ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghinews/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

روستای حارث آباد سبزوار

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

سبزوار

مجله اینترنتی اسرارنامه

دکتر مهیار علوی مقدم

بایگانی

پیوندها

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار» ثبت شده است

یازدهمین همایش ملی ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی به مناسبت اول آبانماه روز ملی ابوالفضل بیهقی از اول آبانماه 1400 تا اول آذرماه 1400 و به مدت یک ماه به همت دانشکده زبان وادبیات فارسی #دانشگاه_حکیم_سبزواری برگزار می گردد 

ایمیل جهت ارسال مقالات beyhaghi1400@yahoo.com 

راهنمای ارسال مقالات در لینک ذیل

برنامه های یازدهمین همایش ملی ابوالفضل بیهقی در آبانماه 1400 

h

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۰۰ ، ۰۸:۱۹
رضا حارث ابادی

 مضامین حکمی و پند و اندرز  در تاریخ بیهقی

مقدمه:

ابوالفضل محمد حسین بیهقی(385-470)شاگرد بونصر مشکان و دبیر سلطان محمود و پسرش مسعود بود.اواخر عهد غزنویان(جانیشنان مسعود و طغرل کافر نعمت)به زندان افتاد و در دوره خانه‌نشینی و عزلت کتابی در مقالات‌ محمودی و مسعودی نگاشت که به نام تاریخ بیهقی معروف شد .کتاب تاریخ بیهقی بحقیقت‌ تاریخ تمام نمای دوره غزنوی است.بیهقی نه تنها در رعایت اعتبار منبع روایات دقیق و سخت‌گیر است،در تاریخ‌ نویسی نیز دقت نظر و حس نکته‌یابی و نکته‌بینی دارد.او به ذکر جزئی‌ترین چیزها که گوشه‌ای از اوضاع زمان را روشن کند،توجه کرده است.تصویر کامل صورت ظاهر و سیرت و اخلاق گروهی از اشخاص تاریخی،بسیاری از آداب و رسوم مربوط به دربار و حکومت و طبقات مختلف مردم،تشکیلات آشکار و محرمانه دولت،حدود اختیارات و وظایف عمال حکومت،طرز تفکر و احساسات مردم نسبت به سلطان و عمال او،مراسم گوناگون،توصیف مکانها و...به‌ شرح تمام یا به اختصار در این کتاب آورده است.سبک بیهقی تقلیدی است از سبک نثر بونصر مشکان؛چنانکه در میان منشآت ابو نصر و شاگردش هیچ‌گونه تفاوتی موجود نیست.در تاریخ تطور نثر فارسی قرن چهارم و پنجم را نخستین دوره به شمار می‌آورند.در این دوره سبک نثر ساده و مرسل بود و سپس از قرن ششم به بعد دوره نثر فنی فرا می‌رسد.تاریخ بیهقی از انواع نثر مرسل عالی است‌ که از دوره غزنوی و سلجوقی(450-550 هـ ق.)معمول شد.از مشخصات عمده آن استفاده بیشتر از لغات و عبارات‌ عربی و استفاده از استشهاد و امثله برای بیان مقصود است.

جمله‌های عربی در نظم و نثر فارسی،بخصوص در آثار فنی و سبک عراقی بسیار به کار رفته است و کتابهایی‌ مانند عتبه الکتبه،مرزبان‌نامه و غیره پر است از این جمله‌ها . اما تاریخ بیهقی نثر بینابین دارد و شواهد شعر عرب در آن بسیار نیست.بهار مختصات این نوع نثر را چنین بیان می‌کند:

1.اطناب؛2.توصیف؛3.استشهاد و تمثیل؛4.تقلید از نثر تازی؛5.حذف افعال به قرینه؛6.حذف قسمتی از جمله؛7.تجدّدی در استعمال افعال؛8.ضمایر و جمع‌ها؛9.لغات و افعال و امثال و اصطلاحات فارسی10. استعمال لغات تازی(بهار،ج 2:76).از امتیازات تاریخ بیهقی می‌توان درستی و امانت نویسنده،داشتن اطلاعات درست‌ و مستند،درج تاریخ دقیق رویدادها و ذکر انگیزه حوادث را نام برد.این کتاب تنها تاریخ محض نیست،بلکه سند جامعه‌شناسی زمان بیهقی است.کتاب بیهقی از دیدگاه اخلاقی هم اثری ارزنده است و از نظر ادبی نیز گنجینه کم‌ نظیری از واژه‌ها و ترکیبات زبان فارسی است.نیز ازاعجاز قلم او این است که لغات نامأنوس عربی را در میان‌ مفردات فارسی به راحتی روان ساخته است.

با توجه به نسخه تاریخ بیهقی،تصحیح خطیب رهبر ،خلیل ، ما در صدد بر آمدیم که به اهتمام استاد سرکار خانم  فائزه جنیدی  به بررسی مضامین حکمی و پند و اندرز  در تاریخ بیهقی به شیوه زیر بپردازیم:

 1-     قضا و قدر       2- گنهکار بودن جهان و بی ارزش آن       3- قیامت و علم غیب الهی       4  - بخت و اقبال وافکار خرافی    5-  مرگ و حتمی بودن آن  6 - آزار واذیت وعواقب آن   7 - دوست و دشمن  8- روشنفکری و خردمندی پادشاه و شیوه پادشاهی    9- مفهوم داد و عدالت نیکی کردن 10- سخن و شعر    11 - دانش ، عقل و خرد  12- مورد تربیت فرزند 13– ریا    14  - حرص وطمع درجمع مال   15- مشورت و یاری کردن و مشارکت در کارها   16- موضوعات متنوع 

امثال وحکم تاریخ بیهقی

 

بیهقی در تاریخ خود حدود ۴۳۶ جمله حکمی و مثل بکار برده است با توجه به اینکه کتاب بیهقی در مضمون تاریخی است ولی مضامین پند و اندرز امثال و حکم بیشتری بکار رفته است  . ابو الفضل بیهقی با توجه به اینکه نیت کرده است که کتابی تاریخی بنویسد اما هم اکنون ادبی بودن بیشتر از تاریخی بودن کتاب ارزش یافته است و یکی از مواردی که تاریخ او را ادبی کرده است همین امثال و حکمی است که در تاریخ خود خواه ناخواه بکار برده است و تعداد آنها کم نیست .

به این دلیل خواه ناخواه ، که او بعضی از امثال را خود ابداع کرده است ولی متوجه کار خود نشده است اما بعضی از آنها از گذشتگان به او رسیده است . از جمله امثالی که حدس میزنم خود ابداع کرده باشد :

از جمله امثالی که حدس میزنم خود ابداع کرده باشد :

مشک و ستورگاه مرا توبه آورد ۲۱۷

دولت افتان و خیزان باید که پایدار باشد و دولتی که همواره می رود بر مراد بی هیچ کراهیت و به یک بار خداوندش بیفتد ۹۸۹

آن آلتونتاش است نه دیو سیاه ۴۵۸

قوادی به از قاضی گری ۴۹۶

 

قضا و قدر

بسیار از امثال و حکم بیهقی در موضوع قضا و قدر ( تقدیر الهی ) و بی اعتباری جهان و بی ارزشی روزگار است این طرز تفکر او به دلیل روزگار بد زمان اوست . دوره بعد از حمله اعراب و افکار آنها و همچنین سالاری این قوم ترک بر ایران روح نومیدی و یاس در تمام فضای آن دوره رخنه کرده است آنچنان که فردوسی قبل از او تمام تلاش خود را می کند که تا حدی رنگ و بوی ایران باستان و آداب و رسوم گذشته را اصالت بخشد و به یاد مردم بیاورد . ولی بیهقی اعتقادی دارد که با عقیده فردوسی متفاوت است ، جبر و تقدیر و گنهکار دانستن خداوند در سرتا سر کتاب او دیده می شود آنچنان که این موضوع بیشتر امثال و حکمش را بخود اختصاص داده است .

ـ نمونه های امثال وحکم او در موضوع تقدیر الهی و جبر :

انچه ایزد – عزه ذکره – تقدیر کرده است دیده آید ۷۵۵

لا تبدیل لخلق الله ۲۲۶

بافتعال و شعبده قضای آمده باز نگردد ۶۴۴

از شب آبستن چه زاید ۹۶۱

هر چه برما رسد ز نیک و ز بد / باشد از حکم یک خدای کریم ۵۱۷

اذا جاء القضا عمی البصر ۷۰۰

هر که مخلوق باشد با خالق بر نتواند آمد ۹۰۶

ایزد را سبحانه و تعالی خواستهاست که بندگان بسر آن نتوانند شد ۷۴۵

ایزد عزه ذکره را تقدیرهاست چون شمشیر برنده ۹۶۱

با قضا مغالبت نتوانست کرد ۲۴۲

آفریدگار را در هر چه آفرید مصلحتی است عام و ظاهر ۱۵۷

و اذا ارادالله رحله نعمه / عن دار قوم اخطاءوا التدبیر ۲۵۲

بودنی بوده است ۹

تقدیر سابق بوده است ۵۰۵

طبیب چه تواند کرد با قضای آمده ۶۲۸

بلکه از حکم خداوند جهان بود همه / از خداوند جهان حکم و ز بنده تسلیم ۵۲۱

رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد / بود آنچه بود ، خیره چه غم داری ۹۳۰

قضا بر وی میخندید ۱۱۱۸

قضا چنین نیست که آدمی زهره دارد که با وی کوشش کند ۱۰۹۷

نعوذ بالله من القضاء الغالب بالسوء ۵۰

لا مهرب اقضائه ۱۵۴

خصوصا این مثل که کاملاً انسانها را به این وادار می کند که چشم و گوش خود را بر روی همه چیز ببندند و درست مخالف اعتقاد اومانیسم ( انسان گرایی ) جهان امروزی است :

با قضای آمده تفکر و تامل هیچ سود ندارد ۸۸۳

گنهکار بودن جهان و بی ارزش

در زمینه گنهکار بودن جهان و بی ارزش بودن آن اینچنین گفته است :

احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدار فریفتگار بندد ۴۹

احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند ۲۳۵

احوال جهان یکسان نیست ۹۷۲/

بذا قضت الایام ما بین اهلها مصائب قوم عند قوم فوائد ۵۲۲

جهانا همانا فسوسی و بازی / که بر کس نپایی و با کس نسازی ۵۱۳

چه نشینی بدین جهان هموار / که همه کار او نه هموار است ۵۰

دل بر دنیا نهادن محال است ۵۱۲

دنیا در کل به نیم پشیز نیرزد ۹۴۰

گویی گماشته است بلای او / بر هر که تو بر او دل بگماری ۹۳۰

ما اعجب احوال الدنیا ۹۷۳

و ای نعیم لا یکدره الدهر ۷۳۰

و تسلبنی الایام کل ودیعه / ولا خیر من فی شیء یرد و یسلب ۵۰۲

هموار کرد خواهی گیتی را / گیتی است کی پذیرد همواری ۹۳۰

یا راقد اللیل مسرورا باوله / ان الحوادث قد یطرقن اسحارا ۲۷۲

فلک مملکت کی دهد رایگانی ۵۲۴

امثال بیهقی تا حدودی رنگ افکار اعراب و ترکها را به خود گرفته است بیهقی دین گرا ومتعصب  است که گاهی بیهقی در زمینه تقدیر الهی ، محبت به پادشاه ، پس دانستن رعیت ، دارد .

بیهقی در مرکز پادشاهی غزنویان یعنی خراسان زندگی میکند و به همین دلیل به اعراب نزدیکتر است با زبان عربی آشنایی بیشتری دارد و امثال وحکم زبان عربی را بیشتر از دیگران  بکار برده است .

قیامت و علم غیب الهی

بیهقی همچنین امثالی در مورد قیامت و علم غیب الهی دارد از جمله :

بسا راز که آشکار خواهد شد روز قیامت ۶۵۰

بیرون این جهان ،جهان دیگر است.۸۸۳

دیدار من با تو وخانگیان با قیامت افتاده است.۴۵

قیامتی خواهد بود وحسابی بی محابا وداوری عادل ودانا ۷۱۴

هنر بزرگ آن است که روزی خواهد بود جزا ومکافات را در آنجهان ۲۴۶

ایزد عز وجل،علم غیب به کس ندهد ۷۵۸

چون توان دانست که در پرده ی غیب چیست ۹۸۲

بخت و اقبال وافکار خرافی

بیهقی اندکی نیز به بخت و اقبال وافکار خرافی گذشتگان اعتقاد دارد وامثال وحکم مربوط به آن را در کتاب خود آورده از جمله ی این امثال:

الفال حق ۵۱۶

چون ادبار آید همه ی تقدیرها خطا شود ۲۵۲

لکل قوم یوم ۵۲

وصیر طوس معقله فصارت / علیه طوس اشنام من طویس ۲۵۳

اشرب واطرب ودع الدنیا ۹۲۲

خذ العیش ودع الطیش۹۲۳

عاش سعیدا ومات حمیدا ۴۶۷

مرگ و حتمی بودن آن

نظربیهقی در مورد مرگ و حتمی بودن آن نیز به شکل امثال وحکم در کتاب او بسیار زیبا و به اشکال مختلف آمده است.بطوریکه بعد از مرگ هرکدام از شخصیتهای کتاب خود این امثال را می آوردمضمون امثالی که در مورد مرگ آورده یکی است.اما شکل هر کدام تغییر یافته است وتعداد این امثال نیز از قابوسنامه بیشتر است.از آن جمله:

آخر کار آدمی مرگ است ۴۸۸

لکل اجل کتاب ۶۹۹

آن سرای آباد کن که درین سرای مقیم اندک است۷۳۷

اذا انتهت المدت کان الحتف فی الحیله ۶۴۴

خداوندش در دلو شد و او نیز ۵۲

الا کل حی هالک وابن هالک وذو نسب فی الهالکین عریق ۹۳۰

آن امرا قد سار سبعین حجه لی منهل من ورده لقریب ۴۸۹

این جهان گذرنده را خلود نیست وهمه بر کاروانگاهیم ۵۰۲

بسرای سپنج مهمان را دل نهادن همیشگی نه رواست۲۳۵

زندگانی چه کوته وچه دراز نه بآخر بمرد باید باز ۵۰۲

فلست بمبتاع الحیوه بسبه ولا مرتق من خشیت المدت سلما ۲۳۹

مرگ حق است ۶۹۹

مرگ خانه ی زندگانی است ۴۷۵

یا واضع المیت فی قبره خاطبک اتقبره ولم یفهم ۶۷۷

مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند ۲۸۵

و لکل امری فی الدنیا نفس معدود واجل محدود ۲۴۶

آزار واذیت وعواقب آن

.بیهقی در مورد آزار واذیت وعواقب آن یک تعداد امثال وحکم آورده اند که آنها به هم شبیه است چنین آورده:

آزار بیش بینی زین گردون گر تو بهر بهانه بیازاری ۹۳۰

از بدان دور باشید که بد کننده را زندگانی کوتاه باشد ۴۷۳

چون ریگ است در دیده ۸۸۲

خار در موزه اش افتاد ۲۸۸

چون کژدم که کاراو گزیدن است بر هر چه پیش آید۷۵

خویشتن را نگر وچیزی مکن که سزاوار خشم آفریدگار گردی ۷۳۷

زده را که بزینهار شما آید مزنید ۱۱۱۵

دوست و دشمن

درموضوع دوست و دشمن بیشتر امثال وحکم بیهقی آورده است :

از عدو آنگاه کن حذر که شود دوست وز مغ ترس آن زمان که گشت مسلمان ۹۶۶

و: از مکر دشمن ایمن نشاید بود ۴۸۸

دشمن هرگز دوست نگردد ۷۰۴

دیگر امثال وحکمی که بیهقی در این موضوع آورده ازاین قرار است :

الکلاب علی البقر ۹۰۰

چون دوستی زشت کند چه چاره از بازگفتن ۲۳۴

چون مرا دشمن از خانه خیزد با بیگانه جنگ نباید کرد ۱۱۱۲

حق صحبت و نان ونمک را نگاه باید داشت ۴۴

حق دوستی را بباید گزارد خاصه که قدیمتر باشد ۴۲۲

دشمن کی مقید یخ بند میشود۷۲۸

ما بین الباب والدار نزاع بنشود ۶۲۸

مار بود دشمن و بکندن دندانش زو مشو ایمن اگرت باید دندان ۹۶۶

روشنفکری و خردمندی پادشاه و شیوه پادشاهی

در زمینه با روشنفکری و خردمندی بیهقی امثال و حکم زیبایی در مورد پادشاه و شیوه پادشاهی را بکار برده است . از جمله آنها گفته :

امیر ضعیف بکار نیاید ۱۱۰۷

هر بنده که قصد خداوند کرده است جان شیرین بداده است ۱۱۱۸

پادشاه ضابط باید ۱۵۰

هرگز هیچ بنده راه کج نگرفت و بر خداوند خویش بیرون نیامد که سود کرد ۱۱۱۷

چنین بماند شمشیر خسروان آثار / چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار ۱۱۱۱

خیمه مسلمانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخها رعیت ۵۱۵

در شهری مقام نکنی که پادشاهی قاصر وحاکمی عادل وبارانی دائم وطبیبی عالم وآبی روان نباشد ۵۱۵

سخن پادشاهان سبک وخرد نباشد ۹۷۳

شاه چو در کار خویش باشد بیدار / بسته عدو را برد ز باغ بزندان ۹۶۶

طبع پادشاهان و احوال و عادات ایشان نه چون دیگران است ، آنچه ایشان بینند کس نتواند دید ۳۹۸

ملوک هر چه خواهند گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد ۴۱۶

همانطور که در این امثال مشاهده شد بیهقی پادشاه را دارای ویژگیهایی میداند که او را از انسانهای دیگر متمایز می سازد ، همچنین مردم رادر مقابل آنها به تسلیم وادار می سازد .

بیهقی بدست آوردن پادشاهی و دوام آنرا اینچنین بیان کرده است :

بدو چیز گیرند مر مملکت را / یکی پرنیانی یکی زعفرانی ۵۲۳

قلم روان از شمشیر گردد ۱۱۰۴

با قلم چونکه تیغ یار کنی / در نمانی ز ملک هفت اقلیم ۵۱۷

ملکی کانرا بدرع گیری و زوبین / دادش نتوان بآب حوض و بریحان ۹۶۷

ضرب المثلهای دیگری که بیهقی در مورد پادشاهی گفته :

بندگان گناه کنند و خداوندان در گزارند ۲۸۱

پادشاه به هیچ حال بر سه چیز اغضا نکند القدح فی الملک و افشاء السر و التعرض للحرم ۲۲۷

پادشاهان را سوگ داشتن محال باشد ۶۹۹

پادشاهی بانبازی نتوان کرد ۴۷۹

پادشه را فتوح کم ناید / چون زند لهو رامیان بدو نیم ۵۱۷

پیلبان از سر پیل دور شد ۳۹۷

تدور هذه الامور بالامیر کدوران الکرت علی القطب ۵۱۵

جهان برسلاطین گردد و هر کسی را بر کشیدند ، برکشیدند ۱۸۹

چو دهد ملک خدا باز همو بستاند / پس چرا گویند اندر مثل الملک عقیم ۵۲۰

خاطر ملوک و خیال ایشان را کس بجای نتواند آورد ۶۳۶

خاک بر سر آن خاکسار که خدمت پادشاهان کند که با ایشان وفا و رحمت نیست ۹۲۷

دعای پادشاهان را که از دل راست و اعتقاد درست رود هیچ حجاب نیست ۹۱۳

روبهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید بیوزان نمایند ۴۸۰

سلطان را عشوه دادن محال باشد ۷۱۵

شاه چو بر خود قبای عجب کند راست / خصم بدردش تا بند گریبان۹۶۷

کار جهان بر پادشاهان وشریعت بسته است ودولت وملت دو برادرند که بهم بروند واز یکدیگر جدا نباشند ۹۱۳

نحن الدنیا من رفعناه ارتفع ومن وضعناه اتضع ۱۸۹

نه بر گزافست حدیث پادشاهان ۱۷

مفهوم داد و عدالت نیکی کردن

همانطور که مشاهده شد بیهقی برای پادشاه ارزش بسیار زیادی قائل است.تا اینکه او را دارای مقامی معنوی می داند ( بشرط اینکه دادگر باشند ) او کسی است که در تمام دوران زندگی اش در خدمت پادشاهان بوده است و همواره در کتاب خود آنها را ستوده است و اگر خطایی از آنها دیده باشد آنرا یا بگردن خداوند و تقدیر می اندازد یا چشم پوشی می کند .

بیهقی در مفهوم داد و عدالت نیکی کردن نیز امثال و حکمی را آو.رده از جمله آنها :

نوشیروانی دیگر است ۵۱۵

ترازوی راست نهاده بگشت ۱۵۴

باری داد و با خلق خدای نیکویی کن ۷۳۹

بداد کوش و بشب خسب ایمن از همه بد / که مرد بیداد از بیم بد بود بیدار۴۲۸

چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند۵۰۲

خوی نیک بزرگتر عطای خدای است ۴۷۳

زده و افتاده را توان زد ، مرد آن مرد است که گفته اند : العفو عند القدره بکار تواند آورد ۲۲۷

قدرتی بنمای از اول و پس حلم گزین / حلم کز قدرت نبود ، نبود مرد حلیم ۵۲۰

دار نکو مر پزشک را گه صحت / تات نکو دارد او بدارو و درمان ۹۶۸

اذا ملکت فاسجح ۵۳

همیشه بد خو در رنج بزرگ باشد ۴۷۳

سخن و شعر

بیهقی درمورد سخن و شعر چنین امثالی را آورده است :

احسن الشعر اکذبه ۱۷۸

احفظ لسانک لا تقول فتبتلی / ان البلاء موکل بالمنطق ۵۲

مرد کو را نه گهر باشد و نه نیز هنر / حیلت اوست خموشی چو تهی دست غنیم۵۱۲

از حدیث حدیث شکافت ۱۹۰

از دروغ گفتن دور باشید که دروغ زن ارچه گواهی راست دهد ، نپذیرند ۴۷۳

از گفتار باز توان ایستاد و از نبشتن باز نتوان ایستاد و نبشته باز نتوان گردانید ۱۱۰۴

البدیع غیر مملول ۲۸۵

چون بگفتی سنگ منجنیق بود که در آبگینه انداختی ۷۰۹

اما هر چه بر کاغذ نبشته آید بهتر از کاغذ باشد ۴۹۷

بندگان مشفق بهیچ حال سخن باز نگیرند ۷۱۰

لا تصدقن من الاخبار مالا یستقیم فیه الرای ۱۰۹۹

سخن حق و نصیحت تلخ باشد ۷۱۰

سخنی که ناخوش خواهد آمد ناگفته به ۹۲۰

فان اللهی تفتح اللها ۲۳۲

هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد ۱۰

دانش ، عقل و خرد

بیهقی اندکی نیز در مورد دانش ، عقل و خرد نوشته است از آن جمله :

هر کس که خرد او قویتر زبانها در ستایش او گشاده تر و هر که خرد وی اندکتر او بچشم مردمان سبکتر ۱۵۴

ادب النفس خیر من ادب الدرس ۱۱۰۲

العلم من اشرف الولایات / یاتیه کل الوری ولا یاتی ۱۱۰۲

ان العقول لها موازین بها / تلقی الرشاد و هی تجارب۱۰۹۹

خرد باید آنجا وجود و شجاعت / فلک مملکت کی دهد رایگانی ۵۲۴

مرد هنر پیشه خود نباشد ساکن / کز پی کاری شده است گردون گردان ۹۶۷

فضل جای دیگر نشیند ۲۲۷

فضل هر چند پنهان دارند آخر آشکارا شود چون بوی مشک ۲۵۶

للعاقل شمه ۹۲۳

و العلم یعلو ولا یعلی ۹۴۰

خردمند آنست که بنعمتی و عشوه یی که زمانه دهد فریفته نشود و بر حذر باشد از باز ستدن که سخت زشت ستاند و بی محابا ۲۸۴

همانطور که در مثل آخری آورده بیهقی خردمند را کسی می داند که فریب روزگار و خوشی های آنرا نخورد و در بیشتر تاریخ خود این مفهوم را بیان کرده است

مورد تربیت فرزند

درتاریخ بیهقی همچنین امثال وحکم در مورد تربیت دارند. که  آمده است :

بمالش پدران است بالش پسران / بسر بریدن شمع است سرفرازی نار ۴۲۹

برنایان را ناچاره گوشمال زمانه وحوادث بباید ۹۸۸

ریا

همچنین در مورد ریا نظرات شبیه به همی را دارند.از آن جمله بیهقی می گوید:

مرائیان رابحطام دنیا بتوان دانست ۷۳۶

مار ماهی نبایدش بودن / که نه این ونه آن بود چون نیم ۵۱۷

بیهقی آورده:

گنجشک را آشیانه باز طلب کردن محال است ۱۱۱۸

حرص وطمع درجمع مال

در مورد حرص وطمع درجمع مال در تاریخ بیهقی آمده:

حریص راراحت نیست ۴۷۳

پیش من باری آنست که ملک روی زمین نخواهم با تبعت آزاری بزرگ تا بخون رسد ۹۲۹

اهل الدنیا عبید الدینار والدرهم ۱۵

بزرگا مردا که او دامن قناعت تواند گرفت وحرص را گردن فرو تواند شکست ۴۹

پیداست که چون مرد بمرد،اگر چه بسیار مال وجاه دارد با وی چه همراه خواهد برد ۹۲۹

درویش گرسنه در محنت وزحیر وتوانگر با همه نعمت چون مرگ فراز آید از یکدگر بازشان نتوان شناخت ۵۰۲

سحابه الصیف عن قلیل تقشع ۱۵۱

صعبا فریبنده که این درم ودینار است ۷۳۷

دع المکارم لا ترحل لبغیتها / واقعد فانک انت الطاعم الکاسی ۲۸۴

درقابوسنامه نیز آمده:

چون طمع بریده گشت کار آسان شد ۲۶۱

سه بر دوست و دشمن گشاده دار:در سرای وسر کیسه بدان قدر که ترا طاقت بود ۲۶۰

کدخدای رود باید وکدبانو بند ۱۳۰

گوشت کز دندان بیرون کنی شکم را سود ندارد ۲۱۶

هر که درم را از خویشتن عزیز تر دارد زود از عزیزی به ذلیلی اوفتد

نشاید کریمان کار بی رحمتان کنند ۱۵۳

مشورت و یاری کردن و مشارکت در کارها

در جای دیگر در مورد مشارکت امثال شبیه بهمی را دارند ،بیهقی می گوید:

دیگ به هنبازان بسیار بجوش نیاید ۱۵۰

دو تیغ بهیچ حال در یک نیام نتواند بود ونتوان نهاد که نگنجد ۲۶۵

همچنین در مورد مشورت و یاری کردن و مشارکت در کارها هر دو تقریباً یک نظری را دارد . از آن

جمله بیهقی آورده است :

دو تن نه چون یک تن باشد ۷۰۳

بی واسطه کار راست نیاید ۵۰۳

اذا اجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لم یعرفوا ۱۱۱۹

موضوعات متنوع

بیهقی یک تعداد امثالی دارد و آنها در موضوعی هستند از آن جمله :

الخوخ اسفل ۶۸۷

موی در کار او نتوانست خزید ۶۳۸

قبا تنگ آید ۱۱۱۲

لکل امر سبب ۶۳۳

عظامی و عصامی بس نیکو باشد ولکن عظامی به یک پشیز نیرزد ۶۳۴

ما را به خواب کرده اند به شیشه تهی ۹۳۸

قدر ثم اقطع ۴۰۹

مرا در این کار ناقه و جملی نبوده است ۴۶۴

مردم را بدل مردم خوانند ۱۰۹۸

کالبد همه مردان یکی است و کس بغلط نام نگیرد ۶۹۸

نمد اسبش خشک نشده است ۱۹

نه بر گزاف سکندر بیادگار نبشت که اسب و تیغ و زن آمد سه گانه از در دار ۴۳۰

وزیر بد گمان تدبیر راست چون داند کرد ۷۰۲

هر کس خوابکی دید ۲۸۹

دبیر خائن بکار نیاید ۱۹۵

در تاریخ محابا نیست ۶۸۶

مادر مرده و ده درم وام ۶۲

نان همسایگان دزدیدن و به همسایگان دادن در شرط نیست ۶۳۹

یداک اوکتا و فوک نفخ ۲۵۱

غمناکان را شراب باید خورد تا تفت غم بنشاند ۶

بیهقی امثال وحکمی دارند که بسیار شبیه به دیگر پردازندگان اهل پند و اندرز است از آن جمله ،برای مثال بیهقی آورده :

فان الجسیمات الامور منوطه / بمستوعدات فی بطون الاوراد ۴۹

بعد العز والرفعه صار حارس الدجله ۵۲

اذا تم امر دنا نقصه / توقع زوالا اذا قیل تم ۶۰

آخر همه تمامها نقصان شناس ۱۹۹

برگ نیل تا پوسیده نشود نیل نشود ۲۰۲

من طلب الکل فاته الکل ۲۱۶

یوسف ازگاه بچاه افتاد ۳۹۹

بمرو گرفتیم وهم بمرو از دست رفت ۹۷۳

اندر بلای سخت پدید آید / فضل وبزرگواری وسالاری ۹۳۰

بجویی که آب رفت یک دوبار آب باز آید ۷۴۳

بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردی کار که سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار ۴۲۴

مثل زنند کرا سر بزرگ درد بزرگ مثل درست،خمار از می است ومی ز خمار۴۲۸

کار در جستن است و بدست آوردن ۶۷۷

منابع و مآخذ   :

۱. تاریخ بیهقی ، ابوالفضل بیهقی ، به کوشش خطیب رهبر ،خلیل ، نشر مهتاب ، ۱۳۸1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۴۲
رضا حارث ابادی

جملات قصار ابوالفضل بیهقی
و بیشتر مردم عامه آنند که باطل ممتنع را دوست تر دارند:چون اخبار دیو و پری و غول بیابان و کوه و دریا که احمقی هنگامه سازد و گروهی همچو گرد آیند و وی گوید: در فلان دریا جزیره ای دیدم و ۵۰۰ تن جایی فرود آمدیم در آن جزیره ؛ و نان پختیم و دیگ ها نهادیم. چون آتش تیز شد و تبش بدان زمین رسید. از جای برفت. نگاه کردیم ماهی بود! و به فلان کوه. چنین و چنین چیزها دیدیم. و پیرزنی جادو. مردی را خر کرد و باز پیرزنی دیگر جادو. گوش او را به روغنی بیندود تا مردم گشت! و آنچه بدین ماند از خرافات که خواب آرد نادانان را چون شب برایشان خوانند. و آن کسان که سخن راست خواهند تا باور دارند. ایشان را از دانایان شمارند . و سخت اندک است عدد ایشان. نیکو فراستانندو سخت زشت را بیندازند.                                                                                              

لینک واتس اپ شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی 
https://chat.whatsapp.com/JHINcSStZneH2CKR2xqdjL

جملات  ناب ابوالفضل بیهقی
مردان بزرگ نام بدان گرفتند که چون بر دشمن دست می یافتند، نیکویی می کردند و از او درمی گذشتند

نگر که کار امروز به فردا نیفکنی که هر روزی که می آید، کار خویش می آورد. ابوالفضل بیهقی

دشمن هرگز دوست نگردد. ابوالفضل بیهقی

چون دشمن از خانه خیزد جنگ با بیگانه بالا گیرد. ابوالفضل بیهقی

رعیت را با جنگ چه کار باشد. ابوالفضل بیهقی

خود کرده را درمان نیست. ابوالفضل بیهقی

 «کار امروز به فردا افکندن از کاهلی تن است. 

«نگر تا کار امروز به فردا نیفکنی که هر روزی که می‌آید کار خویش می‌آورد.

بوالفضل بیهقی:
* مردان بزرگ نام بدان گرفتند که چون بر دشمن دست می یافتند، نیکویی می کردند و از او درمی گذشتند.

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.

 

«غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.»

و هم بدان روزگار جوانی و کودکی، خویشتن را ریاضت ها کردی چون زور آزمون و سنگِ گران برداشتن و کُشتی گرفتن و آن چه بدین مانَد. و او فرموده بود تا اَوارها ساخته بودنداز بِهرحواصل گرفتن و دیگر مرغان را

بر چنین چیزها خوی باید کرد تا اگر وقتی شدّتی و کاری سخت پیدا آید مردم عاجز نماند...

 ین کتاره به‌کرمان بایست زد و بسیار بمالیدشان و آخر عفو کرد

به‌این خلیفة خرف شده بباید نبشت که من از بهر قدر عبّاسیان انگشت در جهان کرده‌ام و قرمطی می‌جویم

”آن مردک شیرازی بناگوش آگنده چنان خواهد که سالاران بر فرمان او باشند

سگ ناخویشتن شناس نیم کافر

نمونه‌هایی از کنایه در «تاریخ بیهقی»

کنایه‌های «تاریخ بیهقی» بیشتر در گفتارهای آن است. به‌خاطر اینکه کنایه در گفتار مردم کوچه و بازار بسیار است. کنایه‌های مهم «تاریخ بیهقی» را این گونه می‌توان یاد کرد: از گردن بیرون کردن؛ خرما به بصره بُردن؛ دل کسی نگه داشتن؛ تیر به نشانه زدن؛ در کاری سوار بودن؛ در کاری پیاده بودن؛ دل در چیزی بستن؛ کاری را خواستن؛ در تاب شدن؛ زبان در دهان یکدیگر کردن (کنایه از هماهنگ شدن)؛ به پای خویش به گورستان آمدن؛ گوی از همگان ربودن؛ چوب به کار بُردن؛ دُم کنده شدن (کنایه از ضعیف شدن)؛ چشم سوی کسی کشیدن (کنایه از علاقه‌مند شدن)؛ کنده شدن دندان (کنایه از ناتوان شدن)؛ گردن نهادن؛ با خاک برابر شدن (کنایه از خوار شدن)؛ پای در هم آویختن؛ خویشتن را نشناختن؛ به خون کسی تشنه بودن؛ سنگ منجنیق در آبگینه انداختن؛ طبل زیر گلیم زدن؛ قفا دریدن (کنایه از توهین کردن)؛ ژاژ خاییدن (کنایه از بیهوده گفتن)؛ دندان تیز کردن؛ دست در کمر کردن؛ آب بر آسمان انداختن؛ پهنای گلیم نمودن؛ و نمونه‌های دیگر.

ثل سلطان و مردمان چون خیمه‌ی محکم به یک ستون است و به میخ‌ها نگه داشتن است. خیمه، مُلک مسلمانی است و ستون، پادشاه است و طناب و میخ‌ها، رعیت».

من و مانند من ماهی‌ای را مانستیم از آب بیرون بیفتاده و در خشکی مانده»؛

 «علی تکین دشمن است به حقیقت و مار دُم کنده»؛

 «برابر این قوم فرود آمد چون شیر آشفته»؛

«درافتادند چون گرگ در رمه و ما زینهاریان بودیم»؛

 «دل مشغول‌ها می‌افزاید چون کژدم که کار او گزیدن است».

«بگیرید این سگ را تا کرا زهره باشد این را فریاد رسد»؛

 «آن شیر بچه مَلکزاده‌ای نیکو برآمد»؛

 «آگاه نبودند که آنجا شیرانند آماده»؛

 «روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید به یوزان نمایند»؛

 «دریغا و بسیار دریغا که آن روضه‌های رضوانی برجای نیست»؛ «نومید و شکسته دل می‌آمدند»؛

 «هیهات بردارید این آتش را از پیشم که هم اکنون ما و سرای و محلت سوخته شویم»؛

«و این دیبای خسروانی که پیش گرفته‌ام»؛ «آبروی ریختند و بر مرکب چوبین نشاندند»؛

 «این ماربچه به غنیمت داشته بود مُردن پدرش».

چون خاک یافت مراغه دانست کردن»

از حدیث، حدیث شکافد

«شادی و طرب در پرواز آمد»؛

به مرگ این محتشم شهامت بمُرد»؛ تقدیر را به شکار تشبیه کردن: «تقدیر آفریدگار در کمین نشسته بود».

عاجل الحال آب این مرد ریخته شد»؛ «روز پدرم به پایان آمده است»؛

«در هوای من بسیار خواری کشید»؛

«آن مهتر را بجای من ایادی بسیار بود»؛

 «جهان بخوردم و کار‌ها راندم».

 بارانکی خُرد خُرد می‌بارید. چنان که زمین ترگونه می‌کرد. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۲۷
رضا حارث ابادی

در گفتگو با دکتر علوی مقدم دبیر بزرگداشت سالانه بیهقی مطرح شد:

چگونه اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی انتخاب شد؟

دبیر همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی دلایل و چگونگی انتخاب اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی را شرح داد.
دکتر مهیار علوی مقدم که روز چهارشنبه در مراسم بزرگداشت یهقی در سبزوار سخن می گفت ، اظهار داشت : در سال 86 پیش از برگزاری همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی در دانشگاه حکیم سبزواری (تربیت معلم سابق) هنگامی  که قرار شد برای پاسداشت مقام تاریخی وادبی خواجه ابوالفضل بیهقی یک روز ملی در تقویم ایران ثبت شود ، دکتر یا محمدجعفر یاحقی استاد برجسته ادبیات فارسی ، استاد سیدی پژوهشگر برجسته حوزه ادبیات و تاریخ خراسان و خود او [دکتر علوی مقدم] طی جلسه ای تصمیم گرفتند اول آبان را برای این مناسبت در نظر بگیرند.
وی سپس ادامه داد : هر چند تاریخ درگذشت بیهقی در ماه صفر 470 هجری قمری درج شده که این زمان با اطلاعاتی که از روی علم گاهشماری به دست آمد با اواخر شهریورماه مصادف بود ، اما از آنجایی که روزهای پایانی شهریورماه و همچنین ماه مهر به دلیل بازگشایی دانشگاه ها و جابه جایی های معمول اساتید و دانشجویان در این ماه ها، زمان مناسبی برای چنین روزی نبود ، اولین تاریخ مطلوب با موافقت هر سه عضو حاضر در جلسه روز اول آبان ماه تعیین گردید.
عضو هیأت علمی گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری همچنین دلایل دیگری برای مناسب بودن تاریخ اول آبان ماه ذکر کرد و اظهار داشت : ابوالفضل بیهقی در عرصه ادبیات کلاسیک ایران نفر اول محسوب می شود و حتی گلستان سعدی چند قرن بعد از تألیف تاریخ بیهقی ، پدید آمده است. به همین دلیل اولین روز از ماه آبان برای بزرگداشت جایگاه ممتاز بیهقی در نثر فارسی مناسب به نظر می رسید.

وی تصریح کرد: انتخاب یک روز فرضی در تقویم فقط برای بیهقی نیست بلکه بسیاری دیگر از روزهای ملی که به نام بزرگان ومشاهیر  کشور ثبت شده اند نیز ، مبنای فرضی و قراردادی دارند. به عنوان مثال روز 20 مهر که به عنوان روز حافظ معرفی شده است انطباق خاصی با روز تولد یا وفات او ندارد.
دکتر علوی مقدم افزود : از همان سال 86  تاکنون برای درج روز ملی بیهقی در تقویم رسمی ایران تلاش ها و پیگیری های متعددی صورت گرفته و این روز در سطح استان تصویب شده و در کشورهم حامیان زیادی دارد اما در شورای عالی انقلاب فرهنگی به دلایلی غیرعلمی ، این روز برای درج در تقویم رسمی ایران به تصویب نرسیده است.
وی تصریح کرد : دو مورد از دلایل غیرعلمی برای رد کردن روز ملی بیهقی در شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران ، سنی بودن و درباری بودن بیهقی عنوان شده است که هیچ کدام از این دلایل قابل قبول نیست به ویژه برای نادیده گرفتن شخصیت ارزشمند ادبی و تاریخی ابوالفضل بیهقی که خدمات ارزنده او به نثر فارسی و همچنین قرارگرفتن کتابش در ردیف معتبرترین منابع شناخت تاریخ ایران جایگاه ممتازی به او می بخشد.
دکتر علوی مقدم که تا کنون بیش از 8 کتاب و 45 مقاله علمی در زمینه ادبیات فارسی را منتشر کرده است ، در ادامه خواستار آن شد که  ، پرونده ثبت روز ملی بیهقی در تقویم رسمی ایران مجددا به جریان بیافتد و این بار با نگاه علمی و منصفانه تری به جایگاه با اهمیت بیهقی نگریسته شود و حق این ادیب برجسته ومورخ حقیقت جوی ایرانی به خوبی ادا شود.
دبیر همایش سالانه بیهقی در پایان ضمن بیان اینکه سبزوار به دلیل داشتن بزرگانی نظیر خواجه ابوالفضل بیهقی ، ابوالحسین زید بیهقی (فرید خراسان) ، عطاملک جوینی ، حکیم حاج ملاهادی سبزواری ، ملاحسین واعظ کاشفی ، دکتر قاسم غنی ، محمود دولت آبادی ، دکتر شریعتی و ... به خود می بالد اظهار داشت : به هرحال همینک ننیز که روز ملی بیهقی هنوز رسما در تقویم کشور ثبت نشده ، علاقه مندان بیهقی تا زمانی  که منع قانونی وجود نداشته باشد ، اول آبان ماه را به عنوان روز ملی این نویسنده بزرگ  معرفی  می کنند و اگر بودجه لازم از طریق نهادهای فرهنگی شهرستان از جمله شهرداری و شورای شهر تأمین شود ، همه ساله همایش هایی ملی برای خواجه ابوالفضل بیهقی  برگزار خواهیم کرد.

منبع : مجلیه اینترنتی اسرارنامه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۱۶:۰۹
رضا حارث ابادی

هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد...

احسان چریکی

  کتاب صوتی «تاریخ بیهقی» با صدای احسان چریکی منتشر شد
کتاب گویای «تاریخ بیهقی» اثر ابوالفضل بیهقی به روایت احسان چریکی منتشر شد. -

بازخوانی شناخت‌شناسانه ذات تاریخ با اتکا به آرای «هایدن وایت» و اذعان خود بیهقی که «غرض من نه آن است که مردم این عصر را بازنمایم حال سلطان مسعود... که او را دیده‌اند و از بزرگی و شهامت و تفرّد وی در همه ادوات سیاست و و ریاست واقف گشته» گواهی روشن است که «تاریخ بیهقی» روایتی‌ست پیرامونی و برساخته‌ ذهن و زبان بیهقی از رخدادها و این زبان روایی بیهقی‌ست که به رخدادها انسجام بخشیده نه کرونولوژی روزگار غزنویان

 

https://www.alef.ir/files/archive/originals/2020/40/226114.jpg

 

 

یکصد و اندی سال پیش که «ادیب پیشاوری»، پس از نخستین تصحیح تاریخ بیهقی، کتاب‌ها و نکته برداری‌هاش را جمع و جور می‌کرده و آمده قلم را بگذارد توی قلمدان، ناگهان قلم دستش را گرفته کشیده سوی یک کاغذ سفید و تا ایشان به خود بیایند، قلم، واژه واژه فرشی از ثنا و سپاسه رج زده که:
«
خواجه بوالفضل ای روانت شاد در خرم بهشت          که روانمان زین کُراسه هر دمی شادان کنی ...»
و گویا به این مصرع که رسیده، گریبان ما را گرفته و گفته: «در شِکر غلطد چو طوطی هرکه خواند این کتاب». باری، نه نوشتن از تاریخ کار من است، نه شناساندن بیهقی در دایره استحضار من.  پیشه‌ام آینه داری‌ست: که بنشانم‌تان رو به روی آئینه‌ای از قاب صدا، از زجاج واژه‌ها وَ از سیماب سِگال. چه آنجا که آینه «گلستان سعدی» را در دست گرفتم و دستتان را گرفتم که خودِ «امروز» مان را نشانتان دهم:
«
آورده‌اند که: انوشیروان عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرد. نوشیروان گفت: نمک به قیمت بِستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد. گفتند: از این قدر چه خلل آید؟ گفت: بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است؛ هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده...»
چه آئینه «بوستان سعدی» را، پیش چشمانی بسته از بیم سیمای خویش
«
تو کِی بشنوی ناله دادخواه؟/ به کیوان برت، کِلّه خوابگاه ... نه پیش از تو، بیش از تو اندوختند؟/ به بیداد کردن جهان سوختند؟ ... نکویی کن امسال چون دِه تُراست / که سال دگر، دیگری دهخداست» 

اما در این جُستار، آینه‌ای بی قاب آورده‌‌ام: بی صدا. که خاصیت جُستار است که بی‌قاب باشد. نیز، بر آن نیستم که این آئینه بی‌قاب را پیش روی‌تان بگذارم؛ که خود بیش از همه محتاج آینه‌ام وَ زجاج این آینه هم، از آن دست آبگینه‌های دست‌پرداختِ سعدی و دیگر داهیان دَهر نیست. آبگینه‌ای بی‌قاب و ناسوده که به سوهان سالیان مگر سوده شود. که سودای ما ناسوتیان، سودن‌ کاسه عُمر و «دمی آب خوردن» در این تاس، بعدِ فرسودن است. «از حدیث، حدیث شکافد» و «اگر ... خوانندگان را از خواندن ملامت افزاید، طمع دارم به فضل ایشان که مرا از مُبرمان نشمرند: که هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد...».

علامه دهخدا به استناد «غیاث اللغات»، واژه «تاریخ» را چنین شرح داده: «وقت پدید کردن چیزی. و در اصطلاح، تعیین کردن، مدتی را از ابتدای امر عظیم و قدیم مشهور تا ظهور امر ثانی که عقب اوست؛ تا که دریافته شود به زمانه آینده...». فرهنگ واژگان آکادمی فرانسه نیز «تاریخ» را این چنین شرح داده: «بازگفت کنش‌ها و رخداد‌های یک قوم یا یک فرد که شایسته به خاطرسپاری‌اند. در نگریستن به دوره کمابیش معینی ازگاه‌شمار ترتیبی (کرونولوژی)، به مثابه امری درخور شناخت؛ همچنین سرزمین، ملیت یا مردمی. همچنین جنبه های خاصی از عملکردها و از جوامع بشری (تاریخ اقتصادی، تاریخ تمدن...)» 
و هزاران تاویل دیگر از مفهوم تعریف‌گریز «تاریخ» که آن را «نه بِدایت، نه نهایت پیداست» و تمیز تعریف سره و ناسره نیز، کار من نیست. تنها نگاهی شناخت‌شناسانه از «هایدن وایت» - اندیشمند فلسفه تاریخ - بسند است تا «تاریخ بیهقی» را از «تاریخ غزنویان» سوا کرده و نام «روایت» بر آن نهیم. «هادین وایت» فرش منقّش تاریخ را برگردانده و در میان رج‌به‌رج «تار»های تاریخ، «پود»ِ شناس‌آلود مورخ را برجسته کرده و نشان می‌دهد که اگرچه مورخ می‌پندارد که حالات روایی گزا‌رشش از رخدادها، از ابتدا تا انتها، همه حقایق مسلّم تاریخی‌اند، اما «روایت» هر رخداد، خودِ آن رخداد نیست، بلکه از صافیِ ذهن و زبان و داوریِ راوی گذشته، و مورخ، در بازگفت «رخدادهای ساده» که ساخت‌مایه‌ تاریخ‌اند، یک قصه‌گوی صِرف است
محتوایی نارام در بافتاری زمانی و رام، دستاویزی‌ست برای بیهقی: «غرض من آن است که کتاب خود بلندپایه نمایم و بنایی بزرگ افراشته گردانم چنانکه ذکر آن تا آخر عمر روزگار باقی ماند.» تاریخ بیهقی همان‌گونه از نامش پیدا و از آهنگ انجام‌ش هویداست، روایت بخشی از تاریخ غزنویان از روزنه نگاه کنجکاو بیهقی‌ست: «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست، که احوال را آسان‌تر گرفته‌اند و شمّه‌ای بیش یاد نکرده‌اند. اما من چون این کار پیش گرفتم، می‌خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گِرد زوایا و خبایا برگردم...» 
و گشتن حول این زوایا و خبایا، بیشتر دست‌مایه خلق شاهکاری ادبی شده تا گزارشی صرفا تاریخی، که در خلال خلق این شاهکار، پیرو «فردوسی»، کار بازجُست واژگان مهجور پارسی را پی گرفته:
«
نزدیک نماز پیشین که همۀ لشکر پَره داشتند و از ددگان و نخجیر برانده بودند..» در زبانهای ایرانی باستان، مصدر parwastan به معنی احاطه کردن، دور چیزی را گرفتن، از ترکیب پیشوند pari و ریشه  band به معنی بستن تشکیل شده است که بر روی هم به معنی احاطه کردن است. و ده‌ها نمونه دیگر که این جُستار را حوصله بررسیدن آن نیست.
نیز، نثر پویا و بیان روان و ساخت‌های زایای زبانی این اثر، قلم بیهقی را فراتر از قاعده تاریخ‌نویسی کشانده:
«
کار از درجه‌ سخن به درجه‌ شمشیر رسید» یا «من و ماننده‌ من، که خدمتگاران امیر محمود بودیم، ماهیی را مانستیم از آب بیفتاده و در خشکی مانده و غارت شده» و یا عبارت: «و روز شنبه هشتم این ماه نامه‌ها رسید از خراسان و ری، همه مهم، و امیر البته بدان التفات نکرد» که قید «البته»، افسار یک کاروان معنای ناگفته را به دست گرفته و بیهقی با جاگذاری درست و به نبوغ‌آمیخته این قید، تطور شخصیت امیر مسعود در گذر زمان را به خوبی آشکارا می‌کند.
گردآوری دائره‌المعارفی از واژگان دیوانی و اسناد و مدارک دولتی نیز، نه کاری‌ست که در حوصله یک مورخ صِرف بگنجد. کوتاه آنکه، دکتر غلامحسین یوسفی در مقاله‌ای با عنوان «هنر نویسندگی بیهقی» که در یادنامه ابوالفضل بیهقی به چاپ رسیده چنین گفته: «...در جنگ طلخاب سخن طنطنه‌ای دیگر دارد و رزمی‌ست... آنجا که موضوع، مستلزم تامل و اندیشه است، لحن بیهقی آرام و سنگین است... همه‌جا موسیقی کلام با اندیشه و معنا سازگاری درخشانی دارد».
بازخوانی شناخت‌شناسانه ذات تاریخ با اتکا به آرای «هایدن وایت» و اذعان خود بیهقی که «غرض من نه آن است که مردم این عصر را بازنمایم حال سلطان مسعود... که او را دیده‌اند و از بزرگی و شهامت و تفرّد وی در همه ادوات سیاست و و ریاست واقف گشته» گواهی روشن است که «تاریخ بیهقی» روایتی‌ست پیرامونی و برساخته‌ ذهن و زبان بیهقی از رخدادها و این زبان روایی بیهقی‌ست که به رخدادها انسجام بخشیده نه کرونولوژی روزگار غزنویان. حتی امروز که دوران حکمرانی رسانه‌ها بر اذهان است نیز، امکان تمایز دقیق رخداد از تفسیر به ظاهر بی‌طرفانه آن چندان میسور نیست تا به زمان بیهقی و زبان بیهقی چه رسد، هرچند بیهقی، در پس «... تاریخ بر راه راست برود، که روا نیست در تاریخ تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیر کردن» تاثیرپذیری از دستگاه شناختی‌اش را نهان و خود را در قامت مورخی بی طرف، عیان سازد. نهادینه شدن خوی خادمی در دستگاه حکومت غزنوی بالاخص سلطان مسعود را نیز باید به شاکله شخصیت بیهقی افزود و چگونگی شناخت حقیقت را از شیوه درک واقعیاتی که بیهقی حقیقت می‌انگاشت، تمیز داد. گریزی به آرای میشل فوکو نشان می‌دهد که حتی حقیقت نیز امری مجرد نیست و ملازم ضرورت‌های قدرت است و در هر جامعه با نظام تولید ثروت آن جامعه توازی دارد. و همین «رژیم حقیقت: Le régime de verité» از اسباب عمده تحکیم قدرت و تحکم حاکمان، حتی در دستگاه شناختی مردمان است و مورخ نیز که خود، مردمی‌ست و بالمآل جزئی از رژیم حقیقت، تنها شارح بافتار قدرت؛ چه در جایگاه مفسّر چه در جایگاه منتقد و یا معاند این رژیم حقیقت. قدرت و تاریخ که دستادست هم، گرد مدار زمان می‌چرخند، روزی به سرگیجه از این مدار بیرون رفته و حقیقت تاریخی نیز دگرگونه می‌شود: «و عادت زمانه چنین است که هیچ چیز بر یک قاعده بنماند و تغییر به همه چیزها راه یابد».
باری، آنچه رفت پیش‌وازی بود بر این تعبیر که «تاریخ بیهقی بیشتر یک تجربه تاریخی‌ست تا روایتِ حقیقت؛ نوعی «حدیث نفسِ» شخصیتی‌ تاریخی‌ست. و همه محدودیت‌های ملازمِ چنین شخصیتی، در متنِ روایت او از حقیقت، راه یافته‌اند» (ع. م) و کتاب گویای تاریخ بیهقی که منَش آینه‌دار بوده‌ام نیز، تجربه‌ای روایی از روایت بیهقی از تاریخ
شاید شنیدن «کتاب گویای تاریخ بیهقی» گویای این ماجرا باشد که چگونه هِزاره‌ایست که دست فلک از گرداندن چرخ زمان در این سوی ربع مسکون فرسوده و ما هنوز و هر روز، در کار بی‌هوده سودنِ‌ سنگِ دست‌فرسودِ خداوندی و بندگی، سر در «ظلمت نه توی مرگ‌اندود» کرده‌ایم تا «حسنک را فرمودند که جامه بیرون کِش...، تنی چون سیم سپید و رویی چون صدهزار نگار و همه خلق به‌درد می‌گریستند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۹ ، ۱۰:۴۴
رضا حارث ابادی

ثبت روز نثر فارسی، تجدید نظر درباره روز ملی شعر و ادب

 

کامران پارسی نژاد یکی از داستان نویسان، پژوهشگران و منتقدان ادبی کشور در سال های اخیر است که نوشته های او در بعضی مطبوعات کشور نیز به چاپ می رسند.

این پژوهشگر و منتقد ادبی کشور در روزهای اخیر درباره برگزاری همایش اول آبان روز بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی در زادگاهش سبزوار مطلبی را به رشته تحریر در آورده است که در این مطلب هم صدا با مردم سبزوار خواستار ثبت روز نثر فارسی با یاد ابوالفضل بیهقی در تقویم ملی کشور شده است.

پارسی نژاد که خود هیچ نسبتی با سبزوار ندارد و بنابراین با نگاهی غیرمتعصبانه به موضوع ثبت روز اول آبان به عنوان روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی ونثر فارسی نگریسته، در نوشته خود درخواست مردم سبزوار را، درخواستی سنجیده و به جا عنوان کرده است.

وی که ظاهرا درباره دلیل انتخاب اول آبان به عنوان روز بزرگداشت بیهقی به اشتباه افتاده و گمان کرده است این روز مصادف است با سالروز تولد نویسنده تاریخ گرانسنگ بیهقی، نسبت به تلاش کشورهای همسایه برای تصاحب بزرگان ایران یادآوری کرده و خواهان آن شده است که شورای انقلاب فرهنگی با نامگذاری هرچه سریعتر اول آبان به  عنوان روز بیهقی و نثر فارسی جلو از دست رفتن بیش از پیش افتخارات فرهنگی و ادبی ایران را بگیرد.

گفتنی است، روز اول آبان برخلاف تصور پارسی نژاد روز تولد بیهقی نیست بلکه یک روز قراردادی است که دکتر مهیار علوی مقدم استاد دانشگاه حکیم سبزواری قبلا دلایل پیشنهاد این روز را به عنوان روز ملی بیهقی بیان نموده است:

دکتر علوی مقدم: چگونه روز اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی پیشنهاد شد؟

اینک به نظر می رسد که مردم سبزوار و مسئولان سبزواری باید بسیار خرسند باشند که بعد از چندسال مداومت در برگزاری همایش های اول آبان به عنوان روز بزرگداشت بیهقی، سرانجام صدای مطالبه معقول آن ها و خبر اقدام زیبایشان در ارتباط با یکی از مشاهیر بزرگ ایران به گوش دیگران نیز رسیده و به تدریج ثبت روز اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی و نثر فارسی دیگر در حال تبدیل شدن به خواسته  عمومی بسیاری از اهالی ادبیات و علاقه مندان عرصه فرهنگ ایران است.

اسرارنامه در ادامه به انتشار متن یادداشت کامران پارسی نژاد در روزنامه قدس می پردازد:
 

ثبت روز نثر فارسی، تجدید نظر درباره روز ملی شعر و ادب

 

 

روز اول آبان مصادف است با تولد ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، مورخ و نویسنده توانمند و صاحب نام سبزواری که به دلیل نگاشتن کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی به شهرت رسید.

در چنین روزی مراسم نکوداشتی برای این عالم و حکیم بزرگ در شهرستان سبزوار برگزار شد که در این مراسم بسیار ارزشمند آقای غلامعلی حداد عادل، رئیس فرهنگستان ادب و فارسی اعلام داشت، درخواست مردم سبزوار برای ثبت روز نثر فارسی در روز تولد ابوالفضل بیهقی توسط شورای انقلاب فرهنگی را  پیگیری می‌کند. شایان ذکر است، کشورهای همسایه چون ترکیه، افغانستان و تاجیکستان همواره بر آن هستند تا با برگزاری کنگره‌ها و همایشهای بین المللی، بسیاری از ادیبان و دانشمندان ایرانی را متعلق به کشور خود معرفی کنند و باز هم لازم به تذکر نیست که در این میان آن چنان اقدام شایسته‌ای در مقابله با سیاستهای شوم فرهنگی این قبیل کشورها از سوی متولیان امور فرهنگی کشور نمیشود.

بنابراین برگزاری چنین مراسمی هرچند که بین المللی نباشد و برگرفته از حس و عرق ملی باشد قابل تقدیر و ستایش است. جدای از این مسأله طرح ثبت روز نثر فارسی آن هم به یاد نویسنده بزرگ و صاحب نامی چون ابوالفضل بیهقی اقدامی سنجیده و حساب شده ای است.

باشد تا کشورهای همسایه این فکر به ذهنشان خطور نکند که این عالم بزرگ را متعلق به کشور خود بدانند. توجه به این نکته ضروری است که در ایران متاسفانه آن‌چنان به متون منثور توجهی نشده است و همواره شاعران با متون منظومشان مورد توجه حاکمان، اشراف، درباریان و عموم مردم بوده‌اند و همین مسأله سبب شد تا هنر نویسندگی آن چنان مورد حمایت و توجه قرار نگرفت و لاجرم در این حوزه دچار ضعف عمده و بنیادین شده‌ایم و تأثیر مخرب آن را بر پیکره ادبیات داستانی کشور شاهدیم.

در چنین اوضاع و احوالی انتخاب روز نثر فارسی می‌تواند تأثیرگذار باشد . توجه به این مسأله ضروری است که روز ملی شعر و ادب که مصادف با درگذشت یکی از شاعران معاصر ایرانی انتخاب شده است اعتراض بسیاری از اهالی قلم و صاحبان اندیشه را بر انگیخت؛ زیرا ایران صاحب شاعران بسیار بزرگی چون حافظ، فردوسی، سعدی، مولوی، رودکی، نظامی....است.

بنابراین اولین سئوالی که به ذهن متبادر می‌شود، این است که با وجود چنین شاعران نام آشنایی که شهرت جهانی دارند، چرا باید روز درگذشت شاعر گرانمایه شهریار به عنوان روز شعر و ادب فارسی انتخاب شود؟ لازم به توضیح نیست که جایگاه این شاعر گرانمایه نزد ایرانیان محفوظ است اما تا زمانی که در ایران شاعران بزرگ و صاحب نامی وجود دارند انتخاب شهریار اما و اگرهای بسیاری را برانگیخته است .

به هرروی می‌طلبد تا شورای انقلاب فرهنگی در این خصوص تجدید نظر کند. پیشنهاد می‌شود، این شورای در یک اقدام بی سابقه از طریق اینترنت نظر سنجی کرده و اجازه بدهد مردم نظر خود را در خصوص انتخاب فرد شایسته تر اعلام کنند، زیرا انتخاب بسیاری از شاعران نام آشنای ایرانی چون فردوسی، سعدی، حافظ و مولوی کاری بس مشکل است و بهتر است نظر همگانی را در این خصوص جویا شد. در چنین شرایطی انتخاب یک شاعر معاصر که در قیاس با شاعران کلاسیک ما از شهرت جهانی هم برخوردار نیست بسیار غریب بوده است.

این در حالی است که بسیاری از مسؤولان دلسوز دولتی هم در ارتباط با تغییر روز شعر و ادب فارسی تلاش‌هایی داشتند. آن چنان که درمراسمی که به دعوت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در استان ایلام حضور داشتم شاهد بودم که  مسؤولان اداره فرهنگ و ارشاد این استان در کنار اهالی قلم تلاش داشتند تا طوماری در اعتراض به همین مسأله تهیه و امضا کنند.

در پایان اشاره به این نکته ضروری است که انتخاب یک شاعر  برای چنین روزی  هم این گمان بد را به ذهن متبادر می‌کند که در روزی که متعلق هم به شاعران و هم نویسندگان است، چرا یک شاعر باید انتخاب شود. بنابراین پبشنهاد می‌شود تا روز ملی شعر و ادب به روز ملی شعر تغییر نام دهد و در کنار آن روز نثر فارسی ثبت شود. با این اوصاف اگر پیشنهاد سنجیده اهالی سبزوار به تأیید شورای انقلاب فرهنگی برسد، توقع می‌رود در پی آن روز تولد یکی دیگر از بزرگان ادبیات فارسی  انتخاب شود و پس از آن نام این روز بزرگ هم تغییر یابد.

منبع: روزنامه قدس

مجله اینترنتی اسرارنامه

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۵۵
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی؛ خالق سبکی جدید در نثر فارسی

ابوالفضل بیهقی؛ خالق سبکی جدید در نثر فارسی

 

بیوگرافی و زندگینامه
به سال 385 ه. ق در ده حارث آباد بیهق(سبزوار قدیم) کودکی به جهان آمد که نامش را ابوالفضل محمد نهادند. پدر که حسین نامیده می‏شد، کودک را به سالهای نخستین در قصبه بیهق و سپس، در شهر نیشابور به دانش‏اندوزی گماشت. ابوالفضل که از دریافت و هوشمندی ویژه‏ای برخوردار بود و به کار نویسندگی عشق می‏ورزید، در جوانی از نشابور به غزنین رفته (حدود 412 هـ.ق)، جذب کار دیوانی گردید و با شایستگی و استعدادی که داشت به زودی به دستیاری خواجه ابونصر مشکان گزیده شد که صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی بود و خود از دبیران نام ‏آور روزگار. این استاد تا هنگام مرگ لحظه ‏ای بیهقی را از خود جدا نساخت و چندان گرامی و نزدیکش می‏داشت که حتی نهفته ‏ترین اسرار دستگاه غزنویان را نیز با وی در میان می‏نهاد، و این خود بعدها کارمایه گرانبهایی برای تاریخ بیهقی گردید، چنانکه رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استاد فرزانه خویش نقل کرده که پیوسته «در میان کار» بوده است و در درستی و خرد بی‏همتا.
پس از محمود، بیهقی در پادشاهی کوتاه مدت امیر محمد (پسر کهتر محمود) دبیر دیوان رسالت بود و شاهد دولت مستعجل وی؛ و آنگاه که ستاره اقبال مسعود درخشیدن گرفت، نظاره ‏گر لحظه به لحظه اوج و فرود زندگانی او بود، و هم از این تماشای عبرت انگیز است که تاریخ خویش را چونان روزشمار زندگی این پادشاه و آیینه تمام نمای دوران وی فراهم آورده است. پس از در گذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشین استاد از هر جهت شایسته ولی«سخت جوان» دانسته ــ هر چند که وی در این هنگام چهل و شش ساله بوده است ـــ از این رو بو سهل زوزنی سالخورده را جایگزین آن آزادمرد کرد و بیهقی را بر شغل پیشین نگاه داشت. ناخشنودی بیهقی از همکاری با این رئیس بدنهاد، در کتاب وی منعکس است، تا آنجا که تصمیم به استعفا گرفته است، ولی سلطان مسعود او را به پشتیبانی خود دلگرم کرده و به ادامه کار واداشته است.
پس از کشته شدن مسعود (432 هـ.ق) بیهقی همچون میراثی گرانبها، پیرایه دستگاه پادشاهی فرزند وی (مودود) گردید، و پس از آنکه نوبت فرمانروایی به عبدالرشید ـ پسر دیگری از محمود غزنوی ـ رسید، بیهقی چندان در کوره روزگار گداخته شده بود که در خور شغل خطیر صاحبدیوانی رسالت گردد. اما دیری نپایید که در اثر مخالفت و سخن چینی‏های غلام فرومایه ولی کشیده‏ ای از آن سلطان، از کار بر کنار گردید، و سلطان دست این غلام را در بازداشت بیهقی و غارت خانه وی باز گذارد. بیهقی سر گذشت دردناک این دوره از زندگی خود را در تاریخ مفصل خود آورده بوده است که این بخش از نوشته ‏های وی جزو قسمتهای از دست رفته کتاب است، ولی خوشبختانه عوفی در فصل نوزدهم از باب سوم «جوامع الحکایات» این داستان را نقل {به معنا} کرده است:  
هنگامی که سلطان عبدالرشید غزنوی، به دست غلامی از غلامان شورشی (طغرل کافر نعمت) کشته شد (444 هـ.ق) با دگرگون شدن اوضاع، بیهقی از زندان رهایی یافت، ولی با آنکه زمان چیرگی غلام به حکومت رسیده، پنجاه روزی بیش نپاییده و به قول صاحب «تاریخ بیهق» بار دیگر «ملکبا محمودیان افتاد»، بیهقی دیگر به پذیرفتن شغل و مقام درباری گردن ننهاد و کنج عافیت گزید و گوشه‏ گیری اختیار کرد.
زمان تألیف کتاب :   
بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود مناسب یافته و از سال 448 هـ .ق به تألیف تاریخ پردازش خود پرداخت و به سال 451 این کار را به انجام رسانید، یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود(جلـ 451، ف 492). 
مرگ بیهقی :  
بیهقی هشتاد و پنج سال زیسته و به تصریح ابوالحسن بیهقی در«تاریخ بیهق» به سال 470 هـ.ق در گذشته است و به این ترتیب نوزده سال پس از اتمام تاریخ خویش زنده بوده و هرگه به اطلاعات تازه ای در زمینه کار خود دسترسی می‏یافته، آن را به متن کتاب می‏افزوده است.
نام کتاب :
کتابی که امروز به نام «تاریخ بیهقی» می‏شناسیم، در آغاز «تاریخ ناصری» خوانده می‏شده است به دو احتمال: نخست به اعتبار لقب سبکتگین(پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده، و دیگر لقب سلطان مسعود که «ناصرالدین الله» بوده است. به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز نامیده می‏شده، از این قرار:
تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی، که گویا بر اثر بی‏ توجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده است. بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز می‏خوانند از جهت آنکه تنها رویدادهای دوره پادشاهی مسعود را در بر دارد.

ابوالفضل بیهقی که به عنوان ادیب و مورخ برجسته ایران و پدیدآورنده کتاب گرانسنگ «تاریخ بیهقی» شهرت یافته، خالق سبکی جدید در نثر فارسی است.

به گزارش ایسنا، بیشتر شهرت بیهقی به‌ دلیل نگارش کتاب معروف «تاریخ بیهقی» است که یکی از مهم‌ترین منابع تاریخی درباره دوران غزنوی به شمار می‌رود.

او اوایل عمر خود را در نیشابور به تحصیل علم و دانش مشغول بود، سپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و در سال ۴۱۸ ه. ش پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیر دیوان شاهی برگزیده شد.

این مورخ بزرگ ایرانی نوشتن کتاب «تاریخ بیهقی» را در سن ۴۳ سالگی، آغاز کرد و ۲۲ سال از عمر خود را صرف نوشتن آن کرد، موضوع این کتاب تاریخی است و در ۳۰ جلد، اما از این ۳۰ جلد تنها ۶ جلد باقی مانده و این نکته قابل ذکر است که جلد اول موجود، از میانه آن آغاز می‌شود.

اهمیت کتاب «تاریخ بیهقی» برکسی پوشیده نیست و تاثیر آن بر متون بعد از خود گواهی بر ارزشمندی این کتاب است؛ کتابی که با ظهور خود سبک جدیدی را در نثر فارسی خلق کرد و با گذشت زمان نه تنها از اهمیت آن کاسته نشد، بلکه بر شکوه و عظمت آن افزود.

«تاریخ بیهقی» آیینه تمام‌نمای دوران این نویسنده صاحب سبک است که می‌تواند قواعد مملکت‌داری، شهرسازی، سطح زندگی مردم، طبقات اجتماعی، فرهنگ جامعه، اوضاع دربار و دیوان‌ها، آداب و سنت‌های رایج در جامعه، جهان‌بینی مردم و حتی خصوصیات اخلاقی و شخصیت‌شناسی هر یک از چهره‌های تاریخی را می‌توان در آن مشاهده کرد.

دقت و هوشیاری ابوالفضل بیهقی در بیان جزییات و توصیف وقایع به حدی بود که خواننده با خواندن آن احساس می‌کرد که بیهقی در آن صحنه‌ها حاضر بوده و نکته قابل توجه این است که بیهقی در بعضی از رویدادها، خود شاهد ماجرا نبوده و آن‌ها را از زبان عامه مردم نقل می‌کند اما این وقایع در فضای کلی تاریخ هیچ تفاوتی با آنچه او به چشم خود دیده، ندارد و این بیانگر زیرکی و هنرمندی بی‌نظیر این نویسنده است.

یکی از بخش‌های بسیار مهم «تاریخ بیهقی»، داستان «حسنک وزیر» است. بیهقی ۸۵ سال زندگی کرد و به دنبال نوشتن کتاب‌های متعدد بود تا اینکه در سال ۴۵۶ ه. ش درگذشت و به این ترتیب ۱۹ سال پس از اتمام این کتاب ارزشمند چشم از جهان فرو بست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۴۷
رضا حارث ابادی

دیدگاه‌های سیاسی ابوالفضل بیهقی

با آنکه در سده‌های نخستین اسلامی، کار تاریخ‌نویسی بیشتر معطوف وقایع‌نگاری بود، اما رفته‌رفته در ایران پس از اسلام تاریخ‌نویسی با بعضی از شاخه‌های معرفتی دیگر پیوستگی و همانندی‌هایی یافت، چرا که از قرن

دیدگاه‌های سیاسی ابوالفضل بیهقی

 

 

نویسنده: رویا محمدی پرفکر (1)

 

مقدمه

با آنکه در سده‌های نخستین اسلامی، کار تاریخ‌نویسی بیشتر معطوف وقایع‌نگاری بود، اما رفته‌رفته در ایران پس از اسلام تاریخ‌نویسی با بعضی از شاخه‌های معرفتی دیگر پیوستگی و همانندی‌هایی یافت، چرا که از قرن چهارم به بعد شمار زیادی از ادیبان، فلاسفه و فقها، که خود در کوران حوادث زمانه حضور داشتند و از نزدیک، تحولات و رخدادهای محیط زندگی خود را مشاهده می‌کردند، ناگزیر ضمن نقد و تردید در روش مورخان پیشین، خود نیز به دلیل ذهن مشغولی به سوانح احوال و رخدادهای محیط و زمانه، به جمع مورخان افزوده شدند. (2) این تحول نگرش از جمله می‌توانست به گونه‌ای دگرگونی در منطق و روش معرفتی و موضوع شناختی اهل دانش زمانه منجر شود و سیاقی متفاوت در نگاه و نظر آنان در مطالعه پدیدارها فراهم سازد. از جمله آثاری که به اقتضا و ایجاب درگیری زندگی و ذهن و زبان نگارنده آن، با ویژگی‌هایی از این سنخ به رشته تحریر درآمد، تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی است که سالیانی از عمر خود را صاحب دیوان رسالت مسعود غزنوی بود و زمانی چشمگیر در کنار بونصر مشکان و بوسهل زوزنی (3) داشت و از نزدیک به مشاهده و معاینه اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه پرداخت. افکار و آراء بیهقی از جمله اندیشه‌های سیاسی او در کتاب معروفش تاریخ بیهقی مضبوط است. بیهقی ‌که خود دبیر و دیوانسالار دستگاه قدرت و دربار غزنوی تلقی می‌شد، با نهاد قدرت و عناصر سیاست زمانه آشنا و با مناسبات جاری قدرت حاکم در ارتباط تنگاتنگ بود. البته منطق واقع‌گرای بیهقی، سرمایه نادری بود که به او این امکان کم مانند را بخشید تا در کنار این ملازمت و مباشرت حرفه‌ای، بینشی متفاوت از همگنان از شناخت قدرت و سیاست فراهم کند و از این مجرا آموخته‌های این قرابت و مکانات را در کتاب خود مضبوط نماید. سبک نگارش بیهقی چنان بوده که گرچه اندیشه‌های خود را مستقیم ابراز نمی‌داشته، اما به یاری صناعات ادبی چون: کنایه، ایجاز، تلویح و تلمیح، در قالب نکته‌ها و مثال‌ها به توصیف شرایط موجود و از جمله جور و جفای زمانه پرداخته و شگفتا که به لطف همین زبان نگارش، پادشاهان را مورد نقد قرار داده است.
با آنکه کتاب تاریخ بیهقی بارها از منظر مطالعات ادبی و رویکردهای متفاوت تاریخ‌نگاری مورد بررسی قرار گرفته است، اما اثر و اندیشه‌های او در زمینه سیاست، چندان واکاوی نشده است یا حداقل چنان نمایانده نیست که بتوان دسترسی مجملی بدان‌ها یافت. از این رو، در این مقاله کوشش شده که با بازخوانی مهم‌ترین اثر بیهقی (تاریخ بیهقی) و بازنمایی تحولات عصر وی، تصویر و تعبیر او را از موضوعاتی چون: سیاست، ضرورت حکومت، بایسته‌های شاهی، نقد دستگاه قدرت حاکم و دربار پادشاه و نقش مردم در مناسبات قدرت را مورد مطالعه و بازگویی متفاوت از رویه گذشته پژوهی آثار موجود، بررسی و تحلیل نماییم.
در این مقاله مبتنی بر رویکرد توصیف و تحلیل تاریخی فکر و بر پایه مطالعه منابع کتابخانه‌ای، به روشی مقتضی ایجاز به بازخوانی اجمالی ایده و اندیشه‌های سیاسی بیهقی می‌پردازیم. گفتنی است که گرچه در این میان، مهم‌ترین منبع مورد استفاده نوشتار، کتاب تاریخ بیهقی است، اما از منابع دیگری چون تاریخ بیهقی اثر علی بن زیاد بیهقی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات از محمد سدیدالدین عوفی، و پیرامون تاریخ بیهقی از سعید نفیسی، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی از والد مریلین و دیگر کتاب مناسب پردازش محتوای مقاله، بهره مقتضی برده‌ایم.
با توجه به آثار و ادبیات تاریخی و پژوهشی که درباره بیهفی در دست است، سؤالی که می‌توان در مسیر ضرورت و هدف اصلی این مقاله بیان کرد، این است که: آیا ابوالفضل بیهقی را می‌توان در زمره اندیشمندان سیاسی دانست و یا رگه‌های روشنی از لوازم تفکر سیاسی در آثار و افکار او جست؟ در راستای پاسخ به این پرسش، سازمان مقاله در سه فراز در ترکیب مباحثی چون: درآمدی تاریخی بر زندگی و زمانه، رویکرد روشی بیهقی به فلسفه تاریخ و رویکرد نگارش مسائل سیاسی اجتماعی در ادبیات بیهقی، و در ادامه بررسی اندیشه سیاست در نگاه و نوشتار بیهقی، تنظیم گردیده است.

شرح حال

1. زندگی

ابوالفضل محمد بن حسین کاتب بیهقی، در سال 385 ق در ده حارث‌آباد بیهقی (سبزوار قدیم) به دنیا آمد. (4) او از خانواده و دودمانی نژاده بود. پدرش حسین بیهقی از خواجه‌گان دربار به شمار می‌آمد و با بزرگان نشست و برخاست داشت. چنان که بیهقی بعدها به مصاحبت و دوستی پدرش با خواجه ابوالفرج عالی بن مظفر، که شغل اشراف سلطان فرخزاد بن ناصرالدین را دارد، اشاره کرده است. (5) بیهقی سال‌های نخستین زندگی را در بیهق و سپس در نیشابور، به کسب دانش پرداخت. پس از مدتی، با عزیمت به غزنین در حدود سال 412 ق جذب کار دیوانی گردید. شایستگی و استعداد وی، عاملی بود که به دستیاری خواجه ابونصر مشکان، صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی (6) برگزیده شود. رابطه بسیار نزدیک و اعتمادآمیز بین این دو منجر به ارتباط جداناشدنی وی تا واپسین لحظات عمر خواجه گردید. استاد نیز او را چنان گرامی می‌داشت که اسرار دستگاه غزنویان را با او در میان می‌گذارد و این خود به اندوخته شدن سرمایه گرانبهایی از دانسته‌های منحصر به فرد برای بیهقی مبدل گردید و بعدها به همین اعتبار توانست رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر آن نبود، از قول استاد در کتاب تاریخ بیهقی نقل نماید.
بیهقی به سال 412 ق به خدمت دیوان و دربار خاندان سبکتکین (7) درآمد. او پس از خدمت در دستگاه سلطان محمود غزنوی، و ادامه آن در دوران کوتاه پادشاهی امیر محمد (پسر سلطان محمود)، نظاره‌گر اوج گیری قدرت امیر مسعود بود. گویی از قِبلَ این تماشای عبرت‌انگیز است که بیهقی تاریخ خویش را همچون روزشمار زندگی سلطان غزنوی (سلطان مسعود) نگاشته است. البته بیهقی پس از آن نیز شاهد بر تخت نشستن مودود (فرزند سلطان مسعود) و عبدالرشید (پسر سلطان محمود) نیز بوده است. (8) بیهقی در زمان سلطنت عزالدوله عبدالرشید (به سال 440 ق) چندی صاحب دیوان انشا گردید. دیری نپایید که به تهمت حاسدان معزول شد. در سال 443 که طغرل بر عبدالرشید خروج کرد و او را به قتل رساند، بیهقی با جمعی از درباریان زندانی شد و یک سال در زندان ماند. در سال 444 ق، با دگرگونی اوضاع کشور، بیهقی نیز از زندان رهایی یافت و اما از آن پس بود که کُنج عافیت گُزید و گوشه‌نشینی اختیار کرد. (9) بیهقی از سال 448 ق تا 451 ق یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود، به تألیف تایخ بیهقی پرداخت. به گفته ابوالحسن بیهقی نویسنده تاریخ بیهقی، بیهقی، پس از 85 سال گذر روزگاری پرحادثه، سرانجام به سال 470 ق درگذشت. (10)
ابوالفضل بیهقی، کاتب و دیوانسالار عهد غزنوی، در زمره قشری از طبقات اجتماعی دوران خود است که در طول تاریخ ایران بخش باسواد جامعه محسوب می‌شدند و آنها را اهل قلم می‌نامیدند. گروه درس آموختگان دربار قدرت شاهی که سنن تمدن، فرهنگ، آداب و آیین و از همه مهم‌تر تجربه و شیوه کشورداری ایرانی را نیک می‌دانستند، و از جمله با ثبت و ضبط آموخته‌ها و تجارب و احوال و سوانح زمانه، نقشی مؤثر در انتقال میراث فرهنگ و آیین ایرانی و اسلامی از دوره و سلسله‌ای به عهد و سلسله‌ای دیگر ایفا می‌نمودند. بیهقی چندی صاحب دیوان رسالت غزنوی بود. دیوان رسالت، دستگاه انجام امور مکاتبات شاهی بود. از این رو، صاحب دیوان رسالت، علاوه بر مقام علمی و ادبی، می‌بایست دارای تجربه کافی و کفایت و امانت هم می‌بود تا در حل و عقد امور اداری و حکومتی در نماند و راه صواب در حل معضلات را بنماید. در اکثر موارد که وزیر با شاه به خلوت می‌نشست و در مهمات ملک رایزنی و مشورت داشت، شخص ثالثی که در این خلوت حضور می‌یافت، صاحب دیوان رسالت بود. این مقام، تقریباً اولین کسی بود که از مفادنامه‌هایی که از اطراف و اکناف به صورت معما و رمز به دربار می‌رسید، آگاه می‌گردید، که گاه جز شاه و او، کسی از محتویات بعضی مکاتبات، مطلع نمی‌گردید. از آنجا که صاحب دیوان رسالت، محرم اسرار سلطان محسوب می‌شد، بایسته بود که شخصیتی دانا، مدبر، کاردان و باتجربه در امور مملکتی باشد. (11) بیهقی سالیانی کارگزار این نقش خطیر بود که افزون بر شأن و جایگاه رسمی، مکانتی اجتماعی و علمی هم برای وی فراهم می‌ساخت. ضمن آن که او، خود از ظرفیت‌های فردی و خانوادگی چشمگیری برخوردار بود و جمع این محاسن می‌توانست شرایطی کم مانند برای توفیق او در امر نگارش مستند و دقیق شرح حال پدیدارها و از جمله حوادث سیاست فراهم آورد.

2. شرایط سیاسی اجتماعی

سده‌های چهارم و پنجم قمری، اهمیتی محوری و فوق‌العاده در تاریخ ایران دارد. بسیاری از ستارگان آسمان ادب و اندیشه از جمله فرخی، منوچهری، خیام، ابوریحان بیرونی، بوعلی سینا، ناصرخسرو، خواجه عبدالله انصاری، ابوحامد غزالی، عنصرالمعالی کیکاووس و خواجه نظام الملک در این دوران می‌زیستند. (12) بسیاری از ره‌آوردهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی و معنوی جریان‌های آن در زمینه‌های علوم، فلسفه، زبان، ادبیات، آداب و رسوم پایدار، مدنیت اجتماعی و خلقیات، به تاریخ کنونی انتقال یافته است. همچنین رونق دایره المعارف نویسی، شاهنامه‌سرایی، پدید آمدن «زبان فرس جدید»، و رسیدن جامعه و تمدن ایرانی به منازل بلندی از تعادل پرورش هنر، علوم و ادبیات از جمله توفیقات تاریخی این دوران است. آن چنان که می‌توان گفت در دوره سامانی ما ناظر یک رستاخیز فرهنگی- تمدنی در ایران هستیم. در این دوران تعصبات مذهبی و قومی ناچیز است. با وصف حاکمیت دینی، فضای فکری باز و غیرمتعصبانه است و شاهد حکمفرمایی صلح، امنیت و سیاست‌های غیرتجاوز کارانه و غیرتوسعه‌طلبانه هستیم. (13)
اما با سقوط یکباره حکومت شاهان ایرانی سلسله سامانی به سبب شورش غلامان ترک زرخرید آنان، شاهد بر باد رفتن آن همه شکوه و افتخار هستیم. تشکیل دولت نورسیده و نیرومند اما مستبد و غریبه آل افراسیاب در ماوراءالنهر، منجر به نابودی عظمت فرهنگی سامانیان و قربانی شدن فرزانگان و عاقبت اندیشان ایرانی به سبب کینه‌ها و بیگانه‌جویی‌ها شد. فرصت‌یابی مجدد خلافت عربی در دستگاه نورسیدگان ترک و جهانجویی این نسل نورسیده برای از میان برداشتن بقایای خاندان‌های ایرانی تبار و فرهنگ مداری چون سامانیان، صفاریان و بوئیان؛ از جمله موجبات مهجوری فرهنگ و نگرش ایرانی را فراهم ساخت. از آن پس، صفحه‌ای جدید در صحن سیاست و فرهنگ و خلقیات حاکم گشوده می‌شود که با ناخوشایندی‌های فراوانی توأم است. از جمله این ناگواری‌ها می‌توان به سیطره و تسری خلقیاتی چون درنده خویی، گماشتن جاسوسان بر یکدیگر و بر مردم، بیمناکی، بی‌اتکایی، بدبینی و هم قدمی با فرهنگی متزلزل و بدفرجام اشاره نمود که در نتیجه آن «پدر از پسر بیمناک و پسر از پدر بد دل و ناخشنود است». (14)
به پیامد این رخداد انحطاط‌آمیز، ایران از اوج آزادگی، شکوه و خردگرایی دوره سامانی به یکباره در نشیب بندگی، بینوایی و جهل و تعصب کور دوره غزنوی قرار می‌گیرد. این دوران پراضطراب، حامل پیامدها و تجربه‌های ناگواری برای تاریخ ایران بود، رواج تزلزل و تزویر در ارکان فرهنگی و دینی، وفور توطئه‌های سیاسی و اجتماعی، بی‌بنیادی فکر و اندیشه و افول افکار و عقاید در دامن ذهنیت ناامنی و ناسپاسی است. و اما، ابوالفضل بیهقی پرورش یافته چنین زمانه ناامن، بی‌ثبات و بحرانی است.

3. آثار

به روایت علی بن زیاد بیهقی و سدیدالدین عوفی، چندین کتاب از بیهقی بر جای مانده است؛ کتاب مقامات بونصر مشکان که شامل مجموعه‌ای از حکایات و اسناد و حاوی تصویری از زندگی، خلقیات و دانش و درایت بونصر است. گرچه نسخه جامعی از این کتاب در دست نیست. اما قطعات بسیاری از آن در دیگر متون اسلامی نقل، جمع آوری و به چاپ رسیده است. (15) کتاب دیگر زینت الکتاب نام دارد که موضوع آن شرح وظایف دیوانخانه است. این رساله، که رساله‌ای درباره هنر دبیری است، در بین رسائل قرون میانه اسلامی، مکتبی فرعی محسوب می‌گردد. از این اثر هیچ نشانه‌ای در دست نیست. (16)
اما مهم‌ترین اثر بیهقی، کتاب تاریخ بیهقی است، که از امهات کتب تاریخ ادب فارسی نیز به شمار می‌رود. این کتاب، بخشی است از مجموعه مفصلی که از آن با عنوان‌هایی چون: جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتکین، تاریخ آل محمود یا تاریخ آل سبکتکین، تاریخ یمینی، مقامات محمودی و تاریخ مسعودی یاد شده است. (17) موضوع تاریخ بیهقی، شرح رویدادهای 42 سال پادشاهی غزنویان است که در مجموعه‌ای در سی فصل (جلد) تدوین شده است. (18) با وصف آنکه از علی بن زید بیهقی نقل است که این سی مجلد را در کتابخانه سرخس و کتابخانه مدرسه خاتون مهد عراقی در نیشابور، به چشم خود دیده است، اما امروزه از این اثر بزرگ، فقط شش جلد (از جلد پنجم تا جلد دهم) بر جای مانده است که مطالب آن تا مجلد چهارم همان مباحث تاریخ ناصری و یمینی است و مجلدهای بعدی شرح وقایع سال‌های 432 تا 451 ق را شامل می‌شود. (19)
تاریخ بیهقی آیینه روزگار غزنویان و بخش‌های شرقی ایران در آن زمانه است. این کتاب را می‌توان اثری عمومی دانست. مباحث این اثر سترگ در حوزه تاریخ‌نگاری، داستان نویسی، اندیشه، ادبیات و شیوه نگارش فارسی است و دارای نگاهی خردمندانه به هستی و اتفاقات آن است. کتاب تاریخ بیهقی، شاهنامه نثر فارسی خوانده می‌شود، که هم حاکی پند و اندرز و عبرت و هم مایه مباهات و افتخار و شایستگی زبان فارسی در حوزه نگارش و پژوهش است. این کتاب در واقع، نوعی تاریخ اجتماعی است که از ساخت دربار تا شایعات سیاسی، از اصطلاحات رزمی و بزمی تا راه و رسم رمزنویسی و جاسوس گماری، از کم و کیف نظرخواهی پنهانی شاهان از مردم تا نحوه سودجویی آنان و از نامه‌ها و اسناد رسمی تا آیین عروسی و عزا را در بردارد. شیوه نگارش این کتاب در قیاس با مورخان هم عصر بیهقی، که بیشتر تذکره شاهی می‌نگاشتند تا تاریخ اجتماعی، بی‌بدیل بوده است.

اندیشه سیاسی

مبانی فکری و روشی

به گواهی تاریخ بیهقی، می‌توان دریافت که شاکله بینش تاریخ‌نگاری نویسنده آن، متأثر از مذهب اهل سنت و آمیخته به نوعی تقدیرباوری اشعری است. این تقدیرگرایی، هسته اصلی فلسفه تاریخ بیهقی را تشکیل می‌دهد. در اندیشه دین باور و شریعت‌مدار بیهقی هرچه بر سر انسان می‌رود، ارادت خداوند است. سیطره اندیشه اشعری‌گری بر نگاه و ذهن و قلم او، چنان سنگین است که گاهی وی کنش‌های انسان‌ها و جنب و جوش‌های اجتماعی و سیاسی را تابعی از اراده آنها نمی‌داند، بر پایه همین نگرش است که او نخستین عامل ظهور غزنویان را خواست و تقدیر الهی و حکمتی ایزدی و مصلحتی عام برای مردم می‌داند. (20) نفوذ اندیشه دینی در ذهن و زبان او باعث شده تا فلسفه تاریخ را با مفاهیم دین مدارانه‌ای نظیر «بودن»، «تقدیر»، «قضا» و «مقدر» همراه سازد و اصل را بر تقدیرگرایی نهد. (21) از آنجا که به اعتقاد بیهقی کنش نوشتن هم مانند دیگر اعمال انسان، در قیامت مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد، فحوای کتاب تاریخ بیهقی، در پیوند تنگاتنگ با آخرت‌گرایی او قرار گرفته است و این امر راهبردهای نوشتاری کتاب را تحت تأثیر گذارده است. از این رو بیهقی به نحوی به حدس و گمانه‌زنی درباره درون شخصیت‌ها و قهرمان‌های تاریخی روی خوش نشان نمی‌دهد. و پرهیز وی از پرداختن به ضمیر و درون افراد، او را به سمت عینی‌گرایی و توصیف جنبه‌‌های بیرونی و عینی شخصیت‌ها سوق می‌دهد. بیهقی با چنین بینشی به معالجه اخلاق ملوک و پادشاهان می‌پردازد. (22)

1. سبک و منطق تاریخ‌نگاری

روش تاریخ‌نگاری بیهقی سخت بدیع است و می‌توان آن را یکی از جالب‌ترین و دقیق‌ترین راویان تاریخ ایران دانست. به همین سبب، کتاب او را از لحاظ دقت در امانت، صحیح‌ترین تواریخ فارسی به شمار آورده‌اند. بیهقی، گزارشگر حقیقت است، اما به روایت و تجربه تاریخی خودش، کتاب او نوعی حدیث نفس شخصیت تاریخی اوست، به نحوی که محدودیت‌های ملازم شخصیتش، در متن روایات او از حقیقت راه یافته است. البته گاهی زبان پر از ابهام و پرده‌پوشی و دوگانه گویی او بر روایتش از حقیقت سایه افکنده است. او از جمله کسانی است که معنای تاریخ را دریافته بود و قصدش نه تدوین داستان جنگ‌ها و فتوحات و قصه تاریخ، بلکه تصویر آگاهانه و از روی صدق و بیطرفی حوادث بود. او در این کار شروط لازم در تاریخ‌نگاری از جمله دقت، اطلاع، امانت‌داری، نقد منابع و اسناد و دیدگاه بی‌طرفانه نسبت به وقایع و احوال را به کار بسته است.
بیهقی‌در تاریخ‌نگاری، به شیوه‌ای علمی و روشمند عمل می‌کرده است. او سالیان سال بر پایه اسناد و مدارک معتبر، به تألیف و نگارش پرداخت. بسیاری از وقایع را یا به چشم خود دیده و یا از ثقات و متون معتبر شنیده و خوانده بود. بیهقی در جمع آوری منابع کتاب خود، دقت فراوان داشته و شرایط مورخ و اقسام منابع تاریخ و صحت آن منابع را بدین نحو بیان می‌دارد:
«اخبار گذشته را دو قسم گویند و سه دیگر نشناسند. یا از کسی باید شنید و یا از کتابی باید خواند و شرط آن است که گوینده باید ثقه و راستگو باشد و نیز خرد گواهی دهد که آن جز درست است...» (23)
و در جایی دیگر می‌گوید:
«من که این تاریخ را پیش گرفته‌ام التزام بدین قدر بکرده‌ام تا آنچه نویسم یا از معاینه من است یا از سماع درست از مردی ثقه». (24)
او در نوشتن تاریخ، اغراض شخصی را دخالت نداده است، چنانکه می‌گوید: «در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد». (25)

2. سبک و رویکرد ادبی

تاریخ بیهقی، افزون بر آن که از حیث شیوه‌ و آیین تحقیق و تاریخ‌نگاری، درخور توجهی خاص است، از منظر هنر نویسندگی نیز دارای اهمیتی شایان است. ویژگی‌های صرفی و نحوی نثر تاریخ بیهقی از بهترین نمونه‌های نثر فارسی و اوج بلاغت این زبان و ادبیات آن شمرده می‌شود. برای مخاطب نکته سنج نثر کتاب بیهقی حاکی از تسلط نویسنده چیره‌دست آن، بر زبان فارسی و عربی است. اهمیت و جلوه ادبی تاریخ بیهقی چنان است که برخی بیهقی را نه تنها مورخی بلندپایه بلکه نویسنده‌ای بزرگ و باریک‌بین نیز می‌دانند، که به یاری این قریحه پویا، با هنرمندی تمام فضای هر رخداد را در نمای تصویری جذاب به رخ مخاطب می‌کشد. (26) وی در ظرافت توصیف وقایع و در بیان شیوای صحنه‌ها و حوادث، همچون فردوسی و ناصرخسرو از مهارتی خاصی برخوردار است. بیهقی، در حادثه اعدام حسنک وزیر فضای حاکم بر نیشابوریان را آنچنان دقیق و زیبا مجسم می‌کند که خواننده امروزین، ناخودآگاه خود را در آن زمان و مکان می‌یابد و به روشنی حال و وضع میزان و محبوبیت حسنک در بین مردم را درک می‌کند.
مورخان، زبان‌شناسان و حتی منتقدان بیهقی از غنای واژگان، سلاست بیان و زیبایی ترکیب‌هایش سخن فراوان گفته‌اند. (27) ملک الشعرای بهار در سبک‌شناسی خود مختصات نثر بیهقی را برشمرده و در عین حال سیاهه‌ای از واژگانی را که برای اولین بار، از طریق تاریخ بیهقی به زبان فارسی وارد شده است، ارائه می‌دهد. (28) غلامحسین یوسفی، «آهنگ و طنین خاص» نثر بیهقی را چنین می‌ستاید:
«هر ایرانی فارسی‌دان در کلام بیهقی موسیقی پرتأثیری حس می‌کند... نثر وی زنده و پرتحرک و به اقتضای مقام؛ حرکت و وقار یا اوج و فرودی آشکار دارد... همه جا موسیقی کلام با اندیشه و معنی سازگاری درخشان دارد». (29)
در هر صفحه از تاریخ بیهقی، نمونه‌های زیبایی از این همخوانی و سازگاری سبک و اندیشه را می‌توان سراغ گرفت. در مرگ استادش بونصر مشکان، سبکی اندوه‌زده دارد و با نثری محزون گویی قلم را می‌گریاند، همان طور که در وصف حسنک وزیر سبکی حماسی تراژیک دارد. (30) نثر او نثری زنده، پرتحرک، پویا و دلنشین است و همین امر در خواننده کششی ایجاد می‌کند که تا کتاب یا داستانی را به طور کامل نخوانده از دست نگذارد، چرا که در واقع هنر نویسندگی به کمال رسیده بیهقی، عامل تولید این همه جذبه برای توجه به آثار اوست.

سیاست و حکومت

پیشینه کار دیوانی بیهقی، او را با سیاست مأنوس ساخته بود. او با عنوان کارگزار و کاتب دربار با زیر و بم سیاست آن دوران آشنایی یافته بود. وی در مقام مشاهده‌گر نزدیک حوادث، نظاره‌گر صحنه بازی قدرت زمانه خویش بود، با تصاویری واقعی از جنگ‌ها، کشمکش‌ها و یا تضاد و همگرایی منافع خاندان‌ها و گروه‌های سیاسی (پدریان و پسریان)، که تحت حکایاتی چون حسنک وزیر، توطئه قتل آلتونتاش خوارزمشاه، مرگ مشکوک بونصر مشکان و ... موضوع نقل و روایت او از جریانات سیاسی عصر خویش قرار گرفته‌اند. ورود و حضور بیهقی در دستگاه قدرت و امارت غزنویان، ضمن آن که مایه تسلط او بر فنون و مراتب امور کارگزاری دیوانی گشته بود، به مرور او را در کسوت مطلعی اهل تأمل در مهمات امور کشورداری قرار داد و به دلیل سالیان پرتلاطم مناسبات قدرت دربار غزنوی، انباشتی از آگاهی و تجربه انباشته فهم عملی سیاست برای وی فراهم نظر شد. بیهقی به اعتبار این دست آویز حرفه‌ای و مقتضیات کارکردی آن در ایفای نقش دیوانی دربار قدرت، خود به مرحله‌ای از اعتبار نظر در معانی و مؤلفه‌های سیاسی زمانه دست یافته بود و می‌شود او را صاحب خبری اهل ژرف بینی دانست که در محیط سیاست زمانه در لوای ایفای نقش محول دیوان داری دولت غزنوی به مدد سالیان دراز همجواری با حکومتیان و دربار به مراتبی از فهم و نظر سیاسی رسیده بود. از جمله موضوعاتی که بررسی آنها در آثار بیهقی، شاید بتواند پرتویی بر منظر و اندیشه او در امر سیاست بیندازد، مراتبی از توجه او به مسئله سیاست و حکمرانی است که در ادامه نوشتار به اجمال مورد بازنمایی قرار می‌گیرند.

1. مسئله سیاست

بیهقی به واسطه دانش وسیع‌اش در تاریخ (31) و اشتغال در بطن دستگاه حکومت غزنوی (در مقام صاحب دیوان رسالت) و آگاهی‌اش از امور مملکت داری، کارگزاری سیاست‌آشنا بود. وی با درکی واقع‌گرایانه از مؤلفه فرمانروایی سیاست را عبارت از به کاربردن عقل و تدبیر از سوی پادشاه برای رهبری کشمکش‌های داخلی و خارجی می‌داند. می‌توان چنین گفت که در نظر نکته سنج بیهقی، سیاست یا همان امر اداره خردمندانه و تدبیرآمیز کار ملک، روش عمل و شیوه حکمرانی پادشاه در تمشیت مهمات حکومت از امور لشگری گرفته تا اداره امور کشوری مملکت است. سیاست توان و تدبیر حاکم برای گردش بایسته امور است که در این معنا قدرت و ساز و برگ، صرفاً اسباب مملکت داری محسوب می‌شوند. او چنان سیاست را امری توأم تدبیر و خرداندیشی عملی پادشاه می‌داند که در توصیف بی‌تدبیری امرا می‌گوید: «گرد عالم گشتن چه سود؟ پادشاه ضابط باید». (32)

2. ضرورت حکومت و تمثیل خیمه

بیهقی، سیاست را از بایسته‌های پادشاهی، و امنیت و آرامش جامعه را در ضرورت وجود یک حکمران می‌داند. او جامعه فاقد حکمران را ناامن و بی‌ثبات تشخیص می‌بیند. وی صحت و سلامت کشور و مردم را در دستان پرتوان حاکم می‌داند، تا آنجا که از منظر او حاکم بی‌کفایت مردم و کشور را به تباهی می‌راند. او برای تبیین این مفروض از تمثیلی ساده و در عین حال فلسفی استفاده می‌کند:
«مثل سلطان و مردمان چون خیمه محکم به یک ستون است برداشته و طناب‌های آن بازکشیده و به میخ‌های محکم نگه داشتند. خیمه سلطانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخ‌ها رعیت، پس چون نگاه کرده آید اصل ستون است و خیمه بدان به پای است هر گه که او سست شد و بیفتاد نه خیمه ماند و نه طناب و نه میخ». (33)
شاید بشود این تمثیل‌گویی بیهقی را نشانه‌ای برای پی بردن به بن مایه‌های ذهنی او دانست، که در قالب آن افکار و پندار خود را به گونه‌ای محتاطانه به قلم می‌آورد و پندار آرمانی را به کردار واقعی نزدیک می‌کند. شاید هم به دلیل ملاحظات سیاسی امنیتی حاکم بر اجتماع روزگار خویش است که نمی‌تواند باورهای خود را عریان نماید و به ناگزیر، نظراتش را با این گونه تشابهات به مخاطب عرضه می‌نماید. به هر حال، وی در توجیه حقانیت حکومت غیرمذهبی حاکم، با تشبیه آن به خیمه، با اندیشه‌گرانی چون ابن مقفع و فردوسی همسو و هم عقیده می‌شود که عصاره‌ی آن چیزی جز احیای اندیشه‌های ایرانشهری و شاه آرمانی نیست. بیهقی در تمثیل خیمه، با معرفی شخصیت قدیمی و ایرانی پادشاه ساسانی، وی را فرمانروایی ایدئال تصویر کرده و سپس می‌گوید: «نیاز به پادشاهی نیرومند از بدیهیات است».
از سویی، بیهقی شاهی را مستلزم برخورداری از الزاماتی می‌داند که می‌شود از آن با عنوان بایسته‌های شاهی سخن به میان آورد.

حاکم و سلطان

1. بایسته‌های شاهی

بیهقی برای مقام شاهی الزامات و ضروریاتی قائل بود. در این زمینه یکی از موضوعات قابل توجه در نوشته‌هایش این است که به مانند فلاسفه‌ای چون افلاطون ارتباط و تناظر میان قوای جسمی و روحی انسان را به آحاد و طبقات اجتماعی نیز تعمیم و تسری می‌دهد و بر پایه چنین موضعی با عطف توجه به ساختار مناسبات قدرت سیاسی و اجتماعی، چنین تحلیل می‌کند؛ در بدن انسان سه نیرو قابل تشخیص است:
1. خرد و سخن و قوه‌ای که در خدمت آن است.
2. نیروی خشم، کینه توزی و دفاع از خویشتن.
3. نیروی شهوت و میل.
بیهقی مراتب این سه نیرو را در مناسبت میان پادشاه و سپاه و رعیت، چنین مقایسه می‌کند:
«پس باید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است (خرد و سخن و قوه‌ای که در خدمت آن است) متولی قاهر و غالب، باید که او را عدلی و سیاستی باشد، سخت تمام و قوی، نه چنانکه ناچیز کند و مهربانی به ضعف ماند و سپس خشم لشکر این پادشاه است که بدین سان خلل‌ها را دریابد و ثغور را استوار کند و دشمنان را برماند و رعیت را نگاه دارد، باید که لشکر ساخته باشد و با ساختگی او را فرمان بر دارد و نفس آرزوی رعیت این پادشاه است، باید که از پادشاه و لشکر بترسند، ترسیدنی تمام و طاعت دارد». (34)
بیهقی رفتار سلطان را به سنجش می‌گیرد و با ظرافت و احتیاط اما آشکارا، از خودرایی و خودکامگی او انتقاد می‌کند و اسباب انحطاط سیاسی و نظامی را بی‌تدبیری پادشاه و ظلم و بی‌عدالتی می‌داند. او پادشاه مشروع را پادشاهی می‌داند که دارای بایسته‌هایی چون خرد، شجاعت و عدل باشد.

1.1. خرد و شجاعت

از منظر بیهقی خردمند کسی است که میان خوبی و بدی تفاوت قائل گردد. (35) او همنشینی با خردمندان را می‌ستاید. (36) و پادشاهان را از این همنشینی و مصاحبت بی‌نیاز نمی‌داند و معتقد است پادشاهان از آن روی که ابزار قدرت را در اختیار دارند از همه مردم در مصاحبت با خردمندان حاجت‌مندترند. (37) به باور بیهقی، گرچه ضرورت حکومت‌های مقتدر لازمه امنیت و آرامش جامعه است، اما به فراخور شجاعت، پادشاه می‌بایست از خرد نیز بی‌بهره نباشد، تا تواند حکومت مقتدر خود را حفظ نماید. اهمیت خرد در نظر بیهقی تا جایی است که او بی‌خردی را عامل مهم سقوط دولت غزنوی می‌شمرد و اهمال شاهان غزنوی خاصه مسعود را در جنگ‌های بی‌فایده و سفرهای بی‌حاصل و همچنین بی‌توجهی به نصایح مشاورانش را مورد نقد قرار می‌دهد. او از یک سو، شجاعت مسعود را در داستان‌هایی که موفق در فتح سرزمین‌هایی چون اصفهان، ری، قلعه‌ هانسی و ... می‌ستاید، اما از طرفی دیگر، خلاء خرد در وجود او و به تبع آن عدم کاربست آن در اداره امور کشور را مورد نقد قرار می‌دهد. (38)
در واقع مهم این است که پادشاه باید به عاقبت امور که جزء معقولات است نظر افکند و نه صرفاً به وضع حال، که فقط محسوسات را در بر می‌گیرد. از این روی کسی صاحب عقل می‌نماید که معقولات را در نظر گرفته و امور را گرداننده باشد. (39) با توجه به این نگرش بیهقی به نقش عقل در تدبیر و تمشیت امور ملک، نمایان است که در اندیشه او کاربرد عقلانیت در نهاد پادشاهی امری متقدم بر تصمیمات روزمره و اقدامات هر از گاه است که بجای دوراندیشی و فراست نظر بر امور محسوس و گذرا تکیه می‌سازد. در نظر بیهقی، پادشاهی بی‌خرد و تدبیر ره بجایی نمی‌برد الا در انداختن ملک و مردم در تنگنای مقتضیات پرمخاطره هر از گاه پیش آمدنی.

1.2. عدل و دادگری

بیهقی عدالت را غایت آرمانی سیاست می‌داند. در دیدگاه او باور به نظام سیاسی آرمانی و برداشت عقلانی از عدالت، زمینه نظری را برای نقد رفتار سیاسی حاکمان فراهم می‌نماید. «... این میزانی است که نیکو کردار و بدکردار را بدان سنجند و پیدا شوند». (40)
وی معتقد است تنها باید از پادشاه عادل پیروی کرد و شورش بر پادشاهی که به زور به قدرت رسیده، جایز است. در واقع هر آنچه در مقابل ظلم قرار گیرد از منظر او به عدل و دادگری تعبیر می‌گردد، بیهقی به دادگری و عدل سلطان در موقعیت‌های مختلف اشاره می‌نماید و با تیزبینی فوق‌العاده خود، جریان این منش نیک سلطان را زیر نظر دارد و با مشاهده سیر نزولی آن و تبلور بی‌عدالتی‌های او پرده از ظلم برمی‌دارد و او را مورد نکوهش قرار می‌دهد. به توصیف بیهقی آنان ابتدا به تصفیه حساب‌های گروهی پرداختند و محیط ناامنی در حکومت ایجاد نمودند تا کسی از فردای خود مطمئن نباشد آن گاه که قدرت در دست خودشان قرار گرفت، ستم را آغاز کردند و پایه‌های حکومت را سست و آسیب‌پذیر ساختند بعد خود نیز در دامی که برای دیگران ساخته بودند گرفتار آمدند و حکومت خود را بر باد دادند.

1.3. نقد قدرت شاه و کارگزاران حکومتی

بیهقی از نادر تاریخ‌نگاران دوران ایرانی است که طی تاریخ‌نگاری، حکومت و کارگزاران را مورد نقد قرار می‌دهد به ویژه رفتار سلطان را با ظرافت، بررسی و نظرات خود را بیان می‌دارد. او در عین فرمانبرداری و ثنای حکام، آنان را مورد انتقاد نیز قرار می‌دهد. روایت او در ظاهر ثنای سلاطین اما در کنار این تسلیم ظاهری روایتی انتقادی است که از کاستی‌های قدرت حاکم چشم نمی‌پوشد و آنها را گاه به زبان اشارت و ایجاز و زمانی به تلویح و تلمیح مورد نکوهش قرار می‌دهد. در حقیقت، او ضمن باور به اندیشه نظام سیاسی آرمانی، زمینه نظری نقد رفتار سیاسی را فراهم می‌آورد. او با رعایت طبع خودکامه پادشاهان، زشتی و کاستی عمل سیاسی آنها را گوشزد می‌کند. از این روی جدی‌ترین انتقادات خود را از پادشاهان قدرتمند اما خشونت‌طلب زمانه از زبان سایرین خصوصاً از زبان زنان دانا، باز می‌گوید. وی بر این منوال در داستان اعدام حسنک وزیر می‌نویسد:
«بزرگا مردا که این پسرم بود که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان». (41)
استفاده از سخنان زنان دانا در نوشته‌های بیهقی را می‌توان شکل دیگری از تقیه تلقی نماییم. تقیه در نوشته‌های او هم به منظور استتار احساساتش و هم تشویق خوانندگان به این که مطلب را از زوایایی مختلف در نظر بگیرند، به چشم می‌خورد. در ارتباط با داستان حسنک، او عطف و ارجاع به بزرگمهر، وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی، به تلویح و گاه تصریح به حکومت مسعود انتقاد دارد. این داستانی است که با دیگر حکایات کتاب شباهت چندانی ندارد. جای داستان در کتاب عجیب به نظر می‌آید، پس از یک رشته توصیف طولانی از سقوط و مرگ رسواکننده بزرگان روایت می‌شود، که در بیشتر موارد شاه را، سبب‌ساز آن مرگ‌ها می‌داند. هر چند در آن صریحاً از قتل غیرعادلانه یکی از رعایا توسط شاه سخن می‌گوید. قهرمان داستان یک مصلح مذهبی و زاهد جلوه داده شده تا شاید قتل او را غیرعادلانه‌تر بنماید. (42) سرانجام داستان به قتل بزرگمهر می‌انجامد و بیهقی با قاطعیت می‌گوید: برای این کار «وی به بهشت رفت و کسری به دوزخ». یعنی مسعود چون مشاور با خردی را از خود رانده و در اعدامی غیرعادلانه دست داشته است، به جهنم خواهد رفت. (43) بیهقی، در این روایت‌گری انتقادی، به هر دو صورت نامشروع بودن حکومت سلطان وقت را بیان می‌دارد و عدم مشروعیت پادشاه را به سبب خلاء دو بایسته خرد و عدالت، به نمایش می‌گذارد.

2. ناشایسته‌های فرمانروایی

به روایت و نظر بیهقی، پادشاهی را نباید‌هایی است که با وجود آن کار کشورداری به بیراهه نافرجامی ره می‌برد:

2.1. استبداد و بحران مشروعیت سلطان

از منظر بیهقی، پادشاهان غزنوی فاعل قدرت‌اند و رعیت و بندگان و پیروان، مقهور این قدرت. این رابطه نامتقارن در عرف سیاسی به سلطه تعبیر می‌شود که دارنده آن تحمل نظر مخالف را نداشته و بیهقی در رویارویی با چنین سلطه‌ای تذکر می‌دهد: «چاکران و بندگان را زبان نگاه باید داشت». (44)
بیهقی ساخت قدرت مطلقه حاکم را از جمله عوامل اصلی غلطیدن شاه به منطق خودرایی و استبداد در نظر و عمل می‌داند. به نظر بیهقی وقتی پادشاه قدرتش مطلقه است، تحمل شنیدن سخن مخالف و استدلالی متفاوت را ندارد: «... ملوک هر چه خواهند گویند، و با ایشان حجت گفتن روی ندارد به هیچ حال» (45) بیهقی در این باره از زبان استادش بونصر مشکان در وصف امیر مسعود نقل می‌کند: «و این خداوند ما، همه هنر است و مردی، اما استبدادی عظیم دارد که هنرها را می‌بپوشد» (46) سیاست استبدادی و خودکامه پادشاهان غزنوی را باید در چارچوب نگرش نادرست و خودخواهانه آنان به مردم و مشاورانشان نظاره‌گر بود. آنان در امر سیاست بی‌تدبیرانه و بدون توجه به مشاورت وزرا، تنها به اطاعت بی‌چون و چرای افراد اعم از درباری و غیردرباری می‌اندیشیدند و به رأی و نظر دیگران وقعی نمی‌نهادند. تا آنجا که هرگاه کسی در بلندی به برابری حکام غزنوی می‌رسید، به ناچار می‌بایست زندگی را وداع می‌گفت. در روایت ظریف و شنیدنی حسنک وزیر، بیهقی حسنک را بر مرکب می‌نشاند، مانند امیر مسعود که بر مرکب است، اما مرکب حسنک زرین نبوده بلکه چوبین و ملکش نیز جهانی دیگر است، زیرا وی رویاروی امیر مسعود قرار گرفته است. از این جهت سیاست مطلقه امیرمسعود شامل حال وزیر می‌گردد. (47) باید گفت که اندیشه استبدادی شاهان غزنوی ریشه در فرهنگ دربار دارد. آنجا که محمود حتی به فرزند خود که جانشین پادشاه است، مستبدانه و تحقیرآمیز می‌نگرد و فرزندش را از زمره زیردستان خود می‌داند. اما تبعات چنین نگرشی چه خواهد بود، غیر از اینکه مسعود وقتی به جای پدر می‌نشیند درست همان رفتاری را در پیش گیرد که پدر با او داشته است.
بیهقی از سویی با هوشمندی تصویری بحرانی از مبنای مشروعیت و اقتدار ساخت قدرتِ سلطان حاکم در مناسبت با مسئله خلافت برملا می‌کند. ولی معتقد است پادشاه پس از رسیدن به قدرت، می‌کوشد خود را به تأیید مرکز خلافت برساند و از این مجرا به حفظ ظاهر پادشاهی خود که از عقل و خرد بهره‌ای نبرده است، بپردازد.
بیهقی با ابراز ناخشنودی خود نسبت به سرسپردگی غزنویان به خلافت، این سرسپردگی و مطاوعت پادشاه وقت (مسعود) را ضمن آن که عاملی برای مشروعیت بخشی به حکومت وی قلمداد می‌کرد؛ ابزاری می‌دانست که مذهب را برای پیشبرد اهداف به خدمت او می‌گرفت و با استفاده از حربه مذهب و گرفتن تأیید خلفای عباسی، مشروعیت لازم را برای طراحی خدعه و نیرنگ علیه مخالفانش کسب می‌نمود تا بتواند با خیالی آسوده آنها را به بی‌دینی متهم نماید و به ظاهر «از ‌بهر خلفای عباسی» قرمطی بجوید. (48) وی، همان طور که برای جانشینی پدر به توطئه علیه پدر و برادر (ولیعهد) متوسل شده بود، بدین واسطه می‌توانست به زندگی مخالفانش پایان دهد.

2.2. نفوذ بدگویان

در نظر بیهقی، تأثیرپذیری بدون تعقل یکی از ناشایست‌های شاه غزنوی است که وی از آن به بدی یاد می‌کند. به روایت او همواره عده‌ای در اطراف سلطان در پی برانگیختن او برای تسلای کینه‌های شخصی خویش بودند. از این رو، دربار مملو از حسادت‌ها و غرض‌ورزی‌هایی بود که آثار آن گریبان‌گیر همگان می‌شد. تا آنجا که حتی سلطان که خود به این خصلت خویش واقف بود، تحت تأثیر بدگویان به وزیرش احمد عبدالصمد بدگمان می‌شود. وی پس از این سوءظن می‌گوید: «گوش ما از وی پر کرده‌اند و هنوز می‌کنند». (49) بسیاری دیگر از این دست امور رفته (همچون حسادت محمودیان به سپهسالار غازی (50)، بردار کشیدن حسنک وزیر، (51) امتناع شاه از رفتن به مرو، (52) شکست سالار بگتغدی در جنگ با سلجوقیان، (53) و غیره) همه حاکی از بی‌خردی و بی‌تدبیری سلطان وقت است وگرنه چگونه مرد با تدبیر می‌تواند امور مملکت را تحت تأثیر زبان بدگویان متغیر سازد.

2.3. نیرنگ کارگزاران حکومتی

در روایت بیهقی، فضای دربار غزنویان آکنده از سوء تدبیرها و خودخواهی‌های سیاسی است که مصلحت عامه را نادیده می‌گیرند. همه بر هم مکر می‌کنند و نیرنگ می‌سازند. همه در پی برانداختن یکدیگر و بر شدن به نردبان قدرت‌اند. نمونه بارز آن داستان حسنک وزیر است که گویای نوعی تسویه حساب داخلی و انتقام کشی به شمار می‌رود و مراتب قدرت قلم بدخواهی، فرصت طلبی و تفاخر دروغین بوسهل زوزنی را با ظرافتی تمام بیان می‌دارد. بیهقی کارگزارانی را که برای تحکیم قدرت خود در دربار و حفظ منافع مادی، با تلقین اندیشه‌های بیمارگونه و ایجاد سوء ظن در پادشاه او را به کارهای نادرست و جنگ‌های خانمان برانداز و عزل‌های بی‌هنگام وامی‌دارند، مورد نکوهش قرار می‌دهد. (54)

2.4. مال دوستی و تجمل‎گرایی

در نگاه بیهقی، علاقه وافر سلطان به ثروت اندوزی و گردآوری اموال برای وی از جمله خصائل ناشایست محسوب می‌گردد، چرا که برای تأمین این خواسته پادشاه، شاهد مصادره‌ی اموال و وضع خراج‌های سنگین به بهانه‌های مختلف از سوی دربار غزنوی هستیم، امری که منجر به افزایش فشار اقتصادی بر مردم و در نهایت ایجاد ناآرامی و شورش در سرزمین‌های تحت حکومت می‌شد. (55) این جنبه انتقادی نگاه بیهقی، گرچه متوجه خصائل فردی سلطان است، اما با ظرافت نظری سیاسی و امنیتی ویژه او به مناسبات قدرت و اجتماع آمیخته است که در افق آن میل فردی پادشاه را عاملی برای توسعه بحرانی اجتماعی می‌داند که پیامدهای نهفته آن در ایجاد نارضایتی عمومی منجر به تهدید ارکان قدرت حاکم می‌شود.
از سویی، چنان که پیداست سلطان مسعود در خوشگذرانی و تجمل‌پرستی زیاده‌روی نموده و در این راستا به نصایح مشاورانش گوش نسپرده و دست از شادی و طرب نکشیده و سرانجام این خوشگذرانی و تجمل پرستی به جایی می‌رسد که «ابر زرپاش سستی گرفته بود و کم باریدی و مناقشه‌ها می‌رفت و عمر به پایان آمده بود». (56) بار سنگین تجمل پرستی و خوشگذرانی شاهان غزنوی همواره بر دوش خزانه کشور و عامه مردم بوده است. (57)ساختن و مرمت قصرهای مختلف، بساط شراب و شکار نیز از این جمله‌اند و چه زیبا و شنیدنی علامه قطب‌الدین شیرازی می‌گوید:
«هر که را بزرگی و سیادت و پادشاهی و امارت یابد، او را ترک تنعم دنیا بباید کرد... و تا کاهلی بیش کند و تنعم بیش طلبد، ضعف و قصور بیش بیند». (58)

2.5. جایگاه مردم در سیاست

هر چند بیهقی برخلاف اکثر مورخان که سهم بیشتر تاریخ را به پادشاهان و امیران و به طور کلی، به اربابان قدرت اختصاص داده‌اند، گوشه چشمی هم به مردم عادی داشته است و مردمی که برون از سیاست‌اند را گاهی به آوردگاه تاریخ می‌کشاند و رأی نهایی اینان را ملاک تشخیص نیکی و بدی دولتمردان می‌داند (به عنوان نمونه در داستان حسنک وزیر، (59) بیهقی برای اثبات حقانیت وی، او را در میان توده‌ی مردم نیشابور به تصویر می‌کشد و نشانی از محبوبت او و اندیشه‌هایش را در بین مردم به نمایش می‌گذارد، و او را به قضاوت مردم، بری از گناه معرفی می‌نماید)، اما در حقیقت، توده‌ی مردم در تاریخ بیهقی بی‌چهره‌اند. آنان رعایایی‌اند که سیاست بزرگان در موردشان اعمال می‌شود.
در روایت بیهقی، در این دوره مردم به سه طبقه تقسیم می‌شدند: 1. امرا، اعیان و اشراف، که متصدی مشاغل وزارت، حکومت، و ریاست سپاهیان و معاف از مالیات بودند، 2. ارباب حرف و تجارت و ملاکین کل، که گرچه تا اندازه‌ای در آسایش و رفاه به سر می‌بردند، اما برای حفظ جان و اموال خود متوسل به پرداخت مالیات گزاف می‌شدند و 3. عامه روستاییان، که از جمیع امتیازات محروم بودند و هر ساله عده‌ای از آنان برای شرکت در جنگ انتخاب می‌شدند که جز غذا و به دست آوردن غنائم جنگی، نصیبی دیگر نداشتند. (60)
با این طبقه بندی و توصیف از جایگاه و نقش عامه مردمان در آن دوره، می‌توان به نقش حاشیه‌ای مردم در سیاست دوره غزنوی پی برد. رعایای بی‌جا و جلوه‌ای که مطیع پادشاهان‌اند. منزلت خفته آنان در نزد ارباب قدرت، صرف توجهی است که به منافع آنها در گاه نیازهایی چون مخارج حکومت و مصالح جنگی می‌شود. بدین ترتیب، خواست و هدف سلطان دریافت وفاداری مردم مناطق نسبت به خود است و گاه از این روی، هنگامی که به شهری وارد می‌شود، والیان را گوشزد می‌کند که با مردم به نیکو رفتار نمایند. (61) وگرنه چگونه است چنین پادشاهی با چنین روحیات و تدبیری، دستور غارت شهرهای فتح شده را به سربازانش می‌دهد. (62) و یا بدون توجه به اوضاع اقتصادی مردم شهرها، بدان‌ها مالیات‌های سنگین می‌بندد. (63) از چه روست که به دستور او در گرگان دزد گوسپندی به دروازه شهر آویخته می‌شود (64) اما در مقابل قحطی نیشابوریان و ولایات اطراف، تصمیم فروش غله انبارهای دربار را در سر دارد (65) و یا در جایی دیگر به سال 396 ق مردمی که در مقابل حمله دشمن مقابله نموده‌اند، مورد عتاب سلطان قرار می‌گیرند و خطاب به آنها گفته می‌شود که محق نیستند در برابر دشمن مقاومت نمایند و می‌بایست در کناری ایستاده و ببینند هر پادشاه قدرتمندتر است او را رعیت باشند.
چنان که در فقرات بالا می‌بینیم شیوه تاریخ‌نگاری سیاسی بیهقی، برغم نیم توجهی که او به اهمیت اذهان جمعی دارد، گواهی بر بی‌نقشی مردم زمانه و حضور حکومت‌های مستبد و خودکامه در حقیقت ساختار سیاسی است به گونه‌ای که افراد عادی همواره در حاشیه قرار گرفته و آنها را نقشی جز بی‌نقشی در ساختن تاریخ متصور نیست.

جمع بندی

بیهقی در زمانه پرآشوب، ناامن و بحران‌زده غزنویان چندی دیوانسالار دربار آنان بود و آثاری چون مقامات بونصر مشکان، زینت الکتاب و تاریخ بیهقی را به رشته تحریر درآورد گرچه اثر متأخر، در سی مجلد نگاشته شده بود، اما از آن همه، تنها شش جلد در دست است. کتاب تاریخ بیهقی، حاصل تجربه زیسته مؤلف از عصر خویش است، که با روشی علمی و دقتی فراوان، اسناد و شواهد را جمع آوری و به نگارش چنین اثر تاریخی، ادبی، سیاسی و اجتماعی بس سترگ رسانده است.
مطالعه تاریخ بیهقی حاکی از آن است که فهم او از زمانه، به دور از هر عنصر خیالبافی و مبتنی بر مشاهده دقیق محاسبات قدرت و ادراک نزدیک روحیه کارگزاران دربار، در جریان حوادث جاری شکل گرفته است و او در این چارچوب به واقع‌نمایی تاریخ عصر خویش پرداخته است. او نقدهای خود را در قالب تمثیل و به زبان ایجاز، تلویح و تلمیح، بیان می‌دارد. بنابراین، به رغم این تصور که نمی‌توان در نگاشته‌هایش فکر سیاسی یافت، از آنجا که او درگیر حوادث و سوانح عصر غزنویان و دربار بود، این امکان را یافت که در قالب منطق تاریخ نگرانه، البته نه به صراحت، اندیشه و برداشت‌های سیاسی خود را برملا نماید. از این رو نشان‌ها و دلالت‌های اندیشه سیاسی او را (البته به یاری فن روایت‌گری ماهرانه و قلم آمیخته به رمز و رازش) می‌توان در لابه‌لای نگاشته‌های وی مشاهده نمود. بینش او آمیزه‌ای از تفکرات دینی، سیاسی و دیوانی است. از جمله، او با تعمیم اقتضای بینش دینی قضا و قدری خود به تفکر سیاسی و دیوانیش، فرمانبری ناشی از ترس را، توصیه می‌نماید و با در نظر گرفتن این مهم، نظرات خود را در قالب تشابهات بیان می‌دارد. او سیاست را چگونکی رهبری کشمکش‌ها و برخورد منافع گروه‌های درگیر سیاست در جامعه می‌بیند و سیاست خشونت‌طلبانه دربار را که با ابزاری چون خدعه و نیرنگ همراه است، عاملی برای انحطاط حکومت معرفی می‌نماید. بیهقی، ضمن تأکید بر اصل ضرورت حکومت، وجود آن را برای امنیت و آرامش جامعه لازم می‌داند. بیهقی با آن که معتقد است که پادشاهی را صفاتی چون خرد، شجاعت، و عدل بایسته است اما به استناد نقدی که به وضعیت حاکم دارد، بر این نظر است که بایسته‌های مذکور در فضای حکومت‌های استبدادی زمانه قابل رؤیت نیستند بلکه این ناشایسته‌های حکومت و اصحاب قدرت حاکم است که خلاء آنها را اشغال نموده است. از همین منظر است که ناگواری‌هایی چون ظلم، بی‌تدبیری، دهن بینی، مال- دوستی، تجمل پرستی و خوشگذرانی را، که در حقیقت مانع تبلور بایسته‌های حاکم است، نقد و نکوهش می‌کند! او وجود این رذائل را موجبی برای سوء استفاده اطرافیان از شاه و تبدیل او به ابزار حصول مطامع فرصت طلبانه آنان می‌داند. با وجود وصف بیهقی از ساختار استبدای قدرت و حوزه بسته مناسبات آن در اجتماع می‌توان به جایگاه مردم در چنین وضعیت تاریخی پی برد: «سیاهی لشکرانی کمرنگ و به حاشیه رانده شده».
در پایان و برای ارائه استنباطی از مسئله اندیشه سیاست در آرا و آثار بیهقی، گرچه او را فیلسوف سیاسی نمی‌دانند (شاید بدین دلیل که فلسفه سیاسی اغلب به شیوه‌ای انتزاعی با مبانی و مفاهیم و غایات حکومت و ابزارهای مناسب دستیابی به آن و مالاً با بهترین شکل حکومت ممکن سروکار دارد)، اما با وصفی که در مقام و محتوای اندیشه سیاسی، که به رغم علائق کم و بیش مشابه‌اش با فلسفه سیاسی بیان می‌شود که خصلتی عملگرایانه‌تر داشته و اقبالی به علائق انتزاعی‌تر فلسفه سیاسی از جمله بحث از دلائل و ضرورت و مبانی تکوین حکومت نمی‌نماید، می‌شود با نسبتی از تسامح، بیهقی را در زمره‌ی اندیشمندان ذهن مشغول سیاست قرار داد. تأکید پیوسته او بر اخلاق‌گرایی دولتمردان و انذار به پرهیز از خدعه و نیرنگ، اهتمام به اهمیت و نقش شاه و بایستگی‌های صفات او و نگاه ایجابی شاه آرمانی در کلام وی را می‌توان شاهدی بر وجود مبناهایی اجمالی از ظرفیت‌های اندیشه‌پردازی سیاسی در نوشتارهای روایی و ادبی و اخلاقی بیهقی دانست.

پی‌نوشت‌ها:

1- مدرس دانشگاه پیام نور پرند
با سپاس از آقای دکتر ماشاالله یوسفی که بدون راهنمایی و مساعدت ایشان این نوشتار به سر منزل مقصود ره نمی‌یافت.
2- حمید عنایت، نهادها اندیشه‌های سیاسی در ایران اسلام، تهران: روزنه، 1377، ص95.
3- بونصر مشکان ادیب بزرگ و رئیس دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی بوده است. این ادیب خوشنام سی سال در دیوانخانه جهد نموده است بیهقی در جای‌جای کتاب خود از روشن رایی و کاردانی بونصر مشکان در کار دیوانی یاد می‌کند. پس از مرگ بونصر مشکان، سلطان مسعود، بوسهل زوزنی را به ریاست دیوان رسالت می‌گمارد که شیوه کار و رفتارش خلاف بونصر مشکان بوده و به گفته بیهقی «مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زعارتی در طبع وی موکد شده- و لاتبدیل لخلق الله- و با آن شرارت دلسوزی نداشت». برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به: خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، تهران: مهتاب- آبفام، چ12، 1388، ج1، صص226، 14، 12 و 73.
4- ر.ک.، عباس پرویز، تاریخ دیالمه و غزنویان، تهران: بی‌نا، 1336، صص463-464.
5- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، پیشین، ج1، ص288.
6- ر. ک.، حسن انوری، اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی و سلجوقی، تهران: سخن، 1373، صص160-163.
7- سرسلسله غزنویان سبکتکین نام داشت که دارای 6 پسر به نام‌های اسمعیل، نصر، محمود، حسین، حسن و فیروز، بود؛ فرزند ارشد او محمود نام داشت. در این باره رجوع کنید به: عباس پرویز، پیشین، ص176.
8- ر.ک.، جعفر حمیدی، تاریخ نگاران، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1372، صص89 الی91.
9- ر.ک.، خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، پیشین، ج1، ص163؛ سدیدالدین محمد عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، جعفر شعار، تهران: علمی- فرهنگی، ج5، 1382.
10- ر.ک.، ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، احمد بهمنیار، تهران: اسلامیه، 1385، ص178.
11- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به:
حسن انوری، پیشین؛ زهره موسوی، «شخصیت‌ها و گروه‌های حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی، 1378، سال16، بهمن، ص55-56.
12- ر. ک.، عباس میلانی، «تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایران‌شناسی، ش4، 1372.
13- ر. ک.، جواد هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام، تهران: امیرکبیر، 1380، ص 119.
14- ر.ک.، ادموند باسورث کلیفورد، تاریخ غزنویان، حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1362.
15- سعید نفیسی، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران: فروغی، 1342، ص94.
16- ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، پیشین، ص5.
17- سعید نفیسی، پیشین؛ مریلین والدمن، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصوره اتحادیه، تهران: تاریخ ایران، 1375، ص72-73.
18- ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ص20.
19- همان.
20- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص151.
21- محمد تقی دانش پژوه، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386، صص153-158.
22- اسماعیل حسن زاده، «هویت ایرانی در تاریخ‌نگاری بیهقی و جوینی»، مطالعات ملی، ش1، 1382، ص71.
23- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهق، پیشین، ج3، ص1099.
24- همان، ص1100.
25- همان، ج1، ص226.
26- غلامحسین یوسفی، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1374، ص67.
27- عباس میلانی، پیشین، ص29.
28- محمد تقی بهار، سبک‌شناسی، تهران: امیرکبیر، ج2، 1355.
29- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: غلامحسین یوسفی، پیشین، صص813-814؛ غلامحسین یوسفی، یادداشت‌هایی در زمینه فرهنگ و تاریخ، تهران: سخن1371؛ غلامحسین یوسفی، روان‌های روشن، تهران: یزدان، 1363.
30- محمد شفیعی، «در ارتباط با تراژدی‌های تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1381، صص299 الی 312.
31- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: محمد علی اسلامی ندوشن، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، صص8-9؛ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوس، ج1، چ12، 1374، صص607-617.
32- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص150.
33- مریلین والدمن، پیشین، ص58.
34- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص155.
35- همان، ص156.
36 همان، ص154.
37- همان، ص159.
38- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر، تاریخ بیهقی، به تصحیح: علی اکبر فیاض، به اهتمام: محمد جعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، چ4، 1383، صص114-142.
39- محمد بن مسعود قطب الدین شیرازی، دره التاج، محمد مشکوه، تهران: حکمت، 1365، ص182.
40- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص153.
41- S.H. Hodivala, studies in Indo musluim History, Acritical commeptary on Elliot and Da History of india as told by its own Historians Bombay: 1939.
42- مریلین والدمن، پیشین.
43-سعید نفیسی، پیشین، ص34.
44- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص227.
45- همان، ج3، صص947-994.
46- همان، صص711 و 701؛ به نقل از: عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران؛ کشمکش با قدرتها، تهران: امیرکبیر، 1368، ص248.
47- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص226.
48- ر.ک.، همان، ج1، ص227؛ امین روشن، «قدرت و کیاست در تاریخ بیهقی»، حافظ ، ش30، 1385، ص69.
49- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ص623؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، نظام حکومتی در آیینه تاریخ بیهقی، کرج: جام گل،1385.
50- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ج1، ص229.
51- همان، ج1، صص226-229.
52- همان، ج2، ص691.
53- همان، ج2، ص707.
54- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: عبدالحسین زرین‌کوب، پیشین، ص248؛ پرتو سادات یزدانی، پیشین، ص101.
55- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، صص597-598، 82 و 17؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
56- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ص790.
57- همان؛ به نقل از پرتو سادات یزدانی، پیشین.
58- قطب‌الدین شیرازی، پیشین، صص184-185.
59- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص226.
60- ر. ک.، عباس پرویز، پیشین، ص317؛ ا.آ. گرانتوسکی و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، کیخسرو کشاورزی، تهران: مروارید، 1385.
61- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص33، 32، 21؛ به نقل از پرتو سادات یزدانی، پیشین.
62- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ص290؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین؛ بیهقی، در توصیف شهر آمل قبل از ورود لشکر مسعود بدانجا می‌نویسد: «شهر دیدم که همه دکانها در گشاه و مردم شادکام و پس از این بگویم که حال چون شد و بدآموزان چه باز نمودند تا بهشت آمل دوزخی شد». همان، ج2، ص679.
63- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، همان، ج2، ص679؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
64-خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ج2، ص673.
65- همان، ج3، ص937؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.

منابع تحقیق :
اسلامی ندوشن، محمد علی، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد؛ دانشگاه فردوسی، 1374.
انوری، حسن، اصطلاحات دیوانی دوره‌ی غزنوی و سلجوقی، تهران: سخن، 1373.
باسورث کلیفورد، ادموند، تاریخ غزنویان، حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1362.
بشیریه، حسین، تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیست، تهران: نی، 1380.
بهار، محمد تقی، سبک شناسی، تهران: امیرکبیر، 1355.
بیهقی، ابوالحسن علی بن زید، تاریخ بیهق، به کوشش: احمد بهمنیار، تهران: اسلامیه، 1385.
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، به تصحیح: علی اکبر فیاض، به اهتمام: جعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1383.
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، تهران: مهتاب/ آلفام، 1388.
پرویز، عباس، تاریخ دیالمه و غزنویان، تهران: بی‌نا، 1336.
حسن زاد‌ه، اسماعیلی، «هویت ایرانی در تاریخ‌نگاری بیهقی و جوینی»، مطالعات ملی: ش1، 1382.
حمیدی، جعفر، تاریخ نگاران، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1372.‌
دانش پژوه، محمدتقی، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386.
روشن، امین، «قدرت و کیاست در تاریخ بیهقی»، حافظ، ش30، 1385.
زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران؛ کشمکش با قدرت‌ها، تهران: امیرکبیر، 1368.
شفیعی، محمد، «در ارتباط با تراژدی‌های تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386.
صادقی، سعید، سیر اندیشه سیاسی در غرب، تهران: پیام نور، 1386.
صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوسی، 1374.
عنایت، حمید، نهادها و اندیشه‌های سیاسی در ایران و اسلام، تهران: روزنه، 1377.
عوفی، سدید الدین محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، گردآورنده: جعفر شعار، تهران: علمی و فرهنگی، 1382.
قطب الدین شیرازی، محمد بن مسعود، دره التاج، محمد مشکوه، تهران: حکمت، 1365.
گرانتوسکی، ا. آ و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا به امروز، تهران: مروارید، 1385.
موسوی، زهره، «شخصیت‌ها و گروههای حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی: ش160، 1378.
میلانی، عباس، «تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایران شناسی، ش4، 1374.
نفیسی، سعید، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران: فروغی، 1342.
والدمن، مریلین، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصوره اتحادیه، تهران: تاریخ ایران، 1375.
هروی، جواد، تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام، تهران: امیرکبیر، 1380.
یزدانی، پرتو سادات، نظام حکومتی در آیینه تاریخ بیهقی، کرج: جام گل، 1385.
یوسفی غلامحسین، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1374.
یوسفی، غلامحسین، روانهای روشن، تهران: یزدان، 1363.
یوسفی، غلامحسین، یادداشت‌هایی در زمینه فرهنگ و تاریخ، تهران، سخن، 1371.
H. Hodivala, S.H., studies in Indo musluim History, Acritical commeptary on Elliot and Dawsons History of india as told by its own Historians, Bombay, 1939,
منبع مقاله :
علیخانی، علی اکبر؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان؛ جلد دوم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.

 

منبعhttps://rasekhoon.net

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۴۲
رضا حارث ابادی
خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا روز گذشته 26 تیرماه ، گزارش جالبی در خصوص یک اشتباه متداول مردمی در ارتباط با شناسایی دو تن از بزرگان کشور در ناحیه غرب خراسان رضوی منتشر کرد.
اشتباه رایجی که به موجب آن اغلب افراد حتی بسیاری از مردم محلی ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید ابن محمد بیهقی نویسنده کتاب تاریخ بیهق و ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی نویسنده کتاب تاریخی بیهقی را یکی دانسته و مقبره زید را به جای ابوالفضل اشتباه می گیرند .
جالب اینجاست که این هردو مورخ برجسته ایرانی علاوه بر شباهت اسمی خود ، در آثار به جای مانده از آنها نیز چنانکه دیدیم شباهت اسمی وجود دارد. تاریخ بیهق به قلم ابوالحسن علی بن زید بیهقی کتابی ارزشمند در زمینه تاریخ و جغرافیای ناحیه بیهق (سبزوار) و نواحی در یکی از دوره های اسلامی است ، اما تاریخ بیهقی ابوالفضل بیهقی کتاب ارزشمند دیگری در تاریخ ایران در دوران غزنویان و چندقرن پیش از آن است . 
این هردو اثر به جای خود ارزش های فراوانی دارند و هردو در زمینه ی تألیفشان به عنوان کتاب های منبع و مرجع مولفان بعدی قرار گرفته اند.
اما متأسفانه فقر اطلاعات و عدم مطالعه کافی در میان مردم ونیز کم کاری نهادها و ادارات فرهنگی از جمله اداره میراث فرهنگی و شورای شهر و ... در شهرهای ششتمد و سبزوار باعث شده امروز وجود این هردو شخصیت برجسته خطه سربداران در یکی خلاصه شده و حتی در مورد همان یک نفر هم اطلاعات کافی بین مردم وجود نداشته باشد. و بدین ترتیب به تدریج یکی از این دو مشاهیر بی بدیل خطه سربداران به دست فراموشی سپرده خواهند شد.
اینک جای بسی تأسف است اگر در زمانی که دائماً از تهاجم فرهنگی  دشمنان به عرصه افتخارات و ارزش های اصیل ایران اسلامی گلایه مندیم ، در مسیر فراموشی کسانی قرار گرفته باشیم که با تلاش و زحمت ماندگار خود بخش عظیمی از تاریخ و فرهنگ ما را چنان در قلب تاریخ ثبت نمودند که برای همیشه از فراموشی در امان بماند.  
لیکن گزارش منتشر شده توسط خبرگزاری ایسنا ،  تلنگر خوبی در این زمینه داشت تا مردم و مسئولین محلی شهرستان های غرب خراسان رضوی به این موضوع توجه بیشتری داشته باشند. 
در ادامه متن کامل گزارش ایسنا منتشر می شود :
 
برای یافتن آرامگاه ابوالفضل بیهقی اشتباه نروید
ابوالفضل بیهقی، نویسنده‌ی کتاب معروف «تاریخ بیهقی»، از آن دست نویسندگان ادبیات کهن ایران است که کم‌تر افسانه‌‌پردازی‌ای درباره‌ی زندگی‌اش وجود دارد؛ با این حال، مدفن این ادیب و مورخ بزرگ ایرانی همچنان محل بحث و چالش است.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، معمولا کسانی که به منطقه‌ی بیهق در خراسان بزرگ که اکنون به نام سبزوار شناخته می‌شود، می‌روند و به صرافت می‌افتند به سراغ آرامگاه نویسنده‌ی «تاریخ بیهقی» بروند، اشتباهی از آرامگاه ابن‌ فندق سر درمی‌آورند!
شباهت نام‌ خانوادگی ابن‌ فندق با ابوالفضل نه تنها مسافران؛ بلکه مردم شهر سبزوار را هم به اشتباه انداخته است. ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید ابن محمد بیهقی، معروف به ابن فندق بیهقی، حکیم، ادیب و ریاضی‌دان مشهور قرن ششم هجری است که مگر شباهت نام خانوادگی، نسبت دیگری با ابوالفضل بیهقی ندارد.
آرامگاه ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید ابن محمد بیهقی در بخش ششتمد واقع در سی‌وپنج کیلومتری شهر سبزوار است. در حالی‌که ابوالفضل بیهقی در روستایی در این منطقه به دنیا آمده است؛ او در روستای حارث‌آباد بیهق در نزدیکی سبزوار، به سال 370 هجری خورشیدی به دنیا آمده و بعد از آن‌جا به شهر غزنه مهاجرت کرده است.
محمدجعفر یاحقی ـ مصحح «تاریخ بیهقی» ـ به خبرنگار ایسنا می‌گوید: ابوالفضل بیهقی به شهر غزنه مهاجرت می‌کند و در همان‌جا هم از دنیا می‌رود. از آن‌جایی که 60 – 70 سال بعد از درگذشت ابوالفضل بیهقی، شهر غزنه در حمله‌‌ای از بین می‌رود؛ از همین‌رو مدفن ابوالفضل بیهقی نامعلوم است
ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی سال 370 هجری خورشیدی به دنیا آمد و سال 456 خورشیدی از دنیا رفت. او اوایل عمر را در نیشابور به تحصیل دانش اشتغال داشت، سپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و در سال 418 هجری خورشیدی پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیر دیوان شاهی برگزیده شد.
 
این مورخ و ادیب سال 437 پس از آزادی از زندان، به نگارش «تاریخ بیهقی» مشغول شد. .(منبع : ایسنا)
 
مجله اینترنتی اسرارنامه پس از مطالعه این گزارش ایسنا مجدداً به این نتیجه می رسد که بخش عمده ای از دلیل وجود این اطلاعات اندک و ناقص در مورد افتخارات ، شخصیت های برجسته شهرستان های منطقه سربداران به کم کاری ها و بی توجهی های مسئولین فرهنگی و مدیران ارشد سبزوار نسبت به تاریخ افتخارات این شهر کهن و نواحی اطراف آن است.
البته در این میان مطالعه کم و بی توجهی عمیق مردم به تاریخ و افتخارات گذشته خود نیز عامل دیگری است تا امروز شاهد وقوع اینگونه اشتباهات و فراموشی های نامبارک تاریخی باشیم.
این درحالی است که برخی شهرهای دیگر استان و کشور به خوبی نسبت به تاریخ افتخارات خود آگاهند و آن را به دیگران منتقل می کنند. البته همین شهرها نیز در اثر مطالعه انحصاری تاریخ افتخارات شهرهای خود ، دچار آسیب هایی نظیر توهم خودبزرگ بینی تاریخی  می شوند که این وضعیت نیز مشکلات بعدی را برایشان ایجاد می کند و به نظر می رسد بهتر است هر دو گروه بهتر است به سمت تعادل حرکت کنند. 
براین اساس امروز یک نیاز اساسی در مجموعه 6 شهرستان غرب خراسان رضوی بازخوانی دقیق تاریخ افتخارات و شناسایی پیشینه با ارزش چندهزارساله این منطقه است . و در این میان اداره و البته از این به بعد ادارات میراث فرهنگی ، فرهنگ و ارشاد اسلامی ،  شورای شهر و شهرداری ها و فرمانداری های منطقه باید بیشترین اهتمام را در این راستا از خود نشان دهند.
بسیاری از شخصیت های برجسته و نیز رویدادهای مهم و افتخارآمیز خطه سربداران تا کنون به دلیل کم کاری های قبلی با وجود همه ارزش هایی که داشته اند یا به طور کلی ناشناخته مانده و یا اطلاعات و شناخت کافی از آنها در دسترس نیست. در همین زمینه قبلاً به کم کاری های فراوان در خصوص شناخت و پاسداشت نهضت سربداران سبزوار که اولین تشکیل دهندگان حکومت مردمی شیعه در ایران بودند ، اشاره کرده ایم.
ابوالفضل بیهقی نیز یکی از مفاخر بزرگی است که تا کنون به اندازه ارزش واقعی خود در شهر زادگاه خود سبزوار شناخته نشده و در گرامیداشت وی اقدامات قابل قبولی صورت نگرفته است. کتاب تاریخ بیهقی اثرجاودانه این مورخ شهیرایرانی معتبرترین منبع اطلاعاتی در مورد برخی دوره های ایران اسلامی است که این اثر علاوه بر ارزش تاریخی در زمینه نویسندگی و ادبیات فارسی نیز از ویژگی های منحصر به فردی برخوردار است و به یک صاحب سبک در نثر فارسی تبدیل شده است.
دانشگاه حکیم سبزواری در سالهای اخیر در اقدامی قابل ستایش همه ساله در تاریخ مشخصی اقدام به برگزاری مراسم نکوداشتی برای این شخصیت برجسته ایرانی می کند. اما این نکوداشت ها تا کنون در سطح دانشگاهی بوده و هرگز چنان که باید شاید حق این استاد مسلم ادبیات و تاریخ ایران را ادا نمی کند. 
 لذا انتظار می رود از این پس با پیگیری و مطالبه مردم و مسئولین گرامیداشت ابوالفضل بیهقی به صورتی سالانه و به شکل ملی  در شهر زادگاهش سبزوار برگزار شود و البته بنای یادبودی نیز برای او احداث گردد. 
آنچه گفته شد در مورد دیگر افتخارات و مشاهیر خطه سربداران نیز باید اجرا شود. به عنوان مثال ابن فُندُق ، صاحب کتاب تاریخ بیهق نیز همانطور که در بالا گفته شد دارای ارزش های خاص خود است و خوشبختانه مزار وی نیز در شهر ششتمد امروز به عنوان یک فضای فرهنگی و تفریحی برای افراد محلی شناخته می شود. و این قابلیت را دارد که با همت مردم و مسئولین و احیا و زیباسازی محوطه این بنا و نیز برگزاری مراسمات بزرگداشت های علمی و فرهنگی برای وی ، یک فرصت گردشگری در شهرستان تازه تأسیس ششتمد ایجاد شود.
ان شاالله ... 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۳۶
رضا حارث ابادی

جلوه هایی از سبک ادبی ابوالفضل بیهقی 

اول آبان، روز بزرگداشت #بیهقی ، پدر نثر فارسی است. بهتر دیدم به شکل کاملا مختصر جلوه هایی از سبک ، بیان روایی، دقت و ریز بینی او را، مصداق مشت نمونه خروار از کتاب ارزشمند «تاریخ بیهقی» در اینجا بیاورم با یادآوری این نکته که او این تصویر دقیق و شفاف در توصیف منصفانه جامعه و حاکمان را در زمان و زیر نگاه خود آنان با چنین زیرکی برای نسل های بعد از خود نگاشته است:

✔️روش روایی Flash Forward
فاش کردن پایان داستان در آغاز روایت و پرداخت روایت همچنان جذاب آن به شکل بیطرفانه:

🔸فصلی خواهم نبشت در ابتدای حال بردارکردن این مرد و پس به سر قصه شد . امروز که من این قصه آغاز می کنم،از این قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زنده اند ،در گوشه هی افتاده وخواجه بوسهل زوزنی چند سالی است تا گذشته شده است به پاسخ آن که از وی رفت گرفتار و ما را با آن کار نیست هر چند مرا از وی بد آمد- به هیچ حال . چه عمر من به شصت وپنج آمد وبر اثر وی می بباید رفت.

✔️روش دفع مخالف با حربه مذهب و استفاده از گروه فشار با نثری به شدت تاثیرگذار و بدون هیجان و اغراق

🔸و حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگزننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنید. هیچ‌کس دست بسنگ نمی‌کرد و همه زار می‌گریستند، خاصه نشاپوریان. پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده. اینست حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه الله علیه، این بود که خود بزندگی گاه گفتی که: «مرا دعای نشاپوریان بسازد» و نساخت!

✔️دو رویی در رفتار و استفاده ابزاری از مذهب:

🔸بونعیم دوازده بخورد و بگریخت (!) قاضی داوود میمندی مستان افتاد و مطربان و مضحکان هم مست شدند و بگریختند (!) ، سلطان مسعود بماند و خواجه عبدالرزاق هژده بخورد، خدمت کرد و رفتن را با امیر گفت:« بس که اگر بیش از این دهند ادب و خرد از بنده دور کند »امیر بخندید و پس از این می خورد به نشاط «بیست و هفت ساتگین نیم منی» تمام شد. برخاست آب و طشت خواست و مصلای نماز انداخت و دهان بشست و نماز پیشین کرد و نمازی دیگر نیز بکرد و چنان می نمود که گویی شراب نخورده است!

تاریخ بیهقی. ابوالفضل بیهقی. ج.سوم. صفحه نهصد و نود و یک

✔️طنز پنهان در نقد صنوف و طبقات مختلف اجتماع:

🔸گویند مردی بود به نیشابور که وی را بوالقاسم رازی گفتندی و این بوالقاسم کنیزک بپروردی و نزدیک امیر نصر آوردی و با صله برگشتی و چند کنیزک آورده بود وقتی امیر نصر بوالقاسم را دستاری داد و در این باب عنایت نامه نبشت . نیشابوریان وی را تهنیت کردند و نامه بیاورده به مظالم برخواندند. از پدر شنودم که قاضی بوالهیثم پوشیده گفت و وی مردی فراخ مزاج بود: ای بوالقاسم یاد دار که قوادی به از قاضی گری است .

✔️استفاده از تعذیب و حبس برای اعتراف:

🔸بوالفتح بُستی (دانشمند وشاعر معروف) را دیدم که بسبب آن سخن که مهتری در حق وی نزد سلطان کرده بود، خلقانی پوشیده و مشگکی در گردن، گفت:” بیست روز است در ستورگاه( طویله) مشک می کشم ، مرا شفاعتی کن”.چون شفاعتش کردند و به نزد مسعودش( غزنوی) آوردند، سلطان پرسید:”از ژاژخاییدن توبه کردی؟”گفت: ای خداوند! مشک و ستورگاه( حبس در طویله) مرا توبه آورد!

✔️عوامفریبی باتظاهر به ساده زیستی

🔸…و او را بیست و سی قبا بود به یکرنگ و همه سال پوشیدی و مردمان چنان دانستی که یک قباست و گفتندی”سبحان الله این قبا از حال بنگردد!

✔️ریشه های خودرایی و شکست

(ماجرای اصرار امیر مسعود به رویارویی با سلجوقیان مرو):
🔸«هیچ کس زهره نبود که امیر را گوید که خطاستو طرفه آن بود که فرو نمی ایستاد از استبداد».
(
بیهقی. ج. سوم.ص هشتصد و نود و پنج)

( اعتراضی بونصر مشکان که از سر خیرخواهی هزینه های تنش زایی و لاجرم خانه نشین شدن بونصر):
🔸و بونصر مرا(ابوالفضل بیهقی) گفت:« خاک بر سر آن خاکسار که خدمت پادشاه کند که با ایشان وفا و حرمت و رحمت نیست».
تاریخ بیقی. جلد سوم . ص. نهصد و شصت و دو

(مسعود غزنوی با سلجوقیان درگیر می شود، هزینه سنگین این تنش مشکلات فراوانی را ایجاد می کند و در نهایت سلطان دست از پا درازتر باز میگردد با این ادعا که دلش گواهی می داده به آنچه رخ داد!)

🔸مسعود غزنوی:«صلاح آن بود که گفتند اما ما را لجاجی و ستیزه ای گرفته بود از آن جهت که کار با نو خاستگان سلجوقی پیچیده می ماند، خواستیم سوی مرو رویم تا کار برگزارده آید! سوی مرو رفتیم و دل ها گواهی می داد که خطای محض است از بی آبی و علفی».
تاریخ بیهقی.ج. سوم. ص. هشتصد و نود و پنج

منبع: سهند ایران مهر 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۰۴
رضا حارث ابادی

✳️ #نهمین_همایش_ملی_بزرگداشت_ابوالفضل_بیهقی 


🔹برگزاری همایش مردمی با حضور چهره های ادبی کشور 
🕰زمان: سه شنبه30 مهرماه – ساعت 18:30 
مکان: میدان لاله- تالار کاشفی 
🔹نواختن "زنگ بیهقی" 
🕰زمان: یکم آبان –ساعت 8 صبح 
مکان: مدارس شهرستان 
🔹برگزاری دانشجویی و علمی 
🕰زمان: چهارشنبه یکم آبان ماه-ساعت 9 صبح
مکان: تالار بیهقی- دانشگاه حکیم سبزواری 
🔹گردهمایی در زادگاه بیهقی 
🕰زمان: یکم آبان ماه- ساعت 15
مکان: روستای حارث آباد

اول آبان روز ملی خداوندگار نثر پارسی، خردمند تاریخ نگار، ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل ابوالفضل بیهقی گرامی باد.
#اول_آبانماه_روز_ملی_ابوالفضل_بیهقی_گرامی_باد

#اول_آبانماه_روز_ملی_ابوالفضل_بیهقی_پدر_نثر_پارسی_گرامی_باد
#ابولفضل_بیهقی_خداوندگار_نثر_پارسی
#ابوالفضل_بیهقی_خردمند_تاریخ_نگار
#ابوالفضل_بیهقی_ادیب_شیرین_سخن
#ابوالفضل_بیهقی_تاریخ_نگار_منصف
#ابوالفضل_بیهقی_حقیقت_گوی_عادل

#اول_آبانماه_روز_ملی_ابوالفضل_بیهقی_پدر_نثر_پارسی_گرامی_باد


#ابوالفضل_بیهقی
#پدر_نثر_فارسی
#تاریخ_بیهقی
#بر_دار_کردن_حسنک
#ابوالفضل_بیهقی 
#تاریخ_بیهقی 
#دکتر_محمد_جعفر_یاحقی
#مهدی_سیدی
#دیبای_زربفت 
#سلطان_محمود_غزنوی
#تاریخ_بیهقی_به_روایتی_دیگر 
#تاریخ_بیهقی
#حسنک_وزیر
#ابولفضل_بیهقی
#حسنک_وزیر 
#روستای_حارث_آباد_شهرستان_سبزوار_زادگاه_ابوالفضل_بیهقی 
#haresabadnews 
#beyhaghinews 
#abolfazlbeyhaghi 
#abolfazl_beyhaghi 
#tarekh_beyhaghi 
#tarekh_beyhaghi 
#haresabadnews
@reza_haresabadi
@asrarnameh
@abolfazlbeyhaghi

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۸ ، ۱۱:۰۹
رضا حارث ابادی

کتاب «زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی» نوشته مریلین والدمن و ترجمه منصوره اتحادیه (نظام مافی) 

کتاب هفت فصل دارد که عناوین آن به ترتیب عبارتند از: «در باب شیوه نقد روایات اسلامی تاریخ نویسان»، «زمانه و زندگی ابوالفضل بیهقی»، «روش دبیری مورخ»، «تحلیل مضمون‌های تاریخی بیهقی»، «تاریخ و زبان: سبک تاریخی بیهقی»، «مقام بیهقی در تاریخ فرهنگی» و «تاریخ بیهقی از نظر کلام رفتاری».

مریلین رابینسون والدمن در زمان حیات خود استاد تاریخ دانشگاه شیکاگو بود. او در این کتاب از منظری جدید به کتاب تاریخ بیهقی نگریسته و آن را با فرضیه «کنش گفتاری» سنجیده است. وی از منظر فلسفی و زبان شناختی به این متن تاریخی پرداخته و در پی کشف این معنا بر آمده که آیا روایت بیهقی از حوادث و وقایع، تحلیل ذهنی و شخصی اوست یا مؤید یک حقیقت تاریخی.

اهمیت کار والدمن در این بود که نقد ادبی را به تاریخ و حوزه متون تاریخی کشاند. پس از انتشار این کتاب، نقدهای بسیاری از طرف تاریخ نگاران بر آن زده شد و روش والدمن در تحلیل سرشت روایی و ساختاری بیهقی به دلیل آشنا نبودن او با سنت روایت تاریخ نویسان ایرانی اسلامی و زبان فارسی ناکارآمد دانسته شد، اما به باور مترجم کتاب که خود تاریخ نگار و پژوهشگری برجسته در حوزه تاریخ نگاری ایران است می‌توان راه نیمه پیموده والدمن را به پایان رساند.

به باور دکتر منصوره اتحادیه کتاب والدمن با همه تازگی‌ها و دستاوردهایش از یکسو و کمی‌ها و کاستی‌هایش از سوی دیگر، می‌تواند سرآغازی باشد بر آشنایی بیشتر ما با افق‌های تازه برگشوده و شیوه‌های نوآزموده در نقد متون تاریخی. چشم انداز تازه‌ای که والدمن در برابر ما می‌گستراند می‌تواند ما را با گوشه‌های تاریک مانده و از یاد رفته فرهنگ و تاریخ‌مان آشناتر کند و چراغی به دستمان بدهد که راه‌های ناهموار و هنوز ناپیموده تاریخ و فرهنگ‌مان را آسانتر بپیماییم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۹:۳۶
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی

مختصر معلومات پیرامون مولف تاریخ معتبر بیهقی

ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی ( 470-385 ه‍.ق ) در سال 385 ه‍.ق. در حارث آباد بیهق (سبزوار) متولد شد. خانواده‌ی وی دودمانی "نژاده" بودند. پدرش حسین، از خواجه‌گان دربار به شمار می‌آمد و با بزرگان روزگار خویش نشست و برخاست داشت.اوائل عمر را در نیشابور به تحصیل پرداخت، سپس به سمت دبیری وارد دیوان رسائل محمود غزنوی شد. بیهقی حدود 19 سال منشی دیوان رسالت غزنویان بود. ابتدا در زمان سلطان محمود، زیردست "بونصر مشکان" مشغول به کار بود و در زمان مسعود- پس از وفات بونصر- زیردست "بوسهل زوزنی" کار کرد. پس از مرگ مسعود- در زمان عبدالرشید- رئیس دیوان رسالت شد ولی پس از حمله مغول اموالش مصادره و خودش محبوس شد. بیقهی پس از آزادی از زندان ظاهرا دیگر وارد دربار نشد و اواخر عمر را به انزوا در منزل خود در غزنین به سر برد و به نوشتن کتاب پرداخت.

بیهقی فرزانه‌ای قدر شناس است. وی بارها از استادش، بونصر مشکان، به بزرگی و نیکی یاد کرده و او را از جمله نوادر روزگار دانسته است. او پس از درگذشت مشکان از روش‌رایی، کاردانی و رنج سی ساله استاد خود درکار دیوانی یاد می‌کند و قلم را به یاد وی می‌گریاند که: «و باقی تاریخ چون گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید دراین تالیف، قلم را لختی بگریانم ... پس به سر تاریخ باز شوم».(تاریخ بیهقی /929).

پس از بونصر مشکان سلطان مسعود، "بوسهل زوزنی" را به ریاست دیوان رسائل گماشت. بوسهل «مردی امام‌زاده، محتشم، فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده» از این رو بیهقی نمی‌توانست با وی کار کند، وی نامه‌ای به امیر مسعود نوشت و از دبیری استعفا خواست. سلطان مسعود مانع آسیب رساندن بوسهل به بیهقی شد. بیهقی در زمان هفتمین شاه غزنوی، "عزالدوله عبدالرشید" صاحب دیوان رسالت شد اما بر اثر کید حاسدان و سخن بداندیشان از کار برکنار شد و به زندان افتاد. پس از آن در سال 444ه.ق «طغرل کافر نعمت» بر عبدالرشید شورید و او را به قتل رساند. بیهقی از زندان آزاد شد و نگارش تاریخی سترگ خود را درسال 448 ه.ق آغاز کرد و در فرصت باقی مانده عمرش آنرا به پایان رساند.

تاریخ‌نگاری ابوالفضل بیهقی در آغاز "تاریخ ناصری" نامیده شد که به احتمال زیاد از لقب سبکتگین، ناصرالدین پدر محمود گرفته شده است. این مجموعه تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ و جامع فی تاریخ هم خوانده شده است.

کسانی که با روش تحقیق و شیوه تاریخ‌نگاری در جهان امروز آگاهی دارند، نیک می‌دانند که بیهقی در نوشتن تاریخ خود علمی و روشمند عمل کرده است و چنان نوشته است که به «تعصبی و تزیدی» نکشد. او سالیان سال بر پایه اسناد و مدارک معتبر به تالیف و نگارش پرداخته است و از آنجا که خود مردی دیوانسالار بوده و بسیاری از وقایع را با چشم خود دیده، از«ثقات» شنیده و یا از متون معتبر خوانده است: «در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن مقفع که بزرگ‌تر و فاضل‌تر پادشاهان ایشان عادت داشتند» (تاریخ بیهقی/ 159). یا «من حکایتی خواندم در اخبار خلفا که به روزگار معتصم بوده است...» (تاریخ بیهقی/ 220) یا «مرا که بوالفضلم کتاب بسیار فرونگرسته‌‌‌ام، خاصه اخبار و از آنها التقاط‌‌‌ها کرده...» (تاریخ بیهقی/241)و یا «مرا که بوالفضلم این روز نوبت بود، این همه دیدم و بر تقویم این سال تعلیق کردم...» (تاریخ بیهقی/ 271)بیهقی بارها از خداوند یاری می‌جوید که به او فرصت دهد تا تاریخش را به پایان برساند «توفیق اتمام آن از حضرت صمدیت خواهم...»(تاریخ بیهقی/149). وی معیار گردآوری اخبار را راستگویی و ثقه بودن گوینده و گواهی دادن "خرد" به درستی آن می‌داند و در این باره می‌نویسد:«و اخبار گذشته بر دو قسم گویند که آن را سه دیگر نشناسند یا از کسی بباید شنید و یا از کتابی بباید خواند و شرط آن است که گوینده باید که ثقه و راستگو باشد و نیز گواهی دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خدا آن را... و کتاب همچنان است که هرچه خوانده آید از اخبار که خرد آن را رد نکند شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند....» (تاریخ بیهقی/ 1099) «و در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم بادا این پیر را! بلکه آن گویم که تا خوانندگان اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند». (تاریخ بیهقی/ 226).

بیهقی گاه از مردان امین، معتمد و خردمندی که او را در فراهم آوردن اخبار درست و اسناد تاریخی در ایام انزوا یاری کرده‌اند، به نیکی یاد می‌کند: «از عبدالملک مستوفی شنیدم همه در سنه خمسین و اربعمائه و این آزادمرد مردی دبیرست و مقبول القول...» (تاریخ بیهقی/249) وی در سنجش کردار نیک و بد و رفتار شایست و نا‌شایست کارگزاران دولت غزنوی تا پادشاه پروا ندارد. درباره خوارزمشاه ابوالعباس آورده است:« او مردی بود فاضل و شهم و کاری و در کارها مثبت و چنان که وی را اخلاق ستوده بود، ناستوده نیز بود و این از آن می‌گویم تا مقرر گردد که میل محابا نمی‌کنم ...». (تاریخ بیهقی/1100).

مولف از کسی چون استادش بونصر مشکان نیز با همه ارادتی که به او دارد و در ضمن بر شمردن منش‌های نیکش به لجاجت او نیز اشاره می‌کند:«بونصر مردی محتشم بود و حدود را نگاه داشتی و با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کرد سخت نیکو رفتی...و با آن که حدود نگاه داشتی، لجوجی بود از اندازه گذشته...»(تاریخ بیهقی/ 618). یکی از عوامل و انگیزه‌هایی که باعث تالیف تاریخ بیهقی شده، حجم انبوه اسناد و مدارکی بود که عده‌ای از تنگ‌نظران کوتاه‌بین از یادداشت‌های او به عمد نابود کردند: «اگر کاغذها و نسخت‌های من به قصد، ناچیز نکرده بودندی، این تاریخ از لون دیگر آمدی....» (تاریخ بیهقی/439) «بسیار بار دریغا که آن روضه‌های رضوانی بر جای نیست...» (تاریخ بیهقی/ 445). طبیعتا اگر مؤلف می‌دانست که بعدها بخش‌هایی از اثر از بین می‌رود. «بسیار دریغا» ی حزین‌تری می‌گفت.

تاریخ بیهقی را می‌توان آیینه روزگار غزنویان و بخش‌های شرقی ایران در روزگار آنان دانست. این تاریخ یک اثر عمومی است. بیهقی مانند دیگر آثار تاریخ‌نگاری شده توسط مسلمانان، مطالبش را از آفرینش انسان و تاریخ ایران و عرب، آغاز کرده و ادامه داده است. نسخه کامل این تاریخ در اصل سی مجلد بوده که امروز فقط شش جلد آن بر جای مانده است. مطالب باقی مانده بیشتر در بردارنده حوادث روزگار غزنویان به ویژه دوره سلطان مسعود است و درست به همین علت است که تاریخ بیهقی را "تاریخ مسعودی" هم می‌نامند. این مجموعه غنی در برگیرنده رخدادهای پادشاهی مسعود، فرزند سلطان محمود، است که پس از پدر، بر اورنگ پادشاهی غزنین نشست. این اثر برخی فصل‌ها و دوره‌های تاریخی در نهایت دقت و فتانت توضیح می‌دهد، ازجمله: جنگ سلطان مسعود با ترکمانان و شکست وی در جنگ دندانقان، بر تخت نشستن طغرل، تعریف ولایت خوارزم و بیان تاریخ آن از انقراض آل مامون تا افتادن به دست سلطان محمود و حکمرانی آلتونتاش حاجب در آل سامان تا چیرگی سلجوقیان بر این خطه.

افزون بر آنچه آمد، این نویسنده و دبیر چیره دست اطلاعات سودمندی هم از سلسله‌های صفاریان، طاهریان و سامانیان به خواننده ارایه می‌کند. همچنین نام گروهی از شاعران ایرانی و عرب و نزدیک به 450 بیت از سروده‌های آنها در این اثر بیهقی آمده است.

تاریخ بیهقی از نظر علم جغرافیا نیز منبعی ارزشمند است، این کتاب نمودار جامع و کم نظیری از اوضاع و احوال غزنویان هم محسوب می‌شود. کمتر پدیده‌ای از زندگی مردم آن دوره می‌توان یافت که از دید تیزبین مؤلف این کتاب پنهان مانده باشد، در اینجا به برخی از این موارد اشاره می‌شود: رسم انداختن ملطفه و نامه، رسم خلعت دادن و خلعت پوشیدن، قرآن خواندن در مراسم استقبال، خوازه زدن در مراسم پیشباز، توقیع پادشاهان، برنامه منجنیق بر کار کردن، بخشش به شاعران، مظالم کردن امیر، رسم سوگند و امضاء کردن سوگندنامه، مراسم جشن مهرگان، آیین جشن سده، مراسم عید فطر، نکوداشت عید نوروز.

از چهار جلد اول تاریخ بیهقی که مسلما درباره‌ی روزگار باستان و دوران پیش از غزنویان بوده تنها مطالبی اندک در "زبدة‌التواریخ" هافظ ابرو بر جای مانده است. هرچه ازاین کتاب بر جای مانده به کوشش دکتر "خلیل خطیب رهبر" در سه مجلد به چاپ رسیده است. این اثر با بخش‌های به جا مانده از مجلد پنجم آغاز می‌شود، در این مجلد: نامه حشم تگیناباد به امیر مسعود، فرمان امیر مسعود به علی رقیب، نامه حره ختلی به امیر مسعود، مذاکره صلح با اعیان ری، حرکت مسعود از ری، رسیدن رکاب‌دار به امیر مسعود، داستان فضل با عبدالله طاهر، نامه مسعود به غازی و... ثبت و ضبط گشته است.

مجلد ششم با تاریخ "امیر شهاب‌الدوله مسعود بن محمود" و خطبه مقایسه پیامبران و پادشاهان آغاز می‌شود و سرفصل‌های زیر در آن به چشم می‌خورد: قوت‌های سه گانه نفس، در شناختن نیک و بد، دنباله سخن جالینوس، عذر بیهقی در نوشتن تاریخ، احوال امیر مسعود در زمین داور، قصه بوسعید و بخشش به شعرا، وضع مسعود با پدر در سفر ری، روابط مسعود با منوچهر قابوس، حکایت افشین، داستان مامون و امام رضا(ع)، وضع دیوان رسالت دربلخ، سخن امیر با عبدالله و حاتمی...

مجلد هفتم تاریخ بیهقی نیز مانند دیگر مجلدهای آن در بردارنده تاریخ، پندها و داستان‌های زیبا و شیوایی است که در ذیل عناوین زیر نگاشته شده‌اند: خروج امیر مسعود، فرو گرفتن امیر یوسف، ورود امیر به غزنین و استقبال مردم، مطالبه صلات بیعتی، ذکر سیل، خلعت پوشی احمد ینالتگین، قصیده ابو حنیفه، درگذشت خلیفة‌القاد بالله، ترتیب هدیه برای خلیفه، مذاکره امیر با خواجه در باب خوارزمشاه، نامه مسعود به التون تاش، داستان زندانی شدن بزرجمهر، فتح بخارا، اقدام احمد عبدالصمد برای صلح، تعیین هارون به خوارزمشاهی، بیماری خواجه احمد حسن، رای زدن امیر در باب انتخاب وزیر.
مجلد هشتم در بردارنده بخش‌های دیگری از تاریخ غزنویان و درگیری این طایفه با سلجوقیان است. این فصل مطالب متنوعی را دربر دارد: انتخاب بوسهل حمدوی به کدخدایی ری، سخن بوسهل حمدوی در باب ری، تصمیم مسعود به گرفتن ترکمانان، کارهای سورس صاحب دیوان خراسان، دنباله حکایت فضل برمکی و یحیی علوی، تفصیل هدیه علی عیسی به هارون، سخن یحی برمکی به هارون درباب خراسان، جنگ طوسیان با نیشابوریان، ورود امیر مسعود به سرخس، ورود امیر مسعود به آمل، حکایت امیر لیث در مرگ فرزند، نامه ترکمانان در باب صلح، آوردن رسولان سلجوقیان به لشکرگاه ، مصالحه با پسر تاکو.

در مجلد نهم تاریخ بیهقی شرح بخش‌های دیگری از تاریخ به ویژه نبرد سرنوشت‌ساز دندانقان آمده است و در آن سرفصل‌های زیر دیده می‌شود: وصف تخت نو و بار دادن امیر، حرکت سپاهش به جانب سرخس، ورود ابراهیم ینال و طغرل به نیشابور، سخنان قاضی صاعد به طغرل، رفتن امیر مسعود به ترمذ و بازگشت به بلخ، جنگ امیر با سلجوقیان در طلخاب، مشاوره امیر با بونصر مشکان، صلح موقت با ترکمانان، ورود امیر مسعود به هرات، نامه به بوسهل حمدوی وبا تالیجار، مرگ بونصرمشکان، حال بوالفضل پس از بونصر، حرکت مسعود از هرات به قصد ترکمانان، بر تخت نشستن طغرل، حمله سلجوقیان به بلخ.
در مجلد دهم تاریخ بیهقی مطالب گوناگونی درج شده است، از جمله: تعریف ولایت خوارزم، حکایت خوارزمشاه ابوالعباس، مخالفت بزرگان لشکر با خطبه کردن به نام محمود، ذکر فساد الماحاد و تسلط اشرار، منازعه عبد‌الجبار و هارون، حمله شاه ملک به ترکمانان، بر تخت نشستن خوارزمشاه شاه ملک.

از دیگر آثار منسوب به او "مقامات بونصرمشکان" و "زینة الکتاب" است. وی در تاریخ مسعودی دو جا از کتابی به نام "مقامات" یا "مقامات محمودی" یاد می کند که شاید قسمت محمودی این کتاب باشد.
بیهقی دلیل نوشتن تاریخ را آیندگان می داند و بارها آن را بیان می کند. دو شرط عمده مورخ، صداقت و اطلاع است که بیهقی- شاید بیش از خوانندگان خود- متوجه اهمیت آن بوده است و بدین جهت در هر فرصتی خاطر خوانندگان را از راستگویی و حقیقت دوستی و نیز احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمینان می دهد. آنچه در کتاب بیهقی آمده یا از مشاهدات و مشهودات خود او است یا اطلاعاتی که با کنجکاوی بسیار از اشخاص مطلع و مربوط به دست می آورد و یا از کتابهایی که غالبا نام آنها را ذکر می کند و حتی راجع به ارزش آنها نظر خود را می گوید.

نثر بیهقی از نظر فصاحت و بلاغت نیز همواره بسیار مورد توجه بوده است. با آنکه به ذکر تاریخ می پردازد گاه از ایجازهای رسا بهره می گیرد که هرگز به اصل موضوع آسیبی نمی رساند. گاه نیز که به اطناب می پردازد نه در ذهن خواننده کسالت بار می نماید و نه از موضوع دور می شود.

زمان تألیف کتاب: بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود مناسب یافته و از سال 448 هـ .ق به تألیف تاریخ پردازش خود پرداخت و به سال 451 این کار را به انجام رسانید، یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعـود و آغاز پادشاهی سـلطان ابراهیم بن مسعود(جلـد 451، ص 492).

مرگ بیهقی: بیهقی هشتاد و پنج سال زیسته و به تصریح ابوالحسن بیهقی در« تاریخ بیهق» به سال 470 هـ.ق در گذشته اسـت و به این ترتیب نوزده سال پس از اتمام تاریخ خویش زنده بوده و هرگاه به اطلاعات تازهای در زمینه کار خود دسـترسی می یافته، آن را به متن کتاب می افزوده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۹:۱۰
رضا حارث ابادی

حکایت هارون با دو زاهد 
رفتن هارون به نزد "عمری"
هارون الرشید یک سال به مکه رفته بود (حرثه الله تعالی). چون مناسک تمامی گزارده آمد و بازنموده بودند آنجا دو تن اند از زاهدان بزرگ. یکی را ابن سماک گویند و یکی را ابن عبدالعزیز عمری. و نزدیک هیچ سلطان نرفتند. 
[هارون] فضل ربیع را گفت: یا عباسیر و وی را چنان گفتی. مرا آرزوست که این دو پارسا مرد را که نزدیک سلاطین نروند ببینم و سخن ایشان بشنوم و بدانم حال و سیرت و درون و بیرون ایشان. تدبیر چیست؟
گفت: فرمان، امیرالمومنین را باشد که چه اندیشیده است و چگونه خواهد و فرماید. تا بنده تقدیر آن بسازد.
گفت: مراد من آنست که متنکر [ناشناس] نزدیک ایشان شویم تا هر دو چگونه یابیم که مرائیان را به حطام دنیا بت ان دانست.
فضل گفت: ثواب آمد. چه فرماید؟
گفت: بازگرد و دو خر مصری راست کن و دو کیسه در هر یکی هزار دینار زر. و جامه بازرگانان پوش و نماز خفتن نزدیک من باش تا بگویم چه باید کرد.
فضل بازگشت و این همه راست کرد و نماز دیگر را نزد هارون آمد. یافت او را جانه بازرگانان پوشیده. برخاست و بر خر نشست و فضل بر خر دیگر.
و زر به کسی داد که سرای هر دو زاهد دانست. و وی را پیش کردند با دو رکابدار خاص. و آمدند متنکر، چنانکه کس بجای نیارد که کیستند. و با ایشان مشعله و شمعی نه.
نخست به در سرای عمری رسیدند. در بزدند به چند دفعت. تا آواز آمد که کیست!
جواب دادند که در بگشایند. کسی است که میخواهد زاهد را پوشیده ببیند.
کنیزک کم بها بیامد و در بگشاد. هارون و فضل و دلیل معتمد هر یه دررفتند. یافتند عمری را در خانه به نماز ایستاده. و بوریای خلق افکنده و چراغدانی بر کون سبویی نهاده.
هارون و فضل بنشستند مدتی تا مرد از نماز فارغ شد و سلام بداد. پس روی به ایشان کرد و گفت شما کیستید؟ و به چه شغل آمده اید؟ 
[فضل] گفت: امیرالمومنین است. تبرک به دیدار تو آمده است.
گفت: جزاءک الله خیرا. چرا رنجه شد؟ مرا بایست خواند تا بیامدمی. که در طاعت و فرمان اویم که خلیفه پیغامبر است علیه السلام. و طاعتش بر همه مسلمانان فریضه است.
فضل گفت: اختیار خلیفه آن بود که او آید.
گفت خدای عزوجل حرمت و حشمت او بزرگ کناد و چنانکه او حرمت بنده او بشناخت.
هارون گفت: ما را پندی ده و سخنی گوی تا آن را بشنویم و بر آن کار کنیم.
[عمری] گفت: ای مرد گماشته ی بر خلق خدای عزوجل! ایزد عز و علا بیشتر از زمین به تو داده است تا به بعضی از آن خویشتن را از آتش دوزخ بازخری.
و دیگر در آینه نگاه کن تا این روی نیکوی خویش بینی. اگر دانی چنین روی، به آتش دوزخ دریغ باشد، خویشتن را به گروی چیزی مکن که سزاوار خشم آفریدگار گردی جل جلاله.
هارون بگریست و گفت: دیگر گوی.
گفت: ای امیرالمومنین از بغداد تا مکه دانی که بر بسیار گورستان گذشتی؟ 
بازگشت مردم آنجاست. رو آن سرای را آباد کن که در این سرای مقام اندک است.
هارون بیشتر بگریست.
فضل گفت: ای عمری! بس باشد. تا چند از این درشتی؟ دانی که با کدام کس سخن میگویی؟ 
زاهد خاموش گشت.
هارون اشارت کرد تا یک کیسه پیش او نهادند.
خلیفه گفت: خواستیم تا تو را از حال تنگ برهانیم و این فرمودیم.
عمری گفت: صاحب العیاله لا یفلح ابدا.
چهار دختر دارم و اگر غم ایشان نیستی، نپذیرفتمی که مرا به این حاجت نیست.
هارون برخاست و عمری با وی تا در سرای بیامد تا وی برنشست و برفت. و در راه، فضل را گفت: مردی قوی سخن یافتم "عمری" را ولیکن هم سوی دنیا گرائید. صبعا و فریبنده که این درم و دینار است. بزرگا مردا که از این روی بر تواند گردانید. تا پسر سماک را چون یابیم؟

و رفتند به در سرای او [ابن سماک] رسیدند. حلقه بزدند سخت بسیار تا آواز آمد که کیست؟
گفتند: ابن سماک را میخواهیم. این آواز دهنده برفت. دیر بود و باز آمد که: از ابن سماک چه میخواهید؟
گفتند که: در بگشایند که فریضه شغلی است. مدتی دیگر بداشتند بر زمین خشک . فضل آواز داد که آن کنیزک که در گشاده بود تا چراغ آرد. کنیز بیامد و ایشان را گفت: تا این مرد [ابن سماک] مرا بخریده است، من پیش او چراغ ندیده ام.
هارون به شگفت بماند. و دلیل را بیرون فرستاد تا نیک جهد کرد و چند در بزد و چراغی آورد و سرای روشن شد.
فضل کنیزک را گفت: شیخ کجاست؟
گفت: بر این بام. بر بام خانه رفتند. پسر سماک را دیدند در نماز می گریست و این آیت میخواند:
"افحسبتم انما خلقناکم عبثا ...". و باز میگردانید و همین را میگفت.
پس سلام بداد که چراغ دیده بود و حس مردم شنیده. روی بگردانید و گفت: سلام علیکم. هارون و فضل جواب گفتند و همان لفظ گفتند.
پس پسر سماک گفت: بدین وقت چرا آمده اید و شما کیستید؟
فضل گفت: امیرالمومنین است. به زیارت تو آمده است که چنان خواست که تو را ببینید.
گفت: از من دستوری بایست به آمدن. و اگر دادمی آنگاه بیامدی که روا نیست مردمان را از حالت خویش در هم کردن.
فضل گفت: چنین بایست. اکنون گذشت. خلیفه پیغامبر است علیه السلام و طاعت وی فریضه است بر همه مسلمانان. و تو در این جمله آمدی که خدای عزوجل گوید: "اطعیواالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم".
پسر سماک گفت: این خلیفه بر راه شیخین میرود؟ و به این عدد خواهم بوبکر و عمر رضی الله عنهما را تا فرمان او برابر فرمان پیغامبر علیه السلام دارند؟
گفت: رود.
گفت: عجب دانم چه در مکه که حرم است این اثر نمیبینم. و چون اینجا نباشد توان دانست که بر ولایت دیگر چون است.
فضل خاموش ایستاد.
هارون گفت: مرا پندی ده که بدین آمده ام تا سخن تو بشنوم و مرا بیداری افزاید.
گفت: یا امیرالمومنین! از خدای عزوحل بترس که یکی است و انباز ندارد و به یار حاجتمند نیست. و بدان که در قیامت تو را پیش او خواهند ایستانید و کارت از دو بیرون نباشد؛ یا سوی بهشت برند یا سوی دوزخ. و این دو منزل را سه دیگر نیست.
هارون به درد بگریست چنانکه روی و کنارش تر شد.
فضل گفت: ایهاالشیخ! دانی که چه میگویی؟ شک است در اینکه امیرالمومنین جز به بهشت رود؟
پسر سماک او را جواب نداد و از او باک نداشت و روی به هارون کرد و گفت: یا امیرالمومنین! این فضل امشب با توست و فردای قیامت با تو نباشد و از تو سخن نگوید و اگر گوید نشنود. تن خویش را نگر و بر خویشتن ببخشای.
فضل متحیر گشت و هارون چندان بگریست تا بر وی بترسیدند از غش.
پس گفت: مرا آبی دهید.
پسر سماک برخاست و کوزه آب آورد و به هارون داد. چون خواست که بخورد او را گفت: بدان ای خلیفه سوگند دهم به تو عهد قرابتی رسول علیه السلام که اگر تو را باز دارند از خوردن این آب به چند بخری؟
گفت: "یک نیمه از مملکت.
گفت: بخور. گوارنده باد.
پس چون بخورد و گفت: اگر اینکه خوردی بر تو ببندد چند دهی تا بگشاید؟
گفت: یک نیمه مملکت.
گفت: یا امیرالمومنین! مملکتی که بهای آن یک شربت آب است، سزاوار است که بدان بس ناظفی نباشد. و چون در این کار افتادی، باری داد میده و با خلق خدای عزوجل نیکویی کن.
هارون گفت: پذیرفتم و اشارت کرد تا کیسه پیش آرند.
فضل گفت: ایهاالشیخ! امیرالمومنین شنوده بود که حال او تنگ است و امشب مقرر گشت این صله حلال. فرمود: بستان!
پسر سماک تبسم کرد و گفت: سبحان الله العظیم. من امیرالمومنین را پند دهم تا خویشتن را صیانت کند از آتش دوزخ. و این مرد بدان آمده است تا مرا به آتش دوزخ اندازد. هیهات! هیهات!
بردارید این آتش از پیشم که هم اکنون ما و سرای و محلت سوخته شویم.
و برخاست و بر بام بیرون شد. و بیامد کنیزک و بدوید و گفت: بازگردید ای آزادمردان که این پیر بیچاره را امشب بسیار به درد بداشتید.
هارون و فضل بازگشتند و دلیل زر برداشت و برنشستند و برفتند.
هارون همه راه میگفت: مرد اینست.
و پس از آن حدیث پسر سماک بسیار یاد کردی.

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
و چنین حکایات از آن آرم تا خوانندگان را باشد که سودی دارد و بر دل اثری کند
✍️ ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی
#تاریخ_بیهقی 
#بیهقی

منبع کانال تلگرامی استاد عبدالکریم سروش 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۸:۰۰
رضا حارث ابادی

زنان در تاریخ بیهقی

چرا تاریخ بیهقی، تاریخ مذکر قلمداد می شود؟

  به‌تازگی دوره های شیرین «بیهقی‌خوانی» در مرکز فرهنگی هنری «رویش مهر» برپاشده است. در نخستین  جلسه آن، منیر سلطان‌پور، پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی درباره جایگاه زن در تاریخ بیهقی سخن گفته است که خلاصه گفته های این پژوهشگر  را می خوانید. در دوره تسلط ترکان غزنوی، وضعیت دوگانه‌ای درباره زنان مشاهده می‌شود؛ از یک سو، غزنویان در سرزمین‌های خود و براساس آداب و رسومشان، به زن بسیار اهمیت می‌دادند و زن‌ها پا به پای مردان در امور اجتماعی و بیشتر اقتصادی، فعالیت می‌کردند،  اما در حدود قرن دوم هجری، با ورود اسلام به آسیای مرکزی، ترکان هم کم کم به دین اسلام گرایش پیدا کردند و حکومت را به دست گرفتند. در این زمان، ترکان یک سری محدودیت‌های اعتقادی و ایدئولوژیک را برای زنان به وجود آوردند. از سوی دیگر، در دوره غزنویان، بد اقبالی دیگری نصیب زن‌ها شد: غلامان وارد دربار شده و به شاهان نزدیک شدند و این باعث شد حضور زنان کم‌رنگ‌تر شده و به موجودات فراموش‌شده‌ای تبدیل ‌شوند، یعنی نه تنها زن نقش اجتماعی خود، بلکه نقش معشوقگی‌اش را هم از دست داد. البته در این دوره، زنانی را داریم که استثنا هستد و توانستند حضور داشته باشند، اما  به طور کلی دوران حکومت غزنویان دوره‌ زنان نیست. درواقع تاریخِ مذکر است. کتاب تاریخ بیهقی هم که آیینه‌ زمان غزنویان است، تاریخ مذکر است و زنان در آن رنگی ندارند. باوجود این، به همین نقش کمرنگ زنان در تاریخ بیهقی می پردازیم.

چهره‌ سیاسی زنان
زنی که توانسته نقش سیاسی پررنگی در حکومت غزنویان داشته باشد، حرّه‌ ختلی، خواهر سلطان محمود است. حره‌ ختلی دختر سبکتگین ( تگین به معنای پهلوان) بوده و خواهر محمود غزنوی. سبکتکین چند دختر داشته که از بین دخترانش حره  ختلی از همه با کفایت‌تر،  با تدبیرتر و با سوادتر بوده و قلم بسیار خوبی هم در نوشتن داشته است،  او  به جایی می‌رسد که سلطان محمود غزنوی، سرپرستی زنان دربار غزنوی را به دست او می سپارد. زمانی که محمود فوت می‌کند، براساس وصیتش، سلطان محمد جانشین او می شود که حره  ختلی، با این قضیه مخالفت می‌کند و تصمیم می‌گیرد نامه‌ای به مسعود غزنوی بنویسد. این نامه از دو جنبه با اهمیت است: اول اینکه ما را با بطن دربار آشنا می‌کند و دوم اینکه یک زن نویسنده نامه‌ای این‌چنین سرنوشت ساز است‌.

 ازدواج های سیاسی
قسمتی از تاریخ بیهقی به زنانی می‌پردازد که محکوم هستند به ازدواج‌های سیاسی و تعدادشان هم اتفاقا کم نیست. این ازدوا‌ج‌ها فقط برای نزدیک شدن دو حکومت، دو پادشاه یا برای جلوگیری از بعضی شورش‌ها، صورت می‌گرفت و مصلحتی بود و درآنها به زن به شکل یک کالا نگاه می‌شد. یک نمونه از این ازدواج‌ها، ازدواج دختر قدرخان است. قدرخان سر سلسله‌ ایلکخانیان بود. آنها زمانی قلمرو سامانیان را تصرف می‌کنند و با غزنویان هم مرز می‌شوند و خطری جدی برای غزنویان به حساب می‌آمدند و حتی در دوره محمود، بین ایلکخانیان و غزنویان جنگ‌هایی درمی‌گیرد ولی مسعود تصمیم می‌گیرد با ایلکخانیان از در دوستی وارد بشود، بنابراین به حصیری  نامه می‌نویسد تا دو خواستگاری را تدارک دهد: «ما را رای افتاده است تا از جانب خان، دو وصلت باشد؛ یکی به نام ما و یکی به نام فرزند ما ابوالفتح مودود که مِهتر فرزندان ماست و بعد از ما ولی عهد ما، در مُلک، وی خواهد بود. آن ودیعت(زن) که به نام ما نامزد کنند، از فرزندان و سرپوشیدگان کرائم باید که باشد، از آنِ خان و دیگر ودیعت، از فرزندانِ امیر، فرزند بغراتگین که ولی عهد است؛ اما چنان باید که این دو کریمه، از خاتونان باشند، کریم الطرفین (اصیل).»

 زنان توطئه چین
 در تایخ بیهقی از دو سه زن نام برده می‌شود که  با توطئه و مکر توانستند از خودشان نامی در تاریخ ثبت کنند. یکی از این ماجراها مربوط می‌شود به  شخصی به نام ابوالحسن عراقی  که در دربار غزنویان رفت و آمد داشته است. ظاهرا او آدم بدخو و بد ذاتی بوده، بنابراین زنانش در غذایش سم می‌ریزند و او را می‌کشند. بیهقی دلیلش را این گونه می‌آورد: «مرد سخت بدخو و باریک گیر [بود]... .» 

 زنان پارسا و فاضل
بیهقی در کتابش به چند زن زنان پارسا و با سواد‌ اشاره می‌کند. یکی از این زنان زنِ بای‌تگین هست، اولین غلام محمود. «بای‌تگین زنی داشت سخت به کار آمده و پارسا و در این روزگار که امیر مسعود به تخت مُلک رسیده، این زن را سخت نیکو داشتی، به حرمت خدمت‌های گذشته چنانکه به مثل در برابر والده‌ سیده بود.» بیهقی این زنان را بسیار ستایش  می‌کند ولی باید گفت بیهقی تحت تاثیر اعتقادات زمانه‌ خودش، زنان را کمتر از مردها می‌دیده است: «میان مردان و زنان تفاوت بسیار است» ولی از اهمیت دو زن نمی‌تواند بگذرد: مادر حسنک وزیر و مادر عبدالله (یکی از فرماندهان اعراب). این دو زن سرنوشت مشابهی داشتند و پسرانشان به دست حکومت به دار آویخته شدند. بیهقی در کتابش، به تمام و کمال، عکس‌العمل این زن‌ها را هنگام به دار آویختن پسرانشان نشان می‌دهد و در برابر این همه شجاعت و درایت آنها سر تعظیم فرود می آورد، چون آنها در مقابل دشمن کوتاه نیامده بودند: «و حسنک قریب هفت سال بردار بماند چنانکه پاهایش همه فرو تراشید و خشک شد چنانکه اثر نماند تا به دستوری (اجازه) فروگرفتند و دفن کردند چنانکه کس ندانست که سرش کجاست و تن کجا و مادر حسنک زنی بود سخت جگر‌آور (شجاع)،چنان شنودم که دو سه ماه از او این حدیث نهان داشتند چون بشنید جزعی نکرد چنانکه زنان کنند، بگریست به درد،  چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند،پس گفت بزرگا مردا که این پسرم بود که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان و ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هر خردمند که این بشنید بپسندید و جای آن بود.» و درباره یکی از فرماندهان اعراب می‌نویسد: «عبدالله همه شب نماز کرد و قران خواند وقت سحر غسل کرد و نماز بامداد به جماعت بگزارد...وقت رفتن مادر را درکنار گرفت (در آغوش گرفت)و بدرود کرد و مادرش زره بر وی رایت می‌کرد و بغلگاه (پهلوگاه) می‌دوخت و می‌گفت دندان افشار با این فاسقان. چنانکه گفتی او را پالوده خوردن( نوعی حلوا ) می فرستد و البته جزعی نکرد چنانکه زنان کنند...  سر عبدالله را به نزد عبدالملک مروان فرستادند و او دستور داد تا بدن او را بر دار کردند. خبر کشتن به‌مادرش آوردند، هیچ جزع نکرد ‏...گروهى زنان را برین کار بگماشتند و ایشان درایستادند و حیلت ساختند تا اسماء را بر آن جانب بردند. چون دار بدید، به‌جاى آورد که پسرش است، روى بزنى کرد از شریف‏ترین زنان بود و گفت: گاه آن نیامد که این سوار را ازین اسب ( استعاره از دار)‏ فرود آورند؟ و این خبر به حجاج بردند، بشگفت بماند و فرمود تا عبد اللّه را فروگرفتند و دفن کردند.»

 جزئیات زندگی زنان
بیهقی به فعالیت‌های داخل منزل زن‌ها هم اشاره می کند که ظاهرا در دوره‌ غزنویان بسیار مهم بوده است، مثلا آشپزی زنان. وقتی بیهقی به هنر یک زن در سواد، قلم و نوشتن اشاره می‌کند حتما به این هم می‌پرداخته که این زن در غذا پختن هم دستی داشته است. این یک بررسی اجمالی بود بر زنانی که در کتاب بیهقی ذکرشان رفته بود. دوره غزنویان دوره‌ زنان نبوده؛ چه زنانی که در کاخ بودند و در قفس‌های طلایی، به دست فراموشی سپرده شده بودند و چه زن‌های عوام. با خوندن تاریخ متوجه می‌شویم که گذشتگان ما، چه اوضاعی داشته اند و  چه ظلم و ستم‌هایی بر زنان رفته است!

تاریخ درج : شنبه ۱۲ امرداد ۱۳۹۸

شیوا رضایی / نویسنده

منبع: اصفهان زیبا  http://www.isfahanziba.ir/

شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی  T.me/abolfazlbeyhaghi

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۴۳
رضا حارث ابادی

اهمیت تاریخ بیهقی

اهمیت تاریخ بیهقی بر هیچ کس پوشیده نیست و تاثیر آن بر متون بعد از خود گواهی صادق بر ارزشمندی این کتاب است.

کتابی که با ظهور خود سبکی جدید در نثر فارسی بنا نهاد که گذشت زمان نه تنها از اهمیت آن نکاسته؛ بلکه بر شکوه و عظمت آن نیز افزوده است. تاریخ بیهقی آیینه تمام نمای دوران خود است که می تواند قواعد مملکت داری؛ شهرسازی؛ سطح زندگی مردم؛ طبقات اجتماعی؛ فرهنگ جامعه؛ اوضاع دربار و دیوانها؛ آداب و سنت های رایج در جامعه؛ جهان بینی مردم و حتی خصوصیات اخلاقی و شخصیت شناسی هر یک از چهره های تاریخی را در آن مشاهده کرد.

دقت بیهقی در بیان جزییات و توصیف وقایع تا به حدی بوده که احساس می شود هر کس به جز بیهقی در آن صحنه ها حاضر بود؛ نمی توانست آنها را-بدان گونه که او دیده و بیان کرده- به تصویر درآورد. نکته قابل توجه اینکه بیهقی در برخی از رویدادها خود شاهد ماجرا نبوده و آنها را از زبان افراد ثقه نقل می کند اما این وقایع در فضای کلی تاریخ هیچ تفاوتی با آنچه او به چشم خود دیده؛ ندارد و این بیانگر هنرمندی بی نظیر بیهقی است. هدف اصلی این تحقیق پاسخگویی به این سؤال است که راز ماندگاری تاریخ بیهقی در ادبیات فارسی چیست و تلاش شده است تا پاسخ به این سؤال به گونه ای از میان نکات و مطالب تاریخ بیهقی بازگو شود. چهار عامل مهم در ماندگاری تاریخ بیهقی عبارتند از:

الف) زبان بیهقی:

از دلایل مهم ماندگاری بیهقی در ادبیات فارسی نوع زبانی است که او برای برقراری ارتباط با خواننده به کار می گیرد. زبانی ساده و صمیمی که تاثیری شگرف دارد و همه را با خود همراه می کند به گونه ای که خواننده بیهقی به حسنک وزیر به دیده احترام می نگرد و از سعایت و زعارت بوسهل زوزنی چنان به ستوه می آید گویی به او هم از بوسهل بد آمده است.

زبان بیهقی آدمی را متقاعد می کند که او جز راست نمی گوید همچنان که بعد از توصیف ناساختگی بوسهل با مردم ادامه می دهد: وی برفت و آن قوم که محضر ساختند رفتند و ما را نیز می بباید رفت که روز عمر به شبانگاه آمده است و من در اعتقاد این مرد سخن جز نیکویی نگویم که قریب سیزده و چهارده سال او را می دیدم در مستی و هشیاری و چیزی نگفت که از آن دلیل توانستی کرد بر بدی اعتقاد وی. من این دانم که نبشتم و بر این گواهی دهم در قیامت. (ص60)

در زبان بیهقی دلسوزی خاصی نهفته است و لحن کلام او در هر رویدادی با آن تناسب دارد. عنان کلام را در اختیار دارد و چون آنگونه که هست سخن می گوید نیازی به تکلف ندارد. نکته ای که با زبان او آمیختگی خاص دارد پند و اندرزگویی است و در این کار تا جایی پیش می رود که بیهقی در سیمای یک واعظ جلوه می کند. او العفو عند القدره را می ستاید و اذا ملکت فاسجع را توصیه می کند و معتقد است که بوسهل چون این واجب نداشت و دل بر وی خوش کرد به مکافات نه بوسهل ماند و نه حسنک. (ص90)

در پایان کار علی حاجب می گوید: این است حال علی و روزگارش و قومش که به پایان آمد و احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدار فریفتکار بندد و نعمت و جاه ولایت او را به هیچ چیز شمرد... و بزرگا مردا که او دامن قناعت تواند گرفت و حرص را گردن فرو تواند شکست. (ص87-86)

از کار بغراخان که برادر خود ارسلان خان را کشت و چون کارش قرار گرفت فرمان یافت و با خاک برابر شد به شگفت آمده: و سخت عجیب است کار گروهی از فرزندان آدم علیه السلام که یکدیگر را برخیره می کشند و می خورند از بهر حطام عاریت را. آنگاه خود می گذارند و می روند تنها به زیرزمین با وبال بسیار (ص206) و در پایان کار حسنک می گوید: احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند. (ص 198)

زبان بیهقی زبان مودبی است و به همین دلیل هیچگاه از حریم ادب دور نمی شود. او هر کلامی را بر زبان نمی راند و سخن را آراسته و پیراسته می کند. بیهقی به گونه ای سخن می گوید که گویی این تاریخ است که زبان گشوده و به ذکر وقایع می پردازد و چه بسا خود تاریخ هم به مانند بیهقی نمی توانست آن دوران را توصیف کند چرا که هنر زبانی بیهقی را نداشته تا هرگاه که بخواهد لختی قلم را بگریاند یا دنیا را به گونه ای ترسیم کند که به دستی شکر پاشنده باشد و به دستی زهر کشنده.

ب) بیان تاریخ بر مبنای واقعیت:

از دیگر ویژگی های تاریخ بیهقی که باعث ماندگاری تاریخ بیهقی در ادبیات فارسی شده، همراه کردن تاریخ با واقعیت است. این سخن بدان معنی نیست که سایر تواریخ چیزی غیر از واقعیت را بیان کرده اند اما باید پذیرفت که بیهقی این کار را به گونه ای انجام داده که ذهن خواننده به راحتی به صداقت او و تاریخش ایمان می آورد. بیهقی برای این کار، مقوله تاریخ و افسانه را از هم جدا کرده است: و هر کس این مقامه بخواند به چشم خرد و عبرت اندر این باید نگریست نه بدان چشم که افسانه است. (ص 184) چرا که شخصیت های افسانه ای، غیر واقعی و دور از دسترس بشر قرار دارند اما چهره های تاریخ بیهقی چنان خواننده را در خود محو می کند که گویی سال ها با آن ها زیسته است.

از سوی دیگر او در نگارش تاریخ شرط احتیاط را به جای می آورد: و من که این تاریخ پیش گرفته ام التزام این قدر بکرده ام تا آنچه می نویسم یا از معاینه من است یا از سماع درست ازمردی ثقه ص 638 و این التزام در جای جای تاریخ بیهقی مشهود است. بیهقی از وقایع روزگار کودکی مسعود و ولایتعهدی او در زمان پدر شمه ای شنیده بود اما برای ذکر در تاریخ می خواست آن را از معتمدی که به رای العین دیده باشد، بشنود تا اینکه: اتفاق خوب چنان افتاد در اوایل سنه خمسین و اربعمایه که خواجه بوسعید عبدالغفار فاخربن شریف حمید امیرالمومنین ادام الله عزه فضل کرد و مرا در این بیغوله عطلت بازجست و نزدیک من رنجه شد و آنچه در طلب آن بودم مرا عطا داد و پس به خط خویش نبشت و او آن ثقه است که هر چیزی که خرد و فضل وی آنرا سجل کرد به هیچ گواه حاجت نیاید. (ص 130)

قبول راست بودن سخنان بیهقی برای ما دشوار نیست چرا که خود معتمد درگاه بوده و گواه عدل بر آنچه گفته، همراه خود داشته است: و این اخبار بدین اشباع که می برانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و بر چنین احوال کس از دبیران واقف نبودی... و این لافی نیست که می زنم و بارنامه ای نیست که می کنم بلکه عذری است که به سبب تاریخ می خواهم که می اندیشم نباید که صورت بندد خوانندگان را که من از خویشتن می نویسم و گواه عدل بر این چه گفتم تقویم های سال هاست که دارم با خویشتن همه به ذکر احوال ناطق و هر کس که باور ندارد به مجلس قضای خرد حاضر باید آمد تا تقویم ها پیش حاکم آیند وگواهی دهند و ایشان را مشکل حل گردد (ص22-521) وسواس و احتیاط او در بیان واقعیت های تاریخی به حدی بوده که برای اعلام پادشاهی مسعود صبر می کند تا او وارد بلخ شود: و اخبار این پادشاه براندم تا این جا و واجب چنان کردی که از آن روز که او را خبر رسید که برادرش را به تگیناباد فرو گرفتند گرفتند من گفتمی او بر تخت ملک نشست اما نگفتم که هنوز این ملک چون مستوفزی بود و روی به بلخ داشت و اکنون امروز که به بلخ رسید کارها همه برقرار باز آمد راندن تاریخ از لونی دیگر باید. (ص115)

نکته مهم اینکه عرصه برای قضاوتهای یکسویه بیهقی فراخ بوده اما شخصیت درونی او مانع از نگارش خلاف واقعیت شده است: و این نه از آن می گویم که من از بوسهل جفاها دیده ام که بوسهل و این قوم همه رفته اند و مرا پیداست که روزگار چند مانده است اما سخنی راست بازمی نمایم و چنان دانم که خردمندان و آنان که روزگار دیده اند و امروز این را برخوانند بر من بدین چه نبشتم عیبی نکنند که من آنچه نبشتم از این ابواب حلقه در گوش باشد و از عهده آن بیرون توانم آمد.(ص169-168)

ج) آرایش تاریخ:

بیهقی علاقه عجیبی به آوردن حکایات و قصه ها در تاریخ خود نشان می دهد و به مناسبت های مختلف گریزی به این داستانها زده و به ذکر آنها می پردازد: من که بوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاط ها کرده، در میانه این تاریخ چنین سخن ها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد (ص204) و این التقاط های مناسب با تاریخ از مهمترین دلایل جذابیت تاریخ بیهقی است. برای تاریخ نگار، هیچ چیز به اندازه ذکر وقایع دوران خود اهمیت ندارد اما بیهقی تاریخ نگاری معمولی نیست. برای او آرایش تاریخ نیز به اندازه خود تاریخ اهمیت دارد و معتقد است که:تاریخ به چنین حمایت ها آراسته گردد. (ص155).

او در ذکر حکایات تا جایی پیش می رود که در برخی موارد اطناب را نیز جایز می شمارد: و ان کان فیها بعض الطول که البدیع غیر مملول (ص247).

بیهقی هنگامی که دو حکایت متوالی درمورد بخشیده شدن فضل ربیع و آتش زدن ملطفه ها توسط مأمون ذکر می کند، ادامه می دهد:و غرض از آوردن حکایات آن باشد تا تاریخ بدان آراسته گردد و دیگر تا هر کس که خرد دارد و همتی با آن خرد یار شود و از روزگار مساعدت یابد و پادشاهی وی را برکشد حیلت سازد تا به تکلیف و تدریج و ترتیب جاه خویش زیادت کند... و فایده کتب و حکایات و سیر گذشته این است که آنرا به تدریج برخوانند و آنچه بباید و به کار آید بردارند. (ص68).

آرایش تاریخ باعث شده است تا تاریخ بیهقی از فضای خشک و بی روحی که سایر تواریخ به آن دچار شده و فقط راوی وقایع و رویدادها بوده اند فاصله بگیرد و پویایی داشته باشد چراکه تاریخ بیهقی مسیر یکنواختی را طی نمی کند و با مهارت نویسنده ضرب آهنگ ویژه ای بسته به مضمون کلام به تاریخ می بخشد و تاریخی داستان گونه بیان می کند تا خواننده را نشاط افزایدواجب تر دیدم به آوردن ] حکایت[ که کتاب خاصه تاریخ با چنین چیزها خوش باشد که از سخن سخن می شکافد تا خوانندگان را نشاط افزاید و خواندن زیادت گردد. (ص184)

د) نگارش تاریخ بر طبق اصولی خاص:

پاره ای از رموز ماندگاری تاریخ بیهقی در ادب فارسی به اصولی که بیهقی در تاریخ نگاری خود به کار برده، برمی گردد. رعایت اصل بی طرفی و دوری از تعصب و تزید، طول و عرض دادن به تاریخ، پرهیز از اصولی وار شدن، به کار نبردن تخسیر و تحریف و تبذیر و تقتیر در تاریخ، همه و همه اصولی هستند که او در تاریخ خود از آن بهره برده است. او می کوشد تا در قضاوت های خود تا حد ممکن جانب مسعود غزنوی را فرونگذارد اما در برابر بیان واقعیت حتی به او هم رحم نمی کند و بعد از غارت آمل می نویسد: اما هم بایستی که امیر رضی الله عنه در چنین ابواب تثبت فرمودی و سخت دشوار است بر من که قلم بر چنین سخنی می رود ولکن چه چاره ای است در تاریخ محابا نیست آنان که با ما به آمل بودند اگر این فصول بخوانند و داد خواهند داد بگویند که من آنچه نبشتم برسم است. (ص 437)

او بعد از ذکر بی رسمی نوشتگین ولوالجی در گرگان چنین می نویسد: مرا چاره ای نیست از باز نمودن چنین حال ها که از این بیداری افزاید و تاریخ بر راه راست برود که روا نیست در تاریخ تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیرکردن (ص429) بیهقی در تاریخ خویشتن ستایی را هم بر نمی تابد: چه چاره بود از باز نمودن این احوال در تاریخ که اگر از آن دوستان و مهتران باز می نمایم از آن خویش هم بگفتم و پس به کار باز شدم تا نگویند که ابوالفضل صولی وار آمد و خویشتن را ستایش گرفت... و من که ابوالفضلم چون به این حال واقفم راه صولی نخواهم گرفت و خویشتن را ستودن.(ص566)

او همواره خود را در معرض قضاوت دیگران می بیند چرا که روحیات خود او هم به گونه ای است که در مورد همه چیز قضاوت می کند و به همین دلیل است که موافقت خواننده برای وی اهمیت ویژه ای داردو در تاریخی که می کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی یا تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را بلکه آن گویم که خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند.(ص190). بیهقی تاریخ را طول و عرض داده است و خود نیز می داند که تاریخ او چیزی دیگر است: و در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسان تر گرفته اند و شمه یی بیش یاد نکرده اند اما من چون این کار پیش گرفتم می خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ چیز از احوال پوشیده نماند. (ص200)

به طور کلی، بیهقی در سراسر تاریخ نگاری اش خود را ملزم به رعایت اصولی می داند که آنها را شرط تاریخ می نامد: ناچار آن ببایست نبشت تا شرط تاریخ تمامی به جای آید. (ص 50).

● نتیجه:

1) نوع زبانی که بیهقی در برقراری ارتباط با خواننده به کار می گیرد عامل مهمی در ماندگاری تاریخ بیهقی است. این زبان در پاره ای از موارد آنقدر با پند و اندرز آمیختگی دارد که بیهقی را در سیمای یک واعظ جلوه گر می کند.

2) زبان و لحن کلام بیهقی در هر رویدادی با آن تناسب دارد.

3) بیهقی به ما چنین القا می کند که جز راست نمی گوید به همین دلیل از خواننده می خواهد به چشم خرد و عبرت در تاریخ او بنگرد. نه بدان چشم که افسانه است.

4) بیهقی در تاریخ شرط احتیاط را به جا آورده و آنچه نوشته یا از معاینه اوست یا از سماع درست مردی ثقه.

5) او چیزی از خویشتن نمی نویسد و گواه عدل بر آنچه گفته، همراه خود دارد.

6) بیهقی با التقاط از اخبارها و آوردن حکایات گوناگون، فضای حاکم بر تاریخ را با نشاط و پویا کرده است.

7) بیهقی همه جا در پی جلب نظر موافق خواننده تاریخ و همراه نمودن او با خود است.

8) بیهقی معتقد است که در تاریخ محابا نیست و تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیرکردن یا سخنی راندن که به تعصبی یا تزیدی کشد در آن روا نیست.

9) او تاریخ را طول و عرض داده تا داد تاریخ را به تمامی بدهد.

سیدمهدی طباطبایی منبع مورد استفاده بیهقی محمدبن حسین تاریخ بیهقی تصحیح علی ا 1603 بر فیاض به اهتمام محمدجعفر یاحقی مشهد دانشگاه فردوسی 1383 
روزنامه کیهان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۴۶
رضا حارث ابادی

دکتر علی لازیجانی ریاست محترم مجلس شورای اسلامی در پیامی به مناسبت اول آبان

رئیس مجلس: نکوداشت ابوالفضل بیهقی، تجلیل از جایگاه زبان و ادب پارسی و پاسداری از میراث گرانبهای فرهنگی یک ملت است

رئیس مجلس: نکوداشت ابوالفضل بیهقی تجلیل از جایگاه زبان و ادب پارسی و پاسداری از میراث گرانبهای فرهنگی یک ملت است

گرامیداشت مورخ، اندیشمند و ادیب گرانمایه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی که در سراسر عمر خویش به گسترش و پاسداری زبان و ادبیات فارسی اهتمام داشت، فرصت مغتنمی برای بررسی و بازخوانی اندیشه و تبیین آثار یکی از چهره های درخشان فرهنگ و ادب فارسی می باشد.
 
بیهقی در طول زندگی خویش فراز و نشیب های فراوان دید و همین امر تأثیر فراوانی در انسجام و پختگی آثار وی داشت. او در جوانی جذب کار دیوانی گردید که عامل مهمی برای رشد نویسندگی او و تجلی نبوغ سرشارش در نگارش متون ادبی گردید. 
 
بیهقی را گزارشگر حقیقت دانسته اند چون وی در سبک و نگارش کتاب مشهور خویش از جمله تاریخ بیهقی شرح حال بخشی از تاریخ کشور را با ذهن تیزبین و دقیق به رشته تحریر درآورده است.
 
بجز تاریخ بیهقی که در ابتدا تاریخ ناصری خوانده می شد زینه الکتاب نیز از دیگر آثار مشهور مربوط به بیهقی می باشد.
 
بیهقی همچنین تلاش وافری در جهت حفظ و گسترش زبان و ادبیات فارسی از طریق صداقت در کلام، نگارش صحیح لغات و کلمات داشت که ماندگاری آثار و تألیفات وی مبتنی بر همین اصول می باشد.
 
ابوالفضل بیهقی از مفاخر ایران و به ویژه مایه مباهات و افتخار مردم شریف و  ادب دوست سبزوار می باشد که همواره در گرامیداشت این شخصیت برجسته ادبی و فرهنگی اهتمام فراوان داشته اند.
 
نکوداشت این مورخ بزرگ و شهیر به واقع تحلیل از جایگاه زبان و ادب پارسی و گامی در جهت پاسداری از میراث گرانبهای فرهنگی و ادبی یک ملت می باشد که ضمن تقدیر از تلاش های تمامی دست اندرکاران این آیین ارزشمند امیدوارم همواره شاهد رونق و شکوفایی استعدادهای ادبی در کشور باشیم.
 
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۷ ، ۱۱:۱۷
رضا حارث ابادی

برگزاری میزگرد علمی تنها برنامه دانشگاه حکیم سبزواری برای بزرگداشت ابوالفضل بیهقی

برگزاری میزگرد علمی تنها برنامه دانشگاه حکیم سبزواری برای بزرگداشت ابوالفضل بیهقی

 
مدیر دفتر ریاست و روابط عمومی دانشگاه حکیم سبزواری گفت: تنها برنامه دانشگاه حکیم سبزواری در روز اول آبان و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی برگزاری سخنرانی و میزگرد علمی است.
 
دکتر علی تسنیمی در گفتگو با مجله اینترنتی اسرارنامه افزود: برای دعوت از مهمانانی که قرار است در این مراسم به سخنرانی بپردازند دعوت نامه ارسال شده است اما هنوز حضور مهمانان قطعی نشده است.
 
دکتر تسنیمی شروع مراسم دانشگاه حکیم سبزواری را در روز اول آّبان و ساعت 9:30 عنوان کرد و ادامه داد: سایر جزئیات مراسم و همچنین مکان برگزاری سخنرانی در روز چهارشنبه اعلام خواهد شد.
 
وی اظهار داشت: برنامه های اصلی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی با شورای شهر است و تنها  بخش علمی این مراسم به دانشگاه حکیم سپرده شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۷ ، ۱۵:۵۱
رضا حارث ابادی

بررسی لحن در تاریخ بیهقی

مقاله 6، دوره 4، شماره 3، پاییز 1392، صفحه 113-139 XML

اصل مقاله (259 K)

نوع مقاله: علمی-پژوهشیشناسه دیجیتال (DOI): .نویسندگانقدسیه رضوانیان1؛ مریم محمودی نوسر21دانشیارادبیات فارسی،دانشگاه مازندران2دانشجوی کارشناسی ارشدادبیات دانشگاه مازندرانچکیدهتاریخ بیهقی ازجمله متون برجستۀ نثر کلاسیک فارسی است که با وجود آن‌که نام تاریخ بر خود دارد، به‌دلیل رویکرد ادبی و هنری نویسنده به تاریخ، به حوزۀ ادبیات راه یافته است. سرشت اثر، زبان و رهیافت زیبایی‌‌شناسانۀ آن، لحنی خاص بر این اثر حاکم کرده است. 

لحن در هر اثر ادبی، برایند عناصر متعددی همچون فضای روایی، فضای زبانی و فضای گفتمانی است. در تاریخ بیهقی نیز لحن متأثر از عناصر مختلف روایت ادبی مانند صحنه‌‌پردازی، فضاسازی، شخصیت‌‌پردازی، ... و شگردهای زبانی همچون واج‌‌آرایی، به‌‌گزینی واژه، ترکیب‌‌سازی و جابه‌‌جایی متنوع و سیال اجزای جمله و البته فضای فکری حاکم بر ایران قرن پنجم است. در این مقاله، به شیوۀ تحلیلی ـ اثباتی، ضمن بررسی عوامل لحن‌‌ساز، چگونگی هماهنگی این عوامل با یکدیگر مطالعه و نتیجه گرفته شده که لحن مسلط در تاریخ بیهقی، لحنی فاخر و حماسی است که هم بر ماهیت اثر منطبق است و هم به دغدغۀ نویسنده و خواننده پاسخ می‌‌دهد.کلیدواژه‌هالحن؛ تاریخ بیهقی؛ زبان؛ زیبایی‌‌شناسی؛ روایت؛ فضای گفتمانیعنوان مقاله [English]A Study of Tone in Bayhaqi's Tarikhنویسندگان [English]Ghodsieh Rezvanian1؛ Maryam Mahmoodi Nosar21Associate Professor of Persian language and Literature in Mazandaran University2M.A. Student of Persian language and Literature in Mazandaran Universityچکیده [English]Bayhaqi's Tarikh is a distinguished text of classic Persian prose that has moved from the field of history to the field of literature because of the literary and artistic approach of the writer to history. "Tone" in every literary work is the result of diverse elements such as narrative setting, linguistic idiolect, and universe of discourse. 

Bayhaqi's Tarikh has also a particular tone; that is, it is a synthesis of different elements of literary narration like setting, characterization, dialogue, description, etc, and language devices like vocalization, neologism, composition as well as diverse dynamic dislocation of sentence. 

This paper studies this work in an analytic and positive method. It reviews the dominant tone in this work by studying the constitutive factors of tone as well as the quality of conformity of these factors. It finally concludes that the dominant tone of Beyhaqi's Tarikh is an epic sublime one that both corresponds with the nature of the work and answers to the concerns of the writer and reader.کلیدواژه‌ها [English]Bayhaqi's Tarikh, Tone, linguistic idiolect, Narrative, universe of discourseمراجعمنابع

ابرمز، ام. جی (1384). فرهنگ توصیفی اصطلاحات ادبی، ترجمۀ سعید سبزیان، تهران: رهنما.

اسکلتن، رابین (1375). حکایت شعر، ترجمۀ مهرانگیز اوحدی، تهران: میترا.

اسکولز، رابرت (1387). عناصر داستان، ترجمۀ فرزانه طاهری، تهران: مرکز.

اسلامی ندوشن، محمدعلی (1388). «جهان‌بینی ابوالفضل بیهقی»، یادنامۀ ابوالفضل بیهقی، به‌کوشش محمّدجعفر یاحقّی، مشهد: دانشگاه فردوسی.

انوشه، حسن (1381). فرهنگ‌نامۀ ادب فارسی (گزیدۀ اصطلاحات ادب فارسی دانشنامۀ ادب فارسی)، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

ایرانی، ناصر (1364). داستان: تعاریف، ابزارها و عناصر، تهران: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان.

براهنی، رضا (1362). قصّه‌نویسی، تهران: نشر نو.

بهار، محمدتقی (1386). سبک‌شناسی، تهران: امیرکبیر.

بی‌نیاز، فتح‌اللّه (1387). درآمدی بر داستان‌نویسی و روایت‌شناسی، تهران: فراز.

بیهقی، ابوالفضل(1387). تاریخ بیهقی، به‌کوشش خلیل خطیب‌رهبر، تهران: مهتاب.

پین، جانی(1389). سبک و لحن در داستان، ترجمۀ نیلوفر اربابی، اهواز: رسش.

جهاندیده، سینا (1379). متن در غیاب استعاره، رشت: چوبک.

داد، سیما (1387). فرهنگ اصطلاحات ادبی، تهران: مروارید.

دشتی، مریم و محمدعلی صادقیان (1388). «لحن حماسی در قصاید عنصری»، مجلۀ نامۀ پارسی، ش 48 و 49.

روان‌پور، نرگس (1372). گزیدۀ تاریخ بیهقی (مقدمه)، تهران: بی‌جا.

زرین‌کوب، عبدالحسین (1375). تاریخ در ترازو، تهران: امیرکبیر.

سناپور، حسین (1390). یک شیوه برای رمان‌نویسی، تهران: چشمه.

شفایی، احمد (1363). مبانی دستور زبان فارسی، تهران: نوین.

شمیسا، سیروس (1389). انواع ادبی، تهران: میترا.

صحرایی، قاسم و دیگران (1390). «لحن، صحنه‌پردازی و فضا، ابزار انتقاد و اعتراض بیهقی»، مجلّۀ پژوهش‌های زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، ش 3.

صفوی، کوروش (1373). از زبان‌شناسی به ادبیات، تهران: چشمه.

عمران‌پور، محمدرضا (1384). «عوامل ایجاد، تغییر نوع و نقش لحن در شعر»، مجلّۀ پژوهش‌های ادبی، ش 9 و 10.

فتاحی، حسین (1386). داستان گام به گام، تهران: صریر.

فورستر، ادوارد مورگان (1384). جنبه‌های رمان، ترجمۀ ابراهیم یونسی، تهران: مؤسّسه نگاه.

قویمی، مهوش (1383). آوا و القا (رهیافتی به شعر اخوان ثالث)، تهران: هرمس.

کارد، اورسون اسکات (1387). شخصیت‌پردازی و زاویۀ دید در داستان، ترجمۀ پریسا خسروی سامانی، اهواز: رسش.

کزازی، میرجلال‌الدّین (1370). زیباشناسی سخن پارسی (بیان)، تهران: مرکز.

مستور، مصطفی (1386). مبانی داستان کوتاه، تهران: مرکز.

میرصادقی، جمال (1388). عرق‌ریزان روح، تهران: نیلوفر.

میلانی، عباس (1387). تجدّد و تجدّدستیزی در ایران، تهران: اختران.

یوسفی، غلامحسین (1388). «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامۀ ابوالفضل بیهقی (به‌کوشش محمّدجعفر یاحقّی)، مشهد: دانشگاه فردوسی.

آمار

تعداد مشاهده مقاله: 2,949

تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 2,931

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۵:۲۷
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی  

بیوگرافی و زندگینامه
به سال 385 ه. ق در ده حارث آباد بیهق(سبزوار قدیم) کودکی به جهان آمد که نامش را ابوالفضل محمد نهادند. پدر که حسین نامیده می‏شد، کودک را به سالهای نخستین در قصبه بیهق و سپس، در شهر نیشابور به دانش‏اندوزی گماشت. ابوالفضل که از دریافت و هوشمندی ویژه‏ای برخوردار بود و به کار نویسندگی عشق می‏ورزید، در جوانی از نشابور به غزنین رفته (حدود 412 هـ.ق)، جذب کار دیوانی گردید و با شایستگی و استعدادی که داشت به زودی به دستیاری خواجه ابونصر مشکان گزیده شد که صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی بود و خود از دبیران نام ‏آور روزگار. این استاد تا هنگام مرگ لحظه ‏ای بیهقی را از خود جدا نساخت و چندان گرامی و نزدیکش می‏داشت که حتی نهفته ‏ترین اسرار دستگاه غزنویان را نیز با وی در میان می‏نهاد، و این خود بعدها کارمایه گرانبهایی برای تاریخ بیهقی گردید، چنانکه رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استاد فرزانه خویش نقل کرده که پیوسته «در میان کار» بوده است و در درستی و خرد بی‏همتا.
پس از محمود، بیهقی در پادشاهی کوتاه مدت امیر محمد (پسر کهتر محمود) دبیر دیوان رسالت بود و شاهد دولت مستعجل وی؛ و آنگاه که ستاره اقبال مسعود درخشیدن گرفت، نظاره ‏گر لحظه به لحظه اوج و فرود زندگانی او بود، و هم از این تماشای عبرت انگیز است که تاریخ خویش را چونان روزشمار زندگی این پادشاه و آیینه تمام نمای دوران وی فراهم آورده است. پس از در گذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشین استاد از هر جهت شایسته ولی«سخت جوان» دانسته ــ هر چند که وی در این هنگام چهل و شش ساله بوده است ـــ از این رو بو سهل زوزنی سالخورده را جایگزین آن آزادمرد کرد و بیهقی را بر شغل پیشین نگاه داشت. ناخشنودی بیهقی از همکاری با این رئیس بدنهاد، در کتاب وی منعکس است، تا آنجا که تصمیم به استعفا گرفته است، ولی سلطان مسعود او را به پشتیبانی خود دلگرم کرده و به ادامه کار واداشته است.
پس از کشته شدن مسعود (432 هـ.ق) بیهقی همچون میراثی گرانبها، پیرایه دستگاه پادشاهی فرزند وی (مودود) گردید، و پس از آنکه نوبت فرمانروایی به عبدالرشید ـ پسر دیگری از محمود غزنوی ـ رسید، بیهقی چندان در کوره روزگار گداخته شده بود که در خور شغل خطیر صاحبدیوانی رسالت گردد. اما دیری نپایید که در اثر مخالفت و سخن چینی‏های غلام فرومایه ولی کشیده‏ ای از آن سلطان، از کار بر کنار گردید، و سلطان دست این غلام را در بازداشت بیهقی و غارت خانه وی باز گذارد. بیهقی سر گذشت دردناک این دوره از زندگی خود را در تاریخ مفصل خود آورده بوده است که این بخش از نوشته ‏های وی جزو قسمتهای از دست رفته کتاب است، ولی خوشبختانه عوفی در فصل نوزدهم از باب سوم «جوامع الحکایات» این داستان را نقل {به معنا} کرده است:  
هنگامی که سلطان عبدالرشید غزنوی، به دست غلامی از غلامان شورشی (طغرل کافر نعمت) کشته شد (444 هـ.ق) با دگرگون شدن اوضاع، بیهقی از زندان رهایی یافت، ولی با آنکه زمان چیرگی غلام به حکومت رسیده، پنجاه روزی بیش نپاییده و به قول صاحب «تاریخ بیهق» بار دیگر «ملکبا محمودیان افتاد»، بیهقی دیگر به پذیرفتن شغل و مقام درباری گردن ننهاد و کنج عافیت گزید و گوشه‏ گیری اختیار کرد.
زمان تألیف کتاب :   
بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود مناسب یافته و از سال 448 هـ .ق به تألیف تاریخ پردازش خود پرداخت و به سال 451 این کار را به انجام رسانید، یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود(جلـ 451، ف 492). 
مرگ بیهقی :  
بیهقی هشتاد و پنج سال زیسته و به تصریح ابوالحسن بیهقی در«تاریخ بیهق» به سال 470 هـ.ق در گذشته است و به این ترتیب نوزده سال پس از اتمام تاریخ خویش زنده بوده و هرگه به اطلاعات تازه ای در زمینه کار خود دسترسی می‏یافته، آن را به متن کتاب می‏افزوده است.
نام کتاب :
کتابی که امروز به نام «تاریخ بیهقی» می‏شناسیم، در آغاز «تاریخ ناصری» خوانده می‏شده است به دو احتمال: نخست به اعتبار لقب سبکتگین(پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده، و دیگر لقب سلطان مسعود که «ناصرالدین الله» بوده است. به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز نامیده می‏شده، از این قرار:
تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی، که گویا بر اثر بی‏ توجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده است. بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز می‏خوانند از جهت آنکه تنها رویدادهای دوره پادشاهی مسعود را در بر دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۴:۴۹
رضا حارث ابادی
وجه ادبی تاریخ بیهقی
تاریخ بیهقی از دو چشمة جوشان ادب و ادب فارسی سیراب و سرشار شده است: داستان، که خود نوعی ادبی است، و نثر، که خود نوعی هنر کلام است آراسته به موازین فصاحت و بلاغت و صنایع لفظی و معنوی. به بیانی تاریخ بیهقی حتی اگر از یکی از این دو چشمه آب خورده بود هم اثرادبی در شمار می آمد.
گام اول بیهقی در ورود به عرصة نویسندگی و نگارش اثر ادبی با ورود به عرصه دبیری و کتابت برداشته شده است و ممارست همراه با وسواس بسیار در دبیری و کاتبی دیوان و دربار قدرت از او نگارنده ای چیره ساخته بود که می توانست به تعبیری در مدت 3 سال اثری ماندگار و محکم در 30 جلد پدید آورد. پس از قتل عبدالرشید – همانکه دستور حبس بیهقی را صادر کرده بود – در 444، بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهایی خود مناسب یافته و از سال 448 هـ.ق به تألیف تاریخ پر اززش خود پرداخت. وی قطعاً در این نگارش پرحجم و پرسرعت و دقیق یادداشتهایی را که در طول حدود 30 سال پیوند با دربار و امر کتابت و دبیری فراهم آورده بود مورد استفاده قرار داد و اینگونه بود که توانست به سال 451 این اثر را به انجام رساند، اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود (جلوس 451، ف 492). 
بیهقی در زمانی سرآمد اقران از نویسندگان شده بود که دبیر چهل و شش ساله جوان دانسته می شده. پیشتر به اشاره آمد که پس از درگذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشینی استاد از هر جهت شایسته ولی «سخت جوان» دانسته، هنگامی که وی چهل و شش ساله بوده است. از این رو بوسهل زوزنی سالخورده را جایگزین آن آزادمرد کرد و بیهقی را بر شغل پیشین نگاه داشت.حال آنکه بیهقی در نیشابور مرکز فرهنگی آن روزگار به تحصیل پرداخته بود و در 412 در حالی که بیش از 27 سال نداشت به دیوان رسالت محمود غزنوی (حک: 421 – 387) راه یافته بود. وی ابتدا شاگرد ابونصر مشکان بود. پس از نوزده سال به نیابت ابونصر به دبیری سلطان محمود و سپس به دبیری دیوان محمد بن محمود (حک: شعبان – شوال 421 و چند ماه در سال 432) و سلطان مسعود (حک: 432 – 421) و سپس سلطان مودود (حک: 441 – 432) و بالاخره فرخزاد بن مسعود (حک: 451 – 444) برگزیده شد
این دبیر چیره در ادب عرب نیز دستی داشت. پس از آنکه خواجه احمد حسن میمندی وزیر محمود غزنوی زبان دیوانی را ‌ از پارسی به تازی برگردانید، ابوالفضل بیهقی رساله ای گرد آورد شامل لغات تازی که باید دبیران به جای واژه های پارسی در نوشته های خود به کار برند.علی بن زید بیهقی (ابن فندق) همشهری بیهقی، ضمن نقل اندرزهایی اخلاقی از بیهقی چهار بیت عربی از او نقل می کند که دو بیت از آنها دربارة دورة زندان او در حبس قلعه در عهد طغرل است.
اما در جایگاه تاریخ بیهقی میان ادب و تاریخ در نگاه نخست چنین می نماید که بیهقی در اثر خود به تاریخ گراییده است؛ به ویژه اگر – همچون رضا براهنی – معتقد باشیم مورخ قاضی روحیات قهرمانها و مشاهیر تاریخی نیست بلکه گزارش کننده و علت جوی همة حوادث منجمله حوادثی است که بر سر آنها آمده است و تاریخ برونگراست، و قصه با چیزهایی سر و کار دارد که در تاریخ کمتر به زبان می آیند. قصه با طبیعت درونی انسان سر و کار دارد و فقط وجود انسان بر آن حکومت می کند. اعمال ظاهری و کلّی انسان متعلق تاریخ و افکار و احساسات درونی او متعلق به قلمرو قصه است
براهنی با چنین نگاهی نتیجه می گیرد: « نویسندة تاریخ بیهقی از احساس حسنک حرفی بر زبان نمی راند فقط ظواهر و کلیات و محیط و تضادهای امر را می دهد و می گذرد.»و نگارنده که قصه حسنک را – ولو حکایتی تاریخی در آن گزارده شده باشد - در بیان دیگر پژوهندگان نیز به درستی جلوة توانایی بیهقی در پرداخت داستانی به وقایع تاریخی یافته است قول براهنی را محل تأمل می دانددر این قصه، در میکائیل ننگریستنِ حسنک و هیچ جواب ندادن (ص 232) شرارت و زعارت مؤکد شده در طبع بوسهل (ص 222) پوشیده خنده زدن خردمندان بر بوسهل (همان)، عاقبت نگری بونصر مشکان (همان) حلیم و کریم بودن امیر (ص 224) تا دیر اندیشیدن خواجه احمد حسن (ص 225) و فراوان مصادیق دیگر نشان تعریف درونگرایانه و روانکاوانه شخصیتها در حکایات و قصه های تاریخی بیهقی استبلکه می پندارد تصویرهای درونکاوانه بیهقی از شخصیتها تا بدانجا دقیق است که مستغنی از هر منبع دیگر می توان نمایة توصیفی جامع و دقیق از اشخاص مذکور در تاریخ بیهقی مستند به عبارات این تاریخ و حکایات و قصه های آن فراهم آورد. براهنی خود نیز جای دیگری پذیرفته است که ماجرای بردار کردن حسنک « از لحاظهایی بی شباهت به قصه نیست."
جمال میر صادقی، یک نوع قصه را قصه هایی ] می داند [ که جنبه تاریخی دارد و اغلب در ضمن وقایع کتابهای تاریخی آمده است، مثل قصه های «تاریخ بیهق»، تألیف علی بن زید بیهقی و «عقد العلی للموقف الاعلی» تألیف افضل کرمانی و قصه های «تاریخ بیهقی» تألیف ابوالفضل محمد بیهقی از جمله قصه حسنک وزیراگر چه این نوع آثار یک نوع واقعه تاریخی است اما به علت چربیدن جنبة آفرینش داستانی آنها بر واقعیت تاریخی شان، پهلو به قصه می‌زند نه تاریخ.» به نظر میرصادقی، واقعة تاریخی قبلاً اتفاق افتاده است و تاریخ نویس آن را عیناً گزارش می کند. به عبارت دیگر جنبة کلّی و عینی واقعه همیشه مورد نظر تاریخ نویس است اما واقعة داستانی بر خلاف واقعة تاریخی زادة ذهن نویسنده است. وی در تبیین وجه تمایز قصه و تاریخ دیدگاهی مشابه براهنی دارد، اما با قائل شدن به «واقعة داستانی»، متفاوت از براهنی دربارة قصه حسنک و قصه های نظیر آن اظهار نظر می کند: «ممکن است نویسنده یک واقعة تاریخی را موضوع داستان خود قرار دهد، اما در پرداخت و خلق دوبارة آن، خلاقیت ذهن او دخالت داشته است و نویسنده واقعه را با تمام ویژگیهای داستانی بازآفریده است. قصه‌های حسنک وزیر و قصه های نظیرآن که در کتابهای تاریخی و گاهی در تفسیرها آمده است از چنین کیفیتی برخوردار است".
البته براهنی نیز که جایی با اشاره به وظیفه دانی و وظیفه گرایی بیهقی، وی را مورخ دانسته است در مواردی از جمله بیان حالت روحی امیر مسعود پس از شکست، پناه بردن او به شراب، قدرت و ظرفیت جسمانی مسعود در برابر دیگران و به نماز برخاستن او پس از میخوارگی«که جزء به جزء توصیف و بیان گردیده اند و شخصیت امیرمسعود را با عینیت تمام در برابر ما می گذارند» به چیرگی بیهقی در پرداخت داستانی تاریخ اشاره می کند: «طوری که اگر بیهقی نام امیرمسعود را بر می داشت و بجایش نامی غیرتاریخی می گذاشت و از درباریان مسعود نامی نمی برد و فقط می گفت «آنهایی که با مسعود شراب می خوردند» با صحنة یک قصة امروزی رو به رو می گشتیم.» به گفته براهنی پرداخت داستانی این حوادث در تاریخ بیهقی طوری است که «شخصیت موقعیت روحی و جسمانی خود را در برابر ما به روشنی می گشاید و ما در می یابیم که با یک شخصیت واقعی سر و کار داریم نه کسی که در ابهام افسانه و تاریخ از چشم ما نهان شده است.» براهنی دست کم می پذیرد که تاریخ بیهقی را باید تاریخی دانست که «در بعضی جاها تا حدّی جنبه داستانی هم دارد."
شاخصه دیگری که جایگاه تاریخ بیهقی را در عداد برترین آثار ادبی تحکیم می کند نژاد بی و فاخر آن است که حاصل کاربرد ادبی زبان است. «شاعر و نویسنده ای که در قلمرو کاربرد ادبی زبان گام بر می دارد از شگردها و تمهیداتی یاری می گیرد تا در پهنه بیکران هستی و زمان حضور یابد. برای چنین آفریننده ای جهان هستی عینیت و هویتی دوباره می یابد. جستن کاربرد ادبی زبان در حوزة شعر کار دشواری نیست چرا که شاعران، ساحران و امیران کلام اند، الشعراء امراء الکلام. شعر بی هیچ تردیدی کارکرد ابتدائاً ادبی دارد، برخلاف نثر که کارکردی ابتدائاً غیرادبی دارد. گویا در حوزة شعر ادبیت و ادبیات بیشتری می توان یافت تا در حوزه نثر. همواره ادبی بودن نثر به نزدیک بودن آن به قلمرو شعر و زبان شعر سنجیده شده است.از این رو میدان نثر در تاریخ ادبیات ایران برای بهره مند شدن از گوهر ادب محدود شده و توانایی‌های نثر مستقل از شعر برای ادبی بودن ودر حوزة کاربرد ادبی زبان نامکشوف مانده است. ] اینگونه است که[ حتی در متن های ادبی مانند تاریخ بیهقی، کشف المحجوب، کلیله و دمنه و مرزبان نامه، گرداگرد «شاعرانگی» آنها دور می زنیم و براین اساس عده ای مثلاً تاریخ بیهقی را شعر منثور می دانند".
این در حالی است که نثر به موازات شعر یکی از دو مجلای کلّی ادب فارسی شمرده می شود و تاریخ بیهقی را با نثر محکم، فاخر و بسیار زیبای آن می توان از قلل منثور ادب فارسی شمرد. لذا به رغم آنکه به نوشتة مریلین والدمن "بندرت اتفاق می افتد که از یک متن تاریخی ایرانی متعلق به قرن 11 میلادی ] و پنجم هجری [ پیوسته تعریف شود و آن را جالب توجه، شگفت آور و حتی گاه پرهیجان بخوانند، لیکن می توان تاریخ بیهقی را چنین متنی دانست".

برگرفته از سایت: دانشگاه حکیم سبزواری     
تلخیص:مهسا کیخسروی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۹۶ ، ۰۸:۱۹
رضا حارث ابادی

صادق باشیم: بسیاری از نویسندگان و شاعران و مترجمان و ویراستاران از توانمندی‌های نثر کهن فارسی آگاه نیستند و این گنجینه‌ی عظیم از درخشش شعر کهن فارسی مغفول مانده است.

برای همین است که می‌خواهم از این گنجینه‌ی پایان‌ناپذیر پاره‌‌هایی نشان دهم تا مگر حتی یک نفر با خواندن این پاره‌متن‌ها به مطالعه‌ی متنی کهن ترغیب شود، که اگر چنین شود، پاداش معنوی خود را گرفته‌ام. و ناگفته پیداست که آن‌چه از نثر کهن در این‌جا معرفی می‌شود فقط برگزیده‌ی من است و الزاماً بهترین پاره‌های متن نیست و تازه آن هم با محدودیت‌های جا و جز آن.

از این پس، به این کلبه‌ی مجازی سری بزنید و نمونه‌هایی از شعرهای نو نویسندگان بزرگ زبان فارسی را بخوانید.

با بیهقی آغاز می‌کنیم و شعرهای نو این شاعر هزارساله را بازمی‌خوانیم. با بیهقی، این خدای مطلق نثر فارسی: 

(١)

وی رفت

 و آن قوم که محضر ساختند رفتند

و ما را نیز می‌باید رفت

که روز عمر به شبانگاه آمده است.

(٢)

و سفر درازآهنگ شد

امرای اطراف هر کسی خوابکی دید

چنان‌که چون بیدار شد،

خویشتن را بی سر یافت و بی‌ولایت.

(٣)

ستاره‌ی روشن ما بودی

که ما را راهِ راست نمودی

و آب خوش ما بودی که سیراب از تو شدیم

و مرغزار پُرمیوه‌ی ما بودی

که گونه‌گونه از تو یافتیم.

(۴)

کار از درجه‌ی سخن

به درجه‌ی شمشیر رسید.

(۵)

جهان عروسی آراسته را مانست

در آن روزگار مبارکش

(۶)

مطربان می‌زدند و می‌خواندند...

و شادی و طرب در پرواز آمد. 

(٧)

من و ماننده‌ی من،

که خدمتگاران امیر محمود بودیم،

ماهیی را مانستیم از آب بیفتاده

و در خشکی مانده

و غارت شده.

(٨)

بزرگا مردا، که او دامن قناعت تواند گرفت

و حرص را گردن فروتواند شکست!

(٩)

تا وی را دیدیم که ممکن نشد خدمتی یا اشارتی کردن،

گریستن بر ما افتاد

کدام آب دیده، که دجله و فرات،

چنان که رود براندند. 

(١٠)

فصلی خوانم از دنیای فریبنده

به یک دست شکر پاشنده

و به دیگر زهرِ کشنده

گروهی را به محنت آزموده

و گروهی را پیراهن نعمت پوشانید.

(١١)

گفت: «کار سخت سست می‌رود،

سبب چیست؟» 

(١٢)

متحیر و شکسته‌دل می‌رفتند

راست بدان مانست که گفتی بازپسشان می‌کشند

(١٣)

لشکر از جای برفت

گفتی جهان می‌جنبد...

چون کوهِ آهن درآمدند.

۴)

در خود فروشُده بود

سخت از حد گذشته

که شمه‌ای یافته بود

از مکروهی که پیش آمد.

۵)

حسنک را فرمودند که جامه بیرون کِش...،

تنی چون سیم سپید و رویی چون صدهزار نگار،

و همه خلق به‌درد می‌گریستند.


منبع: وبلاگ کاروند- هومن عباس پور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۲:۰۶
رضا حارث ابادی

معرفی کامل بیهقی و تاریخ بیهقی

معرفی کامل بیهقی و تاریخ بیهقی 


«اما غرض من آن است که تاریخی پایدار بنویسم و بنایی بزرگ بر افراشته گردانم چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند». 


تاریخ بیهقی. ابوالفضل بیهقی مانند حکیم فرزانه توس، ابوالقاسم فردوسی، نیک می‌دانسته که اثرش از «باران و از تابش آفتاب» و گذر زمان گزندی نمی‌بیند. وی گلستانی ساخته که «همیشه خوش» مانده و عمرش «همین پنج روز و شش» نیست. او به خواننده ایرانی می‌گوید که«بنای برافراشته» اش تا «آخر روزگار» باقی خواهد ماند. 
بیهقی از دیوان‌سالاران عصر غزنوی بود که در دیوان رسائل کار می‌کرد. در طول تاریخ ایران، دیوان‌سالاران یا خواجه‌‌گان و به عبارتی میرزاها، همیشه بخش باسواد جامعه محسوب می‌شدند. بی‌جهت نیست که آنها را "اهل قلم" نامیده و در مقابل لشگریان "اهل شمشیر" قرار می‌دادند. گذری به آثار برخی دیوانیانی مانند: ابوالفضل بلعمی، خواجه نظام الملک، میرزا محمدخان استرآبادی و قائم مقام فراهانی مؤید این مطلب است. 
دیوان‌سالاران افرادی بودند که تمدن،‌ فرهنگ، آداب، آیین و از همه مهمتر تجربه و شیوه کشورداری ایرانی را نیک می‌دانستند و آن را سلسله به سلسله نگاه‌بانی می‌نمودند. بیهقی هم عضوی از خانواده دیوان‌سالاران ایرانی است که آداب و آیین نگارش را در محضر "بو نصر مشکان" آموخته است. 
ابوالفضل بیهقی در سال 385 هجری در حارث آباد بیهق (سبزوار) زاده شد. خانواده‌ی وی دودمانی "نژاده" بودند. پدرش حسین، از خواجه‌گان دربار به شمار می‌آمد و با بزرگان روزگار خویش نشست و برخاست داشت. از آغاز زندگی بیهقی اطلاعات زیادی در دست نیست. همین اندازه روشن است که هنگام کودکی در نیشابور دانش آموخته و چون به نوجوانی رسیده است در "دیوان رسالت" سلطان محمود غزنوی که ادیب و دبیر بزرگی چون بو نصر مشکان ریاست آن را بر عهده داشت، به شاگردی پرداخته است. بیهقی شخصی مورد اعتماد بود و خطی خوش داشت. از این رو اجازه داشت بسیاری از نامه‌ها و اخبار و احوال حکومت‌ها و شاهان را رؤیت کند. و به گفته خودش «و این اخبار بدین اشباع که می‌خوانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و به چنین احوال کسی از دبیران واقف نبودی مگر استادم، بونصر».(تاریخ بیهقی/886) 
بیهقی فرزانه‌ای قدر شناس است. وی بارها از استادش، بونصر مشکان، به بزرگی و نیکی یاد کرده و او را از جمله نوادر روزگار دانسته است. او پس از درگذشت مشکان از روش‌رایی، کاردانی و رنج سی ساله استاد خود درکار دیوانی یاد می‌کند و قلم را به یاد وی می‌گریاند که: «و باقی تاریخ چون گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید دراین تالیف، قلم را لختی بگریانم ... پس به سر تاریخ باز شوم».(تاریخ بیهقی /929) 
پس از بونصر مشکان سلطان مسعود، "بوسهل زوزنی" را به ریاست دیوان رسائل گماشت. بوسهل «مردی امام‌زاده، محتشم، فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده» از این رو بیهقی نمی‌توانست با وی کار کند، وی نامه‌ای به امیر مسعود نوشت و از دبیری استعفا خواست. سلطان مسعود مانع آسیب رساندن بوسهل به بیهقی شد. بیهقی در زمان هفتمین شاه غزنوی، "عزالدوله عبدالرشید" صاحب دیوان رسالت شد اما بر اثر کید حاسدان و سخن بداندیشان از کار برکنار شد و به زندان افتاد. پس از آن در سال 444ه.ق «طغرل کافر نعمت» بر عبدالرشید شورید و او را به قتل رساند. بیهقی از زندان آزاد شد و نگارش تاریخی سترگ خود را درسال 448 ه.ق آغاز کرد و در فرصت باقی مانده عمرش آنرا به پایان رساند. 
تاریخ‌نگاری ابوالفضل بیهقی در آغاز "تاریخ ناصری" نامیده شد که به احتمال زیاد از لقب سبکتگین، ناصرالدین پدر محمود گرفته شده است. این مجموعه تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ و جامع فی تاریخ هم خوانده شده است. 
کسانی که با روش تحقیق و شیوه تاریخ‌نگاری در جهان امروز آگاهی دارند، نیک می‌دانند که بیهقی در نوشتن تاریخ خود علمی و روشمند عمل کرده است و چنان نوشته است که به «تعصبی و تزیدی» نکشد. او سالیان سال بر پایه اسناد و مدارک معتبر به تالیف و نگارش پرداخته است و از آنجا که خود مردی دیوانسالار بوده و بسیاری از وقایع را با چشم خود دیده، از«ثقات» شنیده و یا از متون معتبر خوانده است: «در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن مقفع که بزرگ‌تر و فاضل‌تر پادشاهان ایشان عادت داشتند» (تاریخ بیهقی/ 159). یا «من حکایتی خواندم در اخبار خلفا که به روزگار معتصم بوده است...» (تاریخ بیهقی/ 220) یا «مرا که بوالفضلم کتاب بسیار فرونگرسته‌‌‌ام، خاصه اخبار و از آنها التقاط‌‌‌ها کرده...» (تاریخ بیهقی/241)و یا «مرا که بوالفضلم این روز نوبت بود، این همه دیدم و بر تقویم این سال تعلیق کردم...» (تاریخ بیهقی/ 271)بیهقی بارها از خداوند یاری می‌جوید که به او فرصت دهد تا تاریخش را به پایان برساند «توفیق اتمام آن از حضرت صمدیت خواهم...»(تاریخ بیهقی/149). وی معیار گردآوری اخبار را راستگویی و ثقه بودن گوینده و گواهی دادن "خرد" به درستی آن می‌داند و در این باره می‌نویسد:«و اخبار گذشته بر دو قسم گویند که آن را سه دیگر نشناسند یا از کسی بباید شنید و یا از کتابی بباید خواند و شرط آن است که گوینده باید که ثقه و راستگو باشد و نیز گواهی دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خدا آن را... و کتاب همچنان است که هرچه خوانده آید از اخبار که خرد آن را رد نکند شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند....» (تاریخ بیهقی/ 1099) «و در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم بادا این پیر را! بلکه آن گویم که تا خوانندگان اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند». (تاریخ بیهقی/ 226) 
بیهقی گاه از مردان امین، معتمد و خردمندی که او را در فراهم آوردن اخبار درست و اسناد تاریخی در ایام انزوا یاری کرده‌اند، به نیکی یاد می‌کند: «از عبدالملک مستوفی شنیدم همه در سنه خمسین و اربعمائه و این آزادمرد مردی دبیرست و مقبول القول...» (تاریخ بیهقی/249) وی در سنجش کردار نیک و بد و رفتار شایست و نا‌شایست کارگزاران دولت غزنوی تا پادشاه پروا ندارد. درباره خوارزمشاه ابوالعباس آورده است:« او مردی بود فاضل و شهم و کاری و در کارها مثبت و چنان که وی را اخلاق ستوده بود، ناستوده نیز بود و این از آن می‌گویم تا مقرر گردد که میل محابا نمی‌کنم ...». (تاریخ بیهقی/1100) 
مولف از کسی چون استادش بونصر مشکان نیز با همه ارادتی که به او دارد و در ضمن بر شمردن منش‌های نیکش به لجاجت او نیز اشاره می‌کند:«بونصر مردی محتشم بود و حدود را نگاه داشتی و با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کرد سخت نیکو رفتی...و با آن که حدود نگاه داشتی، لجوجی بود از اندازه گذشته...»(تاریخ بیهقی/ 618). یکی از عوامل و انگیزه‌هایی که باعث تالیف تاریخ بیهقی شده، حجم انبوه اسناد و مدارکی بود که عده‌ای از تنگ‌نظران کوتاه‌بین از یادداشت‌های او به عمد نابود کردند: «اگر کاغذها و نسخت‌های من به قصد، ناچیز نکرده بودندی، این تاریخ از لون دیگر آمدی....» (تاریخ بیهقی/439) «بسیار بار دریغا که آن روضه‌های رضوانی بر جای نیست...» (تاریخ بیهقی/ 445). طبیعتا اگر مؤلف می‌دانست که بعدها بخش‌هایی از اثر از بین می‌رود. «بسیار دریغا» ی حزین‌تری می‌گفت. 
تاریخ بیهقی را می‌توان آیینه روزگار غزنویان و بخش‌های شرقی ایران در روزگار آنان دانست. این تاریخ یک اثر عمومی است. بیهقی مانند دیگر آثار تاریخ‌نگاری شده توسط مسلمانان، مطالبش را از آفرینش انسان و تاریخ ایران و عرب، آغاز کرده و ادامه داده است.نسخه کامل این تاریخ در اصل سی مجلد بوده که امروز فقط شش جلد آن بر جای مانده است. مطالب باقی مانده بیشتر در بردارنده حوادث روزگار غزنویان به ویژه دوره سلطان مسعود است و درست به همین علت است که تاریخ بیهقی را "تاریخ مسعودی" هم می‌نامند. این مجموعه غنی در برگیرنده رخدادهای پادشاهی مسعود، فرزند سلطان محمود، است که پس از پدر، بر اورنگ پادشاهی غزنین نشست. این اثر برخی فصل‌ها و دوره‌های تاریخی در نهایت دقت و فتانت توضیح می‌دهد، ازجمله: جنگ سلطان مسعود با ترکمانان و شکست وی در جنگ دندانقان، بر تخت نشستن طغرل، تعریف ولایت خوارزم و بیان تاریخ آن از انقراض آل مامون تا افتادن به دست سلطان محمود و حکمرانی آلتونتاش حاجب در آل سامان تا چیرگی سلجوقیان بر این خطه. 
افزون بر آنچه آمد، این نویسنده و دبیر چیره دست اطلاعات سودمندی هم از سلسله‌های صفاریان، طاهریان و سامانیان به خواننده ارایه می‌کند. همچنین نام گروهی از شاعران ایرانی و عرب و نزدیک به 450 بیت از سروده‌های آنها در این اثر بیهقی آمده است. 
تاریخ بیهقی از نظر علم جغرافیا نیز منبعی ارزشمند است، این کتاب نمودار جامع و کم نظیری از اوضاع و احوال غزنویان هم محسوب می‌شود. کمتر پدیده‌ای از زندگی مردم آن دوره می‌توان یافت که از دید تیزبین مؤلف این کتاب پنهان مانده باشد، در اینجا به برخی از این موارد اشاره می‌شود: رسم انداختن ملطفه و نامه، رسم خلعت دادن و خلعت پوشیدن، قرآن خواندن در مراسم استقبال، خوازه زدن در مراسم پیشباز، توقیع پادشاهان، برنامه منجنیق بر کار کردن، بخشش به شاعران، مظالم کردن امیر، رسم سوگند و امضاء کردن سوگندنامه، مراسم جشن مهرگان، آیین جشن سده، مراسم عید فطر، نکوداشت عید نوروز. 
از چهار جلد اول تاریخ بیهقی که مسلما درباره‌ی روزگار باستان و دوران پیش از غزنویان بوده تنها مطالبی اندک در "زبدة‌التواریخ" هافظ ابرو بر جای مانده است. هرچه ازاین کتاب بر جای مانده به کوشش دکتر "خلیل خطیب رهبر" در سه مجلد به چاپ رسیده است. این اثر با بخش‌های به جا مانده از مجلد پنجم آغاز می‌شود، در این مجلد: نامه حشم تگیناباد به امیر مسعود، فرمان امیر مسعود به علی رقیب، نامه حره ختلی به امیر مسعود، مذاکره صلح با اعیان ری، حرکت مسعود از ری، رسیدن رکاب‌دار به امیر مسعود، داستان فضل با عبدالله طاهر، نامه مسعود به غازی و... ثبت و ضبط گشته است.
مجلد ششم با تاریخ "امیر شهاب‌الدوله مسعود بن محمود" و خطبه مقایسه پیامبران و پادشاهان آغاز می‌شود و سرفصل‌های زیر در آن به چشم می‌خورد: قوت‌های سه گانه نفس، در شناختن نیک و بد، دنباله سخن جالینوس، عذر بیهقی در نوشتن تاریخ، احوال امیر مسعود در زمین داور، قصه بوسعید و بخشش به شعرا، وضع مسعود با پدر در سفر ری، روابط مسعود با منوچهر قابوس، حکایت افشین، داستان مامون و امام رضا(ع)، وضع دیوان رسالت دربلخ، سخن امیر با عبدالله و حاتمی... 
مجلد هفتم تاریخ بیهقی نیز مانند دیگر مجلدهای آن در بردارنده تاریخ، پندها و داستان‌های زیبا و شیوایی است که در ذیل عناوین زیر نگاشته شده‌اند: خروج امیر مسعود، فرو گرفتن امیر یوسف، ورود امیر به غزنین و استقبال مردم، مطالبه صلات بیعتی، ذکر سیل، خلعت پوشی احمد ینالتگین، قصیده ابو حنیفه، درگذشت خلیفة‌القاد بالله، ترتیب هدیه برای خلیفه، مذاکره امیر با خواجه در باب خوارزمشاه، نامه مسعود به التون تاش، داستان زندانی شدن بزرجمهر، فتح بخارا، اقدام احمد عبدالصمد برای صلح، تعیین هارون به خوارزمشاهی، بیماری خواجه احمد حسن، رای زدن امیر در باب انتخاب وزیر. 
مجلد هشتم در بردارنده بخش‌های دیگری از تاریخ غزنویان و درگیری این طایفه با سلجوقیان است. این فصل مطالب متنوعی را دربر دارد: انتخاب بوسهل حمدوی به کدخدایی ری، سخن بوسهل حمدوی در باب ری، تصمیم مسعود به گرفتن ترکمانان، کارهای سورس صاحب دیوان خراسان، دنباله حکایت فضل برمکی و یحیی علوی، تفصیل هدیه علی عیسی به هارون، سخن یحی برمکی به هارون درباب خراسان، جنگ طوسیان با نیشابوریان، ورود امیر مسعود به سرخس، ورود امیر مسعود به آمل، حکایت امیر لیث در مرگ فرزند، نامه ترکمانان در باب صلح، آوردن رسولان سلجوقیان به لشکرگاه ، مصالحه با پسر تاکو. 
در مجلد نهم تاریخ بیهقی شرح بخش‌های دیگری از تاریخ به ویژه نبرد سرنوشت‌ساز دندانقان آمده است و در آن سرفصل‌های زیر دیده می‌شود: وصف تخت نو و بار دادن امیر، حرکت سپاهش به جانب سرخس، ورود ابراهیم ینال و طغرل به نیشابور، سخنان قاضی صاعد به طغرل، رفتن امیر مسعود به ترمذ و بازگشت به بلخ، جنگ امیر با سلجوقیان در طلخاب، مشاوره امیر با بونصر مشکان، صلح موقت با ترکمانان، ورود امیر مسعود به هرات، نامه به بوسهل حمدوی وبا تالیجار، مرگ بونصرمشکان، حال بوالفضل پس از بونصر، حرکت مسعود از هرات به قصد ترکمانان، بر تخت نشستن طغرل، حمله سلجوقیان به بلخ. 
در مجلد دهم تاریخ بیهقی مطالب گوناگونی درج شده است، از جمله: تعریف ولایت خوارزم، حکایت خوارزمشاه ابوالعباس، مخالفت بزرگان لشکر با خطبه کردن به نام محمود، ذکر فساد الماحاد و تسلط اشرار، منازعه عبد‌الجبار و هارون، حمله شاه ملک به ترکمانان، بر تخت نشستن خوارزمشاه شاه ملک. 
آنچه بیان شد سرفصل‌هایی از مهم‌ترین موضوعات و مطالب تاریخ وزین بیهقی بود. این اثر سترگ در حوزه تاریخ‌نگاری، داستان‌نویسی، اندیشه، ادبیات و شیوه نگارش فارسی، نگاه خردمندانه به هستی و اتفاقات آن، کتابی شایسته و قابل توجه است. این کتاب آیینه نگاه یک انسان فرزانه و تیزبین ایرانی به روزگار و رخدادهای آن است که هم مایه‌ی پند و اندرز و عبرت است و هم مایه مباهات و افتخار. تاریخ بیهقی، شاهنامه نثر فارسی است و بیانگر شایستگی زبان فارسی در حوزه نگارش و پژوهش. شیوه تاریخ‌نگاری بیهقی می‌تواند سر فصل تاریخ‌نگاری علمی ایرانیان باشد و پژرهشگران ما بر پایه آن بنگارند و آن را سر لوحه کار خود قرار دهند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۶ ، ۱۱:۵۱
رضا حارث ابادی

 دکتر سیدخلیل خطیب‌رهبر

ادیب فرزانه‌ای که 221 عنوان کتاب از خود برای دانشجویان و پژوهشگران ادبیات فارسی بر جای گذاشته است. دکتر خلیل خطیب‌رهبر علاوه بر شرح و تصحیح آثار رودکی، فرخی سیستانی، سعدی، حافظ، کلیله و دمنه، تاریخ بیهقی و مرزبان‌نامه، درباره دستور زبان فارسی، کاربرد صفت و قواعد املاء و ویرایش، کتاب‌های متعددی را نوشته و منتشر کرده است.

ادیب فرزانه‌ای که کتاب‌های او 199 بار تجدید چاپ شد

دکتر سیدخلیل خطیب‌رهبر در سال ١٣٠٢خورشیدی، در یکی از محلات قدیمی شهر «کرمان» دیده به جهان گشود. پدران او، از جمله روحانیون برجسته کرمانی به‌شمار می‌آمدند و نام خانوادگی «خطیب‌رهبر» اشاره به همین سابقه است. او بعد از پایان تحصیلات تکمیلی و اخذ دکترای ادبیات فارسی، در دانشگاه تهران به‌عنوان استاد متون کهن مشغول به کار شد. اما بیشتر تلاش او تصحیح برخی از آثار شناخته‌شده ادبی بود. مهم‌ترین ویژگی تصحیح‌های دکتر خطیب‌رهبر شرح‌نویسی و توضیحاتی بود که در حاشیه تصحیح اضافه می‌کرد. این ویژگی‌ را در مورد تصحیح سه‌جلدی تاریخ بیهقی می‌شود دید. تاریخ بیهقی نوشته ابوالفضل بیهقی در شکل عادی در یک جلد جمع‌آوری می‌شود. اما آنچه دکتر خطیب‌رهبر روی این کتاب انجام داد آن را به یکی از منابع تاریخی دوره غزنوی تبدیل کرد که شرح و معنی لغت‌های این کتاب به‌صورت یک دایره‌المعارف در کنار هم گرد آمده است.
شرح و توضیح مفصل گلستان سعدی، شرح و توضیح مفصل مرزبان‌نامه، شرح و حواشی غزلیات حافظ، شرح و حواشی غزلیات سعدی و تحقیقات دقیق و استادانه در زمینه دستورزبان فارسی، مانند کتاب حروف اضافه، کتاب حروف ربط، کتاب صفت، مجموعه چند‌جلدی «گزیده‌های سخن پارسی»، مانند گزیده اشعار فرخی‌سیستانی، گزیده اشعار رودکی، گزیده گلستان سعدی، گزیده بوستان سعدی، گزیده غزلیات حافظ، گزیده کلیله‌ودمنه، گزیده تاریخ بیهقی و گزیده جهانگشای جوینی از کتاب‌های این استاد ادب است.

دکتر خلیل خطیب‌رهبر، شارح و پژوهشگر متون کلاسیک از جمله تاریخ بیهقی در نود و دو سالگی و در 16 بهمن ماه 1393 دارفانی را وداع گفت.

سبک تاریخ بیهقی / دکتر سید خلیل خطیب رهبر

 


موضوع اصلی تاریخ بیهقی، تاریخ حکومت سلطان مسعود غزنوی است؛ اما افزون بر تاریخ غزنویان، مطالبی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده که بخش زیادی از آن از بین رفته‌ و امروزه تنها حدود پنج مجلدش بر جای مانده‌ است.

نثر استوار، اطلاعات بسیار ارزشمند در موارد گوناگون، رعایت انصاف و بیان شیرین و پرکشش، از ویژگیهای این کتاب هستند؛ چنان که می‌نویسد: «سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را! غرض من آن است که تاریخ‌پایه‌ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی‌ماند.»

یکی از کسانی که زحمت بسیاری بر خود هموار کرد و دشواری‌های این کتاب کهن را آسان نمود و به نوعی در دسترس عموم نهاد، مرحوم استاد خطیب رهبر بود که کارش با استقبال فراوانی روبرو شده است. آنچه در پی می‌آید، بخشهایی از مقدمه پربار و مفصل ایشان است:

تاریخ مسعودی معروف به «تاریخ بیهقی» یکی از آثار بسیار گرانبهای نثر فارسی و تاریخ و نمودار کمال دانش و بینش و هنر نویسندگی تاریخ نگار نامدار ایران ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر است که به همت والای استاد دانشمند، جناب دکتر علی‌اکبر فیاض که عمر گرامی را در تصحیح آن به پایان برده و از این راه خدمتی بزرگ به تاریخ و ادب ایران فرموده‌اند، در سال ۱۳۲۴ در تهران و در سال ۱۳۵۰ از سوی دانشگاه مشهد انتشار یافت. [... او] درباره ارزش کار بیهقی از نظر تاریخ‌نگاری و نویسندگی در مقدمه عالمانه خود بر تاریخ بیهقی چنین نگاشته‌اند:

«در جزو چند کتاب معدودی که از نثر فارسی پیش از مغول مانده است، یکی کتاب حاضر یعنی تاریخ خواجه ابوالفضل بیهقی است که از شاهکارهای ادب فارسی به شمار می‌رود. این کتاب از جهت موضوع، نمونه‌ای از تاریخ‌نویسی خوب و از حیث انشا، مثالی از بلاغت زبان ماست. بیهقی موجد فن تاریخ نیست، پیش از او به زبان فارسی تاریخ‌ها نوشته‌اند؛ ولی در همه مورخین قدیم ما شاید، هیچ‌ کس به قدر بیهقی معنی تاریخ را درست نفهمیده و به شرایط و آداب تاریخ‌نویسی استشعار نداشته است.

ابداعی که بیهقی در این فن آورده، حتی در نظر خود او بی‌سابقه‌ بوده است. خود او می‌گوید: «در دیگر تواریخ، چنین طول و عرض نیست که احوال را آسانتر گرفته‌اند و شمّه‌ای بیش یاد نکرده‌اند؛ اما چون من این کار پیش گرفتم، می‌‌خواهم که داد این تاریخ را به‌تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند.»

در طنز به تواریخ قدیم می‌نویسد: «اگرچه این اقاصیص از تاریخ دور است، چه در تواریخ چنان می‌خوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به جنگ فرستاد و فلان روز جنگ یا صلح کردند و این آن را بزد و بر این بگذشتند؛ اما من آنچه واجب است، به جای آرَم.»

این واجب چه بوده است؟ نوشتن تاریخی زنده و حساس برای آیندگان؛ زیرا بیهقی به قول خود تاریخ را برای آیندگان می‌نوشته و به‌خوبی متوجه بوده است که آیندگان تاریخ زنده و حساس می‌خواهند، این است سرّ این تفصیل‌پردازی‌های دلاویز و چهره‌سازی‌های زیبا که مایه امتیاز این کتاب شده است.

صداقت و اطلاع

دو شرط عمدة مورخ، صداقت و اطلاع است که بیهقی شاید بیش از خوانندگان خود متوجه اهمیت آن بوده است و بدین جهت در هر فرصتی خوانندگان را از راستگویی و حقیقت‌دوستی و همچنین از احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمینان می‌دهد؛ چنان که خوانندگان در تضاعیف کتاب ملاحظه می‌کنند و مخصوصاً در خطبه باب خوارزم (در آخر کتاب) که مورخ در آنجا روش خود را در انتقاد مدارک و اسناد به شرح ذکر کرده و نموداری از طرز فکر دقیق خود را نشان داده است.

مندرجات کتاب بیهقی یا از مشهودات خود اوست که در طی روزگار با دقت تمام تعلیق می‌کرده، یا اطلاعاتی است که با کنجکاوی بسیار از اشخاص مربوط و مطلع به دست می‌آورده، یا منقولاتی است از کتاب‌ها که غالباً نام آنها را ذکر می‌کند و حتی راجع به ارزش آنها نظر خود را اظهار می‌دارد. بیهقی از سالیان دراز تألیف این کتاب را در نظر داشته و با دلبستگی و علاقه‌مندی تمام به تهیه مواد آن مشغول بوده و برای این کار، از موقع مساعد خود در دربار استفاده‌ای کرده است که به قول خودش برای دیگر کسی میسر نبوده است.

هنر بیهقی

ولیکن برای نوشتن تاریخ تنها داشتن مواد کافی نیست، هنری هم لازم است که از این مواد استفاده کند؛ یعنی انشایی که بتواند گذشته محوشده را پیش چشم آیندگان مجسم و محسوس سازد و هنر بیهقی اینجاست. در نوشته‌های قدیم کمتر کتابی است که بتواند با کهنگی زبان اینقدر برای خوانندگان خود جذبه داشته باشد و هر خواننده‌ای، به شرط آشنایی با زبان، آن را با ولع و اشتیاق و بدون کسالت و ملال بخواند. هنر بیهقی اوج بلاغت طبیعی فارسی و بهترین نمونه هنر انشایی پیشینیان است که زیبایی را در سادگی می‌جسته و از تماس با طبیعت زبانی، مانند طبیعت گرم و زنده و ساده و باشکوه داشته‌اند. در کتاب بیهقی نمونه‌های مختلفی از انشا هست و قطعه‌هایی دارد که از حیث بلاغت، سند لیاقت زبان فارسی محسوب می‌شود.» 

تغییر سبک

استاد بزرگ فقید، ملک‌الشعرای بهار در سبک‌شناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی می‌نویسند: در این یک قرن (دوره غزنوی و سلجوقی اول ۴۵۰ ـ ۵۵۰) انقلاباتی که موجب تغییر سبک و تجدید طریقه نثر و نظم باشد پدید نمی‌آید و اگر چیزی از گوشه و کنار به وجود آمد، به همان سبک و شیوه دیرینه نوشته می‌شد؛ مانند کتب ناصرخسرو علوی که در نیمه دوم قرن پنجم تألیف یافته است و با شیوه نثر سامانیان برابر است و غالب الفاظ و ترکیبات و اصطلاحات قدیم را در آن رسالات به قرار اصل می‌بینیم پس اینکه ما این فصل را مستقل و جدا از فصل پیشین ساختیم، برای آن بود که چند کتاب را که به سبکی خاص در این قرن به وجود آمده و از حیث سبک و شیوه، استقلالی داشت و لایق بود که برای آنها فصلی جداگانه باز گردد، از اعتبار خود نینداخته باشیم و از آن کتب است، یکی نوشته‌های ابونصر مشکان، دو دیگر «تاریخ بیهقی» و سه دیگر سیرالملوک خواجه نظام الملک و چهارم قابوسنامه عنصرالمعالی کاووس است که با سبک قدیم تفاوت‌هایی دارند و هر کدام جداگانه قابل بحث و مطالعه است و اتفاقاً شیوه این کتب پس از طی شدن قرن پنجم نیز به‌تدریج فراموش می‌شود، و بلافاصله سبک نثر دگرگون شده و نثر فنی به وجود می‌آید

سبک بیهقی به عین، تقلیدی است از سبک نثر ابونصر مشکان؛ چنان که میان منشآت ابونصر و شاگردش هیچ‌گونه تفاوت موجود نیست».

فن نثر

استاد دانشمند، جناب دکتر خطیبی در کتاب فن نثر در ادب پارسی، مختصات سبک نثر فارسی در دوره غزنوی و سلجوقی اول (۴۵۰ ـ ۵۵۰) را بدین گونه خلاصه کرده‌اند:

«نخست: استعمال مفردات عربی بیش از دوره قبل (دوره سامانی ۳۰۰ ـ ۴۵۰) با حفظ حدود زبان فارسی از ورود لغات دشوار و متکلف عربی.

دوم: شروع به استعمال آیات و احادیث و اشعار و امثله و استعارات، برای آراستن کلام در حدی متعارف و خالی از تکلف.

سوم: رعایت تکلفات و صنایع؛ در مقیاسی که هنوز نثر را از شیوة مرسل دور نمی‌‌ساخت و مناسبات لفظی را بر بیان معنی رجحان نمی‌نهاد.

چهارم: به کار نبردن سجع که نثر فارسی برای قبول و استعمال آن هنوز آمادگی نداشت و مراعات این صنعت ناگزیر مفردات لغوی بیشتری را از زبان عربی در پی می‌آورد که با روش نثر فارسی سازگار نبود.

پنجم: ترکیب جُمل، که در این سبک هنوز شیوة دیرین خود را تا حدودی حفظ کرده است و مفردات عربی در آن به گونه‌ای استعمال می‌شود که از سیاق سخن فارسی بیگانه نیست؛ مانند جمع بستن لغات عربی به فارسی، یا جمع بستن جمع عربی بار دیگر به فارسی، یا آوردن یای مصدری به جای مصادر عربی و نظایر آن.

ششم: به عکس دوره قبل روش جمله‌بندی عربی، به‌خصوص در آثار ترجمه شده از آن زبان در نثر این دوره کمتر دیده می‌شود و این از آن جهت است که نثر پارسی با گذشت بیش از یک قرن از دورة تحول و تکامل، به‌تدریج روش خود را در ترکیب جمل مستقر ساخته بود. در این دوره ارکان فرعی که بیش از آن، بعد از فعل یا رابطه می‌آمد؛ در متن جمله جای گرفت و فعل در انتهای جمله و مفعول بعد از فاعل و قبل از فعل ذکر می‌شد. قیود و صفات، براساس رابطه خود با هر یک از اجزای جمل، در پی‌ همان جزء می‌آمد؛ مگر در موارد تعدد قیود و صفات که گاه بعضی از آن قبل از فعل و بعضی بعد از آن می‌آمده است.

رعایت همین نکات موجب آمد که کوتاهی جمل، به سبک دوره قبل (دوره سامانی۳۰۰ـ۴۵۰) که از مختصات نثر آن دوره بود، به همان صورت در این سبک مراعات نشود و در عین حال، کیفیت وصل و فصل و تسلسل و توالی معنی در آن همچنان به شیوه قدیم محفوظ بماند.

هفتم: روش ایجاز و مساوات در این دوره تا حدودی جای خود را به اطناب می‌سپرد و از این حیث نثر را در حد فاصل، بین سبک ساده قدیم و سبک فنی دوره بعد (دوره سلجوقی دوم و خوارزمشاهیان ۵۵۰ـ۶۰۰) قرار می‌دهد. نمونه‌هایی از درج شعر در نثر دیده می‌شود. اقتباس آیات و احادیث و امثله و حکم، چنان که گذشت، برای آرایش کلام در حدی متعارف رواج می‌یابد. ترادف و تضاد و تجانس لفظی به نسبتی محدود، در نثر راه پیدا می‌کند و مسیر تطور نثر را به سوی توازن و تقسیم به قرائن که در دوره بعد به طریقی متکلف در بیشتر اقسام آن رواج می‌یابد، هموار می‌سازد.

هشتم: تنوع و احتراز از تکرار نیز یکی دیگر از مختصات نثر این دوره است.

در دوره قبل تکرار فعل یا رابطه، در جمل متوالی و تکرار لغات، شیوه طبیعی نثر بود. در این دوره تکرار جای خود را به حذف به قرینه می‌دهد. افعال و روابط معمولاً در جمل متعاطف در نخستین جمله ذکر و از دیگر جمل به قرینه حذف می‌گردد و از افعال مرکب نیز جزء مکرر، به همین صورت به قرینه مذکور محذوف می‌شود. حذف مفرد به قرینه جمع و جمع به قرینة مفرد نیز در نثر این دوره معمول و متداول است.

نهم: با این همه باید گفت: نثر پارسی در این دوره هنوز شیوة نثر مرسل را دنبال می‌کند، لفظ با معنی برابر است و معانی از هم دور نمی‌افتد. نه به اسلوب قدیم ساده است و نه به سبک دوره بعد (دوره غزنوی و سلجوقی دوم) فنی و متکلف.

شاید بتوان نثر این دوره را با در نظر گرفتن مفهومی که از نثر خواسته می‌شود، در شمار رساترین و روان‌ترین آثار منثور در تاریخ تطور نثر فارسی دانست و اگر نثر دوره قبل (دوره سامانی) را نثر ساده و مرسل بنامیم، می‌توانیم نثر این دوره (دوره غزنوی و سلجوقی اول) را در مقام مقایسه، نثر مرسل عالی بخوانیم.»

شیوه سهل و ممتنع

این نکته گفتنی است که تاریخ‌نویس فرزانه و ادیب نامدار در نگارش اثرگرانقدر خود شیوه سهل و ممتنع را به کار بسته و در به‌گزین کردن و واژه‌ها هنرنمایی کرده است. در اینجا نظر خوانندگان را به برخی از واژه‌های شیوای ساده و مرکبی که در این کتاب است، معطوف می‌داریم: آرام‌گونه، ابله‌گونه، ایمن‌گونه، ایدونی، با دیدار، بالاگونه، بهتر آمد، به‌گزین، بی‌اندام، بی‌گناه‌گونه، پارینه، پایاب، پایچه، پسرپدری، پیاده‌گونه، پیرانه‌سر، پیشترک، پیل‌وار، ترگونه، تن‌آسان، جگر‌‌آور، خجل‌گونه، خرده‌مردم، خلوت‌گونه، خوابک، خواهشک، دادگان، درازآهنگ، درسپارند، درنارسیده، دست‌رشت، دست‌گرای، دشمنایگی، دل‌انگیز، دندان مزد، دو گروهی، دیداری، دینه، دیوار‌بست، راه بیراه، رایگانگی،رنج‌گونه، روزینه، ریشاریش، زاد و بود، زاستر، سخت‌سری، سرغوغا، سرهنگ‌شمار، سوزیان، شادروانک،فراکرد، فره‌مند، فریفتگار، کارنادیدگان،کم‌اندیشگی، گذاره، گرانمایه‌گونه، گردن‌آورتر، گرگ‌آشتی، گرمگاه، مایه‌دار، متواری‌گاه، مرغ‌دل، نابیوسان، ناچاره، نادرگذاشتنی، ناشیرین، نپایست، نرم‌گونه، نگرایستی، نوآیین، نوباوه،نوخاستگان، نیست‌همتا، نیک اسبه، نیم دشمن، نیم‌عاصی، وجه گونه، هزارگانی، یک سوارگان

چیره‌دستی بیهقی در نویسندگی و آگاهی او از قاعده‌های دستوری زبان فارسی موجب گرد آمدن بسیاری از نکات دقیق صرف و نحو زبان فارسی در این کتاب شده است.

منبع: روزنامه اطلاعات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۹۶ ، ۰۹:۵۱
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی؛ خالق سبکی جدید در نثر فارسی

161729.jpg



ابوالفضل بیهقی که به عنوان ادیب و مورخ برجسته ایران و پدیدآورنده کتاب گرانسنگ «تاریخ بیهقی» شهرت یافته، خالق سبکی جدید در نثر فارسی است.

بیشتر شهرت بیهقی به‌ دلیل نگارش کتاب معروف «تاریخ بیهقی» است که یکی از مهم‌ترین منابع تاریخی درباره دوران غزنوی به شمار می‌رود.

او اوایل عمر خود را در نیشابور به تحصیل علم و دانش مشغول بود، سپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و در سال ۴۱۸ ه. ش پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیر دیوان شاهی برگزیده شد.

این مورخ بزرگ ایرانی نوشتن کتاب «تاریخ بیهقی» را در سن ۴۳ سالگی، آغاز کرد و ۲۲ سال از عمر خود را صرف نوشتن آن کرد، موضوع این کتاب تاریخی است و در ۳۰ جلد، اما از این ۳۰ جلد تنها ۶ جلد باقی مانده و این نکته قابل ذکر است که جلد اول موجود، از میانه آن آغاز می‌شود.

اهمیت کتاب «تاریخ بیهقی» برکسی پوشیده نیست و تاثیر آن بر متون بعد از خود گواهی بر ارزشمندی این کتاب است؛ کتابی که با ظهور خود سبک جدیدی را در نثر فارسی خلق کرد و با گذشت زمان نه تنها از اهمیت آن کاسته نشد، بلکه بر شکوه و عظمت آن افزود.

«تاریخ بیهقی» آیینه تمام‌نمای دوران این نویسنده صاحب سبک است که می‌تواند قواعد مملکت‌داری، شهرسازی، سطح زندگی مردم، طبقات اجتماعی، فرهنگ جامعه، اوضاع دربار و دیوان‌ها، آداب و سنت‌های رایج در جامعه، جهان‌بینی مردم و حتی خصوصیات اخلاقی و شخصیت‌شناسی هر یک از چهره‌های تاریخی را می‌توان در آن مشاهده کرد.

دقت و هوشیاری ابوالفضل بیهقی در بیان جزییات و توصیف وقایع به حدی بود که خواننده با خواندن آن احساس می‌کرد که بیهقی در آن صحنه‌ها حاضر بوده و نکته قابل توجه این است که بیهقی در بعضی از رویدادها، خود شاهد ماجرا نبوده و آن‌ها را از زبان عامه مردم نقل می‌کند اما این وقایع در فضای کلی تاریخ هیچ تفاوتی با آنچه او به چشم خود دیده، ندارد و این بیانگر زیرکی و هنرمندی بی‌نظیر این نویسنده است.

یکی از بخش‌های بسیار مهم «تاریخ بیهقی»، داستان «حسنک وزیر» است. بیهقی ۸۵ سال زندگی کرد و به دنبال نوشتن کتاب‌های متعدد بود تا اینکه در سال ۴۵۶ ه. ش درگذشت و به این ترتیب ۱۹ سال پس از اتمام این کتاب ارزشمند چشم از جهان فرو بست.

منبع : خبرگزاری ایسنا 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۷:۰۵
رضا حارث ابادی

دیپلمات تاجیکستانی:

منزلت و جایگاه ابوالفضل بیهقی در تاجیکستان کمتر از ایران نیست

منزلت و جایگاه ابوالفضل بیهقی در تاجیکستان کمتر از ایران نیست

رایزن فرهنگی سفارت جمهوری تاجیکستان در ایران گفت: در تاجیکستان مکان و منزلت و جایگاه علم و ادب بیهقی کمتر از ایران نیست. 
بوری بای اف در همایش مردمی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که دوشنبه شب 1 آبان 96 در تالار کاشفی سبزواربرگزار شد، افزود: سال گذشته با ابتکار یکی از دانشمندان جوان تاجیکستان به نام سیف الله مولاجان، تاریخ بیهقی از فارسی به سیریلیک برگردان شد. همچنین با ایده این داشمند در همان سال کتاب تاریخ بیهقی از طریق رادیو بازخوانی گردید.
 
 وی با بیان این که خاک ایران مانند خاک تاجیکستان برای ما عزیز و مقدس است ادامه داد : امروز به یاد ابرمرد تاریخ، ابرمرد ادب و ابر مرد نثر پارسی -ابولفضل بیهقی- بودیم و هستیم و به این جمله معتقد هستم که بزرگان را بزرگان، بزرگ می دانند و خوشابه حال مردم شریف سبزوار که نمی گذارند بزرگانی همچون بیهقی خاک شوند و از یادها بروند و این نشان دهنده ی بزرگی مردم این شهر است.
بوری بای اف همچنین گفت: در تاجیکستان استقبال از تاریخ و فرهنگ و زبان فارسی پس از کسب استقلال که 26 سال قبل اتفاق افتاد، بالا گرفت و حکومت اهل علم و فرهنگ این کشور پیوسته سعی و تلاشش بر آن بوده که چیزهایی را که از دست داده ایم را احیاء کنیم.
رایزن فرهنگی سفارت تاجیکستان در ایران در ادامه اظهار داشت: ابوالفضل بیهقی در پاسخ به  یکی از اساتید هم دوره خود، که زبان پارسی را برای علم و آموختن جای تنگ و ناکافی دانست به انشای دیبای خسروانی پرداخت و ثابت کرد که زبان پارسی از عربی کمتر نیست و با این زبان می توان هر اثری را در باب علم وادب و سیاست، با فصاحت و بلاغت تمام تالیف کرد .
او در خاتمه سخنانش گفت: امیدوارم این جشن با جلوه های تازه و متعدد بیشتر و پررنگ تر از این ادامه یابد و تبادل و روابط همکاری بین ما تشدید شود و چنین همایش ها و نشست هایی در تاجیکستان، افغانستان و سایر کشورها نیز برگزار گردد.
گفتنی ست که بوری بای اف از مسئولین و دست اندرکاران این همایش تشکر کرد و آرزوی موفقیت و کامیابی برای اساتید و مسئولین سبزواری برای پژوهش ها و همایش های آتی نمود و تمام ایرانیان را به تاجیکستان دعوت کرد تا پیوندها و آشنایی مردم دو کشور تحکیم شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۶ ، ۱۵:۴۸
رضا حارث ابادی

مطالبات برحق اهالی فرهنگ و ادبیات فارسی و همچنین مردم شهرستان سبزوار از مسئولین محترم شهرستان و استان خراسان رضوی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۲:۲۶
رضا حارث ابادی

رایزن فرهنگی سفارت افغانستان:

ثبت روزی به نام ابوالفضل بیهقی در تقویم ملی ایران برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان واجب است

ثبت روزی به نام ابوالفضل بیهقی در تقویم ملی ایران برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان واجب است

رایزن فرهنگی جمهوری افغانستان در هفتمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی گفت: ابوالفضل بیهقی بنیاد کاخ بلند نثر فارسی را بنا نهاد و گرامیداشت از چنین شخصیتی و همچنین نامگذاری یک روز در تقویم جمهوری اسلامی ایران به نام روزملی ابوالفضل بیهقی کاملا به جاست و این امر  نه تنها برای جمهوری اسلامی ایران بلکه برای جغرافیای زبان فارسی و تمام فارسی زبانان در مجموع واجب است.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه شفیق شرق در همایش علمی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که صبح دوشنبه اول آبان در دانشگاه حکیم سبزواری برگزار می شد، افزود : امروز ساعت 8 صبح زنگ تمام مدارس شهرستان سبزوار به نام بیهقی نواخته شد که اگر تمام روزهای سال زنگ مدارس به نام بیهقی نواخته شود باز هم کافی نیست.

وی با بیان این که گذشتن از شهرهای تاریخی ایران کهن و خراسان بزرگ همچون سبزوار و نیشابور برای هر فارسی زبانی یک رویا است ادامه داد : امروز در شهر ابوالفضل بیهقی، محمود دولت آبادی، دکتر علی شریعتی و دهها نامدار دیگر این شهر  حضور دارم و از جغرافیای بخشی از تاریخی که در کتب  دانشگاهی افغانستان خوانده ام عبور کردم و امیدوارم این سعادت نصیب هر فارسی زبانی شود و ما بتوانیم در سرزمین مشترکی که داریم سفر کنیم.

رایزن فرهنگی سفارت افغانستان با بیان تصنیف معروف ابوالفضل بیهقی (سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را . غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند) اظهار داشت: ابوالفضل بیهقی در آغاز کار، دشواری آن را به خوبی درک کرده و می فهمد یک مرد پیری که در دربار دست به قلم می برد و درباره تاریخ ابراز نظر می کند مسئولیتش سنگین است و امانتی را به نسل های بعدی منتقل می کند و نسل های بعدی درباره این اثر داوری خواهند کرد، از این رو خودش بیان کرده است که سخنی نرانم که خوانندگان این تصنیف بگویند شرم باد این پیر را. این سخن بسیار سنگینی است و به یقین سخنی نرانده که خوانندگان این تصنیف تحسینش نکنند.

شفیق شرق در ادامه گفت: هر فارسی زبانی در هر گوشه جهان به اثری که ابوالفضل بیهقی آفریده می بالد و افتخار می کند و از خواندن مکرر آن خسته نمی شود. ابوالفضل بیهقی هم تاریخ نوشت است و هم یکی از شاهکارهای نثر ادبیات زبان فارسی را خلق کرده است و با روش سهل ممتنع هم روایت را به تصویر کشیده و هم یک متن شیرین به جا گذاشته است.

وی در پایان بیان کرد: یادمان باشد که اگر ما از باد و باران گزند نیافتیم و میان موجی از تهاجم هایی که در طول تاریخ به سرزمین های ما صورت گرفته است هنوز نفس می کشیم و مدعی یک تمدن بزرگ هستیم نتیجه تلاش و خلق آثار ارزشمندی است که حضرت فردوسی ، ابوالفضل بیهقی ،مولانا جلال الدین محمد بلخی ، سنایی غزنوی، رابعه بلخی و هزاران نام آشنای دیگر به عنوان میراث برای ما به جا گذاشته اند. آن ها مسئولیت خود را به خوبی انجام داده اند و امروز وظیفه ماست که چگونه از چنین آثار ارزشمندی پاسداری کنیم و راه دشوار آینده را چگونه بپیماییم  که نسل های بعدی نیز از ما یادی کنند و آن ها نیز پاسداران تاریخ، فرهنگ و ارزش های خراسان بزرگ ، ایران بزرگ و در مجموع جغرافیای زبان پارسی باشند.

***

گفتنی است از حدود یک دهه قبل شمار زیادی از صاحب نظران و اساتید ادبیات فارسی و فرهیختگان و ادب دوستان سبزواری خواهان ثبت روز اول آبان به عنوان روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی در متن تقویم ملی ایران هستند.

در حال حاضر درتقویم کشور چندین روز ملی به نام شاعرانی نظیر فردوسی، حافظ، سعدی، خیام، عطار و شهریار ثبت شده است. روز بزرگداشت فردوسی به عنوان روز زبان فارسی و روز بزرگداشت شهریار به عنوان روز شعر فارسی نیز مطرح هستند. اما در این بین به نظر می رسد در حق نثر فارسی و نویسندگان برجسته این زبان  کم لطفی های زیادی صورت گرفته است زیرا هیچ روزی به نام نثر فارسی و بزرگان این عرصه درمتن تقویم کشور درج نگردیده است. 

با توجه به جایگاه والا و پدرانه ابوالفضل بیهقی در عرصه ی نثر کلاسیک فارسی به نظر می رسد اول آبان که در سال های اخیر به بزرگداشت بیهقی اختصاص یافته، بهترین مناسبت برای ثبت روز نثر فارسی نیز می باشد.

سمیرا واعظی نژاد / مجله اینترنتی اسرارنامه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۱:۴۴
رضا حارث ابادی

نواختن زنگ بیهقی در مدارس سبزوار

نواختن زنگ بیهقی در مدارس سبزوار

همزمان با نخستین روز آبان 'روز ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی' زنگ بیهقی در مدارس شهرستانسبزوار نواخته شد
رئیس آموزش و پرورش سبزوار روز دوشنبه در مراسمی به همین منظور در آموزشگاه شاهد گفت: نواختن زنگ بیهقی در سراسر مدارس شهرستان با هداف احیای زبان و فرهنگ این سرزمین انجام شد.

حسن محرابی افزود: سبزوار یکی از شهرهای کهن خراسان با فرهنگ و پیشینه غنی است که گنجینه ارزشمندی از مفاخر و رویدادهای تاریخی را در خود جای داده و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی برای هفتمین سال در راستای تکریم این مفاخر است.

وی ادامه داد: پیوند نسل جوان با زبان، فرهنگ و هویت ملی سبب می شود هجمه فرهنگی دشمن کارساز نشود.

ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار قرن پنجم هجری قمری و نگارنده کتاب تاریخ بیهقی از مورخان دوره غزنوی است که در سال 385 قمری در قریه حارث آباد بیهق(سبزوار) متولد شد.

وی بعد از کسب فضایل به دیوان رسایل محمودی راه یافت و در خدمت خواجه بونصر مشکان به کار پرداخت و در خدمت سلاطین غزنوی به سر برد و تا در زمان عزالدوله عبدالرشید در سال 440 قمری نیز چندی صاحب دیوان بود اما به تهمت حاسدان گرفتار، معزول و محبوس شد. بیهقی بعد از رهایی از زندان باقی عمر را در انزوا بسر برد و در سال 470 هجری قمری درگذشت.

هفتمین همایش ابوالفضل بیهقی نیز از امروز به مدت 2 روز با پیام وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی آغاز می شود. رایزنان فرهنگی افغانستان و تاجیکستان و مدیرکل دفتر مطالعات فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در این مراسم سخنرانی می کنند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۰۷:۳۸
رضا حارث ابادی

  مطالبات  بر حق دوستداران ابوالفضل بیهقی از مسئولین شهرستان سبزوار 


1- ثبت روز اول آبان به عنوان روز ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و نثر فارسی در تقویم رسمی کشور

2- ثبت کتاب تاریخ بیهقی به عنوان بزرگترین متن تاریخی در میراث فرهنگی سازمان یونسکو

3- تعیین متولی و ردیف بودجه جهت تکمیل عملیات اجرایی، عمرانی و بهره برداری پروژه یادمان بیهقی

4- برگزاری همایش ابوالفضل بیهقی در سطح بین المللی و همچنین ایجاد فرهنگسرای ابوالفضل بیهقی 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۶ ، ۰۷:۳۱
رضا حارث ابادی