ادب و ادب فارسی سیراب و سرشار شده است: داستان، که خود نوعی ادبی است، و نثر، که خود نوعی هنر کلام است آراسته به موازین فصاحت و بلاغت و صنایع لفظی و معنوی. به بیانی تاریخ بیهقی حتی اگر از یکی از این دو چشمه آب خورده بود هم اثرادبی در شمار می آمد.
گام اول بیهقی در ورود به عرصة نویسندگی و نگارش اثر ادبی با ورود به عرصه دبیری و کتابت برداشته شده است و ممارست همراه با وسواس بسیار در دبیری و کاتبی دیوان و دربار قدرت از او نگارنده ای چیره ساخته بود که می توانست به تعبیری در مدت 3 سال اثری ماندگار و محکم در 30 جلد پدید آورد. پس از قتل عبدالرشید – همانکه دستور حبس بیهقی را صادر کرده بود – در 444، بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهایی خود مناسب یافته و از سال 448 هـ.ق به تألیف تاریخ پر اززش خود پرداخت. وی قطعاً در این نگارش پرحجم و پرسرعت و دقیق یادداشتهایی را که در طول حدود 30 سال پیوند با دربار و امر کتابت و دبیری فراهم آورده بود مورد استفاده قرار داد و اینگونه بود که توانست به سال 451 این اثر را به انجام رساند، اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود (جلوس 451، ف 492). 
بیهقی در زمانی سرآمد اقران از نویسندگان شده بود که دبیر چهل و شش ساله جوان دانسته می شده. پیشتر به اشاره آمد که پس از درگذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشینی استاد از هر جهت شایسته ولی «سخت جوان» دانسته، هنگامی که وی چهل و شش ساله بوده است. از این رو بوسهل زوزنی سالخورده را جایگزین آن آزادمرد کرد و بیهقی را بر شغل پیشین نگاه داشت.حال آنکه بیهقی در نیشابور مرکز فرهنگی آن روزگار به تحصیل پرداخته بود و در 412 در حالی که بیش از 27 سال نداشت به دیوان رسالت محمود غزنوی (حک: 421 – 387) راه یافته بود. وی ابتدا شاگرد ابونصر مشکان بود. پس از نوزده سال به نیابت ابونصر به دبیری سلطان محمود و سپس به دبیری دیوان محمد بن محمود (حک: شعبان – شوال 421 و چند ماه در سال 432) و سلطان مسعود (حک: 432 – 421) و سپس سلطان مودود (حک: 441 – 432) و بالاخره فرخزاد بن مسعود (حک: 451 – 444) برگزیده شد
این دبیر چیره در ادب عرب نیز دستی داشت. پس از آنکه خواجه احمد حسن میمندی وزیر محمود غزنوی زبان دیوانی را ‌ از پارسی به تازی برگردانید، ابوالفضل بیهقی رساله ای گرد آورد شامل لغات تازی که باید دبیران به جای واژه های پارسی در نوشته های خود به کار برند.علی بن زید بیهقی (ابن فندق) همشهری بیهقی، ضمن نقل اندرزهایی اخلاقی از بیهقی چهار بیت عربی از او نقل می کند که دو بیت از آنها دربارة دورة زندان او در حبس قلعه در عهد طغرل است.
اما در جایگاه تاریخ بیهقی میان ادب و تاریخ در نگاه نخست چنین می نماید که بیهقی در اثر خود به تاریخ گراییده است؛ به ویژه اگر – همچون رضا براهنی – معتقد باشیم مورخ قاضی روحیات قهرمانها و مشاهیر تاریخی نیست بلکه گزارش کننده و علت جوی همة حوادث منجمله حوادثی است که بر سر آنها آمده است و تاریخ برونگراست، و قصه با چیزهایی سر و کار دارد که در تاریخ کمتر به زبان می آیند. قصه با طبیعت درونی انسان سر و کار دارد و فقط وجود انسان بر آن حکومت می کند. اعمال ظاهری و کلّی انسان متعلق تاریخ و افکار و احساسات درونی او متعلق به قلمرو قصه است
براهنی با چنین نگاهی نتیجه می گیرد: « نویسندة تاریخ بیهقی از احساس حسنک حرفی بر زبان نمی راند فقط ظواهر و کلیات و محیط و تضادهای امر را می دهد و می گذرد.»و نگارنده که قصه حسنک را – ولو حکایتی تاریخی در آن گزارده شده باشد - در بیان دیگر پژوهندگان نیز به درستی جلوة توانایی بیهقی در پرداخت داستانی به وقایع تاریخی یافته است قول براهنی را محل تأمل می دانددر این قصه، در میکائیل ننگریستنِ حسنک و هیچ جواب ندادن (ص 232) شرارت و زعارت مؤکد شده در طبع بوسهل (ص 222) پوشیده خنده زدن خردمندان بر بوسهل (همان)، عاقبت نگری بونصر مشکان (همان) حلیم و کریم بودن امیر (ص 224) تا دیر اندیشیدن خواجه احمد حسن (ص 225) و فراوان مصادیق دیگر نشان تعریف درونگرایانه و روانکاوانه شخصیتها در حکایات و قصه های تاریخی بیهقی استبلکه می پندارد تصویرهای درونکاوانه بیهقی از شخصیتها تا بدانجا دقیق است که مستغنی از هر منبع دیگر می توان نمایة توصیفی جامع و دقیق از اشخاص مذکور در تاریخ بیهقی مستند به عبارات این تاریخ و حکایات و قصه های آن فراهم آورد. براهنی خود نیز جای دیگری پذیرفته است که ماجرای بردار کردن حسنک « از لحاظهایی بی شباهت به قصه نیست."
جمال میر صادقی، یک نوع قصه را قصه هایی ] می داند [ که جنبه تاریخی دارد و اغلب در ضمن وقایع کتابهای تاریخی آمده است، مثل قصه های «تاریخ بیهق»، تألیف علی بن زید بیهقی و «عقد العلی للموقف الاعلی» تألیف افضل کرمانی و قصه های «تاریخ بیهقی» تألیف ابوالفضل محمد بیهقی از جمله قصه حسنک وزیراگر چه این نوع آثار یک نوع واقعه تاریخی است اما به علت چربیدن جنبة آفرینش داستانی آنها بر واقعیت تاریخی شان، پهلو به قصه می‌زند نه تاریخ.» به نظر میرصادقی، واقعة تاریخی قبلاً اتفاق افتاده است و تاریخ نویس آن را عیناً گزارش می کند. به عبارت دیگر جنبة کلّی و عینی واقعه همیشه مورد نظر تاریخ نویس است اما واقعة داستانی بر خلاف واقعة تاریخی زادة ذهن نویسنده است. وی در تبیین وجه تمایز قصه و تاریخ دیدگاهی مشابه براهنی دارد، اما با قائل شدن به «واقعة داستانی»، متفاوت از براهنی دربارة قصه حسنک و قصه های نظیر آن اظهار نظر می کند: «ممکن است نویسنده یک واقعة تاریخی را موضوع داستان خود قرار دهد، اما در پرداخت و خلق دوبارة آن، خلاقیت ذهن او دخالت داشته است و نویسنده واقعه را با تمام ویژگیهای داستانی بازآفریده است. قصه‌های حسنک وزیر و قصه های نظیرآن که در کتابهای تاریخی و گاهی در تفسیرها آمده است از چنین کیفیتی برخوردار است".
البته براهنی نیز که جایی با اشاره به وظیفه دانی و وظیفه گرایی بیهقی، وی را مورخ دانسته است در مواردی از جمله بیان حالت روحی امیر مسعود پس از شکست، پناه بردن او به شراب، قدرت و ظرفیت جسمانی مسعود در برابر دیگران و به نماز برخاستن او پس از میخوارگی«که جزء به جزء توصیف و بیان گردیده اند و شخصیت امیرمسعود را با عینیت تمام در برابر ما می گذارند» به چیرگی بیهقی در پرداخت داستانی تاریخ اشاره می کند: «طوری که اگر بیهقی نام امیرمسعود را بر می داشت و بجایش نامی غیرتاریخی می گذاشت و از درباریان مسعود نامی نمی برد و فقط می گفت «آنهایی که با مسعود شراب می خوردند» با صحنة یک قصة امروزی رو به رو می گشتیم.» به گفته براهنی پرداخت داستانی این حوادث در تاریخ بیهقی طوری است که «شخصیت موقعیت روحی و جسمانی خود را در برابر ما به روشنی می گشاید و ما در می یابیم که با یک شخصیت واقعی سر و کار داریم نه کسی که در ابهام افسانه و تاریخ از چشم ما نهان شده است.» براهنی دست کم می پذیرد که تاریخ بیهقی را باید تاریخی دانست که «در بعضی جاها تا حدّی جنبه داستانی هم دارد."
شاخصه دیگری که جایگاه تاریخ بیهقی را در عداد برترین آثار ادبی تحکیم می کند نژاد بی و فاخر آن است که حاصل کاربرد ادبی زبان است. «شاعر و نویسنده ای که در قلمرو کاربرد ادبی زبان گام بر می دارد از شگردها و تمهیداتی یاری می گیرد تا در پهنه بیکران هستی و زمان حضور یابد. برای چنین آفریننده ای جهان هستی عینیت و هویتی دوباره می یابد. جستن کاربرد ادبی زبان در حوزة شعر کار دشواری نیست چرا که شاعران، ساحران و امیران کلام اند، الشعراء امراء الکلام. شعر بی هیچ تردیدی کارکرد ابتدائاً ادبی دارد، برخلاف نثر که کارکردی ابتدائاً غیرادبی دارد. گویا در حوزة شعر ادبیت و ادبیات بیشتری می توان یافت تا در حوزه نثر. همواره ادبی بودن نثر به نزدیک بودن آن به قلمرو شعر و زبان شعر سنجیده شده است.از این رو میدان نثر در تاریخ ادبیات ایران برای بهره مند شدن از گوهر ادب محدود شده و توانایی‌های نثر مستقل از شعر برای ادبی بودن ودر حوزة کاربرد ادبی زبان نامکشوف مانده است. ] اینگونه است که[ حتی در متن های ادبی مانند تاریخ بیهقی، کشف المحجوب، کلیله و دمنه و مرزبان نامه، گرداگرد «شاعرانگی» آنها دور می زنیم و براین اساس عده ای مثلاً تاریخ بیهقی را شعر منثور می دانند".
این در حالی است که نثر به موازات شعر یکی از دو مجلای کلّی ادب فارسی شمرده می شود و تاریخ بیهقی را با نثر محکم، فاخر و بسیار زیبای آن می توان از قلل منثور ادب فارسی شمرد. لذا به رغم آنکه به نوشتة مریلین والدمن "بندرت اتفاق می افتد که از یک متن تاریخی ایرانی متعلق به قرن 11 میلادی ] و پنجم هجری [ پیوسته تعریف شود و آن را جالب توجه، شگفت آور و حتی گاه پرهیجان بخوانند، لیکن می توان تاریخ بیهقی را چنین متنی دانست".

برگرفته از سایت: دانشگاه حکیم سبزواری     
تلخیص:مهسا کیخسروی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۶ ، ۰۸:۱۹
رضا حارث ابادی

صادق باشیم: بسیاری از نویسندگان و شاعران و مترجمان و ویراستاران از توانمندی‌های نثر کهن فارسی آگاه نیستند و این گنجینه‌ی عظیم از درخشش شعر کهن فارسی مغفول مانده است.

برای همین است که می‌خواهم از این گنجینه‌ی پایان‌ناپذیر پاره‌‌هایی نشان دهم تا مگر حتی یک نفر با خواندن این پاره‌متن‌ها به مطالعه‌ی متنی کهن ترغیب شود، که اگر چنین شود، پاداش معنوی خود را گرفته‌ام. و ناگفته پیداست که آن‌چه از نثر کهن در این‌جا معرفی می‌شود فقط برگزیده‌ی من است و الزاماً بهترین پاره‌های متن نیست و تازه آن هم با محدودیت‌های جا و جز آن.

از این پس، به این کلبه‌ی مجازی سری بزنید و نمونه‌هایی از شعرهای نو نویسندگان بزرگ زبان فارسی را بخوانید.

با بیهقی آغاز می‌کنیم و شعرهای نو این شاعر هزارساله را بازمی‌خوانیم. با بیهقی، این خدای مطلق نثر فارسی: 

(١)

وی رفت

 و آن قوم که محضر ساختند رفتند

و ما را نیز می‌باید رفت

که روز عمر به شبانگاه آمده است.

(٢)

و سفر درازآهنگ شد

امرای اطراف هر کسی خوابکی دید

چنان‌که چون بیدار شد،

خویشتن را بی سر یافت و بی‌ولایت.

(٣)

ستاره‌ی روشن ما بودی

که ما را راهِ راست نمودی

و آب خوش ما بودی که سیراب از تو شدیم

و مرغزار پُرمیوه‌ی ما بودی

که گونه‌گونه از تو یافتیم.

(۴)

کار از درجه‌ی سخن

به درجه‌ی شمشیر رسید.

(۵)

جهان عروسی آراسته را مانست

در آن روزگار مبارکش

(۶)

مطربان می‌زدند و می‌خواندند...

و شادی و طرب در پرواز آمد. 

(٧)

من و ماننده‌ی من،

که خدمتگاران امیر محمود بودیم،

ماهیی را مانستیم از آب بیفتاده

و در خشکی مانده

و غارت شده.

(٨)

بزرگا مردا، که او دامن قناعت تواند گرفت

و حرص را گردن فروتواند شکست!

(٩)

تا وی را دیدیم که ممکن نشد خدمتی یا اشارتی کردن،

گریستن بر ما افتاد

کدام آب دیده، که دجله و فرات،

چنان که رود براندند. 

(١٠)

فصلی خوانم از دنیای فریبنده

به یک دست شکر پاشنده

و به دیگر زهرِ کشنده

گروهی را به محنت آزموده

و گروهی را پیراهن نعمت پوشانید.

(١١)

گفت: «کار سخت سست می‌رود،

سبب چیست؟» 

(١٢)

متحیر و شکسته‌دل می‌رفتند

راست بدان مانست که گفتی بازپسشان می‌کشند

(١٣)

لشکر از جای برفت

گفتی جهان می‌جنبد...

چون کوهِ آهن درآمدند.

۴)

در خود فروشُده بود

سخت از حد گذشته

که شمه‌ای یافته بود

از مکروهی که پیش آمد.

۵)

حسنک را فرمودند که جامه بیرون کِش...،

تنی چون سیم سپید و رویی چون صدهزار نگار،

و همه خلق به‌درد می‌گریستند.


منبع: وبلاگ کاروند- هومن عباس پور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۶
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی؛ خالق سبکی جدید در نثر فارسی

161729.jpg



ابوالفضل بیهقی که به عنوان ادیب و مورخ برجسته ایران و پدیدآورنده کتاب گرانسنگ «تاریخ بیهقی» شهرت یافته، خالق سبکی جدید در نثر فارسی است.

بیشتر شهرت بیهقی به‌ دلیل نگارش کتاب معروف «تاریخ بیهقی» است که یکی از مهم‌ترین منابع تاریخی درباره دوران غزنوی به شمار می‌رود.

او اوایل عمر خود را در نیشابور به تحصیل علم و دانش مشغول بود، سپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و در سال ۴۱۸ ه. ش پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیر دیوان شاهی برگزیده شد.

این مورخ بزرگ ایرانی نوشتن کتاب «تاریخ بیهقی» را در سن ۴۳ سالگی، آغاز کرد و ۲۲ سال از عمر خود را صرف نوشتن آن کرد، موضوع این کتاب تاریخی است و در ۳۰ جلد، اما از این ۳۰ جلد تنها ۶ جلد باقی مانده و این نکته قابل ذکر است که جلد اول موجود، از میانه آن آغاز می‌شود.

اهمیت کتاب «تاریخ بیهقی» برکسی پوشیده نیست و تاثیر آن بر متون بعد از خود گواهی بر ارزشمندی این کتاب است؛ کتابی که با ظهور خود سبک جدیدی را در نثر فارسی خلق کرد و با گذشت زمان نه تنها از اهمیت آن کاسته نشد، بلکه بر شکوه و عظمت آن افزود.

«تاریخ بیهقی» آیینه تمام‌نمای دوران این نویسنده صاحب سبک است که می‌تواند قواعد مملکت‌داری، شهرسازی، سطح زندگی مردم، طبقات اجتماعی، فرهنگ جامعه، اوضاع دربار و دیوان‌ها، آداب و سنت‌های رایج در جامعه، جهان‌بینی مردم و حتی خصوصیات اخلاقی و شخصیت‌شناسی هر یک از چهره‌های تاریخی را می‌توان در آن مشاهده کرد.

دقت و هوشیاری ابوالفضل بیهقی در بیان جزییات و توصیف وقایع به حدی بود که خواننده با خواندن آن احساس می‌کرد که بیهقی در آن صحنه‌ها حاضر بوده و نکته قابل توجه این است که بیهقی در بعضی از رویدادها، خود شاهد ماجرا نبوده و آن‌ها را از زبان عامه مردم نقل می‌کند اما این وقایع در فضای کلی تاریخ هیچ تفاوتی با آنچه او به چشم خود دیده، ندارد و این بیانگر زیرکی و هنرمندی بی‌نظیر این نویسنده است.

یکی از بخش‌های بسیار مهم «تاریخ بیهقی»، داستان «حسنک وزیر» است. بیهقی ۸۵ سال زندگی کرد و به دنبال نوشتن کتاب‌های متعدد بود تا اینکه در سال ۴۵۶ ه. ش درگذشت و به این ترتیب ۱۹ سال پس از اتمام این کتاب ارزشمند چشم از جهان فرو بست.

منبع : خبرگزاری ایسنا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۵
رضا حارث ابادی

دیپلمات تاجیکستانی:

منزلت و جایگاه ابوالفضل بیهقی در تاجیکستان کمتر از ایران نیست

منزلت و جایگاه ابوالفضل بیهقی در تاجیکستان کمتر از ایران نیست

رایزن فرهنگی سفارت جمهوری تاجیکستان در ایران گفت: در تاجیکستان مکان و منزلت و جایگاه علم و ادب بیهقی کمتر از ایران نیست. 
بوری بای اف در همایش مردمی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که دوشنبه شب 1 آبان 96 در تالار کاشفی سبزواربرگزار شد، افزود: سال گذشته با ابتکار یکی از دانشمندان جوان تاجیکستان به نام سیف الله مولاجان، تاریخ بیهقی از فارسی به سیریلیک برگردان شد. همچنین با ایده این داشمند در همان سال کتاب تاریخ بیهقی از طریق رادیو بازخوانی گردید.
 
 وی با بیان این که خاک ایران مانند خاک تاجیکستان برای ما عزیز و مقدس است ادامه داد : امروز به یاد ابرمرد تاریخ، ابرمرد ادب و ابر مرد نثر پارسی -ابولفضل بیهقی- بودیم و هستیم و به این جمله معتقد هستم که بزرگان را بزرگان، بزرگ می دانند و خوشابه حال مردم شریف سبزوار که نمی گذارند بزرگانی همچون بیهقی خاک شوند و از یادها بروند و این نشان دهنده ی بزرگی مردم این شهر است.
بوری بای اف همچنین گفت: در تاجیکستان استقبال از تاریخ و فرهنگ و زبان فارسی پس از کسب استقلال که 26 سال قبل اتفاق افتاد، بالا گرفت و حکومت اهل علم و فرهنگ این کشور پیوسته سعی و تلاشش بر آن بوده که چیزهایی را که از دست داده ایم را احیاء کنیم.
رایزن فرهنگی سفارت تاجیکستان در ایران در ادامه اظهار داشت: ابوالفضل بیهقی در پاسخ به  یکی از اساتید هم دوره خود، که زبان پارسی را برای علم و آموختن جای تنگ و ناکافی دانست به انشای دیبای خسروانی پرداخت و ثابت کرد که زبان پارسی از عربی کمتر نیست و با این زبان می توان هر اثری را در باب علم وادب و سیاست، با فصاحت و بلاغت تمام تالیف کرد .
او در خاتمه سخنانش گفت: امیدوارم این جشن با جلوه های تازه و متعدد بیشتر و پررنگ تر از این ادامه یابد و تبادل و روابط همکاری بین ما تشدید شود و چنین همایش ها و نشست هایی در تاجیکستان، افغانستان و سایر کشورها نیز برگزار گردد.
گفتنی ست که بوری بای اف از مسئولین و دست اندرکاران این همایش تشکر کرد و آرزوی موفقیت و کامیابی برای اساتید و مسئولین سبزواری برای پژوهش ها و همایش های آتی نمود و تمام ایرانیان را به تاجیکستان دعوت کرد تا پیوندها و آشنایی مردم دو کشور تحکیم شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۵:۴۸
رضا حارث ابادی

رایزن فرهنگی سفارت افغانستان:

ثبت روزی به نام ابوالفضل بیهقی در تقویم ملی ایران برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان واجب است

ثبت روزی به نام ابوالفضل بیهقی در تقویم ملی ایران برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان واجب است

رایزن فرهنگی جمهوری افغانستان در هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی گفت: ابوالفضل بیهقی بنیاد کاخ بلند نثر فارسی را بنا نهاد و گرامیداشت از چنین شخصیتی و همچنین نامگذاری یک روز در تقویم جمهوری اسلامی ایران به نام روزملی ابوالفضل بیهقی کاملا به جاست و این امر  نه تنها برای جمهوری اسلامی ایران بلکه برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان در مجموع واجب است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه شفیق شرق در همایش علمی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که صبح دوشنبه اول آبان در دانشگاه حکیم سبزواری برگزار می شد، افزود : امروز ساعت 8 صبح زنگ تمام مدارس شهرستان سبزوار به نام بیهقی نواخته شد که اگر تمام روزهای سال زنگ مدارس به نام بیهقی نواخته شود باز هم کافی نیست.

وی با بیان این که گذشتن از شهرهای تاریخی ایران کهن و خراسان بزرگ همچون سبزوار و نیشابور برای هر فارسی زبانی یک رویا است ادامه داد : امروز در شهر ابوالفضل بیهقی، محمود دولت آبادی، دکتر علی شریعتی و دهها نامدار دیگر این شهر  حضور دارم و از جغرافیای بخشی از تاریخی که در کتب  دانشگاهی افغانستان خوانده ام عبور کردم و امیدوارم این سعادت نصیب هر فارسی زبانی شود و ما بتوانیم در سرزمین مشترکی که داریم سفر کنیم.

رایزن فرهنگی سفارت افغانستان با بیان تصنیف معروف ابوالفضل بیهقی (سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را . غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند) اظهار داشت: ابوالفضل بیهقی در آغاز کار، دشواری آن را به خوبی درک کرده و می فهمد یک مرد پیری که در دربار دست به قلم می برد و درباره تاریخ ابراز نظر می کند مسئولیتش سنگین است و امانتی را به نسل های بعدی منتقل می کند و نسل های بعدی درباره این اثر داوری خواهند کرد، از این رو خودش بیان کرده است که سخنی نرانم که خوانندگان این تصنیف بگویند شرم باد این پیر را. این سخن بسیار سنگینی است و به یقین سخنی نرانده که خوانندگان این تصنیف تحسینش نکنند.

شفیق شرق در ادامه گفت: هر فارسی زبانی در هر گوشه جهان به اثری که ابوالفضل بیهقی آفریده می بالد و افتخار می کند و از خواندن مکرر آن خسته نمی شود. ابوالفضل بیهقی هم تاریخ نوشت است و هم یکی از شاهکارهای نثر ادبیات زبان فارسی را خلق کرده است و با روش سهل ممتنع هم روایت را به تصویر کشیده و هم یک متن شیرین به جا گذاشته است.

وی در پایان بیان کرد: یادمان باشد که اگر ما از باد و باران گزند نیافتیم و میان موجی از تهاجم هایی که در طول تاریخ به سرزمین های ما صورت گرفته است هنوز نفس می کشیم و مدعی یک تمدن بزرگ هستیم نتیجه تلاش و خلق آثار ارزشمندی است که حضرت فردوسی ، ابوالفضل بیهقی ،مولانا جلال الدین محمد بلخی ، سنایی غزنوی، رابعه بلخی و هزاران نام آشنای دیگر به عنوان میراث برای ما به جا گذاشته اند. آن ها مسئولیت خود را به خوبی انجام داده اند و امروز وظیفه ماست که چگونه از چنین آثار ارزشمندی پاسداری کنیم و راه دشوار آینده را چگونه بپیماییم  که نسل های بعدی نیز از ما یادی کنند و آن ها نیز پاسداران تاریخ، فرهنگ و ارزش های خراسان بزرگ ، ایران بزرگ و در مجموع جغرافیای زبان پارسی باشند.

***

گفتنی است از حدود یک دهه قبل شمار زیادی از صاحب نظران و اساتید ادبیات فارسی و فرهیختگان و ادب دوستان سبزواری خواهان ثبت روز اول آبان به عنوان روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی در متن تقویم ملی ایران هستند.

در حال حاضر درتقویم کشور چندین روز ملی به نام شاعرانی نظیر فردوسی، حافظ، سعدی، خیام، عطار و شهریار ثبت شده است. روز بزرگداشت فردوسی به عنوان روز زبان فارسی و روز بزرگداشت شهریار به عنوان روز شعر فارسی نیز مطرح هستند. اما در این بین به نظر می رسد در حق نثر فارسی و نویسندگان برجسته این زبان  کم لطفی های زیادی صورت گرفته است زیرا هیچ روزی به نام نثر فارسی و بزرگان این عرصه درمتن تقویم کشور درج نگردیده است. 

با توجه به جایگاه والا و پدرانه ابوالفضل بیهقی در عرصه ی نثر کلاسیک فارسی به نظر می رسد اول آبان که در سال های اخیر به بزرگداشت بیهقی اختصاص یافته، بهترین مناسبت برای ثبت روز نثر فارسی نیز می باشد.

سمیرا واعظی نژاد / مجله اینترنتی اسرارنامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۱:۴۴
رضا حارث ابادی

ریز برنامه های هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

)به مناسبت اول آبان ، روز ملی بزرگداشت بیهقی(

دانشگاه حکیم سبزواری  دوشنبه اول آبان 1396

بخش نخست

 ساعت 9 الی 11:30  صبح  دوشنبه اول آبان 1396  مکان : تالار استاد شریعتی 

 تلاوت آیات از قرآن کریم / سرود جمهوری اسلامی ایران / سرود سبزوار

- سخنان آغازین مجری برنامه : آقای علی صادقی منش

- گزارش دکتر مهیار علوی مقدم ( مدیر علمی همایش)

- سخنرانی دکتر ابولفضل حری ( دانشگاه اراک ) : بازنمایی روایی گفتمانی تاریخ مدار

- سخنرانی دکتر ابوالقاسم رحیمی ( دانشگاه حکیم سبزواری ) : بیهقی وحقیقتی که باید گفت

- نماهنگ " قیام خاک "

- سخنرانی دکتر حسن دلبری (دانشگاه حکیم سبزواری ) : از زبان عصر بیهقی تازبان نثر بیهقی

- سخنرانی دکتر محمد جعفری یاحقی (دانشگاه فرودسی مشهد ): بیهقی ونقد شعر

- سخنرانی استاد مهدی سیدی (فرهنگسرای فرودسی ): ابوالفضل بیهقی به روایت ابوالحسن بیهقی

- هر سخنرانی : 20 دقیقه  پرسش وپاسخ : 5 دقیقه ( پس از هر سخنرانی )
بخش دوم

ساعت 15:30 الی 17 عصر دوشنبه  اول آبان 1396  مکان: محل بنای یادمان ابوالفضل بیهقی درروستای حارث آباد 

- اجرای موسیقی  ، سخنرانی و بیهقی خوانی

 بخش سوم :

بخش سوم

ساعت 9:30 الی 11:30 و همچنین 12 الی 13:30  مکان : تالار اجتماعات دانشکده ادبیات وعلوم انسانی (طبقه مجتمع علوم انسانی )
-
کارگاه علمی -  پژوهشی " روایت شناسی : تعاریف ، نظریه ها ، رویکردها وکاربردها " :  دکتر ابوالفضل حری ( ویژه ثبت نام کنندگان / با ارائه گواهی معتبر علمی پژوهشی از معاونت پژوهشی وفناوری دانشگاه )
بخش چهارم

ساعت 18 الی 20:30 عصر سه شنبه دوم  آبان 1396مکان : مرکز آفرینش فرهنگی واجتماعی دانشگاه حکیم سبزواری (24 متری انقلاب حدفاصل میدان نجار آباد ومیدان طبس )

- تلاوت آیاتی از قرآن کریم / سرود جهوری اسلامی ایران / سرود سبزوار / سخنان آغازین مجری برنامه : خانم فرزانه فرهبد

- بیهقی خوانی : دکتر ابوالقاسم رحیمی (دانشگاه حکیم سبزواری ) 5 دقیقه

- میزگرد پژوهشی " ظرفیت های نمایشی تاریخ بیهقی " (60دقیقه ) / دبیرمیزگرد : دکتر مهیار علوی مقدم

- دکتر محمد جعفر یاحقی (دانشگاه فرودسی مشهد ) / دکتر ابوالفضل حری (دانشگاه اراک ) / آقای سید نورالله رضوی (مرکز آفرینش فرهنگی واجتماع... )

- نماهنگ انیمیشن "بیهقی "/  و برنامه پایانه اجرای مسابقه "آوای حسنک " (مسابقه داستان خوانی تاریخ بیهقی ) : 70 دقیقه

  

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۶ ، ۱۶:۵۶
رضا حارث ابادی

سرابی به نام روز بیهقی!

ابوالفضل بیهقی شاخص‌ترین شخصیت در بین مشاهیر و مفاخر شهرستان سبزوار است. او را به‌حق «پدر نثر فارسی» دانسته‌اند و مرحوم باستانی پاریزی نقش وی را در نثر فارسی همسنگ فردوسی در شعر فارسی می‌داند.

یکی از راه‌های ارج نهادن به مقام بزرگان هر دیار و نیز بازشناسی و معرفی هویت مردمان هر شهر و منطقه، نام‌گذاری یک روز از سال در تقویم ملی به نام بزرگان است.

شهرستان سبزوار با داشتن پتانسیل‌های فرهنگی و تاریخی متعدد، این ظرفیت را دارد که نه‌تنها یک روز، بلکه چندین روز از تقویم ملی را به خود اختصاص ‌دهد؛ اما درحالی‌که شهری مثل نیشابور دارای دو روز ثبت‌شده در تقویم ملی است و مسئولین آن به دنبال ثبت سومین روز هستند؛ سهم سبزوار از تقویم ملی هیچ است.

وجود نام‌هایی چون ابوالفضل بیهقی، حاج ملاهادی سبزواری، دکتر علی شریعتی، محمود دولت‌آبادی، حمید سبزواری و… همچنین وقوع نهضت مردمی سربداران؛ در حافظه فرهنگی هر شهر دیگری غیر از سبزوار بود مطمئناً آن شهر، مدعی ثبت یک روز در تقویم ملی به نام آن شخص می‌بود ولی در سبزوار متأسفانه این رویداد اتفاق نیفتاده است.

چندی پیش در کانال تلگرامی یکی از نمایندگان، خبری درج شده بود مبنی بر ثبت روز بیهقی در تقویم ملی با پیگیری‌های آن نماینده. پیرو درج این خبر، دفتر دیگر نماینده شهرمان اقدام به انتشار نامه‌هایی نمود که نشان می‌داد این نماینده نیز پیگیر موضوع بوده است و …

این اتفاق دو خروجی بسیار خوب داشت:

یک: نام ابوالفضل بیهقی و جایگاه رفیع وی در ادبیات فارسی بار دیگر موردتوجه قرار گرفت و در صدر خبرها قرار گرفت.
دو: بعد از مدت‌ها خبر و گزارش عمرانی توسط نمایندگان، یک خبر فرهنگی در کانال‌های آن‌ها قرار گرفت و نشان داد که توجه به امورات فرهنگی نیز می‌تواند همچون آسفالت و قیر، تأثیرگذار باشد و آن‌ها را در صدر اخبار قرار دهد.

نکته آخر:
و اما ماجرای «روز بیهقی»: علی‌رغم فضاسازی‌های رسانه‌ای، متأسفانه هنوز تا ثبت در تقویم ملی راه صعب و سختی در پیش داریم؛ آنچه تاکنون اتفاق افتاده است مصوب شدن طرح، در شورای فرهنگ عمومی کل کشور – البته بعد از شهرستان و استان – بوده است ولا غیر! سال‌ها پیش این اتفاق در دولت هشتم نیز افتاده بود ولی در شورای عالی انقلاب فرهنگی، طرح مصوب نشد و از دستور کار خارج شده بود. اکنون نیز باید منتظر بمانیم تا ببینیم این بار می‌توانیم در شورای عالی انقلاب فرهنگی، مصوبه لازم را اخذ کنیم و یا اینکه فقط با وعده‌های واهی، فقط در ذهنمان این روز را ثبت کنیم و در عالم واقع، خبری از آن نباشد!

سبزواریان – مهدی مقصودی: 

منبع: نشریه ستاره شرق – شماره ۸۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۶ ، ۰۸:۳۳
رضا حارث ابادی

من که بوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاط ها کرده، در میانه این تاریخ چنین سخن ها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد

اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.

    rezaharesabadi@gmail.com            rezaharesabadi@yahoo.com

http://www.facebook.com/reza.haresabadi              http://www.facebook.com/reza.haresabadi.5

حسین خسروجردی رمان نویس توانا و برجسته معاصر خراسان بزرگ و سبزوار به مناسبت اول آبانماه روز ملی ابوالفضل بیهقی  : 
با سلام و با احساس همدلی و ارادتی که به تواضع پروانه و حُجبِ گُل قاصدک می‌ماند. سپاس به روز خردمند و شایندة بیهقی که شما دلسپاران شایسته و نیکوی فرهنگ و ادب را از کوچه‌های دلتنگ زمانه باز جُسته است تا در محفلی معصوم و در زُلال ساغری مینَوی همدیگر را بنگریم و در شعمدانی گُلفامِ آرزوها، هم را دریابیم.

حکایتی زیبا از «تاریخ بیهقی»
این صلت‎ فخر است پذیرفتم و باز دادم که مرا بکار نیست و قیامت سخت نزدیک است حساب این‎ نتوانم داد و نگویم که مرا خست در بایست نیست اما چون بدانچه دارم و اندک است قانعم‎ وزر و بال این چه بکار آید؟
 

 Skype : Reza.haresabadi

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۵ ، ۰۵:۰۳
رضا حارث ابادی

معرفی وب سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

http://www.ensani.ir/

جهت اساتید و دانشجویان گرامی در خصوص مقالات مرتبط با ابوالفضل بیهقی و تاریخ بیهقی 

http://www.ensani.ir/search.aspx?key=%D8%A8%DB%8C%D9%87%D9%82%DB%8C&mode=contents

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۳
رضا حارث ابادی

نگاهی به چند شخصیت در تاریخ بیهقی

حسین منصور نژاد
کارشناس ارشد زبان و ادب فارسی
و دبیر ادبیات دبیرستان های بوشهر
 
  چکیده
در کتاب‌های ادبیات فارسی اختصاصی و عمومی سال سوم متوسطه درس‌هایی برگرفته از تاریخ بیهقی آمده است. نویسندة این مقاله با مراجعه به تاریخ بیهقی به عنوان مرجع اصلی و نیز پاره‌ای کتب دیگر، پس از ذکر کلیاتی در بارة شخصیت در تاریخ بیهقی، به بررسی مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخی این کتاب پرداخته است تا در پرتو این جست و جو، با شخصیت‌های مطرح شده در این دروس آشنایی بیشتری حاصل آید.
 
مقدمه
محتوای بیشتر درس‌ها با توجه به زمان تدریس و حجم کتاب درسی به صورت خلاصه آمده‌اند. عدم توجه همه جانبه و گسترده ممکن است کاستی‌هایی را در کار تدریس ایجاد کند؛ بنابراین، آشنایی بیشتر با جنبه‌های دیگری از شخصیت مسعود غزنوی، حسن میمندی، بوسهل زوزنی، حسنک وزیر می‌تواند به دریافت خوانندة کتاب درسی کمک کند. در این باره کتب متعدد تاریخی نگاشته شده اما در این پژوهش کوشش شده است تا خلاصه‌ای از شخصیت‌های مهم این تاریخ، که به کتب درسی مربوط می‌شوند در یک جا آورده شود. شخصیت‌، یکی از عناصر ادبیات داستانی است اما از آنجا که بیهقی برای توصیف شخصیت‌ها در این کتاب شیوه‌ای منحصر به فرد و ظریف دارد، به گونه‌ای که چنین چیزی در کتب دیگر تاریخی معمول نیست، کار او به داستان نویسان چیره‌دست شبیه است، که برای پی بردن به هنر بیهقی، لازم است در این باره دقت بیشتری شود.
 
شخصیت در تاریخ بیهقی
تاریخ مسعودی یا تاریخ بیهقی اثر بسیار گران‌سنگ ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، دبیر و تاریخ‌نگار چیره‌دست است. زبان شیرین و دلنشین او در توصیف گفتار و کردار شخصیت‌ها ما را به خود جذب می‌کند؛ زیرا‌«وی تاریخ مفصل خود را در عین حقیقت پژوهی و نمایش حقایق به صورت رمانی بسیار گیرا و دلچسب نگاشته است. به طوری که وقتی کسی هر قسمت از آن را می‌خواند، مثل آن است که داستانی را از نظر می‌گذراند و میل ندارد تا آن را به پایان نرسانده از دست بنهد» (یادنامة بیهقی، 802:1374) شیوة نویسنده در این کتاب منحصر به فرد است. او با قلم مؤثر خود جان خواننده را می‌نوازد.
اکنون بیان می‌شود که شخصیت چیست و بیهقی چگونه افراد نقش‌آفرین در جریانات و وقایع را در نظر ما مجسم می‌کند و مانند تابلویی زنده از پیش دیدگانمان می‌گذراند.
«شخصیت در اثر روایتی و نمایشی فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل او و آنچه می‌گوید و می‌کند، وجود داشته باشد» (میرصادقی، 84:1376) و «موفقیت در ارائة صریح شخصیت‌ها، بسته به خصوصیات شخص راوی یا ویژگی‌های نویسنده دانای کل است» (همان، 87)
«هر انسانی دو جنبه دارد؛ جنبه‌ای که مناسب تاریخ است و جنبة دیگری که مناسب آثار داستانی است. آنچه در آدمی مشهود و قابل رؤیت است، یعنی کلیة اعمال و آن بخش از زندگی معنوی‌اش که بتوان از اعمالش نتیجه گرفت، در قلمرو تاریخ جای می‌گیرد». (فورستر، 61:1352)
بازیگران داستان معمولاً انسان‌اند و اگر حیوانات در داستان‌ها آمده‌اند، نماد انسان‌ها و افراد جامعه هستند. از این روست که نویسنده با مهارت‌ به بیان حالات و کردار آن‌ها می‌پردازد.
«چون رمان‌نویس هم انسان است، لذا بین او و موضوع کارش خویشی و قرابت و شباهتی است که در بسیاری از سایر اشکال هنری نیست. تاریخ نویس هم چنین قرابتی با موضوع کار خود دارد... هر چند که این نزدیکی چندان صمیمانه نیست». (فورستر، 58:1352)
«تاریخ نویس با اعمال کار دارد و نیز خصوصیات و خصال اشخاص، آن هم تا جایی که از کردارشان استنباط می‌کند. او نیز مانند رمان‌نویس به خصوصیات و صفات اشخاص علاقه‌مند است اما فقط وقتی از وجود این خصال آگاه می‌شود که بر سطح ظاهر پدیدار شوند» (همان، 60)
بیهقی دبیر، تاریخ نویس است. اما از آنجا که خود وی نیز یکی از شخصیت‌های تاریخ است، اغلب با افراد تاریخ زمان گونة خود می‌نشیند و بر می‌خیزد و چون دیگر تاریخ‌نگاران نیست که در زمانی دورتر، از کردار تاریخ سازان نتیجه بگیرد یا به حدس و گمان دست یازد. وی با شناختی که از افراد تاریخش دارد می‌داند که هر کدام در برابر یک پیشامد چه موضعی خواهد گرفت و چه رفتاری از او آشکار خواهد شد.
«داستان وقتی جذاب است که نویسنده، اشخاص واقعه را خوب بشناسد و هر یک از ایشان مطابق سرشت و منش خود در صحنة ماجرا به حرکت و رفتار در آید و در نتیجة برخورد آن‌ها با یکدیگر، حوادث و کشمکش‌ها وقوع یابد. بیهقی نه تنها اشخاص داستان و سجایا و خصائل آنان را خوب به جا می‌آورد، بلکه خواننده را نیز از احوال و افکار آن‌ها با خبر می‌گرداند.» (همان، 60)
«در تاریخ بیهقی با افرادی روبه‌رو می‌شویم که آن‌ها را به مدد نکته یابی وحسن بیان او به تدریج می‌شناسیم و به همان ترتیب که کتاب پیش می‌رود، از خلال سطور آن با روحیات و کردار هر یک آشنا می‌شویم. درست مانند داستان یا نمایشی که قهرمانان بسته به اهمیت نقشی که دارند، در ذهن ما جان می‌گیرند و کم‌کم با آن‌ها زندگی می‌کنیم. اوصاف بیهقی تنها از اخلاق و منش اشخاص نیست بلکه می‌توانیم لباس و وضع ظاهری و طرز رفتار آن‌ها را نیز در هر جا پیش چشم آوریم.» (یادنامة بیهقی، 805:1374)
بیهقی برخوردهای اشخاص تاریخ و حرکات معقول و نامعقول آن‌ها را به گونه‌ای زیبا بیان می‌کند. ما را به خوبی با افراد آشنا می‌کند و درون و برون آن‌ها را می‌نمایاند. از رفتار رجال،‌ گفت و گو‌های اشخاص و سایر توصیفاتی که برای آن‌ها آورده است، به زیبایی اثر او و باریک‌بینی و هنرمندی‌اش پی می‌بریم. او سروران و خدمتکاران، افراد دست اول، دوم، آخر، اصلی، آرایشی، ضعیف و قوی را در ترکیب کلمات و جملات زیبایی به ما می‌شناساند. مانند شرح حال کسانی چون سلطان مسعود، حسنک وزیر،‌آلتونتاش، اریارق غازی، حسن میمندی و ده‌ها شخصیت دیگر. عظمت و ابهت امیر مسعود را با تکرار اینکه او در همة کارها آیت است و بیان سایر بزرگی‌ها، قابلیت و معایب او یا دون‌پایه بودن چاکری از خواص حسن میمندی وزیر را که به دستور حصیری «قفایی چند سخت قوی» خورده و مانند این بیان زیبا که «مرد بر ایستاد و نیافت در خود فروگذاشتی، چه چاکران بیستگانی خوار را خود عادت آن است که چنین کارها بالا دهند و از عاقبت نیندیشند... آمد تازان تا نزدیک خواجه احمد و حال باز گفت به ده پانزده زیادت و سر و روی کوفته و قبای پاره بنمود». (همان، 210)
تاریخ بیهقی حال و هوایی خاص خود دارد که این کتاب را از سایرین متمایز می‌گرداند و می‌تواند الگویی شایسته برای دیگر نویسندگان باشد و ماندگاری و تازگی همیشگی آن گواه صادقی برای این سخن است. فضای کلی حاکم در روابط اشخاص این تاریخ بر بی اعتمادی و بدبینی افراد نسبت به یکدیگر و مقصر نمایاندن همدیگر بنا شده است. هر کس به نوعی با خوف و رجا در صدد تثبیت موقعیت خود و تأمین منافع فردی است؛ از سلطان گرفته تا زیر دستان و چاکران، و هر آن ممکن است یکی از گردونه خارج شود پس، همه باید چهار چشمی مواظب اوضاع و احوال اطراف خود باشند و در صورت امکان مشرفانی داشته باشند تا به موقع خبر تصمیمی شاهانه یا اجرای حکمی خصمانه را برای وی بیاورند و اگر فرصتی باقی باشد، مظنون شفیعی برانگیزد یا گریز گاهی بیابد و از مهلکه به در رود این است.
 یک زندگی درباری و مجموعه‌ای که در آن همیشه عده‌ای چون حسنک وزیر، اریارق، غازی، علی قریب، و بسیاری دیگر گاهی بر گاه‌اند و گاهی در چاه. عده‌ای آماده تا رسن در پای کسی کرده و بکشند و یا در گلویی انداخته و به دار آویزندو خبه سازند و مشتی رند آماده در گوشه‌ای نشسته که سیم بستانند و سنگ دهند یا دبیری در دیوان نشسته و فرمان شاهی را در ملطفه‌ای یا معمایی به بریدی داده تا شخصی را فرو گیرند و زندگی‌اش را مصادره کنند و عمال و والیانی که ضعفا را مستاصل و خزانة حضرت امیر را معمور و بازار تملق و مدح را داغ گردانند و امیری مست بادة ناب مدام در جمع مطربان و مسخرگان درباری زبان به اوامر و نواهی بی ‌سر و ته بگشاید و بالاخره، دبیری حاذق چون بیهقی که با دیدی نافذ و ظرافت و زیبایی خاص این وقایع را ثبت کند و به یادگار گذارد. 
شخصیت سلطان مسعود
تاریخ بیهقی، در واقع تاریخ مسعودی است و اگر بنا باشد به طور مفصل و عمیق به چند و چونی این شخص بپردازیم خود مجالی فراخ‌تر از این مقاله می‌خواهد. بیهقی دبیر به بیان ویژگی‌های مسعود غزنوی در لباس تمجید همت گماشته است اما خواننده، با تعمق موارد ناپسند در رفتار و کردار او را می‌یابد.
 
1. رابطة مسعود و سلطان محمود:
در زمان کودکی مسعود، وقتی که محمود وی را به اتفاق برادرش محمد به جد و جدة عبدالغفار می‌سپرد تا آنان را تربیت نمایند، رابطة خوبی با همدیگر داشته‌اند اما پس از آن، بعضی از کارهای مسعود در نوجوانی و جوانی مانند آوردن مطربان به خانه، پدر را وا می‌دارد تا مشرفاتی بر او بگمارد و انفاس او را در نهان بشمرد و همین مشرفان بودند که محمود را از خیشخانه مطلع کردند و در تمام ایامی که مسعود از پدر دور بود، «پیوسته او را به نامه‌ها مالیدی و پندها می‌دادی» (یادنامة بیهقی، 545:1374). ابتدا محمود وی را ولیعهد خویش کرد و همه از جمله مسعود، را سوگند داده بود که پس از مرگ پدر فرمانبردار مسعود باشند ولی حاسدان کار خود را می‌کنند تا کار به آنجا می‌کشد که با‌ آن که نام ولیعهدی بر او بوده است پدر وی را به مولتان می‌فرستد و از مقابل به محمد مهربانی می‌کند و سرانجام بی‌گناهی مسعود ثابت می‌شود و محمود اقرار می‌کند که بر فرزندش ستم روا داشته است. (بیهقی، 263:1378) اما دوباره حاسدان تضریب می‌کنند و پدر نیز کار‌های محمد را به رخ مسعود می‌کشد و هر روز پیام‌های با عتاب به مسعود می‌فرستد. سلطان محمود در نامه به حضرت خلافت نیز نام محمد را بر مسعود مقدم می‌دارد. (یادنامة بیهقی، 546:1374)
اختلاف پدر و پسر به جایی می‌رسد که چون محمود و مسعود از گرگان به سوی ری حرکت می‌کنند، پدر در اندیشة بازداشت اوست اما به واسطة مشرفانی که مسعود در سپاه پدر داشته است،‌ این کار میسر نمی‌شود. مسعود در این جریان به همراهان خود اجازة هیچ‌گونه تعرضی به اطرافیان پدر نمی‌دهد ولی آمادگی خود را حفظ می‌کند. (همان، 138)
او علت بی‌مهری پدر را چنین باز می‌گوید که در آخر عمر لختی مزاج وی بگشت و سستی بر اصالت رای بزرگ وی غلبه کرد از طرف پدر به او بی مهری نشده است، بلکه پادشاهان وجود جانشین خود را تحمل نمی‌کنند (یادنامة بیهقی، 546:1374). رفتار مسعود در تمام موارد نسبت به پدر توأم با احترام است؛ علاوه بر این هنگامی که مسعود پس از مرگ پدر به غزنین وارد می‌شود، با آن که روابطشان پیش از مرگ تیره بوده است بعد از گذشت دو سه روز، نخست به زیارت تربت پدر می‌رود (بیهقی، 547:1378) 
2. ورزش، تفریح و زورمندی مسعود: 
در این زمینه بیهقی می‌گوید که به گونه‌های مختلف به تمرین کشتی، شکار و... می‌پرداخته است. در جایی می‌گوید: «چندان رنج دید که جز سنگ خاره و به مثل آن طاقت ندارد» (بیهقی، 176:1378). 
3.معتقدات دینی مسعود:
از تاریخ بیهقی در می‌یابیم که وی در این زمینه جز اجرای پاره‌ای از آداب و سنن مذهبی آن هم در حد فهم و درک مردم عامی به چیزی معتقد نبوده است و انجام دادن آن فرایض و به خود گرفتن آن چهرة مذهبی هم با اعمال و رفتار دیگر او در زندگی متناقض می‌نماید.
 بارها به نماز گزاری او در مصلی اشاره شده است. برای نمونه به دو جریان مرتبط با این عنوان اشاره می‌شود:
در هنگام حرکت به هندوستان برای «غزو هانسی» امیر چهارده روز بیمار می‌شود و عجبیب است که این امیر شراب‌خوار ناگهان امر به معروف و نهی از منکر می کند: «فرمود تا هر شرابی که در شرابخانه برداشته بودند، در رود جیلم ریختند و الات ملاهی وی بشکستند و هیچ کس را زهرة آن نبودی که شراب آشکارا خوردی که جنباشیان و محتسبان گماشته بود و این کار را سخت گرفته» (همان، 754).
وی پس از این که قلعه، هانسی را می‌گشاید، شراب‌خواری را از سر می‌گیرد. بیهقی می‌گوید: «و نشاط وشراب رفت سخت بسزا،‌که از توبة جیلم تا این روز نخورده بود» (بیهقی، 757:1378). او نیز مانند عوام فقط به هنگام مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها به خدا پناه می‌برد و به دین می‌اندیشد مانند آن است که در رود هیرمند در آستانة غرق شدن قرار می‌گیرد و بالاخره از مهلکه نجات می‌یابد،‌ چنین عمل می‌کند: «و مثال داد تا هزار هزار درم به غزنین و دو هزار بار هزار درم به دیگر ممالک به مستحقان و درویشان دهند شکر این نعمت را» (همان،730). 
4. آگاهی مسعود از شعر و ادب و سخنوری:
«از پادشاهان این خاندان- رضی‌الله عنه- ندیدم که کسی پارسی چنان خواندی و نبشتی» (همان، 444).
«چون این پادشاه در سخن آمدی جهانیان بایستی در نظاره بودندی که در پاشیدی و شکر شکستی» (همان، 421).
روزی امیر از شکار شیر باز می‌گردد و بوسهل زوزنی چند بیت شعر در مدح او می‌سراید و آن را در مجلس می‌خواند. بیهقی می‌گوید امیر را از این اشعار سخت ‌خوش آمد. این قرینه‌ای است قوی برای وی در شعر و ادب عربی دست داشته است یا وقتی که بونصر مشکان نامة خلیفه القادر بالله را به عربی می‌خواند، امیر خطاب به وی می‌گوید: «ترجمه‌اش را بخوان تا همگان را مقرر گردد. بخواند به پارسی...» (همان، 441) 
5. مال دوستی مسعود:
شواهد فراوانی برای این صفت در وجود مسعود در تاریخ بیهقی دیده می‌شود که به پاره‌ای از آن‌ها اشاره می‌کنیم.
الف- تأیید نظر بوسهل زوزنی در باز پس گرفتن «مال بیعتی وصلت‌ها» که امیر محمد به اطرافیان داده بود و بالاخره اجرای ناموفق این کار؛
ب- دستور به آوردن زر، نقد وجامه به خزانه پس از بازداشت محمد؛
پ- تحریک شدن به وسیلة عراقی دبیر که «امل هزار هزار مرد است. اگر از هر مردی دیناری ستده‌اید، هزار هزار دینار باشد، جامه و زر نیز به دست آید و این همه به سه چهار ماه راست شود» (همان، 684) و دستور امیر به گرفتن اموال فراوان واز آملیان؛
ت- گرفتن اموال، اسباب و ضیاع حسنک وزیر.
6. ایجاد جو بی‌اعتمادی توسط مسعود:
مسعود با گماشتن مشرفان و جاسوسان بر افراد مختلف اعتماد همه را نسبت به خود سلب کرده است که نمونة بارز آن را در بی اعتمادی التونتاش به او و فرار شبانه (همان، 71) و توقیف اریارق و غازی، به نحوی که ایشان هیچ سوء ظنی نسبت به امیر پیدا نمی‌کنند می‌توان دید (همان،273). او از شگردهای خاص در تزویر و عوام‌فریبی نیز استفاده می‌کند، مانند: بیرون رفتن از شهر به هنگام صدور قتل حسنک یا رفتن به شکار بیست روزه پس از صدور دستور گرفتن اموال صلتی که محمد به اطرافیانش داده بود و وانمود کردن که این اعمال در هنگام غیبت وی انجام شده است یا علاوه بر این‌ها از ویژگی‌های مسعود در تاریخ بیهقی به باده نوشی و خوش‌گذرانی، شناخت وی از هندسه و مهندسی، هنر او در لشکرکشی، پرکاری، زیرکی و... اشاره‌هایی شده است که به نظر می‌آید با توجه به سخن آخر در مورد او، که در پی می‌آید، پرداختن به همة آن‌ها ضرورتی ندارد. 
سخن آخر در بارة مسعود
این پادشاه کسی است که پس از رسیدن به قدرت ویژگی‌های منفی او بیشتر است و در طول حکومت نه ساله، خود به واسطة جو بی‌اعتمادی که از روزهای نخست پادشاهی‌اش به وجود آورد. اکثر کارگزاران و نزدیکان خود به ویژه پدریان، را فرو گرفت یا به چوبة دار سپرد.
هر جا که تصمیمی نسبتاً عاقلانه از وی دیده می‌شود، آن تصمیم ارتباط زیادی با پایه‌های حکومت وی دارد و ردپای مصالح شخصی در آن دیده می‌شود. اگر رحم و شفقتی؛ نسبت به افرادی محدود یا کسانی است که دخالت زیادی در کار او ندارند و این رحم و شفقت نوعی تبلیغ عوامانه به حساب می‌آید. بیهقی در مورد ترحم وی به بیست تن از فراشان مقصر در غزنین می‌گوید: «این غایت حلیمی و کریمی باشد. چه نیکوست العفو عندالقدره» (همان، 182) اما عفو او هیچ گاه شامل کسانی چون حسنک وزیر نمی‌گردد که بی‌رحمانه به چوبة دار سپرده می‌شود. اگر سعی در اجرای عدالت دارد، نیز به شیوة ظالمانه‌ی خاص خود عمل می‌کند؛‌ مثلا مولا زاده‌ای را برای گرفتن یک گوسفند از کسی «فرمود تا از دروازه‌ی گرگان بیاویختند» و «منادی کردند که هر کس به رعایای این نواحی ستم کند، سزای او این باشد و بدین سبب حشمتی بزرگ افتاد و راعی رعیت را بدین و مانند این نگاه تواند داشت» (همان، 673).
بیهقی در جایی دیگر به گونه‌ای زیبا خشونت رفتار او را در عدم رعایت حقوق رعایا بیان می‌کند. وقتی آملیان نتوانستند دینار و اجناسی را که مسعود طلب کرده بود تهیه نمایند، لشکر وی روان شد و «آتش در شهر زدند و هر چه می‌کردند و هر که را خواستند می‌گرفتند و قیامت را مانست... و بدنامی‌یی سخت بزرگ حاصل شد» (همان، 686).
او پادشاهی مستبد است و در روزهایی که ترکمانان در اندیشة حملات سخت بر خراسان بودند وی در فکر غزو و گشودن قلعة هانسی در هندوستان بود و نصایح وزیر و اطرافیان را نمی‌شنود و می‌گفت: «مرا مقرر است دوستداری و مناصحت شما و این نذر است که در گردن من آمده است و به تن خویش راست خواهم کرد» (همان، 754).
بیهقی در سطوری بعد از این از قول وزیر و دیگر قوم می‌گوید: «این خداوند را استبدادی است از حد و اندازه گذشته» (همان، 755). مسعود برای محکم کردن پایه‌های حکومتش به کارهایی دست می‌زند که این اعمال نشانة خامی او در حکومت‌داری است، مانند: تأیید نظر بوسهل زوزنی و طراحی توطئة قتل التونتاش خوارزمشاه که به گفتة بونصر مشکان «مردی بس بخرد و خویشتن‌دار است» (همان، 460) البته توطئه به ناکامی و رسوایی می‌انجامد و یا گوش دادن و عمل کردن به نظر عراقی دبیر و رفتن به گرگان و طبرستان و پشیمانی بعد از آن (همان، 668). مسعود بذل و بخشش‌های بی حساب و کتاب دارد؛ مانند: دادن دینارهای فراوان به شاعران، مطربان و مسخرگان درباری. امیر شاعرانی را که بیگانه‌تر بودند، بیست‌هزار درم فرمود و علوی زینبی را پنجاه هزار درم بر پیلی به خانة او بردند و عنصری را هزار دینار دادند و مطربان و مسخرگان را سی‌هزار درم (همان،423).
برای دیدن نمونه‌های دیگر در این زمینه به تاریخ بیهقی 1378: 423، 179، 181، 180، 442 و 445 رجوع کنید.
این بود مختصری از احوال، روحیات و ویژگی‌های مسعود غزنوی و نمونه‌ای از استبداد پادشاهان و به گفتة بیهقی «ملوک هر چه خواهند، گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد به هیچ حال» (تاریخ بیهقی، 1378:416).
شخصیت حسن میمندی
«ابوالقاسم احمدبن حسن میمندی، شمس الکفاه، (متوفی محرم 424) وزیر معروف غزنویان، که این مقام را در سلطنت محمود و مسعود در دو نوبت به مدت چهارده سال عهده دار بود. با توجه به حسن تدبیر و هوشمندی و شخصیت میمندی و نیز کامیابی وی در مملکت داری باید او را از رجال و سیاست‌پیشگان مهم آن روزگار به شمار آورد.» (یوسفی، 1387: 35). «پدر احمد میمندی، حسن نام داشت و در دورة سبکتگین غزنوی، عامل بست بود اما حاسدان او را به خیانت در اموال متهم کردند و به دستور سبکتگین کشته شد. محمدبن عبدالجبار عتبی... می‌گوید: «بعد که سبکتگین حقیقت را کشف کرد، پشیمان شد اما سودی نداشت.» (همان، 35)
شرح حال نویسان میمندی، معلومات وی و نیز مهارتش را در دبیری و ادارة امور مالی مملکت و کفایتش را در وزارت ستوده و از سخاوتمندی‌اش یاد کرده‌اند. در آن عصر معمولاً وزیران تجربة کافی در دبیری می‌اندوخته‌اند و چنین سابقه‌ای در کارشان بسیار لازم و مفید بوده است. میمندی فقط دبیری ماهر و توانا نبود بلکه در ادب نیز دست داشت؛ چنانکه توقیعاتش مشهور بود. نظامی عروضی مطالعه توقیعات میمندی را در ردیف ترسل صاحب ابن‌عباد، مقامات بدیع‌الزمان همدانی و حمید‌الدین بلخی و به عنوان سرمشق ترسل به دبیران سفارش می‌کند. بیهقی در اقامة رسم تعزیت القادر بالله خلیفة عباسی با حضور رسول خلیفه در دربار مسعود غزنوی می‌نویسد که «خواجة بزرگ(میمندی) فصلی سخن بگفت به تازی سخت نیکو در این معنی» (همان، 54)
«بی سبب نبود که وقتی محمود بر میمندی خشم گرفته بود، ارسلان جاذب در خراسان به بونصر مشکان می‌نوشت؛ چنین مرد زود به زود به دست نیاید» (همان، 38)
«فرخی سیستانی، شاعر دورة محمود و مسعود غزنوی میمندی را با صاحب ابن‌عباد مقایسه کرده است» (همان، 36).
میمندی در زمان سلطنت محمود شغل‌های فراوانی داشته است؛ از آن جمله «صاحب دیوان رسایل سلطان محمود در زمان سپهسالاری او بر خراسان در هنگام پادشاهی امیر نوح‌ابن منصور سامانی. وی به سبب کفایت در دستگاه محمود ترقی کرد. همچنین شغل‌هایی نظیر مستوفی الممالکی، عهده داری دیوان عرض، عامل بست و رخج داشت که همة این‌ها در زمان وزارت اسفراینی وزیر محمود اتفاق افتاد. پس از عزل اسفراینی، میمندی به وزارت رسید و پیش از این، دیوان عرض داشت. میمندی به عنوان وزیری هوشمند و مدیری خردمند در زمان محمود شناخته بوده است و به خاطر جمع‌آوری عواید مملکت و سیاستش با ملوک اطراف به مدت دوازده سال وزیر بود» (همان، 38) وی با وزیر قبل از خود (اسفراینی) اختلاف عقیده داشت. «فضل‌ابن احمد اسفراینی ایران‌دوست بود و زبان رسمی و دیوان را به فارسی ترجمه کرد. احمدبن حسن میمندی بر جای او نشست میمندی با آنکه مورخان به شایستگی و کاردانی و شاعر‌نوازی ستوده‌اند، توجه لازم را به زبان و فرهنگ ایرانی نداشت و همة علاقه‌اش به زبان عربی بود و دلیل روشنش این بود که دیوان را از فارسی به تازی برگرداند» (امین ریاحی، 94،95:1372).
محمود قبول داشت که میمندی «مردی است سخت‌ کار دیده و کافی و کارآزموده در کار [مملکت] راندن او را بی دردسر می‌دارد» اما در عین حال معتقد بود که چون در کودکی با وی بزرگ شده و احوال و عادات او را می‌داند، حشمت‌ها از میان رفته و محمود به چشمش سبک می‌نماید و به فرمان‌های او اعتراض می‌کند بعلاوه، دراز دست است و مال زیاد به سود خویش می‌ستاند. محمود وی را معذول کرد و اموالش را مصادره کرد و سرانجام وی را به قلعة کالنجر در جنوب کشمیر فرستادند و به زندانش کردند. دشمنان برای کشتن او کوشیدند اما محمود دستور داده بود که جان وی آسیبی نرسد. در هر حال، میمندی از کشته شدن جان بدر برد و مدت شش سال- یعنی بقیة سلطنت محمود و دوران کوتاه سلطنت محمد را در زندان بماند» (یوسفی، 41،42:1387) مسعود میمندی را از زندان آزاد کرد و توانست در سه سال باقیماندة زندگی وزیر از وی مشورت بگیرد» (باسورث، 24:1378) پس از آزادی، وی از پذیرفتن وزارت خودداری کرد اما با پیغامهای مکرر مسعود و سپس با رد و بدل شدن موازعه‌ای بین آنها، وزارت را پذیرفت. «انتصاب میمندی به وزارت در دربار غزنه تأثیر عمیقی بر جا نهاد؛ زیرا وی مردی سیاست‌پیشه و، مجرب و نامور بود. هوشمندی و احتیاط میمندی از همان روزهای نخستین وزارتش آشکار است؛ مثلاً وی همة هدیه‌ها و نثارها را که بزرگان به مناسبت منصب جدید به خانه او آوردند، به نزد مسعود فرستاد؛ اگر چه در آن وقت تهیدست بود» (یوسفی، 45:1387)
خواجه احمدحسن از پذیرش وزارت امتناع می‌کند و شاید یکی از دلایل آن وجد اشخاص حیله‌گر دربار، چون بوسهل زوزنی است و خواجه پیشنهاد می‌دهد تا او (زوزنی) وزیر شود. خواجه پس از پذیرفتن بوسهل و بونصر مشکان را به عنوان به معتمد در روابط خود و سلطان انتخاب می‌کند. زوزنی از کار او- همراهی بونصر با او در کارها- آشفته می‌شود و خبر این نگرانی را بوثصر به میمندی می‌رساند و خواجه در پاسخ او می‌گوید: «خواستم تا مردی مسلمان باشد در میان کار من که دروغ نگوید و سخن تحریف نکند و داند که چه باید کرد... این کشخانک [زوزنی] و دیگران چنان می‌پندارند که اگر من این شغل پیش گیرم، ایشان این وزیری را پوشیده برود. نخست گردن او فگار کنم تا جان و جگر می‌بکند و دست از وزارت بکشد و دیگران همچنین» (بیهقی، 202:1378) پس از اینکه قرارداد بین سلطان و احمد حسن رد و بدل می‌شود، بیهقی می‌گوید : «و مقرر گشت همگان را که کار وزارت قرار گرفت و هزاهز در دل‌ها افتاد که نه خرد مردی برکار شد.» (همان، 203)
بیهقی در جایی دیگر، خواجه احمد را «گرگ پیر» می‌نامد (همان، 277).
«در این دوره از وزارت میمندی که گزارش آن در تاریخ بیهقی ثبت شده است، برخی از جنبه‌های مثبت و خصایل خوب وی شناخته می‌شود؛ مثلاً رفتار دوستانه و احترام آمیزش با حسنک در دیوان و در حضور همگان در خور تجربه است. وی در کشتن حسنک با مسعود موافقت نداشت. حتی او را از این کار بر حذر می‌داشت و سعی کرد در باب او شفاعت کند و وزیر محبوس را از مرگ برهاند اما توفیق نیافت» (یوسفی، 46:1387).
میمندی با زیرکی و مقدماتی خاص وزارت را پذیرفت. مسعود به او قول داد با او همکاری کند و کم‌کم به فراخور اوضاع از افرادی که از آنها کدورتی در دل داشت انتقام‌جویی کرد. بوسهل زوزنی که سودای وزارت در سر داشت، زیر دست خود و به شغل عرض نشاند و بر او سیطره یافت. از بوبکر حصیری و پسرش انتقام گرفت و توهین به یکی از غلامان خود را فرصتی مناسب برای این کار دانست. «بهانه می‌جست بر حصیری تا وی را بمالد که وقت نیک است و امیر به هیچ حال جانب وی را که خلعت وزارت داده، امروز به حصیری بندهد و چون خاک یافت مراغه دانست کرد» (بیهقی، 210:1378). وی هدفش خار کردن حصیری بود که به این هدف می‌رسد تا جایی که وی و پسرش از خواجه عذر خواهی کردند و دست او را بوسیدند (همان، 219). بیهقی در جایی دیگر از قول بونصر مشکان می‌گوید: «این خواجه در کار آمد. بلیغ انتقام خواهد کشید و قوم را فرو خورد» (تاریخ بیهقی، 217:1378). دیگر، گماشتن ابوالفتح بستی به ستوربانی است. بونصر شفیع او شد و خواجه نیز او را عفو کرد. «بخواندند و با آن جامة خلق گونه پیش آمد و زمین بوسه داد و بایستاد. خواجه گفت: از ژاژ خاییدن توبه کردی؟ گفت: ای خداوند، مشک و ستورگاه مرا به توبه در آور» (همان، 217).
میمندی در 25 محرم سال 424 در هرات در گذشت و به گزارش بیهقی «خواجه احمد پس از حرکت رایت عالی [حرکت مسعود به سوی نیشابور] به یک هفته گذشت. پس از آنکه عمال بیازرد» (همان، 501). امیر پس از شنیدن خبر مرگ وی گفت: «دریغ احمد یگانه روزگار و چنو کم یافت می‌شود و بسیار تأسف خورد و توجع نمود» (همان، 501). بیهقی نیز در پایان می‌گوید: «به مرگ این محتشم، شهامت و دیانت و کفایت و بزرگی بمرد.» (همان، 501)
شخصیت بوسهل زوزنی
زوزنی در اواخر ربع سوم قرن سوم یا اواسط نیمه دوم قرن چهارم به دنیا آمد و در میان سال‌های 440 تا 450 از دنیا رفت (یوسفی، 87:1387).
در روزگار سلطنت محمود غزنوی در ایامی که بوسهل زوزنی معاشی محدود داشت، به خدمت و تأدیب فرزندان احمد حسن میمندی وزیر پرداخت و از او نیکویی‌ها دید. همین سابقه موجب شد که بعدها در آغاز سلطنت مسعود، هنگام آزادی حسن میمندی و آوردن او از کشمیر به بلخ، محبت خواجه را به عنوانی جبران کرد. (همان، 88).
زمانی که «محمود غزنوی ولایت هرات را به پسرش امیر مسعود داد، بوسهل را نیز کدخدایی ری داد. زوزنی در خدمت مسعود ترقی کرد و از دیگر خدمتکاران محتشم‌تر بود اما با مردم بد رفتاری می‌کرد. تا آنجا که بر او حسد بردند و به قرمطی بودن متهمش کردند و بر ضد او محضر و شهادت نامه نوشتند. بعد، در اثر همین اتهام او را به غزنین بردند و چندی محبوس بود اما ابوالفضل بیهقی که سیزده چهارده سال او را در مستی و هوشیاری می‌دیده، این تهمت را در مورد او قبول ندارد» (بیهقی، 88:1378).
زوزنی حدس می‌زد که مسعود جانشین محمود خواهد شد. به همین خاطر بر تخت نشاندن امیر محمد از غزنین گریخت؛ یا از ترس پادشاه جوان (محمد) یا به هواداری مخدوم خویش، و در راه وقتی که مسعود از ری برای نشستن به سمت خراسان می‌آمد، به او پیوست و مورد توجه وزیر قرار گرفت و به گفتة بیهقی «شبه وزیری» شد «سخن امیر همه با او می‌بود... و مثال در هر باب او می‌داد و حشمتش زیادت می‌شد» (همان، 22) مسعود از نظرات برخی از وزرایش، به شرط آنکه دست‌پروردة او بودند، پیروی می‌کرد؛ زیرا در این صورت می‌توانست مطمئن باشد عقید‌ه‌ای که آنان ابراز می‌کنند، موافق و مطلوب اوست. این مطلب دلیل نفوذ بوسهل زوزنی عارض را در اوایل پادشاهی مسعود روشن می‌سازد. بیهقی بوسهل را روح شریری می‌داند که در بیشتر ایام پادشاهی سلطان مسعود ملازم او بود. و هم او بود که سلطان را برانگیخت تا حسنک، وزیر سابق پدر را به بهانة همفکری با اسماعیلیان محاکمه و اعدام کند. (همان، 58).
بیهقی در داستان بردار کردن حسنک وزیر، بوسهل را این گونه معرفی می‌کند 1- متظاهر و لاف زن، 2- دارای شرارت زعارت طبع، 3- امامزاده، محتشم، فاضل و ادیب، 4- فرصت طلب و سخن‌چین، 5- یگانه روزگار در شعر و لغت و ادب (همان، 177،226،421،160). خواجه حسن میمندی در ماجرای به وزارت نشستن خود، بوسهل را فردی غیرقابل اعتماد و نامسلمان (در معنای غیرمقید در مسائل شرعی)، دروغ‌گو و کسی که سخن را تحریف می‌کند، کسی که نمی‌داند چه باید بکند، کشخانک و فرصت طلب می‌نامد (همان، 202).
از کارهای مهم و جنجال‌ برانگیز بوسهل در زمان امارت مسعود، به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:
1- دشمنی با حسنک وزیر و تلاش برای او، 2- تتمیع سلطان به بازستاندن هفتاد هشتاد میلیون دینار بیت‌المال که محمد به اطرافیان خود بخشیده بود، 3- کوشش برای آلتونتاش خوارزمشاه.
در مورد اول بوسهل به هدف خود دست یافت. در مورد دوم کار او ناموافق بود و منجر به رسوایی و زشتی شد. در مورد سوم نیز ناموافق بود تا اینکه همین مسئله باعث برکناری و حبس او شد. بوسهل «از این بیم داشت که ممکن است آلتونتاش علیه مسعود با علی ‌بغرا خان هارون ملقب به علی تگین، پادشاه قراخانی بخارا و سمرقند، متحد شود» (باسورث، 1378: 59). مسئلة ناکامی بوسهل در طرح‌ریزی و اجرای توطئه‌ی قتل آلتونتاش بر امیر مسعود بسیار سخت آمد. «امیر بوسهل را بخوانده بود و به زبان بمالیده و سرکرده و گفته تا کی از این تدبیرهای خطای تو؟ اگر پس از این در پیش من جز در حدیث عرض نگویی، گویم گردنت را بزنند» (بیهقی، 1378: 461). در پی این واقعه، بوسهل زوزنی را به قهندز در غزنه محبوس کردند. «دست او از دیوان عرض کوتاه شد و مستغلات و دارایی او را در مرو، زوزن و نیشابور از کفش بیرون کردند» (باسورث، 1378: 95) بیهقی می‌گوید: «حدیث بوسهل تمام شد و خیرت بود که مرد نمی‌گذاشت که صلاحی پیدا آید» (بیهقی، 1378: 465)
پس از چندی مسعود، زوزنی را عفو کرد و اجازه داد که در شمار ندیمان او باشد اما با نیرنگی از او به ظهور رسید و در سال 425 هـ..ق با همدستی صاحب دیوان خراسان، سوری و دیگران در توطئة کشتن مظفر طاهر عامل و زعیم پوشنگ شرکت کرد و مورد عتاب سلطان قرار گرفت. از آن پس، بوسهل با همة سوابق، شغلی جز ندیمی ندارد (یوسفی، 1387: 92). بوسهل در سال 431 هـ .ق به صاحب دیوانی رسایل منصوب شد و خلعت پوشید. بیهقی که می‌دانست رئیس جدید او در همه چیز ضد بونصر مشکان و مردی است بدخو، از دبیری استعفا خواست اما مسعود نپذیرفت (همان، 92).
خاطرة تضریب‌ها و بدی‌های بوسهل، همیشه در ذهن امیر مسعود بود. پس از برکناری طاهر دبیر از کدخدایی ری، بونصر مشکان یکی از کسانی را که به امیر برای کدخدایی ری معرفی کرد، بوسهل زوزنی بود اما امیر گفت: «بوسهل زوزنی هیچ شغل را اندک و بسیار نشاید مگر تضریب و فساد وزیر و زبرکردن کارها را آن خیانت‌ها که وی کرد در باب خوارزمشاه و باب‌های دیگر بسنده نیست» (بیهقی، 1378: 616).
شخصیت حسنک وزیر
«از یکی از شاخه‌های جنبی خاندان میکالی ابوعلی حسن بن محمد معروف به حسنک به دنیا آمد که انجام زندگی وی در تاریخ بیهقی به تفصیل آمده است. پدر حسنک در سال‌های آخر دولت سامانی حافظ منافع محمود در نیشابور بود. با مرگ پدر، حسن جوان به خدمت محمود پیوست و سلطان او را به واسطة زیبایی و صراحت گفتارش نام خودمانی «حسنک» داد که تا پایان حیاتش بر او ماند.» (باسورث، 1378: 184).
«التفات دربار به او و سلطنت خانوادگی آنان که به ریاست شهر می‌رسیدند، سبب شد که او نیز مدتی رئیس نیشابور گردد» (همان، 184). حسنک در نیشابور اقدامات زیادی انجام داد که از آن جمله «سخت‌گیری نسبت به کرامیان و اخطار به کلیة پیروان مذاهب دیگر، که موقعیت مطلوب آنان منوط به فرمان‌برداری از مقامات غیرمذهبی خواهد بود و آنان نیز وی را تصدیق کردند.» (همان، 190). «بعدها هنگامی که حسنک در دربار غزنه مقیم شد، ابونصر منصوربن رامش را که خویشاوند نزدیک او بود، به نیابت از او شغل ریاست شهر را داشت... حسنک به واسطة تقربی که در نزد سلطان داشت، از برکناری میمندی از مقام وزارت در سال 415 قمری از نامزدهای جانشینی او بود و علی‌رغم جوانی و عدم تجربه در حکومت مرکزی به وزارت برگزیده شد. به گفتة بونصر مشکان، محمود خیلی زود از انتخاب حسنک به وزارت پشیمان شد اما او این منصب را تا پایان پادشاهی محمود حفظ کرد» (همان، 184).
امیر حسنک با آنکه از تخمة دهقانان بود، سلطان محمود او را به خود مقرب ساخته بود و تمام منابع قدیمه به این مطلب اشاره می‌کند» (برتلس، 1346: 110).
در بارة زندگی شخصی حسنک می‌توان گفت که وی پانصد یا ششصد غلام خاص داشت. (باسورث، ص186) و به گفتة او در تاریخ بیهقی «جهان خوردم و کارها راندم» (بیهقی،‌1378: 232) «حسنک پیش از انتساب به مقام وزارت به زیارت کعبه و اعتبات مقدس رفت و به واسطة ناآرامی و پر خطر بودن راه‌های نجد، از طریق فلسطین و سوریه-که قلمرو فاطمیان بود- بازگشت، و در راه، در محلی، بی‌احتیاطی کرد و خلعت الظاهر خلیفه فاطمی را قبول کرد و نیز پذیرفت که نامة مودت امیر خلیفه را به محمود برساند.» (همان،232)؛ در حالی که «امکان هر نوع مراوده میان غزنویان و فاطمیان، که دشمنان دولت بغداد بودند، زنگ خطری برای خلیفة عباسی بود. از این رو، خلیفه القادر حسنک را به قرمطی بودن و همفکری با اسماعیلیان متهم کرد. محمود این اتهام ار مضحک دانست و خلیفة بغداد را کهنه خرفی احمق خواند اما برای تسکین خاطر او، خلعت و طرایف را به بغداد فرستاد تا در آنجا سوزانده شود. حسنک همچنین الطافت سلطان را به خود حفظ کرد اما دراز دستی او را بی‌نظر گرفتند حقوق و احساسات دیگران بسیاری را با او دشمن کرد» (باسورث، 1378: 185).
پس از مرگ محمود که محمد به پادشاهی رسید، «حسنک به وزارت نرسید اما اعتبار خود را همچنان حفظ کرد» (همان، 238). پس از اینکه مسعود به پادشاهی رسید و محمد در بند شد، حال حسنک دیگرگون شد. «حسنک بیش از هر کس دیگر به خاطر رفتار اهانت‌آمیزی که با مسعود داشت، کینة او را بر خود تیز کرد وی مسعود را هنگامی که والی هرات بود به اتلاف ثروت هرات و بلخ متهم کرده بود و مشرفانی بر او گماشته بود» (همان، 238). همچنین «جانبداری او از محمد، که سر انجام محمود او را وارث تخت و تاج معرفی کرد، خاطر امیر مسعود را از او رنجیده کرد. از این رو که هنگامی که سلطنت کوتاه محمد برافتاد، حسنک در بست توقیف گردید. ابوسهل زوزنی محرم اسرار سلطان به واسطة رفتار اهانت آمیزی که حسنک در گذشته با او داشت، کینة او را در دل گرفته بود، بار دیگر نغمة قرمطی بودن او را ساز کرد» (بیهقی، 1378:229) و «تلقینات او با خواستة خود سلطان، که در صدد بود تا محمودیان یار رجال دولت سابق را براندازد، همساز گردید و عاقبت کار حسنک آشکار شد و سر انجام او را به سال 422 قمری در بلخ به دار آویخت» (باسورث، ص185) و تمام اموال حسنک توسط مسعود تصرف و توقیف شد (بیهقی، 1378: 232). حسنک که چنین مغضوب سلطان شد و به گفتة بیهقی، «عاقبت طهور و تعدی خود خود کشید» (همان، 227). یکی از شخصیت‌های عجیب تاریخ بیهقی است که حتی تا پای دار نیز هیچ شفیعی را برای نجات خود به درگاه مسعود غزنوی نفرستاد و وقتی مجلس حسابرسی و در واقع توقیف اموال او بر پا شد و بوسهل زوزنی وی را سگ قرمطی خطاب کرد، گفت: «سگ نداند که بوده است،‌خاندان من و آنچه مرا بوده از آلت و حشمت و نعمت جهانیان دانند. جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است. اگر امروز عجل رسیده است کس نتوانست بازداشت که بر دار کشند یا جز دار که بزرگ‌تر از حسین‌ علی نیم. این خواجه که مرا این می‌گوید مرا شعر گفته و بر در سرای من ایستاده است» (همان، 232). این صراحت گفتار او در مقابل کسی که مصمم به قتل اوست و همچنین سکوتش در این ماجرا او را به عنوان فردی مظلوم و دارای تبعی عالی به ما می‌شناساند. شاید بتوان گفت که یاد کرد او در انتهای کار خود از حسین بن علی(ع) نشان از شیعی بودن یا تمایلات او شیعی او دارد. در لحظاتی که برای او مسلم شده که بر دارش می‌کشند، از اینکه در گذشته در باره خواجه حسن میمندی در نزد محمود ژاژخایی می‌کرده است، عذر خواهی می‌کند و خواجه می‌گوید: «از من بحلی». پس از انواع استخفاف‌ها که او را به دوی سوی دار می‌برند، «هر کس همی گفتند شرم ندارید مرگ را که می‌بکشید [به دو] به دار برید؟ و خواست که شوری بزرگ به پا شود، سواران سوی عامه تاختند و آن شور بنشاندند.» (همان، 235) و «حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند و بر مرکبی که هرگز ننشته بود، بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسن‌ها فرود آورد و آواز دادند که سنگ دهید و هیچ کس دست به سنگ نمی‌برد و همه زار زار می‌گریستند خاصه نشابوریان» (همان، 235) از این عبارت اخیر می‌توان دریافت که حسنک در میان مردم، خصوصاً نیشابوریان، دارای محبوبیت و مقبولیت بوده است. «عتبی تأکید می‌ورزد که حسنک در وقتی که رئیس نیشابور بود، اقدامات خیرخواهانة بسیار زیادی انجام داد. از جمله دستور داد تا سربازها را بپوشانند و این نخست گام او از این نوع بود که تا آن زمان انجام شده بود. حسنک هزار دینار از جیب خود بر سر آن کار خرج کرد» (باسورث،1378: 186).
«سعید نفیسی حسنک را نمونه‌ای شعوبیه ایرانی و عضوی از خاندان ایرانی پاکزاد تصویر می‌کند که تا پایان مرگ مورد تعقیب و آزار خلافی عرب بود» (تاریخ غزنویان، 1378: 185) و «می‌توان پنداشت که فاطمیان به خاطر همان تبار بلند و نسب دهقانی حسنک جهد داشتند که وی را به سوی خود جلب نمایند» (همان، 168).
«حسنک از حامیان بزرگ ادب فارسی بود و شش قصیده از دیوان فرخی در مدح حسنک سروده شده است» (همان، 187).
 
منابع
 
1- ادوارد مورگان، جنبه‌های رمان، مترجم: ابراهیم یونسی، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1352.
2- باسورث، کلیفورد ادوارد، تاریخ غزنویان، مترجم: حسن انوشه، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1378
3- برتلس .آ.ی، ناصر خسرو و اسماعیلیان، مترجم: آرین پور، چاپ اول، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346.
4- بیهقی، محمد بن حسین؛ تاریخ بیهقی، شرح و توضیح خلیل خطیب رهبر، تهران، زریاب، 1378.
5- دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکده ادبیات، یادنامة ابوالفضل بیهقی، مجموعه سخنرانی‌های بزرگداشت بیهقی، چاپ دوم، مشهد، دانشگاه مشهد، 1374.
6- امین ریاحی، محمد؛ سرچشمه‌های فردوسی شناسی، چاپ اول، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1372.
7- میر صادقی، جمال؛ عناصر داستان، چاپ اول، تهران، سخن، 1376.
8- یوسفی، غلامحسین؛ کاغذ زر، چاپ اول، تهران، سخن، 1387.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۲۵
رضا حارث ابادی

«داستانوارگی  تاریخ بیهقی»به قلم دکتر سید احمد رضی ( دانشگاه گیلان )

تاریخ بیهقی را نمونه کامل بلاغت طبیعی زبان فارسی به شمار آورده اند. آنچه بیهقی را از سایرین متمایز کرده است دغدغه ی او برای تاثیر گذاری بر مخاطب است. راز زنده بودن، جذابیت و لذت بخشی تاریخ بیهقی را باید در این دغدغه جستجو کرد. مخاطب اندیشی وی موجب شده است تا برای ایجاد کشش از شگردهایی استفاده کند. وی ارتباطی صمیمانه با مخاطب برقرار می کند. مثلا در جای جای کتاب با فروتنی بابت دراز گویی اش عذر خواهی می کند. با لحنی احترام آمیز از افراد یاد و در باره آنان واقع بینانه و منصفانه داوری می کند. جایی که از صحت مطلبی مطمئن نیست با ذکر وَ الله اعلم بالصّواب خود را در کنار مخاطب قرار می دهد. 
منظور از داستانوارگی تاریخ بیهقی خیالی بودن آن نیست. بلکه وی برای خواندنی تر شدن کتابش شیوه هایی را به کار برده که داستان نویسان در داستانهای خود به کار می برند. تا جایی که به نظر آنوبانینی می توان کتاب او را به رمانی جذاب مانند کرد. در ادبیات معاصر با استفاده از بعضی اصول مکتبهای ادبی رئالیسم یا ناتورالیسم می توان حوادث واقعی تاریخی را درقالب رمانهای جذاب عرضه کرد.
عناصر داستانی در تاریخ بیهقی:
1-روایتگری(Narration): تاریخ نگاران و داستان نویسان هر دو با روایت سر و کار دارند و بخش مهمی از کشش این متنها به چگونگی روایت در آن ها بستگی دارد. روایت را توالی ملموس حوادثی که غیر تصادفی کنار هم آمده باشند تعریف کرده اند. در این تعریف منظور از غیر تصادفی بودن پذیرفتنی بودن اتفاقات است. بیهقی برای پذیرفتنی کردن روایتهایش از سه شیوه مستند استفاده می کند. 1-بخشی را خود شاهد بوده 2- بخش دیگری را از زبان راویانی که از نظر او قابل اعتماد و راستگویند نقل می کند. 3- از کتابهایی که خوانده نقل می کند. وی از روایت گذشته نگر استفاده می کند و فقط در یک مورد به روایت لحظه به لحظه می پردازد. وی در روایت خود از توالی خطی استفاده نمی کند بلکه به گزینش حوادث دست می زند و ساختاری هماهنگ و یکدست عرضه می کند.
2-زاویه دید (View Point): دید گاهی است که نویسنده برای روایت حوادث ماجراها انتخاب می کند. تاریخ بیهقی دارای زاویه دید متغیر (Shifting) و یا چندگانه (Multiple) است. به تعبیر دیگر همه ی انواع زاویه دید را دارد. ولی شیوه غالب دانای کل مفسر یا مداخله گر است. (Intrusive Omniscient) که در همه صحنه ها رفت و آمد می کند و اظهار نظر می کند. بنا به تحقیق آنوبانینی او در بسیاری موارد هم از دید دانای کل محدود (Limited Omniscient) و از زبان یکی از شخصیتها روایت می کند. وی گاه از زاویه دید نمایشی (Dramatic) یا عینی (Objective) نیز استفاده می کند. یعنی با روایت مکالمات، کردار و رفتار آنان را به خوانندگان می شناساند.
3- شخصیت پردازی (Characterization): بیهقی با نشان دادن ویژگیهای بیرونی و درونی شخصیتهایی مانند احمد حسن، بوسهل، بونصر مشکان، حسنک وزیر و... چهره ای زنده و ملموس از آنان برای خواننده به تصویر می کشدشخصیت اصلی یا مرکزی (Protagonist) بخش بر جا مانده تاریخ بیهقی مسعود است. شخصیت مخالف (Antagonist) او برادرش محمد است. شخصیتهای مقابل (Foil) که اطراف محمد گرد می آیند کسانی چون علی قریب، حسنک، امیر یوسف و... که پدریانند هستند. انواع کشمکش (Conflict) ها بین او و شخصیتهای مقابل هست. شخصیت پر تجربه و میانه روی مانند بونصر مشکان نیز برای ایجاد تعادل تلاش می کند که از جایگاه خاصی بر خوردار است.
شیوه های شخصیت پردازی: 1- شرح و توضیح مستقیم 2- از طریق اعمال آنان 3- ارائه درون شخصیتها بدون تعبیر و تفسیر.
شخصیتها اغلب ایستا (Static) هستند که در کل داستان شخصیت آنان تغییر نمی کند و شاید بونصر مشکان را با تسامح بتوان پویا (Dynamic) دانست که به تدریج خود را با شرایط تطبیق می دهد و به جز حسنک که می توان شخصیت نوعی به حسابش آورد بقیه صورت نوعی(Type) نیستند.
4- صحنه آرایی و فضا سازی: زمان و مکانی را که در آن داستان اتفاق می افتد را صحنه (Setting) می گویند. که بیهقی به نحو زیبایی آن را توصیف میکند.
مکالمه (Dialogue): امروزه یکی از عناصر مهم داستان به نظر آنوبانینی شمرده می شود که به داستان آهنگ (Rhythm) مناسب می بخشد و پیرنگ (Plot) را گسترش می دهد و درونمایه آن را نمایش می دهد. مکالمه به طور گسترده در تاریخ بیهقی به کار گرفته شده چه دو نفره و چه چند نفره. مواردی از خود گویی و گفتار درونی هم در تاریخ بیهقی مشاهده شده است.
5- لحن (Tone): در ادبیات داستانی، دو نوع لحن تشخیص داده اند: 1- لحن کلی که نمودار دیدگاه نویسنده است و با کمک آن می توان به سبک و طرز تلقی وی پی برد و رابطه تنگاتنگی با بعد عاطفی اثر دارد و در برگیرنده شیوه برخورد و آهنگ بیان نویسنده با مخاطب و اثر خویش است.  2- لحن در زبان گفتاری که نمودار شخصیتهای داستان است و رابطه تنگاتنگ با شیوه و محیط پرورش شخصیتها دارد.
لحن کلی در بیهقی با مطالعه آرایش و گزینش واژگان، عبارات، آهنگ جملات، کاربرد صنایع ادبی و موسیقی کلام او به دست می آید که مجموعا نشان دهنده ی سبک است و در سراسر متن استوار و ثابت و یکدست جلوه می کند. لحن کلی در آن بخش که به مخاطب بر می گردد صمیمانه، فروتنانه و احترام آمیز و در آن بخش که به نویسنده برمی گردد جدی و قرین دقت و نکته بینی است.


منبع:ماهنامه ادبیات داستانی، س12، ش104، آبان و آذر 85

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۱
رضا حارث ابادی

نگاهی به زنان تاثیرگذار ایرانی در تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی

نگاهی به زنان تاثیرگذار ایرانی در تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی

در طول تاریخ طولانی تمدنی ایران، جایگاه زنان در عرصه اجتماع و حتی محیط خانواده با فراز و فرودهای متعددی مواجه بوده است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، هرچند به طور کل در جامعه سنتی ایران همواره نوعی روحیه تشویق و یا در بعضی دوره ها اجبار به پنهان باقی مانددن بانوان در اندرونی خانه ها وجود داشته است، اما به هرحال بوده اند زنان موفقی که توانسته اند حصارهای محدودیت را بشکنند و به محیط های اجتماعی راه یابند و در تاریخ ایران نقش های موثری ایفا کنند.

از جمله منابع معتبری که می توان از طریق آن ها تا حدودی با وضعیت زنان و چگونگی حضور آن ها در جامعه آشنا شد دو کتاب گرانسنگ ادبی و تاریخی اثر خواجه ابوالفضل بیهقی پدرنثر فارسی و شاهنامه فردوسی سروده جاودانه حکیم ابوالقاسم فردوسی است.

در ادامه به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز گرامیداشت مقام زن، تعدادی از زنان موفق ایرانی که نام و توصیفشان در شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی آمده است، معرفی می شوند:

الف : زنان شاهنامه فردوسی

 

1 رودابه : مادر رستم است . حکیم توس او را به زیبایی ، فضل و کمال و هنرمندی ستوده است .

2 تهمینه : زن هنرمند و فاضل رستم ، که سهراب را پروراند .

3 گردآفرید: زنی دیگر از تبار زنان شاهنامه است که نه تنها از ویژگی های زنانه برخوردار است و زیبا و جسور است، دلاوری جنگاور و ستیزنده نیز می باشد . او در شجاعت و جنگاوری در شاهنامه و در تاریخ ادبیات ایران اگر نگوییم بی نظیر ، امَا کم نظیر است .

4 منیژه : عشق و محبَت راستین او به بیژن ، زبانزد خاصَ و عام شد و مثلی از یک عشق راستین و پاک شد .

5 کتایون : نمونه ای از یک مادر خردمند و آینده نگر است و در نبرد رستم و اسفندیار ، در حالی که از تصمیمات همسرش نگران و اندیشناک می شود ، فرزندش اسفندیار را حکیمانه راهنمایی می کند هر چند سخنان خردمندانه این بانو ، در اسفندیار تأثیر نمی کند .

6 پوران دخت : وی دخت شاه ساسانی است که هم در شاهنامه و هم در تاریخ بیهقی از وی نام برده شده است . هر چند نظر بیهقی و فردوسی درباره ی وی متفاوت است ، امَا هر دو وی را از جمله ی زنان تأثیرگذار می شمارند .

 

 

 

 

 

 

 

 

ب : زنان تاریخ بیهقی

1 حرّه ختلی : معروف ترین زن تاریخ بیهقی حرّه ختلی خواهر محمود غزنوی است . او زنی با سیاست و کیاست و زیرک و مدبَر است که در به حکومت رسیدن مسعود غزنوی نقش بسیار مهمَی را ایفا کرده است.

2 بانو مهد چگل : زنی مقتدر ، همسر محمود غزنوی و مادر مسعود غزنوی می باشد . او به همراه خواهر شوهر خود بعد از مرگ محمود هم دست می شوند و خبر مرگ محمود را پنهان داشته و پس از آن که با هم نامه ای مبنی بر دعوت مسعود به غزنین می نویسند و از او می خواهند تا به آن جا رفته و حکومت را از محمَد بستاند ، پنهانی محمود را در باغ پیروزی دفن می کنند و پس از سه روز خبر مرگ او را پراکنده می کنند .

3- مادر حسنک و مادر عبدالله زبیر: این دو زن تاثیر گذار در عرصه سیاست با صفت : « سخت جگرآور» در تاریخ بیهقی شناخته می شوند . نخستین آنان مادر حسنک است که خود نویسنده هم عصر او بوده و بیهقی برای شاهد مثال از شجاعت و جگر آوری ، مادر عبد الله زبیر را ذکر می کند ، آن جا که به صورت تعریض سخن حجاج را بیان می کند : اگر او [مادر عبدالله زبیر ] و عایشه مرد بودند هرگز خلافت به بنی امیَه نمی رسید .

4- جده خواجه ابوالسعید عبدالغفار : از دیگر زنان تاریخ بیهقی می توان به جده عبدالغفار اشاره کرد که او زنی بود بی نهایت فاضل و هنرمند . بیهقی این صفت او را به خوبی بیان کرده و به زیبایی در کتاب خود می ستاید و از هنر فکر و دست او بسیار یاد می کند .

منبع: وبلاگ آموزشی - تربیتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۱
رضا حارث ابادی

«حدیث خداوندی و بندگی»تحلیل تاریخ بیهقی از دیدگاه ادبی
خبرگزاری شبستان:«حدیث خداوندی و بندگی» تحلیل تاریخ بیهقی از دیدگاه ادبی اجتماعی و روان‌شناختی همراه با شرح و توضیح مهم‌ترین بخش‌های متن اثری از محمد دهقانی است که توسط نشر نی منتشر شده است.

 به گزارش خبرنگار کتاب شبستان، تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشتهٔ ابوالفضل بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی پسر سلطان محمود غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، قسمت‌هایی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده که به دستور سلطان مسعود بخش زیادی از آن از بین رفته‌است. و از این کتاب امروزه مقدار کمی (حدود پنج مجلد) بر جای مانده‌است.

برخی این کتاب را «تاریخ ناصری» نامیده‌اند، از جمله ابن فندق بیهقی که در سال ۴۹۰ ه‍. ق. در منطقهٔ بیهق به دنیا آمده و بسیاری دیگر پس از او. برای این نام‌گذاری دو احتمال موجود است: نخست به اعتبار لقب سبکتگین (پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده و دیگر لقب سلطان مسعود که «الناصرلدین الله» بوده‌است.

به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز خوانده می‌شده، از جمله: تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی که گویا بر اثر بی‌توجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده‌است.

بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز می‌خوانند از آن جهت که قسمت‌های بازماندهٔ آن بیشتر رویدادهای دوره پادشاهی سلطان مسعود غزنوی را در بر دارد.

کتاب «حدیث خداوندی و بندگی»، ضمن معرفی مفصل تاریخ بیهقی، که از شاهکارهای بی‌نظیر نثر فارسی است، می‌کوشد مهم‌ترین جنبه‌های این شاهکار را، از حیث تاریخی و ادبی و اجتماعی و روانشناختی، برای خوانندگان توضیح دهد. ضمناً ماجراهای مهم تاریخ غزنویان، چنان‌که بیهقی روایت کرده است، در این‌جا از نو و بر حسب توالی تاریخی مرتب شده‌اند تا خوانندگان سر رشته‌ی رویدادها و حوادث را گم نکنند. شرح واژه‌ها و جمله‌های دشوار و غامض در حاشیه‌ی صفحات فهم متن را برای خواننده آسان‌تر می‌کند. نقشه‌های متعدد و توضیحاتی هم که ذیل نام‌های تاریخی و جغرافیایی آمده‌اند به او کمک می‌کنند که از فضا و مکان رویدادها تصویر و تصور روشن‌تری به دست‌ آورد.

مخاطب این کتاب نه‌فقط استادان و دانشجویان ادبیات بلکه همه‌ی کسانی‌اند که به تاریخ بیهقی علاقه‌مندند و می‌خواهند با این اثر بزرگ بهتر آشنا شوند و از خواندن آن بیشتر لذت ببرند.

 نشر نی کتاب حدیث خداوندی و بندگی را به تازگی منتشر کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۵۵
رضا حارث ابادی

یک کتاب تمام سبزواری، در لیست پرفروش ترین های کشور

یک کتاب تمام سبزواری در لیست پرفروش ترین های کشور

 کتاب وزیری امیرحسنک در لیست پرفروش ترین کتب هفته اول سال 94 

 وزیر امیرحسنک نمونه کامل یک کتاب تمام سبزواری است که قرار گرفتن آن در لیست پرفروش ترین کتاب های نخستین روزهای سال 94 نشان می دهد سبزوار علی رغم همه کم مهری ها و کم کاری های مسئولان فرهنگی، هنوز ظرفیت های بسیار زیادی دارد که به واسطه آن ها در سطح ملی و حتی فراملی معرفی می شود.

وزیری امیرحسنک از این رو یک اثر فاخر تمام سبزواری است، که هم نویسنده آن استاد محمود دولت آبادی از فرزندان شایسته این مرز و بوم است، هم موضوع آن که به پژوهش درباره تاریخ بیهقی پرداخته به واسطه سبزواری بودن ابوالفضل بیهقی، موضوعیت بومی دارد و هم انتشارات آن انتشارات فیروزی در شهرستان سبزوار است و بنابراین در وزیری امیرحسنک با یک اثر فاخر تمام سبزواری مواجه هستیم که یک سال بعد از انتشار توانسته در ایامی مانند نخستین روزهای سال نو، داغ ترین بازارهای کتاب ایران را داشته باشد:

وزیری امیر حسنک در جمع پرفروش‌ترین کتاب‌های هفته اول سال

 کتاب «وزیری امیر حسنک» توانست در اولین هفته‌ی کاری سال ۹۴ در لیست پرفروش‌ترین کتاب‌ها قرار گیرد.

این کتاب که آخرین اثر منتشر شده استاد محمود دولت‌آبادی، هنرمند و نویسنده بزرگ سبزواری است، اسفند ماه ۱۳۹۲ توسط انتشارات فیروزی سبزوار به بازار نشر عرضه گردید.

چاپ اول این کتاب، در همان روزهای ابتدایی، اکثر رکوردهای پیش‌فروش و فروش اینترنتی در صنعت نشر را شکست و در صدر اخبار و رسانه‌ها قرار گرفت.

در آخرین هفته‌ی سال ۱۳۹۳ چاپ دوم کتاب با بسته بندی جدید منتشر شد و توانست در روزهای آغازین سال جاری در جمع پرفروش‌ترین کتاب‌های بازار کتاب تهران حضور داشته باشد.

نکته‌ی مهم درباره این آمار این است که هنوز هیچ‌گونه اطلاع‌رسانی درباره چاپ دوم این کتاب صورت نگرفته است و تمامی مراحل چاپ و توزیع اولیه کتاب در تعطیلات سال نو انجام گرفته است.

هرچند مدیران و مسئولان سبزواری در این چندساله کم‌مهری‌ها و بی‌توجهی‌های زیادی به این هنرمند بزرگ سبزواری کرده‌اند، اما هنوز هم آثار ایشان در سطح جامعه با استقبال عموم مردم مواجه می‌شود.

منبع: خبرگزاری ایلنا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۲:۱۴
رضا حارث ابادی

استقبال گسترده داخلی و خارجی از جایزه ای به نام ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

استقبال گسترده داخلی و خارجی از جایزه ای به نام ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

خبرگزاری ها و مطبوعات کشور در روزهای اخیر از استقبال داخلی و خارجی از جایزه ای خبر داده اند که به نام خواجه ابوالفضل بیهقی پدرنثر داستانی فارسی و از بزرگترین مشاهیر سبزوار است.

جایزه داستانی بیهقی امسال در حالی قرار است برای سومین دوره متوالی و با شرکت کنندگانی از ایران و کشورهای کانادا، ترکیه، آمریکا، بلژیک، استرالیا، امارات متحده عربی، فرانسه و آلمان در تهران برگزار شود، که به نظر می رسد جای برگزاری چنین مراسمی در سبزوار شهر زادگاه ابوالفضل بیهقی و شماری دیگر از بزرگترین نویسندگان زبان و ادبیات فارسی خالی است.

البته خوشبختانه چند سالی است که به همت کمیسیون فرهنگی شورای شهر، اداره فرهنگی شهرداری ، دانشگاه حکیم سبزواری و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در اول آبان ماه، همزمان با روزی که به نام بزرگداشت بیهقی مطرح شده است، همایش هایی در سبزوار برگزار می شود، اما اگر این همایش ها با زیرکی و تدبیر مسئولان سبزوار از حالت صرفا مدح و منقبت گویی بیهقی خارج شود و به برگزاری مراسم جانبی دیگری نظیر جشنواره های داستانی و ادبی در همان تاریخ یا در دیگر ایام سال مزین گردد، قطعا تأثیر بهتری در معرفی بیهقی و شهر زادگاهش سبزوار در داخل و خارج از ایران خواهد گذاشت.

اگر به پشتوانه وجود نویسندگان توانایی نظیر ابوالفضل بیهقی، ابوالحسن زید بیهقی، ملاحسین واعظ کاشفی، دکتر علی شریعتی، استاد محمود دولت آبادی، محمود برآبادی و ... و پدیدآمدن آثار ادبی گرانسنگی نظیر تاریخ بیهقی، روضه الشهدای کاشفی، کویر دکتر شریعتی، کلیدر دولت آبادی و... معتقدیم سبزوار پایتخت نثر فارسی است و از طرفی اگر پتانسیل های فراوان دانشگاهی و علمی  در سبزوار وجود دارند، پس باید این شهر به کانون اصلی و یا یکی از کانون های اصلی فعالیت های ادبی و برگزاری جشنواره های داستانی در ایران تبدیل شود.

در اول آبان 92 هنگامی ک چند میهمان برجسته نظیر دکتر محمدجعفر یاحقی و استاد سیدی برای  بزرگداشت بیهقی بهسبزوار سفر کرده بودند، در سخنرانی خود، بر ضرورت تشکیل جلسات هفتگی بیهقی خوانی در سطح شهر سبزوار یا در دانشگاه حکیم سبزواری که از یک گروه آموزشی بزرگ و با سابقه در زبان و ادبیات فارسی با تعداد زیادی اعضای هیئت علمی و دانشجویان مقاطع کارشناسی تا دکترا، برخوردار است تأکید نمودند.

در همین رابطه مهدی سیدی پژوهشگر برجسته خراسانی در اظهاراتی که توسط خبرگزاری ایرنا منتشر شد، گفته بود:«حیف است در شهری با این فضاهای متعدد فرهنگی و دانشگاه های متعدد ، جلسات بیهقی خوانی برگزار نشود و حتی اگر شده باید یک اتاق کوچک در دانشگاه حکیم سبزواری به مرکز بیهقی پژوهی و جلسات بیهقی خوانی اختصاص یابد.»(منبع) اما متأسفانه این مهم تا کنون تحقق نیافته است و اگر کاری در ارتباط با بیهقی انجام شود، نظیر برگزاری همین جایزه ادبی بیهقی بیشتر در خارج از سبزوار است.

استقبال از یک جایزه داستانی

فرامسال سومین سالی است که جایزه داستان بیهقی برگزار می‌شود. استقبال از این جایزه بیشتر از دوره گذشته بوده و امسال جایزه داستان بیهقی با افزایش تعداد شرکت‌‌کننده‌ها روبه‌رو شده است. برای سومین دوره این جایزه 1025 داستان از 670 داستان‌نویس ارسال شده که از نظر تعداد داستان‌های ارسالی 200 اثر و تعداد داستان‌نویس 150 نفر افزایش داشته است. شهرهای بسیاری از سراسر کشور در این جایزه شرکت کرده‌اند که می‌توان به تهران، مشهد، شیراز، بیرجند، تبریز، کرمانشاه، کرج، بوشهر، قم، رشت و. . . اشاره کرد. داستان‌نویس‌های ایرانی مقیم کشورهای کانادا، ترکیه، آمریکا، بلژیک، استرالیا، امارات متحده عربی، فرانسه و آلمان هم داستان‌های خودشان را برای شرکت در این جایزه ارسال کرده‌اند. حضور داستان‌نویس‌های فارسی‌زبان از کشور افغانستان نیز از ویژگی‌های این دوره از جایزه داستان بیهقی است. داوران اولیه این دوره از جایزه از میان آثار رسیده به دبیرخانه تعداد 109 داستان انتخاب کرده و به مرحله دوم داوری ارسال کرده‌اند. مرحله دوم داوری سومین دوره جایزه داستان بیهقی توسط ابوتراب خسروی، احمد اکبر‌پور، حسن محمودی، فرخنده آقایی و فرزانه کرم‌پور داوری می‌شود.  اسامی داستان‌های رسیده به مرحله دوم داوری در سایت انجمن داستان بیهقی به نشانی:


http://bayhaqi-story.ir 

منتشر شده است. مرحله اولیه داوری این جایزه به عهده اعضای انجمن داستان بیهقی متشکل از مهدی جمشیدیان، مهرنوش قائم‌مقامی، احسان شاه‌طاهری، محبوبه آب‌برین، آزاده کاظمی، میثم غفوریان‌صدیق، فرنوش حبیب‌نژاد و محرم براتی بوده است.
آیین پایانی سومین دوره جایزه داستان بیهقی در اسفند ماه سال 1393 برگزار می‌شود.

منبع: روزنامه فرهیختگان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۱۸
رضا حارث ابادی

سُخن راندن کار منِ است

شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ

شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ

اول آبان روز بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی مورخ و ادیب برجسته ایرانی است. کتاب تاریخ بیهقی او هم به تاریخ ایران و هم به نثر فارسی خدمات بزرگی کرده است. 

حسین خسروجردی:

 شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ ادبی در دانشگاه های سبزوار

در می مانم ! حیران از کتابتی که اگر همچون ابر ِ بیقرار در مرغزارِ نزیه و شیدای ِ تاریخ و ادبیاتِ ما نباریده بود ، بسا که در توتستان ِ شیرین و سایه بخش ِ آن ، اکنون حاصل ِ بسزایی نداشتیم و عرصۀ ادبیات ، از تاریخ و بنایِ افراشتۀ ابولفضل بیهقی سخت خالی بود . پهنۀ کاری که تاریخ و متون ِ گرانسنگِ ما را بیان می کند تا به قول نویسنده اش دادِ تاریخ بستاند.
بگذارید از همینجا شروع کنیم ، از همین دادِ تاریخ ستاندن با تبعات و پیامدهای ِ گران ِ آن ،که در سرتاسر کتابِ بیهقی آمده است و به درستی تاریخ پایۀ آن محسوب می شود.
 در فرهنگِ ما داد به معنای عدل و قانون و انصاف است و همچنین از دادگستری و عدالت و اندازه و میزان خبر می دهد. طول و عرض ِ این واژه انگار مبشر ِ تاریخ ِ ما بوده است که حتی اوستای ِ باستانی هم از آن بهره می برد و از آن به عنوان ِ دادِ دیو ستیز ِ زرتشت نام می برد و در تداوم ِ بعدی آن ، فردوسی بزرگ نیز سروده است:
              وگر داد باید که ماند بجای    /    بیارای و زآن پس ، به دانا نمای
باری این برگ ِ طوفنده و پُر خروش که یاد آور ِ عرصۀ درد و رنج و خون و شرف و اعتبار ِ این فلاتِ کبود بوده است و همیشه در اوراق ِ زرد رنگ ِتاریخ ِ این سرزمین ، درّه های ِ اشک و آهِ آدمی را می نمایانده است که وقتی در نامۀ شجاعانۀ حجته الاسلام ، غزالی طوسی به سلطان ِ وقت می نویسد و ما را از محتوای ِ آن آگاه می کند ، براستی بیدادِ این زمانۀ قسی و ستمگر ، سخت لرزاننده و هولناک است : (امروز بحدی رسیده است که عدل ِ یکساعت برابر عبادتِ صد سال است . بر مردمان طوس ، رحمتی که ظلم ِ بسیار کشیده اند . غله به سرما و بی آبی ، خراب شده ، تباه گشته است) . درختهای صد ساله از اصل خشک شده اند ، روستاییان را چیزی نمانده مگر پوستینی و مشتی عیال ِ گرسنه و برهنه اگر رضا دهد که از پشتِ ایشان پوستین باز کنند تا زمستان برهنه با فرزندان در تنوری روند ، رضا ندهد که پوستشان برکنند . اگر از ایشان چیزی خواهند ، همگان بگریزند و در میان کوهها هلاک شوند ، این پوست باز کردن باشد!  
می بینید !؟ ملاحظه می کنید که عتاب و بیدادِ فزایندۀ این روزگار ، چگونه در متن ِ زندگی مردمان ، مضیقت و تباهی و هول ایجاد کرده است که شادی و نشاط و خرسندی مردم ، امری محال و بسیار دور می نماید . پنداری که به قول حافظ سر فتنه دارد دگر روزگار منو و مستی و فتنۀ چشم یار فریب جهان قصۀ روشن است ببین تا چه زاید ، شب آبستن است آه که صدای ِ انسانی ِ شاعر ، بیتابی ِ جان ِ جهان است .
 بگئارید تا شاعرِ ما از فرسایش ِ پهنۀ بلا خیز ِ درشت روزگار ، با آستین ِ تر شدۀ زاری های ِ خود از قحطی شادی بگوید و بسراید : سعی کن که از دولت ِ بیداد ، عیش بستانی و سپس این آخرین توصیه و اتمام ِ حُجتِ اوست که به همۀ اُمرای دوران ها تجویز می کند و می گوید : جهان بگیرد اگر دادگستری داند
  اما در گسترش و تاکید و ترغیبِ دادخواهی و اهتمام آن ، این ابولفضل بیهقی است که انگار با تمام نیروی خود در رنج نامه ها و زندان ها و شوربختی های ِ مردم شریک می شود و خواهان عدالت و داد ِ روزگار ِ خود می شود . روزگاری که اگر او سخن نگوید و قلم را لختی نگریاند و از بیغوله های ِعُطلت و فروگرفتن ها و رنج ها و بندهای ِ گران و نعره های مردان ِ جنگی و منازعت ها و آزمندان و مخاذیل و رکاب عالی و سرنوشت ها ی محتوم نگوید گویی که داد ِ تاریخ را نستانده است .
 همیشه فرو گرفتن ها و مجازاتها و دارها و پایان آمدن ِ روزگار ِ مردان ِ نامی و نیک و حق جو نزد بیهقی اشک آور و حزین است و مثل بغض ِ گرانی می ماند که در رثایشان به تلخی بگوید : «و من که بولفضلم می گویم که چون علی مرد کم رسد ». و در این بطالت و زلالت ِ زندگی ، بیهقی بعد از نمایش و بیان ِ حرص و طمع و برات و غلامان ِ ساخته و بیسگانی ها ، وقتی که در شهر ِ آمل بوسهل ، دیوان باز کرده است و مردم را می پیچد و آتش در شهر می زند و برات ِ بیستگانی ِ لشکر روان می شود ، او ، به درد می نویسد : «امروز سخت دشوار است بر من که بر قلم ِ من چنین می رود و لیکن چاره نیست ، در تاریخ محابا و پروا نیست . آنان که با ما به آمُل بودند ، اگر این فصول بخوانند و داد خواهند ، بگویید که من آنچه نوشتم به رَسم و آیین بود .»
 می بینید ، توجه دارید که در تظلم و داد خواهی و بیان ِ آن ، بیهقی را هرگز محابا و پروایی نیست . او مردی ست که به قول ِ امروزی ها خود سانسوری نمی کند و از آن رو که در دستگاهِ سلاطین ِ وقت است ابایی از افشاگری ِ بیداد ، ندارد و می نگارد که: «حسنک را قومی مکار بر سر ِ دار بردند و این افسانه ای ست با بسیار عبرت . و این همه اسبابِ منازعت و مکاوحت از بهر ِحطام و مال دنیا به یک سوی نها دند و می برفتند ) . احمق مردا که دل در این جهان ببندد که نعمتی بدهد و زشت بستاند . »
بیهقی در اعصار ِ بی رحم زمانه ای خوف انگیز است که به دستور امیر و در پیش خیمۀ بزرگ بیست و چهار اسیر پیش پای ِ پیلان انداخته می شوند که بیهقی آن را هول روزی می بیند که خبر آن به دور و نزدیک می برند و این برای مهتری و فرزانه ای چون او که خردمند و فاضلی ست و کاردان ، سر آمد ِ تمام ادیبان ِ روزگارِ خود است و مُعتمد و شریف . شایسته و روشن رای و سدیدی ست که همیشه آبی بر آتش می زند و احماد می کند و می نویسد تا بیداری افزاید و تاریخ به راهِ راست برود .
اینگونه قساوتها و شرارت ها و جنایت ها برای او بسیار سخت و درد بار و اسف بار است و به گاهِ نوشتن و سخن راندن بی گمان او مردی حقمدار و دادخواه و داور است و می خواهد که حرص را گردن زند وخود گامگان و خیره سران را بر حَذر داردو از فضیح تها بگوید و از هنری بزرگ که روز ِ جزا و مکافات است و آنگاه آزاد مردان را اصطناع کند و تخم نیکی بفشاند و با سنجش از نیک و بد ، هشدار بدهد که مرا از باز نمودن چنین حال ها هیچ مُحابا و کوتاهی نیست .
 احوالی که بیهقی آن را به مثابۀ رنج به خویشتن نهادن می داند تا سرانجام از آن سوی ِ اعصار و قرون ، نالۀ خویش را به ما برساند و بد ینگونه پایان ِ رنج و آزار ِ انسان را خواهان شود . امری که طلیعه و رُخ نما یی آن دور نیست و بقول معروف ، آیندگان خواهند دید .
 حسین خسروجردی   مهر ماه 1393 - مشهد

منبع :  http://www.asrarnameh.com/news.php?id=7090

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۴:۱۱
رضا حارث ابادی

تاریخ بیهقی نمونۀ درخشان استفاده از روایت در تاریخ‎نگاری است

تاریخ بیهقی نمونۀ درخشان استفاده از روایت در تاریخ‎نگاری است

خواجه ابوالفضل بیهقی نویسنده کتاب گرنسنگ تاریخ بیهقی و از بزرگترین مشاهیر سبزوار، برجسته ترین چهره های نام آور خراسان و از ادیبان و مورخان طراز اول ایران است که هرچند در شهر زادگاهش سبزوار، تا کنون در ارتباط با پژوهش و معرفی ابعاد تاریخی و ادبی شخصیت فعالیت های کمی صورت گرفته، اما  نام و آوازه وی همواره در محافل ادبی، تاریخی و فرهنگی کشور مطرح است.

با  این حال دوستداران واقعی ادبیات فارسی و همچنین پژوهشگران  تاریخ، که بیشتر در کلانشهرهایی نظیر تهران، مستقر هستند، در طول سال از بیهقی فراموش نمی کنند و گاه و بی گاه در  جلسات تخصصی به ستایش جبنه های ارزشمند کتاب تاریخ بیهقی می پردازند.

یکی از این شخصیت های برجسته دکتر حورا یاوری است که به تازگی در جلسه ای به دعوت مجله تخصصی بخارا درباره دو کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی و تاریخ طبری اظهاراتی را مطرح کرده است.

متن کامل سخنان دکتر حورا یاوری به نقل از خبرگزاری هنر «آرتنا» درادامه منتشر می شود:

عصر سه شنبه نهم دی ماه ۱۳۹۳، مجله بخارا با همکاری انتشارات سخن، نشر فرهنگ معاصر و انجمن علمی تاریخ دانشگاه تهران نشستی را با دکتر حورا یاوری برگزار کرد و در این نشست حورا یاوری درباره روایت و تاریخ سخن گفت.
در ابتدای این نشست علی دهباشی در معرفی دکتر حورا یاوری شرحی مختصر داد:
دکتر حورا یاوری دانش آموخته دانشگاه تهران است. لیساس زبان و ادبیات انگلیسی و سپس فوق لیسانس روانشناسی خود را از همین دانشگاه گرفت. سپس تحصیلاتش را در آمریکا ادامه داد و در آنجا به آموختن ادبیات و نقد ادبی با گرایش به ادبیات داستانی معاصر ایران مشغول شد و در این رشته نیز به مدرک دکترا دست یافت.
مقالات و کتاب‎های دکتر حورا یاوری عمدتاٌ بر محور ادبیات و روانکاوری می‎گردد. کتاب روانکاوی و ادبیات/ دو متن، دو انسان ، دو جهان ( از بهرام گور تا راوی بوف کور) که نشر سخن آن را منتشر کرده ، زندگی در آینه، چاپ انتشارات نیلوفر و داستان فارسی و سرگذشت مدرنیته در ایران ، چاپ نشر سخن از جمله آثار ایشان است.

سپس دکتر حورا یاوری به بررسی روایت و تاریخ پرداخت :
« حضور در این جلسه توفیق بزرگی است. از آقای دهباشی و مجله بخارا، از انتشارات سخن و فرهنگ معاصر و نیز انجمن علمی تاریخ دانشجویان دانشگاه تهران سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من گذاشتند.


 با توجه به برگزاری برنامه در تالار باستانی پاریزی_ بر محور نقش و کنش روایت و داستان در متن تاریخی دور می زند. پرسش این است که آیا متن تاریخی رونوشتی است برابر با اصل از رویداد تاریخی، یا متنی است برگذشته از صافی ذهن و همۀ تعلقات فکری مورخ، و بنابراین پیش از آن که حرف مطلق و آخر را دربارۀ یک رویداد تاریخی زده باشد، روایتی در اختیار ما می‎گذارد و امکانی فراهم می‎کند که ما روایت‎های هم‎روزگار و مرتبط با هم را در کنار هم قرار بدهیم و از طریق سنجیدن و قیاس آنها با یکدیگر به دریافت قابل تأمل‎تر و سنجیده‎تری از رویدادهای تاریخی برسیم.

شاید ذکر این نکته بی مناسبت نباشد که در دهه‎های اخیر بسیاری از متون تاریخی کلاسیک از منظر فرضیه‎های جدید نقد ادبی، در مفهوم عام آن، بازنگری و بررسی شده‎اند، و بوطیقا و خصوصیات ساختاری آن ها به اندازه درونمایه و محتوای رویداداهایی که روایت می کنند مورد توجه قرار گرفته است. از متون تاریخی ایرانی- اسلامی در درجه اول باید به تاریخ طبری اشاره کنیم که بیشتر از متون تاریخی کهن دیگر توجه محققین و پژوهنده‎هایی را که با فرضیه‏های مدرن، به بازخوانی متون پیشامدرن تاریخی همت گماشتنه اند، به خود جلب کرده است.

از نمونه های این بررسی ها می توان به بازخوانی های مارشال هاجسن (Marshal G. S. Hodgson)، طیب‏الهبری (Tayeb el-Hibri) و جولی اسکات میثمی (Julie Scott Meisami)  از تاریخ طبری اشاره کرد. هاجسن با نشان دادن سنجیدگی و از پیش اندیشیدگی روش طبری در گزینش راویان و آرایش خبرها و حدیث ها در گزارش فتل عثمان-به عنوان یک نمونه - به آگاهی او از زیروبم های بازی های قدرت در صدر اسلام، و چربیدن کفه این بازی ها بر ایمان مذهبی راویان اشاره می کند. الهبری با تأکید بر بهره گیری طبری از خبر و حدیث و قصه به عنوان یک شگرد روایی نشان می دهد که در تاریخ طبری وقتی به خلفای راشدین می‎ رسیم که مورد احترام و ارادت طبری هستند، موضوع روایت مشخص و سلسلۀ راویان به هم پیوسته است. اما وقتی به دوران خلافت عباسیان می‎رسیم، به خصوص دوران هارون الرشید، هم زنجیره روایت از هم می‎پاشد و هم زمینه های روایت پراکنده و بی سامان می شود، و مهم‎تر از همه این که وابستگان و نزدیکان دربار هارون الرشید گزارش دهندگان رویدادهایی می‎شوند که خودشان در آن نقشی و دخالتی داشته اند . یعنی به نظر می‎رسد که طبری به آگاهی خواننده‏ای که کتاب تاریخ او را می‎خواند، اطمینان دارد و بر اساس این آگاهی شگردی را به کار می‎برد که بازگوکننده بسیاری از نظرگاه های او درباره عباسیان، به خصوص خلیفه هارون الرشید و پسران او امین و مأمون است.

جولی اسکات میثمی کار دیگری می‎کند. میثمی روایت های ناهمگون سه مورخ بزرگ را که همه در قرن پنجم هجری زندگی می‎کنند یعنی طبری (م. 310|923)، مسعودی (346|956)، و بلعمی (383|993)،  از یک رویداد یگانه، یعنی برگشتن روزگار از برمکیان، در کنار هم قرار می دهد و از طریق برجسته کردن ناهمسانی آن ها به نتیجه ای می‏رسد که به خصوص از نظر بحث امروز که کم‏رنگ شدن مرز بین داستان و  گزارشٍ مو به موی رویدادهای تاریخی است اهمیت پیدا می کند.

از نظر میثمی تاریخ‏نگاری اسلامی در دوران خلافت عباسیان در یک سیر تدریجی از گزارش مو به موی رویدادهای تاریخی فاصله می گیرد و به جای آن فلسفه تاریخ، بازگفتن "معنای" رویدادها، و پندها و عبرت هایی که می توان از این رویدادها آموخت ذهن تاریخنگاران را به خود مشغول می کند، گنجاندن هرچه بیشتر شعر و روایت های منثور در متن های تاریخی، به منظور برجسته کردن و به گوش دیگران رساندن پندهای تاریخ، رونق می گیرد، و به موازات آن بهره گیری از شگردهای کلامی و آرایه های زبانی توجه مورخین رابیشتر به خود جلب می‏کند. بیشتر مورخینی که در این دوره می‏نویسند، درست مثل نویسنده‎ای که از پیش می‏داند داستانی که می‎خواهد بنویسد بر چه مسیری باید پیش برود، طرحی کلی از ساختار کتاب خود در ذهن داشته اند و با توجه به معنایی از تاریخ که خیال گنجاندنش را در کتاب خود داشته اند، رویدادها را پس و پیش کرده اند و با رنگ آمیزی صحنه ها، و پاشیدن زنگار غم بر برخی از صحنه ها و رویدادها ، معنای مورد نظرشان را از آن رویدادها را بر ما آشکارتر کرده اند.

تاریخ بیهقی نقطه اوج این شیوه از تاریخنگاری است. از نقطه نظر فرضیه های نوین نقد، روایت ها و شعرهای افزوده بر تاریخ بیهقی - درست در کنار روایت اصلی او از تاریخ - نقشی و کنشی دارند، و حاوی معنایی هستند که برای دانستن آن باید کتاب او را از آغاز تا انجام خواند. در بازی سنحیده بیهقی با این داستان ها و روایت ها تصویر شاهان و امیران در آیینه تاریخ مکرر می شود، خطوط انگاره های آرمانی پادشاهی و وزیری رنگ آشکارتری می گیرد، و فاصله شاهان زمانه بیهقی با این الگوهای آرمانی بیشتر به چشم می آید. بیهقی به گفته خودش به این که "فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و در فلان تاریخ صلح کردند" علاقه زیادی ندارد، و دلش می خواهد "تاریخ پایه ای " بنویسد و "بنایی بزرگ افراشته گرداند"

ساختار تاریخ بیهقی بیشتر از آنی که گزارش گونه باشد، به قصه و داستان نزدیک است. یعنی بیشتر از آنی که برابر با منطق رویدادهای بیرونی باشد، آفریده ذهن تاریخ‏نگاری است که ما به اسم بیهقی می‎شناسیم. من از شرح زندگی بیهقی که همه کمابیش با آن آشنایی داریم می‎گذرم. می‎دانیم که بیهقی بیشتر عمر خود را در دیوان رسالت غزنویان گذرانده و از نزدیک در جریان رویدادهای زمانه اش قرار داشته است. مجلدات تاریخ بیهقی ظاهرا به سی جلد می رسیده اما متاسفانه تنها جلدهای پنجم تا دهم که دوران سلطنت مسعود را در بر می گیرد به دست ما رسیده است. سعید نفیسی از جملۀ محققانی است که سعی کرده از طریق بازخوانی مکرر جلدهای موجود قسمت‏های از دست رفته را بین متون دیگر شناسایی بکند.

بیهقی به صراحت یادآوری می کند که در تاریخی که می‎نویسد از روایت و داستان به جه منظوری استفاده خواهد کرد «من که ابوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریستم، خاصه اخبار. از آن التقاط‎ها کرده و در میانۀ این تاریخ سخن‏ها آوردم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند». شعرها و روایت هایی که بیهقی بر تاریخ خودش می افزاید تفریبا هر بیست صفحه یک بار در متن اصلی پدیدار می شوند. بیهقی نام سرایندگان شعرهای منقول را غالبا ذکر می کند ولی هر وقت که پای روایت های منثور به میان می آید، منشا روایت مبهم باقی می‏ماند. و همین ناروشنی دست او را در پس و پیش کردن و آرایش جزییات روایت های افزوده باز می گذارد تا بتواند به صورتی  متناسب با هدفی که از نوشتن تاریخ در سر دارد آن ها را به تاریخش بیفزاید. بیهقی همان طور که محققان بسیاری اشاره کرده اند، همه رویدادهای یک سال را کنار هم نمی چیند و تاریخ او از نطر ساختاری سالشمار ساده رویدادهای یک دوره تاریخی نیست. مثلاٌ همه رویدادهای دوران جوانی سلطان مسعود غزنوی را کنار هم ردیف نمی کند، بلکه بخشی از آن ها را در زمان جا به جا میکند. و یا می توان به خطبه‏هایی اشاره کرد که بیهقی در آغاز مجلدات کتابش می‏آورد. این خطبه ها اکثراٌ معنایی نهفته و ساختاری دارند و به بیهقی امکان می دهند که با نوشتن درباره پادشاهانی که با انگارۀ آرمانی او سازگارند (و به سخن دیگر بیهقی آنها را به صفاتی سازگار با الگویی که از فرمانروا و پادشاه آرمانی در ذهن دارد می آراید) ناسزاواری ها و نابه اندامی های سلطان مسعود غزنوی را آشکارتر کند.  تصویری که در ذهن خواننده از طریق نوشتن بیهقی درباره این پادشاهان شکل می گیرد دقیقاٌ در تضاد با تصویری قرار می‏گیرد که بیهقی از سلطان مسعود غزنوی به دست می می‏دهد. خوانندۀ متن بیهقی از طریق برابر نهادن این تصویرهای متضاد، از طریق ناهماهنگ بودن جزییات این تصویرها با آن الگوهای آرمانی، آسان تر به معنای مورد نظر بیهقی از به کارگیری این شگردهای روایی پی می‎برد. بیهقی میان هارون الرشید خلیفه عباسی، پسرانش امین و مامون و وزیرانش یحیی و جعفر برمکی، از یک سو، و روزگار و رویدادهای دربار غزنوی، از سویی دیگر، شباهت های بسیار می بیند (و می آفریند)، که فرجام همسان حسنک وزیر و جعفر برمکی از بارزترین نمونه های آن است. به موارد دیگری هم می توان اشاره کرد. بیهقی آن جا که به تصمیم محمود به تغییر جانشین می پردازد، رشته روایت را می برد و داستان درازدامن دیگری از روزگار غزنویان و تصمیم هارون به تعیین جانشین بر تاریخش اضافه می کند. بنیان این روایت بر یک انگاره تاریخی تکرارشونده استوار است. انگاره پدری توانا، ایستاده در میان دو فرزند و ناتوان از برگزیدن یکی بر دیگری: انگاره ای که در سراسر تاریخ بن بست آفریده و بار عاطفی آن فرجام شومش را ناگزیر کرده است. می دانیم که میان امین و مامون دو سال و نیم جنگ است تا امین را می کشند و سرش را به مرو پیش مامون می فرستند. مسعود هم اگرجه پس از جنگ با برادر به امارت می رسد اما هرگز گناه هواداران محمد را بر آنان نمی بخشاید، کین توزی پدریان و پسریان برگ های تاریخ را به خون می کشد و سرانجام سر حسنک، هم چنان که سر جعفر بر باد می رود. و یا می توان به روایت دیگری اشاره کرد که بیهقی از امارت علی بن عیسی بن ماهان بر خراسان در زمان هارون الرشید برمی کشد و به روایت خود از امارت ابوالفضل سوری بر خراسان در زمان مسعود می افزاید. میان ماهان و سوری از نظر بیهقی شباهت بسیار است، هر دو به گفته بیهقی خون "اعیان و ضعفا" را در شیشه می کنند، و هر دو کیسه های بزرگ زر و سیم بارشده بر دست کنیزان و غلامان و پشت پیلان و شتران و اسبان به بارگاه هارون و مسعود روانه می کنند. یحیی برمکی، که پسرش فضل روزگاری امارت خراسان داشته است، و بومنصور، مستوفی مسعود غزنوی، یکی در کنار هارون و آن دیگری در کنار مسعود، ایستاده اند و  گذر اسبان و پیلان و شتران را نظاره می کنند. این دو رویداد تاریخی ناهمزمان‎ به طریقی که بیهقی روایت می‏کند همسان می‏شوند. یحیی برمکی که از نظر بیهقی در انگاره آرمانی وزیر خردمند می‎گنجد در پاسخ هارون که "این چیزها کجا بود در زمان پسرت فضل"، زبان بر هارون می گشاید که "عمر خداوندگار دراز باد. این چیزها در زمان امارت پسرم در خانۀ خداوندان این چیزها بود به شهرهای خراسان و عراق". اما در بارگاه مسعود از وزیر خردمندی چون یحیی نشانی نیست. منصور مستوفی پروای آن ندارد که مثل یحیی برمکی حرفی را که به نظرش درست می‏آید به زبان بیاورد. ما از طریق روایتی که بیهقی به تاریخ آن دوران اضافه می‏کند به برداشت دیگری از معنای آن رویداد می‏رسیم، و به سخن دیگر، بیهقی حرف‏هایی را که گفتنش در زمانه او آسان نبوده از طریق این روایت‎های افزوده با خواننده در میان می گذارد.

تاریخ بیهقی یک نمونۀ درخشان از نقش و اهمیت و تأثیر روایت‎های افزوده بر متن های تاریخی است، روایت هایی که نقش بسیار مهمی در نشان دادن معنای رویدادهای تاریخی بازی می‏‎کنند.  که بارز ترین نمونه‏ آن را در بخش مربوط به حسنک وزیر می بینیم، که همه با آن آشنا هستیم. حسنک، وزیر آرمانی بیهقی است. و بیهقی داستان بردار شدن او را آن چنان روایت می کند که به گفته محمد اسلامی ندوشن اگر حسنک می‏دانست که در خیل کسانی که بر دار شدن او را نظاره می‏کنند، جوانکی ایستاده است که ماجرا را  این چنین زیبا و و فخیم و مؤثر  روایت خواهد کرد و برای دیگران به یادگار خواهد گذاشت، حتماٌ لحظات آخر را آسان تر پشت سر می‎گذاشت. بیهقی در داستان حسنک همه توانایی ها و زیرک زبانی های خود را به هماوردی می طلبد. و خوانندگان تاریخش را به تماشای یک نمایش تاریخی فرا می خواند. این نمایش  بر پایه روایت بیهقی از مرگ جعفر برمکی، عبدالله زبیر، و ابن بقیه الوزیر شکل می گیرد تا به گفته بیهقی هشیاران و کاردانان بدانند که "حسنک را در جهان یاران بودند بزرگ تر از وی، و اگر به وی چیزی رسید که بدیشان رسیده بود پس شگفت داشته نیاید". و ما که خوانندۀ تاریخ بیهقی هستیم، با آرایشی که بیهقی به  گزارش بردار شدن حسنک می‏دهد، به معنایی که از این رویداد تاریخی در ذهن دارد پی می‎بریم، و شاید هم به دلیل همین همدلی هاست که تاریخ بیهقی را بیشتر از متون تاریخی دیگرمی‏‎خوانیم و ارج می گذاریم.
بد نیست به نظام یک بام و دو هوایی داوری بیهقی هم اشاره کوتاهی بکنیم، که بنیان داوری بیهقی را نسبت به رویدادهای زمانه اش آشکار می کند و به بسیاری از جمله هایی که در توجیه یا توضیح اعمال مسعود وی نویسد معنای تازه ای می دهد. به سخن یگر بیهقی گناه دیروزیان را به چوبی می راند و گناه امروزیان را به چوبی دیگر. دیروزیان یا چون بزرگمهر از بهشتیانند یا چون انوشیروان از دوزخیان. با چون عبدالله زبیر از پی حسین بن علی می روند، یا چون حجاج یوسف از فاسقانند، در حالی که گناه نابخردی های مسعود یا به پای ندیمان نوشته می شود و یا به حساب سرنوشت و تقدیر

تاریخ بیهقی نمونۀ اعلای استفاده از روایت در تاریخ‎نگاری است. بیهقی با استفاده آگاهانه از این روایت ها خوانندگان آثارش را به تماشای نمایشی که همزمان در دو ساحت و دو فضا بازی می شود فرا می خواند. نمایشی که دودمان غزنوی میداندار آن است،  با مرگ سلطان محمود آغاز می شود و با بردار شدن حسنک به اوج می رسد. بیهقی در این نمایش تاریخی با بهره گیری آگاهانه از کنشٍ رفتاری جمله‎ها و روایت ها، با پختگی و دوردیدگی یک دیوانی کارآزموده و روزگاردیده پندهای ناشنوده روزگاران دور را به زبانی تراش خورده به گوش "خفتگان و به دنیا فریفته شدگان" فرو می خواند. »

منبع: خبرگزاری هنر (آرتنا)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۳:۵۱
رضا حارث ابادی

تاریخ بیهقی مهمترین منبع تهران شناسی

 پرده ای دیگر از ارزش های اثر جاودانه ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی مهمترین منبع تهران شناسی  پرده ای دیگر از ارزش های اثر جاودانه ابوالفضل بیهقی

درباره ارزش  های ادبی و تاریخی کتاب گرانسنگ تاریخ بیهقی تا کنون صاحبنظران زیادی درحوزه علوم تاریخ و ادبیات ایران سخن گفته اند و می توان گفت، تقریبا هر گاه محفلی ادبی یا تاریخی در یکی از شهرهای ایران برپا می شود، به ندرت ممکن است در آن محفل نامی از تاریخ بیهقی  و نویسنده برجسته سبزواریش خواجه ابوالفضل بیهقی برده نشود.

هرچند تاریخ بیهقی متأسفانه در سبزوار که  پایتخت نثر فارسی نامیده می شود، چندان که باید و شاید مورد بهره برداری و توجه جدی قرار نگرفته و حتی دانشگاه حکیم سبزواری هم به عنوان دومین دانشگاه بزرگ و با سابقه ملی درشمال شرق ایران هنوز نتوانسته به جز همکاری در برگزاری بزرگداشت های سالیانه  اول آبان به یاد ابوالفضل بیهقی، کار تخصصی دیگری در طول ایام سال انجام دهد، اما بیهقی به هرحال جایگاه خاص و ویژه خود را در ادبیات و تاریخ ایران دارد و به جز تأسیس یک جایزه داستانی به نام بیهقی که امسال سومین دوره آن در اسفندماه برگزار خواهد شد،  صاحب نظران ادبیات و تاریخ ایران همواره در جلسات و نوشته های تخصصی خود نام و یاد بیهقی و تاریخ ارزشمندش را زنده نگاه می دارند.

  یکی از کسانی  که به تازگی پرده ای دیگر از ارزش های تاریخی کتاب ابوالفضل  بیهقی برداشته است  عبدالله انوار مترجم و پیش کسوت علم نسخه شناسی در ایران است.عبدالله انوار در جلسه ای که تحت عنوان «شب از طهران تا تهران» توسط مجله بخارا برگزار شده، درباره تاریخ بیهقی و تأثیر آن در تهران شناسی گفته است:

عبدالله انوار: تاریخ بیهقی مهم‌ترین منبع تهران‌شناسی است

«شب از طهران تا تهران» عنوان دیگری از سلسله شب‌های بخارا بود که شب گذشته در بنیاد موقوفات افشار برگزار شد.در این نشست، عبدالله انوار تاریخ بیقهی را بهترین منبع تهران‌شناسی عنوان کرد و دکتر ناصر تکمیل همایون، جامعه‌شناس و تاریخ‌نگار از تصمیم خود درباره تالیف تاریخچه محلات تهران سخن گفت. 

 در «شب از طهران تا تهران» که 11 بهمن از سوی مجله بخارا برگزار شد، استاد عبدالله انوار، تهران‌پژوه و نسخه‌شناس پیشکسوت گفت: دولاب از جمله محلاتی است که نامش در تاریخ، پیش از نام تهران آمده است.
 
وی «تاریخ بیهقی» را نمونه اعلای کمک به تهران‌شناسی اعلام کرد و ادامه داد: در تاریخ بیهقی از «دولاب» به‌عنوان  محل حکومت و زندگی محمود غزنوی آمده است و پنج کیلومتر بعد ازدولاب از «علی‌آباد» به‌عنوان محل حکومت و زندگی پسرش سلطان مسعود غزنوی یاد شده است و نامی از تهران در میان نیست.
 
انوار ادامه داد: در کتاب‌ها به عبور شاه طهماسب از تهران فعلی برای رفتن به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) اشاره شده است که البته بعدها کریم‌خان زند بیش از 6 بار به تهران آمده و در تابستان به شمیرانات رفته است اما بعد از مرگ کریم خان و اختلافات موجود در بین خاندان زند باعث شد تا این خاندان نتوانند تهران را حفظ کنند.
 

تهران و پنج محله اصلی
 
در ادامه این نشست، دکتر ناصر تکمیل همایون، جامعه‌شناس و تاریخ‌نگار درباره کتاب جدید خود با عنوان «اودلاجان» گفت: این کتاب یکصد صفحه‌ای را در معرفی محله «اودلاجان» تهران تالیف کردم و قصد دارم چهار محله اصلی دیگر تهران نیز در آینده‌ای نزدیک بنویسم.
 
وی ادامه داد: دوره صفویه دوره ظهور تهران بوده است، بنا به برخی کتاب‌ها و منابع، تهران دارای 12 محله بود که با یکدیگر در حال نزاع بودند، که بعدها این محله‌ها در یکدیگر ادغام شده و تنها پنج محله کلان از آنها باقی ماند که اودلاجان، چاله میدان، سنگلج، بازار و عدل نام این پنج محله بوده است.
 
وی تحقیقات جعفر شهری، مرتضی احمدی را در کنار تالیفات حسین کریمان از جمله اقدامات پژوهشی مناسب خواند و گفت: در تحقیق برای نوشتن کتاب «اودلاجان» به کشف مهمی رسیدم و آن این بود که در این محله یهودیان نیز زندگی می‌کردند و بیشتر از یک سوم آن محله مسکونی نبوده است.
 
«اودلاجان» و یهودیان ساکن آن
 
تکمیل همایون به «گِتو» به‌عنوان محل زندگی یهودیان اشاره کرد و گفت: زندگی یهودیان در این محله نشان می‌دهد، محل زندگی یهودیان این محل ازبرخلاف «گِتو» از هشت طرف با دیگر محلات تهران در ارتباط بوده است.
 
در ادامه «شب از طهران تا تهران» کامران صفامنش، معمار به‌عنوان دیگر سخنران به بحث شهر و شهرسازی و هویت مکانی در شهرها به‌ویژه تهران پرداخت.
 
صفامنش اظهار کرد: مهاجرت‌های بی‌رویه به تهران، شکل و شمایل این شهر را به شدت تغییر داده است، الیته هنوز چند خانه قدیمی در سه‌راه امین‌حضور باقی مانده‌ است.
 
وی تمامی عمارت‌ها  و خانه‌ها را دارای تاریخ و هویت دانست و ادامه داد: متاسفانه غلط‌هایی درباره مکان‌ها و خیابان‌های تهران باب شده است که نمی‌توان از رواج آن جلوگیری کرد.
 
فیلم مستند «چنارستان» ساخته هادی آفریده با موضوع خیابان ولیعصر و تغییر فضای شهر تهران نیز در شب« از طهران تا تهران» برای حاضران پخش شد.
 
«شب از طهران تا تهران» از سوی مجله بخارا با همکاری گنجینه پژوهشی ایرج افشار، دائره المعارف بزرگ اسلامی، موسسه فرهنگی و هنری ملت شب گذشته (یازدهم بهمن ماه) در محل بنیاد موقوفات افشار برگزار شد.

منبع: خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۳:۴۳
رضا حارث ابادی

تندیس ابوالفضل بیهقی در سبزوار ساخته و نصب می شود 

مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار از نصب تندیس ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی تا نوروز 94 در این شهر خبر داد.

به گزارش واحد خبر روابط عمومی شهرداری سبزوار، محمد اختریان با بیان اینکه تندیس مورخ و تاریخ نگار قرن پنجم ه.ق توسط هنرمند توانای سبزوار هادی عارفی ساخته شد، افزود: تندیس ابوالفضل بیهقی که دارای 7 متر ارتفاع و از جنس فایبرگلاس است با اعتباری بالغ بر حدود یک میلیارد و 500 میلیون ریال ساخته شد.

مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار گفت: این اقدام در راستای بازسازی هویت فرهنگی- تاریخی، شناسایی و شناساندن مشاهیر، مفاخر و فرهنگ غنی سبزوار صورت گرفته است.

وی به مکان نصب این تندیس هم اشاره و خاطرنشان کرد: این تندیس احتمالا در باغ ایرانی واقع در ورودی توحید شهر نصب خواهد شد.

اختریان با اظهار اینکه تندیس حکیم ابوالقاسم فردوسی پدر نظم فارسی نیز توسط هادی عارفی در حال ساخت می باشد، تصریح کرد: تندیس فردوسی دارای 7 متر ارتفاع، از جنس فایبرگلاس و با اعتباری بالغ بر حدود یک میلیارد و 500 میلیون ریال در مراحل ساخت است.

مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار گفت: با اتمام مراحل ساخت، این تندیس در تابستان سال آینده نصب و مورد استفاده علاقمندان و فرهنگ دوستان قرار می گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۳:۳۷
رضا حارث ابادی

پوران شریعت رضوی: فضای فیزیکی مدارس سبزوار بسیار نامساعد است۰

http://sabzevar.razaviedu.ir/files/posts/52371.JPG

طی آئینی که با حضور جمعی از مسئولان استانی و شهرستانی برگزار شد مراسم افتتاح همزمان ۱۰ واحد آموزشی دو کلاسه در شهرستان سبزوار آغاز شد.

 پوران شریعت رضوی همسر اندیشمند بزرگ دکتر علی شریعتی در مورد تصاویری از مدارس شهرستان که به مهمانان حاضر در جلسه ارائه شد گفت: کشور بر روی ثروت قرار گرفته اما فضای فیزیکی مدارس سبزوار بسیار نامساعد است.

همسر دکتر شریعتی در این مراسم گفت: وجود چنین مدارسی در شهر بزرگی چون سبزوار که بر روی ثروت خوابیده جای بسی تاسف است در این فضاها دانش آموزانی تحصیل می کنند که در آینده به بالاترین مدارج علمی در بهترین دانشگاه های ایران و جهان خواهند رسید.

خانم رضوی مشارکت خیرین در ساخت مدارس تخریبی و نیمه کاره را مایه ی دلگرمی بیان کرد و افزود: این جای تأسف است که ثروت ما در حال از دست رفتن است بدون این که در جایی به مصرف برسد.

وی ضمن تقدیر از جامعه ی یاوری که تمامی این مدارس را به نام استاد محمد تقی شریعتی نامگذاری کردند اظهار کرد: دکتر شریعتی تنها اندیشمند بزرگ جامعه ایران نبود بلکه همه جهان به وجود چنین فردی از دیار سبزوار افتخار می کنند وی دارای ۳۶اثر نافذ است که امروز به زبان های مختلف این آثار چاپ و در دسترس همه ی مردم در داخل و خارج از کشور قرار گرفته است.

خواهر دو شهید قبل از انقلاب ادامه داد: دکتر شریعتی یک معلم بود اما ۱۲اردیبهشت ماه (روز معلم) هیچ کس اسمی از دکتر شریعتی نمی آورد کشورهای خارجی به مفاخر ایران غبطه می خورند اما کشور ما؛ قدر بزرگان خود را نمی داند.

همسر دکتر شریعتی از مردم دیار بیهق که هر ساله بزرگداشت دکتر شریعتی را در مزینان با افتخار برگزار می کنند تشکر کرد و گفت: متأسفانه زادگاه این اندیشمند هیچگونه امکاناتی برای پذیرایی از کسانی که می خواهند با محل تولد این استاد آشنا شوند ندارد؛ زادگاه دکتر شریعتی باید در شأن خودش باشد.

معاون پشتیبانی و توسعه ی مدیریت آموزش و پرورش سبزوار در ابتدای این مراسم با تقدیر از حضور گروه جامعه ی یاوری فرهنگی از بهره برداری از ده باب فضای آموزشی در این شهرستان ابراز خرسندی کرد.

حسن محرابی در همایش خیرین مدرسه ساز که با عنوان دستان آسمانی در محل تالار فرهنگیان برگزار شد، گفت: این مدارس در کهنه آب، باغجر، فسنقر، حارث آباد، استیر، رباط سرپوش، قلعه نو روداب، کلاته میرعلی و صالح آباد با هزینه ی ۶۰۰ میلیون تومان با همکاری جامعه ی یاوری و اهالی این روستاها طی امروز و فردا به بهره برداری خواهد رسید.

وی با بیان این که این مدارس به همت جامعه ی یاوری و ستاد نکو داشت استاد محمد تقی شریعتی انجام شده افزود: تجهیزات این مدارس توسط اداره ی کل نوسازی خراسان رضوی تأمین و در اختیار مدارس قرار خواهد گرفت.

محرابی گفت: شهرستان سبزوار دارای بیش از ۴۸هزار نفر دانش آموز و ۸۵۰۰پرسنل شاغل و بازنشسته است این منطقه با جمعیت ۳۱۹هزار نفر دومین شهر استان خراسان به لحاظ جمعیتی است که با این پهنه ی جمعیتی متأسفانه فضاهای آموزشی آن دچار مشکلات عدیده ای است.

این مقام مسئول میانگین سرانه ی آموزشی در سبزوار را ۳متر بیان کرد و گفت: طبق استاندارد کشوری سرانه ی هر دانش آموز در دوره ی ابتدایی باید ۴ و نیم، راهنمایی ۵ و نیم و دوره ی متوسطه ۷متر باشد در حالی که در برخی مدارس ابتدایی سرانه حدود ۶۰ سانتیمتر است.

محرابی با ابراز تأسف از این که قدمت برخی مدارس در این شهرستان به ۵۰سال قبل برمی گردد تأکید کرد: حضور دانش آموزان به لحاظ فرسودگی که موجود است در این فضاها بسیار خطرناک است این فضاها با حداقل ریشتر زلزله دچار آسیب خواهند شد.

وی افزود: ۴۰درصد مدارس شهرستان فرسوده است خطر در کمین جامعه دانش آموزان است که ۱۲باب از مدارس دارای عمر بیش از ۴۰سال هستند.

معاون پشتیبانی و توسعه ی مدیریت  آموزش و پرورش سبزوار ادامه داد: این مدارس از نظر مهندسی شرایط استاندارد را ندارند با توجه به دستورالعمل دولت سیستم گرمایشی تمامی مدارس باید تغییر داده شود که متأسفانه به لحاظ فرسودگی برخی فضاها سیستم گرمایشی مقرون به صرفه نیست.

محرابی با بیان این که برخی مناطق سطح شهر نیاز مبرم به فضای آموزشی دارند بیان کرد: دانش آموزان باید برای رسیدن به اولین مدرسه؛ فاصله ی ۴کیلومتری را پیاده روی کنند و این شرایط برای دانش آموز دوره ی ابتدایی بسیار سخت است.

وی با بیان این که سبزوار از لحاظ حاشیه نشینی شهر اول استان خراسان رضوی است گفت: با بازدیدهایی که از مناطق فرسوده ی شهر در سفر مدیر کل نوسازی کشور از سبزوار انجام شد ۸هزار متر مربع برای احداث یک سری فضای آموزشی پیش بینی شد که امیدواریم این امر به زودی محقق شود.

نماینده ی جامعه یاوری فرهنگی نیز با بیان این موضوع که طرح احداث مراکز آموزشی در سراسر کشور در حال انجام است گفت: ۷۵۰واحد آموزشی توسط این جامعه ساخته شده که تا کنون قریب به ۶۵۰واحد آن به بهره برداری رسیده است .

حیدری ادامه داد: جامعه یاوری فرهنگی در تلاش است ضمن قدردانی از خدمات استاد محمد تقی شریعتی با احداث این مراکز آموزشی یاد آنان را در اذهان زنده نگه دارد.

وی اظهار امیدواری کرد احداث این واحدهای آموزشی در مناطق محروم باعث حذف نیازهای آموزشی دانش آموزان به فضاهای فیزیکی شود.

شایان ذکر است این برای احداث هر یک از این واحدهای آموزشی مبلغ ۴۰۰میلیون ریال اعتبار هزینه شده است که مبلغ ۱۰۰میلیون ریال آن از محل کمک های مردمی خواهد بود./.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۳ ، ۰۹:۴۱
رضا حارث ابادی

نقد و نظری بر رمان «جهانبانان حسین خسروجردی» به قلم جواد اسحاقیان

نقد و نظری بر رمان جهانبانان حسین خسروجردی به قلم جواد اسحاقیان

جواد اسحاقیان یکی از نویسندگان سبزواری و ازمنتقدان ادبی برجسته سال های اخیر ایران است.

 اسحاقیان تا کنون تعداد زیادی کتاب و مقاله تخصصی در حوزه ادبیات فارسی منتشر کرده و از اساتید دانشگاه فردوسی مشهد است.نام و معرفی کامل این شخصیت برجسته ادبی هم اکنون در فهرست هنرمندان اسرارنامه درج شده است.

از «روح رمان» کوندرا تا «جهانبانان» خسروجردی

میلان کوندرا در هنر رمان علت وجودی رمان را در این می بیند که جهان زندگی را “پیوسته روشنایی بخشد و ما را در برابر فراموشی هستی حراست کند.” [۱] او بر این باور است که امروزه رمان بیش از پیش در دست رسانه های همگانی افتاده است و این رسانه ها می کوشند اندیشه ها را کلیشه ای و مقبول اکثر مردم و همگان سازند. او رسانه های همگانی و دولتی را “موریانه های تقلیل” نام می نهد و معتقد است “روح زمان ما به اخبار و رویدادهای روز معطوف است؛ اخباری که آن چنان پراکنده و چندان زیادند که گذشته را از افق [ ذهن ] ما می رانند و زمان را تنها به لحظه ی حال تقلیل می دهند... اگر رمان هنوز بخواهد به کشف آنچه کشف نشده ادامه دهد، اگر هنوز بخواهد به عنوان رمان “پیشرفت” کند، چاره ای ندارد مگر آن که راهی خلاف راه پیشرفت جهان در پیش گیرد.” [۲]

رمان جهانبانان حسین خسروجردی،گونه ای تذکار به خواننده ی امروز است که در هیاهوی آوازه گریهای مغرضانه ی همگانی “خویشتن خویش” را گم نکند؛ گذشته را یکسره نامردمی و تباه نداند و از یاد نبرد که شخصیتهای مردمی، پهلوان و جوان مرد که پاسدار، روح جهان و دنباله ی پهلوانان اسطوره ای روزگاران باستانی اند از یادها نرفته اند و نویسنده وظیفه ی خود می داند که در انفاس قهرمانان بومی و ملی شهر خود، سبزوار، نفس بکشد و نام و یادشان زنده و گرامی دارد.

شخصیت اصلی رمان، پهلوان مدد است که در دومین دهه ی سلطنت خودکامگی رضا شاه سنتهای پهلوانی، جوان مردی و مردم داری را پاس می دارد و در چالشی پیوسته با پهلوانان ضعیف چزان و رستم صولت، جانب ستم دیدگان و بی پناهان نگاه می دارد. او به اعتبار منش دنباله رو سنتهای پهلوانی پهلوان عبدالرزاق باشتینی از رهبران نهضت سربداران سبزوار و خراسان در سده ی هشتم است که چون پهنه ی خودکامگی زمان به وی اجازه ی جولان در عرصه ی ملی نمی دهد، تنها به خدمت خلق در محدوده ی شهر خود بسنده می کند. آنچه از رفتار وی در رمان آمده، خود به دو زمینه ی رفتار پهلوانی و رفتار اخلاقی بخش می شود.
الف. رفتار پهلوانی:

رفتار پهلوانی در ادبیات حماسی، تقلید از رفتار کسانی است که از سطح انسان متعارف فراتر باشد و به تعبیر ارسطو محاکاتی از "احوال و اطوار مردمان بزرگ و جدی"[۳]. پهلوان مدد همانند رستم و اسفندیار اساطیری هفت خان دارد:

    نخستین خان پهلوان مدد، درگیری با حاجی خرده فروش است. او در برخورد با”گردن شیر” نامی، وی را ناکار کرده و پهلوان مدد مصمم است که وی را به خاطر این ناجوان مردی گوشمال بواجب دهد. اینک پهلوان مدد در گود زورخانه ی “چهل پایه” با او سرشاخ می شود “سرِ خرده فروش به دوار افتاد. آتش منقل نزدیک بود. خرده فروش را به آن زد و آن را واژگون کرد. مدد درنگ نکرد و فن دم گاو را زد. کمر خرده فروش شکست و دمی بعد روی ذغال آتش افتاد.” [۴]
    دومین خان، رویارویی با اکبر پامناری است. او متهم است که دختری بی پناه و تبعیدی را که “گل مهر” نام دارد و دختر تیمورتاش وزیر سابق دربار و زندانی خودکامگی رضا شاه است با زخم بیست ضربه ی زنجیر به بیمارستان روانه کرده. پهلوان این بیداد را بر زن ناتوان برنمی تابد اما به رسم و سنت پهلوانی ابتدا به نرمی از ضعیف آزار می خواهد کتباً عذرخواهی کند و چون حریف نمی پذیرد، از درِ درشتی وارد می شود “مدد با فن او را بلند کرد و محکم بر زمین زد.” (ص117)
    سومین خان، برخورد با شعبان جعفری معروف است که امیر حسن چهل تن نیز در تهران. شهر بی آسمان به او پرداخته. او آمیزه ای از منش تباه ناجوان مردی. وابستگی به دربار و فساد اخلاقی است و چون در چالش خود با پهلوان مدد ناتوان می شود. از هیچ گونه رذیلت پروا نمی کند. در دومین بخش رویارویی و مچ گیری " ناگهان مدد با ضرب هر چه تمام تر مچ شعبان را در شیشه های تیز خواباند و با نیروی تمام پشت دستش را خونین کرد و برخاست.” (ص131)
    چهارمین خان سرشاخ شدن با پهلوان کربلا در نجف اشرف است “یک مرد نهوناک (پر نهیب) و گنده که به غول بیابان می مانست... وقتی لنگ را از دور شانه برداشت، بدن چرب شده اش هویدا شد... فنون مدد را چربی خنثی می کرد و او را می لغزاند... مدد پیچید و با بدل آن فن حریف را تا بالای سرش برد و به شدت بر زمین زد.” (صص141142)
    در پنجمین خان پهلوان مدد از تمنای جسم یک سیه چشم و رقاصه ی افسونگر عرب در شهر نجف پروا می کند (ص144) و حرمت شهر مقدس نگاه می دارد و به خان چهارم رستم همانند است که از افسون زن جادو می رهد.
    ششمین خان سفر پهلوان با پای پیاده از سبزوار تا نجف اشرف و زیارت آرامگاه حضرت علی (ع) است (ص145) که به دومین خان رستم و گذر از بیابان گرم و خشک شباهت دارد.
    هفتمین خان، جان بازی بر سرِ عشقی است که به مردم شهر خود و رفع نیازشان به آب دارد. أب شهر در اختیار مالکان أزمند و و کارگزارشان شهردار است. پهلوان می اندیشد اگر قتلی را که هرگر نکرده. به گردن گیرد. می تواند با دریافت هفده هزار تومان از قاتل واقعی. آب را از مالکان گرفته به خانه ی نیازمندان سرازیر کند بی آن که مردم از این ایثار آگاه باشند "مدد را از دادگاه به زندان شهر منتقل کردند و همان ساعت دو شبانه روز أب قصبه وارد جویهای شهر شد. " (ص188) این عشق مردمی او را به سیمای فرهاد در سرچشمه ی بیستون ناظم حکمت مانند می کند.

ب. رفتار اخلاقی:

رفتار اخلاقی پهلوان مدد در فتوت او ریشه دارد. همه ی آنچه ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری در فتوت نامه ی خود در شناخت ویژگی های اهل فتوت آورده , در پهلوان مدد جمع آمده “فتوت، جمیع احوال جمیله و صفات حمیده و سلب اعمال قبیحه و اخلاق دیگر از راه تخلیه، تزکیه و تصفیه است.” [۵] این رسم پهلوان است که چون با رذیلت حریف رو برو شود , بکوشد تا با فضیلت خود او را از رفتار ناشایست خویش شرمنده کند و به مصداق " آحسِن عَلی مَن أساء اِلیک " در حق آن که بدی کرده نیکی ورزد. رفتار بزرگ منشانه ی مدد در قبال پهلوان غفار که در گود زورخانه از سرِ دشمن کامی تخته شنا را به سوی پهلوان مدد پرت و وی را زخمی می کند، از این گونه رفتارهاست " سر و صورت مدد به خون آغشته شده بود. ناگهان غفار جیغ کشید و تخته شنو را به دور انداخت و خود را به پای مدد انداخت. " (صص180181)

چون پهلوان مدد درمی یابد که گل مِهر و مادر بیمارش می خواهند از تبعیدگاه خود به نزدیکیهای سبزوار منتقل شوند، به شفاعت نزد رضا شاه می رود " به هدف جلب شاه او باید اعجاز می کرد و به نیروی جانش شاه را مجذوب می کرد. دیگر معطل نماند و میلهای ده منی را چنان به چرخ آورد که شاه بی اختیار در او نگریست و به دل او را تحسین کرد و خواسته اش را خواست " من هیچ وقت برای خودم خواسته ای ندارم. نیتم گره گشایی واماندگان است. یک دختر و یک مادر به زمان شما تبعید و آواره ی کوههای " بنسبورد " ند. اغماض کنید و آنها را به اطراف این شهر بفرستید. " (ص23) همو از رضا شاه تقاضا میکند برای دفع یاغی معروف محمد بوژدنی که " مال و ناموس مردم قرای دور از او در امان نیستند " و نیز دلجویی از محمد مهدی خان تکابی که " سر به راه شده " دستوری دهد (صص2627). مدد همانند دیگر همتایان اهل فتوت به این دلیل به مرکز قدرت نزدیک می شود تا از کار فروبسته ی خلق گرهی بگشاید اما برای خود چیزی نمی طلبد.

پهلوان مدد چون در می یابد که دخترکی یتیم به اشاره ی زنی معتاد برای گذران زندگی خویش، خود را از انظار عمومی عریان می کند، آن دو را مورد حمایت مادی خود قرار می دهد و از این زشت کاری باز می دارد (ص 108) چون برای اعدام به پای دار می رود، آنچه از پوشاک دارد، بر پیکر عریان بینوایی خفته بر برف می اندازد (ص190) این رفتار علی وار، خواننده را به رقت می اندازد و او را در دل می ستاید و بزرگ می دارد. همه ی افسوس خواننده برای این است که چنین پهلوانانی را خاص گذشته ها می یابد و جایشان را در جامعه ی امروز خالی می بیند. برتراند راسل در اثر خود قدرت و فرد بر این باور بود که تمدن مادی و فنی امروز دیگر جایی برای این گونه رفتارهای بشکوه، فرابینانه و حماسی گذشتگان باقی ننهاده " انسانها به اجدادشان بالیدند که چنین بودند و چنان کردند؛ بی آن که بتوانند خود را همتای آنان سازند." [۶]

-*-*-*-
کوندرا می نویسد “روح رمان، روح تداوم است؛ هر اثر پاسخ به آثار پیشین است؛ هر اثر، سراسر تجربه ی پیشین رمان را در بر دارد.” [۷] نویسنده در این رمان دست کم در دو زمینه از میراث زبان در رمان معاصر از محمود دولت آبادی متآثر است. در کلیدر، دولت آبادی رفتار خلاق با گویش و زبان معیار دارد. به کار گیری واژگان محلی سبزواری به عنوان یکی از ابزارهای محلی گرایی در ادبیات (Local Color ) قانونمند و بر شالوده ای زیباشناختی استوار است. نویسندگان بزرگ نیک می دانند که در کاربرد واژگان محلی باید حد نگاه داشت و به افراط نگرایید و تنها هنگامی به آن آهنگ کرد که شخصیتی، چیزی را با شیوه ای خاص در تلفظ و واژگانی دیگر به کار می برد. خواننده چنین کاربردی را طبیعی دانسته روا می دارد و می پسندد اما چون در بهره جویی از این واژگان اصراری خاص ببیند، از آن روی برمی تابد و گرفتار ملال می شود. با مراجعه به واژگان محلی در زیر نویس صفحات آمده می توان از 95 واژه ی گویشی یاد کرد که اگر واژگان محلی متن را که گاه در زیر نویس معنی نشده به آن بیفزاییم از 130 واژه درمی گذرد. حجم 200 صفحه ای رمان این اندازه واژگان محلی را برنمی تابد.

بورخِس نیز در روزگار جوانی می کوشید با سرریز واژگان بومی آرژانتینی به داستانهای خود رنگ بومی بدهد و به اعتراف خودش “آن چنان از واژه های بومی استفاده می کردم که بسیاری از هموطنانم به زحمت از آن سر درمی آوردند.” [۸] او بعدها دریافت که خواننده را با سیلان واژگان و اعلام و فرهنگ بومی نباید به زحمت انداخت. او وقتی از بوئنوس آیرس، پایتخت کشورش، سخن می گوید “از شهر امروزی حرف می زند. بوئنوس آیرس می توانست نمونه ی یک شهر قرن بیستم باشد؛ بدون تاریخ یا خصلتی خاص... همانند لوس آنجلس، کلکته و...” [۹]

این اصرار در دادن رنگ محلی به اثر در آنجا که به تاریخ باستانی و اساطیری روستاهای سبزوار مربوط می شود، تشدید می شود؛ مثلاً کافی است که گذر “گل مهر” به روستای “مِهر” سبزوار بیتد تا بدون این که وی نسبت به آیین مهر پرستی و تاریخ اساطیر این روستا ذهنیتی داشته باشد، در باره ی آن داد سخن دهد “نگاه بی تابش هنوز هم پِیکاو [ جستجوگر ] چکاد مهر بود؛ مهر پایدار، سایه گستر، نگهبان بی دریغ برزیگران، آتش اهورایی برزین مهر بسا که سالهای دور، کوه “ریوند” را منور داشته بود. رودخانه ی “اندوقان” هنوز هم گذارش از پایین تپه ی گشتاسب است.” (ص96) در حالی که وقتی دولت آبادی می خواهد گوشش را به دیوار تاریخ روستاهای بیهق کهن بگذارد به ذهنیت روستایی ای سالیان برآمده رخنه می کند و از حرکت ذهن او سخن می گوید. کوشش نویسنده برای مستند سازی و ذکر شصیتهای برجسته تر شهر (مانند شیخ محمد داورزنی، میرزا آق بابا، شفاء الملک، نجاروف) البته سبزواریان را خوش می آید. نسل گذشته اینان را درک کرده و نسل حاضر نام و یادشان را گرامی می دارد؛ با این همه نباید از یاد برد که واقعی بودن شخصیتهای داستان برای رمان ارزشی ایجاد نمی کند؛ زیرا خواننده از رمان چنین توقعی ندارد. رمان أ داستان و قصه است و قصه، تخیل و ابداع و دقیق تر بگوییم Fiction؛ اما تحقق این رهنمود بورخِس که چگونه محلی بنویسیم که ملی و جهانی هم باشد، به ذهنیتی خلاق نیاز دارد.

دومین تآثیر از کلیدر نثر مقطع و بی فعل زبان داستان است. به این نمونه دقت کنیم “شب و گردنه های مِه بیز و اسب. شب کویر و ابر و میغ بارنده. نم گرفتِ خاک، گِل های چسبناک، مآمن دیو و دد، اشتران و حدی، شب و شبنم و گلواره های در خواب روی مثلث چوب سقف، لانه های لرزان چنار بلند.” (ص166) و آن را با این عبارت کوتاه در کلیدر مقایسه کنیم “فوجافوج پای و سم و نعل؛ خیزاخیز سینه و گرده و یال؛ جرنگاجرنگ زنجیر و موزه و مهمیز؛ هزاهز بال بینی هزار هزار مادیان کبود در پهن دشت هزار میدان بیابان...” [۱۰]

با این همه رمان در بسیاری از موارد از میراث ادبیات داستانی معاصر بی بهره افتاده. شخصیتها چنان که باید نمی توانند توجه و عاطفه ی خواننده را برانگیزند و با خود همدل و همداستان کنند. خواننده برای ادامه ی خواندن چندان کشش و رغبتی ندارد. کسان داستان چنان نمی پندارند و نمی نمی گویند و نمی کنند که در ذهن و قلب خواننده جایی برای خود بیابند و خواننده نگران کار و فرجامشان باشد. گزینش نقل به جای کنش و گفت و گو و حضور مزاحم راوی یکی از علل اصلی جدایی خواننده از متن است. به عنوان نمونه شخصیتی به نام “سدید” نانواست اما در پی توطئه ی رئیس شهربانی، متهم می شود که گِرده نانی درآورده که نشان داس و کش بر آن نهاده شده. جمعیت جلو نانوایی به بی پایگی این اتهام معترفند اما دو مآمور شهربانی که باید سدید را توقیف کنند به نظر آنها اهمیت نمی دهند. گل مهر در میان جمعیت است و به جای آن که نویسنده او را کانونی کند و برای نخستین بار بکوشد سیمایی محبوب و تآثیرگذار از وی برای خواننده ترسیم کند می نویسد “گل مهر همراه جمعیت پر شور سخن می گفت؛ سخنش چنان تآثیرگذار بود که همه روی به مآمور شهربانی نمودند و این کار را تقبیح کردند.” (صص5152) چنین زبانی نه زبان داستان که زبان روزنامه نگاری است.

شخصیتها قطبی اند؛ یا تبلور فضیلتند یا تجسم رذیلت و در هر دو صورت غیر واقعی. آن که نماد فضیلت محض است، پهلوان مدد نام دارد. او به یک اعتبار “معصوم” است. هیچ گناه و ترک اولایی دامن عفتش را نیالوده. وقتی یکی از زنان ایلیاتی “شبنم” نام تهمینه وار نزدش می آید و می خواهد از او باردار شود و سپس پهلوان سرِ خود گیرد، مدد تمنایش را رد می کند و این در حالی است که پهلوان مجرد است و هیچ موقعیتی محدودش نمی کند “مال من باش. بچه ات را بزرگ می کنم. فقط تو همین یک بار مال من باش.” (ص 90) خواننده البته این اندازه خویشتنداری را در پهلوان می ستاید اما او را از خود بسی دور می یابد: تکه ی سنگ! شعبان جعفری تجسم رذیلت است اما آدمی زاد حیوان هم نیست و از جنس وجدان، عاطفه و جوان مردی اندکی هم بهره دارد و بهترین سایه روشن منش چنین لایه ی اجتماعی را چهلتن در تهران، شهر بی آسمان تصویر کرده است. شعبان وقتی مطمئن می شود که پهلوان مدد می تواند پنج دقیقه چرخ بزند برای کارشکنی و نباختن به وی بطری آب را شکسته، خرده شیشه ها را زیر پای پهلوان مدد می ریزد (130) و در این میان هیچ یک از حاضران گود زورخانه هم صدایشان به مخالفت و اعتراض بلند نمی شود: مشتی گوشت و پی و استخوان!

نویسنده به خواننده و توقعاتی که از رمان دارد، سخت بی اعتناست. در رمان چیزی نیست که به کوشش ذهنی خواننده پاسخ بدهد. نه گرهی در کار کسان هست و نه معمایی در فهم داستان. خواننده اگر به فرجام کار کسان علاقمند باشد، به سهولت می تواند خود را از رنج خواندن بخشهایی از رمان واره اند. امروزه رمان نویس حق ندارد بنویسد مگر آن که بر میراث داستان نویسی دهه های اخیر چیره باشد. نوشتن به سبک و سیاق جمال زاده امروزه دیگر جاذبه ای ندارد. توصیه ی کوندرا به نویسندگان جوان همواره این است: باید امروزی نوشت.

منبع :

http://www.asrarnameh.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۳ ، ۰۳:۳۸
رضا حارث ابادی

عکس های محرم 1393 روستای حارث اباد شهرستان سبزوار قسمت دوم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۳ ، ۱۲:۳۰
رضا حارث ابادی

عکس های محرم 1393 روستای حارث اباد شهرستان سبزوار قسمت اول

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۳ ، ۱۳:۳۹
رضا حارث ابادی