طنز در کلام بیهقی، در آستانه اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی
بیهقی را پیش از هرچیز با کتاب «تاریخ بیهقی» میشناسند که اثری است با محوریت دوران پادشاهی غزنویان. به این مناسبت، یادداشتی میخوانیم از خانم رؤیا رسولی که طنز را در این اثر مورد بررسی قرار داده است. این مطلب را با یکدیگر میخوانیم:
شاید نام ابولفضل بیهقی در ذهن مخاطب، فردی عبوس و جدی را تداعی کند و همچنین نام تاریخ بیهقی،کتابی خالی از هرگونه نشاط و طنز را یادآور شود. بیتردید چنین تصویری با توجه به شخصیت تلخمزاج بیهقی و تاریخی بودن کتاب او چندان دور از ذهن نیست؛ زیرا کتاب تاریخی ذاتاً نمیتواند جنبۀ طنز و شوخی داشته باشد.
با همۀ این تفاسیر، تاریخ بیهقی کتابی ادبی قلمداد میشود و طنز نیز در ادبیات فارسی یکی از شگردهای ادبی برای برقراری ارتباط مؤثر با خواننده است؛ بیهقی نیز در اثرش از بیشتر شگردهای ادبی همچنین طنز برای تأثیرگذاری بیشتر استفاده کرده است. طنز نوعی از ادبیات است که مسائل جامعه را به تصویر میکشد و یک شیوۀ بیان غیرمستقیم در جهت رساندن مقصود است؛ بنابراین بهترین شیوه برای سخنگویی در دربار غزنوی میباشد و به بیهقی کمک میکند تا افکار خود را غیرمستقیم، بدون آنکه به شخص خاصی بربخورد، بیان کند.
در فرهنگهای ادبی طنز معنی «فسوس کردن»، «طعنه»، «سخریه»، «برکسی خندیدن»، «لقب کردن»، «عیب کردن»، «سخن به رموز گفتن» و... معنی شده است. اگر طنز را با معانی فوق بشناسیم، باید صراحتاً اعتراف کنیم که این شگرد ادبی در تاریخ بیهقی به معنای واقعی خود نمود یافته است.
سخن طنزآمیز در ادبیات فارسی سخنی است انتقادی و روایتگرانه که جامعه و شخصیتهای آن دوران را با زبانی منتقدانه به تصویر میکشد. طنزنویس علاوه بر ترسیم چهرۀ جامعه، هدف والاتر و مسئولیت مهمتری نیز دارد؛ آن هم نشان دادن ذات پنهان زمانۀ خویش است. با این تفاسیر، ابوالفضل بیهقی طنزپردازی حرفهای است که ماهرانه رویدادها و تصاویر آشکار و پنهان زمان خویش را به تصویر کشیده است.
طنز در بیهقی با فکاهینویسی، لطیفهگوییهای پیشین و گفتار هزلآمیز کاملاً متفاوت است. منظور از طنز در تاریخ بیهقی طعنهزنی، القاب طنزآمیز، تمسخر و مزاح است. بیهقی استادانه به مزاح و تمسخر اشخاص و موقعیتها پرداخته است. او در برخی داستانها راوی صحنههای خندهدار شده است و در برخی برای دوری از اتهام و افترا در قالب شخصیتهای داستان، زبان به طعنه زدن و مسخره کردن گشوده است. اما در کلام و قلم خشک بیهقی بهتنهایی نمیتوان مزاح را یافت. مزاح در کلام بیهقی انعکاس صحنهها و وقایعی است که او دیده است و برگرفته از رفتار و طبع شادمانۀ دربار غزنوی است؛ وگرنه مزاح در قلم او جایگاهی ندارد و قلمش همچنان جدی است. زمینة مزاح در تاریخ بیهقی به اندازة طعنه و طنز فراهم نیست. با این حال، گوشه و کنار مزاحهایی شاهانه و جز آن به چشم میخورد.
- «وقتی بونعیم ندیم در مجلس مسعود، دست غلام محبوب او نوشتگین را فشرد، امیر بدید و به غیرتش برخورد، ابتدا او را گوشمالی داد؛ اما پس از مدتی وی را بخشید و به مجلس خود خواند.» بیهقی روایت میکند: «گاه از گاهی شنودم که امیر در شراب بونعیم را گفتی: سوی نوشتگین نگری؟ و وی جواب دادی که: از آن یک نگریستن بس نیک نیامدم تا دیگر نگرم و امیر بخندیدی».
- «و بند جیحون از هر جانبی گشاده کردند و مردم آمدن گرفتند به طمع غارت خراسان؛ چنان که در نامهای خواندم از آموی که پیرزنی را دیدند یکدست و یکچشم و یکپای در دست، پرسیدند از وی که: چرا آمدی؟ گفت: شنودم که گنجهای خراسان از زیر زمین بیرون میکنند، من نیز بیامدم تا لختی ببرم! و امیر از این اخبار بخندیدی؛ اما کسانی که غور کار میدانستند، بر ایشان این سخن صعب بود».
بیهقی در مثال فوق با تأکید بر عبارت «کسانی که غور کار میدانستند»، تلخی طنز را در کام خواننده بیشتر میکند. این روش یکی از ویژگیهای طنز در ادبیات فارسی است که در پایان مزاح را به لبخند تلخی میکشاند. طنز در ادبیات همراه با تلخی است که شیرینی درک و فهم موضوعی در آن نهفته است.
همانطور که گفتیم، طنز در بیهقی علاوه بر مزاح، تمسخر را نیز در برمیگیرد. در ادبیات فارسی تمسخر یکی از عیبهای بزرگ طنزپردازان است؛ یک طنزنویس خوب میخنداند، اما هیچگاه خندهاش به تمسخر نمیآمیزد. پس بیهقی طنزپرداز خوبی نیست؛ زیرا او با لقبهای طنزآمیز به مسخره کردن دیگران پرداخته است.
- «گاوان طوس: در مورد مردم طوس که از گذشتهها شایع بوده.»، «ترک ابله: در مورد طغرل عضدی»، «کیایی فراخشلوار: در مورد افراد لشکری ری.»
- مردک شیرازی بناگوش آگنده: قاضی شیراز: «آن مردک شیرازی بناگوش آگنده چنان خواهد که سالاران بر فرمان او باشند.» قلم بیهقی در نگارش زبان بدن برای روایتگری بسیار قوی است. او در برخی موارد از زبان بدن برای به سخره گرفتن دیگران بهره جسته است. مصداق آن این است که در عکسالعمل خردمندان در برابر لاف و گزافهای بوسهل آورده است:
-«خردمندان دانستندی که چنان است و سری میجنبانید و پوشیده خنده میزدندی که وی گزافگوی است».
او در توصیف صحنۀ مذکور از ترکیب کنایی «خنده زدن» که به معنی «مسخره کردن» است، استفاده میکند نه «خنده کردن» با قید «پوشیده» بر این تمسخر تأکید میکند.
همانطور که ذکر شد، بیهقی برای بیتقصیر نشان دادن خود و در امان ماندن در دربار غزنوی، طعنهها و تمسخرهای خود را از زبان شخصیتهای داستان و به طور غیرمستقیم بیان میکند. در مثال زیر، گوینده میتوانسته است خود وی باشد. او سخن دردناک و زهرآگین را از دل خود اما بهظاهر از زبان غیر، طرح میکند. در مورد ابوالقاسم رازی که برای برادر سلطان، امیر نصرـ والی خراسان ـ کنیزک میآورد و صله و عنایتنامه میگرفت: «و از پدر شنودم که قاضی بوالهثیم پوشیده گفت ـ و وی مردی فراخمزاح بودـ : ای بوالقاسم، یاددار: قوّادی به از قاضیگری».
طنز او فیالبداهه و برگرفته از رفتارها و حوادثی است که پیرامونش اتفاق میافتد و همچون طنز در ادبیات فارسی هدف والایی را دنبال میکند. در مثال زیر او غیرمستقیم و بدون خطاب قرار دادن شخص خاصی، افرادی که جایگاه خود را بزرگ جلوه دادند را به باد تمسخر میگیرد:
- «و هستند در روزگار ما عظامیان با اسب و استام و جامههای گرانمایه و غاشیه و جناغ که چون به سخن گفتن و هنر رسند، چون خر بر یخ بمانند و حالت و سخنشان آن باشد که گویند بابا چنین بود و چنین کرد و طرفه آن که افاضل و مردمان هنرمند از سعایت و بطر ایشان در رنج اند و الله ولی الکفایه».
این مثال ویژگی دیگر طنز ادبی را یادآور میشود و آن هم آموزنده و تعلیمی بودن آن است. در ادبیات، طنزنویس معلمی است که به مخاطب درس اخلاق میدهد. طنزها و تمسخرهای بیهقی در بعضی موارد انسانمدارانه است، مثل مسخره کردن نوخاستگانی چون سوری و حرص و جاهطلبی بیحدوحصرشان:
- و ندانم این نوخاستگان درین دنیا چه بینند که فراخیزند و مشتی حطام گردکنند وزبهر آن خون ریزند و منازعت کنند و آنگاه آن را آسان فروگذارند و با حسرت بروند. ایزد، عزّ و ذکره، بیداری کرامت کناد بمنّه و کرمه».
طنزنویس در ادبیات فارسی متعهد است که تصویر درستی از حقیقت ارائه دهد و تاریخ بیهقی نیز سراسر تصویر جامعۀ اطراف ابوالفضل بیهقی است. او وظیفۀ خود را در به تصویر کشیدن حقایق اطرافش بهدرستی انجام داده است و از جامعه و اطرافش همراه با نیشخند و مضحکه انتقاد کرده است. پژوهشها نشان میدهد مزاح و تمسخر بیهقی به فرد خاصی اشاره ندارد و دایرۀ وسیعی از جامعه را به سخره میگیرد. بیهقی حماقت انسان را در عدم درک واقعیتهای این دنیای فانی به مسخره گرفته و چون معلمی به کل انسانها درس اخلاق میدهد:
- «و سخت عجب است کار گروهی از فرزندان آدم (ع) که یکدیگر را برخیره میکشند و میخورند از بهر حطام عاریت را و آنگاه خود میگذارند و میروند، تنها به زیر زمین با وبال بسیار و در این چه فایده است یا کدام خردمند این اختیار کند».
همانطور که ذکر شد، طنز بیهقی اندیشمند و حاکی از فهم و ادراک آموزنده است. او درسراسر اثرش هیچگاه نیت گفتن طنز و مزاح و تمسخر را نداشته، بلکه فیالبداهه و تحت تأثیر حوادث، واقعیت باطنی مسألهای را طنزآلود و تمسخرآمیز مطرح میکند. بنابراین شناخت بیهقی به عنوان مردی عبوس و جدی و به دور از طنازی، برداشتی اشتباه است؛ بلکه باید ذکر کرد از آنجا که نوع طنز بیهقی برای هر کسی قابل فهم و درک نیست، افراد عادی او را فردی عبوس و جدی و تاریخش را به دور از طنز میدانند.