تاریخ بیهقی و گذار از تاریخ به ادبیات
تاریخ بیهقی و گذار از تاریخ به ادبیات
کنگره بزرگداشتی به تاریخ شهریور 1349 شمسی در مشهد برای ابوالفضل بیهقی برگزار شده که بنا به معیار احمد بیرشک ( گاهنامه تطبیقی سه هزار ساله، ص106) برابر می شود با سال 1391قمری و 1970 میلادی. یعنی با احتساب سال 385 قمری به عنوان سال زاده شدن او و با ملاحظه این قرار که در زندگی رجال تاریخ متقدم ، مبنا سال قمری است ، کنگره در هزار و ششمین و به تعبیری گردشده در هزارمین سال تولد بیهقی برگزار شده است. در این کنگره که به همت بیهقی پژوه و استاد دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد علی اکبر فیاض و دیگر استادان این دانشکده برگزار شد، مقالات ارجمندی ارائه شد که هنوز هم از مقالات سرآمد حوزه بیهقی پژوهی به شمار می آیند.مروری بر این مجموعه مقالات ( چاپ شده با نام : یادنامه ابوالفضل بیهقی ) نشان می دهد که تاریخ بیهقی در دوره گذار بیشتر آثار پدیدآورندگان ایرانی از جمله تاریخ نویسان از تاریخ به ادبیات پدید آمده ، به گونه ای که در عین برخورداری از ارزشهای تاریخ شناختی ، دارای ارزشهای ادبی است . " تاریخ بیهقی در یک نگاه" ( حدیث خداوندی و بندگی ، دهقانی، ص121-134) نشان می دهد که این اثر در میانه تاریخ و ادبیات ایستاده است و برای تاریخ و ادبیات امروز ایران نیز دارای ارزشها و برکاتی چشمگیر است (ر.ک: یادنامه ابوالفضل بیهقی، ص پانزده و شانزده ).
تاریخ بیهقی که در جغرافیا همچون شاهنامه بازبسته ی خراسان است ، علاوه بر قرابت زمانی ، در خردگرایی ، تلخکامی ، عفت کلام و نجابت به اثر فردوسی توسی شباهت دارد. زمانی که فردوسی با نظم شاهنامه به منظور زنده کردن تاریخ باشکوه پیشین ایران ، غم تیره روزی قریب الوقوع این سرزمین را می خورده است ، بیهقی پا به عرصه هستی نهاده تا آینده ای را که فردوسی پیش بینی می کرده تجربه کند ( دیبای خسروانی، یاحقی- سیدی، ص16). او 85 سال بعد در سال 470ق. روی در نقاب خاک کشید درحالی که گویا این بیت فردوسی زبان حال او هم می توانست باشد:
نمیرم از این پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
(ر.ک: گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، ص هفتم) .البته اثر بیهقی با آثار شاخص ادب فارسی هم قابل مقایسه است و در این زمینه بررسی هایی صورت گرفته است. از باب نمونه ، پرویز رجبی در تاریخ بیهقی معتمدترین سند تاریخ غزنویان (1383) بیهقی را حافظ شیرین سخن نثر پارسی می خواند.به نظر محمد تقی آذر مینا (مقایسه بهره گیری از آیات قرآنی در تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشا(1382) ، دقت در شیوه کاربرد لفظی و معنوی و شیوه های کاربرد نویسندگان متونی چون تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشا ، تطور و تکامل کاربرد آیات قرآنی را در نثر فارسی نشان می دهد .پایان نامه رضا لاری منفرد (1385) با نام مقایسه تاریخی ، زبانی و بلاغی تاریخ بیهقی و زین الاخبار گردیزی یکی از آثاری است که به مطالعه تطبیقی تاریخ بیهقی پرداخته است.
در غالب آثاری که به تحلیل و بررسی تاریخ بیهقی اختصاص یافته این سوال به تکرار مورد توجه بوده است که نوشته ابوالفضل بیهقی تاریخ است یا ادب و جزو ادبیات فارسی ؟ در موارد زیادی هم پاسخها گرایش داشته است به آنکه تاریخ بیهقی هم تاریخ است و هم در عداد آثار ادبی است (تاریخ بیهقی، تصحیح یاحقی- سیدی، ص پنجاه و پنج).به بیان ظریفتر یاحقی-سیدی، خسروانی است یا پرنیانی؟ چرا بیهقی مورخ ، کتاب خویش را دیبای خسروانی خوانده است ؟ آیا می توان گفت که او با این نامگذاری اثر خویش را متنی تاریخی – ادبی دانسته که تاریخی حماسی و پر اوج و نشیب را با قلمی زیبا وزبانی باشکوه و پرنیانی روایت کرده است و بنایی بزرگ افراشته چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقی بماند (دیبای خسروانی، ص16؛ دیبای دیداری، ص32) ؟
تاریخ بیهقی به سهم خود سندیت تاریخی دارد و حقایقی تاریخی را روایت می کند . به نظر سیدمحمد علی جمالزاده ، تاریخ ، علمی است بس دشوار که محکوم است به اینکه از طریق های سخت و پیچیده به حقیقتی دست بیابد که همیشه نسبی است ("شمه ای در باره علم و آیین تاریخ نگاری"، ص 121). در توضیح نحوه نگارش بیهقی، محمد حسین کرمی ضمن تأمل در باره انواع یادداشتهای او ، اتقان وجه استنادی اثر بیهقی به عنوان اثری تاریخی را مورد توجه قرار داده است ( بررسی تحلیلی حکایتهای تاریخ بیهقی ، ص13). نرگس روانپور (گزیده تاریخ بیهقی، ص7) به ذکر انگیزه حوادث تاریخی و پی آمدهای آنها به عنوان ویژگی تاریخ بیهقی اشاره کرده است. به نظر محمد رضا مرعشی ، شاید کار بیهقی نخستین اثر سیاسی فارسی باشد که به تجزیه و تحلیل علت شکست ها و ناکامی ها می پردازد و گاه نیز خواننده را بر آن می دارد تا علت آنها را خود دریابد و خوب می داند که نویسنده از طریق اشخاص و موقعیتهای عینی داستانی یا واقعی بهتر می تواند به بیان اندیشه های کلی و انتزاعی بپردازد تا از طریق زبان تجریدی ( تاریخ بیهقی به روایتی دیگر، ص15).
بیهقی در تاریخ نگاری خود ، نویسنده ای مودب به " ادب نفس" را ماند که می خواسته نام نیک مردان روزگار را به ثبت رساند. " مرا چاره نیست از تمام کردن این کتاب تا نام این بزرگان بدان زنده ماند و نیز از من یادگاری ماند که پس از این تاریخ بخوانند و مقرر گردد حال بزرگی این خاندان که همیشه باد" (تاریخ بیهقی، فیاض،ص667؛ بزم آورد، زریاب خویی ، ص28). هم به نظر زریاب خویی ، بیهقی حس یا احساس تاریخ داشته است و تاریخ خود را به داعی این احساس و شوق باطنی نوشته است نه به دستور سلطانی یا وزیری و نه به امید اخذ پاداش و صله ای. به همین دلیل هم از روزگار جوانی که در دیوان رسایل شاگرد ابونصر مشکان بوده است تقویم داشته و حوادث را بر آن تعلیق می کرده است و چون می خواهد نقل دقیق کرده باشد مرز میان گفته های خود و دیگران را معلوم می دارد : " و من که بوالفضلم..." ( تاریخ بیهقی، چاپ اول فیاض، 226 و 294؛ بزم آورد، ص27). فلسفه تاریخ در نظر او حقیقت است . "پس تاریخ بر راه راست برود ، که روانیست در تاریخ تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیر کردن" (بزم آورد، ص 29 و30). بیهقی برای آنکه در تاریخ خود انصاف داده باشد از قبض جوانی خود هم می گوید: ومن به جوانی به قبض باز افتادم و خطاها رفت تا افتادم و خاستم و بسیار نرم و درشت دیدم. و چه چاره بود از بازنمودن این حال در تاریخ که اگر از آنِ دوستان و مهتران باز می نمایم ، از آنِ خویش هم گفتم و پس به کار باز شدم و تا نگویند که ابوالفضل صولی وار آمد و حویشتن را ستایش کردن گرفت ( طبع ادیب پیشاوری، ص609).
تاریخ بیهقی وجه تاریخی دارد به گونه ای که بعضا ( ایران مظلوم، پورجوادی، ص71) اثری تاریخی دانسته شده یا صرفا اثری تاریخی تلقی شده . اما اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند و این لزوما بدان معنی نیست که اگر اثری متکی بر اطلاعات درست و مستند و خالی از تعصب و غرض شخصی و با صداقت و امانتدارانه نوشته شد ( گزیده تاریخ بیهقی، روانپور، ص6و7) و تاریخی بود ، نمی تواند ادبی باشد.
ابوالفضل بیهقی در روزگار رواج عربی سرایی ، به خلق اثر ادبی فارسی همت گماشته است. نشانه های عربی دانی یوسف برادر محمود غزنوی شاخص ترین شاه غزنوی و مسعود غزنوی که تاریخ بیهقی موجود مشهور به تاریخ مسعودی حکایت حکومت اوست و نشانه های عربی خوانی محمدغزنوی حاکم امیرفرموده و البته به سرعت معزول شده توسط برادرش مسعود در نوشته بیهقی هست ( سیری در شعر فارسی، عبدالحسین زرین کوب، ص13) . او زبان سخته و پخته ومتفاوت اما خوشایند و قابل فهمی دارد . هنگامی که از زیبایی های نثری چون تاریخ بیهقی سخن به میان می آید بعضی که نوعا هم از متون کهن و حتی از ارجاع به اصالتها دل خوشی ندارند ، هر گونه توجه و اقبال به مواریث فرهنگی و از جمله میراث مکتوب فرهنگی را به سخره می گیرند و از ممتنع بودن کاربرد نثر بیهقی در امروزه روز سخن به میان می آورند ، حال آنکه داعیه بازخوانی و شرح این متون تغییر زبان کوچه و بازار نیست . مرادبیشتر بازخوانی گنجینه های زبانی و ادبی و استفاده از آنها در مسیر غنی سازی زبان و ادبیات فارسی رایج است.این در حالی است که متاثر از غلبه زبان های رایج در امروزه روز و فضاهای مجازی و اینترنت و در علوم و زمینه های مرتبط با کامپیوتر و ارتباطات تازه و فناوریهای مدرن همچنین در اثر غلبه نوعی بی بند وباری زبانی در اقشار مختلف از جمله جوانها و نوجوانها زبان فارسی به سمتی سوق داده شده که گاه در مبادله ساده ترین پیام ها با مشکل مواجه است. چنین زبانی اگر با واژه های درست و ریشه دار تغذیه نشود دیر یا زود به صورتی حداقلی و کم رمق درخواهد آمد و پربعید نیست که محدود به زبانی شود که تنها در کتابهای کتابخانه ها و نوشته های اداری قابل مشاهده خواهد بود. چند دهه پیش عباس اقبال ( "یک صفحه از مجلدات مفقوده تاریخ بیهقی"، ص283) به درستی تذکر داده است که امثال تاریخ بیهقی جانشین متجدد ندارند. فرض کنیم که به نام تجدد پرستی ، کاخ بلند نظم فردوسی و دیبای خسروانی تاریخ بیهقی و شراب خوشگوار گفته سعدی و حافظ و دفتر حکمت مثنوی مولوی را شکستیم و دریدیم و ریختیم و از هم گسستیم. به جای این آثار دلکش مطبوع ، چه عوضی از دوره تجدد داریم و بعدها به چه وسیله خواهیم توانست اعصار تاریخی اجداد آریایی نژاد خود و مثلا دوره سلطنت محمود و مسعود را به تفصیلی که بیهقی نگاشته بفهمیم و یا در اوقات تلخکامی و خلسه ، ذوق را شیرین و دماغ معرفت را تر و شاداب سازیم ؟ بعلاوه آنچه آراسته به هنرهای بلاغی و ادبی خلق شده و مثلا نام تاریخ بیهقی به خود گرفته است گنجینه حکمتی است که باید بتوان حقیقت بیان شده در زبان و ادبیات زیبای مندرج در آن را فهمید ؛ چرا که بیهقی تنها یک مورخ یا ادیب نیست . او اندرزگویی است صمیمی و واقعه نگاری است پراحساس و مورخی است صاحبنظر و باهدف ( "تراژدیهای تاریخ بیهقی" ، محمد شفیعی، ص 375).
آمیختگی تاریخ و ادبیات محدود به تاریخ بیهقی هم نیست. مجتبی سالاری اول در پایان نامه خود ( عنصر عبرت در تاریخ بیهقی،ص9) قولی از منوچهر مرتضوی را نقل می کند که نشان می دهد متون تاریخی ما بدون آشنایی با وجوه بلاغی آثار ادبی بتمامه و دقت قابل فهم نیستند. به نظر مرتضوی ، ارتباط و امتزاج دو رشته تاریخ و ادبیات – خاصه در مورد ایران دوره اسلامی – تا حدی است که یکی را بدون دیگری نمی توان مطالعه کرد و آشنایی کامل با مدارک تاریخی غالبا مستلزم تبحر و تخصص در ادبیات است ( " کیفیت استفاده از منابع ادبی برای مسائل تاریخی" ، ص260). بیهقی تاریخ خود را به نحوی نوشته که نمونه عالی نثر دوره غزنوی است (حسنک وزیر، ص7). تاریخ بیهقی در مرز تغییر در تاریخ و ادب ایران قرار دارد. دیبای خسروانی بیهقی هم در وجه تاریخی نشان دهنده کژیها و نامردمی ها و ناحفاظی های روزگار و انتقال از عصر درخشان مردم گرایی و ایران دوستی و خردنمایی به دوران غلام بارگی و توطئه گری و کژراهی و دورویی و تازی مآبی است و هم در وجه ادبی آن نمودگار کش آمدن واژه ها و چندگانگی و چندگونگی مفاهیم و در نتیجه عبور از عصر صراحت لهجه به دوران مجامله و زبان بازی و ایهام و ابهام و بر روی هم شناوری مفاهیم و الفاظ و رودرواسی زبانی و برافکندن لایه و رویه ای از زبان ، بسته به اقتضای موقع و مقام است . به عبارت دیگر ، توجه به وجوه معانی الفاظ و ادای سخن بر مقتضای حال مخاطب در آن روزگار بیشتر از هر زمانه ای ضرورت یافته و بیهقی از نخستین کسانی است که به اقتضای منصب و میزان بستگی و پیوستگی اش به دربار و ارباب قدرت این ضرورت را دریافته و در نسج دیبای خسروانی خویش ماهرانه به کار داشته است ( دیبای خسروانی، یاحقی-سیدی، ص22و 23) . تاریخ بیهقی با این باور نوشته شده است که آنچه از قلم نویسنده نقش صفحه می شود باید بر پایه های عقلی استوار باشد و از بوته آزمایش خرد، خالص و ناب برآید و دانشی مردان چون آن را بشنوند یا بخوانند ، بپذیرند ( گزیده تاریخ بیهقی، دبیرسیاقی، ص 666) .
سیروس شمیسا این اثر را در عداد آثاری ارزیابی می کند که گرچه از جنبه های قوی ادبی خالی نیستند ، از نظر ماده ، جزو تاریخ محسوب می شوند (انواع ادبی، ص32). گزارشی که تاریخ بیهقی از داستان هارون الرشید و یحیی برمکی ارائه کرده ، نمونه ای است از هنر نگارنده که توانسته با عبارتی لطیف ، بیان ادبی تاریخ کند (ر.ک: گزیده تاریخ بیهقی، دبیرسیاقی، ص 77-88) . در سالهایی که از خلق این اثر گذشته ، تا حدود 500 سال آن را عمدتا کتاب اهل فن تاریخ می دانسته اند. در چند قرن نیمه دوم از عمر هزار ساله آن به ویژه طی دهه های اخیر ، وجوه ادبی آن توجه محققان را به خود جلب کرده است ( تاریخ بیهقی ، تصحیح و مقدمه فیاض، 1383، ص36).
تاریخ بیهقی ابتدا از این حیث که آیین دبیری و رسالت است پا به دایره انشا و ادبیات می گذارد (ر.ک: " دیوان رسالت و آیین دبیری از خلال تاریخ بیهقی"، رکنی یزدی، 233-272) ؛ خصوصا که بیهقی این آیین را به مدت 19 سال تحت تربیت دبیری چون بونصر مشکان فراگرفته است ( تاریخ بیهقی، طبع ادیب پیشاوری، ص605) . بیهقی چشم باز می کند و می بیند دینی در گفتن حقیقت بر گردن او مانده است چرا که بزرگان عملا از نوشتن تاریخ و گفتن حقیقت روگردانده اند و خود را مشغول امور دیگر گردانیده اند . " اگر توقف کردمی، منتظر آنکه تا ایشان بدین شغل بپردازند ، بودی که نپرداختندی و چون روزگار برآمدی این اخبار از چشم و دل مردمان دورماندی و کسی دیگر خاستی این کار را که بر این مرکب آن سواری که من دارم نداشتی " (گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر ، ص هفتم) .
نتیجه احاطه بیهقی در اهتمامی که برای ثبت تاریخ کرده است آن می شود که تاریخ نوشته ی او متضمن گستره ای وسیع شامل وقایع دوران سلطنت بازماندگان سامانیان و اوایل کار غزنویان و امراء سلسله های کوچک مانند آل فریغون و آل زیار و آل مأمون است ( تاریخ دیالمه و غزنویان، پرویز، ص463) . بدیهی است که او از اخبار این دوره ها بر سبیل نقل مطلع شده است. مثلا از وقایع قبل از سال 409ق. او که در سنین نوجوانی بوده نمی توانسته مشاهدات مستقیم ، دقیق و قابل فهم و نقلی داشته باشد. حکایات و فصل هایی چون " باب خوارزم " از نظر تاریخی به پیش از 409 مربوط است. ولی بیهقی این گونه اخبار را از قول دیگران و معمولا با عباراتی نظیر"چنین خواندم در..." و " چنین شنودم از ..." آغاز کرده است . مثلا باب خوارزم از قول استاد ابوریحان بیرونی و دوران کودکی مسعود از " خواجه عبدالغفار " روایت شده است ( تاریخ بیهقی فیاض، ص 906، 130-167) .
بیهقی توضیح می دهد که محمود وراق تاریخ را تا سال 409ق. بیاورد و سپس " قلم را بداشت به حکم آنکه من از این تسع آغاز کردم" (" نقد و بررسی کتاب زمانه ، زندگی و کارنامه بیهقی"، مهدوی، ص145) .زمان تالیف تاریخ بیهقی 448ق. بوده است (فرهنگ تاریخ بیهقی، حسینی کازرونی، ص21) . و سال 450ق. اشاره ای در نوشته او نشان می دهد که مشغول نگارش است: امروز که من آغاز قصه می کنم در ذی الحجه سنه خمس و اربع مائه در روزگار فرخ سلطان معظم ابوشجاع فرخزادی ناصر الدین اطال الله بقائه و از این قوم که من سخن خواهم گفت یک دو تن زنده اند ، در گوشه ای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخ آنکه از وی رفت گرفتار و ما را با آن کار نیست ، هر چند مرا از وی بد آید ، به هیچ حال ، چه عمر من به 65 سال آمده و بر اثر وی می بباید رفت ( تاریخ دیالمه و غزنویان، ص463).
هدف اصلی او نگاشتن اخبار دوره ای 50 ساله بوده. " اگر از خوانندگان این کتاب کسی گوید که این چه درازی است که ابوالفضل در سخن می دهد ؟ جواب آن است که من تاریخی می کنم پنجاه سال را که بر چندین هزار ورق می افتد و در او اسامی بسیار مهتران و بزرگان است از هر طبقه ، اگر حقی به باب همشهریان خود بگزارم... باید که از من فراستانند" (تاریخ بیهقی فیاض، ص250) . متاسفانه از آن تاریخ پنجاه ساله و چندهزار ورقی آنچه باقی مانده عمدتا وقایع ده ساله سلطنت مسعود غزنوی است ؛ 421- 431ق.. به همین جهت به تاریخ مسعودی هم نامبردار گردیده است ( دیبای خسروانی، ص 15) . با محاسبه عباس اقبال ، بیهقی عملا برای ثبت دوره ای 84 ساله خیز برداشته بوده است ، از اول ایام سبکتگین – جمعه 27 شعبان 366ق. (فرهنگ تاریخ بیهقی، ص550) – تا اول ایام سلطان ابراهیم، 451ق.اما تاریخی که امروز به دست است شامل دوره ده ساله مسعودی از وفات محمود تا فرار مسعود به هندوستان است ، به انضمام مختصری از تاریخ خوارزم و فتح آن به دست محمود در 407. "معلوم می شود قسمت کلی آن از بین رفته" ( مجموعه مقالات ، عباس اقبال، ص 64) .
تاریخ بیهقی به گفته ابوالحسن علی بن زید بیهقی " سی مجلد مصنف زیادت باشد " اما می افزاید که " از آن مجلدی چند در کتابخانه سرخس دیدم و مجلدی چند در کتابخانه مهد عراق و مجلدی چند در دست هر کسی و تمام ندیدم " ( حسنک وزیر، زهرا خانلری، ص5). در حال حاضر نیز آنچه از تاریخ بیهقی موجود است بخشی از مجلد پنجم و مجلدات ششم تا دهم آن است . یعنی از سی جلد مورد اشاره نویسنده تاریخ بیهق ، تنها پنج و نیم جلد باقی مانده است. گویا عباس اقبال در تتبعات خود تنها به یک صفحه از مجلدات مفقوده تاریخ بیهقی دست یافته بوده است ( مجموعه مقالات ، " یک صفحه از مجلدات مفقوده تاریخ بیهقی"، صص 282-289) .
بیهقی برای تامین استناد و دقت در نوشته خود مطابق برنامه ای که برای خود چیده بوده پیش می رفته است. " و مرا که بوالفضلم این روز نوبت بود. این همه دیدم و بر تقویم این سال تعلیق کردم" (تاریخ بیهقی چاپ اول فیاض،ص226؛ بزم آورد ، زریاب ، ص28) . و در ضمن ، تزیین سخن را و البته از باب استنادبیشتر ، اطلاعات موثق دیگران و از جمله حاصل تذوق آنان در باب اشخاص زمانه را در کار خود داخل می گردانیده است. خود گوید : ( تاریخ دیالمه و غزنویان ، ص319) " وی ]ابوحنیفه اسکافی[ این قصیده ]در فوت محمود و جلوس محمد و ورود سلطان مسعود به غزنین و سلطنت و مدح مسعود[ بگفت و نزدیک من فرستاد . چون کسی پادشاهی گذشته را چنین شعر اندر گفت اگر پادشاهی بر وی اقبال کند و شعر خواهد وی سخن را به کدام درجه رساند ]؟[! اینک بر اثر ، این قصیده که خواسته بودم نبشته آمد تا بر آن واقف شده آید.
چو مرد باشد بر کار و بخت باشد یار
ز خاک تیره نماید به خلق زر عیار"
کلماتی چون "والسلام" در نوشته او نشان می دهند که او از صحت ثبت خود بجزم اطمینان داشته است. " گواه عدل بر این چه گفتم تقویمهای سالهاست که دارم با خویشتن ، همه بذکر این احوال ناطق. هر کس باور ندارد بمجلس قضای خرد حاضر باید آمد تا تقویمها پیش حاکم آیند و گواهی دهند و ایشان را مشکل حل گردد، والسلام." ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، ص ششم) .