پاسخهای “سایه” دربارهی بیهقی از کتاب “پیرپرنیاناندیش”
سبزواریان، مهدی مقصودی:


ابوالفضل محمد حسین بیهقی(385-470)شاگرد بونصر مشکان و دبیر سلطان محمود و پسرش مسعود بود.اواخر عهد غزنویان(جانیشنان مسعود و طغرل کافر نعمت)به زندان افتاد و در دوره خانهنشینی و عزلت کتابی در مقالات محمودی و مسعودی نگاشت که به نام تاریخ بیهقی معروف شد .کتاب تاریخ بیهقی بحقیقت تاریخ تمام نمای دوره غزنوی است.بیهقی نه تنها در رعایت اعتبار منبع روایات دقیق و سختگیر است،در تاریخ نویسی نیز دقت نظر و حس نکتهیابی و نکتهبینی دارد.او به ذکر جزئیترین چیزها که گوشهای از اوضاع زمان را روشن کند،توجه کرده است.تصویر کامل صورت ظاهر و سیرت و اخلاق گروهی از اشخاص تاریخی،بسیاری از آداب و رسوم مربوط به دربار و حکومت و طبقات مختلف مردم،تشکیلات آشکار و محرمانه دولت،حدود اختیارات و وظایف عمال حکومت،طرز تفکر و احساسات مردم نسبت به سلطان و عمال او،مراسم گوناگون،توصیف مکانها و...به شرح تمام یا به اختصار در این کتاب آورده است.سبک بیهقی تقلیدی است از سبک نثر بونصر مشکان؛چنانکه در میان منشآت ابو نصر و شاگردش هیچگونه تفاوتی موجود نیست.در تاریخ تطور نثر فارسی قرن چهارم و پنجم را نخستین دوره به شمار میآورند.در این دوره سبک نثر ساده و مرسل بود و سپس از قرن ششم به بعد دوره نثر فنی فرا میرسد.تاریخ بیهقی از انواع نثر مرسل عالی است که از دوره غزنوی و سلجوقی(450-550 هـ ق.)معمول شد.از مشخصات عمده آن استفاده بیشتر از لغات و عبارات عربی و استفاده از استشهاد و امثله برای بیان مقصود است.
جملههای عربی در نظم و نثر فارسی،بخصوص در آثار فنی و سبک عراقی بسیار به کار رفته است و کتابهایی مانند عتبه الکتبه،مرزباننامه و غیره پر است از این جملهها . اما تاریخ بیهقی نثر بینابین دارد و شواهد شعر عرب در آن بسیار نیست.بهار مختصات این نوع نثر را چنین بیان میکند:
1.اطناب؛2.توصیف؛3.استشهاد و تمثیل؛4.تقلید از نثر تازی؛5.حذف افعال به قرینه؛6.حذف قسمتی از جمله؛7.تجدّدی در استعمال افعال؛8.ضمایر و جمعها؛9.لغات و افعال و امثال و اصطلاحات فارسی10. استعمال لغات تازی(بهار،ج 2:76).از امتیازات تاریخ بیهقی میتوان درستی و امانت نویسنده،داشتن اطلاعات درست و مستند،درج تاریخ دقیق رویدادها و ذکر انگیزه حوادث را نام برد.این کتاب تنها تاریخ محض نیست،بلکه سند جامعهشناسی زمان بیهقی است.کتاب بیهقی از دیدگاه اخلاقی هم اثری ارزنده است و از نظر ادبی نیز گنجینه کم نظیری از واژهها و ترکیبات زبان فارسی است.نیز ازاعجاز قلم او این است که لغات نامأنوس عربی را در میان مفردات فارسی به راحتی روان ساخته است.
با توجه به نسخه تاریخ بیهقی،تصحیح خطیب رهبر ،خلیل ، ما در صدد بر آمدیم که به اهتمام استاد سرکار خانم فائزه جنیدی به بررسی مضامین حکمی و پند و اندرز در تاریخ بیهقی به شیوه زیر بپردازیم:
1- قضا و قدر 2- گنهکار بودن جهان و بی ارزش آن 3- قیامت و علم غیب الهی 4 - بخت و اقبال وافکار خرافی 5- مرگ و حتمی بودن آن 6 - آزار واذیت وعواقب آن 7 - دوست و دشمن 8- روشنفکری و خردمندی پادشاه و شیوه پادشاهی 9- مفهوم داد و عدالت نیکی کردن 10- سخن و شعر 11 - دانش ، عقل و خرد 12- مورد تربیت فرزند 13– ریا 14 - حرص وطمع درجمع مال 15- مشورت و یاری کردن و مشارکت در کارها 16- موضوعات متنوع
امثال وحکم تاریخ بیهقی
بیهقی در تاریخ خود حدود ۴۳۶ جمله حکمی و مثل بکار برده است با توجه به اینکه کتاب بیهقی در مضمون تاریخی است ولی مضامین پند و اندرز امثال و حکم بیشتری بکار رفته است . ابو الفضل بیهقی با توجه به اینکه نیت کرده است که کتابی تاریخی بنویسد اما هم اکنون ادبی بودن بیشتر از تاریخی بودن کتاب ارزش یافته است و یکی از مواردی که تاریخ او را ادبی کرده است همین امثال و حکمی است که در تاریخ خود خواه ناخواه بکار برده است و تعداد آنها کم نیست .
به این دلیل خواه ناخواه ، که او بعضی از امثال را خود ابداع کرده است ولی متوجه کار خود نشده است اما بعضی از آنها از گذشتگان به او رسیده است . از جمله امثالی که حدس میزنم خود ابداع کرده باشد :
از جمله امثالی که حدس میزنم خود ابداع کرده باشد :
مشک و ستورگاه مرا توبه آورد ۲۱۷
دولت افتان و خیزان باید که پایدار باشد و دولتی که همواره می رود بر مراد بی هیچ کراهیت و به یک بار خداوندش بیفتد ۹۸۹
آن آلتونتاش است نه دیو سیاه ۴۵۸
قوادی به از قاضی گری ۴۹۶
بسیار از امثال و حکم بیهقی در موضوع قضا و قدر ( تقدیر الهی ) و بی اعتباری جهان و بی ارزشی روزگار است این طرز تفکر او به دلیل روزگار بد زمان اوست . دوره بعد از حمله اعراب و افکار آنها و همچنین سالاری این قوم ترک بر ایران روح نومیدی و یاس در تمام فضای آن دوره رخنه کرده است آنچنان که فردوسی قبل از او تمام تلاش خود را می کند که تا حدی رنگ و بوی ایران باستان و آداب و رسوم گذشته را اصالت بخشد و به یاد مردم بیاورد . ولی بیهقی اعتقادی دارد که با عقیده فردوسی متفاوت است ، جبر و تقدیر و گنهکار دانستن خداوند در سرتا سر کتاب او دیده می شود آنچنان که این موضوع بیشتر امثال و حکمش را بخود اختصاص داده است .
ـ نمونه های امثال وحکم او در موضوع تقدیر الهی و جبر :
انچه ایزد – عزه ذکره – تقدیر کرده است دیده آید ۷۵۵
لا تبدیل لخلق الله ۲۲۶
بافتعال و شعبده قضای آمده باز نگردد ۶۴۴
از شب آبستن چه زاید ۹۶۱
هر چه برما رسد ز نیک و ز بد / باشد از حکم یک خدای کریم ۵۱۷
اذا جاء القضا عمی البصر ۷۰۰
هر که مخلوق باشد با خالق بر نتواند آمد ۹۰۶
ایزد را سبحانه و تعالی خواستهاست که بندگان بسر آن نتوانند شد ۷۴۵
ایزد عزه ذکره را تقدیرهاست چون شمشیر برنده ۹۶۱
با قضا مغالبت نتوانست کرد ۲۴۲
آفریدگار را در هر چه آفرید مصلحتی است عام و ظاهر ۱۵۷
و اذا ارادالله رحله نعمه / عن دار قوم اخطاءوا التدبیر ۲۵۲
بودنی بوده است ۹
تقدیر سابق بوده است ۵۰۵
طبیب چه تواند کرد با قضای آمده ۶۲۸
بلکه از حکم خداوند جهان بود همه / از خداوند جهان حکم و ز بنده تسلیم ۵۲۱
رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد / بود آنچه بود ، خیره چه غم داری ۹۳۰
قضا بر وی میخندید ۱۱۱۸
قضا چنین نیست که آدمی زهره دارد که با وی کوشش کند ۱۰۹۷
نعوذ بالله من القضاء الغالب بالسوء ۵۰
لا مهرب اقضائه ۱۵۴
خصوصا این مثل که کاملاً انسانها را به این وادار می کند که چشم و گوش خود را بر روی همه چیز ببندند و درست مخالف اعتقاد اومانیسم ( انسان گرایی ) جهان امروزی است :
با قضای آمده تفکر و تامل هیچ سود ندارد ۸۸۳
در زمینه گنهکار بودن جهان و بی ارزش بودن آن اینچنین گفته است :
احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدار فریفتگار بندد ۴۹
احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند ۲۳۵
احوال جهان یکسان نیست ۹۷۲/
بذا قضت الایام ما بین اهلها مصائب قوم عند قوم فوائد ۵۲۲
جهانا همانا فسوسی و بازی / که بر کس نپایی و با کس نسازی ۵۱۳
چه نشینی بدین جهان هموار / که همه کار او نه هموار است ۵۰
دل بر دنیا نهادن محال است ۵۱۲
دنیا در کل به نیم پشیز نیرزد ۹۴۰
گویی گماشته است بلای او / بر هر که تو بر او دل بگماری ۹۳۰
ما اعجب احوال الدنیا ۹۷۳
و ای نعیم لا یکدره الدهر ۷۳۰
و تسلبنی الایام کل ودیعه / ولا خیر من فی شیء یرد و یسلب ۵۰۲
هموار کرد خواهی گیتی را / گیتی است کی پذیرد همواری ۹۳۰
یا راقد اللیل مسرورا باوله / ان الحوادث قد یطرقن اسحارا ۲۷۲
فلک مملکت کی دهد رایگانی ۵۲۴
امثال بیهقی تا حدودی رنگ افکار اعراب و ترکها را به خود گرفته است بیهقی دین گرا ومتعصب است که گاهی بیهقی در زمینه تقدیر الهی ، محبت به پادشاه ، پس دانستن رعیت ، دارد .
بیهقی در مرکز پادشاهی غزنویان یعنی خراسان زندگی میکند و به همین دلیل به اعراب نزدیکتر است با زبان عربی آشنایی بیشتری دارد و امثال وحکم زبان عربی را بیشتر از دیگران بکار برده است .
بیهقی همچنین امثالی در مورد قیامت و علم غیب الهی دارد از جمله :
بسا راز که آشکار خواهد شد روز قیامت ۶۵۰
بیرون این جهان ،جهان دیگر است.۸۸۳
دیدار من با تو وخانگیان با قیامت افتاده است.۴۵
قیامتی خواهد بود وحسابی بی محابا وداوری عادل ودانا ۷۱۴
هنر بزرگ آن است که روزی خواهد بود جزا ومکافات را در آنجهان ۲۴۶
ایزد عز وجل،علم غیب به کس ندهد ۷۵۸
چون توان دانست که در پرده ی غیب چیست ۹۸۲
بیهقی اندکی نیز به بخت و اقبال وافکار خرافی گذشتگان اعتقاد دارد وامثال وحکم مربوط به آن را در کتاب خود آورده از جمله ی این امثال:
الفال حق ۵۱۶
چون ادبار آید همه ی تقدیرها خطا شود ۲۵۲
لکل قوم یوم ۵۲
وصیر طوس معقله فصارت / علیه طوس اشنام من طویس ۲۵۳
اشرب واطرب ودع الدنیا ۹۲۲
خذ العیش ودع الطیش۹۲۳
عاش سعیدا ومات حمیدا ۴۶۷
نظربیهقی در مورد مرگ و حتمی بودن آن نیز به شکل امثال وحکم در کتاب او بسیار زیبا و به اشکال مختلف آمده است.بطوریکه بعد از مرگ هرکدام از شخصیتهای کتاب خود این امثال را می آوردمضمون امثالی که در مورد مرگ آورده یکی است.اما شکل هر کدام تغییر یافته است وتعداد این امثال نیز از قابوسنامه بیشتر است.از آن جمله:
آخر کار آدمی مرگ است ۴۸۸
لکل اجل کتاب ۶۹۹
آن سرای آباد کن که درین سرای مقیم اندک است۷۳۷
اذا انتهت المدت کان الحتف فی الحیله ۶۴۴
خداوندش در دلو شد و او نیز ۵۲
الا کل حی هالک وابن هالک وذو نسب فی الهالکین عریق ۹۳۰
آن امرا قد سار سبعین حجه لی منهل من ورده لقریب ۴۸۹
این جهان گذرنده را خلود نیست وهمه بر کاروانگاهیم ۵۰۲
بسرای سپنج مهمان را دل نهادن همیشگی نه رواست۲۳۵
زندگانی چه کوته وچه دراز نه بآخر بمرد باید باز ۵۰۲
فلست بمبتاع الحیوه بسبه ولا مرتق من خشیت المدت سلما ۲۳۹
مرگ حق است ۶۹۹
مرگ خانه ی زندگانی است ۴۷۵
یا واضع المیت فی قبره خاطبک اتقبره ولم یفهم ۶۷۷
مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند ۲۸۵
و لکل امری فی الدنیا نفس معدود واجل محدود ۲۴۶
.بیهقی در مورد آزار واذیت وعواقب آن یک تعداد امثال وحکم آورده اند که آنها به هم شبیه است چنین آورده:
آزار بیش بینی زین گردون گر تو بهر بهانه بیازاری ۹۳۰
از بدان دور باشید که بد کننده را زندگانی کوتاه باشد ۴۷۳
چون ریگ است در دیده ۸۸۲
خار در موزه اش افتاد ۲۸۸
چون کژدم که کاراو گزیدن است بر هر چه پیش آید۷۵
خویشتن را نگر وچیزی مکن که سزاوار خشم آفریدگار گردی ۷۳۷
زده را که بزینهار شما آید مزنید ۱۱۱۵
درموضوع دوست و دشمن بیشتر امثال وحکم بیهقی آورده است :
از عدو آنگاه کن حذر که شود دوست وز مغ ترس آن زمان که گشت مسلمان ۹۶۶
و: از مکر دشمن ایمن نشاید بود ۴۸۸
دشمن هرگز دوست نگردد ۷۰۴
دیگر امثال وحکمی که بیهقی در این موضوع آورده ازاین قرار است :
الکلاب علی البقر ۹۰۰
چون دوستی زشت کند چه چاره از بازگفتن ۲۳۴
چون مرا دشمن از خانه خیزد با بیگانه جنگ نباید کرد ۱۱۱۲
حق صحبت و نان ونمک را نگاه باید داشت ۴۴
حق دوستی را بباید گزارد خاصه که قدیمتر باشد ۴۲۲
دشمن کی مقید یخ بند میشود۷۲۸
ما بین الباب والدار نزاع بنشود ۶۲۸
مار بود دشمن و بکندن دندانش زو مشو ایمن اگرت باید دندان ۹۶۶
در زمینه با روشنفکری و خردمندی بیهقی امثال و حکم زیبایی در مورد پادشاه و شیوه پادشاهی را بکار برده است . از جمله آنها گفته :
امیر ضعیف بکار نیاید ۱۱۰۷
هر بنده که قصد خداوند کرده است جان شیرین بداده است ۱۱۱۸
پادشاه ضابط باید ۱۵۰
هرگز هیچ بنده راه کج نگرفت و بر خداوند خویش بیرون نیامد که سود کرد ۱۱۱۷
چنین بماند شمشیر خسروان آثار / چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار ۱۱۱۱
خیمه مسلمانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخها رعیت ۵۱۵
در شهری مقام نکنی که پادشاهی قاصر وحاکمی عادل وبارانی دائم وطبیبی عالم وآبی روان نباشد ۵۱۵
سخن پادشاهان سبک وخرد نباشد ۹۷۳
شاه چو در کار خویش باشد بیدار / بسته عدو را برد ز باغ بزندان ۹۶۶
طبع پادشاهان و احوال و عادات ایشان نه چون دیگران است ، آنچه ایشان بینند کس نتواند دید ۳۹۸
ملوک هر چه خواهند گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد ۴۱۶
همانطور که در این امثال مشاهده شد بیهقی پادشاه را دارای ویژگیهایی میداند که او را از انسانهای دیگر متمایز می سازد ، همچنین مردم رادر مقابل آنها به تسلیم وادار می سازد .
بیهقی بدست آوردن پادشاهی و دوام آنرا اینچنین بیان کرده است :
بدو چیز گیرند مر مملکت را / یکی پرنیانی یکی زعفرانی ۵۲۳
قلم روان از شمشیر گردد ۱۱۰۴
با قلم چونکه تیغ یار کنی / در نمانی ز ملک هفت اقلیم ۵۱۷
ملکی کانرا بدرع گیری و زوبین / دادش نتوان بآب حوض و بریحان ۹۶۷
ضرب المثلهای دیگری که بیهقی در مورد پادشاهی گفته :
بندگان گناه کنند و خداوندان در گزارند ۲۸۱
پادشاه به هیچ حال بر سه چیز اغضا نکند القدح فی الملک و افشاء السر و التعرض للحرم ۲۲۷
پادشاهان را سوگ داشتن محال باشد ۶۹۹
پادشاهی بانبازی نتوان کرد ۴۷۹
پادشه را فتوح کم ناید / چون زند لهو رامیان بدو نیم ۵۱۷
پیلبان از سر پیل دور شد ۳۹۷
تدور هذه الامور بالامیر کدوران الکرت علی القطب ۵۱۵
جهان برسلاطین گردد و هر کسی را بر کشیدند ، برکشیدند ۱۸۹
چو دهد ملک خدا باز همو بستاند / پس چرا گویند اندر مثل الملک عقیم ۵۲۰
خاطر ملوک و خیال ایشان را کس بجای نتواند آورد ۶۳۶
خاک بر سر آن خاکسار که خدمت پادشاهان کند که با ایشان وفا و رحمت نیست ۹۲۷
دعای پادشاهان را که از دل راست و اعتقاد درست رود هیچ حجاب نیست ۹۱۳
روبهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید بیوزان نمایند ۴۸۰
سلطان را عشوه دادن محال باشد ۷۱۵
شاه چو بر خود قبای عجب کند راست / خصم بدردش تا بند گریبان۹۶۷
کار جهان بر پادشاهان وشریعت بسته است ودولت وملت دو برادرند که بهم بروند واز یکدیگر جدا نباشند ۹۱۳
نحن الدنیا من رفعناه ارتفع ومن وضعناه اتضع ۱۸۹
نه بر گزافست حدیث پادشاهان ۱۷
همانطور که مشاهده شد بیهقی برای پادشاه ارزش بسیار زیادی قائل است.تا اینکه او را دارای مقامی معنوی می داند ( بشرط اینکه دادگر باشند ) او کسی است که در تمام دوران زندگی اش در خدمت پادشاهان بوده است و همواره در کتاب خود آنها را ستوده است و اگر خطایی از آنها دیده باشد آنرا یا بگردن خداوند و تقدیر می اندازد یا چشم پوشی می کند .
بیهقی در مفهوم داد و عدالت نیکی کردن نیز امثال و حکمی را آو.رده از جمله آنها :
نوشیروانی دیگر است ۵۱۵
ترازوی راست نهاده بگشت ۱۵۴
باری داد و با خلق خدای نیکویی کن ۷۳۹
بداد کوش و بشب خسب ایمن از همه بد / که مرد بیداد از بیم بد بود بیدار۴۲۸
چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند۵۰۲
خوی نیک بزرگتر عطای خدای است ۴۷۳
زده و افتاده را توان زد ، مرد آن مرد است که گفته اند : العفو عند القدره بکار تواند آورد ۲۲۷
قدرتی بنمای از اول و پس حلم گزین / حلم کز قدرت نبود ، نبود مرد حلیم ۵۲۰
دار نکو مر پزشک را گه صحت / تات نکو دارد او بدارو و درمان ۹۶۸
اذا ملکت فاسجح ۵۳
همیشه بد خو در رنج بزرگ باشد ۴۷۳
بیهقی درمورد سخن و شعر چنین امثالی را آورده است :
احسن الشعر اکذبه ۱۷۸
احفظ لسانک لا تقول فتبتلی / ان البلاء موکل بالمنطق ۵۲
مرد کو را نه گهر باشد و نه نیز هنر / حیلت اوست خموشی چو تهی دست غنیم۵۱۲
از حدیث حدیث شکافت ۱۹۰
از دروغ گفتن دور باشید که دروغ زن ارچه گواهی راست دهد ، نپذیرند ۴۷۳
از گفتار باز توان ایستاد و از نبشتن باز نتوان ایستاد و نبشته باز نتوان گردانید ۱۱۰۴
البدیع غیر مملول ۲۸۵
چون بگفتی سنگ منجنیق بود که در آبگینه انداختی ۷۰۹
اما هر چه بر کاغذ نبشته آید بهتر از کاغذ باشد ۴۹۷
بندگان مشفق بهیچ حال سخن باز نگیرند ۷۱۰
لا تصدقن من الاخبار مالا یستقیم فیه الرای ۱۰۹۹
سخن حق و نصیحت تلخ باشد ۷۱۰
سخنی که ناخوش خواهد آمد ناگفته به ۹۲۰
فان اللهی تفتح اللها ۲۳۲
هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد ۱۰
بیهقی اندکی نیز در مورد دانش ، عقل و خرد نوشته است از آن جمله :
هر کس که خرد او قویتر زبانها در ستایش او گشاده تر و هر که خرد وی اندکتر او بچشم مردمان سبکتر ۱۵۴
ادب النفس خیر من ادب الدرس ۱۱۰۲
العلم من اشرف الولایات / یاتیه کل الوری ولا یاتی ۱۱۰۲
ان العقول لها موازین بها / تلقی الرشاد و هی تجارب۱۰۹۹
خرد باید آنجا وجود و شجاعت / فلک مملکت کی دهد رایگانی ۵۲۴
مرد هنر پیشه خود نباشد ساکن / کز پی کاری شده است گردون گردان ۹۶۷
فضل جای دیگر نشیند ۲۲۷
فضل هر چند پنهان دارند آخر آشکارا شود چون بوی مشک ۲۵۶
للعاقل شمه ۹۲۳
و العلم یعلو ولا یعلی ۹۴۰
خردمند آنست که بنعمتی و عشوه یی که زمانه دهد فریفته نشود و بر حذر باشد از باز ستدن که سخت زشت ستاند و بی محابا ۲۸۴
همانطور که در مثل آخری آورده بیهقی خردمند را کسی می داند که فریب روزگار و خوشی های آنرا نخورد و در بیشتر تاریخ خود این مفهوم را بیان کرده است
درتاریخ بیهقی همچنین امثال وحکم در مورد تربیت دارند. که آمده است :
بمالش پدران است بالش پسران / بسر بریدن شمع است سرفرازی نار ۴۲۹
برنایان را ناچاره گوشمال زمانه وحوادث بباید ۹۸۸
همچنین در مورد ریا نظرات شبیه به همی را دارند.از آن جمله بیهقی می گوید:
مرائیان رابحطام دنیا بتوان دانست ۷۳۶
مار ماهی نبایدش بودن / که نه این ونه آن بود چون نیم ۵۱۷
بیهقی آورده:
گنجشک را آشیانه باز طلب کردن محال است ۱۱۱۸
در مورد حرص وطمع درجمع مال در تاریخ بیهقی آمده:
حریص راراحت نیست ۴۷۳
پیش من باری آنست که ملک روی زمین نخواهم با تبعت آزاری بزرگ تا بخون رسد ۹۲۹
اهل الدنیا عبید الدینار والدرهم ۱۵
بزرگا مردا که او دامن قناعت تواند گرفت وحرص را گردن فرو تواند شکست ۴۹
پیداست که چون مرد بمرد،اگر چه بسیار مال وجاه دارد با وی چه همراه خواهد برد ۹۲۹
درویش گرسنه در محنت وزحیر وتوانگر با همه نعمت چون مرگ فراز آید از یکدگر بازشان نتوان شناخت ۵۰۲
سحابه الصیف عن قلیل تقشع ۱۵۱
صعبا فریبنده که این درم ودینار است ۷۳۷
دع المکارم لا ترحل لبغیتها / واقعد فانک انت الطاعم الکاسی ۲۸۴
درقابوسنامه نیز آمده:
چون طمع بریده گشت کار آسان شد ۲۶۱
سه بر دوست و دشمن گشاده دار:در سرای وسر کیسه بدان قدر که ترا طاقت بود ۲۶۰
کدخدای رود باید وکدبانو بند ۱۳۰
گوشت کز دندان بیرون کنی شکم را سود ندارد ۲۱۶
هر که درم را از خویشتن عزیز تر دارد زود از عزیزی به ذلیلی اوفتد
نشاید کریمان کار بی رحمتان کنند ۱۵۳
در جای دیگر در مورد مشارکت امثال شبیه بهمی را دارند ،بیهقی می گوید:
دیگ به هنبازان بسیار بجوش نیاید ۱۵۰
دو تیغ بهیچ حال در یک نیام نتواند بود ونتوان نهاد که نگنجد ۲۶۵
همچنین در مورد مشورت و یاری کردن و مشارکت در کارها هر دو تقریباً یک نظری را دارد . از آن
جمله بیهقی آورده است :
دو تن نه چون یک تن باشد ۷۰۳
بی واسطه کار راست نیاید ۵۰۳
اذا اجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لم یعرفوا ۱۱۱۹
بیهقی یک تعداد امثالی دارد و آنها در موضوعی هستند از آن جمله :
الخوخ اسفل ۶۸۷
موی در کار او نتوانست خزید ۶۳۸
قبا تنگ آید ۱۱۱۲
لکل امر سبب ۶۳۳
عظامی و عصامی بس نیکو باشد ولکن عظامی به یک پشیز نیرزد ۶۳۴
ما را به خواب کرده اند به شیشه تهی ۹۳۸
قدر ثم اقطع ۴۰۹
مرا در این کار ناقه و جملی نبوده است ۴۶۴
مردم را بدل مردم خوانند ۱۰۹۸
کالبد همه مردان یکی است و کس بغلط نام نگیرد ۶۹۸
نمد اسبش خشک نشده است ۱۹
نه بر گزاف سکندر بیادگار نبشت که اسب و تیغ و زن آمد سه گانه از در دار ۴۳۰
وزیر بد گمان تدبیر راست چون داند کرد ۷۰۲
هر کس خوابکی دید ۲۸۹
دبیر خائن بکار نیاید ۱۹۵
در تاریخ محابا نیست ۶۸۶
مادر مرده و ده درم وام ۶۲
نان همسایگان دزدیدن و به همسایگان دادن در شرط نیست ۶۳۹
یداک اوکتا و فوک نفخ ۲۵۱
غمناکان را شراب باید خورد تا تفت غم بنشاند ۶
بیهقی امثال وحکمی دارند که بسیار شبیه به دیگر پردازندگان اهل پند و اندرز است از آن جمله ،برای مثال بیهقی آورده :
فان الجسیمات الامور منوطه / بمستوعدات فی بطون الاوراد ۴۹
بعد العز والرفعه صار حارس الدجله ۵۲
اذا تم امر دنا نقصه / توقع زوالا اذا قیل تم ۶۰
آخر همه تمامها نقصان شناس ۱۹۹
برگ نیل تا پوسیده نشود نیل نشود ۲۰۲
من طلب الکل فاته الکل ۲۱۶
یوسف ازگاه بچاه افتاد ۳۹۹
بمرو گرفتیم وهم بمرو از دست رفت ۹۷۳
اندر بلای سخت پدید آید / فضل وبزرگواری وسالاری ۹۳۰
بجویی که آب رفت یک دوبار آب باز آید ۷۴۳
بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردی کار که سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار ۴۲۴
مثل زنند کرا سر بزرگ درد بزرگ مثل درست،خمار از می است ومی ز خمار۴۲۸
کار در جستن است و بدست آوردن ۶۷۷
۱. تاریخ بیهقی ، ابوالفضل بیهقی ، به کوشش خطیب رهبر ،خلیل ، نشر مهتاب ، ۱۳۸1
![]()

دبیر همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی دلایل و چگونگی انتخاب اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی را شرح داد.
به گزارش وبسایت خانه فرهنگ دانشجو دکتر مهیار علوی مقدم که روز چهارشنبه در مراسم بزرگداشت یهقی در سبزوار سخن می گفت ، اظهار داشت : در سال 86 پیش از برگزاری همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی در دانشگاه حکیم سبزواری (تربیت معلم سابق) هنگامی که قرار شد برای پاسداشت مقام تاریخی وادبی خواجه ابوالفضل بیهقی یک روز ملی در تقویم ایران ثبت شود ، دکتر یا محمدجعفر یاحقی استاد برجسته ادبیات فارسی ، استاد سیدی پژوهشگر برجسته حوزه ادبیات و تاریخ خراسان و خود او [دکتر علوی مقدم] طی جلسه ای تصمیم گرفتند اول آبان را برای این مناسبت در نظر بگیرند.
وی سپس ادامه داد : هر چند تاریخ درگذشت بیهقی در ماه صفر 470 هجری قمری درج شده که این زمان با اطلاعاتی که از روی علم گاهشماری به دست آمد با اواخر شهریورماه مصادف بود ، اما از آنجایی که روزهای پایانی شهریورماه و همچنین ماه مهر به دلیل بازگشایی دانشگاه ها و جابه جایی های معمول اساتید و دانشجویان در این ماه ها، زمان مناسبی برای چنین روزی نبود ، اولین تاریخ مطلوب با موافقت هر سه عضو حاضر در جلسه روز اول آبان ماه تعیین گردید.
عضو هیأت علمی گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری همچنین دلایل دیگری برای مناسب بودن تاریخ اول آبان ماه ذکر کرد و اظهار داشت : ابوالفضل بیهقی در عرصه ادبیات کلاسیک ایران نفر اول محسوب می شود و حتی گلستان سعدی چند قرن بعد از تألیف تاریخ بیهقی ، پدید آمده است. به همین دلیل اولین روز از ماه آبان برای بزرگداشت جایگاه ممتاز بیهقی در نثر فارسی مناسب به نظر می رسید.
وی تصریح کرد: انتخاب یک روز فرضی در تقویم فقط برای بیهقی نیست بلکه بسیاری دیگر از روزهای ملی که به نام بزرگان ومشاهیر کشور ثبت شده اند نیز ، مبنای فرضی و قراردادی دارند. به عنوان مثال روز 20 مهر که به عنوان روز حافظ معرفی شده است انطباق خاصی با روز تولد یا وفات او ندارد.
دکتر علوی مقدم افزود : از همان سال 86 تاکنون برای درج روز ملی بیهقی در تقویم رسمی ایران تلاش ها و پیگیری های متعددی صورت گرفته و این روز در سطح استان تصویب شده و در کشورهم حامیان زیادی دارد اما در شورای عالی انقلاب فرهنگی به دلایلی غیرعلمی ، این روز برای درج در تقویم رسمی ایران به تصویب نرسیده است.
وی تصریح کرد : دو مورد از دلایل غیرعلمی برای رد کردن روز ملی بیهقی در شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران ، سنی بودن و درباری بودن بیهقی عنوان شده است که هیچ کدام از این دلایل قابل قبول نیست به ویژه برای نادیده گرفتن شخصیت ارزشمند ادبی و تاریخی ابوالفضل بیهقی که خدمات ارزنده او به نثر فارسی و همچنین قرارگرفتن کتابش در ردیف معتبرترین منابع شناخت تاریخ ایران جایگاه ممتازی به او می بخشد.
دکتر علوی مقدم که تا کنون بیش از 8 کتاب و 45 مقاله علمی در زمینه ادبیات فارسی را منتشر کرده است ، در ادامه خواستار آن شد که ، پرونده ثبت روز ملی بیهقی در تقویم رسمی ایران مجددا به جریان بیافتد و این بار با نگاه علمی و منصفانه تری به جایگاه با اهمیت بیهقی نگریسته شود و حق این ادیب برجسته ومورخ حقیقت جوی ایرانی به خوبی ادا شود.
دبیر همایش سالانه بیهقی در پایان ضمن بیان اینکه سبزوار به دلیل داشتن بزرگانی نظیر خواجه ابوالفضل بیهقی ، ابوالحسین زید بیهقی (فرید خراسان) ، عطاملک جوینی ، حکیم حاج ملاهادی سبزواری ، ملاحسین واعظ کاشفی ، دکتر قاسم غنی ، محمود دولت آبادی ، دکتر شریعتی و ... به خود می بالد اظهار داشت : به هرحال همینک ننیز که روز ملی بیهقی هنوز رسما در تقویم کشور ثبت نشده ، علاقه مندان بیهقی تا زمانی که منع قانونی وجود نداشته باشد ، اول آبان ماه را به عنوان روز ملی این نویسنده بزرگ معرفی می کنند و اگر بودجه لازم از طریق نهادهای فرهنگی شهرستان از جمله شهرداری و شورای شهر تأمین شود ، همه ساله همایش هایی ملی برای خواجه ابوالفضل بیهقی برگزار خواهیم کرد.
منبع : وبسایت خانه فرهنگ دانشجو و مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار
با آنکه در سدههای نخستین اسلامی، کار تاریخنویسی بیشتر معطوف وقایعنگاری بود، اما رفتهرفته در ایران پس از اسلام تاریخنویسی با بعضی از شاخههای معرفتی دیگر پیوستگی و همانندیهایی یافت، چرا که از قرن
نویسنده: رویا محمدی پرفکر (1)
با آنکه در سدههای نخستین اسلامی، کار تاریخنویسی بیشتر معطوف وقایعنگاری بود، اما رفتهرفته در ایران پس از اسلام تاریخنویسی با بعضی از شاخههای معرفتی دیگر پیوستگی و همانندیهایی یافت، چرا که از قرن چهارم به بعد شمار زیادی از ادیبان، فلاسفه و فقها، که خود در کوران حوادث زمانه حضور داشتند و از نزدیک، تحولات و رخدادهای محیط زندگی خود را مشاهده میکردند، ناگزیر ضمن نقد و تردید در روش مورخان پیشین، خود نیز به دلیل ذهن مشغولی به سوانح احوال و رخدادهای محیط و زمانه، به جمع مورخان افزوده شدند. (2) این تحول نگرش از جمله میتوانست به گونهای دگرگونی در منطق و روش معرفتی و موضوع شناختی اهل دانش زمانه منجر شود و سیاقی متفاوت در نگاه و نظر آنان در مطالعه پدیدارها فراهم سازد. از جمله آثاری که به اقتضا و ایجاب درگیری زندگی و ذهن و زبان نگارنده آن، با ویژگیهایی از این سنخ به رشته تحریر درآمد، تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی است که سالیانی از عمر خود را صاحب دیوان رسالت مسعود غزنوی بود و زمانی چشمگیر در کنار بونصر مشکان و بوسهل زوزنی (3) داشت و از نزدیک به مشاهده و معاینه اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه پرداخت. افکار و آراء بیهقی از جمله اندیشههای سیاسی او در کتاب معروفش تاریخ بیهقی مضبوط است. بیهقی که خود دبیر و دیوانسالار دستگاه قدرت و دربار غزنوی تلقی میشد، با نهاد قدرت و عناصر سیاست زمانه آشنا و با مناسبات جاری قدرت حاکم در ارتباط تنگاتنگ بود. البته منطق واقعگرای بیهقی، سرمایه نادری بود که به او این امکان کم مانند را بخشید تا در کنار این ملازمت و مباشرت حرفهای، بینشی متفاوت از همگنان از شناخت قدرت و سیاست فراهم کند و از این مجرا آموختههای این قرابت و مکانات را در کتاب خود مضبوط نماید. سبک نگارش بیهقی چنان بوده که گرچه اندیشههای خود را مستقیم ابراز نمیداشته، اما به یاری صناعات ادبی چون: کنایه، ایجاز، تلویح و تلمیح، در قالب نکتهها و مثالها به توصیف شرایط موجود و از جمله جور و جفای زمانه پرداخته و شگفتا که به لطف همین زبان نگارش، پادشاهان را مورد نقد قرار داده است.
با آنکه کتاب تاریخ بیهقی بارها از منظر مطالعات ادبی و رویکردهای متفاوت تاریخنگاری مورد بررسی قرار گرفته است، اما اثر و اندیشههای او در زمینه سیاست، چندان واکاوی نشده است یا حداقل چنان نمایانده نیست که بتوان دسترسی مجملی بدانها یافت. از این رو، در این مقاله کوشش شده که با بازخوانی مهمترین اثر بیهقی (تاریخ بیهقی) و بازنمایی تحولات عصر وی، تصویر و تعبیر او را از موضوعاتی چون: سیاست، ضرورت حکومت، بایستههای شاهی، نقد دستگاه قدرت حاکم و دربار پادشاه و نقش مردم در مناسبات قدرت را مورد مطالعه و بازگویی متفاوت از رویه گذشته پژوهی آثار موجود، بررسی و تحلیل نماییم.
در این مقاله مبتنی بر رویکرد توصیف و تحلیل تاریخی فکر و بر پایه مطالعه منابع کتابخانهای، به روشی مقتضی ایجاز به بازخوانی اجمالی ایده و اندیشههای سیاسی بیهقی میپردازیم. گفتنی است که گرچه در این میان، مهمترین منبع مورد استفاده نوشتار، کتاب تاریخ بیهقی است، اما از منابع دیگری چون تاریخ بیهقی اثر علی بن زیاد بیهقی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات از محمد سدیدالدین عوفی، و پیرامون تاریخ بیهقی از سعید نفیسی، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی از والد مریلین و دیگر کتاب مناسب پردازش محتوای مقاله، بهره مقتضی بردهایم.
با توجه به آثار و ادبیات تاریخی و پژوهشی که درباره بیهفی در دست است، سؤالی که میتوان در مسیر ضرورت و هدف اصلی این مقاله بیان کرد، این است که: آیا ابوالفضل بیهقی را میتوان در زمره اندیشمندان سیاسی دانست و یا رگههای روشنی از لوازم تفکر سیاسی در آثار و افکار او جست؟ در راستای پاسخ به این پرسش، سازمان مقاله در سه فراز در ترکیب مباحثی چون: درآمدی تاریخی بر زندگی و زمانه، رویکرد روشی بیهقی به فلسفه تاریخ و رویکرد نگارش مسائل سیاسی اجتماعی در ادبیات بیهقی، و در ادامه بررسی اندیشه سیاست در نگاه و نوشتار بیهقی، تنظیم گردیده است.
ابوالفضل محمد بن حسین کاتب بیهقی، در سال 385 ق در ده حارثآباد بیهقی (سبزوار قدیم) به دنیا آمد. (4) او از خانواده و دودمانی نژاده بود. پدرش حسین بیهقی از خواجهگان دربار به شمار میآمد و با بزرگان نشست و برخاست داشت. چنان که بیهقی بعدها به مصاحبت و دوستی پدرش با خواجه ابوالفرج عالی بن مظفر، که شغل اشراف سلطان فرخزاد بن ناصرالدین را دارد، اشاره کرده است. (5) بیهقی سالهای نخستین زندگی را در بیهق و سپس در نیشابور، به کسب دانش پرداخت. پس از مدتی، با عزیمت به غزنین در حدود سال 412 ق جذب کار دیوانی گردید. شایستگی و استعداد وی، عاملی بود که به دستیاری خواجه ابونصر مشکان، صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی (6) برگزیده شود. رابطه بسیار نزدیک و اعتمادآمیز بین این دو منجر به ارتباط جداناشدنی وی تا واپسین لحظات عمر خواجه گردید. استاد نیز او را چنان گرامی میداشت که اسرار دستگاه غزنویان را با او در میان میگذارد و این خود به اندوخته شدن سرمایه گرانبهایی از دانستههای منحصر به فرد برای بیهقی مبدل گردید و بعدها به همین اعتبار توانست رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر آن نبود، از قول استاد در کتاب تاریخ بیهقی نقل نماید.
بیهقی به سال 412 ق به خدمت دیوان و دربار خاندان سبکتکین (7) درآمد. او پس از خدمت در دستگاه سلطان محمود غزنوی، و ادامه آن در دوران کوتاه پادشاهی امیر محمد (پسر سلطان محمود)، نظارهگر اوج گیری قدرت امیر مسعود بود. گویی از قِبلَ این تماشای عبرتانگیز است که بیهقی تاریخ خویش را همچون روزشمار زندگی سلطان غزنوی (سلطان مسعود) نگاشته است. البته بیهقی پس از آن نیز شاهد بر تخت نشستن مودود (فرزند سلطان مسعود) و عبدالرشید (پسر سلطان محمود) نیز بوده است. (8) بیهقی در زمان سلطنت عزالدوله عبدالرشید (به سال 440 ق) چندی صاحب دیوان انشا گردید. دیری نپایید که به تهمت حاسدان معزول شد. در سال 443 که طغرل بر عبدالرشید خروج کرد و او را به قتل رساند، بیهقی با جمعی از درباریان زندانی شد و یک سال در زندان ماند. در سال 444 ق، با دگرگونی اوضاع کشور، بیهقی نیز از زندان رهایی یافت و اما از آن پس بود که کُنج عافیت گُزید و گوشهنشینی اختیار کرد. (9) بیهقی از سال 448 ق تا 451 ق یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود، به تألیف تایخ بیهقی پرداخت. به گفته ابوالحسن بیهقی نویسنده تاریخ بیهقی، بیهقی، پس از 85 سال گذر روزگاری پرحادثه، سرانجام به سال 470 ق درگذشت. (10)
ابوالفضل بیهقی، کاتب و دیوانسالار عهد غزنوی، در زمره قشری از طبقات اجتماعی دوران خود است که در طول تاریخ ایران بخش باسواد جامعه محسوب میشدند و آنها را اهل قلم مینامیدند. گروه درس آموختگان دربار قدرت شاهی که سنن تمدن، فرهنگ، آداب و آیین و از همه مهمتر تجربه و شیوه کشورداری ایرانی را نیک میدانستند، و از جمله با ثبت و ضبط آموختهها و تجارب و احوال و سوانح زمانه، نقشی مؤثر در انتقال میراث فرهنگ و آیین ایرانی و اسلامی از دوره و سلسلهای به عهد و سلسلهای دیگر ایفا مینمودند. بیهقی چندی صاحب دیوان رسالت غزنوی بود. دیوان رسالت، دستگاه انجام امور مکاتبات شاهی بود. از این رو، صاحب دیوان رسالت، علاوه بر مقام علمی و ادبی، میبایست دارای تجربه کافی و کفایت و امانت هم میبود تا در حل و عقد امور اداری و حکومتی در نماند و راه صواب در حل معضلات را بنماید. در اکثر موارد که وزیر با شاه به خلوت مینشست و در مهمات ملک رایزنی و مشورت داشت، شخص ثالثی که در این خلوت حضور مییافت، صاحب دیوان رسالت بود. این مقام، تقریباً اولین کسی بود که از مفادنامههایی که از اطراف و اکناف به صورت معما و رمز به دربار میرسید، آگاه میگردید، که گاه جز شاه و او، کسی از محتویات بعضی مکاتبات، مطلع نمیگردید. از آنجا که صاحب دیوان رسالت، محرم اسرار سلطان محسوب میشد، بایسته بود که شخصیتی دانا، مدبر، کاردان و باتجربه در امور مملکتی باشد. (11) بیهقی سالیانی کارگزار این نقش خطیر بود که افزون بر شأن و جایگاه رسمی، مکانتی اجتماعی و علمی هم برای وی فراهم میساخت. ضمن آن که او، خود از ظرفیتهای فردی و خانوادگی چشمگیری برخوردار بود و جمع این محاسن میتوانست شرایطی کم مانند برای توفیق او در امر نگارش مستند و دقیق شرح حال پدیدارها و از جمله حوادث سیاست فراهم آورد.
سدههای چهارم و پنجم قمری، اهمیتی محوری و فوقالعاده در تاریخ ایران دارد. بسیاری از ستارگان آسمان ادب و اندیشه از جمله فرخی، منوچهری، خیام، ابوریحان بیرونی، بوعلی سینا، ناصرخسرو، خواجه عبدالله انصاری، ابوحامد غزالی، عنصرالمعالی کیکاووس و خواجه نظام الملک در این دوران میزیستند. (12) بسیاری از رهآوردهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی و معنوی جریانهای آن در زمینههای علوم، فلسفه، زبان، ادبیات، آداب و رسوم پایدار، مدنیت اجتماعی و خلقیات، به تاریخ کنونی انتقال یافته است. همچنین رونق دایره المعارف نویسی، شاهنامهسرایی، پدید آمدن «زبان فرس جدید»، و رسیدن جامعه و تمدن ایرانی به منازل بلندی از تعادل پرورش هنر، علوم و ادبیات از جمله توفیقات تاریخی این دوران است. آن چنان که میتوان گفت در دوره سامانی ما ناظر یک رستاخیز فرهنگی- تمدنی در ایران هستیم. در این دوران تعصبات مذهبی و قومی ناچیز است. با وصف حاکمیت دینی، فضای فکری باز و غیرمتعصبانه است و شاهد حکمفرمایی صلح، امنیت و سیاستهای غیرتجاوز کارانه و غیرتوسعهطلبانه هستیم. (13)
اما با سقوط یکباره حکومت شاهان ایرانی سلسله سامانی به سبب شورش غلامان ترک زرخرید آنان، شاهد بر باد رفتن آن همه شکوه و افتخار هستیم. تشکیل دولت نورسیده و نیرومند اما مستبد و غریبه آل افراسیاب در ماوراءالنهر، منجر به نابودی عظمت فرهنگی سامانیان و قربانی شدن فرزانگان و عاقبت اندیشان ایرانی به سبب کینهها و بیگانهجوییها شد. فرصتیابی مجدد خلافت عربی در دستگاه نورسیدگان ترک و جهانجویی این نسل نورسیده برای از میان برداشتن بقایای خاندانهای ایرانی تبار و فرهنگ مداری چون سامانیان، صفاریان و بوئیان؛ از جمله موجبات مهجوری فرهنگ و نگرش ایرانی را فراهم ساخت. از آن پس، صفحهای جدید در صحن سیاست و فرهنگ و خلقیات حاکم گشوده میشود که با ناخوشایندیهای فراوانی توأم است. از جمله این ناگواریها میتوان به سیطره و تسری خلقیاتی چون درنده خویی، گماشتن جاسوسان بر یکدیگر و بر مردم، بیمناکی، بیاتکایی، بدبینی و هم قدمی با فرهنگی متزلزل و بدفرجام اشاره نمود که در نتیجه آن «پدر از پسر بیمناک و پسر از پدر بد دل و ناخشنود است». (14)
به پیامد این رخداد انحطاطآمیز، ایران از اوج آزادگی، شکوه و خردگرایی دوره سامانی به یکباره در نشیب بندگی، بینوایی و جهل و تعصب کور دوره غزنوی قرار میگیرد. این دوران پراضطراب، حامل پیامدها و تجربههای ناگواری برای تاریخ ایران بود، رواج تزلزل و تزویر در ارکان فرهنگی و دینی، وفور توطئههای سیاسی و اجتماعی، بیبنیادی فکر و اندیشه و افول افکار و عقاید در دامن ذهنیت ناامنی و ناسپاسی است. و اما، ابوالفضل بیهقی پرورش یافته چنین زمانه ناامن، بیثبات و بحرانی است.
به روایت علی بن زیاد بیهقی و سدیدالدین عوفی، چندین کتاب از بیهقی بر جای مانده است؛ کتاب مقامات بونصر مشکان که شامل مجموعهای از حکایات و اسناد و حاوی تصویری از زندگی، خلقیات و دانش و درایت بونصر است. گرچه نسخه جامعی از این کتاب در دست نیست. اما قطعات بسیاری از آن در دیگر متون اسلامی نقل، جمع آوری و به چاپ رسیده است. (15) کتاب دیگر زینت الکتاب نام دارد که موضوع آن شرح وظایف دیوانخانه است. این رساله، که رسالهای درباره هنر دبیری است، در بین رسائل قرون میانه اسلامی، مکتبی فرعی محسوب میگردد. از این اثر هیچ نشانهای در دست نیست. (16)
اما مهمترین اثر بیهقی، کتاب تاریخ بیهقی است، که از امهات کتب تاریخ ادب فارسی نیز به شمار میرود. این کتاب، بخشی است از مجموعه مفصلی که از آن با عنوانهایی چون: جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتکین، تاریخ آل محمود یا تاریخ آل سبکتکین، تاریخ یمینی، مقامات محمودی و تاریخ مسعودی یاد شده است. (17) موضوع تاریخ بیهقی، شرح رویدادهای 42 سال پادشاهی غزنویان است که در مجموعهای در سی فصل (جلد) تدوین شده است. (18) با وصف آنکه از علی بن زید بیهقی نقل است که این سی مجلد را در کتابخانه سرخس و کتابخانه مدرسه خاتون مهد عراقی در نیشابور، به چشم خود دیده است، اما امروزه از این اثر بزرگ، فقط شش جلد (از جلد پنجم تا جلد دهم) بر جای مانده است که مطالب آن تا مجلد چهارم همان مباحث تاریخ ناصری و یمینی است و مجلدهای بعدی شرح وقایع سالهای 432 تا 451 ق را شامل میشود. (19)
تاریخ بیهقی آیینه روزگار غزنویان و بخشهای شرقی ایران در آن زمانه است. این کتاب را میتوان اثری عمومی دانست. مباحث این اثر سترگ در حوزه تاریخنگاری، داستان نویسی، اندیشه، ادبیات و شیوه نگارش فارسی است و دارای نگاهی خردمندانه به هستی و اتفاقات آن است. کتاب تاریخ بیهقی، شاهنامه نثر فارسی خوانده میشود، که هم حاکی پند و اندرز و عبرت و هم مایه مباهات و افتخار و شایستگی زبان فارسی در حوزه نگارش و پژوهش است. این کتاب در واقع، نوعی تاریخ اجتماعی است که از ساخت دربار تا شایعات سیاسی، از اصطلاحات رزمی و بزمی تا راه و رسم رمزنویسی و جاسوس گماری، از کم و کیف نظرخواهی پنهانی شاهان از مردم تا نحوه سودجویی آنان و از نامهها و اسناد رسمی تا آیین عروسی و عزا را در بردارد. شیوه نگارش این کتاب در قیاس با مورخان هم عصر بیهقی، که بیشتر تذکره شاهی مینگاشتند تا تاریخ اجتماعی، بیبدیل بوده است.
به گواهی تاریخ بیهقی، میتوان دریافت که شاکله بینش تاریخنگاری نویسنده آن، متأثر از مذهب اهل سنت و آمیخته به نوعی تقدیرباوری اشعری است. این تقدیرگرایی، هسته اصلی فلسفه تاریخ بیهقی را تشکیل میدهد. در اندیشه دین باور و شریعتمدار بیهقی هرچه بر سر انسان میرود، ارادت خداوند است. سیطره اندیشه اشعریگری بر نگاه و ذهن و قلم او، چنان سنگین است که گاهی وی کنشهای انسانها و جنب و جوشهای اجتماعی و سیاسی را تابعی از اراده آنها نمیداند، بر پایه همین نگرش است که او نخستین عامل ظهور غزنویان را خواست و تقدیر الهی و حکمتی ایزدی و مصلحتی عام برای مردم میداند. (20) نفوذ اندیشه دینی در ذهن و زبان او باعث شده تا فلسفه تاریخ را با مفاهیم دین مدارانهای نظیر «بودن»، «تقدیر»، «قضا» و «مقدر» همراه سازد و اصل را بر تقدیرگرایی نهد. (21) از آنجا که به اعتقاد بیهقی کنش نوشتن هم مانند دیگر اعمال انسان، در قیامت مورد مؤاخذه قرار میگیرد، فحوای کتاب تاریخ بیهقی، در پیوند تنگاتنگ با آخرتگرایی او قرار گرفته است و این امر راهبردهای نوشتاری کتاب را تحت تأثیر گذارده است. از این رو بیهقی به نحوی به حدس و گمانهزنی درباره درون شخصیتها و قهرمانهای تاریخی روی خوش نشان نمیدهد. و پرهیز وی از پرداختن به ضمیر و درون افراد، او را به سمت عینیگرایی و توصیف جنبههای بیرونی و عینی شخصیتها سوق میدهد. بیهقی با چنین بینشی به معالجه اخلاق ملوک و پادشاهان میپردازد. (22)
روش تاریخنگاری بیهقی سخت بدیع است و میتوان آن را یکی از جالبترین و دقیقترین راویان تاریخ ایران دانست. به همین سبب، کتاب او را از لحاظ دقت در امانت، صحیحترین تواریخ فارسی به شمار آوردهاند. بیهقی، گزارشگر حقیقت است، اما به روایت و تجربه تاریخی خودش، کتاب او نوعی حدیث نفس شخصیت تاریخی اوست، به نحوی که محدودیتهای ملازم شخصیتش، در متن روایات او از حقیقت راه یافته است. البته گاهی زبان پر از ابهام و پردهپوشی و دوگانه گویی او بر روایتش از حقیقت سایه افکنده است. او از جمله کسانی است که معنای تاریخ را دریافته بود و قصدش نه تدوین داستان جنگها و فتوحات و قصه تاریخ، بلکه تصویر آگاهانه و از روی صدق و بیطرفی حوادث بود. او در این کار شروط لازم در تاریخنگاری از جمله دقت، اطلاع، امانتداری، نقد منابع و اسناد و دیدگاه بیطرفانه نسبت به وقایع و احوال را به کار بسته است.
بیهقیدر تاریخنگاری، به شیوهای علمی و روشمند عمل میکرده است. او سالیان سال بر پایه اسناد و مدارک معتبر، به تألیف و نگارش پرداخت. بسیاری از وقایع را یا به چشم خود دیده و یا از ثقات و متون معتبر شنیده و خوانده بود. بیهقی در جمع آوری منابع کتاب خود، دقت فراوان داشته و شرایط مورخ و اقسام منابع تاریخ و صحت آن منابع را بدین نحو بیان میدارد:
«اخبار گذشته را دو قسم گویند و سه دیگر نشناسند. یا از کسی باید شنید و یا از کتابی باید خواند و شرط آن است که گوینده باید ثقه و راستگو باشد و نیز خرد گواهی دهد که آن جز درست است...» (23)
و در جایی دیگر میگوید:
«من که این تاریخ را پیش گرفتهام التزام بدین قدر بکردهام تا آنچه نویسم یا از معاینه من است یا از سماع درست از مردی ثقه». (24)
او در نوشتن تاریخ، اغراض شخصی را دخالت نداده است، چنانکه میگوید: «در تاریخی که میکنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد». (25)
تاریخ بیهقی، افزون بر آن که از حیث شیوه و آیین تحقیق و تاریخنگاری، درخور توجهی خاص است، از منظر هنر نویسندگی نیز دارای اهمیتی شایان است. ویژگیهای صرفی و نحوی نثر تاریخ بیهقی از بهترین نمونههای نثر فارسی و اوج بلاغت این زبان و ادبیات آن شمرده میشود. برای مخاطب نکته سنج نثر کتاب بیهقی حاکی از تسلط نویسنده چیرهدست آن، بر زبان فارسی و عربی است. اهمیت و جلوه ادبی تاریخ بیهقی چنان است که برخی بیهقی را نه تنها مورخی بلندپایه بلکه نویسندهای بزرگ و باریکبین نیز میدانند، که به یاری این قریحه پویا، با هنرمندی تمام فضای هر رخداد را در نمای تصویری جذاب به رخ مخاطب میکشد. (26) وی در ظرافت توصیف وقایع و در بیان شیوای صحنهها و حوادث، همچون فردوسی و ناصرخسرو از مهارتی خاصی برخوردار است. بیهقی، در حادثه اعدام حسنک وزیر فضای حاکم بر نیشابوریان را آنچنان دقیق و زیبا مجسم میکند که خواننده امروزین، ناخودآگاه خود را در آن زمان و مکان مییابد و به روشنی حال و وضع میزان و محبوبیت حسنک در بین مردم را درک میکند.
مورخان، زبانشناسان و حتی منتقدان بیهقی از غنای واژگان، سلاست بیان و زیبایی ترکیبهایش سخن فراوان گفتهاند. (27) ملک الشعرای بهار در سبکشناسی خود مختصات نثر بیهقی را برشمرده و در عین حال سیاههای از واژگانی را که برای اولین بار، از طریق تاریخ بیهقی به زبان فارسی وارد شده است، ارائه میدهد. (28) غلامحسین یوسفی، «آهنگ و طنین خاص» نثر بیهقی را چنین میستاید:
«هر ایرانی فارسیدان در کلام بیهقی موسیقی پرتأثیری حس میکند... نثر وی زنده و پرتحرک و به اقتضای مقام؛ حرکت و وقار یا اوج و فرودی آشکار دارد... همه جا موسیقی کلام با اندیشه و معنی سازگاری درخشان دارد». (29)
در هر صفحه از تاریخ بیهقی، نمونههای زیبایی از این همخوانی و سازگاری سبک و اندیشه را میتوان سراغ گرفت. در مرگ استادش بونصر مشکان، سبکی اندوهزده دارد و با نثری محزون گویی قلم را میگریاند، همان طور که در وصف حسنک وزیر سبکی حماسی تراژیک دارد. (30) نثر او نثری زنده، پرتحرک، پویا و دلنشین است و همین امر در خواننده کششی ایجاد میکند که تا کتاب یا داستانی را به طور کامل نخوانده از دست نگذارد، چرا که در واقع هنر نویسندگی به کمال رسیده بیهقی، عامل تولید این همه جذبه برای توجه به آثار اوست.
پیشینه کار دیوانی بیهقی، او را با سیاست مأنوس ساخته بود. او با عنوان کارگزار و کاتب دربار با زیر و بم سیاست آن دوران آشنایی یافته بود. وی در مقام مشاهدهگر نزدیک حوادث، نظارهگر صحنه بازی قدرت زمانه خویش بود، با تصاویری واقعی از جنگها، کشمکشها و یا تضاد و همگرایی منافع خاندانها و گروههای سیاسی (پدریان و پسریان)، که تحت حکایاتی چون حسنک وزیر، توطئه قتل آلتونتاش خوارزمشاه، مرگ مشکوک بونصر مشکان و ... موضوع نقل و روایت او از جریانات سیاسی عصر خویش قرار گرفتهاند. ورود و حضور بیهقی در دستگاه قدرت و امارت غزنویان، ضمن آن که مایه تسلط او بر فنون و مراتب امور کارگزاری دیوانی گشته بود، به مرور او را در کسوت مطلعی اهل تأمل در مهمات امور کشورداری قرار داد و به دلیل سالیان پرتلاطم مناسبات قدرت دربار غزنوی، انباشتی از آگاهی و تجربه انباشته فهم عملی سیاست برای وی فراهم نظر شد. بیهقی به اعتبار این دست آویز حرفهای و مقتضیات کارکردی آن در ایفای نقش دیوانی دربار قدرت، خود به مرحلهای از اعتبار نظر در معانی و مؤلفههای سیاسی زمانه دست یافته بود و میشود او را صاحب خبری اهل ژرف بینی دانست که در محیط سیاست زمانه در لوای ایفای نقش محول دیوان داری دولت غزنوی به مدد سالیان دراز همجواری با حکومتیان و دربار به مراتبی از فهم و نظر سیاسی رسیده بود. از جمله موضوعاتی که بررسی آنها در آثار بیهقی، شاید بتواند پرتویی بر منظر و اندیشه او در امر سیاست بیندازد، مراتبی از توجه او به مسئله سیاست و حکمرانی است که در ادامه نوشتار به اجمال مورد بازنمایی قرار میگیرند.
بیهقی به واسطه دانش وسیعاش در تاریخ (31) و اشتغال در بطن دستگاه حکومت غزنوی (در مقام صاحب دیوان رسالت) و آگاهیاش از امور مملکت داری، کارگزاری سیاستآشنا بود. وی با درکی واقعگرایانه از مؤلفه فرمانروایی سیاست را عبارت از به کاربردن عقل و تدبیر از سوی پادشاه برای رهبری کشمکشهای داخلی و خارجی میداند. میتوان چنین گفت که در نظر نکته سنج بیهقی، سیاست یا همان امر اداره خردمندانه و تدبیرآمیز کار ملک، روش عمل و شیوه حکمرانی پادشاه در تمشیت مهمات حکومت از امور لشگری گرفته تا اداره امور کشوری مملکت است. سیاست توان و تدبیر حاکم برای گردش بایسته امور است که در این معنا قدرت و ساز و برگ، صرفاً اسباب مملکت داری محسوب میشوند. او چنان سیاست را امری توأم تدبیر و خرداندیشی عملی پادشاه میداند که در توصیف بیتدبیری امرا میگوید: «گرد عالم گشتن چه سود؟ پادشاه ضابط باید». (32)
بیهقی، سیاست را از بایستههای پادشاهی، و امنیت و آرامش جامعه را در ضرورت وجود یک حکمران میداند. او جامعه فاقد حکمران را ناامن و بیثبات تشخیص میبیند. وی صحت و سلامت کشور و مردم را در دستان پرتوان حاکم میداند، تا آنجا که از منظر او حاکم بیکفایت مردم و کشور را به تباهی میراند. او برای تبیین این مفروض از تمثیلی ساده و در عین حال فلسفی استفاده میکند:
«مثل سلطان و مردمان چون خیمه محکم به یک ستون است برداشته و طنابهای آن بازکشیده و به میخهای محکم نگه داشتند. خیمه سلطانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخها رعیت، پس چون نگاه کرده آید اصل ستون است و خیمه بدان به پای است هر گه که او سست شد و بیفتاد نه خیمه ماند و نه طناب و نه میخ». (33)
شاید بشود این تمثیلگویی بیهقی را نشانهای برای پی بردن به بن مایههای ذهنی او دانست، که در قالب آن افکار و پندار خود را به گونهای محتاطانه به قلم میآورد و پندار آرمانی را به کردار واقعی نزدیک میکند. شاید هم به دلیل ملاحظات سیاسی امنیتی حاکم بر اجتماع روزگار خویش است که نمیتواند باورهای خود را عریان نماید و به ناگزیر، نظراتش را با این گونه تشابهات به مخاطب عرضه مینماید. به هر حال، وی در توجیه حقانیت حکومت غیرمذهبی حاکم، با تشبیه آن به خیمه، با اندیشهگرانی چون ابن مقفع و فردوسی همسو و هم عقیده میشود که عصارهی آن چیزی جز احیای اندیشههای ایرانشهری و شاه آرمانی نیست. بیهقی در تمثیل خیمه، با معرفی شخصیت قدیمی و ایرانی پادشاه ساسانی، وی را فرمانروایی ایدئال تصویر کرده و سپس میگوید: «نیاز به پادشاهی نیرومند از بدیهیات است».
از سویی، بیهقی شاهی را مستلزم برخورداری از الزاماتی میداند که میشود از آن با عنوان بایستههای شاهی سخن به میان آورد.
بیهقی برای مقام شاهی الزامات و ضروریاتی قائل بود. در این زمینه یکی از موضوعات قابل توجه در نوشتههایش این است که به مانند فلاسفهای چون افلاطون ارتباط و تناظر میان قوای جسمی و روحی انسان را به آحاد و طبقات اجتماعی نیز تعمیم و تسری میدهد و بر پایه چنین موضعی با عطف توجه به ساختار مناسبات قدرت سیاسی و اجتماعی، چنین تحلیل میکند؛ در بدن انسان سه نیرو قابل تشخیص است:
1. خرد و سخن و قوهای که در خدمت آن است.
2. نیروی خشم، کینه توزی و دفاع از خویشتن.
3. نیروی شهوت و میل.
بیهقی مراتب این سه نیرو را در مناسبت میان پادشاه و سپاه و رعیت، چنین مقایسه میکند:
«پس باید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است (خرد و سخن و قوهای که در خدمت آن است) متولی قاهر و غالب، باید که او را عدلی و سیاستی باشد، سخت تمام و قوی، نه چنانکه ناچیز کند و مهربانی به ضعف ماند و سپس خشم لشکر این پادشاه است که بدین سان خللها را دریابد و ثغور را استوار کند و دشمنان را برماند و رعیت را نگاه دارد، باید که لشکر ساخته باشد و با ساختگی او را فرمان بر دارد و نفس آرزوی رعیت این پادشاه است، باید که از پادشاه و لشکر بترسند، ترسیدنی تمام و طاعت دارد». (34)
بیهقی رفتار سلطان را به سنجش میگیرد و با ظرافت و احتیاط اما آشکارا، از خودرایی و خودکامگی او انتقاد میکند و اسباب انحطاط سیاسی و نظامی را بیتدبیری پادشاه و ظلم و بیعدالتی میداند. او پادشاه مشروع را پادشاهی میداند که دارای بایستههایی چون خرد، شجاعت و عدل باشد.
از منظر بیهقی خردمند کسی است که میان خوبی و بدی تفاوت قائل گردد. (35) او همنشینی با خردمندان را میستاید. (36) و پادشاهان را از این همنشینی و مصاحبت بینیاز نمیداند و معتقد است پادشاهان از آن روی که ابزار قدرت را در اختیار دارند از همه مردم در مصاحبت با خردمندان حاجتمندترند. (37) به باور بیهقی، گرچه ضرورت حکومتهای مقتدر لازمه امنیت و آرامش جامعه است، اما به فراخور شجاعت، پادشاه میبایست از خرد نیز بیبهره نباشد، تا تواند حکومت مقتدر خود را حفظ نماید. اهمیت خرد در نظر بیهقی تا جایی است که او بیخردی را عامل مهم سقوط دولت غزنوی میشمرد و اهمال شاهان غزنوی خاصه مسعود را در جنگهای بیفایده و سفرهای بیحاصل و همچنین بیتوجهی به نصایح مشاورانش را مورد نقد قرار میدهد. او از یک سو، شجاعت مسعود را در داستانهایی که موفق در فتح سرزمینهایی چون اصفهان، ری، قلعه هانسی و ... میستاید، اما از طرفی دیگر، خلاء خرد در وجود او و به تبع آن عدم کاربست آن در اداره امور کشور را مورد نقد قرار میدهد. (38)
در واقع مهم این است که پادشاه باید به عاقبت امور که جزء معقولات است نظر افکند و نه صرفاً به وضع حال، که فقط محسوسات را در بر میگیرد. از این روی کسی صاحب عقل مینماید که معقولات را در نظر گرفته و امور را گرداننده باشد. (39) با توجه به این نگرش بیهقی به نقش عقل در تدبیر و تمشیت امور ملک، نمایان است که در اندیشه او کاربرد عقلانیت در نهاد پادشاهی امری متقدم بر تصمیمات روزمره و اقدامات هر از گاه است که بجای دوراندیشی و فراست نظر بر امور محسوس و گذرا تکیه میسازد. در نظر بیهقی، پادشاهی بیخرد و تدبیر ره بجایی نمیبرد الا در انداختن ملک و مردم در تنگنای مقتضیات پرمخاطره هر از گاه پیش آمدنی.
بیهقی عدالت را غایت آرمانی سیاست میداند. در دیدگاه او باور به نظام سیاسی آرمانی و برداشت عقلانی از عدالت، زمینه نظری را برای نقد رفتار سیاسی حاکمان فراهم مینماید. «... این میزانی است که نیکو کردار و بدکردار را بدان سنجند و پیدا شوند». (40)
وی معتقد است تنها باید از پادشاه عادل پیروی کرد و شورش بر پادشاهی که به زور به قدرت رسیده، جایز است. در واقع هر آنچه در مقابل ظلم قرار گیرد از منظر او به عدل و دادگری تعبیر میگردد، بیهقی به دادگری و عدل سلطان در موقعیتهای مختلف اشاره مینماید و با تیزبینی فوقالعاده خود، جریان این منش نیک سلطان را زیر نظر دارد و با مشاهده سیر نزولی آن و تبلور بیعدالتیهای او پرده از ظلم برمیدارد و او را مورد نکوهش قرار میدهد. به توصیف بیهقی آنان ابتدا به تصفیه حسابهای گروهی پرداختند و محیط ناامنی در حکومت ایجاد نمودند تا کسی از فردای خود مطمئن نباشد آن گاه که قدرت در دست خودشان قرار گرفت، ستم را آغاز کردند و پایههای حکومت را سست و آسیبپذیر ساختند بعد خود نیز در دامی که برای دیگران ساخته بودند گرفتار آمدند و حکومت خود را بر باد دادند.
بیهقی از نادر تاریخنگاران دوران ایرانی است که طی تاریخنگاری، حکومت و کارگزاران را مورد نقد قرار میدهد به ویژه رفتار سلطان را با ظرافت، بررسی و نظرات خود را بیان میدارد. او در عین فرمانبرداری و ثنای حکام، آنان را مورد انتقاد نیز قرار میدهد. روایت او در ظاهر ثنای سلاطین اما در کنار این تسلیم ظاهری روایتی انتقادی است که از کاستیهای قدرت حاکم چشم نمیپوشد و آنها را گاه به زبان اشارت و ایجاز و زمانی به تلویح و تلمیح مورد نکوهش قرار میدهد. در حقیقت، او ضمن باور به اندیشه نظام سیاسی آرمانی، زمینه نظری نقد رفتار سیاسی را فراهم میآورد. او با رعایت طبع خودکامه پادشاهان، زشتی و کاستی عمل سیاسی آنها را گوشزد میکند. از این روی جدیترین انتقادات خود را از پادشاهان قدرتمند اما خشونتطلب زمانه از زبان سایرین خصوصاً از زبان زنان دانا، باز میگوید. وی بر این منوال در داستان اعدام حسنک وزیر مینویسد:
«بزرگا مردا که این پسرم بود که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان». (41)
استفاده از سخنان زنان دانا در نوشتههای بیهقی را میتوان شکل دیگری از تقیه تلقی نماییم. تقیه در نوشتههای او هم به منظور استتار احساساتش و هم تشویق خوانندگان به این که مطلب را از زوایایی مختلف در نظر بگیرند، به چشم میخورد. در ارتباط با داستان حسنک، او عطف و ارجاع به بزرگمهر، وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی، به تلویح و گاه تصریح به حکومت مسعود انتقاد دارد. این داستانی است که با دیگر حکایات کتاب شباهت چندانی ندارد. جای داستان در کتاب عجیب به نظر میآید، پس از یک رشته توصیف طولانی از سقوط و مرگ رسواکننده بزرگان روایت میشود، که در بیشتر موارد شاه را، سببساز آن مرگها میداند. هر چند در آن صریحاً از قتل غیرعادلانه یکی از رعایا توسط شاه سخن میگوید. قهرمان داستان یک مصلح مذهبی و زاهد جلوه داده شده تا شاید قتل او را غیرعادلانهتر بنماید. (42) سرانجام داستان به قتل بزرگمهر میانجامد و بیهقی با قاطعیت میگوید: برای این کار «وی به بهشت رفت و کسری به دوزخ». یعنی مسعود چون مشاور با خردی را از خود رانده و در اعدامی غیرعادلانه دست داشته است، به جهنم خواهد رفت. (43) بیهقی، در این روایتگری انتقادی، به هر دو صورت نامشروع بودن حکومت سلطان وقت را بیان میدارد و عدم مشروعیت پادشاه را به سبب خلاء دو بایسته خرد و عدالت، به نمایش میگذارد.
به روایت و نظر بیهقی، پادشاهی را نبایدهایی است که با وجود آن کار کشورداری به بیراهه نافرجامی ره میبرد:
از منظر بیهقی، پادشاهان غزنوی فاعل قدرتاند و رعیت و بندگان و پیروان، مقهور این قدرت. این رابطه نامتقارن در عرف سیاسی به سلطه تعبیر میشود که دارنده آن تحمل نظر مخالف را نداشته و بیهقی در رویارویی با چنین سلطهای تذکر میدهد: «چاکران و بندگان را زبان نگاه باید داشت». (44)
بیهقی ساخت قدرت مطلقه حاکم را از جمله عوامل اصلی غلطیدن شاه به منطق خودرایی و استبداد در نظر و عمل میداند. به نظر بیهقی وقتی پادشاه قدرتش مطلقه است، تحمل شنیدن سخن مخالف و استدلالی متفاوت را ندارد: «... ملوک هر چه خواهند گویند، و با ایشان حجت گفتن روی ندارد به هیچ حال» (45) بیهقی در این باره از زبان استادش بونصر مشکان در وصف امیر مسعود نقل میکند: «و این خداوند ما، همه هنر است و مردی، اما استبدادی عظیم دارد که هنرها را میبپوشد» (46) سیاست استبدادی و خودکامه پادشاهان غزنوی را باید در چارچوب نگرش نادرست و خودخواهانه آنان به مردم و مشاورانشان نظارهگر بود. آنان در امر سیاست بیتدبیرانه و بدون توجه به مشاورت وزرا، تنها به اطاعت بیچون و چرای افراد اعم از درباری و غیردرباری میاندیشیدند و به رأی و نظر دیگران وقعی نمینهادند. تا آنجا که هرگاه کسی در بلندی به برابری حکام غزنوی میرسید، به ناچار میبایست زندگی را وداع میگفت. در روایت ظریف و شنیدنی حسنک وزیر، بیهقی حسنک را بر مرکب مینشاند، مانند امیر مسعود که بر مرکب است، اما مرکب حسنک زرین نبوده بلکه چوبین و ملکش نیز جهانی دیگر است، زیرا وی رویاروی امیر مسعود قرار گرفته است. از این جهت سیاست مطلقه امیرمسعود شامل حال وزیر میگردد. (47) باید گفت که اندیشه استبدادی شاهان غزنوی ریشه در فرهنگ دربار دارد. آنجا که محمود حتی به فرزند خود که جانشین پادشاه است، مستبدانه و تحقیرآمیز مینگرد و فرزندش را از زمره زیردستان خود میداند. اما تبعات چنین نگرشی چه خواهد بود، غیر از اینکه مسعود وقتی به جای پدر مینشیند درست همان رفتاری را در پیش گیرد که پدر با او داشته است.
بیهقی از سویی با هوشمندی تصویری بحرانی از مبنای مشروعیت و اقتدار ساخت قدرتِ سلطان حاکم در مناسبت با مسئله خلافت برملا میکند. ولی معتقد است پادشاه پس از رسیدن به قدرت، میکوشد خود را به تأیید مرکز خلافت برساند و از این مجرا به حفظ ظاهر پادشاهی خود که از عقل و خرد بهرهای نبرده است، بپردازد.
بیهقی با ابراز ناخشنودی خود نسبت به سرسپردگی غزنویان به خلافت، این سرسپردگی و مطاوعت پادشاه وقت (مسعود) را ضمن آن که عاملی برای مشروعیت بخشی به حکومت وی قلمداد میکرد؛ ابزاری میدانست که مذهب را برای پیشبرد اهداف به خدمت او میگرفت و با استفاده از حربه مذهب و گرفتن تأیید خلفای عباسی، مشروعیت لازم را برای طراحی خدعه و نیرنگ علیه مخالفانش کسب مینمود تا بتواند با خیالی آسوده آنها را به بیدینی متهم نماید و به ظاهر «از بهر خلفای عباسی» قرمطی بجوید. (48) وی، همان طور که برای جانشینی پدر به توطئه علیه پدر و برادر (ولیعهد) متوسل شده بود، بدین واسطه میتوانست به زندگی مخالفانش پایان دهد.
در نظر بیهقی، تأثیرپذیری بدون تعقل یکی از ناشایستهای شاه غزنوی است که وی از آن به بدی یاد میکند. به روایت او همواره عدهای در اطراف سلطان در پی برانگیختن او برای تسلای کینههای شخصی خویش بودند. از این رو، دربار مملو از حسادتها و غرضورزیهایی بود که آثار آن گریبانگیر همگان میشد. تا آنجا که حتی سلطان که خود به این خصلت خویش واقف بود، تحت تأثیر بدگویان به وزیرش احمد عبدالصمد بدگمان میشود. وی پس از این سوءظن میگوید: «گوش ما از وی پر کردهاند و هنوز میکنند». (49) بسیاری دیگر از این دست امور رفته (همچون حسادت محمودیان به سپهسالار غازی (50)، بردار کشیدن حسنک وزیر، (51) امتناع شاه از رفتن به مرو، (52) شکست سالار بگتغدی در جنگ با سلجوقیان، (53) و غیره) همه حاکی از بیخردی و بیتدبیری سلطان وقت است وگرنه چگونه مرد با تدبیر میتواند امور مملکت را تحت تأثیر زبان بدگویان متغیر سازد.
در روایت بیهقی، فضای دربار غزنویان آکنده از سوء تدبیرها و خودخواهیهای سیاسی است که مصلحت عامه را نادیده میگیرند. همه بر هم مکر میکنند و نیرنگ میسازند. همه در پی برانداختن یکدیگر و بر شدن به نردبان قدرتاند. نمونه بارز آن داستان حسنک وزیر است که گویای نوعی تسویه حساب داخلی و انتقام کشی به شمار میرود و مراتب قدرت قلم بدخواهی، فرصت طلبی و تفاخر دروغین بوسهل زوزنی را با ظرافتی تمام بیان میدارد. بیهقی کارگزارانی را که برای تحکیم قدرت خود در دربار و حفظ منافع مادی، با تلقین اندیشههای بیمارگونه و ایجاد سوء ظن در پادشاه او را به کارهای نادرست و جنگهای خانمان برانداز و عزلهای بیهنگام وامیدارند، مورد نکوهش قرار میدهد. (54)
در نگاه بیهقی، علاقه وافر سلطان به ثروت اندوزی و گردآوری اموال برای وی از جمله خصائل ناشایست محسوب میگردد، چرا که برای تأمین این خواسته پادشاه، شاهد مصادرهی اموال و وضع خراجهای سنگین به بهانههای مختلف از سوی دربار غزنوی هستیم، امری که منجر به افزایش فشار اقتصادی بر مردم و در نهایت ایجاد ناآرامی و شورش در سرزمینهای تحت حکومت میشد. (55) این جنبه انتقادی نگاه بیهقی، گرچه متوجه خصائل فردی سلطان است، اما با ظرافت نظری سیاسی و امنیتی ویژه او به مناسبات قدرت و اجتماع آمیخته است که در افق آن میل فردی پادشاه را عاملی برای توسعه بحرانی اجتماعی میداند که پیامدهای نهفته آن در ایجاد نارضایتی عمومی منجر به تهدید ارکان قدرت حاکم میشود.
از سویی، چنان که پیداست سلطان مسعود در خوشگذرانی و تجملپرستی زیادهروی نموده و در این راستا به نصایح مشاورانش گوش نسپرده و دست از شادی و طرب نکشیده و سرانجام این خوشگذرانی و تجمل پرستی به جایی میرسد که «ابر زرپاش سستی گرفته بود و کم باریدی و مناقشهها میرفت و عمر به پایان آمده بود». (56) بار سنگین تجمل پرستی و خوشگذرانی شاهان غزنوی همواره بر دوش خزانه کشور و عامه مردم بوده است. (57)ساختن و مرمت قصرهای مختلف، بساط شراب و شکار نیز از این جملهاند و چه زیبا و شنیدنی علامه قطبالدین شیرازی میگوید:
«هر که را بزرگی و سیادت و پادشاهی و امارت یابد، او را ترک تنعم دنیا بباید کرد... و تا کاهلی بیش کند و تنعم بیش طلبد، ضعف و قصور بیش بیند». (58)
هر چند بیهقی برخلاف اکثر مورخان که سهم بیشتر تاریخ را به پادشاهان و امیران و به طور کلی، به اربابان قدرت اختصاص دادهاند، گوشه چشمی هم به مردم عادی داشته است و مردمی که برون از سیاستاند را گاهی به آوردگاه تاریخ میکشاند و رأی نهایی اینان را ملاک تشخیص نیکی و بدی دولتمردان میداند (به عنوان نمونه در داستان حسنک وزیر، (59) بیهقی برای اثبات حقانیت وی، او را در میان تودهی مردم نیشابور به تصویر میکشد و نشانی از محبوبت او و اندیشههایش را در بین مردم به نمایش میگذارد، و او را به قضاوت مردم، بری از گناه معرفی مینماید)، اما در حقیقت، تودهی مردم در تاریخ بیهقی بیچهرهاند. آنان رعایاییاند که سیاست بزرگان در موردشان اعمال میشود.
در روایت بیهقی، در این دوره مردم به سه طبقه تقسیم میشدند: 1. امرا، اعیان و اشراف، که متصدی مشاغل وزارت، حکومت، و ریاست سپاهیان و معاف از مالیات بودند، 2. ارباب حرف و تجارت و ملاکین کل، که گرچه تا اندازهای در آسایش و رفاه به سر میبردند، اما برای حفظ جان و اموال خود متوسل به پرداخت مالیات گزاف میشدند و 3. عامه روستاییان، که از جمیع امتیازات محروم بودند و هر ساله عدهای از آنان برای شرکت در جنگ انتخاب میشدند که جز غذا و به دست آوردن غنائم جنگی، نصیبی دیگر نداشتند. (60)
با این طبقه بندی و توصیف از جایگاه و نقش عامه مردمان در آن دوره، میتوان به نقش حاشیهای مردم در سیاست دوره غزنوی پی برد. رعایای بیجا و جلوهای که مطیع پادشاهاناند. منزلت خفته آنان در نزد ارباب قدرت، صرف توجهی است که به منافع آنها در گاه نیازهایی چون مخارج حکومت و مصالح جنگی میشود. بدین ترتیب، خواست و هدف سلطان دریافت وفاداری مردم مناطق نسبت به خود است و گاه از این روی، هنگامی که به شهری وارد میشود، والیان را گوشزد میکند که با مردم به نیکو رفتار نمایند. (61) وگرنه چگونه است چنین پادشاهی با چنین روحیات و تدبیری، دستور غارت شهرهای فتح شده را به سربازانش میدهد. (62) و یا بدون توجه به اوضاع اقتصادی مردم شهرها، بدانها مالیاتهای سنگین میبندد. (63) از چه روست که به دستور او در گرگان دزد گوسپندی به دروازه شهر آویخته میشود (64) اما در مقابل قحطی نیشابوریان و ولایات اطراف، تصمیم فروش غله انبارهای دربار را در سر دارد (65) و یا در جایی دیگر به سال 396 ق مردمی که در مقابل حمله دشمن مقابله نمودهاند، مورد عتاب سلطان قرار میگیرند و خطاب به آنها گفته میشود که محق نیستند در برابر دشمن مقاومت نمایند و میبایست در کناری ایستاده و ببینند هر پادشاه قدرتمندتر است او را رعیت باشند.
چنان که در فقرات بالا میبینیم شیوه تاریخنگاری سیاسی بیهقی، برغم نیم توجهی که او به اهمیت اذهان جمعی دارد، گواهی بر بینقشی مردم زمانه و حضور حکومتهای مستبد و خودکامه در حقیقت ساختار سیاسی است به گونهای که افراد عادی همواره در حاشیه قرار گرفته و آنها را نقشی جز بینقشی در ساختن تاریخ متصور نیست.
بیهقی در زمانه پرآشوب، ناامن و بحرانزده غزنویان چندی دیوانسالار دربار آنان بود و آثاری چون مقامات بونصر مشکان، زینت الکتاب و تاریخ بیهقی را به رشته تحریر درآورد گرچه اثر متأخر، در سی مجلد نگاشته شده بود، اما از آن همه، تنها شش جلد در دست است. کتاب تاریخ بیهقی، حاصل تجربه زیسته مؤلف از عصر خویش است، که با روشی علمی و دقتی فراوان، اسناد و شواهد را جمع آوری و به نگارش چنین اثر تاریخی، ادبی، سیاسی و اجتماعی بس سترگ رسانده است.
مطالعه تاریخ بیهقی حاکی از آن است که فهم او از زمانه، به دور از هر عنصر خیالبافی و مبتنی بر مشاهده دقیق محاسبات قدرت و ادراک نزدیک روحیه کارگزاران دربار، در جریان حوادث جاری شکل گرفته است و او در این چارچوب به واقعنمایی تاریخ عصر خویش پرداخته است. او نقدهای خود را در قالب تمثیل و به زبان ایجاز، تلویح و تلمیح، بیان میدارد. بنابراین، به رغم این تصور که نمیتوان در نگاشتههایش فکر سیاسی یافت، از آنجا که او درگیر حوادث و سوانح عصر غزنویان و دربار بود، این امکان را یافت که در قالب منطق تاریخ نگرانه، البته نه به صراحت، اندیشه و برداشتهای سیاسی خود را برملا نماید. از این رو نشانها و دلالتهای اندیشه سیاسی او را (البته به یاری فن روایتگری ماهرانه و قلم آمیخته به رمز و رازش) میتوان در لابهلای نگاشتههای وی مشاهده نمود. بینش او آمیزهای از تفکرات دینی، سیاسی و دیوانی است. از جمله، او با تعمیم اقتضای بینش دینی قضا و قدری خود به تفکر سیاسی و دیوانیش، فرمانبری ناشی از ترس را، توصیه مینماید و با در نظر گرفتن این مهم، نظرات خود را در قالب تشابهات بیان میدارد. او سیاست را چگونکی رهبری کشمکشها و برخورد منافع گروههای درگیر سیاست در جامعه میبیند و سیاست خشونتطلبانه دربار را که با ابزاری چون خدعه و نیرنگ همراه است، عاملی برای انحطاط حکومت معرفی مینماید. بیهقی، ضمن تأکید بر اصل ضرورت حکومت، وجود آن را برای امنیت و آرامش جامعه لازم میداند. بیهقی با آن که معتقد است که پادشاهی را صفاتی چون خرد، شجاعت، و عدل بایسته است اما به استناد نقدی که به وضعیت حاکم دارد، بر این نظر است که بایستههای مذکور در فضای حکومتهای استبدادی زمانه قابل رؤیت نیستند بلکه این ناشایستههای حکومت و اصحاب قدرت حاکم است که خلاء آنها را اشغال نموده است. از همین منظر است که ناگواریهایی چون ظلم، بیتدبیری، دهن بینی، مال- دوستی، تجمل پرستی و خوشگذرانی را، که در حقیقت مانع تبلور بایستههای حاکم است، نقد و نکوهش میکند! او وجود این رذائل را موجبی برای سوء استفاده اطرافیان از شاه و تبدیل او به ابزار حصول مطامع فرصت طلبانه آنان میداند. با وجود وصف بیهقی از ساختار استبدای قدرت و حوزه بسته مناسبات آن در اجتماع میتوان به جایگاه مردم در چنین وضعیت تاریخی پی برد: «سیاهی لشکرانی کمرنگ و به حاشیه رانده شده».
در پایان و برای ارائه استنباطی از مسئله اندیشه سیاست در آرا و آثار بیهقی، گرچه او را فیلسوف سیاسی نمیدانند (شاید بدین دلیل که فلسفه سیاسی اغلب به شیوهای انتزاعی با مبانی و مفاهیم و غایات حکومت و ابزارهای مناسب دستیابی به آن و مالاً با بهترین شکل حکومت ممکن سروکار دارد)، اما با وصفی که در مقام و محتوای اندیشه سیاسی، که به رغم علائق کم و بیش مشابهاش با فلسفه سیاسی بیان میشود که خصلتی عملگرایانهتر داشته و اقبالی به علائق انتزاعیتر فلسفه سیاسی از جمله بحث از دلائل و ضرورت و مبانی تکوین حکومت نمینماید، میشود با نسبتی از تسامح، بیهقی را در زمرهی اندیشمندان ذهن مشغول سیاست قرار داد. تأکید پیوسته او بر اخلاقگرایی دولتمردان و انذار به پرهیز از خدعه و نیرنگ، اهتمام به اهمیت و نقش شاه و بایستگیهای صفات او و نگاه ایجابی شاه آرمانی در کلام وی را میتوان شاهدی بر وجود مبناهایی اجمالی از ظرفیتهای اندیشهپردازی سیاسی در نوشتارهای روایی و ادبی و اخلاقی بیهقی دانست.
پینوشتها:
1- مدرس دانشگاه پیام نور پرند
با سپاس از آقای دکتر ماشاالله یوسفی که بدون راهنمایی و مساعدت ایشان این نوشتار به سر منزل مقصود ره نمییافت.
2- حمید عنایت، نهادها اندیشههای سیاسی در ایران اسلام، تهران: روزنه، 1377، ص95.
3- بونصر مشکان ادیب بزرگ و رئیس دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی بوده است. این ادیب خوشنام سی سال در دیوانخانه جهد نموده است بیهقی در جایجای کتاب خود از روشن رایی و کاردانی بونصر مشکان در کار دیوانی یاد میکند. پس از مرگ بونصر مشکان، سلطان مسعود، بوسهل زوزنی را به ریاست دیوان رسالت میگمارد که شیوه کار و رفتارش خلاف بونصر مشکان بوده و به گفته بیهقی «مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زعارتی در طبع وی موکد شده- و لاتبدیل لخلق الله- و با آن شرارت دلسوزی نداشت». برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به: خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، تهران: مهتاب- آبفام، چ12، 1388، ج1، صص226، 14، 12 و 73.
4- ر.ک.، عباس پرویز، تاریخ دیالمه و غزنویان، تهران: بینا، 1336، صص463-464.
5- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، پیشین، ج1، ص288.
6- ر. ک.، حسن انوری، اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی و سلجوقی، تهران: سخن، 1373، صص160-163.
7- سرسلسله غزنویان سبکتکین نام داشت که دارای 6 پسر به نامهای اسمعیل، نصر، محمود، حسین، حسن و فیروز، بود؛ فرزند ارشد او محمود نام داشت. در این باره رجوع کنید به: عباس پرویز، پیشین، ص176.
8- ر.ک.، جعفر حمیدی، تاریخ نگاران، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1372، صص89 الی91.
9- ر.ک.، خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، پیشین، ج1، ص163؛ سدیدالدین محمد عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، جعفر شعار، تهران: علمی- فرهنگی، ج5، 1382.
10- ر.ک.، ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، احمد بهمنیار، تهران: اسلامیه، 1385، ص178.
11- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به:
حسن انوری، پیشین؛ زهره موسوی، «شخصیتها و گروههای حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی، 1378، سال16، بهمن، ص55-56.
12- ر. ک.، عباس میلانی، «تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایرانشناسی، ش4، 1372.
13- ر. ک.، جواد هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام، تهران: امیرکبیر، 1380، ص 119.
14- ر.ک.، ادموند باسورث کلیفورد، تاریخ غزنویان، حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1362.
15- سعید نفیسی، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران: فروغی، 1342، ص94.
16- ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، پیشین، ص5.
17- سعید نفیسی، پیشین؛ مریلین والدمن، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصوره اتحادیه، تهران: تاریخ ایران، 1375، ص72-73.
18- ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ص20.
19- همان.
20- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص151.
21- محمد تقی دانش پژوه، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386، صص153-158.
22- اسماعیل حسن زاده، «هویت ایرانی در تاریخنگاری بیهقی و جوینی»، مطالعات ملی، ش1، 1382، ص71.
23- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهق، پیشین، ج3، ص1099.
24- همان، ص1100.
25- همان، ج1، ص226.
26- غلامحسین یوسفی، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1374، ص67.
27- عباس میلانی، پیشین، ص29.
28- محمد تقی بهار، سبکشناسی، تهران: امیرکبیر، ج2، 1355.
29- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: غلامحسین یوسفی، پیشین، صص813-814؛ غلامحسین یوسفی، یادداشتهایی در زمینه فرهنگ و تاریخ، تهران: سخن1371؛ غلامحسین یوسفی، روانهای روشن، تهران: یزدان، 1363.
30- محمد شفیعی، «در ارتباط با تراژدیهای تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1381، صص299 الی 312.
31- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: محمد علی اسلامی ندوشن، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، صص8-9؛ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوس، ج1، چ12، 1374، صص607-617.
32- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص150.
33- مریلین والدمن، پیشین، ص58.
34- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص155.
35- همان، ص156.
36 همان، ص154.
37- همان، ص159.
38- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر، تاریخ بیهقی، به تصحیح: علی اکبر فیاض، به اهتمام: محمد جعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، چ4، 1383، صص114-142.
39- محمد بن مسعود قطب الدین شیرازی، دره التاج، محمد مشکوه، تهران: حکمت، 1365، ص182.
40- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص153.
41- S.H. Hodivala, studies in Indo musluim History, Acritical commeptary on Elliot and Da History of india as told by its own Historians Bombay: 1939.
42- مریلین والدمن، پیشین.
43-سعید نفیسی، پیشین، ص34.
44- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص227.
45- همان، ج3، صص947-994.
46- همان، صص711 و 701؛ به نقل از: عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران؛ کشمکش با قدرتها، تهران: امیرکبیر، 1368، ص248.
47- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص226.
48- ر.ک.، همان، ج1، ص227؛ امین روشن، «قدرت و کیاست در تاریخ بیهقی»، حافظ ، ش30، 1385، ص69.
49- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ص623؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، نظام حکومتی در آیینه تاریخ بیهقی، کرج: جام گل،1385.
50- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ج1، ص229.
51- همان، ج1، صص226-229.
52- همان، ج2، ص691.
53- همان، ج2، ص707.
54- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: عبدالحسین زرینکوب، پیشین، ص248؛ پرتو سادات یزدانی، پیشین، ص101.
55- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، صص597-598، 82 و 17؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
56- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ص790.
57- همان؛ به نقل از پرتو سادات یزدانی، پیشین.
58- قطبالدین شیرازی، پیشین، صص184-185.
59- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص226.
60- ر. ک.، عباس پرویز، پیشین، ص317؛ ا.آ. گرانتوسکی و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، کیخسرو کشاورزی، تهران: مروارید، 1385.
61- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص33، 32، 21؛ به نقل از پرتو سادات یزدانی، پیشین.
62- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ص290؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین؛ بیهقی، در توصیف شهر آمل قبل از ورود لشکر مسعود بدانجا مینویسد: «شهر دیدم که همه دکانها در گشاه و مردم شادکام و پس از این بگویم که حال چون شد و بدآموزان چه باز نمودند تا بهشت آمل دوزخی شد». همان، ج2، ص679.
63- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، همان، ج2، ص679؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
64-خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ج2، ص673.
65- همان، ج3، ص937؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
منابع تحقیق :
اسلامی ندوشن، محمد علی، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد؛ دانشگاه فردوسی، 1374.
انوری، حسن، اصطلاحات دیوانی دورهی غزنوی و سلجوقی، تهران: سخن، 1373.
باسورث کلیفورد، ادموند، تاریخ غزنویان، حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1362.
بشیریه، حسین، تاریخ اندیشههای سیاسی در قرن بیست، تهران: نی، 1380.
بهار، محمد تقی، سبک شناسی، تهران: امیرکبیر، 1355.
بیهقی، ابوالحسن علی بن زید، تاریخ بیهق، به کوشش: احمد بهمنیار، تهران: اسلامیه، 1385.
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، به تصحیح: علی اکبر فیاض، به اهتمام: جعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1383.
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، تهران: مهتاب/ آلفام، 1388.
پرویز، عباس، تاریخ دیالمه و غزنویان، تهران: بینا، 1336.
حسن زاده، اسماعیلی، «هویت ایرانی در تاریخنگاری بیهقی و جوینی»، مطالعات ملی: ش1، 1382.
حمیدی، جعفر، تاریخ نگاران، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1372.
دانش پژوه، محمدتقی، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386.
روشن، امین، «قدرت و کیاست در تاریخ بیهقی»، حافظ، ش30، 1385.
زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران؛ کشمکش با قدرتها، تهران: امیرکبیر، 1368.
شفیعی، محمد، «در ارتباط با تراژدیهای تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386.
صادقی، سعید، سیر اندیشه سیاسی در غرب، تهران: پیام نور، 1386.
صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوسی، 1374.
عنایت، حمید، نهادها و اندیشههای سیاسی در ایران و اسلام، تهران: روزنه، 1377.
عوفی، سدید الدین محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، گردآورنده: جعفر شعار، تهران: علمی و فرهنگی، 1382.
قطب الدین شیرازی، محمد بن مسعود، دره التاج، محمد مشکوه، تهران: حکمت، 1365.
گرانتوسکی، ا. آ و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا به امروز، تهران: مروارید، 1385.
موسوی، زهره، «شخصیتها و گروههای حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی: ش160، 1378.
میلانی، عباس، «تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایران شناسی، ش4، 1374.
نفیسی، سعید، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران: فروغی، 1342.
والدمن، مریلین، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصوره اتحادیه، تهران: تاریخ ایران، 1375.
هروی، جواد، تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام، تهران: امیرکبیر، 1380.
یزدانی، پرتو سادات، نظام حکومتی در آیینه تاریخ بیهقی، کرج: جام گل، 1385.
یوسفی غلامحسین، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1374.
یوسفی، غلامحسین، روانهای روشن، تهران: یزدان، 1363.
یوسفی، غلامحسین، یادداشتهایی در زمینه فرهنگ و تاریخ، تهران، سخن، 1371.
H. Hodivala, S.H., studies in Indo musluim History, Acritical commeptary on Elliot and Dawsons History of india as told by its own Historians, Bombay, 1939,
منبع مقاله :
علیخانی، علی اکبر؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان؛ جلد دوم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.





از نگاه اسرارنامه به بیهق نامه و پیگیری هایتان بسیار ممنونم. به هرحال این نشریه یک نشریه کاملا غیر سیاسی است و صرفا تاریخی و فرهنگی برای سبزوار، خراسان و در نهایت برای ایران است و بنابراین از همه دوستان و جریان های فکری در سبزوار هم دعوت می کنم که فارغ از همه بحث های سیاسی کسانی که دل در گروه فرهنگ سبزوار، خراسان و ایران دارند بیایند پای کار و ما از هر نظر و انتقاد و پیشنهادی که باشد استقبال می کنیم. ما دوست داریم این کار را منسجم تر از اینی که الان هست در آینده منتشر کنیم که با حمایت مردم امکان پذیر خواهد شد و هر نتایجی که داشته باشد اول از همه برای شهر است بعد به افراد و اشخاص می رسد.








تاریخ بیهقی، بهترین راهنمای نوشتن است
سیاوش گلشیری: نحوه روایت داستان را جذاب میکند
بعدازظهر آخرین روزهای اردیبهشت است و نخستین جلسه کارگاه داستاننویسی یا نویسندگی خلاق با سیاوش گلشیری در شهر کتاب اصفهان، برای نویسندگانی که قبلا نوشته اند یا آمده اند تا از شیوه های بهتر نوشتن بدانند. سیاوش گلشیری در این نشست گفت: نخستین توصیه من به کسانی که می خواهند بنویسند این است که اول تاریخ بیهقی را بارها و بارها بخوانند بعد کتابهایی مانند عقل سرخ سهروردی و غزلیات سعدی را. متون کلاسیک ما بیشترین کمک را برای نوشتن داستان به نویسندگان میکنند.
به چهره هنرجویان کلاس نگاه می کنم تا ببینم با تخیل من کدامیک قرار است داستان جذابتری به داستانهای اصفهان اضافه کنند، چون داستان به قول گوستاو فلوبر، نویسنده فرانسوی، همان چیزی است که شما سر میز کافه برای دوستتان تعریف میکنید. اگر دوستتان به حرف شما گوش میدهد یعنی مهارت داستانگویی دارید، اگر نه که باید تمرین کنید. چون همه ما آدمها ذاتا قصهگو هستیم.در این جلسه و با آمدن استاد، بیشتر کلیاتی درباره داستان نویسی مطرح می شود، کلیاتی که به نظر مهمترین چهارچوب های داستان نویسی اند و نباید نادیده گرفته شوند.سیاوش گلشیری در ابتدای کارگاه گفت: اولین چیزی که مخاطب را درگیر داستان میکند، آن نوعی کنجکاوی است که شما در داستان برای او ایجادمی کنید.البته قرار نیست ما به عنوان نویسنده اندیشه هایمان را در داستانمان بلند بلند مکتوب کنیم اما باید طوری بنویسیم که خواننده درگیر کتاب ما و کلمات ما بشود.این داستان نویس افزود:فرم و تکنیک به جذابیت بیشتر داستان شما کمک زیادی میکند.هرچند خیلی از منتقدان به این موضوع اعتقادی ندارند اما به باور من کلمات بدون فرم و تکنیک، لذت داستانی به شما نمیدهد. برای نمونه در همین کتاب «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» عطیه عطارزاده، داستان از نگاه دختر نابینایی روایت می شود که زوایای کمتر دیده شده ای از زندگی یک مادر ودختر تا حدود 24سالگی او را روایت می کند و از منظر من تاکنون چنین نگاهی به رابطه مادر و دختری در ادبیات فارسی نداشته ایم.وی خاطرنشان کرد:در کتاب «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» در هرفصل اتفاقاتی می افتد و هرچه شما داستان را از بالا نگاه کنید و از کلیت آن فاصله بگیرید بعد شخصیت ها برای شما آشکارتر می شود.تا جایی که حتی پای بورخس و ابن سینا نیز به داستان باز می شود.گلشیری ادامه داد: فرمتی که نویسنده برای داستانش برمی گزیند بسیار مهم است. قطعا هرداستانی محتوایی خاص و جذاب مختص خودش دارد اما آنچه به جذابیت کار میافزاید، مدیوم و فرم روایت آن است.مثلا در کتاب قاسم کشکوکی،«این سگ میخواهد رکسانا را بخورد»نیز ما با یک نگاه جدید روبهروییم با فرمی که ما را مشتاق خواندن ادامه کار میکند.داور جایزه ادبی مهرگان تصریح کرد:اگر بگوییم محتوا درباره «چه» بگوییم است «عرضه» آن چگونه گفتن آن است.در ادبیات و هنرهای امروز چگونه گفتن و فرم و قالب بسیار مهم است.هر داستان باید دریچه ای نو از ساختار وفرم را برای شما بگشاید.هنوز که هنوز است «سنگر و قمقمه های خالی» بهرام صادقی برای همه ما جذابیت دارد.چون هربار که آن را می خوانیم دریچه ای نو از فرم و ساختار برای ما میگشاید.این منتقد ادبی تاکید کرد:البته کار نخست نویسنده،مسلما نمی تواند قالب اندیشه نویسنده را به طورکامل نشان دهد ولی نویسنده در کار دوم باید به رشد مورد نظر خود برسد.در نوشتن ابزار بسیار مهم است.ابزار شما در ادبیات کلمه و کلام است،اما مهم اینجاست که زبان چطور باید ورز پیدا کند.وی ادامه داد:توصیه من به شما این است که شعر بخوانید،«عقل سرخ» سهروردی را بخوانید.تاریخ بیهقی را تاکید می کنم بارها و بارها بخوانید و حتی غرلیات سعدی را.توصیف و تفسیرهای تاریخ بیهقی بی نظیر هستند.گلشیری افزود:شما برای نوشتن باید ضربالمثلها و متل های ادبیات فارسی را بدانید.«چرند و پرند» دهخدا را بخوانید.یکی از ویژگیهای رمان فارسی پیچیدگی های بی نظیر آن است.ما در مرحله نخست باید این پیچیدگی ها را کشف کنیم و ببینیم می خواهیم چه چیزی در اثرمان بیان کنیم.وی در ادامه با اشاره به اینکه بازگشت به گذشته در نوشتن اهمیت بسیاری دارد، گفت: چگونه میتوان به نوشته های ادبیات کلاسیک بی تفاوت بود و از پیچیدگیهای آن نوشت؟به نظر من نویسنده باید همیشه قلم به دست باشد و ازدیالوگ هایی که می شنود یادداشت برداری کند. ببیند و بفهمد چه چیزی خوب است و برای نوشتن به کارش میآید. گلشیری بیان کرد: نویسنده باید توانایی تشخیص و تفسیر آثار ادبی و فیلمها را داشته باشد.به نظر در ابتدای کار باید هر داستان کوتاهی که می خوانید خط اصلی آن را پیدا کنید.طرح سه خطی داستان را برای خودتان بنویسید.این به شما کمک میکند ذهن ساختارمندی پیدا کنید و بنویسید.
تاریخ درج : سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸
الهام شهیدان
چرا و چگونه بیهقی بخوانیم؟
در نخستین جلسه از برنامه «بیهقی خوانی» در موسسه فرهنگی هنری رویش، «منیر سلطان پور»، دانشآموخته زبان و ادبیات فارسی، درباره اینکه چرا و چگونه بیهقی بخوانیم سخن گفت. پاسخ این سوال که «چرا مخاطب امروزی از میان متون کهن، باید کتاب تاریخی، مخصوصا کتاب تاریخ بیهقی را برای خواندن انتخاب کند ؟» در خود کتاب تاریخ بیهقی آمدهاست. ابوالفضل بیهقی در جایی از کتاب خود میگوید: «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسان گرفتهاند و شمهای بیش یاد نکردهاند اما من چون این کار پیش گرفتم، میخواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ چیز از احوال پوشده نماند و اگر این کتاب دراز شد و خوانندگان را از خواندن آن ملالت افزاید، طمع دارم از فضل ایشان که مرا از مبرمان نشمارند و هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد که آخر هیچ حکایت از نکتهای که به کار آید، خالی نیست.»بیهقی در همین چند سطر، هدف و روش تاریخنویسی خود را بیان کردهاست. او کتاب تاریخ خود را با دیگر کتب تاریخی مقایسه کردهاست و میگوید سایر تاریخنویسان کار تاریخنویسی را بسیار ساده پنداشتهاند و از روی وقایع بسیار ساده عبور کردهاند اما روش من اینگونه نیست. من در نقل هر رویداد تاریخی حق مطلب را ادا خواهم کرد و تمام جزئیات پنهانی و پوشیدگیهای یک رویداد تاریخی را به تمامی بیان میکنم و همین توجه به جرئیات از مهمترین ویژگیهای تاریخ بیهقی است.بیهقی خود میداند که با این روش، کتابش بسیار طولانی خواهد داشت و به اینکه طولانی شدن کتاش ممکن است باعث ملالت خواننده شود، واقف است، اما او معتقد است که هیچ چیز نیست که ارزش یک بار خواندن را نداشته باشد.ابوالفضل بیهقی در سال 370 ه. ق در بیهق (سبزوار امروزی) به دنیا آمد. هشتاد و شش سال زیست و در سال 456ه.ق درگذشت. او برای تحصیل به نیشابور رفت و آغاز جوانی او مصادف است با حضور او در دربار غزنویان. حضور بیهقی در دربار به خواست و یاری استادش، بونصر مشکان، اتفاق افتادهاست. نام بونصر مشکان به کرات در تاریح بیهقی آمدهاست. بونصر مشکان رئیس دیوان رسائل بود ( وزارتخانهای که مسئول نامه نگاری پادشاه بوده است) و در کار خویش بسیار توانمند. او از میان شاگردان خود به بیهقی توجه و علاقه خاصی داشت و بیهقی نیز به استاد خویش ارادت بسیار. بیهقی دبیر ( منظور نویسندگان نامه است ) رسائل بوده و با توجه به این شغل حتما فردی خوش خط با سبک نوشتاری فصیح و رازدار بودهاست. بیهقی در زمان عبدالرشید غزنوی، رئیس دیوان رسالت میشود اما مورد حسادت حاسدان قرار میگیرد، به زندان میافتد و پس از آزادی از زندان نگارش تاریخ خود را آغاز میکند. کتاب او در سی مجلد تألیف میشود که تاریخ کامل دوره غزنویان است، اما آنچه به دست ما رسیدهاست تنها بخشی از نیمه مجلد پنجم تا پایان مجلد دهم است و ابتدا وانتهای کتاب از دست رفتهاست. از آن جهت که قسمتهای باقی مانده از این کتاب مربوط به حکومت مسعود غزنوی است، این کتاب به « تاریخ مسعودی» نیز مشهور است.چندین ویژگی در تاریخ بیهقی وجود دارد که باعث جذابیت این کتاب برای مخاطب آن میشود. از آن جمله میتوان به داستانوارگی این اثر اشاره کرد. بیهقی در نگارش تاریخ خود از ترفندهای داستان و رماننویسی استفاده میکند و سعی کرده تمام جذابیتها و کششهایی را که یک کتاب رمان در عصر ما میتواند داشتهباشد، در تاریخ خود ایجاد کند و از عناصر داستانی در روایت تاریخ خود بهرهبردهاست. برای نمونه، روایت یکی از عناصر مهم داستان است که در کتاب بسیار بجا و صحیح مورد استفاده قرار گرفتهاست. از دیگر ویژگیهای سبک نویسندگی بیهقی توجه او به جزئیات است، به گونهای که مخاطب میتواند فرد یا موقعیت توصیف شده را در ذهن خود تصور کند. برای مثال، در د استان بردار کردن حسنک وزیر، آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی، وارد شدن این وزیر به جلسه محاکمه را نه تنها با جزئیات لباس، کفشها و حالت موها توصیف میکند، بلکه نام، مکان نشستن و حالات روحی حاضران را نیز وصف میکند. از دیگر ویژگیهای این کتاب ارزش ادبی آن است. بسیاری از خوانندگان این کتاب، آن را شعری میدانند که به نثر نوشته شدهاست. بیهقی به موسیقی کلام توجه ویژهای دارد و از واجآرایی و سجع بسیار در کتاب خود سود بردهاست. از دیگر آرایههای ادبی به کار رفته در تاریخ بیهقی میتوان به تشبیه، تضاد و ... اشاره کرد.اما شاید بارزترین ویژگی تاریخ بیهقی نثر ساده و روان آن باشد. بیهقی فردی مودب است و عفت قلم دارد و حتی درباره دشمنان خویش با ادب و احترام و منصفانه سخن میگوید. نکته دیگری که این کتاب را از میان سایر کتب تاریخی متمایز میکند، عبرتپذیری آن است. ابوالفضل بیهقی از نقل رویدادهای تاریخی عبرت میگیرد و از مخاطب خویش انتظار دارد این داستانها را از نظر روی سرگرمی بلکه با دید عبرتپذیر بخواند. فرضیهای وجود دارد که موضوعی که همواره جوامع را به دنبال خویش میکشاند، عادتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن جامعه است. این عادات دیرپاست و با تغییر حکومتهای سیاسی تغییر نمیکند. ما در تاریخ بیهقی میتوانیم این عادات را ببینیم و با افزایش آگاهی و مطالعه آنها را تغییر دهیم.
تاریخ درج : شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۸
مولود جوانمرد / پژوهشگر زبان وادبیات فارسی
منبع: اصفهان زیبا http://www.isfahanziba.ir/
شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی T.me/abolfazlbeyhaghi
شهرآرا: دکتر سیمین کاظمی، پزشک و جامعهشناس، در مطلبی به نقض یک کلیشه جنسیتی در یکی از داستانهای تاریخ بیهقی پرداخته است. او البته درنهایت در همین قطعه از شاهکار نثر فارسی (تاریخ بیهقی) نیز نگاه مردسالار را میبیند، اما با توجه به روزگار نگاشتهشدن اثر، این امر را طبیعی میشمارد:
ابوالفضل بیهقی بعد آنکه ذکر بردارکردن حسنک وزیر را با شرح واکنش مادر او به خبر کشتهشدن فرزند به اتمام میرساند، بیدرنگ داستان عبدا... زبیر را میگوید که او نیز با خروج بر بنیامیه سرش را به باد داد و تنش بر دار شد. قهرمان دیگر داستان عبدا... زبیر، اسما، مادر اوست که او هم مانند مادر حسنک در مرگ پسر «هیچ جرع نکرد، چنانکه زنان کنند.»
آنطور که از توضیح پایانی بیهقی برمیآید، یک هدف او از ذکر قصه عبدا... و مادرش، آن بوده که اگر «طاعنی» با ذهنیتِ کلیشهزده و تفکرات قالبی جنسیتی، در استقامت و سختجگری مادر حسنک تردید داشته و آن را نپذیرفته باشد و بگوید «این نتواند بود»*، با خواندن داستان اسما، شاهدی دیگر از واکنش صبورانه و استقامت زنان داغدیده بر او نمایانده شود و بپذیرد که زنان هم ممکن است همچون مردان در سوگ فرزند جزع نکنند!
این داستان دوم بیهقی ازیکسو میتواند تلاش او برای درهمشکستن قالبهای ذهنی جنسیتیای تلقی شود که درک رفتار زنومرد را در خارج از الگوهای یکنواخت و ثابت، غیرممکن کردهاند و باوجود آنها تشخیص خصوصیات فردی (که ممکن است متأثر از سایر عوامل اجتماعی باشند) دشوار است.
اما از طرف دیگر در همین جهتگیری بیهقی هم نوعی تحقیر رفتار زنانه (جزعکردن چنانکه زنان کنند) و تحسین رفتار مردانه (جزعنکردن) قابل تشخیص است که اگر چه جای نقد دارد، برای دورهای که بیهقی میزیست، عجیب و غیرمنتظره نیست.
بیهقی و ماجرای کوری امیرمحمد غزنوی | |||||||||||
| چکیده | |||||||||||
| بیشتر شارحان و کسانی که از آنان در باب تاریخ بیهقی و غزنویان تألیف یا تعلیقی بر جای مانده است در ماجرای زندانی شدن امیرمحمد به کور کردن وی پس از خلع از پادشاهی اشاره یا تصریح کردهاند؛ در حالی که با مطالعۀ تاریخ بیهقی و زینالاخبار گردیزی در صحت این خبر باید تردید کرد. در تاریخ بیهقی هیچگونه اشارهای به این موضوع وجود ندارد؛ در حالی که بخش بازماندۀ این کتاب مهمترین و معتبرترین تاریخ موجود عهد غزنوی، به خصوص دوران حکومت مسعود، است. در زینالاخبار گردیزی ـ اثر تاریخی قرن پنجم و عهد غزنویان ـ نیز اشارهای به این رویداد دیده نمیشود. ماجرای کوری امیرمحمد تنها در کتابهای تاریخی قرن ششم و پس از آن مشاهده میشود که هم با عهد غزنوی فاصلۀ زمانی دارند و هم هیچکدام از نظر مکان نگارش و اشراف بر وقایع بر تاریخ بیهقی برتری ندارند. پراکنده و متناقض بودن شیوۀ نقل ماجرای کوری امیرمحمد در کتابهای تاریخی پس از قرن ششم و نوشتههای متأخران باعث میشود که در صحت وقوع آن بیشتر تردید کنیم. برای پذیرفتن صحت ماجرای کور کردن امیرمحمد در سال 421 هـ ق برخلاف نظر آشکار بیهقی، یا کور بودن او در سالهای پایانی حکومت مسعود (432 هـ ق) بدون آنکه در تاریخ بیهقی اشارهای به آن شده باشد، به قرائن معتبرتری نیاز هست؛ امری که تاکنون میسر نشده است. | |||||||||||
| کلیدواژهها | |||||||||||
| امیرمحمد غزنوی؛ تاریخ بیهقی؛ غزنویان؛ کور شدن؛ میل کشیدن | |||||||||||
| موضوعات | |||||||||||
| تاریخ ایران اسلامی تا پایان زندیه | |||||||||||
| عنوان مقاله [English] | |||||||||||
| Beyhaqi and Amir Mohammad Gaznavi’s blindness | |||||||||||
| نویسندگان [English] | |||||||||||
| Ghasem Sahraei؛ Mohammad Rezsa Hasani Jalilian | |||||||||||
| Assistant Professor in History, University of Lurestan, Iran. | |||||||||||
| چکیده [English] | |||||||||||
| Amir Mohammad’s blindness and descend was mentioned in the beginning of nearly all sources discussing his imprisonment. However, the Beyhaqi history and Zeanolakhbar (Gardizi), the main works of the Ghaznavid dynasty do not mention these at all, thus the clarity of this matter is still left to be discussed. According to critics, it would be obvious that these two sources are provided by people with strong ties to the court of Gaznavid. Abolfazel-e Beyhaqi, one of the most outstanding historians and annalists of the court of Gazne in the 5th century, does not report on the subject of Amir Mohammad. The incident involving Amir Mohammad is only mentioned later on in literature, approximately from the 6th century. Therefore, the gaps between the early sources and later texts on the subject, cast doubts on the matter. In this paper the authenticity of the matter will be discussed by examining the quotations from available sources and foundations, to accept that Amir Mohammad had been blind in 1030; despite Beyhaqi’s silence on the event in the final part of Maso'ud’s regime. Yet this needs more valid sources, such have not been available so far. This paper examines the measure of valid references. However, the interpretation of those available references may shed some light on this issue. | |||||||||||
| کلیدواژهها [English] | |||||||||||
| Amir Mohammad, Tarikh e Bbeyhaqi, Gaznavied | |||||||||||
| اصل مقاله | |||||||||||
مقدمه یکی از ماجراهای مهم دورۀ حکومت مسعود غزنوی که در کتابهای تاریخی پس از قرن ششم و نوشتههای متأخران بارها آمده است ماجرای کور کردن امیرمحمد غزنوی به هنگام خلع از پادشاهی در سال 421 هـ ق و کور بودن وی در سالهای پایانی حکومت مسعود در سال 432 هـ ق است. نگارندگان این مقاله درصددند تا با تکیه بر تاریخ بیهقی، که یکی از منابع معتبر تاریخی قرن پنجم و دربرگیرندۀ رویدادهای دوران سلطنت مسعود غزنوی است، و نیز تواریخ نزدیک به عهد غزنوی همچون زینالاخبار گردیزی به بررسی درستی یا نادرستی این موضوع بپردازند؛ زیرا به نظر میرسد تصریح بیهقی به بینا بودن امیرمحمد هنگام خلع و زندانی شدن و عدم اشاره به کور کردن چشم وی در سالهای زندان به همراه تشتت و تناقض در شیوۀ نقل ماجرا در کتابهای تاریخی پس از قرن ششم و نوشتههای متأخران، مانع از پذیرفتن گفتههای آنها در مورد کور کردن امیرمحمد در این ماجراست.
پیشینۀ بحث نامۀ سران لشکر و بزرگان دولت غزنوی در تکیناباد1 به سلطان مسعود، که در آن زمان (سال 421 هـ ق) در سپاهان بود، در ابتدای بخش بازمانده از تاریخ بیهقیِ موجود است. از قرائن موجود در نامه برمیآید که چون امیرمحمد خبر حرکت مسعود به جانب غزنین را دریافت میکند، برای مقابله با سپاه مسعود لشکر را از غزنین به سوی تکیناباد حرکت میدهد. در تکیناباد، بزرگان دولت و سران لشکر همچون علی قریب، امیریوسف و بوسهل حمدوی - که پیشتر نامههایی از امیرمسعود دریافت کرده بودند - همدست میشوند و امیرمحمد را «فرومیگیرند» و در قلعۀ کوهتیز2 زندانی میکنند و بگتگین حاجب را به عنوان نگهبان قلعه بر او میگمارند. سپس به وسیلۀ بوبکر حصیری و منگیتراک، برادر علی قریب، نامهای به امیرمسعود مینویسند و ضمن شرح ماجرا و اعلام وفاداری خویش، در خصوص چگونگی رفتار با امیرمحمد کسب تکلیف میکنند. در این میان، آنچه جای تأمل دارد این است که بیشتر شارحان و کسانی که در موضوع تاریخ بیهقی و غزنویان تألیفی یا تعلیقی نوشتهاند هنگام ذکر ماجرای زندانی شدن امیرمحمد به کور کردن وی نیز اشاره یا تصریح کردهاند؛ از جمله محمد دبیرسیاقی در گزیدهای که از تاریخ بیهقی گرد آورده است مینویسد: «جلالالدوله، پسر محمود غزنوی، ... در غزنین حکومت یافت (4211 هـ ق)؛ اما برادرش، مسعود، او را برانداخت و کور کرد و به زندان بازداشت» (بیهقی،1369: 1999). خلیل خطیب رهبر در تعلیقات خود بر تاریخ بیهقی و گزیدهای از آن نوشته است: «علی قریب... با همدستی یوسف بن سبکتگین، امیرمحمد را در سیزدهم شوال 421 گرفتند و کور کردند و در قلعة کوهتیز محبوس کردند» (بیهقی، 1374: 1/85؛ خطیب رهبر، 1383: 55). رضا مصطفوی سبزواری در تعلیقات خود بر تاریخ بیهقی آورده است: «محمد کوچکترین پسر محمود غزنوی است که به سال 421 هجری به پیروی از تمایل محمود به ولیعهدی او به سلطنت رسید؛ ولی در همان سال مسعود، برادر بزرگترش، او را کور و زندانی کرد» (مصطفوی سبزواری، 1376: 34). حسینی کازرونی در فرهنگ تاریخ بیهقی به نقل از عباس پرویز در تاریخ دیالمه و غزنویان، نوشته است: «[مسعود] پس از دست یافتن بر امیرمحمد، وی را در حبس (کرد و) میل کشید» (حسینی کازرونی، 1384: 226). برتولد اشپولر در جلد اول تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی نوشته است: «مسعود ... به برادر خود تقسیم سرزمین موروث پدر را پیشنهاد کرد ... ولی محمد ... موافقت نکرد و نایرۀ جنگ میان آن دو افروخته شد تا اینکه محمد در ... سوم شوال 421 هجری ... در تگینآباد (در طخارستان) غافلگیر شده، به اسارت درآمد. برادرش، مسعود، وی را نکشت؛ ولی او را کور کرد و بدین وسیله به نفوذ او خاتمه داد» (اشپولر، 1379: 216). وی همچنین در خصوص شورش سپاهیان مسعود در سال 432 هـ ق نوشته است: «قسمتی از سپاهیانش، محمد، برادر کور وی، را بر ضد او به رهبری و سرداری برگزیدند» (همان: 2222). سیدابوالقاسم فروزانی در کتاب غزنویان از پیدایش تا فروپاشی با استفاده از کتب تاریخی همچون مجمعالانساب شبانکارهای وکامل ابن اثیر، از ضعف یا فقدان بینایی امیرمحمد غزنوی سخن گفته است (فروزانی، 1384: 257-256). اما برخلاف نوشتههایی که به برخی از آنها اشاره شد با مطالعۀ تواریخ عصر غزنوی همچون تاریخ بیهقی و زینالاخبار گردیزی نه تنها تصریح یا اشاره و قرینهای مبنی بر کور کردن امیرمحمد یافت نمیشود، بلکه حتی دلایل صریحی بر بینا بودن وی به چشم میخورد. بیهقی چند مورد وعده کرده است مطالبی در سرگذشت امیرمحمد بیاورد؛ ولی در هر حال این امر محقق نشده یا به ما نرسیده است. آخرین وعدۀ بیهقی، پس از انتقال امیرمحمد به قلعۀ مندیش3 است (بیهقی، 1375: 877). پس از آن، وی دو بار از امیرمحمد سخن گفته است: نخست وقتی است که امیرمسعود فرستادهای به جانب خان ترکستان میفرستد و برای اطلاع خان از ماجراهای خود و امیرمحمد به تفصیل سخن میگوید و دلایل زندانی کردن او را بازمینماید: «کی راست آید که وی گشاده باشد؟ که دو تیغ به هیچ حال در یک نیام نتواند بود و نتوان نهاد، که نگنجد و صلاح وی و لشکر و رعیت آن است که وی به فرمان ما جایی موقوف است در نیکوداشتی هرچه تمامتر و در گشادن وی خللهای بزرگ تولد کند» (همان: 279). بار دوم، موضوع آوردن امیرمحمد از قلعۀ نغر4 به قلعۀ غزنین است در ضمن حوادث سال 4322 هـ ق به همراه نگهبان وی و چهار پسرش (همان: 8933). در این برهه، بیهقی اگرچه از وضع امیرمحمد توصیفی ارائه نمیدهد، با توصیفی که از آشفتگی و پریشانی پسران او میآورد، میتوان شرایط سخت و فرسایندۀ آنها را احساس کرد. به هرحال، هرچند در تاریخ بیهقی از توصیف جامع وضعیت امیرمحمد بیبهرهایم، کم و بیش میتوان از بخشهای موجود استفاده کرد. از سوی دیگر، وقتی از عصر غزنوی فاصله میگیریم و به کتب تاریخی قرن ششم و پس از آن میرسیم، ملاحظه میکنیم که بیشتر مورخان تواریخ عمومی به موضوع کور کردن امیرمحمد در ماجرای فرو نشاندن او به سال 421 هـ ق یا کور بودن او در زمان پادشاهی مجددش به سال 432هـ ق تصریح کردهاند؛ موضوعی که به شدت مورد تردید است. همانگونه که ادموند کلیفورد باسورث، مؤلف کتاب تاریخ غزنویان، نیز معتقد است از آنجا که موضوع کوری امیرمحمد در کتب عصر غزنوی همچون تاریخ بیهقی و زینالاخبار گردیزی نیامده و تنها در منابع متأخر بیان شده است، باید در صحت آن تردید کرد؛ اگرچه احتمال دارد که محمد در طی اسارت ده ساله کور شده باشد (باسورث، 1384: 3066). باری، نویسندگان این مقاله درصددند تا براساس تاریخ بیهقی ـ که قدیمترین تاریخ معتبر عصر غزنوی است ـ و بررسی دیگر کتب تاریخی در موضوع کوری امیرمحمد به تحقیق بپردازند.
الف) بررسی کوری امیرمحمد در تاریخ بیهقی
در ادامۀ نامه آمده است: «منتظر جواب این خدمتاند که به زودی باز رسد که در باب امیر ابواحمد و دیگر ابواب چه باید کرد تا برحسب آن کار کنند» (همان: 3). از نامۀ سران لشکر در تکیناباد به مسعود چنین برمیآید که آنان فقط امیرمحمد را در قلعۀ کوهتیز زندانی کردهاند و از هرگونه اقدام دیگر همچون میل کشیدن چشم و کور کردن، که در نظایر آن واقعه محتمل است، خبری نیست. کسب تکلیف کردن آنان از امیرمسعود قرینهای است بر آنکه آنان مراقبت و احتیاط کامل را در برخورد با امیرمحمد رعایت کردهاند.
چنانکه از متن مذکور استنباط میشود، در طول بازداشت امیرمحمد، از زمان فرستادن نامۀ سران لشکر تا وصول جواب نامه، سخن از نیکوداشت وی است؛ یعنی، در آن فاصله اتفاقی همچون میل کشیدن چشم نمیتوانست رخ دهد. نکتۀ دیگر این است که بیهقی در توصیف احوال امیرمحمد در روزهای اول حبس در قلعه، از حیرانی و غمناکی او به تفصیل سخن گفته است. اگر مسألۀ مهمی همچون کور کردن چشم امیرمحمد تا آن روزها اتفاق افتاده بود، بعید است وی از کنار آن به سادگی بگذرد و حتی اشارهای به آن نکند.
چنانکه ملاحظه شد، مسعود در جواب نامۀ سران دولت غزنوی فرمان خود را مبنی بر موقوف بودن محمد (عزیزاً مکرماً) در همان قلعۀ کوهتیز و نیکرفتاری با وی ابلاغ مینماید. حتی تأکید او بر آنکه «ما را از وی عزیزتر کس نیست؛ تا این جمله شناخته آید» قرینهای است بر آنکه کسی حق ندارد فراتر از فرمان سلطان، رفتاری دیگر با محمد داشته باشد.
بشارت علی قریب به نیکوتر شدن حال محمد میتواند دلیل بر آن باشد که تا آن زمان رفتاری همچون میل کشیدن چشم با وی صورت نگرفته است و نیز آنان چنان قصدی ندارند؛ وگرنه بسیار بعید است که سران دولت غزنوی ابتدا چشمان امیرمحمد را میل بکشند و وی را کور کنند ـ که رفتاری بسیار خشن و غیرانسانی است ـ آنگاه بشارت دهند که حال وی نیکوتر خواهد شد! به خصوص که فرمان سلطان مسعود نیز نیک رفتاری با وی بوده است.
از این بخش از سخن بیهقی برمیآید که هم رفتار علی قریب با امیرمحمد و هم فرمان مسعود در خصوص وی، همه نیکو بوده است و نمیتوان انتظار داشت در کنار این نیکرفتاری، کور کردن چشم او اتفاق افتاده باشد.
در ابتدای این قسمت، بیهقی از قول عبدالرحمن قوال از نگرانی او و دیگر خدمتکاران امیرمحمد پس از رفتن لشکر از تکیناباد و تنها شدن آنان و احتیاطهای بگتگین حاجب در مراقبت از قلعه سخن میگوید؛ ولی همچنان سخن از نیکوداشت امیرمحمد نیز هست: «بگتگین حاجب زیادت احتیاط پیش گرفت ولکن کسی را از ما از وی [امیرمحمد] بازنداشت و نیکوداشتها هر روز به زیادت بود؛ چنانکه اگر به مثل شیر مرغ خواستی، در وقت حاضر کردی و امیرمحمد ـ رضی الله عنهـ نیز لختی خرسندتر گشت و در شراب خوردن آمد و پیوسته میخورد» (همان: 80).
در این عبارت بیهقی، سخن از آن است که امیر گردی را از دور دیده است. اگر این سخن بیهقی را بپذیریم، طبعاً چشمان وی تا آن زمان کور نبوده است.
در متن مذکور از بیاحترامی با امیرمحمد سخن گفته شده است؛ ولی از کور کردن وی که مسألۀ مهمتری است سخنی در میان نیست. تعبیر بیهقی آن است: «بسیار نامردمی رفت در معنی تفتیش». از این تعبیر نمیتوان کور کردن امیرمحمد را نتیجه گرفت. از سوی دیگر، با توصیف دقیقی که بیهقی از آن صحنه ارائه کرده است نمیتوان باور کرد که او از کور بودن یا کور شدن امیرمحمد ـ اگر صحت میداشتـ به آسانی بگذرد و ذکری به میان نیاورد.
میبینیم که بیهقی در توصیفی که از امیرمحمد ارائه کرده است، حتی کلاه، کفش و رنگ قبای او را نیز از نظر دور نداشته، چگونه ممکن است از میل کشیدن چشمان او سرسری بگذرد و سخنی نگوید؟
در این عبارت، بیهقی از مجمز دیدن امیرمحمد و نیز نامه خواندن او سخن گفته است که با کور بودن وی سازگاری ندارد.
اگر علی قریب کار ناسزای دیگری غیر از توقیف امیرمحمد ـ همچون کور کردن وی ـ انجام داده بود، طبعاً مسعود در این نامه به آن اشاره میکرد؛ چون کور کردن چشم امیرمحمد، خطایی کمتر از توقیف او نبود.
در این عبارت بیهقی، همچنان سخن از نیکوداشت محمد در زندان است و ذکر توجیهی برای زندانی بودن او؛ همین و بس.
در این عبارات بیهقی نیز تنها سخن از آوردن امیرمحمد به فرمان مسعود به غزنین است و هیچ اشارهای به کوری او نشده است.
از عبارات مذکور استنباط میشود که سلطان مسعود قصد آزاد کردن امیرمحمد را ندارد و به همین دلیل نیازی به پیمان گرفتن از او نیست؛ چنانکه حتی میکوشد کسی متوجه حضور او در قلعۀ غزنین نشود. مسعود ـ اگرچه به غلط ـ از جانب فرزندان امیرمحمد تهدیدی احساس نمیکند و قصد دارد در آن شرایط دشوار آنها را به خدمت بگیرد (باسورث، 1384: 303)، ظاهراً هنوز از جانب امیرمحمد آسوده خاطر نیست. مسعود قصد دارد هرچه دارد از غزنین به هندوستان حمل کند (بیهقی، 1375: 895). به نظر میرسد انتقال محرمانة امیرمحمد از قلعۀ نغر به قلعۀ غزنین برای آن است که او را همچنان پوشیده به همراه داراییهای خویش به هندوستان ببرد. این نکته نیز میتواند نشانگر آن باشد که سلطان مسعود هنوز از جانب امیرمحمد ایمن نیست و میکوشد از نزدیک مراقب وی باشد. به خدمت گرفتن فرزندان امیرمحمد ـ پس از پیمان گرفتن از آنها ـ دلیل قاطعی بر تندرستی یا ناتندرستی امیرمحمد نمیتواند باشد؛ به خصوص که مسعود قصد آزاد کردن امیرمحمد را ندارد و همچنان میکوشد حضور او در قلعۀ غزنین پوشیده بماند. به نظر میرسد به خدمت گرفتن فرزندان امیرمحمد یکی از اشتباهات مسعود بود که باسورث هم به آن اشاره کرده است (باسورث، 1384: 303).
سال 421 هـ ق و موقوف شدن در قلعۀ تکیناباد: در این برهه، تعبیر بیهقی «موقوف کردند» است (بیهقی، 1375: 3) و سپس کسب تکلیف علی قریب از سلطان مسعود در باب وی. (همان جا). به نظر میرسد مدت کوتاهی که امیرمحمد در قلعۀ تکیناباد موقوف بوده است علی قریب، که گردانندۀ اصلی امور بوده، و حتی دیگر بزرگان با خوش رفتاری و احتیاط با او برخورد کردهاند (همان: 4 و80-79) و ملازمان او اجازه داشتهاند در خدمت او باشند. این خوشرفتاری به گونهای بوده است که از بادهنوشی او هم سخن رفته است (همان: 5-4). هنگام انتقال محمد از قلعۀ تکیناباد به قلعۀ مندیش: در این برهه سختگیری در رفتار با امیرمحمد مشاهده میشود. ملازمان او از وی دور میگردند و حتی هنگام انتقال، با وی و خانوادهاش بدرفتاری میشود. به تعبیر بیهقی «بسیار نامردمی رفت در معنی تفتیش» (همان: 83). ضمن آنکه تا رسیدن امیرمحمد به قلعۀ مندیش همچنان قرائن متعددی بر بینایی او وجود دارد؛ از جمله دیدن گرد سواری از دور (همان: 80) و خواندن نامۀ امیرمسعود در خصوص به بند کشیدن علی قریب (همان: 85). زندانی بودن در قلعۀ مندیش تا بردن او از قلعۀ نغر به قلعۀ غزنین: در تاریخ بیهقی از این برهه از ماجرای امیرمحمد سخنی دیده نمیشود جز توصیفی که هنگام بیعت گرفتن از فرزندان امیرمحمد ارائه شده است؛ توصیفی از شدت اضطرار و پریشانی و درماندگی آنها و بالطبع شرایط سخت و طاقتفرسای زندان. با این توضیح به نظر نمیرسد شرایط سخت امیرمحمد و فرزندان او در سال 432 هـ ق مشابه ماههای اول بازداشت آنها در سال 421 هـ ق بوده باشد.
نتیجهای که از مطالب پیش گفته استنباط میشود این است که امیرمحمد از ابتدا (سال 421 هـ ق) هم چندان توانایی و بنیۀ قابل قبولی نداشته است. بالطبع دوران سخت ده سالۀ زندان نیز توانایی او را فروکاسته است. اما در باب احتمال واگذاری قدرت به فرزندش، احمد، در سال 432 هـ ق باید گفت در تاریخ بیهقی بخش مربوط به دوران جلوس دوبارۀ امیرمحمد بر تخت سلطنت از میان رفته است تا بتوان براساس آن در خصوص واگذاری قدرت به فرزندش، احمد، قضاوتی کرد. موضوع جانشینی احمد در زینالاخبار گردیزی، تاریخ سیستان، گزارش ابنبابا القاشانی، طبقات ناصری و تاریخ گزیده نیامده است. این موضوع در کامل ابناثیر با ذکر جزئیات تردیدبرانگیزی مطرح شده است که آن را به راحتی نمیتوان پذیرفت؛ همچنانکه باسورث در اطلاعات ابناثیر دربارۀ عقبنشینی مسعود از دندانقان نیز تردید کرده است (باسورث، 1384: 2988). اگرچه تا این اندازه طبیعی به نظر میرسد که پس از جلوس مجدد امیرمحمد فرزند ارشد او، احمد، صاحب موقعیت ویژهای شده باشد و در تدبیر برخی امور مهم مشارکت بیشتری داشته باشد (همان: 307)، این سخن بدان معنی نیست که امیرمحمد به دلیل کوری، کار ملک را به فرزندش واگذار و خود کنارهگیری کرده باشد. همچنانکه وقتی مودود برای انتقام گرفتن اقدام کرد از امیرمحمد و احمد هیچ کدام نگذشت و هر دوی آنها و فرزندان دیگر محمد را کشت.
ب) بررسی کوری امیرمحمد در کتب تاریخی دیگر 1.کتاب زینالاخبار یکی از مهمترین کتب تاریخی مشتمل بر وقایع روزگار امیرمحمد غزنوی است که پیش از تاریخ بیهقی نوشته شده است. گردیزی (متوفی حدود 453 هـ ق) این کتاب را در دورۀ سلطنت عبدالرشید بن محمود غزنوی طی سالهای 441 تا 4444 هـ ق تألیف کرده است. زینالاخبار، تاریخ عمومی عالم تا سال 4322 هـ ق است. گردیزی در ماجرای محمد غزنوی نوشته است: «امیرمحمد ـ رحمه الله ـ قصد رفتن کرد و بفرمود تا سرایپرده بر جانب بست بیرون بردند و بزدند و لشکر را صله داد و پس با لشکری آراسته و توانگر از غزنین بیرون رفت و چون به تکیناباد رسید، همۀ سران و سالاران لشکر گرد آمدند و سوی او پیغام دادند که ما را همیبری پیش خصم که همۀ جهان شیعه و متابع اویند و ما یقین دانیم که تو با وی مقاومت نتوانی کرد. جواب (ظاهراً صواب) آن است که تو به جای بنشینی تا ما پیش او رویم و عذر خویش بخواهیم و سخن تو بگوئیم تا دل بر ما خوش کند و از تو نیز خوشنود گردد و تو را به نزدیک خویش خواند و تو و ما از وی به جان ایمن گردیم. و چون امیرمحمد ـ رحمه الله ـ دید که همۀ لشکر بگشتند، دانست که این را جبر نتوان کردن و جز اجابت علاج نیست. در وقت بدانچه خواستند، اجابت کرد و او را بر قلعۀ رخج5 آوردند و بنشاندند و پس امیریوسف و علی حاجب و آن بزرگان و سالاران، خزینهها و زرادخانه برداشتند و لشکر براندند و روی سوی امیرمسعود نهادند و بر جانب هرات برفتند» (گردیزی، 1346: 422-421). چنانکه ملاحظه شد، گردیزی فقط تعبیر «بنشاندند» را در مورد ماجرا به کار برده و هیچ اشارهای به کور کردن امیرمحمد نکرده است. وی همچنین هنگامی که از نوبت دوم پادشاهی امیرمحمد سخن رانده، اشارهای به کور بودن وی نکرده است: «[مسعود] روی سوی هندوستان نهاد با آن خزینه و حرم و بنه و هم از راه کس فرستاد تا برادر او، امیرمحمد، را ـ رحمهالله ـ از قلعۀ برغند سوی لشکرگاه بیارند ... لشکر بشورید ... چون بیادبی کرده بودند، دانستند که این از پیش نشود مگر امیری دیگر باشد. اتفاق را امیرمحمد فراز رسید. پس قومی از مجرمان فراز آمدند و بر امیرمحمد به پادشاهی سلام کردند» (همان: 440-439). 2.تاریخ سیستان یکی دیگر از کتابهای تاریخی است که به ماجرای فرونشاندن امیرمحمد اشارتی کرده؛ ولی از کور شدن وی سخنی نگفته است: «خطبه به سیستان، امیرمسعود بن سلطان محمود را کردند و برادر وی، امیرمحمد، به غزنین به امیری نشسته بود ... ایزد تعالی چنان قضا کرد که سپاه او را بنشاندند و بند برنهادند و روی سوی مسعود نهادند» (ناشناس، 1314: 362). 3.اما ماجرای فروگرفتن امیرمحمد در کتابهای تاریخی قرن ششم و پس از آن به گونهای ذکر میشود که میل کشیدن چشم و کور کردن وی نیز بخشی از آن است. به عنوان نمونه شواهدی از گزارش ابنبابا القاشانی، الکاملفی التاریخ تألیف ابناثیر (متوفی 630 هـ ق)، طبقات ناصری تألیف قاضی منهاج سراج (متوفی 660 هـ ق) و تاریخ گزیده تألیف حمدالله مستوفی (متوفی 7500 هـ ق) را نقل میکنیم. باسورث، مؤلف تاریخ غزنویان، و نیز حسینی کازرونی، مؤلف فرهنگ تاریخ بیهقی، بخشی از گزارش ابوالعباس احمدبنعلی القاشانی معروف به ابنبابا را در کتاب رأس مالالندیم دربارۀ غزنویان ـ که به سال 5011 هـ ق تألیف شده است ـ در کتابهای خویش ذکر کردهاند. وی در ذکر پادشاهی دوبارۀ امیرمحمد به سال 432 هـ ق نوشته است: «باری دیگر، محمد، برادر مسعود، را که نابینا اما در آن هنگام با ایشان بود و از سلامت کافی برخوردار بود، بیرون آوردند و بر او به پادشاهی سلام کردند» (باسورث، 1384: 444؛ حسینی کازرونی، 1384: 7566). ابناثیر در مورد پادشاهی اول امیرمحمد گفته است: «محمد عم خود، یوسف بن سبکتکین، را به فرماندهی سپاه تعیین نمود و ... روی به راه نهاد ... شب سهشنبه سوم شوال، سپاه بر وی بشورید و او را گرفته، به بند کشیده، زندانی کردند ... همین که محمد دستگیر شد، به نام مسعود، برادرش، شعار دادند و محمد را به قلعۀ تکیناباد بردند و مراتب را به مسعود نوشتند» (ابناثیر، 1356: 22/ 113). چنانکه ملاحظه شد، ابناثیر در ذکر حوادث سال 421 هـ ق فقط از به بند کشیدن و زندانی کردن امیرمحمد سخن گفته و اشارهای به کور کردن وی نکرده است؛ ولی همین نویسنده وقتی به بیان پادشاهی دوم امیرمحمد میپردازد، از کور بودن او یاد کرده است: «مسعود بنا به عادت پدرش رو به هند نهاد ... مسعود برادر کور شدۀ خود، محمد، را بعلاوۀ خزائن خویش به همراه برد. او تصمیم گرفته بود برای جنگ با سلجوقیان از هند، به اعتماد پیمانهایی که با هندوان داشت، طلب یاری کند ... گروهی از همراهان و جمعی از غلامان ... خزائن وی ... تاراج کردند و در سیزدهم ربیعالآخر برادرش، محمد، را به جای او برقرار داشتند و امارت تسلیم او نمودند» (همان: 22/ 193-192). منهاج سراج در موضوع پادشاهی اول امیرمحمد به سال 421 هـ ق گفته است: «اکابر مملکت محمودی، به اتفاق، سلطان محمد را به تخت غزنین نشاندند، در سنۀ احدی و عشرین و اربعمائه ... جماعتی که دوستداران مسعود بودند، به نزدیک او مکتوب فرستادند به عراق و سلطان مسعود از عراق به عزیمت غزنین لشکر کرد و روی به غزنین نهاد ... خبر آمدن مسعود به لشکرگاه محمد رسید، محمد را بگرفتند و میل کشیدند و محبوس کردند و علی قریب لشکر را به طرف هرات به استقبال سلطان مسعود برد» (منهاج سراج، 1325: 1/ 2311). وی همچنین در ذکر پادشاهی دوم امیرمحمد به سال 432 هـ ق گفته است: «سلطان محمد را کرت دیگر، اگرچه مکفوف البصر بود، بیرون آوردند و بر تخت نشاندند» (همان: 1/232). حمدالله مستوفی نیز با اشاره به کور کردن امیرمحمد آورده است: «وفات سلطان محمود در سنۀ احدی و عشرین و اربعمائه (421) بود ... مسعود بن محمود ... با برادر منازعت کرد و به محاربه انجامید. محمد بر دست او اسیر شد. او را میل کشید و در قلعه محبوس گردانید» (مستوفی، 1339: 3977). نکتۀ قابل توجه در عبارت تاریخ گزیده، که از اعتبار و صحت آن میکاهد، این است که وی به گونهای به نقل ماجرای امیرمحمد پرداخته که گویی امیرمسعود شخصاً در نبرد با وی ـ در تکیناباد ـ حاضر بوده و محمد به دستور مستقیم او اسیر گردیده و سپس چشمان وی میل کشیده شده و محبوس گردیده است؛ در حالی که اصل ماجرای فروگرفتن امیرمحمد به گونۀ دیگری بوده است؛ مسعود هنوز در ری بوده است که سران مملکت، امیرمحمد را بدون جنگ و خونریزی فرونشاندند و محبوس کردند.
بحث و نتیجه اگرچه بیشتر شارحان تاریخ بیهقی و تعلیقهنویسان بر آن و نیز برخی کتب تاریخی متأخر به این موضوع پرداختهاند که امیرمحمد غزنوی پس از برداشته شدن از تخت شاهی به سال 4211 هـ ق ـ به امر مسعود ـ کور و سپس زندانی شده است، به دلایلی که خواهیم گفت باید در صحت این خبر تردید کرد. مهمترین دلیل این است که هیچگونه اشارهای مبنی بر کور کردن امیرمحمد در تاریخ بیهقی وجود ندارد. در حالی که این کتاب مهمترین و معتبرترین تاریخ عهد غزنوی، به خصوص دوران حکومت مسعود، است و نویسندۀ آن، ابوالفضل بیهقی، مورخی بلندپایه و امین به شمار میرود که از نزدیک شاهد بسیاری از امور دربار غزنوی بوده و به اطلاعات دقیق و ارزشمندی در خصوص وقایع آن عصر دسترسی داشته است. بیهقی به تفصیل ماجرای فروگرفتن امیرمحمد به سال 421 هـ ق و کسب تکلیف سران دولت و لشکر غزنوی از امیرمسعود دربارۀ چگونگی رفتار با امیرمحمد و نیز چگونگی انتقال وی از قلعۀ کوهتیز به قلعۀ مندیش را توصیف کرده؛ ولی هیچ گونه اشارهای به کور کردن او ننموده است. در تاریخ بیهقی، که ماجرای امیرمحمد تا هنگام انتقال او به قلعۀ مندیش به تفصیل گزارش شده است، نه تنها هیچ اشارهای به کور شدن امیرمحمد دیده نمیشود، بلکه قرینههای صریحی دال بر بینا بودن او همچون نامه خواندن یا دیدن گرد و غبار اسب از دور وجود دارد. پس از انتقال امیرمحمد به قلعۀ مندیش نیز هیچ قرینهای مبنی بر کوری او موجود نیست. بیهقی احتیاط و نیکرفتاری سران دولت و لشکر غزنوی هنگام محبوس بودن امیرمحمد و فرمان مسعود در خصوص لزوم نیکرفتاری با محمد و مراقبت از وی را به تفصیل توصیف کرده است؛ به گونهای که نمیتوان تصور کرد در کنار آن دقت در رعایت حال محمد، اتفاقی همچون کور کردن چشم پیش آمده باشد. اگر برخلاف آنچه در تاریخ بیهقی آمده است، بپذیریم که ماجرای کور کردن امیرمحمد اتفاق افتاده، ولی بیهقی به آن اشاره نکرده است، چند فرض پیش میآید که پذیرش آنها دشوار است: اول آنکه فرض کنیم بیهقی از این موضوع اطلاع نیافته و به همان دلیل به آن اشاره نکرده است. این فرض پذیرفتنی نیست؛ چون اطلاعات دقیقی که بیهقی در خصوص دیگر جزئیات ماجرای محمد به مشاهدۀ خویش یا به نقل از افراد مورد اعتماد بیان کرده مانع از پذیرفتن این فرض است. دوم آنکه فرض کنیم بیهقی به کور بودن امیرمحمد ـ اگرچه از آن آگاه بوده ـ چندان توجهی نداشته و آن را از نظر دور داشته است که با توجه به توصیفات دقیق و ریزبینانۀ وی همچون توصیف کلاه، کفش و رنگ قبای امیرمحمد هنگام انتقال به قلعۀ مندیش، این وجه نیز منطقی به نظر نمیرسد. سوم آنکه فرض کنیم بیهقی در نقل این قضیه به دلایلی صداقت به خرج نداده و حقیقت ماجرا را ننوشته است. آیا میتوان پذیرفت که حسن نظر بیهقی به پادشاه غزنوی؛ یعنی، مسعود باعث شده است که وی از ذکر ماجرایی که ممکن بود لکۀ ننگی بر دامان پادشاه باشد چشم بپوشد؟ این وجه هم منطقی به نظر نمیرسد؛ زیرا بیهقی در تاریخ خود بارها از خطاهایی که مسؤولیت و بدنامی آنها بیش از همه متوجه مسعود است، همچون ماجرای بازستدن مالهای صلتی سخن گفته است. دلیل دیگری که میتوان بر نادرستی خبر کور کردن امیرمحمد اقامه نمود این است که در تاریخ دیگری که در قرن پنجم و در عهد غزنویان نوشته شده است؛ یعنی، زینالاخبار گردیزی و نیز در تاریخ سیستان، که تاریخی قریب به آن عهد است، اشارهای دال بر وقوع این حادثه دیده نمیشود. ماجرای کور کردن امیرمحمد فقط در کتب تاریخی قرن ششم و پس از آن مشاهده میشود که هم فاصلۀ زمانی با عهد غزنوی دارند و هم از نظر مکان نگارش و دسترسی به اطلاعات موثق عهد غزنوی هیچ کدام بر تاریخ بیهقی برتری ندارند. متشتت و متناقض بودن شیوۀ نقل ماجرای کوری امیرمحمد در کتب تاریخی پس از قرن ششم و نوشتههای متأخران دلیل دیگری بر نادرستی آن است. گروهی از متأخران، که کم نیستند، از کور کردن امیرمحمد در ماجرای تکیناباد به سال 4211 هـ ق سخن گفتهاند. گروهی دیگر نیز از کور بودن وی در هنگام جلوس مجدد به سال 4322 هـ ق سخن راندهاند؛ ولی معلوم نکردهاند که آیا کسانی ـ با فرمان مسعود یا بیفرمان او ـ امیرمحمد را در سال 421 هـ ق یا پس از آن کور کردهاند یا مثلاً بنیۀ جسمی امیرمحمد قدرت تحمل شرایط سخت زندان را نداشته و وی در طول ده سال زندان کور شده است. عدهای نیز همچون مستوفی به گونهای سخن راندهاند که گویی مسعود در نبرد رویاروی با امیرمحمد، وی را اسیر و کور و زندانی کرده است! آیا ممکن است مرسوم و معمول بودن میل کشیدن و کور کردن چشم فرمانروایان معزول یا مدعیان حکومتها در گذشته ـ چنانکه در تاریخ بیهقی (بیهقی، 1375: 866) و دیگر متون (شمیسا، 1377: 346؛ دهخدا، 13800: ذیل میل کشیدن) دیده میشودـ موجب شده باشد که مورخان قرن ششم به بعد و متأخران به سهو و خطا تصور کنند که در ماجرای برکناری و فروگرفتن امیرمحمد نیز همان اتفاق رخ داده است؟ به خصوص که محمدجعفر یاحقی ـ از محققان معاصر که بر تاریخ بیهقی مقدمهای نوشته است ـ عقیده دارد که کتاب تاریخ بیهقی تا سدههای نهم و دهم هجری به کلی از دسترس تاریخنگاران و عامۀ خوانندگان به دور بوده است یا تنها اندکی از خواص مورخان به بخشهایی از آن دسترسی داشتهاند. به همین دلیل در تاریخهای عمومی که پس از تاریخ بیهقی نوشته شده است با فقدان اطلاعات در خصوص حوادث عهد مسعود غزنوی مواجه هستیم؛ به ویژه آنکه قدیمترین نسخههایی که از بخش موجود تاریخ بیهقی به دست ما رسیده، همه از سدۀ دهم به این طرف است (بیهقی، 1375: نوزده و بیست مقدمه6). به هر حال، قضاوت درست در مورد ماجرایی که مربوط به قریب هزار سال پیش است بدون دسترسی به قرائن قطعی ممکن نیست. اگر بخواهیم ماجرای کور کردن امیرمحمد را برخلاف نظر صریح بیهقی بپذیریم، باید قرائن معتبرتری در اختیار داشته باشیم که تاکنون چنین نبوده است. سخن آخر اینکه نویسندگان مقاله به عمد، عنوان مقاله را «بیهقی و ماجرای کوری امیرمحمد غزنوی» برگزیدهاند تا از پیش داوری در خصوص وقوع اصل قضیه و کور کردن یا کور شدن وی خودداری کرده باشند. به هر حال، با در نظر گرفتن قرائن صریح بیهقی نمیتوان کور کردن یا کور بودن امیرمحمد را تا پیش از انتقال به قلعۀ مندیش پذیرفت. از انتقال امیرمحمد به قلعۀ مندیش تا انتقال وی به قلعۀ غزنین اطلاع چندانی از تاریخ بیهقی فهمیده نمیشود و البته قرینۀ روشنی بر نابینایی او وجود ندارد. سرانجام اینکه در کوری امیرمحمد تردید جدی وجود دارد و اگر کوری او صحت داشته باشد، باید مربوط به برهۀ پس از انتقال او به قلعۀ مندیش باشد، نه ابتدای فروگرفتن وی در تکیناباد. کور شدن او به سبب شرایط سخت زندان ده ساله بعید نیست؛ زیرا سختی شرایط زندان به گونهای بوده که جوانانی همچون فرزندان وی را «مدهوش و دل شده» کرده است. همچنانکه باسورث معتقد است: «احتمال دارد که محمد در طی اسارت ده ساله کور شده باشد» (باسورث، 1384: 306).
پینوشتها 1. تکیناباد: شهری بوده است دهخدا،1280: از اعاظم بلاد بست ... واقع در حدود شرقی سیستان قدیم و در افغانستان حالیه، تقریباً در 16 فرسخی جنوب شرقی قندهار (دهخدا،1380: ذیل تکینآباد). تگینآباد در غرب قندهار کنونی بین مجرای ارغنداب و هلمند واقع بود و عین شهر قندهار نبود (حبیبی، 1350: 150-149). 2. کوهتیز: قلعهای در تکیناباد که امیرمحمد را پس از دستگیری در آن زندانی کردند. عبدالحی حبیبی مینویسد: «قلعۀ کوهتیز، که در نسخههای خطی کوهشیر هم ضبط شده، مورد تأمل است؛ زیرا در تاریخ سیستان کوهژ آمده و یک املای آن کوهتز هم هست که بیهقی آن را شارستان رتبیل گوید. در این مورد حدس مرحوم بهار صائب به نظر میآید که کوهیژ در اصل کوهیژک باشد به معنی کُهَک؛ زیرا به همین نام جایی اکنون بر کنار راست ارغنداب در حدود 15 کیلومتری غرب شهر قندهار واقع است که در حقیقت هم یک کوه کوچکی است که بالای آن آثار حصار و آبادی قدیمه دیده میشود» (همان: 150). 3. مندیش: نام ولایتی بوده در غور و این قلعه در آنجا بوده است. (دهخدا،1380: ذیل مندیش). 4. نغر: دژی در نزدیکی غزنه (باسورث، 1384: 302). 5. رخج: ناحیهای از نواحی بست (دهخدا،1380: ذیل رخج). 6. صفحههای نوزده و بیست مقدمۀ دکتر محمدجعفر یاحقی بر تاریخ بیهقی تصحیح علیاکبر فیاض. | |||||||||||
| مراجع | |||||||||||
1. ابناثیر، ابوالحسنعزالدین. (1356). الکاملفیالتاریخ، ترجمه ابوالقاسم حالت (از لوح فشرده: نور السیره 2- جامع منابع تاریخ اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1387). 2. اشپولر، برتولد. (1379). تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، جلد اول، ترجمه جواد فلاطوری، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ ششم. 3. باسورث، ادموند کلیفورد. (1384). تاریخ غزنویان، جلدهای اول و دوم، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، چاپ چهارم. 4. بیهقی، ابوالفضل محمدبن حسین. (1375). تاریخ بیهقی، تصحیح علیاکبر فیاض، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ سوم. 5. تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیبرهبر، تهران: مهتاب، چاپ چهارم. 6. -------- . (1369). گزیده تاریخ بیهقی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران: شرکت سهامی کتابهای جیبی با همکاری امیرکبیر، چاپ پنجم. 7. حبیبی، عبدالحی. (1350). تحقیق برخی از اماکن تاریخ بیهقی، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد. 8. حسینی کازرونی، سید احمد. (1384). فرهنگ تاریخ بیهقی،تهران: زوار. 9. خطیب رهبر، خلیل. (1383). گزینه تاریخ بیهقی، تهران: مهتاب، چاپ پانزدهم. 10. دهخدا، علیاکبر. لغتنامه، تهران: دانشگاه تهران (لوح فشرده). 11. شمیسا، سیروس. (1377). فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، 2 جلد، تهران: فردوس. 12. فروزانی، سیدابوالقاسم. (1384). غزنویان از پیدایش تا فروپاشی، تهران: سمت. 13. گردیزی، ابوسعید عبدالحی ابنضحاک بنمحمود. (1346). زینالاخبار، تصحیح عبدالحی حبیبی، چاپ کابل (از لوح فشرده: نور السیره2- جامع منابع تاریخ اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1387). 14. مستوفی، حمدالله. (1339). تاریخ گزیده، تصحیح عبدالحسین نوائی(از لوح فشرده: نور السیره2- جامع منابع تاریخ اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1387). 15. مصطفوی سبزواری، رضا. (1376). تاریخ بیهقی، تهران: دانشگاه پیام نور، چاپ دوازدهم. 16. معین، محمد. (1371). فرهنگ فارسی، تهران: امیر کبیر، چاپ هشتم. 17. منهاجسراج، ابوعمر منهاجالدین عثمان. (1325). طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، چاپ کابل (از لوح فشرده: نور السیره2- جامع منابع تاریخ اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1387). 18. ناشناس. (1314). تاریخ سیستان، تصحیح ملکالشعرا بهار (از لوح فشرده: نور السیره2- جامع منابع تاریخ اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1387). | |||||||||||
کتاب شناسی حاضر 270 کتاب، مقاله و پایان نامه با موضوع تاریخ بیهقی را در بر دارد. این مقاله از منظر حوزه هایی چون تاریخ، تاریخ نگاری، جغرافیا، جامعه شناسی، فرهنگ، فلسفه، اخلاق، سیاست، لغت، نسخه شناسی، نگارش، زبان شناسی، دستور زبان و شرح متون به تاریخ بیهقی می پردازد. از سوی دیگر در آن سعی شده است تصحیح ها، شروح و چاپ های گوناگون بیهقی و نیز ترجمه های عربی، انگلیسی و روسی آن معرفی گردد. همچنین نسخه های بریل و صوتی موجود شناسانده شده است. گستره و تنوع مدخلها میتواند در گشودن افقهایی نو در مواجهه با منابع تاریخی برای دانشپژوهان حوزة تاریخ سودمند باشد.
مقدمه
سال ها پیش در مجلة فرهنگ خراسان کتاب شناسی ای از تاریخ بیهقی چاپ شد؛ ولی کتاب شناسی حاضر، کتاب ها، مقالات و پایان نامه های سال های اخیر را نیز شامل می شود. در این مقاله کوشیده ایم تا کتاب شناسی کاملی ارائه کنیم؛ هر چند ممکن است منابعی از قلم افتاده باشند.
1. آذر پیوند، حسین، «دقایق دستوری در تاریخ بیهقی»، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 47، ص 74 ـ 78.
2. آقاطاوی اوشانی، محمد حسام، بررسی و تحلیل نامه و نامه نگاری در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، جلیل تجلیل (استاد راهنما)، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 1379، ص 231.
3. آیدنلو، سجاد، «تازیانه به پای کردن»، رشد آموزش و زبان ادب فارسی، شماره 58، تابستان 1380، ص 84 ـ 87.
4. ابوالحسنی، جواد، «بیهقی و تاریخ به اهتمام سعید نفیسی» کتاب ماه، شماره 65، ص 39 ـ 44.
5. __________، «بیهقی و تاریخ»، کتاب ماه (تاریخ و جغرافیا)، شماره 65، اسفند 1381، ص 39 ـ 43.
6. احیایی، محمود، برگزیده مشهورترین قصه های شیرین ایرانی، چاپ اول، تهران، ارغوان، 1370.
7. ارندس، ا. ک: «اثر مفقود ابوریحان بیرونی دربارة تاریخ خوارزم طبق منابع تاریخ بیهقی»، پیام نوین، ج 1، شماره 5، ص 94 ـ 95.
8. __________، «تاریخ مسعودی و مؤلف آن» اسدالله حبیب، آریانا، ج 33، شماره 4، 1354، ص 1 ـ 34، ج 34، شماره 5، 1355، ص 13 ـ 32.
9. اسلامی ندوشن، محمد علی، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، جام جهان بین، 1349، ص 303 ـ 345، یادنامة ابوالفضل بیهقی، چاپ اول: مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+128 ص، ص 1 ـ 38، وزیری.
10. __________، «یک سرنوشت ممتاز (حسنک وزیر)، جام جهان بین، 1349، ص 295 ـ 302.
11. __________، اصغری، حسن، «حسنک بردار سرو»، چیستا، شماره 101، مهر 1372، ص 14 ـ 22.
12. افتخاری، محمد مهدی، شخصیت های تاریخ بیهقی و تحلیلی از اسمها (پایان نامه کارشناسی ارشد)، عباسقلی محمدی (استاد راهنما). دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکده ادبیات علوم انسانی دکتر شریعتی، 1373.
13. اقبال، عباس، «تاریخ بیهقی (یک صفحه از مجلدات مفقوده تاریخ بیهقی)، ارمغان، شماره 13، ص 25 ـ 35؛ مقالات اقبال، چاپ اول، تهران، 1350، ص 282 ـ 289.
14. __________، «خواجه ابوالفضل بیهقی»، اصول تعلیم، ج 2، شماره 6، ص 1 ـ 10، مقالات اقبال، چاپ اول: تهران، 1350، ص 60 ـ 74.
15. اکبرلو، منوچهر، «این است حسنک و روزگارش»، جوان، 27 آذر 1378، ص 9.
16. الماسی، بهزاد، «ادبیات و اخلاق: نگاهی به تاریخ بیهقی»، همشهری، 30 مرداد 1384.
17. __________، «تصویر سازی در ادبیات بیهقی»، همشهری، 25 آبان 1383، ص 14.
18. امیری، رضاعلی، «تاریخ بیهقی، آرمانشهر بیهقی»، ابرار، 5 مرداد 1378، ص 9.
19. امیر پور دریانی، تصویر بینش های بزرگان در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، عباس سلمی (استاد راهنما). دانشگاه شهید چمران اهواز، 1375.
20. امین، حسن، «دکتر قاسم غنی و دکتر علی اکبر فیاض همکاری در تصحیح تاریخ بیهقی»، حافظ، شماره 130، فروردین 1384، ص 49 ـ 53.
21. انفرادی، سحر، «بیهقی و تاریخ نگاری علمی»، قدس، 6 خرداد 1376، ص 8.
22. بابک، علی، «نگاهی نو به تاریخ بیهقی»، گلچرخ، شماره 10، تیز 1373، ص 38 ـ 43؛ شماره 11، شهریور 1374، ص 46 ـ 55.
23. بازورث، کلیفور ادموند، «تاریخ بیهقی»، حیات نو، 27 مهر 1380.
24. باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، «یاد کرمان از بیهقی»، یادنامة ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+ 829+ ص+ 128ص، ص 39 ـ 52. وزیری.
25. __________، «سیاستی از نوع سیاست نامه ها»، گلچرخ، شماره 11، مرداد و شهریور 1374، ص 15 ـ 18.
26. بحرالعلومی، حسین، «تاریخ بیهقی یا آیینه عبرت»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+829+128 ص، ص 53 ـ 67 وزیری.
27. بهرامی، عزیر، «جنبه های رمان در تاریخ بیهقی»، کیهان فرهنگی، شماره 164، خرداد 79، ص 9 ـ 14.
28. بهشتی، فاطمه، سیمای زن در نثر قرن پنجم تا هفتم: از بیهقی تا سعدی (پایان نامه کارشناسی ارشد) علی اصغر حلبی (استاد راهنما)، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی 1381، 113 ورق.
29. بهفر، مهری، «گزارش از مشارکت زنی از یک هزاره پیش، حره ختلی از متن تاریخ بیهقی و نقش آن به جهت دهی و آرایش سیاسی سلسله غزنویان»، حقوق زنان، شماره 15، ص 54 ـ 56.
30. بیانی، شیرین، «زن در تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+821+128 ص، ص 68 ـ 90، وزیری.
31. بینش، تقی، «روش علمی در کتاب بیهقی»، یادنامة ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، مشهد، 1350، بیست وسه+ 821+ 128ص، ص 91 ـ 102، وزیری.
32. بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ بیهقی، قاسم غنی و علی اکبر فیاض، تهران، چاپخانه بانک ملی ایران، 1324، یو+ 764 ص، وزیری.
عنوان دیگر: تاریخ مسعودی
چاپ دیگر: نشر خواجو، 1370، 748 ص.
33. __________، تاریخ بیهقی براساس نسخه غنی ـ فیاض، نسخه ادیب پیشاوری، نسخه فیاض، منوچهر دانشپژوه، (مقدمه، توضیحات، تعلیقات و فهارس) تهران، هیرمند، 1376، 2 ج، 1254 ص، وزیری.
34. __________، تاریخ بیهقی، علی اکبر فیاض، (مصحّح) چاپ سوم: تهران، نشر علم، دنیای کتاب، 1371، سی ودو + 1090 ص، وزیری.
عنوان دیگر: تاریخ مسعودی
چاپ دیگر: چاپ دوم: مشهد، انتشارات دانشکده دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، 1356. نوزده + 1020 ص.
35. __________، تاریخ بیهقی از روی نسخه علی اکبر فیاض، (مصحّح) به کوشش حجت عماد، تهران، مؤسسه فرهنگی، انتشاراتی و تبلیغاتی کتاب خوب، 1379، 12+1090 ص، وزیری.
36. __________، تاریخ بیهقی، علی اکبر فیاض، عبدالحسین احسانی (تهیه فهرست ها و تنظیم تعلیقات)، تهران، هفتاد و یک+ 961 ص، وزیری.
37. __________، گزیده تاریخ بیهقی، محمد دبیر سیاقی (مصحّح)، چاپ اول: تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین، 1348، 239 ص، پالتویی، واژه نامه.
عنوان دیگر: تاریخ مسعودی
چاپ دیگر: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1380.
38. __________، تاریخ بیهقی، خلیل خطیب رهبر (شارح)، تهران، مهتاب، 1369، 3 جلد، 37 ص +1263 ص، وزیری.
عنوان دیگر: تاریخ مسعودی
چاپ دیگر: سعدی، 1368
39. __________، تاریخ مسعودی معروف به تاریخ بیهقی، سعید نفیسی (مقابله، تصحیح و حواشی و تعلیقات) تهران، انتشارات کتابخانه سنایی، تاریخ دیپاچه 1319، 3 جلد، ح +1596، وزیری.
40. __________، تاریخ بیهقی (رشته زبان و ادبیات فارسی)، رضا مصطفوی سبزواری (شارح) تهران، دانشگاه پیام نور، 1371، 226 ص، قطعی، نمایه.
41. __________، حسنک وزیر از تاریخ بیهقی، تهران، امیرکبیر، 1351، 36 ص، خشتی.
42. __________، گزیده تاریخ بیهقی، یدالله شکری (مصحّح)، تهران، امیرکبیر، 1356، 99 ص.
43. __________، گزیده تاریخ بیهقی، نرگس روان پور (شارح)، تهران، بنیاد، 1365، 310 ص، کتابنامه.
عنوان دیگر: تاریخ مسعودی
چاپهای دیگر: نشر قطره، 1372، نشر علم، 1373.
44. __________، دیبای خسروانی، کوتاه شده تاریخ بیهقی، محمد جعفر یاحقی و مهدی سیدی (گزینش و گزارش)، چاپ چهارم: تهران، جامی، 1378، 320 ص، قطعی، نقشه، کتابنامه.
45. __________، بیهقی تصویر گر زمان، گزیده تاریخ بیهقی، احسان اشرافی (انتخاب و توضیح)، چاپ اول، تهران، سخن، 1381، 239 ص، پالتویی، واژه نامه، کتابنامه.
46. __________، تاریخ بیهقی، محمد مسلمی فر (به کوشش) تهران، سرآغاز، 1384، 128 ص.
47. __________، تاریخ مسعودی برگرفته از تاریخ بیهقی همراه با برگردان به فارسی روان امروزی، محمدرضا یوسفی (به اهتمام)، قم، دانشگاه قم، 1384، شش+ 250 ص.
48. __________، حکایت های قصه های شیرین تاریخ بیهقی، حسین فتاحی (بازنویس)، تهران، نشر پیدایش، 1382، 144 ص.
49. __________، تاریخ بیهقی، جعفر مدرس صادقی (ویراستار)، چاپ اول، تهران، نشر مرکز، 1377، هفتاد ونه+ 662 ص، وزیری، نقشه.
50. __________، تاریخ بیهقی، شاهرخ موسویان (بازگردانی و تعلیقات)، تهران، دستان، 1382، 827 ص.
51. __________، برگزیده و شرح تاریخ بیهقی، ولی الله درودیان (شارح)، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1383، سی و هفت+ 190 ص.
52. __________، تاریخ بیهقی، محمد حسن گلپایگانی (تحریر)، تهران، [بی نا]، [بی تا]، 690 ص.
53. __________، تاریخ بیهقی، محمد جعفر یاحقی (به اهتمام)، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، 1375، چهل و سه+1088 ص.
54. __________، گزیده تاریخ بیهقی، احمد حسینی کازرونی (شارح)، تهران، زوار، 1383، 188 ص.
55. __________، گزیده تاریخ بیهقی، مهدی فرهانی منفرد (شارح)، چاپ اول، تهران، قدیانی، 1375، 502 ص.
56. __________، گزیده تاریخ بیهقی، غلامرضا عمرانی (به کوشش)، تهران، کتاب همراه، 1382.
57. __________، تاریخ بیهقی، تهران، چوگان، 1378، 700 ص.
58. __________، تاریخ بیهقی، تهران، اطیاب، 1378، 600 ص.
59. __________، تاریخ بیهقی، تهران، صبا مهر، 1378، 720 ص.
60. __________، تاریخ بیهقی، تهران، زهرا، 1379، 1100 ص.
61. __________، تاریخ بیهقی، تهران، وثیق، 1379، 2500 ص.
62. __________، تاریخ بیهقی، تهران، علی ابن ابی طالب(ع)، 1380، 990 ص.
63. __________، تاریخ بیهقی، تهران، شهر کتاب، هرمس، 1380، 1300 ص.
عنوان دیگر: تاریخ مسعودی
64. __________، تاریخ بیهقی، تهران، کیمیای علم، 1382، 667 ص.
65. __________، تاریخ بیهقی، تهران، نشر محیا، 1378، 667 ص.
66. __________، تاریخ بیهقی [بریل]، علی اکبر فیاض (مصحّح)، تهران، مجتمع خدمات بهزیستی نابینایان رودکی، 1377، 7 جلد.
اصل این کتاب توسط نشر علم در سال 1374 در 1090 صفحه انتشار یافته است.
67. __________، تاریخ بیهقی [نوار]، علی اکبر فیاض، (مصحّح)، محمد جعفر یاحقی (مقدمه نویس)، زهره حاتمی (گوینده)، تهران، کتابخانه حسینیه ارشاد، 1378، 26 حلقه نوار کاست (60 دقیقه).
اصل این کتاب توسط انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد در سال 1375 در 1088 صفحه انتشار یافته است.
68. __________، تاریخ بیهقی با معنی واژه ها و شرح جمله های دشوار و برخی نکته های دستوری و ادبی [نوار]. (به کوشش) خلیل خطیب رهبر، فاطمه گل محمدی (گوینده) تهران، موسسه نهادگذاری مطالعات علمی و پژوهشی گویا، 1374، 20 حلقه نوار کاست (60 دقیقه).
اصل این کتاب توسط انتشارات سعدی در سال 1367 در 216 صفحه انتشار یافته است.
69. __________، گزیده تاریخ بیهقی [نوار] نرگس روان پور (شارح)، انیس محسنی (گوینده)، تهران، مؤسسه نهادگذاری مطالعات علمی و پژوهشی گویا، 1377، 16 حلقه نوار کاست (60 دقیقه).
اصل این کتاب توسط انتشارات بنیاد در سال 1365 در 310 صفحه انتشار یافته است.
70. __________، دیبای خسروانی، کوتاه شده تاریخ بیهقی [نوار]، محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی (شارحان). ملاحت طلایی (گوینده)، تهران، مؤسسه نهادگذاری مطالعات علمی و پژوهشی گویا، 1378، 15 حلقه نوار کاست (60 دقیقه).
اصل این کتاب توسط انتشارات جامی در سال 1373 در 320 صفحه انتشار یافته است.
71. __________، حسنک وزیر از تاریخ بیهقی [نوار]، (به کوشش) زهرا خانلری، پریوش زاهدی (گوینده)، تهران، موسسه آموزشی امام خمینی (ره)، 1374، حلقه نوار کاست (60 دقیقه).
اصل این کتاب توسط انتشارات امیرکبیر در سال 1351 در 39 صفحه انتشار یافته است.
72. __________، در احوال سلطان مسعود پسر سلطان محمود غزنوی (اصل نسخه آن را امترویلیو ـ ایچ سوری صاحب مستوفی تصحیح کرده اند)، (به کوشش) ولیم ناسولیس صاحب، کلکته، 2 جلد، 868 ص.
73. __________، تاریخ بیهقی (روسی)، مترجم و مقدمه نگار، آ. ک. ارندس، تاشکند آکادمی علوم جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان، 1962، 745 ص. نمونه.
74. بیهقی، ابوالفضل محمد. بن حسین، تاریخ البیهقی، مترجمان یحیی الخشاب، صادق نشأت، مصر، قاهره، مکتبه الانجلوا المصریة، جمادی الاولی 1376، دسامبر 1956 (تاریخ المقدمه) 39+813ص، وزیری.
75. بیهقی، محمود، سبزوار شهر دانشوران بیدار، سبزوار، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد سبزوار، 1376، 2 ج، تصویر.
76. «بیهقی، نخستین روزنامه نگار»، سروش، سال شانزدهم، شماره، 720، 19 آذر 1373، ص 50 ـ 51.
77. پرگاری، صالح، (سخنی دیگر پیرامون تاریخ بیهقی»، کتاب ماه (تاریخ و جغرافیا)، شماره 19، 30 اردیبهشت 1378، ص 22 ـ 25.
78. پروین گنابادی، محمد، «نکاتی راجع به تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+829+128 ص، ص 103 ـ 119؛ وزیری.
79. __________، «نکته هایی ازباب تاریخ بیهقی»، گزینه مقاله ها، تهران، 1356، ص 330 ـ 339.
80. تاج نیا، علیرضا، توصیف و تصویر در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، محمد حسین خسروان (استاد راهنما)، مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، 1380، 203 ورق، مصور.
81. «تاریخ بیهقی، اوج بلاغت زبان فارسی است». اطلاعات، 15 تیر 1384، ص 7 ضمیمه.
82. «تاریخ بیهقی بهترین روایت عصر غزنویان»، همبستگی، 8/12/84.
83. «تاریخ بیهقی بهترین راوی عصر غزنویان»، حسبان، 9/12/84.
84. تجربه، کار، نصرت، «ابوالفضل بیهقی و تاریخ او»، مردم شناسی، شماره 2، ص 26 ـ 32.
85. تدین، محمد، نخبة الادب یا قطعات منتخب از تاریخ بیهقی، کلیله و دمنه و مرزبان نامه و. .. تهران [بی نا].، 182 ص.
86. ترابی، ضیاءالدین، «نقد آفرین نبرد»، ادبیات داستانی، شماره 103، مهر 1385، ص 65 ـ 69.
87. تقی زاده طوسی، فریدون، «بحثی درباره تاریخ بیهقی»، نشریه فرهنگ خراسان، ج 4، شماره 7 و 8، ص 82 و 88.
88. توکل، حسن، «قدیمی ترین نامه های فارسی»، اعتماد 28 مهر 1382، ص 2 ویژه نامه.
89. جباری، مریم، «خوانشی دیگر به انگیزه انتشار مجدد مجموعه بازخوانی متون کهن»، همشهری، 3 دی 1383، ص 12.
90. جزایری فر، حسین، تحقیق پیرامون معرفی و شناسایی اماکن در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) دانشگاه تهران، 1366.
91. «جشن مهرگان به روایت ابوالفضل بیهقی»، فصلنامه هستی، سال اول، شماره 3، پاییز 72، ص 155 ـ 156.
92. جعفر منش، کیومرث، نامه های سیاسی، دیوانی تا پایان قرن ششم (پایان نامه کارشناسی ارشد)، ولی الله ظفری (استاد راهنما) اهواز، دانشگاه شهید چمران، 1372.
93. جعفری، زهرا، «تاریخ بیهقی [به تصحیح علی اکبر فیاض]، کتاب ماه (تاریخ و جغرافیا)، شماره 97 ـ 98، آبان و آذر 1382، ص 109 ـ 115.
94. جمال زاده، سید محمد علی «شمه ای درباره علم و آیین تاریخ نگاری»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، مشهد، 1350، بیست و سه+ 829 +128 ص، ص 120 ـ 136.
95. جوینی، عزیزالله، «درسی از تاریخ بیهقی، حسنک»، مجله ادبیات تهران، شماره 26، 1367، ص 246 ـ 252.
96. جهاندیده، سینا، متن در غیاب استعاره، بررسی ابعاد زیباشناسی تاریخ بیهقی، رشت، چوبک، 1379، 175 ص.
97. __________، «بیهقی و ساختار روایت»، کتاب ماه (ادبیات و فلسفه)، شماره 70، مرداد 1382، ص 70 ـ 73.
98. حبیب اللهی، ابوالقاسم، «مآخذ اشعار عربی تاریخ بیهقی و معرفی گویندگان آنها»، ارمغان نوید اصفهان، 1363، ص 229+265؛ یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+829+128ص، ص 744 ـ 777.
99. حبیبی، عبدالحی، «تحقیق برخی از اماکن تاریخ بیهقی»، آریانا، جلد 28، شماره 4، 1349، ص 1 ـ 12؛ یغما. شماره 23، 1349، ص 457 ـ 465؛ یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست و سه+ 829+ 128 ص، 137 ـ 152.
100. __________، «روش تاریخ نگاری دو مورخ بزرگ (بیهقی و جوزجانی)»، آریانا، شماره 4، ص 807 ـ 815.
101. __________، «شاه بهاربیهقی»، یغما، شماره 18، ص 57 ـ 60.
102. __________، «معبد زوریا زون در زمین داور»، آریانا، جاد 29، شماره 6، 1350، ص 65 ـ 66.
103. __________، «دنپور بیهقی»، یغما، شماره 20، ص 619 ـ 624.
104. __________، «بیهقی و افغان شال»، آریانا، جلد 28، شماره 2، 1349، ص 1 ـ 4؛ یغما، شماره 21، 1347، ص 231 ـ 236.
105. حسامی، فرشید، «قصه یا تاریخ»، ادبیات داستانی، سال پنجم، شماره 41، پاییز 1375، ص 94 ـ 97.
106. حسن زاده، اسماعیل، «هویت ایرانی در تاریخ نگاری بیهقی و جوینی»، فصلنامه مطالعات ملی، شماره 15، بهار 1382، ص 69 ـ 100.
107. حسینی کازرونی، سید احمد، پژوهشی در اعلام تاریخ و جغرافیایی تاریخ بیهقی با ذکر حوادث زمان نویسنده، اهواز، مؤسسه فرهنگی آیات، 1374، 70 ص، نقشه.
108. __________، فرهنگ تاریخ بیهقی، تاریخ تمام نمای دوره غزنویان، پژوهشی در واژگان، افعال و امثال، اصطلاحات درگاهی و دیوانی، اعلام تاریخی و جغرافیایی لغات و ترکیبات، امثال و حکم، همراه با حوادث زمان نویسنده و نقشه های جغرافیایی و تاریخی، تهران، زوار، 1384، 804 ص، تصویر، نقشه.
109. __________، «زن در تاریخ بیهقی»، ادبیات دانشگاه بهشتی، شماره 20، زمستان 1375، ص 129 ـ 137.
110. __________، «بیهقی و تاریخش»، ادبیات دانشگاه بهشتی (دوره جدید)، شماره 1 و 2، تابستان 1369، ص 83 ـ 91.
111. حورچشم، اکبر «شخصیت پردازی در داستان حسنک وزیر»، رسالت 3 مهر 80، ص 5.
112. خادمی، محمد صادق، «شخصیت ها در تاریخ بیهقی»، آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 80، زمستان 1385، ص 8 ـ 12.
113. خان محمدی، حسن، «مضامین تصویری، و نمایشی در تاریخ بیهقی»، سینما تئاتر، سال سوم، شماره 15، شهریور 1375، ص 34 ـ 36.
114. خطیب رهبر، خلیل، «طرح و توضیح چند شکل از تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+ 829 ص+128 ص، ص 153 ـ 173.
115. خلخالی، نادر، بررسی جنبه های روایی و داستانی در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) عباس سلمی (استاد راهنما)، اهواز، دانشگاه شهید چمران، 1378.
116. خلیفه مجتبی، «نگرشی نوین و روشمند به تاریخ نگاری ایرانی ـ اسلامی»، کتاب ماه (تاریخ و جغرافیا)، شماره 60، مهر 1381، ص 16 ـ 19.
117. خلیلی، خلیل الله، «در اطراف حواشی آقای سعید نفیسی بر تاریخ بیهقی»، آریانا، جلد 1، شماره 2، ص 19 ـ 24.
118. دادبه، اصغر، «تصحیح قیاسی واژه پل به کلمه باران در تاریخ بیهقی»، آینده، شماره 12، 1365، ص 784 ـ 785.
119. دادخواه تهرانی، مهدی، تحلیل زبان روایت در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) جمال الدین مرتضوی (استاد راهنما)، یزد، دانشگاه یزد، 1383.
120. دادگرجزی، علی اصغر، پیوند در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، خسرو فرشیدورد (استاد راهنما)، دانشگاه اصفهان، 1345.
121. دامادی، محمد، «بیهقی وکتاب تاریخ او»، آموزش ادب فارسی، شماره 26، پاییز، 1370، ص 22 ـ 25.
122. دانش پژوه، محمد تقی، «دبیر و سلطان [بازنویسی کتاب تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی]»، تهران، اهل قلم، 1380، 134 ص.
123. __________، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829 ص +128ص. ص 174 ـ 181.
124. دباغی مقدم، جواد، «سبزوار گمشده تاریخ»، کیهان، 2 خرداد 1377، ص 9.
125. راعی، قیام الدین، «لغات ترکی مغولی و چینی در تاریخ بیهقی»، ادب، جلد 18، شماره4/3، 1349، ص 126 ـ 138؛ یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829 + 128 ص، ص 182 ـ 198.
126. رئیسی، صدیقه، «سیمای بوسهل زوزنی در تاریخ بیهقی»، رشد آموزش زبان ادب فارسی، شماره 71، پاییز 1383، ص 35 ـ 41.
127. رئیسی مبارکه، نفیسه، نقد ترجمه عربی تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، جمشید مظاهری، محمدرضا ابن الرسول (استاد راهنما)، دانشگاه اصفهان، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، 1387.
128. رجبی، پرویز، «تاریخ بیهقی معتمدترین سند تاریخ غزنویان»، گنجینه اسناد، شماره 54، تابستان 83، ص 4 ـ 8.
129. رسولی، افشین، مناسبات سیاسی و اجتماعی در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، علی محمد سجادی (استاد راهنما)، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 1381، 124 ورق.
130. رشاد، عبدالشکور، «چند لفظ مروج پشتو در تاریخ بیهقی»، ادب، جلد 18، شماره 4/3، 1349، ص 86 ـ 106؛ آریانا، جلد 28، شماره 4، 1349، ص 24 ـ 39؛ یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+ 128 ص، ص 199 ـ 219.
131. رضا، فضل الله «قاضی بست». مشتاقی و مهجوری، مقالات فرهنگی و ادبی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، 1372، 187 ص، ص 31 ـ 44.
132. رضازاده شفق، صادق، «ابوالفضل بیهقی و تاریخ بیهقی»، ارمغان، شماره 12، ص 70 ـ 78 و 84 ـ 96؛ شماره 26، ص 97 ـ 102 و 145 ـ 152 و 199 ـ 208.
133. رضایی، جمال، «بوسهل زوزنی در تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+ 829+ 128 ص 220 ـ 232.
134. رضی، احمد، «داستان وارگی تاریخ بیهقی»، نامه فرهنگستان، شماره 23، تیر 1383، ص 6 ـ 19.
135. رکنی یزدی، محمد مهدی، «دیوان رسالت و آیین دبیری از خلال تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+ 829 + 128 ص، 233 ـ 272.
136. رنجبر، عفت السادات، فراجاویدان (منطق سعدی و حکمت بیهقی)، اصفهان، غزل، 1385، 119 ص.
137. رنجبر، مریم السادات، انواع فعل در تاریخ بیهقی، اصفهان، مانی، 1379، ده+ 148 ص. کتابنامه.
138. زنجبر عمرانی، حمیرا، «نقدی بر داستان حسنک وزیر»، ادبیات داستانی، سال پنجم، شماره 41، پاییز 1375، ص 87 ـ 93.
139. __________، «نقدی بر سبک بیهقی در داستان نویسی»، جوان، 4 خرداد 1384، ص 8.
140. رواقی، علی، «گزیده تاریخ بیهقی [از محمد دبیرسیاقی]، راهنمای کتاب، شماره 13، 1349، ص 442 ـ 451.
141. __________، «تاریخ بیهقی [به کوشش خلیل خطیب رهبر]»، نشر دانش، شماره 6، 1369، ص 529 ـ 537.
142. «روایت های تاریخی متفاوت [درباره حضرت خدیجه (س)] از کتاب تاریخ بیهقی؛ گلستان»، خزان، شماره 95، 7 آذر 80، ص 27 ـ 28.
143. «زبان پرنیانی»، کتاب ماه [ادبیات و فلسفه]، شماره 70، مرداد 1382، ص 56 ـ 69.
144. زرقانی، مهدی، «تحلیل داستان مرگ بونصر مشکان در تاریخ بیهقی» ادبیات داستانی، شماره 49، ص 52 ـ 57.
145. «زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی [از مرلین والدمن، ترجمه منصوره اتحادیه]»، جهان کتاب، شماره 35/36، خرداد 1376، ص 11.
146. زنجانی، برات، «اشتباهات تقویم روز در تاریخ بیهقی». ادبیات تهران، جلد 22، شماره 3/4، زمستان 1354، ص 85 ـ 104.
147. زریاب خویی، عباس «تاریخ نگاری بیهقی»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، شماره 7، 1350، ص 760 ـ 771؛ بزم آورد تهران، 1368، ص 27 ـ 35.
148. زرین خیال، غلامرضا، «یادنامه ابوالفضل بیهقی»، راهنمای کتاب، شماره 15، 1351، ص 59 ـ 62.
149. سبزعلیپور، جهاندوست، آداب درباری و عقاید عامیانه در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) میرجلیل اکرمی، تبریز، دانشگاه تبریز، 1383.
150. سجادی، ضیاءالدین، «تحقیق در اشعار و امثال فارسی تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829 ص +128 ص، ص 273 ـ 332.
151. سعادت، معزز، طبقه بندی موضوعی تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، مهدی ماحوزی (استاد راهنما)، رودهن، دانشگاه آزاد اسلامی، 1382، دو+169 ورق.
152. سعیدی مبارکه، حسین، «شیوه های داستان نویسی یا شگردهای تاریخ نویسی (درباره مقاله غلام محمد طاهری مبارکه)» ادبستان، شماره 49، دی 1372، ص 77 ـ 79.
153. سلیم، غلامرضا، «توجیه تمثیلهای تاریخی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست و سه+ 829+ 128 ص. ص 333 ـ 353.
154. سلیمانی تنورلوئی، عصمت، «تجلی حضور امام علی بن موسی الرضا(ع) در تاریخ بیهقی»، زائر، شماره 55 ـ 56، فروردین 1378، ص 8 ـ 9.
155. سیدی، مهدی، «گامی فراپیش»، شرق، 11 اسفند 1383، ص 20.
156. __________، «مدخلی بر تاریخ بیهقی»، کتاب پاز، شماره 3، آذر، 1370، ص 99 ـ 118.
157. شاه حسینی، ناصرالدین، «کوشانیان و تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه + 829+128 ص، ص 354 ـ 363.
158. شاه میر، خدیجه، تاریخ بیهقی از دیدگاه ساختار گرایی (پایان نامه کارشناسی ارشد) غلامحسین مرزآبادی (استاد راهنما) تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 1384، سه+252 ورق.
159. شجاعی، کزج، معصومه، تحقیق در ساختمان فعل فارسی در دوره رشد و تکوین زبان براساس کتاب تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) محمد علی گذشتی (استاد راهنما) تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 1384، 211 ورق، جدول.
160. شریعت، محمد جواد، «افعال متعدی وطرز استعمال آنها در تاریخ بیهقی و مفعول بیواسطه آنها»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829+128 ص، ص 364 ـ 373.
161. شریعتی، اکبر، ترجمه و اعراب گذاری جملات و اشعار عربی تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی) محمد جواد شریعت (استاد راهنما) دانشگاه اصفهان، 1349، 143 ص.
162. شعبانی، رمضان، «بزرگا مراد که. ..». ادبستان، سال چهارم، شماره 40، فروردین، 1372، ص 77.
163. __________، «حکایات و پندیات در تاریخ بیهقی»، ادبستان، سال چهارم، شماره 40، فروردین 1372، ص 75 ـ 77.
164. شفیعی، محمد، «تراژدیهای تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست و سه+ 829+ 128 ص، ص 374 ـ 392.
165. شفیعی، سروستانی، اسماعیل، «بیهقی و تاریخ و تفکرش»، کیهان، 26 آبان 1383، ص 6.
166. __________، «وجه ماندگاری هستی»، کیهان، 17 آذر 1383، ص 6.
167. __________، «تقدیر در بینش ژرف بیهقی»، کیهان، 3 آذر 1384، ص 6.
168. شهسواری، علی، راهنمای تاریخ بیهقی (رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور) همراه با تست های تشریحی و معنی عبارات مشکل، تهران، آدنا، 1380، 87 ص.
169. صادقی، قطب الدین، دخمه شیرین وافشین و بودلف هر دو مرده اند، تهران، قطره، 1383، 120 ص.
170. صالح زاده، محمد و داریوش ظفری، راهنما و نمونه سؤالات تاریخ بیهقی در رشته زبان و ادبیات فارسی براساس کتاب دکتر رضا مصطفوی سبزواری، تبریز، فروزش، 1385، 296 ص.
171. صالحی، علیرضا، راهنما و بانک سؤإلات امتحانی رودکی، منوچهری و فرخی، کسایی و تاریخ بیهقی دانشگاه پیام نور، تهران، استادی، 1383، 312 ص.
172. صحفی، مریم السادات، مرکب چوبین، داستان بردار کردن حسنک وزیر، بازنویسی روایت بیهقی همراه با روایت منظوم عطار، قم، مباهله، 1383، 93 ص. همراه با گزیده مصیبت نامه عطار.
173. صدیقی، سیامک، «تاریخ به زبان شاعرانه، آخرین چاپ تاریخ بیهقی در گفتگو با دکتر محمد جعفر یاحقی»، جام جم، 2 مهر 1384، ص 6.
174. طاهری اوروند، صفی اله، بررسی مراسم و آیین ها در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) احمد حسینی کازرونی (استاد راهنما) دزفول، دانشگاه آزاد اسلامی، 1383، ر+258 ورق.
175. طاهری مبارکه، غلام محمد، «تاریخ بیهقی و شیوه های داستان نویسی او»، ادبستان، شماره 46، مهر 1372،؛ ص 82 ـ 84.
176. __________، «بیهقی و شگردهای نویسندگی»، نشر دانش، شماره 13، 2ـ 1371، ص 106 ـ 108.
177. طایفی، شیرزاد، «نگاهی انتقادی به کتاب تاریخی بیهقی»، کیهان فرهنگی، سال پانزدهم، شماره 142، خرداد 1377. ص 42 ـ 47.
178. طبسی، حمید، «سیمای محمود غزنوی در تاریخ بیهقی»، فصلنامه هستی، شماره 19 ـ 20، پاییز و زمستان، 83، ص 103 ـ 123.
179. __________، «چه روشن رای بود بونصر». کیهان فرهنگی، شماره 205، آبان 1382، ص 48 ـ 53.
180. طهوری، مهروش، «ویرانه های تاریخ بیهقی»، کتاب ماه کودک و نوجوان، شماره 80، خرداد 1383، ص 70 ـ 75.
181. عابدی، کامیار، «تاریخ بیهقی»، کرمان، سال هفتم، شماره 2/3/4، بهار 1377. ص 71 ـ 72.
182. عابدی ولوجردی، مریم، مسائل اجتماعی و فرهنگی تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشای جوینی با نگاهی به سبک ادبی (پایان نامه کارشناسی ارشد) جعفرشعار (استاد راهنما) تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 1377.
183. عباسی، حبیب الله، «به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را». کتاب ماه (ادبیات و فلسفه)، شماره 54/55، فروردین و اردیبهشت 1381، ص 84 ـ 85.
184. عبداللهیان، حمید، جنبه های ادبی در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) تقی پورنامداریان (استاد راهنما) تهران، دانشگاه شهید بهشتی، 1374.
185. __________، جنبه های ادبی در تاریخ بیهقی، اراک، انتشارات دانشگاه اراک، 1381، 200 ص.
186. __________، «از تاریخ تا ادبیات» کیهان فرهنگی، سال چهاردهم، شماره 134، مرداد 1376، ص 26 ـ 28.
187. __________، «نگاهی به جنبه های داستان نویسی در تاریخ بیهقی»، ادبیات داستانی، سال پنجم، شماره 41، پاییز 1375، ص 98 ـ 104.
188. عسکر امامی، علی «دانشمند نبیه در تاریخ بیهقی» رشد آموزش زبان و ادبیات فارسی، شماره 61، بهار 1381، ص 60 ـ 61.
189. عشقی سردهی، علی، «روایتی دراماتیک از تاریخ» فرهنگ آفرینش، شماره 267، 14 مهر، 1377، ص 4.
190. __________، «نمایش تاریخ»، کیهان، 26 دی 1377، ص 9.
191. علی پور، منوچهر، پیرپارسای بیهق: توصیف در تاریخ بیهقی، تهران، فردوس، 1376، 129 ص.
192. عنبرانی، محمود، «زنده نویس تاریخ»، کیهان اندیشه، شماره 52، اسفند 1372، ص 162 ـ 168.
193. غلامرضایی، محمد، «تصحیح قیاسی در جمله ای از تاریخ بیهقی»، آینده، شماره 12، 1365، ص 67 ـ 69.
194. فاطمی، محمد مهدی، مورخین بزرگ ایرانی تا قرن هفتم (پایان نامه کارشناسی ارشد) رشید یاسمی (استاد راهنما) تهران، دانشگاه حقوق معقول و منقول دانش سرای عالی، 1320، 41 ص.
195. فراهانی، مهدی، «دیبای خسروانی بیهقی، شط ملتقای تاریخ و ادبیات» نامه پارسی، سال اول، شماره 3، زمستان 1375، ص 17 ـ 40.
196. فرزاد، نازنین، «تاریخ بیهقی، تاریخ یا روزنامه نگاری»، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 69، 1383، ص 52 ـ 54.
197. فرزام، حمید، «ارزش اخلاقی تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+ 128 ص، ص 393 ـ 411.
198. فرجامی، علیرضا، آیین ها و سنت ها در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) محمد علی صادقیان (استاد راهنما)، یزد، دانشگاه یزد، 1381.
199. فرشیدورد، خسرو، «بعضی از قواعد دستوری تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829 + 128ص، ص 468 ـ 515.
200. فروغی، اصغر، «تاریخ بیهقی و ازدواج های سیاسی». پیام زن، شماره 147.
201. فرهنگی، سهیلا، «یاد استاد در کلام بیهقی، بررسی چهره بونصر مشکان در تاریخ بیهقی»، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 65، بهار 1383، ص 48 ـ 53.
202. فعال عراقی نژاد، حسین، «خلعت»، کیهان فرهنگی، شماره 190، مرداد 1381، ص 62 ـ 67.
203. فلاح رستگار، گیتی، «آداب و رسوم و تشریفات دربار غزنه از خلال تاریخ بیهقی» یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829+128ص. ص 412 ـ 467.
204. فیاص، علی اکبر، «نثر بیهقی»، یادنامه امینی، شماره 1، 1352، ص 295 ـ 304.
205. __________، «تحقیقی درباره تاریخ بیهقی»، یغما، شماره 20، 1355، ص 271 ـ 276.
206. __________، «نسخه های خطی تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+ 128 ص. ص 516 ـ 529.
207. قاسمی، هوشنگ، دستور زبان فارسی در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)،کاظم دزفولیان (استاد راهنما) تهران، دانشگاه شهید بهشتی، 1376.
208. قدیمی، شهربانو، تاریخ مسعودی از دید بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) محمد حسین خسروان (استاد راهنما)، مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، 1384، ی+ 147.
209. قیصری، ابراهیم، «یک حکایت با سه روایت، چهار واژه از تاریخ بیهقی» آینده، شماره 17، 1370، ص 810 ـ 813.
210. کامران، رامین، «[جواب به مقاله] تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایران شناسی، شماره 6، 1373، ص 458 ـ 463.
211. کرمی، محمد حسین، «تاریخ بیهقی»، پژوهشنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز، شماره 27، ص 155 ـ 175.
212. کولیوند، حشمت الله، راهنما و سؤالات چهار گزینه ای تاریخ بیهقی، جهت استفاده دانشجویان مراکز آموزش عالی، دانشگاه آزاد و دانشگاه پیام نور... تهران، شلاک، 1381، 200 ص. جدول.
213. کیان راد، حسین، «دبیر و سلطان»، کتاب ماه [تاریخ و جغرافیا]، شماره 75/76، دی و بهمن 1383، ص 139 ـ 140.
214. گلشیری، هوشنگ، «منابع شگردهای داستان نویسی در ادبیات کهن تاریخ بیهقی». کارنامه، شماره 1.
215. گلی زاده، پروین، «جلوه های هنری و بلاغی در تاریخ بیهقی». مجله علوم انسانی دانشگاه سیستان و بلوچستان، ویژه نامه زبان و ادبیات فارسی، دی ماه 1381، ص 95 ـ 109.
216. مؤذن جامی، محمد مهدی، «به چه اعتباری تاریخ بیهقی یک متن ادبی است؟». آینه پژوهش، شماره 3، 1371، ص 866 ـ 877.
217. محاطی، احمد، سنجش محتوایی تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشای (پایان نامه کارشناسی ارشد» رادفر (استاد راهنما) تهران، پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
218. متینی، جلال، «سیمای مسعود غزنوی در تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه + 829 +128ص. ص 530 ـ 607.
219. محقق، مهدی، «برخی از اصطلاحات اداری و دیوانی در تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست و سه+829 +128 ص. ص 608 ـ 631؛ بیست مقاله (دومین)، تهران، 1368، ص 51 ـ 71.
220. محمدی بنه گری (گناوه ای)، عباسقلی، بنیان های استوار ادب فارسی، تحقیقی در کارکردهای نثر فارسی، تحلیلی از قصه ابوعلی حسنک وزیر، دانشگاه فردوسی مشهد، 1384، 315 ص.
221. محمود آبادی، اصغر و جواد حسن پور، مجموعه سؤالات چهار گزینه ای کتابهای رودکی و منوچهری اسماعیل حاکمی، فرخی سیستانی وکسایی مروزی توفیق سبحانی، تاریخ بیهقی رضا مصطفوی سبزواری، قم، حقوق اسلامی، 1384، 192 ص.
222. محیط طباطبایی، محمد، «هزاره میلاد ابوالفضل بیهقی»، یغما، شماره 23، 1349، ص 385 ـ 392.
223. مدرس صادقی، جعفر، «تاریخ بیهقی، نخستین رمان تاریخ ادبیات فارسی است»، آرمان 13/4/84.
224. مدرسی سبزواری، محمد علی، «اصطلاحات و ترکیبات تاریخ بیهقی» نشریه فرهنگ خراسان، جلد سوم، شماره 11/12، ص 36 ـ 37؛ ج چهارم، شماره 4، ص 22 ـ 24.
225. مدی، ارژنگ، «پژوهشی درباب چند اسم خاص ناشناخته در تاریخ بیهقی»، یاد یار... شماره اول، 1373، ص 105 ـ 112.
226. مدیر شانه چی، کاظم «حکومت شیعه سربداران»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+128 ص، ص 632 ـ 667.
227. مرتضوی، منوچهر، «تاریخ بیهقی و اشکی به یادسواران رفته (آرزوی پیران)»، نامواره دکتر محمود افشار. شماره 5، 1368، ص 2911 ـ 3042.
228. مشکور، محمد جواد، «مهاجرت ترکان غز به ایران»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+ 128 ص، ص 668 ـ 704.
229. «معرفی چاپ جدید تاریخ بیهقی مطرح شد: تأثیر تاریخ بیهقی بر ادبیات پس از خود قابل انکار نیست»، فرهنگ آشتی، 5/7/84.
230. ملک محمدی، لیلا، «تاریخ بیهقی اوج بلاغت طبیعی زبان پارسی»، کارگزاران، 22/8/85.
231. منوچهری دامغانی، سارا، تاریخ بیهقی، مجموعه سؤالات تألیفی و امتحانی، تهران، سمیرا، 1385، 192 ص.
232. موسوی، زهره، «شخصیتها و گروههای حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی، شماره 16، بهمن 1378، ص 52 ـ 59.
233. مهدوی، سیروس، «نقدی بر اعلام تاریخ بیهقی»، سلام، 15 آبان 1375، ص 7.
234. __________، «پژوهشی در اعلام تاریخی و جغرافیایی تاریخ بیهقی [از احمد حسینی کازرونی]»، آدینه، شماره 112، مهر 1371، ص 23 ـ 24.
235. __________، «وقتی نظام الملک درباره دو قرن پس از خود می نویسد». آدینه، شماره 112، مهر 1375، ص 23 ـ 24.
236. __________، «ابن مانیه تاریخ بیهقی»، گیلان نامه، شماره 4، 1374، ص 259 ـ 265.
237. مهدوی دامغانی، احمد «یادداشتهایی بر تاریخ بیهقی»، تهران، نامه شهیدی، 1374، ص 560 ـ 581.
238. مهدوی دامغانی، محمود، «جغرافیای تاریخی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+ 128ص، ص 705 ـ 712.
239. مهران، ایرج، «درباره داستانهای تاریخ بیهقی»، کاوه [جدید]، شماره 6، 1347، ص 31 ـ 35.
240. میرزا محمدی، ولی الله، «حضور مردم در کتاب ارزشمند تاریخ ابوالفضل بیهقی»، مردم سالاری، 5 اردیبهشت 1383، ص 15.
241. میری، لیلا، شادی گرایی در تاریخ بیهقی، تهران، تیرگان، 1385، 95 ص.
242. میلانی، عباس «تاریخ در تاریخ بیهقی» ایران شناسی، شماره 5، 1382، ص 702 ـ 721.
243. __________، پاسخ به رامین کامران درباره تاریخ در تاریخ بیهقی، ایران شناسی، شماره 6، 1373، ص 463 ـ 467.
244. مینوی، مجتبی، «ترک و تازیک در عصر بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829+128ص. ص 713 ـ 726.
245. نازک کار، ژینوس، آیین و رسوم رایج در تاریخ بیهقی و در عهد غزنوی، تهران، ترفند، 1383.
246. نفیسی، سعید، «آثار گمشده ابوالفضل بیهقی»، مهر، شماره 3. ص 573 ـ 580 و 674 ـ 681 و 789 و 905 ـ 913 و 984ـ1120 ـ 1128 و 1213 ـ 1218؛ شماره 4، ص 125 ـ 136 و 369 ـ 380 و 489 ـ 496 و 549 ـ 556 و 665 ـ 672 و 805 ـ 812 و 961 ـ 964.
247. __________، در پیرامون تاریخ بیهقی شامل آثار گمشده ابوالفضل بیهقی و تاریخ غزنویان، تهران، فروغی، 1342، 2 ج.
248. نورانی وصال، عبدالوهاب، «شخصیت آلتونتاش از نظر بیهقی در دوره سلطان مسعود غزنوی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829+128ص. ص 727 ـ 743.
249. نورتجلی، سید محمد علی، بررسی تاریخ مسعودی معروف به بیهقی از لحاظ امور بین الملل دول (پایان نامه کارشناسی ارشد) دانشگاه تهران، 1350.
250. نیکوکار، عیسی، «حادث آباد، زادگاه ابوالفضل بیهقی»، هفتمین کنگره تحقیقات ایرانی، شماره 4، 1375، ص 392 ـ 421.
251. والدمن، مریلین، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصور اتحادیه (نظام مافی) (مترجم) چاپ اول، تهران، نشر تاریخ ایران، 1375، 309 ص، وزیری.
252. همایون، غلام سرور، «چند نکته تازه درباره تاریخ بیهقی»، ادب، جلد 18، شماره 4/3، 1349، ص 107 ـ 125؛ یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829+ 128 ص. ص 778 ـ 798.
253. «هنر بیهقی، ابداع ترکیب ها و واژه های زیبا است، نگاهی به کتاب ابوالفضل بیهقی»، ابرار، 19 خرداد 1382، ص 8.
254. یاحقی، محمد جعفر، «بزرگداشت نام آوری بنیانگذار، دکتر علی اکبرفیاض و رونمایی تاریخ بیهقی»، حافظ، شماره 13، ص 46 ـ 48.
255. یاوری، حورا، «آرمان شاهی و شاهان زمانه». نگاه نو، شماره 49، مرداد 1380، ص 64 ـ 72.
256. یزدان پناه، مریم، مقایسه و بررسی داستانهای تاریخ بیهقی و سیاست نامه (پایان نامه کارشناسی ارشد) مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، 1382، 169 ورق.
257. یزدانی، پرتوسادات، نظام حکومتی در آینه تاریخ بیهقی، کرج، جام گل، 1385؛ 288 ص.
258. __________، «دیوانهای دولتی در عصر غزنوی و سیاست کشورداری در تاریخ بیهقی»، جام جم، 10 بهمن 1384، ص 11.
259. یغمائی، حبیب، «نکته ای چند از تاریخ بیهقی»، یغما، شماره 16ٍٍ، 1352، ص 730 ـ 733.
260. یوسفی، علی، «نقد حکایت افشین و بودلف»، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 66، 1382، ص 74 ـ 77.
261. یوسفی، غلامحسین، «گزارشگر حقیقت»، مجلّه دانشکده ادبیات مشهد، شماره 2، 211 ـ 261؛ دیداری با اهل قلم، مشهد، 1354، ص 3 ـ 49.
262. __________، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829+128ص. ص 799 ـ 829؛ برگهای در آغوش باد، مشهد، 1356، ص 203 ـ 235.
263. __________، «ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی»، تهران، فرهنگ و تاریخ، 1371، ص 154 ـ 172.
264. یوسفی، هادی، بررسی تطبیقی تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشای جوینی از دیدگاه ادبی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، اکبر نحوی (استاد راهنما)، شیراز، دانشگاه شیراز، 1381.
265. Bayhaqi. Mohammad- ibn- hosein. Lopera dellostorico persiano Bayhaqi. Filippo Bertotti. 117 p.
266. Kegaya. Kan. Riligious Groups in Khorasan under the Ghaznavids. Yad – name ye Abu- l fadl – Bayhaqi. Mashhad, ferdowsi University press. 1995. pp5 – 13.
267. Kenneth, A.Luther. Rayhaqi and the later seljuq Historians: some comparative remarks, Yad name ye Abu- l fadl – Bayhaqi. Mashhad, ferdowsi University press. 1995. pp14 – 33.
268. Nazir Ahmad. A critical examination of Baihaqi s narration of the Indin expeditions during the reign of Mas ud of Ghazna, Yad – name ye Abu – l fadl- Bayhaql. Mashhad, ferdowsi University press. 1995. pp34 - 83.
269. Roger savory.Abu- l fadl- Bayhaql as an histiographer. Yad- nam ye Abu- lfadl- Bayhaqi. Mashhad. Ferdowsi University press. 1995. pp84 - 117.
270. Waldman. Marilyn Robinson. Toward a theory of historical narrative. A case study in perso – Islamicate historiography – ohio state: Columdus University press. 1980. 214 p.
پی نوشت ها:
* عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان، گروه زبان و ادبیات عرب
** دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی
پینوشتها:
1- مدرس دانشگاه پیام نور پرند
با سپاس از آقای دکتر ماشاالله یوسفی که بدون راهنمایی و مساعدت ایشان این نوشتار به سر منزل مقصود ره نمییافت.
2- حمید عنایت، نهادها اندیشههای سیاسی در ایران اسلام، تهران: روزنه، 1377، ص95.
3- بونصر مشکان ادیب بزرگ و رئیس دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی بوده است. این ادیب خوشنام سی سال در دیوانخانه جهد نموده است بیهقی در جایجای کتاب خود از روشن رایی و کاردانی بونصر مشکان در کار دیوانی یاد میکند. پس از مرگ بونصر مشکان، سلطان مسعود، بوسهل زوزنی را به ریاست دیوان رسالت میگمارد که شیوه کار و رفتارش خلاف بونصر مشکان بوده و به گفته بیهقی «مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زعارتی در طبع وی موکد شده- و لاتبدیل لخلق الله- و با آن شرارت دلسوزی نداشت». برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به: خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، تهران: مهتاب- آبفام، چ12، 1388، ج1، صص226، 14، 12 و 73.
4- ر.ک.، عباس پرویز، تاریخ دیالمه و غزنویان، تهران: بینا، 1336، صص463-464.
5- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، پیشین، ج1، ص288.
6- ر. ک.، حسن انوری، اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی و سلجوقی، تهران: سخن، 1373، صص160-163.
7- سرسلسله غزنویان سبکتکین نام داشت که دارای 6 پسر به نامهای اسمعیل، نصر، محمود، حسین، حسن و فیروز، بود؛ فرزند ارشد او محمود نام داشت. در این باره رجوع کنید به: عباس پرویز، پیشین، ص176.
8- ر.ک.، جعفر حمیدی، تاریخ نگاران، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1372، صص89 الی91.
9- ر.ک.، خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، پیشین، ج1، ص163؛ سدیدالدین محمد عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، جعفر شعار، تهران: علمی- فرهنگی، ج5، 1382.
10- ر.ک.، ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، احمد بهمنیار، تهران: اسلامیه، 1385، ص178.
11- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به:
حسن انوری، پیشین؛ زهره موسوی، «شخصیتها و گروههای حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی، 1378، سال16، بهمن، ص55-56.
12- ر. ک.، عباس میلانی، «تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایرانشناسی، ش4، 1372.
13- ر. ک.، جواد هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام، تهران: امیرکبیر، 1380، ص 119.
14- ر.ک.، ادموند باسورث کلیفورد، تاریخ غزنویان، حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1362.
15- سعید نفیسی، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران: فروغی، 1342، ص94.
16- ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، پیشین، ص5.
17- سعید نفیسی، پیشین؛ مریلین والدمن، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصوره اتحادیه، تهران: تاریخ ایران، 1375، ص72-73.
18- ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ص20.
19- همان.
20- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص151.
21- محمد تقی دانش پژوه، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386، صص153-158.
22- اسماعیل حسن زاده، «هویت ایرانی در تاریخنگاری بیهقی و جوینی»، مطالعات ملی، ش1، 1382، ص71.
23- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهق، پیشین، ج3، ص1099.
24- همان، ص1100.
25- همان، ج1، ص226.
26- غلامحسین یوسفی، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1374، ص67.
27- عباس میلانی، پیشین، ص29.
28- محمد تقی بهار، سبکشناسی، تهران: امیرکبیر، ج2، 1355.
29- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: غلامحسین یوسفی، پیشین، صص813-814؛ غلامحسین یوسفی، یادداشتهایی در زمینه فرهنگ و تاریخ، تهران: سخن1371؛ غلامحسین یوسفی، روانهای روشن، تهران: یزدان، 1363.
30- محمد شفیعی، «در ارتباط با تراژدیهای تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1381، صص299 الی 312.
31- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: محمد علی اسلامی ندوشن، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، صص8-9؛ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوس، ج1، چ12، 1374، صص607-617.
32- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص150.
33- مریلین والدمن، پیشین، ص58.
34- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص155.
35- همان، ص156.
36 همان، ص154.
37- همان، ص159.
38- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر، تاریخ بیهقی، به تصحیح: علی اکبر فیاض، به اهتمام: محمد جعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، چ4، 1383، صص114-142.
39- محمد بن مسعود قطب الدین شیرازی، دره التاج، محمد مشکوه، تهران: حکمت، 1365، ص182.
40- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص153.
41- S.H. Hodivala, studies in Indo musluim History, Acritical commeptary on Elliot and Da History of india as told by its own Historians Bombay: 1939.
42- مریلین والدمن، پیشین.
43-سعید نفیسی، پیشین، ص34.
44- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص227.
45- همان، ج3، صص947-994.
46- همان، صص711 و 701؛ به نقل از: عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران؛ کشمکش با قدرتها، تهران: امیرکبیر، 1368، ص248.
47- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص226.
48- ر.ک.، همان، ج1، ص227؛ امین روشن، «قدرت و کیاست در تاریخ بیهقی»، حافظ ، ش30، 1385، ص69.
49- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ص623؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، نظام حکومتی در آیینه تاریخ بیهقی، کرج: جام گل،1385.
50- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ج1، ص229.
51- همان، ج1، صص226-229.
52- همان، ج2، ص691.
53- همان، ج2، ص707.
54- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: عبدالحسین زرینکوب، پیشین، ص248؛ پرتو سادات یزدانی، پیشین، ص101.
55- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، صص597-598، 82 و 17؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
56- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ص790.
57- همان؛ به نقل از پرتو سادات یزدانی، پیشین.
58- قطبالدین شیرازی، پیشین، صص184-185.
59- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص226.
60- ر. ک.، عباس پرویز، پیشین، ص317؛ ا.آ. گرانتوسکی و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، کیخسرو کشاورزی، تهران: مروارید، 1385.
61- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص33، 32، 21؛ به نقل از پرتو سادات یزدانی، پیشین.
62- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ص290؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین؛ بیهقی، در توصیف شهر آمل قبل از ورود لشکر مسعود بدانجا مینویسد: «شهر دیدم که همه دکانها در گشاه و مردم شادکام و پس از این بگویم که حال چون شد و بدآموزان چه باز نمودند تا بهشت آمل دوزخی شد». همان، ج2، ص679.
63- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، همان، ج2، ص679؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
64-خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ج2، ص673.
65- همان، ج3، ص937؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
اهمیت تاریخ بیهقی بر هیچ کس پوشیده نیست و تاثیر آن بر متون بعد از خود گواهی صادق بر ارزشمندی این کتاب است.
کتابی که با ظهور خود سبکی جدید در نثر فارسی بنا نهاد که گذشت زمان نه تنها از اهمیت آن نکاسته؛ بلکه بر شکوه و عظمت آن نیز افزوده است. تاریخ بیهقی آیینه تمام نمای دوران خود است که می تواند قواعد مملکت داری؛ شهرسازی؛ سطح زندگی مردم؛ طبقات اجتماعی؛ فرهنگ جامعه؛ اوضاع دربار و دیوانها؛ آداب و سنت های رایج در جامعه؛ جهان بینی مردم و حتی خصوصیات اخلاقی و شخصیت شناسی هر یک از چهره های تاریخی را در آن مشاهده کرد.
دقت بیهقی در بیان جزییات و توصیف وقایع تا به حدی بوده که احساس می شود هر کس به جز بیهقی در آن صحنه ها حاضر بود؛ نمی توانست آنها را-بدان گونه که او دیده و بیان کرده- به تصویر درآورد. نکته قابل توجه اینکه بیهقی در برخی از رویدادها خود شاهد ماجرا نبوده و آنها را از زبان افراد ثقه نقل می کند اما این وقایع در فضای کلی تاریخ هیچ تفاوتی با آنچه او به چشم خود دیده؛ ندارد و این بیانگر هنرمندی بی نظیر بیهقی است. هدف اصلی این تحقیق پاسخگویی به این سؤال است که راز ماندگاری تاریخ بیهقی در ادبیات فارسی چیست و تلاش شده است تا پاسخ به این سؤال به گونه ای از میان نکات و مطالب تاریخ بیهقی بازگو شود. چهار عامل مهم در ماندگاری تاریخ بیهقی عبارتند از:
الف) زبان بیهقی:
از دلایل مهم ماندگاری بیهقی در ادبیات فارسی نوع زبانی است که او برای برقراری ارتباط با خواننده به کار می گیرد. زبانی ساده و صمیمی که تاثیری شگرف دارد و همه را با خود همراه می کند به گونه ای که خواننده بیهقی به حسنک وزیر به دیده احترام می نگرد و از سعایت و زعارت بوسهل زوزنی چنان به ستوه می آید گویی به او هم از بوسهل بد آمده است.
زبان بیهقی آدمی را متقاعد می کند که او جز راست نمی گوید همچنان که بعد از توصیف ناساختگی بوسهل با مردم ادامه می دهد: وی برفت و آن قوم که محضر ساختند رفتند و ما را نیز می بباید رفت که روز عمر به شبانگاه آمده است و من در اعتقاد این مرد سخن جز نیکویی نگویم که قریب سیزده و چهارده سال او را می دیدم در مستی و هشیاری و چیزی نگفت که از آن دلیل توانستی کرد بر بدی اعتقاد وی. من این دانم که نبشتم و بر این گواهی دهم در قیامت. (ص60)
در زبان بیهقی دلسوزی خاصی نهفته است و لحن کلام او در هر رویدادی با آن تناسب دارد. عنان کلام را در اختیار دارد و چون آنگونه که هست سخن می گوید نیازی به تکلف ندارد. نکته ای که با زبان او آمیختگی خاص دارد پند و اندرزگویی است و در این کار تا جایی پیش می رود که بیهقی در سیمای یک واعظ جلوه می کند. او العفو عند القدره را می ستاید و اذا ملکت فاسجع را توصیه می کند و معتقد است که بوسهل چون این واجب نداشت و دل بر وی خوش کرد به مکافات نه بوسهل ماند و نه حسنک. (ص90)
در پایان کار علی حاجب می گوید: این است حال علی و روزگارش و قومش که به پایان آمد و احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدار فریفتکار بندد و نعمت و جاه ولایت او را به هیچ چیز شمرد... و بزرگا مردا که او دامن قناعت تواند گرفت و حرص را گردن فرو تواند شکست. (ص87-86)
از کار بغراخان که برادر خود ارسلان خان را کشت و چون کارش قرار گرفت فرمان یافت و با خاک برابر شد به شگفت آمده: و سخت عجیب است کار گروهی از فرزندان آدم علیه السلام که یکدیگر را برخیره می کشند و می خورند از بهر حطام عاریت را. آنگاه خود می گذارند و می روند تنها به زیرزمین با وبال بسیار (ص206) و در پایان کار حسنک می گوید: احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند. (ص 198)
زبان بیهقی زبان مودبی است و به همین دلیل هیچگاه از حریم ادب دور نمی شود. او هر کلامی را بر زبان نمی راند و سخن را آراسته و پیراسته می کند. بیهقی به گونه ای سخن می گوید که گویی این تاریخ است که زبان گشوده و به ذکر وقایع می پردازد و چه بسا خود تاریخ هم به مانند بیهقی نمی توانست آن دوران را توصیف کند چرا که هنر زبانی بیهقی را نداشته تا هرگاه که بخواهد لختی قلم را بگریاند یا دنیا را به گونه ای ترسیم کند که به دستی شکر پاشنده باشد و به دستی زهر کشنده.
ب) بیان تاریخ بر مبنای واقعیت:
از دیگر ویژگی های تاریخ بیهقی که باعث ماندگاری تاریخ بیهقی در ادبیات فارسی شده، همراه کردن تاریخ با واقعیت است. این سخن بدان معنی نیست که سایر تواریخ چیزی غیر از واقعیت را بیان کرده اند اما باید پذیرفت که بیهقی این کار را به گونه ای انجام داده که ذهن خواننده به راحتی به صداقت او و تاریخش ایمان می آورد. بیهقی برای این کار، مقوله تاریخ و افسانه را از هم جدا کرده است: و هر کس این مقامه بخواند به چشم خرد و عبرت اندر این باید نگریست نه بدان چشم که افسانه است. (ص 184) چرا که شخصیت های افسانه ای، غیر واقعی و دور از دسترس بشر قرار دارند اما چهره های تاریخ بیهقی چنان خواننده را در خود محو می کند که گویی سال ها با آن ها زیسته است.
از سوی دیگر او در نگارش تاریخ شرط احتیاط را به جای می آورد: و من که این تاریخ پیش گرفته ام التزام این قدر بکرده ام تا آنچه می نویسم یا از معاینه من است یا از سماع درست ازمردی ثقه ص 638 و این التزام در جای جای تاریخ بیهقی مشهود است. بیهقی از وقایع روزگار کودکی مسعود و ولایتعهدی او در زمان پدر شمه ای شنیده بود اما برای ذکر در تاریخ می خواست آن را از معتمدی که به رای العین دیده باشد، بشنود تا اینکه: اتفاق خوب چنان افتاد در اوایل سنه خمسین و اربعمایه که خواجه بوسعید عبدالغفار فاخربن شریف حمید امیرالمومنین ادام الله عزه فضل کرد و مرا در این بیغوله عطلت بازجست و نزدیک من رنجه شد و آنچه در طلب آن بودم مرا عطا داد و پس به خط خویش نبشت و او آن ثقه است که هر چیزی که خرد و فضل وی آنرا سجل کرد به هیچ گواه حاجت نیاید. (ص 130)
قبول راست بودن سخنان بیهقی برای ما دشوار نیست چرا که خود معتمد درگاه بوده و گواه عدل بر آنچه گفته، همراه خود داشته است: و این اخبار بدین اشباع که می برانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و بر چنین احوال کس از دبیران واقف نبودی... و این لافی نیست که می زنم و بارنامه ای نیست که می کنم بلکه عذری است که به سبب تاریخ می خواهم که می اندیشم نباید که صورت بندد خوانندگان را که من از خویشتن می نویسم و گواه عدل بر این چه گفتم تقویم های سال هاست که دارم با خویشتن همه به ذکر احوال ناطق و هر کس که باور ندارد به مجلس قضای خرد حاضر باید آمد تا تقویم ها پیش حاکم آیند وگواهی دهند و ایشان را مشکل حل گردد (ص22-521) وسواس و احتیاط او در بیان واقعیت های تاریخی به حدی بوده که برای اعلام پادشاهی مسعود صبر می کند تا او وارد بلخ شود: و اخبار این پادشاه براندم تا این جا و واجب چنان کردی که از آن روز که او را خبر رسید که برادرش را به تگیناباد فرو گرفتند گرفتند من گفتمی او بر تخت ملک نشست اما نگفتم که هنوز این ملک چون مستوفزی بود و روی به بلخ داشت و اکنون امروز که به بلخ رسید کارها همه برقرار باز آمد راندن تاریخ از لونی دیگر باید. (ص115)
نکته مهم اینکه عرصه برای قضاوتهای یکسویه بیهقی فراخ بوده اما شخصیت درونی او مانع از نگارش خلاف واقعیت شده است: و این نه از آن می گویم که من از بوسهل جفاها دیده ام که بوسهل و این قوم همه رفته اند و مرا پیداست که روزگار چند مانده است اما سخنی راست بازمی نمایم و چنان دانم که خردمندان و آنان که روزگار دیده اند و امروز این را برخوانند بر من بدین چه نبشتم عیبی نکنند که من آنچه نبشتم از این ابواب حلقه در گوش باشد و از عهده آن بیرون توانم آمد.(ص169-168)
ج) آرایش تاریخ:
بیهقی علاقه عجیبی به آوردن حکایات و قصه ها در تاریخ خود نشان می دهد و به مناسبت های مختلف گریزی به این داستانها زده و به ذکر آنها می پردازد: من که بوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاط ها کرده، در میانه این تاریخ چنین سخن ها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد (ص204) و این التقاط های مناسب با تاریخ از مهمترین دلایل جذابیت تاریخ بیهقی است. برای تاریخ نگار، هیچ چیز به اندازه ذکر وقایع دوران خود اهمیت ندارد اما بیهقی تاریخ نگاری معمولی نیست. برای او آرایش تاریخ نیز به اندازه خود تاریخ اهمیت دارد و معتقد است که:تاریخ به چنین حمایت ها آراسته گردد. (ص155).
او در ذکر حکایات تا جایی پیش می رود که در برخی موارد اطناب را نیز جایز می شمارد: و ان کان فیها بعض الطول که البدیع غیر مملول (ص247).
بیهقی هنگامی که دو حکایت متوالی درمورد بخشیده شدن فضل ربیع و آتش زدن ملطفه ها توسط مأمون ذکر می کند، ادامه می دهد:و غرض از آوردن حکایات آن باشد تا تاریخ بدان آراسته گردد و دیگر تا هر کس که خرد دارد و همتی با آن خرد یار شود و از روزگار مساعدت یابد و پادشاهی وی را برکشد حیلت سازد تا به تکلیف و تدریج و ترتیب جاه خویش زیادت کند... و فایده کتب و حکایات و سیر گذشته این است که آنرا به تدریج برخوانند و آنچه بباید و به کار آید بردارند. (ص68).
آرایش تاریخ باعث شده است تا تاریخ بیهقی از فضای خشک و بی روحی که سایر تواریخ به آن دچار شده و فقط راوی وقایع و رویدادها بوده اند فاصله بگیرد و پویایی داشته باشد چراکه تاریخ بیهقی مسیر یکنواختی را طی نمی کند و با مهارت نویسنده ضرب آهنگ ویژه ای بسته به مضمون کلام به تاریخ می بخشد و تاریخی داستان گونه بیان می کند تا خواننده را نشاط افزاید: واجب تر دیدم به آوردن ] حکایت[ که کتاب خاصه تاریخ با چنین چیزها خوش باشد که از سخن سخن می شکافد تا خوانندگان را نشاط افزاید و خواندن زیادت گردد. (ص184)
د) نگارش تاریخ بر طبق اصولی خاص:
پاره ای از رموز ماندگاری تاریخ بیهقی در ادب فارسی به اصولی که بیهقی در تاریخ نگاری خود به کار برده، برمی گردد. رعایت اصل بی طرفی و دوری از تعصب و تزید، طول و عرض دادن به تاریخ، پرهیز از اصولی وار شدن، به کار نبردن تخسیر و تحریف و تبذیر و تقتیر در تاریخ، همه و همه اصولی هستند که او در تاریخ خود از آن بهره برده است. او می کوشد تا در قضاوت های خود تا حد ممکن جانب مسعود غزنوی را فرونگذارد اما در برابر بیان واقعیت حتی به او هم رحم نمی کند و بعد از غارت آمل می نویسد: اما هم بایستی که امیر رضی الله عنه در چنین ابواب تثبت فرمودی و سخت دشوار است بر من که قلم بر چنین سخنی می رود ولکن چه چاره ای است در تاریخ محابا نیست آنان که با ما به آمل بودند اگر این فصول بخوانند و داد خواهند داد بگویند که من آنچه نبشتم برسم است. (ص 437)
او بعد از ذکر بی رسمی نوشتگین ولوالجی در گرگان چنین می نویسد: مرا چاره ای نیست از باز نمودن چنین حال ها که از این بیداری افزاید و تاریخ بر راه راست برود که روا نیست در تاریخ تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیرکردن (ص429) بیهقی در تاریخ خویشتن ستایی را هم بر نمی تابد: چه چاره بود از باز نمودن این احوال در تاریخ که اگر از آن دوستان و مهتران باز می نمایم از آن خویش هم بگفتم و پس به کار باز شدم تا نگویند که ابوالفضل صولی وار آمد و خویشتن را ستایش گرفت... و من که ابوالفضلم چون به این حال واقفم راه صولی نخواهم گرفت و خویشتن را ستودن.(ص566)
او همواره خود را در معرض قضاوت دیگران می بیند چرا که روحیات خود او هم به گونه ای است که در مورد همه چیز قضاوت می کند و به همین دلیل است که موافقت خواننده برای وی اهمیت ویژه ای دارد: و در تاریخی که می کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی یا تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را بلکه آن گویم که خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند.(ص190). بیهقی تاریخ را طول و عرض داده است و خود نیز می داند که تاریخ او چیزی دیگر است: و در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسان تر گرفته اند و شمه یی بیش یاد نکرده اند اما من چون این کار پیش گرفتم می خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ چیز از احوال پوشیده نماند. (ص200)
به طور کلی، بیهقی در سراسر تاریخ نگاری اش خود را ملزم به رعایت اصولی می داند که آنها را شرط تاریخ می نامد: ناچار آن ببایست نبشت تا شرط تاریخ تمامی به جای آید. (ص 50).
● نتیجه:
1) نوع زبانی که بیهقی در برقراری ارتباط با خواننده به کار می گیرد عامل مهمی در ماندگاری تاریخ بیهقی است. این زبان در پاره ای از موارد آنقدر با پند و اندرز آمیختگی دارد که بیهقی را در سیمای یک واعظ جلوه گر می کند.
2) زبان و لحن کلام بیهقی در هر رویدادی با آن تناسب دارد.
3) بیهقی به ما چنین القا می کند که جز راست نمی گوید به همین دلیل از خواننده می خواهد به چشم خرد و عبرت در تاریخ او بنگرد. نه بدان چشم که افسانه است.
4) بیهقی در تاریخ شرط احتیاط را به جا آورده و آنچه نوشته یا از معاینه اوست یا از سماع درست مردی ثقه.
5) او چیزی از خویشتن نمی نویسد و گواه عدل بر آنچه گفته، همراه خود دارد.
6) بیهقی با التقاط از اخبارها و آوردن حکایات گوناگون، فضای حاکم بر تاریخ را با نشاط و پویا کرده است.
7) بیهقی همه جا در پی جلب نظر موافق خواننده تاریخ و همراه نمودن او با خود است.
8) بیهقی معتقد است که در تاریخ محابا نیست و تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیرکردن یا سخنی راندن که به تعصبی یا تزیدی کشد در آن روا نیست.
9) او تاریخ را طول و عرض داده تا داد تاریخ را به تمامی بدهد.
بیهقی، اولین خبرنگار تمام عیار ایرانی
ابوالفضل بیهقی در قـرن پـنجم ه.ق. کاری را بنیان نهاده که هم اکنون جدیدترین روشهای خبری و خبرنگاری بر پایة آن اسـتوار اسـت؛ او ماننـد خبرنگـاری حرفـه ای چنـان گـزارش جامعی از دربار غزنویان و رویدادهای مربوط به آن ارائه داده است که سالهاست گزارش او موثقترین منبع برای آگاهی از روزگار وی بوده است.
#خبرگزاری_رویترز، ده ویژگی را بـرای یک خبرنگار لازم دانسته است،که آن ویژگیها را در بیهقی نیز به بهترین شکل مشاهده میکنیم. این ویژگی ها عبارتند از ...
در روز بزرگداشت #ابوالفضل_بیهقی تاریخ نویس بزرگ ایرانی بشنوید:

بررسی تاریخ نویسی بیهقی با معاییر خبرگزاری رویترز + بخشهایی از متن #تاریخ_بیهقی با صدای استاد #ابوالحسن_تهامی از کتاب صوتی «از چنین حکایتها» از انتشارات معین
💠همایش علمی بزرگداشت بیهقی در سه بخش به میزبانی دانشگاه حکیم سبزواری برگزار می شود
🔹به مناسبت اول آبان روز بزگداشت بیهقی، هشتمین همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی با همکاری نهادهای مختلف شهرستان در سبزوار در حالی برگزار می شود که دانشگاه حکیم سبزواری همچون دوره های قبل متولی برگزاری بخش علمی این همایش خواهد بود.
🔹مدیر دفتر ریاست و روابط عمومی دانشگاه حکیم سبزواری با اشاره به اینکه هدف از برگزاری بخش علمی همایش آشنایی با تحقیقات جدید در حوزه مطالعات مربوط به تاریخ بیهقی، واکاوی جنبه های مختلف تاریخ بیهقی و تشویق و ترغیب پژوهشگران و دانشجویان به گسترش و تعمیق تحقیقات علمی در حوزه تاریخ، ادبیات و نثر بیهقی است، بیان کرد: امسال برنامه های همایش علمی بزرگداشت بیهقی شامل سه بخش خواهد بود و علاوه بر سخنرانی و میزگرد علمی و پژوهشی شاهد رونمایی از یک طرح با موضوع تاریخ نگاران سبزوار و یک کتاب در گستره ی تاریخ بیهقی خواهیم بود.
🔹دکتر علی تسنیمی گفت: بخش نخست همایش علمی شامل سخنرانی های علمی است و سخنرانان این بخش دکترعبدالرضا مدرس زاده ادیب و بیهقی پژوه و استاد دانشگاه کاشان و دکترعلی یحیایی عضو هیات علمی دانشگاه حکیم سبزواری خواهند بود.
🔹وی افزود: بخش دوم برنامه میزگردی پژوهشی با عنوان "تاریخ و ادبیات در گستره ی تاریخ بیهقی" است که با حضور اساتید و صاحبنظران کشوری و شهرستان برگزار می شود.
🔹مدیر دفتر ریاست و روابط عمومی دانشگاه حکیم سبزواری ادامه داد: در بخش سوم همایش علمی بزرگداشت بیهقی رونمایی از اثر پژوهشی تازه تالیف دکتر مدرس زاده با عنوان " آویزه های بیهقی" را خواهیم داشت و در ادامه طرح پژوهشی"اندیش نامه تاریخ نگاران سبزوار" که به پیشنهاد دکتر علیرضا اشتری تفرشی استادیار گروه تاریخ دانشگاه حکیم سبزواری ارائه شده و قرار است به صورت دایره المعارف تخصصی تاریخ نگاری فارسی با همکاری جمعی از برجسته ترین پژوهشگران حوزه ی تاریخ نگاران فارسی تالیف و نشر یابد، رونمایی خواهد شد.
🔹 مدیر دفتر ریاست و روابط عمومی دانشگاه حکیم سبزواری با اشاره به اینکه مخاطبان این همایش استادان و اعضای هیات علمی، دانشجویان و دوستداران این ادیب مورخ می باشند، عنوان داشت: بخش علمی همایش بزرگداشت بیهقی اول آبان ساعت ۹/۳۰ در تالار دانشکده نفت و پتروشیمی دانشگاه حکیم سبزواری برگزار می شود.