تاریخ بیهقی نمونۀ درخشان استفاده از روایت در تاریخنگاری است
خواجه ابوالفضل بیهقی نویسنده کتاب گرنسنگ تاریخ بیهقی و از بزرگترین مشاهیر سبزوار، برجسته ترین چهره های نام آور خراسان و از ادیبان و مورخان طراز اول ایران است که هرچند در شهر زادگاهش سبزوار، تا کنون در ارتباط با پژوهش و معرفی ابعاد تاریخی و ادبی شخصیت فعالیت های کمی صورت گرفته، اما نام و آوازه وی همواره در محافل ادبی، تاریخی و فرهنگی کشور مطرح است.
با این حال دوستداران واقعی ادبیات فارسی و همچنین پژوهشگران تاریخ، که بیشتر در کلانشهرهایی نظیر تهران، مستقر هستند، در طول سال از بیهقی فراموش نمی کنند و گاه و بی گاه در جلسات تخصصی به ستایش جبنه های ارزشمند کتاب تاریخ بیهقی می پردازند.
یکی از این شخصیت های برجسته دکتر حورا یاوری است که به تازگی در جلسه ای به دعوت مجله تخصصی بخارا درباره دو کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی و تاریخ طبری اظهاراتی را مطرح کرده است.
متن کامل سخنان دکتر حورا یاوری به نقل از خبرگزاری هنر «آرتنا» درادامه منتشر می شود:
عصر سه شنبه نهم دی ماه ۱۳۹۳، مجله بخارا با همکاری انتشارات سخن، نشر فرهنگ معاصر و انجمن علمی تاریخ دانشگاه تهران نشستی را با دکتر حورا یاوری برگزار کرد و در این نشست حورا یاوری درباره روایت و تاریخ سخن گفت.
در ابتدای این نشست علی دهباشی در معرفی دکتر حورا یاوری شرحی مختصر داد:
دکتر حورا یاوری دانش آموخته دانشگاه تهران است. لیساس زبان و ادبیات انگلیسی و سپس فوق لیسانس روانشناسی خود را از همین دانشگاه گرفت. سپس تحصیلاتش را در آمریکا ادامه داد و در آنجا به آموختن ادبیات و نقد ادبی با گرایش به ادبیات داستانی معاصر ایران مشغول شد و در این رشته نیز به مدرک دکترا دست یافت.
مقالات و کتابهای دکتر حورا یاوری عمدتاٌ بر محور ادبیات و روانکاوری میگردد. کتاب روانکاوی و ادبیات/ دو متن، دو انسان ، دو جهان ( از بهرام گور تا راوی بوف کور) که نشر سخن آن را منتشر کرده ، زندگی در آینه، چاپ انتشارات نیلوفر و داستان فارسی و سرگذشت مدرنیته در ایران ، چاپ نشر سخن از جمله آثار ایشان است.
سپس دکتر حورا یاوری به بررسی روایت و تاریخ پرداخت :
« حضور در این جلسه توفیق بزرگی است. از آقای دهباشی و مجله بخارا، از انتشارات سخن و فرهنگ معاصر و نیز انجمن علمی تاریخ دانشجویان دانشگاه تهران سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من گذاشتند.
با توجه به برگزاری برنامه در تالار باستانی پاریزی_ بر محور نقش و کنش روایت و داستان در متن تاریخی دور می زند. پرسش این است که آیا متن تاریخی رونوشتی است برابر با اصل از رویداد تاریخی، یا متنی است برگذشته از صافی ذهن و همۀ تعلقات فکری مورخ، و بنابراین پیش از آن که حرف مطلق و آخر را دربارۀ یک رویداد تاریخی زده باشد، روایتی در اختیار ما میگذارد و امکانی فراهم میکند که ما روایتهای همروزگار و مرتبط با هم را در کنار هم قرار بدهیم و از طریق سنجیدن و قیاس آنها با یکدیگر به دریافت قابل تأملتر و سنجیدهتری از رویدادهای تاریخی برسیم.
شاید ذکر این نکته بی مناسبت نباشد که در دهههای اخیر بسیاری از متون تاریخی کلاسیک از منظر فرضیههای جدید نقد ادبی، در مفهوم عام آن، بازنگری و بررسی شدهاند، و بوطیقا و خصوصیات ساختاری آن ها به اندازه درونمایه و محتوای رویداداهایی که روایت می کنند مورد توجه قرار گرفته است. از متون تاریخی ایرانی- اسلامی در درجه اول باید به تاریخ طبری اشاره کنیم که بیشتر از متون تاریخی کهن دیگر توجه محققین و پژوهندههایی را که با فرضیههای مدرن، به بازخوانی متون پیشامدرن تاریخی همت گماشتنه اند، به خود جلب کرده است.
از نمونه های این بررسی ها می توان به بازخوانی های مارشال هاجسن (Marshal G. S. Hodgson)، طیبالهبری (Tayeb el-Hibri) و جولی اسکات میثمی (Julie Scott Meisami) از تاریخ طبری اشاره کرد. هاجسن با نشان دادن سنجیدگی و از پیش اندیشیدگی روش طبری در گزینش راویان و آرایش خبرها و حدیث ها در گزارش فتل عثمان-به عنوان یک نمونه - به آگاهی او از زیروبم های بازی های قدرت در صدر اسلام، و چربیدن کفه این بازی ها بر ایمان مذهبی راویان اشاره می کند. الهبری با تأکید بر بهره گیری طبری از خبر و حدیث و قصه به عنوان یک شگرد روایی نشان می دهد که در تاریخ طبری وقتی به خلفای راشدین می رسیم که مورد احترام و ارادت طبری هستند، موضوع روایت مشخص و سلسلۀ راویان به هم پیوسته است. اما وقتی به دوران خلافت عباسیان میرسیم، به خصوص دوران هارون الرشید، هم زنجیره روایت از هم میپاشد و هم زمینه های روایت پراکنده و بی سامان می شود، و مهمتر از همه این که وابستگان و نزدیکان دربار هارون الرشید گزارش دهندگان رویدادهایی میشوند که خودشان در آن نقشی و دخالتی داشته اند . یعنی به نظر میرسد که طبری به آگاهی خوانندهای که کتاب تاریخ او را میخواند، اطمینان دارد و بر اساس این آگاهی شگردی را به کار میبرد که بازگوکننده بسیاری از نظرگاه های او درباره عباسیان، به خصوص خلیفه هارون الرشید و پسران او امین و مأمون است.
جولی اسکات میثمی کار دیگری میکند. میثمی روایت های ناهمگون سه مورخ بزرگ را که همه در قرن پنجم هجری زندگی میکنند یعنی طبری (م. 310|923)، مسعودی (346|956)، و بلعمی (383|993)، از یک رویداد یگانه، یعنی برگشتن روزگار از برمکیان، در کنار هم قرار می دهد و از طریق برجسته کردن ناهمسانی آن ها به نتیجه ای میرسد که به خصوص از نظر بحث امروز که کمرنگ شدن مرز بین داستان و گزارشٍ مو به موی رویدادهای تاریخی است اهمیت پیدا می کند.
از نظر میثمی تاریخنگاری اسلامی در دوران خلافت عباسیان در یک سیر تدریجی از گزارش مو به موی رویدادهای تاریخی فاصله می گیرد و به جای آن فلسفه تاریخ، بازگفتن "معنای" رویدادها، و پندها و عبرت هایی که می توان از این رویدادها آموخت ذهن تاریخنگاران را به خود مشغول می کند، گنجاندن هرچه بیشتر شعر و روایت های منثور در متن های تاریخی، به منظور برجسته کردن و به گوش دیگران رساندن پندهای تاریخ، رونق می گیرد، و به موازات آن بهره گیری از شگردهای کلامی و آرایه های زبانی توجه مورخین رابیشتر به خود جلب میکند. بیشتر مورخینی که در این دوره مینویسند، درست مثل نویسندهای که از پیش میداند داستانی که میخواهد بنویسد بر چه مسیری باید پیش برود، طرحی کلی از ساختار کتاب خود در ذهن داشته اند و با توجه به معنایی از تاریخ که خیال گنجاندنش را در کتاب خود داشته اند، رویدادها را پس و پیش کرده اند و با رنگ آمیزی صحنه ها، و پاشیدن زنگار غم بر برخی از صحنه ها و رویدادها ، معنای مورد نظرشان را از آن رویدادها را بر ما آشکارتر کرده اند.
تاریخ بیهقی نقطه اوج این شیوه از تاریخنگاری است. از نقطه نظر فرضیه های نوین نقد، روایت ها و شعرهای افزوده بر تاریخ بیهقی - درست در کنار روایت اصلی او از تاریخ - نقشی و کنشی دارند، و حاوی معنایی هستند که برای دانستن آن باید کتاب او را از آغاز تا انجام خواند. در بازی سنحیده بیهقی با این داستان ها و روایت ها تصویر شاهان و امیران در آیینه تاریخ مکرر می شود، خطوط انگاره های آرمانی پادشاهی و وزیری رنگ آشکارتری می گیرد، و فاصله شاهان زمانه بیهقی با این الگوهای آرمانی بیشتر به چشم می آید. بیهقی به گفته خودش به این که "فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و در فلان تاریخ صلح کردند" علاقه زیادی ندارد، و دلش می خواهد "تاریخ پایه ای " بنویسد و "بنایی بزرگ افراشته گرداند"
ساختار تاریخ بیهقی بیشتر از آنی که گزارش گونه باشد، به قصه و داستان نزدیک است. یعنی بیشتر از آنی که برابر با منطق رویدادهای بیرونی باشد، آفریده ذهن تاریخنگاری است که ما به اسم بیهقی میشناسیم. من از شرح زندگی بیهقی که همه کمابیش با آن آشنایی داریم میگذرم. میدانیم که بیهقی بیشتر عمر خود را در دیوان رسالت غزنویان گذرانده و از نزدیک در جریان رویدادهای زمانه اش قرار داشته است. مجلدات تاریخ بیهقی ظاهرا به سی جلد می رسیده اما متاسفانه تنها جلدهای پنجم تا دهم که دوران سلطنت مسعود را در بر می گیرد به دست ما رسیده است. سعید نفیسی از جملۀ محققانی است که سعی کرده از طریق بازخوانی مکرر جلدهای موجود قسمتهای از دست رفته را بین متون دیگر شناسایی بکند.
بیهقی به صراحت یادآوری می کند که در تاریخی که مینویسد از روایت و داستان به جه منظوری استفاده خواهد کرد «من که ابوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریستم، خاصه اخبار. از آن التقاطها کرده و در میانۀ این تاریخ سخنها آوردم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند». شعرها و روایت هایی که بیهقی بر تاریخ خودش می افزاید تفریبا هر بیست صفحه یک بار در متن اصلی پدیدار می شوند. بیهقی نام سرایندگان شعرهای منقول را غالبا ذکر می کند ولی هر وقت که پای روایت های منثور به میان می آید، منشا روایت مبهم باقی میماند. و همین ناروشنی دست او را در پس و پیش کردن و آرایش جزییات روایت های افزوده باز می گذارد تا بتواند به صورتی متناسب با هدفی که از نوشتن تاریخ در سر دارد آن ها را به تاریخش بیفزاید. بیهقی همان طور که محققان بسیاری اشاره کرده اند، همه رویدادهای یک سال را کنار هم نمی چیند و تاریخ او از نطر ساختاری سالشمار ساده رویدادهای یک دوره تاریخی نیست. مثلاٌ همه رویدادهای دوران جوانی سلطان مسعود غزنوی را کنار هم ردیف نمی کند، بلکه بخشی از آن ها را در زمان جا به جا میکند. و یا می توان به خطبههایی اشاره کرد که بیهقی در آغاز مجلدات کتابش میآورد. این خطبه ها اکثراٌ معنایی نهفته و ساختاری دارند و به بیهقی امکان می دهند که با نوشتن درباره پادشاهانی که با انگارۀ آرمانی او سازگارند (و به سخن دیگر بیهقی آنها را به صفاتی سازگار با الگویی که از فرمانروا و پادشاه آرمانی در ذهن دارد می آراید) ناسزاواری ها و نابه اندامی های سلطان مسعود غزنوی را آشکارتر کند. تصویری که در ذهن خواننده از طریق نوشتن بیهقی درباره این پادشاهان شکل می گیرد دقیقاٌ در تضاد با تصویری قرار میگیرد که بیهقی از سلطان مسعود غزنوی به دست می میدهد. خوانندۀ متن بیهقی از طریق برابر نهادن این تصویرهای متضاد، از طریق ناهماهنگ بودن جزییات این تصویرها با آن الگوهای آرمانی، آسان تر به معنای مورد نظر بیهقی از به کارگیری این شگردهای روایی پی میبرد. بیهقی میان هارون الرشید خلیفه عباسی، پسرانش امین و مامون و وزیرانش یحیی و جعفر برمکی، از یک سو، و روزگار و رویدادهای دربار غزنوی، از سویی دیگر، شباهت های بسیار می بیند (و می آفریند)، که فرجام همسان حسنک وزیر و جعفر برمکی از بارزترین نمونه های آن است. به موارد دیگری هم می توان اشاره کرد. بیهقی آن جا که به تصمیم محمود به تغییر جانشین می پردازد، رشته روایت را می برد و داستان درازدامن دیگری از روزگار غزنویان و تصمیم هارون به تعیین جانشین بر تاریخش اضافه می کند. بنیان این روایت بر یک انگاره تاریخی تکرارشونده استوار است. انگاره پدری توانا، ایستاده در میان دو فرزند و ناتوان از برگزیدن یکی بر دیگری: انگاره ای که در سراسر تاریخ بن بست آفریده و بار عاطفی آن فرجام شومش را ناگزیر کرده است. می دانیم که میان امین و مامون دو سال و نیم جنگ است تا امین را می کشند و سرش را به مرو پیش مامون می فرستند. مسعود هم اگرجه پس از جنگ با برادر به امارت می رسد اما هرگز گناه هواداران محمد را بر آنان نمی بخشاید، کین توزی پدریان و پسریان برگ های تاریخ را به خون می کشد و سرانجام سر حسنک، هم چنان که سر جعفر بر باد می رود. و یا می توان به روایت دیگری اشاره کرد که بیهقی از امارت علی بن عیسی بن ماهان بر خراسان در زمان هارون الرشید برمی کشد و به روایت خود از امارت ابوالفضل سوری بر خراسان در زمان مسعود می افزاید. میان ماهان و سوری از نظر بیهقی شباهت بسیار است، هر دو به گفته بیهقی خون "اعیان و ضعفا" را در شیشه می کنند، و هر دو کیسه های بزرگ زر و سیم بارشده بر دست کنیزان و غلامان و پشت پیلان و شتران و اسبان به بارگاه هارون و مسعود روانه می کنند. یحیی برمکی، که پسرش فضل روزگاری امارت خراسان داشته است، و بومنصور، مستوفی مسعود غزنوی، یکی در کنار هارون و آن دیگری در کنار مسعود، ایستاده اند و گذر اسبان و پیلان و شتران را نظاره می کنند. این دو رویداد تاریخی ناهمزمان به طریقی که بیهقی روایت میکند همسان میشوند. یحیی برمکی که از نظر بیهقی در انگاره آرمانی وزیر خردمند میگنجد در پاسخ هارون که "این چیزها کجا بود در زمان پسرت فضل"، زبان بر هارون می گشاید که "عمر خداوندگار دراز باد. این چیزها در زمان امارت پسرم در خانۀ خداوندان این چیزها بود به شهرهای خراسان و عراق". اما در بارگاه مسعود از وزیر خردمندی چون یحیی نشانی نیست. منصور مستوفی پروای آن ندارد که مثل یحیی برمکی حرفی را که به نظرش درست میآید به زبان بیاورد. ما از طریق روایتی که بیهقی به تاریخ آن دوران اضافه میکند به برداشت دیگری از معنای آن رویداد میرسیم، و به سخن دیگر، بیهقی حرفهایی را که گفتنش در زمانه او آسان نبوده از طریق این روایتهای افزوده با خواننده در میان می گذارد.
تاریخ بیهقی یک نمونۀ درخشان از نقش و اهمیت و تأثیر روایتهای افزوده بر متن های تاریخی است، روایت هایی که نقش بسیار مهمی در نشان دادن معنای رویدادهای تاریخی بازی میکنند. که بارز ترین نمونه آن را در بخش مربوط به حسنک وزیر می بینیم، که همه با آن آشنا هستیم. حسنک، وزیر آرمانی بیهقی است. و بیهقی داستان بردار شدن او را آن چنان روایت می کند که به گفته محمد اسلامی ندوشن اگر حسنک میدانست که در خیل کسانی که بر دار شدن او را نظاره میکنند، جوانکی ایستاده است که ماجرا را این چنین زیبا و و فخیم و مؤثر روایت خواهد کرد و برای دیگران به یادگار خواهد گذاشت، حتماٌ لحظات آخر را آسان تر پشت سر میگذاشت. بیهقی در داستان حسنک همه توانایی ها و زیرک زبانی های خود را به هماوردی می طلبد. و خوانندگان تاریخش را به تماشای یک نمایش تاریخی فرا می خواند. این نمایش بر پایه روایت بیهقی از مرگ جعفر برمکی، عبدالله زبیر، و ابن بقیه الوزیر شکل می گیرد تا به گفته بیهقی هشیاران و کاردانان بدانند که "حسنک را در جهان یاران بودند بزرگ تر از وی، و اگر به وی چیزی رسید که بدیشان رسیده بود پس شگفت داشته نیاید". و ما که خوانندۀ تاریخ بیهقی هستیم، با آرایشی که بیهقی به گزارش بردار شدن حسنک میدهد، به معنایی که از این رویداد تاریخی در ذهن دارد پی میبریم، و شاید هم به دلیل همین همدلی هاست که تاریخ بیهقی را بیشتر از متون تاریخی دیگرمیخوانیم و ارج می گذاریم.
بد نیست به نظام یک بام و دو هوایی داوری بیهقی هم اشاره کوتاهی بکنیم، که بنیان داوری بیهقی را نسبت به رویدادهای زمانه اش آشکار می کند و به بسیاری از جمله هایی که در توجیه یا توضیح اعمال مسعود وی نویسد معنای تازه ای می دهد. به سخن یگر بیهقی گناه دیروزیان را به چوبی می راند و گناه امروزیان را به چوبی دیگر. دیروزیان یا چون بزرگمهر از بهشتیانند یا چون انوشیروان از دوزخیان. با چون عبدالله زبیر از پی حسین بن علی می روند، یا چون حجاج یوسف از فاسقانند، در حالی که گناه نابخردی های مسعود یا به پای ندیمان نوشته می شود و یا به حساب سرنوشت و تقدیر
تاریخ بیهقی نمونۀ اعلای استفاده از روایت در تاریخنگاری است. بیهقی با استفاده آگاهانه از این روایت ها خوانندگان آثارش را به تماشای نمایشی که همزمان در دو ساحت و دو فضا بازی می شود فرا می خواند. نمایشی که دودمان غزنوی میداندار آن است، با مرگ سلطان محمود آغاز می شود و با بردار شدن حسنک به اوج می رسد. بیهقی در این نمایش تاریخی با بهره گیری آگاهانه از کنشٍ رفتاری جملهها و روایت ها، با پختگی و دوردیدگی یک دیوانی کارآزموده و روزگاردیده پندهای ناشنوده روزگاران دور را به زبانی تراش خورده به گوش "خفتگان و به دنیا فریفته شدگان" فرو می خواند. »
منبع: خبرگزاری هنر (آرتنا)