پاسخهای “سایه” دربارهی بیهقی از کتاب “پیرپرنیاناندیش”
سبزواریان، مهدی مقصودی:
ابوالفضل محمد حسین بیهقی(385-470)شاگرد بونصر مشکان و دبیر سلطان محمود و پسرش مسعود بود.اواخر عهد غزنویان(جانیشنان مسعود و طغرل کافر نعمت)به زندان افتاد و در دوره خانهنشینی و عزلت کتابی در مقالات محمودی و مسعودی نگاشت که به نام تاریخ بیهقی معروف شد .کتاب تاریخ بیهقی بحقیقت تاریخ تمام نمای دوره غزنوی است.بیهقی نه تنها در رعایت اعتبار منبع روایات دقیق و سختگیر است،در تاریخ نویسی نیز دقت نظر و حس نکتهیابی و نکتهبینی دارد.او به ذکر جزئیترین چیزها که گوشهای از اوضاع زمان را روشن کند،توجه کرده است.تصویر کامل صورت ظاهر و سیرت و اخلاق گروهی از اشخاص تاریخی،بسیاری از آداب و رسوم مربوط به دربار و حکومت و طبقات مختلف مردم،تشکیلات آشکار و محرمانه دولت،حدود اختیارات و وظایف عمال حکومت،طرز تفکر و احساسات مردم نسبت به سلطان و عمال او،مراسم گوناگون،توصیف مکانها و...به شرح تمام یا به اختصار در این کتاب آورده است.سبک بیهقی تقلیدی است از سبک نثر بونصر مشکان؛چنانکه در میان منشآت ابو نصر و شاگردش هیچگونه تفاوتی موجود نیست.در تاریخ تطور نثر فارسی قرن چهارم و پنجم را نخستین دوره به شمار میآورند.در این دوره سبک نثر ساده و مرسل بود و سپس از قرن ششم به بعد دوره نثر فنی فرا میرسد.تاریخ بیهقی از انواع نثر مرسل عالی است که از دوره غزنوی و سلجوقی(450-550 هـ ق.)معمول شد.از مشخصات عمده آن استفاده بیشتر از لغات و عبارات عربی و استفاده از استشهاد و امثله برای بیان مقصود است.
جملههای عربی در نظم و نثر فارسی،بخصوص در آثار فنی و سبک عراقی بسیار به کار رفته است و کتابهایی مانند عتبه الکتبه،مرزباننامه و غیره پر است از این جملهها . اما تاریخ بیهقی نثر بینابین دارد و شواهد شعر عرب در آن بسیار نیست.بهار مختصات این نوع نثر را چنین بیان میکند:
1.اطناب؛2.توصیف؛3.استشهاد و تمثیل؛4.تقلید از نثر تازی؛5.حذف افعال به قرینه؛6.حذف قسمتی از جمله؛7.تجدّدی در استعمال افعال؛8.ضمایر و جمعها؛9.لغات و افعال و امثال و اصطلاحات فارسی10. استعمال لغات تازی(بهار،ج 2:76).از امتیازات تاریخ بیهقی میتوان درستی و امانت نویسنده،داشتن اطلاعات درست و مستند،درج تاریخ دقیق رویدادها و ذکر انگیزه حوادث را نام برد.این کتاب تنها تاریخ محض نیست،بلکه سند جامعهشناسی زمان بیهقی است.کتاب بیهقی از دیدگاه اخلاقی هم اثری ارزنده است و از نظر ادبی نیز گنجینه کم نظیری از واژهها و ترکیبات زبان فارسی است.نیز ازاعجاز قلم او این است که لغات نامأنوس عربی را در میان مفردات فارسی به راحتی روان ساخته است.
با توجه به نسخه تاریخ بیهقی،تصحیح خطیب رهبر ،خلیل ، ما در صدد بر آمدیم که به اهتمام استاد سرکار خانم فائزه جنیدی به بررسی مضامین حکمی و پند و اندرز در تاریخ بیهقی به شیوه زیر بپردازیم:
1- قضا و قدر 2- گنهکار بودن جهان و بی ارزش آن 3- قیامت و علم غیب الهی 4 - بخت و اقبال وافکار خرافی 5- مرگ و حتمی بودن آن 6 - آزار واذیت وعواقب آن 7 - دوست و دشمن 8- روشنفکری و خردمندی پادشاه و شیوه پادشاهی 9- مفهوم داد و عدالت نیکی کردن 10- سخن و شعر 11 - دانش ، عقل و خرد 12- مورد تربیت فرزند 13– ریا 14 - حرص وطمع درجمع مال 15- مشورت و یاری کردن و مشارکت در کارها 16- موضوعات متنوع
امثال وحکم تاریخ بیهقی
بیهقی در تاریخ خود حدود ۴۳۶ جمله حکمی و مثل بکار برده است با توجه به اینکه کتاب بیهقی در مضمون تاریخی است ولی مضامین پند و اندرز امثال و حکم بیشتری بکار رفته است . ابو الفضل بیهقی با توجه به اینکه نیت کرده است که کتابی تاریخی بنویسد اما هم اکنون ادبی بودن بیشتر از تاریخی بودن کتاب ارزش یافته است و یکی از مواردی که تاریخ او را ادبی کرده است همین امثال و حکمی است که در تاریخ خود خواه ناخواه بکار برده است و تعداد آنها کم نیست .
به این دلیل خواه ناخواه ، که او بعضی از امثال را خود ابداع کرده است ولی متوجه کار خود نشده است اما بعضی از آنها از گذشتگان به او رسیده است . از جمله امثالی که حدس میزنم خود ابداع کرده باشد :
از جمله امثالی که حدس میزنم خود ابداع کرده باشد :
مشک و ستورگاه مرا توبه آورد ۲۱۷
دولت افتان و خیزان باید که پایدار باشد و دولتی که همواره می رود بر مراد بی هیچ کراهیت و به یک بار خداوندش بیفتد ۹۸۹
آن آلتونتاش است نه دیو سیاه ۴۵۸
قوادی به از قاضی گری ۴۹۶
بسیار از امثال و حکم بیهقی در موضوع قضا و قدر ( تقدیر الهی ) و بی اعتباری جهان و بی ارزشی روزگار است این طرز تفکر او به دلیل روزگار بد زمان اوست . دوره بعد از حمله اعراب و افکار آنها و همچنین سالاری این قوم ترک بر ایران روح نومیدی و یاس در تمام فضای آن دوره رخنه کرده است آنچنان که فردوسی قبل از او تمام تلاش خود را می کند که تا حدی رنگ و بوی ایران باستان و آداب و رسوم گذشته را اصالت بخشد و به یاد مردم بیاورد . ولی بیهقی اعتقادی دارد که با عقیده فردوسی متفاوت است ، جبر و تقدیر و گنهکار دانستن خداوند در سرتا سر کتاب او دیده می شود آنچنان که این موضوع بیشتر امثال و حکمش را بخود اختصاص داده است .
ـ نمونه های امثال وحکم او در موضوع تقدیر الهی و جبر :
انچه ایزد – عزه ذکره – تقدیر کرده است دیده آید ۷۵۵
لا تبدیل لخلق الله ۲۲۶
بافتعال و شعبده قضای آمده باز نگردد ۶۴۴
از شب آبستن چه زاید ۹۶۱
هر چه برما رسد ز نیک و ز بد / باشد از حکم یک خدای کریم ۵۱۷
اذا جاء القضا عمی البصر ۷۰۰
هر که مخلوق باشد با خالق بر نتواند آمد ۹۰۶
ایزد را سبحانه و تعالی خواستهاست که بندگان بسر آن نتوانند شد ۷۴۵
ایزد عزه ذکره را تقدیرهاست چون شمشیر برنده ۹۶۱
با قضا مغالبت نتوانست کرد ۲۴۲
آفریدگار را در هر چه آفرید مصلحتی است عام و ظاهر ۱۵۷
و اذا ارادالله رحله نعمه / عن دار قوم اخطاءوا التدبیر ۲۵۲
بودنی بوده است ۹
تقدیر سابق بوده است ۵۰۵
طبیب چه تواند کرد با قضای آمده ۶۲۸
بلکه از حکم خداوند جهان بود همه / از خداوند جهان حکم و ز بنده تسلیم ۵۲۱
رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد / بود آنچه بود ، خیره چه غم داری ۹۳۰
قضا بر وی میخندید ۱۱۱۸
قضا چنین نیست که آدمی زهره دارد که با وی کوشش کند ۱۰۹۷
نعوذ بالله من القضاء الغالب بالسوء ۵۰
لا مهرب اقضائه ۱۵۴
خصوصا این مثل که کاملاً انسانها را به این وادار می کند که چشم و گوش خود را بر روی همه چیز ببندند و درست مخالف اعتقاد اومانیسم ( انسان گرایی ) جهان امروزی است :
با قضای آمده تفکر و تامل هیچ سود ندارد ۸۸۳
در زمینه گنهکار بودن جهان و بی ارزش بودن آن اینچنین گفته است :
احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدار فریفتگار بندد ۴۹
احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند ۲۳۵
احوال جهان یکسان نیست ۹۷۲/
بذا قضت الایام ما بین اهلها مصائب قوم عند قوم فوائد ۵۲۲
جهانا همانا فسوسی و بازی / که بر کس نپایی و با کس نسازی ۵۱۳
چه نشینی بدین جهان هموار / که همه کار او نه هموار است ۵۰
دل بر دنیا نهادن محال است ۵۱۲
دنیا در کل به نیم پشیز نیرزد ۹۴۰
گویی گماشته است بلای او / بر هر که تو بر او دل بگماری ۹۳۰
ما اعجب احوال الدنیا ۹۷۳
و ای نعیم لا یکدره الدهر ۷۳۰
و تسلبنی الایام کل ودیعه / ولا خیر من فی شیء یرد و یسلب ۵۰۲
هموار کرد خواهی گیتی را / گیتی است کی پذیرد همواری ۹۳۰
یا راقد اللیل مسرورا باوله / ان الحوادث قد یطرقن اسحارا ۲۷۲
فلک مملکت کی دهد رایگانی ۵۲۴
امثال بیهقی تا حدودی رنگ افکار اعراب و ترکها را به خود گرفته است بیهقی دین گرا ومتعصب است که گاهی بیهقی در زمینه تقدیر الهی ، محبت به پادشاه ، پس دانستن رعیت ، دارد .
بیهقی در مرکز پادشاهی غزنویان یعنی خراسان زندگی میکند و به همین دلیل به اعراب نزدیکتر است با زبان عربی آشنایی بیشتری دارد و امثال وحکم زبان عربی را بیشتر از دیگران بکار برده است .
بیهقی همچنین امثالی در مورد قیامت و علم غیب الهی دارد از جمله :
بسا راز که آشکار خواهد شد روز قیامت ۶۵۰
بیرون این جهان ،جهان دیگر است.۸۸۳
دیدار من با تو وخانگیان با قیامت افتاده است.۴۵
قیامتی خواهد بود وحسابی بی محابا وداوری عادل ودانا ۷۱۴
هنر بزرگ آن است که روزی خواهد بود جزا ومکافات را در آنجهان ۲۴۶
ایزد عز وجل،علم غیب به کس ندهد ۷۵۸
چون توان دانست که در پرده ی غیب چیست ۹۸۲
بیهقی اندکی نیز به بخت و اقبال وافکار خرافی گذشتگان اعتقاد دارد وامثال وحکم مربوط به آن را در کتاب خود آورده از جمله ی این امثال:
الفال حق ۵۱۶
چون ادبار آید همه ی تقدیرها خطا شود ۲۵۲
لکل قوم یوم ۵۲
وصیر طوس معقله فصارت / علیه طوس اشنام من طویس ۲۵۳
اشرب واطرب ودع الدنیا ۹۲۲
خذ العیش ودع الطیش۹۲۳
عاش سعیدا ومات حمیدا ۴۶۷
نظربیهقی در مورد مرگ و حتمی بودن آن نیز به شکل امثال وحکم در کتاب او بسیار زیبا و به اشکال مختلف آمده است.بطوریکه بعد از مرگ هرکدام از شخصیتهای کتاب خود این امثال را می آوردمضمون امثالی که در مورد مرگ آورده یکی است.اما شکل هر کدام تغییر یافته است وتعداد این امثال نیز از قابوسنامه بیشتر است.از آن جمله:
آخر کار آدمی مرگ است ۴۸۸
لکل اجل کتاب ۶۹۹
آن سرای آباد کن که درین سرای مقیم اندک است۷۳۷
اذا انتهت المدت کان الحتف فی الحیله ۶۴۴
خداوندش در دلو شد و او نیز ۵۲
الا کل حی هالک وابن هالک وذو نسب فی الهالکین عریق ۹۳۰
آن امرا قد سار سبعین حجه لی منهل من ورده لقریب ۴۸۹
این جهان گذرنده را خلود نیست وهمه بر کاروانگاهیم ۵۰۲
بسرای سپنج مهمان را دل نهادن همیشگی نه رواست۲۳۵
زندگانی چه کوته وچه دراز نه بآخر بمرد باید باز ۵۰۲
فلست بمبتاع الحیوه بسبه ولا مرتق من خشیت المدت سلما ۲۳۹
مرگ حق است ۶۹۹
مرگ خانه ی زندگانی است ۴۷۵
یا واضع المیت فی قبره خاطبک اتقبره ولم یفهم ۶۷۷
مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند ۲۸۵
و لکل امری فی الدنیا نفس معدود واجل محدود ۲۴۶
.بیهقی در مورد آزار واذیت وعواقب آن یک تعداد امثال وحکم آورده اند که آنها به هم شبیه است چنین آورده:
آزار بیش بینی زین گردون گر تو بهر بهانه بیازاری ۹۳۰
از بدان دور باشید که بد کننده را زندگانی کوتاه باشد ۴۷۳
چون ریگ است در دیده ۸۸۲
خار در موزه اش افتاد ۲۸۸
چون کژدم که کاراو گزیدن است بر هر چه پیش آید۷۵
خویشتن را نگر وچیزی مکن که سزاوار خشم آفریدگار گردی ۷۳۷
زده را که بزینهار شما آید مزنید ۱۱۱۵
درموضوع دوست و دشمن بیشتر امثال وحکم بیهقی آورده است :
از عدو آنگاه کن حذر که شود دوست وز مغ ترس آن زمان که گشت مسلمان ۹۶۶
و: از مکر دشمن ایمن نشاید بود ۴۸۸
دشمن هرگز دوست نگردد ۷۰۴
دیگر امثال وحکمی که بیهقی در این موضوع آورده ازاین قرار است :
الکلاب علی البقر ۹۰۰
چون دوستی زشت کند چه چاره از بازگفتن ۲۳۴
چون مرا دشمن از خانه خیزد با بیگانه جنگ نباید کرد ۱۱۱۲
حق صحبت و نان ونمک را نگاه باید داشت ۴۴
حق دوستی را بباید گزارد خاصه که قدیمتر باشد ۴۲۲
دشمن کی مقید یخ بند میشود۷۲۸
ما بین الباب والدار نزاع بنشود ۶۲۸
مار بود دشمن و بکندن دندانش زو مشو ایمن اگرت باید دندان ۹۶۶
در زمینه با روشنفکری و خردمندی بیهقی امثال و حکم زیبایی در مورد پادشاه و شیوه پادشاهی را بکار برده است . از جمله آنها گفته :
امیر ضعیف بکار نیاید ۱۱۰۷
هر بنده که قصد خداوند کرده است جان شیرین بداده است ۱۱۱۸
پادشاه ضابط باید ۱۵۰
هرگز هیچ بنده راه کج نگرفت و بر خداوند خویش بیرون نیامد که سود کرد ۱۱۱۷
چنین بماند شمشیر خسروان آثار / چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار ۱۱۱۱
خیمه مسلمانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخها رعیت ۵۱۵
در شهری مقام نکنی که پادشاهی قاصر وحاکمی عادل وبارانی دائم وطبیبی عالم وآبی روان نباشد ۵۱۵
سخن پادشاهان سبک وخرد نباشد ۹۷۳
شاه چو در کار خویش باشد بیدار / بسته عدو را برد ز باغ بزندان ۹۶۶
طبع پادشاهان و احوال و عادات ایشان نه چون دیگران است ، آنچه ایشان بینند کس نتواند دید ۳۹۸
ملوک هر چه خواهند گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد ۴۱۶
همانطور که در این امثال مشاهده شد بیهقی پادشاه را دارای ویژگیهایی میداند که او را از انسانهای دیگر متمایز می سازد ، همچنین مردم رادر مقابل آنها به تسلیم وادار می سازد .
بیهقی بدست آوردن پادشاهی و دوام آنرا اینچنین بیان کرده است :
بدو چیز گیرند مر مملکت را / یکی پرنیانی یکی زعفرانی ۵۲۳
قلم روان از شمشیر گردد ۱۱۰۴
با قلم چونکه تیغ یار کنی / در نمانی ز ملک هفت اقلیم ۵۱۷
ملکی کانرا بدرع گیری و زوبین / دادش نتوان بآب حوض و بریحان ۹۶۷
ضرب المثلهای دیگری که بیهقی در مورد پادشاهی گفته :
بندگان گناه کنند و خداوندان در گزارند ۲۸۱
پادشاه به هیچ حال بر سه چیز اغضا نکند القدح فی الملک و افشاء السر و التعرض للحرم ۲۲۷
پادشاهان را سوگ داشتن محال باشد ۶۹۹
پادشاهی بانبازی نتوان کرد ۴۷۹
پادشه را فتوح کم ناید / چون زند لهو رامیان بدو نیم ۵۱۷
پیلبان از سر پیل دور شد ۳۹۷
تدور هذه الامور بالامیر کدوران الکرت علی القطب ۵۱۵
جهان برسلاطین گردد و هر کسی را بر کشیدند ، برکشیدند ۱۸۹
چو دهد ملک خدا باز همو بستاند / پس چرا گویند اندر مثل الملک عقیم ۵۲۰
خاطر ملوک و خیال ایشان را کس بجای نتواند آورد ۶۳۶
خاک بر سر آن خاکسار که خدمت پادشاهان کند که با ایشان وفا و رحمت نیست ۹۲۷
دعای پادشاهان را که از دل راست و اعتقاد درست رود هیچ حجاب نیست ۹۱۳
روبهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید بیوزان نمایند ۴۸۰
سلطان را عشوه دادن محال باشد ۷۱۵
شاه چو بر خود قبای عجب کند راست / خصم بدردش تا بند گریبان۹۶۷
کار جهان بر پادشاهان وشریعت بسته است ودولت وملت دو برادرند که بهم بروند واز یکدیگر جدا نباشند ۹۱۳
نحن الدنیا من رفعناه ارتفع ومن وضعناه اتضع ۱۸۹
نه بر گزافست حدیث پادشاهان ۱۷
همانطور که مشاهده شد بیهقی برای پادشاه ارزش بسیار زیادی قائل است.تا اینکه او را دارای مقامی معنوی می داند ( بشرط اینکه دادگر باشند ) او کسی است که در تمام دوران زندگی اش در خدمت پادشاهان بوده است و همواره در کتاب خود آنها را ستوده است و اگر خطایی از آنها دیده باشد آنرا یا بگردن خداوند و تقدیر می اندازد یا چشم پوشی می کند .
بیهقی در مفهوم داد و عدالت نیکی کردن نیز امثال و حکمی را آو.رده از جمله آنها :
نوشیروانی دیگر است ۵۱۵
ترازوی راست نهاده بگشت ۱۵۴
باری داد و با خلق خدای نیکویی کن ۷۳۹
بداد کوش و بشب خسب ایمن از همه بد / که مرد بیداد از بیم بد بود بیدار۴۲۸
چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند۵۰۲
خوی نیک بزرگتر عطای خدای است ۴۷۳
زده و افتاده را توان زد ، مرد آن مرد است که گفته اند : العفو عند القدره بکار تواند آورد ۲۲۷
قدرتی بنمای از اول و پس حلم گزین / حلم کز قدرت نبود ، نبود مرد حلیم ۵۲۰
دار نکو مر پزشک را گه صحت / تات نکو دارد او بدارو و درمان ۹۶۸
اذا ملکت فاسجح ۵۳
همیشه بد خو در رنج بزرگ باشد ۴۷۳
بیهقی درمورد سخن و شعر چنین امثالی را آورده است :
احسن الشعر اکذبه ۱۷۸
احفظ لسانک لا تقول فتبتلی / ان البلاء موکل بالمنطق ۵۲
مرد کو را نه گهر باشد و نه نیز هنر / حیلت اوست خموشی چو تهی دست غنیم۵۱۲
از حدیث حدیث شکافت ۱۹۰
از دروغ گفتن دور باشید که دروغ زن ارچه گواهی راست دهد ، نپذیرند ۴۷۳
از گفتار باز توان ایستاد و از نبشتن باز نتوان ایستاد و نبشته باز نتوان گردانید ۱۱۰۴
البدیع غیر مملول ۲۸۵
چون بگفتی سنگ منجنیق بود که در آبگینه انداختی ۷۰۹
اما هر چه بر کاغذ نبشته آید بهتر از کاغذ باشد ۴۹۷
بندگان مشفق بهیچ حال سخن باز نگیرند ۷۱۰
لا تصدقن من الاخبار مالا یستقیم فیه الرای ۱۰۹۹
سخن حق و نصیحت تلخ باشد ۷۱۰
سخنی که ناخوش خواهد آمد ناگفته به ۹۲۰
فان اللهی تفتح اللها ۲۳۲
هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد ۱۰
بیهقی اندکی نیز در مورد دانش ، عقل و خرد نوشته است از آن جمله :
هر کس که خرد او قویتر زبانها در ستایش او گشاده تر و هر که خرد وی اندکتر او بچشم مردمان سبکتر ۱۵۴
ادب النفس خیر من ادب الدرس ۱۱۰۲
العلم من اشرف الولایات / یاتیه کل الوری ولا یاتی ۱۱۰۲
ان العقول لها موازین بها / تلقی الرشاد و هی تجارب۱۰۹۹
خرد باید آنجا وجود و شجاعت / فلک مملکت کی دهد رایگانی ۵۲۴
مرد هنر پیشه خود نباشد ساکن / کز پی کاری شده است گردون گردان ۹۶۷
فضل جای دیگر نشیند ۲۲۷
فضل هر چند پنهان دارند آخر آشکارا شود چون بوی مشک ۲۵۶
للعاقل شمه ۹۲۳
و العلم یعلو ولا یعلی ۹۴۰
خردمند آنست که بنعمتی و عشوه یی که زمانه دهد فریفته نشود و بر حذر باشد از باز ستدن که سخت زشت ستاند و بی محابا ۲۸۴
همانطور که در مثل آخری آورده بیهقی خردمند را کسی می داند که فریب روزگار و خوشی های آنرا نخورد و در بیشتر تاریخ خود این مفهوم را بیان کرده است
درتاریخ بیهقی همچنین امثال وحکم در مورد تربیت دارند. که آمده است :
بمالش پدران است بالش پسران / بسر بریدن شمع است سرفرازی نار ۴۲۹
برنایان را ناچاره گوشمال زمانه وحوادث بباید ۹۸۸
همچنین در مورد ریا نظرات شبیه به همی را دارند.از آن جمله بیهقی می گوید:
مرائیان رابحطام دنیا بتوان دانست ۷۳۶
مار ماهی نبایدش بودن / که نه این ونه آن بود چون نیم ۵۱۷
بیهقی آورده:
گنجشک را آشیانه باز طلب کردن محال است ۱۱۱۸
در مورد حرص وطمع درجمع مال در تاریخ بیهقی آمده:
حریص راراحت نیست ۴۷۳
پیش من باری آنست که ملک روی زمین نخواهم با تبعت آزاری بزرگ تا بخون رسد ۹۲۹
اهل الدنیا عبید الدینار والدرهم ۱۵
بزرگا مردا که او دامن قناعت تواند گرفت وحرص را گردن فرو تواند شکست ۴۹
پیداست که چون مرد بمرد،اگر چه بسیار مال وجاه دارد با وی چه همراه خواهد برد ۹۲۹
درویش گرسنه در محنت وزحیر وتوانگر با همه نعمت چون مرگ فراز آید از یکدگر بازشان نتوان شناخت ۵۰۲
سحابه الصیف عن قلیل تقشع ۱۵۱
صعبا فریبنده که این درم ودینار است ۷۳۷
دع المکارم لا ترحل لبغیتها / واقعد فانک انت الطاعم الکاسی ۲۸۴
درقابوسنامه نیز آمده:
چون طمع بریده گشت کار آسان شد ۲۶۱
سه بر دوست و دشمن گشاده دار:در سرای وسر کیسه بدان قدر که ترا طاقت بود ۲۶۰
کدخدای رود باید وکدبانو بند ۱۳۰
گوشت کز دندان بیرون کنی شکم را سود ندارد ۲۱۶
هر که درم را از خویشتن عزیز تر دارد زود از عزیزی به ذلیلی اوفتد
نشاید کریمان کار بی رحمتان کنند ۱۵۳
در جای دیگر در مورد مشارکت امثال شبیه بهمی را دارند ،بیهقی می گوید:
دیگ به هنبازان بسیار بجوش نیاید ۱۵۰
دو تیغ بهیچ حال در یک نیام نتواند بود ونتوان نهاد که نگنجد ۲۶۵
همچنین در مورد مشورت و یاری کردن و مشارکت در کارها هر دو تقریباً یک نظری را دارد . از آن
جمله بیهقی آورده است :
دو تن نه چون یک تن باشد ۷۰۳
بی واسطه کار راست نیاید ۵۰۳
اذا اجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لم یعرفوا ۱۱۱۹
بیهقی یک تعداد امثالی دارد و آنها در موضوعی هستند از آن جمله :
الخوخ اسفل ۶۸۷
موی در کار او نتوانست خزید ۶۳۸
قبا تنگ آید ۱۱۱۲
لکل امر سبب ۶۳۳
عظامی و عصامی بس نیکو باشد ولکن عظامی به یک پشیز نیرزد ۶۳۴
ما را به خواب کرده اند به شیشه تهی ۹۳۸
قدر ثم اقطع ۴۰۹
مرا در این کار ناقه و جملی نبوده است ۴۶۴
مردم را بدل مردم خوانند ۱۰۹۸
کالبد همه مردان یکی است و کس بغلط نام نگیرد ۶۹۸
نمد اسبش خشک نشده است ۱۹
نه بر گزاف سکندر بیادگار نبشت که اسب و تیغ و زن آمد سه گانه از در دار ۴۳۰
وزیر بد گمان تدبیر راست چون داند کرد ۷۰۲
هر کس خوابکی دید ۲۸۹
دبیر خائن بکار نیاید ۱۹۵
در تاریخ محابا نیست ۶۸۶
مادر مرده و ده درم وام ۶۲
نان همسایگان دزدیدن و به همسایگان دادن در شرط نیست ۶۳۹
یداک اوکتا و فوک نفخ ۲۵۱
غمناکان را شراب باید خورد تا تفت غم بنشاند ۶
بیهقی امثال وحکمی دارند که بسیار شبیه به دیگر پردازندگان اهل پند و اندرز است از آن جمله ،برای مثال بیهقی آورده :
فان الجسیمات الامور منوطه / بمستوعدات فی بطون الاوراد ۴۹
بعد العز والرفعه صار حارس الدجله ۵۲
اذا تم امر دنا نقصه / توقع زوالا اذا قیل تم ۶۰
آخر همه تمامها نقصان شناس ۱۹۹
برگ نیل تا پوسیده نشود نیل نشود ۲۰۲
من طلب الکل فاته الکل ۲۱۶
یوسف ازگاه بچاه افتاد ۳۹۹
بمرو گرفتیم وهم بمرو از دست رفت ۹۷۳
اندر بلای سخت پدید آید / فضل وبزرگواری وسالاری ۹۳۰
بجویی که آب رفت یک دوبار آب باز آید ۷۴۳
بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردی کار که سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار ۴۲۴
مثل زنند کرا سر بزرگ درد بزرگ مثل درست،خمار از می است ومی ز خمار۴۲۸
کار در جستن است و بدست آوردن ۶۷۷
۱. تاریخ بیهقی ، ابوالفضل بیهقی ، به کوشش خطیب رهبر ،خلیل ، نشر مهتاب ، ۱۳۸1