بیهقی و ارزش اثرشرضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
بیهقی و ارزش اثرش
ندانم چندین و چند دوره و سال درسی، شناختن بیهقی و اثرش زمان خواهد برد. اینقدر هست که مطالعة کتب مربوطه، آنچه در کتابشناسی مطرح است، مطالعة علمی و چندبارة تاریخ بیهقی، همچنین تفکیک و درهم کرد نکتهها و نگاهها و مشورت بسیار با دانشوران علوم بیست و چهارگانه که در فهمیدن ادبیات این مرز و بوم لازم است، بخشی از کار بوده و هست.
بیهقی کیست؟
مردی است پخته، خردمند، فکور، کتاب خوانده، قریب هشتاد و پنج سال در جهان زیسته1؛ از 385 تا 470 هجری. از دیه گمنام حارثآباد بیهق برخاسته و پس از تحصیل کمالات بسیار، در دستگاه محمود غزنوی، امیرمحمد بن محمود، سلطان مسعود، مودود و سلطان فرخزاد سالها دبیری کرده.2 در روزگار سلطنت عبدالرشید غزنوی به رسالت دیوان رسائل رسیده و در همة ادوار در مرکز ثقل حکومت و در جزر و مدهای سیاسی مملکت زیسته و به قول خود او غالباً «درمیان کار» و ناظر تحولات و اتّفاقات بیشمار بوده است.3 شادروان، استاد غلامحسین یوسفی، در مقالة ارجمند خود «گزارشگر حقیقت» دبیری بیهقی را چنین گزارده است: وی مدّت نوزده سال به نیابت بونصر مشکان در دیوان رسالت دبیری میکرد و سخت مورد نظر استاد خود بود. سلطان به او عنایتها داشت. چندان که پس از مرگ استادش، اگر ابوالفضل بسیار جوان نبود، مسعود وی را به جانشینی او برمیگزید. به همین سبب بود که به بوسهل زوزنی، جانشین بونصر مشکان، سفارش میکرد که «ابوالفضل را به تو سپردم؛ از کار وی اندیشه دار.»4 پس از شکست دندانقان، سلطان مسعود در باب نامه نوشتن به خانان ترکستان نظر بیهقی را میپرسید که چه باید نوشت؟ و رای او را میپسندید که حقیقت واقعی را بنویسند نه آنکه به معما سخن گفته شود.5
همین دبیر محتشم، چندی پس از ریاست دیوان رسائل در عهد عبدالرشید غزنوی، به دشمنی و سعایت بدخواهان معزول و محبوس شد. پس از رهایی از زندان، دوران آخر عمر بیهقی و روزگار پیری او در انزوا گذشت و هم در این عهد بود که یادداشتها و خاطرات خود را به تفصیل درسی مجلد تصنیف کرد.6
اما از تاریخ و مادّه تاریخ که درگذریم، بیهقی تاریخنویس یا وقایعنگاری معمولی نیست.7 در جو تأمّل و تنبّه شناور است. همة وقایع و کسان در اندیشة او به داوری گذارده میشوند. برای شناخت طرز تفکر بیهقی، سه عامل: تأثیر دوران، شیوة اندیشه و معتقدات و خصوصیات اخلاقی او قابل مطالعه است.
دوران
بیهقی در دورهای زیسته است که این عبارات میتواند گزارشی خلاصه از آن باشد: مسعود غزنوی به جای برادرش محمد که به موجب وصیّت پدرشان بر تخت نشسته بود پادشاه میشود. این جابهجا شدن ساده نیست. با حبس محمد و نزدیکانش همراه است. نخستین نشانههای نابسامانی اوضاع در کشتن حسنک وزیر بروز میکند. چنین دستگاهی، ناگزیر است که از همان آغاز، اساس کار خود را بر تزویر و تقلب بگذارد. با آنکه خود مسعود، بنا به معرفی بیهقی مرد بدنفس و نابکاری نیست، جریان امور بدانگونه است که به سوی بدی و شقاوت رانده میشود. اوج و حضیض زندگی خودِ مسعود از همه عبرت انگیزتر است. در اول هرچه هست کامیابی و پیشبرد است؛ هر اتفاق، هر حادثه به سود او جریان مییابد. ولی چون بخت برمیگردد حتی امور جزئی و پیشبینی پذیر هم به کوه مشکل تبدیل میشوند. لشکر صد هزار نفری او در «دندانقان» از چهارده هزار ترک بیابانگرد شکستی مفتضحانه میخورد و خود او به رایگان و بیهوده، پادشاهی و سرانجام جانش را از دست میدهد.
بیهقی در سراسر حکومت مسعود، در جزئیات امور وارد است. دستگاه حکومت همین اندازه که خلیفة بغداد را راضی نگه دارد و به «قرمطی» و «باطنی» و «رافضی» مجال عرض وجود ندهد، وظیفة خویش را در برابر خدا و خلق انجام یافته میبیند. به خود حق میدهد که تَسمه از گُردة مردم فقیر بکشد. متقابلاً خادم به مخدوم خیانت میکند. چنانکه رفتار مخدوم حقناشناسانه بوده است. تمام درهای دستگاه بر پاشنة جاسوسی میچرخد.
طرز تفکر همکاران مسعود را از احمدبن حسن میمندی که فرزانهترینِ دستگاه است میتوان قیاس گرفت. او نیز از غرضورزی و حسابگری شخصی برکنار نیست. انحطاط، همة دیوانیان و سران را برآن داشته که جز خود چیزی نبینند. حرفهای پیرانِ روشنبینتر و فرزانهتر چون احمد حسن میمندی و بونصر مشکان به جایی نمیرسد.
اندیشه
دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، مؤلف مقالة «جهانبینی ابوالفضل بیهقی»، بیهقی را دارای اندیشهای چونان فردوسی میشناسد.8 او نیز تمام کردن کتاب خود را آرزو میکرده است. به عبرتانگیز بودن داستانها نظر داشته. به خرد عقیده میورزیده است و بیاعتباری جهان از باورهای او بوده است. حکم تقدیر را بها مینهاده و به مکافات عمل قائل بوده است.
معتقدات
بیهقی مردی است معتقد به دین. هم به خاندان غزنوی، و اخلاق و آیینهای موجود معتقد بوده است. روشنبینی و خرددوستی او نیز از دایرة آیینها بیرون نمیرود. دین او دین رایج زمان است و یقین دارد که بهترینِ دینهاست. قدرتهای زمان خود را مورد تأیید خدا میداند و در حقانیت آنها تردید روانمیدارد. پادشاه را یک درجه فروتر از پیامبران مینهد و هردو را برگزیدة ایزد میداند. با همة عفت قلمی که دارد، از یک دسته اشخاص، به درشتی یاد میکند. اینها کسانی هستند که در نظر او به سلطان خیانت ورزیدهاند. استدلال بیهقی در این باب تا حدّی مبتنی بر اصل «الحق لمن غلب» است؛ چه البتکین و سبکتکین که بر خداوندان خود عصیان کرده بودند چون فاتح شده بودند به نظر او حق داشتند. ولی هارون خوارزمشاه و طغرلِ سلجوقی چون نابود میشوند، به زغم او مخذول و خائناند.
بیهقی اصولاً به پیران اعتقاد احترامآمیزی دارد. در برابر «پسریان» که اکثراً جوان بودند او جانب «پدریان» را میگیرد.
مردی صادق و صمیمی است و نسبت به اشخاص خوشبینی بیش از حدّ دارد. از سویی، تربیت دیوانی دارد که لازمهاش خوی انضباط و اطاعت بیچون و چرا از مافوق و رعایت سلسله مراتب بوده است.
وی هنگام توجیه سلطنت خاندان غزنوی ناگزیر به جانبداری از «هنر» بود در مقابل «نسب». در دوران حکومتِ بیگوهران عقیدة دیگری جز این ممکن نبوده است. این نظر از معتقدات مذهبی و احوال زمان مایه میگرفته است. ولیکن، آنجا که از خوبی و بدی انسانها سخن میگوید9، نخستین صفت انسانی خوب را آن میداند که ذات خویش را بشناسد؛ «زیرا چون ذات خویش را بدانست، چیزها را دریافت.» وی انسان را بهرهمند از سه قوه میداند: خِرَد، خشم، آرزو. مرد کامل را کسی میداند که در او تعادلی بین این سه قوه باشد. بیهقی تفاوت انسان با حیوان را در «علم و عمل» میداند. توصیه میکند که در احوال دیگران بنگرند. هرچه در آنان نیکو میبینند بدان بگروند و از آنچه بد میبینند بپرهیزند.
از حیث اخلاقی، بیهقی مردی است معتدل و محتاط، و این خصوصیت که با تربیت دیوانی همراه شده است، اساس شخصیت او را تشکیل میدهد. اعتدال و میانهروی بیهقی با خوشبینی و تساهل نسبت به اشخاص همراه است. در همین حال، مردی عبوس و جدّی است. از اینرو با آنکه کتابش مایة شاعرانه دارد فاقد سبکروحی و ملاحتی است که از طنز ناشی میشود. در نوشتهاش، به ندرت به عیبجویی مستقیم از کسی برمیخوریم. آنجا هم که ناگزیر میشود که عیبی را بازنماید با ظرافت و احساس تأسف به آن میپردازد. در مقابل، در جستنِ هنر و نثار کردنِ سخن تحسینآمیز سخاوتمند است. میکوشد تا در هر کسی حُسنی ببیند و آن را با چربترین بیان به قلم آورد. حتی در حقِّ بوسهل زوزنی که با او دشمن است تصدیق میآورد که «مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بوده است و یگانة روزگار در لغت و شعر.»
رعایت امانت در بیهقی به حدّ وسواس میرسد. همة کسانی را که مطلبی از آنان شنیده نام میبرد. خود را در برابر خوانندگانش مسؤل میشناسد و جوابگوی آنچه مینویسد، میداند.
مراقب است که در نوشتن و قضاوت گزافهگویی نکند و دستخوش حبّ و بغض نشود. مواظبت دارد که خودستایی نکند. با هرکس که به او نیکی کرده است حقشناس است. به سببِ همین حقشناسی، عیبجویی از خاندان غزنوی را روانمیبیند. او هم یکی از برجستگانی است که در مرز بین نفی و قبولِ دنیا مستقر شدهاند. بیهقی روح دیوانی را با روح عرفانی همراه کرده است.
او نیز چون هر نویسندهای، ویژگی سبک و سیره دارد. ویژگی او، صفای نیّت و لطف اندیشه و نَفَس شاعرانة اوست. اندیشه بیهقی و بیان او مایة شاعرانه دارد. این خاصیت، بیش از ارزش تاریخی و دیگر ارزشهای کتاب، به جاودانی بودن اثر او کمک کرده است.
ارزش اثر بیهقی
سبک: به درستی در تاریخ بیهقی، با تصحیح استاد دکتر علیاکبر فیاض، اثر دبیر بیهقی، تصنیف خوانده شده: تاریخ بیهقی، تصنیف ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر.10 بیهقی خود گفته است: «ومن که بوالفضلم کتاب بسیار فرونگریستهام، خاصه اخبار و از آن التقاطها کرده. در میانة این تاریخ چنین سخنها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفتهشدگان بیدار شوند و هر کس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد.»11
و اما از نظر شیوه نگارش و خصوصیتهای لغوی و نحوی و صرفی، میتوان این کتاب گرانقدر را از بزرگترین مأخذهای این خصوصیتها شمرد. از لحاظ سادهنویسی در حدّ خود بیهمتاست.12 آنچه کتاب را از این حیث، قابل مطالعة دقیق گردانیده است، نویسندگی آگاهانة بیهقی دبیر بوده است.
بدون تردید، یکی از امهات کتب فارسی که میتوان آن را شاهکار نثر مرسل دانست تاریخ بیهقی نوشتة خواجه ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی متولد به سال 385 و متوفی در صفر سال 470 هجری است.13 و به نظر نگارنده تعبیر دکتر حسین خطیبی در صفحة 133 کتاب «فن نثر در ادب پارسی»، آنجا که مختصات سبک نثر فارسی در دورة غزنوی و سلجوقی اول (450 تا 550 هجری) را برشمردهاند روشنتر و دقیق است: اگر نثر دورة قبل (دوره سامانی) را نثر ساده و مرسل بنامیم، میتوانیم نثر این دوره (دوره غزنوی و سلجوقی اول) را در مقام مقایسه، نثر مرسل عالی بخوانیم.14
کتاب بیهقی نه مثل دیگر تاریخها مشتی اسم و سَنه است که بیمعنی و خستهکننده باشد و نه مثل کتابهای اخلاق، خشک و فرمانده و تحکمآمیز. غرض اصلی او که بیدار کردن حسّ انتباه و دقّت در خواننده باشد تأمین میشود اما به شکلی که خواننده حس نمیکند. بیهقی تلخی حق را در درون لعاب شیرین ماجراهای مشغولکنندة تاریخی پنهان کرده و این موفقیتی است که کمتر کسی را نصیب شده است. چنان که خود گفته است: «خوانندگان این تاریخ را تجربتی و عبرتی حاصل شود.» یا «من نخواستم که این تاریخ بکنم. هرکجا نکتهای بودی در آن آویختمی.»15 نتیجة هنر بیهقی دبیر آن بوده است که کتاب او «یک متن عالی ادبی خواندنی و لذیذ» باشد.16 شاید بیشتر کسانی که آن را خوانده و پسندیدهاند برای فصاحت و زیباییاش باشد. البته بودهاند اشخاصی که در آن حقایق و اطلاعات تاریخی را جستوجو کردهاند. اما اینکه در دانشکدهها به درس خوانده میشود برای اهمیّت ادبی آن است.17
از ارزشهای سبکی تاریخی بیهقی، کاربرد زیبا و درست امثال و حکم و ضربالمثلها در آن است. در داستان قبض براریارق ـ یا بازداشت او ـ چنین آمده: «آن دو خامل ذکر کممایه فریفته شدند بدان نواختی که یافتند و هرگز به خواب ندیده بودند و ندانستند که چون خداوندان ایشان برافتادند، اذلُّ من النّعل و اَخَسُّ من التُّراب.»18 خوارتر از نعل و پستتر از خاک خواهند شد.
این اثر خواندنی و شریف در دورهای نگاشته میشده که تسلط ترکهای غزنوی، زمین و زمان، همچنین ذهن و زبان این سرزمین را درتصرف آورده بود. پرواضح است که نثر باقیمانده از آن دوره، حاوی لغاتی از مهاجمان باشد که به دلیل حکومت بر دربار و دیار ایران، رواج یافته بود. زبان ترکانِ حکومت یافته آمیزهای از واژههای چینی و مغولی بوده است و در تاریخ بیهقی، این واژهها به چشم میخورد. واژههایی چون جنگ، شیر در معنی حیوان، پوست، وصفه یا شَفه به زبان چینی تعلق دارند. و واژههای طمغا یا تمغا، خاتون، ایل، خیل و خان از زبان مغولی آمدهاند. مقالة «لغات ترکی، مغولی و چینی در تاریخ بیهقی» در کتاب «یادنامه ابوالفضل بیهقی» این لغات را احصا کرده است.19 در جنب استفادة بیهقی از این لغات دو نکته مطرح است. به دلیل قدمت تاریخ بیهقی، این اثر نیز در عداد آثاری قرار میگیرد که برای فهم معنی یا معانی لغات ترکی، مغولی و چینیِ وارد شده به زبان فارسی باید به آنها مراجعه کرد. دیگر آنکه ذکر این لغات در نثری از قرن چهارم و پنجم هجری، عمر این لغات بیگانه در زبان فارسی را بیشتر نموده، در پیِ زمان ورود این لغات، عقبتر میبرد.
دیدِ تاریخی: تاریخ به گفتة علیبن زید بیهقی که فرید خراسان نیز نامیده شده20 در تاریخ بیهق شامل علم ادیان است از آغاز آفرینش، و اخبار گذشتگان از انبیا و خلفا و سلوک و آنچه در کتب انبیأ است و احوال ائمه و مقدمات دین و مقامات هریک و تفاصیل ملل و نحل و مذاهب و واضع هریک و آنچه رفته است از عهد رسول از مخالفان و موافقان و معجزات، و علم ابدان و مصالح آن که از وقایع گذشته برای آینده عبرت گیرند و با آگاهی از اسباب وقایع گذشته بدانچه در آینده رخ میدهد سروسامانی دهند.21 پس این فن خود یک نوع جهانشناسی خواهد بود و کتاب تاریخ مانند البدء و التاریخِ مَقْدِسی، دائرةالمعارف خواهد بود و مورخ ناگزیر بایستی از علوم زمان خود آگاه باشد تا بتواند تاریخ کامل بنویسد. «خواجه ابوالفضل محمد بیهقی ما هم به همین دلیل و هم از آن روی که از دبیران بوده و این گروه {...} از دیوانیان و درباریان دانشمند و خردمند بهشمار میآمدند بایستی از علوم عصر که فلسفه به ویژه حکمت عملی جزوی از آن است آگاه باشد.»22 چنین فهمیده میشود که بیهقی در تاریخنگری و تاریخنگاری خویش، جز آنکه از منظر فلسفی ـ جهانشناختیِ خویش نگریسته و نگاشته، به فلسفة تاریخ و علل و اسباب وقایع پرداخته است؛ چنانکه دیگر تاریخنویسِ بیهق به این طریق عمل میکرده است. علیبن زید بیهقی در تاریخ خود گفته است: «تواریخ خزائن اسرار امور است و در آن عبر و مواعظ و نصایح. و نقد آن بر سکة تقدیر الهی مطبوع بود.»23 در نگرة او، مورخ باید به اصل جبردینی بگراید و مشکلات تاریخ را به ارادة الهی بگشاید همچنانکه بُسوئه فرانسوی تاریخ مسیحیت را بدینگونه بیان کرده است. به نظر استاد دانشپژوه، بیهقی در فلسفه تاریخ، عقل را کنار گذارده است. او میگوید: دولتها به نوبت است و دو نیرو در جهان اجتماع کارگر است که هردو از خداست. یکی معجزات پیامبران، دوم اندیشه نازک و درازدستی پادشاهان و ظفر و نصرت آنان بر دشمنان خویش آن هم به فرمان ایزد، نه آسمان و برجها، چنانکه معتزلیان و زندیقان و دهریان میگویند. پس او در زمینه حل مسائل دشوار تاریخ، با دوستداران عقل مانند معتزلیان و زندیقان و دهریان که به علل و اسباب مرموز و نهفته نمیگرایند همراه نیست.24 با این حال، اعتقادی چنین، در باب هستی و کلیات تکوین و تشریع و قضأ و قدر، منافاتی با خردگرایی اجتماعی بیهقی و دلنمودگیهای او به تدبیر و عقلانیت خُرد ندارد.
بیهقی که در طی 85 سال زندگی، تجربهها میاندوزد و اجتماع را به خوبی میشناسد، در فحاویِ پیشامدهای تاریخی، آیینها و رسمهای اجتماع آن دوران و همة پدیدههای زندگی روزگار خویش را با موشکافی و دقت و امانت و سادگی همچون آیینهای تابناک نمودار میسازد و مانند مورّخان دیگر تنها به تاریخِ جلوس و درگذشت پادشاهان و برشمردن تعداد سلطانان یک سلسله و شکستها یا پیروزیهای پادشاهان اکتفا نمیکند؛ بلکه چنانکه یاد کردیم به همة خصوصیتهای زندگی مردم روزگار خود درمینگرد و آنها را برای خواننده با آن نثر گیرا و دلپذیر بازمیگوید.25 از این حیث، او یک تاریخ اجتماعی نگاشته است. گزارش او از اجتماع عصری که در آن زیسته همراه با پیدا کردن پیوندها میان آیند و روند پادشاه و رعیت، اثری پدیدآورده است که دارای ارزش جامعهشناختی نیز هست.
تاریخ بیهقی از نگاه روش شناختی نیز قابل بررسی است: در روش علمی تاریخ به اصل علیت ailtة Caus اهمیت فراوان داده میشود. اینکه گفتهاند گذشته آینده را نشان میدهد برای این است که حوادث تاریخی، تابع علت و معلول هستند. یعنی همیشه شرایط و خصوصیات معینی حوادث معینی را به وجود میآورد. مثلاً ابن خلکان عقیده دارد که شهرنشینی، همان حضارت موجب انحطاط میشود، زیرا وقتی قومی صلابت و مردانگی خود را بر اثر زندگی آرام تجملآمیزِ شهر از دست داد خیلی زود به دست قوه دیگری که هنوز انرژی و قدرت بیابانی را از دست نداده و تازهنفس است منقرض میشود. به گفته شادروان تقی بینش، بیهقی براساس همین اصل علیّت حوادث را تجزیه و تحلیل کرده و عوامل یا موجبات حادثهها را نمایان ساخته است. این است که کتابِ او غیر از مشغولکنندگی، نظم منطقی هم دارد و خواننده را به سرچشمه و سررشتة حادثهها و واقعههای مهم آن زمان میرساند. مثلاً برای اینکه علّت شکست مسعود و زوال امپراطوری بزرگ غزنوی را نشان بدهد، چهرة حقیقی رجال درباری و روحیه و خلق و خوی بزرگان دولت را تصویر میکند، و نتیجه میگیرد که مردمی بودهاند متظاهر و چاپلوس و سودجو {...} مثال میآورد بوسهل حمدوی و سوری صاحب دیوان یا به اصطلاح امروز وزیر دارایی مسعود را که مقدار زیادی از غنائم و گنجینة مسعود را برداشتند و گریختند و به جای اینکه در موقع گرفتاری مددکار او باشند به او پشت کردند.26
از ارزشهای اثر بیهقی آن است که جزئینگری موشکافانه و مثبت همچنین جزئینگاری برای به جا نهادن اطلاعات تاریخی دقیق در آن به چشم میخورد. گویی میخواسته است ضمن در کار آوردن دقّت که لازمة گزارش تاریخ است، باحوصله و هنرمندی بسیار جزئیات حادثهها را نقاشی کند. هم در این کار موفق آمده است: از این حیث به داستانپردازی شبیه شده است که از نیروی تخیّل و گویندگی خود برای روح دمیدن به شخصیتها و کاراکترها مدد میگیرد. اما هنر اصلیاش این است که آنها را به هم ربط میدهد و به مسائل کلی میرسد. برای دقت و باریکبینی او در ضبط جزئیات بس که روز و ماه و گاهی ساعت را ذکر میکند. «شنبه 19 شعبان به سرخس رسیدیم»27؛ «نماز شام نامة فتح رسید.»28
در این بین، مهمترین نکته در نوشتن تاریخ، بلکه هر کار علمی، نداشتن تعصب و نظر و غرض شخصی است. به قول فوستل دوکولانژ باید عقیده و میل شخصی را در تاریخ دخالت نداد. این همان است که بیهقی بدین صورت بیان کرده است: «در تاریخی که میکنم سخنی نرانم که آن به تعصبی و تربدی کشد.» شاید بیهقی از آنرو متذکر این نکته شده که اغلب تاریخنویسهای قدیم وابسته و تحت نفوذ دربارهای آن وقت بودهاند. آزادی قلم نداشتهاند و نمیتوانستهاند حقایق را بنویسند. ولی نمیتوان منکر شد که شهامت و تربیت علمی و درک کافی هم نداشتهاند.29 وگرنه ابوالفضل بیهقی هم مثل آنها در پیوند با دربار بوده و حتی، اگر میخواسته است، برای تحریف حقایق و شاخ و برگ دادن به حوادث، قلمش از آنها تواناتر بوده است. دیگر از شواهدِ بری بودن تاریخِ بیهقی از غرض شخصی، در داستان حسنک است. احترامی که خواننده، پس از خواندن داستان نسبت به حسنک پیدا میکند، همچنین نفرتی که در دل خواننده از کُشندگان حسنک پیدا میآید، نشانی است از آنکه بیهقی، خود حسنک را دوست میداشته است. اما این حس او باعث نشده است تا صداقت خود را در کار تاریخ از دست بنهد. این است که متذکر غصب مال مسلمانان از سوی حسنک نیز گردیده است. پس از ذکر بردار کردن حسنک و سنگباران او گوید: «این است حسنک و روزگارش. و گفتارش، رحمةاللهعلیه. این بود که گفتی مرا دعای نشابوریان بسازد و نساخت. و اگر زمین و آب مسلمانان به غصب بستد نه زمین ماند و نه آب، و چندان غلام و ضیاع و اسباب زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت. او رفت این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند، رحمةاللهعلیهم. و این افسانهای است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا به یکسوی نهادند.»30
بیهقی، صادقانه و بیغرض تاریخ میکند. امّا پس از بیان آنچه رفته است، نمیتواند نفرین و آفرین خود را پنهان کند. پرواضح است که بروز حس او نهتنها خللی در امانتداری او هنگام نقل ایجاد نمیکند که نشان میدهد در کار تاریخ دل داشته است. جز این اگر میبود حاصل کار بر سی مجلد نوشته برنمیآمد. باید افزود که از ساحت دبیر حکیمی چون بیهقی دور است که تاریخ بنویسد تنها برای آنکه تاریخ نوشته باشد. چنین اگر باشد، تاریخ برای تاریخ غایت بیهقی بوده است! تأمل در روح کلی تاریخ بیهقی نشان میدهد که او از تاریخ درس خوبی و شناختن بدی برای گریز از آن خواسته است. در تاریخ خود نیز درس خوبی داده، و انسانها را از بدی، به دور و برکنار خواسته است. وی در ضمن بسیاری از حادثهها، زبان به پندهای عبرتانگیز و نکوهش خویهای زشت و ناپسند میگشاید و با یاد کردن مثلها و برخی از بیتها، صفتها و خویهای نیک انسانی و بشردوستی را میستاید. ناگزیر است حادثهها، پیکارها و خونریزیها را یاد کند. با این همه هیچگاه از ابراز نفرت نسبت به اینگونه ددمنشیها غافل نمینشیند. «سخت بزرگ حماقتی دانم که کسی از بهر جاه و حطام دنیا را، خطر ریختن خون مسلمانی کند.»31
آنچه باعث شده است تا این تاریخ، از بیشترین هنر و حلاوت برخوردار گردد، برخورداری ذوقی و ذاتی، سپس تجربیِ بیهقی از شم تاریخنویسی بوده است. به قول مرحوم رشید یاسمی، تاریخنویسی هنر است. شَمی و استعدادی لازم است تا کسی بتواند از مواد خام، نَسجی لطیف و زیبا فراهم آورد. و بیهقی از این موهبت به حدّ اعلیَ برخوردار بوده و هنر تاریخنویسی را به اوج رسانیده است.32
بیهقی دبیر، در کتاب ارزشمند خود اسناد تاریخی بسیار آورده است. و این جز آنکه اعتنای او به استناد را نشان میدهد بر ارزش تحقیقی تاریخ بیهقی در عداد مراجع و مآخذ میافزاید. عهدنامة مسعود با امیر منوچهر و مشافههنامههای قدرخان و نامة القائم بامرالله و بیعتنامة مسعود و فرمان محمود برای خیل تاش که به هرات برود و خیشخانة مسعود را بازرسی کند و نامة مسعود به خوارزمشاه و عریضة درباریان از تکینآباد که همان قندهار باشد به هرات برای مسعود، و جواب مسعود ازجمله اسنادی است که بیهقی با زحمت بسیار از دبیرخانه و دیوان دولتی آن زمان به دست آورده و متن آنها را با دقتی کامل نقل کرده است.33 آوردن مواضعه مسعود و خواجه احمد حسن میمندی در مقامات محمودی نیز چنین موضعی دارد. هم به استناد تاریخ خویش کمک کرده است و هم اسناد مهم تاریخ را در دل اثر ماندگار خویش محفوظ نگهداشته است: «نسخت سوگندنامه و آن مواضعه بیاوردهام در مقامات محمودی که کردهام، کتابِ مقامات، و اینجا تکرار نکردم که سخت دراز شدی.»34
در باب استناد آثار تاریخی، مشاهدة مستقیم به عنوان عامل وثوق به آوردهها مطرح است؛ گرچه در تاریخ، اغلب، این عامل فراهم نمیشود. زیرا حوادث تاریخی در گذشته اتفاق افتاده است، و اگر در زمان مورخ واقع شده، مورخ کمتر خود شاهد ماجراها بوده است. در چنین شرایطی مورخ ناگزیر است از مشاهدة غیرمستقیم یعنی بررسی آثار گذشته استفاده کند: گواهی یا شهادت کسانی که ناظر و شاهد بودهاند یا اسناد و مدارک مربوط به آن زمان. بنیان کار بیهقی بر روش علمی است. کتاب او تشکیل میشود از مشاهدات شخصی یا اقوال اشخاص ثقهای که در جریان بودهاند. در خطبة باب خوارزم که درواقع سیستم کار و متدلوژی او را نشان میدهد میگوید: «و من که این تاریخ پیش گرفتهام الزام اینقدر بکردهام تا آنچه بنویسم یا از معاینة من است یا اسماع درست از مردی ثقه.» به گفتة تقی بینش، حتّی اسم روات را ذکر کرده است و گاه در اینکه حرف آنها تا چه اندازه میتواند صحیح باشد بحث کرده است؛ به اصطلاح ترجیح و تعدیل یا نقد تاریخی.35
بیهقی خود به درستی توجه داشته است که آنچه مینویسد تنها تکیه بر شیوع بین مردم نداشته، نزد او از حدّ بالای صحّت برخوردار باشد. هم، از حرفهای مبتنی بر جهل و خرافه، خالی باشد، و توانسته است تاریخی کند که رویدادها را در عصری که مردم جهان اغلب در گرداب جهل و خرافات غوطهور بودند، آنچنان منطقی و دلکش و با امانت و دور از هرگونه تعصب و غرضرانی بازمیگوید، و به شیوة تاریخنویسیِ بیهقی که مبتنی بر شنیدن از شخص شایسته و درخور اعتماد و نوشته یا کتاب است با بیانی رسا و شیوا اشاره میکند. وی تفاوت میانِ افسانههای آکنده از خرافات و تاریخ مستند و درست را روشن میکند، و درواقع، نقدِ صحیح تاریخ را به خواننده میشناساند.36 او جایی متذکر شده است که تاریخنویسی با قصهپردازی و نقالی توفیر میکند و علاقة مردم به قصه و سرگذشت نباید مورخ را گمراه کند. بیان او در خطبة باب خوارزم این است: «و بیشتر مردم عامه آناند که باطل و ممتنع را دوستتر دارند چون اخبار دیو و پری و غول بیابان و کوه و دریا که احمقی هنگامه سازد و گروهی همچون او گردآیند و وی گوید که در فلان دریا جزیرهای دیدم و پانصد تن جایی فرود آمدیم در آن جزیره. و نان پختیم و دیگها نهادیم. چون آتش تیز شد و تبش بدان زمین رسید از جای برفت. نگاه کردیم ماهی بود.» و میگوید: «راندن تاریخ از نوعی دیگر باید.»37
روشن است که تاریخنویسی بدین طریق دقیق، جز دورهای کوتاه از تاریخ را دربرنمیگیرد. به بیانی تاریخ آدم و عالم را کسی میتواند بنگارد که مدعی عمری یا احاطهای به وسعت و درازی عمر انسانیت باشد. ارزش تاریخ بیهقی زمانی آشکارتر میشود که شیوة کار تاریخنویسان در قرن زندگی مورخ این کتاب را درنظر آوریم. مورخان آن زمان از هبوط آدم نگاشته تا عصر خود پیش میآمدهاند. به گفته بیهقی داستانهای مجعول و غیرمجعول را به نام تاریخ در کتابهای خود میگنجاندهاند. بیضاوی از قول آدم، شعر عربی در مرثیه پسرش نقل کرده است.38
وجه اندیشگی: گمان میرود که بحث جبر و اختیار رایجترین بحث اندیشگی در روزگار بیهقی بوده است. نگارنده نیز آنجا که در بخش نخست این مقال به خودِ بیهقی پرداخته است، سطوری در باب اندیشه و معتقدات او آورده است. اکنون بسنده میکند به ذکر این نکته که اندیشه و اعتقاد بیهقی در اثر وی نیز بازتاب روشن دارد. پیش از یک بحث مستوفی در باب تعلق بیهقی به اهل تسنن یا تشیع نمیتوان ادعای قاطعی را بر زبان آورد. اینقدر هست که مذهب غالب، سنّت بوده است. دربار نیز که به جبر میگرویده، بر راه و رسم اهل سنّت میرفته. بیهقی نیز به هر روی، به قراینی ازجمله در ذکر درود و صلوات بر رسول خدا صلواتاللهعلیه و آله، که نامی از آل رسول نمیآورده، ظاهراً اهل سنّت بوده است. و اهل سنّت، جانب جبر را میگرفتهاند. دستکم در گرایش بیهقی به تقدیر تردید کمتری است.
بیهقی بر اثر تبیت مذهبی مثل همة مسلمانها قائل به تقدیر بوده. در عین حال، تقدیر را نوعی علیّت تعبیر میکرده است. گهگاه نیز از اتفاق سخن گفته است. در آنجا که میخواهد بگوید تقدیر این بود که دولت غزنوی مضمحل شود، عبارت «اذا جأ القضأ عَمی البصر» را از زبان خواجه بونصر نقل میکند. و با عبارتهایی از قبیل: «که قضای آمده بود» و «با قضای آمده برنتوان آمد» اهمیت صُدفه را که به قول اشتفن تسویک، حساسترین لحظات تاریخ از آن زاییده شده است بازگو میکند. وقتی مسعود با سلجوقیها جنگ کرد اول آنها را شکست داد و اگر موفق میشد پیش از آنکه طغرل و برادرش داوود به هم بپیوندند به طغرل برسد پیروزی قطعی با او بود. به همین جهت تصمیم گرفت طغرل را که از نیشابور به قصد برادر راه افتاده بود بگیرد. این بود که پس از توقفی کوتاه در ده سعدآباد که هنوز در نزدیکی شهرِ طوس دایر است به چشمة گیلاس رفت و پس از مختصر استراحتی غروب با لشکر و سوار بر پیل حرکت کرد و طغرل که شنیده بود مسعود چه قصدی دارد به عجله به طرف استوا نزدیک قوچان فعلی رفت. اتفاقاً به قول بیهقی «از اتفاق عجایب که نمیبایست طغرل گرفتار آید» مسعود اندکی تریاک خورده بود و چون مختصر کسالتی داشت یا نخوابیده بود خوابش برد و پیلبان از ترس اینکه او بیدار شود و برآشفته، پیل را آهسته راند تا سحر شد و وقتی به نزدیک قوچان رسیدند که طغرل تازه از آنجا رفته بود و مقدار زیادی بار و بنه به جای گذاشته بود و آن فرصت که درواقع تاریخ را عوض میکرد از دست رفت و ضایع شد و طغرل به برادرش داوود پیوست. مسعود نتوانست با آنها برابری کند و خود در دندانقان شکسته شد.39
دکتر اسلامی ندوشن در مقالهای، پس از آنکه در مواردی چون آرزوی تمام کردن کتاب، عبرتانگیزی داستانها، خردورزی، باور به بیاعتباری جهان، تقدیرباوری و اعتقاد به مکافات عمل، اندیشة بیهقی را با اندیشة فردوسی شاعرِ همزمان و همسرزمین او مشابه مییابد، موارد تفاوت بین این دو اندیشه و اندیشمند بزرگ رابرمیشمرد: فردوسی به ایران باستان گرایش دارد و بیهقی به اسلام. بیهقی جهان را گردنده بر مدار دین میداند و فردوسی حکیمانه دنیا را بیسروپایی میداند. بیهقی روح خیامی ندارد. میگوید باید به فکر دنیای دیگر بود؛ در حالی که فردوسی علاجِ بیاعتباری دنیا را در آن میداند که آن را به شادی بگذراند بیآنکه نیکوکاری را از یاد ببرد.40
وجه انسانشناختی: هر ارزشی که تاریخ دارد، تاریخ بیهقی هم دارد. مثلاً اگر در تاریخ از اندیشه و کردار انسان گفتگو میشود و به همین دلیل، تاریخ ارزش علیحدهای پیدا میکند، تاریخ بیهقی نیز چنین حُکمی دارد. مورخ برای نگارش چنین تاریخی بایستی از چگونگی نیروی عقلی انسان، و مسئلهها و دغدغههای اندیشه انسانی آگاه باشد. به ویژه مورخ ناگزیر بایستی از روانشناسی اجتماعی بهرهمند باشد. در اندیشة اسلامی نیز ملازمهای بین خودشناسی و خداشناسی برقرار است. و نگارنده از خداشناسی، با نظر به ترادف «خدا» با حقیقت مطلق و کَثرت و جزئیاتی که ذیل دستیابی به حقیقت مطلق، دست یافتهاند، توسعاً هستیشناسی و انسانشناسی را درمییابد. بیهقی مسلمان در خطبهای از وحی قدیمِ «خود را بشناس» یاد میکند. در اندیشة دینی داریم که خود را بشناس تا خدای خویش را بشناسی. و بیهقی میگوید: «چون ذات را بدانستی چیزها را دریافتی.» این یکی اشارت است به آنچه در بالای درِ پرستشگاه «دلفس» نوشته بوده و سقراط آن را شعار خویش ساخته بوده است.41
وجه جامعهشناختی: پرداخت تاریخ بیهقی به خامة این دبیر نکتهسنج و جامعالشرایط به گونهای است که در کنار همة وجوه ارزشی، اثر او آیینة شناخت مناسبات اجتماعی دورة او نیز تواند بود. تورقی حتی در این تاریخ نشان میدهد که بیهقی در هر نکته و نظری به جایگاه اجتماعی موضوع و افراد رویدادها توجه دقیق دارد. به عنوان نمونه، مواردی را بازگو میکنیم.
«زندگانی خداوند دراز باد. تفصیل سخن دینه، بعضی امروز توانم نمود و بیشتر فردا نموده شود به شرحتر.»42 آرزوی زندگانی دراز برای پادشاه یا آوردن عباراتی در مدح و منقبت سلطان، از آیینهای دربار، و گفتگو با سلطان است خاصه در مواردی که پای نقد تلویحی رأی سلطانی، نصیحت حاکم، برنهادن رأی خود بر رأی پادشاه درمیان بوده. از رهگذر گزارش دقیق بیهقی، جابهجا میتوان راه و رسم گفتگو میان وضیع و شریف را در مطالعه گرفت.
بیهقی تذکر و تنبه بسیار از خود به جا نهاده است. یکی آنکه دربار و درباریان دروغ هم میگویند. و برای آنانکه شاید چنین پنداری در خیالشان راه نیابد حاوی این نکته است که ممکن هست و محتمل، که درباریان دروغ بر زبان آورند. در نمونهای تلویحاً میفهماند که دروغهای بزرگ، هم از آنان ساخته است؛ خاصه که میدانند دروغ هرچه بزرگتر باشد، بیشتر در باور شنونده مینشیند. نمونه در داستان بردار کردن حسنک وزیر است؛ آنگاه که پیکی به نام خلیفه راست میکنند. تدبیر بردار کردن حسنک کردهاند و دروغ و مردمفریبی را به نهایت میرسانند. دو پیک را به خارج شهر میفرستند تا با جامه پیکان به شهر درآیند و بگویند که از بغداد آمدهایم و نامه خلیفه آوردهایم که حسنک قرمطی است. او را بر دار باید کرد و به سنگ باید کشت؛ «تا بار دیگر بر رغم خلفا هیچ کس خلعت مصری نپوشد و حاجیان را در آن دیار نبرد.»43 و حسنک را که به پای دار آوردند، «دو پیک را ایستانیده بودند که از بغداد آمدهاند.»44 هنگامی که شریف دروغ بگوید وضیع محتمل است که بیشتر دروغ بر زبان آورد. این نکتهای است که بسا در پیچیدگیهای زندگی و مناسبات اجتماعی انسانها مغفول بماند. اما اثر بیهقی به آن توجه میدهد.
گاهی بهرة اشارات او، در قالبی اخلاقی، ماهیت سیاسی پیدا میکند. عبارتِ «شراب آفتی است بزرگ» خود، خالی از بهرة اخلاقی نیست. اما در کنار دیگر عبارات وجه سیاسی اجتماعی پیدا میکند: «و امیر چون بشنید، هردو سپاه سالار را شراب داد، و شراب آفتی است بزرگ، چون از حدّ بگذرد. و با شرابخوارگانِ افراطکنندگان هر چیزی توان ساخت.»45
گاه بیهقی بسنده کرده است که دو رفتار متفاوت از افراد را گزارش کند. امّا باب تحلیل و تلقّی را به روی خوانندگان باز بگذارد. به بیان بیهقی، هنگامی که در بار نخست، خواجه احمدحسن میمندی وزارت مییافت، گروهی از رجال متنفّذ دربار غزنه در دشمنی با او همداستان بودند؛ از آن جمله آلتونتاش خوارزمشاه، حسنک، علی قریب، ابوبکر حصیری، امیرمحمد بن محمود و نیز خواهر محمود که پس از فوت برادر، جانب مسعود را گرفت و دیگران. به نظر استاد یوسفی، حتی محمود از وزیر در خشم بود و او را دشمن خود میانگاشت.46 با این وصف، پس از نوبت دوم وزارت یافتن میمندی، یعنی در دورة مسعود، رفتار دوستانه و احترامآمیز وزیر نسبت به حسنک ـ که به دستور مسعود زندانی بود ـ در ایوان و در حضور همگان درخور توجه است. وی در کشتن حسنک که دشمن او بود، با مسعود موافقت نداشت. او را از این کار برحذر میداشت. حتی سعی میکرد در باب او شفاعت کند و وزیر محبوس را از مرگ برهاند. اما توفیق نیافت.47 سؤالی که به ذهن میرسد این است که رِفق میمندی با حسنک، از سر رأفت است یا سیاست؟ بیهقی در اثر خویش آنقدر اطلاع از رفتارهای افراد ازجمله خواجة میمندی آورده است که بتوان برای این سؤال پاسخ قانعکننده یافت.
به گفتة بیهقی بخشهایی از تاریخ او درس عزم و اراده است: چون زعیم پیش عمرو آمد زمین بوسه داد. عمرو گفت: کودک فرمان یافت؟ زعیم مجمزان گفت: خداوند را سالهای بسیار بقا باد. عمرو گفت: بُرو و این حدیث پوشیده دار، و خود برخاست و به گرمابه رفت و مویش باز کردند و بمالیدند و برآمد و بیاسود و خفت {...} حاجب را گفت: فردا بار عام خواهد بود {...} چون {از بار عام} فارغ خواستند شد عمرو لیث روی به خواص و اولیا کرد و گفت: بدانید که مرگ حق است {...} چون گذشته شد و مقرر است که مرده بازنیاید جزع و گریستن دیوانگی باشد و کارِ زنان. به خانهها بازروید و بر عادت میباشید و شاد میزیید که پادشاهان را سوگ داشتن محال باشد. حاضران دعا کردند و بازگشتند. از چنین حکایات مردان را عزیمت قویتر گردد و فرومایگان را درخورد، مایه دهد.48
درسهای دیگری که در مکتب تاریخ بیهقی داده میشود، بیانگر دیگر ارزشهای تاریخ بیهقی تواند بود. یک درس اینکه شاگردی و کتبخواندگی، همان فضل و فرهیختگی ضامن سپاسمندی و حقشناسی انسان است: آن دو خامل ذکر کممایه فریفته شدند بدان نواختی که یافتند و هرگز به خواب ندیده بودند؛ و ندانستند که چون خداوندان ایشان برافتادند، اذلُّ من النّعل و اخس من التُّراب باشند و چون توانستندی دانست؟ که نه شاگردی کرده بودند و نه کتب خوانده.49
عبرتها: از استقصا در تاریخ بیهقی فواید گوناگون حاصل میشود؛ که یکی از مهمات آنها، تنبه و پند گرفتن است. از سبک و سلیقة بیهقی در تصنیف گرانسنگش چنین فهمیده میشود که گویی میخواسته است تا خواننده از نوشته او پند بگیرد. حوادث و وقایع او را در اندیشه فرو بَرد و نیکیها و بدیها را از خلال حوادث ببیند و بشناسد. در حقیقت، گذشته از همه فوایدی که اثر جاویدان او دارد، این نکته را نیز فراموش نکرده است که «لقد کان فی قصصهم عبرةً لاولی الالباب»50 و خود آن را به عبارات گوناگون یادآور شده است. در آغاز فصل درگذشت سلطانِ وقت فرخزاد میگوید: فصلی خوانم از دنیای فریبنده؛ به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهرکشنده. گروهی را به محنت آزموده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانیده تا خردمندان را مقرر گرد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است.51
بیهقی میخواهد نسبت به دنیا که موجب اشتغال ابنأ بشر و غفلت آنان گردیده است معرفت ایجاد کند. ابتدا داستان حاجب علی قریب را باز میگوید: «مردی چون حاجب علی قریب که امیر مینشانْد و امیر میگرفت و جمله اعیان و محتشمان در برابرش سر تعظیم فرود میآوردند {...} ساعتی پس از دستبوس مسعود در هرات، او را بگرفتند و قبا و کلاه و موزه از وی جدا کردند و فرّاشان او و برادرش را به پشت برداشتند که با بندِ گران بودند.» آنگاه نیکخواهانه پند خویش را میدهد: «این است علی و روزگارش و قومش که به پایان آمد و احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدّار فریفتگار بندد و نعمت و جاه و مال او را به هیچ چیز شمرد و خردمندان بدو فریفته نشوند.»52 تنها خردمنداناند که از نادانیِ فریفتگی به دنیا مصون میمانند. اما قلیلاند خردمندان و بسیار نادانانِ فریفته شده به دنیا؛ که بیهقی تاریخِ خود را برای بیداری آنان کرده است: «و من که بوالفضلم کتاب بسیار فرونگریستهام خاصه اخبار و از آن التقاطها کرده. در میانة این تاریخ چنین سخنها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفتهشدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد.»53
در بین داستانهای تاریخ بیهقی، داستان زندگی مسعود، که اثرِ باقیِ بیهقی گاه منسوب به او، تاریخ مسعودی خوانده میشود، با اوج و حضیض زندگی سلطان غزنوی، از همه عبرتانگیزتر است. روزی، هرچه هست کامیابی و پیشبرد است و روز دیگر، هزیمت صدهزار نفر سپاهیِ او از چهارده هزار ترکِ بیابانگرد. داستان معروف بر دار کردن حسنک وزیر نیز پیامی از عبرت در خود دارد. بیهقی خود بر این پیام تأکید و تصریح کرده است: «این است حسنک و روزگارش. و اگر زمین و آب مسلمانان به غصب گرفت نه زمین ماند و نه آب. و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت. او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند؛ {...} و این افسانهای است با بسیار عبرت و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا به یک سوی نهادند. احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستانَد.»54
بیراه نیست اگر داستان حسنک را از آغاز تا انجام همه پند و عبرت بدانیم. بیهقی از همان آغاز داستان، آدمی را در اندیشهای عمیق فرومیبرد: «از این قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زندهاند در گوشهای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخ آنکه از وی رفت گرفتار و ما را با آن کار نیست هرچند مرا از وی بد آمد، به هیچ حال؛ چه عمر من به شصت و پنج آمده و بر اثر وی میبباید رفت.»55 تلقی بیهقی در ماجرای بوسهل خود عبرتی است. با آنکه از بوسهل بر او بد آمده است، او را با بوسهل کاری نیست؛ سهل است. حتی به دفاع از بوسهل برمیخیزد. و در این کار، حزم و عاقبتاندیشی او از جنس دنیاوی نیست. او از عاقبت اخروی بیمناک است: «و چون این محتشم {بوسهل زوزنی} را حال و محل نزدیک امیرمسعود رضیاللهعنه بزرگتر از دیگر خدمتکاران بود در وی حسد کردند و محضرها ساختند {...} چنانکه بازنمودهام در تاریخ بیهقی و وی رفت و آن قوم که محضر ساختند رفتند و ما را نیز بباید رفت که روز عمر به شبانگاه آمده است و من در اعتقاد این مرد سخن جز نیکویی نگویم که قریب سیزده و چهارده سال او را میدیدم در مستی و هوشیاری و به هیچ وقت نشنودم و چیزی نگفت که از آن دلیلی توانستی کرد بر بدی اعتقاد وی. من این دانم که نبشتم و برین گواهی دهم در قیامت، و آن کسان که محضر ساختند ایشان را محشری و موقفی قوی خواهد بود، پاسخ خود دهند. و الله یعصمنا و جمیع المسلمین من الحسد و الهره و الخطا و الزال بمنّه و فضله.»56
شیوة بیهقی آن است که گاه پس از داستانهای مهم، داستانی از باب تمثیل میآورد تا فایدة حکایت کامل شود.57 پس از داستان حسنک، بلافاصله آوردن داستان عبدالله زبیر از قرن اول هجری و اشاره به داستان هارون الرشید و جعفر برمکی برای تنبه و پند گرفتن خواننده است: «این قصههای دراز از نوادری و نکتهای و عبرتی خالی نباشد.»58
او در حاشیة داستانها یادآور میشود که دنیا دار سالوس و چاپلوسی عدهای است. بدانید! وقتی کمیسیونی تشکیل میشود که ببینند مسعود بهتر است به غزو هانسی برود یا در خراسان بماند درباریها با آنکه میدانند ماندن در خراسان و کار ترکها را تدبیر کردن صلاح است جانب مسعود را میگیرند که هم او خوشش بیاید و هم در ضمن رفتن به هند ثروتی به دست بیاورند.59 این آگاهی زمانی اهمیّت مییابد که دریابیم دنیا دار ناسپاسی نیز هست. پس چربزبانها را اعتماد نشاید؛ گرچه دستاورد ناسپاسی چیزی جز نکبت نمیباشد. شومی کفران نعمت و نکبتهایی که از ناسپاسی به آدمی میرسد در بسیاری از وقایع و حوادث تاریخ بیهقی به چشم میخورد. سرگذشتِ طغرل العضدی غلام امیر ابی یعقوب یوسف بن ناصرالدین سبکتکین نمونهای است. یوسف عمّ سلطان مسعود او را برآورده بود و برکشیده تا جایی که حاجب او شده بود و او را عزیزتر از فرزندان میدانست.
سرانجام همین طغرل را بر مخدومش مشرف کرده بودند و او نَفَسهای ولی نعمت خود میشمرد تا امیر ابویوسف را فروگرفتند و به دژ سکاوند بردند و در سال 423 درگذشت. پس از گذشتن خداوندش به زودی مشمول خشم و غضب قرارگرفت. هم نزدیک سلطان و هم نزدیک بیشتر از مردمان و ادباری در وی پیچید و گذشته شد به جوانی و روزگارش در ناکامی گذشت.60
از اثر مطالعة تاریخ بیهقی است که درمییابیم دنیا چنانکه دار دسیسهگری برای رسیدن به قدرت و بددلی نسبت به دیگران بوده61، امروز هم، و نیز فردا محتمل است که چنین باشد. پس از چهرو دل در آن میبندیم؟!
پی نوشت:
1. یوسفی، غلامحسین. دیداری با اهلقلم دربارة بیست کتاب نثر فارسی، 2 مجلد، جلداول، (چاپاول: 1355) چاپ دوم. (مشهد)، مؤسسة چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسی، 1357؛ ص ع.
2. همان. به نقل از: ابوالحسن علیبن زید بیهقی. تاریخ بیهق، تصحیح احمد بهمنیار، چاپ تهران 1317 ش؛ ص 175.
3. همان.
4. همان. به نقل از: تاریخ بیهقی، تصحیح دکتر فیاض، چاپ تهران 1342 ش؛ صص 600 ـ 601.
5. تاریخ بیهقی، تصحیح دکتر فیاض؛ ص 629.
6. دیداری با اهل قلم، جلد اول؛ ص 6.
7. ر.ک: اسلامی ندوشن، محمدعلی. «جهانبینی ابوالفضل بیهقی» در: یادنامة ابوالفضل بیهقی (چاپ اول: شهریور 1350) چاپ دوم. مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، زمستان 1374؛ صص 1 ـ 38.
8. دیداری با اهل قلم، جلد اول؛ صص 7 ـ 20.
9. تاریخ بیهقی، به اهتمام دکتر فیاض و دکتر غنی. وزارت فرهنگ: خطبه تاریخ مسعودی، ص 101.
10. بیهقی دبیر، ابوالفضل محمدبن حسین. تاریخ بیهقی، تصحیح علیاکبر فیاض، (چاپ اول 1350، چاپ دوم 1356) چاپ سوم. مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، خرداد 1375؛ روی جلد و شناسنامه.
11. بحراالعلومی، حسین. «تاریخ بیهقی یا آیینه عبرت» در: یادنامه؛ ص 62.
12. پروین گنابادی، محمد. «نکاتی راجع به تاریخ بیهقی» در: یادنامه؛ ص 106.
13. «تاریخ بیهقی یا آیینه عبرت»؛ ص 53.
14. بیهقی دبیر، خواجه ابوالفضل محمدبن حسین. تاریخ بیهقی، به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر، 3 مجلد، جلد اول، چاپ پنجم. (تهران)، انتشارات مهتاب، پاییز 1375؛ ص 29.
15. بینش، تقی. «روش علمی در کتاب بیهقی» در: یادنامه؛ ص 101.
16. همان.
17. همان.
18. تاریخ بیهقی، به کوشش خطیب رهبر، جلد اول؛ ص 267.
19. راعی، قیامالدین. «لغات ترکی، مغولی و چینی در تاریخ بیهقی» در: یادنامه؛ صص 181 تا 198.
20. دانشپژوه، محمدتقی. «بیهقیِ فیلسوف» در: یادنامه؛ ص 175.
21. همان.
22. همان.
23. همان؛ ص 176.
24. همان. ص 176.
25. «نکاتی راجعبه تاریخ بیهقی»؛ ص 104.
26. «روش علمی در کتاب بیهقی»؛ ص 96 و 97.
27. همان؛ ص 96.
28. تاریخ بیهقی به کوشش خطیب رهبر، ج 2، ص 681.
29. «روش علمی در کتاب بیهقی»؛ ص 94.
30. تاریخ بیهقی، به کوشش خطیب رهبر، جلد اول، ص 235.
31. نقل از: «نکاتی راجع به تاریخ بیهقی»؛ ص 104.
32. «روش علمی در کتاب بیهقی»؛ ص 100.
33. همان؛ ص 95.
34. تاریخ بیهقی، به کوشش خطیب رهبر، جلد اول؛ ص 203.
35. «روش علمی در کتاب بیهقی»؛ ص 94.
36. «نکاتی راجع به تاریخ بیهقی»؛ ص 103 و 104.
37. «روش علمی در کتاب بیهقی»؛ ص 93.
38. همان؛ ص 94.
39. همان؛ ص 99 و 100.
40. «جهانبینی ابوالفضل بیهقی»؛ ص 20.
41. «بیهقی فیلسوف»؛ ص 179.
42. دبیر سیاقی، محمد. گزیده تاریخ بیهقی. تهران، شرکت سهامی کتابهای حبیبی، 1363؛ ص 118.
43. تاریخ بیهقی، به کوشش خطیب رهبر؛ ص 233.
44. همان؛ ص 234.
45. همان؛ ص 268.
46. یوسفی، غلامحسین. کاغذ زر. تهران، انتشارات یزدان، 1363؛ ص 41.
47. همان؛ ص 46.
48. «تاریخ بیهقی یا آیینه عبرت»؛ ص 66.
49. تاریخ بیهقی، به کوشش خطیب رهبر؛ ص 267.
50. یوسف/ 111.
51. همان؛ ص 56.
52. همان؛ ص 56.
53. همان؛ ص 62.
54. همان؛ ص 62.
55. تاریخ بیهقی، به کوشش خطیب رهبر؛ ص 226.
56. تاریخ بیهقی، تصحیح علیاکبر فیاض، چاپ مشهد؛ ص 27 و 28.
57. ر.ک: سلیم، غلامرضا. «توجیه تمثیلهای تاریخی بیهقی»، در: یادنامه؛ صص 333 ـ 353؛ یوسفی، غلامحسین. «هنر نویسندگی بیهقی»، در: یادنامه؛ صص 799 ـ 829.
58. تاریخ بیهقی، به کوشش خطیب رهبر؛ ص 241.
59. «روش علمی در کتاب بیهقی»؛ ص 97 و 98.
60. «تاریخ بیهقی یا آیینه عبرت»؛ ص 63.
61. «جهانبینی ابوالفضل بیهقی»؛ ص 6.