ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghi_news/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

روستای حارث آباد سبزوار

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

رضا حارث آبادی بیهقی

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

دانشگاه حکیم سبزواری

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

دکتر مهیار علوی مقدم

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

بایگانی

پیوندها

۳۸۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی» ثبت شده است

تاریخ بیهقی و گذار از تاریخ به ادبیات

محمد حسن صنعتی

تاریخ بیهقی و گذار از تاریخ به ادبیات

کنگره بزرگداشتی به تاریخ شهریور  1349 شمسی در مشهد برای ابوالفضل بیهقی برگزار شده که بنا به معیار  احمد بیرشک ( گاهنامه تطبیقی سه هزار ساله، ص106) برابر می شود با سال 1391قمری و 1970 میلادی. یعنی با احتساب سال 385 قمری به عنوان سال زاده شدن او و با ملاحظه این قرار که در زندگی رجال تاریخ متقدم ، مبنا سال قمری است ، کنگره در هزار و ششمین و به تعبیری گردشده در هزارمین سال تولد بیهقی برگزار شده است. در این کنگره که به همت بیهقی پژوه و استاد دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد علی اکبر فیاض و دیگر استادان این دانشکده برگزار شد، مقالات ارجمندی ارائه شد که هنوز هم از مقالات سرآمد حوزه بیهقی پژوهی به شمار می آیند.مروری بر این مجموعه مقالات ( چاپ شده با نام : یادنامه ابوالفضل بیهقی ) نشان می دهد که تاریخ بیهقی در دوره گذار بیشتر آثار پدیدآورندگان ایرانی از جمله تاریخ نویسان از تاریخ به ادبیات پدید آمده ، به گونه ای که در عین برخورداری از ارزشهای تاریخ شناختی ، دارای ارزشهای ادبی است . " تاریخ بیهقی در یک نگاه" ( حدیث خداوندی و بندگی ، دهقانی، ص121-134) نشان می دهد که این اثر در میانه تاریخ و ادبیات ایستاده است و برای تاریخ و ادبیات امروز ایران نیز دارای ارزشها و برکاتی چشمگیر است (ر.ک: یادنامه ابوالفضل بیهقی، ص پانزده و شانزده ).

      تاریخ بیهقی که در جغرافیا همچون شاهنامه بازبسته ی خراسان است ، علاوه بر قرابت زمانی ، در خردگرایی ، تلخکامی ، عفت کلام و نجابت به اثر فردوسی توسی شباهت دارد. زمانی که فردوسی با نظم شاهنامه به منظور زنده کردن تاریخ باشکوه پیشین ایران ، غم تیره روزی قریب الوقوع این سرزمین را می خورده است ، بیهقی پا به عرصه هستی نهاده تا آینده ای را که فردوسی پیش بینی می کرده تجربه کند ( دیبای خسروانی، یاحقی- سیدی، ص16). او 85 سال بعد در سال 470ق. روی در نقاب خاک کشید درحالی که گویا این بیت فردوسی زبان حال او هم می توانست باشد:

          نمیرم از این پس که من زنده ام

          که تخم سخن را پراکنده ام

(ر.ک: گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، ص هفتم) .البته اثر بیهقی با آثار شاخص ادب فارسی هم قابل مقایسه است و در این زمینه بررسی هایی صورت گرفته است. از باب نمونه ، پرویز رجبی در تاریخ بیهقی معتمدترین سند تاریخ غزنویان (1383) بیهقی را حافظ شیرین سخن نثر پارسی می خواند.به نظر محمد تقی آذر مینا (مقایسه بهره گیری از آیات قرآنی در تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشا(1382) ، دقت در شیوه کاربرد لفظی و معنوی و شیوه های کاربرد نویسندگان متونی چون تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشا ، تطور و تکامل کاربرد آیات قرآنی را در نثر فارسی نشان می دهد .پایان نامه رضا لاری منفرد (1385) با نام مقایسه تاریخی ، زبانی و بلاغی تاریخ بیهقی و زین الاخبار گردیزی یکی از آثاری است که به مطالعه تطبیقی تاریخ بیهقی پرداخته است.

   در غالب آثاری که به تحلیل و بررسی تاریخ بیهقی اختصاص یافته این سوال به تکرار مورد توجه بوده است که نوشته ابوالفضل بیهقی تاریخ است یا ادب و جزو ادبیات فارسی ؟ در موارد زیادی هم پاسخها گرایش داشته است به آنکه تاریخ بیهقی هم تاریخ است و هم در عداد آثار ادبی است (تاریخ بیهقی، تصحیح یاحقی- سیدی، ص پنجاه و پنج).به بیان ظریفتر یاحقی-سیدی، خسروانی است یا پرنیانی؟ چرا بیهقی مورخ ، کتاب خویش را دیبای خسروانی خوانده است ؟ آیا می توان گفت که او با این نامگذاری اثر خویش را متنی تاریخی – ادبی دانسته که تاریخی حماسی و پر اوج و نشیب را با قلمی زیبا وزبانی باشکوه و پرنیانی روایت کرده است و بنایی بزرگ افراشته چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقی بماند (دیبای خسروانی، ص16؛ دیبای دیداری، ص32) ؟

   تاریخ بیهقی به سهم خود سندیت تاریخی دارد و حقایقی تاریخی را روایت می کند . به نظر سیدمحمد علی جمالزاده ، تاریخ ، علمی است بس دشوار که محکوم است به اینکه از طریق های سخت و پیچیده به حقیقتی دست بیابد که همیشه نسبی است ("شمه ای در باره علم و آیین تاریخ نگاری"، ص 121). در توضیح نحوه نگارش بیهقی، محمد حسین کرمی ضمن تأمل در باره انواع یادداشتهای او ، اتقان وجه استنادی اثر بیهقی به عنوان اثری تاریخی را مورد توجه قرار داده است ( بررسی تحلیلی حکایتهای تاریخ بیهقی ، ص13). نرگس روانپور (گزیده تاریخ بیهقی، ص7) به ذکر انگیزه حوادث تاریخی و پی آمدهای آنها به عنوان ویژگی تاریخ بیهقی اشاره کرده است. به نظر محمد رضا مرعشی ، شاید کار بیهقی نخستین اثر سیاسی فارسی باشد که به تجزیه و تحلیل علت شکست ها و ناکامی ها می پردازد و گاه نیز خواننده را بر آن می دارد تا علت آنها را خود دریابد و خوب می داند که نویسنده از طریق اشخاص و موقعیتهای عینی داستانی یا واقعی بهتر می تواند به بیان اندیشه های کلی و انتزاعی بپردازد تا از طریق زبان تجریدی ( تاریخ بیهقی به روایتی دیگر، ص15).

      بیهقی در تاریخ نگاری خود ، نویسنده ای مودب به " ادب نفس" را ماند که می خواسته نام نیک مردان روزگار را به ثبت رساند. " مرا چاره نیست از تمام کردن این کتاب تا نام این بزرگان بدان زنده ماند و نیز از من یادگاری ماند که پس از این تاریخ بخوانند و مقرر گردد حال بزرگی این خاندان که همیشه باد" (تاریخ بیهقی، فیاض،ص667؛ بزم آورد، زریاب خویی ، ص28). هم به نظر زریاب خویی ، بیهقی حس یا احساس تاریخ داشته است و تاریخ خود را به داعی این احساس و شوق باطنی نوشته است نه به دستور سلطانی یا وزیری و نه به امید اخذ پاداش و صله ای. به همین دلیل هم از روزگار جوانی که در دیوان رسایل شاگرد ابونصر مشکان بوده است تقویم داشته و حوادث را بر آن تعلیق می کرده است و چون می خواهد نقل دقیق کرده باشد مرز میان گفته های خود و دیگران را معلوم می دارد : " و من که بوالفضلم..." ( تاریخ بیهقی، چاپ اول فیاض، 226 و 294؛ بزم آورد، ص27). فلسفه تاریخ در نظر او حقیقت است . "پس تاریخ بر راه راست برود ، که روانیست در تاریخ تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیر کردن" (بزم آورد، ص 29 و30). بیهقی برای آنکه در تاریخ خود انصاف داده باشد از قبض جوانی خود هم می گوید: ومن به جوانی به قبض باز افتادم و خطاها رفت تا افتادم و خاستم و بسیار نرم و درشت دیدم. و چه چاره بود از بازنمودن این حال در تاریخ که اگر از آنِ دوستان و مهتران باز می نمایم ، از آنِ خویش هم گفتم و پس به کار باز شدم و تا نگویند که ابوالفضل صولی وار آمد و حویشتن را ستایش کردن گرفت ( طبع ادیب پیشاوری، ص609).

  تاریخ بیهقی وجه تاریخی دارد به گونه ای که بعضا ( ایران مظلوم، پورجوادی، ص71) اثری تاریخی دانسته شده یا صرفا اثری تاریخی تلقی شده . اما اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند و این لزوما بدان معنی نیست که اگر اثری متکی بر اطلاعات درست و مستند و خالی از تعصب و غرض شخصی و با صداقت و امانتدارانه نوشته شد ( گزیده تاریخ بیهقی، روانپور، ص6و7)  و تاریخی بود ،  نمی تواند ادبی باشد.

   ابوالفضل بیهقی در روزگار رواج عربی سرایی ، به خلق اثر ادبی فارسی همت گماشته است. نشانه های عربی دانی یوسف برادر محمود غزنوی شاخص ترین شاه غزنوی و مسعود غزنوی که تاریخ بیهقی موجود مشهور به تاریخ مسعودی حکایت حکومت اوست و نشانه های عربی خوانی محمدغزنوی حاکم امیرفرموده و البته به سرعت معزول شده توسط برادرش مسعود در نوشته بیهقی هست ( سیری در شعر فارسی، عبدالحسین زرین کوب، ص13) . او زبان سخته و پخته ومتفاوت اما خوشایند و قابل فهمی دارد . هنگامی که از زیبایی های نثری چون تاریخ بیهقی سخن به میان می آید بعضی که نوعا هم از متون کهن و حتی از ارجاع به اصالتها دل خوشی ندارند ، هر گونه توجه و اقبال به مواریث فرهنگی و از جمله میراث مکتوب فرهنگی را به سخره می گیرند و از ممتنع بودن کاربرد نثر بیهقی در امروزه روز سخن به میان می آورند ، حال آنکه داعیه بازخوانی و شرح این متون تغییر زبان کوچه و بازار نیست . مرادبیشتر بازخوانی گنجینه های زبانی و ادبی و استفاده از آنها در مسیر غنی سازی زبان و ادبیات فارسی رایج است.این در حالی است که متاثر از غلبه زبان های رایج در امروزه روز و فضاهای مجازی و اینترنت و در علوم و زمینه های مرتبط با کامپیوتر و ارتباطات تازه و فناوریهای مدرن همچنین در اثر غلبه نوعی بی بند وباری زبانی در اقشار مختلف از جمله جوانها و نوجوانها زبان فارسی به سمتی سوق داده شده که گاه در مبادله ساده ترین پیام ها با مشکل مواجه است. چنین زبانی اگر با واژه های درست و ریشه دار تغذیه نشود دیر یا زود به صورتی حداقلی و کم رمق درخواهد آمد و پربعید نیست که محدود به زبانی شود که تنها در کتابهای کتابخانه ها  و نوشته های اداری قابل مشاهده خواهد بود. چند دهه پیش عباس اقبال ( "یک صفحه از مجلدات مفقوده تاریخ بیهقی"، ص283) به درستی تذکر داده است که امثال تاریخ بیهقی جانشین متجدد ندارند. فرض کنیم که به نام تجدد پرستی ، کاخ بلند نظم فردوسی و دیبای خسروانی تاریخ بیهقی و شراب خوشگوار گفته سعدی و حافظ و دفتر حکمت مثنوی مولوی را شکستیم و دریدیم و ریختیم و از هم گسستیم. به جای این آثار دلکش مطبوع ، چه عوضی از دوره تجدد داریم و بعدها به چه وسیله خواهیم توانست اعصار تاریخی اجداد آریایی نژاد خود و مثلا دوره سلطنت محمود و مسعود را به تفصیلی که بیهقی نگاشته بفهمیم و یا در اوقات تلخکامی و خلسه ، ذوق را شیرین و دماغ معرفت را تر و شاداب سازیم ؟ بعلاوه آنچه آراسته به هنرهای بلاغی و ادبی خلق شده و مثلا نام تاریخ بیهقی به خود گرفته است گنجینه حکمتی است که باید بتوان حقیقت بیان شده در زبان و ادبیات زیبای مندرج در آن را فهمید ؛ چرا که بیهقی تنها یک مورخ یا ادیب نیست . او اندرزگویی است صمیمی و واقعه نگاری است پراحساس و مورخی است صاحبنظر و باهدف ( "تراژدیهای تاریخ بیهقی" ، محمد شفیعی، ص 375).

     آمیختگی تاریخ و ادبیات محدود به تاریخ بیهقی هم نیست. مجتبی سالاری اول در پایان نامه خود ( عنصر عبرت در تاریخ بیهقی،ص9) قولی از منوچهر مرتضوی را نقل می کند که نشان می دهد متون تاریخی ما بدون آشنایی با وجوه بلاغی آثار ادبی بتمامه و دقت قابل فهم نیستند. به نظر مرتضوی ، ارتباط و امتزاج دو رشته تاریخ و ادبیات – خاصه در مورد ایران دوره اسلامی – تا حدی است که  یکی را بدون دیگری نمی توان مطالعه کرد و آشنایی کامل با مدارک تاریخی غالبا مستلزم تبحر و تخصص در ادبیات است ( " کیفیت استفاده از منابع ادبی برای مسائل تاریخی" ، ص260). بیهقی تاریخ خود را به نحوی نوشته که نمونه عالی نثر دوره غزنوی است (حسنک وزیر، ص7). تاریخ بیهقی در مرز تغییر در تاریخ و ادب ایران قرار دارد. دیبای خسروانی بیهقی هم در وجه تاریخی نشان دهنده کژیها و نامردمی ها و ناحفاظی های روزگار و انتقال از عصر درخشان مردم گرایی و ایران دوستی و خردنمایی به دوران غلام بارگی و توطئه گری و کژراهی و دورویی و تازی مآبی است و هم در وجه ادبی آن نمودگار کش آمدن واژه ها و چندگانگی و چندگونگی مفاهیم و در نتیجه عبور از عصر صراحت لهجه به دوران مجامله و زبان بازی و ایهام و ابهام و بر روی هم شناوری مفاهیم و الفاظ و رودرواسی زبانی و برافکندن لایه و رویه ای از زبان ، بسته به اقتضای موقع و مقام است . به عبارت دیگر ، توجه به وجوه معانی الفاظ و ادای سخن بر مقتضای حال مخاطب در آن روزگار بیشتر از هر زمانه ای ضرورت یافته و بیهقی از نخستین کسانی است که به اقتضای منصب و میزان بستگی و پیوستگی اش به دربار و ارباب قدرت این ضرورت را دریافته و در نسج دیبای خسروانی خویش ماهرانه به کار داشته است ( دیبای خسروانی، یاحقی-سیدی، ص22و 23) . تاریخ بیهقی با این باور نوشته شده است که آنچه از قلم نویسنده نقش صفحه می شود باید بر پایه های عقلی استوار باشد و از بوته آزمایش خرد، خالص و ناب برآید و دانشی مردان چون آن را بشنوند یا بخوانند ، بپذیرند ( گزیده تاریخ بیهقی، دبیرسیاقی، ص 666) .

   سیروس شمیسا این اثر را در عداد آثاری ارزیابی می کند که گرچه از جنبه های قوی ادبی خالی نیستند ، از نظر ماده ، جزو تاریخ محسوب می شوند (انواع ادبی، ص32).  گزارشی که تاریخ بیهقی از داستان هارون الرشید و یحیی برمکی ارائه کرده ، نمونه ای است از هنر نگارنده که توانسته با عبارتی لطیف ، بیان ادبی تاریخ کند (ر.ک: گزیده تاریخ بیهقی، دبیرسیاقی، ص 77-88) . در سالهایی که از خلق این اثر گذشته ، تا حدود 500 سال آن را عمدتا کتاب اهل فن تاریخ می دانسته اند. در چند قرن نیمه دوم از عمر هزار ساله آن به ویژه طی دهه های اخیر ، وجوه ادبی آن توجه محققان را به خود جلب کرده است ( تاریخ بیهقی ، تصحیح و مقدمه فیاض، 1383، ص36).

   تاریخ بیهقی ابتدا از این حیث که آیین دبیری و رسالت است پا به دایره انشا و ادبیات می گذارد (ر.ک: " دیوان رسالت و آیین دبیری از خلال تاریخ بیهقی"، رکنی یزدی، 233-272) ؛ خصوصا که بیهقی این آیین را به مدت 19 سال تحت تربیت دبیری چون بونصر مشکان فراگرفته است ( تاریخ بیهقی، طبع ادیب پیشاوری، ص605) . بیهقی چشم باز می کند و می بیند دینی در گفتن حقیقت بر گردن او مانده است چرا که بزرگان عملا از نوشتن تاریخ و گفتن حقیقت روگردانده اند و خود را مشغول امور دیگر گردانیده اند . " اگر توقف کردمی، منتظر آنکه تا ایشان بدین شغل بپردازند ، بودی که نپرداختندی و چون روزگار برآمدی این اخبار از چشم و دل مردمان دورماندی و کسی دیگر خاستی این کار را که بر این مرکب آن سواری که من دارم نداشتی " (گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر ، ص هفتم) .

   نتیجه احاطه بیهقی در اهتمامی که برای ثبت تاریخ کرده است آن می شود که تاریخ نوشته ی او متضمن گستره ای وسیع شامل وقایع دوران سلطنت بازماندگان سامانیان و اوایل کار غزنویان و امراء سلسله های کوچک مانند آل فریغون و آل زیار و آل مأمون است ( تاریخ دیالمه و غزنویان، پرویز، ص463) . بدیهی است که او از اخبار این دوره ها بر سبیل نقل مطلع شده است. مثلا از وقایع قبل از سال 409ق. او که در سنین نوجوانی بوده نمی توانسته مشاهدات مستقیم ، دقیق و قابل فهم و نقلی داشته باشد.  حکایات و فصل هایی چون " باب خوارزم " از نظر تاریخی به پیش از 409 مربوط است. ولی بیهقی این گونه اخبار را از قول دیگران و معمولا با عباراتی نظیر"چنین خواندم در..." و " چنین شنودم از ..." آغاز کرده است . مثلا باب خوارزم از قول استاد ابوریحان بیرونی و دوران کودکی مسعود از " خواجه عبدالغفار " روایت شده است ( تاریخ بیهقی فیاض، ص 906، 130-167) .

   بیهقی توضیح می دهد که محمود وراق تاریخ را تا سال 409ق. بیاورد و سپس " قلم را بداشت به حکم آنکه من از این تسع آغاز کردم" (" نقد و بررسی کتاب زمانه ، زندگی و کارنامه بیهقی"، مهدوی، ص145) .زمان تالیف  تاریخ بیهقی 448ق. بوده است (فرهنگ تاریخ بیهقی، حسینی کازرونی، ص21) . و سال 450ق. اشاره ای در نوشته او  نشان می دهد که مشغول نگارش است: امروز که من آغاز قصه می کنم در ذی الحجه سنه خمس و اربع مائه در روزگار فرخ سلطان معظم ابوشجاع فرخزادی ناصر الدین اطال الله بقائه و از این قوم که من سخن خواهم گفت یک دو تن زنده اند ، در گوشه ای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخ آنکه از وی رفت گرفتار و ما را با آن کار نیست ، هر چند مرا از وی بد آید ، به هیچ حال ، چه عمر من به 65 سال آمده و بر اثر وی می بباید رفت ( تاریخ دیالمه و غزنویان، ص463).

   هدف اصلی او نگاشتن اخبار دوره ای 50 ساله بوده. " اگر از خوانندگان این کتاب کسی گوید که این چه درازی است که ابوالفضل در سخن می دهد ؟ جواب آن است که من تاریخی می کنم پنجاه سال را که بر چندین هزار ورق می افتد و در او اسامی بسیار مهتران و بزرگان است از هر طبقه ، اگر حقی به باب همشهریان خود بگزارم... باید که از من فراستانند" (تاریخ بیهقی فیاض، ص250) . متاسفانه از آن تاریخ پنجاه ساله و چندهزار ورقی آنچه باقی مانده عمدتا وقایع ده ساله سلطنت مسعود غزنوی است ؛ 421- 431ق.. به همین جهت به تاریخ مسعودی هم نامبردار گردیده است ( دیبای خسروانی، ص 15) . با محاسبه عباس اقبال ، بیهقی عملا برای ثبت دوره ای 84 ساله خیز برداشته بوده است ، از اول ایام سبکتگین – جمعه 27 شعبان 366ق. (فرهنگ تاریخ بیهقی، ص550) – تا اول ایام سلطان ابراهیم، 451ق.اما تاریخی که امروز به دست است شامل دوره ده ساله مسعودی از وفات محمود تا فرار مسعود به هندوستان است ، به انضمام مختصری از تاریخ خوارزم و فتح آن به دست محمود در 407. "معلوم می شود قسمت کلی آن از بین رفته" ( مجموعه مقالات ، عباس اقبال، ص 64) .

   تاریخ بیهقی به گفته ابوالحسن علی بن زید بیهقی  " سی مجلد مصنف زیادت باشد " اما می افزاید که " از آن مجلدی چند در کتابخانه سرخس دیدم و مجلدی چند در کتابخانه مهد عراق و مجلدی چند در دست هر کسی و تمام ندیدم " ( حسنک وزیر، زهرا خانلری، ص5). در حال حاضر نیز آنچه از تاریخ بیهقی موجود است بخشی از مجلد پنجم و مجلدات ششم تا دهم آن است . یعنی از سی جلد مورد اشاره نویسنده تاریخ بیهق ، تنها پنج و نیم جلد باقی مانده است. گویا عباس اقبال در تتبعات خود تنها به یک صفحه از مجلدات مفقوده تاریخ بیهقی دست یافته بوده است ( مجموعه مقالات ، " یک صفحه از مجلدات مفقوده تاریخ بیهقی"، صص 282-289) .

   بیهقی برای تامین استناد و دقت در نوشته خود مطابق برنامه ای که برای خود چیده بوده پیش می رفته است. " و مرا که بوالفضلم این روز نوبت بود. این همه دیدم  و بر تقویم این سال تعلیق کردم" (تاریخ بیهقی چاپ اول فیاض،ص226؛ بزم آورد ، زریاب ، ص28) . و در ضمن ، تزیین سخن را و البته از باب استنادبیشتر ، اطلاعات موثق دیگران و از جمله حاصل تذوق آنان در باب اشخاص زمانه را در کار خود داخل می گردانیده است. خود گوید : ( تاریخ دیالمه و غزنویان ، ص319)  " وی ]ابوحنیفه اسکافی[ این قصیده ]در فوت محمود و جلوس محمد و ورود سلطان مسعود به غزنین و سلطنت و مدح مسعود[ بگفت و نزدیک من فرستاد . چون کسی پادشاهی گذشته را چنین شعر اندر گفت اگر پادشاهی بر وی اقبال کند و شعر خواهد وی سخن را به کدام درجه رساند ]؟[! اینک بر اثر ، این قصیده که خواسته بودم نبشته آمد تا بر آن واقف شده آید.

          چو مرد باشد بر کار و بخت باشد یار

          ز خاک تیره نماید به خلق زر عیار"

کلماتی چون "والسلام" در نوشته او نشان می دهند که او از صحت ثبت خود بجزم اطمینان داشته است. " گواه عدل بر این چه گفتم تقویمهای سالهاست که دارم با خویشتن ، همه بذکر این احوال ناطق. هر کس باور ندارد بمجلس قضای خرد حاضر باید آمد تا تقویمها پیش حاکم آیند و گواهی دهند و ایشان را مشکل حل گردد، والسلام." ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، ص ششم) .

    منبع ادب تاریخی - وبلاگ محمد حسین صنعتی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۰۳ ، ۱۱:۵۶
رضا حارث ابادی

نگاهی به پتانسیل های روستای حارث آباد، قطب بالقوه گردشگری ادبی و طبیعی در جنوب سبزوار

امید برومندی / پایگاه خبری اسرارنامه

روستاها، کوچکترین واحدهای تقسیمات کشوری در ایران هستند که در چند دهه اخیر دائما از جمعیت آنان کاسته و به جمعیت شهرها افزوده شده است. با وجود این روستاها همچنان اهمیت خود را در ساختار اقتصادی و اجتماعی کشور دارند و بسیاری از آگاهان و کارشناسان معتقدند باید به پایداری روستاها یاری رساند و روند مهاجرت از روستا به شهرها را متوقف و حتی برعکس کرد. البته برخی روستاها هستند که موفق شده اند پایداری خود را حفظ کرده و حتی هدف مهاجرت معکوس از شهر به روستاها را تحقق ببخشند. روستای تاریخی و پر استعداد حارث آباد شهرستان سبزوار یکی از آن موارد است. روستایی که در 10 کیلومتری جنوب شهر سبزوار و در همجواری کالشور معروف غرب خراسان چندین قرن است که بی هراس کویر، پنجه در پنجه طوفان انداخته و با خشکی زمین و زمان ساخته و تا حد امکان شرایط دشوار را به تکمین خود درآورده و همچنان به حیاتش ادامه می دهد.

روستایی که نه تنها امروز توانسته در زمینه کشاورزی با استفاده از الگوهای مناسب برای این جغرافیای کشور به یکی از قطب های تولید محصول با ارزش پسته در غرب خراسان تبدیل شود، بلکه طوفان های شن محلی را با کاشت صدها هکتار جنگل تاغ در چند دهه گذشته، به مهار درآورده و از همه مهمتر از دامان خود بزرگمردی چون خواجه ابوالفضل بیهقی را به تاریخ و ادبیات ایران تقدیم کرده است  که مورد احترام همه ملت های فارسی زبان است و به عنوان مشاهیر مشترک دو کشور ایران و افغانستان شناخته می شود.

این ارادت و احترام مشترک همه فارسی زبانان و خصوصا مردم منطقه خراسان و سبزوار نسبت به ابوالفضل بیهقی زمینه ای شد برای دوستی و آشنایی بیشتر چند ساله ما با آقای رضا حارث آبادی یکی از اهالی فرهیخته و از بیهقی پژوهان حارث آباد که هر چند اکنون سالهاست در تهران سکونت دارد، اما این پایتخت نشینی باعث فراموشی ریشه های اصیل و پر افتخار خود در شهر و روستای زادگاهش نشده و همچنان به همراه سایر هم روستایی ها و همشهریان فرهیخته اش دلسوزانه و مشتاقانه پیگیر همه اخبار و رویدادهای پیرامون بیهقی است و بعضا خود در تلاش برای ایجاد رویدادها و اتفاقاتی جدید در این عرصه می باشد.

طی فرصتی که در اواسط زمستان 99 دست داد، با آقای رضا حارث آبادی به گفتگویی صمیمانه نشستیم.

به دلیل فعالیت های دلسوزانه ای که پیرامون ابوالفضل بیهقی داشته، عده ای او را به عنوان رضا بیهقی می شناسند. وی تا سال 86 دهیار حارث آباد بوده و سپس به تهران مهاجرت کرده و در یک شرکت صنعتی مشغول فعالیت شده است. اما با اینکه ساکن سبزوار نیست ولی از خیلی از مسوولان در شهر و روستای زادگاهش حضور دارد و پیگیر امور فرهنگی حارث آباد است.

مصاحبه ما ابتدا قرار بود فقط پیرامون انتقادات آقای حارث آبادی از عدم توانایی مسوولان شهرستان و استان جهت جذب اعتبار 800 میلیون تومانی ای باشد که دولت برای ساخت المان بیهقی در حارث آباد اختصاص داده بود. اما آنقدر گفتنی ها زیاد بود و اطلاعات مفیدی از جانب این همشهری فرهیخته  ارائه شد که به گفتگویی مفصل پیرامون توانمندی های حارث آباد منجر گردید.

در ادامه متن صحبت های آقای حارث آبادی درباره توانمندی های ویژه روستای حارث آباد را می خوانیم:

حارث آباد روستایی است که می توانست به عنوان یک منطقه کویری دور از مرکز استان در غرب خراسان رضوی سالها قبل به طور کامل خالی از سکنه شود و پیکره متروک شده آن زیر طوفان های هولناک شنی که چند دهه گذشته میهمان همیشگی این منطقه بوده اند، مدفون گردد، اما با همت مردم محلی و احتمالا کمک و برنامه ریزی به موقع مسوولان مربوطه حارث آباد اکنون همچنان مقاوم و سربلند به حیات پویای خود ادامه می دهد. اما در صورتی که توجه و حمایت های بیشتری را پیرامون پتانسیل ها و استعدادهای ویژه خود، دریافت نماید، می تواند به شکوفایی بسیار بیشتری نیز برسد و به الگویی برای تثبیت و رشد دیگر روستاهای ایران تبدیل شود.

پتانسیل ها و استعدادهای ویژه روستای حارث آباد را می توان در 4 محور کلی مورد دسته بندی قرار داد:

1- سرمایه ادبی و فرهنگی ارزشمند؛

2- سرمایه طبیعی ارزنده؛

3- موقعیت مواصلاتی

4- پویایی و همت بالای مردم محلی؛

 

1- سرمایه ادبی و فرهنگی ارزشمند : وجود سرمایه ادبی و فرهنگی بزرگی نظیر ابوالفضل بیهقی که در حارث آباد متولد شده است، مهمترین امتیاز و اولویت روستای حارث آباد است که حتی با توجه به جایگاه بالای بیهقی در ایران و بین ملت های فارسی زبان بدون تردید می تواند از اولویت های فرهنگی شهرستان سبزوار محسوب شود. بنابراین ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی، تکمیل المان یادبود و برگزاری همایش های بزرگداشت سالانه باید با جدیت در دستور کار قرار گیرد.

ما باید این موضوع را خیلی جدی بگیریم تا افسوس و حسرتی که درباره مولانا از سوی ترکیه به ایران تحمیل شد، اینبار برای بیهقی از جانب افغانستان برایمان پیش نیاید. دوستان ما باید خیلی هوشیار باشند، چون اگر بحث بیهقی به ثمر برسد، درآمد و مزایایش برای کل شهرستان است.

2- سرمایه های طبیعی ارزنده : همجواری با رودخانه فصلی کالشور و پوشش گیاهی و حیات وحش ارزشمند ساکن در این زیست بوم و نیز وجود اولین جنگل های دست کاشت تاغ ایران در این منطقه و اولین پایگاه ملی تثبیت شن کویر در حارث آباد از جمله سرمایه های طبیعی ارزنده این روستای کهن است.

 یکی از دغدغه های مهم در ارتباط با حارث آباد در حال حاضر جنگل های تاغ این روستاست. زیرا اگر همین جنگل نباشد حارث آباد و سبزوار از بادهای منطقه آسیب زیادی می بینند. مادربزرگ ها و پدربزرگ های ما تعریف می کردند که اینقدر باد و خاک می آمد که تلی از خاک رس همه جا می نشست و اصلا نمیشد زندگی کرد. دقیقا وجود این تاغزارها اکنون باعث شده با مهار بادها و طوفان های شن، فرصت رشد به درخت های پسته در باغات حارث آباد داده شود وگرنه همان بادهای روانی که در منطقه زابل هست دقیقا به همان شکلش را باید در اینجا می داشتیم یا ریزگردهای عراق و خوزستان دقیقا در اینجا می توانست اتفاق بیافتد.

یک نکته خوب دیگر درباره تاغزارهای حارث آباد همجواریش با دولت آباد است که خود یک مزیت دیگر است. حارث آباد و دولت آباد دو روستای همجوار که هر دو شخصیت های بزرگی نظیر ابوالفضل بیهقی و محمود دولت آبادی را به تاریخ و ادبیات ایران تبدیل کرده اند و می توانند در کنار هم به یک قطب گردشگری ادبی و طبیعی در جنوب سبزوار است تبدیل شوند.

در بحث سرمایه ها و منابع طبیعی حارث آباد، از دانشگاه حکیم سبزواری به عنوان دومین دانشگاه بزرگ شمال شرق ایران که گروه آموزشی محیط زیست نیز دارد، انتظار داریم که مرکز تثبیت شن حارث آباد را به عنوان اولین مرکز تثبیت شن کشور بازسازی و احیا کند. این کار هم از جنبه علمی و اعتباری برای خود دانشگاه مفید است و هم ارتباط متقابل دانشگاه و جامعه را به وجود می آورد و هم با احیاء و گسترش جنگل های تاغ می تواند جاذبه گردشگری مهمی در جنوب سبزوار باشد.

3- موقعیت مواصلاتی: قرار داشتن حارث آباد در مسیر دسترسی سبزوار به روداب، ششتمد و بردسکن و 80 پارچه آبادی در جنوب شهرستان یک نوع موقعیت سوق الجیشی برای این روستا ایجاد کرده است. همچنین نزدیکی به سبزوار و امکان بهره مندی از بزرگراه آسیایی تهران مشهد و بالعکس امتیاز مواصلاتی مهمی برای این روستاست که در 10 کیلومتری جنوب سبزوار واقع شده است.

پویایی و همت بالای مردم محلی؛ باعث شده حارث آباد یک روستای متمول، بدون بیکار و حتی مهاجرپذیر سبزوار باشد. طبق آخرین سرشماری رسمی در سال 85 حارث آباد 1535 نفر جمعیت ثابت دارد ولی در عمل جمعیت بیشتری در این روستا استقرار دارند. افرادی که شاید در سبزوار خانه دارند اما نیمی از سال را در این روستا حضور و سکونت پیدا می کنند.

حضور موفق جوانان حارث آبادی در نجاری و دکوراسیون داخلی و صنعت کابینت سازی  که در شهرستان سبزوار و بعضا در تهران اسم و رسم خوبی به دست آورده اند از پتانسیل های مردمی این روستا است. ظاهرا طبق آمارها در حال حاضر بالای 100 نفر نصاب و نجار حارث آبادی داریم که، حرفه ای کار می کنند. علاوه بر آن تعداد زیادی از مردم حارث آباد با داشتن کامیون و ماشین های سنگین در صنعت حمل و نقل جاده ای کشور حضور فعالانه ای دارند. به طوری که شاید بتوان گفت حارث آباد روستایی است که بیشترین تعداد کامیون داران را در سطح کشور دارد.

همچنین حارث آباد در حال حاضر قطب تولید پسته غرب خراسان است. در رابطه با پسته همین مقدار کافی است که بدانیم، اگر بیست و پنج سال به عقب بر گردیم، خواهیم دید در آن زمان فقط دو باغ در حارث آباد وجود داشت. اما الان با زحمتی که مردم کشیده اند، حارث آباد و دولت آباد به عنوان دو روستای همجوار به قطب های اول پسته سبزوار تبدیل شده اند. به طوری که اکنون در حارث آباد هر جا بروید باغستان پسته است و کمتر محصولات دیگری را خواهید دید. اتفاقا محصول پسته با خاک و آب و هوای این روستا سازگاری بیشتری دارد و بهتر به ثمر می نشیند.

اکنون حارث آباد از معدود روستاهای کویری جنوب سبزوار است که تقریبا با مشکل بیکاری مواجه نیست و مردم این روستا از بیشترین پویایی برخوردارند و رفاه زندگی مردم بالاست و به جای مهاجرفرستی، مهاجر پذیر است.

درباره انجمن  ابوالفضل بیهقی

ما سالهاست در حارث آباد انجمنی به نام  ابوالفضل بیهقی را تشکیل داده ایم. استارت کارمان از زمان تغییر نام حارث آباد به مسلم آباد خورد که عده ای به دلیل عدم آگاهی از تاریخ و پیشینه و وجه تسمیه این روستا می خواستند نامش را عوض کنند. اما با کمک بعضی از دوستان فرهیخته از جمله آقایان حسین خسروجردی و آقای گندمی فرماندار وقت سبزوار اطلاعاتی را به مردم دادیم و در نهایت نام اصلی حارث آباد را برای این روستا حفظ کردیم. بعد از آن تلاشی را آغاز کردیم برای معرفی هر چه بیشتر ابوالفضل بیهقی نزد خود حارث آبادی ها و سبزواری ها تا این ادیب و مورخ برجسته را بهتر بشناسند و به ضرورت پاسداشت وی پی ببرند.

خود من از سال 78 یا 79 از طریق آقایان رضا حارث ابادی نیکان، ابوالفضل سهرابی اصل و  استاد خسروجردی و برخی دوستان دیگر با ابوالفضل بیهقی آشنا شدم. از آن زمان که با خبر شدم چنین بزرگ مردی یکی از نیاکان ماست علاقه خاصی به بیهقی پیدا کرده ام و هر جا حرف بیهقی باشد، پیگیری می کنیم.

انجمنی هم که ایجاد کرده ایم، متشکل از چند نفر از اساتید دانشگاه ها و تعدادی از فرهنگ دوستان روستای حارث آباد و شهر سبزوار است و بعد از چند سال تلاش منجر به برگزاری همایش ملی بیهقی در اول آبان سال 86 در دانشگاه حکیم سبزواری(تربیت معلم سابق) شد. سال 86 همایش خیلی خوب و در سطح ملی برگزار شد و بعد از چند سال وقفه دوباره از سال 1390 همایش های دیگری در اول آبان هر سال برگزار با کمک دانشگاه حکیم و شورا و شهرداری سبزوار برگزار می شود که هر چند کیفیت اولین همایش در سال 86 را ندارد، اما به هرحال همین استمراری که دارد، جای امیدواری است و انشاالله در آینده به کیفیت و سطح مطلوب ملی و بین المللی برسد.

انجمن ابوالفضل بیهقی که از سالها قبل فعالیت خود را شروع کرده بود، در سال 95 به صورت یک سمن مجوزدار با حضور اساتیدی نظیر دکتر مهیار علوی مقدم، مهندس سیاوش پور، استاد مهدی سیدی پژوهشگر ادبی و بیهقی شناس خراسانی، محمود رضا سلیمانی کوشکی و شماری دیگر از اساتید و بیهقی دوستان فرهیخته به ثبت رسمی رسید و اکنون این سمن ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی و نثر فارسی، ساخت یادمان و المان بیهقی در حارث آباد و برگزاری همایش های سالانه بزرگداشت بیهقی را دنبال می کند. 

پروژه ساخت المان یادبود بیهقی در زادگاهش حارث آباد در سال 82 کلنگ زنی شد، اما متاسفانه اکنون با گذشت حدود 18 سال هنوز تکمیل نشده و بلاتکلیف مانده است. ساخت و افتتاح این المان ابتدا با اداره ارشاد سبزوار بود. بعد اداره ارشاد خود را کنار کشید یه مدتی میراث فرهنگی آمد و الان زیرمجموعه امور بخشداری و دهیاری شده است. از آن ها هم در این سلسله مراتب اداری طویلی که وجود دارد، بازخورد چندانی نمی بینیم.

 

یک طرح بین المللی گردشگری که ناکام ماند

در سال 83 زمانی که بنده دهیار روستا بودم قرار بود یک موسسه خیریه جهانی از طرف سازمان ملل در حدود 30 روستای  ایران که پیشینه و قابلیت های فرهنگی و تاریخی و گردشگری داشتند، سرمایه گذاری هایی انجام دهد که از این تعداد سه روستای حارث آباد، خسروجرد و دولت آباد در سبزوار انتخاب شدند. انتخاب روستاهای حارث آباد و دولت آبادی به خاطر وجود ابوالفضل بیهقی و محمود دولت آبادی از بزرگترین ادبا و نویسندگان ایران بود و روستای خسروجرد به خاطر مناره خسروجرد و دیگر ظرفیت های تفریحی و گردشگری اش بود. 

 

در همان زمان آقای بسام رمضان که خودش لبنانی بود به عنوان نماینده آن سازمان خیریه جهانی به سبزوار آمد تا شرایط را بررسی کنید. ناگفته نماند برای دریافت کمک های آن سازمان، نیاز به تأسیس تشکلی مردم نهاد بود تا در قالب پروژه هایی که تعریف می کند، اعتبارات لازم را از این سازمان بگیرد.  

به همین خاطر ما در حارث آباد تشکلی به وجود آوردیم و ساعت ها کار گروهی و مطالعه و بررسی انجام دادیم و سرانجام یکی از پروژه هایی که طرح کردیم، مرتبط با کالشور بود که قرار بود با احداث سد خاکی، دشت های حارث آباد احیاء شود و همچنین بحث راه اندازی کارگاه های قالیبافی، و طرح های پزشکی سنتی با استفاده از آفتاب و شن داغ بیابان، شب های فرحبخش کویر، شترسواری در کویر بین روستاهای حارث آباد تا دولت آباد که موقعیت بسیار خوبی داشت و ... را دنبال می کردیم و دقیقا به جایی رسید که باید کار اجرایی انجام می شد ، اما با تغییر دولت و روی کار آمدن آقای احمدی نژاد دیگر آن پروژه ها رها شد.  

ریشه معضلات اجتماعی

با وجود همه این پتانسیل ها و جمعیت بالای 2000 نفری حارث آبادی های ساکن در خود روستا یا در شهر سبزوار و ... تعداد کمی از این جمعیت گاهی دچار مسائل یا حاشیه هایی می شوند که نمی توان اخلاق و رفتار آنان را به همه مردم حارث آباد نسبت داد. حارث آبادی ها اکثرا همانطور که عرض شد، روحیات متفاوتی دارند و کارآفرینی، تلاشگری و فرهنگ دوستی از ویژگی های آنان است. 

اما درباره آن گروهی هم که به بعضی معضلات اجتماعی دچار می شوند، باید ریشه یابی  کرد که چرا در روستای حارث آباد یا هر جای دیگر این مشکلات پیش می آید؟ این ها ریشه در ساختار آموزشی و فرهنگی کل جامعه ما دارد. مثلا یکی از مشکلات عمده روستای ما در بحث آموزشی عدم وجود مدارس کافی است که باعث می شود بچه های این روستا برای درس خواندن به مشقت بیافتند. آن هم یک روستا در 10 کیلومتری سبزوار! به طور کل مسوولان کار فرهنگی را در روستاها جدی نمی گیرند. اصلا در این همه سال نشده که یک بار از اداره میراث فرهنگی یا فرهنگ و ارشاد اسلامی به سبزوار بیایند و مردم را درباره فرصت ها و ظرفیت های فرهنگی و گردشگری این روستا توجیه کرده و فرهنگسازی انجام دهند.

حال آنکه اگر به مردم آموزش درستی داده شود و به موقع فرهنگسازی صورت بگیرد و مطمئن شوند که سرمایه گذاری در بخش گردشگری یا فرهنگی برایشان درآمد خواهد داشت، قطعا استقبال می کنند. همانطور که وقتی در زمینه پسته اطمینانشان جلب شد، حارث آباد در عرض 20 سال از روستایی که باغداری نداشت، اکنون تبدیل به روستایی پر از باغستان های پسته شده است.   

جای خالی آموزش های مردمی

چند سالی است که اسرارنامه را می شناسم و همیشه مطالبش را تعقیب کرده ام . تیمی که دارند کار می کنند، واقعا دغدغه فرهنگی دارند که جای تحسین دارد. می خواهم از همین تریبون از مسوولان فرهنگی سبزوار و خراسان درخواست کنم که بیایند از ظرفیت ها و استعدادهای حارث آباد در زمینه های مختلف ادبی، فرهنگی، طبیعی و اجتماعی حمایت و بهره برداری صحیح کنند. روستاهای حارث آباد و دولت آباد سبزوار به راحتی می توانند قطب های گردشگری فرهنگی و طبیعی در غرب خراسان باشند. حوزه گردشگری و میراث فرهنگی بزرگترین منابع درآمدی در سطح دنیا برای کشورهاست که می تواند به ثبات و افزایش جمعیت روستاها کمک کند.

ایده های زیادی هم در این زمینه می شود داد. اما وقتی که مثلا ساخت المان یادبود بیهقی بعد از 18 سال هنوز متولی مشخصی ندارد و متاسفانه بودجه 800 میلیون تومانی که سال قبل از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای این المان در نظر گرفته شد، در نتیجه عدم پیگیری و یا عدم کارآیی مناسب مسوولان شهرستان جذب نشد و بنای یادبود همچنان به سرانجام نرسیده است، این نشان می دهد مسوولان ما باید خیلی جدی تر و متعهدانه تر به این پتانسیل ها نگاه کرده و برایشان برنامه ریزی داشته باشند.

البته در مرحله اول مسوولان باید به طور جدی بحث های آموزشی را در حوزه های مختلف برای مردم داشته باشند. مثلا در حوزه پسته باید جهاد کشاورزی یا در بحث راه اندازی اقامتگاه های بومگردی میراث فرهنگی بیایند که به مردم آموزش بدهند و آن چیزهایی که می تواند منجر به  درآمدزایی، برای مردم بشود را به روشنی تبیین کنند. در زمینه آموزش های مردمی در حوزه شهرستان های اطراف سبزوار مسوولان متعهدانه تر عمل کرده اند. اما در سبزوار از زمان بازنشستگی مهندس فیله کش دیگر کسی از جهاد کشاورزی سبزوار برای پیگیری مرکز تثبیت شن حارث آباد و وضعیت باغداری و زراعت روستائیان حارث آباد به اینجا نیامده است.  

حداقل چهار، پنج مورد از دستگاه های اداری سبزوار از جمله جهاد کشاورزی، منابع طبیعی، اداره فرهنگ و ارشاد  اسلامی،  اداره میراث فرهنگی و گردشگری و دانشگاه حکیم سبزواری به جهات مختلف وظیفه دارند که نقش های پررنگ و موثرتری را در حارث آباد و هر روستای پر استعداد دیگری نظیر آن ایفا  کنند. اما اکنون مثلا سالی یک بار رئیس اداره ارشاد را در حارث آباد می بینیم آن هم برای بزرگداشت های بیهقی است و تمام می شود و می رود.

کارهای زیادی می شود در حارث آباد انجام داد. همین حالا خانه درخشانی را در روستا داریم که یک منزل خانی است و مربوط به خان منطقه بوده و به راحتی امکان دارد تبدیل به یک اقامتگاه بومگردی شود. مردم ما علاقه مند هستند. فقط نیاز به توجیه و آموزش دارند. هر گاه یک قدم از سمت مسوولان برداشته شود مردم ما 10 برابر بر می دارند.

تصاویری از روستای حارث آباد (کلیک کنید)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۰۳ ، ۰۷:۲۱
رضا حارث ابادی

تندیس ابوالفضل بیهقی در شهر سبزوار. اثر آقای هادی عارفی

ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (زاده شده در ۳۸۵ ه‍.ق. / ۹۹۵ م/ ۳۷۴ ه.ش. در حارث‌آباد بیهق (سبزوار امروزی) – فوت در ۴۷۰ ه‍.ق. / ۱۰۷۷ م. در غزنین) تاریخ‌نگار و نویسنده ایرانی در دربار غزنوی است. شهرت او برای نگارش کتاب معروف به تاریخ بیهقی است که مهم‌ترین منبع تاریخی در مورد دوران غزنوی به شمار می‌رود. 

 

 

تصویری که بیشتر به عنوان چهره ابوالفضل بیهقی استفاده می‌شود و ما را به یاد آن بزرگوار راست کردار می‌اندازد برگرفته از مجسمه آقای هادی عارفی در شهر سبزوار است. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۳ ، ۱۰:۲۱
رضا حارث ابادی

متن ها و جملات ناب کتاب تاریخ بیهقی [شعرها و پندهای آموزنده!]

متن و پندهای کتاب تاریخ بیهقی

به مناسبت روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار ایرانی گزیده ای از جملات و پندهای کتاب تاریخ بیهقی را برای شما گردآوری کرده ایم که می توانید برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام استفاده کنید.

***

چون ضعیفی افتد میان دو قوی
توان دانست که حال چون باشد

******

خردمند آن است که به نعمتی و عشوه ای
که این جهان دهد فریفته نشود
و بر حذر باشد از باز ستدن
که زشت باز می ستاند و بی محابا

******

این جهان گذرنده دار خلود نیست
و همه بر کاروان گاهیم
و پس یکدیگر می رویم‌

******

سخن حق و نصیحت تلخ باشد

******

فصلی خوانم از دنیای فریبنده
به یک دست شکر پاشنده
و به دیگر زهر کشنده
گروهی را به محنت آزموده
و گروهی را پیراهن نعمت پوشانید

******

دشمن هرگز دوست نگردد

******

نگر تا کار امروز به فردا نیفکنی
که هر روزی که می آید کار خویش می آورد

******

گویی گماشته است بلای او
بر هر که تو بر او دل بگماری

******

هر کسی خرد او قوی تر
زبان ها در ستایش او گشاده تر

******

ستاره ی روشن ما بودی
که ما را راه راست نمودی
و آب خوش ما بودی که سیراب از تو شدیم
و مرغزار پر میوه ی ما بودی
که گونه گونه از تو یافتیم

******

هنر بزرگ آنست که روزی خواهد آمد
جزا و مکافات را در آن جهان
و داوری عادل که از این ستمکاران داد مظلومان بستاند

******

بسا راز که آشکار خواهد شد روز قیامت

******

زندگانی چه کوته و چه دراز
نه به آخر بمرد باید باز

******

بَرِ آن تخم ها که ایشان کاشتند، برداشتند

******

تا جان در تن است
امید صد هزار راحت است
و فرج است

******

از بدان دور باشید
که بد کننده را زندگانی کوتاه باشد

******

مرد کو را نه گهر باشد و نه نیز هنر
حیلت اوست خموشی چو تهی دست غنیم

******

چنان باید زیست که پس از مرگ دعایی نیک کنند

******

پیداست که چون مرد بمر
اگر چه بسیار مال وجاه دارد
با وی چه همراه خواهد برد

******

اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگواری و سالاری

******

حاسد را هرگز آسایش نباشد

******

بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردی کار
که سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار

******

خردمند آن است که در قناعت زند
که برهنه آمده است
و برهنه خواهد رفت

******

درویش گرسنه و در محنت و ضعیف
و توانگر در همه نعمت
چون مرگ فراز آمد از یکدیگر باز نتوان شناخت

******

سیر خورده، گرسنه را مست و دیوانه پندارد

 

ابوالفضل بیهقی مورخ ادیب نویسنده و استاد مسلم نثر فارسی
اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.
***************
«سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را»
***************
غرض من آن است که تاریخ پایه‌ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان‌که ذکر آن تا آخر روزگار باقی‌ماند.
*******************
لینک گروه واتساپی شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی
https://chat.whatsapp.com/JsMQbup5vM6H2mABabm5je 
لینک اینستاگرام بیهقی نیوز
https://www.instagram.com/beyhaghi_news/ 
لینک گروه تلگرامی شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی
 https://t.me/abolfazlbeyhaghi385

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۰۳ ، ۰۸:۴۸
رضا حارث ابادی

دکتر قالیباف: بیهقی با نگارش تاریخ خود هویت ایرانیان را قوام‌ بخشید

 

 

رییس مجلس شورای اسلامی گفت: ابوالفضل بیهقی که از ادراک و هوشمندی ویژه برخوردار بود و به نویسندگی عشق می‌ورزید با نگارش تاریخ خود، میراث ماندگاری برای قوام‌بخشی به هویت مردم این سرزمین برجای گذاشت.

دکترمحمدباقر قالیباف روز سه شنبه در پیامی به چهاردهمین همایش بین المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار افزود: تاریخ بیهقی از نظر هنر نگارش نیز منبعی ارزشمند به شمار می‌آید و بهترین نمونه انشایی پشینیان و از شاهکارهای ادب فارسی محسوب می‌شود که در میان نوشته‌های قدیم کمتر کتابی را می‌توان یافت که بتواند با کهنگی زبان تا این اندازه برای خوانندگان خود جذابیت داشته و در خدمت محتوای تاریخی قرار گرفته باشد.

در پیام رییس مجلس که توسط دکتر بهروز محبی نجم‌آبادی، نماینده غرب خراسان در مجلس شورای اسلامی قرائت شد، آمده است: اول آبان در تقویم کشور به نام روز ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی، پدر نثر فارسی ثبت شده است که با نام کامل ابوالحسن محمد بن حسین بیهقی از زمره مفاخر ارزشمند ایران و از ستارگان همیشه تابناک آسمان شعر و ادب است که در سال ۳۷۴ هجری شمسی در روستای «حارث آباد» در دیار ارزشمند سبزوار کنونی پا به این جهان گذاشت.

وی در ادامه از ابوالفضل بیهقی به عنوان ادیب، پژوهشگر و فرزانه ای قدرشناس یاد کرده که نام او در گستره ادب این سرزمین می‌درخشد و افزوده است: ادبیات جاودانه ایران، حاصل عقل و ذوق و هنر و حکمت است و با ستارگان علم و ادب اعتبار می‌یابد.

قالیباف با قدردانی از دست اندرکاران برگزاری چهاردهمین همایش بین‌المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میان رشته‌ای نثر فارسی، نوشته است: امیدوارم با گسترش این اقدامات همواره شاهد درخشندگی سرمایه‌های ادبی این مرز و بوم باشیم چراکه تجلیل از مفاخر، اهمیت قائل شدن برای علم، ادب، فرهنگ و هنر کشور است و باید از افرادی که در این راه خدمت می‌کنند، قدردانی کرد.

وی تاکید کرد: بزرگداشت مفاخر فرهنگی و تجلیل چهره‌های ماندگار عرصه‌های ادب و اندیشه و علم از جمله مهم‌ترین وظایف و تکالیف کارگزاران نظام و متولیان دستگاه های فرهنگی و سنت پسندیده ای در راستای تکریم فرهیختگانی است که عمر خویش را در راه اعتلا و تابندگی میراث معنوی این سرزمین صرف کرده‌اند.

رییس مجلس یادآور شد: این نکوداشت ها از زمانی قدرت تاثیرگذاری بیشتری می‌یابد که نتایج آن به مخاطب اصلی آن یعنی نسل جوان کشور انتقال یابد.

وی خاطرنشان کرد: فرهنگ و هنر و ادب هر ملتی از آداب و منش زندگی پیشین ادبی و آثار ادیبان و نویسندگان آن ملت ریشه می‌گیرد و منشا الهام برای آیندگان خواهد بود.

قالیباف افزود: از جمله سنن و آداب که در این سرزمین در طول تاریخ به منتهای کمال و رشد رسیده و اندیشه و ذوق ایرانیان را در پهنه این سرزمین تجلی و اثر بخشیده هنر ادب و نثر و شعر است که ناشی از فرهنگ‌پروری و هنردوستی مردمان این سرزمین است.

رییس قوه مقننه تاکید کرد: زبان و ادبیات از ابزارهای بنیادی پیوند هم‌اندیشی بین انسان‌ها از روزگاران کهن تا به زمان حال بوده و پیشرفت‌های دنیای امروز متاثر از زبان و قدرت ارتباطی آن و حاصل اندیشه، فرهنگ و باورهای عمیقی است که نقش موثری در شکل‌گیری وضع کنونی داشته است.

 

منبع وب سایت دانشگاه جکیم سبزواری 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۳ ، ۱۳:۴۰
رضا حارث ابادی

با سخنرانی معاون وزیر علوم، چهاردهمین همایش بین‌المللی بزرگداشت بیهقی به کار خود پایان داد

 

چهاردهمین همایش بین‌المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میان‌رشته‌ای نثر فارسی چهارشنبه‌شب در تالار استاد شریعتی دانشگاه حکیم سبزواری پایان یافت.

 

 

معاون وزیر و رییس سازمان امور دانشجویان وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در این آیین با ابلاغ مراتب قدردانی وزیر علوم به برگزارکنندگان این همایش، گفت: فرهنگ و هنر مایه وحدت و موجب هویت‌بخشی به کشور و ملت می شود و ما هرچقدر در حوزه علم و ادب و فرهنگ کار کنیم، باز هم کم کار کرده ایم.

دکتر سعید حبیبا افزود: کمتر همایشی در کشور داریم که به صورت مستمر و ۱۴ دوره پیاپی برگزار شود و امیدوارم که چهاردهمین همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهفی به اهداف ترسیم و تعیین شده خود رسیده باشد.

وی خاطرنشان کرد: بیهقی به عنوان شخصیتی بزرگ،‌ ادیبی برجسته و مورخی صاحب نام در عرصه نثر فارسی درس های بسیاری برای ما دارد و تک تک ما می توانیم از روش، مرام و رفتار این بزرگمرد درس های زیادی بگیریم.

معاون وزیر علوم با اشاره به آغاز سال جدید تحصیلی دانشگاهها، با ابراز امیدواری به تداوم برگزاری چنین همایش هایی افزود:‌ دانشجویان این کشور، حتی اگر در رشته های غیر از علوم انسانی مانند فنی و مهندسی و پزشکی تحصیل می کنند، باید با فرهنگ و ادب کشور خود آشنا شوند و برپایی رویدادهایی چون همایش ابوالفضل بیهقی می‌تواند این فضا را در دانشگاه‌ها و حتی کشور ما ایجاد کند.

 وزیر علوم پاکستان نیز در آیین پایانی چهاردهمین همایش بزرگداشت بیهقی در سخنانی با ابلاغ سلام گرم مردم پاکستان به مردم ایران و جامعه علمی ایران، گفت:‌ برگزاری این همایش به یادبود ابوالفضل بیهقی، تاریخ‌نگار نامدار و نویسنده برجسته ایرانی در واقع بزرگداشت خدمات او به تاریخ و فرهنگ ایران است.

پروفسور احمد مختار افزود:‌ ما نیاز داریم که در کنار اشتراکات فرهنگی و دینی، ارتباطات علمی بین ۲ کشور ایران و پاکستان را توسعه دهیم و در قالب نشست ها و کنفرانس های علمی و تبادلات فرهنکی، راه حل مشکلاتی را که در منطقه ما به وجود آمده است، پیدا کنیم.

وی گفت: دانشگاه ها و مراکز علمی ایران در زمینه تکنولوژی و فناوری، تحصیلات عالی و علوم انسانی پیشرفت زیادی داشته اند و ما مایل به گسترش مبادلات علمی با ایران هستیم.

وزیر علوم پاکستان در حالی که به احترام مهمانان و حاضران در همایش بیهقی، سر تعظیم فرود آورده بود، برگزاری ۱۴ دوره این همایش را دستاورد بزرگی برای دانشگاه حکیم سبزواری برشمرد و این موفقیت را به دست اندرکاران، مدیران و استادان این دانشگاه تبریک گفت.

چهاردهمین همایش بین‌المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میان‌رشته‌ای نثر فارسی، اول آبان، همزمان با روز ملی ابوالفضل بیهقی به میزبانی دانشگاه سبزوار آغاز شده بود که امروز به کار خود خاتمه داد.

به گفته دبیر این همایش در مدت برگزاری دوروزه این رویداد ۱۲ سخنران ایرانی و خارجی از کشورهای عراق، افغانستان، تاجیکستان، هندوستان، پاکستان، ازبکستان و ارمنستان به صورت حضوری و مجازی در ۲ نشست جداگانه در خصوص مطالعات میان رشته‌ای نثر فارسی و تاریخ بیهقی سخنرانی کرده و مقالات خود را ارائه کردند.

مهیار علوی مقدم گفت: در قالب این همایش ۹ کارگاه پژوهشی در سبزوار برپا شد که پژوهشگران برجسته ای چون “دکتر بهمن نامور مطلق، دکتر حمیدرضا شعیری، دکتر ابوالفضل حرّی، دکتر محمدرضا مقدّسی، دکتر احمد رضی، دکتر قدسیه رضوانیان و دکتر میثم زندی” در این کارگاه ها به ارائه مطلب پرداختند.

وی رونمایی از کتاب‌های «از تار و پود نثر فارسی، از بلندای نثر فارسی و شهر در سایه اساطیر» و اهدای لوح تقدیر به برگزیده «جایزه بلاغی-زیباشناسی زنده‌یاد دکتر سیدمحمّد علوی‌مقدّم» و نواختن «زنگ بیهقی» در مدارس سبزوار را از برنامه های جنبی این رویداد فرهنگی برشمرد.

 

منبع: دانشگاه حکیم سبزواری

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۳ ، ۱۳:۳۳
رضا حارث ابادی

معاون وزیر علوم در اختتامیه همایش بزرگداشت بیهقی:

فرهنگ و هنر سبب وحدت و هویت‌بخشی به کشور است

وزیر علوم: ایران به وجود بیهقی، به عنوان گزارشگر حقیقت می‌بالد

وزیر علوم، تحقیقات و فناوری گفت: ابوالفضل بیهقی، پدر نثر فارسی، گزارشگر حقیقت و یکی از پرآوازه‌ترین نویسندگانی است که بیهق، سبزوار، خراسان و ایران به وجود وی می‌بالند. 

دکتر حسین سیمایی صراف روز سه شنبه در پیامی به چهاردهمین همایش بین المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که توسط قائم مقام وی قرائت شد، افزود: اثر "ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر"، نمونه‌ای کم‌مانند از بهترین و کامل‌ترین تواریخ است که می‌توان نگاشت.

وی خاطرنشان کرد: بیهق و سبزوار از دیرباز تاکنون، اندیشمندان، فرهیختگان و دانشمندانی بزرگ و توانا را پرورانده است، اندیشمندان و فرهیختگانی که موجب سربلندی و افتخارآفرینی زادگاه خود سبزوار و سرزمین پهناور و فرهنگ‌باور خراسان و ایران شده اند.

وزیر علوم در پیام خود یادآور شد: تاریخ سبزوار اندیشمندانی مانند ابوالفضل بیهقی، نویسندۀ تاریخ بیهقی؛ ابوالحسن علی بن زید بیهقی، نویسندۀ تاریخ بیهق؛ عطاملک جوینی، نویسندۀ تاریخ جهانگشای جوینی، حکیم اسرار سبزواری، فیلسوف بزرگ شرق؛ و از میان معاصران نیز دکتر علی شریعتی، نویسندۀ بزرگ انقلاب؛ آیت الله سیدعبدالاعلی سبزواری، مجتهد و عالم بزرگ دینی؛ محمود دولت آبادی، رمان نویس پرآوازه؛ استاد حمید سبزواری، شاعر بزرگ انقلاب و سروده های انقلابی و زنده یاد دکتر سیدمحمد علوی مقدم، چهرۀ ماندگار ادبیات و استاد برجستۀ دانشگاه حکیم سبزواری و بسیاری دیگر را در خود دارد.

سیمایی صراف در بخش دیگر پیام خود افزوده است: روش تاریخ نویسی بیهقی بر پایۀ شیوۀ دقیق علمی، حقیقت‌جویی و بهره‌گیری از معیار خردمندی رویدادها استوار شده است؛ بیهقی در سنجش نیک و بد و رفتار شایست و ناشایست حاکمان روزگار، هیچ واهمه‌ای به خود راه نمی‌دهد.

وزیر علوم تاکید کرده است: تاریخ بیهقی گنجینه ای ارزشمند از امثال و حکم و پند و اطلاعات فرهنگی، جغرافیایی و سیاسی است؛ نثر این کتاب نمونه‌ای عالی از متن های کلاسیک ادبی است و در دورۀ معاصر نیز آموزه های فرهنگی برگرفته از تاریخ بیهقی و جهان بینی ابوالفضل بیهقی سخت درخور توجه است.

وی افزوده است: برگزاری «چهاردهمین همایش بین المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میان رشته‌ای نثر فارسی»، در اوّل آبان ۱۴۰۳ فرصتی است ارزشمند و درخور تقدیر تا بار دیگر شماری از نثرپژوهان، بیهقی پژوهان و پژوهشگران فرهنگی و ادبی با دغدغۀ اعتلای فرهنگ و اندیشه در جهان معاصر گرد هم آیند و به جایگاه ادبیات کلاسیک فارسی، به‌ویژه نثر فارسی و پیوند آن با جهان معاصر و نقش ادبیات و فرهنگ در ارتقای زندگی مردم روزگار ما، بپردازند.

وزیر علوم اضافه کرده است: این همایش به موضوع بسیار مهم «مطالعات میان‌رشته‌ای نثر فارسی» می پردازد که در این روزگار پرداختن به آن لازم و ضروری است زیرا، مطالعات میان‌رشته‌ای و بین رشته ای از مباحث مهم و جدی به ویژه در محافل علمی و دانشگاهی به شمار می روند.

 

به گزارش روابط عمومی وزارت علوم به نقل از دانشگاه حکیم سبزواری، دکتر سعید حبیبا ، در این آیین اختتامیه چهاردهمین همایش بین‌المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میان‌رشته‌ای نثر فارسی با ابلاغ مراتب قدردانی وزیر علوم به برگزارکنندگان این همایش، گفت: فرهنگ و هنر مایه وحدت و موجب هویت‌بخشی به کشور و ملت می شود و ما هرچقدر در حوزه علم و ادب و فرهنگ کار کنیم، باز هم کم کار کرده ایم.

معاون وزیر علوم افزود: کمتر همایشی در کشور داریم که به صورت مستمر و ۱۴ دوره پیاپی برگزار شود و امیدوارم که چهاردهمین همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهفی به اهداف ترسیم و تعیین شده خود رسیده باشد.

وی خاطرنشان کرد: بیهقی به عنوان شخصیتی بزرگ،‌ ادیبی برجسته و مورخی صاحب نام در عرصه نثر فارسی درس های بسیاری برای ما دارد و تک تک ما می توانیم از روش، مرام و رفتار این بزرگمرد درس های زیادی بگیریم.

 

منبع خبر: وزارت علوم تحقیقات و فناوری https://www.msrt.ir

https://www.msrt.ir/fa 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۰۳ ، ۱۳:۱۰
رضا حارث ابادی

“ای بهتر، از تو بهتری خواستارم، بهترین راستی خواستارم.
ای بزرگ، از تو منش نیک هماره جاودان خواستارم.
ای هور، با فرّ و فروغ خود او را روشنایی ده.”
برگرفته از نمایشنامهٔ دخمۀ شیرین و افشین و بودلف هر دو مرده‌اند.
به قلمِ دکتر قطب الدین صادقی
@ghotbedin_sadeghi
‼️ظرفیت جلسهٔ حضوری تکمیل شد. سپاسگزار همراهی شما هستم.‼️


در روزِ بزرگداشت ابوالفضل بیهقی افتخار نصیب ما شد که در خدمت آقای دکتر قطب الدین صادقی در کافه‌ای در تهران جمع شویم چای و کیکی صرف کنیم و یاد بگیریم و آنها که دورند هم می‌توانند برخط همراهی‌مان کنند.
موضوع برنامه: بررسی داستان افشین و بودلف در تاریخِ بیهقی بر مبنای ساختارِ نمایشنامه
دبیرِ نشست: مونا رهگذر- مغزپژوه دانشگاه استکهلم
شرکت در این برنامه آزاد و رایگان است امّا به دلیل محدودیت فضا برای حضور در کافه نیازمند به ثبت نام هستید.
اگر مایل به شرکت در برنامهٔ حضوری هستید لطفاً دایرکت دهید.
لینک گوگل میت در کانال تاریخ بیهقی بارگذاری خواهد شد.
https://t.me/thehistoryofbeyhaqi
سپاسگزارِ همراهی شما عزیزان هستم.
#بزرگداشت_بیهقی #تاریخ_بیهقی #ابوالفضل_بیهقی
#قطب_الدین_صادقی

اینستاگرام تاریخ بیهقی

اینستاگرام شبکه ابوالفضل بیهقی - بیهقی نیوز

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۰۳ ، ۱۴:۳۶
رضا حارث ابادی

برگزاری گسترده یازدهمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی با حضور بیهقی پژوهانی از ایران، افغانستان، پاکستان و اقلیم کردستان عراق در “ماه بیهقی” ( از آغاز تا پایان آبان ۱۴۰۰)

 

یازدهمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و همزمان با تصویب روز ملی ابوالفضل بیهقی (پدر نثر فارسی) در تقویم ملی کشور در سطح گسترده ای و با برگزاری ده نشست علمی-پژوهشی در ماه بیهقی (از اول آبان تا پایان آبان )۱۴۰۰ برگزار خواهد شد.

 این مطلب را دکتر مهیار علوی مقدم دبیر همایش به اطلاع رساند و افزود صبح روز اول آبان پس از به صدا درآمدن «زنگ بیهقی» به صورت نمادین در مدارس منتخب سبزوار، آیین افتتاحیه همایش در تالار بین المللی بیهقی دانشگاه حکیم سبزواری، به دلیل همه‌گیری کرونا به صورت محدود و با حضور شماری از مسئولین کشوری و ارائه سخنرانی گزارش توسط ایشان برپا خواهد شد و در آن از «دیبای روشنایی» (مجموعه چکیده مقالات یازدهمین همایش ملی بزرگداشت بیهقی) و تارنمای علمی-پژوهشی تاریخ بیهقی، رونمایی خواهد شد.

 دکتر مهیار علوی مقدم افزود در فضای مجازی در ماه بیهقی، در شباهنگام شنبه ها و چهارشنبه های آبان ۱۴۰۰، ده نشست علمی -پژوهشی با عنوان هایی مانند تاریخ بیهقی در فراسوی مرزها، اندیشه های سیاسی در تاریخ بیهقی، جنبه‌های زیباشناسی و ظرفیت های هنری تاریخ بیهقی، کارکردهای تاریخ بیهقی و متون کهن در جهان معاصر، مطالعات حقوقی تاریخ بیهقی، تاریخ بیهقی در دیگر سرزمین ها، رویکردهای نوین در تحلیل تاریخ بیهقی، تاریخ و تاریخ نگاری در تاریخ بیهقی، مطالعات نقد ادبی و میان‌رشته‌ای تاریخ بیهقی و گزارش محافل و انجمن‌های بیهقی خوانی برگزار خواهد شد و در این نشست ها به بیهقی پژوهانی از ایران، افغانستان، پاکستان و اقلیم کردستان عراق سخنرانی خواهند کرد. «بیهقی خوانی» یکی از برنامه‌هایی است که در تمام این ده نشست، ارائه خواهد شد و در نشست پایانی، شماری از دست اندرکاران انجمن‌ها و محفل های بیهقی خوانی از سراسر کشور به معرفی انجمن بیهقی خود خواهند پرداخت.

 دبیر همایش افزود دانشگاه حکیم سبزواری به مانند سال‌های گذشته برگزار کننده اصلی بخش علمی و پژوهشی همایش است و انجمن ترویج زبان و ادبیات ایران (شعبه خراسان)، انجمن علمی استادان زبان و ادبیات فارسی، مرکز فرهنگی و بین‌المللی شهرکتاب، بنیاد فرهنگی زنده یاد دکتر علوی مقدم و نیز سازمان‌ها و نهادهایی مانند معاونت استانداری و فرمانداری ویژه شهرستان سبزوار، شهرداری و شورای اسلامی شهر سبزوار، اداره فرهنگ و ارشاد سبزوار و اداره آموزش و پرورش سبزوار در برگزاری این همایش نقش دارند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۰۰ ، ۰۷:۴۷
رضا حارث ابادی

جاده روستای حارث آباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی جاده مرگ


*جناب آقای دکتر معتمدیان استاندار محترم خراسان رضوی 
*جناب آقای علوی مقدم معاونت محترم استاندار و فرماندار شهرستان سبزوار 
*جناب آقای دکتر علی اصغر عنابستانی
و جناب دکتر بهروز محبی نجم آبادی 
نمایندگان محترم مردم شریف شهرستانهای سبزوار، جوین، جغتای، خوشاب، داورزن و ششتمد در مجلس شورای اسلامی جهت استحضار و پیگیری
*مدیر کل اداره راه و ترابری استان خراسان رضوی
*ریاست محترم اداره راه و  ترابری شهرستان سبزوار
*بخشداری مرکزی شهرستان سبزوار 

سلام علیکم؛
احتراماً به استحضار می رساند روستای حارث آباد زادگاه مورخ و نویسنده نامی ابوالفضل بیهقی و قطب پسته شهرستان سبزوار به عنوان روستایی با قابلیت و جذبه بالای گردشگری واقع در ده کیلومتری جنوب شهرستان سبزوار و با دارابودن بیش از ۱۵۰۰ نفر جمعیت فعال و ساکن به عنوان روستایی مهاجر پذیر و یکی از پر جمعیت ترین روستاهای بخش مرکزی سبزوار می باشد که متاسفانه علیرغم پیگیری های مکرر، در طی سنوات گذشته در خصوص تعریض و آسفالت جاده این روستا، تاکنون اقدام موثری و شایسته ای در این خصوص انجام نشده است لازم به ذکر است روستای حارث آباد مسیر مواصلاتی کارخانه سیمان سبزوار، میدان دام و احشام سبزوار، مرکز تردد بیش از هشتاد روستای بخش مرکزی، شهرستان روداب، شهرستان ششتمد و جاده قدیم بردسکن می باشد که هر ساله با توجه به حجم بالای تردد در مسیر روستای حارث آباد به شهرستان سبزوار شاهد بروز تصادفات متعدد و مرگباری هستیم که متاسفانه منجر به مرگ و حادثه دیدن افراد بسیاری در این مسیر به خاطر حوادث متعدد رانندگی ناشی از خرابی وحشتناک آسفالت، چاله های بسیار عمیق در وسط جاده، باریک بودن جاده، عدم نصب علائم راهنمایی و رانندگی کافی، عدم خط کشی جاده، نبودن شانه خاکی و تردد بالای کامیونها، تریلی ها و بونکرهای سیمان در  این مسیر می باشیم.
لذا در سالی که توسط مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای (مدظلّه العالی) به سال تولید، پشتیبانی ها و مانع زدایی ها مزین شده است خواهشمند است ضمن مساعدت و تسریع دستورات مقتضی را در خصوص اختصاص بودجه مورد نیاز و پیگیری های لازم توسط ادارات ذیربط در خصوص بهسازی، تعریض و آسفالت جاده روستای حارث آباد به عنوان مسیر تردد اهالی بیش از هشتاد روستا مبذول فرمائید. 
پیشاپیش از بذل توجه و عنایت شما مسئولین محترم کمال تشکر وقدردانی به عمل می آید.
با تشکر

اهالی و دهیاری روستای حارث آباد
 

https://www.instagram.com/p/CTSd2sdjWck/?utm_medium=share_sheet

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۳۳
رضا حارث ابادی

دانشی‌مردی کم نظیر

نویسنده : دکترسلمان ساکت

مترجم : استادیاردانشگاه و رئیس مرکزآثار مفاخر و اسناددانشگاه فردوسی

دکتر علی‌اکبر فیاض در سال 1277 خورشیدی در خانواده‌ای خوش نام و فرهنگ مدار دیده به جهان گشود. پدرش، سید عبدالمجید فیاض، از سادات روحانی و از افراد سرشناس مشهد بود که به ثقة‌الاسلام شهرت داشت و خادم باشی کشیک اول آستان مقدس رضوی و مردی عالم و محترم بود.علی‌اکبر فیاض بنابررسم زمانه، در کودکی قرآن را فراگرفت و سپس به تحصیلات حوزوی روی آورد و در علوم مختلف از محضر استادانی چون سید ابوالقاسم ازغندی، میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری، حاج محمد علی فاضل، آقابزرگ شهیدی و میرزا محمدباقر مدرس رضوی (پدر محمدتقی مدرس رضوی) بهره برد. او پس از تکمیل تحصیلات حوزوی و در سال 1307 خورشیدی به استخدام اداره فرهنگ خراسان درآمد و در دبیرستان شاه رضای مشهد به تدریس پرداخت. در سال 1314 خورشیدی دانش سرای مقدماتی مشهد را بنیان گذاشت و خود ریاست آن را بر عهده گرفت. اما چندی بعد به تهران رفت و پس از اخذ مدرک لیسانس از دانش‌سرای عالی، به دانشگاه تهران رفت و در سال 1322 ش. دوره دکترای خود را با موفقیت به پایان رساند. فیاض در آن روزگار یکی از مبرزترین دانشجویان و دانش‌آموختگان دانشگاه تهران بود تا آنجا که در دوره بیماری استاد ملک الشعرای بهار، از سوی او و به جای او به تدریس گماشته می شد. فیاض علاوه بر زبان های عربی و فرانسه که آن ها را به‌خوبی می دانست، در مطالعات و پژوهش های خود از منابع انگلیسی، روسی، آلمانی و لاتین هم بهره می برد و بعدها به آموختن زبان چینی هم روی آورده بود. (۱)

فیاض از همان روزهای آغازین ورود به تهران، با دکتر قاسم غنی آشنا شد که این آشنایی خیلی زود به دوستی و همکاری علمی انجامید. در آن روزگار قاسم غنی مرد نام‌آشنای عرصه علم و سیاست بود که چون استعداد و دانش و همت فیاض را دریافت، زمینه همکاری و رشد فیاض را تا حد امکان فراهم آورد. در آغاز بر آن بودند تا به سفارش وزارت فرهنگ گزیده ای از تاریخ بیهقی را برای تدریس در دبیرستان ها فراهم آورند، اما به تصحیح کل اثر همت گماشتند و در سال 1324 ش. آن را به پایان بردند. دوستی و همکاری غنی با فیاض از این نیز فراتر رفت، تا آنجا که فیاض در انتخابات دو دوره پایانی مجلس شورای ملی در روزگار پهلوی اول، تحت تاثیر مستقیم غنی به نمایندگی مردم مشهد انتخاب شد. حتی حضور فیاض در قاهره به سال 1327 و تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه فاروق اول، به دعوت قاسم غنی صورت گرفت که در آن زمان سفیر ایران در قاهره بود. فیاض در آنجا سلسله سخنرانی هایی درباره «شعر فارسی و تمدن اسلامی در ایران» ایراد کرد که در نوع خود جالب توجه بود.فیاض پس از بازگشت به ایران ماموریت یافت تا دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد را تاسیس کند که در سال 1334 به این مهم نایل آمد و خود ریاست آن را به مدت 9 سال (تا سال 1343) بر عهده گرفت. جالب آن که فیاض در بنیان گذاری دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) نیز نقشی به سزا داشت و مدتی همزمان با ریاست دانشکده ادبیات، سرپرستی آن دانشکده را هم عهده‌دار بود. او در سال 1343 به تهران بازگشت و در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، مدیریت گروه ادیان و مذاهب را بر عهده گرفت و پس از سه سال در 1346 به افتخار بازنشستگی نایل آمد.فیاض در سال 1349 به دعوت دکتر غلامحسین یوسفی به دانشگاه مشهد آمد تا در دوره فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی تدریس کند. در همان سال، کنگره بزرگداشت بیهقی به همت و مدیریت فیاض در مشهد برگزار شد که به حق یکی از مهم ترین کنگره های بین المللی در ایران بوده است. او یک سال بعد در چهارم شهریور 1350 در مشهد جهان را بدرود گفت و در حرم رضوی به خاک سپرده شد.

آثار استاد فیاض

دکتر فیاض انسانی دانشمند و جامع الاطراف بود، اما بسیار کم می‌نوشت و آثار باقی مانده از وی در برابر وسعت دانش او چون قطره‌ای است در برابر اقیانوس. او اگرچه اغلب خستگی، کمبود وقت و ضعف و سستی جسم به‌ویژه چشم را بهانه می‌کرد، اما علت اصلی در کم نوشتن او وسواس علمی و دقت نظر کم نظیرش بود که موجب می‌شد کمتر دست به قلم ببرد و بیشتر بخواند و بیاموزد. با این همه، آثار گران سنگی از او برجای مانده است که عبارت است از:

فهرست کتب منطق در کتابخانه آستان قدس رضوی که در سال 1307 منتشر شده است.

تصحیح تاریخ بیهقی با همکاری دکتر قاسم غنی در سال 1324 ش.

تاریخ اسلام که در سال 1327 منتشر شد و در نوع خود کاری ارزشمند و درخور توجه بود.محاضرات عن الشعر الفارسی و الحضارةالاسلامیه فی ایران به زبان عربی که همان طور که پیشتر اشاره شد، مجموعه سخنرانی های او در قاهره بود که بعدا در سال 1356 ش. به کوشش محمد حسین ساکت به فارسی ترجمه شد و با نام «شعر پارسی و تمدن اسلامی در ایران» انتشار یافت (۲).منطق التلویحات اثر شیخ شهاب الدین سهروردی که در سال 1329 در سلسله انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسید.تصحیح تاریخ بیهقی که در سال 1350 و اندکی پس از مرگ وی در دانشگاه مشهد منتشر شد. بی تردید این کتاب مهم ترین و تاثیرگذارترین اثر استاد فیاض بوده است. او این تصحیح جدید را 25 سال بعد از تصحیح قبلی خود که با همکاری قاسم غنی فراهم آورده بود، به دست انتشار سپرد و به حق با تدارک نسخه های خطی بیشتر و کهن تر یکی از بهترین و زیباترین آثار زبان فارسی را احیا کرد.سال ها پس از درگذشت فیاض، محمد عظیمی مجموعه مقالات و نوشته های او را به همراه چند یادداشت که در رثای او نوشته شده بود، از جمله نوشته های دکتر یوسفی و تقی بینش، گردآوری و در سال 1383 با نام چشمه فیاض در دانشگاه فردوسی مشهد منتشر کرد (۳). بی‌تردید فیاض یکی از بزرگ‌ترین استادان زبان و ادبیات فارسی بوده است که چه در حوزه تحقیق و پژوهش و چه در زمینه پرورش شاگردان مبرز و چه در کار بنیان گذاری نهادهای علمی، شاخص و کم نظیر بوده است.

***

چند روز پس از درگذشت دکتر علی‌اکبر فیاض، باقر پیرنیا، استاندار دانش‌دوست و فرهنگ‌مدار آن روزگار خراسان، در نامه‌ای به شهردار وقت مشهد از او می‌خواهد که یکی از خیابان های شهر به نام این بزرگمرد عرصه علم و فرهنگ نام گذاری شود. این پیشنهاد ارزنده گویا در آن روزگار به عمل در نیامد، اما امروز که شورای شهر با رویکردی جدید و فکری تازه روزهای آغازین فعالیت خود را پشت سر می‌گذارد، شایسته است این پیشنهاد را بعد از گذشت بیش از 45 سال جامه عمل بپوشاند تا پاسداشتی باشد به سال ها خدمات فرهنگی این مرد فرزانه در شهر مشهد.

منابع:

1-«فیاض، علی‌اکبر»، محمدجعفر یاحقی، دانشنامه زبان و ادب فارسی، به سرپرستی اسماعیل سعادت، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1393.

۲- شعر پارسی و تمدن اسلامی در ایران، علی‌اکبر فیاض، ترجمه محمدحسین ساکت، مشهد، 1356.

۳- چشمه فیاض، گردآوری: محمد عظیمی، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، 1383.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۳:۲۰
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی

مختصر معلومات پیرامون مولف تاریخ معتبر بیهقی

ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی ( 470-385 ه‍.ق ) در سال 385 ه‍.ق. در حارث آباد بیهق (سبزوار) متولد شد. خانواده‌ی وی دودمانی "نژاده" بودند. پدرش حسین، از خواجه‌گان دربار به شمار می‌آمد و با بزرگان روزگار خویش نشست و برخاست داشت.اوائل عمر را در نیشابور به تحصیل پرداخت، سپس به سمت دبیری وارد دیوان رسائل محمود غزنوی شد. بیهقی حدود 19 سال منشی دیوان رسالت غزنویان بود. ابتدا در زمان سلطان محمود، زیردست "بونصر مشکان" مشغول به کار بود و در زمان مسعود- پس از وفات بونصر- زیردست "بوسهل زوزنی" کار کرد. پس از مرگ مسعود- در زمان عبدالرشید- رئیس دیوان رسالت شد ولی پس از حمله مغول اموالش مصادره و خودش محبوس شد. بیقهی پس از آزادی از زندان ظاهرا دیگر وارد دربار نشد و اواخر عمر را به انزوا در منزل خود در غزنین به سر برد و به نوشتن کتاب پرداخت.

بیهقی فرزانه‌ای قدر شناس است. وی بارها از استادش، بونصر مشکان، به بزرگی و نیکی یاد کرده و او را از جمله نوادر روزگار دانسته است. او پس از درگذشت مشکان از روش‌رایی، کاردانی و رنج سی ساله استاد خود درکار دیوانی یاد می‌کند و قلم را به یاد وی می‌گریاند که: «و باقی تاریخ چون گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید دراین تالیف، قلم را لختی بگریانم ... پس به سر تاریخ باز شوم».(تاریخ بیهقی /929).

پس از بونصر مشکان سلطان مسعود، "بوسهل زوزنی" را به ریاست دیوان رسائل گماشت. بوسهل «مردی امام‌زاده، محتشم، فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده» از این رو بیهقی نمی‌توانست با وی کار کند، وی نامه‌ای به امیر مسعود نوشت و از دبیری استعفا خواست. سلطان مسعود مانع آسیب رساندن بوسهل به بیهقی شد. بیهقی در زمان هفتمین شاه غزنوی، "عزالدوله عبدالرشید" صاحب دیوان رسالت شد اما بر اثر کید حاسدان و سخن بداندیشان از کار برکنار شد و به زندان افتاد. پس از آن در سال 444ه.ق «طغرل کافر نعمت» بر عبدالرشید شورید و او را به قتل رساند. بیهقی از زندان آزاد شد و نگارش تاریخی سترگ خود را درسال 448 ه.ق آغاز کرد و در فرصت باقی مانده عمرش آنرا به پایان رساند.

تاریخ‌نگاری ابوالفضل بیهقی در آغاز "تاریخ ناصری" نامیده شد که به احتمال زیاد از لقب سبکتگین، ناصرالدین پدر محمود گرفته شده است. این مجموعه تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ و جامع فی تاریخ هم خوانده شده است.

کسانی که با روش تحقیق و شیوه تاریخ‌نگاری در جهان امروز آگاهی دارند، نیک می‌دانند که بیهقی در نوشتن تاریخ خود علمی و روشمند عمل کرده است و چنان نوشته است که به «تعصبی و تزیدی» نکشد. او سالیان سال بر پایه اسناد و مدارک معتبر به تالیف و نگارش پرداخته است و از آنجا که خود مردی دیوانسالار بوده و بسیاری از وقایع را با چشم خود دیده، از«ثقات» شنیده و یا از متون معتبر خوانده است: «در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن مقفع که بزرگ‌تر و فاضل‌تر پادشاهان ایشان عادت داشتند» (تاریخ بیهقی/ 159). یا «من حکایتی خواندم در اخبار خلفا که به روزگار معتصم بوده است...» (تاریخ بیهقی/ 220) یا «مرا که بوالفضلم کتاب بسیار فرونگرسته‌‌‌ام، خاصه اخبار و از آنها التقاط‌‌‌ها کرده...» (تاریخ بیهقی/241)و یا «مرا که بوالفضلم این روز نوبت بود، این همه دیدم و بر تقویم این سال تعلیق کردم...» (تاریخ بیهقی/ 271)بیهقی بارها از خداوند یاری می‌جوید که به او فرصت دهد تا تاریخش را به پایان برساند «توفیق اتمام آن از حضرت صمدیت خواهم...»(تاریخ بیهقی/149). وی معیار گردآوری اخبار را راستگویی و ثقه بودن گوینده و گواهی دادن "خرد" به درستی آن می‌داند و در این باره می‌نویسد:«و اخبار گذشته بر دو قسم گویند که آن را سه دیگر نشناسند یا از کسی بباید شنید و یا از کتابی بباید خواند و شرط آن است که گوینده باید که ثقه و راستگو باشد و نیز گواهی دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خدا آن را... و کتاب همچنان است که هرچه خوانده آید از اخبار که خرد آن را رد نکند شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند....» (تاریخ بیهقی/ 1099) «و در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم بادا این پیر را! بلکه آن گویم که تا خوانندگان اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند». (تاریخ بیهقی/ 226).

بیهقی گاه از مردان امین، معتمد و خردمندی که او را در فراهم آوردن اخبار درست و اسناد تاریخی در ایام انزوا یاری کرده‌اند، به نیکی یاد می‌کند: «از عبدالملک مستوفی شنیدم همه در سنه خمسین و اربعمائه و این آزادمرد مردی دبیرست و مقبول القول...» (تاریخ بیهقی/249) وی در سنجش کردار نیک و بد و رفتار شایست و نا‌شایست کارگزاران دولت غزنوی تا پادشاه پروا ندارد. درباره خوارزمشاه ابوالعباس آورده است:« او مردی بود فاضل و شهم و کاری و در کارها مثبت و چنان که وی را اخلاق ستوده بود، ناستوده نیز بود و این از آن می‌گویم تا مقرر گردد که میل محابا نمی‌کنم ...». (تاریخ بیهقی/1100).

مولف از کسی چون استادش بونصر مشکان نیز با همه ارادتی که به او دارد و در ضمن بر شمردن منش‌های نیکش به لجاجت او نیز اشاره می‌کند:«بونصر مردی محتشم بود و حدود را نگاه داشتی و با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کرد سخت نیکو رفتی...و با آن که حدود نگاه داشتی، لجوجی بود از اندازه گذشته...»(تاریخ بیهقی/ 618). یکی از عوامل و انگیزه‌هایی که باعث تالیف تاریخ بیهقی شده، حجم انبوه اسناد و مدارکی بود که عده‌ای از تنگ‌نظران کوتاه‌بین از یادداشت‌های او به عمد نابود کردند: «اگر کاغذها و نسخت‌های من به قصد، ناچیز نکرده بودندی، این تاریخ از لون دیگر آمدی....» (تاریخ بیهقی/439) «بسیار بار دریغا که آن روضه‌های رضوانی بر جای نیست...» (تاریخ بیهقی/ 445). طبیعتا اگر مؤلف می‌دانست که بعدها بخش‌هایی از اثر از بین می‌رود. «بسیار دریغا» ی حزین‌تری می‌گفت.

تاریخ بیهقی را می‌توان آیینه روزگار غزنویان و بخش‌های شرقی ایران در روزگار آنان دانست. این تاریخ یک اثر عمومی است. بیهقی مانند دیگر آثار تاریخ‌نگاری شده توسط مسلمانان، مطالبش را از آفرینش انسان و تاریخ ایران و عرب، آغاز کرده و ادامه داده است. نسخه کامل این تاریخ در اصل سی مجلد بوده که امروز فقط شش جلد آن بر جای مانده است. مطالب باقی مانده بیشتر در بردارنده حوادث روزگار غزنویان به ویژه دوره سلطان مسعود است و درست به همین علت است که تاریخ بیهقی را "تاریخ مسعودی" هم می‌نامند. این مجموعه غنی در برگیرنده رخدادهای پادشاهی مسعود، فرزند سلطان محمود، است که پس از پدر، بر اورنگ پادشاهی غزنین نشست. این اثر برخی فصل‌ها و دوره‌های تاریخی در نهایت دقت و فتانت توضیح می‌دهد، ازجمله: جنگ سلطان مسعود با ترکمانان و شکست وی در جنگ دندانقان، بر تخت نشستن طغرل، تعریف ولایت خوارزم و بیان تاریخ آن از انقراض آل مامون تا افتادن به دست سلطان محمود و حکمرانی آلتونتاش حاجب در آل سامان تا چیرگی سلجوقیان بر این خطه.

افزون بر آنچه آمد، این نویسنده و دبیر چیره دست اطلاعات سودمندی هم از سلسله‌های صفاریان، طاهریان و سامانیان به خواننده ارایه می‌کند. همچنین نام گروهی از شاعران ایرانی و عرب و نزدیک به 450 بیت از سروده‌های آنها در این اثر بیهقی آمده است.

تاریخ بیهقی از نظر علم جغرافیا نیز منبعی ارزشمند است، این کتاب نمودار جامع و کم نظیری از اوضاع و احوال غزنویان هم محسوب می‌شود. کمتر پدیده‌ای از زندگی مردم آن دوره می‌توان یافت که از دید تیزبین مؤلف این کتاب پنهان مانده باشد، در اینجا به برخی از این موارد اشاره می‌شود: رسم انداختن ملطفه و نامه، رسم خلعت دادن و خلعت پوشیدن، قرآن خواندن در مراسم استقبال، خوازه زدن در مراسم پیشباز، توقیع پادشاهان، برنامه منجنیق بر کار کردن، بخشش به شاعران، مظالم کردن امیر، رسم سوگند و امضاء کردن سوگندنامه، مراسم جشن مهرگان، آیین جشن سده، مراسم عید فطر، نکوداشت عید نوروز.

از چهار جلد اول تاریخ بیهقی که مسلما درباره‌ی روزگار باستان و دوران پیش از غزنویان بوده تنها مطالبی اندک در "زبدة‌التواریخ" هافظ ابرو بر جای مانده است. هرچه ازاین کتاب بر جای مانده به کوشش دکتر "خلیل خطیب رهبر" در سه مجلد به چاپ رسیده است. این اثر با بخش‌های به جا مانده از مجلد پنجم آغاز می‌شود، در این مجلد: نامه حشم تگیناباد به امیر مسعود، فرمان امیر مسعود به علی رقیب، نامه حره ختلی به امیر مسعود، مذاکره صلح با اعیان ری، حرکت مسعود از ری، رسیدن رکاب‌دار به امیر مسعود، داستان فضل با عبدالله طاهر، نامه مسعود به غازی و... ثبت و ضبط گشته است.

مجلد ششم با تاریخ "امیر شهاب‌الدوله مسعود بن محمود" و خطبه مقایسه پیامبران و پادشاهان آغاز می‌شود و سرفصل‌های زیر در آن به چشم می‌خورد: قوت‌های سه گانه نفس، در شناختن نیک و بد، دنباله سخن جالینوس، عذر بیهقی در نوشتن تاریخ، احوال امیر مسعود در زمین داور، قصه بوسعید و بخشش به شعرا، وضع مسعود با پدر در سفر ری، روابط مسعود با منوچهر قابوس، حکایت افشین، داستان مامون و امام رضا(ع)، وضع دیوان رسالت دربلخ، سخن امیر با عبدالله و حاتمی...

مجلد هفتم تاریخ بیهقی نیز مانند دیگر مجلدهای آن در بردارنده تاریخ، پندها و داستان‌های زیبا و شیوایی است که در ذیل عناوین زیر نگاشته شده‌اند: خروج امیر مسعود، فرو گرفتن امیر یوسف، ورود امیر به غزنین و استقبال مردم، مطالبه صلات بیعتی، ذکر سیل، خلعت پوشی احمد ینالتگین، قصیده ابو حنیفه، درگذشت خلیفة‌القاد بالله، ترتیب هدیه برای خلیفه، مذاکره امیر با خواجه در باب خوارزمشاه، نامه مسعود به التون تاش، داستان زندانی شدن بزرجمهر، فتح بخارا، اقدام احمد عبدالصمد برای صلح، تعیین هارون به خوارزمشاهی، بیماری خواجه احمد حسن، رای زدن امیر در باب انتخاب وزیر.
مجلد هشتم در بردارنده بخش‌های دیگری از تاریخ غزنویان و درگیری این طایفه با سلجوقیان است. این فصل مطالب متنوعی را دربر دارد: انتخاب بوسهل حمدوی به کدخدایی ری، سخن بوسهل حمدوی در باب ری، تصمیم مسعود به گرفتن ترکمانان، کارهای سورس صاحب دیوان خراسان، دنباله حکایت فضل برمکی و یحیی علوی، تفصیل هدیه علی عیسی به هارون، سخن یحی برمکی به هارون درباب خراسان، جنگ طوسیان با نیشابوریان، ورود امیر مسعود به سرخس، ورود امیر مسعود به آمل، حکایت امیر لیث در مرگ فرزند، نامه ترکمانان در باب صلح، آوردن رسولان سلجوقیان به لشکرگاه ، مصالحه با پسر تاکو.

در مجلد نهم تاریخ بیهقی شرح بخش‌های دیگری از تاریخ به ویژه نبرد سرنوشت‌ساز دندانقان آمده است و در آن سرفصل‌های زیر دیده می‌شود: وصف تخت نو و بار دادن امیر، حرکت سپاهش به جانب سرخس، ورود ابراهیم ینال و طغرل به نیشابور، سخنان قاضی صاعد به طغرل، رفتن امیر مسعود به ترمذ و بازگشت به بلخ، جنگ امیر با سلجوقیان در طلخاب، مشاوره امیر با بونصر مشکان، صلح موقت با ترکمانان، ورود امیر مسعود به هرات، نامه به بوسهل حمدوی وبا تالیجار، مرگ بونصرمشکان، حال بوالفضل پس از بونصر، حرکت مسعود از هرات به قصد ترکمانان، بر تخت نشستن طغرل، حمله سلجوقیان به بلخ.
در مجلد دهم تاریخ بیهقی مطالب گوناگونی درج شده است، از جمله: تعریف ولایت خوارزم، حکایت خوارزمشاه ابوالعباس، مخالفت بزرگان لشکر با خطبه کردن به نام محمود، ذکر فساد الماحاد و تسلط اشرار، منازعه عبد‌الجبار و هارون، حمله شاه ملک به ترکمانان، بر تخت نشستن خوارزمشاه شاه ملک.

از دیگر آثار منسوب به او "مقامات بونصرمشکان" و "زینة الکتاب" است. وی در تاریخ مسعودی دو جا از کتابی به نام "مقامات" یا "مقامات محمودی" یاد می کند که شاید قسمت محمودی این کتاب باشد.
بیهقی دلیل نوشتن تاریخ را آیندگان می داند و بارها آن را بیان می کند. دو شرط عمده مورخ، صداقت و اطلاع است که بیهقی- شاید بیش از خوانندگان خود- متوجه اهمیت آن بوده است و بدین جهت در هر فرصتی خاطر خوانندگان را از راستگویی و حقیقت دوستی و نیز احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمینان می دهد. آنچه در کتاب بیهقی آمده یا از مشاهدات و مشهودات خود او است یا اطلاعاتی که با کنجکاوی بسیار از اشخاص مطلع و مربوط به دست می آورد و یا از کتابهایی که غالبا نام آنها را ذکر می کند و حتی راجع به ارزش آنها نظر خود را می گوید.

نثر بیهقی از نظر فصاحت و بلاغت نیز همواره بسیار مورد توجه بوده است. با آنکه به ذکر تاریخ می پردازد گاه از ایجازهای رسا بهره می گیرد که هرگز به اصل موضوع آسیبی نمی رساند. گاه نیز که به اطناب می پردازد نه در ذهن خواننده کسالت بار می نماید و نه از موضوع دور می شود.

زمان تألیف کتاب: بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود مناسب یافته و از سال 448 هـ .ق به تألیف تاریخ پردازش خود پرداخت و به سال 451 این کار را به انجام رسانید، یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعـود و آغاز پادشاهی سـلطان ابراهیم بن مسعود(جلـد 451، ص 492).

مرگ بیهقی: بیهقی هشتاد و پنج سال زیسته و به تصریح ابوالحسن بیهقی در« تاریخ بیهق» به سال 470 هـ.ق در گذشته اسـت و به این ترتیب نوزده سال پس از اتمام تاریخ خویش زنده بوده و هرگاه به اطلاعات تازهای در زمینه کار خود دسـترسی می یافته، آن را به متن کتاب می افزوده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۹:۱۰
رضا حارث ابادی

حکایت هارون با دو زاهد 
رفتن هارون به نزد "عمری"
هارون الرشید یک سال به مکه رفته بود (حرثه الله تعالی). چون مناسک تمامی گزارده آمد و بازنموده بودند آنجا دو تن اند از زاهدان بزرگ. یکی را ابن سماک گویند و یکی را ابن عبدالعزیز عمری. و نزدیک هیچ سلطان نرفتند. 
[هارون] فضل ربیع را گفت: یا عباسیر و وی را چنان گفتی. مرا آرزوست که این دو پارسا مرد را که نزدیک سلاطین نروند ببینم و سخن ایشان بشنوم و بدانم حال و سیرت و درون و بیرون ایشان. تدبیر چیست؟
گفت: فرمان، امیرالمومنین را باشد که چه اندیشیده است و چگونه خواهد و فرماید. تا بنده تقدیر آن بسازد.
گفت: مراد من آنست که متنکر [ناشناس] نزدیک ایشان شویم تا هر دو چگونه یابیم که مرائیان را به حطام دنیا بت ان دانست.
فضل گفت: ثواب آمد. چه فرماید؟
گفت: بازگرد و دو خر مصری راست کن و دو کیسه در هر یکی هزار دینار زر. و جامه بازرگانان پوش و نماز خفتن نزدیک من باش تا بگویم چه باید کرد.
فضل بازگشت و این همه راست کرد و نماز دیگر را نزد هارون آمد. یافت او را جانه بازرگانان پوشیده. برخاست و بر خر نشست و فضل بر خر دیگر.
و زر به کسی داد که سرای هر دو زاهد دانست. و وی را پیش کردند با دو رکابدار خاص. و آمدند متنکر، چنانکه کس بجای نیارد که کیستند. و با ایشان مشعله و شمعی نه.
نخست به در سرای عمری رسیدند. در بزدند به چند دفعت. تا آواز آمد که کیست!
جواب دادند که در بگشایند. کسی است که میخواهد زاهد را پوشیده ببیند.
کنیزک کم بها بیامد و در بگشاد. هارون و فضل و دلیل معتمد هر یه دررفتند. یافتند عمری را در خانه به نماز ایستاده. و بوریای خلق افکنده و چراغدانی بر کون سبویی نهاده.
هارون و فضل بنشستند مدتی تا مرد از نماز فارغ شد و سلام بداد. پس روی به ایشان کرد و گفت شما کیستید؟ و به چه شغل آمده اید؟ 
[فضل] گفت: امیرالمومنین است. تبرک به دیدار تو آمده است.
گفت: جزاءک الله خیرا. چرا رنجه شد؟ مرا بایست خواند تا بیامدمی. که در طاعت و فرمان اویم که خلیفه پیغامبر است علیه السلام. و طاعتش بر همه مسلمانان فریضه است.
فضل گفت: اختیار خلیفه آن بود که او آید.
گفت خدای عزوجل حرمت و حشمت او بزرگ کناد و چنانکه او حرمت بنده او بشناخت.
هارون گفت: ما را پندی ده و سخنی گوی تا آن را بشنویم و بر آن کار کنیم.
[عمری] گفت: ای مرد گماشته ی بر خلق خدای عزوجل! ایزد عز و علا بیشتر از زمین به تو داده است تا به بعضی از آن خویشتن را از آتش دوزخ بازخری.
و دیگر در آینه نگاه کن تا این روی نیکوی خویش بینی. اگر دانی چنین روی، به آتش دوزخ دریغ باشد، خویشتن را به گروی چیزی مکن که سزاوار خشم آفریدگار گردی جل جلاله.
هارون بگریست و گفت: دیگر گوی.
گفت: ای امیرالمومنین از بغداد تا مکه دانی که بر بسیار گورستان گذشتی؟ 
بازگشت مردم آنجاست. رو آن سرای را آباد کن که در این سرای مقام اندک است.
هارون بیشتر بگریست.
فضل گفت: ای عمری! بس باشد. تا چند از این درشتی؟ دانی که با کدام کس سخن میگویی؟ 
زاهد خاموش گشت.
هارون اشارت کرد تا یک کیسه پیش او نهادند.
خلیفه گفت: خواستیم تا تو را از حال تنگ برهانیم و این فرمودیم.
عمری گفت: صاحب العیاله لا یفلح ابدا.
چهار دختر دارم و اگر غم ایشان نیستی، نپذیرفتمی که مرا به این حاجت نیست.
هارون برخاست و عمری با وی تا در سرای بیامد تا وی برنشست و برفت. و در راه، فضل را گفت: مردی قوی سخن یافتم "عمری" را ولیکن هم سوی دنیا گرائید. صبعا و فریبنده که این درم و دینار است. بزرگا مردا که از این روی بر تواند گردانید. تا پسر سماک را چون یابیم؟

و رفتند به در سرای او [ابن سماک] رسیدند. حلقه بزدند سخت بسیار تا آواز آمد که کیست؟
گفتند: ابن سماک را میخواهیم. این آواز دهنده برفت. دیر بود و باز آمد که: از ابن سماک چه میخواهید؟
گفتند که: در بگشایند که فریضه شغلی است. مدتی دیگر بداشتند بر زمین خشک . فضل آواز داد که آن کنیزک که در گشاده بود تا چراغ آرد. کنیز بیامد و ایشان را گفت: تا این مرد [ابن سماک] مرا بخریده است، من پیش او چراغ ندیده ام.
هارون به شگفت بماند. و دلیل را بیرون فرستاد تا نیک جهد کرد و چند در بزد و چراغی آورد و سرای روشن شد.
فضل کنیزک را گفت: شیخ کجاست؟
گفت: بر این بام. بر بام خانه رفتند. پسر سماک را دیدند در نماز می گریست و این آیت میخواند:
"افحسبتم انما خلقناکم عبثا ...". و باز میگردانید و همین را میگفت.
پس سلام بداد که چراغ دیده بود و حس مردم شنیده. روی بگردانید و گفت: سلام علیکم. هارون و فضل جواب گفتند و همان لفظ گفتند.
پس پسر سماک گفت: بدین وقت چرا آمده اید و شما کیستید؟
فضل گفت: امیرالمومنین است. به زیارت تو آمده است که چنان خواست که تو را ببینید.
گفت: از من دستوری بایست به آمدن. و اگر دادمی آنگاه بیامدی که روا نیست مردمان را از حالت خویش در هم کردن.
فضل گفت: چنین بایست. اکنون گذشت. خلیفه پیغامبر است علیه السلام و طاعت وی فریضه است بر همه مسلمانان. و تو در این جمله آمدی که خدای عزوجل گوید: "اطعیواالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم".
پسر سماک گفت: این خلیفه بر راه شیخین میرود؟ و به این عدد خواهم بوبکر و عمر رضی الله عنهما را تا فرمان او برابر فرمان پیغامبر علیه السلام دارند؟
گفت: رود.
گفت: عجب دانم چه در مکه که حرم است این اثر نمیبینم. و چون اینجا نباشد توان دانست که بر ولایت دیگر چون است.
فضل خاموش ایستاد.
هارون گفت: مرا پندی ده که بدین آمده ام تا سخن تو بشنوم و مرا بیداری افزاید.
گفت: یا امیرالمومنین! از خدای عزوحل بترس که یکی است و انباز ندارد و به یار حاجتمند نیست. و بدان که در قیامت تو را پیش او خواهند ایستانید و کارت از دو بیرون نباشد؛ یا سوی بهشت برند یا سوی دوزخ. و این دو منزل را سه دیگر نیست.
هارون به درد بگریست چنانکه روی و کنارش تر شد.
فضل گفت: ایهاالشیخ! دانی که چه میگویی؟ شک است در اینکه امیرالمومنین جز به بهشت رود؟
پسر سماک او را جواب نداد و از او باک نداشت و روی به هارون کرد و گفت: یا امیرالمومنین! این فضل امشب با توست و فردای قیامت با تو نباشد و از تو سخن نگوید و اگر گوید نشنود. تن خویش را نگر و بر خویشتن ببخشای.
فضل متحیر گشت و هارون چندان بگریست تا بر وی بترسیدند از غش.
پس گفت: مرا آبی دهید.
پسر سماک برخاست و کوزه آب آورد و به هارون داد. چون خواست که بخورد او را گفت: بدان ای خلیفه سوگند دهم به تو عهد قرابتی رسول علیه السلام که اگر تو را باز دارند از خوردن این آب به چند بخری؟
گفت: "یک نیمه از مملکت.
گفت: بخور. گوارنده باد.
پس چون بخورد و گفت: اگر اینکه خوردی بر تو ببندد چند دهی تا بگشاید؟
گفت: یک نیمه مملکت.
گفت: یا امیرالمومنین! مملکتی که بهای آن یک شربت آب است، سزاوار است که بدان بس ناظفی نباشد. و چون در این کار افتادی، باری داد میده و با خلق خدای عزوجل نیکویی کن.
هارون گفت: پذیرفتم و اشارت کرد تا کیسه پیش آرند.
فضل گفت: ایهاالشیخ! امیرالمومنین شنوده بود که حال او تنگ است و امشب مقرر گشت این صله حلال. فرمود: بستان!
پسر سماک تبسم کرد و گفت: سبحان الله العظیم. من امیرالمومنین را پند دهم تا خویشتن را صیانت کند از آتش دوزخ. و این مرد بدان آمده است تا مرا به آتش دوزخ اندازد. هیهات! هیهات!
بردارید این آتش از پیشم که هم اکنون ما و سرای و محلت سوخته شویم.
و برخاست و بر بام بیرون شد. و بیامد کنیزک و بدوید و گفت: بازگردید ای آزادمردان که این پیر بیچاره را امشب بسیار به درد بداشتید.
هارون و فضل بازگشتند و دلیل زر برداشت و برنشستند و برفتند.
هارون همه راه میگفت: مرد اینست.
و پس از آن حدیث پسر سماک بسیار یاد کردی.

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
و چنین حکایات از آن آرم تا خوانندگان را باشد که سودی دارد و بر دل اثری کند
✍️ ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی
#تاریخ_بیهقی 
#بیهقی

منبع کانال تلگرامی استاد عبدالکریم سروش 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۸:۰۰
رضا حارث ابادی

زنان در تاریخ بیهقی

چرا تاریخ بیهقی، تاریخ مذکر قلمداد می شود؟

  به‌تازگی دوره های شیرین «بیهقی‌خوانی» در مرکز فرهنگی هنری «رویش مهر» برپاشده است. در نخستین  جلسه آن، منیر سلطان‌پور، پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی درباره جایگاه زن در تاریخ بیهقی سخن گفته است که خلاصه گفته های این پژوهشگر  را می خوانید. در دوره تسلط ترکان غزنوی، وضعیت دوگانه‌ای درباره زنان مشاهده می‌شود؛ از یک سو، غزنویان در سرزمین‌های خود و براساس آداب و رسومشان، به زن بسیار اهمیت می‌دادند و زن‌ها پا به پای مردان در امور اجتماعی و بیشتر اقتصادی، فعالیت می‌کردند،  اما در حدود قرن دوم هجری، با ورود اسلام به آسیای مرکزی، ترکان هم کم کم به دین اسلام گرایش پیدا کردند و حکومت را به دست گرفتند. در این زمان، ترکان یک سری محدودیت‌های اعتقادی و ایدئولوژیک را برای زنان به وجود آوردند. از سوی دیگر، در دوره غزنویان، بد اقبالی دیگری نصیب زن‌ها شد: غلامان وارد دربار شده و به شاهان نزدیک شدند و این باعث شد حضور زنان کم‌رنگ‌تر شده و به موجودات فراموش‌شده‌ای تبدیل ‌شوند، یعنی نه تنها زن نقش اجتماعی خود، بلکه نقش معشوقگی‌اش را هم از دست داد. البته در این دوره، زنانی را داریم که استثنا هستد و توانستند حضور داشته باشند، اما  به طور کلی دوران حکومت غزنویان دوره‌ زنان نیست. درواقع تاریخِ مذکر است. کتاب تاریخ بیهقی هم که آیینه‌ زمان غزنویان است، تاریخ مذکر است و زنان در آن رنگی ندارند. باوجود این، به همین نقش کمرنگ زنان در تاریخ بیهقی می پردازیم.

چهره‌ سیاسی زنان
زنی که توانسته نقش سیاسی پررنگی در حکومت غزنویان داشته باشد، حرّه‌ ختلی، خواهر سلطان محمود است. حره‌ ختلی دختر سبکتگین ( تگین به معنای پهلوان) بوده و خواهر محمود غزنوی. سبکتکین چند دختر داشته که از بین دخترانش حره  ختلی از همه با کفایت‌تر،  با تدبیرتر و با سوادتر بوده و قلم بسیار خوبی هم در نوشتن داشته است،  او  به جایی می‌رسد که سلطان محمود غزنوی، سرپرستی زنان دربار غزنوی را به دست او می سپارد. زمانی که محمود فوت می‌کند، براساس وصیتش، سلطان محمد جانشین او می شود که حره  ختلی، با این قضیه مخالفت می‌کند و تصمیم می‌گیرد نامه‌ای به مسعود غزنوی بنویسد. این نامه از دو جنبه با اهمیت است: اول اینکه ما را با بطن دربار آشنا می‌کند و دوم اینکه یک زن نویسنده نامه‌ای این‌چنین سرنوشت ساز است‌.

 ازدواج های سیاسی
قسمتی از تاریخ بیهقی به زنانی می‌پردازد که محکوم هستند به ازدواج‌های سیاسی و تعدادشان هم اتفاقا کم نیست. این ازدوا‌ج‌ها فقط برای نزدیک شدن دو حکومت، دو پادشاه یا برای جلوگیری از بعضی شورش‌ها، صورت می‌گرفت و مصلحتی بود و درآنها به زن به شکل یک کالا نگاه می‌شد. یک نمونه از این ازدواج‌ها، ازدواج دختر قدرخان است. قدرخان سر سلسله‌ ایلکخانیان بود. آنها زمانی قلمرو سامانیان را تصرف می‌کنند و با غزنویان هم مرز می‌شوند و خطری جدی برای غزنویان به حساب می‌آمدند و حتی در دوره محمود، بین ایلکخانیان و غزنویان جنگ‌هایی درمی‌گیرد ولی مسعود تصمیم می‌گیرد با ایلکخانیان از در دوستی وارد بشود، بنابراین به حصیری  نامه می‌نویسد تا دو خواستگاری را تدارک دهد: «ما را رای افتاده است تا از جانب خان، دو وصلت باشد؛ یکی به نام ما و یکی به نام فرزند ما ابوالفتح مودود که مِهتر فرزندان ماست و بعد از ما ولی عهد ما، در مُلک، وی خواهد بود. آن ودیعت(زن) که به نام ما نامزد کنند، از فرزندان و سرپوشیدگان کرائم باید که باشد، از آنِ خان و دیگر ودیعت، از فرزندانِ امیر، فرزند بغراتگین که ولی عهد است؛ اما چنان باید که این دو کریمه، از خاتونان باشند، کریم الطرفین (اصیل).»

 زنان توطئه چین
 در تایخ بیهقی از دو سه زن نام برده می‌شود که  با توطئه و مکر توانستند از خودشان نامی در تاریخ ثبت کنند. یکی از این ماجراها مربوط می‌شود به  شخصی به نام ابوالحسن عراقی  که در دربار غزنویان رفت و آمد داشته است. ظاهرا او آدم بدخو و بد ذاتی بوده، بنابراین زنانش در غذایش سم می‌ریزند و او را می‌کشند. بیهقی دلیلش را این گونه می‌آورد: «مرد سخت بدخو و باریک گیر [بود]... .» 

 زنان پارسا و فاضل
بیهقی در کتابش به چند زن زنان پارسا و با سواد‌ اشاره می‌کند. یکی از این زنان زنِ بای‌تگین هست، اولین غلام محمود. «بای‌تگین زنی داشت سخت به کار آمده و پارسا و در این روزگار که امیر مسعود به تخت مُلک رسیده، این زن را سخت نیکو داشتی، به حرمت خدمت‌های گذشته چنانکه به مثل در برابر والده‌ سیده بود.» بیهقی این زنان را بسیار ستایش  می‌کند ولی باید گفت بیهقی تحت تاثیر اعتقادات زمانه‌ خودش، زنان را کمتر از مردها می‌دیده است: «میان مردان و زنان تفاوت بسیار است» ولی از اهمیت دو زن نمی‌تواند بگذرد: مادر حسنک وزیر و مادر عبدالله (یکی از فرماندهان اعراب). این دو زن سرنوشت مشابهی داشتند و پسرانشان به دست حکومت به دار آویخته شدند. بیهقی در کتابش، به تمام و کمال، عکس‌العمل این زن‌ها را هنگام به دار آویختن پسرانشان نشان می‌دهد و در برابر این همه شجاعت و درایت آنها سر تعظیم فرود می آورد، چون آنها در مقابل دشمن کوتاه نیامده بودند: «و حسنک قریب هفت سال بردار بماند چنانکه پاهایش همه فرو تراشید و خشک شد چنانکه اثر نماند تا به دستوری (اجازه) فروگرفتند و دفن کردند چنانکه کس ندانست که سرش کجاست و تن کجا و مادر حسنک زنی بود سخت جگر‌آور (شجاع)،چنان شنودم که دو سه ماه از او این حدیث نهان داشتند چون بشنید جزعی نکرد چنانکه زنان کنند، بگریست به درد،  چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند،پس گفت بزرگا مردا که این پسرم بود که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان و ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هر خردمند که این بشنید بپسندید و جای آن بود.» و درباره یکی از فرماندهان اعراب می‌نویسد: «عبدالله همه شب نماز کرد و قران خواند وقت سحر غسل کرد و نماز بامداد به جماعت بگزارد...وقت رفتن مادر را درکنار گرفت (در آغوش گرفت)و بدرود کرد و مادرش زره بر وی رایت می‌کرد و بغلگاه (پهلوگاه) می‌دوخت و می‌گفت دندان افشار با این فاسقان. چنانکه گفتی او را پالوده خوردن( نوعی حلوا ) می فرستد و البته جزعی نکرد چنانکه زنان کنند...  سر عبدالله را به نزد عبدالملک مروان فرستادند و او دستور داد تا بدن او را بر دار کردند. خبر کشتن به‌مادرش آوردند، هیچ جزع نکرد ‏...گروهى زنان را برین کار بگماشتند و ایشان درایستادند و حیلت ساختند تا اسماء را بر آن جانب بردند. چون دار بدید، به‌جاى آورد که پسرش است، روى بزنى کرد از شریف‏ترین زنان بود و گفت: گاه آن نیامد که این سوار را ازین اسب ( استعاره از دار)‏ فرود آورند؟ و این خبر به حجاج بردند، بشگفت بماند و فرمود تا عبد اللّه را فروگرفتند و دفن کردند.»

 جزئیات زندگی زنان
بیهقی به فعالیت‌های داخل منزل زن‌ها هم اشاره می کند که ظاهرا در دوره‌ غزنویان بسیار مهم بوده است، مثلا آشپزی زنان. وقتی بیهقی به هنر یک زن در سواد، قلم و نوشتن اشاره می‌کند حتما به این هم می‌پرداخته که این زن در غذا پختن هم دستی داشته است. این یک بررسی اجمالی بود بر زنانی که در کتاب بیهقی ذکرشان رفته بود. دوره غزنویان دوره‌ زنان نبوده؛ چه زنانی که در کاخ بودند و در قفس‌های طلایی، به دست فراموشی سپرده شده بودند و چه زن‌های عوام. با خوندن تاریخ متوجه می‌شویم که گذشتگان ما، چه اوضاعی داشته اند و  چه ظلم و ستم‌هایی بر زنان رفته است!

تاریخ درج : شنبه ۱۲ امرداد ۱۳۹۸

شیوا رضایی / نویسنده

منبع: اصفهان زیبا  http://www.isfahanziba.ir/

شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی  T.me/abolfazlbeyhaghi

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۴۳
رضا حارث ابادی

بیهقی، اولین خبرنگار تمام عیار ایرانی

ابوالفضل بیهقی در قـرن پـنجم ه.ق. کاری را بنیان نهاده که هم اکنون جدیدترین روشهای خبری و خبرنگاری بر پایة آن اسـتوار اسـت؛ او ماننـد خبرنگـاری حرفـه ای چنـان گـزارش جامعی از دربار غزنویان و رویدادهای مربوط به آن ارائه داده است که سالهاست گزارش او موثقترین منبع برای آگاهی از روزگار وی بوده است. 

#خبرگزاری_رویترز، ده ویژگی را بـرای یک خبرنگار لازم دانسته است،که آن ویژگیها را در بیهقی نیز به بهترین شکل مشاهده میکنیم. این ویژگی ها عبارتند از ...

در روز بزرگداشت #ابوالفضل_بیهقی تاریخ نویس بزرگ ایرانی بشنوید:



بررسی تاریخ نویسی بیهقی با معاییر خبرگزاری رویترز + بخش‌هایی از متن #تاریخ_بیهقی با صدای استاد #ابوالحسن_تهامی از کتاب صوتی «از چنین حکایت‌ها» از انتشارات معین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۳۶
رضا حارث ابادی
شعرهای نو از شاعران کهن (شعرهایی از ابوالفضل بیهقی، شاعر هزارساله)
(۴)
کار از درجه‌ی سخن
به درجه‌ی شمشیر رسید.
 
(۵)
جهان عروسی آراسته را مانست
در آن روزگار مبارکش
 
(۶)
مطربان می‌زدند و می‌خواندند...
          و شادی و طرب در پرواز آمد.
 
(٧)
من و ماننده‌ی من،
          که خدمتگاران امیر محمود بودیم،
ماهیی را مانستیم از آب بیفتاده
و در خشکی مانده
و غارت شده.
 
(٨)
بزرگا مردا، که او دامن قناعت تواند گرفت
و حرص را گردن فروتواند شکست!
 
(٩)
تا وی را دیدیم که ممکن نشد خدمتی یا اشارتی کردن،
گریستن بر ما افتاد
کدام آب دیده، که دجله و فرات،
چنان که رود براندند.
 
(١٠)
فصلی خوانم از دنیای فریبنده
به یک دست شکر پاشنده
و به دیگر زهرِ کشنده
گروهی را به محنت آزموده
و گروهی را پیراهن نعمت پوشانید.
 
(١١)
گفت: «کار سخت سست می‌رود،
                                       سبب چیست؟»
 
(١٢)
متحیر و شکسته‌دل می‌رفتند
راست بدان مانست که گفتی بازپسشان می‌کشند
 
(١٣)
لشکر از جای برفت
گفتی جهان می‌جنبد...
چون کوهِ آهن درآمدند.
 
(١۴)
در خود فروشُده بود
سخت از حد گذشته
که شمه‌ای یافته بود
از مکروهی که پیش آمد.
 
(١۵)
حسنک را فرمودند که جامه بیرون کِش...،
تنی چون سیم سپید و رویی چون صدهزار نگار،

و همه خلق به‌درد می‌گریستند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۶ ، ۱۵:۳۶
رضا حارث ابادی
وجه ادبی تاریخ بیهقی
تاریخ بیهقی از دو چشمة جوشان ادب و ادب فارسی سیراب و سرشار شده است: داستان، که خود نوعی ادبی است، و نثر، که خود نوعی هنر کلام است آراسته به موازین فصاحت و بلاغت و صنایع لفظی و معنوی. به بیانی تاریخ بیهقی حتی اگر از یکی از این دو چشمه آب خورده بود هم اثرادبی در شمار می آمد.
گام اول بیهقی در ورود به عرصة نویسندگی و نگارش اثر ادبی با ورود به عرصه دبیری و کتابت برداشته شده است و ممارست همراه با وسواس بسیار در دبیری و کاتبی دیوان و دربار قدرت از او نگارنده ای چیره ساخته بود که می توانست به تعبیری در مدت 3 سال اثری ماندگار و محکم در 30 جلد پدید آورد. پس از قتل عبدالرشید – همانکه دستور حبس بیهقی را صادر کرده بود – در 444، بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهایی خود مناسب یافته و از سال 448 هـ.ق به تألیف تاریخ پر اززش خود پرداخت. وی قطعاً در این نگارش پرحجم و پرسرعت و دقیق یادداشتهایی را که در طول حدود 30 سال پیوند با دربار و امر کتابت و دبیری فراهم آورده بود مورد استفاده قرار داد و اینگونه بود که توانست به سال 451 این اثر را به انجام رساند، اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود (جلوس 451، ف 492). 
بیهقی در زمانی سرآمد اقران از نویسندگان شده بود که دبیر چهل و شش ساله جوان دانسته می شده. پیشتر به اشاره آمد که پس از درگذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشینی استاد از هر جهت شایسته ولی «سخت جوان» دانسته، هنگامی که وی چهل و شش ساله بوده است. از این رو بوسهل زوزنی سالخورده را جایگزین آن آزادمرد کرد و بیهقی را بر شغل پیشین نگاه داشت.حال آنکه بیهقی در نیشابور مرکز فرهنگی آن روزگار به تحصیل پرداخته بود و در 412 در حالی که بیش از 27 سال نداشت به دیوان رسالت محمود غزنوی (حک: 421 – 387) راه یافته بود. وی ابتدا شاگرد ابونصر مشکان بود. پس از نوزده سال به نیابت ابونصر به دبیری سلطان محمود و سپس به دبیری دیوان محمد بن محمود (حک: شعبان – شوال 421 و چند ماه در سال 432) و سلطان مسعود (حک: 432 – 421) و سپس سلطان مودود (حک: 441 – 432) و بالاخره فرخزاد بن مسعود (حک: 451 – 444) برگزیده شد
این دبیر چیره در ادب عرب نیز دستی داشت. پس از آنکه خواجه احمد حسن میمندی وزیر محمود غزنوی زبان دیوانی را ‌ از پارسی به تازی برگردانید، ابوالفضل بیهقی رساله ای گرد آورد شامل لغات تازی که باید دبیران به جای واژه های پارسی در نوشته های خود به کار برند.علی بن زید بیهقی (ابن فندق) همشهری بیهقی، ضمن نقل اندرزهایی اخلاقی از بیهقی چهار بیت عربی از او نقل می کند که دو بیت از آنها دربارة دورة زندان او در حبس قلعه در عهد طغرل است.
اما در جایگاه تاریخ بیهقی میان ادب و تاریخ در نگاه نخست چنین می نماید که بیهقی در اثر خود به تاریخ گراییده است؛ به ویژه اگر – همچون رضا براهنی – معتقد باشیم مورخ قاضی روحیات قهرمانها و مشاهیر تاریخی نیست بلکه گزارش کننده و علت جوی همة حوادث منجمله حوادثی است که بر سر آنها آمده است و تاریخ برونگراست، و قصه با چیزهایی سر و کار دارد که در تاریخ کمتر به زبان می آیند. قصه با طبیعت درونی انسان سر و کار دارد و فقط وجود انسان بر آن حکومت می کند. اعمال ظاهری و کلّی انسان متعلق تاریخ و افکار و احساسات درونی او متعلق به قلمرو قصه است
براهنی با چنین نگاهی نتیجه می گیرد: « نویسندة تاریخ بیهقی از احساس حسنک حرفی بر زبان نمی راند فقط ظواهر و کلیات و محیط و تضادهای امر را می دهد و می گذرد.»و نگارنده که قصه حسنک را – ولو حکایتی تاریخی در آن گزارده شده باشد - در بیان دیگر پژوهندگان نیز به درستی جلوة توانایی بیهقی در پرداخت داستانی به وقایع تاریخی یافته است قول براهنی را محل تأمل می دانددر این قصه، در میکائیل ننگریستنِ حسنک و هیچ جواب ندادن (ص 232) شرارت و زعارت مؤکد شده در طبع بوسهل (ص 222) پوشیده خنده زدن خردمندان بر بوسهل (همان)، عاقبت نگری بونصر مشکان (همان) حلیم و کریم بودن امیر (ص 224) تا دیر اندیشیدن خواجه احمد حسن (ص 225) و فراوان مصادیق دیگر نشان تعریف درونگرایانه و روانکاوانه شخصیتها در حکایات و قصه های تاریخی بیهقی استبلکه می پندارد تصویرهای درونکاوانه بیهقی از شخصیتها تا بدانجا دقیق است که مستغنی از هر منبع دیگر می توان نمایة توصیفی جامع و دقیق از اشخاص مذکور در تاریخ بیهقی مستند به عبارات این تاریخ و حکایات و قصه های آن فراهم آورد. براهنی خود نیز جای دیگری پذیرفته است که ماجرای بردار کردن حسنک « از لحاظهایی بی شباهت به قصه نیست."
جمال میر صادقی، یک نوع قصه را قصه هایی ] می داند [ که جنبه تاریخی دارد و اغلب در ضمن وقایع کتابهای تاریخی آمده است، مثل قصه های «تاریخ بیهق»، تألیف علی بن زید بیهقی و «عقد العلی للموقف الاعلی» تألیف افضل کرمانی و قصه های «تاریخ بیهقی» تألیف ابوالفضل محمد بیهقی از جمله قصه حسنک وزیراگر چه این نوع آثار یک نوع واقعه تاریخی است اما به علت چربیدن جنبة آفرینش داستانی آنها بر واقعیت تاریخی شان، پهلو به قصه می‌زند نه تاریخ.» به نظر میرصادقی، واقعة تاریخی قبلاً اتفاق افتاده است و تاریخ نویس آن را عیناً گزارش می کند. به عبارت دیگر جنبة کلّی و عینی واقعه همیشه مورد نظر تاریخ نویس است اما واقعة داستانی بر خلاف واقعة تاریخی زادة ذهن نویسنده است. وی در تبیین وجه تمایز قصه و تاریخ دیدگاهی مشابه براهنی دارد، اما با قائل شدن به «واقعة داستانی»، متفاوت از براهنی دربارة قصه حسنک و قصه های نظیر آن اظهار نظر می کند: «ممکن است نویسنده یک واقعة تاریخی را موضوع داستان خود قرار دهد، اما در پرداخت و خلق دوبارة آن، خلاقیت ذهن او دخالت داشته است و نویسنده واقعه را با تمام ویژگیهای داستانی بازآفریده است. قصه‌های حسنک وزیر و قصه های نظیرآن که در کتابهای تاریخی و گاهی در تفسیرها آمده است از چنین کیفیتی برخوردار است".
البته براهنی نیز که جایی با اشاره به وظیفه دانی و وظیفه گرایی بیهقی، وی را مورخ دانسته است در مواردی از جمله بیان حالت روحی امیر مسعود پس از شکست، پناه بردن او به شراب، قدرت و ظرفیت جسمانی مسعود در برابر دیگران و به نماز برخاستن او پس از میخوارگی«که جزء به جزء توصیف و بیان گردیده اند و شخصیت امیرمسعود را با عینیت تمام در برابر ما می گذارند» به چیرگی بیهقی در پرداخت داستانی تاریخ اشاره می کند: «طوری که اگر بیهقی نام امیرمسعود را بر می داشت و بجایش نامی غیرتاریخی می گذاشت و از درباریان مسعود نامی نمی برد و فقط می گفت «آنهایی که با مسعود شراب می خوردند» با صحنة یک قصة امروزی رو به رو می گشتیم.» به گفته براهنی پرداخت داستانی این حوادث در تاریخ بیهقی طوری است که «شخصیت موقعیت روحی و جسمانی خود را در برابر ما به روشنی می گشاید و ما در می یابیم که با یک شخصیت واقعی سر و کار داریم نه کسی که در ابهام افسانه و تاریخ از چشم ما نهان شده است.» براهنی دست کم می پذیرد که تاریخ بیهقی را باید تاریخی دانست که «در بعضی جاها تا حدّی جنبه داستانی هم دارد."
شاخصه دیگری که جایگاه تاریخ بیهقی را در عداد برترین آثار ادبی تحکیم می کند نژاد بی و فاخر آن است که حاصل کاربرد ادبی زبان است. «شاعر و نویسنده ای که در قلمرو کاربرد ادبی زبان گام بر می دارد از شگردها و تمهیداتی یاری می گیرد تا در پهنه بیکران هستی و زمان حضور یابد. برای چنین آفریننده ای جهان هستی عینیت و هویتی دوباره می یابد. جستن کاربرد ادبی زبان در حوزة شعر کار دشواری نیست چرا که شاعران، ساحران و امیران کلام اند، الشعراء امراء الکلام. شعر بی هیچ تردیدی کارکرد ابتدائاً ادبی دارد، برخلاف نثر که کارکردی ابتدائاً غیرادبی دارد. گویا در حوزة شعر ادبیت و ادبیات بیشتری می توان یافت تا در حوزه نثر. همواره ادبی بودن نثر به نزدیک بودن آن به قلمرو شعر و زبان شعر سنجیده شده است.از این رو میدان نثر در تاریخ ادبیات ایران برای بهره مند شدن از گوهر ادب محدود شده و توانایی‌های نثر مستقل از شعر برای ادبی بودن ودر حوزة کاربرد ادبی زبان نامکشوف مانده است. ] اینگونه است که[ حتی در متن های ادبی مانند تاریخ بیهقی، کشف المحجوب، کلیله و دمنه و مرزبان نامه، گرداگرد «شاعرانگی» آنها دور می زنیم و براین اساس عده ای مثلاً تاریخ بیهقی را شعر منثور می دانند".
این در حالی است که نثر به موازات شعر یکی از دو مجلای کلّی ادب فارسی شمرده می شود و تاریخ بیهقی را با نثر محکم، فاخر و بسیار زیبای آن می توان از قلل منثور ادب فارسی شمرد. لذا به رغم آنکه به نوشتة مریلین والدمن "بندرت اتفاق می افتد که از یک متن تاریخی ایرانی متعلق به قرن 11 میلادی ] و پنجم هجری [ پیوسته تعریف شود و آن را جالب توجه، شگفت آور و حتی گاه پرهیجان بخوانند، لیکن می توان تاریخ بیهقی را چنین متنی دانست".

برگرفته از سایت: دانشگاه حکیم سبزواری     
تلخیص:مهسا کیخسروی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۶ ، ۰۸:۱۹
رضا حارث ابادی

 دکتر سیدخلیل خطیب‌رهبر

ادیب فرزانه‌ای که 221 عنوان کتاب از خود برای دانشجویان و پژوهشگران ادبیات فارسی بر جای گذاشته است. دکتر خلیل خطیب‌رهبر علاوه بر شرح و تصحیح آثار رودکی، فرخی سیستانی، سعدی، حافظ، کلیله و دمنه، تاریخ بیهقی و مرزبان‌نامه، درباره دستور زبان فارسی، کاربرد صفت و قواعد املاء و ویرایش، کتاب‌های متعددی را نوشته و منتشر کرده است.

ادیب فرزانه‌ای که کتاب‌های او 199 بار تجدید چاپ شد

دکتر سیدخلیل خطیب‌رهبر در سال ١٣٠٢خورشیدی، در یکی از محلات قدیمی شهر «کرمان» دیده به جهان گشود. پدران او، از جمله روحانیون برجسته کرمانی به‌شمار می‌آمدند و نام خانوادگی «خطیب‌رهبر» اشاره به همین سابقه است. او بعد از پایان تحصیلات تکمیلی و اخذ دکترای ادبیات فارسی، در دانشگاه تهران به‌عنوان استاد متون کهن مشغول به کار شد. اما بیشتر تلاش او تصحیح برخی از آثار شناخته‌شده ادبی بود. مهم‌ترین ویژگی تصحیح‌های دکتر خطیب‌رهبر شرح‌نویسی و توضیحاتی بود که در حاشیه تصحیح اضافه می‌کرد. این ویژگی‌ را در مورد تصحیح سه‌جلدی تاریخ بیهقی می‌شود دید. تاریخ بیهقی نوشته ابوالفضل بیهقی در شکل عادی در یک جلد جمع‌آوری می‌شود. اما آنچه دکتر خطیب‌رهبر روی این کتاب انجام داد آن را به یکی از منابع تاریخی دوره غزنوی تبدیل کرد که شرح و معنی لغت‌های این کتاب به‌صورت یک دایره‌المعارف در کنار هم گرد آمده است.
شرح و توضیح مفصل گلستان سعدی، شرح و توضیح مفصل مرزبان‌نامه، شرح و حواشی غزلیات حافظ، شرح و حواشی غزلیات سعدی و تحقیقات دقیق و استادانه در زمینه دستورزبان فارسی، مانند کتاب حروف اضافه، کتاب حروف ربط، کتاب صفت، مجموعه چند‌جلدی «گزیده‌های سخن پارسی»، مانند گزیده اشعار فرخی‌سیستانی، گزیده اشعار رودکی، گزیده گلستان سعدی، گزیده بوستان سعدی، گزیده غزلیات حافظ، گزیده کلیله‌ودمنه، گزیده تاریخ بیهقی و گزیده جهانگشای جوینی از کتاب‌های این استاد ادب است.

دکتر خلیل خطیب‌رهبر، شارح و پژوهشگر متون کلاسیک از جمله تاریخ بیهقی در نود و دو سالگی و در 16 بهمن ماه 1393 دارفانی را وداع گفت.

سبک تاریخ بیهقی / دکتر سید خلیل خطیب رهبر

 


موضوع اصلی تاریخ بیهقی، تاریخ حکومت سلطان مسعود غزنوی است؛ اما افزون بر تاریخ غزنویان، مطالبی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده که بخش زیادی از آن از بین رفته‌ و امروزه تنها حدود پنج مجلدش بر جای مانده‌ است.

نثر استوار، اطلاعات بسیار ارزشمند در موارد گوناگون، رعایت انصاف و بیان شیرین و پرکشش، از ویژگیهای این کتاب هستند؛ چنان که می‌نویسد: «سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را! غرض من آن است که تاریخ‌پایه‌ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی‌ماند.»

یکی از کسانی که زحمت بسیاری بر خود هموار کرد و دشواری‌های این کتاب کهن را آسان نمود و به نوعی در دسترس عموم نهاد، مرحوم استاد خطیب رهبر بود که کارش با استقبال فراوانی روبرو شده است. آنچه در پی می‌آید، بخشهایی از مقدمه پربار و مفصل ایشان است:

تاریخ مسعودی معروف به «تاریخ بیهقی» یکی از آثار بسیار گرانبهای نثر فارسی و تاریخ و نمودار کمال دانش و بینش و هنر نویسندگی تاریخ نگار نامدار ایران ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر است که به همت والای استاد دانشمند، جناب دکتر علی‌اکبر فیاض که عمر گرامی را در تصحیح آن به پایان برده و از این راه خدمتی بزرگ به تاریخ و ادب ایران فرموده‌اند، در سال ۱۳۲۴ در تهران و در سال ۱۳۵۰ از سوی دانشگاه مشهد انتشار یافت. [... او] درباره ارزش کار بیهقی از نظر تاریخ‌نگاری و نویسندگی در مقدمه عالمانه خود بر تاریخ بیهقی چنین نگاشته‌اند:

«در جزو چند کتاب معدودی که از نثر فارسی پیش از مغول مانده است، یکی کتاب حاضر یعنی تاریخ خواجه ابوالفضل بیهقی است که از شاهکارهای ادب فارسی به شمار می‌رود. این کتاب از جهت موضوع، نمونه‌ای از تاریخ‌نویسی خوب و از حیث انشا، مثالی از بلاغت زبان ماست. بیهقی موجد فن تاریخ نیست، پیش از او به زبان فارسی تاریخ‌ها نوشته‌اند؛ ولی در همه مورخین قدیم ما شاید، هیچ‌ کس به قدر بیهقی معنی تاریخ را درست نفهمیده و به شرایط و آداب تاریخ‌نویسی استشعار نداشته است.

ابداعی که بیهقی در این فن آورده، حتی در نظر خود او بی‌سابقه‌ بوده است. خود او می‌گوید: «در دیگر تواریخ، چنین طول و عرض نیست که احوال را آسانتر گرفته‌اند و شمّه‌ای بیش یاد نکرده‌اند؛ اما چون من این کار پیش گرفتم، می‌‌خواهم که داد این تاریخ را به‌تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند.»

در طنز به تواریخ قدیم می‌نویسد: «اگرچه این اقاصیص از تاریخ دور است، چه در تواریخ چنان می‌خوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به جنگ فرستاد و فلان روز جنگ یا صلح کردند و این آن را بزد و بر این بگذشتند؛ اما من آنچه واجب است، به جای آرَم.»

این واجب چه بوده است؟ نوشتن تاریخی زنده و حساس برای آیندگان؛ زیرا بیهقی به قول خود تاریخ را برای آیندگان می‌نوشته و به‌خوبی متوجه بوده است که آیندگان تاریخ زنده و حساس می‌خواهند، این است سرّ این تفصیل‌پردازی‌های دلاویز و چهره‌سازی‌های زیبا که مایه امتیاز این کتاب شده است.

صداقت و اطلاع

دو شرط عمدة مورخ، صداقت و اطلاع است که بیهقی شاید بیش از خوانندگان خود متوجه اهمیت آن بوده است و بدین جهت در هر فرصتی خوانندگان را از راستگویی و حقیقت‌دوستی و همچنین از احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمینان می‌دهد؛ چنان که خوانندگان در تضاعیف کتاب ملاحظه می‌کنند و مخصوصاً در خطبه باب خوارزم (در آخر کتاب) که مورخ در آنجا روش خود را در انتقاد مدارک و اسناد به شرح ذکر کرده و نموداری از طرز فکر دقیق خود را نشان داده است.

مندرجات کتاب بیهقی یا از مشهودات خود اوست که در طی روزگار با دقت تمام تعلیق می‌کرده، یا اطلاعاتی است که با کنجکاوی بسیار از اشخاص مربوط و مطلع به دست می‌آورده، یا منقولاتی است از کتاب‌ها که غالباً نام آنها را ذکر می‌کند و حتی راجع به ارزش آنها نظر خود را اظهار می‌دارد. بیهقی از سالیان دراز تألیف این کتاب را در نظر داشته و با دلبستگی و علاقه‌مندی تمام به تهیه مواد آن مشغول بوده و برای این کار، از موقع مساعد خود در دربار استفاده‌ای کرده است که به قول خودش برای دیگر کسی میسر نبوده است.

هنر بیهقی

ولیکن برای نوشتن تاریخ تنها داشتن مواد کافی نیست، هنری هم لازم است که از این مواد استفاده کند؛ یعنی انشایی که بتواند گذشته محوشده را پیش چشم آیندگان مجسم و محسوس سازد و هنر بیهقی اینجاست. در نوشته‌های قدیم کمتر کتابی است که بتواند با کهنگی زبان اینقدر برای خوانندگان خود جذبه داشته باشد و هر خواننده‌ای، به شرط آشنایی با زبان، آن را با ولع و اشتیاق و بدون کسالت و ملال بخواند. هنر بیهقی اوج بلاغت طبیعی فارسی و بهترین نمونه هنر انشایی پیشینیان است که زیبایی را در سادگی می‌جسته و از تماس با طبیعت زبانی، مانند طبیعت گرم و زنده و ساده و باشکوه داشته‌اند. در کتاب بیهقی نمونه‌های مختلفی از انشا هست و قطعه‌هایی دارد که از حیث بلاغت، سند لیاقت زبان فارسی محسوب می‌شود.» 

تغییر سبک

استاد بزرگ فقید، ملک‌الشعرای بهار در سبک‌شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی می‌نویسند: در این یک قرن (دوره غزنوی و سلجوقی اول ۴۵۰ ـ ۵۵۰) انقلاباتی که موجب تغییر سبک و تجدید طریقه نثر و نظم باشد پدید نمی‌آید و اگر چیزی از گوشه و کنار به وجود آمد، به همان سبک و شیوه دیرینه نوشته می‌شد؛ مانند کتب ناصرخسرو علوی که در نیمه دوم قرن پنجم تألیف یافته است و با شیوه نثر سامانیان برابر است و غالب الفاظ و ترکیبات و اصطلاحات قدیم را در آن رسالات به قرار اصل می‌بینیم پس اینکه ما این فصل را مستقل و جدا از فصل پیشین ساختیم، برای آن بود که چند کتاب را که به سبکی خاص در این قرن به وجود آمده و از حیث سبک و شیوه، استقلالی داشت و لایق بود که برای آنها فصلی جداگانه باز گردد، از اعتبار خود نینداخته باشیم و از آن کتب است، یکی نوشته‌های ابونصر مشکان، دو دیگر «تاریخ بیهقی» و سه دیگر سیرالملوک خواجه نظام الملک و چهارم قابوسنامه عنصرالمعالی کاووس است که با سبک قدیم تفاوت‌هایی دارند و هر کدام جداگانه قابل بحث و مطالعه است و اتفاقاً شیوه این کتب پس از طی شدن قرن پنجم نیز به‌تدریج فراموش می‌شود، و بلافاصله سبک نثر دگرگون شده و نثر فنی به وجود می‌آید

سبک بیهقی به عین، تقلیدی است از سبک نثر ابونصر مشکان؛ چنان که میان منشآت ابونصر و شاگردش هیچ‌گونه تفاوت موجود نیست».

فن نثر

استاد دانشمند، جناب دکتر خطیبی در کتاب فن نثر در ادب پارسی، مختصات سبک نثر فارسی در دوره غزنوی و سلجوقی اول (۴۵۰ ـ ۵۵۰) را بدین گونه خلاصه کرده‌اند:

«نخست: استعمال مفردات عربی بیش از دوره قبل (دوره سامانی ۳۰۰ ـ ۴۵۰) با حفظ حدود زبان فارسی از ورود لغات دشوار و متکلف عربی.

دوم: شروع به استعمال آیات و احادیث و اشعار و امثله و استعارات، برای آراستن کلام در حدی متعارف و خالی از تکلف.

سوم: رعایت تکلفات و صنایع؛ در مقیاسی که هنوز نثر را از شیوة مرسل دور نمی‌‌ساخت و مناسبات لفظی را بر بیان معنی رجحان نمی‌نهاد.

چهارم: به کار نبردن سجع که نثر فارسی برای قبول و استعمال آن هنوز آمادگی نداشت و مراعات این صنعت ناگزیر مفردات لغوی بیشتری را از زبان عربی در پی می‌آورد که با روش نثر فارسی سازگار نبود.

پنجم: ترکیب جُمل، که در این سبک هنوز شیوة دیرین خود را تا حدودی حفظ کرده است و مفردات عربی در آن به گونه‌ای استعمال می‌شود که از سیاق سخن فارسی بیگانه نیست؛ مانند جمع بستن لغات عربی به فارسی، یا جمع بستن جمع عربی بار دیگر به فارسی، یا آوردن یای مصدری به جای مصادر عربی و نظایر آن.

ششم: به عکس دوره قبل روش جمله‌بندی عربی، به‌خصوص در آثار ترجمه شده از آن زبان در نثر این دوره کمتر دیده می‌شود و این از آن جهت است که نثر پارسی با گذشت بیش از یک قرن از دورة تحول و تکامل، به‌تدریج روش خود را در ترکیب جمل مستقر ساخته بود. در این دوره ارکان فرعی که بیش از آن، بعد از فعل یا رابطه می‌آمد؛ در متن جمله جای گرفت و فعل در انتهای جمله و مفعول بعد از فاعل و قبل از فعل ذکر می‌شد. قیود و صفات، براساس رابطه خود با هر یک از اجزای جمل، در پی‌ همان جزء می‌آمد؛ مگر در موارد تعدد قیود و صفات که گاه بعضی از آن قبل از فعل و بعضی بعد از آن می‌آمده است.

رعایت همین نکات موجب آمد که کوتاهی جمل، به سبک دوره قبل (دوره سامانی۳۰۰ـ۴۵۰) که از مختصات نثر آن دوره بود، به همان صورت در این سبک مراعات نشود و در عین حال، کیفیت وصل و فصل و تسلسل و توالی معنی در آن همچنان به شیوه قدیم محفوظ بماند.

هفتم: روش ایجاز و مساوات در این دوره تا حدودی جای خود را به اطناب می‌سپرد و از این حیث نثر را در حد فاصل، بین سبک ساده قدیم و سبک فنی دوره بعد (دوره سلجوقی دوم و خوارزمشاهیان ۵۵۰ـ۶۰۰) قرار می‌دهد. نمونه‌هایی از درج شعر در نثر دیده می‌شود. اقتباس آیات و احادیث و امثله و حکم، چنان که گذشت، برای آرایش کلام در حدی متعارف رواج می‌یابد. ترادف و تضاد و تجانس لفظی به نسبتی محدود، در نثر راه پیدا می‌کند و مسیر تطور نثر را به سوی توازن و تقسیم به قرائن که در دوره بعد به طریقی متکلف در بیشتر اقسام آن رواج می‌یابد، هموار می‌سازد.

هشتم: تنوع و احتراز از تکرار نیز یکی دیگر از مختصات نثر این دوره است.

در دوره قبل تکرار فعل یا رابطه، در جمل متوالی و تکرار لغات، شیوه طبیعی نثر بود. در این دوره تکرار جای خود را به حذف به قرینه می‌دهد. افعال و روابط معمولاً در جمل متعاطف در نخستین جمله ذکر و از دیگر جمل به قرینه حذف می‌گردد و از افعال مرکب نیز جزء مکرر، به همین صورت به قرینه مذکور محذوف می‌شود. حذف مفرد به قرینه جمع و جمع به قرینة مفرد نیز در نثر این دوره معمول و متداول است.

نهم: با این همه باید گفت: نثر پارسی در این دوره هنوز شیوة نثر مرسل را دنبال می‌کند، لفظ با معنی برابر است و معانی از هم دور نمی‌افتد. نه به اسلوب قدیم ساده است و نه به سبک دوره بعد (دوره غزنوی و سلجوقی دوم) فنی و متکلف.

شاید بتوان نثر این دوره را با در نظر گرفتن مفهومی که از نثر خواسته می‌شود، در شمار رساترین و روان‌ترین آثار منثور در تاریخ تطور نثر فارسی دانست و اگر نثر دوره قبل (دوره سامانی) را نثر ساده و مرسل بنامیم، می‌توانیم نثر این دوره (دوره غزنوی و سلجوقی اول) را در مقام مقایسه، نثر مرسل عالی بخوانیم.»

شیوه سهل و ممتنع

این نکته گفتنی است که تاریخ‌نویس فرزانه و ادیب نامدار در نگارش اثرگرانقدر خود شیوه سهل و ممتنع را به کار بسته و در به‌گزین کردن و واژه‌ها هنرنمایی کرده است. در اینجا نظر خوانندگان را به برخی از واژه‌های شیوای ساده و مرکبی که در این کتاب است، معطوف می‌داریم: آرام‌گونه، ابله‌گونه، ایمن‌گونه، ایدونی، با دیدار، بالاگونه، بهتر آمد، به‌گزین، بی‌اندام، بی‌گناه‌گونه، پارینه، پایاب، پایچه، پسرپدری، پیاده‌گونه، پیرانه‌سر، پیشترک، پیل‌وار، ترگونه، تن‌آسان، جگر‌‌آور، خجل‌گونه، خرده‌مردم، خلوت‌گونه، خوابک، خواهشک، دادگان، درازآهنگ، درسپارند، درنارسیده، دست‌رشت، دست‌گرای، دشمنایگی، دل‌انگیز، دندان مزد، دو گروهی، دیداری، دینه، دیوار‌بست، راه بیراه، رایگانگی،رنج‌گونه، روزینه، ریشاریش، زاد و بود، زاستر، سخت‌سری، سرغوغا، سرهنگ‌شمار، سوزیان، شادروانک،فراکرد، فره‌مند، فریفتگار، کارنادیدگان،کم‌اندیشگی، گذاره، گرانمایه‌گونه، گردن‌آورتر، گرگ‌آشتی، گرمگاه، مایه‌دار، متواری‌گاه، مرغ‌دل، نابیوسان، ناچاره، نادرگذاشتنی، ناشیرین، نپایست، نرم‌گونه، نگرایستی، نوآیین، نوباوه،نوخاستگان، نیست‌همتا، نیک اسبه، نیم دشمن، نیم‌عاصی، وجه گونه، هزارگانی، یک سوارگان

چیره‌دستی بیهقی در نویسندگی و آگاهی او از قاعده‌های دستوری زبان فارسی موجب گرد آمدن بسیاری از نکات دقیق صرف و نحو زبان فارسی در این کتاب شده است.

منبع: روزنامه اطلاعات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۰۹:۵۱
رضا حارث ابادی

مطالبات برحق اهالی فرهنگ و ادبیات فارسی و همچنین مردم شهرستان سبزوار از مسئولین محترم شهرستان و استان خراسان رضوی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۲:۲۶
رضا حارث ابادی

رایزن فرهنگی سفارت افغانستان:

ثبت روزی به نام ابوالفضل بیهقی در تقویم ملی ایران برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان واجب است

ثبت روزی به نام ابوالفضل بیهقی در تقویم ملی ایران برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان واجب است

رایزن فرهنگی جمهوری افغانستان در هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی گفت: ابوالفضل بیهقی بنیاد کاخ بلند نثر فارسی را بنا نهاد و گرامیداشت از چنین شخصیتی و همچنین نامگذاری یک روز در تقویم جمهوری اسلامی ایران به نام روزملی ابوالفضل بیهقی کاملا به جاست و این امر  نه تنها برای جمهوری اسلامی ایران بلکه برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان در مجموع واجب است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه شفیق شرق در همایش علمی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که صبح دوشنبه اول آبان در دانشگاه حکیم سبزواری برگزار می شد، افزود : امروز ساعت 8 صبح زنگ تمام مدارس شهرستان سبزوار به نام بیهقی نواخته شد که اگر تمام روزهای سال زنگ مدارس به نام بیهقی نواخته شود باز هم کافی نیست.

وی با بیان این که گذشتن از شهرهای تاریخی ایران کهن و خراسان بزرگ همچون سبزوار و نیشابور برای هر فارسی زبانی یک رویا است ادامه داد : امروز در شهر ابوالفضل بیهقی، محمود دولت آبادی، دکتر علی شریعتی و دهها نامدار دیگر این شهر  حضور دارم و از جغرافیای بخشی از تاریخی که در کتب  دانشگاهی افغانستان خوانده ام عبور کردم و امیدوارم این سعادت نصیب هر فارسی زبانی شود و ما بتوانیم در سرزمین مشترکی که داریم سفر کنیم.

رایزن فرهنگی سفارت افغانستان با بیان تصنیف معروف ابوالفضل بیهقی (سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را . غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند) اظهار داشت: ابوالفضل بیهقی در آغاز کار، دشواری آن را به خوبی درک کرده و می فهمد یک مرد پیری که در دربار دست به قلم می برد و درباره تاریخ ابراز نظر می کند مسئولیتش سنگین است و امانتی را به نسل های بعدی منتقل می کند و نسل های بعدی درباره این اثر داوری خواهند کرد، از این رو خودش بیان کرده است که سخنی نرانم که خوانندگان این تصنیف بگویند شرم باد این پیر را. این سخن بسیار سنگینی است و به یقین سخنی نرانده که خوانندگان این تصنیف تحسینش نکنند.

شفیق شرق در ادامه گفت: هر فارسی زبانی در هر گوشه جهان به اثری که ابوالفضل بیهقی آفریده می بالد و افتخار می کند و از خواندن مکرر آن خسته نمی شود. ابوالفضل بیهقی هم تاریخ نوشت است و هم یکی از شاهکارهای نثر ادبیات زبان فارسی را خلق کرده است و با روش سهل ممتنع هم روایت را به تصویر کشیده و هم یک متن شیرین به جا گذاشته است.

وی در پایان بیان کرد: یادمان باشد که اگر ما از باد و باران گزند نیافتیم و میان موجی از تهاجم هایی که در طول تاریخ به سرزمین های ما صورت گرفته است هنوز نفس می کشیم و مدعی یک تمدن بزرگ هستیم نتیجه تلاش و خلق آثار ارزشمندی است که حضرت فردوسی ، ابوالفضل بیهقی ،مولانا جلال الدین محمد بلخی ، سنایی غزنوی، رابعه بلخی و هزاران نام آشنای دیگر به عنوان میراث برای ما به جا گذاشته اند. آن ها مسئولیت خود را به خوبی انجام داده اند و امروز وظیفه ماست که چگونه از چنین آثار ارزشمندی پاسداری کنیم و راه دشوار آینده را چگونه بپیماییم  که نسل های بعدی نیز از ما یادی کنند و آن ها نیز پاسداران تاریخ، فرهنگ و ارزش های خراسان بزرگ ، ایران بزرگ و در مجموع جغرافیای زبان پارسی باشند.

***

گفتنی است از حدود یک دهه قبل شمار زیادی از صاحب نظران و اساتید ادبیات فارسی و فرهیختگان و ادب دوستان سبزواری خواهان ثبت روز اول آبان به عنوان روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی در متن تقویم ملی ایران هستند.

در حال حاضر درتقویم کشور چندین روز ملی به نام شاعرانی نظیر فردوسی، حافظ، سعدی، خیام، عطار و شهریار ثبت شده است. روز بزرگداشت فردوسی به عنوان روز زبان فارسی و روز بزرگداشت شهریار به عنوان روز شعر فارسی نیز مطرح هستند. اما در این بین به نظر می رسد در حق نثر فارسی و نویسندگان برجسته این زبان  کم لطفی های زیادی صورت گرفته است زیرا هیچ روزی به نام نثر فارسی و بزرگان این عرصه درمتن تقویم کشور درج نگردیده است. 

با توجه به جایگاه والا و پدرانه ابوالفضل بیهقی در عرصه ی نثر کلاسیک فارسی به نظر می رسد اول آبان که در سال های اخیر به بزرگداشت بیهقی اختصاص یافته، بهترین مناسبت برای ثبت روز نثر فارسی نیز می باشد.

سمیرا واعظی نژاد / مجله اینترنتی اسرارنامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۱:۴۴
رضا حارث ابادی

گفتگو با حسین خسروجردی‌ نویسنده رمان «از مزرعه بیا پدر» / شخصیتی با مطالعه، با اخلاق و بی حاشیه

گفتگو با حسین خسروجردی‌ نویسنده رمان از مزرعه بیا پدر  شخصیتی با مطالعه با اخلاق و بی حاشیه
 نویسندۀ «کلیدر» بزرگ است، اما من راه خود را می‌روم
کورش خراسانی- بامطالعه، بااخلاق و بی‌حاشیه، سه ویژگی‌ای که در آشنایی و همکلام‌شدن با حسین خسروجردی احیاناً خیلی زود به آن پی می‌برید. خسروجردیِ ۶٣ساله را داستان‌نویس‌های پیش‌کسوت شهر بیشتر می‌شناسند، اما با‌وجود حضور کم‌رنگش در محافل داستانی امروز مشهد بین جوان‌ترها نیز ناشناخته نیست. «ماه‌گل»، «جهانبانان»، «به نسیم عطر تو می‌آیم»، «تگرگ تاتار» و «یار»، آثار داستانی بلندی هستند که در‌طول بیش از سه دهه نوشتن از او به بازار کتاب آمده و به‌تازگی نیز «از مزرعه بیا پدر»، کتاب جدیدش، منتشر شده است، کتابی که بهانه‌ای شد تا به‌سراغ او برویم و گفتگویی مفصل را رقم بزنیم. آنچه در ادامه می‌خوانید چکیده‌ای است از آن همکلامی. 
«از مزرعه بیا پدر» تازه‌ترین کتابی است که از شما به بازار آمده. کمی‌ دربارۀ آن بگویید.
من سه سال روی این رمان کار کرده‌ام، رمانی دربارۀ شیارهای تشنه و مزرعه‌ای که در زیر آسمان نیلی بیکران فراموش شده است. مکان وقوع آن ابتدا سبزوار و سپس نواحی مشکان و رباط‌جز تا تهران است. «از مزرعه بیا پدر» برشی است از یکی از مهم‌ترین دوره‌های تحول سیاسی ایران، یعنی دهۀ سی خورشیدی که مردمان ما در یک گُسست و مقطعی تاریخی از روستا به شهرهای بزرگ مهاجرت می‌کنند تا در نظام نوظهور سرمایه‌داری موقعیت و کار دگر‌شده‌ای را رقم بزنند.
خراسان زمینه‌ای است که بخش درخوری از داستان‌های شما در آن می‌گذرد. آیا این را باید برخاسته از اصالت سبزواری و سکونت شما در مشهد بدانیم؟
مکان و منطقۀ رمان‌ها و داستان‌های من فضایی است خودبوده و آشنا که ادبیات به آن دامن می‌زند و می‌آفریند و با شخصیت‌های خودش مرتبط می‌شود. این ارتباط دامنه‌ای از حس و جوشش انسانی دارد که این حس دیگر برآمده از ادبیات و جوشش عمومی‌ همۀ مردمان این سرزمین است، حسی که به جغرافیا وسعت می‌بخشد و فراتر از آن می‌نگرد. رمانی هم که هم‌اکنون آن را در‌دست نوشتن دارم شخصیت‌های مهمش، همه، اهل مشهد و این شهر و دیار هستند که سفر و غربت را در جغرافیای سردسیر شمالِ جهان از سر وامی‌کنند. 
آقای خسروجردی! یکی از نقدهایی که دربارۀ داستان‌های شما مطرح شده تأثیرپذیری از آثار نویسندۀ نامدار خراسانی، محمود دولت‌آبادی، است. خودتان قبول دارید که، برای‌نمونه، نثرتان همچون رمان «کلیدر» به شاعرانگی می‌زند و یا حتی حماسی است؟ و، اگر پاسخ مثبت است، آیا تأثیر یادشده آگاهانه و عامدانه است یا ریشه در جای دیگری دارد؟
بی‌گمان دولت‌آبادی نویسندۀ مقتدر و والایی است که او را همشهری و جانِ شیفته و برتر رمان‌نویسی ایران می‌شناسم و به ایشان همواره احترام گذاشته‌ام و می‌گذارم، اما در امر خلاقیت و جویش و پویش نوشتن رمان این جان و سلوک و گذرگاه تجربه و معرفت‌یابی و شخصیت خلاق فرد است که ویژگی و روش و سبک و سیاق نوشتن او را به‌وجود می‌آورد و بی‌هیچ تعارفی کسی که نتواند مستقل از عهدۀ کار در ذهنیت و خلق بدایع و آفرینش برآید بی‌گمان کارش تمام شده است. برخی از رمان‌های من گاهی، به‌دلیل موضوع و محتوایشان، زبان و بیانی حماسی یا عاشقانه می‌گیرند و این به‌دلیل خصوصیت ضروری تناسب میان موضوع و بیان موضوع است. و دیگر آنکه ژرفای احساسات باید ریشه در فهم و ارزش احساسات داشته باشد، وگرنه راه به عمق نمی‌برند و به‌تعبیر ابوالفضل بیهقی «پیاده‌گونه» خواهند بود. از‌سویی باید اشاره‌ای هم به موقعیت‌های تاریخی و اجتماعی و ادبیات خراسان داشته باشیم و زبان خراسانی و متون گران‌سنگ کلاسیک نظم و نثر آن و از‌جمله «تاریخ بیهقی» یا «تذکرة‌الاولیا»ی عطار یا «اسرارالتوحید» و «سفرنامۀ» ناصرخسرو و مهم‌تر از همه «شاهنامۀ» فردوسی و ده‌ها متن اررزشمند دیگر که به تخیل و ذخیرۀ واژگانی و ذوق نویسنده قدرت سازنده و مؤثری می‌بخشد. برای‌نمونه رمان «تگرگ تاتار» که رمانی تاریخی و حماسی است آوردگاه زبان فخیمی‌ است که بی زمینه و ذخیرۀ زبانی و تلاش معرفتی امکان حضور جدی نمی‌یابد.
شخصیت‌ها و مقاطع تاریخی نقشی پررنگ در آثار شما دارند، چنان‌که اواخر قاجار و دورۀ پهلویِ اول پس‌زمینۀ رمان «یار» را می‌سازند یا ماجرای «تگرگ تاتار» به اواخر عصر مغول و شکل‌گیری سربه‌داران برمی‌گردد و «به نسیم عطر تو می‌آیم» در حاشیۀ جنگ جهانی دوم می‌گذرد. از دلیل علاقۀتان به تاریخ و نگارش داستان تاریخی بگویید. 
شاید یکی از دلایل این علاقه این باشد که از سکوی گذشته بهتر می‌توان آینده را دید؛ در زلالی و صافیِ دور‌شدن از وقایع بهتر و روشن‌تر می‌توان حقایق و ناملایمات را دید و قضاوت کرد. البته این پیشنهاد توماس مان، نویسندۀ آلمانی، است که -البته نقل به مضمون- می‌گفت: «برای نوشتن رمان بگذارید مدتی از وقوع رویدادها بگذرد؛ این‌گونه ما را برای رسیدن به دست‌نیافته‌ها بیشتر کمک می‌کند. همان‌طور‌که می‌دانید شاهکارهای رمان همه این‌گونه بوده‌اند، مثل «جنگ و صلح» تولستوی، مصداق سخن توماس مان.
هر شش کتاب چاپ‌شدۀ شما داستان بلند و رمان است. آیا تجربۀ نوشتن داستان کوتاه هم دارید؟ 
بله. من داستان کوتاه هم نوشته‌ام، ولی هنوز به‌صرافت چاپ آن نیفتاده‌ام. درواقع ابتدا با داستان‌های کوتاه شروع کرده‌ام و به‌مرور داستان‌هایم گویا ظرفیت بیشتری می‌طلبید و تجربه‌ها و تمایل و پنداشتم و آشنایی بیشتر با ظرایف و پهنایِ کار رمان مرا به‌سراغ آن برد. این یک نیاز و کشش عاطفی و برآوردی از احساس و توانایی و ضرورتی به‌نام شرایط خود و زمان بود.
در پایان مایلم به اطلاعات گسترده‌ای اشاره کنم که گاه در داستان‌های شما بروز پیدا می‌کند، از تاریخ تا ادبیات و از هنر موسیقی و نقاشی تا فلسفه که اوج آن را در رمان «یار» می‌خوانیم. کمی‌ در‌این‌باره صحبت کنید. 
همه‌چیز از دل مناسبت‌ها و ضرورت‌ها و موضوع رمان به‌پا می‌خیزد و با تطابق ضرورت موضوع با بیان موضوع پیش می‌رود. هر نویسنده‌ای به‌شیوۀ خودش به‌نوعی شناخت می‌رسد که بتواند بنویسد و این توانش وقتی که با یادگیری خلاق و از‌جمله با فلسفه یا موسیقی و گسترۀ هنر عجین می‌شود خواهی‌نخواهی به‌ثمر می‌نشیند. افزون‌بر‌این، زندگی هنرمندانه و آن ذهنیت رنگین و یادگیری خلاق طبعاً محدودیت‌ها و روزمرگی‌ها و بطالت‌ها را می‌زداید و کار نوشتن را آسان‌تر می‌سازد. بزرگی می‌گوید: «آموزش ما باید نامنحصر باشد. از اینشتین در‌بارۀ کرات همان‌قدر باید بیاموزیم که از ژان-ژاک روسو دربارۀ آموزش؛ از هومر آن‌چنان بیاموزیم که حافظ در‌بارۀ عشق می‌آموزد. ما همۀ عالم را می‌خواهیم که در میدان کار خودمان به‌دردمان بخورد ‌و زنده‌زیستن و با طراوت‌زندگی‌کردن یعنی همین.».

منبع: 

روزنامه شهرآرا - کورش خراسانی

مجله اینترنتی اسرار نامه - برومندی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۶ ، ۰۸:۰۴
رضا حارث ابادی

هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی


(به مناسبت  اول آبان,روز ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی)



  بخش مردمی :روستای حارث آباد در محل یادمان بیهقی (زادگاه ابوالفضل بیهقی):ساعت15/30 تا 17

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۶ ، ۱۱:۴۸
رضا حارث ابادی

سرابی به نام روز بیهقی!

ابوالفضل بیهقی شاخص‌ترین شخصیت در بین مشاهیر و مفاخر شهرستان سبزوار است. او را به‌حق «پدر نثر فارسی» دانسته‌اند و مرحوم باستانی پاریزی نقش وی را در نثر فارسی همسنگ فردوسی در شعر فارسی می‌داند.

یکی از راه‌های ارج نهادن به مقام بزرگان هر دیار و نیز بازشناسی و معرفی هویت مردمان هر شهر و منطقه، نام‌گذاری یک روز از سال در تقویم ملی به نام بزرگان است.

شهرستان سبزوار با داشتن پتانسیل‌های فرهنگی و تاریخی متعدد، این ظرفیت را دارد که نه‌تنها یک روز، بلکه چندین روز از تقویم ملی را به خود اختصاص ‌دهد؛ اما درحالی‌که شهری مثل نیشابور دارای دو روز ثبت‌شده در تقویم ملی است و مسئولین آن به دنبال ثبت سومین روز هستند؛ سهم سبزوار از تقویم ملی هیچ است.

وجود نام‌هایی چون ابوالفضل بیهقی، حاج ملاهادی سبزواری، دکتر علی شریعتی، محمود دولت‌آبادی، حمید سبزواری و… همچنین وقوع نهضت مردمی سربداران؛ در حافظه فرهنگی هر شهر دیگری غیر از سبزوار بود مطمئناً آن شهر، مدعی ثبت یک روز در تقویم ملی به نام آن شخص می‌بود ولی در سبزوار متأسفانه این رویداد اتفاق نیفتاده است.

چندی پیش در کانال تلگرامی یکی از نمایندگان، خبری درج شده بود مبنی بر ثبت روز بیهقی در تقویم ملی با پیگیری‌های آن نماینده. پیرو درج این خبر، دفتر دیگر نماینده شهرمان اقدام به انتشار نامه‌هایی نمود که نشان می‌داد این نماینده نیز پیگیر موضوع بوده است و …

این اتفاق دو خروجی بسیار خوب داشت:

یک: نام ابوالفضل بیهقی و جایگاه رفیع وی در ادبیات فارسی بار دیگر موردتوجه قرار گرفت و در صدر خبرها قرار گرفت.
دو: بعد از مدت‌ها خبر و گزارش عمرانی توسط نمایندگان، یک خبر فرهنگی در کانال‌های آن‌ها قرار گرفت و نشان داد که توجه به امورات فرهنگی نیز می‌تواند همچون آسفالت و قیر، تأثیرگذار باشد و آن‌ها را در صدر اخبار قرار دهد.

نکته آخر:
و اما ماجرای «روز بیهقی»: علی‌رغم فضاسازی‌های رسانه‌ای، متأسفانه هنوز تا ثبت در تقویم ملی راه صعب و سختی در پیش داریم؛ آنچه تاکنون اتفاق افتاده است مصوب شدن طرح، در شورای فرهنگ عمومی کل کشور – البته بعد از شهرستان و استان – بوده است ولا غیر! سال‌ها پیش این اتفاق در دولت هشتم نیز افتاده بود ولی در شورای عالی انقلاب فرهنگی، طرح مصوب نشد و از دستور کار خارج شده بود. اکنون نیز باید منتظر بمانیم تا ببینیم این بار می‌توانیم در شورای عالی انقلاب فرهنگی، مصوبه لازم را اخذ کنیم و یا اینکه فقط با وعده‌های واهی، فقط در ذهنمان این روز را ثبت کنیم و در عالم واقع، خبری از آن نباشد!

سبزواریان – مهدی مقصودی: 

منبع: نشریه ستاره شرق – شماره ۸۳

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۶ ، ۰۸:۳۳
رضا حارث ابادی

هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی

(به مناسبت  اول آبان,روز ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی)

دوشنبه اول آبان 1396

بخش (1) بخش علمی:  ساعت  9 تا 12 دوشنبه اول آبان 1396 تالار همایش های بین المللی بیهقی دانشگاه حکیم سبزواری.

سخنرانان:

-دکترابوالفضل حری( عضو هیات علمی دانشگاه اراک): بازنمایی روایی گفتمانی تاریخ مدار.

- دکتر محمدجعفریاحقی( عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد)

- استادمهدی سیدی(عضو هیات مدیره فرهنگسرای فردوسی): ابوالفضل بیهقی به روایت ابوالحسن بیهقی.

- دکترحسن دلبری( عضو هیات علمی دانشگاه حکیم سبزواری): اززبان عصربیهقی تا زبان نثربیهقی.

- دکترابوالقاسم رحیمی( عضو هیات علمی دانشگاه حکیم سبزواری ): بیهقی وحقیقتی که باید گفت.

بخش(2)  بخش مردمی :روستای حارث آباد در محل یادمان بیهقی (زادگاه ابوالفضل بیهقی):ساعت15/30 تا 17

بخش(3)  میزگرد پژوهشی ومسابقه داستان خوانی بیهقی:

ساعت 18 تا20/30   مرکز آفرینش فرهنگی واجتماعی دانشگاه حکیم سبزواری.

سه شنبه دوم آبان1396

بخش(4) کارگاه علمی وپژوهشی:   10-11/30    12-13/30    تالار اجتماعات دانشکده ادبیات وعلوم انسانی.

دکترابوالفضل حری: روایت شناسی: تعاریف,نظریه ها,رویکردها وکاربردها.

ثبت نام در کارگاه: دفتر دانشکده ادبیات.

کانال تلگرامی ابوالفضل بیهقی

سوپر گروه تاریخ بیهقی ابوالفضل بیهقی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ مهر ۹۶ ، ۰۸:۱۵
رضا حارث ابادی

من که بوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاط ها کرده، در میانه این تاریخ چنین سخن ها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد

اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.

    rezaharesabadi@gmail.com            rezaharesabadi@yahoo.com

http://www.facebook.com/reza.haresabadi              http://www.facebook.com/reza.haresabadi.5

حسین خسروجردی رمان نویس توانا و برجسته معاصر خراسان بزرگ و سبزوار به مناسبت اول آبانماه روز ملی ابوالفضل بیهقی  : 
با سلام و با احساس همدلی و ارادتی که به تواضع پروانه و حُجبِ گُل قاصدک می‌ماند. سپاس به روز خردمند و شایندة بیهقی که شما دلسپاران شایسته و نیکوی فرهنگ و ادب را از کوچه‌های دلتنگ زمانه باز جُسته است تا در محفلی معصوم و در زُلال ساغری مینَوی همدیگر را بنگریم و در شعمدانی گُلفامِ آرزوها، هم را دریابیم.

حکایتی زیبا از «تاریخ بیهقی»
این صلت‎ فخر است پذیرفتم و باز دادم که مرا بکار نیست و قیامت سخت نزدیک است حساب این‎ نتوانم داد و نگویم که مرا خست در بایست نیست اما چون بدانچه دارم و اندک است قانعم‎ وزر و بال این چه بکار آید؟
 

 Skype : Reza.haresabadi

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آذر ۹۵ ، ۰۵:۰۳
رضا حارث ابادی

معرفی وب سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

http://www.ensani.ir/

جهت اساتید و دانشجویان گرامی در خصوص مقالات مرتبط با ابوالفضل بیهقی و تاریخ بیهقی 

http://www.ensani.ir/search.aspx?key=%D8%A8%DB%8C%D9%87%D9%82%DB%8C&mode=contents

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۳۳
رضا حارث ابادی

نگاهی به چند شخصیت در تاریخ بیهقی

حسین منصور نژاد
کارشناس ارشد زبان و ادب فارسی
و دبیر ادبیات دبیرستان های بوشهر
 
  چکیده
در کتاب‌های ادبیات فارسی اختصاصی و عمومی سال سوم متوسطه درس‌هایی برگرفته از تاریخ بیهقی آمده است. نویسندة این مقاله با مراجعه به تاریخ بیهقی به عنوان مرجع اصلی و نیز پاره‌ای کتب دیگر، پس از ذکر کلیاتی در بارة شخصیت در تاریخ بیهقی، به بررسی مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخی این کتاب پرداخته است تا در پرتو این جست و جو، با شخصیت‌های مطرح شده در این دروس آشنایی بیشتری حاصل آید.
 
مقدمه
محتوای بیشتر درس‌ها با توجه به زمان تدریس و حجم کتاب درسی به صورت خلاصه آمده‌اند. عدم توجه همه جانبه و گسترده ممکن است کاستی‌هایی را در کار تدریس ایجاد کند؛ بنابراین، آشنایی بیشتر با جنبه‌های دیگری از شخصیت مسعود غزنوی، حسن میمندی، بوسهل زوزنی، حسنک وزیر می‌تواند به دریافت خوانندة کتاب درسی کمک کند. در این باره کتب متعدد تاریخی نگاشته شده اما در این پژوهش کوشش شده است تا خلاصه‌ای از شخصیت‌های مهم این تاریخ، که به کتب درسی مربوط می‌شوند در یک جا آورده شود. شخصیت‌، یکی از عناصر ادبیات داستانی است اما از آنجا که بیهقی برای توصیف شخصیت‌ها در این کتاب شیوه‌ای منحصر به فرد و ظریف دارد، به گونه‌ای که چنین چیزی در کتب دیگر تاریخی معمول نیست، کار او به داستان نویسان چیره‌دست شبیه است، که برای پی بردن به هنر بیهقی، لازم است در این باره دقت بیشتری شود.
 
شخصیت در تاریخ بیهقی
تاریخ مسعودی یا تاریخ بیهقی اثر بسیار گران‌سنگ ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، دبیر و تاریخ‌نگار چیره‌دست است. زبان شیرین و دلنشین او در توصیف گفتار و کردار شخصیت‌ها ما را به خود جذب می‌کند؛ زیرا‌«وی تاریخ مفصل خود را در عین حقیقت پژوهی و نمایش حقایق به صورت رمانی بسیار گیرا و دلچسب نگاشته است. به طوری که وقتی کسی هر قسمت از آن را می‌خواند، مثل آن است که داستانی را از نظر می‌گذراند و میل ندارد تا آن را به پایان نرسانده از دست بنهد» (یادنامة بیهقی، 802:1374) شیوة نویسنده در این کتاب منحصر به فرد است. او با قلم مؤثر خود جان خواننده را می‌نوازد.
اکنون بیان می‌شود که شخصیت چیست و بیهقی چگونه افراد نقش‌آفرین در جریانات و وقایع را در نظر ما مجسم می‌کند و مانند تابلویی زنده از پیش دیدگانمان می‌گذراند.
«شخصیت در اثر روایتی و نمایشی فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او در عمل او و آنچه می‌گوید و می‌کند، وجود داشته باشد» (میرصادقی، 84:1376) و «موفقیت در ارائة صریح شخصیت‌ها، بسته به خصوصیات شخص راوی یا ویژگی‌های نویسنده دانای کل است» (همان، 87)
«هر انسانی دو جنبه دارد؛ جنبه‌ای که مناسب تاریخ است و جنبة دیگری که مناسب آثار داستانی است. آنچه در آدمی مشهود و قابل رؤیت است، یعنی کلیة اعمال و آن بخش از زندگی معنوی‌اش که بتوان از اعمالش نتیجه گرفت، در قلمرو تاریخ جای می‌گیرد». (فورستر، 61:1352)
بازیگران داستان معمولاً انسان‌اند و اگر حیوانات در داستان‌ها آمده‌اند، نماد انسان‌ها و افراد جامعه هستند. از این روست که نویسنده با مهارت‌ به بیان حالات و کردار آن‌ها می‌پردازد.
«چون رمان‌نویس هم انسان است، لذا بین او و موضوع کارش خویشی و قرابت و شباهتی است که در بسیاری از سایر اشکال هنری نیست. تاریخ نویس هم چنین قرابتی با موضوع کار خود دارد... هر چند که این نزدیکی چندان صمیمانه نیست». (فورستر، 58:1352)
«تاریخ نویس با اعمال کار دارد و نیز خصوصیات و خصال اشخاص، آن هم تا جایی که از کردارشان استنباط می‌کند. او نیز مانند رمان‌نویس به خصوصیات و صفات اشخاص علاقه‌مند است اما فقط وقتی از وجود این خصال آگاه می‌شود که بر سطح ظاهر پدیدار شوند» (همان، 60)
بیهقی دبیر، تاریخ نویس است. اما از آنجا که خود وی نیز یکی از شخصیت‌های تاریخ است، اغلب با افراد تاریخ زمان گونة خود می‌نشیند و بر می‌خیزد و چون دیگر تاریخ‌نگاران نیست که در زمانی دورتر، از کردار تاریخ سازان نتیجه بگیرد یا به حدس و گمان دست یازد. وی با شناختی که از افراد تاریخش دارد می‌داند که هر کدام در برابر یک پیشامد چه موضعی خواهد گرفت و چه رفتاری از او آشکار خواهد شد.
«داستان وقتی جذاب است که نویسنده، اشخاص واقعه را خوب بشناسد و هر یک از ایشان مطابق سرشت و منش خود در صحنة ماجرا به حرکت و رفتار در آید و در نتیجة برخورد آن‌ها با یکدیگر، حوادث و کشمکش‌ها وقوع یابد. بیهقی نه تنها اشخاص داستان و سجایا و خصائل آنان را خوب به جا می‌آورد، بلکه خواننده را نیز از احوال و افکار آن‌ها با خبر می‌گرداند.» (همان، 60)
«در تاریخ بیهقی با افرادی روبه‌رو می‌شویم که آن‌ها را به مدد نکته یابی وحسن بیان او به تدریج می‌شناسیم و به همان ترتیب که کتاب پیش می‌رود، از خلال سطور آن با روحیات و کردار هر یک آشنا می‌شویم. درست مانند داستان یا نمایشی که قهرمانان بسته به اهمیت نقشی که دارند، در ذهن ما جان می‌گیرند و کم‌کم با آن‌ها زندگی می‌کنیم. اوصاف بیهقی تنها از اخلاق و منش اشخاص نیست بلکه می‌توانیم لباس و وضع ظاهری و طرز رفتار آن‌ها را نیز در هر جا پیش چشم آوریم.» (یادنامة بیهقی، 805:1374)
بیهقی برخوردهای اشخاص تاریخ و حرکات معقول و نامعقول آن‌ها را به گونه‌ای زیبا بیان می‌کند. ما را به خوبی با افراد آشنا می‌کند و درون و برون آن‌ها را می‌نمایاند. از رفتار رجال،‌ گفت و گو‌های اشخاص و سایر توصیفاتی که برای آن‌ها آورده است، به زیبایی اثر او و باریک‌بینی و هنرمندی‌اش پی می‌بریم. او سروران و خدمتکاران، افراد دست اول، دوم، آخر، اصلی، آرایشی، ضعیف و قوی را در ترکیب کلمات و جملات زیبایی به ما می‌شناساند. مانند شرح حال کسانی چون سلطان مسعود، حسنک وزیر،‌آلتونتاش، اریارق غازی، حسن میمندی و ده‌ها شخصیت دیگر. عظمت و ابهت امیر مسعود را با تکرار اینکه او در همة کارها آیت است و بیان سایر بزرگی‌ها، قابلیت و معایب او یا دون‌پایه بودن چاکری از خواص حسن میمندی وزیر را که به دستور حصیری «قفایی چند سخت قوی» خورده و مانند این بیان زیبا که «مرد بر ایستاد و نیافت در خود فروگذاشتی، چه چاکران بیستگانی خوار را خود عادت آن است که چنین کارها بالا دهند و از عاقبت نیندیشند... آمد تازان تا نزدیک خواجه احمد و حال باز گفت به ده پانزده زیادت و سر و روی کوفته و قبای پاره بنمود». (همان، 210)
تاریخ بیهقی حال و هوایی خاص خود دارد که این کتاب را از سایرین متمایز می‌گرداند و می‌تواند الگویی شایسته برای دیگر نویسندگان باشد و ماندگاری و تازگی همیشگی آن گواه صادقی برای این سخن است. فضای کلی حاکم در روابط اشخاص این تاریخ بر بی اعتمادی و بدبینی افراد نسبت به یکدیگر و مقصر نمایاندن همدیگر بنا شده است. هر کس به نوعی با خوف و رجا در صدد تثبیت موقعیت خود و تأمین منافع فردی است؛ از سلطان گرفته تا زیر دستان و چاکران، و هر آن ممکن است یکی از گردونه خارج شود پس، همه باید چهار چشمی مواظب اوضاع و احوال اطراف خود باشند و در صورت امکان مشرفانی داشته باشند تا به موقع خبر تصمیمی شاهانه یا اجرای حکمی خصمانه را برای وی بیاورند و اگر فرصتی باقی باشد، مظنون شفیعی برانگیزد یا گریز گاهی بیابد و از مهلکه به در رود این است.
 یک زندگی درباری و مجموعه‌ای که در آن همیشه عده‌ای چون حسنک وزیر، اریارق، غازی، علی قریب، و بسیاری دیگر گاهی بر گاه‌اند و گاهی در چاه. عده‌ای آماده تا رسن در پای کسی کرده و بکشند و یا در گلویی انداخته و به دار آویزندو خبه سازند و مشتی رند آماده در گوشه‌ای نشسته که سیم بستانند و سنگ دهند یا دبیری در دیوان نشسته و فرمان شاهی را در ملطفه‌ای یا معمایی به بریدی داده تا شخصی را فرو گیرند و زندگی‌اش را مصادره کنند و عمال و والیانی که ضعفا را مستاصل و خزانة حضرت امیر را معمور و بازار تملق و مدح را داغ گردانند و امیری مست بادة ناب مدام در جمع مطربان و مسخرگان درباری زبان به اوامر و نواهی بی ‌سر و ته بگشاید و بالاخره، دبیری حاذق چون بیهقی که با دیدی نافذ و ظرافت و زیبایی خاص این وقایع را ثبت کند و به یادگار گذارد. 
شخصیت سلطان مسعود
تاریخ بیهقی، در واقع تاریخ مسعودی است و اگر بنا باشد به طور مفصل و عمیق به چند و چونی این شخص بپردازیم خود مجالی فراخ‌تر از این مقاله می‌خواهد. بیهقی دبیر به بیان ویژگی‌های مسعود غزنوی در لباس تمجید همت گماشته است اما خواننده، با تعمق موارد ناپسند در رفتار و کردار او را می‌یابد.
 
1. رابطة مسعود و سلطان محمود:
در زمان کودکی مسعود، وقتی که محمود وی را به اتفاق برادرش محمد به جد و جدة عبدالغفار می‌سپرد تا آنان را تربیت نمایند، رابطة خوبی با همدیگر داشته‌اند اما پس از آن، بعضی از کارهای مسعود در نوجوانی و جوانی مانند آوردن مطربان به خانه، پدر را وا می‌دارد تا مشرفاتی بر او بگمارد و انفاس او را در نهان بشمرد و همین مشرفان بودند که محمود را از خیشخانه مطلع کردند و در تمام ایامی که مسعود از پدر دور بود، «پیوسته او را به نامه‌ها مالیدی و پندها می‌دادی» (یادنامة بیهقی، 545:1374). ابتدا محمود وی را ولیعهد خویش کرد و همه از جمله مسعود، را سوگند داده بود که پس از مرگ پدر فرمانبردار مسعود باشند ولی حاسدان کار خود را می‌کنند تا کار به آنجا می‌کشد که با‌ آن که نام ولیعهدی بر او بوده است پدر وی را به مولتان می‌فرستد و از مقابل به محمد مهربانی می‌کند و سرانجام بی‌گناهی مسعود ثابت می‌شود و محمود اقرار می‌کند که بر فرزندش ستم روا داشته است. (بیهقی، 263:1378) اما دوباره حاسدان تضریب می‌کنند و پدر نیز کار‌های محمد را به رخ مسعود می‌کشد و هر روز پیام‌های با عتاب به مسعود می‌فرستد. سلطان محمود در نامه به حضرت خلافت نیز نام محمد را بر مسعود مقدم می‌دارد. (یادنامة بیهقی، 546:1374)
اختلاف پدر و پسر به جایی می‌رسد که چون محمود و مسعود از گرگان به سوی ری حرکت می‌کنند، پدر در اندیشة بازداشت اوست اما به واسطة مشرفانی که مسعود در سپاه پدر داشته است،‌ این کار میسر نمی‌شود. مسعود در این جریان به همراهان خود اجازة هیچ‌گونه تعرضی به اطرافیان پدر نمی‌دهد ولی آمادگی خود را حفظ می‌کند. (همان، 138)
او علت بی‌مهری پدر را چنین باز می‌گوید که در آخر عمر لختی مزاج وی بگشت و سستی بر اصالت رای بزرگ وی غلبه کرد از طرف پدر به او بی مهری نشده است، بلکه پادشاهان وجود جانشین خود را تحمل نمی‌کنند (یادنامة بیهقی، 546:1374). رفتار مسعود در تمام موارد نسبت به پدر توأم با احترام است؛ علاوه بر این هنگامی که مسعود پس از مرگ پدر به غزنین وارد می‌شود، با آن که روابطشان پیش از مرگ تیره بوده است بعد از گذشت دو سه روز، نخست به زیارت تربت پدر می‌رود (بیهقی، 547:1378) 
2. ورزش، تفریح و زورمندی مسعود: 
در این زمینه بیهقی می‌گوید که به گونه‌های مختلف به تمرین کشتی، شکار و... می‌پرداخته است. در جایی می‌گوید: «چندان رنج دید که جز سنگ خاره و به مثل آن طاقت ندارد» (بیهقی، 176:1378). 
3.معتقدات دینی مسعود:
از تاریخ بیهقی در می‌یابیم که وی در این زمینه جز اجرای پاره‌ای از آداب و سنن مذهبی آن هم در حد فهم و درک مردم عامی به چیزی معتقد نبوده است و انجام دادن آن فرایض و به خود گرفتن آن چهرة مذهبی هم با اعمال و رفتار دیگر او در زندگی متناقض می‌نماید.
 بارها به نماز گزاری او در مصلی اشاره شده است. برای نمونه به دو جریان مرتبط با این عنوان اشاره می‌شود:
در هنگام حرکت به هندوستان برای «غزو هانسی» امیر چهارده روز بیمار می‌شود و عجبیب است که این امیر شراب‌خوار ناگهان امر به معروف و نهی از منکر می کند: «فرمود تا هر شرابی که در شرابخانه برداشته بودند، در رود جیلم ریختند و الات ملاهی وی بشکستند و هیچ کس را زهرة آن نبودی که شراب آشکارا خوردی که جنباشیان و محتسبان گماشته بود و این کار را سخت گرفته» (همان، 754).
وی پس از این که قلعه، هانسی را می‌گشاید، شراب‌خواری را از سر می‌گیرد. بیهقی می‌گوید: «و نشاط وشراب رفت سخت بسزا،‌که از توبة جیلم تا این روز نخورده بود» (بیهقی، 757:1378). او نیز مانند عوام فقط به هنگام مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها به خدا پناه می‌برد و به دین می‌اندیشد مانند آن است که در رود هیرمند در آستانة غرق شدن قرار می‌گیرد و بالاخره از مهلکه نجات می‌یابد،‌ چنین عمل می‌کند: «و مثال داد تا هزار هزار درم به غزنین و دو هزار بار هزار درم به دیگر ممالک به مستحقان و درویشان دهند شکر این نعمت را» (همان،730). 
4. آگاهی مسعود از شعر و ادب و سخنوری:
«از پادشاهان این خاندان- رضی‌الله عنه- ندیدم که کسی پارسی چنان خواندی و نبشتی» (همان، 444).
«چون این پادشاه در سخن آمدی جهانیان بایستی در نظاره بودندی که در پاشیدی و شکر شکستی» (همان، 421).
روزی امیر از شکار شیر باز می‌گردد و بوسهل زوزنی چند بیت شعر در مدح او می‌سراید و آن را در مجلس می‌خواند. بیهقی می‌گوید امیر را از این اشعار سخت ‌خوش آمد. این قرینه‌ای است قوی برای وی در شعر و ادب عربی دست داشته است یا وقتی که بونصر مشکان نامة خلیفه القادر بالله را به عربی می‌خواند، امیر خطاب به وی می‌گوید: «ترجمه‌اش را بخوان تا همگان را مقرر گردد. بخواند به پارسی...» (همان، 441) 
5. مال دوستی مسعود:
شواهد فراوانی برای این صفت در وجود مسعود در تاریخ بیهقی دیده می‌شود که به پاره‌ای از آن‌ها اشاره می‌کنیم.
الف- تأیید نظر بوسهل زوزنی در باز پس گرفتن «مال بیعتی وصلت‌ها» که امیر محمد به اطرافیان داده بود و بالاخره اجرای ناموفق این کار؛
ب- دستور به آوردن زر، نقد وجامه به خزانه پس از بازداشت محمد؛
پ- تحریک شدن به وسیلة عراقی دبیر که «امل هزار هزار مرد است. اگر از هر مردی دیناری ستده‌اید، هزار هزار دینار باشد، جامه و زر نیز به دست آید و این همه به سه چهار ماه راست شود» (همان، 684) و دستور امیر به گرفتن اموال فراوان واز آملیان؛
ت- گرفتن اموال، اسباب و ضیاع حسنک وزیر.
6. ایجاد جو بی‌اعتمادی توسط مسعود:
مسعود با گماشتن مشرفان و جاسوسان بر افراد مختلف اعتماد همه را نسبت به خود سلب کرده است که نمونة بارز آن را در بی اعتمادی التونتاش به او و فرار شبانه (همان، 71) و توقیف اریارق و غازی، به نحوی که ایشان هیچ سوء ظنی نسبت به امیر پیدا نمی‌کنند می‌توان دید (همان،273). او از شگردهای خاص در تزویر و عوام‌فریبی نیز استفاده می‌کند، مانند: بیرون رفتن از شهر به هنگام صدور قتل حسنک یا رفتن به شکار بیست روزه پس از صدور دستور گرفتن اموال صلتی که محمد به اطرافیانش داده بود و وانمود کردن که این اعمال در هنگام غیبت وی انجام شده است یا علاوه بر این‌ها از ویژگی‌های مسعود در تاریخ بیهقی به باده نوشی و خوش‌گذرانی، شناخت وی از هندسه و مهندسی، هنر او در لشکرکشی، پرکاری، زیرکی و... اشاره‌هایی شده است که به نظر می‌آید با توجه به سخن آخر در مورد او، که در پی می‌آید، پرداختن به همة آن‌ها ضرورتی ندارد. 
سخن آخر در بارة مسعود
این پادشاه کسی است که پس از رسیدن به قدرت ویژگی‌های منفی او بیشتر است و در طول حکومت نه ساله، خود به واسطة جو بی‌اعتمادی که از روزهای نخست پادشاهی‌اش به وجود آورد. اکثر کارگزاران و نزدیکان خود به ویژه پدریان، را فرو گرفت یا به چوبة دار سپرد.
هر جا که تصمیمی نسبتاً عاقلانه از وی دیده می‌شود، آن تصمیم ارتباط زیادی با پایه‌های حکومت وی دارد و ردپای مصالح شخصی در آن دیده می‌شود. اگر رحم و شفقتی؛ نسبت به افرادی محدود یا کسانی است که دخالت زیادی در کار او ندارند و این رحم و شفقت نوعی تبلیغ عوامانه به حساب می‌آید. بیهقی در مورد ترحم وی به بیست تن از فراشان مقصر در غزنین می‌گوید: «این غایت حلیمی و کریمی باشد. چه نیکوست العفو عندالقدره» (همان، 182) اما عفو او هیچ گاه شامل کسانی چون حسنک وزیر نمی‌گردد که بی‌رحمانه به چوبة دار سپرده می‌شود. اگر سعی در اجرای عدالت دارد، نیز به شیوة ظالمانه‌ی خاص خود عمل می‌کند؛‌ مثلا مولا زاده‌ای را برای گرفتن یک گوسفند از کسی «فرمود تا از دروازه‌ی گرگان بیاویختند» و «منادی کردند که هر کس به رعایای این نواحی ستم کند، سزای او این باشد و بدین سبب حشمتی بزرگ افتاد و راعی رعیت را بدین و مانند این نگاه تواند داشت» (همان، 673).
بیهقی در جایی دیگر به گونه‌ای زیبا خشونت رفتار او را در عدم رعایت حقوق رعایا بیان می‌کند. وقتی آملیان نتوانستند دینار و اجناسی را که مسعود طلب کرده بود تهیه نمایند، لشکر وی روان شد و «آتش در شهر زدند و هر چه می‌کردند و هر که را خواستند می‌گرفتند و قیامت را مانست... و بدنامی‌یی سخت بزرگ حاصل شد» (همان، 686).
او پادشاهی مستبد است و در روزهایی که ترکمانان در اندیشة حملات سخت بر خراسان بودند وی در فکر غزو و گشودن قلعة هانسی در هندوستان بود و نصایح وزیر و اطرافیان را نمی‌شنود و می‌گفت: «مرا مقرر است دوستداری و مناصحت شما و این نذر است که در گردن من آمده است و به تن خویش راست خواهم کرد» (همان، 754).
بیهقی در سطوری بعد از این از قول وزیر و دیگر قوم می‌گوید: «این خداوند را استبدادی است از حد و اندازه گذشته» (همان، 755). مسعود برای محکم کردن پایه‌های حکومتش به کارهایی دست می‌زند که این اعمال نشانة خامی او در حکومت‌داری است، مانند: تأیید نظر بوسهل زوزنی و طراحی توطئة قتل التونتاش خوارزمشاه که به گفتة بونصر مشکان «مردی بس بخرد و خویشتن‌دار است» (همان، 460) البته توطئه به ناکامی و رسوایی می‌انجامد و یا گوش دادن و عمل کردن به نظر عراقی دبیر و رفتن به گرگان و طبرستان و پشیمانی بعد از آن (همان، 668). مسعود بذل و بخشش‌های بی حساب و کتاب دارد؛ مانند: دادن دینارهای فراوان به شاعران، مطربان و مسخرگان درباری. امیر شاعرانی را که بیگانه‌تر بودند، بیست‌هزار درم فرمود و علوی زینبی را پنجاه هزار درم بر پیلی به خانة او بردند و عنصری را هزار دینار دادند و مطربان و مسخرگان را سی‌هزار درم (همان،423).
برای دیدن نمونه‌های دیگر در این زمینه به تاریخ بیهقی 1378: 423، 179، 181، 180، 442 و 445 رجوع کنید.
این بود مختصری از احوال، روحیات و ویژگی‌های مسعود غزنوی و نمونه‌ای از استبداد پادشاهان و به گفتة بیهقی «ملوک هر چه خواهند، گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد به هیچ حال» (تاریخ بیهقی، 1378:416).
شخصیت حسن میمندی
«ابوالقاسم احمدبن حسن میمندی، شمس الکفاه، (متوفی محرم 424) وزیر معروف غزنویان، که این مقام را در سلطنت محمود و مسعود در دو نوبت به مدت چهارده سال عهده دار بود. با توجه به حسن تدبیر و هوشمندی و شخصیت میمندی و نیز کامیابی وی در مملکت داری باید او را از رجال و سیاست‌پیشگان مهم آن روزگار به شمار آورد.» (یوسفی، 1387: 35). «پدر احمد میمندی، حسن نام داشت و در دورة سبکتگین غزنوی، عامل بست بود اما حاسدان او را به خیانت در اموال متهم کردند و به دستور سبکتگین کشته شد. محمدبن عبدالجبار عتبی... می‌گوید: «بعد که سبکتگین حقیقت را کشف کرد، پشیمان شد اما سودی نداشت.» (همان، 35)
شرح حال نویسان میمندی، معلومات وی و نیز مهارتش را در دبیری و ادارة امور مالی مملکت و کفایتش را در وزارت ستوده و از سخاوتمندی‌اش یاد کرده‌اند. در آن عصر معمولاً وزیران تجربة کافی در دبیری می‌اندوخته‌اند و چنین سابقه‌ای در کارشان بسیار لازم و مفید بوده است. میمندی فقط دبیری ماهر و توانا نبود بلکه در ادب نیز دست داشت؛ چنانکه توقیعاتش مشهور بود. نظامی عروضی مطالعه توقیعات میمندی را در ردیف ترسل صاحب ابن‌عباد، مقامات بدیع‌الزمان همدانی و حمید‌الدین بلخی و به عنوان سرمشق ترسل به دبیران سفارش می‌کند. بیهقی در اقامة رسم تعزیت القادر بالله خلیفة عباسی با حضور رسول خلیفه در دربار مسعود غزنوی می‌نویسد که «خواجة بزرگ(میمندی) فصلی سخن بگفت به تازی سخت نیکو در این معنی» (همان، 54)
«بی سبب نبود که وقتی محمود بر میمندی خشم گرفته بود، ارسلان جاذب در خراسان به بونصر مشکان می‌نوشت؛ چنین مرد زود به زود به دست نیاید» (همان، 38)
«فرخی سیستانی، شاعر دورة محمود و مسعود غزنوی میمندی را با صاحب ابن‌عباد مقایسه کرده است» (همان، 36).
میمندی در زمان سلطنت محمود شغل‌های فراوانی داشته است؛ از آن جمله «صاحب دیوان رسایل سلطان محمود در زمان سپهسالاری او بر خراسان در هنگام پادشاهی امیر نوح‌ابن منصور سامانی. وی به سبب کفایت در دستگاه محمود ترقی کرد. همچنین شغل‌هایی نظیر مستوفی الممالکی، عهده داری دیوان عرض، عامل بست و رخج داشت که همة این‌ها در زمان وزارت اسفراینی وزیر محمود اتفاق افتاد. پس از عزل اسفراینی، میمندی به وزارت رسید و پیش از این، دیوان عرض داشت. میمندی به عنوان وزیری هوشمند و مدیری خردمند در زمان محمود شناخته بوده است و به خاطر جمع‌آوری عواید مملکت و سیاستش با ملوک اطراف به مدت دوازده سال وزیر بود» (همان، 38) وی با وزیر قبل از خود (اسفراینی) اختلاف عقیده داشت. «فضل‌ابن احمد اسفراینی ایران‌دوست بود و زبان رسمی و دیوان را به فارسی ترجمه کرد. احمدبن حسن میمندی بر جای او نشست میمندی با آنکه مورخان به شایستگی و کاردانی و شاعر‌نوازی ستوده‌اند، توجه لازم را به زبان و فرهنگ ایرانی نداشت و همة علاقه‌اش به زبان عربی بود و دلیل روشنش این بود که دیوان را از فارسی به تازی برگرداند» (امین ریاحی، 94،95:1372).
محمود قبول داشت که میمندی «مردی است سخت‌ کار دیده و کافی و کارآزموده در کار [مملکت] راندن او را بی دردسر می‌دارد» اما در عین حال معتقد بود که چون در کودکی با وی بزرگ شده و احوال و عادات او را می‌داند، حشمت‌ها از میان رفته و محمود به چشمش سبک می‌نماید و به فرمان‌های او اعتراض می‌کند بعلاوه، دراز دست است و مال زیاد به سود خویش می‌ستاند. محمود وی را معذول کرد و اموالش را مصادره کرد و سرانجام وی را به قلعة کالنجر در جنوب کشمیر فرستادند و به زندانش کردند. دشمنان برای کشتن او کوشیدند اما محمود دستور داده بود که جان وی آسیبی نرسد. در هر حال، میمندی از کشته شدن جان بدر برد و مدت شش سال- یعنی بقیة سلطنت محمود و دوران کوتاه سلطنت محمد را در زندان بماند» (یوسفی، 41،42:1387) مسعود میمندی را از زندان آزاد کرد و توانست در سه سال باقیماندة زندگی وزیر از وی مشورت بگیرد» (باسورث، 24:1378) پس از آزادی، وی از پذیرفتن وزارت خودداری کرد اما با پیغامهای مکرر مسعود و سپس با رد و بدل شدن موازعه‌ای بین آنها، وزارت را پذیرفت. «انتصاب میمندی به وزارت در دربار غزنه تأثیر عمیقی بر جا نهاد؛ زیرا وی مردی سیاست‌پیشه و، مجرب و نامور بود. هوشمندی و احتیاط میمندی از همان روزهای نخستین وزارتش آشکار است؛ مثلاً وی همة هدیه‌ها و نثارها را که بزرگان به مناسبت منصب جدید به خانه او آوردند، به نزد مسعود فرستاد؛ اگر چه در آن وقت تهیدست بود» (یوسفی، 45:1387)
خواجه احمدحسن از پذیرش وزارت امتناع می‌کند و شاید یکی از دلایل آن وجد اشخاص حیله‌گر دربار، چون بوسهل زوزنی است و خواجه پیشنهاد می‌دهد تا او (زوزنی) وزیر شود. خواجه پس از پذیرفتن بوسهل و بونصر مشکان را به عنوان به معتمد در روابط خود و سلطان انتخاب می‌کند. زوزنی از کار او- همراهی بونصر با او در کارها- آشفته می‌شود و خبر این نگرانی را بوثصر به میمندی می‌رساند و خواجه در پاسخ او می‌گوید: «خواستم تا مردی مسلمان باشد در میان کار من که دروغ نگوید و سخن تحریف نکند و داند که چه باید کرد... این کشخانک [زوزنی] و دیگران چنان می‌پندارند که اگر من این شغل پیش گیرم، ایشان این وزیری را پوشیده برود. نخست گردن او فگار کنم تا جان و جگر می‌بکند و دست از وزارت بکشد و دیگران همچنین» (بیهقی، 202:1378) پس از اینکه قرارداد بین سلطان و احمد حسن رد و بدل می‌شود، بیهقی می‌گوید : «و مقرر گشت همگان را که کار وزارت قرار گرفت و هزاهز در دل‌ها افتاد که نه خرد مردی برکار شد.» (همان، 203)
بیهقی در جایی دیگر، خواجه احمد را «گرگ پیر» می‌نامد (همان، 277).
«در این دوره از وزارت میمندی که گزارش آن در تاریخ بیهقی ثبت شده است، برخی از جنبه‌های مثبت و خصایل خوب وی شناخته می‌شود؛ مثلاً رفتار دوستانه و احترام آمیزش با حسنک در دیوان و در حضور همگان در خور تجربه است. وی در کشتن حسنک با مسعود موافقت نداشت. حتی او را از این کار بر حذر می‌داشت و سعی کرد در باب او شفاعت کند و وزیر محبوس را از مرگ برهاند اما توفیق نیافت» (یوسفی، 46:1387).
میمندی با زیرکی و مقدماتی خاص وزارت را پذیرفت. مسعود به او قول داد با او همکاری کند و کم‌کم به فراخور اوضاع از افرادی که از آنها کدورتی در دل داشت انتقام‌جویی کرد. بوسهل زوزنی که سودای وزارت در سر داشت، زیر دست خود و به شغل عرض نشاند و بر او سیطره یافت. از بوبکر حصیری و پسرش انتقام گرفت و توهین به یکی از غلامان خود را فرصتی مناسب برای این کار دانست. «بهانه می‌جست بر حصیری تا وی را بمالد که وقت نیک است و امیر به هیچ حال جانب وی را که خلعت وزارت داده، امروز به حصیری بندهد و چون خاک یافت مراغه دانست کرد» (بیهقی، 210:1378). وی هدفش خار کردن حصیری بود که به این هدف می‌رسد تا جایی که وی و پسرش از خواجه عذر خواهی کردند و دست او را بوسیدند (همان، 219). بیهقی در جایی دیگر از قول بونصر مشکان می‌گوید: «این خواجه در کار آمد. بلیغ انتقام خواهد کشید و قوم را فرو خورد» (تاریخ بیهقی، 217:1378). دیگر، گماشتن ابوالفتح بستی به ستوربانی است. بونصر شفیع او شد و خواجه نیز او را عفو کرد. «بخواندند و با آن جامة خلق گونه پیش آمد و زمین بوسه داد و بایستاد. خواجه گفت: از ژاژ خاییدن توبه کردی؟ گفت: ای خداوند، مشک و ستورگاه مرا به توبه در آور» (همان، 217).
میمندی در 25 محرم سال 424 در هرات در گذشت و به گزارش بیهقی «خواجه احمد پس از حرکت رایت عالی [حرکت مسعود به سوی نیشابور] به یک هفته گذشت. پس از آنکه عمال بیازرد» (همان، 501). امیر پس از شنیدن خبر مرگ وی گفت: «دریغ احمد یگانه روزگار و چنو کم یافت می‌شود و بسیار تأسف خورد و توجع نمود» (همان، 501). بیهقی نیز در پایان می‌گوید: «به مرگ این محتشم، شهامت و دیانت و کفایت و بزرگی بمرد.» (همان، 501)
شخصیت بوسهل زوزنی
زوزنی در اواخر ربع سوم قرن سوم یا اواسط نیمه دوم قرن چهارم به دنیا آمد و در میان سال‌های 440 تا 450 از دنیا رفت (یوسفی، 87:1387).
در روزگار سلطنت محمود غزنوی در ایامی که بوسهل زوزنی معاشی محدود داشت، به خدمت و تأدیب فرزندان احمد حسن میمندی وزیر پرداخت و از او نیکویی‌ها دید. همین سابقه موجب شد که بعدها در آغاز سلطنت مسعود، هنگام آزادی حسن میمندی و آوردن او از کشمیر به بلخ، محبت خواجه را به عنوانی جبران کرد. (همان، 88).
زمانی که «محمود غزنوی ولایت هرات را به پسرش امیر مسعود داد، بوسهل را نیز کدخدایی ری داد. زوزنی در خدمت مسعود ترقی کرد و از دیگر خدمتکاران محتشم‌تر بود اما با مردم بد رفتاری می‌کرد. تا آنجا که بر او حسد بردند و به قرمطی بودن متهمش کردند و بر ضد او محضر و شهادت نامه نوشتند. بعد، در اثر همین اتهام او را به غزنین بردند و چندی محبوس بود اما ابوالفضل بیهقی که سیزده چهارده سال او را در مستی و هوشیاری می‌دیده، این تهمت را در مورد او قبول ندارد» (بیهقی، 88:1378).
زوزنی حدس می‌زد که مسعود جانشین محمود خواهد شد. به همین خاطر بر تخت نشاندن امیر محمد از غزنین گریخت؛ یا از ترس پادشاه جوان (محمد) یا به هواداری مخدوم خویش، و در راه وقتی که مسعود از ری برای نشستن به سمت خراسان می‌آمد، به او پیوست و مورد توجه وزیر قرار گرفت و به گفتة بیهقی «شبه وزیری» شد «سخن امیر همه با او می‌بود... و مثال در هر باب او می‌داد و حشمتش زیادت می‌شد» (همان، 22) مسعود از نظرات برخی از وزرایش، به شرط آنکه دست‌پروردة او بودند، پیروی می‌کرد؛ زیرا در این صورت می‌توانست مطمئن باشد عقید‌ه‌ای که آنان ابراز می‌کنند، موافق و مطلوب اوست. این مطلب دلیل نفوذ بوسهل زوزنی عارض را در اوایل پادشاهی مسعود روشن می‌سازد. بیهقی بوسهل را روح شریری می‌داند که در بیشتر ایام پادشاهی سلطان مسعود ملازم او بود. و هم او بود که سلطان را برانگیخت تا حسنک، وزیر سابق پدر را به بهانة همفکری با اسماعیلیان محاکمه و اعدام کند. (همان، 58).
بیهقی در داستان بردار کردن حسنک وزیر، بوسهل را این گونه معرفی می‌کند 1- متظاهر و لاف زن، 2- دارای شرارت زعارت طبع، 3- امامزاده، محتشم، فاضل و ادیب، 4- فرصت طلب و سخن‌چین، 5- یگانه روزگار در شعر و لغت و ادب (همان، 177،226،421،160). خواجه حسن میمندی در ماجرای به وزارت نشستن خود، بوسهل را فردی غیرقابل اعتماد و نامسلمان (در معنای غیرمقید در مسائل شرعی)، دروغ‌گو و کسی که سخن را تحریف می‌کند، کسی که نمی‌داند چه باید بکند، کشخانک و فرصت طلب می‌نامد (همان، 202).
از کارهای مهم و جنجال‌ برانگیز بوسهل در زمان امارت مسعود، به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:
1- دشمنی با حسنک وزیر و تلاش برای او، 2- تتمیع سلطان به بازستاندن هفتاد هشتاد میلیون دینار بیت‌المال که محمد به اطرافیان خود بخشیده بود، 3- کوشش برای آلتونتاش خوارزمشاه.
در مورد اول بوسهل به هدف خود دست یافت. در مورد دوم کار او ناموافق بود و منجر به رسوایی و زشتی شد. در مورد سوم نیز ناموافق بود تا اینکه همین مسئله باعث برکناری و حبس او شد. بوسهل «از این بیم داشت که ممکن است آلتونتاش علیه مسعود با علی ‌بغرا خان هارون ملقب به علی تگین، پادشاه قراخانی بخارا و سمرقند، متحد شود» (باسورث، 1378: 59). مسئلة ناکامی بوسهل در طرح‌ریزی و اجرای توطئه‌ی قتل آلتونتاش بر امیر مسعود بسیار سخت آمد. «امیر بوسهل را بخوانده بود و به زبان بمالیده و سرکرده و گفته تا کی از این تدبیرهای خطای تو؟ اگر پس از این در پیش من جز در حدیث عرض نگویی، گویم گردنت را بزنند» (بیهقی، 1378: 461). در پی این واقعه، بوسهل زوزنی را به قهندز در غزنه محبوس کردند. «دست او از دیوان عرض کوتاه شد و مستغلات و دارایی او را در مرو، زوزن و نیشابور از کفش بیرون کردند» (باسورث، 1378: 95) بیهقی می‌گوید: «حدیث بوسهل تمام شد و خیرت بود که مرد نمی‌گذاشت که صلاحی پیدا آید» (بیهقی، 1378: 465)
پس از چندی مسعود، زوزنی را عفو کرد و اجازه داد که در شمار ندیمان او باشد اما با نیرنگی از او به ظهور رسید و در سال 425 هـ..ق با همدستی صاحب دیوان خراسان، سوری و دیگران در توطئة کشتن مظفر طاهر عامل و زعیم پوشنگ شرکت کرد و مورد عتاب سلطان قرار گرفت. از آن پس، بوسهل با همة سوابق، شغلی جز ندیمی ندارد (یوسفی، 1387: 92). بوسهل در سال 431 هـ .ق به صاحب دیوانی رسایل منصوب شد و خلعت پوشید. بیهقی که می‌دانست رئیس جدید او در همه چیز ضد بونصر مشکان و مردی است بدخو، از دبیری استعفا خواست اما مسعود نپذیرفت (همان، 92).
خاطرة تضریب‌ها و بدی‌های بوسهل، همیشه در ذهن امیر مسعود بود. پس از برکناری طاهر دبیر از کدخدایی ری، بونصر مشکان یکی از کسانی را که به امیر برای کدخدایی ری معرفی کرد، بوسهل زوزنی بود اما امیر گفت: «بوسهل زوزنی هیچ شغل را اندک و بسیار نشاید مگر تضریب و فساد وزیر و زبرکردن کارها را آن خیانت‌ها که وی کرد در باب خوارزمشاه و باب‌های دیگر بسنده نیست» (بیهقی، 1378: 616).
شخصیت حسنک وزیر
«از یکی از شاخه‌های جنبی خاندان میکالی ابوعلی حسن بن محمد معروف به حسنک به دنیا آمد که انجام زندگی وی در تاریخ بیهقی به تفصیل آمده است. پدر حسنک در سال‌های آخر دولت سامانی حافظ منافع محمود در نیشابور بود. با مرگ پدر، حسن جوان به خدمت محمود پیوست و سلطان او را به واسطة زیبایی و صراحت گفتارش نام خودمانی «حسنک» داد که تا پایان حیاتش بر او ماند.» (باسورث، 1378: 184).
«التفات دربار به او و سلطنت خانوادگی آنان که به ریاست شهر می‌رسیدند، سبب شد که او نیز مدتی رئیس نیشابور گردد» (همان، 184). حسنک در نیشابور اقدامات زیادی انجام داد که از آن جمله «سخت‌گیری نسبت به کرامیان و اخطار به کلیة پیروان مذاهب دیگر، که موقعیت مطلوب آنان منوط به فرمان‌برداری از مقامات غیرمذهبی خواهد بود و آنان نیز وی را تصدیق کردند.» (همان، 190). «بعدها هنگامی که حسنک در دربار غزنه مقیم شد، ابونصر منصوربن رامش را که خویشاوند نزدیک او بود، به نیابت از او شغل ریاست شهر را داشت... حسنک به واسطة تقربی که در نزد سلطان داشت، از برکناری میمندی از مقام وزارت در سال 415 قمری از نامزدهای جانشینی او بود و علی‌رغم جوانی و عدم تجربه در حکومت مرکزی به وزارت برگزیده شد. به گفتة بونصر مشکان، محمود خیلی زود از انتخاب حسنک به وزارت پشیمان شد اما او این منصب را تا پایان پادشاهی محمود حفظ کرد» (همان، 184).
امیر حسنک با آنکه از تخمة دهقانان بود، سلطان محمود او را به خود مقرب ساخته بود و تمام منابع قدیمه به این مطلب اشاره می‌کند» (برتلس، 1346: 110).
در بارة زندگی شخصی حسنک می‌توان گفت که وی پانصد یا ششصد غلام خاص داشت. (باسورث، ص186) و به گفتة او در تاریخ بیهقی «جهان خوردم و کارها راندم» (بیهقی،‌1378: 232) «حسنک پیش از انتساب به مقام وزارت به زیارت کعبه و اعتبات مقدس رفت و به واسطة ناآرامی و پر خطر بودن راه‌های نجد، از طریق فلسطین و سوریه-که قلمرو فاطمیان بود- بازگشت، و در راه، در محلی، بی‌احتیاطی کرد و خلعت الظاهر خلیفه فاطمی را قبول کرد و نیز پذیرفت که نامة مودت امیر خلیفه را به محمود برساند.» (همان،232)؛ در حالی که «امکان هر نوع مراوده میان غزنویان و فاطمیان، که دشمنان دولت بغداد بودند، زنگ خطری برای خلیفة عباسی بود. از این رو، خلیفه القادر حسنک را به قرمطی بودن و همفکری با اسماعیلیان متهم کرد. محمود این اتهام ار مضحک دانست و خلیفة بغداد را کهنه خرفی احمق خواند اما برای تسکین خاطر او، خلعت و طرایف را به بغداد فرستاد تا در آنجا سوزانده شود. حسنک همچنین الطافت سلطان را به خود حفظ کرد اما دراز دستی او را بی‌نظر گرفتند حقوق و احساسات دیگران بسیاری را با او دشمن کرد» (باسورث، 1378: 185).
پس از مرگ محمود که محمد به پادشاهی رسید، «حسنک به وزارت نرسید اما اعتبار خود را همچنان حفظ کرد» (همان، 238). پس از اینکه مسعود به پادشاهی رسید و محمد در بند شد، حال حسنک دیگرگون شد. «حسنک بیش از هر کس دیگر به خاطر رفتار اهانت‌آمیزی که با مسعود داشت، کینة او را بر خود تیز کرد وی مسعود را هنگامی که والی هرات بود به اتلاف ثروت هرات و بلخ متهم کرده بود و مشرفانی بر او گماشته بود» (همان، 238). همچنین «جانبداری او از محمد، که سر انجام محمود او را وارث تخت و تاج معرفی کرد، خاطر امیر مسعود را از او رنجیده کرد. از این رو که هنگامی که سلطنت کوتاه محمد برافتاد، حسنک در بست توقیف گردید. ابوسهل زوزنی محرم اسرار سلطان به واسطة رفتار اهانت آمیزی که حسنک در گذشته با او داشت، کینة او را در دل گرفته بود، بار دیگر نغمة قرمطی بودن او را ساز کرد» (بیهقی، 1378:229) و «تلقینات او با خواستة خود سلطان، که در صدد بود تا محمودیان یار رجال دولت سابق را براندازد، همساز گردید و عاقبت کار حسنک آشکار شد و سر انجام او را به سال 422 قمری در بلخ به دار آویخت» (باسورث، ص185) و تمام اموال حسنک توسط مسعود تصرف و توقیف شد (بیهقی، 1378: 232). حسنک که چنین مغضوب سلطان شد و به گفتة بیهقی، «عاقبت طهور و تعدی خود خود کشید» (همان، 227). یکی از شخصیت‌های عجیب تاریخ بیهقی است که حتی تا پای دار نیز هیچ شفیعی را برای نجات خود به درگاه مسعود غزنوی نفرستاد و وقتی مجلس حسابرسی و در واقع توقیف اموال او بر پا شد و بوسهل زوزنی وی را سگ قرمطی خطاب کرد، گفت: «سگ نداند که بوده است،‌خاندان من و آنچه مرا بوده از آلت و حشمت و نعمت جهانیان دانند. جهان خوردم و کارها راندم و عاقبت کار آدمی مرگ است. اگر امروز عجل رسیده است کس نتوانست بازداشت که بر دار کشند یا جز دار که بزرگ‌تر از حسین‌ علی نیم. این خواجه که مرا این می‌گوید مرا شعر گفته و بر در سرای من ایستاده است» (همان، 232). این صراحت گفتار او در مقابل کسی که مصمم به قتل اوست و همچنین سکوتش در این ماجرا او را به عنوان فردی مظلوم و دارای تبعی عالی به ما می‌شناساند. شاید بتوان گفت که یاد کرد او در انتهای کار خود از حسین بن علی(ع) نشان از شیعی بودن یا تمایلات او شیعی او دارد. در لحظاتی که برای او مسلم شده که بر دارش می‌کشند، از اینکه در گذشته در باره خواجه حسن میمندی در نزد محمود ژاژخایی می‌کرده است، عذر خواهی می‌کند و خواجه می‌گوید: «از من بحلی». پس از انواع استخفاف‌ها که او را به دوی سوی دار می‌برند، «هر کس همی گفتند شرم ندارید مرگ را که می‌بکشید [به دو] به دار برید؟ و خواست که شوری بزرگ به پا شود، سواران سوی عامه تاختند و آن شور بنشاندند.» (همان، 235) و «حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند و بر مرکبی که هرگز ننشته بود، بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسن‌ها فرود آورد و آواز دادند که سنگ دهید و هیچ کس دست به سنگ نمی‌برد و همه زار زار می‌گریستند خاصه نشابوریان» (همان، 235) از این عبارت اخیر می‌توان دریافت که حسنک در میان مردم، خصوصاً نیشابوریان، دارای محبوبیت و مقبولیت بوده است. «عتبی تأکید می‌ورزد که حسنک در وقتی که رئیس نیشابور بود، اقدامات خیرخواهانة بسیار زیادی انجام داد. از جمله دستور داد تا سربازها را بپوشانند و این نخست گام او از این نوع بود که تا آن زمان انجام شده بود. حسنک هزار دینار از جیب خود بر سر آن کار خرج کرد» (باسورث،1378: 186).
«سعید نفیسی حسنک را نمونه‌ای شعوبیه ایرانی و عضوی از خاندان ایرانی پاکزاد تصویر می‌کند که تا پایان مرگ مورد تعقیب و آزار خلافی عرب بود» (تاریخ غزنویان، 1378: 185) و «می‌توان پنداشت که فاطمیان به خاطر همان تبار بلند و نسب دهقانی حسنک جهد داشتند که وی را به سوی خود جلب نمایند» (همان، 168).
«حسنک از حامیان بزرگ ادب فارسی بود و شش قصیده از دیوان فرخی در مدح حسنک سروده شده است» (همان، 187).
 
منابع
 
1- ادوارد مورگان، جنبه‌های رمان، مترجم: ابراهیم یونسی، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1352.
2- باسورث، کلیفورد ادوارد، تاریخ غزنویان، مترجم: حسن انوشه، چاپ اول، تهران، امیرکبیر، 1378
3- برتلس .آ.ی، ناصر خسرو و اسماعیلیان، مترجم: آرین پور، چاپ اول، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، 1346.
4- بیهقی، محمد بن حسین؛ تاریخ بیهقی، شرح و توضیح خلیل خطیب رهبر، تهران، زریاب، 1378.
5- دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکده ادبیات، یادنامة ابوالفضل بیهقی، مجموعه سخنرانی‌های بزرگداشت بیهقی، چاپ دوم، مشهد، دانشگاه مشهد، 1374.
6- امین ریاحی، محمد؛ سرچشمه‌های فردوسی شناسی، چاپ اول، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی، 1372.
7- میر صادقی، جمال؛ عناصر داستان، چاپ اول، تهران، سخن، 1376.
8- یوسفی، غلامحسین؛ کاغذ زر، چاپ اول، تهران، سخن، 1387.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۲۵
رضا حارث ابادی

«داستانوارگی  تاریخ بیهقی»به قلم دکتر سید احمد رضی ( دانشگاه گیلان )

تاریخ بیهقی را نمونه کامل بلاغت طبیعی زبان فارسی به شمار آورده اند. آنچه بیهقی را از سایرین متمایز کرده است دغدغه ی او برای تاثیر گذاری بر مخاطب است. راز زنده بودن، جذابیت و لذت بخشی تاریخ بیهقی را باید در این دغدغه جستجو کرد. مخاطب اندیشی وی موجب شده است تا برای ایجاد کشش از شگردهایی استفاده کند. وی ارتباطی صمیمانه با مخاطب برقرار می کند. مثلا در جای جای کتاب با فروتنی بابت دراز گویی اش عذر خواهی می کند. با لحنی احترام آمیز از افراد یاد و در باره آنان واقع بینانه و منصفانه داوری می کند. جایی که از صحت مطلبی مطمئن نیست با ذکر وَ الله اعلم بالصّواب خود را در کنار مخاطب قرار می دهد. 
منظور از داستانوارگی تاریخ بیهقی خیالی بودن آن نیست. بلکه وی برای خواندنی تر شدن کتابش شیوه هایی را به کار برده که داستان نویسان در داستانهای خود به کار می برند. تا جایی که به نظر آنوبانینی می توان کتاب او را به رمانی جذاب مانند کرد. در ادبیات معاصر با استفاده از بعضی اصول مکتبهای ادبی رئالیسم یا ناتورالیسم می توان حوادث واقعی تاریخی را درقالب رمانهای جذاب عرضه کرد.
عناصر داستانی در تاریخ بیهقی:
1-روایتگری(Narration): تاریخ نگاران و داستان نویسان هر دو با روایت سر و کار دارند و بخش مهمی از کشش این متنها به چگونگی روایت در آن ها بستگی دارد. روایت را توالی ملموس حوادثی که غیر تصادفی کنار هم آمده باشند تعریف کرده اند. در این تعریف منظور از غیر تصادفی بودن پذیرفتنی بودن اتفاقات است. بیهقی برای پذیرفتنی کردن روایتهایش از سه شیوه مستند استفاده می کند. 1-بخشی را خود شاهد بوده 2- بخش دیگری را از زبان راویانی که از نظر او قابل اعتماد و راستگویند نقل می کند. 3- از کتابهایی که خوانده نقل می کند. وی از روایت گذشته نگر استفاده می کند و فقط در یک مورد به روایت لحظه به لحظه می پردازد. وی در روایت خود از توالی خطی استفاده نمی کند بلکه به گزینش حوادث دست می زند و ساختاری هماهنگ و یکدست عرضه می کند.
2-زاویه دید (View Point): دید گاهی است که نویسنده برای روایت حوادث ماجراها انتخاب می کند. تاریخ بیهقی دارای زاویه دید متغیر (Shifting) و یا چندگانه (Multiple) است. به تعبیر دیگر همه ی انواع زاویه دید را دارد. ولی شیوه غالب دانای کل مفسر یا مداخله گر است. (Intrusive Omniscient) که در همه صحنه ها رفت و آمد می کند و اظهار نظر می کند. بنا به تحقیق آنوبانینی او در بسیاری موارد هم از دید دانای کل محدود (Limited Omniscient) و از زبان یکی از شخصیتها روایت می کند. وی گاه از زاویه دید نمایشی (Dramatic) یا عینی (Objective) نیز استفاده می کند. یعنی با روایت مکالمات، کردار و رفتار آنان را به خوانندگان می شناساند.
3- شخصیت پردازی (Characterization): بیهقی با نشان دادن ویژگیهای بیرونی و درونی شخصیتهایی مانند احمد حسن، بوسهل، بونصر مشکان، حسنک وزیر و... چهره ای زنده و ملموس از آنان برای خواننده به تصویر می کشدشخصیت اصلی یا مرکزی (Protagonist) بخش بر جا مانده تاریخ بیهقی مسعود است. شخصیت مخالف (Antagonist) او برادرش محمد است. شخصیتهای مقابل (Foil) که اطراف محمد گرد می آیند کسانی چون علی قریب، حسنک، امیر یوسف و... که پدریانند هستند. انواع کشمکش (Conflict) ها بین او و شخصیتهای مقابل هست. شخصیت پر تجربه و میانه روی مانند بونصر مشکان نیز برای ایجاد تعادل تلاش می کند که از جایگاه خاصی بر خوردار است.
شیوه های شخصیت پردازی: 1- شرح و توضیح مستقیم 2- از طریق اعمال آنان 3- ارائه درون شخصیتها بدون تعبیر و تفسیر.
شخصیتها اغلب ایستا (Static) هستند که در کل داستان شخصیت آنان تغییر نمی کند و شاید بونصر مشکان را با تسامح بتوان پویا (Dynamic) دانست که به تدریج خود را با شرایط تطبیق می دهد و به جز حسنک که می توان شخصیت نوعی به حسابش آورد بقیه صورت نوعی(Type) نیستند.
4- صحنه آرایی و فضا سازی: زمان و مکانی را که در آن داستان اتفاق می افتد را صحنه (Setting) می گویند. که بیهقی به نحو زیبایی آن را توصیف میکند.
مکالمه (Dialogue): امروزه یکی از عناصر مهم داستان به نظر آنوبانینی شمرده می شود که به داستان آهنگ (Rhythm) مناسب می بخشد و پیرنگ (Plot) را گسترش می دهد و درونمایه آن را نمایش می دهد. مکالمه به طور گسترده در تاریخ بیهقی به کار گرفته شده چه دو نفره و چه چند نفره. مواردی از خود گویی و گفتار درونی هم در تاریخ بیهقی مشاهده شده است.
5- لحن (Tone): در ادبیات داستانی، دو نوع لحن تشخیص داده اند: 1- لحن کلی که نمودار دیدگاه نویسنده است و با کمک آن می توان به سبک و طرز تلقی وی پی برد و رابطه تنگاتنگی با بعد عاطفی اثر دارد و در برگیرنده شیوه برخورد و آهنگ بیان نویسنده با مخاطب و اثر خویش است.  2- لحن در زبان گفتاری که نمودار شخصیتهای داستان است و رابطه تنگاتنگ با شیوه و محیط پرورش شخصیتها دارد.
لحن کلی در بیهقی با مطالعه آرایش و گزینش واژگان، عبارات، آهنگ جملات، کاربرد صنایع ادبی و موسیقی کلام او به دست می آید که مجموعا نشان دهنده ی سبک است و در سراسر متن استوار و ثابت و یکدست جلوه می کند. لحن کلی در آن بخش که به مخاطب بر می گردد صمیمانه، فروتنانه و احترام آمیز و در آن بخش که به نویسنده برمی گردد جدی و قرین دقت و نکته بینی است.


منبع:ماهنامه ادبیات داستانی، س12، ش104، آبان و آذر 85

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۲:۲۱
رضا حارث ابادی

نگاهی به زنان تاثیرگذار ایرانی در تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی

نگاهی به زنان تاثیرگذار ایرانی در تاریخ بیهقی و شاهنامه فردوسی

در طول تاریخ طولانی تمدنی ایران، جایگاه زنان در عرصه اجتماع و حتی محیط خانواده با فراز و فرودهای متعددی مواجه بوده است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، هرچند به طور کل در جامعه سنتی ایران همواره نوعی روحیه تشویق و یا در بعضی دوره ها اجبار به پنهان باقی مانددن بانوان در اندرونی خانه ها وجود داشته است، اما به هرحال بوده اند زنان موفقی که توانسته اند حصارهای محدودیت را بشکنند و به محیط های اجتماعی راه یابند و در تاریخ ایران نقش های موثری ایفا کنند.

از جمله منابع معتبری که می توان از طریق آن ها تا حدودی با وضعیت زنان و چگونگی حضور آن ها در جامعه آشنا شد دو کتاب گرانسنگ ادبی و تاریخی اثر خواجه ابوالفضل بیهقی پدرنثر فارسی و شاهنامه فردوسی سروده جاودانه حکیم ابوالقاسم فردوسی است.

در ادامه به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز گرامیداشت مقام زن، تعدادی از زنان موفق ایرانی که نام و توصیفشان در شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی آمده است، معرفی می شوند:

الف : زنان شاهنامه فردوسی

 

1 رودابه : مادر رستم است . حکیم توس او را به زیبایی ، فضل و کمال و هنرمندی ستوده است .

2 تهمینه : زن هنرمند و فاضل رستم ، که سهراب را پروراند .

3 گردآفرید: زنی دیگر از تبار زنان شاهنامه است که نه تنها از ویژگی های زنانه برخوردار است و زیبا و جسور است، دلاوری جنگاور و ستیزنده نیز می باشد . او در شجاعت و جنگاوری در شاهنامه و در تاریخ ادبیات ایران اگر نگوییم بی نظیر ، امَا کم نظیر است .

4 منیژه : عشق و محبَت راستین او به بیژن ، زبانزد خاصَ و عام شد و مثلی از یک عشق راستین و پاک شد .

5 کتایون : نمونه ای از یک مادر خردمند و آینده نگر است و در نبرد رستم و اسفندیار ، در حالی که از تصمیمات همسرش نگران و اندیشناک می شود ، فرزندش اسفندیار را حکیمانه راهنمایی می کند هر چند سخنان خردمندانه این بانو ، در اسفندیار تأثیر نمی کند .

6 پوران دخت : وی دخت شاه ساسانی است که هم در شاهنامه و هم در تاریخ بیهقی از وی نام برده شده است . هر چند نظر بیهقی و فردوسی درباره ی وی متفاوت است ، امَا هر دو وی را از جمله ی زنان تأثیرگذار می شمارند .

 

 

 

 

 

 

 

 

ب : زنان تاریخ بیهقی

1 حرّه ختلی : معروف ترین زن تاریخ بیهقی حرّه ختلی خواهر محمود غزنوی است . او زنی با سیاست و کیاست و زیرک و مدبَر است که در به حکومت رسیدن مسعود غزنوی نقش بسیار مهمَی را ایفا کرده است.

2 بانو مهد چگل : زنی مقتدر ، همسر محمود غزنوی و مادر مسعود غزنوی می باشد . او به همراه خواهر شوهر خود بعد از مرگ محمود هم دست می شوند و خبر مرگ محمود را پنهان داشته و پس از آن که با هم نامه ای مبنی بر دعوت مسعود به غزنین می نویسند و از او می خواهند تا به آن جا رفته و حکومت را از محمَد بستاند ، پنهانی محمود را در باغ پیروزی دفن می کنند و پس از سه روز خبر مرگ او را پراکنده می کنند .

3- مادر حسنک و مادر عبدالله زبیر: این دو زن تاثیر گذار در عرصه سیاست با صفت : « سخت جگرآور» در تاریخ بیهقی شناخته می شوند . نخستین آنان مادر حسنک است که خود نویسنده هم عصر او بوده و بیهقی برای شاهد مثال از شجاعت و جگر آوری ، مادر عبد الله زبیر را ذکر می کند ، آن جا که به صورت تعریض سخن حجاج را بیان می کند : اگر او [مادر عبدالله زبیر ] و عایشه مرد بودند هرگز خلافت به بنی امیَه نمی رسید .

4- جده خواجه ابوالسعید عبدالغفار : از دیگر زنان تاریخ بیهقی می توان به جده عبدالغفار اشاره کرد که او زنی بود بی نهایت فاضل و هنرمند . بیهقی این صفت او را به خوبی بیان کرده و به زیبایی در کتاب خود می ستاید و از هنر فکر و دست او بسیار یاد می کند .

منبع: وبلاگ آموزشی - تربیتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۶:۰۱
رضا حارث ابادی

«حدیث خداوندی و بندگی»تحلیل تاریخ بیهقی از دیدگاه ادبی
خبرگزاری شبستان:«حدیث خداوندی و بندگی» تحلیل تاریخ بیهقی از دیدگاه ادبی اجتماعی و روان‌شناختی همراه با شرح و توضیح مهم‌ترین بخش‌های متن اثری از محمد دهقانی است که توسط نشر نی منتشر شده است.

 به گزارش خبرنگار کتاب شبستان، تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشتهٔ ابوالفضل بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی پسر سلطان محمود غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، قسمت‌هایی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده که به دستور سلطان مسعود بخش زیادی از آن از بین رفته‌است. و از این کتاب امروزه مقدار کمی (حدود پنج مجلد) بر جای مانده‌است.

برخی این کتاب را «تاریخ ناصری» نامیده‌اند، از جمله ابن فندق بیهقی که در سال ۴۹۰ ه‍. ق. در منطقهٔ بیهق به دنیا آمده و بسیاری دیگر پس از او. برای این نام‌گذاری دو احتمال موجود است: نخست به اعتبار لقب سبکتگین (پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده و دیگر لقب سلطان مسعود که «الناصرلدین الله» بوده‌است.

به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز خوانده می‌شده، از جمله: تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی که گویا بر اثر بی‌توجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده‌است.

بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز می‌خوانند از آن جهت که قسمت‌های بازماندهٔ آن بیشتر رویدادهای دوره پادشاهی سلطان مسعود غزنوی را در بر دارد.

کتاب «حدیث خداوندی و بندگی»، ضمن معرفی مفصل تاریخ بیهقی، که از شاهکارهای بی‌نظیر نثر فارسی است، می‌کوشد مهم‌ترین جنبه‌های این شاهکار را، از حیث تاریخی و ادبی و اجتماعی و روانشناختی، برای خوانندگان توضیح دهد. ضمناً ماجراهای مهم تاریخ غزنویان، چنان‌که بیهقی روایت کرده است، در این‌جا از نو و بر حسب توالی تاریخی مرتب شده‌اند تا خوانندگان سر رشته‌ی رویدادها و حوادث را گم نکنند. شرح واژه‌ها و جمله‌های دشوار و غامض در حاشیه‌ی صفحات فهم متن را برای خواننده آسان‌تر می‌کند. نقشه‌های متعدد و توضیحاتی هم که ذیل نام‌های تاریخی و جغرافیایی آمده‌اند به او کمک می‌کنند که از فضا و مکان رویدادها تصویر و تصور روشن‌تری به دست‌ آورد.

مخاطب این کتاب نه‌فقط استادان و دانشجویان ادبیات بلکه همه‌ی کسانی‌اند که به تاریخ بیهقی علاقه‌مندند و می‌خواهند با این اثر بزرگ بهتر آشنا شوند و از خواندن آن بیشتر لذت ببرند.

 نشر نی کتاب حدیث خداوندی و بندگی را به تازگی منتشر کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۵۵
رضا حارث ابادی