تحول معنایی در واژههای تاریخ بیهقی
تحول معنایی در واژههای تاریخ بیهقی
زبان مجموعهای نظاممند و بههمپیوسته است که در عین یکپارچگی و تشکّل، پیوسته در حال تکامل و دگرگونی و پویایی است. این تکامل و دگرگونی و پویایی و تحوّل در واژگان هر زبان نیز جاری است. به همین سبب است که در مطالعهی تاریخی هر زبان در کنار واژههایی که از قدیمالایام تا کنون معنای خود را حفظ کردهاند، به واژههایی برمیخوریم که در گذشته در معنایی به کار رفتهاند و امروز به معنای دیگری به کار میروند یا واژههایی که اصولاً وجود نداشته و در دورههای اخیر ساخته شدهاند. همچنین برخی واژهها در متون کهن مشاهده میشوند که در نوشتههای امروزی اثری از آنها نیست و متروک شدهاند.
نگارنده این مقاله در صدد است تا تحول معنایی واژههای زبان فارسی را با تکیه بر تاریخ بیهقی که یکی از کهنترین متون نثر فارسی در قرن پنجم هجری است، بررسی کند. در این تحقیق واژههای این اثر مکتوب فارسی به تفکیک از نظر حفظ معنای گذشتهی واژه در زبان امروز یا تحول آن در گرفتن معنای جدید به همراه معنای گذشته یا عدم کاربرد واژه در معنای گذشته و پذیرفتن معنای جدید یا متروک شدن کلی آنها در زبان فارسی امروز و نظایر آن بررسی میشود. این پژوهش مبیّن میزان و چگونگی تحول و تکامل در واژههای زبان فارسی و ابعاد و گونههای آن در یک مطالعهی تاریخی است.
کلیدواژه: تاریخ بیهقی، تحوّل معنایی واژه، زبان فارسی، واژگان فارسی.
با نگاهی به فرهنگلغتهای زبان فارسی به فهرستی گاه طولانی از معانی واژهها برمیخوریم. این معانی متعدد همه، به یکباره، از زمان پیدایش آن واژه در زبان فارسی از آن فهمیده نمیشدهاند. به بیان دیگر، ممکن است واژهای برای بیان یک معنی خاص در زبان فارسی ساخته شده باشد؛ پس از آن به دلایلی همچون خاصیت پویایی زبان یا برخی عوامل بیرونی، معانی جدیدی برای همان واژه شکل گرفته باشد و این گونه است که مثلاً برای هرکدام از واژههایی همچون: «پیش»، «بار»، «پیچیدن» در لغتنامۀ دهخدا و فرهنگ لغت معین بیش از ده معنی ذکر شده است و البته امکان افزوده شدن معانی جدید به آنها هم به مرور زمان وجود دارد.
به هر حال با بررسی متون موجود در دورههای تاریخی، به این نتیجه میرسیم که زبان فارسی از نظرگاههای متعددی همچون: تلفظ، صرف و نحو و واژگان و معانی واژگان تغییر یافته است. (ابوالقاسمی، 1379: 14)
تغییر و تحولات زبان، گاهی درونی است و گاهی بیرونی. تحولات درونی زبان، در درون آن و بدون دخالت عوامل خارجی انجام میپذیرد. همچنان که کاربردهای مجازی و اصل «کمکوشی» معانی جدیدی برای برخی واژهها پدید میآورد. تحولات بیرونی زبان، تحولاتی است که بر اثر عوامل خارجی از جمله زبانهای بیگانه انجام میگیرد. (همان: 15و35-34)
تحولات معنایی در واژگان زبان فارسی به صورتهای گوناگونی همچون: تخصیص معنایی، توسیع معنایی و تغییر معنایی رخ داده است. (صفوی، 1383: 196-195) مثلاً در تاریخ بیهقی «جامه» هم به معنی فرش و گستردنی و هم به معنی لباس به کار رفته است. اما این واژه بر اساس اصل تخصیص معنایی امروز فقط با معنی دوم آن یعنی لباس به کار میرود. ولی واژۀ «کوشش» که در تاریخ بیهقی در معنی جنگ به کار رفته است، دچار توسیع معنایی شده و امروز در معنی هرگونه تلاش و کار به کار میرود. از سوی دیگر، واژۀ «مهمات» که در تاریخ بیهقی به معنی کارهای مهم به کار رفته، امروز بیشتر در معنی تجهیزات جنگی به کار میرود.
نکتۀ قابل ذکر آن است که هنگام طرح چند معنایی در سطح واژه، باید به دو نوع چند معنایی همزمانی و در زمانی توجه داشته باشیم. هر واژه میتواند در یک مقطع زمانی چند معنی داشته باشد و یا در طول زمان معانی متفاوتی بیابد. (همان: 113)
با این حال در این مقاله ذیل چهار عنوان به بررسی گونههایی از تغییر و تحول در معانی واژههای تاریخ بیهقی میپردازم. نخست واژههایی که از چند معنی آنها، یک معنی متروک شده و امروزه در آن معنی کاربرد ندارند و واژه به یک یا چند معنی دیگر خود امروزه نیز استعمال میشود. البته در این جا قصد احصای همۀ معانی واژهها را نداشتهام؛ بلکه فقط به یک معنی متروک و یک معنی متداول آن نظر داشتهام.
پس از آن از واژههایی سخن گفتهام که معنی قدیم خود را حفظ کردهاند و به دلایلی امروزه معانی جدیدی هم یافتهاند. دستۀ دیگر، واژههایی هستند که دچار تحول و تغییر مفنایی شدهاند و معنی کهن آنها استعمال ندارد. (حقشناس، 1385: 102) به بیان دیگر، معنی قدیم این واژهها متروک شده و در زبان امروز فارسی به معنی جدیدی غیر از آنچه در تاریخ بیهقی استعمال شدهاند، به کار میروند. البته این تحقیق فقط به تاریخ بیهقی و فارسی امروز نظر دارد و گرنه با بررسی متون دورههای پس از عصر بیهقی میتوان به زمان متروک شدن معانی کهن این گونه واژهها و نیز پیدایش معنای جدید برای آنها پی برد. در پایان هم از واژههایی سخن گفتهام که در تاریخ بیهقی کاربرد داشتهاند اما امروزه کاربردی ندارند و متروک شدهاند.
الف ـ واژههایی با چند معنی که یک معنی آنها متروک شده و یک معنی آنها مستعمل است:
(این واژهها در تاریخ بیهقی به هر دو معنی به کار رفتهاند؛ اما معنی اول نسبتاً متروک شده است و آنها در زبان فارسی امروز اغلب در معنی دوم استعمال میشوند.)
● آب
معنی متروک: آبرو
همه ی خراسان درین شهر بسته است و اگر مخالفان این را بگیرند آب به یکبارگی پاک بشود. (بیهقی، 1374: 3 /967)
معنی مستعمل: مایع آشامیدنی
آواز دادند که در حصار پنج چاه است که لشکر را آب تمام دهد. (بیهقی، 1374: 3/ 963)
● التماس
معنی متروک: جستن
ما نیز آنچه شرط دوستی و یگانگی است چنانکه التماس کرده آید به جای آریم. (بیهقی، 1374: 1/259)
معنی مستعمل: تضرع و خواهش کردن
از این مرد بسیار عذر خواست و التماس کرد تا از این حدیث با خداوندش نگوید. (بیهقی، 1374: 1/210)
● انداختن
معنی متروک: مشورت و رایزنی کردن
انداختند تا بر کدام راه به درگاه آیند. (بیهقی، 1374: 3/880)
معنی مستعمل: پرتاب کردن
مسعود... خشت بینداخت. (بیهقی، 1374: 1/177)
● بددل
معنی متروک: ترسو
امیر گفت شاگردان بددل و بستهکار باشند. (بیهقی، 1374: 2/475)
معنی مستعمل: بد باطن، بد نیت، بدخواه دیگران
چون بددل و بدگمان باشد...( بیهقی، 1374: 2/701)
● برداشتن
معنی متروک: حرکت کردن، مقام دادن
امیر شهاب الدوله از دامغان برداشت و به دیهی رسید... (بیهقی، 1374: 1/22)
برداشت کنم آن کسان را که در باب ایشان سیاست فرموده باشم. (بیهقی، 1374: 1/160)
معنی مستعمل: چیزی را برداشتن
تو سخن پدر ما بیش از این که گفتی برداری و فرونهی...( بیهقی، 1374: 2/411)
● بند
معنی متروک: زندان، رندانی
احمد ارسلان را فرمود تا آنجا بند کردند. (بیهقی، 1374: 1/61)
معنی مستعمل: ریسمان، زنجیر
امیر محمد از مهد به زیر آمد و بند داشت. (بیهقی، 1374: 1/61)
● جامه
معنی متروک: گستردنی و فرش
باغ خُرَمک را جامه افگندند و نزل ساختند. (بیهقی، 1374: 3/883)
معنی مستعمل: لباس
حسنک را فرمودند که جامه بیرون کش. (بیهقی، 1374: 1/234)
● خشت
معنی متروک: نیزۀ کوچک، زوبین
مسعود... خشت بینداخت. (بیهقی، 1374: 1/177)
معنی مستعمل: آجر خام
دانست که خشت از جای خویش برفت. (بیهقی، 1374: 1/282)
● دریافتن
معنی متروک: تلافی و تدارک و جبران کردن
پس اگر به خلاف آن باشد از ما دریافتن ببینید فراخور آن. (بیهقی، 1374: 1/18)
معنی مستعمل: فهمیدن (دریافته: صاحب فهم)
بوسهل حمدوی مردی کافی و دریافته است. (بیهقی، 1374: 1/199)
● دست
معنی متروک: مسند
دبیران آمده بودند و سخت به رسم نشسته برین دست... (بیهقی، 1374: 1/207)
معنی مستعمل: عضو بدن
چنانکه دست در روی احمد انداخت. (بیهقی، 1374: 2/462)
● دیدار
معنی متروک: چهره و صورت
با این همه قدی و دیداری داشت سخت نیکو. (بیهقی، 1374: 1/244)
معنی مستعمل:رؤیت کردن، دیدن
چون دور برفت و هنوز در چشم دیدار بود بنشست. (بیهقی، 1374: 1/62) بنده به مقدار دانش خویش و آنچه دیدار افتاده است وی را و داند باز گوید. (بیهقی، 1374: 2/620)
● ساختن
معنی متروک: آماده کردن، آماده شدن
قوم بجمله بپراگندندو ساختن گرفتند. (بیهقی، 1374: 1/9)
معنی مستعمل: بنا کردن
بنه ها بجمله آنجا آوردند و دیوانها آنجا ساختند. (بیهقی، 1374: 2 / 437)
● شد
معنی متروک: رفت
خرسان اینجا از دست ما بشد. (بیهقی، 1374: 3/973)
معنی مستعمل: فعل ربطی
یحیی و همه مردمان خاموش شدند. (بیهقی، 1374: 2 /642)
● شکوه
معنی متروک: ترس و بیم
قوم محمودی از این فروگرفتن علی نیک بشکوهیدند. (بیهقی،1374: 1/50)
معنی مستعمل: عظمت و بزرگی، شوکت
بار داد بار دادنی سخت بشکوه. (بیهقی، 1374: 1/32)
● کار
معنی متروک: جنگ
پیل نر را از آنِ ما که پیش کار بود به تیر و زوبین افگار و غمین کردند. (بیهقی، 1374: 2/682)
معنی مستعمل: عمل
امیر بنشستی و در این باب تا شب کار میراندی. (بیهقی، 1374: 3/926)
● مشهد
معنی متروک: پیش چشم
این جواب به مشهد من داد که عبدالغفارم. (بیهقی، 1374: 1/182)
معنی مستعمل: محل شهادت، مشهد الرضا
وصیت بکرد تا تابوتش به مشهد علیِ موسی الرضا رضوان الله علیه بردند به طوس. (بیهقی، 1374: 3/870)
● مصلا
معنی متروک: جانماز، سجاده
برخاست و آب و طشت خواست و مصلای نماز و دهان بشست. (بیهقی، 1374: 3/991)
معنی مستعمل: محل خواندن نماز، نمازگاه مردم شهر
در شهر خلیفه شهر را فرمود داری زدن بر کران مصلای بلخ فرود شارستان. (بیهقی، 1374: 1/233)
● نالیدن
معنی متروک: بیمار شدن
پس نالان شد به علت بواسیر. (بیهقی، 1374: 1/246)
معنی مستعمل: شکوه و شکایت کردن
بترسید و با امیر خراسان بنالید. (بیهقی، 1374: 3/973)
ب ـ واژههایی که با حفظ معنی گذشتۀ خود، در فارسی امروز معنی جدید هم گرفتهاند:
● بوق
معنی گذشته: نای بزرگ
فرمود تا دهل و بوق بزدند. (بیهقی، 1374: 2/680)
معنی جدید: ابزاری در خودرو برای هشدار
● پایگاه
معنی گذشته: مقام و مرتبه
علی تا این غایت نه آن کرد که اندازه و پایگاه او بود. (بیهقی، 1374: 1/50)
معنی جدید: مقر نظامی
● حجاب
معنی گذشته: مانع
درِ سرا گشاده است و هیچ حجاب نیست. (بیهقی، 1374: 1/207)
معنی جدید: پوشش بدن انسان
● سپر
معنی گذشته: وسیله جنگی
بایتگین نیز رفته بود با سپری به یاری دادن. (بیهقی، 1374: 3/891)
معنی جدید: وسیله ای در خودرو
● معاینه
معنی گذشته: به چشم دیدن
آنچه گویم از معاینه گویم. (بیهقی، 1374: 1/204)
معنی جدید: بررسی بدن بیمار توسط پزشک
ج ـ واژههایی که معنی گذشتۀ آنها متروک شده، در فارسی امروز به معنی جدیدی به کار میروند:
● آچار
معنی متروک: انواع ترشی
آچار بسیار و کرباسها از دسترشت پارسازنان پیش آورد. (بیهقی، 1374: 1/179)
معنی جدید: ابزاری که بدان پیچ و مهره باز کنند.
● آهنگ
معنی متروک: قصد، قصد حمله
روز ما آهنگ قلعه کردیم. (بیهقی، 1374: 1/59)
معنی جدید: صدا، موسیقی، ترانه
● احتمال
معنی متروک: بردباری، بار بردن
قائد به سلام خوارزمشاه آمد و مست بود و ناسزاها گفت و تهدیدها کرد خوارزمشاه احتمالکرد. (بیهقی، 1374: 2/471)
معنی جدید: ظن و گمان
● ارتفاع
معنی متروک: برداشت محصول، حاصل و درآمد
اندیشۀ آن بدارد و ارتفاعات آن را حاصل میکند... (بیهقی، 1374: 1/33)
معنی جدید: بلندی
● اقبال
معنی متروک: توجه و عنایت نمودن
امیر بر وی اقبالی کرد سخت بزرگ. (بیهقی، 1374: 1/22)
معنی جدید: شانس و بخت
● بدرقه
معنی متروک: نگهبان و راهنمای قافله
نامه رفت به بدرِ حاجب تا با ایشان بدرقۀ راه بیرون کند. (بیهقی، 1374: 3/941)
معنی جدید: مشایعت، رفتن مسافتی در پی مسافری یا مهمانی برای حرمت او
● تقدیر
معنی متروک: اندازه گرفتن
چنان باید که هم بر این تقدیر از قصدار به زودی بروی. (بیهقی، 1374: 2/400)
معنی جدید: قدردانی کردن
● تنبیه
معنی متروک: آگاه کردن
بسیار تنبیه و انذار و عظات نمود و او را گسیل کرد. (بیهقی، 1374: 3/914)
معنی جدید: مجازات کردن و کتک زدن
● جاندار
معنی متروک: سلاحدار، نگهبان جان پادشاه
غلامی که او را قماش گفتندی و شمشیردار بود و در دیوان او را جاندار گفتندی. (بیهقی، 1374: 1/177)
معنی جدید: موجود زنده، جانور
● جمعیت
معنی متروک: آرامش و فراغ دل
مرد خردمند...آن است که او به رای روشن خویش به دل یکی بود با جمعیت. (بیهقی، 1374: 1/158)
معنی جدید: انبوهی از مردم
● حضرت
معنی متروک: درگاه پادشاه
قضات و صاحب بریدانی که اخبار انها میکنند اختیار کردۀ حضرت ما باشند. (بیهقی، 1374: 1/66)
معنی جدید: عنوانی برای احترام قبل از اسامی بزرگان
● خارجی
معنی متروک: کسی که علیه حاکم وقت شورش کند
متغلبان را که ستمکار و بدکردار باشند خارجی باید گفت. (بیهقی، 1374: 1/153)
معنی جدید: بیگانه، تابع کشور دیگر
● دبیر
معنی متروک: نویسنده و کاتب
ایشان...دبیری نیک بکردندی و لیکن این نمط که از تخت ملوک به تخت ملوک باید نبشت دیگرست. (بیهقی، 1374: 1/64)
معنی جدید: معلم دبیرستان، کارمند صاحب مقام در سفارت خانه
● دلشدگان
معنی متروک: غم زدگان، پریشانها
بر کرانۀ آب فرود آمدیم بیترتیب چون دلشدگان و همۀ مرده نومید شده. (بیهقی، 1374: 3/951)
معنی جدید: عاشقها و افراد شیدا
● دولت
معنی متروک: بخت و اقبال
اما دولتی بود ما را که بر جای فرود آمدند و در دنبال ما نیامدند. (بیهقی، 1374: 3/915)
معنی جدید: حکومت
● رعنا
معنی متروک: کم عقل، احمق
در شراب آمدند و رعناییها میکنند. (بیهقی، 1374: 1/269)
معنی جدید: زیبا
● زحمت
معنی متروک: ازدحام و شلوغی
راه تنگ بود و زحمتی بزرگ از گذشتن مردم. (بیهقی، 1374: 1/209)
معنی جدید: رنج و عذاب و سختی
● ساکن
معنی متروک: آرام و بیحرکت
آلتونتاش...قویدل و ساکن گشت و بیارامید و دم در کشید. (بیهقی، 1374: 1/52)
معنی جدید: مسکن گرفته در جایی، ایستاده
● شوخ
معنی متروک: گستاخ
ای آزادمردان، چون روز شود خصمی سخت شوخ و گربز پیش خواهد آمد. (بیهقی، 1374: 2 / 483)
معنی جدید: بذلهگو
● علامت
معنی متروک: درفش، علم
جنگ به غایت گرم شد که یک علامت سیاه از بالا بگسست با سواری دو هزار زرهپوش. (بیهقی، 1374: 3/906)
معنی جدید: نشان
● فرمان یافتن
معنی متروک: مردن
خبر آمد که سلطان محمود فرمان یافت. (بیهقی، 1374: 1/22)
معنی جدید: دستور یافتن برای انجام کاری
● گرانی
معنی متروک: مشقت، آزار
ابرام و گرانی میباید کشید اگر سخن را دراز کشم. (بیهقی، 1374: 2/422)
معنی جدید: بالا بودن قیمت
● مرتفع
معنی متروک: گرانبها
پنجاه پاره جامۀ نابریدۀ مرتفع. (بیهقی، 1374: 1/40)
معنی جدید: بلند
● مُشرِف
معنی متروک: جاسوس، ناظر
امیر محمود...مشرفی داشت که با این امیر فرزندش بودی پیوسته. (بیهقی، 1374: 1/173)
معنی جدید: جای بلند
● مهمات
معنی متروک: کارهای مهم
به دیوان باید رفت که مهمات ملک بسیار است. (بیهقی، 1374: 1/54)
معنی جدید: تجهیزات جنگی
● وظیفه / وظایف
معنی متروک: حقوق، دستمزد، مقرری
مثال داد تا از وظایف و رواتب امیر محمد حساب برگرفتند. (بیهقی، 1374: 1/9)
معنی جدید: کار و مسئولیت
● هجا
معنی متروک: هجو و بدگویی
او را زشت گفتند بر منبرها و شعرا را فرمود تا او را هجا کردند. (بیهقی، 1374: 1/25)
معنی جدید: بخش، واحد زبانی در دستور زبان
د ـ واژههایی که در فارسی امروز بهکلی متروک شدهاند:
● آغالیدن: تحریک کردن
به نامه همه ولایتداران را بر ما آغالیدن گیرد. (بیهقی، 1374: 3/949)
●تبسط: گستاخی
مجلس ما از تسحب و تبسط وی برآساید. (بیهقی، 1374: 2/468)
● خیلتاش: لشکریانی که همه از یک خیل باشند
خیلتاش دررسید از اسب فرود آمد و شمشیر برکشید. (بیهقی، 1374: 1/175)
●سقط: دشنام گفتن
همچنین هر کسی را عیبی و سقطی گفتندی. (بیهقی، 1374: 1/268)
●شَغا: ترکش، تیردان
کمر و شمشیر و شغا و نیملنگ بر میان بسته. (بیهقی، 1374: 2/440)
● قفیز: پیمانه
بیست و اند هزار قفیز غله در کندوها انبار کرده. (بیهقی، 1374: 3/940)
●ملطفه: نامه مختصر و محرمانه
پیکی در رسید و ملطفههای منهیان آوردند. (بیهقی، 1374: 3/949)
●یُخَه: نان تنک
خوانها به رسم غزنین روان شد از...ماهی و آچارها و نانهای یخه. (بیهقی، 1374: 1/286)
نتیجهگیری
زبان فارسی از دورههای آغازین پیدایش تا امروز دچار تغییر و تحولاتی در سطوح آوایی، صرفی، نحوی و واژگانی شده است. واژههایی که در تاریخ بیهقی به کار رفتهاند در مقایسه با واژگان فارسی امروز تغییر و تحولاتی را نشان میدهد که ما در این مقاله ذیل چهار عنوان از آنها سخن گفتهایم: الف ـ واژههایی با چند معنی که یک معنی آنها متروک شده و یک معنی آنها مستعمل است. ب ـ واژههایی که با حفظ معنی گذشتۀ خود، در فارسی امروز معنی جدید هم گرفتهاند. ج ـ واژههایی که معنی گذشتۀ آنها متروک شده، در فارسی امروز با معنی جدیدی به کار میروند. د ـ واژههایی که در فارسی امروز بهکلی متروک شدهاند.
تحولات معنایی در واژگان تاریخ بیهقی به صورتهای گوناگون همچون: تخصیص معنایی (در واژههایی نظیر: علف به معنی خورش مردم و ستور، مجرد به معنی سبکبار، مصلا به معنی سجاده و نمازگاه مردم شهر، جامه به معنی گستردنی و لباس)، توسیع معنایی (در واژههایی نظیر: کوشش به معنی جنگ، علامت به معنی درفش) و تغییر معنایی (در واژههایی نظیر: بدرقه، آچار، آهنگ، احتمال) رخ داده است. همچنین کاربرد مجازی در تغییر معنایی واژهها دخیل بوده است. مثلاً: «زحمت» (ازدحام و شلوغی) مجازاً (به علاقۀ سببیه) در معنی رنج و سختی به کار میرود و همینطور «قحط» (خسکسال) در معنی نایابی کالا.
واژههایی در تاریخ بیهقی وجود دارد که گاهی با قاطعیت نمیتوان آنها را متروک دانست؛ زیرا گاهی برخی از آن واژههای کهن و نسبتاً متروک در نوشتههای خواص و دوستداران متون کهن به کار میروند. پس میتوان نتیجه گرفت که برخی واژهها بهکلی متروک شدهاند و برخی نسبتاً متروک. برخی دیگر از واژهها نیز فقط یک یا چند معنی آنها متروک شده و معانی دیگر آنها در زبان فارسی باقی مانده است و استعمال میشود و حتی معانی جدید هم گرفتهاند. مثلاً کاربرد «دستور» به معنی وزیر متروک شده ولی دستور در معنی فرمان و رخصت و اجازه امروز هم به کار میرود و معنی جدید (دستور زبان) هم به خود گرفته است. واژۀ «گرانی» نیز همین گونه است. گرانی امروز در معنی آزار و مشقت به کار نمیرود ولی هم معنی سنگینی برای آن حفظ شده و هم در معنای جدیدی (بالا رفتن قیمت کالا) به کار میرود. برخی از واژهها نیز کاربرد مستقل خود را از دست دادهاند و نسبتاً متروک شدهاند ولی در ساختمان کلمات مرکب به کار میروند و معنایی قریب به معنای کهن خود را دارند. نظیر: «سوخته» به معنی عاشق که در ترکیب «دلسوخته» استعمال میشود. برخی واژهها هم فقط املای کهنی از آنها متروک شده و به شکل جدید و در همان معنی کهن به کار میروند. نظیر: سفط (سبد).
منابع و مآخذ
ابوالقاسمی، محسن (1379): ریشهشناسی (اتیمولوژی)، تهران: انتشارات ققنوس، چاپ دوم.
بیهقی، ابوالفضل محمد بن حسین (1374): تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیب رهبر، سه جلد، تهران: انتشارات مهتاب، چاپ چهارم.
حقشناس، علیمحمد و دیگران (1385): زبان فارسی3 (سال سوم آموزش متوسطه، شاخه ی نظری به استثنای رشته ی ادبیات و علوم انسانی)، تهران: شرکت چاپ و نشر کتب درسی، چاپ هشتم.
صفوی، کورش (1383): درآمدی بر معنیشناسی، تهران: سورۀ مهر، چاپ دوم.
منبع :
جناب آقای دکتر قاسم صحرایی استاد دانشگاه لرستان
وآقای علی محمدی نژاد ـ دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه لرستان