ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghi_news/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

روستای حارث آباد سبزوار

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

رضا حارث آبادی بیهقی

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

دانشگاه حکیم سبزواری

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

دکتر مهیار علوی مقدم

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

بایگانی

پیوندها

۴۸۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخ بیهقی» ثبت شده است

نگاهی به پتانسیل های روستای حارث آباد، قطب بالقوه گردشگری ادبی و طبیعی در جنوب سبزوار 

امید برومندی / پایگاه خبری اسرارنامه

روستاها، کوچکترین واحدهای تقسیمات کشوری در ایران هستند که در چند دهه اخیر دائما از جمعیت آنان کاسته و به جمعیت شهرها افزوده شده است. با وجود این روستاها همچنان اهمیت خود را در ساختار اقتصادی و اجتماعی کشور دارند و بسیاری از آگاهان و کارشناسان معتقدند باید به پایداری روستاها یاری رساند و روند مهاجرت از روستا به شهرها را متوقف و حتی برعکس کرد. البته برخی روستاها هستند که موفق شده اند پایداری خود را حفظ کرده و حتی هدف مهاجرت معکوس از شهر به روستاها را تحقق ببخشند. روستای تاریخی و پر استعداد حارث آباد شهرستان سبزوار یکی از آن موارد است. روستایی که در 10 کیلومتری جنوب شهر سبزوار و در همجواری کالشور معروف غرب خراسان چندین قرن است که بی هراس کویر، پنجه در پنجه طوفان انداخته و با خشکی زمین و زمان ساخته و تا حد امکان شرایط دشوار را به تکمین خود درآورده و همچنان به حیاتش ادامه می دهد.

روستایی که نه تنها امروز توانسته در زمینه کشاورزی با استفاده از الگوهای مناسب برای این جغرافیای کشور به یکی از قطب های تولید محصول با ارزش پسته در غرب خراسان تبدیل شود، بلکه طوفان های شن محلی را با کاشت صدها هکتار جنگل تاغ در چند دهه گذشته، به مهار درآورده و از همه مهمتر از دامان خود بزرگمردی چون خواجه ابوالفضل بیهقی را به تاریخ و ادبیات ایران تقدیم کرده است  که مورد احترام همه ملت های فارسی زبان است و به عنوان مشاهیر مشترک دو کشور ایران و افغانستان شناخته می شود.

این ارادت و احترام مشترک همه فارسی زبانان و خصوصا مردم منطقه خراسان و سبزوار نسبت به ابوالفضل بیهقی زمینه ای شد برای دوستی و آشنایی بیشتر چند ساله ما با آقای رضا حارث آبادی یکی از اهالی فرهیخته و از بیهقی پژوهان حارث آباد که هر چند اکنون سالهاست در تهران سکونت دارد، اما این پایتخت نشینی باعث فراموشی ریشه های اصیل و پر افتخار خود در شهر و روستای زادگاهش نشده و همچنان به همراه سایر هم روستایی ها و همشهریان فرهیخته اش دلسوزانه و مشتاقانه پیگیر همه اخبار و رویدادهای پیرامون بیهقی است و بعضا خود در تلاش برای ایجاد رویدادها و اتفاقاتی جدید در این عرصه می باشد.

طی فرصتی که در اواسط زمستان 99 دست داد، با آقای رضا حارث آبادی به گفتگویی صمیمانه نشستیم.

به دلیل فعالیت های دلسوزانه ای که پیرامون ابوالفضل بیهقی داشته، عده ای او را به عنوان رضا بیهقی می شناسند. وی تا سال 86 دهیار حارث آباد بوده و سپس به تهران مهاجرت کرده و در یک شرکت صنعتی مشغول فعالیت شده است. اما با اینکه ساکن سبزوار نیست ولی از خیلی از مسوولان در شهر و روستای زادگاهش حضور دارد و پیگیر امور فرهنگی حارث آباد است.

مصاحبه ما ابتدا قرار بود فقط پیرامون انتقادات آقای حارث آبادی از عدم توانایی مسوولان شهرستان و استان جهت جذب اعتبار 800 میلیون تومانی ای باشد که دولت برای ساخت المان بیهقی در حارث آباد اختصاص داده بود. اما آنقدر گفتنی ها زیاد بود و اطلاعات مفیدی از جانب این همشهری فرهیخته  ارائه شد که به گفتگویی مفصل پیرامون توانمندی های حارث آباد منجر گردید.

در ادامه متن صحبت های آقای حارث آبادی درباره توانمندی های ویژه روستای حارث آباد را می خوانیم:

حارث آباد روستایی است که می توانست به عنوان یک منطقه کویری دور از مرکز استان در غرب خراسان رضوی سالها قبل به طور کامل خالی از سکنه شود و پیکره متروک شده آن زیر طوفان های هولناک شنی که چند دهه گذشته میهمان همیشگی این منطقه بوده اند، مدفون گردد، اما با همت مردم محلی و احتمالا کمک و برنامه ریزی به موقع مسوولان مربوطه حارث آباد اکنون همچنان مقاوم و سربلند به حیات پویای خود ادامه می دهد. اما در صورتی که توجه و حمایت های بیشتری را پیرامون پتانسیل ها و استعدادهای ویژه خود، دریافت نماید، می تواند به شکوفایی بسیار بیشتری نیز برسد و به الگویی

 photo_2021-03-09_13-17-30

برای تثبیت و رشد دیگر روستاهای ایران تبدیل شود.

پتانسیل ها و استعدادهای ویژه روستای حارث آباد را می توان در 4 محور کلی مورد دسته بندی قرار داد:

1- سرمایه ادبی و فرهنگی ارزشمند؛

2- سرمایه طبیعی ارزنده؛

3- موقعیت مواصلاتی

4- پویایی و همت بالای مردم محلی؛

1- سرمایه ادبی و فرهنگی ارزشمند : وجود سرمایه ادبی و فرهنگی بزرگی نظیر ابوالفضل بیهقی که در حارث آباد متولد شده است، مهمترین امتیاز و اولویت روستای حارث آباد است که حتی با توجه به جایگاه بالای بیهقی در ایران و بین ملت های فارسی زبان بدون تردید می تواند از اولویت های فرهنگی شهرستان سبزوار محسوب شود. بنابراین ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی، تکمیل المان یادبود و برگزاری همایش های بزرگداشت سالانه باید با جدیت در دستور کار قرار گیرد.

ما باید این موضوع را خیلی جدی بگیریم تا افسوس و حسرتی که درباره مولانا از سوی ترکیه به ایران تحمیل شد، اینبار برای بیهقی از جانب افغانستان برایمان پیش نیاید. دوستان ما باید خیلی هوشیار باشند، چون اگر بحث بیهقی به ثمر برسد، درآمد و مزایایش برای کل شهرستان است.

2- سرمایه های طبیعی ارزنده : همجواری با رودخانه فصلی کالشور و پوشش گیاهی و حیات وحش ارزشمند ساکن در این زیست بوم و نیز وجود اولین جنگل های دست کاشت تاغ ایران در این منطقه و اولین پایگاه ملی تثبیت شن کویر در حارث آباد از جمله سرمایه های طبیعی ارزنده این روستای کهن است.

 یکی از دغدغه های مهم در ارتباط با حارث آباد در حال حاضر جنگل های تاغ این روستاست. زیرا اگر همین جنگل نباشد حارث آباد و سبزوار از بادهای منطقه آسیب زیادی می بینند. مادربزرگ ها و پدربزرگ های ما تعریف می کردند که اینقدر باد و خاک می آمد که تلی از خاک رس همه جا می نشست و اصلا نمیشد زندگی کرد. دقیقا وجود این تاغزارها اکنون باعث شده با مهار بادها و طوفان های شن، فرصت رشد به درخت های پسته در باغات حارث آباد داده شود وگرنه همان بادهای روانی که در منطقه زابل هست دقیقا به همان شکلش را باید در اینجا می داشتیم یا ریزگردهای عراق و خوزستان دقیقا در اینجا می توانست اتفاق بیافتد.

یک نکته خوب دیگر درباره تاغزارهای حارث آباد همجواریش با دولت آباد است که خود یک مزیت دیگر است. حارث آباد و دولت آباد دو روستای همجوار که هر دو شخصیت های بزرگی نظیر ابوالفضل بیهقی و محمود دولت آبادی را به تاریخ و ادبیات ایران تبدیل کرده اند و می توانند در کنار هم به یک قطب گردشگری ادبی و طبیعی در جنوب سبزوار است تبدیل شوند.

در بحث سرمایه ها و منابع طبیعی حارث آباد، از دانشگاه حکیم سبزواری به عنوان دومین دانشگاه بزرگ شمال شرق ایران که گروه آموزشی محیط زیست نیز دارد، انتظار داریم که مرکز تثبیت شن حارث آباد را به عنوان اولین مرکز تثبیت شن کشور بازسازی و احیا کند. این کار هم از جنبه علمی و اعتباری برای خود دانشگاه مفید است و هم ارتباط متقابل دانشگاه و جامعه را به وجود می آورد و هم با احیاء و گسترش جنگل های تاغ می تواند جاذبه گردشگری مهمی در جنوب سبزوار باشد.

3- موقعیت مواصلاتی: قرار داشتن حارث آباد در مسیر دسترسی سبزوار به روداب، ششتمد و بردسکن و 80 پارچه آبادی در جنوب شهرستان یک نوع موقعیت سوق الجیشی برای این روستا ایجاد کرده است. همچنین نزدیکی به سبزوار و امکان بهره مندی از بزرگراه آسیایی تهران مشهد و بالعکس امتیاز مواصلاتی مهمی برای این روستاست که در 10 کیلومتری جنوب سبزوار واقع شده است.

4-پویایی و همت بالای مردم محلی؛ باعث شده حارث آباد یک روستای متمول، بدون بیکار و حتی مهاجرپذیر سبزوار باشد. طبق آخرین سرشماری رسمی در سال 85 حارث آباد 1535 نفر جمعیت ثابت دارد ولی در عمل جمعیت بیشتری در این روستا استقرار دارند. افرادی که شاید در سبزوار خانه دارند اما نیمی از سال را در این روستا حضور و سکونت پیدا می کنند.

حضور موفق جوانان حارث آبادی در نجاری و دکوراسیون داخلی و صنعت کابینت سازی  که در شهرستان سبزوار و بعضا در تهران اسم و رسم خوبی به دست آورده اند از پتانسیل های مردمی این روستا است. ظاهرا طبق آمارها در حال حاضر بالای 100 نفر نصاب و نجار حارث آبادی داریم که، حرفه ای کار می کنند. علاوه بر آن تعداد زیادی از مردم حارث آباد با داشتن کامیون و ماشین های سنگین در صنعت حمل و نقل جاده ای کشور حضور فعالانه ای دارند. به طوری که شاید بتوان گفت حارث آباد روستایی است که بیشترین تعداد کامیون داران را در سطح کشور دارد.

همچنین حارث آباد در حال حاضر قطب تولید پسته غرب خراسان است. در رابطه با پسته همین مقدار کافی است که بدانیم، اگر بیست و پنج سال به عقب بر گردیم، خواهیم دید در آن زمان فقط دو باغ در حارث آباد وجود داشت. اما الان با زحمتی که مردم کشیده اند، حارث آباد و دولت آباد به عنوان دو روستای همجوار به قطب های اول پسته سبزوار تبدیل شده اند. به طوری که اکنون در حارث آباد هر جا بروید باغستان پسته است و کمتر محصولات دیگری را خواهید دید. اتفاقا محصول پسته با خاک و آب و هوای این روستا سازگاری بیشتری دارد و بهتر به ثمر می نشیند.

اکنون حارث آباد از معدود روستاهای کویری جنوب سبزوار است که تقریبا با مشکل بیکاری مواجه نیست و مردم این روستا از بیشترین پویایی برخوردارند و رفاه زندگی مردم بالاست و به جای مهاجرفرستی، مهاجر پذیر است.

درباره انجمن  ابوالفضل بیهقی

ما سالهاست در حارث آباد انجمنی به نام  ابوالفضل بیهقی را تشکیل داده ایم. استارت کارمان از زمان تغییر نام حارث آباد به مسلم آباد خورد که عده ای به دلیل عدم آگاهی از تاریخ و پیشینه و وجه تسمیه این روستا می خواستند نامش را عوض کنند. اما با کمک بعضی از دوستان فرهیخته از جمله آقایان حسین خسروجردی و آقای گندمی فرماندار وقت سبزوار اطلاعاتی را به مردم دادیم و در نهایت نام اصلی حارث آباد را برای این روستا حفظ کردیم. بعد از آن تلاشی را آغاز کردیم برای معرفی هر چه بیشتر ابوالفضل بیهقی نزد خود حارث آبادی ها و سبزواری ها تا این ادیب و مورخ برجسته را بهتر بشناسند و به ضرورت پاسداشت وی پی ببرند.

خود من از سال 78 یا 79 از طریق آقایان رضا حارث ابادی نیکان، ابوالفضل سهرابی اصل و  استاد خسروجردی و برخی دوستان دیگر با ابوالفضل بیهقی آشنا شدم. از آن زمان که با خبر شدم چنین بزرگ مردی یکی از نیاکان ماست علاقه خاصی به بیهقی پیدا کرده ام و هر جا حرف بیهقی باشد، پیگیری می کنیم.

انجمنی هم که ایجاد کرده ایم، متشکل از چند نفر از اساتید دانشگاه ها و تعدادی از فرهنگ دوستان روستای حارث آباد و شهر سبزوار است و بعد از چند سال تلاش منجر به برگزاری همایش ملی بیهقی در اول آبان سال 86 در دانشگاه حکیم سبزواری(تربیت معلم سابق) شد. سال 86 همایش خیلی خوب و در سطح ملی برگزار شد و بعد از چند سال وقفه دوباره از سال 1390 همایش های دیگری در اول آبان هر سال برگزار با کمک دانشگاه حکیم و شورا و شهرداری سبزوار برگزار می شود که هر چند کیفیت اولین همایش در سال 86 را ندارد، اما به هرحال همین استمراری که دارد، جای امیدواری است و انشاالله در آینده به کیفیت و سطح مطلوب ملی و بین المللی برسد.

انجمن ابوالفضل بیهقی که از سالها قبل فعالیت خود را شروع کرده بود، در سال 95 به صورت یک سمن مجوزدار با حضور اساتیدی نظیر دکتر مهیار علوی مقدم، مهندس سیاوش پور، استاد مهدی سیدی پژوهشگر ادبی و بیهقی شناس خراسانی، محمود رضا سلیمانی کوشکی و شماری دیگر از اساتید و بیهقی دوستان فرهیخته به ثبت رسمی رسید و اکنون این سمن ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی و نثر فارسی، ساخت یادمان و المان بیهقی در حارث آباد و برگزاری همایش های سالانه بزرگداشت بیهقی را دنبال می کند. 

پروژه ساخت المان یادبود بیهقی در زادگاهش حارث آباد در سال 82 کلنگ زنی شد، اما متاسفانه اکنون با گذشت حدود 18 سال هنوز تکمیل نشده و بلاتکلیف مانده است. ساخت و افتتاح این المان ابتدا با اداره ارشاد سبزوار بود. بعد اداره ارشاد خود را کنار کشید یه مدتی میراث فرهنگی آمد و الان زیرمجموعه امور بخشداری و دهیاری شده است. از آن ها هم در این سلسله مراتب اداری طویلی که وجود دارد، بازخورد چندانی نمی بینیم.

یک طرح بین المللی گردشگری که ناکام ماند

در سال 83 زمانی که بنده دهیار روستا بودم قرار بود یک موسسه خیریه جهانی از طرف سازمان ملل در حدود 30 روستای  ایران که پیشینه و قابلیت های فرهنگی و تاریخی و گردشگری داشتند، سرمایه گذاری هایی انجام دهد که از این تعداد سه روستای حارث آباد، خسروجرد و دولت آباد در سبزوار انتخاب شدند. انتخاب روستاهای حارث آباد و دولت آبادی به خاطر وجود ابوالفضل بیهقی و محمود دولت آبادی از بزرگترین ادبا و نویسندگان ایران بود و روستای خسروجرد به خاطر مناره خسروجرد و دیگر ظرفیت های تفریحی و گردشگری اش بود. 

photo_2021-03-09_13-18-57

در همان زمان آقای بسام رمضان که خودش لبنانی بود به عنوان نماینده آن سازمان خیریه جهانی به سبزوار آمد تا شرایط را بررسی کنید. ناگفته نماند برای دریافت کمک های آن سازمان، نیاز به تأسیس تشکلی مردم نهاد بود تا در قالب پروژه هایی که تعریف می کند، اعتبارات لازم را از این سازمان بگیرد.  

به همین خاطر ما در حارث آباد تشکلی به وجود آوردیم و ساعت ها کار گروهی و مطالعه و بررسی انجام دادیم و سرانجام یکی از پروژه هایی که طرح کردیم، مرتبط با کالشور بود که قرار بود با احداث سد خاکی، دشت های حارث آباد احیاء شود و همچنین بحث راه اندازی کارگاه های قالیبافی، و طرح های پزشکی سنتی با استفاده از آفتاب و شن داغ بیابان، شب های فرحبخش کویر، شترسواری در کویر بین روستاهای حارث آباد تا دولت آباد که موقعیت بسیار خوبی داشت و ... را دنبال می کردیم و دقیقا به جایی رسید که باید کار اجرایی انجام می شد ، اما با تغییر دولت و روی کار آمدن آقای احمدی نژاد دیگر آن پروژه ها رها شد.  

ریشه معضلات اجتماعی

با وجود همه این پتانسیل ها و جمعیت بالای 2000 نفری حارث آبادی های ساکن در خود روستا یا در شهر سبزوار و ... تعداد کمی از این جمعیت گاهی دچار مسائل یا حاشیه هایی می شوند که نمی توان اخلاق و رفتار آنان را به همه مردم حارث آباد نسبت داد. حارث آبادی ها اکثرا همانطور که عرض شد، روحیات متفاوتی دارند و کارآفرینی، تلاشگری و فرهنگ دوستی از ویژگی های آنان است. 

اما درباره آن گروهی هم که به بعضی معضلات اجتماعی دچار می شوند، باید ریشه یابی  کرد که چرا در روستای حارث آباد یا هر جای دیگر این مشکلات پیش می آید؟ این ها ریشه در ساختار آموزشی و فرهنگی کل جامعه ما دارد. مثلا یکی از مشکلات عمده روستای ما در بحث آموزشی عدم وجود مدارس کافی است که باعث می شود بچه های این روستا برای درس خواندن به مشقت بیافتند. آن هم یک روستا در 10 کیلومتری سبزوار! به طور کل مسوولان کار فرهنگی را در روستاها جدی نمی گیرند. اصلا در این همه سال نشده که یک بار از اداره میراث فرهنگی یا فرهنگ و ارشاد اسلامی به سبزوار بیایند و مردم را درباره فرصت ها و ظرفیت های فرهنگی و گردشگری این روستا توجیه کرده و فرهنگسازی انجام دهند.

حال آنکه اگر به مردم آموزش درستی داده شود و به موقع فرهنگسازی صورت بگیرد و مطمئن شوند که سرمایه گذاری در بخش گردشگری یا فرهنگی برایشان درآمد خواهد داشت، قطعا استقبال می کنند. همانطور که وقتی در زمینه پسته اطمینانشان جلب شد، حارث آباد در عرض 20 سال از روستایی که باغداری نداشت، اکنون تبدیل به روستایی پر از باغستان های پسته شده است.   

جای خالی آموزش های مردمی

چند سالی است که اسرارنامه را می شناسم و همیشه مطالبش را تعقیب کرده ام . تیمی که دارند کار می کنند، واقعا دغدغه فرهنگی دارند که جای تحسین دارد. می خواهم از همین تریبون از مسوولان فرهنگی سبزوار و خراسان درخواست کنم که بیایند از ظرفیت ها و استعدادهای حارث آباد در زمینه های مختلف ادبی، فرهنگی، طبیعی و اجتماعی حمایت و بهره برداری صحیح کنند. روستاهای حارث آباد و دولت آباد سبزوار به راحتی می توانند قطب های گردشگری فرهنگی و طبیعی در غرب خراسان باشند. حوزه گردشگری و میراث فرهنگی بزرگترین منابع درآمدی در سطح دنیا برای کشورهاست که می تواند به ثبات و افزایش جمعیت روستاها کمک کند.

ایده های زیادی هم در این زمینه می شود داد. اما وقتی که مثلا ساخت المان یادبود بیهقی بعد از 18 سال هنوز متولی مشخصی ندارد و متاسفانه بودجه 800 میلیون تومانی که سال قبل از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای این المان در نظر گرفته شد، در نتیجه عدم پیگیری و یا عدم کارآیی مناسب مسوولان شهرستان جذب نشد و بنای یادبود همچنان به سرانجام نرسیده است، این نشان می دهد مسوولان ما باید خیلی جدی تر و متعهدانه تر به این پتانسیل ها نگاه کرده و برایشان برنامه ریزی داشته باشند.

البته در مرحله اول مسوولان باید به طور جدی بحث های آموزشی را در حوزه های مختلف برای مردم داشته باشند. مثلا در حوزه پسته باید جهاد کشاورزی یا در بحث راه اندازی اقامتگاه های بومگردی میراث فرهنگی بیایند که به مردم آموزش بدهند و آن چیزهایی که می تواند منجر به  درآمدزایی، برای مردم بشود را به روشنی تبیین کنند. در زمینه آموزش های مردمی در حوزه شهرستان های اطراف سبزوار مسوولان متعهدانه تر عمل کرده اند. اما در سبزوار از زمان بازنشستگی مهندس فیله کش دیگر کسی از جهاد کشاورزی سبزوار برای پیگیری مرکز تثبیت شن حارث آباد و وضعیت باغداری و زراعت روستائیان حارث آباد به اینجا نیامده است.  

حداقل چهار، پنج مورد از دستگاه های اداری سبزوار از جمله جهاد کشاورزی، منابع طبیعی، اداره فرهنگ و ارشاد  اسلامی،  اداره میراث فرهنگی و گردشگری و دانشگاه حکیم سبزواری به جهات مختلف وظیفه دارند که نقش های پررنگ و موثرتری را در حارث آباد و هر روستای پر استعداد دیگری نظیر آن ایفا  کنند. اما اکنون مثلا سالی یک بار رئیس اداره ارشاد را در حارث آباد می بینیم آن هم برای بزرگداشت های بیهقی است و تمام می شود و می رود.

کارهای زیادی می شود در حارث آباد انجام داد. همین حالا خانه درخشانی را در روستا داریم که یک منزل خانی است و مربوط به خان منطقه بوده و به راحتی امکان دارد تبدیل به یک اقامتگاه بومگردی شود. مردم ما علاقه مند هستند. فقط نیاز به توجیه و آموزش دارند. هر گاه یک قدم از سمت مسوولان برداشته شود مردم ما 10 برابر بر می دارند.

تصاویری از روستای حارث آباد (کلیک کنید)

http://asrarnameh.com/uploads/8/photo-2021-03-09-13-20-38.jpg 

منبع مجلیه اینترنتی اسرارنامه سبزوار - جناب اقای امید برومندی 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ اسفند ۹۹ ، ۰۷:۴۰
رضا حارث ابادی

پاسخ‌های “سایه” درباره‌ی بیهقی از کتاب “پیر‌پرنیان‌اندیش”

سبزواریان، مهدی مقصودی:

تصمیم داشتم به مناسبت اول آبان‌ماه (روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی) یادداشتی بنویسم ولی به مصداق شعر معروف «خوش‌تر آن باشد که سرّ دلبران / گفته آید در حدیث دیگران» پاسخ‌های “سایه” را درباره‌ی بیهقی از کتاب “پیر‌پرنیان‌اندیش” در اینجا بازنشر می‌کنیم؛ امید آن‌که مورد نظر قرار گیرد:

– استادشفیعی اعتقاد دارن که بوستان سعدی کامل‌ترین نمونه‌ی فصاحت شعر فارسی و تاریخ بیهقی کامل‌ترین نمونه فصاحت نثر فارسیه؛ شما با این نظر موافقید؟

+ بله، بله، حرفتون درسته‌.

– شما رابطه‌تون با تاریخ بیهقی چطوره؟

+ خیلی خیلی خوب، کتاب خیلی عجیب و غربیبه (با تحسین‌ می‌گوید). شفیعی درست گفته. تاریخ بیهقی هم مثل سعدیه؛ یعنی زیباییش تو سادگیه؛ در اوج سادگی زیباست. اون لفاظی‌های کج‌ و کوله‌ای که توش فضل‌فروشی و عربی‌دانی هست، توش نیست.

 

– خیلی با تاریخ بیهقی محشور بودید؟

+ اوه، من این کتابو خیلی دوست دارم. تو این کتابه که می‌فهمی چقدر امکانات زبان فارسی زیاده. اگه از بیهقی فقط این عبارت باقی مونده بود «که لختی قلم را بر وی بگریانم» کافی بود. آدم عجیبیه.

 حیف که جوونا تو این روزگار نمی‌رن سراغ این نوع کتاب‌ها از جمله تاریخ بیهقی…

 

                     http://www.sabzevarian.com/%D8%AA%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D8%AE-%D8%A8%DB%8C%D9%87%D9%82%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%DB%8C%D9%87/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۵۴
رضا حارث ابادی

 مضامین حکمی و پند و اندرز  در تاریخ بیهقی

مقدمه:

ابوالفضل محمد حسین بیهقی(385-470)شاگرد بونصر مشکان و دبیر سلطان محمود و پسرش مسعود بود.اواخر عهد غزنویان(جانیشنان مسعود و طغرل کافر نعمت)به زندان افتاد و در دوره خانه‌نشینی و عزلت کتابی در مقالات‌ محمودی و مسعودی نگاشت که به نام تاریخ بیهقی معروف شد .کتاب تاریخ بیهقی بحقیقت‌ تاریخ تمام نمای دوره غزنوی است.بیهقی نه تنها در رعایت اعتبار منبع روایات دقیق و سخت‌گیر است،در تاریخ‌ نویسی نیز دقت نظر و حس نکته‌یابی و نکته‌بینی دارد.او به ذکر جزئی‌ترین چیزها که گوشه‌ای از اوضاع زمان را روشن کند،توجه کرده است.تصویر کامل صورت ظاهر و سیرت و اخلاق گروهی از اشخاص تاریخی،بسیاری از آداب و رسوم مربوط به دربار و حکومت و طبقات مختلف مردم،تشکیلات آشکار و محرمانه دولت،حدود اختیارات و وظایف عمال حکومت،طرز تفکر و احساسات مردم نسبت به سلطان و عمال او،مراسم گوناگون،توصیف مکانها و...به‌ شرح تمام یا به اختصار در این کتاب آورده است.سبک بیهقی تقلیدی است از سبک نثر بونصر مشکان؛چنانکه در میان منشآت ابو نصر و شاگردش هیچ‌گونه تفاوتی موجود نیست.در تاریخ تطور نثر فارسی قرن چهارم و پنجم را نخستین دوره به شمار می‌آورند.در این دوره سبک نثر ساده و مرسل بود و سپس از قرن ششم به بعد دوره نثر فنی فرا می‌رسد.تاریخ بیهقی از انواع نثر مرسل عالی است‌ که از دوره غزنوی و سلجوقی(450-550 هـ ق.)معمول شد.از مشخصات عمده آن استفاده بیشتر از لغات و عبارات‌ عربی و استفاده از استشهاد و امثله برای بیان مقصود است.

جمله‌های عربی در نظم و نثر فارسی،بخصوص در آثار فنی و سبک عراقی بسیار به کار رفته است و کتابهایی‌ مانند عتبه الکتبه،مرزبان‌نامه و غیره پر است از این جمله‌ها . اما تاریخ بیهقی نثر بینابین دارد و شواهد شعر عرب در آن بسیار نیست.بهار مختصات این نوع نثر را چنین بیان می‌کند:

1.اطناب؛2.توصیف؛3.استشهاد و تمثیل؛4.تقلید از نثر تازی؛5.حذف افعال به قرینه؛6.حذف قسمتی از جمله؛7.تجدّدی در استعمال افعال؛8.ضمایر و جمع‌ها؛9.لغات و افعال و امثال و اصطلاحات فارسی10. استعمال لغات تازی(بهار،ج 2:76).از امتیازات تاریخ بیهقی می‌توان درستی و امانت نویسنده،داشتن اطلاعات درست‌ و مستند،درج تاریخ دقیق رویدادها و ذکر انگیزه حوادث را نام برد.این کتاب تنها تاریخ محض نیست،بلکه سند جامعه‌شناسی زمان بیهقی است.کتاب بیهقی از دیدگاه اخلاقی هم اثری ارزنده است و از نظر ادبی نیز گنجینه کم‌ نظیری از واژه‌ها و ترکیبات زبان فارسی است.نیز ازاعجاز قلم او این است که لغات نامأنوس عربی را در میان‌ مفردات فارسی به راحتی روان ساخته است.

با توجه به نسخه تاریخ بیهقی،تصحیح خطیب رهبر ،خلیل ، ما در صدد بر آمدیم که به اهتمام استاد سرکار خانم  فائزه جنیدی  به بررسی مضامین حکمی و پند و اندرز  در تاریخ بیهقی به شیوه زیر بپردازیم:

 1-     قضا و قدر       2- گنهکار بودن جهان و بی ارزش آن       3- قیامت و علم غیب الهی       4  - بخت و اقبال وافکار خرافی    5-  مرگ و حتمی بودن آن  6 - آزار واذیت وعواقب آن   7 - دوست و دشمن  8- روشنفکری و خردمندی پادشاه و شیوه پادشاهی    9- مفهوم داد و عدالت نیکی کردن 10- سخن و شعر    11 - دانش ، عقل و خرد  12- مورد تربیت فرزند 13– ریا    14  - حرص وطمع درجمع مال   15- مشورت و یاری کردن و مشارکت در کارها   16- موضوعات متنوع 

امثال وحکم تاریخ بیهقی

 

بیهقی در تاریخ خود حدود ۴۳۶ جمله حکمی و مثل بکار برده است با توجه به اینکه کتاب بیهقی در مضمون تاریخی است ولی مضامین پند و اندرز امثال و حکم بیشتری بکار رفته است  . ابو الفضل بیهقی با توجه به اینکه نیت کرده است که کتابی تاریخی بنویسد اما هم اکنون ادبی بودن بیشتر از تاریخی بودن کتاب ارزش یافته است و یکی از مواردی که تاریخ او را ادبی کرده است همین امثال و حکمی است که در تاریخ خود خواه ناخواه بکار برده است و تعداد آنها کم نیست .

به این دلیل خواه ناخواه ، که او بعضی از امثال را خود ابداع کرده است ولی متوجه کار خود نشده است اما بعضی از آنها از گذشتگان به او رسیده است . از جمله امثالی که حدس میزنم خود ابداع کرده باشد :

از جمله امثالی که حدس میزنم خود ابداع کرده باشد :

مشک و ستورگاه مرا توبه آورد ۲۱۷

دولت افتان و خیزان باید که پایدار باشد و دولتی که همواره می رود بر مراد بی هیچ کراهیت و به یک بار خداوندش بیفتد ۹۸۹

آن آلتونتاش است نه دیو سیاه ۴۵۸

قوادی به از قاضی گری ۴۹۶

 

قضا و قدر

بسیار از امثال و حکم بیهقی در موضوع قضا و قدر ( تقدیر الهی ) و بی اعتباری جهان و بی ارزشی روزگار است این طرز تفکر او به دلیل روزگار بد زمان اوست . دوره بعد از حمله اعراب و افکار آنها و همچنین سالاری این قوم ترک بر ایران روح نومیدی و یاس در تمام فضای آن دوره رخنه کرده است آنچنان که فردوسی قبل از او تمام تلاش خود را می کند که تا حدی رنگ و بوی ایران باستان و آداب و رسوم گذشته را اصالت بخشد و به یاد مردم بیاورد . ولی بیهقی اعتقادی دارد که با عقیده فردوسی متفاوت است ، جبر و تقدیر و گنهکار دانستن خداوند در سرتا سر کتاب او دیده می شود آنچنان که این موضوع بیشتر امثال و حکمش را بخود اختصاص داده است .

ـ نمونه های امثال وحکم او در موضوع تقدیر الهی و جبر :

انچه ایزد – عزه ذکره – تقدیر کرده است دیده آید ۷۵۵

لا تبدیل لخلق الله ۲۲۶

بافتعال و شعبده قضای آمده باز نگردد ۶۴۴

از شب آبستن چه زاید ۹۶۱

هر چه برما رسد ز نیک و ز بد / باشد از حکم یک خدای کریم ۵۱۷

اذا جاء القضا عمی البصر ۷۰۰

هر که مخلوق باشد با خالق بر نتواند آمد ۹۰۶

ایزد را سبحانه و تعالی خواستهاست که بندگان بسر آن نتوانند شد ۷۴۵

ایزد عزه ذکره را تقدیرهاست چون شمشیر برنده ۹۶۱

با قضا مغالبت نتوانست کرد ۲۴۲

آفریدگار را در هر چه آفرید مصلحتی است عام و ظاهر ۱۵۷

و اذا ارادالله رحله نعمه / عن دار قوم اخطاءوا التدبیر ۲۵۲

بودنی بوده است ۹

تقدیر سابق بوده است ۵۰۵

طبیب چه تواند کرد با قضای آمده ۶۲۸

بلکه از حکم خداوند جهان بود همه / از خداوند جهان حکم و ز بنده تسلیم ۵۲۱

رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد / بود آنچه بود ، خیره چه غم داری ۹۳۰

قضا بر وی میخندید ۱۱۱۸

قضا چنین نیست که آدمی زهره دارد که با وی کوشش کند ۱۰۹۷

نعوذ بالله من القضاء الغالب بالسوء ۵۰

لا مهرب اقضائه ۱۵۴

خصوصا این مثل که کاملاً انسانها را به این وادار می کند که چشم و گوش خود را بر روی همه چیز ببندند و درست مخالف اعتقاد اومانیسم ( انسان گرایی ) جهان امروزی است :

با قضای آمده تفکر و تامل هیچ سود ندارد ۸۸۳

گنهکار بودن جهان و بی ارزش

در زمینه گنهکار بودن جهان و بی ارزش بودن آن اینچنین گفته است :

احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدار فریفتگار بندد ۴۹

احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند ۲۳۵

احوال جهان یکسان نیست ۹۷۲/

بذا قضت الایام ما بین اهلها مصائب قوم عند قوم فوائد ۵۲۲

جهانا همانا فسوسی و بازی / که بر کس نپایی و با کس نسازی ۵۱۳

چه نشینی بدین جهان هموار / که همه کار او نه هموار است ۵۰

دل بر دنیا نهادن محال است ۵۱۲

دنیا در کل به نیم پشیز نیرزد ۹۴۰

گویی گماشته است بلای او / بر هر که تو بر او دل بگماری ۹۳۰

ما اعجب احوال الدنیا ۹۷۳

و ای نعیم لا یکدره الدهر ۷۳۰

و تسلبنی الایام کل ودیعه / ولا خیر من فی شیء یرد و یسلب ۵۰۲

هموار کرد خواهی گیتی را / گیتی است کی پذیرد همواری ۹۳۰

یا راقد اللیل مسرورا باوله / ان الحوادث قد یطرقن اسحارا ۲۷۲

فلک مملکت کی دهد رایگانی ۵۲۴

امثال بیهقی تا حدودی رنگ افکار اعراب و ترکها را به خود گرفته است بیهقی دین گرا ومتعصب  است که گاهی بیهقی در زمینه تقدیر الهی ، محبت به پادشاه ، پس دانستن رعیت ، دارد .

بیهقی در مرکز پادشاهی غزنویان یعنی خراسان زندگی میکند و به همین دلیل به اعراب نزدیکتر است با زبان عربی آشنایی بیشتری دارد و امثال وحکم زبان عربی را بیشتر از دیگران  بکار برده است .

قیامت و علم غیب الهی

بیهقی همچنین امثالی در مورد قیامت و علم غیب الهی دارد از جمله :

بسا راز که آشکار خواهد شد روز قیامت ۶۵۰

بیرون این جهان ،جهان دیگر است.۸۸۳

دیدار من با تو وخانگیان با قیامت افتاده است.۴۵

قیامتی خواهد بود وحسابی بی محابا وداوری عادل ودانا ۷۱۴

هنر بزرگ آن است که روزی خواهد بود جزا ومکافات را در آنجهان ۲۴۶

ایزد عز وجل،علم غیب به کس ندهد ۷۵۸

چون توان دانست که در پرده ی غیب چیست ۹۸۲

بخت و اقبال وافکار خرافی

بیهقی اندکی نیز به بخت و اقبال وافکار خرافی گذشتگان اعتقاد دارد وامثال وحکم مربوط به آن را در کتاب خود آورده از جمله ی این امثال:

الفال حق ۵۱۶

چون ادبار آید همه ی تقدیرها خطا شود ۲۵۲

لکل قوم یوم ۵۲

وصیر طوس معقله فصارت / علیه طوس اشنام من طویس ۲۵۳

اشرب واطرب ودع الدنیا ۹۲۲

خذ العیش ودع الطیش۹۲۳

عاش سعیدا ومات حمیدا ۴۶۷

مرگ و حتمی بودن آن

نظربیهقی در مورد مرگ و حتمی بودن آن نیز به شکل امثال وحکم در کتاب او بسیار زیبا و به اشکال مختلف آمده است.بطوریکه بعد از مرگ هرکدام از شخصیتهای کتاب خود این امثال را می آوردمضمون امثالی که در مورد مرگ آورده یکی است.اما شکل هر کدام تغییر یافته است وتعداد این امثال نیز از قابوسنامه بیشتر است.از آن جمله:

آخر کار آدمی مرگ است ۴۸۸

لکل اجل کتاب ۶۹۹

آن سرای آباد کن که درین سرای مقیم اندک است۷۳۷

اذا انتهت المدت کان الحتف فی الحیله ۶۴۴

خداوندش در دلو شد و او نیز ۵۲

الا کل حی هالک وابن هالک وذو نسب فی الهالکین عریق ۹۳۰

آن امرا قد سار سبعین حجه لی منهل من ورده لقریب ۴۸۹

این جهان گذرنده را خلود نیست وهمه بر کاروانگاهیم ۵۰۲

بسرای سپنج مهمان را دل نهادن همیشگی نه رواست۲۳۵

زندگانی چه کوته وچه دراز نه بآخر بمرد باید باز ۵۰۲

فلست بمبتاع الحیوه بسبه ولا مرتق من خشیت المدت سلما ۲۳۹

مرگ حق است ۶۹۹

مرگ خانه ی زندگانی است ۴۷۵

یا واضع المیت فی قبره خاطبک اتقبره ولم یفهم ۶۷۷

مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند ۲۸۵

و لکل امری فی الدنیا نفس معدود واجل محدود ۲۴۶

آزار واذیت وعواقب آن

.بیهقی در مورد آزار واذیت وعواقب آن یک تعداد امثال وحکم آورده اند که آنها به هم شبیه است چنین آورده:

آزار بیش بینی زین گردون گر تو بهر بهانه بیازاری ۹۳۰

از بدان دور باشید که بد کننده را زندگانی کوتاه باشد ۴۷۳

چون ریگ است در دیده ۸۸۲

خار در موزه اش افتاد ۲۸۸

چون کژدم که کاراو گزیدن است بر هر چه پیش آید۷۵

خویشتن را نگر وچیزی مکن که سزاوار خشم آفریدگار گردی ۷۳۷

زده را که بزینهار شما آید مزنید ۱۱۱۵

دوست و دشمن

درموضوع دوست و دشمن بیشتر امثال وحکم بیهقی آورده است :

از عدو آنگاه کن حذر که شود دوست وز مغ ترس آن زمان که گشت مسلمان ۹۶۶

و: از مکر دشمن ایمن نشاید بود ۴۸۸

دشمن هرگز دوست نگردد ۷۰۴

دیگر امثال وحکمی که بیهقی در این موضوع آورده ازاین قرار است :

الکلاب علی البقر ۹۰۰

چون دوستی زشت کند چه چاره از بازگفتن ۲۳۴

چون مرا دشمن از خانه خیزد با بیگانه جنگ نباید کرد ۱۱۱۲

حق صحبت و نان ونمک را نگاه باید داشت ۴۴

حق دوستی را بباید گزارد خاصه که قدیمتر باشد ۴۲۲

دشمن کی مقید یخ بند میشود۷۲۸

ما بین الباب والدار نزاع بنشود ۶۲۸

مار بود دشمن و بکندن دندانش زو مشو ایمن اگرت باید دندان ۹۶۶

روشنفکری و خردمندی پادشاه و شیوه پادشاهی

در زمینه با روشنفکری و خردمندی بیهقی امثال و حکم زیبایی در مورد پادشاه و شیوه پادشاهی را بکار برده است . از جمله آنها گفته :

امیر ضعیف بکار نیاید ۱۱۰۷

هر بنده که قصد خداوند کرده است جان شیرین بداده است ۱۱۱۸

پادشاه ضابط باید ۱۵۰

هرگز هیچ بنده راه کج نگرفت و بر خداوند خویش بیرون نیامد که سود کرد ۱۱۱۷

چنین بماند شمشیر خسروان آثار / چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار ۱۱۱۱

خیمه مسلمانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخها رعیت ۵۱۵

در شهری مقام نکنی که پادشاهی قاصر وحاکمی عادل وبارانی دائم وطبیبی عالم وآبی روان نباشد ۵۱۵

سخن پادشاهان سبک وخرد نباشد ۹۷۳

شاه چو در کار خویش باشد بیدار / بسته عدو را برد ز باغ بزندان ۹۶۶

طبع پادشاهان و احوال و عادات ایشان نه چون دیگران است ، آنچه ایشان بینند کس نتواند دید ۳۹۸

ملوک هر چه خواهند گویند و با ایشان حجت گفتن روی ندارد ۴۱۶

همانطور که در این امثال مشاهده شد بیهقی پادشاه را دارای ویژگیهایی میداند که او را از انسانهای دیگر متمایز می سازد ، همچنین مردم رادر مقابل آنها به تسلیم وادار می سازد .

بیهقی بدست آوردن پادشاهی و دوام آنرا اینچنین بیان کرده است :

بدو چیز گیرند مر مملکت را / یکی پرنیانی یکی زعفرانی ۵۲۳

قلم روان از شمشیر گردد ۱۱۰۴

با قلم چونکه تیغ یار کنی / در نمانی ز ملک هفت اقلیم ۵۱۷

ملکی کانرا بدرع گیری و زوبین / دادش نتوان بآب حوض و بریحان ۹۶۷

ضرب المثلهای دیگری که بیهقی در مورد پادشاهی گفته :

بندگان گناه کنند و خداوندان در گزارند ۲۸۱

پادشاه به هیچ حال بر سه چیز اغضا نکند القدح فی الملک و افشاء السر و التعرض للحرم ۲۲۷

پادشاهان را سوگ داشتن محال باشد ۶۹۹

پادشاهی بانبازی نتوان کرد ۴۷۹

پادشه را فتوح کم ناید / چون زند لهو رامیان بدو نیم ۵۱۷

پیلبان از سر پیل دور شد ۳۹۷

تدور هذه الامور بالامیر کدوران الکرت علی القطب ۵۱۵

جهان برسلاطین گردد و هر کسی را بر کشیدند ، برکشیدند ۱۸۹

چو دهد ملک خدا باز همو بستاند / پس چرا گویند اندر مثل الملک عقیم ۵۲۰

خاطر ملوک و خیال ایشان را کس بجای نتواند آورد ۶۳۶

خاک بر سر آن خاکسار که خدمت پادشاهان کند که با ایشان وفا و رحمت نیست ۹۲۷

دعای پادشاهان را که از دل راست و اعتقاد درست رود هیچ حجاب نیست ۹۱۳

روبهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید بیوزان نمایند ۴۸۰

سلطان را عشوه دادن محال باشد ۷۱۵

شاه چو بر خود قبای عجب کند راست / خصم بدردش تا بند گریبان۹۶۷

کار جهان بر پادشاهان وشریعت بسته است ودولت وملت دو برادرند که بهم بروند واز یکدیگر جدا نباشند ۹۱۳

نحن الدنیا من رفعناه ارتفع ومن وضعناه اتضع ۱۸۹

نه بر گزافست حدیث پادشاهان ۱۷

مفهوم داد و عدالت نیکی کردن

همانطور که مشاهده شد بیهقی برای پادشاه ارزش بسیار زیادی قائل است.تا اینکه او را دارای مقامی معنوی می داند ( بشرط اینکه دادگر باشند ) او کسی است که در تمام دوران زندگی اش در خدمت پادشاهان بوده است و همواره در کتاب خود آنها را ستوده است و اگر خطایی از آنها دیده باشد آنرا یا بگردن خداوند و تقدیر می اندازد یا چشم پوشی می کند .

بیهقی در مفهوم داد و عدالت نیکی کردن نیز امثال و حکمی را آو.رده از جمله آنها :

نوشیروانی دیگر است ۵۱۵

ترازوی راست نهاده بگشت ۱۵۴

باری داد و با خلق خدای نیکویی کن ۷۳۹

بداد کوش و بشب خسب ایمن از همه بد / که مرد بیداد از بیم بد بود بیدار۴۲۸

چنان باید زیست که پس از مرگ دعای نیک کنند۵۰۲

خوی نیک بزرگتر عطای خدای است ۴۷۳

زده و افتاده را توان زد ، مرد آن مرد است که گفته اند : العفو عند القدره بکار تواند آورد ۲۲۷

قدرتی بنمای از اول و پس حلم گزین / حلم کز قدرت نبود ، نبود مرد حلیم ۵۲۰

دار نکو مر پزشک را گه صحت / تات نکو دارد او بدارو و درمان ۹۶۸

اذا ملکت فاسجح ۵۳

همیشه بد خو در رنج بزرگ باشد ۴۷۳

سخن و شعر

بیهقی درمورد سخن و شعر چنین امثالی را آورده است :

احسن الشعر اکذبه ۱۷۸

احفظ لسانک لا تقول فتبتلی / ان البلاء موکل بالمنطق ۵۲

مرد کو را نه گهر باشد و نه نیز هنر / حیلت اوست خموشی چو تهی دست غنیم۵۱۲

از حدیث حدیث شکافت ۱۹۰

از دروغ گفتن دور باشید که دروغ زن ارچه گواهی راست دهد ، نپذیرند ۴۷۳

از گفتار باز توان ایستاد و از نبشتن باز نتوان ایستاد و نبشته باز نتوان گردانید ۱۱۰۴

البدیع غیر مملول ۲۸۵

چون بگفتی سنگ منجنیق بود که در آبگینه انداختی ۷۰۹

اما هر چه بر کاغذ نبشته آید بهتر از کاغذ باشد ۴۹۷

بندگان مشفق بهیچ حال سخن باز نگیرند ۷۱۰

لا تصدقن من الاخبار مالا یستقیم فیه الرای ۱۰۹۹

سخن حق و نصیحت تلخ باشد ۷۱۰

سخنی که ناخوش خواهد آمد ناگفته به ۹۲۰

فان اللهی تفتح اللها ۲۳۲

هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد ۱۰

دانش ، عقل و خرد

بیهقی اندکی نیز در مورد دانش ، عقل و خرد نوشته است از آن جمله :

هر کس که خرد او قویتر زبانها در ستایش او گشاده تر و هر که خرد وی اندکتر او بچشم مردمان سبکتر ۱۵۴

ادب النفس خیر من ادب الدرس ۱۱۰۲

العلم من اشرف الولایات / یاتیه کل الوری ولا یاتی ۱۱۰۲

ان العقول لها موازین بها / تلقی الرشاد و هی تجارب۱۰۹۹

خرد باید آنجا وجود و شجاعت / فلک مملکت کی دهد رایگانی ۵۲۴

مرد هنر پیشه خود نباشد ساکن / کز پی کاری شده است گردون گردان ۹۶۷

فضل جای دیگر نشیند ۲۲۷

فضل هر چند پنهان دارند آخر آشکارا شود چون بوی مشک ۲۵۶

للعاقل شمه ۹۲۳

و العلم یعلو ولا یعلی ۹۴۰

خردمند آنست که بنعمتی و عشوه یی که زمانه دهد فریفته نشود و بر حذر باشد از باز ستدن که سخت زشت ستاند و بی محابا ۲۸۴

همانطور که در مثل آخری آورده بیهقی خردمند را کسی می داند که فریب روزگار و خوشی های آنرا نخورد و در بیشتر تاریخ خود این مفهوم را بیان کرده است

مورد تربیت فرزند

درتاریخ بیهقی همچنین امثال وحکم در مورد تربیت دارند. که  آمده است :

بمالش پدران است بالش پسران / بسر بریدن شمع است سرفرازی نار ۴۲۹

برنایان را ناچاره گوشمال زمانه وحوادث بباید ۹۸۸

ریا

همچنین در مورد ریا نظرات شبیه به همی را دارند.از آن جمله بیهقی می گوید:

مرائیان رابحطام دنیا بتوان دانست ۷۳۶

مار ماهی نبایدش بودن / که نه این ونه آن بود چون نیم ۵۱۷

بیهقی آورده:

گنجشک را آشیانه باز طلب کردن محال است ۱۱۱۸

حرص وطمع درجمع مال

در مورد حرص وطمع درجمع مال در تاریخ بیهقی آمده:

حریص راراحت نیست ۴۷۳

پیش من باری آنست که ملک روی زمین نخواهم با تبعت آزاری بزرگ تا بخون رسد ۹۲۹

اهل الدنیا عبید الدینار والدرهم ۱۵

بزرگا مردا که او دامن قناعت تواند گرفت وحرص را گردن فرو تواند شکست ۴۹

پیداست که چون مرد بمرد،اگر چه بسیار مال وجاه دارد با وی چه همراه خواهد برد ۹۲۹

درویش گرسنه در محنت وزحیر وتوانگر با همه نعمت چون مرگ فراز آید از یکدگر بازشان نتوان شناخت ۵۰۲

سحابه الصیف عن قلیل تقشع ۱۵۱

صعبا فریبنده که این درم ودینار است ۷۳۷

دع المکارم لا ترحل لبغیتها / واقعد فانک انت الطاعم الکاسی ۲۸۴

درقابوسنامه نیز آمده:

چون طمع بریده گشت کار آسان شد ۲۶۱

سه بر دوست و دشمن گشاده دار:در سرای وسر کیسه بدان قدر که ترا طاقت بود ۲۶۰

کدخدای رود باید وکدبانو بند ۱۳۰

گوشت کز دندان بیرون کنی شکم را سود ندارد ۲۱۶

هر که درم را از خویشتن عزیز تر دارد زود از عزیزی به ذلیلی اوفتد

نشاید کریمان کار بی رحمتان کنند ۱۵۳

مشورت و یاری کردن و مشارکت در کارها

در جای دیگر در مورد مشارکت امثال شبیه بهمی را دارند ،بیهقی می گوید:

دیگ به هنبازان بسیار بجوش نیاید ۱۵۰

دو تیغ بهیچ حال در یک نیام نتواند بود ونتوان نهاد که نگنجد ۲۶۵

همچنین در مورد مشورت و یاری کردن و مشارکت در کارها هر دو تقریباً یک نظری را دارد . از آن

جمله بیهقی آورده است :

دو تن نه چون یک تن باشد ۷۰۳

بی واسطه کار راست نیاید ۵۰۳

اذا اجتمعوا غلبوا و اذا تفرقوا لم یعرفوا ۱۱۱۹

موضوعات متنوع

بیهقی یک تعداد امثالی دارد و آنها در موضوعی هستند از آن جمله :

الخوخ اسفل ۶۸۷

موی در کار او نتوانست خزید ۶۳۸

قبا تنگ آید ۱۱۱۲

لکل امر سبب ۶۳۳

عظامی و عصامی بس نیکو باشد ولکن عظامی به یک پشیز نیرزد ۶۳۴

ما را به خواب کرده اند به شیشه تهی ۹۳۸

قدر ثم اقطع ۴۰۹

مرا در این کار ناقه و جملی نبوده است ۴۶۴

مردم را بدل مردم خوانند ۱۰۹۸

کالبد همه مردان یکی است و کس بغلط نام نگیرد ۶۹۸

نمد اسبش خشک نشده است ۱۹

نه بر گزاف سکندر بیادگار نبشت که اسب و تیغ و زن آمد سه گانه از در دار ۴۳۰

وزیر بد گمان تدبیر راست چون داند کرد ۷۰۲

هر کس خوابکی دید ۲۸۹

دبیر خائن بکار نیاید ۱۹۵

در تاریخ محابا نیست ۶۸۶

مادر مرده و ده درم وام ۶۲

نان همسایگان دزدیدن و به همسایگان دادن در شرط نیست ۶۳۹

یداک اوکتا و فوک نفخ ۲۵۱

غمناکان را شراب باید خورد تا تفت غم بنشاند ۶

بیهقی امثال وحکمی دارند که بسیار شبیه به دیگر پردازندگان اهل پند و اندرز است از آن جمله ،برای مثال بیهقی آورده :

فان الجسیمات الامور منوطه / بمستوعدات فی بطون الاوراد ۴۹

بعد العز والرفعه صار حارس الدجله ۵۲

اذا تم امر دنا نقصه / توقع زوالا اذا قیل تم ۶۰

آخر همه تمامها نقصان شناس ۱۹۹

برگ نیل تا پوسیده نشود نیل نشود ۲۰۲

من طلب الکل فاته الکل ۲۱۶

یوسف ازگاه بچاه افتاد ۳۹۹

بمرو گرفتیم وهم بمرو از دست رفت ۹۷۳

اندر بلای سخت پدید آید / فضل وبزرگواری وسالاری ۹۳۰

بجویی که آب رفت یک دوبار آب باز آید ۷۴۳

بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردی کار که سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار ۴۲۴

مثل زنند کرا سر بزرگ درد بزرگ مثل درست،خمار از می است ومی ز خمار۴۲۸

کار در جستن است و بدست آوردن ۶۷۷

منابع و مآخذ   :

۱. تاریخ بیهقی ، ابوالفضل بیهقی ، به کوشش خطیب رهبر ،خلیل ، نشر مهتاب ، ۱۳۸1

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۴۲
رضا حارث ابادی

جملات قصار ابوالفضل بیهقی
و بیشتر مردم عامه آنند که باطل ممتنع را دوست تر دارند:چون اخبار دیو و پری و غول بیابان و کوه و دریا که احمقی هنگامه سازد و گروهی همچو گرد آیند و وی گوید: در فلان دریا جزیره ای دیدم و ۵۰۰ تن جایی فرود آمدیم در آن جزیره ؛ و نان پختیم و دیگ ها نهادیم. چون آتش تیز شد و تبش بدان زمین رسید. از جای برفت. نگاه کردیم ماهی بود! و به فلان کوه. چنین و چنین چیزها دیدیم. و پیرزنی جادو. مردی را خر کرد و باز پیرزنی دیگر جادو. گوش او را به روغنی بیندود تا مردم گشت! و آنچه بدین ماند از خرافات که خواب آرد نادانان را چون شب برایشان خوانند. و آن کسان که سخن راست خواهند تا باور دارند. ایشان را از دانایان شمارند . و سخت اندک است عدد ایشان. نیکو فراستانندو سخت زشت را بیندازند.                                                                                              

لینک واتس اپ شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی 
https://chat.whatsapp.com/JHINcSStZneH2CKR2xqdjL

جملات  ناب ابوالفضل بیهقی
مردان بزرگ نام بدان گرفتند که چون بر دشمن دست می یافتند، نیکویی می کردند و از او درمی گذشتند

نگر که کار امروز به فردا نیفکنی که هر روزی که می آید، کار خویش می آورد. ابوالفضل بیهقی

دشمن هرگز دوست نگردد. ابوالفضل بیهقی

چون دشمن از خانه خیزد جنگ با بیگانه بالا گیرد. ابوالفضل بیهقی

رعیت را با جنگ چه کار باشد. ابوالفضل بیهقی

خود کرده را درمان نیست. ابوالفضل بیهقی

 «کار امروز به فردا افکندن از کاهلی تن است. 

«نگر تا کار امروز به فردا نیفکنی که هر روزی که می‌آید کار خویش می‌آورد.

بوالفضل بیهقی:
* مردان بزرگ نام بدان گرفتند که چون بر دشمن دست می یافتند، نیکویی می کردند و از او درمی گذشتند.

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.

 

«غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.»

و هم بدان روزگار جوانی و کودکی، خویشتن را ریاضت ها کردی چون زور آزمون و سنگِ گران برداشتن و کُشتی گرفتن و آن چه بدین مانَد. و او فرموده بود تا اَوارها ساخته بودنداز بِهرحواصل گرفتن و دیگر مرغان را

بر چنین چیزها خوی باید کرد تا اگر وقتی شدّتی و کاری سخت پیدا آید مردم عاجز نماند...

 ین کتاره به‌کرمان بایست زد و بسیار بمالیدشان و آخر عفو کرد

به‌این خلیفة خرف شده بباید نبشت که من از بهر قدر عبّاسیان انگشت در جهان کرده‌ام و قرمطی می‌جویم

”آن مردک شیرازی بناگوش آگنده چنان خواهد که سالاران بر فرمان او باشند

سگ ناخویشتن شناس نیم کافر

نمونه‌هایی از کنایه در «تاریخ بیهقی»

کنایه‌های «تاریخ بیهقی» بیشتر در گفتارهای آن است. به‌خاطر اینکه کنایه در گفتار مردم کوچه و بازار بسیار است. کنایه‌های مهم «تاریخ بیهقی» را این گونه می‌توان یاد کرد: از گردن بیرون کردن؛ خرما به بصره بُردن؛ دل کسی نگه داشتن؛ تیر به نشانه زدن؛ در کاری سوار بودن؛ در کاری پیاده بودن؛ دل در چیزی بستن؛ کاری را خواستن؛ در تاب شدن؛ زبان در دهان یکدیگر کردن (کنایه از هماهنگ شدن)؛ به پای خویش به گورستان آمدن؛ گوی از همگان ربودن؛ چوب به کار بُردن؛ دُم کنده شدن (کنایه از ضعیف شدن)؛ چشم سوی کسی کشیدن (کنایه از علاقه‌مند شدن)؛ کنده شدن دندان (کنایه از ناتوان شدن)؛ گردن نهادن؛ با خاک برابر شدن (کنایه از خوار شدن)؛ پای در هم آویختن؛ خویشتن را نشناختن؛ به خون کسی تشنه بودن؛ سنگ منجنیق در آبگینه انداختن؛ طبل زیر گلیم زدن؛ قفا دریدن (کنایه از توهین کردن)؛ ژاژ خاییدن (کنایه از بیهوده گفتن)؛ دندان تیز کردن؛ دست در کمر کردن؛ آب بر آسمان انداختن؛ پهنای گلیم نمودن؛ و نمونه‌های دیگر.

ثل سلطان و مردمان چون خیمه‌ی محکم به یک ستون است و به میخ‌ها نگه داشتن است. خیمه، مُلک مسلمانی است و ستون، پادشاه است و طناب و میخ‌ها، رعیت».

من و مانند من ماهی‌ای را مانستیم از آب بیرون بیفتاده و در خشکی مانده»؛

 «علی تکین دشمن است به حقیقت و مار دُم کنده»؛

 «برابر این قوم فرود آمد چون شیر آشفته»؛

«درافتادند چون گرگ در رمه و ما زینهاریان بودیم»؛

 «دل مشغول‌ها می‌افزاید چون کژدم که کار او گزیدن است».

«بگیرید این سگ را تا کرا زهره باشد این را فریاد رسد»؛

 «آن شیر بچه مَلکزاده‌ای نیکو برآمد»؛

 «آگاه نبودند که آنجا شیرانند آماده»؛

 «روباهان را زهره نباشد از شیر خشم آلود که صید به یوزان نمایند»؛

 «دریغا و بسیار دریغا که آن روضه‌های رضوانی برجای نیست»؛ «نومید و شکسته دل می‌آمدند»؛

 «هیهات بردارید این آتش را از پیشم که هم اکنون ما و سرای و محلت سوخته شویم»؛

«و این دیبای خسروانی که پیش گرفته‌ام»؛ «آبروی ریختند و بر مرکب چوبین نشاندند»؛

 «این ماربچه به غنیمت داشته بود مُردن پدرش».

چون خاک یافت مراغه دانست کردن»

از حدیث، حدیث شکافد

«شادی و طرب در پرواز آمد»؛

به مرگ این محتشم شهامت بمُرد»؛ تقدیر را به شکار تشبیه کردن: «تقدیر آفریدگار در کمین نشسته بود».

عاجل الحال آب این مرد ریخته شد»؛ «روز پدرم به پایان آمده است»؛

«در هوای من بسیار خواری کشید»؛

«آن مهتر را بجای من ایادی بسیار بود»؛

 «جهان بخوردم و کار‌ها راندم».

 بارانکی خُرد خُرد می‌بارید. چنان که زمین ترگونه می‌کرد. 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۹ ، ۰۹:۲۷
رضا حارث ابادی

گروه واتس آپ شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی 

فعالیت گروه پیرامون تاریخ بیهقی، ابوالفضل بیهقی، سبزوار، بیهق، خراسان بزرگ، ادبیات  خراسان و آیین های کویر باشد انتظار می رود همگان رعایت کنند که مطالبی خارج از این گونه حوزه ها اکیداً در این گروه ارسال نکنیم.
*معرفی بیهقی پژوهان برجسته کشوری،
*پیگیری ساخت و تکمیل یادمان ابوالفضل بیهقی در زادگاهش روستای حارث آباد سبزوار
*پیگیری ثبت روز اول آبانماه بنام روز ملی ابوالفضل بیهقی در تقویم رسمی کشور 
*زمینه سازی برگزاری همایش ملی و بین المللی ابوالفضل بیهقی
*معرفی جلسات بیهقی خوانی در کشور

سلام و درود 
باعث بسی افتخار می باشد که با ما در گروه واتس آپ شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی  همراه شوید.

لینک گروه واتس آپ شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی 

https://chat.whatsapp.com/JHINcSStZneH2CKR2xqdjL

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۱۶:۱۸
رضا حارث ابادی

در گفتگو با دکتر علوی مقدم دبیر بزرگداشت سالانه بیهقی مطرح شد:

چگونه اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی انتخاب شد؟

دبیر همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی دلایل و چگونگی انتخاب اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی را شرح داد.
دکتر مهیار علوی مقدم که روز چهارشنبه در مراسم بزرگداشت یهقی در سبزوار سخن می گفت ، اظهار داشت : در سال 86 پیش از برگزاری همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی در دانشگاه حکیم سبزواری (تربیت معلم سابق) هنگامی  که قرار شد برای پاسداشت مقام تاریخی وادبی خواجه ابوالفضل بیهقی یک روز ملی در تقویم ایران ثبت شود ، دکتر یا محمدجعفر یاحقی استاد برجسته ادبیات فارسی ، استاد سیدی پژوهشگر برجسته حوزه ادبیات و تاریخ خراسان و خود او [دکتر علوی مقدم] طی جلسه ای تصمیم گرفتند اول آبان را برای این مناسبت در نظر بگیرند.
وی سپس ادامه داد : هر چند تاریخ درگذشت بیهقی در ماه صفر 470 هجری قمری درج شده که این زمان با اطلاعاتی که از روی علم گاهشماری به دست آمد با اواخر شهریورماه مصادف بود ، اما از آنجایی که روزهای پایانی شهریورماه و همچنین ماه مهر به دلیل بازگشایی دانشگاه ها و جابه جایی های معمول اساتید و دانشجویان در این ماه ها، زمان مناسبی برای چنین روزی نبود ، اولین تاریخ مطلوب با موافقت هر سه عضو حاضر در جلسه روز اول آبان ماه تعیین گردید.
عضو هیأت علمی گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری همچنین دلایل دیگری برای مناسب بودن تاریخ اول آبان ماه ذکر کرد و اظهار داشت : ابوالفضل بیهقی در عرصه ادبیات کلاسیک ایران نفر اول محسوب می شود و حتی گلستان سعدی چند قرن بعد از تألیف تاریخ بیهقی ، پدید آمده است. به همین دلیل اولین روز از ماه آبان برای بزرگداشت جایگاه ممتاز بیهقی در نثر فارسی مناسب به نظر می رسید.

وی تصریح کرد: انتخاب یک روز فرضی در تقویم فقط برای بیهقی نیست بلکه بسیاری دیگر از روزهای ملی که به نام بزرگان ومشاهیر  کشور ثبت شده اند نیز ، مبنای فرضی و قراردادی دارند. به عنوان مثال روز 20 مهر که به عنوان روز حافظ معرفی شده است انطباق خاصی با روز تولد یا وفات او ندارد.
دکتر علوی مقدم افزود : از همان سال 86  تاکنون برای درج روز ملی بیهقی در تقویم رسمی ایران تلاش ها و پیگیری های متعددی صورت گرفته و این روز در سطح استان تصویب شده و در کشورهم حامیان زیادی دارد اما در شورای عالی انقلاب فرهنگی به دلایلی غیرعلمی ، این روز برای درج در تقویم رسمی ایران به تصویب نرسیده است.
وی تصریح کرد : دو مورد از دلایل غیرعلمی برای رد کردن روز ملی بیهقی در شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران ، سنی بودن و درباری بودن بیهقی عنوان شده است که هیچ کدام از این دلایل قابل قبول نیست به ویژه برای نادیده گرفتن شخصیت ارزشمند ادبی و تاریخی ابوالفضل بیهقی که خدمات ارزنده او به نثر فارسی و همچنین قرارگرفتن کتابش در ردیف معتبرترین منابع شناخت تاریخ ایران جایگاه ممتازی به او می بخشد.
دکتر علوی مقدم که تا کنون بیش از 8 کتاب و 45 مقاله علمی در زمینه ادبیات فارسی را منتشر کرده است ، در ادامه خواستار آن شد که  ، پرونده ثبت روز ملی بیهقی در تقویم رسمی ایران مجددا به جریان بیافتد و این بار با نگاه علمی و منصفانه تری به جایگاه با اهمیت بیهقی نگریسته شود و حق این ادیب برجسته ومورخ حقیقت جوی ایرانی به خوبی ادا شود.
دبیر همایش سالانه بیهقی در پایان ضمن بیان اینکه سبزوار به دلیل داشتن بزرگانی نظیر خواجه ابوالفضل بیهقی ، ابوالحسین زید بیهقی (فرید خراسان) ، عطاملک جوینی ، حکیم حاج ملاهادی سبزواری ، ملاحسین واعظ کاشفی ، دکتر قاسم غنی ، محمود دولت آبادی ، دکتر شریعتی و ... به خود می بالد اظهار داشت : به هرحال همینک ننیز که روز ملی بیهقی هنوز رسما در تقویم کشور ثبت نشده ، علاقه مندان بیهقی تا زمانی  که منع قانونی وجود نداشته باشد ، اول آبان ماه را به عنوان روز ملی این نویسنده بزرگ  معرفی  می کنند و اگر بودجه لازم از طریق نهادهای فرهنگی شهرستان از جمله شهرداری و شورای شهر تأمین شود ، همه ساله همایش هایی ملی برای خواجه ابوالفضل بیهقی  برگزار خواهیم کرد.

منبع : مجلیه اینترنتی اسرارنامه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۹ ، ۱۶:۰۹
رضا حارث ابادی

«ابوحَنیفه اسکافی» به روایت ابوالفضل بیهقی

ابوحنیفه اسکافی، شاعر، ادیب، فقیه و مدرس سده پنجم هجری است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، بار‌ها شنیده‌ایم که گذشته چراغ راه آینده است. این چراغ روشنگر مسیری است که به ساختن بنای تمدن ایرانی اسلامی می‌انجامد. چراغی که انوار روشنگرش حاصل تلاش صد‌ها حکیم، هنرمند و فیلسوف مسلمان است که از قرن‌ها پیش خشت‌به‌خشت این بنای سترگ را روی هم گذاشته‌اند.

با شما مخاطب گرامی قراری گذاشته‌ایم تا هر روز به بهانه عددی که تقویم برای تاریخ آن روز به ما نشان می‌دهد، به زندگی یکی از مشاهیر و بزرگان تاریخ کهن ایران و اسلام مختصر اشاره‌ای کنیم تا بتوانیم پس از یک سال، با این انوار روشنگر چراغ تمدن و فرهنگ آشنا شویم. به این منظور هر روز صبح، بخشی از تاریخ کهن خود و افتخارات آن را مرور خواهیم کرد.

برای خوشه‌چینی از این خرمن دانش و فرهنگ، از جلد اول کتاب «تقویم تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران» تألیف دکتر علی‌اکبر ولایتی که به سال ۱۳۹۲ در انتشارات امیرکبیر به زیور طبع آراسته شده، بهره برده‌ایم.

ابوحنیفه اسکافی، شاعر، ادیب، فقیه و مدرس سده پنجم هجری است.

منابع موجود اطلاعات اندک و متناقضی از ابوحنیفه دارند. تنها منبعی که می‌توان به آن استناد کرد تاریخ بیهقی است، زیرا بیهقی با ابوحنیفه ارتباط داشت و از او خواست که قصیده‌ای در مرگ سلطان محمود و جلوس محمد و قدرت‌یابی مسعود بسراید. ابوحنیفه نیز پذیرفت و قصیده‌ای در توجیه شکست سلطان مسعود از سلجوقیان در نزدیکی مرو (۴۳۱ق/۱۰۴۰م) سرود. بیهقی در کتاب خود گفته است که ابوحنیفه فضائل بسیار دارد و کمترین فضل وی شاعری است.

او در شهر غزنین به تدریس رایگان طلاب جوان پرداخت. به نوشته بیهقی اگر فرصتی و احوالی پیش آید، ابوحنیفه می‌تواند «در سخن، موی به دو نیم شکافد و دست بسیار کس در خاک مالد». ابوحنیفه در ۴۵۱ق وارد دربار غزنویان شد؛ ابراهیم بن مسعود در زندان با آثار ابوحنیفه آشنا شده بود و وقتی از زندان خلاص شد وی را به دربار خود فراخواند. ابوحنیفه هم دعوت سلطان را پذیرفت و در ابتدا چند قصیده برای او سرود که توجه وی را برانگیخت. سلطان او را شه شغل اشراف (نظارت) شهر تَرْنَک در ناحیه بُست گماست. او این شغل را حتی پس از ابراهیم ۴۹۲ق در زمان حکومت پسرش، مسعود بر عهده داشت. سنایی غزنوی در منظومه کارنامه بلخ که در دوره مسعود بن ابراهیم سروده، به شغلِ اشراف ابوحنیفه اشاره کرده است.

برخی از مورخان گفته‌اند که ابوحنیفه شاعر دربار مسعود بن محمد غزنوی بوده است، اما این گفته اشتباه است. به گفته بیهقی، ابوحنیفه در زمان مسعود بن محمودنمی‌زیسته و سال‌ها پس از مرگ وی دوران جوانی را گذرانده و فقط با دربار مسعود بن ابراهیم، نوه مسعود بن محمود ارتباط داشته است. بسیاری از تذکره‌نویسان از جمله اوحدی و هدایت، ابوحنیفه اسکافی را با دو ابوحنیفه دیگر که ظاهراً هر دو ادیب و شاعر بودند، اشتباه گرفته و احوال آنان را در هم آمیخته‌اند که به علت شباهت اسمی و هم‌زمانی این سه اسکافی چنین اشتباهی رخ داده است.

یکی از این سه، ابوالقاسم علی بن محمد اسکافی (متوفی ۳۴۳ق) صاحب دیوان رسائل نوح بن نصر و عبدالملک بن نوح سامانی بوده است و دیگر یابوحنیفه اسکاف، از شاگردان ابونصر فارابی که در زمان سلطان سنجر سلجوقی (حدود ۵۱۱-۵۵۲ق) شعر می‌سروده است.

ابوحنیفه اسکافی تألیفات و دیوان اشعاری داشته، اما امروزه آنچه به دست ما رسیده تنها چند قصیده است که بیهقی آن‌ها را در کتاب خود آورده است.

منبع: آنا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۹ ، ۱۰:۵۰
رضا حارث ابادی

هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد...

احسان چریکی

  کتاب صوتی «تاریخ بیهقی» با صدای احسان چریکی منتشر شد
کتاب گویای «تاریخ بیهقی» اثر ابوالفضل بیهقی به روایت احسان چریکی منتشر شد. -

بازخوانی شناخت‌شناسانه ذات تاریخ با اتکا به آرای «هایدن وایت» و اذعان خود بیهقی که «غرض من نه آن است که مردم این عصر را بازنمایم حال سلطان مسعود... که او را دیده‌اند و از بزرگی و شهامت و تفرّد وی در همه ادوات سیاست و و ریاست واقف گشته» گواهی روشن است که «تاریخ بیهقی» روایتی‌ست پیرامونی و برساخته‌ ذهن و زبان بیهقی از رخدادها و این زبان روایی بیهقی‌ست که به رخدادها انسجام بخشیده نه کرونولوژی روزگار غزنویان

 

https://www.alef.ir/files/archive/originals/2020/40/226114.jpg

 

 

یکصد و اندی سال پیش که «ادیب پیشاوری»، پس از نخستین تصحیح تاریخ بیهقی، کتاب‌ها و نکته برداری‌هاش را جمع و جور می‌کرده و آمده قلم را بگذارد توی قلمدان، ناگهان قلم دستش را گرفته کشیده سوی یک کاغذ سفید و تا ایشان به خود بیایند، قلم، واژه واژه فرشی از ثنا و سپاسه رج زده که:
«
خواجه بوالفضل ای روانت شاد در خرم بهشت          که روانمان زین کُراسه هر دمی شادان کنی ...»
و گویا به این مصرع که رسیده، گریبان ما را گرفته و گفته: «در شِکر غلطد چو طوطی هرکه خواند این کتاب». باری، نه نوشتن از تاریخ کار من است، نه شناساندن بیهقی در دایره استحضار من.  پیشه‌ام آینه داری‌ست: که بنشانم‌تان رو به روی آئینه‌ای از قاب صدا، از زجاج واژه‌ها وَ از سیماب سِگال. چه آنجا که آینه «گلستان سعدی» را در دست گرفتم و دستتان را گرفتم که خودِ «امروز» مان را نشانتان دهم:
«
آورده‌اند که: انوشیروان عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود. غلامی به روستا رفت تا نمک آرد. نوشیروان گفت: نمک به قیمت بِستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد. گفتند: از این قدر چه خلل آید؟ گفت: بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است؛ هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده...»
چه آئینه «بوستان سعدی» را، پیش چشمانی بسته از بیم سیمای خویش
«
تو کِی بشنوی ناله دادخواه؟/ به کیوان برت، کِلّه خوابگاه ... نه پیش از تو، بیش از تو اندوختند؟/ به بیداد کردن جهان سوختند؟ ... نکویی کن امسال چون دِه تُراست / که سال دگر، دیگری دهخداست» 

اما در این جُستار، آینه‌ای بی قاب آورده‌‌ام: بی صدا. که خاصیت جُستار است که بی‌قاب باشد. نیز، بر آن نیستم که این آئینه بی‌قاب را پیش روی‌تان بگذارم؛ که خود بیش از همه محتاج آینه‌ام وَ زجاج این آینه هم، از آن دست آبگینه‌های دست‌پرداختِ سعدی و دیگر داهیان دَهر نیست. آبگینه‌ای بی‌قاب و ناسوده که به سوهان سالیان مگر سوده شود. که سودای ما ناسوتیان، سودن‌ کاسه عُمر و «دمی آب خوردن» در این تاس، بعدِ فرسودن است. «از حدیث، حدیث شکافد» و «اگر ... خوانندگان را از خواندن ملامت افزاید، طمع دارم به فضل ایشان که مرا از مُبرمان نشمرند: که هیچ چیز نیست که به خواندن نیرزد...».

علامه دهخدا به استناد «غیاث اللغات»، واژه «تاریخ» را چنین شرح داده: «وقت پدید کردن چیزی. و در اصطلاح، تعیین کردن، مدتی را از ابتدای امر عظیم و قدیم مشهور تا ظهور امر ثانی که عقب اوست؛ تا که دریافته شود به زمانه آینده...». فرهنگ واژگان آکادمی فرانسه نیز «تاریخ» را این چنین شرح داده: «بازگفت کنش‌ها و رخداد‌های یک قوم یا یک فرد که شایسته به خاطرسپاری‌اند. در نگریستن به دوره کمابیش معینی ازگاه‌شمار ترتیبی (کرونولوژی)، به مثابه امری درخور شناخت؛ همچنین سرزمین، ملیت یا مردمی. همچنین جنبه های خاصی از عملکردها و از جوامع بشری (تاریخ اقتصادی، تاریخ تمدن...)» 
و هزاران تاویل دیگر از مفهوم تعریف‌گریز «تاریخ» که آن را «نه بِدایت، نه نهایت پیداست» و تمیز تعریف سره و ناسره نیز، کار من نیست. تنها نگاهی شناخت‌شناسانه از «هایدن وایت» - اندیشمند فلسفه تاریخ - بسند است تا «تاریخ بیهقی» را از «تاریخ غزنویان» سوا کرده و نام «روایت» بر آن نهیم. «هادین وایت» فرش منقّش تاریخ را برگردانده و در میان رج‌به‌رج «تار»های تاریخ، «پود»ِ شناس‌آلود مورخ را برجسته کرده و نشان می‌دهد که اگرچه مورخ می‌پندارد که حالات روایی گزا‌رشش از رخدادها، از ابتدا تا انتها، همه حقایق مسلّم تاریخی‌اند، اما «روایت» هر رخداد، خودِ آن رخداد نیست، بلکه از صافیِ ذهن و زبان و داوریِ راوی گذشته، و مورخ، در بازگفت «رخدادهای ساده» که ساخت‌مایه‌ تاریخ‌اند، یک قصه‌گوی صِرف است
محتوایی نارام در بافتاری زمانی و رام، دستاویزی‌ست برای بیهقی: «غرض من آن است که کتاب خود بلندپایه نمایم و بنایی بزرگ افراشته گردانم چنانکه ذکر آن تا آخر عمر روزگار باقی ماند.» تاریخ بیهقی همان‌گونه از نامش پیدا و از آهنگ انجام‌ش هویداست، روایت بخشی از تاریخ غزنویان از روزنه نگاه کنجکاو بیهقی‌ست: «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست، که احوال را آسان‌تر گرفته‌اند و شمّه‌ای بیش یاد نکرده‌اند. اما من چون این کار پیش گرفتم، می‌خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گِرد زوایا و خبایا برگردم...» 
و گشتن حول این زوایا و خبایا، بیشتر دست‌مایه خلق شاهکاری ادبی شده تا گزارشی صرفا تاریخی، که در خلال خلق این شاهکار، پیرو «فردوسی»، کار بازجُست واژگان مهجور پارسی را پی گرفته:
«
نزدیک نماز پیشین که همۀ لشکر پَره داشتند و از ددگان و نخجیر برانده بودند..» در زبانهای ایرانی باستان، مصدر parwastan به معنی احاطه کردن، دور چیزی را گرفتن، از ترکیب پیشوند pari و ریشه  band به معنی بستن تشکیل شده است که بر روی هم به معنی احاطه کردن است. و ده‌ها نمونه دیگر که این جُستار را حوصله بررسیدن آن نیست.
نیز، نثر پویا و بیان روان و ساخت‌های زایای زبانی این اثر، قلم بیهقی را فراتر از قاعده تاریخ‌نویسی کشانده:
«
کار از درجه‌ سخن به درجه‌ شمشیر رسید» یا «من و ماننده‌ من، که خدمتگاران امیر محمود بودیم، ماهیی را مانستیم از آب بیفتاده و در خشکی مانده و غارت شده» و یا عبارت: «و روز شنبه هشتم این ماه نامه‌ها رسید از خراسان و ری، همه مهم، و امیر البته بدان التفات نکرد» که قید «البته»، افسار یک کاروان معنای ناگفته را به دست گرفته و بیهقی با جاگذاری درست و به نبوغ‌آمیخته این قید، تطور شخصیت امیر مسعود در گذر زمان را به خوبی آشکارا می‌کند.
گردآوری دائره‌المعارفی از واژگان دیوانی و اسناد و مدارک دولتی نیز، نه کاری‌ست که در حوصله یک مورخ صِرف بگنجد. کوتاه آنکه، دکتر غلامحسین یوسفی در مقاله‌ای با عنوان «هنر نویسندگی بیهقی» که در یادنامه ابوالفضل بیهقی به چاپ رسیده چنین گفته: «...در جنگ طلخاب سخن طنطنه‌ای دیگر دارد و رزمی‌ست... آنجا که موضوع، مستلزم تامل و اندیشه است، لحن بیهقی آرام و سنگین است... همه‌جا موسیقی کلام با اندیشه و معنا سازگاری درخشانی دارد».
بازخوانی شناخت‌شناسانه ذات تاریخ با اتکا به آرای «هایدن وایت» و اذعان خود بیهقی که «غرض من نه آن است که مردم این عصر را بازنمایم حال سلطان مسعود... که او را دیده‌اند و از بزرگی و شهامت و تفرّد وی در همه ادوات سیاست و و ریاست واقف گشته» گواهی روشن است که «تاریخ بیهقی» روایتی‌ست پیرامونی و برساخته‌ ذهن و زبان بیهقی از رخدادها و این زبان روایی بیهقی‌ست که به رخدادها انسجام بخشیده نه کرونولوژی روزگار غزنویان. حتی امروز که دوران حکمرانی رسانه‌ها بر اذهان است نیز، امکان تمایز دقیق رخداد از تفسیر به ظاهر بی‌طرفانه آن چندان میسور نیست تا به زمان بیهقی و زبان بیهقی چه رسد، هرچند بیهقی، در پس «... تاریخ بر راه راست برود، که روا نیست در تاریخ تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیر کردن» تاثیرپذیری از دستگاه شناختی‌اش را نهان و خود را در قامت مورخی بی طرف، عیان سازد. نهادینه شدن خوی خادمی در دستگاه حکومت غزنوی بالاخص سلطان مسعود را نیز باید به شاکله شخصیت بیهقی افزود و چگونگی شناخت حقیقت را از شیوه درک واقعیاتی که بیهقی حقیقت می‌انگاشت، تمیز داد. گریزی به آرای میشل فوکو نشان می‌دهد که حتی حقیقت نیز امری مجرد نیست و ملازم ضرورت‌های قدرت است و در هر جامعه با نظام تولید ثروت آن جامعه توازی دارد. و همین «رژیم حقیقت: Le régime de verité» از اسباب عمده تحکیم قدرت و تحکم حاکمان، حتی در دستگاه شناختی مردمان است و مورخ نیز که خود، مردمی‌ست و بالمآل جزئی از رژیم حقیقت، تنها شارح بافتار قدرت؛ چه در جایگاه مفسّر چه در جایگاه منتقد و یا معاند این رژیم حقیقت. قدرت و تاریخ که دستادست هم، گرد مدار زمان می‌چرخند، روزی به سرگیجه از این مدار بیرون رفته و حقیقت تاریخی نیز دگرگونه می‌شود: «و عادت زمانه چنین است که هیچ چیز بر یک قاعده بنماند و تغییر به همه چیزها راه یابد».
باری، آنچه رفت پیش‌وازی بود بر این تعبیر که «تاریخ بیهقی بیشتر یک تجربه تاریخی‌ست تا روایتِ حقیقت؛ نوعی «حدیث نفسِ» شخصیتی‌ تاریخی‌ست. و همه محدودیت‌های ملازمِ چنین شخصیتی، در متنِ روایت او از حقیقت، راه یافته‌اند» (ع. م) و کتاب گویای تاریخ بیهقی که منَش آینه‌دار بوده‌ام نیز، تجربه‌ای روایی از روایت بیهقی از تاریخ
شاید شنیدن «کتاب گویای تاریخ بیهقی» گویای این ماجرا باشد که چگونه هِزاره‌ایست که دست فلک از گرداندن چرخ زمان در این سوی ربع مسکون فرسوده و ما هنوز و هر روز، در کار بی‌هوده سودنِ‌ سنگِ دست‌فرسودِ خداوندی و بندگی، سر در «ظلمت نه توی مرگ‌اندود» کرده‌ایم تا «حسنک را فرمودند که جامه بیرون کِش...، تنی چون سیم سپید و رویی چون صدهزار نگار و همه خلق به‌درد می‌گریستند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۹ ، ۱۰:۴۴
رضا حارث ابادی


دبیر همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی دلایل و چگونگی انتخاب اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی را شرح داد.
به گزارش وبسایت خانه فرهنگ دانشجو دکتر مهیار علوی مقدم که روز چهارشنبه در مراسم بزرگداشت یهقی در سبزوار سخن می گفت ، اظهار داشت : در سال 86 پیش از برگزاری همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی در دانشگاه حکیم سبزواری (تربیت معلم سابق) هنگامی  که قرار شد برای پاسداشت مقام تاریخی وادبی خواجه ابوالفضل بیهقی یک روز ملی در تقویم ایران ثبت شود ، دکتر یا محمدجعفر یاحقی استاد برجسته ادبیات فارسی ، استاد سیدی پژوهشگر برجسته حوزه ادبیات و تاریخ خراسان و خود او [دکتر علوی مقدم] طی جلسه ای تصمیم گرفتند اول آبان را برای این مناسبت در نظر بگیرند.
وی سپس ادامه داد : هر چند تاریخ درگذشت بیهقی در ماه صفر 470 هجری قمری درج شده که این زمان با اطلاعاتی که از روی علم گاهشماری به دست آمد با اواخر شهریورماه مصادف بود ، اما از آنجایی که روزهای پایانی شهریورماه و همچنین ماه مهر به دلیل بازگشایی دانشگاه ها و جابه جایی های معمول اساتید و دانشجویان در این ماه ها، زمان مناسبی برای چنین روزی نبود ، اولین تاریخ مطلوب با موافقت هر سه عضو حاضر در جلسه روز اول آبان ماه تعیین گردید.
عضو هیأت علمی گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری همچنین دلایل دیگری برای مناسب بودن تاریخ اول آبان ماه ذکر کرد و اظهار داشت : ابوالفضل بیهقی در عرصه ادبیات کلاسیک ایران نفر اول محسوب می شود و حتی گلستان سعدی چند قرن بعد از تألیف تاریخ بیهقی ، پدید آمده است. به همین دلیل اولین روز از ماه آبان برای بزرگداشت جایگاه ممتاز بیهقی در نثر فارسی مناسب به نظر می رسید.

وی تصریح کرد: انتخاب یک روز فرضی در تقویم فقط برای بیهقی نیست بلکه بسیاری دیگر از روزهای ملی که به نام بزرگان ومشاهیر  کشور ثبت شده اند نیز ، مبنای فرضی و قراردادی دارند. به عنوان مثال روز 20 مهر که به عنوان روز حافظ معرفی شده است انطباق خاصی با روز تولد یا وفات او ندارد.
دکتر علوی مقدم افزود : از همان سال 86  تاکنون برای درج روز ملی بیهقی در تقویم رسمی ایران تلاش ها و پیگیری های متعددی صورت گرفته و این روز در سطح استان تصویب شده و در کشورهم حامیان زیادی دارد اما در شورای عالی انقلاب فرهنگی به دلایلی غیرعلمی ، این روز برای درج در تقویم رسمی ایران به تصویب نرسیده است.
وی تصریح کرد : دو مورد از دلایل غیرعلمی برای رد کردن روز ملی بیهقی در شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران ، سنی بودن و درباری بودن بیهقی عنوان شده است که هیچ کدام از این دلایل قابل قبول نیست به ویژه برای نادیده گرفتن شخصیت ارزشمند ادبی و تاریخی ابوالفضل بیهقی که خدمات ارزنده او به نثر فارسی و همچنین قرارگرفتن کتابش در ردیف معتبرترین منابع شناخت تاریخ ایران جایگاه ممتازی به او می بخشد.
دکتر علوی مقدم که تا کنون بیش از 8 کتاب و 45 مقاله علمی در زمینه ادبیات فارسی را منتشر کرده است ، در ادامه خواستار آن شد که  ، پرونده ثبت روز ملی بیهقی در تقویم رسمی ایران مجددا به جریان بیافتد و این بار با نگاه علمی و منصفانه تری به جایگاه با اهمیت بیهقی نگریسته شود و حق این ادیب برجسته ومورخ حقیقت جوی ایرانی به خوبی ادا شود.
دبیر همایش سالانه بیهقی در پایان ضمن بیان اینکه سبزوار به دلیل داشتن بزرگانی نظیر خواجه ابوالفضل بیهقی ، ابوالحسین زید بیهقی (فرید خراسان) ، عطاملک جوینی ، حکیم حاج ملاهادی سبزواری ، ملاحسین واعظ کاشفی ، دکتر قاسم غنی ، محمود دولت آبادی ، دکتر شریعتی و ... به خود می بالد اظهار داشت : به هرحال همینک ننیز که روز ملی بیهقی هنوز رسما در تقویم کشور ثبت نشده ، علاقه مندان بیهقی تا زمانی  که منع قانونی وجود نداشته باشد ، اول آبان ماه را به عنوان روز ملی این نویسنده بزرگ  معرفی  می کنند و اگر بودجه لازم از طریق نهادهای فرهنگی شهرستان از جمله شهرداری و شورای شهر تأمین شود ، همه ساله همایش هایی ملی برای خواجه ابوالفضل بیهقی  برگزار خواهیم کرد.

منبع : وبسایت خانه فرهنگ دانشجو و مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۵۸
رضا حارث ابادی

ثبت روز نثر فارسی، تجدید نظر درباره روز ملی شعر و ادب

 

کامران پارسی نژاد یکی از داستان نویسان، پژوهشگران و منتقدان ادبی کشور در سال های اخیر است که نوشته های او در بعضی مطبوعات کشور نیز به چاپ می رسند.

این پژوهشگر و منتقد ادبی کشور در روزهای اخیر درباره برگزاری همایش اول آبان روز بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی در زادگاهش سبزوار مطلبی را به رشته تحریر در آورده است که در این مطلب هم صدا با مردم سبزوار خواستار ثبت روز نثر فارسی با یاد ابوالفضل بیهقی در تقویم ملی کشور شده است.

پارسی نژاد که خود هیچ نسبتی با سبزوار ندارد و بنابراین با نگاهی غیرمتعصبانه به موضوع ثبت روز اول آبان به عنوان روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی ونثر فارسی نگریسته، در نوشته خود درخواست مردم سبزوار را، درخواستی سنجیده و به جا عنوان کرده است.

وی که ظاهرا درباره دلیل انتخاب اول آبان به عنوان روز بزرگداشت بیهقی به اشتباه افتاده و گمان کرده است این روز مصادف است با سالروز تولد نویسنده تاریخ گرانسنگ بیهقی، نسبت به تلاش کشورهای همسایه برای تصاحب بزرگان ایران یادآوری کرده و خواهان آن شده است که شورای انقلاب فرهنگی با نامگذاری هرچه سریعتر اول آبان به  عنوان روز بیهقی و نثر فارسی جلو از دست رفتن بیش از پیش افتخارات فرهنگی و ادبی ایران را بگیرد.

گفتنی است، روز اول آبان برخلاف تصور پارسی نژاد روز تولد بیهقی نیست بلکه یک روز قراردادی است که دکتر مهیار علوی مقدم استاد دانشگاه حکیم سبزواری قبلا دلایل پیشنهاد این روز را به عنوان روز ملی بیهقی بیان نموده است:

دکتر علوی مقدم: چگونه روز اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی پیشنهاد شد؟

اینک به نظر می رسد که مردم سبزوار و مسئولان سبزواری باید بسیار خرسند باشند که بعد از چندسال مداومت در برگزاری همایش های اول آبان به عنوان روز بزرگداشت بیهقی، سرانجام صدای مطالبه معقول آن ها و خبر اقدام زیبایشان در ارتباط با یکی از مشاهیر بزرگ ایران به گوش دیگران نیز رسیده و به تدریج ثبت روز اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی و نثر فارسی دیگر در حال تبدیل شدن به خواسته  عمومی بسیاری از اهالی ادبیات و علاقه مندان عرصه فرهنگ ایران است.

اسرارنامه در ادامه به انتشار متن یادداشت کامران پارسی نژاد در روزنامه قدس می پردازد:
 

ثبت روز نثر فارسی، تجدید نظر درباره روز ملی شعر و ادب

 

 

روز اول آبان مصادف است با تولد ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، مورخ و نویسنده توانمند و صاحب نام سبزواری که به دلیل نگاشتن کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی به شهرت رسید.

در چنین روزی مراسم نکوداشتی برای این عالم و حکیم بزرگ در شهرستان سبزوار برگزار شد که در این مراسم بسیار ارزشمند آقای غلامعلی حداد عادل، رئیس فرهنگستان ادب و فارسی اعلام داشت، درخواست مردم سبزوار برای ثبت روز نثر فارسی در روز تولد ابوالفضل بیهقی توسط شورای انقلاب فرهنگی را  پیگیری می‌کند. شایان ذکر است، کشورهای همسایه چون ترکیه، افغانستان و تاجیکستان همواره بر آن هستند تا با برگزاری کنگره‌ها و همایشهای بین المللی، بسیاری از ادیبان و دانشمندان ایرانی را متعلق به کشور خود معرفی کنند و باز هم لازم به تذکر نیست که در این میان آن چنان اقدام شایسته‌ای در مقابله با سیاستهای شوم فرهنگی این قبیل کشورها از سوی متولیان امور فرهنگی کشور نمیشود.

بنابراین برگزاری چنین مراسمی هرچند که بین المللی نباشد و برگرفته از حس و عرق ملی باشد قابل تقدیر و ستایش است. جدای از این مسأله طرح ثبت روز نثر فارسی آن هم به یاد نویسنده بزرگ و صاحب نامی چون ابوالفضل بیهقی اقدامی سنجیده و حساب شده ای است.

باشد تا کشورهای همسایه این فکر به ذهنشان خطور نکند که این عالم بزرگ را متعلق به کشور خود بدانند. توجه به این نکته ضروری است که در ایران متاسفانه آن‌چنان به متون منثور توجهی نشده است و همواره شاعران با متون منظومشان مورد توجه حاکمان، اشراف، درباریان و عموم مردم بوده‌اند و همین مسأله سبب شد تا هنر نویسندگی آن چنان مورد حمایت و توجه قرار نگرفت و لاجرم در این حوزه دچار ضعف عمده و بنیادین شده‌ایم و تأثیر مخرب آن را بر پیکره ادبیات داستانی کشور شاهدیم.

در چنین اوضاع و احوالی انتخاب روز نثر فارسی می‌تواند تأثیرگذار باشد . توجه به این مسأله ضروری است که روز ملی شعر و ادب که مصادف با درگذشت یکی از شاعران معاصر ایرانی انتخاب شده است اعتراض بسیاری از اهالی قلم و صاحبان اندیشه را بر انگیخت؛ زیرا ایران صاحب شاعران بسیار بزرگی چون حافظ، فردوسی، سعدی، مولوی، رودکی، نظامی....است.

بنابراین اولین سئوالی که به ذهن متبادر می‌شود، این است که با وجود چنین شاعران نام آشنایی که شهرت جهانی دارند، چرا باید روز درگذشت شاعر گرانمایه شهریار به عنوان روز شعر و ادب فارسی انتخاب شود؟ لازم به توضیح نیست که جایگاه این شاعر گرانمایه نزد ایرانیان محفوظ است اما تا زمانی که در ایران شاعران بزرگ و صاحب نامی وجود دارند انتخاب شهریار اما و اگرهای بسیاری را برانگیخته است .

به هرروی می‌طلبد تا شورای انقلاب فرهنگی در این خصوص تجدید نظر کند. پیشنهاد می‌شود، این شورای در یک اقدام بی سابقه از طریق اینترنت نظر سنجی کرده و اجازه بدهد مردم نظر خود را در خصوص انتخاب فرد شایسته تر اعلام کنند، زیرا انتخاب بسیاری از شاعران نام آشنای ایرانی چون فردوسی، سعدی، حافظ و مولوی کاری بس مشکل است و بهتر است نظر همگانی را در این خصوص جویا شد. در چنین شرایطی انتخاب یک شاعر معاصر که در قیاس با شاعران کلاسیک ما از شهرت جهانی هم برخوردار نیست بسیار غریب بوده است.

این در حالی است که بسیاری از مسؤولان دلسوز دولتی هم در ارتباط با تغییر روز شعر و ادب فارسی تلاش‌هایی داشتند. آن چنان که درمراسمی که به دعوت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در استان ایلام حضور داشتم شاهد بودم که  مسؤولان اداره فرهنگ و ارشاد این استان در کنار اهالی قلم تلاش داشتند تا طوماری در اعتراض به همین مسأله تهیه و امضا کنند.

در پایان اشاره به این نکته ضروری است که انتخاب یک شاعر  برای چنین روزی  هم این گمان بد را به ذهن متبادر می‌کند که در روزی که متعلق هم به شاعران و هم نویسندگان است، چرا یک شاعر باید انتخاب شود. بنابراین پبشنهاد می‌شود تا روز ملی شعر و ادب به روز ملی شعر تغییر نام دهد و در کنار آن روز نثر فارسی ثبت شود. با این اوصاف اگر پیشنهاد سنجیده اهالی سبزوار به تأیید شورای انقلاب فرهنگی برسد، توقع می‌رود در پی آن روز تولد یکی دیگر از بزرگان ادبیات فارسی  انتخاب شود و پس از آن نام این روز بزرگ هم تغییر یابد.

منبع: روزنامه قدس

مجله اینترنتی اسرارنامه

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۵۵
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی؛ خالق سبکی جدید در نثر فارسی

ابوالفضل بیهقی؛ خالق سبکی جدید در نثر فارسی

 

بیوگرافی و زندگینامه
به سال 385 ه. ق در ده حارث آباد بیهق(سبزوار قدیم) کودکی به جهان آمد که نامش را ابوالفضل محمد نهادند. پدر که حسین نامیده می‏شد، کودک را به سالهای نخستین در قصبه بیهق و سپس، در شهر نیشابور به دانش‏اندوزی گماشت. ابوالفضل که از دریافت و هوشمندی ویژه‏ای برخوردار بود و به کار نویسندگی عشق می‏ورزید، در جوانی از نشابور به غزنین رفته (حدود 412 هـ.ق)، جذب کار دیوانی گردید و با شایستگی و استعدادی که داشت به زودی به دستیاری خواجه ابونصر مشکان گزیده شد که صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی بود و خود از دبیران نام ‏آور روزگار. این استاد تا هنگام مرگ لحظه ‏ای بیهقی را از خود جدا نساخت و چندان گرامی و نزدیکش می‏داشت که حتی نهفته ‏ترین اسرار دستگاه غزنویان را نیز با وی در میان می‏نهاد، و این خود بعدها کارمایه گرانبهایی برای تاریخ بیهقی گردید، چنانکه رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استاد فرزانه خویش نقل کرده که پیوسته «در میان کار» بوده است و در درستی و خرد بی‏همتا.
پس از محمود، بیهقی در پادشاهی کوتاه مدت امیر محمد (پسر کهتر محمود) دبیر دیوان رسالت بود و شاهد دولت مستعجل وی؛ و آنگاه که ستاره اقبال مسعود درخشیدن گرفت، نظاره ‏گر لحظه به لحظه اوج و فرود زندگانی او بود، و هم از این تماشای عبرت انگیز است که تاریخ خویش را چونان روزشمار زندگی این پادشاه و آیینه تمام نمای دوران وی فراهم آورده است. پس از در گذشت بونصر مشکان (431 هـ.ق) سلطان مسعود، بیهقی را برای جانشین استاد از هر جهت شایسته ولی«سخت جوان» دانسته ــ هر چند که وی در این هنگام چهل و شش ساله بوده است ـــ از این رو بو سهل زوزنی سالخورده را جایگزین آن آزادمرد کرد و بیهقی را بر شغل پیشین نگاه داشت. ناخشنودی بیهقی از همکاری با این رئیس بدنهاد، در کتاب وی منعکس است، تا آنجا که تصمیم به استعفا گرفته است، ولی سلطان مسعود او را به پشتیبانی خود دلگرم کرده و به ادامه کار واداشته است.
پس از کشته شدن مسعود (432 هـ.ق) بیهقی همچون میراثی گرانبها، پیرایه دستگاه پادشاهی فرزند وی (مودود) گردید، و پس از آنکه نوبت فرمانروایی به عبدالرشید ـ پسر دیگری از محمود غزنوی ـ رسید، بیهقی چندان در کوره روزگار گداخته شده بود که در خور شغل خطیر صاحبدیوانی رسالت گردد. اما دیری نپایید که در اثر مخالفت و سخن چینی‏های غلام فرومایه ولی کشیده‏ ای از آن سلطان، از کار بر کنار گردید، و سلطان دست این غلام را در بازداشت بیهقی و غارت خانه وی باز گذارد. بیهقی سر گذشت دردناک این دوره از زندگی خود را در تاریخ مفصل خود آورده بوده است که این بخش از نوشته ‏های وی جزو قسمتهای از دست رفته کتاب است، ولی خوشبختانه عوفی در فصل نوزدهم از باب سوم «جوامع الحکایات» این داستان را نقل {به معنا} کرده است:  
هنگامی که سلطان عبدالرشید غزنوی، به دست غلامی از غلامان شورشی (طغرل کافر نعمت) کشته شد (444 هـ.ق) با دگرگون شدن اوضاع، بیهقی از زندان رهایی یافت، ولی با آنکه زمان چیرگی غلام به حکومت رسیده، پنجاه روزی بیش نپاییده و به قول صاحب «تاریخ بیهق» بار دیگر «ملکبا محمودیان افتاد»، بیهقی دیگر به پذیرفتن شغل و مقام درباری گردن ننهاد و کنج عافیت گزید و گوشه‏ گیری اختیار کرد.
زمان تألیف کتاب :   
بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود مناسب یافته و از سال 448 هـ .ق به تألیف تاریخ پردازش خود پرداخت و به سال 451 این کار را به انجام رسانید، یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود(جلـ 451، ف 492). 
مرگ بیهقی :  
بیهقی هشتاد و پنج سال زیسته و به تصریح ابوالحسن بیهقی در«تاریخ بیهق» به سال 470 هـ.ق در گذشته است و به این ترتیب نوزده سال پس از اتمام تاریخ خویش زنده بوده و هرگه به اطلاعات تازه ای در زمینه کار خود دسترسی می‏یافته، آن را به متن کتاب می‏افزوده است.
نام کتاب :
کتابی که امروز به نام «تاریخ بیهقی» می‏شناسیم، در آغاز «تاریخ ناصری» خوانده می‏شده است به دو احتمال: نخست به اعتبار لقب سبکتگین(پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده، و دیگر لقب سلطان مسعود که «ناصرالدین الله» بوده است. به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز نامیده می‏شده، از این قرار:
تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی، که گویا بر اثر بی‏ توجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده است. بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز می‏خوانند از جهت آنکه تنها رویدادهای دوره پادشاهی مسعود را در بر دارد.

ابوالفضل بیهقی که به عنوان ادیب و مورخ برجسته ایران و پدیدآورنده کتاب گرانسنگ «تاریخ بیهقی» شهرت یافته، خالق سبکی جدید در نثر فارسی است.

به گزارش ایسنا، بیشتر شهرت بیهقی به‌ دلیل نگارش کتاب معروف «تاریخ بیهقی» است که یکی از مهم‌ترین منابع تاریخی درباره دوران غزنوی به شمار می‌رود.

او اوایل عمر خود را در نیشابور به تحصیل علم و دانش مشغول بود، سپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و در سال ۴۱۸ ه. ش پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیر دیوان شاهی برگزیده شد.

این مورخ بزرگ ایرانی نوشتن کتاب «تاریخ بیهقی» را در سن ۴۳ سالگی، آغاز کرد و ۲۲ سال از عمر خود را صرف نوشتن آن کرد، موضوع این کتاب تاریخی است و در ۳۰ جلد، اما از این ۳۰ جلد تنها ۶ جلد باقی مانده و این نکته قابل ذکر است که جلد اول موجود، از میانه آن آغاز می‌شود.

اهمیت کتاب «تاریخ بیهقی» برکسی پوشیده نیست و تاثیر آن بر متون بعد از خود گواهی بر ارزشمندی این کتاب است؛ کتابی که با ظهور خود سبک جدیدی را در نثر فارسی خلق کرد و با گذشت زمان نه تنها از اهمیت آن کاسته نشد، بلکه بر شکوه و عظمت آن افزود.

«تاریخ بیهقی» آیینه تمام‌نمای دوران این نویسنده صاحب سبک است که می‌تواند قواعد مملکت‌داری، شهرسازی، سطح زندگی مردم، طبقات اجتماعی، فرهنگ جامعه، اوضاع دربار و دیوان‌ها، آداب و سنت‌های رایج در جامعه، جهان‌بینی مردم و حتی خصوصیات اخلاقی و شخصیت‌شناسی هر یک از چهره‌های تاریخی را می‌توان در آن مشاهده کرد.

دقت و هوشیاری ابوالفضل بیهقی در بیان جزییات و توصیف وقایع به حدی بود که خواننده با خواندن آن احساس می‌کرد که بیهقی در آن صحنه‌ها حاضر بوده و نکته قابل توجه این است که بیهقی در بعضی از رویدادها، خود شاهد ماجرا نبوده و آن‌ها را از زبان عامه مردم نقل می‌کند اما این وقایع در فضای کلی تاریخ هیچ تفاوتی با آنچه او به چشم خود دیده، ندارد و این بیانگر زیرکی و هنرمندی بی‌نظیر این نویسنده است.

یکی از بخش‌های بسیار مهم «تاریخ بیهقی»، داستان «حسنک وزیر» است. بیهقی ۸۵ سال زندگی کرد و به دنبال نوشتن کتاب‌های متعدد بود تا اینکه در سال ۴۵۶ ه. ش درگذشت و به این ترتیب ۱۹ سال پس از اتمام این کتاب ارزشمند چشم از جهان فرو بست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۴۷
رضا حارث ابادی

دیدگاه‌های سیاسی ابوالفضل بیهقی

با آنکه در سده‌های نخستین اسلامی، کار تاریخ‌نویسی بیشتر معطوف وقایع‌نگاری بود، اما رفته‌رفته در ایران پس از اسلام تاریخ‌نویسی با بعضی از شاخه‌های معرفتی دیگر پیوستگی و همانندی‌هایی یافت، چرا که از قرن

دیدگاه‌های سیاسی ابوالفضل بیهقی

 

 

نویسنده: رویا محمدی پرفکر (1)

 

مقدمه

با آنکه در سده‌های نخستین اسلامی، کار تاریخ‌نویسی بیشتر معطوف وقایع‌نگاری بود، اما رفته‌رفته در ایران پس از اسلام تاریخ‌نویسی با بعضی از شاخه‌های معرفتی دیگر پیوستگی و همانندی‌هایی یافت، چرا که از قرن چهارم به بعد شمار زیادی از ادیبان، فلاسفه و فقها، که خود در کوران حوادث زمانه حضور داشتند و از نزدیک، تحولات و رخدادهای محیط زندگی خود را مشاهده می‌کردند، ناگزیر ضمن نقد و تردید در روش مورخان پیشین، خود نیز به دلیل ذهن مشغولی به سوانح احوال و رخدادهای محیط و زمانه، به جمع مورخان افزوده شدند. (2) این تحول نگرش از جمله می‌توانست به گونه‌ای دگرگونی در منطق و روش معرفتی و موضوع شناختی اهل دانش زمانه منجر شود و سیاقی متفاوت در نگاه و نظر آنان در مطالعه پدیدارها فراهم سازد. از جمله آثاری که به اقتضا و ایجاب درگیری زندگی و ذهن و زبان نگارنده آن، با ویژگی‌هایی از این سنخ به رشته تحریر درآمد، تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی است که سالیانی از عمر خود را صاحب دیوان رسالت مسعود غزنوی بود و زمانی چشمگیر در کنار بونصر مشکان و بوسهل زوزنی (3) داشت و از نزدیک به مشاهده و معاینه اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه پرداخت. افکار و آراء بیهقی از جمله اندیشه‌های سیاسی او در کتاب معروفش تاریخ بیهقی مضبوط است. بیهقی ‌که خود دبیر و دیوانسالار دستگاه قدرت و دربار غزنوی تلقی می‌شد، با نهاد قدرت و عناصر سیاست زمانه آشنا و با مناسبات جاری قدرت حاکم در ارتباط تنگاتنگ بود. البته منطق واقع‌گرای بیهقی، سرمایه نادری بود که به او این امکان کم مانند را بخشید تا در کنار این ملازمت و مباشرت حرفه‌ای، بینشی متفاوت از همگنان از شناخت قدرت و سیاست فراهم کند و از این مجرا آموخته‌های این قرابت و مکانات را در کتاب خود مضبوط نماید. سبک نگارش بیهقی چنان بوده که گرچه اندیشه‌های خود را مستقیم ابراز نمی‌داشته، اما به یاری صناعات ادبی چون: کنایه، ایجاز، تلویح و تلمیح، در قالب نکته‌ها و مثال‌ها به توصیف شرایط موجود و از جمله جور و جفای زمانه پرداخته و شگفتا که به لطف همین زبان نگارش، پادشاهان را مورد نقد قرار داده است.
با آنکه کتاب تاریخ بیهقی بارها از منظر مطالعات ادبی و رویکردهای متفاوت تاریخ‌نگاری مورد بررسی قرار گرفته است، اما اثر و اندیشه‌های او در زمینه سیاست، چندان واکاوی نشده است یا حداقل چنان نمایانده نیست که بتوان دسترسی مجملی بدان‌ها یافت. از این رو، در این مقاله کوشش شده که با بازخوانی مهم‌ترین اثر بیهقی (تاریخ بیهقی) و بازنمایی تحولات عصر وی، تصویر و تعبیر او را از موضوعاتی چون: سیاست، ضرورت حکومت، بایسته‌های شاهی، نقد دستگاه قدرت حاکم و دربار پادشاه و نقش مردم در مناسبات قدرت را مورد مطالعه و بازگویی متفاوت از رویه گذشته پژوهی آثار موجود، بررسی و تحلیل نماییم.
در این مقاله مبتنی بر رویکرد توصیف و تحلیل تاریخی فکر و بر پایه مطالعه منابع کتابخانه‌ای، به روشی مقتضی ایجاز به بازخوانی اجمالی ایده و اندیشه‌های سیاسی بیهقی می‌پردازیم. گفتنی است که گرچه در این میان، مهم‌ترین منبع مورد استفاده نوشتار، کتاب تاریخ بیهقی است، اما از منابع دیگری چون تاریخ بیهقی اثر علی بن زیاد بیهقی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات از محمد سدیدالدین عوفی، و پیرامون تاریخ بیهقی از سعید نفیسی، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی از والد مریلین و دیگر کتاب مناسب پردازش محتوای مقاله، بهره مقتضی برده‌ایم.
با توجه به آثار و ادبیات تاریخی و پژوهشی که درباره بیهفی در دست است، سؤالی که می‌توان در مسیر ضرورت و هدف اصلی این مقاله بیان کرد، این است که: آیا ابوالفضل بیهقی را می‌توان در زمره اندیشمندان سیاسی دانست و یا رگه‌های روشنی از لوازم تفکر سیاسی در آثار و افکار او جست؟ در راستای پاسخ به این پرسش، سازمان مقاله در سه فراز در ترکیب مباحثی چون: درآمدی تاریخی بر زندگی و زمانه، رویکرد روشی بیهقی به فلسفه تاریخ و رویکرد نگارش مسائل سیاسی اجتماعی در ادبیات بیهقی، و در ادامه بررسی اندیشه سیاست در نگاه و نوشتار بیهقی، تنظیم گردیده است.

شرح حال

1. زندگی

ابوالفضل محمد بن حسین کاتب بیهقی، در سال 385 ق در ده حارث‌آباد بیهقی (سبزوار قدیم) به دنیا آمد. (4) او از خانواده و دودمانی نژاده بود. پدرش حسین بیهقی از خواجه‌گان دربار به شمار می‌آمد و با بزرگان نشست و برخاست داشت. چنان که بیهقی بعدها به مصاحبت و دوستی پدرش با خواجه ابوالفرج عالی بن مظفر، که شغل اشراف سلطان فرخزاد بن ناصرالدین را دارد، اشاره کرده است. (5) بیهقی سال‌های نخستین زندگی را در بیهق و سپس در نیشابور، به کسب دانش پرداخت. پس از مدتی، با عزیمت به غزنین در حدود سال 412 ق جذب کار دیوانی گردید. شایستگی و استعداد وی، عاملی بود که به دستیاری خواجه ابونصر مشکان، صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی (6) برگزیده شود. رابطه بسیار نزدیک و اعتمادآمیز بین این دو منجر به ارتباط جداناشدنی وی تا واپسین لحظات عمر خواجه گردید. استاد نیز او را چنان گرامی می‌داشت که اسرار دستگاه غزنویان را با او در میان می‌گذارد و این خود به اندوخته شدن سرمایه گرانبهایی از دانسته‌های منحصر به فرد برای بیهقی مبدل گردید و بعدها به همین اعتبار توانست رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر آن نبود، از قول استاد در کتاب تاریخ بیهقی نقل نماید.
بیهقی به سال 412 ق به خدمت دیوان و دربار خاندان سبکتکین (7) درآمد. او پس از خدمت در دستگاه سلطان محمود غزنوی، و ادامه آن در دوران کوتاه پادشاهی امیر محمد (پسر سلطان محمود)، نظاره‌گر اوج گیری قدرت امیر مسعود بود. گویی از قِبلَ این تماشای عبرت‌انگیز است که بیهقی تاریخ خویش را همچون روزشمار زندگی سلطان غزنوی (سلطان مسعود) نگاشته است. البته بیهقی پس از آن نیز شاهد بر تخت نشستن مودود (فرزند سلطان مسعود) و عبدالرشید (پسر سلطان محمود) نیز بوده است. (8) بیهقی در زمان سلطنت عزالدوله عبدالرشید (به سال 440 ق) چندی صاحب دیوان انشا گردید. دیری نپایید که به تهمت حاسدان معزول شد. در سال 443 که طغرل بر عبدالرشید خروج کرد و او را به قتل رساند، بیهقی با جمعی از درباریان زندانی شد و یک سال در زندان ماند. در سال 444 ق، با دگرگونی اوضاع کشور، بیهقی نیز از زندان رهایی یافت و اما از آن پس بود که کُنج عافیت گُزید و گوشه‌نشینی اختیار کرد. (9) بیهقی از سال 448 ق تا 451 ق یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود، به تألیف تایخ بیهقی پرداخت. به گفته ابوالحسن بیهقی نویسنده تاریخ بیهقی، بیهقی، پس از 85 سال گذر روزگاری پرحادثه، سرانجام به سال 470 ق درگذشت. (10)
ابوالفضل بیهقی، کاتب و دیوانسالار عهد غزنوی، در زمره قشری از طبقات اجتماعی دوران خود است که در طول تاریخ ایران بخش باسواد جامعه محسوب می‌شدند و آنها را اهل قلم می‌نامیدند. گروه درس آموختگان دربار قدرت شاهی که سنن تمدن، فرهنگ، آداب و آیین و از همه مهم‌تر تجربه و شیوه کشورداری ایرانی را نیک می‌دانستند، و از جمله با ثبت و ضبط آموخته‌ها و تجارب و احوال و سوانح زمانه، نقشی مؤثر در انتقال میراث فرهنگ و آیین ایرانی و اسلامی از دوره و سلسله‌ای به عهد و سلسله‌ای دیگر ایفا می‌نمودند. بیهقی چندی صاحب دیوان رسالت غزنوی بود. دیوان رسالت، دستگاه انجام امور مکاتبات شاهی بود. از این رو، صاحب دیوان رسالت، علاوه بر مقام علمی و ادبی، می‌بایست دارای تجربه کافی و کفایت و امانت هم می‌بود تا در حل و عقد امور اداری و حکومتی در نماند و راه صواب در حل معضلات را بنماید. در اکثر موارد که وزیر با شاه به خلوت می‌نشست و در مهمات ملک رایزنی و مشورت داشت، شخص ثالثی که در این خلوت حضور می‌یافت، صاحب دیوان رسالت بود. این مقام، تقریباً اولین کسی بود که از مفادنامه‌هایی که از اطراف و اکناف به صورت معما و رمز به دربار می‌رسید، آگاه می‌گردید، که گاه جز شاه و او، کسی از محتویات بعضی مکاتبات، مطلع نمی‌گردید. از آنجا که صاحب دیوان رسالت، محرم اسرار سلطان محسوب می‌شد، بایسته بود که شخصیتی دانا، مدبر، کاردان و باتجربه در امور مملکتی باشد. (11) بیهقی سالیانی کارگزار این نقش خطیر بود که افزون بر شأن و جایگاه رسمی، مکانتی اجتماعی و علمی هم برای وی فراهم می‌ساخت. ضمن آن که او، خود از ظرفیت‌های فردی و خانوادگی چشمگیری برخوردار بود و جمع این محاسن می‌توانست شرایطی کم مانند برای توفیق او در امر نگارش مستند و دقیق شرح حال پدیدارها و از جمله حوادث سیاست فراهم آورد.

2. شرایط سیاسی اجتماعی

سده‌های چهارم و پنجم قمری، اهمیتی محوری و فوق‌العاده در تاریخ ایران دارد. بسیاری از ستارگان آسمان ادب و اندیشه از جمله فرخی، منوچهری، خیام، ابوریحان بیرونی، بوعلی سینا، ناصرخسرو، خواجه عبدالله انصاری، ابوحامد غزالی، عنصرالمعالی کیکاووس و خواجه نظام الملک در این دوران می‌زیستند. (12) بسیاری از ره‌آوردهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی و معنوی جریان‌های آن در زمینه‌های علوم، فلسفه، زبان، ادبیات، آداب و رسوم پایدار، مدنیت اجتماعی و خلقیات، به تاریخ کنونی انتقال یافته است. همچنین رونق دایره المعارف نویسی، شاهنامه‌سرایی، پدید آمدن «زبان فرس جدید»، و رسیدن جامعه و تمدن ایرانی به منازل بلندی از تعادل پرورش هنر، علوم و ادبیات از جمله توفیقات تاریخی این دوران است. آن چنان که می‌توان گفت در دوره سامانی ما ناظر یک رستاخیز فرهنگی- تمدنی در ایران هستیم. در این دوران تعصبات مذهبی و قومی ناچیز است. با وصف حاکمیت دینی، فضای فکری باز و غیرمتعصبانه است و شاهد حکمفرمایی صلح، امنیت و سیاست‌های غیرتجاوز کارانه و غیرتوسعه‌طلبانه هستیم. (13)
اما با سقوط یکباره حکومت شاهان ایرانی سلسله سامانی به سبب شورش غلامان ترک زرخرید آنان، شاهد بر باد رفتن آن همه شکوه و افتخار هستیم. تشکیل دولت نورسیده و نیرومند اما مستبد و غریبه آل افراسیاب در ماوراءالنهر، منجر به نابودی عظمت فرهنگی سامانیان و قربانی شدن فرزانگان و عاقبت اندیشان ایرانی به سبب کینه‌ها و بیگانه‌جویی‌ها شد. فرصت‌یابی مجدد خلافت عربی در دستگاه نورسیدگان ترک و جهانجویی این نسل نورسیده برای از میان برداشتن بقایای خاندان‌های ایرانی تبار و فرهنگ مداری چون سامانیان، صفاریان و بوئیان؛ از جمله موجبات مهجوری فرهنگ و نگرش ایرانی را فراهم ساخت. از آن پس، صفحه‌ای جدید در صحن سیاست و فرهنگ و خلقیات حاکم گشوده می‌شود که با ناخوشایندی‌های فراوانی توأم است. از جمله این ناگواری‌ها می‌توان به سیطره و تسری خلقیاتی چون درنده خویی، گماشتن جاسوسان بر یکدیگر و بر مردم، بیمناکی، بی‌اتکایی، بدبینی و هم قدمی با فرهنگی متزلزل و بدفرجام اشاره نمود که در نتیجه آن «پدر از پسر بیمناک و پسر از پدر بد دل و ناخشنود است». (14)
به پیامد این رخداد انحطاط‌آمیز، ایران از اوج آزادگی، شکوه و خردگرایی دوره سامانی به یکباره در نشیب بندگی، بینوایی و جهل و تعصب کور دوره غزنوی قرار می‌گیرد. این دوران پراضطراب، حامل پیامدها و تجربه‌های ناگواری برای تاریخ ایران بود، رواج تزلزل و تزویر در ارکان فرهنگی و دینی، وفور توطئه‌های سیاسی و اجتماعی، بی‌بنیادی فکر و اندیشه و افول افکار و عقاید در دامن ذهنیت ناامنی و ناسپاسی است. و اما، ابوالفضل بیهقی پرورش یافته چنین زمانه ناامن، بی‌ثبات و بحرانی است.

3. آثار

به روایت علی بن زیاد بیهقی و سدیدالدین عوفی، چندین کتاب از بیهقی بر جای مانده است؛ کتاب مقامات بونصر مشکان که شامل مجموعه‌ای از حکایات و اسناد و حاوی تصویری از زندگی، خلقیات و دانش و درایت بونصر است. گرچه نسخه جامعی از این کتاب در دست نیست. اما قطعات بسیاری از آن در دیگر متون اسلامی نقل، جمع آوری و به چاپ رسیده است. (15) کتاب دیگر زینت الکتاب نام دارد که موضوع آن شرح وظایف دیوانخانه است. این رساله، که رساله‌ای درباره هنر دبیری است، در بین رسائل قرون میانه اسلامی، مکتبی فرعی محسوب می‌گردد. از این اثر هیچ نشانه‌ای در دست نیست. (16)
اما مهم‌ترین اثر بیهقی، کتاب تاریخ بیهقی است، که از امهات کتب تاریخ ادب فارسی نیز به شمار می‌رود. این کتاب، بخشی است از مجموعه مفصلی که از آن با عنوان‌هایی چون: جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتکین، تاریخ آل محمود یا تاریخ آل سبکتکین، تاریخ یمینی، مقامات محمودی و تاریخ مسعودی یاد شده است. (17) موضوع تاریخ بیهقی، شرح رویدادهای 42 سال پادشاهی غزنویان است که در مجموعه‌ای در سی فصل (جلد) تدوین شده است. (18) با وصف آنکه از علی بن زید بیهقی نقل است که این سی مجلد را در کتابخانه سرخس و کتابخانه مدرسه خاتون مهد عراقی در نیشابور، به چشم خود دیده است، اما امروزه از این اثر بزرگ، فقط شش جلد (از جلد پنجم تا جلد دهم) بر جای مانده است که مطالب آن تا مجلد چهارم همان مباحث تاریخ ناصری و یمینی است و مجلدهای بعدی شرح وقایع سال‌های 432 تا 451 ق را شامل می‌شود. (19)
تاریخ بیهقی آیینه روزگار غزنویان و بخش‌های شرقی ایران در آن زمانه است. این کتاب را می‌توان اثری عمومی دانست. مباحث این اثر سترگ در حوزه تاریخ‌نگاری، داستان نویسی، اندیشه، ادبیات و شیوه نگارش فارسی است و دارای نگاهی خردمندانه به هستی و اتفاقات آن است. کتاب تاریخ بیهقی، شاهنامه نثر فارسی خوانده می‌شود، که هم حاکی پند و اندرز و عبرت و هم مایه مباهات و افتخار و شایستگی زبان فارسی در حوزه نگارش و پژوهش است. این کتاب در واقع، نوعی تاریخ اجتماعی است که از ساخت دربار تا شایعات سیاسی، از اصطلاحات رزمی و بزمی تا راه و رسم رمزنویسی و جاسوس گماری، از کم و کیف نظرخواهی پنهانی شاهان از مردم تا نحوه سودجویی آنان و از نامه‌ها و اسناد رسمی تا آیین عروسی و عزا را در بردارد. شیوه نگارش این کتاب در قیاس با مورخان هم عصر بیهقی، که بیشتر تذکره شاهی می‌نگاشتند تا تاریخ اجتماعی، بی‌بدیل بوده است.

اندیشه سیاسی

مبانی فکری و روشی

به گواهی تاریخ بیهقی، می‌توان دریافت که شاکله بینش تاریخ‌نگاری نویسنده آن، متأثر از مذهب اهل سنت و آمیخته به نوعی تقدیرباوری اشعری است. این تقدیرگرایی، هسته اصلی فلسفه تاریخ بیهقی را تشکیل می‌دهد. در اندیشه دین باور و شریعت‌مدار بیهقی هرچه بر سر انسان می‌رود، ارادت خداوند است. سیطره اندیشه اشعری‌گری بر نگاه و ذهن و قلم او، چنان سنگین است که گاهی وی کنش‌های انسان‌ها و جنب و جوش‌های اجتماعی و سیاسی را تابعی از اراده آنها نمی‌داند، بر پایه همین نگرش است که او نخستین عامل ظهور غزنویان را خواست و تقدیر الهی و حکمتی ایزدی و مصلحتی عام برای مردم می‌داند. (20) نفوذ اندیشه دینی در ذهن و زبان او باعث شده تا فلسفه تاریخ را با مفاهیم دین مدارانه‌ای نظیر «بودن»، «تقدیر»، «قضا» و «مقدر» همراه سازد و اصل را بر تقدیرگرایی نهد. (21) از آنجا که به اعتقاد بیهقی کنش نوشتن هم مانند دیگر اعمال انسان، در قیامت مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد، فحوای کتاب تاریخ بیهقی، در پیوند تنگاتنگ با آخرت‌گرایی او قرار گرفته است و این امر راهبردهای نوشتاری کتاب را تحت تأثیر گذارده است. از این رو بیهقی به نحوی به حدس و گمانه‌زنی درباره درون شخصیت‌ها و قهرمان‌های تاریخی روی خوش نشان نمی‌دهد. و پرهیز وی از پرداختن به ضمیر و درون افراد، او را به سمت عینی‌گرایی و توصیف جنبه‌‌های بیرونی و عینی شخصیت‌ها سوق می‌دهد. بیهقی با چنین بینشی به معالجه اخلاق ملوک و پادشاهان می‌پردازد. (22)

1. سبک و منطق تاریخ‌نگاری

روش تاریخ‌نگاری بیهقی سخت بدیع است و می‌توان آن را یکی از جالب‌ترین و دقیق‌ترین راویان تاریخ ایران دانست. به همین سبب، کتاب او را از لحاظ دقت در امانت، صحیح‌ترین تواریخ فارسی به شمار آورده‌اند. بیهقی، گزارشگر حقیقت است، اما به روایت و تجربه تاریخی خودش، کتاب او نوعی حدیث نفس شخصیت تاریخی اوست، به نحوی که محدودیت‌های ملازم شخصیتش، در متن روایات او از حقیقت راه یافته است. البته گاهی زبان پر از ابهام و پرده‌پوشی و دوگانه گویی او بر روایتش از حقیقت سایه افکنده است. او از جمله کسانی است که معنای تاریخ را دریافته بود و قصدش نه تدوین داستان جنگ‌ها و فتوحات و قصه تاریخ، بلکه تصویر آگاهانه و از روی صدق و بیطرفی حوادث بود. او در این کار شروط لازم در تاریخ‌نگاری از جمله دقت، اطلاع، امانت‌داری، نقد منابع و اسناد و دیدگاه بی‌طرفانه نسبت به وقایع و احوال را به کار بسته است.
بیهقی‌در تاریخ‌نگاری، به شیوه‌ای علمی و روشمند عمل می‌کرده است. او سالیان سال بر پایه اسناد و مدارک معتبر، به تألیف و نگارش پرداخت. بسیاری از وقایع را یا به چشم خود دیده و یا از ثقات و متون معتبر شنیده و خوانده بود. بیهقی در جمع آوری منابع کتاب خود، دقت فراوان داشته و شرایط مورخ و اقسام منابع تاریخ و صحت آن منابع را بدین نحو بیان می‌دارد:
«اخبار گذشته را دو قسم گویند و سه دیگر نشناسند. یا از کسی باید شنید و یا از کتابی باید خواند و شرط آن است که گوینده باید ثقه و راستگو باشد و نیز خرد گواهی دهد که آن جز درست است...» (23)
و در جایی دیگر می‌گوید:
«من که این تاریخ را پیش گرفته‌ام التزام بدین قدر بکرده‌ام تا آنچه نویسم یا از معاینه من است یا از سماع درست از مردی ثقه». (24)
او در نوشتن تاریخ، اغراض شخصی را دخالت نداده است، چنانکه می‌گوید: «در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد». (25)

2. سبک و رویکرد ادبی

تاریخ بیهقی، افزون بر آن که از حیث شیوه‌ و آیین تحقیق و تاریخ‌نگاری، درخور توجهی خاص است، از منظر هنر نویسندگی نیز دارای اهمیتی شایان است. ویژگی‌های صرفی و نحوی نثر تاریخ بیهقی از بهترین نمونه‌های نثر فارسی و اوج بلاغت این زبان و ادبیات آن شمرده می‌شود. برای مخاطب نکته سنج نثر کتاب بیهقی حاکی از تسلط نویسنده چیره‌دست آن، بر زبان فارسی و عربی است. اهمیت و جلوه ادبی تاریخ بیهقی چنان است که برخی بیهقی را نه تنها مورخی بلندپایه بلکه نویسنده‌ای بزرگ و باریک‌بین نیز می‌دانند، که به یاری این قریحه پویا، با هنرمندی تمام فضای هر رخداد را در نمای تصویری جذاب به رخ مخاطب می‌کشد. (26) وی در ظرافت توصیف وقایع و در بیان شیوای صحنه‌ها و حوادث، همچون فردوسی و ناصرخسرو از مهارتی خاصی برخوردار است. بیهقی، در حادثه اعدام حسنک وزیر فضای حاکم بر نیشابوریان را آنچنان دقیق و زیبا مجسم می‌کند که خواننده امروزین، ناخودآگاه خود را در آن زمان و مکان می‌یابد و به روشنی حال و وضع میزان و محبوبیت حسنک در بین مردم را درک می‌کند.
مورخان، زبان‌شناسان و حتی منتقدان بیهقی از غنای واژگان، سلاست بیان و زیبایی ترکیب‌هایش سخن فراوان گفته‌اند. (27) ملک الشعرای بهار در سبک‌شناسی خود مختصات نثر بیهقی را برشمرده و در عین حال سیاهه‌ای از واژگانی را که برای اولین بار، از طریق تاریخ بیهقی به زبان فارسی وارد شده است، ارائه می‌دهد. (28) غلامحسین یوسفی، «آهنگ و طنین خاص» نثر بیهقی را چنین می‌ستاید:
«هر ایرانی فارسی‌دان در کلام بیهقی موسیقی پرتأثیری حس می‌کند... نثر وی زنده و پرتحرک و به اقتضای مقام؛ حرکت و وقار یا اوج و فرودی آشکار دارد... همه جا موسیقی کلام با اندیشه و معنی سازگاری درخشان دارد». (29)
در هر صفحه از تاریخ بیهقی، نمونه‌های زیبایی از این همخوانی و سازگاری سبک و اندیشه را می‌توان سراغ گرفت. در مرگ استادش بونصر مشکان، سبکی اندوه‌زده دارد و با نثری محزون گویی قلم را می‌گریاند، همان طور که در وصف حسنک وزیر سبکی حماسی تراژیک دارد. (30) نثر او نثری زنده، پرتحرک، پویا و دلنشین است و همین امر در خواننده کششی ایجاد می‌کند که تا کتاب یا داستانی را به طور کامل نخوانده از دست نگذارد، چرا که در واقع هنر نویسندگی به کمال رسیده بیهقی، عامل تولید این همه جذبه برای توجه به آثار اوست.

سیاست و حکومت

پیشینه کار دیوانی بیهقی، او را با سیاست مأنوس ساخته بود. او با عنوان کارگزار و کاتب دربار با زیر و بم سیاست آن دوران آشنایی یافته بود. وی در مقام مشاهده‌گر نزدیک حوادث، نظاره‌گر صحنه بازی قدرت زمانه خویش بود، با تصاویری واقعی از جنگ‌ها، کشمکش‌ها و یا تضاد و همگرایی منافع خاندان‌ها و گروه‌های سیاسی (پدریان و پسریان)، که تحت حکایاتی چون حسنک وزیر، توطئه قتل آلتونتاش خوارزمشاه، مرگ مشکوک بونصر مشکان و ... موضوع نقل و روایت او از جریانات سیاسی عصر خویش قرار گرفته‌اند. ورود و حضور بیهقی در دستگاه قدرت و امارت غزنویان، ضمن آن که مایه تسلط او بر فنون و مراتب امور کارگزاری دیوانی گشته بود، به مرور او را در کسوت مطلعی اهل تأمل در مهمات امور کشورداری قرار داد و به دلیل سالیان پرتلاطم مناسبات قدرت دربار غزنوی، انباشتی از آگاهی و تجربه انباشته فهم عملی سیاست برای وی فراهم نظر شد. بیهقی به اعتبار این دست آویز حرفه‌ای و مقتضیات کارکردی آن در ایفای نقش دیوانی دربار قدرت، خود به مرحله‌ای از اعتبار نظر در معانی و مؤلفه‌های سیاسی زمانه دست یافته بود و می‌شود او را صاحب خبری اهل ژرف بینی دانست که در محیط سیاست زمانه در لوای ایفای نقش محول دیوان داری دولت غزنوی به مدد سالیان دراز همجواری با حکومتیان و دربار به مراتبی از فهم و نظر سیاسی رسیده بود. از جمله موضوعاتی که بررسی آنها در آثار بیهقی، شاید بتواند پرتویی بر منظر و اندیشه او در امر سیاست بیندازد، مراتبی از توجه او به مسئله سیاست و حکمرانی است که در ادامه نوشتار به اجمال مورد بازنمایی قرار می‌گیرند.

1. مسئله سیاست

بیهقی به واسطه دانش وسیع‌اش در تاریخ (31) و اشتغال در بطن دستگاه حکومت غزنوی (در مقام صاحب دیوان رسالت) و آگاهی‌اش از امور مملکت داری، کارگزاری سیاست‌آشنا بود. وی با درکی واقع‌گرایانه از مؤلفه فرمانروایی سیاست را عبارت از به کاربردن عقل و تدبیر از سوی پادشاه برای رهبری کشمکش‌های داخلی و خارجی می‌داند. می‌توان چنین گفت که در نظر نکته سنج بیهقی، سیاست یا همان امر اداره خردمندانه و تدبیرآمیز کار ملک، روش عمل و شیوه حکمرانی پادشاه در تمشیت مهمات حکومت از امور لشگری گرفته تا اداره امور کشوری مملکت است. سیاست توان و تدبیر حاکم برای گردش بایسته امور است که در این معنا قدرت و ساز و برگ، صرفاً اسباب مملکت داری محسوب می‌شوند. او چنان سیاست را امری توأم تدبیر و خرداندیشی عملی پادشاه می‌داند که در توصیف بی‌تدبیری امرا می‌گوید: «گرد عالم گشتن چه سود؟ پادشاه ضابط باید». (32)

2. ضرورت حکومت و تمثیل خیمه

بیهقی، سیاست را از بایسته‌های پادشاهی، و امنیت و آرامش جامعه را در ضرورت وجود یک حکمران می‌داند. او جامعه فاقد حکمران را ناامن و بی‌ثبات تشخیص می‌بیند. وی صحت و سلامت کشور و مردم را در دستان پرتوان حاکم می‌داند، تا آنجا که از منظر او حاکم بی‌کفایت مردم و کشور را به تباهی می‌راند. او برای تبیین این مفروض از تمثیلی ساده و در عین حال فلسفی استفاده می‌کند:
«مثل سلطان و مردمان چون خیمه محکم به یک ستون است برداشته و طناب‌های آن بازکشیده و به میخ‌های محکم نگه داشتند. خیمه سلطانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخ‌ها رعیت، پس چون نگاه کرده آید اصل ستون است و خیمه بدان به پای است هر گه که او سست شد و بیفتاد نه خیمه ماند و نه طناب و نه میخ». (33)
شاید بشود این تمثیل‌گویی بیهقی را نشانه‌ای برای پی بردن به بن مایه‌های ذهنی او دانست، که در قالب آن افکار و پندار خود را به گونه‌ای محتاطانه به قلم می‌آورد و پندار آرمانی را به کردار واقعی نزدیک می‌کند. شاید هم به دلیل ملاحظات سیاسی امنیتی حاکم بر اجتماع روزگار خویش است که نمی‌تواند باورهای خود را عریان نماید و به ناگزیر، نظراتش را با این گونه تشابهات به مخاطب عرضه می‌نماید. به هر حال، وی در توجیه حقانیت حکومت غیرمذهبی حاکم، با تشبیه آن به خیمه، با اندیشه‌گرانی چون ابن مقفع و فردوسی همسو و هم عقیده می‌شود که عصاره‌ی آن چیزی جز احیای اندیشه‌های ایرانشهری و شاه آرمانی نیست. بیهقی در تمثیل خیمه، با معرفی شخصیت قدیمی و ایرانی پادشاه ساسانی، وی را فرمانروایی ایدئال تصویر کرده و سپس می‌گوید: «نیاز به پادشاهی نیرومند از بدیهیات است».
از سویی، بیهقی شاهی را مستلزم برخورداری از الزاماتی می‌داند که می‌شود از آن با عنوان بایسته‌های شاهی سخن به میان آورد.

حاکم و سلطان

1. بایسته‌های شاهی

بیهقی برای مقام شاهی الزامات و ضروریاتی قائل بود. در این زمینه یکی از موضوعات قابل توجه در نوشته‌هایش این است که به مانند فلاسفه‌ای چون افلاطون ارتباط و تناظر میان قوای جسمی و روحی انسان را به آحاد و طبقات اجتماعی نیز تعمیم و تسری می‌دهد و بر پایه چنین موضعی با عطف توجه به ساختار مناسبات قدرت سیاسی و اجتماعی، چنین تحلیل می‌کند؛ در بدن انسان سه نیرو قابل تشخیص است:
1. خرد و سخن و قوه‌ای که در خدمت آن است.
2. نیروی خشم، کینه توزی و دفاع از خویشتن.
3. نیروی شهوت و میل.
بیهقی مراتب این سه نیرو را در مناسبت میان پادشاه و سپاه و رعیت، چنین مقایسه می‌کند:
«پس باید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است (خرد و سخن و قوه‌ای که در خدمت آن است) متولی قاهر و غالب، باید که او را عدلی و سیاستی باشد، سخت تمام و قوی، نه چنانکه ناچیز کند و مهربانی به ضعف ماند و سپس خشم لشکر این پادشاه است که بدین سان خلل‌ها را دریابد و ثغور را استوار کند و دشمنان را برماند و رعیت را نگاه دارد، باید که لشکر ساخته باشد و با ساختگی او را فرمان بر دارد و نفس آرزوی رعیت این پادشاه است، باید که از پادشاه و لشکر بترسند، ترسیدنی تمام و طاعت دارد». (34)
بیهقی رفتار سلطان را به سنجش می‌گیرد و با ظرافت و احتیاط اما آشکارا، از خودرایی و خودکامگی او انتقاد می‌کند و اسباب انحطاط سیاسی و نظامی را بی‌تدبیری پادشاه و ظلم و بی‌عدالتی می‌داند. او پادشاه مشروع را پادشاهی می‌داند که دارای بایسته‌هایی چون خرد، شجاعت و عدل باشد.

1.1. خرد و شجاعت

از منظر بیهقی خردمند کسی است که میان خوبی و بدی تفاوت قائل گردد. (35) او همنشینی با خردمندان را می‌ستاید. (36) و پادشاهان را از این همنشینی و مصاحبت بی‌نیاز نمی‌داند و معتقد است پادشاهان از آن روی که ابزار قدرت را در اختیار دارند از همه مردم در مصاحبت با خردمندان حاجت‌مندترند. (37) به باور بیهقی، گرچه ضرورت حکومت‌های مقتدر لازمه امنیت و آرامش جامعه است، اما به فراخور شجاعت، پادشاه می‌بایست از خرد نیز بی‌بهره نباشد، تا تواند حکومت مقتدر خود را حفظ نماید. اهمیت خرد در نظر بیهقی تا جایی است که او بی‌خردی را عامل مهم سقوط دولت غزنوی می‌شمرد و اهمال شاهان غزنوی خاصه مسعود را در جنگ‌های بی‌فایده و سفرهای بی‌حاصل و همچنین بی‌توجهی به نصایح مشاورانش را مورد نقد قرار می‌دهد. او از یک سو، شجاعت مسعود را در داستان‌هایی که موفق در فتح سرزمین‌هایی چون اصفهان، ری، قلعه‌ هانسی و ... می‌ستاید، اما از طرفی دیگر، خلاء خرد در وجود او و به تبع آن عدم کاربست آن در اداره امور کشور را مورد نقد قرار می‌دهد. (38)
در واقع مهم این است که پادشاه باید به عاقبت امور که جزء معقولات است نظر افکند و نه صرفاً به وضع حال، که فقط محسوسات را در بر می‌گیرد. از این روی کسی صاحب عقل می‌نماید که معقولات را در نظر گرفته و امور را گرداننده باشد. (39) با توجه به این نگرش بیهقی به نقش عقل در تدبیر و تمشیت امور ملک، نمایان است که در اندیشه او کاربرد عقلانیت در نهاد پادشاهی امری متقدم بر تصمیمات روزمره و اقدامات هر از گاه است که بجای دوراندیشی و فراست نظر بر امور محسوس و گذرا تکیه می‌سازد. در نظر بیهقی، پادشاهی بی‌خرد و تدبیر ره بجایی نمی‌برد الا در انداختن ملک و مردم در تنگنای مقتضیات پرمخاطره هر از گاه پیش آمدنی.

1.2. عدل و دادگری

بیهقی عدالت را غایت آرمانی سیاست می‌داند. در دیدگاه او باور به نظام سیاسی آرمانی و برداشت عقلانی از عدالت، زمینه نظری را برای نقد رفتار سیاسی حاکمان فراهم می‌نماید. «... این میزانی است که نیکو کردار و بدکردار را بدان سنجند و پیدا شوند». (40)
وی معتقد است تنها باید از پادشاه عادل پیروی کرد و شورش بر پادشاهی که به زور به قدرت رسیده، جایز است. در واقع هر آنچه در مقابل ظلم قرار گیرد از منظر او به عدل و دادگری تعبیر می‌گردد، بیهقی به دادگری و عدل سلطان در موقعیت‌های مختلف اشاره می‌نماید و با تیزبینی فوق‌العاده خود، جریان این منش نیک سلطان را زیر نظر دارد و با مشاهده سیر نزولی آن و تبلور بی‌عدالتی‌های او پرده از ظلم برمی‌دارد و او را مورد نکوهش قرار می‌دهد. به توصیف بیهقی آنان ابتدا به تصفیه حساب‌های گروهی پرداختند و محیط ناامنی در حکومت ایجاد نمودند تا کسی از فردای خود مطمئن نباشد آن گاه که قدرت در دست خودشان قرار گرفت، ستم را آغاز کردند و پایه‌های حکومت را سست و آسیب‌پذیر ساختند بعد خود نیز در دامی که برای دیگران ساخته بودند گرفتار آمدند و حکومت خود را بر باد دادند.

1.3. نقد قدرت شاه و کارگزاران حکومتی

بیهقی از نادر تاریخ‌نگاران دوران ایرانی است که طی تاریخ‌نگاری، حکومت و کارگزاران را مورد نقد قرار می‌دهد به ویژه رفتار سلطان را با ظرافت، بررسی و نظرات خود را بیان می‌دارد. او در عین فرمانبرداری و ثنای حکام، آنان را مورد انتقاد نیز قرار می‌دهد. روایت او در ظاهر ثنای سلاطین اما در کنار این تسلیم ظاهری روایتی انتقادی است که از کاستی‌های قدرت حاکم چشم نمی‌پوشد و آنها را گاه به زبان اشارت و ایجاز و زمانی به تلویح و تلمیح مورد نکوهش قرار می‌دهد. در حقیقت، او ضمن باور به اندیشه نظام سیاسی آرمانی، زمینه نظری نقد رفتار سیاسی را فراهم می‌آورد. او با رعایت طبع خودکامه پادشاهان، زشتی و کاستی عمل سیاسی آنها را گوشزد می‌کند. از این روی جدی‌ترین انتقادات خود را از پادشاهان قدرتمند اما خشونت‌طلب زمانه از زبان سایرین خصوصاً از زبان زنان دانا، باز می‌گوید. وی بر این منوال در داستان اعدام حسنک وزیر می‌نویسد:
«بزرگا مردا که این پسرم بود که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان». (41)
استفاده از سخنان زنان دانا در نوشته‌های بیهقی را می‌توان شکل دیگری از تقیه تلقی نماییم. تقیه در نوشته‌های او هم به منظور استتار احساساتش و هم تشویق خوانندگان به این که مطلب را از زوایایی مختلف در نظر بگیرند، به چشم می‌خورد. در ارتباط با داستان حسنک، او عطف و ارجاع به بزرگمهر، وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی، به تلویح و گاه تصریح به حکومت مسعود انتقاد دارد. این داستانی است که با دیگر حکایات کتاب شباهت چندانی ندارد. جای داستان در کتاب عجیب به نظر می‌آید، پس از یک رشته توصیف طولانی از سقوط و مرگ رسواکننده بزرگان روایت می‌شود، که در بیشتر موارد شاه را، سبب‌ساز آن مرگ‌ها می‌داند. هر چند در آن صریحاً از قتل غیرعادلانه یکی از رعایا توسط شاه سخن می‌گوید. قهرمان داستان یک مصلح مذهبی و زاهد جلوه داده شده تا شاید قتل او را غیرعادلانه‌تر بنماید. (42) سرانجام داستان به قتل بزرگمهر می‌انجامد و بیهقی با قاطعیت می‌گوید: برای این کار «وی به بهشت رفت و کسری به دوزخ». یعنی مسعود چون مشاور با خردی را از خود رانده و در اعدامی غیرعادلانه دست داشته است، به جهنم خواهد رفت. (43) بیهقی، در این روایت‌گری انتقادی، به هر دو صورت نامشروع بودن حکومت سلطان وقت را بیان می‌دارد و عدم مشروعیت پادشاه را به سبب خلاء دو بایسته خرد و عدالت، به نمایش می‌گذارد.

2. ناشایسته‌های فرمانروایی

به روایت و نظر بیهقی، پادشاهی را نباید‌هایی است که با وجود آن کار کشورداری به بیراهه نافرجامی ره می‌برد:

2.1. استبداد و بحران مشروعیت سلطان

از منظر بیهقی، پادشاهان غزنوی فاعل قدرت‌اند و رعیت و بندگان و پیروان، مقهور این قدرت. این رابطه نامتقارن در عرف سیاسی به سلطه تعبیر می‌شود که دارنده آن تحمل نظر مخالف را نداشته و بیهقی در رویارویی با چنین سلطه‌ای تذکر می‌دهد: «چاکران و بندگان را زبان نگاه باید داشت». (44)
بیهقی ساخت قدرت مطلقه حاکم را از جمله عوامل اصلی غلطیدن شاه به منطق خودرایی و استبداد در نظر و عمل می‌داند. به نظر بیهقی وقتی پادشاه قدرتش مطلقه است، تحمل شنیدن سخن مخالف و استدلالی متفاوت را ندارد: «... ملوک هر چه خواهند گویند، و با ایشان حجت گفتن روی ندارد به هیچ حال» (45) بیهقی در این باره از زبان استادش بونصر مشکان در وصف امیر مسعود نقل می‌کند: «و این خداوند ما، همه هنر است و مردی، اما استبدادی عظیم دارد که هنرها را می‌بپوشد» (46) سیاست استبدادی و خودکامه پادشاهان غزنوی را باید در چارچوب نگرش نادرست و خودخواهانه آنان به مردم و مشاورانشان نظاره‌گر بود. آنان در امر سیاست بی‌تدبیرانه و بدون توجه به مشاورت وزرا، تنها به اطاعت بی‌چون و چرای افراد اعم از درباری و غیردرباری می‌اندیشیدند و به رأی و نظر دیگران وقعی نمی‌نهادند. تا آنجا که هرگاه کسی در بلندی به برابری حکام غزنوی می‌رسید، به ناچار می‌بایست زندگی را وداع می‌گفت. در روایت ظریف و شنیدنی حسنک وزیر، بیهقی حسنک را بر مرکب می‌نشاند، مانند امیر مسعود که بر مرکب است، اما مرکب حسنک زرین نبوده بلکه چوبین و ملکش نیز جهانی دیگر است، زیرا وی رویاروی امیر مسعود قرار گرفته است. از این جهت سیاست مطلقه امیرمسعود شامل حال وزیر می‌گردد. (47) باید گفت که اندیشه استبدادی شاهان غزنوی ریشه در فرهنگ دربار دارد. آنجا که محمود حتی به فرزند خود که جانشین پادشاه است، مستبدانه و تحقیرآمیز می‌نگرد و فرزندش را از زمره زیردستان خود می‌داند. اما تبعات چنین نگرشی چه خواهد بود، غیر از اینکه مسعود وقتی به جای پدر می‌نشیند درست همان رفتاری را در پیش گیرد که پدر با او داشته است.
بیهقی از سویی با هوشمندی تصویری بحرانی از مبنای مشروعیت و اقتدار ساخت قدرتِ سلطان حاکم در مناسبت با مسئله خلافت برملا می‌کند. ولی معتقد است پادشاه پس از رسیدن به قدرت، می‌کوشد خود را به تأیید مرکز خلافت برساند و از این مجرا به حفظ ظاهر پادشاهی خود که از عقل و خرد بهره‌ای نبرده است، بپردازد.
بیهقی با ابراز ناخشنودی خود نسبت به سرسپردگی غزنویان به خلافت، این سرسپردگی و مطاوعت پادشاه وقت (مسعود) را ضمن آن که عاملی برای مشروعیت بخشی به حکومت وی قلمداد می‌کرد؛ ابزاری می‌دانست که مذهب را برای پیشبرد اهداف به خدمت او می‌گرفت و با استفاده از حربه مذهب و گرفتن تأیید خلفای عباسی، مشروعیت لازم را برای طراحی خدعه و نیرنگ علیه مخالفانش کسب می‌نمود تا بتواند با خیالی آسوده آنها را به بی‌دینی متهم نماید و به ظاهر «از ‌بهر خلفای عباسی» قرمطی بجوید. (48) وی، همان طور که برای جانشینی پدر به توطئه علیه پدر و برادر (ولیعهد) متوسل شده بود، بدین واسطه می‌توانست به زندگی مخالفانش پایان دهد.

2.2. نفوذ بدگویان

در نظر بیهقی، تأثیرپذیری بدون تعقل یکی از ناشایست‌های شاه غزنوی است که وی از آن به بدی یاد می‌کند. به روایت او همواره عده‌ای در اطراف سلطان در پی برانگیختن او برای تسلای کینه‌های شخصی خویش بودند. از این رو، دربار مملو از حسادت‌ها و غرض‌ورزی‌هایی بود که آثار آن گریبان‌گیر همگان می‌شد. تا آنجا که حتی سلطان که خود به این خصلت خویش واقف بود، تحت تأثیر بدگویان به وزیرش احمد عبدالصمد بدگمان می‌شود. وی پس از این سوءظن می‌گوید: «گوش ما از وی پر کرده‌اند و هنوز می‌کنند». (49) بسیاری دیگر از این دست امور رفته (همچون حسادت محمودیان به سپهسالار غازی (50)، بردار کشیدن حسنک وزیر، (51) امتناع شاه از رفتن به مرو، (52) شکست سالار بگتغدی در جنگ با سلجوقیان، (53) و غیره) همه حاکی از بی‌خردی و بی‌تدبیری سلطان وقت است وگرنه چگونه مرد با تدبیر می‌تواند امور مملکت را تحت تأثیر زبان بدگویان متغیر سازد.

2.3. نیرنگ کارگزاران حکومتی

در روایت بیهقی، فضای دربار غزنویان آکنده از سوء تدبیرها و خودخواهی‌های سیاسی است که مصلحت عامه را نادیده می‌گیرند. همه بر هم مکر می‌کنند و نیرنگ می‌سازند. همه در پی برانداختن یکدیگر و بر شدن به نردبان قدرت‌اند. نمونه بارز آن داستان حسنک وزیر است که گویای نوعی تسویه حساب داخلی و انتقام کشی به شمار می‌رود و مراتب قدرت قلم بدخواهی، فرصت طلبی و تفاخر دروغین بوسهل زوزنی را با ظرافتی تمام بیان می‌دارد. بیهقی کارگزارانی را که برای تحکیم قدرت خود در دربار و حفظ منافع مادی، با تلقین اندیشه‌های بیمارگونه و ایجاد سوء ظن در پادشاه او را به کارهای نادرست و جنگ‌های خانمان برانداز و عزل‌های بی‌هنگام وامی‌دارند، مورد نکوهش قرار می‌دهد. (54)

2.4. مال دوستی و تجمل‎گرایی

در نگاه بیهقی، علاقه وافر سلطان به ثروت اندوزی و گردآوری اموال برای وی از جمله خصائل ناشایست محسوب می‌گردد، چرا که برای تأمین این خواسته پادشاه، شاهد مصادره‌ی اموال و وضع خراج‌های سنگین به بهانه‌های مختلف از سوی دربار غزنوی هستیم، امری که منجر به افزایش فشار اقتصادی بر مردم و در نهایت ایجاد ناآرامی و شورش در سرزمین‌های تحت حکومت می‌شد. (55) این جنبه انتقادی نگاه بیهقی، گرچه متوجه خصائل فردی سلطان است، اما با ظرافت نظری سیاسی و امنیتی ویژه او به مناسبات قدرت و اجتماع آمیخته است که در افق آن میل فردی پادشاه را عاملی برای توسعه بحرانی اجتماعی می‌داند که پیامدهای نهفته آن در ایجاد نارضایتی عمومی منجر به تهدید ارکان قدرت حاکم می‌شود.
از سویی، چنان که پیداست سلطان مسعود در خوشگذرانی و تجمل‌پرستی زیاده‌روی نموده و در این راستا به نصایح مشاورانش گوش نسپرده و دست از شادی و طرب نکشیده و سرانجام این خوشگذرانی و تجمل پرستی به جایی می‌رسد که «ابر زرپاش سستی گرفته بود و کم باریدی و مناقشه‌ها می‌رفت و عمر به پایان آمده بود». (56) بار سنگین تجمل پرستی و خوشگذرانی شاهان غزنوی همواره بر دوش خزانه کشور و عامه مردم بوده است. (57)ساختن و مرمت قصرهای مختلف، بساط شراب و شکار نیز از این جمله‌اند و چه زیبا و شنیدنی علامه قطب‌الدین شیرازی می‌گوید:
«هر که را بزرگی و سیادت و پادشاهی و امارت یابد، او را ترک تنعم دنیا بباید کرد... و تا کاهلی بیش کند و تنعم بیش طلبد، ضعف و قصور بیش بیند». (58)

2.5. جایگاه مردم در سیاست

هر چند بیهقی برخلاف اکثر مورخان که سهم بیشتر تاریخ را به پادشاهان و امیران و به طور کلی، به اربابان قدرت اختصاص داده‌اند، گوشه چشمی هم به مردم عادی داشته است و مردمی که برون از سیاست‌اند را گاهی به آوردگاه تاریخ می‌کشاند و رأی نهایی اینان را ملاک تشخیص نیکی و بدی دولتمردان می‌داند (به عنوان نمونه در داستان حسنک وزیر، (59) بیهقی برای اثبات حقانیت وی، او را در میان توده‌ی مردم نیشابور به تصویر می‌کشد و نشانی از محبوبت او و اندیشه‌هایش را در بین مردم به نمایش می‌گذارد، و او را به قضاوت مردم، بری از گناه معرفی می‌نماید)، اما در حقیقت، توده‌ی مردم در تاریخ بیهقی بی‌چهره‌اند. آنان رعایایی‌اند که سیاست بزرگان در موردشان اعمال می‌شود.
در روایت بیهقی، در این دوره مردم به سه طبقه تقسیم می‌شدند: 1. امرا، اعیان و اشراف، که متصدی مشاغل وزارت، حکومت، و ریاست سپاهیان و معاف از مالیات بودند، 2. ارباب حرف و تجارت و ملاکین کل، که گرچه تا اندازه‌ای در آسایش و رفاه به سر می‌بردند، اما برای حفظ جان و اموال خود متوسل به پرداخت مالیات گزاف می‌شدند و 3. عامه روستاییان، که از جمیع امتیازات محروم بودند و هر ساله عده‌ای از آنان برای شرکت در جنگ انتخاب می‌شدند که جز غذا و به دست آوردن غنائم جنگی، نصیبی دیگر نداشتند. (60)
با این طبقه بندی و توصیف از جایگاه و نقش عامه مردمان در آن دوره، می‌توان به نقش حاشیه‌ای مردم در سیاست دوره غزنوی پی برد. رعایای بی‌جا و جلوه‌ای که مطیع پادشاهان‌اند. منزلت خفته آنان در نزد ارباب قدرت، صرف توجهی است که به منافع آنها در گاه نیازهایی چون مخارج حکومت و مصالح جنگی می‌شود. بدین ترتیب، خواست و هدف سلطان دریافت وفاداری مردم مناطق نسبت به خود است و گاه از این روی، هنگامی که به شهری وارد می‌شود، والیان را گوشزد می‌کند که با مردم به نیکو رفتار نمایند. (61) وگرنه چگونه است چنین پادشاهی با چنین روحیات و تدبیری، دستور غارت شهرهای فتح شده را به سربازانش می‌دهد. (62) و یا بدون توجه به اوضاع اقتصادی مردم شهرها، بدان‌ها مالیات‌های سنگین می‌بندد. (63) از چه روست که به دستور او در گرگان دزد گوسپندی به دروازه شهر آویخته می‌شود (64) اما در مقابل قحطی نیشابوریان و ولایات اطراف، تصمیم فروش غله انبارهای دربار را در سر دارد (65) و یا در جایی دیگر به سال 396 ق مردمی که در مقابل حمله دشمن مقابله نموده‌اند، مورد عتاب سلطان قرار می‌گیرند و خطاب به آنها گفته می‌شود که محق نیستند در برابر دشمن مقاومت نمایند و می‌بایست در کناری ایستاده و ببینند هر پادشاه قدرتمندتر است او را رعیت باشند.
چنان که در فقرات بالا می‌بینیم شیوه تاریخ‌نگاری سیاسی بیهقی، برغم نیم توجهی که او به اهمیت اذهان جمعی دارد، گواهی بر بی‌نقشی مردم زمانه و حضور حکومت‌های مستبد و خودکامه در حقیقت ساختار سیاسی است به گونه‌ای که افراد عادی همواره در حاشیه قرار گرفته و آنها را نقشی جز بی‌نقشی در ساختن تاریخ متصور نیست.

جمع بندی

بیهقی در زمانه پرآشوب، ناامن و بحران‌زده غزنویان چندی دیوانسالار دربار آنان بود و آثاری چون مقامات بونصر مشکان، زینت الکتاب و تاریخ بیهقی را به رشته تحریر درآورد گرچه اثر متأخر، در سی مجلد نگاشته شده بود، اما از آن همه، تنها شش جلد در دست است. کتاب تاریخ بیهقی، حاصل تجربه زیسته مؤلف از عصر خویش است، که با روشی علمی و دقتی فراوان، اسناد و شواهد را جمع آوری و به نگارش چنین اثر تاریخی، ادبی، سیاسی و اجتماعی بس سترگ رسانده است.
مطالعه تاریخ بیهقی حاکی از آن است که فهم او از زمانه، به دور از هر عنصر خیالبافی و مبتنی بر مشاهده دقیق محاسبات قدرت و ادراک نزدیک روحیه کارگزاران دربار، در جریان حوادث جاری شکل گرفته است و او در این چارچوب به واقع‌نمایی تاریخ عصر خویش پرداخته است. او نقدهای خود را در قالب تمثیل و به زبان ایجاز، تلویح و تلمیح، بیان می‌دارد. بنابراین، به رغم این تصور که نمی‌توان در نگاشته‌هایش فکر سیاسی یافت، از آنجا که او درگیر حوادث و سوانح عصر غزنویان و دربار بود، این امکان را یافت که در قالب منطق تاریخ نگرانه، البته نه به صراحت، اندیشه و برداشت‌های سیاسی خود را برملا نماید. از این رو نشان‌ها و دلالت‌های اندیشه سیاسی او را (البته به یاری فن روایت‌گری ماهرانه و قلم آمیخته به رمز و رازش) می‌توان در لابه‌لای نگاشته‌های وی مشاهده نمود. بینش او آمیزه‌ای از تفکرات دینی، سیاسی و دیوانی است. از جمله، او با تعمیم اقتضای بینش دینی قضا و قدری خود به تفکر سیاسی و دیوانیش، فرمانبری ناشی از ترس را، توصیه می‌نماید و با در نظر گرفتن این مهم، نظرات خود را در قالب تشابهات بیان می‌دارد. او سیاست را چگونکی رهبری کشمکش‌ها و برخورد منافع گروه‌های درگیر سیاست در جامعه می‌بیند و سیاست خشونت‌طلبانه دربار را که با ابزاری چون خدعه و نیرنگ همراه است، عاملی برای انحطاط حکومت معرفی می‌نماید. بیهقی، ضمن تأکید بر اصل ضرورت حکومت، وجود آن را برای امنیت و آرامش جامعه لازم می‌داند. بیهقی با آن که معتقد است که پادشاهی را صفاتی چون خرد، شجاعت، و عدل بایسته است اما به استناد نقدی که به وضعیت حاکم دارد، بر این نظر است که بایسته‌های مذکور در فضای حکومت‌های استبدادی زمانه قابل رؤیت نیستند بلکه این ناشایسته‌های حکومت و اصحاب قدرت حاکم است که خلاء آنها را اشغال نموده است. از همین منظر است که ناگواری‌هایی چون ظلم، بی‌تدبیری، دهن بینی، مال- دوستی، تجمل پرستی و خوشگذرانی را، که در حقیقت مانع تبلور بایسته‌های حاکم است، نقد و نکوهش می‌کند! او وجود این رذائل را موجبی برای سوء استفاده اطرافیان از شاه و تبدیل او به ابزار حصول مطامع فرصت طلبانه آنان می‌داند. با وجود وصف بیهقی از ساختار استبدای قدرت و حوزه بسته مناسبات آن در اجتماع می‌توان به جایگاه مردم در چنین وضعیت تاریخی پی برد: «سیاهی لشکرانی کمرنگ و به حاشیه رانده شده».
در پایان و برای ارائه استنباطی از مسئله اندیشه سیاست در آرا و آثار بیهقی، گرچه او را فیلسوف سیاسی نمی‌دانند (شاید بدین دلیل که فلسفه سیاسی اغلب به شیوه‌ای انتزاعی با مبانی و مفاهیم و غایات حکومت و ابزارهای مناسب دستیابی به آن و مالاً با بهترین شکل حکومت ممکن سروکار دارد)، اما با وصفی که در مقام و محتوای اندیشه سیاسی، که به رغم علائق کم و بیش مشابه‌اش با فلسفه سیاسی بیان می‌شود که خصلتی عملگرایانه‌تر داشته و اقبالی به علائق انتزاعی‌تر فلسفه سیاسی از جمله بحث از دلائل و ضرورت و مبانی تکوین حکومت نمی‌نماید، می‌شود با نسبتی از تسامح، بیهقی را در زمره‌ی اندیشمندان ذهن مشغول سیاست قرار داد. تأکید پیوسته او بر اخلاق‌گرایی دولتمردان و انذار به پرهیز از خدعه و نیرنگ، اهتمام به اهمیت و نقش شاه و بایستگی‌های صفات او و نگاه ایجابی شاه آرمانی در کلام وی را می‌توان شاهدی بر وجود مبناهایی اجمالی از ظرفیت‌های اندیشه‌پردازی سیاسی در نوشتارهای روایی و ادبی و اخلاقی بیهقی دانست.

پی‌نوشت‌ها:

1- مدرس دانشگاه پیام نور پرند
با سپاس از آقای دکتر ماشاالله یوسفی که بدون راهنمایی و مساعدت ایشان این نوشتار به سر منزل مقصود ره نمی‌یافت.
2- حمید عنایت، نهادها اندیشه‌های سیاسی در ایران اسلام، تهران: روزنه، 1377، ص95.
3- بونصر مشکان ادیب بزرگ و رئیس دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی بوده است. این ادیب خوشنام سی سال در دیوانخانه جهد نموده است بیهقی در جای‌جای کتاب خود از روشن رایی و کاردانی بونصر مشکان در کار دیوانی یاد می‌کند. پس از مرگ بونصر مشکان، سلطان مسعود، بوسهل زوزنی را به ریاست دیوان رسالت می‌گمارد که شیوه کار و رفتارش خلاف بونصر مشکان بوده و به گفته بیهقی «مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زعارتی در طبع وی موکد شده- و لاتبدیل لخلق الله- و با آن شرارت دلسوزی نداشت». برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به: خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، تهران: مهتاب- آبفام، چ12، 1388، ج1، صص226، 14، 12 و 73.
4- ر.ک.، عباس پرویز، تاریخ دیالمه و غزنویان، تهران: بی‌نا، 1336، صص463-464.
5- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، پیشین، ج1، ص288.
6- ر. ک.، حسن انوری، اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی و سلجوقی، تهران: سخن، 1373، صص160-163.
7- سرسلسله غزنویان سبکتکین نام داشت که دارای 6 پسر به نام‌های اسمعیل، نصر، محمود، حسین، حسن و فیروز، بود؛ فرزند ارشد او محمود نام داشت. در این باره رجوع کنید به: عباس پرویز، پیشین، ص176.
8- ر.ک.، جعفر حمیدی، تاریخ نگاران، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1372، صص89 الی91.
9- ر.ک.، خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، پیشین، ج1، ص163؛ سدیدالدین محمد عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، جعفر شعار، تهران: علمی- فرهنگی، ج5، 1382.
10- ر.ک.، ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، احمد بهمنیار، تهران: اسلامیه، 1385، ص178.
11- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به:
حسن انوری، پیشین؛ زهره موسوی، «شخصیت‌ها و گروه‌های حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی، 1378، سال16، بهمن، ص55-56.
12- ر. ک.، عباس میلانی، «تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایران‌شناسی، ش4، 1372.
13- ر. ک.، جواد هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام، تهران: امیرکبیر، 1380، ص 119.
14- ر.ک.، ادموند باسورث کلیفورد، تاریخ غزنویان، حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1362.
15- سعید نفیسی، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران: فروغی، 1342، ص94.
16- ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، پیشین، ص5.
17- سعید نفیسی، پیشین؛ مریلین والدمن، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصوره اتحادیه، تهران: تاریخ ایران، 1375، ص72-73.
18- ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ص20.
19- همان.
20- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص151.
21- محمد تقی دانش پژوه، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386، صص153-158.
22- اسماعیل حسن زاده، «هویت ایرانی در تاریخ‌نگاری بیهقی و جوینی»، مطالعات ملی، ش1، 1382، ص71.
23- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهق، پیشین، ج3، ص1099.
24- همان، ص1100.
25- همان، ج1، ص226.
26- غلامحسین یوسفی، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1374، ص67.
27- عباس میلانی، پیشین، ص29.
28- محمد تقی بهار، سبک‌شناسی، تهران: امیرکبیر، ج2، 1355.
29- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: غلامحسین یوسفی، پیشین، صص813-814؛ غلامحسین یوسفی، یادداشت‌هایی در زمینه فرهنگ و تاریخ، تهران: سخن1371؛ غلامحسین یوسفی، روان‌های روشن، تهران: یزدان، 1363.
30- محمد شفیعی، «در ارتباط با تراژدی‌های تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1381، صص299 الی 312.
31- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: محمد علی اسلامی ندوشن، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، صص8-9؛ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوس، ج1، چ12، 1374، صص607-617.
32- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص150.
33- مریلین والدمن، پیشین، ص58.
34- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص155.
35- همان، ص156.
36 همان، ص154.
37- همان، ص159.
38- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر، تاریخ بیهقی، به تصحیح: علی اکبر فیاض، به اهتمام: محمد جعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، چ4، 1383، صص114-142.
39- محمد بن مسعود قطب الدین شیرازی، دره التاج، محمد مشکوه، تهران: حکمت، 1365، ص182.
40- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص153.
41- S.H. Hodivala, studies in Indo musluim History, Acritical commeptary on Elliot and Da History of india as told by its own Historians Bombay: 1939.
42- مریلین والدمن، پیشین.
43-سعید نفیسی، پیشین، ص34.
44- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص227.
45- همان، ج3، صص947-994.
46- همان، صص711 و 701؛ به نقل از: عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران؛ کشمکش با قدرتها، تهران: امیرکبیر، 1368، ص248.
47- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص226.
48- ر.ک.، همان، ج1، ص227؛ امین روشن، «قدرت و کیاست در تاریخ بیهقی»، حافظ ، ش30، 1385، ص69.
49- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ص623؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، نظام حکومتی در آیینه تاریخ بیهقی، کرج: جام گل،1385.
50- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ج1، ص229.
51- همان، ج1، صص226-229.
52- همان، ج2، ص691.
53- همان، ج2، ص707.
54- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: عبدالحسین زرین‌کوب، پیشین، ص248؛ پرتو سادات یزدانی، پیشین، ص101.
55- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، صص597-598، 82 و 17؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
56- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ص790.
57- همان؛ به نقل از پرتو سادات یزدانی، پیشین.
58- قطب‌الدین شیرازی، پیشین، صص184-185.
59- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص226.
60- ر. ک.، عباس پرویز، پیشین، ص317؛ ا.آ. گرانتوسکی و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، کیخسرو کشاورزی، تهران: مروارید، 1385.
61- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص33، 32، 21؛ به نقل از پرتو سادات یزدانی، پیشین.
62- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ص290؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین؛ بیهقی، در توصیف شهر آمل قبل از ورود لشکر مسعود بدانجا می‌نویسد: «شهر دیدم که همه دکانها در گشاه و مردم شادکام و پس از این بگویم که حال چون شد و بدآموزان چه باز نمودند تا بهشت آمل دوزخی شد». همان، ج2، ص679.
63- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، همان، ج2، ص679؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
64-خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ج2، ص673.
65- همان، ج3، ص937؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.

منابع تحقیق :
اسلامی ندوشن، محمد علی، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد؛ دانشگاه فردوسی، 1374.
انوری، حسن، اصطلاحات دیوانی دوره‌ی غزنوی و سلجوقی، تهران: سخن، 1373.
باسورث کلیفورد، ادموند، تاریخ غزنویان، حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1362.
بشیریه، حسین، تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیست، تهران: نی، 1380.
بهار، محمد تقی، سبک شناسی، تهران: امیرکبیر، 1355.
بیهقی، ابوالحسن علی بن زید، تاریخ بیهق، به کوشش: احمد بهمنیار، تهران: اسلامیه، 1385.
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، به تصحیح: علی اکبر فیاض، به اهتمام: جعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1383.
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، تهران: مهتاب/ آلفام، 1388.
پرویز، عباس، تاریخ دیالمه و غزنویان، تهران: بی‌نا، 1336.
حسن زاد‌ه، اسماعیلی، «هویت ایرانی در تاریخ‌نگاری بیهقی و جوینی»، مطالعات ملی: ش1، 1382.
حمیدی، جعفر، تاریخ نگاران، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1372.‌
دانش پژوه، محمدتقی، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386.
روشن، امین، «قدرت و کیاست در تاریخ بیهقی»، حافظ، ش30، 1385.
زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران؛ کشمکش با قدرت‌ها، تهران: امیرکبیر، 1368.
شفیعی، محمد، «در ارتباط با تراژدی‌های تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386.
صادقی، سعید، سیر اندیشه سیاسی در غرب، تهران: پیام نور، 1386.
صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوسی، 1374.
عنایت، حمید، نهادها و اندیشه‌های سیاسی در ایران و اسلام، تهران: روزنه، 1377.
عوفی، سدید الدین محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، گردآورنده: جعفر شعار، تهران: علمی و فرهنگی، 1382.
قطب الدین شیرازی، محمد بن مسعود، دره التاج، محمد مشکوه، تهران: حکمت، 1365.
گرانتوسکی، ا. آ و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا به امروز، تهران: مروارید، 1385.
موسوی، زهره، «شخصیت‌ها و گروههای حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی: ش160، 1378.
میلانی، عباس، «تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایران شناسی، ش4، 1374.
نفیسی، سعید، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران: فروغی، 1342.
والدمن، مریلین، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصوره اتحادیه، تهران: تاریخ ایران، 1375.
هروی، جواد، تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام، تهران: امیرکبیر، 1380.
یزدانی، پرتو سادات، نظام حکومتی در آیینه تاریخ بیهقی، کرج: جام گل، 1385.
یوسفی غلامحسین، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1374.
یوسفی، غلامحسین، روانهای روشن، تهران: یزدان، 1363.
یوسفی، غلامحسین، یادداشت‌هایی در زمینه فرهنگ و تاریخ، تهران، سخن، 1371.
H. Hodivala, S.H., studies in Indo musluim History, Acritical commeptary on Elliot and Dawsons History of india as told by its own Historians, Bombay, 1939,
منبع مقاله :
علیخانی، علی اکبر؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان؛ جلد دوم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.

 

منبعhttps://rasekhoon.net

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۴۲
رضا حارث ابادی
خبرگزاری دانشجویان ایران ایسنا روز گذشته 26 تیرماه ، گزارش جالبی در خصوص یک اشتباه متداول مردمی در ارتباط با شناسایی دو تن از بزرگان کشور در ناحیه غرب خراسان رضوی منتشر کرد.
اشتباه رایجی که به موجب آن اغلب افراد حتی بسیاری از مردم محلی ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید ابن محمد بیهقی نویسنده کتاب تاریخ بیهق و ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی نویسنده کتاب تاریخی بیهقی را یکی دانسته و مقبره زید را به جای ابوالفضل اشتباه می گیرند .
جالب اینجاست که این هردو مورخ برجسته ایرانی علاوه بر شباهت اسمی خود ، در آثار به جای مانده از آنها نیز چنانکه دیدیم شباهت اسمی وجود دارد. تاریخ بیهق به قلم ابوالحسن علی بن زید بیهقی کتابی ارزشمند در زمینه تاریخ و جغرافیای ناحیه بیهق (سبزوار) و نواحی در یکی از دوره های اسلامی است ، اما تاریخ بیهقی ابوالفضل بیهقی کتاب ارزشمند دیگری در تاریخ ایران در دوران غزنویان و چندقرن پیش از آن است . 
این هردو اثر به جای خود ارزش های فراوانی دارند و هردو در زمینه ی تألیفشان به عنوان کتاب های منبع و مرجع مولفان بعدی قرار گرفته اند.
اما متأسفانه فقر اطلاعات و عدم مطالعه کافی در میان مردم ونیز کم کاری نهادها و ادارات فرهنگی از جمله اداره میراث فرهنگی و شورای شهر و ... در شهرهای ششتمد و سبزوار باعث شده امروز وجود این هردو شخصیت برجسته خطه سربداران در یکی خلاصه شده و حتی در مورد همان یک نفر هم اطلاعات کافی بین مردم وجود نداشته باشد. و بدین ترتیب به تدریج یکی از این دو مشاهیر بی بدیل خطه سربداران به دست فراموشی سپرده خواهند شد.
اینک جای بسی تأسف است اگر در زمانی که دائماً از تهاجم فرهنگی  دشمنان به عرصه افتخارات و ارزش های اصیل ایران اسلامی گلایه مندیم ، در مسیر فراموشی کسانی قرار گرفته باشیم که با تلاش و زحمت ماندگار خود بخش عظیمی از تاریخ و فرهنگ ما را چنان در قلب تاریخ ثبت نمودند که برای همیشه از فراموشی در امان بماند.  
لیکن گزارش منتشر شده توسط خبرگزاری ایسنا ،  تلنگر خوبی در این زمینه داشت تا مردم و مسئولین محلی شهرستان های غرب خراسان رضوی به این موضوع توجه بیشتری داشته باشند. 
در ادامه متن کامل گزارش ایسنا منتشر می شود :
 
برای یافتن آرامگاه ابوالفضل بیهقی اشتباه نروید
ابوالفضل بیهقی، نویسنده‌ی کتاب معروف «تاریخ بیهقی»، از آن دست نویسندگان ادبیات کهن ایران است که کم‌تر افسانه‌‌پردازی‌ای درباره‌ی زندگی‌اش وجود دارد؛ با این حال، مدفن این ادیب و مورخ بزرگ ایرانی همچنان محل بحث و چالش است.
به گزارش خبرنگار ادبیات خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، معمولا کسانی که به منطقه‌ی بیهق در خراسان بزرگ که اکنون به نام سبزوار شناخته می‌شود، می‌روند و به صرافت می‌افتند به سراغ آرامگاه نویسنده‌ی «تاریخ بیهقی» بروند، اشتباهی از آرامگاه ابن‌ فندق سر درمی‌آورند!
شباهت نام‌ خانوادگی ابن‌ فندق با ابوالفضل نه تنها مسافران؛ بلکه مردم شهر سبزوار را هم به اشتباه انداخته است. ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید ابن محمد بیهقی، معروف به ابن فندق بیهقی، حکیم، ادیب و ریاضی‌دان مشهور قرن ششم هجری است که مگر شباهت نام خانوادگی، نسبت دیگری با ابوالفضل بیهقی ندارد.
آرامگاه ظهیرالدین ابوالحسن علی بن ابوالقاسم زید ابن محمد بیهقی در بخش ششتمد واقع در سی‌وپنج کیلومتری شهر سبزوار است. در حالی‌که ابوالفضل بیهقی در روستایی در این منطقه به دنیا آمده است؛ او در روستای حارث‌آباد بیهق در نزدیکی سبزوار، به سال 370 هجری خورشیدی به دنیا آمده و بعد از آن‌جا به شهر غزنه مهاجرت کرده است.
محمدجعفر یاحقی ـ مصحح «تاریخ بیهقی» ـ به خبرنگار ایسنا می‌گوید: ابوالفضل بیهقی به شهر غزنه مهاجرت می‌کند و در همان‌جا هم از دنیا می‌رود. از آن‌جایی که 60 – 70 سال بعد از درگذشت ابوالفضل بیهقی، شهر غزنه در حمله‌‌ای از بین می‌رود؛ از همین‌رو مدفن ابوالفضل بیهقی نامعلوم است
ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی سال 370 هجری خورشیدی به دنیا آمد و سال 456 خورشیدی از دنیا رفت. او اوایل عمر را در نیشابور به تحصیل دانش اشتغال داشت، سپس به سمت دبیری وارد دیوان محمود غزنوی و حکمرانان بعد از او شد و در سال 418 هجری خورشیدی پس از درگذشت استادش بونصر مشکان به سمت دبیر دیوان شاهی برگزیده شد.
 
این مورخ و ادیب سال 437 پس از آزادی از زندان، به نگارش «تاریخ بیهقی» مشغول شد. .(منبع : ایسنا)
 
مجله اینترنتی اسرارنامه پس از مطالعه این گزارش ایسنا مجدداً به این نتیجه می رسد که بخش عمده ای از دلیل وجود این اطلاعات اندک و ناقص در مورد افتخارات ، شخصیت های برجسته شهرستان های منطقه سربداران به کم کاری ها و بی توجهی های مسئولین فرهنگی و مدیران ارشد سبزوار نسبت به تاریخ افتخارات این شهر کهن و نواحی اطراف آن است.
البته در این میان مطالعه کم و بی توجهی عمیق مردم به تاریخ و افتخارات گذشته خود نیز عامل دیگری است تا امروز شاهد وقوع اینگونه اشتباهات و فراموشی های نامبارک تاریخی باشیم.
این درحالی است که برخی شهرهای دیگر استان و کشور به خوبی نسبت به تاریخ افتخارات خود آگاهند و آن را به دیگران منتقل می کنند. البته همین شهرها نیز در اثر مطالعه انحصاری تاریخ افتخارات شهرهای خود ، دچار آسیب هایی نظیر توهم خودبزرگ بینی تاریخی  می شوند که این وضعیت نیز مشکلات بعدی را برایشان ایجاد می کند و به نظر می رسد بهتر است هر دو گروه بهتر است به سمت تعادل حرکت کنند. 
براین اساس امروز یک نیاز اساسی در مجموعه 6 شهرستان غرب خراسان رضوی بازخوانی دقیق تاریخ افتخارات و شناسایی پیشینه با ارزش چندهزارساله این منطقه است . و در این میان اداره و البته از این به بعد ادارات میراث فرهنگی ، فرهنگ و ارشاد اسلامی ،  شورای شهر و شهرداری ها و فرمانداری های منطقه باید بیشترین اهتمام را در این راستا از خود نشان دهند.
بسیاری از شخصیت های برجسته و نیز رویدادهای مهم و افتخارآمیز خطه سربداران تا کنون به دلیل کم کاری های قبلی با وجود همه ارزش هایی که داشته اند یا به طور کلی ناشناخته مانده و یا اطلاعات و شناخت کافی از آنها در دسترس نیست. در همین زمینه قبلاً به کم کاری های فراوان در خصوص شناخت و پاسداشت نهضت سربداران سبزوار که اولین تشکیل دهندگان حکومت مردمی شیعه در ایران بودند ، اشاره کرده ایم.
ابوالفضل بیهقی نیز یکی از مفاخر بزرگی است که تا کنون به اندازه ارزش واقعی خود در شهر زادگاه خود سبزوار شناخته نشده و در گرامیداشت وی اقدامات قابل قبولی صورت نگرفته است. کتاب تاریخ بیهقی اثرجاودانه این مورخ شهیرایرانی معتبرترین منبع اطلاعاتی در مورد برخی دوره های ایران اسلامی است که این اثر علاوه بر ارزش تاریخی در زمینه نویسندگی و ادبیات فارسی نیز از ویژگی های منحصر به فردی برخوردار است و به یک صاحب سبک در نثر فارسی تبدیل شده است.
دانشگاه حکیم سبزواری در سالهای اخیر در اقدامی قابل ستایش همه ساله در تاریخ مشخصی اقدام به برگزاری مراسم نکوداشتی برای این شخصیت برجسته ایرانی می کند. اما این نکوداشت ها تا کنون در سطح دانشگاهی بوده و هرگز چنان که باید شاید حق این استاد مسلم ادبیات و تاریخ ایران را ادا نمی کند. 
 لذا انتظار می رود از این پس با پیگیری و مطالبه مردم و مسئولین گرامیداشت ابوالفضل بیهقی به صورتی سالانه و به شکل ملی  در شهر زادگاهش سبزوار برگزار شود و البته بنای یادبودی نیز برای او احداث گردد. 
آنچه گفته شد در مورد دیگر افتخارات و مشاهیر خطه سربداران نیز باید اجرا شود. به عنوان مثال ابن فُندُق ، صاحب کتاب تاریخ بیهق نیز همانطور که در بالا گفته شد دارای ارزش های خاص خود است و خوشبختانه مزار وی نیز در شهر ششتمد امروز به عنوان یک فضای فرهنگی و تفریحی برای افراد محلی شناخته می شود. و این قابلیت را دارد که با همت مردم و مسئولین و احیا و زیباسازی محوطه این بنا و نیز برگزاری مراسمات بزرگداشت های علمی و فرهنگی برای وی ، یک فرصت گردشگری در شهرستان تازه تأسیس ششتمد ایجاد شود.
ان شاالله ... 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۹ ، ۱۶:۳۶
رضا حارث ابادی

جلوه هایی از سبک ادبی ابوالفضل بیهقی 

اول آبان، روز بزرگداشت #بیهقی ، پدر نثر فارسی است. بهتر دیدم به شکل کاملا مختصر جلوه هایی از سبک ، بیان روایی، دقت و ریز بینی او را، مصداق مشت نمونه خروار از کتاب ارزشمند «تاریخ بیهقی» در اینجا بیاورم با یادآوری این نکته که او این تصویر دقیق و شفاف در توصیف منصفانه جامعه و حاکمان را در زمان و زیر نگاه خود آنان با چنین زیرکی برای نسل های بعد از خود نگاشته است:

✔️روش روایی Flash Forward
فاش کردن پایان داستان در آغاز روایت و پرداخت روایت همچنان جذاب آن به شکل بیطرفانه:

🔸فصلی خواهم نبشت در ابتدای حال بردارکردن این مرد و پس به سر قصه شد . امروز که من این قصه آغاز می کنم،از این قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زنده اند ،در گوشه هی افتاده وخواجه بوسهل زوزنی چند سالی است تا گذشته شده است به پاسخ آن که از وی رفت گرفتار و ما را با آن کار نیست هر چند مرا از وی بد آمد- به هیچ حال . چه عمر من به شصت وپنج آمد وبر اثر وی می بباید رفت.

✔️روش دفع مخالف با حربه مذهب و استفاده از گروه فشار با نثری به شدت تاثیرگذار و بدون هیجان و اغراق

🔸و حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگزننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که سنگ زنید. هیچ‌کس دست بسنگ نمی‌کرد و همه زار می‌گریستند، خاصه نشاپوریان. پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده. اینست حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه الله علیه، این بود که خود بزندگی گاه گفتی که: «مرا دعای نشاپوریان بسازد» و نساخت!

✔️دو رویی در رفتار و استفاده ابزاری از مذهب:

🔸بونعیم دوازده بخورد و بگریخت (!) قاضی داوود میمندی مستان افتاد و مطربان و مضحکان هم مست شدند و بگریختند (!) ، سلطان مسعود بماند و خواجه عبدالرزاق هژده بخورد، خدمت کرد و رفتن را با امیر گفت:« بس که اگر بیش از این دهند ادب و خرد از بنده دور کند »امیر بخندید و پس از این می خورد به نشاط «بیست و هفت ساتگین نیم منی» تمام شد. برخاست آب و طشت خواست و مصلای نماز انداخت و دهان بشست و نماز پیشین کرد و نمازی دیگر نیز بکرد و چنان می نمود که گویی شراب نخورده است!

تاریخ بیهقی. ابوالفضل بیهقی. ج.سوم. صفحه نهصد و نود و یک

✔️طنز پنهان در نقد صنوف و طبقات مختلف اجتماع:

🔸گویند مردی بود به نیشابور که وی را بوالقاسم رازی گفتندی و این بوالقاسم کنیزک بپروردی و نزدیک امیر نصر آوردی و با صله برگشتی و چند کنیزک آورده بود وقتی امیر نصر بوالقاسم را دستاری داد و در این باب عنایت نامه نبشت . نیشابوریان وی را تهنیت کردند و نامه بیاورده به مظالم برخواندند. از پدر شنودم که قاضی بوالهیثم پوشیده گفت و وی مردی فراخ مزاج بود: ای بوالقاسم یاد دار که قوادی به از قاضی گری است .

✔️استفاده از تعذیب و حبس برای اعتراف:

🔸بوالفتح بُستی (دانشمند وشاعر معروف) را دیدم که بسبب آن سخن که مهتری در حق وی نزد سلطان کرده بود، خلقانی پوشیده و مشگکی در گردن، گفت:” بیست روز است در ستورگاه( طویله) مشک می کشم ، مرا شفاعتی کن”.چون شفاعتش کردند و به نزد مسعودش( غزنوی) آوردند، سلطان پرسید:”از ژاژخاییدن توبه کردی؟”گفت: ای خداوند! مشک و ستورگاه( حبس در طویله) مرا توبه آورد!

✔️عوامفریبی باتظاهر به ساده زیستی

🔸…و او را بیست و سی قبا بود به یکرنگ و همه سال پوشیدی و مردمان چنان دانستی که یک قباست و گفتندی”سبحان الله این قبا از حال بنگردد!

✔️ریشه های خودرایی و شکست

(ماجرای اصرار امیر مسعود به رویارویی با سلجوقیان مرو):
🔸«هیچ کس زهره نبود که امیر را گوید که خطاستو طرفه آن بود که فرو نمی ایستاد از استبداد».
(
بیهقی. ج. سوم.ص هشتصد و نود و پنج)

( اعتراضی بونصر مشکان که از سر خیرخواهی هزینه های تنش زایی و لاجرم خانه نشین شدن بونصر):
🔸و بونصر مرا(ابوالفضل بیهقی) گفت:« خاک بر سر آن خاکسار که خدمت پادشاه کند که با ایشان وفا و حرمت و رحمت نیست».
تاریخ بیقی. جلد سوم . ص. نهصد و شصت و دو

(مسعود غزنوی با سلجوقیان درگیر می شود، هزینه سنگین این تنش مشکلات فراوانی را ایجاد می کند و در نهایت سلطان دست از پا درازتر باز میگردد با این ادعا که دلش گواهی می داده به آنچه رخ داد!)

🔸مسعود غزنوی:«صلاح آن بود که گفتند اما ما را لجاجی و ستیزه ای گرفته بود از آن جهت که کار با نو خاستگان سلجوقی پیچیده می ماند، خواستیم سوی مرو رویم تا کار برگزارده آید! سوی مرو رفتیم و دل ها گواهی می داد که خطای محض است از بی آبی و علفی».
تاریخ بیهقی.ج. سوم. ص. هشتصد و نود و پنج

منبع: سهند ایران مهر 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۸ ، ۰۸:۰۴
رضا حارث ابادی

برای بیهقی چه کرده ایم؟

مصاحبه رضا حارث آبادی بیهقی با وب سایت اسررار نامه برای بیهقی چه کرده ایم در نهمین همایش ملی ابوالفضل بیهقی در شهرستان سبزوار 

برای بیهقی چه کرده ایم

رضا حارث آبادی / مجله اینترنتی اسرارنامه 

" غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنانم که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند."

اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

برای بیهقی چه کرده ایم؟

در این سالها برای بیهقی چه کرده ایم البته منکر و ناسپاس تلاش های انجام شده تمامی اساتید، بیهقی پژوهان، دانشجویان، اصحاب رسانه و مسئولان شهری و استانی در طی این سالیان نیستیم ولی این پرسش پیش می اید که آیا این تلاش ها در حد نام و اعتبار بیهقی بوده است؟

قطعا اساتید برجسته زبان و ادبیات فارسی در طی این سالها تلاش های شایسته و ارزشمندی انجام داده اند و الحق که بعضاً آثار فاخر و ماندگاری نیز از خود به جای گذاشته اند که در تاریخ زبان و ادبیات فارسی به عنوان میراثی گرانبها برای نسل های فعلی و آینده ماندگار خواهد بود.

 

اما مشکل اینجاست آیا همه و همه تواسته ایم دِین خود را به بیهقی ادا کنند؟ در این چهل سال بعد از انقلاب چه کاری برای بیهقی انجام داده ایم؟ به جرأت می توان گفت جدی ترین همایش هایی که در سطح ملی بنام ابوالفضل بیهقی برگزار شده است در سالیان دور( قبل از انقلاب 21/06/1349) و توسط دکتر علی اکبرفیاض ریاست وقت دانشگاه فردوسی انجام شده است و در سطح شهرستان و استان هم در دهه گذشته تنها همایش بزرگی که تقریبا در سطح ملی برگزار گردیده در سال 1386 و به همت دانشگاه حکیم سبزواری برگزار گردیده است.

اما آیا واقعا حق بیهقی از تاریخ وادبیات پارسی همین بوده است؟ آیا دانشگاه های ما توانسته اند دین خود را به بیهقی ادا کنند؟ آیا مسئولین حوزه زبان و ادبیات فارسی و مقامات دولتی به نحوه شایسته از مقام بیهقی در سطح ملی تجلیل انجام داده اند؟ در سطح بین المللی چه برنامه ای برای بیهقی داشته وداریم و توانسته ایم نام بیهقی را ثبت جهانی کرده و به عنوان یک چهره فاخر ملی و ایرانی در معرفی ایشان در سطح بین المللی تلاش کنیم؟ حال بعد از گذشت سالیان سال آیا وقت آن نرسیده که تجلیل شایسه و در خور شأن و مقام بیهقی انجام شود قبل از آنکه سایر کشورهای فارسی زبان این افتخار بزرگ را تصاحب نکند. آیا برگزاری همایش های کوچک محلی و شهری در خور شأن و جایگاه بیهقی می باشد و کفایت می کند؟ و... بگذریم

متاسفانه علت اجرائی نشدن مطالبات عمومی در خصوص ابوالفضل بیهقی در طی سالیان گذشته نبود کارگروهی اختصاصی در این موضوع می باشد که با برنامه ریزی هدفمند، کلان در جهت نیل به اهداف و خواسته های ممکن اقدام نماید.

همانطور که همه ما واقف هستیم کارهای اجرائی و مخصوصا فرهنگی در پروسه بروکراسی اداری درگیر پیچ و خم های تغییر و تحولات دائمی، دیدگاه های بودجه ای، نگاه های مافوق و زیردست و غالبا سلیقه ای قرار می گیرد و نگاه به مسائل فرهنگی اغلب با انگیزه های تبلیغاتی، انتخاباتی و رضایت فراداستان انجام می گیرد و برنامه ریزی های موجود هم به صورت موقتی و آنی انجام می شود که تجربه نشان داده با این نوع  طرز فکر و نگاه های کوتاه رسیدن به اهداف بلند و در سطح ملی میسر نمی گردد و عملا غیر ممکن می باشد.

در طی دو سال گذشته و در جهت عبور از این بحران با کمک دوستان در دانشگاه حکیم و بچه های انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی روستای حارث آباد و کمک ها و راهنمایی های دوست عزیزمان مهدی مقصودی و حسین خسروجردی، مجوز سمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی را دریافت نمودیم ( اعضاء: آقایان دکتر مهیار علوی مقدم، دکتر محمود رضا سلیمانی، دکتر بهرام سیاوش پور، مهدی سیدی فرخد و رضا حارث ابادی) هر چند که تاکنون هنوز اقدام موثر و عملی در جهت امور اجرایی برداشته نشده، اما امید آن داریم که از سال جاری (1398) بتوانیم با این سمن استارت و مقدمات برنامه ریزی موثر برای اهداف کلان مد نظر را برداریم اهدافی که آرزوی ما و همه بیهقی دوستان می باشد. 

امیدواریم بتوانیم با همت، همراهی و یاری دوستداران بیهقی و مسئولین کشوری و دانشگاهی و همراهی اصحاب محترم رسانه در این راه سخت بتوانیم به خواسته های برحق مان جامعه عمل بپوشیم  

چشم انداز پیش رو:

1-  تبیین سمن یادمان ابوالفضل بیهقی به عنوان مرجع اصلی و  مرکز پیگیری مطالبات بیهقی در سطح شهرستان سبزوار و تشکیل دفتر مستقل و دبیرخانه ای دائمی در جهت پیگیری مطالبات مرتبط با تاریخ بیهقی و ابوالفضل بیهقی

2-  برگزاری همایشی بزرگ و در سطح ملی و بین المللی که یک نیاز و ضرورت اساسی است که مطالبه آن را باید با پیگیری و مکاتبه از مسئولین فرهنگی استان و بویژه دانشکده زیان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مطالبه داشته باشیم چون تا نگاه ملی در سطح شهری و شهرستان و نهایتاً استان خلاصه شود توفیقی عاید نخواهد شد لذا می بایست با عزمی جزم و با تلاش بی وقفه و دید ملی در این مهم تلاش کنیم.

3-  پیگیری مجدانه و متعهدانه در خصوص ثبت روز ملی ابوالفضل بیهقی در تقویم رسمی کشور

4-  ثبت کتاب تاریخ بیهقی به عنوان یکی از بزرگترین و ارزشمند ترین متون تاریخی در میراث فرهنگی سازمان یونسکو.

5-  پیگیری در جهت تخصیص و جذب بودجه های فرهنگی و عمرانی در جهت تکمیل و بهره برداری پروژه فعلی بنای یادمان ابوالفضل بیهقی در روستای حارث آباد، ایجاد باغ ایرانی ابوالفضل بیهقی، برگزاری همایش ها، انتشار مجله، روزنامه و تیزرهای تلویزیونی در معرفی هر چه بهتر و جامع تر تاریخ بیهقی و ابوالفضل بیهقی با نگاه گردشگری و فرهنگی.

6-  تعیین جایزه ادبی بیهقی، شب بیهقی، برگزاری جلسات بیقی خوانی و امور علمی و تحقیقاتی مرتبط به طور منظم و همه ساله

 

دستیابی به اهداف مشروحه فوق نیاز به کار و تلاش و پیگیری های مجدانه دارد که استارت شروع آن باید از همین امسال و روز اول آبانماه بخورد و در جهت برنامه ریزی برای همایش بزرگی در حد نام و اعتبار ابوالفضل بیهقی در سال 1399 تلاش، برنامه ریزی و هدف گذاری شود.قطعاً برگزاری همایش هایی در سطح شهرستان و با برنامه ریزی های یک هفته ای در خور شأن و جایگاه بیهقی نبوده و نیست.

در پایان من به عنوان یک هم روستایی بیهقی مفتخرم در طی این سالیان از سال 1382 که با بیهقی آشنا شده ام و تاکنون و در تمام این سالها سعی داشتم با تمامی دوستداران بیهقی اعم از دانشگاها، اساتید، دانشجویان و انجمن های ادبی به هر طریق ممکن ارتباط برقرار نموده و مانند دایره المعارفی آنها را شناسایی کرده و مقدماتی برای اهدافی کلان و موثر را پایه ریزی نماییم و با یاری خدا و با همت دوستان در سمن ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی و تمامی بیهقی دوستان در جای جای ایران عزیز در آینده ای نه چندان دور با خواست و کوشش جمعی به تمامی خواسته هایمان خواهیم رسید. 

چنین باد انشاء الله

رضا حارث آبادی 28/07/1398

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۸ ، ۱۱:۴۵
رضا حارث ابادی

سعی داریم، بیهق نامه به دایرة المعارفی از تاریخ، فرهنگ و مشاهیر سبزوار تبدیل شود

سعی داریم بیهق نامه به دایرة المعارفی از تاریخ فرهنگ و مشاهیر سبزوار تبدیل شود

امید برومندی / مجله اینترنتی اسرارنامه 

 مهدی مقصودی کسی که در حال حاضر با صاحب امتیازی یا مدیرمسئولی یا سردبیری و به طور کل مدیریت سه رسانه مجوز دار و حرفه ای شهرستان (ماهنامه ستاره شرق، فصلنامه بیهق نامه، وبسایت سبزواریان) هم آمار شهرستان را در داشتن نشریات معتبر بالا برده و هم سبب ایجاد چند فرصت شغلی فرهنگی شده و نیز سطح کیفی فعالیت های رسانه ای سبزوار را در رسانه های تحت مدیریت خود ارتقاء داده است.

گفتگوی پیش رو اما درباره همه ابعاد فعالیت های رسانه ای مقصودی نیست. ما در این مصاحبه عمدتاً پیرامون فصلنامه بیهق نامه با مقصودی به گفتگو نشستیم. فصلنامه ای که از سال 96 انتشار خود را در سبزوار آغاز کرده و پنجمین شماره از آن در تابستان 98 با نگاه ویژه به خواجه نظام الملک توسی منتشر شده است.

در شرایطی که با گرانی کاغذ و هزینه های سرسام آور چاپ مواجه هستیم، ادامه کار نشریات وزینی مانند بیهق نامه که تعداد صفحات بالایی نیز دارند، از اهمیت زیادی برخوردار است. بنابراین در این مصاحبه با مقصودی به طور اختصاصی به بیهق نامه پرداختیم و گفتگوی مفصل تر با خود او و دیگرزمینه های فعالیت رسانه ای و فرهنگیش در شهر سبزوار را به وقت دیگری موکول کردیم.

آنچه در ادامه می خوانید شرح اظهارات مقصودی درباره بیهق نامه است:

 

گمگشته جامعه  ایرانی تاریخ  است

ما سعی داریم بیهق نامه را به مرور به دایرة المعارفی از تاریخ، فرهنگ و مشاهیر سبزوار تبدیل کنیم. فصلنامه بیهق نامه در این سطح که کار می شود هم می تواند مورد استفاده دانشجویان رشته های مرتبط با موضوعات این فصلنامه قرار گیرد و هم عموم مردمی که می خواهند آشنایی دقیقی با تاریخ و فرهنگ خودشان داشته باشند.

من خودم لیسانسم را فلسفه غرب خوانده ام و فوق لیسانسم را علوم سیاسی و همیشه هم بزرگترین دغدغه ام بحث توسعه در جامعه بوده است و به این نتیجه رسیده ام که گم گشته ما در جامعه ایرانی تاریخ است. اشتباهات ما مدام تکرار می شود به این دلیل که با تاریخمان آشنا نیستیم. تاریخی که خیلی از کشورهای پیرامونی ایران آرزویشان است که چنین تاریخی داشته باشند به همین دلیل فکر می کنم هر شهروندی باید هم با تاریخ محلی و هم با تاریخ ملی کشورش آشنا باشد. این واقعا دغدغه من بود و زمانی هم که در شورای شهر بودم و حتی قبل از آن در اداره فرهنگی شهرداری تلاش زیادی داشتم در این زمینه مثلا با بزرگداشت هایی که برگزار می شد هر چند محدود بود ولی به هرحال ما این تلاش ها را داشتیم ولی بعدا احساس کردم ما باید به صورت ویژه تری به این موضوع بپردازیم.

مطمئن باشید این ضعف شناخت تاریخی اگر در جامعه ایران رفع شود می تواند حلال بسیاری از مشکلات باشد. البته این در نگاه اول شاید شعاری به نظر برسد اما واقعیت این است که در همه جوامع تغییرات با آگاهی از تاریخ اتفاق می افتد. ما هم اگر می خواهیم تغییری در جامعه ایران ایجاد شود و کلاه های قبلی سرمان نرود، باید حتما توجه به تاریخ داشته باشیم.

ضمنا این بحث بی هویتی که در جامعه امروز با آن مواجه هستیم به دلیل عدم شناخت از تاریخمان است در حالیکه ما اتفاقا تاریخ و فرهنگی غنی داریم. اما متاسفانه وقتی که در سبزوار نه تنها با یک فرد عادی بلکه با افراد تحصیلکرده هم صحبت می کنیم، خیلی از مواقع متوجه می شویم که شناخت خوبی از مفاخر، تاریخ و فرهنگمان ندارند. از یک طرف هم کارهای خوبی به صورت تکی در سبزوار صورت گرفته است. مثلا ما پژوهشگرانی داریم مثل آقایان بروغنی و معماری که به صورت فردی پژوهش های قابل سپاسی انجام داده اند. همچنین مرحوم محمود بیهقی که دایرة المعارف سبزوار را کار می کرد و من احساس کردم حالا باید یک کار منسجم امروزی و در عین حال یک کاری که زمینه علمی هم داشته باشد، انجام دهیم. البته نه صرفا آکادمیک اما با زمینه علمی باشد. این شد که به فکر راه اندازی بیهق نامه افتادیم.

بهترین راه ارتباطی ایران و همسایگانش گفتمان فرهنگی است

در بحث بیهق نامه، علاوه بر گفتمانی که در درون سبزوار داریم انجام می دهیم، اعتقاد دارم که ما در بحث خراسان بزرگ قدیم یا خراسان فرهنگی که شامل جمهوری های استقلال یافته از شوروی سابق مثل ترکمنستان و تاجیکستان و ازبکستان و افغانستان و ... است ظرفیت های خوبی داریم و به همین خاطر بحث خراسان شناسی را هم داریم در بیهق نامه دنبال می کنیم. بهترین راه ارتباطی ایران و همسایگانش گفتمان فرهنگی است و ظرفیتی که ما در بحث خراسان داریم، خیلی بزرگ است و سبزوار با توجه به تاریخ و فرهنگ و مفاخری که دارد، می تواند تعاملات گسترده ای با دیگر شهرها و کشورهای حوزه خراسان فرهنگی داشته باشد و در واقع یک مرکز گفتگو باشد. مثلا بین سبزوار و هرات به خاطر کاشفی می تواند تعاملاتی اتفاق بیافتد. کلا شخصیت هایی که از سبزوار بر آمده اند در خیلی جاها موثر بوده اند. مثلا در دوره سلجوقیان خواجه نظام الملک فردی است با ریشه سبزوار که بسیار موثر بوده. ابوالفضل بیهقی در دوره غزنویان دبیری برجسته است. ابن یمین در بحث سربداران و ... از این منظر هم برای ما خراسان فرهنگی مهم است که بهترین راه ارتباطات و تأثیرگذاری و تأثیرپذیری است.

ما آرزویمان این است که یک روز یکی از شماره های نشریه مان را در یکی از این شهرهای قدیمی ایران رونمایی کنیم و به موارد مشترکمان پرداخته شود.

متاسفانه ما در سبزوار چون مرکز استان نبوده ایم همیشه به صورت منفعل عمل کرده ایم و تابع تأثیرات دیگران شده ایم. ولی سبزوار الان دیگر به مرحله ای رسیده که این قابلیت را دارد که بتواند خودش یک سری ارتباطات را برقرار کند. ما در اینجا فرودگاه داریم، دانشگاه های بزرگ داریم که چند سال است دارند دانشجوی خارجی می گیرند. پس این قابلیت را داریم که خودمان روابطی را برقرار کنیم. مثلا شورای شهر سبزوار پل بزند با شوراهای شهر مشابهش در هرات، تاشکند، و دیگر شهرهای خراسان فرهنگی قدیم که امروز در افغانستان و تاجیکستان و ... قرار گرفته اند.

سبزوار مرکز گفتگو بین شهرهای قدیم خراسان

وقتی ما از قدرت ایران صحبت می کنیم نباید فقط قدرت نظامی در ذهن باشد. ما یک قدرت فرهنگی بسیار خوبی داریم که باید به این هم بپردازیم و آن ها هم حتما استقبال می کنند. چون فصل مشترک ماست. به نام تاریخ و فرهنگ و زبان مشترک اگر این ها مورد توجه قرار گیرد می توان خیلی کارها کرد. البته نمی توان این کار را ساده گرفت. زیرا همین الان در کشورها و شهرهایی که ما داریم به عنوان خراسان بزرگ فرهنگی صحبتشان را می کنیم کشورهای دیگر نیز بیکار ننشسته اند و مثلا آمریکا در تاجیکستان مدارسی احداث کرده است و. ...

ولی من معتقدم سبزوار این ظرفیت را دارد که به عنوان مرکزی باشد که این گفتگوها را بین شهرهای قدیم خراسان بزرگ شکل دهد. مثل تبریز که مرکزی شده که با جمهوری آذربایجان و کشورهای شمال غرب ایران ارتباطات فرهنگی را رقم می زند. البته ما در این ناحیه از کشور مشهد را داریم که حرکت هایی را انجام داده است ولی ما هم می توانیم اینطور باشیم. حالا این اتفاق می تواند در دانشگاه های ما بیافتد یا از طریق شورای شهر یا در سطح فرمانداری باشد و یا در موسسات مردم نهاد (NGO) صورت بگیرد که فصل های مشترکمان را با سایر مناطق خراسان بزرگ پیدا کنیم و با کمک آن ها ارتباطامان را برقرار کنیم.  ما اکنون در بخش خراسان شناسی بیهق نامه این نگاه را داریم ولی قطعا در آینده پر رنگ تر خواهد شد.

در زمینه خراسان شناسی برای سبزوار غفلت صورت گرفته است به طور مثال وقتی درباره خواجه نظام صحبت می شود می رود در ترکیه به عنوان وزیر سلجوقیان برایش بزرگداشت گرفته می شود یا در دانشگاه فردوسی به عنوان صاحب سیاستنامه او را مورد تجلیل قرار می دهند ولی در سبزوار هیچ اتفاقی نمی افتد و ما باید این غفلت تاریخی را جبران کنیم.

شریعتی از نگاهی دیگر

در زمینه مشاهیر سبزوار ما هنوز خیلی بزرگان را داریم که انشاالله به مرور روی همه شان در بیهق نامه کار خواهیم کرد. از جمله شریعتی را حتما در برنامه های آینده بیهق نامه داریم. ولی می خواهیم یک کار متفاوت در بیاید. شریعتی همیشه از منظر اندیشه هایش مورد توجه قرار گرفته ولی از منظر ادبیات کسی به او نپرداخته است. من معتقدم شریعتی را می توان در ادامه، بیهقی، کاشفی، قاسم غنی و ...  دید و از منظر تاثیرگذاریش بر ادبیات به او بپردازیم. به عنوان یک ادیب کسی که کتاب کویر را نوشته. کویر یک کتاب فرا زمانی است و مختص یک دوره خاص نیست و هیچ وقت جذابیت و زیبایی خود را از دست نمی دهد.

اهتمام جدی به انتشار منظم بیهق نامه

یک مقدار فاصله هایی افتاد بین شماره های این نشریه و آنطور که دوست داشتیم منظم منتشر نشد. خصوصا به دلیل مسائل اقتصادی که در بحث کاغذ سال قبل پیش آمد کارمان سخت شد ولی الان این اراده در ما به وجود آمده که بتوانیم من بعد به صورت منظم نشریه را منتشر کنیم.

خصوصا از وقتی هفته نامه ستاره شرق به ماهنامه تبدیل شد، وقت و انرژی ما آزاد شد و حالا زمان بیشتری برای بیهق نامه می گذاریم. البته برای من تبدیل هفته نامه ستاره شرق به ماهنامه سخت بود زیرا نشریه ای بود که سه سال به صورت منظم منتشر شده بود و از این بابت امتیازاتی گرفته بود. به طوری که امتیاز ستاره شرق برای نظم در نشر کامل بود و صد در صد امتیاز را به دست آورد. یا برای اولین بار در تاریخ مطبوعات سبزوار ستاره شرق مجاز به انتشار آگهی های دولتی شد. ولی واقعیت این بود که دیگر توان مالیمان برای انتشار به صورت هفته نامه اجازه نمی داد. هر چند روزی که ما هفته نامه ستاره شرق را راه انداختیم به این امید بودیم که یک روز تبدیل به روزنامه شود. ولی حالا که ماهنامه شد سعی می کنیم وقت آزاد شده مان را در بیهق نامه بیشتر بگذاریم و بتوانیم یک نشریه فاخر و منظم منتشر کنیم و اگرچه شماره به شماره سعی کرده ایم بهتر شویم ولی هنوز تا نقطه مطلوبمان فاصله داریم.

 

سه اولویت اجرایی در تحریریه بیهق نامه

امیدوارم که بتوانیم بیهق نامه را در سه زمینه ارتقاء دهیم اول در رابطه با افزایش صفحات، دوم افزایش تعداد نویسندگانمان از سبزوار و خصوصا دانشگاه های این شهر و سوم در زمینه تأمین کامل هزینه ها از محل فروش.

بیهق نامه در حال حاضر با 104 صفحه چاپ می شود ولی واقعا این توان وجود دارد که در تعداد صفحات بیشتری چاپ کنیم که فعلا بحث های مالی اجازه بیشتر از این را به ما نمی دهد. همچنین خیلی دوست داریم که اهل قلم شهرمان به خصوص اساتید دانشگاه حکیم همکاری بیشتری با ما داشته باشند ولی الان دوستانی در دانشگاه فردوسی مشهد هستند که همکاریشان با ما از دوستان دانشگاه حکیم سبزواری بیشتر است. البته ما همیشه دست کمک به سمت اساتید دانشگاه حکیم سبزواری دراز کرده ایم و کسانی هم هستند که دارند همکاری می کنند. ولی با توجه به تعداد بالای اعضای هیئت علمی این دانشگاه در رشته های مرتبط با موضوعات بیهق نامه، یک مقدار باید تعداد و نقششان بیشتر شود. به هرحال الان از لحاظ تأمین محتوا زیاد مشکل نداریم. ما قابلیتمان در سبزوار برای انتشار بیهق نامه زیاد است. بالاقوه زمینه های زیادی را برای پژوهش، تحقیق و تهیه مطلب داریم اما مهم آن فعلیتش هست که بتواند محقق شود. در این بین فقط بحث هزینه ها دشوار است زیرا اینطور نشریات که حتی یک آگهی هم ندارند، فقط از طریق فروش تک نسخه ای باید هزینه هایشان را جبران کنند که امیدواریم شرایط طوری پیش برود که بتوانیم روی پای خودمان بایستیم. البته در حال حاضر هزینه های  بیهق نامه از محل فروش تأمین نمی شود و هنوز از خودمان هزینه می کنیم. ولی فروشمان شماره به شماره خیلی بهتر شده است. ما الان در تهران کتابفروشی ای را داریم که در هر شماره بیش از 10 نسخه از بیهق نامه را می فروشد.

 

خبوشان قوچان نمونه ای از یک نشریه موفق محلی در خراسان

در شهرستان های خراسان مشابه بیهق نامه سبزوار، یک نشریه خبوشان در قوچان را داریم که فوق العاده نشریه فاخری است. البته رویکرد بیهق نامه و خبوشان کمی متفاوت است. ولی واقعیت این است که کار خبوشان خیلی قوی است. در مشهد هم نشریه بارثاوا هست اما باز دقیقا به این مدل نیست.چند سال قبل آستان قدس رضوی نشریه خراسان پژوهی را داشتند که تیم دکتر یاحقی و استاد سیدی با هم بودند که چند شماره منتشر کردند اما الان تعطیل شده است.

نه خیر و نه ضرر

خوشبختانه بیهق نامه هیچ وقت با سنگ اندازی و مشکلاتی از این دست مواجه نشده است. حالا اگر هیچکس هم دستمان را نگرفته، ولی کسی مانع تراشی هم برایمان نکرده است. حتی در شروع نشریه در همان شماره اول آقای دکتر حدادنیا رئیس دانشگاه حکیم سبزواری اینقدر از این فصلنامه استقبال کرد و  خوشش آمد که قول یک سری همکاری های مشترک را داد و فقط یک شرط داشت که می خواست نقش اساتید دانشگاه حکیم در نشریه پر رنگ تر باشد. او فقط همین شرط را داشت و حتی اسم هم نبرد که چه کسانی فقط پر رنگ تر بودن نقش دانشگاه در این فصلنامه برایش مهم بود که خود ما هم اتفاقا همین را می خواستیم. ولی بعدا جا به جایی مدیریت که در دانشگاه حکیم سبزواری اتفاق افتاد دیگر قرارهای قبلی به جایی نرسید.

شهرداری هم در شماره دوم یک خریدی از ما داشت ولی در کل اگرچه سنگ اندازی نشده است برایمان ولی حمایتی هم به آن شکل نبوده است یعنی اگر کسی ضرری نرسانده به ما، خیری هم نرسانده است. فقط کاری بوده که با عشق و کوشش و تلاش خودمان و دوستانمان دارد انجام می گیرد و ما امیدواریم همشهریانمان چه آن هایی که در سبزوار ساکنند و چه آن هایی که مقیم دیگر شهرهای کشور شده اند با اشتراکی که از نشریه می گیرند به دوام و بقاء بیهق نامه کمک کنند چون ما به سیستم دولتی حقیقتا خیلی امید نداریم. بنابراین همشهریانمان حتی اگر شده با خرید تک نسخه ای که هزینه زیادی هم ندارد، می توانند به ما کمک خوبی بکنند. چون قیمت هر نسخه از بیهق نامه در حال حاضر 15 هزارتومان است که در سال می شود 60 هزارتومان.

 

انگیزه بخش ها

در بین خوانندگان بیهق نامه کسانی را داریم که نشریه را خوانده اند و تماس گرفته اند که می خواهند با ما همکاری کنند. حمایت های مردمی بسیار عالی است. مثلا دکتر لطفی پدر تئاتر خراسان را داشتیم که تماس گرفتند و تشکر کردند. در دانشگاه فردوسی مشهد دکتر سلمان ساکت هر شماره برای ما مطلب دارد.  و باز هم افراد دیگر هستند که مجموعا باعث انگیزه ما می شوند.

 

بدترین دوران

الان در بدترین دوران نشریات کاغذی هستیم. از یک طرف خیلی گران است. از طرف دیگر فضای مجازی هم یک رقیب شده و احساس بی نیازی نسبت به کتاب و نشریات مکتوب را در جامعه ایران ایجاد کرده است.

 

سیصد اشتراک تضمین دوام

 بیهق نامه در حال حاضر با تیراژ 1000 نسخه چاپ می شود و زینک بسته می شود و کاملا مشخص است و از این تعداد اگر بتوانیم فقط سیسصد اشتراک داشته باشیم دیگر دغدغه هایمان مرتفع می شود و نشریه می تواند حداقل روی پای خود بایستد و نیاز به حمایت هیچ سیستمی نخواهد داشت و بقیه را هر چه قدر بتوانیم بیشتر بفروشیم وضعیت بهتری خواهیم داشت و می توانیم کیفیت بالاتری را ارائه دهیم. البته ما بیهق نامه را در دکه های روزنامه فروشی به فروش نمی رسانیم زیرا فروش اینطور مجلات الان در دکه ها خیلی جایگاهی ندارد. اما در بین کتابفروشی ها توزیع می کنیم. مثلا در تهران کتابفروشی طهوری فروش خوبی دارد. و از آنجایی که کار توزیع بیهق نامه را به پخش نداده ایم، خودمان تک تک کتابفروشی های معتبر در هر شهری را شناسایی می کنیم و بعد از رایزنی با آن ها بیهق نامه را برای فروش به آن ها می سپاریم. در حال حاضر بیهق نامه علاوه بر سبزوار دارد برای برخی کتابفروشی های تهران، تبریز، مشهد، اسفراین و بجنورد ارسال می شود. 

مطالبی که در بیهق نامه است زماندار نیست و تاریخ انقضاء ندارد. این  درخواست را از همشهریان و سبزواری های مقیم نقاط دیگر دارم که با یک نسخه اشتراک گرفتن از نشریه ما در پایدار ماندن این نهال فرهنگی کمک موثری  کنند.

 

دعوت از همه برای سبزوار

از نگاه اسرارنامه به بیهق نامه و پیگیری هایتان بسیار ممنونم. به هرحال این نشریه یک نشریه کاملا غیر سیاسی است و صرفا تاریخی و فرهنگی برای سبزوار، خراسان و در نهایت برای ایران است و بنابراین از همه دوستان و جریان های فکری در سبزوار هم دعوت می کنم که فارغ از همه بحث های سیاسی کسانی که دل در گروه فرهنگ سبزوار، خراسان و ایران دارند بیایند پای کار و ما از هر نظر و انتقاد و پیشنهادی که باشد استقبال  می کنیم. ما دوست داریم  این کار را منسجم تر از اینی که الان هست در آینده منتشر کنیم که با حمایت مردم امکان پذیر خواهد شد و هر نتایجی که داشته باشد اول از همه برای شهر است بعد به افراد و اشخاص می رسد.

امید برومندی / مجله اینترنتی اسرارنامه 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۹۸ ، ۰۹:۳۲
رضا حارث ابادی

دانشی‌مردی کم نظیر

نویسنده : دکترسلمان ساکت

مترجم : استادیاردانشگاه و رئیس مرکزآثار مفاخر و اسناددانشگاه فردوسی

دکتر علی‌اکبر فیاض در سال 1277 خورشیدی در خانواده‌ای خوش نام و فرهنگ مدار دیده به جهان گشود. پدرش، سید عبدالمجید فیاض، از سادات روحانی و از افراد سرشناس مشهد بود که به ثقة‌الاسلام شهرت داشت و خادم باشی کشیک اول آستان مقدس رضوی و مردی عالم و محترم بود.علی‌اکبر فیاض بنابررسم زمانه، در کودکی قرآن را فراگرفت و سپس به تحصیلات حوزوی روی آورد و در علوم مختلف از محضر استادانی چون سید ابوالقاسم ازغندی، میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری، حاج محمد علی فاضل، آقابزرگ شهیدی و میرزا محمدباقر مدرس رضوی (پدر محمدتقی مدرس رضوی) بهره برد. او پس از تکمیل تحصیلات حوزوی و در سال 1307 خورشیدی به استخدام اداره فرهنگ خراسان درآمد و در دبیرستان شاه رضای مشهد به تدریس پرداخت. در سال 1314 خورشیدی دانش سرای مقدماتی مشهد را بنیان گذاشت و خود ریاست آن را بر عهده گرفت. اما چندی بعد به تهران رفت و پس از اخذ مدرک لیسانس از دانش‌سرای عالی، به دانشگاه تهران رفت و در سال 1322 ش. دوره دکترای خود را با موفقیت به پایان رساند. فیاض در آن روزگار یکی از مبرزترین دانشجویان و دانش‌آموختگان دانشگاه تهران بود تا آنجا که در دوره بیماری استاد ملک الشعرای بهار، از سوی او و به جای او به تدریس گماشته می شد. فیاض علاوه بر زبان های عربی و فرانسه که آن ها را به‌خوبی می دانست، در مطالعات و پژوهش های خود از منابع انگلیسی، روسی، آلمانی و لاتین هم بهره می برد و بعدها به آموختن زبان چینی هم روی آورده بود. (۱)

فیاض از همان روزهای آغازین ورود به تهران، با دکتر قاسم غنی آشنا شد که این آشنایی خیلی زود به دوستی و همکاری علمی انجامید. در آن روزگار قاسم غنی مرد نام‌آشنای عرصه علم و سیاست بود که چون استعداد و دانش و همت فیاض را دریافت، زمینه همکاری و رشد فیاض را تا حد امکان فراهم آورد. در آغاز بر آن بودند تا به سفارش وزارت فرهنگ گزیده ای از تاریخ بیهقی را برای تدریس در دبیرستان ها فراهم آورند، اما به تصحیح کل اثر همت گماشتند و در سال 1324 ش. آن را به پایان بردند. دوستی و همکاری غنی با فیاض از این نیز فراتر رفت، تا آنجا که فیاض در انتخابات دو دوره پایانی مجلس شورای ملی در روزگار پهلوی اول، تحت تاثیر مستقیم غنی به نمایندگی مردم مشهد انتخاب شد. حتی حضور فیاض در قاهره به سال 1327 و تدریس زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه فاروق اول، به دعوت قاسم غنی صورت گرفت که در آن زمان سفیر ایران در قاهره بود. فیاض در آنجا سلسله سخنرانی هایی درباره «شعر فارسی و تمدن اسلامی در ایران» ایراد کرد که در نوع خود جالب توجه بود.فیاض پس از بازگشت به ایران ماموریت یافت تا دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد را تاسیس کند که در سال 1334 به این مهم نایل آمد و خود ریاست آن را به مدت 9 سال (تا سال 1343) بر عهده گرفت. جالب آن که فیاض در بنیان گذاری دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) نیز نقشی به سزا داشت و مدتی همزمان با ریاست دانشکده ادبیات، سرپرستی آن دانشکده را هم عهده‌دار بود. او در سال 1343 به تهران بازگشت و در دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران، مدیریت گروه ادیان و مذاهب را بر عهده گرفت و پس از سه سال در 1346 به افتخار بازنشستگی نایل آمد.فیاض در سال 1349 به دعوت دکتر غلامحسین یوسفی به دانشگاه مشهد آمد تا در دوره فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی تدریس کند. در همان سال، کنگره بزرگداشت بیهقی به همت و مدیریت فیاض در مشهد برگزار شد که به حق یکی از مهم ترین کنگره های بین المللی در ایران بوده است. او یک سال بعد در چهارم شهریور 1350 در مشهد جهان را بدرود گفت و در حرم رضوی به خاک سپرده شد.

آثار استاد فیاض

دکتر فیاض انسانی دانشمند و جامع الاطراف بود، اما بسیار کم می‌نوشت و آثار باقی مانده از وی در برابر وسعت دانش او چون قطره‌ای است در برابر اقیانوس. او اگرچه اغلب خستگی، کمبود وقت و ضعف و سستی جسم به‌ویژه چشم را بهانه می‌کرد، اما علت اصلی در کم نوشتن او وسواس علمی و دقت نظر کم نظیرش بود که موجب می‌شد کمتر دست به قلم ببرد و بیشتر بخواند و بیاموزد. با این همه، آثار گران سنگی از او برجای مانده است که عبارت است از:

فهرست کتب منطق در کتابخانه آستان قدس رضوی که در سال 1307 منتشر شده است.

تصحیح تاریخ بیهقی با همکاری دکتر قاسم غنی در سال 1324 ش.

تاریخ اسلام که در سال 1327 منتشر شد و در نوع خود کاری ارزشمند و درخور توجه بود.محاضرات عن الشعر الفارسی و الحضارةالاسلامیه فی ایران به زبان عربی که همان طور که پیشتر اشاره شد، مجموعه سخنرانی های او در قاهره بود که بعدا در سال 1356 ش. به کوشش محمد حسین ساکت به فارسی ترجمه شد و با نام «شعر پارسی و تمدن اسلامی در ایران» انتشار یافت (۲).منطق التلویحات اثر شیخ شهاب الدین سهروردی که در سال 1329 در سلسله انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسید.تصحیح تاریخ بیهقی که در سال 1350 و اندکی پس از مرگ وی در دانشگاه مشهد منتشر شد. بی تردید این کتاب مهم ترین و تاثیرگذارترین اثر استاد فیاض بوده است. او این تصحیح جدید را 25 سال بعد از تصحیح قبلی خود که با همکاری قاسم غنی فراهم آورده بود، به دست انتشار سپرد و به حق با تدارک نسخه های خطی بیشتر و کهن تر یکی از بهترین و زیباترین آثار زبان فارسی را احیا کرد.سال ها پس از درگذشت فیاض، محمد عظیمی مجموعه مقالات و نوشته های او را به همراه چند یادداشت که در رثای او نوشته شده بود، از جمله نوشته های دکتر یوسفی و تقی بینش، گردآوری و در سال 1383 با نام چشمه فیاض در دانشگاه فردوسی مشهد منتشر کرد (۳). بی‌تردید فیاض یکی از بزرگ‌ترین استادان زبان و ادبیات فارسی بوده است که چه در حوزه تحقیق و پژوهش و چه در زمینه پرورش شاگردان مبرز و چه در کار بنیان گذاری نهادهای علمی، شاخص و کم نظیر بوده است.

***

چند روز پس از درگذشت دکتر علی‌اکبر فیاض، باقر پیرنیا، استاندار دانش‌دوست و فرهنگ‌مدار آن روزگار خراسان، در نامه‌ای به شهردار وقت مشهد از او می‌خواهد که یکی از خیابان های شهر به نام این بزرگمرد عرصه علم و فرهنگ نام گذاری شود. این پیشنهاد ارزنده گویا در آن روزگار به عمل در نیامد، اما امروز که شورای شهر با رویکردی جدید و فکری تازه روزهای آغازین فعالیت خود را پشت سر می‌گذارد، شایسته است این پیشنهاد را بعد از گذشت بیش از 45 سال جامه عمل بپوشاند تا پاسداشتی باشد به سال ها خدمات فرهنگی این مرد فرزانه در شهر مشهد.

منابع:

1-«فیاض، علی‌اکبر»، محمدجعفر یاحقی، دانشنامه زبان و ادب فارسی، به سرپرستی اسماعیل سعادت، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1393.

۲- شعر پارسی و تمدن اسلامی در ایران، علی‌اکبر فیاض، ترجمه محمدحسین ساکت، مشهد، 1356.

۳- چشمه فیاض، گردآوری: محمد عظیمی، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، 1383.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۳:۲۰
رضا حارث ابادی

یاحقی:فیاض احیاگر تاریخ بیهقی و تصحیح متن در زبان فارسی است

دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد در یکی دیگر از «شب‌های بخارا» و در سالروز تاسیس این دانشکده، میزبان برنامه «شب علی‌اکبر فیاض»، مصحیح «تاریخ بیهقی»، مولف «تاریخ اسلام» و از موسسان این دانشکده بود.

 

 

یاحقی:فیاض احیاگر تاریخ بیهقی و تصحیح متن در زبان فارسی است

 

به گزارش فرهنگ امروز به نقل از ایبنا؛  دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد شامگاه دوشنبه 12 آذر و در یکی دیگر از «شب‌های بخارا» که با حضور پرشمار استادان نام آشنای زبان و ادب فارسی و دانشجویان و علاقه مندان ادبیات برگزار شد و در سالروز تاسیس این دانشکده، یاد زنده‌یاد علی‌اکبر فیاض، مصحیح «تاریخ بیهقی»، مولف کتاب «تاریخ اسلام» و از موسسان دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد بوده است.

مهدی نوریان از استادان ادبیات فارسی در این مراسم که شامگاه دوشنبه 12 آذر با حضور پرشمار استادان نام آشنای زبان و ادب فارسی و دانشجویان و علاقه مندان ادبیات برگزار شد، ضمن تقدیر از همت والا و ستودنی محمدجعفر یاحقی، دکتر راشد و ناصح که راه چنین بزرگانی را ادامه می‌دهند، گفت: درود به دکتر سلمان ساکت که به شایستگی تمام در راه معاصر و مفاخر دانشگاه فردوسی مشهد تلاش می‌کند.

وی اظهار کرد: درباره علی‌اکبر فیاض - همانگونه که در نوشته مرحوم استاد غلامحسین یوسفی که در شهریورماه 1350 منتشر شده است - سخن گفتن کار بسیار دشواری است، ابعاد مختلف این شخصیت بزرگ نیازمند ساعت‌ها گفت و گو است.



نوریان ادامه داد: در روزگاری که کمیت جای کیفیت را گرفته، نخستین سوالی که پیش می‌آید، درباره کمیت آثار منتشر شده مرحوم استاد علی اکبر فیاض است که این آثار چندان زیاد نیست گرچه آرزو داریم که کاش آنچه در سینه او بود، به رشته تحریر درمی‌آمد و همگان می‌توانستند از این آثار فیض ببرند.

این استاد زبان و ادب فارسی، پرورش دانشجویان و شاگردان مستعد و تاسیس دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد را نخستین ویژگی ممتاز این استاد برجسته دانست و گفت: اگر به دنبال این وجه بسیار شاخص هستید، می‌توان یکی از این آثار را وجود دکتر شفیعی کدکنی دانست.
 
تصحیح تاریخ بیهقی نشانه جامعیت بی نظیر این مرد بزرگ است

وی تاکید کرد: استادی در حد و اندازه دکتر فیاض یک تنِ تنها نیست که نمونه آن در تعداد بی‌شمار شاگردانش ضرب می‌شود و موج برمی‌دارد و آن کلمه فراگیر می‌شود.

نوریان مساله اهمیت تصحیح متون را که هنوز افراد بسیاری آنطور که باید و شاید قدر آن را ندانسته‌اند، بسیار مهم عنوان کرد و افزود: علاوه بر تسلط بر کل حوزه ادب فارسی، آشنایی با زبان آن زمان و ناحیه جغرافیایی و زبان متون بسیار مهم است تا بتوان متنی را تصحیح کرد و اینگونه است که پیدا کردن صورت صحیح یک بیت یا نثر شاید ارزش بیشتری از یک کتاب و مقاله تالیفی داشته باشد.

وی تصحیح تاریخ بیهقی را نشانه جامعیت بی‌نظیر این مرد بزرگ دانست و عنوان کرد: مردانی همانند دکتر فیاض به کل میراث ادبی نیاکان ما احاطه داشته‌اند.
 
نوریان ضمن انتقاد از کسانی که به اسم گرایش، ادبیات فارسی را تکه تکه کردند، گفت: با این امر به طور کل مخالف هستم؛ مگر می‌شود کسی فقط شاهنامه بخواند اما مختصص ادبیات حماسی باشد؟ متون ادبی همانند حلقه‌های زنجیر به هم پیوسته است.

نام «علی اکبر فیاض» با تاریخ بیهقی گره خورده است

در ادامه مراسم محمدجعفر یاحقی یکی از آثار برجسته مرحوم دکتر فیاض را تاسیس دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد دانست و گفت: شخصیتی مانند دکتر فیاض در فضای فرهنگی خراسان تاثیر فراوانی گذاشته که نظیرش کمتر پیدا می‌شود.
 


این استاد زبان و ادب فارسی ادامه داد: نام دکتر فیاض با تاریخ بیهقی گره خورده است و او تاریخ بیهقی را به جامعه ادبی ایران شناخته است هر چند تعداد آثار ظاهری دیگری از وی زیاد نیست اما با همین اندک کارکرد، نام خود و بیهقی را جاودانه کرد.

وی با اشاره به تعداد دیگری از چاپ‌های موجود کتاب بیهقی که پیش از تصحیح دکتر فیاض نگارش شده است، افزود: چاپ کلکته در 1862 میلادی نخستین چاپ این اثر بود که می‌توان عنوان کرد تاریخ بیهقی از هندوستان به ایران تراوش شده است، در سال 1888 در دوره قاجار رونویسی شده و بعداً در اختیار ادیب پیشاوری در تهران چاپ سنگی شد و بعدها جلد اول تصحیح در سال 1319 به قلم سعید نفیسی چاپ شد، تصحیح دکتر فیاض و دکتر غنی نیز در سال 1324 چاپ شد و در سال 1350 زمانی که هنوز نسخه اصلی تاریخ بیهقی به تصحیح علی‌اکبر فیاض زیر چاپ بود، وی به دیار باقی شتافت، این اثر در سال 1356 تجدید چاپ شد و در سال 1375 با مقدمه به چاپ رسید.

یاحقی نسخه تصحیح شده به همت مرحوم علی اکبر فیاض را مبنای همه مطالعات دانست و افزود: تصورم این است اهتمام دکتر فیاض در احیای تاریخ بیهقی و متون شناسی اصلی‌ترین کار است، فیاض نادره‌ای بود در این روزگار و زنده کننده تاریخ بیهقی و تصحیح متن در زبان فارسی است.
 
«تاریخ اسلام» ایجازی هنرمندانه و نثری روان دارد

عبدالرحیم قنوات از دیگر استادان حاضر در این مراسم نیز به اثر دیگری از استاد فیاض اشاره کرد و گفت: تاسیس دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد در سال 1377 و ریاست همزمان بر این دو دانشکده از آثار برجسته و ماندگار وی به شمار می‌رود.

وی با اشاره به کتاب «تاریخ اسلام» اثر دکتر فیاض اظهار کرد: نویسنده این اثر، از پیش از آغاز اسلام تا سده هفتم هجری در حجم نسبتاً اندک به دوره‌های تاریخی و مهم اسلام و وضع جغرافیایی و سیاسی آن زمان پرداخته است.
 


این استاد زبان و ادب فارسی تاکید کرد: آموخته‌های ادبی و دینی او در حوزه علمیه مشهد و آشنایی او با زبان‌های خارجی متعدد وی را شایستگی تحقیق در این زمینه کرد، «تاریخ اسلام»، با اینکه کتابی است نقلی و نه تحلیلی اما سیاست محور است و در سراسر این اثر به دور از توهین، ستایش به چشم می‌خورد و جانب بی‌طرفی را در نقل روایات رعایت کرده است.

قنوات با بیان اینکه لحن نویسنده در این اثر در همه جا بی‌طرفانه است، تاکید کرد: شاید به همین دلیل این اثر در برخی محافل با نوعی بی‌مهری رو به رو شده است، این اثر دوره‌ای از عربستان پیش از اسلام تا سقوط بغداد به دست هلاکو را شامل می‌شود و اساس کتاب بر اخبار طبری است ولی از حدود 75 منبع متعدد سود جسته که در آن زمان دستیابی به چنین منابعی کم‌نظیر بوده است لذا این کتاب گزارشی زیبا و فاخر از تاریخ اسلام با نثر روان، پخته و جذاب است.

وی ایجاز هنرمندانه را از نقاط قوت این کتاب دانست و یادآور شد: آوردن دوره‌ای طولانی از تاریخ اسلام در متنی مختصر بسیار جذاب است لذا فصاحت و زیبایی در متن کتاب تاریخ اسلام قاعده و مشکلات آن استثنایی هستند.

این استاد ادبیات فارسی در پایان عنوان کرد: «تاریخ اسلام» گزارشی فاخر است که در شمار کتاب‌های خواندنی و ماندگار تاریخ نگاری اسلامی به زبان فارسی نگارش شده که در میان نسل‌های آینده نیز خواندنی خواهد بود.

محمدحسین ساکت، دکتر سلمان ساکت و رضا موسوی طبری نیز از دیگر چهره‌هایی بودند که در این نشست نکاتی را پیرامون تاریخچه نگارش آثار مرحوم دکتر فیاض و نقش وی در گسترش و پویایی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد بیان کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۳:۰۴
رضا حارث ابادی

نگاهی به تاریخ بیهقی و ترجمه انگلیسی آن

فخرالدین عظیمی استاد تاریخ در دانشگاه کانتیکت

Image captionترجمه سه جلدی تاریخ بیهقی به زبان انگلیسی را دانشگاه هاروارد و بنیاد ایلکس منتشر کرده اند

کار آفرینشگرانه مشترک در برگرداندن متن های کهن یک زبان به زبان دیگر، که اغلب مستلزم باز اندیشی بنیادین ساختار معنایی زبان اصلی و زبان ترجمه است، در روزگار ما دامنه گسترده ای یافته است. یکی از نمودارها ترجمه انگلیسی تاریخ بیهقی است که کلیفورد ادموند بازورث، ایران شناس انگلیسی و محسن آشتیانی، پژوهشگر ایرانی، به آن دست یازیده اند.

بازورت تاریخ پژوهی است که روزگار غزنویان را خوب می شناسد و نوشته های دانشورانه ای در این باره به چاپ رسانده است. آشتیانی نیز پژوهشگر ادبیات و تاریخ است، انسی ژرف با بیهقی و فضای فکری و عاطفی ایران کهن و میراث ادبی- فرهنگی آن دارد، و دانشی کم مانند از سنجه های نگرش نقادانه ادبی- تاریخی اندوخته است.

کسانی که با تاریخ بیهقی آشنایی دارند می دانند که به بار نشاندن آبرومندانه این ترجمه، و کاربازاندیشی، پیرایش و تکمیل آن چه وظیفه دشواری بوده است. همه کسانی نیز که اندک تجربه ای در اینگونه کارها، از جمله ویرایش دارند، سخن پند آموزانه استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی را به یاد خواهند آورد که :

مریضی بهتر از بیمارداری

نوشتن بهتر از ویراستاری

با بازورث بیشتر از راه نوشته هایش آشنایی دارم اما آشتیانی را سی سالی است که از نزدیک می شناسم و دوستی با او از موهبت های ماندگار زندگیم بوده است. آشتیانی سالهاست در دانشگاه کلمبیا سرگرم پژوهش است و از ستونهای دانشنامه ایرانیکاست که در سالیانی که بر پا بوده است از یاری کمتر دانشوری با این همه توانایی بهره ور بوده است. ره توشه سترگی که او از معرفت به همراه دارد مانع سبکباری روحی او نشده است. سنجشگری و باریک بینی و نکته سنجی و گستردگی دانش او به همراه بزرگ منشی فروتنانه او درخششی دارد که هرپوینده هوشمندی می تواند آن را به آسانی از جلوه پردازی های ساختگی باز شناسد. آشتیانی در اسکاتلند (دانشگاه سنت اندروز ) و آکسفورد درس خوانده است. در دانشگاه های گوناگون از جمله آکسفورد، کالیفرنیا، و هاروارد درس داده است و همیشه، مانند همه دانشوران راستین، از خودنمایی های سوداگرانه گریزان بوده است. او که سخت دلبسته سرزمین و فر هنگ ایران است تلخی های دیرنده غربت را به پشتوانه دانش ژرفی که از آن فرهنگ دارد، و به یاری انس دیرین با اندیشه ها و تصویرهای خلاق نهفته در آثار فکری و ذوقی ِ آن، تحمل پذیرتر کرده است. گستره پر دامنه پژوهشهای او ادب و فرهنگ کهن ایران، به ویژه آثار نظامی و بیهقی، را در بر می گیرد. عشقی که آشتیانی به تاریخ بیهقی دارد و کاردانی بینشورانه ای که در بیهقی پژوهی کسب کرده است او را از هر پژوهشگر دیگری در این زمینه ممتاز می کند.

تاریخ بیهقی

ترجمه تاریخ بیهقی را کلیفورد ادموند بازورث، ایران شناس انگلیسی (نفر سمت چپ) و ویرایش آن را محسن آشتیانی، پژوهشگر ایرانی بر عهده داشته است

ابوالفضل بیهقی بیش از هزار سال پیش دربیهق از آبادی های کهن سرزمین خراسان به دنیا آمد. او در دستگاه غزنویان به منصب دبیری برگماشته شد و پس از گوشه گزینی ناشی از گرفتاری سیاسی، یا کناره گیری از خدمت فعال دیوانی در حوالی پنجاه سالگی، بازمانده زندگی هشتاد و چند ساله خود را به نگارش و تکمیل اثری گذرانید که به "تاریخ بیهقی" مشهور شده است.

این کار گرانمایه شکوهمند بر پایه یاددداشتها وتقویم هایی که نگاه داشته بود نوشته شده است و بخشی از روزگار غزنویان را در بر می گیرد. در روزگار غزنویان نسبت به دوره سامانیان توجه و دلبستگی ژرفی به زبان پارسی و فرهنگ ایرانی در میان نبود. فرمانروایان ترک نژاد این خاندان دل در گرو جلب پشتیبانی خلفای بغداد داشتند و خشک اندیشی و سخت گیری دینی را دستاویز برکشیدن نام و پایگاه خود قرار داده بودند. سختی های زیست فرهنگی در روزگاری که دولت سامانیان به سر آمده بود و خطرها و دشواری های دبیری در خدمت فرمانروایان غزنه را از فراسوی اشارت فراوان بیهقی به "دنیای فریبنده مردم خوار" در می یابیم. با اینهمه، غزنویان نیز نمی توانستند از سنت های دیرین پادشاهی ِ ایران زمین بگسلند، خودرا از وزیران و دبیران کاردان ایرانی بی نیاز بدانند و مقتضیات و آداب متداول دربارها را نادیده بگیرند. هرامیری که رؤیای فرمانروایی دیرنده دودمان خود را در سر می پرورد نمی توانست از شعر و ادب غافل بماند و امکاناتی را که شاعران و ادیبان برای آوازه گری و آزرم جویی و اعتبار یابی فرمانروایان فراهم می کردند نادیده بگیرند.

تنها بخشی از تاریخ بیهقی برجامانده است. کیفیت آنچه بر جا مانده است نیز از آسیب زمانه در امان نمانده است. بیهقی خود به شکوه می گوید: "اگر کاغذها و نسخت های من همه به قصد ناچیز نکرده بودندی، این تاریخ از لونی دیگر آمدی."

گذشته از این، اثر بیهقی از دستبرد نسخه پرداران نیز برکنار نمانده است و واژه هایی از آن دگرگون و شاید کلماتی بر آن افزوده شده است. این سبب شده است در مواردی درک معنا تنها بر گمان پایه داشته باشد. با این همه از "دیبای خسروانه" ای که او بافته است، آنچه بر جای مانده خود اثری درخشان است. بیهقی کوشیده است که "داد ِ این تاریخ به تمامی بدهد" و سخنی نراند که " به‌تعصبی و تزیّدی کشد."

کار او بسیار فراتر از گزارش رویدادهاست. او از بازگفت پرملال و خالی از تامل رخدادهای پی در پی گریزان بوده است و می گوید: "در تواریخ چنان می‌خوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و فلان روز صلح کردند و این آن را، یا او این را بزد و بر این بگذشتند، اما من آنچه واجب است، به‌جای آرم." و به جای آورده است. گفته ای از او پژواکی از سخن فردوسی است که پنجاه سالی زودتر از او به دنیا آمده بود : " غرض من آن است که تاریخ پایه‌ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان‌که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند." او در این کار کامیاب بوده است.

تامل در خوانده ها و شنیده ها

بیهقی ‌در نگارش رویدادهای گذشته بر تامل در خوانده ها و شنیده ها تکیه کرده است. می‌نویسد: "اخبار گذشته را دو قسم گویند که آن را سه دیگر نشناسند: یا از کسی بباید شنید و یا از کتابی بباید خواند؛ و شرط آن است که گوینده باید که ثقه و راستگوی باشد و نیز خرد گواهی دهد که آن خبر درست است... و کتاب همچنان است که هرچه خوانده آید از اخبار که خرد آن را رد نکند، شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند."

تاکید او بر "خرد" را باید از وجوه متمایز کننده روش سنجشگرانه او دانست.

بیهقی بر آن است که خواست خداوند سرنوشت ها را رقم می زند و سبب می شود که "پیراهن ملک" از گروهی به گروهی دیگر پوشانیده شود. با این همه او از توجه به "مراد" و "جهد" آدمیان و کند و کاو در انگیزه ها وارزیابی توانایی ها و خوی و "همت و جگر" مردان سیاست و رزم غافل نمی ماند. او به برشمردن ساختار کشورداری و دستگاه سپاهیگری روزگار خود بسنده نمی کند، گوشه های مهمی از زندگی اجتماعی و جزئیات به ظاهر کم اهمیت را نادیده نمی گیرد، و دریچه ای برای درک ویژگی های روحی و اخلاقی و مناسک و رفتارهای رائج در روزگار خود می گشاید. دنیای او از آسیب پذیری ها، سختی ها و تلخی های زیادی انباشته است اما از جنبش و جوشش امیدوارانه و دوستی ها و فداکاری های دیرنده و عواطف و مهرهای ماندگار تهی نیست. پیوند او با استادش بونصر ُمشکان، که بیهقی نوزده سال نزد او بود "عزیزتر از فرزندان وی و نواختها" از او دیده بود و در سوگش شورمندانه نوشته است، از آن نمونه است.

بیهقی در کار خود دلبستگی به امانت و حقیقت را با شور و احساس شخصی در می آمیزد و وقتی خود، یا از زبان بونصر ُمشکان، سخن می گوید خواننده را در زیر و بم های اخلاقی- عاطفی رویدادهای تلخ و شیرین درگیر می کند:

"و کار این قوم دیگر است، و سلطان را غرور می دهند... کار ری و جبال چنین شد و لشکری بدان آراستگی زیر و زبر گشت، و حال خراسان چنین، و از هر جانب خللی، و خداوند ِ جهان شادی دوست و خودرای و وزیر متهم و ترسان، و سالاران بزرگ که بودند همه رایگان برافتادند... و ندانم که آخر این کار چون بود. و من خون جگر می خورم. و کاشکی زنده نیستمی، که این خلل ها نمی توانم دید."

یادآوری پیامدهای تلخ "استبداد نا اندیشیده" در نوشته بیهقی کم نیست و بازگفت اینکه حتی شاهان خودرای خشمگین دشنام گوی نیز هنگامی که "اندیشه" را بر رفتار خود بر می گماشتند به راه باز می آمدند. از گزارش بیهقی در باره چند و چون حکومتگری روزگارش حکمت این نکته را در می یابیم که: "کار امارت اگر به دست عاجزی افتد او بر خود درمانده و خلق بر وی."

از سوی دیگر سرنوشت کسی چون حسنک وزیر پی آمد باور امیران گردنکش خیره سر به چیرگی هوسرانانه خود بر زیردستان است، و بازتابی از فرجام فرادستان فرو افتاده، گویای ناپایداری جاه، و یادآور دردهایی که بخت ناخجسته و ناسازگار و "قضای آسمان" به همراه دارد.

داستان فریب و کینه توزی

سرنوشت حسنک داستان فریب و کینه توزی و رشک ورزی و دسیسه گری و اتهام زنی نیز هست.

بیهقی در جای جای کتاب به نشیب و فراز کارنامه او اشاره می کند اما فرجام هراسناک او را با همدلی شورانگیزانه بر می شمارد. محمود غزنوی اتهام قرمطی بودن حسنک را، که از سوی خلیفه عباسی در میان نهاده شده بود، به چیزی نگرفت اما فرزندش مسعود آن را دستاویز نابودی حسنک کرد: ثروتش را به نام سلطان گرفتند و سپس بر دارش کردند. بیهقی ورود حسنک به نشستی را که زمینه کار از میان بردنش را به فرجام رسانید چنین ماهرانه ترسیم می کند: "من که بوالفضلم و قومی بیرون طارم بر دکان‌ها بودیم نشسته، در انتظار حسنک. یک ساعت ببود، حسنک پیدا آمد بی‌بند، جُبّه‌ای داشت حبری‌رنگ با سیاه می‌‌زد، خَلَق‌گونه، و ُدراعه و ردایی سخت پاکیزه، و دستاری نشابوری مالیده و موزه میکائیلی نو در پای، و موی سر مالیده زیر دستار پوشیده کرده، اندک مایه پیدا می‌‌بود..."

اندوه استاد بیهقی از سرنوشت حسنک کمتر از تاثر خود او نبود: "آن روز که حسنک را بر دار کردند، استادم، بونصر، روزه بِنَگشاد و سخت غمناک و اندیشه‌مند بود چنان‌که به هیچ‌وقت او را چنان ندیده بودم. می‌‌گفت: چه امید ماند؟"

حسنک نزدیک به هفت سال بر دار ماند "چنان‌که پای‌هایش همه فروتراشید و خشک شد، چنان‌که اثری نماند. تا به دستوری فروگرفتند و دفن کردند، چنان‌که کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست."

وصف بیهقی از واکنش مادر حسنک نیز تکان دهنده است: "و مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه از او این حدیث نهان داشتند. چون بشنید جزعی نکرد چنان‌که زنان کنند؛ بلکه بگریست به‌درد، چنان‌که حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: بزرگا مردا که این پسرم بود! که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان. و ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هر خردمند که این بشنید بپسندید، و جای آن بود..."

نثر پویا

هنر بیهقی بیش از هر چیز در نثر پویا و پر شور و دلنشین او باز تاب می یابد که انباشته است از مشاهدات و اشارات پرمعنا و گزارش های نکته سنجانه و گهگاه رندانه. به این سبب است که تاریخ بیهقی از متن های بنیادین و شیوای زبان فارسی شده است. این متن هم از نظر غنا و ظرافت و بارمعنایی واژگان مهم است و هم از دیدگاه نگرش نویسنده به روزگار خود و نگاه موشکافانه به جزئیات وجوانب هر موضوع و تلاش در روایت کاوشگرانه وبازتاباندن بی غرضانه و تامل آمیز آنچه رخ داده است . نثر بیهقی، با اینکه واژه های عربی نا آشنا در آن کم نیست، گنجینه ای است از تعبیرات و واژه های تازه، کنایه ها، استعاره ها، و تصویر پردازی های جاندار و شورانگیز. گزارش او از رویدادهایی مانند فرجام حسنک تخیل و احساس و هیجان خواننده را دامن می زند و او را در صف ناظران آن صحنه های تلخ می نشاند.

هنگامی که در نوشته او می خوانیم که: "میانه دونماز بارانکی خردخرد می بارید چنانکه زمین تر گونه می کرد" صدای ریزش باران را پس از هزار سال در میان سطر ها می شنویم و بوی خاک خشک را که "نرمک نرمک" نمناک می شد می بوییم. اما به زودی رؤیای ما را وصف گویای او از سیلی هراسناک و ویرانگر که پیامد آن " بارانک" است در هم می ریزد.

بیهقی توانسته است برترین هنجارهای شیوایی روزگار خود را هنرمندانه بازتاب دهد و از به کارگیری واژه های مترادف و سجع های خنک بپرهیزد. در نوشته او ترکیبات نا آشنا و واژه هایی که معنای امروزین آنها با روزگار او متفاوت است کم نیستند. شماری از واژه های دلپسند او هم از صد سال پس از او به این سو در برابر موج عربی پسندی واپس نشسته اند و چه بسا فراموش شده اند.

دشواری ترجمه

درک و تفسیر زبان بیهقی و ذهنیت پیچیده ای که در ورای آن نهفته است همیشه آسان نیست. یکی از دشواری ها، که به آن اشاره شد، این است که متن، شاید به سبب دستبرد نسخه برداران، از ابهام برکنار نیست. درک اینکه بسیاری از واژه ها در روزگار خود بیهقی چه معنایی داشته اند نیز چالش ناچیزی نیست. همه اینها، به همراه شعر ها ی پارسی و عربی، کار ترجمه این کتاب را دشوار می کند.

تاریخ بیهقی پیش از این تنها به روسی برگردانده شده بود و اکنون باید خشنود بود که سرانجام ترجمه ای به زبان انگلیسی از جلدهای بر جامانده آن به چاپ رسیده است. به رغم دشواری های ترجمه این اثر، برآیند کار ستایش انگیز است. افزوده ها رهگشای بسیاری دشواری هاست و به راحتی می توان ترجمه را با متنی که دکتر علی اکبر فیاض تصحیح کرده بود و پایه ی کارترجمه بوده است مقایسه کرد.

بازورث بر این ترجمه پیشگفتار گسترده ای نوشته است اما در این کار از رهیافت های متعارف خاورشناختی چندان فراتر نرفته است و نکوشیده است به تفسیرهایی ژرفانگرانه از دانسته های موجود دست یازد و تاویل و تخیل و شم تاریخی را جانشین بازسازی رویدادها و بازگفت دانسته ها کند.

این پیشگفتار را نمی توان به آسانی با برداشت امروزین از پیام روش شناختی نهفته در تاریخ بیهقی سازگار دانست. این پیشگفتار شاید برای کاردانان نکته های تازه یا مهم کم داشته باشد و برای دیگران نیز سنگین یا ملال انگیز باشد.

با این همه نکته های تاریخی، جغرافیایی و ادبی سودمند در آن کم نیست. ترجمه انگلیسی تاریخ بیهقی در یک مجموعه سه جلدی منتشر شده و جلد سوم به نکته ها و جزئیات نیازمند توضیح، و کتابنامه و نمایه، اختصاص یافته است که خوانندگان جستجوگر را به کار خواهد آمد.

این ترجمه بهره برگرفتن انگلیسی دانان از "مرغزار پر میوه" ای را که یادگار بیهقی است ممکن کرده است. پارسی زبانان انگلیسی دان نیز این ترجمه و توضیحات پیوست آن را بسیار سودمند خواهند یافت و می توانند از آن برای کندوکاو در متن پارسی کتاب بهره برگیرند. همه دوستداران فرهنگ ایران باید سپاسگزار کوشندگان این ترجمه باشند. همه کسانی که آشتیانی را می شناسند می دانند که او چقدر عاشقانه و ایثارگرانه و سخت کوشانه سهم سترگ خود را از بار این تلاش پر رنج اما پر ارج به دوش کشیده است. روان بیهقی باید از ترجمه این کتاب و افزوده های دانشورانه آن و از اینکه کسی از تبار بیهقی های ایران زمین در به انجام رساندن آبرومندانه آن نقشی اساسی داشته است شادمان باشد. این کار خدمت شایانی است به ایران شناسی وبه تاریخ پژوهی. مریزاد دستی که انگور چید.

The History of Beyhaqi - The History of Sultan Mas'ud of Ghazna, 1030-1041 by Abu’l-Fazl Beyhaqi, Translated by C.E. Bosworth and fully revised by Mohsen Ashtiany, 3 vols., Ilex Foundation & Harvard University Press, 2011 .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۱۰:۰۳
رضا حارث ابادی

کتاب «زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی» نوشته مریلین والدمن و ترجمه منصوره اتحادیه (نظام مافی) 

کتاب هفت فصل دارد که عناوین آن به ترتیب عبارتند از: «در باب شیوه نقد روایات اسلامی تاریخ نویسان»، «زمانه و زندگی ابوالفضل بیهقی»، «روش دبیری مورخ»، «تحلیل مضمون‌های تاریخی بیهقی»، «تاریخ و زبان: سبک تاریخی بیهقی»، «مقام بیهقی در تاریخ فرهنگی» و «تاریخ بیهقی از نظر کلام رفتاری».

مریلین رابینسون والدمن در زمان حیات خود استاد تاریخ دانشگاه شیکاگو بود. او در این کتاب از منظری جدید به کتاب تاریخ بیهقی نگریسته و آن را با فرضیه «کنش گفتاری» سنجیده است. وی از منظر فلسفی و زبان شناختی به این متن تاریخی پرداخته و در پی کشف این معنا بر آمده که آیا روایت بیهقی از حوادث و وقایع، تحلیل ذهنی و شخصی اوست یا مؤید یک حقیقت تاریخی.

اهمیت کار والدمن در این بود که نقد ادبی را به تاریخ و حوزه متون تاریخی کشاند. پس از انتشار این کتاب، نقدهای بسیاری از طرف تاریخ نگاران بر آن زده شد و روش والدمن در تحلیل سرشت روایی و ساختاری بیهقی به دلیل آشنا نبودن او با سنت روایت تاریخ نویسان ایرانی اسلامی و زبان فارسی ناکارآمد دانسته شد، اما به باور مترجم کتاب که خود تاریخ نگار و پژوهشگری برجسته در حوزه تاریخ نگاری ایران است می‌توان راه نیمه پیموده والدمن را به پایان رساند.

به باور دکتر منصوره اتحادیه کتاب والدمن با همه تازگی‌ها و دستاوردهایش از یکسو و کمی‌ها و کاستی‌هایش از سوی دیگر، می‌تواند سرآغازی باشد بر آشنایی بیشتر ما با افق‌های تازه برگشوده و شیوه‌های نوآزموده در نقد متون تاریخی. چشم انداز تازه‌ای که والدمن در برابر ما می‌گستراند می‌تواند ما را با گوشه‌های تاریک مانده و از یاد رفته فرهنگ و تاریخ‌مان آشناتر کند و چراغی به دستمان بدهد که راه‌های ناهموار و هنوز ناپیموده تاریخ و فرهنگ‌مان را آسانتر بپیماییم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۹:۳۶
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی

مختصر معلومات پیرامون مولف تاریخ معتبر بیهقی

ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی ( 470-385 ه‍.ق ) در سال 385 ه‍.ق. در حارث آباد بیهق (سبزوار) متولد شد. خانواده‌ی وی دودمانی "نژاده" بودند. پدرش حسین، از خواجه‌گان دربار به شمار می‌آمد و با بزرگان روزگار خویش نشست و برخاست داشت.اوائل عمر را در نیشابور به تحصیل پرداخت، سپس به سمت دبیری وارد دیوان رسائل محمود غزنوی شد. بیهقی حدود 19 سال منشی دیوان رسالت غزنویان بود. ابتدا در زمان سلطان محمود، زیردست "بونصر مشکان" مشغول به کار بود و در زمان مسعود- پس از وفات بونصر- زیردست "بوسهل زوزنی" کار کرد. پس از مرگ مسعود- در زمان عبدالرشید- رئیس دیوان رسالت شد ولی پس از حمله مغول اموالش مصادره و خودش محبوس شد. بیقهی پس از آزادی از زندان ظاهرا دیگر وارد دربار نشد و اواخر عمر را به انزوا در منزل خود در غزنین به سر برد و به نوشتن کتاب پرداخت.

بیهقی فرزانه‌ای قدر شناس است. وی بارها از استادش، بونصر مشکان، به بزرگی و نیکی یاد کرده و او را از جمله نوادر روزگار دانسته است. او پس از درگذشت مشکان از روش‌رایی، کاردانی و رنج سی ساله استاد خود درکار دیوانی یاد می‌کند و قلم را به یاد وی می‌گریاند که: «و باقی تاریخ چون گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید دراین تالیف، قلم را لختی بگریانم ... پس به سر تاریخ باز شوم».(تاریخ بیهقی /929).

پس از بونصر مشکان سلطان مسعود، "بوسهل زوزنی" را به ریاست دیوان رسائل گماشت. بوسهل «مردی امام‌زاده، محتشم، فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده» از این رو بیهقی نمی‌توانست با وی کار کند، وی نامه‌ای به امیر مسعود نوشت و از دبیری استعفا خواست. سلطان مسعود مانع آسیب رساندن بوسهل به بیهقی شد. بیهقی در زمان هفتمین شاه غزنوی، "عزالدوله عبدالرشید" صاحب دیوان رسالت شد اما بر اثر کید حاسدان و سخن بداندیشان از کار برکنار شد و به زندان افتاد. پس از آن در سال 444ه.ق «طغرل کافر نعمت» بر عبدالرشید شورید و او را به قتل رساند. بیهقی از زندان آزاد شد و نگارش تاریخی سترگ خود را درسال 448 ه.ق آغاز کرد و در فرصت باقی مانده عمرش آنرا به پایان رساند.

تاریخ‌نگاری ابوالفضل بیهقی در آغاز "تاریخ ناصری" نامیده شد که به احتمال زیاد از لقب سبکتگین، ناصرالدین پدر محمود گرفته شده است. این مجموعه تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ و جامع فی تاریخ هم خوانده شده است.

کسانی که با روش تحقیق و شیوه تاریخ‌نگاری در جهان امروز آگاهی دارند، نیک می‌دانند که بیهقی در نوشتن تاریخ خود علمی و روشمند عمل کرده است و چنان نوشته است که به «تعصبی و تزیدی» نکشد. او سالیان سال بر پایه اسناد و مدارک معتبر به تالیف و نگارش پرداخته است و از آنجا که خود مردی دیوانسالار بوده و بسیاری از وقایع را با چشم خود دیده، از«ثقات» شنیده و یا از متون معتبر خوانده است: «در اخبار ملوک عجم خواندم ترجمه ابن مقفع که بزرگ‌تر و فاضل‌تر پادشاهان ایشان عادت داشتند» (تاریخ بیهقی/ 159). یا «من حکایتی خواندم در اخبار خلفا که به روزگار معتصم بوده است...» (تاریخ بیهقی/ 220) یا «مرا که بوالفضلم کتاب بسیار فرونگرسته‌‌‌ام، خاصه اخبار و از آنها التقاط‌‌‌ها کرده...» (تاریخ بیهقی/241)و یا «مرا که بوالفضلم این روز نوبت بود، این همه دیدم و بر تقویم این سال تعلیق کردم...» (تاریخ بیهقی/ 271)بیهقی بارها از خداوند یاری می‌جوید که به او فرصت دهد تا تاریخش را به پایان برساند «توفیق اتمام آن از حضرت صمدیت خواهم...»(تاریخ بیهقی/149). وی معیار گردآوری اخبار را راستگویی و ثقه بودن گوینده و گواهی دادن "خرد" به درستی آن می‌داند و در این باره می‌نویسد:«و اخبار گذشته بر دو قسم گویند که آن را سه دیگر نشناسند یا از کسی بباید شنید و یا از کتابی بباید خواند و شرط آن است که گوینده باید که ثقه و راستگو باشد و نیز گواهی دهد که آن خبر درست است و نصرت دهد کلام خدا آن را... و کتاب همچنان است که هرچه خوانده آید از اخبار که خرد آن را رد نکند شنونده آن را باور دارد و خردمندان آن را بشنوند و فراستانند....» (تاریخ بیهقی/ 1099) «و در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم بادا این پیر را! بلکه آن گویم که تا خوانندگان اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند». (تاریخ بیهقی/ 226).

بیهقی گاه از مردان امین، معتمد و خردمندی که او را در فراهم آوردن اخبار درست و اسناد تاریخی در ایام انزوا یاری کرده‌اند، به نیکی یاد می‌کند: «از عبدالملک مستوفی شنیدم همه در سنه خمسین و اربعمائه و این آزادمرد مردی دبیرست و مقبول القول...» (تاریخ بیهقی/249) وی در سنجش کردار نیک و بد و رفتار شایست و نا‌شایست کارگزاران دولت غزنوی تا پادشاه پروا ندارد. درباره خوارزمشاه ابوالعباس آورده است:« او مردی بود فاضل و شهم و کاری و در کارها مثبت و چنان که وی را اخلاق ستوده بود، ناستوده نیز بود و این از آن می‌گویم تا مقرر گردد که میل محابا نمی‌کنم ...». (تاریخ بیهقی/1100).

مولف از کسی چون استادش بونصر مشکان نیز با همه ارادتی که به او دارد و در ضمن بر شمردن منش‌های نیکش به لجاجت او نیز اشاره می‌کند:«بونصر مردی محتشم بود و حدود را نگاه داشتی و با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کرد سخت نیکو رفتی...و با آن که حدود نگاه داشتی، لجوجی بود از اندازه گذشته...»(تاریخ بیهقی/ 618). یکی از عوامل و انگیزه‌هایی که باعث تالیف تاریخ بیهقی شده، حجم انبوه اسناد و مدارکی بود که عده‌ای از تنگ‌نظران کوتاه‌بین از یادداشت‌های او به عمد نابود کردند: «اگر کاغذها و نسخت‌های من به قصد، ناچیز نکرده بودندی، این تاریخ از لون دیگر آمدی....» (تاریخ بیهقی/439) «بسیار بار دریغا که آن روضه‌های رضوانی بر جای نیست...» (تاریخ بیهقی/ 445). طبیعتا اگر مؤلف می‌دانست که بعدها بخش‌هایی از اثر از بین می‌رود. «بسیار دریغا» ی حزین‌تری می‌گفت.

تاریخ بیهقی را می‌توان آیینه روزگار غزنویان و بخش‌های شرقی ایران در روزگار آنان دانست. این تاریخ یک اثر عمومی است. بیهقی مانند دیگر آثار تاریخ‌نگاری شده توسط مسلمانان، مطالبش را از آفرینش انسان و تاریخ ایران و عرب، آغاز کرده و ادامه داده است. نسخه کامل این تاریخ در اصل سی مجلد بوده که امروز فقط شش جلد آن بر جای مانده است. مطالب باقی مانده بیشتر در بردارنده حوادث روزگار غزنویان به ویژه دوره سلطان مسعود است و درست به همین علت است که تاریخ بیهقی را "تاریخ مسعودی" هم می‌نامند. این مجموعه غنی در برگیرنده رخدادهای پادشاهی مسعود، فرزند سلطان محمود، است که پس از پدر، بر اورنگ پادشاهی غزنین نشست. این اثر برخی فصل‌ها و دوره‌های تاریخی در نهایت دقت و فتانت توضیح می‌دهد، ازجمله: جنگ سلطان مسعود با ترکمانان و شکست وی در جنگ دندانقان، بر تخت نشستن طغرل، تعریف ولایت خوارزم و بیان تاریخ آن از انقراض آل مامون تا افتادن به دست سلطان محمود و حکمرانی آلتونتاش حاجب در آل سامان تا چیرگی سلجوقیان بر این خطه.

افزون بر آنچه آمد، این نویسنده و دبیر چیره دست اطلاعات سودمندی هم از سلسله‌های صفاریان، طاهریان و سامانیان به خواننده ارایه می‌کند. همچنین نام گروهی از شاعران ایرانی و عرب و نزدیک به 450 بیت از سروده‌های آنها در این اثر بیهقی آمده است.

تاریخ بیهقی از نظر علم جغرافیا نیز منبعی ارزشمند است، این کتاب نمودار جامع و کم نظیری از اوضاع و احوال غزنویان هم محسوب می‌شود. کمتر پدیده‌ای از زندگی مردم آن دوره می‌توان یافت که از دید تیزبین مؤلف این کتاب پنهان مانده باشد، در اینجا به برخی از این موارد اشاره می‌شود: رسم انداختن ملطفه و نامه، رسم خلعت دادن و خلعت پوشیدن، قرآن خواندن در مراسم استقبال، خوازه زدن در مراسم پیشباز، توقیع پادشاهان، برنامه منجنیق بر کار کردن، بخشش به شاعران، مظالم کردن امیر، رسم سوگند و امضاء کردن سوگندنامه، مراسم جشن مهرگان، آیین جشن سده، مراسم عید فطر، نکوداشت عید نوروز.

از چهار جلد اول تاریخ بیهقی که مسلما درباره‌ی روزگار باستان و دوران پیش از غزنویان بوده تنها مطالبی اندک در "زبدة‌التواریخ" هافظ ابرو بر جای مانده است. هرچه ازاین کتاب بر جای مانده به کوشش دکتر "خلیل خطیب رهبر" در سه مجلد به چاپ رسیده است. این اثر با بخش‌های به جا مانده از مجلد پنجم آغاز می‌شود، در این مجلد: نامه حشم تگیناباد به امیر مسعود، فرمان امیر مسعود به علی رقیب، نامه حره ختلی به امیر مسعود، مذاکره صلح با اعیان ری، حرکت مسعود از ری، رسیدن رکاب‌دار به امیر مسعود، داستان فضل با عبدالله طاهر، نامه مسعود به غازی و... ثبت و ضبط گشته است.

مجلد ششم با تاریخ "امیر شهاب‌الدوله مسعود بن محمود" و خطبه مقایسه پیامبران و پادشاهان آغاز می‌شود و سرفصل‌های زیر در آن به چشم می‌خورد: قوت‌های سه گانه نفس، در شناختن نیک و بد، دنباله سخن جالینوس، عذر بیهقی در نوشتن تاریخ، احوال امیر مسعود در زمین داور، قصه بوسعید و بخشش به شعرا، وضع مسعود با پدر در سفر ری، روابط مسعود با منوچهر قابوس، حکایت افشین، داستان مامون و امام رضا(ع)، وضع دیوان رسالت دربلخ، سخن امیر با عبدالله و حاتمی...

مجلد هفتم تاریخ بیهقی نیز مانند دیگر مجلدهای آن در بردارنده تاریخ، پندها و داستان‌های زیبا و شیوایی است که در ذیل عناوین زیر نگاشته شده‌اند: خروج امیر مسعود، فرو گرفتن امیر یوسف، ورود امیر به غزنین و استقبال مردم، مطالبه صلات بیعتی، ذکر سیل، خلعت پوشی احمد ینالتگین، قصیده ابو حنیفه، درگذشت خلیفة‌القاد بالله، ترتیب هدیه برای خلیفه، مذاکره امیر با خواجه در باب خوارزمشاه، نامه مسعود به التون تاش، داستان زندانی شدن بزرجمهر، فتح بخارا، اقدام احمد عبدالصمد برای صلح، تعیین هارون به خوارزمشاهی، بیماری خواجه احمد حسن، رای زدن امیر در باب انتخاب وزیر.
مجلد هشتم در بردارنده بخش‌های دیگری از تاریخ غزنویان و درگیری این طایفه با سلجوقیان است. این فصل مطالب متنوعی را دربر دارد: انتخاب بوسهل حمدوی به کدخدایی ری، سخن بوسهل حمدوی در باب ری، تصمیم مسعود به گرفتن ترکمانان، کارهای سورس صاحب دیوان خراسان، دنباله حکایت فضل برمکی و یحیی علوی، تفصیل هدیه علی عیسی به هارون، سخن یحی برمکی به هارون درباب خراسان، جنگ طوسیان با نیشابوریان، ورود امیر مسعود به سرخس، ورود امیر مسعود به آمل، حکایت امیر لیث در مرگ فرزند، نامه ترکمانان در باب صلح، آوردن رسولان سلجوقیان به لشکرگاه ، مصالحه با پسر تاکو.

در مجلد نهم تاریخ بیهقی شرح بخش‌های دیگری از تاریخ به ویژه نبرد سرنوشت‌ساز دندانقان آمده است و در آن سرفصل‌های زیر دیده می‌شود: وصف تخت نو و بار دادن امیر، حرکت سپاهش به جانب سرخس، ورود ابراهیم ینال و طغرل به نیشابور، سخنان قاضی صاعد به طغرل، رفتن امیر مسعود به ترمذ و بازگشت به بلخ، جنگ امیر با سلجوقیان در طلخاب، مشاوره امیر با بونصر مشکان، صلح موقت با ترکمانان، ورود امیر مسعود به هرات، نامه به بوسهل حمدوی وبا تالیجار، مرگ بونصرمشکان، حال بوالفضل پس از بونصر، حرکت مسعود از هرات به قصد ترکمانان، بر تخت نشستن طغرل، حمله سلجوقیان به بلخ.
در مجلد دهم تاریخ بیهقی مطالب گوناگونی درج شده است، از جمله: تعریف ولایت خوارزم، حکایت خوارزمشاه ابوالعباس، مخالفت بزرگان لشکر با خطبه کردن به نام محمود، ذکر فساد الماحاد و تسلط اشرار، منازعه عبد‌الجبار و هارون، حمله شاه ملک به ترکمانان، بر تخت نشستن خوارزمشاه شاه ملک.

از دیگر آثار منسوب به او "مقامات بونصرمشکان" و "زینة الکتاب" است. وی در تاریخ مسعودی دو جا از کتابی به نام "مقامات" یا "مقامات محمودی" یاد می کند که شاید قسمت محمودی این کتاب باشد.
بیهقی دلیل نوشتن تاریخ را آیندگان می داند و بارها آن را بیان می کند. دو شرط عمده مورخ، صداقت و اطلاع است که بیهقی- شاید بیش از خوانندگان خود- متوجه اهمیت آن بوده است و بدین جهت در هر فرصتی خاطر خوانندگان را از راستگویی و حقیقت دوستی و نیز احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمینان می دهد. آنچه در کتاب بیهقی آمده یا از مشاهدات و مشهودات خود او است یا اطلاعاتی که با کنجکاوی بسیار از اشخاص مطلع و مربوط به دست می آورد و یا از کتابهایی که غالبا نام آنها را ذکر می کند و حتی راجع به ارزش آنها نظر خود را می گوید.

نثر بیهقی از نظر فصاحت و بلاغت نیز همواره بسیار مورد توجه بوده است. با آنکه به ذکر تاریخ می پردازد گاه از ایجازهای رسا بهره می گیرد که هرگز به اصل موضوع آسیبی نمی رساند. گاه نیز که به اطناب می پردازد نه در ذهن خواننده کسالت بار می نماید و نه از موضوع دور می شود.

زمان تألیف کتاب: بیهقی که دیگر به روزگار پیری و فرسودگی رسیده و در زندگی خود و پیرامونیان خویش فراز و نشیبهای بسیار دیده بود، زمان را برای گردآوری و تنظیم یادداشتهای خود مناسب یافته و از سال 448 هـ .ق به تألیف تاریخ پردازش خود پرداخت و به سال 451 این کار را به انجام رسانید، یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعـود و آغاز پادشاهی سـلطان ابراهیم بن مسعود(جلـد 451، ص 492).

مرگ بیهقی: بیهقی هشتاد و پنج سال زیسته و به تصریح ابوالحسن بیهقی در« تاریخ بیهق» به سال 470 هـ.ق در گذشته اسـت و به این ترتیب نوزده سال پس از اتمام تاریخ خویش زنده بوده و هرگاه به اطلاعات تازهای در زمینه کار خود دسـترسی می یافته، آن را به متن کتاب می افزوده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۹:۱۰
رضا حارث ابادی

حکایت هارون با دو زاهد 
رفتن هارون به نزد "عمری"
هارون الرشید یک سال به مکه رفته بود (حرثه الله تعالی). چون مناسک تمامی گزارده آمد و بازنموده بودند آنجا دو تن اند از زاهدان بزرگ. یکی را ابن سماک گویند و یکی را ابن عبدالعزیز عمری. و نزدیک هیچ سلطان نرفتند. 
[هارون] فضل ربیع را گفت: یا عباسیر و وی را چنان گفتی. مرا آرزوست که این دو پارسا مرد را که نزدیک سلاطین نروند ببینم و سخن ایشان بشنوم و بدانم حال و سیرت و درون و بیرون ایشان. تدبیر چیست؟
گفت: فرمان، امیرالمومنین را باشد که چه اندیشیده است و چگونه خواهد و فرماید. تا بنده تقدیر آن بسازد.
گفت: مراد من آنست که متنکر [ناشناس] نزدیک ایشان شویم تا هر دو چگونه یابیم که مرائیان را به حطام دنیا بت ان دانست.
فضل گفت: ثواب آمد. چه فرماید؟
گفت: بازگرد و دو خر مصری راست کن و دو کیسه در هر یکی هزار دینار زر. و جامه بازرگانان پوش و نماز خفتن نزدیک من باش تا بگویم چه باید کرد.
فضل بازگشت و این همه راست کرد و نماز دیگر را نزد هارون آمد. یافت او را جانه بازرگانان پوشیده. برخاست و بر خر نشست و فضل بر خر دیگر.
و زر به کسی داد که سرای هر دو زاهد دانست. و وی را پیش کردند با دو رکابدار خاص. و آمدند متنکر، چنانکه کس بجای نیارد که کیستند. و با ایشان مشعله و شمعی نه.
نخست به در سرای عمری رسیدند. در بزدند به چند دفعت. تا آواز آمد که کیست!
جواب دادند که در بگشایند. کسی است که میخواهد زاهد را پوشیده ببیند.
کنیزک کم بها بیامد و در بگشاد. هارون و فضل و دلیل معتمد هر یه دررفتند. یافتند عمری را در خانه به نماز ایستاده. و بوریای خلق افکنده و چراغدانی بر کون سبویی نهاده.
هارون و فضل بنشستند مدتی تا مرد از نماز فارغ شد و سلام بداد. پس روی به ایشان کرد و گفت شما کیستید؟ و به چه شغل آمده اید؟ 
[فضل] گفت: امیرالمومنین است. تبرک به دیدار تو آمده است.
گفت: جزاءک الله خیرا. چرا رنجه شد؟ مرا بایست خواند تا بیامدمی. که در طاعت و فرمان اویم که خلیفه پیغامبر است علیه السلام. و طاعتش بر همه مسلمانان فریضه است.
فضل گفت: اختیار خلیفه آن بود که او آید.
گفت خدای عزوجل حرمت و حشمت او بزرگ کناد و چنانکه او حرمت بنده او بشناخت.
هارون گفت: ما را پندی ده و سخنی گوی تا آن را بشنویم و بر آن کار کنیم.
[عمری] گفت: ای مرد گماشته ی بر خلق خدای عزوجل! ایزد عز و علا بیشتر از زمین به تو داده است تا به بعضی از آن خویشتن را از آتش دوزخ بازخری.
و دیگر در آینه نگاه کن تا این روی نیکوی خویش بینی. اگر دانی چنین روی، به آتش دوزخ دریغ باشد، خویشتن را به گروی چیزی مکن که سزاوار خشم آفریدگار گردی جل جلاله.
هارون بگریست و گفت: دیگر گوی.
گفت: ای امیرالمومنین از بغداد تا مکه دانی که بر بسیار گورستان گذشتی؟ 
بازگشت مردم آنجاست. رو آن سرای را آباد کن که در این سرای مقام اندک است.
هارون بیشتر بگریست.
فضل گفت: ای عمری! بس باشد. تا چند از این درشتی؟ دانی که با کدام کس سخن میگویی؟ 
زاهد خاموش گشت.
هارون اشارت کرد تا یک کیسه پیش او نهادند.
خلیفه گفت: خواستیم تا تو را از حال تنگ برهانیم و این فرمودیم.
عمری گفت: صاحب العیاله لا یفلح ابدا.
چهار دختر دارم و اگر غم ایشان نیستی، نپذیرفتمی که مرا به این حاجت نیست.
هارون برخاست و عمری با وی تا در سرای بیامد تا وی برنشست و برفت. و در راه، فضل را گفت: مردی قوی سخن یافتم "عمری" را ولیکن هم سوی دنیا گرائید. صبعا و فریبنده که این درم و دینار است. بزرگا مردا که از این روی بر تواند گردانید. تا پسر سماک را چون یابیم؟

و رفتند به در سرای او [ابن سماک] رسیدند. حلقه بزدند سخت بسیار تا آواز آمد که کیست؟
گفتند: ابن سماک را میخواهیم. این آواز دهنده برفت. دیر بود و باز آمد که: از ابن سماک چه میخواهید؟
گفتند که: در بگشایند که فریضه شغلی است. مدتی دیگر بداشتند بر زمین خشک . فضل آواز داد که آن کنیزک که در گشاده بود تا چراغ آرد. کنیز بیامد و ایشان را گفت: تا این مرد [ابن سماک] مرا بخریده است، من پیش او چراغ ندیده ام.
هارون به شگفت بماند. و دلیل را بیرون فرستاد تا نیک جهد کرد و چند در بزد و چراغی آورد و سرای روشن شد.
فضل کنیزک را گفت: شیخ کجاست؟
گفت: بر این بام. بر بام خانه رفتند. پسر سماک را دیدند در نماز می گریست و این آیت میخواند:
"افحسبتم انما خلقناکم عبثا ...". و باز میگردانید و همین را میگفت.
پس سلام بداد که چراغ دیده بود و حس مردم شنیده. روی بگردانید و گفت: سلام علیکم. هارون و فضل جواب گفتند و همان لفظ گفتند.
پس پسر سماک گفت: بدین وقت چرا آمده اید و شما کیستید؟
فضل گفت: امیرالمومنین است. به زیارت تو آمده است که چنان خواست که تو را ببینید.
گفت: از من دستوری بایست به آمدن. و اگر دادمی آنگاه بیامدی که روا نیست مردمان را از حالت خویش در هم کردن.
فضل گفت: چنین بایست. اکنون گذشت. خلیفه پیغامبر است علیه السلام و طاعت وی فریضه است بر همه مسلمانان. و تو در این جمله آمدی که خدای عزوجل گوید: "اطعیواالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم".
پسر سماک گفت: این خلیفه بر راه شیخین میرود؟ و به این عدد خواهم بوبکر و عمر رضی الله عنهما را تا فرمان او برابر فرمان پیغامبر علیه السلام دارند؟
گفت: رود.
گفت: عجب دانم چه در مکه که حرم است این اثر نمیبینم. و چون اینجا نباشد توان دانست که بر ولایت دیگر چون است.
فضل خاموش ایستاد.
هارون گفت: مرا پندی ده که بدین آمده ام تا سخن تو بشنوم و مرا بیداری افزاید.
گفت: یا امیرالمومنین! از خدای عزوحل بترس که یکی است و انباز ندارد و به یار حاجتمند نیست. و بدان که در قیامت تو را پیش او خواهند ایستانید و کارت از دو بیرون نباشد؛ یا سوی بهشت برند یا سوی دوزخ. و این دو منزل را سه دیگر نیست.
هارون به درد بگریست چنانکه روی و کنارش تر شد.
فضل گفت: ایهاالشیخ! دانی که چه میگویی؟ شک است در اینکه امیرالمومنین جز به بهشت رود؟
پسر سماک او را جواب نداد و از او باک نداشت و روی به هارون کرد و گفت: یا امیرالمومنین! این فضل امشب با توست و فردای قیامت با تو نباشد و از تو سخن نگوید و اگر گوید نشنود. تن خویش را نگر و بر خویشتن ببخشای.
فضل متحیر گشت و هارون چندان بگریست تا بر وی بترسیدند از غش.
پس گفت: مرا آبی دهید.
پسر سماک برخاست و کوزه آب آورد و به هارون داد. چون خواست که بخورد او را گفت: بدان ای خلیفه سوگند دهم به تو عهد قرابتی رسول علیه السلام که اگر تو را باز دارند از خوردن این آب به چند بخری؟
گفت: "یک نیمه از مملکت.
گفت: بخور. گوارنده باد.
پس چون بخورد و گفت: اگر اینکه خوردی بر تو ببندد چند دهی تا بگشاید؟
گفت: یک نیمه مملکت.
گفت: یا امیرالمومنین! مملکتی که بهای آن یک شربت آب است، سزاوار است که بدان بس ناظفی نباشد. و چون در این کار افتادی، باری داد میده و با خلق خدای عزوجل نیکویی کن.
هارون گفت: پذیرفتم و اشارت کرد تا کیسه پیش آرند.
فضل گفت: ایهاالشیخ! امیرالمومنین شنوده بود که حال او تنگ است و امشب مقرر گشت این صله حلال. فرمود: بستان!
پسر سماک تبسم کرد و گفت: سبحان الله العظیم. من امیرالمومنین را پند دهم تا خویشتن را صیانت کند از آتش دوزخ. و این مرد بدان آمده است تا مرا به آتش دوزخ اندازد. هیهات! هیهات!
بردارید این آتش از پیشم که هم اکنون ما و سرای و محلت سوخته شویم.
و برخاست و بر بام بیرون شد. و بیامد کنیزک و بدوید و گفت: بازگردید ای آزادمردان که این پیر بیچاره را امشب بسیار به درد بداشتید.
هارون و فضل بازگشتند و دلیل زر برداشت و برنشستند و برفتند.
هارون همه راه میگفت: مرد اینست.
و پس از آن حدیث پسر سماک بسیار یاد کردی.

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
و چنین حکایات از آن آرم تا خوانندگان را باشد که سودی دارد و بر دل اثری کند
✍️ ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی
#تاریخ_بیهقی 
#بیهقی

منبع کانال تلگرامی استاد عبدالکریم سروش 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۸ ، ۰۸:۰۰
رضا حارث ابادی

تاریخ بیهقی، بهترین راهنمای نوشتن است

سیاوش گلشیری: نحوه روایت داستان را جذاب می‌کند

بعدازظهر آخرین روزهای اردیبهشت است و نخستین جلسه کارگاه داستان‌نویسی یا نویسندگی خلاق با سیاوش گلشیری در شهر کتاب اصفهان، برای نویسندگانی که قبلا نوشته اند یا آمده اند تا از شیوه های بهتر نوشتن بدانند. سیاوش گلشیری در این نشست گفت: نخستین توصیه من به کسانی که می خواهند بنویسند این است که اول تاریخ بیهقی را بارها و بارها بخوانند بعد کتاب‌هایی مانند عقل سرخ سهروردی و غزلیات سعدی را. متون کلاسیک ما بیشترین کمک را برای نوشتن داستان به نویسندگان می‌کنند.

 

به چهره هنرجویان کلاس نگاه می کنم تا ببینم با تخیل من کدام‌یک قرار است داستان جذاب‌تری به داستان‌های اصفهان اضافه کنند، چون داستان به قول گوستاو فلوبر، نویسنده فرانسوی، همان چیزی است که شما سر میز کافه برای دوستتان تعریف می‌کنید. اگر دوستتان به حرف شما گوش می‌دهد یعنی مهارت ‌داستان‌گویی دارید، اگر نه که باید تمرین کنید. چون همه ما آدم‌ها ذاتا قصه‌گو هستیم.در این جلسه و با آمدن استاد، بیشتر کلیاتی درباره داستان نویسی مطرح  می شود، کلیاتی که به نظر مهم‌ترین چهارچوب های داستان نویسی اند و نباید نادیده گرفته شوند.سیاوش گلشیری در ابتدای کارگاه گفت: اولین چیزی که مخاطب را درگیر داستان می‌کند، آن نوعی کنجکاوی است که شما در داستان برای او ایجادمی کنید.البته قرار نیست ما به عنوان نویسنده اندیشه هایمان را در داستانمان بلند بلند مکتوب کنیم اما باید طوری بنویسیم که خواننده درگیر کتاب ما و کلمات ما  بشود.این داستان نویس افزود:فرم و تکنیک به جذابیت بیشتر داستان شما کمک زیادی می‌کند.هرچند خیلی از منتقدان به این موضوع اعتقادی ندارند اما به باور من کلمات بدون فرم و تکنیک، لذت داستانی به شما نمی‌دهد. برای نمونه در همین کتاب «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» عطیه عطارزاده، داستان از نگاه دختر نابینایی روایت می شود که زوایای کمتر دیده شده ای از زندگی یک مادر ودختر تا حدود 24سالگی او را روایت می کند و از منظر من تاکنون چنین نگاهی به رابطه مادر و دختری در ادبیات فارسی نداشته ایم.وی خاطرنشان کرد:در کتاب «راهنمای مردن با گیاهان دارویی» در هرفصل اتفاقاتی می افتد و هرچه شما داستان را از بالا نگاه کنید و از کلیت آن فاصله بگیرید بعد شخصیت ها برای شما آشکارتر می شود.تا جایی که حتی پای بورخس و ابن سینا نیز به داستان باز می شود.گلشیری ادامه داد: فرمتی که نویسنده برای داستانش برمی گزیند بسیار مهم است. قطعا هرداستانی محتوایی خاص و جذاب مختص خودش دارد اما آنچه به جذابیت کار می‌افزاید، مدیوم و فرم روایت آن است.مثلا در کتاب قاسم کشکوکی،«این سگ می‌خواهد رکسانا را بخورد»نیز ما با یک نگاه جدید روبه‌روییم با فرمی که ما را مشتاق خواندن ادامه کار می‌کند.داور جایزه ادبی مهرگان تصریح کرد:اگر بگوییم محتوا درباره «چه» بگوییم است «عرضه» آن چگونه گفتن آن است.در ادبیات و هنرهای امروز چگونه گفتن و فرم و قالب بسیار مهم است.هر داستان باید دریچه ای نو از ساختار وفرم را برای شما بگشاید.هنوز که هنوز است «سنگر و قمقمه های خالی» بهرام صادقی برای همه ما جذابیت دارد.چون هربار که آن را می خوانیم دریچه ای نو از فرم و ساختار برای ما می‌گشاید.این منتقد ادبی تاکید کرد:البته کار نخست نویسنده،مسلما نمی تواند قالب اندیشه نویسنده را به طورکامل نشان دهد ولی نویسنده در کار دوم باید به رشد مورد نظر خود برسد.در نوشتن ابزار بسیار مهم است.ابزار شما در ادبیات کلمه و کلام است،اما مهم اینجاست که زبان چطور باید ورز پیدا کند.وی ادامه داد:توصیه من به شما این است که شعر بخوانید،«عقل سرخ» سهروردی را بخوانید.تاریخ بیهقی را تاکید می کنم بارها و بارها بخوانید و حتی غرلیات سعدی را.توصیف و تفسیرهای تاریخ بیهقی بی نظیر هستند.گلشیری افزود:شما برای نوشتن باید ضرب‌المثل‌ها و متل های ادبیات فارسی را بدانید.«چرند و پرند» دهخدا را بخوانید.یکی از ویژگی‌های رمان فارسی پیچیدگی های بی نظیر آن است.ما در مرحله نخست باید این پیچیدگی ها را کشف کنیم و ببینیم می خواهیم چه چیزی در اثرمان بیان کنیم.وی در ادامه با اشاره به اینکه بازگشت به گذشته در نوشتن اهمیت بسیاری دارد، گفت: چگونه می‌توان به نوشته های ادبیات کلاسیک بی تفاوت بود و از پیچیدگی‌های آن نوشت؟به نظر من نویسنده باید همیشه قلم به دست باشد و ازدیالوگ هایی که می شنود یادداشت برداری کند. ببیند و بفهمد چه چیزی خوب است و برای نوشتن به کارش می‌آید. گلشیری بیان کرد: نویسنده باید توانایی تشخیص و تفسیر آثار ادبی و فیلم‌ها را داشته باشد.به نظر در ابتدای کار باید هر داستان کوتاهی که می خوانید خط اصلی آن را پیدا کنید.طرح سه خطی داستان را برای خودتان بنویسید.این به شما کمک می‌کند ذهن ساختارمندی پیدا کنید و بنویسید.

تاریخ درج : سه شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸

الهام شهیدان

منبع: اصفهان زیبا  http://www.isfahanziba.ir/

شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی  T.me/abolfazlbeyhaghi

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۵۱
رضا حارث ابادی

چرا و چگونه بیهقی بخوانیم؟
در نخستین جلسه از برنامه «بیهقی خوانی» در موسسه فرهنگی هنری رویش، «منیر سلطان پور»، دانش‌آموخته زبان و ادبیات فارسی، درباره اینکه چرا و چگونه بیهقی بخوانیم  سخن گفت. پاسخ این سوال که «چرا مخاطب امروزی از میان متون کهن، باید کتاب تاریخی، مخصوصا  کتاب تاریخ بیهقی را برای خواندن انتخاب کند ؟» در خود کتاب تاریخ بیهقی آمده‌است.  ابوالفضل بیهقی در جایی از کتاب خود می‌گوید: «در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسان گرفته‌اند و شمه‌ای بیش یاد نکرده‌اند اما من چون این کار پیش گرفتم، می‌خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و  گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ چیز از احوال پوشده نماند و اگر این کتاب دراز شد و خوانندگان را از خواندن آن ملالت افزاید،  طمع دارم از فضل ایشان که مرا از مبرمان نشمارند و هیچ چیز  نیست که به خواندن نیرزد که آخر هیچ حکایت از نکته‌ای که به کار آید،  خالی نیست.»بیهقی در همین چند سطر، هدف و روش تاریخ‌نویسی خود را بیان کرده‌است. او کتاب تاریخ خود را با دیگر کتب تاریخی مقایسه کرده‌است و می‌گوید سایر تاریخ‌نویسان کار تاریخ‌نویسی را بسیار ساده پنداشته‌اند و از روی وقایع بسیار ساده عبور کرده‌اند اما روش من اینگونه نیست. من در نقل هر رویداد تاریخی حق مطلب را ادا خواهم کرد و تمام جزئیات پنهانی و پوشیدگی‌های یک رویداد تاریخی را به تمامی بیان می‌کنم و همین توجه به جرئیات از مهم‌ترین ویژگی‌های تاریخ بیهقی است.بیهقی خود می‌داند که با این روش، کتابش بسیار طولانی خواهد داشت و به اینکه طولانی شدن کتاش ممکن است باعث ملالت خواننده شود، واقف است، اما او معتقد است که هیچ چیز نیست که ارزش یک بار خواندن را نداشته باشد.ابوالفضل بیهقی در سال 370 ه. ق در بیهق (سبزوار امروزی) به دنیا آمد. هشتاد و شش سال زیست و در سال 456ه.ق درگذشت. او برای تحصیل به نیشابور رفت و آغاز جوانی او مصادف است با حضور او در دربار غزنویان. حضور بیهقی در دربار به خواست و یاری استادش، بونصر مشکان، اتفاق افتاده‌است. نام بونصر مشکان به کرات در تاریح بیهقی آمده‌است. بونصر مشکان رئیس دیوان رسائل بود (  وزارتخانه‌ای که مسئول نامه نگاری پادشاه بوده است) و در کار خویش بسیار توانمند. او از میان شاگردان خود به بیهقی توجه و علاقه خاصی داشت و بیهقی نیز  به استاد خویش ارادت بسیار.  بیهقی دبیر ( منظور نویسندگان نامه است ) رسائل بوده و با توجه به این شغل حتما فردی خوش خط با سبک نوشتاری فصیح و رازدار بودهاست. بیهقی در زمان عبدالرشید غزنوی،  رئیس دیوان رسالت می‌شود اما مورد حسادت حاسدان قرار می‌گیرد، به زندان می‌افتد و پس از آزادی از زندان نگارش تاریخ خود را آغاز می‌کند. کتاب او در سی  مجلد تألیف می‌شود که تاریخ کامل دوره غزنویان است، اما آنچه به دست ما رسیده‌است تنها بخشی از نیمه مجلد پنجم تا پایان مجلد دهم است و ابتدا وانتهای کتاب از دست رفته‌است. از آن جهت که  قسمت‌های باقی مانده از این کتاب مربوط به حکومت مسعود غزنوی است، این کتاب به « تاریخ مسعودی» نیز مشهور است.چندین ویژگی در تاریخ بیهقی وجود دارد که باعث جذابیت این کتاب برای مخاطب آن می‌شود. از آن جمله می‌توان به داستان‌وارگی این اثر اشاره کرد. بیهقی در نگارش تاریخ خود از ترفندهای داستان و رمان‌نویسی استفاده می‌کند و سعی کرده تمام جذابیت‌ها و کشش‌هایی را که یک کتاب رمان در عصر ما می‌تواند داشته‌باشد، در تاریخ خود ایجاد کند و از عناصر داستانی در روایت تاریخ خود بهره‌برده‌است. برای نمونه، روایت یکی از عناصر مهم داستان است که در کتاب بسیار بجا و صحیح مورد استفاده قرار گرفته‌است. از دیگر ویژگی‌های سبک نویسندگی بیهقی توجه او به جزئیات است، به گونه‌ای که مخاطب می‌تواند فرد یا موقعیت توصیف شده را در ذهن خود تصور کند. برای مثال، در د استان بردار کردن حسنک وزیر، آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی، وارد شدن این وزیر به جلسه محاکمه را نه تنها با جزئیات لباس، کفش‌ها و حالت موها توصیف می‌کند، بلکه نام، مکان نشستن و حالات روحی حاضران را نیز وصف می‌کند. از دیگر ویژگی‌های این کتاب ارزش ادبی آن است. بسیاری از خوانندگان این کتاب، آن را شعری می‌دانند که به نثر نوشته شده‌است. بیهقی به موسیقی کلام توجه ویژه‌ای دارد و از واج‌آرایی و سجع بسیار در کتاب خود سود برده‌است. از دیگر آرایه‌های ادبی به کار رفته در تاریخ بیهقی می‌توان به تشبیه، تضاد و ... اشاره کرد.اما شاید بارزترین ویژگی تاریخ بیهقی نثر ساده و روان آن باشد.  بیهقی فردی مودب است و عفت قلم دارد و حتی درباره دشمنان خویش با ادب و احترام و منصفانه سخن می‌گوید. نکته دیگری که این کتاب را از میان سایر کتب تاریخی متمایز می‌کند، عبرت‌پذیری آن است. ابوالفضل بیهقی از نقل رویدادهای تاریخی عبرت می‌گیرد و از مخاطب خویش انتظار دارد این داستان‌ها را از نظر روی سرگرمی بلکه با دید عبرت‌پذیر بخواند. فرضیه‌ای وجود دارد که موضوعی که همواره جوامع را به دنبال خویش می‌کشاند،  عادت‌های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی آن جامعه است. این عادات دیرپاست و با تغییر حکومت‌های سیاسی تغییر نمی‌کند. ما در تاریخ بیهقی می‌توانیم این عادات را ببینیم و با افزایش آگاهی و مطالعه آنها را تغییر دهیم.

تاریخ درج : شنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۸

مولود جوانمرد / پژوهشگر زبان وادبیات فارسی

منبع: اصفهان زیبا  http://www.isfahanziba.ir/

شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی  T.me/abolfazlbeyhaghi

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۸ ، ۰۷:۴۶
رضا حارث ابادی

نقض یک کلیشه جنسیتی در تاریخ بیهقی

شهرآرا: دکتر سیمین کاظمی، پزشک و جامعه‌شناس، در مطلبی به نقض یک کلیشه جنسیتی در یکی از داستان‌های تاریخ بیهقی پرداخته است. او البته درنهایت در همین قطعه از شاهکار نثر فارسی (تاریخ بیهقی) نیز نگاه مردسالار را می‌بیند، اما با توجه به روزگار نگاشته‌شدن اثر، این امر را طبیعی می‌شمارد:
ابوالفضل بیهقی بعد آنکه ذکر بردارکردن حسنک وزیر را با شرح واکنش مادر او به خبر کشته‌شدن فرزند به اتمام می‌رساند، بی‌درنگ داستان عبدا... زبیر را می‌گوید که او نیز با خروج بر بنی‌امیه سرش را به باد داد و تنش بر دار شد. قهرمان دیگر داستان عبدا... زبیر، اسما، مادر اوست که او هم مانند مادر حسنک در مرگ پسر «هیچ جرع نکرد، چنان‌که زنان کنند.»
آن‌طور که از توضیح پایانی بیهقی برمی‌آید، یک هدف او از ذکر قصه عبدا... و مادرش، آن بوده که اگر «طاعنی» با ذهنیتِ کلیشه‌زده و تفکرات قالبی جنسیتی، در استقامت و سخت‌جگری مادر حسنک تردید داشته و آن را نپذیرفته باشد و بگوید «این نتواند بود»*، با خواندن داستان اسما، شاهدی دیگر از واکنش صبورانه و استقامت زنان داغ‌دیده بر او نمایانده شود و بپذیرد که زنان هم ممکن است همچون مردان در سوگ فرزند جزع نکنند!
این داستان دوم بیهقی ازیک‌سو می‌تواند تلاش او برای درهم‌شکستن قالب‌های ذهنی جنسیتی‌ای تلقی شود که درک رفتار زن‌ومرد را در خارج از الگوهای یکنواخت و ثابت، غیرممکن کرده‌اند و باوجود آن‌ها تشخیص خصوصیات فردی (که ممکن است متأثر از سایر عوامل اجتماعی باشند) دشوار است.
اما از طرف دیگر در همین جهت‌گیری بیهقی هم نوعی تحقیر رفتار زنانه (جزع‌کردن چنان‌که زنان کنند) و تحسین رفتار مردانه (جزع‌نکردن) قابل تشخیص است که اگر چه جای نقد دارد، برای دوره‌ای که بیهقی می‌زیست، عجیب و غیرمنتظره نیست.

نقض یک کلیشه جنسیتی در تاریخ بیهقی ؛ داستان «مادرانی که در سوگ فرزند جزع نکردند




دکتر سیمین کاظمی، پزشک و جامعه‌شناس، در مطلبی که در کانال تلگرامی‌اش منتشر کرده، به نقض یک کلیشه جنسیتی در یکی از داستان‌های تاریخ بیهقی پرداخته است. او البته درنهایت در همین قطعه از شاهکار نثر فارسی (تاریخ بیهقی) نیز نگاه مردسالار را می‌بیند، اما با توجه به روزگار نگاشته‌شدن اثر، این امر را طبیعی می‌شمارد:
 ابوالفضل بیهقی بعد آنکه ذکر بردارکردن حسنک وزیر را با شرح واکنش مادر او به خبر کشته‌شدن فرزند به اتمام می‌رساند، بی‌درنگ داستان عبدا... زبیر را می‌گوید که او نیز با خروج بر بنی‌امیه سرش را به باد داد و تنش بر دار شد. قهرمان دیگر داستان عبدا... زبیر، اسما، مادر اوست که او هم مانند مادر حسنک در مرگ پسر «هیچ جرع نکرد، چنان‌که زنان کنند.»
 آن‌طور که از توضیح پایانی بیهقی برمی‌آید، یک هدف او از ذکر قصه عبدا... و مادرش، آن بوده که اگر «طاعنی» با ذهنیتِ کلیشه‌زده و تفکرات قالبی جنسیتی، در استقامت و سخت‌جگری مادر حسنک تردید داشته و آن را نپذیرفته باشد و بگوید «این نتواند بود»*، با خواندن داستان اسما، شاهدی دیگر از واکنش صبورانه و استقامت زنان داغ‌دیده بر او نمایانده شود و بپذیرد که زنان هم ممکن است همچون مردان در سوگ فرزند جزع نکنند!
 این داستان دوم بیهقی ازیک‌سو می‌تواند تلاش او برای درهم‌شکستن قالب‌های ذهنی جنسیتی‌ای تلقی شود که درک رفتار زن‌ومرد را در خارج از الگوهای یکنواخت و ثابت، غیرممکن کرده‌اند و باوجود آن‌ها تشخیص خصوصیات فردی (که ممکن است متأثر از سایر عوامل اجتماعی باشند) دشوار است.
 اما از طرف دیگر در همین جهت‌گیری بیهقی هم نوعی تحقیر رفتار زنانه (جزع‌کردن چنان‌که زنان کنند) و تحسین رفتار مردانه (جزع‌نکردن) قابل تشخیص است که اگر چه جای نقد دارد، برای دوره‌ای که بیهقی می‌زیست، عجیب و غیرمنتظره نیست.
*این ممکن نیست 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۳۹
رضا حارث ابادی


بیهقی و ماجرای کوری امیرمحمد غزنوی


چکیده
بیشتر شارحان و کسانی که از آنان در باب تاریخ بیهقی و غزنویان تألیف یا تعلیقی بر جای مانده است در ماجرای زندانی شدن امیرمحمد به کور کردن وی پس از خلع از پادشاهی اشاره یا تصریح کرده‌اند؛ در حالی که با مطالعۀ تاریخ بیهقی و زین‌الاخبار گردیزی در صحت این خبر باید تردید کرد. در تاریخ بیهقی هیچ‌گونه اشاره‌ای به این موضوع وجود ندارد؛ در حالی که بخش بازماندۀ این کتاب مهم‌ترین و معتبرترین تاریخ موجود عهد غزنوی، به خصوص دوران حکومت مسعود، است. در زین‌الاخبار گردیزی ـ اثر تاریخی قرن پنجم و عهد غزنویان ـ نیز اشاره‌ای به این رویداد دیده نمی‌شود. ماجرای کوری امیرمحمد تنها در کتاب‌های تاریخی قرن ششم و پس از آن مشاهده می‌شود که هم با عهد غزنوی فاصلۀ زمانی دارند و هم هیچ‌کدام از نظر مکان نگارش و اشراف بر وقایع بر تاریخ بیهقی برتری ندارند. پراکنده و متناقض بودن شیوۀ نقل ماجرای کوری امیرمحمد در کتاب‌های تاریخی پس از قرن ششم و نوشته‌های متأخران باعث می‌شود که در صحت وقوع آن بیشتر تردید کنیم. برای پذیرفتن صحت ماجرای کور کردن امیرمحمد در سال 421 هـ ق برخلاف نظر آشکار بیهقی، یا کور بودن او در سال‌های پایانی حکومت مسعود (432 هـ ق) بدون آنکه در تاریخ بیهقی اشاره‌ای به آن شده باشد، به قرائن معتبرتری نیاز هست؛ امری که تاکنون میسر نشده است.
  
کلیدواژه‌ها
امیرمحمد غزنوی؛ تاریخ بیهقی؛ غزنویان؛ کور شدن؛ میل کشیدن
موضوعات
تاریخ ایران اسلامی تا پایان زندیه
عنوان مقاله [English]
Beyhaqi and Amir Mohammad Gaznavi’s blindness
نویسندگان [English]
Ghasem Sahraei؛ Mohammad Rezsa Hasani Jalilian
Assistant Professor in History, University of Lurestan, Iran.
چکیده [English]
Amir Mohammad’s blindness and descend was mentioned in the beginning of nearly all sources discussing his imprisonment. However, the Beyhaqi history and Zeanolakhbar (Gardizi), the main works of the Ghaznavid dynasty do not mention these at all, thus the clarity of this matter is still left to be discussed. According to critics, it would be obvious that these two sources are provided by people with strong ties to the court of Gaznavid. Abolfazel-e Beyhaqi, one of the most outstanding historians and annalists of the court of Gazne in the 5th century, does not report on the subject of Amir Mohammad. The incident involving Amir Mohammad is only mentioned later on in literature, approximately from the 6th century. Therefore, the gaps between the early sources and later texts on the subject, cast doubts on the matter.  
In this paper the authenticity of the matter will be discussed by examining the quotations from available sources and foundations, to accept that Amir Mohammad had been blind in 1030; despite Beyhaqi’s silence on the event in the final part of Maso'ud’s regime. Yet this needs more valid sources, such have not been available so far. This paper examines the measure of valid references. However, the interpretation of those available references may shed some light on this issue.
 
کلیدواژه‌ها [English]
Amir Mohammad, Tarikh e Bbeyhaqi, Gaznavied
اصل مقاله

مقدمه

یکی از ماجراهای مهم دورۀ حکومت مسعود غزنوی که در کتاب‌های تاریخی پس از قرن ششم و نوشته‌های متأخران بارها آمده است ماجرای کور کردن امیرمحمد غزنوی به هنگام خلع از پادشاهی در سال 421 هـ ق و کور بودن وی در سال‌های پایانی حکومت مسعود در سال 432 هـ ق است. نگارندگان این مقاله درصددند تا با تکیه بر تاریخ بیهقی، که یکی از منابع معتبر تاریخی قرن پنجم و دربرگیرندۀ رویدادهای دوران سلطنت مسعود غزنوی است، و نیز تواریخ نزدیک به عهد غزنوی همچون زین‌الاخبار گردیزی به بررسی درستی یا نادرستی این موضوع  بپردازند؛ زیرا به نظر می‌رسد تصریح بیهقی به بینا بودن امیرمحمد هنگام خلع و زندانی شدن و عدم اشاره به کور کردن چشم وی در سال‌های زندان به همراه تشتت و تناقض در شیوۀ نقل ماجرا در کتاب‌های تاریخی پس از قرن ششم و نوشته‌های متأخران، مانع از پذیرفتن گفته‌های آنها در مورد کور کردن امیرمحمد در این ماجراست.

 

پیشینۀ بحث

نامۀ سران لشکر و بزرگان دولت غزنوی در تکیناباد1 به سلطان مسعود، که در آن زمان (سال 421 هـ ق) در سپاهان بود، در ابتدای بخش بازمانده از تاریخ بیهقیِ موجود است. از قرائن موجود در نامه برمی‌آید که چون امیرمحمد خبر حرکت مسعود به جانب غزنین را دریافت  می‌کند، برای مقابله با سپاه مسعود لشکر را از غزنین به سوی تکیناباد حرکت می‌دهد. در تکیناباد، بزرگان دولت و سران لشکر همچون علی قریب، امیریوسف و بوسهل حمدوی - که پیشتر نامه‌هایی از امیرمسعود دریافت کرده‌ بودند - همدست می‌شوند و امیرمحمد را «فرومی‌گیرند» و در قلعۀ کوهتیز2 زندانی می‌کنند و بگتگین حاجب را به عنوان نگهبان قلعه بر او می‌گمارند. سپس به وسیلۀ بوبکر حصیری و منگیتراک، برادر  علی قریب، نامه‌ای به امیرمسعود می‌نویسند و ضمن شرح ماجرا و اعلام وفاداری خویش، در خصوص چگونگی رفتار با امیرمحمد کسب تکلیف می‌کنند.

     در این میان، آنچه جای تأمل دارد این است که بیشتر شارحان و کسانی که در موضوع تاریخ بیهقی و غزنویان تألیفی یا تعلیقی نوشته‌اند هنگام ذکر ماجرای زندانی شدن امیرمحمد به کور کردن وی نیز اشاره یا تصریح کرده‌اند؛ از جمله محمد دبیرسیاقی در گزیده‌ای که از تاریخ بیهقی گرد آورده است می‌نویسد: «جلال‌الدوله، پسر محمود غزنوی، ... در غزنین حکومت یافت (4211 هـ ق)؛ اما برادرش، مسعود، او را برانداخت و کور کرد و به زندان بازداشت» (بیهقی،1369: 1999).

     خلیل خطیب رهبر در تعلیقات خود بر تاریخ بیهقی و گزیده‌ای از آن نوشته است: «علی قریب... با همدستی یوسف بن سبکتگین، امیرمحمد را در سیزدهم شوال 421 گرفتند و کور کردند و در قلعة کوهتیز محبوس کردند» (بیهقی، 1374: 1/85؛ خطیب رهبر، 1383: 55).

     رضا مصطفوی سبزواری در تعلیقات خود بر تاریخ بیهقی آورده است: «محمد کوچک‌ترین پسر محمود غزنوی است که به سال 421 هجری به پیروی از تمایل محمود به ولیعهدی او به سلطنت رسید؛ ولی در همان سال مسعود، برادر بزرگ‌ترش، او را کور و زندانی کرد» (مصطفوی سبزواری، 1376: 34).

     حسینی کازرونی در فرهنگ تاریخ بیهقی به نقل از عباس پرویز در تاریخ دیالمه و غزنویان، نوشته است: «[مسعود] پس از دست یافتن بر امیرمحمد، وی را در حبس (کرد و) میل کشید» (حسینی کازرونی، 1384: 226).

     برتولد اشپولر در جلد اول تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی نوشته است: «مسعود ... به برادر خود تقسیم سرزمین موروث پدر را پیشنهاد کرد ... ولی محمد ... موافقت نکرد و نایرۀ جنگ میان آن دو افروخته شد تا اینکه محمد در ... سوم شوال 421 هجری ... در تگین‌آباد (در طخارستان) غافلگیر شده، به اسارت درآمد. برادرش، مسعود، وی را نکشت؛ ولی او را کور کرد و بدین وسیله به نفوذ او خاتمه داد» (اشپولر، 1379: 216). وی همچنین در خصوص شورش سپاهیان مسعود در سال 432 هـ ق نوشته است: «قسمتی از سپاهیانش، محمد، برادر کور وی، را بر ضد او به رهبری و سرداری برگزیدند» (همان: 2222).

     سیدابوالقاسم فروزانی در کتاب غزنویان از پیدایش تا فروپاشی با استفاده از کتب تاریخی همچون مجمع‌الانساب شبانکاره‌ای وکامل ابن اثیر، از ضعف یا فقدان بینایی امیرمحمد غزنوی سخن گفته است (فروزانی، 1384: 257-256).

اما برخلاف نوشته‌هایی که به برخی از آنها اشاره شد با مطالعۀ تواریخ عصر غزنوی همچون تاریخ بیهقی و زین‌الاخبار گردیزی نه تنها  تصریح یا اشاره و قرینه‌ای مبنی بر کور کردن امیرمحمد یافت نمی‌شود، بلکه حتی دلایل صریحی بر بینا بودن وی به چشم می‌خورد. بیهقی چند مورد وعده کرده است مطالبی در سرگذشت امیرمحمد بیاورد؛ ولی در هر حال این امر محقق نشده یا به ما نرسیده است. آخرین وعدۀ بیهقی، پس از انتقال امیرمحمد به قلعۀ مندیش3 است (بیهقی، 1375: 877). پس از آن، وی دو بار از امیرمحمد سخن گفته است: نخست  وقتی است که امیرمسعود فرستاده‌ای به جانب خان ترکستان می‌فرستد و برای اطلاع خان از ماجراهای خود و امیرمحمد به تفصیل سخن می‌گوید و دلایل زندانی کردن او را بازمی‌نماید: «کی راست آید که وی گشاده باشد؟ که دو تیغ به هیچ حال در یک نیام نتواند بود و نتوان نهاد، که نگنجد و صلاح وی و لشکر و رعیت آن است که وی به فرمان ما جایی موقوف است در نیکوداشتی هرچه تمام‌تر و در گشادن وی خلل‌های بزرگ تولد کند» (همان: 279). بار دوم، موضوع آوردن امیرمحمد از قلعۀ نغر4 به قلعۀ غزنین است در ضمن حوادث سال 4322 هـ ق به همراه نگهبان وی و چهار پسرش (همان: 8933). در این برهه، بیهقی اگرچه از وضع امیرمحمد توصیفی ارائه نمی‌دهد، با توصیفی که از آشفتگی و پریشانی پسران او می‌آورد، می‌توان شرایط سخت و فرسایندۀ آنها را احساس کرد. به هرحال، هرچند در تاریخ بیهقی از توصیف جامع  وضعیت امیرمحمد بی‌بهره‌ایم، کم و بیش می‌توان از بخش‌های موجود استفاده کرد. از سوی دیگر، وقتی از عصر غزنوی فاصله می‌گیریم و به کتب تاریخی قرن ششم و پس از آن می‌رسیم، ملاحظه می‌کنیم که بیشتر مورخان تواریخ عمومی به موضوع کور کردن امیرمحمد در ماجرای فرو نشاندن او به سال 421 هـ ق یا کور بودن او در زمان پادشاهی مجددش به سال 432هـ ق تصریح کرده‌اند؛ موضوعی که به شدت مورد تردید است. همان‌گونه که ادموند کلیفورد باسورث، مؤلف کتاب تاریخ غزنویان، نیز معتقد است از آنجا که موضوع کوری امیرمحمد در کتب عصر غزنوی همچون تاریخ بیهقی و زین‌الاخبار گردیزی نیامده و تنها در منابع متأخر بیان شده است، باید در صحت آن تردید کرد؛ اگرچه احتمال دارد که محمد در طی اسارت ده ساله کور شده باشد (باسورث، 1384: 3066).

باری، نویسندگان این مقاله درصددند تا براساس تاریخ بیهقی ـ که قدیم‌ترین تاریخ معتبر عصر غزنوی است ـ و بررسی دیگر کتب تاریخی در  موضوع کوری امیرمحمد به تحقیق بپردازند.

 

الف) بررسی کوری امیرمحمد در تاریخ بیهقی

  1.  اولین موردی که در تاریخ بیهقی از امیرمحمد نام برده می‌شود نامۀ سران و بزرگان دولت غزنوی به سلطان مسعود است (سال4211هـ ق). این نامه پس از به بند کشیدن امیرمحمد و برای خبر دادن به مسعود و همچنین کسب تکلیف از او نوشته شده است: «امروز که نامۀ تمام بندگان بدو [به مسعود] مورخ است، بر حکم فرمان عالی برفتند که در ملطفه‌ها به خط عالی بود و امیرمحمد را به قلعۀ کوهتیز موقوف کردند، سپس آنکه همۀ لشکر در سلاح صف کشیده بودند از نزدیک سرای‌پرده تا دور جای از صحرا و بسیار سخن و مناظره رفت و وی [علی قریب] گفت او [امیرمحمد] را  به گوزگانان باز باید فرستاد با کسان و یا با خویشتن به درگاه عالی برد؟ و آخر بر آن قرار گرفت که به قلعه موقوف باشد با قوم خویش و ندیمان و اتباع ایشان از خدمتکاران تا فرمان عالی بر چه جمله رسد به باب وی و بنده بگتگین حاجب با خیل خویش و پانصد سوار خیاره در پای قلعت است ... نگاهداشت قلعه را تا ... خللی نیفتد» (بیهقی، 1375: 3-2).

در ادامۀ نامه آمده است: «منتظر جواب این خدمت‌اند که به زودی باز رسد که در باب امیر ابواحمد و دیگر ابواب چه باید کرد تا برحسب آن کار کنند» (همان: 3).

از نامۀ سران لشکر در تکیناباد به مسعود چنین برمی‌آید که آنان فقط امیرمحمد را در قلعۀ کوهتیز زندانی کرده‌اند و از هرگونه اقدام دیگر همچون میل کشیدن چشم و کور کردن، که در نظایر آن واقعه محتمل است، خبری نیست. کسب تکلیف کردن آنان از امیرمسعود قرینه‌ای است بر آنکه آنان مراقبت و احتیاط کامل را در برخورد با امیرمحمد رعایت کرده‌اند.

  1. در فاصلۀ فرستادن نامه برای امیرمسعود و وصول جواب نامه، علی قریب و دیگر بزرگان سخت مراقب امیرمحمد هستند و تلاش می‌کنند تا رسیدن فرمان مسعود، از او به نیکویی مراقبت کنند؛ چنانکه بیهقی می‌نویسد: «امیرمحمد را سخت نیکو می­داشتند و ندیمان خاص او را دستوری بود نزدیک وی می‌رفتند، همچنان قوالان و مطربانش و شرابداران شراب و انواع میوه و ریاحین می‌بردند» (همان: 4). با این همه، چنانکه بیهقی از عبدالرحمن قوال نقل می‌کند، امیرمحمد در آن روزها حیران و غمناک بوده است: «امیرمحمد روزی دو سه چون متحیری و غمناکی می‌بود» (همان جا: 4).

چنانکه از متن مذکور استنباط می‌شود، در طول بازداشت امیرمحمد، از زمان فرستادن نامۀ سران لشکر تا وصول جواب نامه، سخن از نیکوداشت وی است؛ یعنی، در آن فاصله اتفاقی همچون میل کشیدن چشم نمی‌توانست رخ دهد.

نکتۀ دیگر این است که بیهقی در توصیف احوال امیرمحمد در روزهای اول حبس در قلعه، از حیرانی و غمناکی او به تفصیل سخن گفته است. اگر مسألۀ مهمی همچون کور کردن چشم امیرمحمد تا آن روزها اتفاق افتاده بود، بعید است وی از کنار آن به سادگی بگذرد و حتی اشاره‌ای به آن نکند.

  1. پس از چندی نامۀ امیرمسعود مبنی بر موقوف ماندن امیرمحمد در قلعۀ کوهتیز به سران دولت غزنوی می‌رسد: «روز شنبه نیمۀ شوال نامۀ سلطان مسعود رسید ... جواب آن نامه که خیلتاشان برده بودند به ذکر موقوف کردن امیرمحمد به قلعت کوهتیز ... نبشته بود به خط خود که ... اکنون چون کار بدین جایگاه رسید و به قلعت کوهتیز می‌باشد گشاده با قوم خویش بجمله، چه او را به هیچ حال به گوزگانان نتوان فرستاد و زشت باشد با خویشتن آوردن، چون بازداشته شده است که چون به هرات رسد، ما او را بر آن حال نتوانیم دید. صواب آن باشد که عزیزاً مکرماً بدان قلعت مقیم می‌باشد با همۀ قوم خویش و چندان مردم که آنجا با وی به کار است بجمله؛ که فرمان نیست که هیچ کس را از کسان وی بازداشته شود و بگتگین حاجب در خرد بدان منزلت است که هست، در پای قلعت می­باشد ... که ما از هرات قصد بلخ داریم تا این زمستان آنجا مقام کرده آید و چون نوروز بگذرد، سوی غزنین رویم و تدبیر برادر چنانکه باید ساخت بسازیم که ما را از وی عزیزتر کس نیست؛ تا این جمله شناخته آید» (همان: 9-6).

چنانکه ملاحظه شد، مسعود در جواب نامۀ سران دولت غزنوی فرمان خود را مبنی بر موقوف بودن محمد (عزیزاً مکرماً) در همان قلعۀ کوهتیز و نیک‌رفتاری با وی ابلاغ می‌نماید. حتی تأکید او بر آنکه «ما را از وی عزیزتر کس نیست؛ تا این جمله شناخته آید» قرینه‌ای است بر آنکه کسی حق ندارد فراتر از فرمان سلطان، رفتاری دیگر با محمد داشته باشد.

  1. مطابق متن تاریخ بیهقی، پس از رسیدن نامۀ مسعود در باب امیرمحمد، علی قریب معتقد بوده است که نامه و فرمان سلطان مسعود را پیش محمد برند تا او نیز موضوع را بداند و متوجه باشد که به فرمان مسعود محبوس است: «این نامه را اگر گویید، باید فرستاد نزدیک امیرمحمد تا بداند که وی به فرمان خداوند اینجا می‌ماند و موکل و نگاهدارندة وی پیدا شد و ما همگان از کار وی معزول گشتیم» (همان: 9). این رفتار علی قریب و موافقت دیگر بزرگان، نشانه‌ای بر عاقبت‌نگری و رعایت جانب احتیاط در رفتار با امیرمحمد بوده است.
  2. علی قریب دو نفر از بزرگان را برای ابلاغ فرمان مسعود پیش امیرمحمد می‌فرستد و او را به نیکوتر شدن حال وی بشارت می‌دهد: «دانشمند نبیه و مظفر حاکم را گفت: نزدیک امیرمحمد روید و این نامه بر وی عرضه کنید و او را لختی پند دهید و سخن نیکو گویید و باز نمایید که رأی خداوند سلطان به باب وی سخت خوب است و چون ما بندگان به درگاه عالی رسیم، خوب‌تر کنیم ... سر و کار تو اکنون با بگتگین حاجب است و وی مردی هوشیار و خردمند است و حق بزرگیت را نگاه دارد» (همان جا: 9).

بشارت علی قریب به نیکوتر شدن حال محمد می‌تواند دلیل بر آن باشد که تا آن زمان رفتاری همچون میل کشیدن چشم با وی صورت نگرفته است و نیز آنان چنان قصدی ندارند؛ وگرنه بسیار بعید است که سران دولت غزنوی ابتدا چشمان امیرمحمد را میل بکشند و وی را کور کنند ـ که رفتاری بسیار خشن و غیرانسانی است ـ آنگاه بشارت دهند که حال وی نیکوتر خواهد شد! به خصوص که فرمان سلطان مسعود نیز نیک رفتاری با وی بوده ­است.

  1. فرستادگان علی قریب نامۀ سلطان مسعود را به امیرمحمد می‌دهند و او آن را می‌خواند: «نامه به امیر[محمد] دادند. برخواند و لختی تاریکی در وی پیدا آمد» (همان: 10). طبیعی است که نامه خواندن امیرمحمد قرینه‌ای واضح است بر کور نبودن وی.
  2. بیهقی از احتیاط علی قریب در مراقبت از امیرمحمد چنین نوشته است: «بازنموده‌ام پیش از اینکه حاجب بزرگ، علی، از تکیناباد سوی هرات رفت، در باب امیرمحمد چه احتیاط کرد بر حکم فرمان عالی سلطان مسعود که رسیده بود، از گماشتن بگتگین حاجب و خیر و شر این بازداشته را در گردن وی کردن» (همان: 79).

     از این بخش از سخن بیهقی برمی‌آید که هم رفتار علی قریب با امیرمحمد و هم فرمان مسعود در خصوص وی، همه نیکو بوده است و نمی‌توان انتظار داشت در کنار این نیک‌رفتاری، کور کردن چشم او اتفاق افتاده باشد.

  1. بخش مفصل دیگری از تاریخ بیهقی که به احوال امیرمحمد اختصاص دارد آنجاست که از انتقال وی از قلعۀ کوهتیز به قلعۀ مندیش  سخن گفته است. این سخنان بیهقی نیز همچنان ناظر بر نیک‌رفتاری با امیرمحمد است.

در ابتدای این قسمت، بیهقی از قول عبدالرحمن قوال از نگرانی او و دیگر خدمتکاران امیرمحمد پس از رفتن لشکر از تکیناباد و تنها شدن آنان و احتیاط‌های بگتگین حاجب در مراقبت از قلعه سخن می‌گوید؛ ولی همچنان سخن از نیکوداشت امیرمحمد نیز هست: «بگتگین حاجب زیادت احتیاط پیش گرفت ولکن کسی را از ما از وی [امیرمحمد] بازنداشت و نیکوداشت‌ها هر روز به زیادت بود؛ چنانکه اگر به مثل شیر مرغ خواستی، در وقت حاضر کردی و امیرمحمد ـ‌ رضی الله عنه‌‌ـ نیز لختی خرسندتر گشت و در شراب خوردن آمد و پیوسته می‌خورد» (همان: 80).

  1. در سخن بیهقی از قول عبدالرحمن آمده است: «یک روز بر آن خضراء بلندتر شراب می‌خوردیم و ما در پیش او [امیرمحمد] نشسته بودیم و مطربان می‌زدند، از دور گردی پیدا آمد. امیر[محمد]- رضی‌الله‌عنه‌- گفت: آن چه شاید بود؟ گفتند: نتوانیم دانست. وی معتمدی را گفت به زیر رو و بتاز و نگاه کن تا آن گرد چیست؟» (همان جا)

در این عبارت بیهقی، سخن از آن است که امیر گردی را از دور دیده است. اگر این سخن بیهقی را بپذیریم، طبعاً چشمان وی تا آن زمان کور نبوده است.

  1. بیهقی فرمان مسعود را در خصوص انتقال محمد به قلعۀ مندیش این‌گونه نقل کرده است: «امیر را به قلعۀ مندیش برده آید تا آنجا نیکو داشته‌تر باشد» (همان: 83). وی سپس از نگرانی محمد و زاری همراهان او سخن می‌گوید و سپس نامردمی و بی‌احترامی بگتگین و دیگر مأموران را نسبت به محمد و خانوادۀ او این چنین بازگو می‌کند: «امیر [محمد] را براندند و سواری سیصد و کوتوال قلعۀ کوهتیز با پیاده‌ای سیصد تمام سلاح با او، و نشاندند حرم‌ها را در عماری‌ها و حاشیت را بر استران و خران. و بسیار نامردمی رفت در معنی تفتیش، و زشت گفتندی و جای آن بود که علی‌ای‌حال فرزند محمود بود. و سلطان مسعود چون بشنید، نیز سخت ملامت کرد بگتگین را، ولیکن بازجستی نبود» (همان جا).

در متن مذکور از بی‌احترامی با امیرمحمد سخن گفته شده است؛ ولی از کور کردن وی که مسألۀ مهم‌تری است سخنی در میان نیست. تعبیر بیهقی آن است: «بسیار نامردمی رفت در معنی تفتیش». از این تعبیر نمی‌توان کور کردن امیرمحمد را نتیجه گرفت. از سوی دیگر، با توصیف دقیقی که بیهقی از آن صحنه ارائه کرده است نمی‌توان باور کرد که او از کور بودن یا کور شدن امیرمحمد ـ اگر صحت می‌داشت‌ـ به آسانی بگذرد و ذکری به میان نیاورد.

  1. در راه قلعۀ مندیش، بیهقی از دور کردن ندیمان محمد از وی سخن گفته است؛ اگرچه عبدالرحمن قوال و یارانش وی را تنها نگذاشته‌اند: «دیگر خدمتکاران او را گفتند چون ندیمان و مطربان که هر کس پسِ شغل خویش روید، که فرمان نیست که از شما کسی نزدیک وی رود» (همان: 84). آنگاه بیهقی از زبان عبدالرحمن قوال توصیف جالبی از هنگام رسیدن امیرمحمد به قلعۀ مندیش بیان کرده است: «امیرمحمد از مهد به زیر آمد و بند داشت، با کفش و کلاه ساده و قبای لعل پوشیده، و ما وی را بدیدیم و ... گریستن بر ما افتاد» (همان: 85).

می‌بینیم که بیهقی در توصیفی که از امیرمحمد ارائه کرده است، حتی کلاه، کفش و رنگ قبای او را نیز از نظر دور نداشته، چگونه ممکن است از میل کشیدن چشمان او سرسری بگذرد و سخنی نگوید؟

  1. بیهقی از زبان عبدالرحمن قوال نقل می‌کند که وقتی امیرمحمد را از قلعۀ مندیش بالا می‌بردند: «از دور مجمزی پیدا شد از راه، امیرمحمد او را بدید و نیز نرفت تا پرسد که مجمز به چه سبب آمده است... مجمز در رسید با نامه، نامه‌ای بود به خط سلطان مسعود به برادر ... امیر [محمد]- رضی‌الله‌ عنه‌- بر آن پایه نشسته بود در راه و ما می‌دیدیم. چون نامه بخواند، سجده کرد، پس برخاست و بر قلعه رفت» (همان جا).

در این عبارت، بیهقی از مجمز دیدن امیرمحمد و نیز نامه خواندن او سخن گفته است که با کور بودن وی سازگاری ندارد.

  1. مضمون نامۀ اخیر مسعود به محمد، آگاه ‌کردن وی از بازداشت علی قریب بوده است. در آن نامه، مسعود گناه علی قریب را گستاخی وی با امیرمحمد و فرونشاندن او ذکر کرده است: «نامه‌ای بود به خط سلطان مسعود به وی [محمد] که علی حاجب، که امیر را نشانده بود، فرمودیم تا بنشاندند، سزای او به دست او دادند، تا هیچ بنده با خداوند خویش این دلیری نکند» (همان: 86).

اگر علی قریب کار ناسزای دیگری غیر از توقیف امیرمحمد ـ همچون کور کردن وی ـ انجام داده بود، طبعاً مسعود در این نامه به آن اشاره می‌کرد؛ چون کور کردن چشم امیرمحمد، خطایی کمتر از توقیف او نبود.

  1. بیهقی از زبان سلطان مسعود گفته است: «امروز کار ملک چون بواجبی بر ما قرار گرفت و برادر به دست آمد ... صلاح وی [محمد] و لشکر و رعیت آن است که وی [محمد] به فرمان ما جایی موقوف است در نیکوداشتی هر چه تمام‌تر و در گشادن وی خلل‌های بزرگ تولد کند» (همان: 279).

در این عبارت بیهقی، همچنان سخن از نیکوداشت محمد در زندان است و ذکر توجیهی برای زندانی بودن او؛ همین و بس.

  1. بیهقی در ذکر حوادث روزهای آخر سلطنت مسعود، پس از شکست وی و تصمیم به حرکت به جانب هندوستان، از آوردن محمد به قلعۀ غزنین به فرمان او سخن گفته ­است: «روز دوشنبه غرۀ صفر امیر ایزدیار از نغر به غزنین آمد و امیر [مسعود] را بدید و بازگشت و در شب امیرمحمد را آورده بودند از قلعۀ نغر در صحبت این خداوندزاده و بر قلعت غزنین برده و سنکوی امیر حرس بر وی موکل بود. چهار پسرش را که هم آورده بودند، احمد و عبدالرحمن و عمر و عثمان در شب بدان خضراء باغ پیروزی فرود آوردند» (همان: 893).

در این عبارات بیهقی نیز تنها سخن از آوردن امیرمحمد به فرمان مسعود به غزنین است و هیچ اشاره­ای به کوری او نشده است.

  1. روزهای پایانی حکمرانی سلطان مسعود ـ پس از شکست دندانقان ـ روزهای ناکامی او بود. تصمیم‌های مهمی که وی در آن برهه گرفت و گاه با مخالفت نزدیکان مواجه شد ـ همچون حرکت از غزنین به جانب هند ـ به نظر می‌رسد تصمیم‌های صائبی نبوده‌اند. در آن شرایط اضطراب و نگرانی، یکی از تصمیم‌های مسعود، آوردن امیرمحمد و فرزندانش از قلعۀ نغر به قلعۀ غزنین به طور پنهانی و پس از آن آزاد کردن فرزندان امیرمحمد و پیمان گرفتن از ایشان و خلعت پوشاندن و به خدمت گرفتن آنهاست. مسعود امیر حرس را گفت: «پوشیده نزدیک فرزندان برادرم، محمد، رو و ایشان را سوگندان گران بده که در خدمت راست باشند و مخالفت نکنند» (همان جا). پسران امیرمحمد از این پیغام مسعود، که در واقع گشایشی در حال آنان بوده است، بسیار خشنود می­شوند: «بر زمین افتادند و سخت شاد شدند» (همان: 894). پس، از آنها بیعت می­گیرد و بر آنان خلعت می­پوشاند. پسر سنکوی خبر بیعت پسران محمد و ماجرای آن را به مسعود گزارش می­دهد. پس از آن امیرمسعود دستور می­دهد نامه­ای مشتمل بر ماجرای بیعت فرزندان امیرمحمد به وی بنویسند: «گفت نامه نویس به برادرِ ما که چنین و چنین فرمودیم در باب فرزندانِ برادر و ایشان را به خدمت آریم و پیش خویش نگاه داریم تا به خوی ما برآیند و فرزندان سرپوشیدۀ خویش را به نام ایشان کنیم تا دانسته آید و مخاطبه الامیر الجلیل الأخ فرمود» (همان جا). البته این نامه محرمانه ارسال می‌شود تا همچنان کسی متوجه حضور امیرمحمد در قلعۀ غزنین نشود: «تا به جای نیارند که محمد بر قلعت غزنین است» (همان جا).

از عبارات مذکور استنباط می‌شود که سلطان مسعود قصد آزاد کردن امیرمحمد را ندارد و به همین دلیل نیازی به پیمان گرفتن از او نیست؛ چنانکه حتی می‌کوشد کسی متوجه حضور او در قلعۀ غزنین نشود. مسعود ـ اگرچه به غلط ـ از جانب فرزندان امیرمحمد تهدیدی احساس نمی­کند و قصد دارد در آن شرایط دشوار آنها را به خدمت بگیرد (باسورث، 1384: 303)، ظاهراً هنوز از جانب امیرمحمد آسوده خاطر نیست. مسعود قصد دارد هرچه دارد از غزنین به هندوستان حمل کند (بیهقی، 1375: 895). به نظر می‌رسد انتقال محرمانة امیرمحمد از قلعۀ نغر به قلعۀ غزنین برای آن است که او را همچنان پوشیده به همراه دارایی‌های خویش به هندوستان ببرد. این نکته نیز می‌تواند نشانگر آن باشد که سلطان مسعود هنوز از جانب امیرمحمد ایمن نیست و می­کوشد از نزدیک مراقب وی باشد. به خدمت گرفتن فرزندان امیرمحمد ـ پس از پیمان گرفتن از آنها ـ دلیل قاطعی بر تندرستی یا ناتندرستی امیرمحمد نمی‌تواند باشد؛ به خصوص که مسعود قصد آزاد کردن امیرمحمد را ندارد و همچنان می‌کوشد حضور او در قلعۀ غزنین پوشیده بماند. به نظر می‌رسد به خدمت گرفتن فرزندان امیرمحمد یکی از اشتباهات مسعود بود که باسورث هم به آن اشاره کرده ­است (باسورث، 1384: 303).

  1. توصیفی که بیهقی از وضع و حال فرزندان زندانی امیرمحمد در سال 432 هـ ق ارائه می‌دهد بیانگر سختگیری و برخورد زشت سلطان مسعود نسبت به آنهاست؛ اما بهتر است ماجرای امیرمحمد و شیوۀ برخورد با او را به چند برهه تقسیم کنیم. چون ظاهراً برخورد با او در طول بازداشت در تکیناباد تا آوردن به قلعۀ غزنین بر یک حال نبوده است:

سال 421 هـ ق و موقوف شدن در قلعۀ تکیناباد: در این برهه، تعبیر بیهقی «موقوف کردند» است (بیهقی، 1375: 3) و سپس کسب تکلیف علی قریب از سلطان مسعود در باب وی. (همان جا). به نظر می‌رسد مدت کوتاهی که امیرمحمد در قلعۀ تکیناباد موقوف بوده است علی قریب، که گردانندۀ اصلی امور بوده، و حتی دیگر بزرگان با خوش رفتاری و احتیاط با او برخورد کرده‌اند (همان: 4 و80-79) و ملازمان او اجازه داشته‌اند در خدمت او باشند. این خوش‌رفتاری به گونه‌ای بوده است که از باده‌نوشی او هم سخن رفته است (همان: 5-4).

هنگام انتقال محمد از قلعۀ تکیناباد به قلعۀ مندیش: در این برهه سختگیری در رفتار با امیرمحمد مشاهده می‌شود. ملازمان او از وی دور می‌گردند و حتی هنگام انتقال، با وی و خانواده‌اش بدرفتاری می‌شود. به تعبیر بیهقی «بسیار نامردمی رفت در معنی تفتیش» (همان: 83). ضمن آنکه تا رسیدن امیرمحمد به قلعۀ مندیش همچنان قرائن متعددی بر بینایی او وجود دارد؛ از جمله دیدن گرد سواری از دور (همان: 80) و خواندن نامۀ امیرمسعود در خصوص به بند کشیدن علی قریب (همان: 85).

زندانی بودن در قلعۀ مندیش تا بردن او از قلعۀ نغر به قلعۀ غزنین: در تاریخ بیهقی از این برهه از ماجرای امیرمحمد سخنی دیده نمی­شود جز  توصیفی که هنگام بیعت گرفتن از فرزندان امیرمحمد ارائه شده است؛ توصیفی از شدت اضطرار و پریشانی و درماندگی آنها و بالطبع شرایط سخت و طاقت‌فرسای زندان. با این توضیح به نظر نمی‌رسد شرایط سخت امیرمحمد و فرزندان او در سال 432 هـ ق مشابه ماه‌های اول بازداشت آنها در سال 421 هـ ق بوده باشد.

  1. در بعضی از تواریخ آمده است که امیرمحمد پس از بازگشت به حکومت به سال 432 هـ ق قدرت را به فرزند ارشدش، احمد، واگذار کرد و او را بر تخت نشاند. شاید این واگذاری حکومت را بتوان دلیل بر کوری امیرمحمد دانست که عملاً نمی‌توانست حکمرانی کند. در این مورد توضیحی لازم است: با توجه به قرائنی که در تاریخ بیهقی وجود دارد اطرافیان امیرمحمد و کسانی که نسبت به او شناختی  داشته‌اند از همان ابتدا توانایی او را در حد برعهده گرفتن پادشاهی نمی‌دانسته‌اند؛ به خصوص وقتی توانایی او را با مسعود قیاس می‌کردند. حرۀ ختلی در حوادث سال 421 هـ ق در نامه به مسعود می‌نویسد: «امیر داند که از برادر این کار بزرگ برنیاید و این خاندان را دشمنان بسیارند» (همان: 13). همچنین عبدالغفار اعتقاد منوچهر بن قابوس را این‌گونه به مسعود بازگو می‌کند: «ایشان را مقرر است که چون سلطان گذشته شد امیرمحمد جای او نتواند داشت و از وی تثبتی نیاید» (همان: 164). بیهقی در جای دیگر آورده است: «جهانیان جانب مسعود می‌خواستند» (همان: 138). در زین‌الاخبار گردیزی نیز آمده است با آنکه امیرمحمد در ابتدای  حکمرانی خلعت و صلت فراوان به همگان بخشید، «حشم و رعایا را میل به امیر شهاب‌الدوله ابوسعید مسعود بن یمین‌الدوله ـ رحمه‌الله‌علیه‌- بود و او را می‌خواستند» (گردیزی، 1346: 420). امیرمحمد در حکمرانی کوتاه مدت خود بسیار اهل نشاط و شراب بوده است: «تا نزدیکان مر او را گفتند که این همه خطاست که تو همی‌ کنی ... روی به شراب و خودکامی آورده‌ای!» (همان: 421) در تکیناباد همۀ سران پیغام دادند به امیرمحمد که «ما یقین دانیم که تو با وی مقاومت نتوانی کرد» (همان‌جا).

نتیجه‌ای که از مطالب پیش گفته استنباط می‌شود این است که امیرمحمد از ابتدا (سال 421 هـ ق) هم چندان توانایی و بنیۀ قابل قبولی نداشته است. بالطبع دوران سخت ده سالۀ زندان نیز توانایی او را فروکاسته است.

اما در باب احتمال واگذاری قدرت به فرزندش، احمد، در سال 432 هـ ق باید گفت در تاریخ بیهقی بخش مربوط به دوران جلوس دوبارۀ  امیرمحمد بر تخت سلطنت از میان رفته است تا بتوان براساس آن در خصوص واگذاری قدرت به فرزندش، احمد، قضاوتی کرد. موضوع جانشینی احمد در زین­الاخبار گردیزی، تاریخ سیستان، گزارش ابن­بابا القاشانی، طبقات ناصری و تاریخ گزیده نیامده است. این موضوع در کامل ابن‌اثیر با ذکر جزئیات تردیدبرانگیزی مطرح شده است که آن را به راحتی نمی‌توان پذیرفت؛ هم‌چنان‌که باسورث در اطلاعات ابن‌اثیر دربارۀ عقب‌نشینی مسعود از دندانقان نیز تردید کرده است (باسورث، 1384: 2988). اگرچه تا این اندازه طبیعی به نظر می‌رسد که پس از جلوس مجدد امیرمحمد فرزند ارشد او، احمد، صاحب موقعیت ویژه‌ای شده باشد و در تدبیر برخی امور مهم مشارکت بیشتری داشته­ باشد (همان: 307)، این سخن بدان معنی نیست که امیرمحمد به دلیل کوری، کار ملک را به فرزندش واگذار و خود کناره‌گیری کرده باشد. هم‌چنان‌که وقتی مودود برای انتقام گرفتن اقدام کرد از امیرمحمد و احمد هیچ کدام نگذشت و هر دوی آنها و فرزندان دیگر محمد را کشت.

 

ب) بررسی کوری امیرمحمد در کتب تاریخی دیگر

1.کتاب زین‌الاخبار یکی از مهم‌ترین کتب تاریخی مشتمل بر وقایع روزگار امیرمحمد غزنوی است که پیش از تاریخ بیهقی نوشته شده است. گردیزی (متوفی حدود 453 هـ ق) این کتاب را در دورۀ سلطنت عبدالرشید بن محمود غزنوی طی سال‌های 441 تا 4444 هـ ق تألیف کرده است. زین‌الاخبار، تاریخ عمومی عالم تا سال 4322 هـ ق است.

گردیزی در ماجرای محمد غزنوی نوشته ­است: «امیرمحمد ـ رحمه الله‌ ـ قصد رفتن کرد و بفرمود تا سرای‌پرده بر جانب بست بیرون بردند و بزدند و لشکر را صله داد و پس با لشکری آراسته و توانگر از غزنین بیرون رفت و چون به تکیناباد رسید، همۀ سران و سالاران لشکر گرد آمدند و سوی او پیغام دادند که ما را همی‌بری پیش خصم که همۀ جهان شیعه و متابع اویند و ما یقین دانیم که تو با وی مقاومت نتوانی کرد. جواب (ظاهراً صواب) آن است که تو به جای بنشینی تا ما پیش او رویم و عذر خویش بخواهیم و سخن تو بگوئیم تا دل بر ما خوش کند و از تو نیز خوشنود گردد و تو را به نزدیک خویش خواند و تو و ما از وی به جان ایمن گردیم. و چون امیرمحمد ـ رحمه الله ـ دید که همۀ لشکر بگشتند، دانست که این را جبر نتوان کردن و جز اجابت علاج نیست. در وقت بدانچه خواستند، اجابت کرد و او را بر قلعۀ رخج5 آوردند و بنشاندند و پس  امیریوسف و علی حاجب و آن بزرگان و سالاران، خزینه‌ها و زرادخانه برداشتند و لشکر براندند و روی سوی امیرمسعود نهادند و بر جانب هرات برفتند» (گردیزی، 1346: 422-421).

چنانکه ملاحظه شد، گردیزی فقط تعبیر «بنشاندند» را در مورد ماجرا به کار برده و هیچ اشاره‌ای به کور کردن امیرمحمد نکرده است. وی همچنین هنگامی که از نوبت دوم پادشاهی امیرمحمد سخن رانده، اشاره‌ای به کور بودن وی نکرده است: «[مسعود] روی سوی هندوستان نهاد با آن خزینه و حرم و بنه و هم از راه کس فرستاد تا برادر او، امیرمحمد، را ـ رحمه­الله ـ از قلعۀ برغند سوی لشکرگاه بیارند ... لشکر بشورید ... چون بی‌ادبی کرده بودند، دانستند که این از پیش نشود مگر امیری دیگر باشد. اتفاق را امیر­محمد فراز رسید. پس قومی از مجرمان فراز آمدند و بر امیرمحمد به پادشاهی سلام کردند» (همان: 440-439).

2.تاریخ سیستان یکی دیگر از کتاب‌های تاریخی است که به ماجرای فرونشاندن امیرمحمد اشارتی کرده؛ ولی از کور شدن وی سخنی نگفته  است: «خطبه به سیستان، امیرمسعود بن سلطان محمود را کردند و برادر وی، امیرمحمد، به غزنین به امیری نشسته بود ... ایزد تعالی چنان قضا کرد که سپاه او را بنشاندند و بند برنهادند و روی سوی مسعود نهادند» (ناشناس، 1314: 362).

3.اما ماجرای فروگرفتن امیرمحمد در کتاب‌های تاریخی قرن ششم و پس از آن به گونه‌ای ذکر می‌شود که میل کشیدن چشم و کور کردن وی نیز بخشی از آن است. به عنوان نمونه شواهدی از گزارش ابن‌بابا القاشانی، الکامل‌فی التاریخ تألیف ابن‌اثیر (متوفی 630 هـ ق)، طبقات ناصری تألیف قاضی منهاج سراج (متوفی 660 هـ ق) و تاریخ گزیده تألیف حمدالله مستوفی (متوفی 7500 هـ ق) را نقل می‌کنیم.

باسورث، مؤلف تاریخ غزنویان، و نیز حسینی کازرونی، مؤلف فرهنگ تاریخ بیهقی، بخشی از گزارش ابوالعباس احمدبن‌علی القاشانی معروف به ابن‌بابا را در کتاب رأس مال‌الندیم دربارۀ غزنویان ـ که به سال 5011 هـ ق تألیف شده است ـ در کتاب‌های خویش ذکر کرده‌اند. وی در ذکر پادشاهی دوبارۀ امیرمحمد به سال 432 هـ ق نوشته است: «باری دیگر، محمد، برادر مسعود، را که نابینا اما در آن هنگام با ایشان بود و از سلامت کافی برخوردار بود، بیرون آوردند و بر او به پادشاهی سلام کردند» (باسورث، 1384: 444؛ حسینی کازرونی، 1384: 7566).

ابن‌اثیر در مورد پادشاهی اول امیرمحمد گفته است: «محمد عم خود، یوسف بن سبکتکین، را به فرماندهی سپاه تعیین نمود و ... روی به راه نهاد ... شب سه‌شنبه سوم شوال، سپاه بر وی بشورید و او را گرفته، به بند کشیده، زندانی کردند ... همین که محمد دستگیر شد، به نام مسعود، برادرش، شعار دادند و محمد را به قلعۀ تکیناباد بردند و مراتب را به مسعود نوشتند» (ابن‌اثیر، 1356: 22/ 113).

چنانکه ملاحظه شد، ابن‌اثیر در ذکر حوادث سال 421 هـ ق فقط از به بند کشیدن و زندانی کردن امیرمحمد سخن گفته و اشاره‌ای به کور کردن وی نکرده است؛ ولی همین نویسنده وقتی به بیان پادشاهی دوم امیرمحمد می‌پردازد، از کور بودن او یاد کرده است: «مسعود بنا به عادت پدرش رو به هند نهاد ... مسعود برادر کور شدۀ خود، محمد، را بعلاوۀ خزائن خویش به همراه برد. او تصمیم گرفته­ بود برای جنگ با سلجوقیان از هند، به اعتماد پیمان­هایی که با هندوان داشت، طلب یاری کند ... گروهی از همراهان و جمعی از غلامان ... خزائن وی ... تاراج کردند و در سیزدهم ربیع‌الآخر برادرش، محمد، را به جای او برقرار داشتند و امارت تسلیم او نمودند» (همان: 22/ 193-192).

منهاج سراج در موضوع پادشاهی اول امیرمحمد به سال 421 هـ ق گفته است: «اکابر مملکت محمودی، به اتفاق، سلطان محمد را به تخت غزنین نشاندند، در سنۀ احدی و عشرین و اربعمائه ... جماعتی که دوستداران مسعود بودند، به نزدیک او مکتوب فرستادند به عراق و سلطان مسعود از عراق به عزیمت غزنین لشکر کرد و روی به غزنین نهاد ... خبر آمدن مسعود به لشکرگاه محمد رسید، محمد را بگرفتند و میل کشیدند و محبوس کردند و علی قریب لشکر را به طرف هرات به استقبال سلطان مسعود برد» (منهاج سراج، 1325: 1/ 2311).

وی همچنین در ذکر پادشاهی دوم امیرمحمد به سال 432 هـ ق گفته است: «سلطان محمد را کرت دیگر، اگرچه مکفوف البصر بود، بیرون آوردند و بر تخت نشاندند» (همان: 1/232).

حمدالله مستوفی نیز با اشاره به کور کردن امیرمحمد آورده است: «وفات سلطان محمود در سنۀ احدی و عشرین و اربعمائه (421) بود ... مسعود بن محمود ... با برادر منازعت کرد و به محاربه انجامید. محمد بر دست او اسیر شد. او را میل کشید و در قلعه محبوس گردانید» (مستوفی، 1339: 3977).

نکتۀ قابل توجه در عبارت تاریخ گزیده، که از اعتبار و صحت آن می‌کاهد، این است که وی به گونه‌­ای به نقل ماجرای امیرمحمد پرداخته که گویی امیرمسعود شخصاً در نبرد با وی ـ در تکیناباد ـ حاضر بوده و محمد به دستور مستقیم او اسیر گردیده و سپس چشمان وی میل کشیده شده و محبوس گردیده است؛ در حالی که اصل ماجرای فروگرفتن امیرمحمد به گونۀ دیگری بوده است؛ مسعود هنوز در ری بوده است که سران مملکت، امیرمحمد را بدون جنگ و خونریزی فرونشاندند و محبوس کردند.

 

بحث و نتیجه‌

اگرچه بیشتر شارحان تاریخ بیهقی و تعلیقه­نویسان بر آن و نیز برخی کتب تاریخی متأخر به این موضوع پرداخته‌اند که امیرمحمد غزنوی پس از برداشته شدن از تخت شاهی به سال 4211 هـ ق ـ به امر مسعود ـ کور و سپس زندانی شده است، به دلایلی که خواهیم گفت باید در صحت این خبر تردید کرد.

مهم‌ترین دلیل این است که هیچ‌گونه اشاره‌ای مبنی بر کور کردن امیرمحمد در تاریخ بیهقی وجود ندارد. در حالی که این کتاب مهم‌ترین و  معتبرترین تاریخ عهد غزنوی، به خصوص دوران حکومت مسعود، است و نویسندۀ آن، ابوالفضل بیهقی، مورخی بلندپایه و امین به شمار می‌رود که از نزدیک شاهد بسیاری از امور دربار غزنوی بوده و به اطلاعات دقیق و ارزشمندی در خصوص وقایع آن عصر دسترسی داشته است.

بیهقی به تفصیل ماجرای فروگرفتن امیرمحمد به سال 421 هـ ق و کسب تکلیف سران دولت و لشکر غزنوی از امیرمسعود دربارۀ چگونگی رفتار با امیرمحمد و نیز چگونگی انتقال وی از قلعۀ کوهتیز به قلعۀ مندیش را توصیف کرده؛ ولی هیچ گونه اشاره‌ای به کور کردن او ننموده است.

در تاریخ بیهقی، که ماجرای امیرمحمد تا هنگام انتقال او به قلعۀ مندیش به تفصیل گزارش شده ­است، نه تنها هیچ اشاره‌ای به کور شدن امیرمحمد دیده نمی‌شود، بلکه قرینه‌های صریحی دال بر بینا بودن او همچون نامه خواندن یا دیدن گرد و غبار اسب از دور وجود دارد. پس از انتقال امیرمحمد به قلعۀ مندیش نیز هیچ قرینه‌ای مبنی بر کوری او موجود نیست.

بیهقی احتیاط و نیک‌رفتاری سران دولت و لشکر غزنوی هنگام محبوس بودن امیرمحمد و فرمان مسعود در خصوص لزوم نیک‌رفتاری با محمد و مراقبت از وی را به تفصیل توصیف کرده است؛ به گونه‌ای که نمی‌توان تصور کرد در کنار آن دقت در رعایت حال محمد، اتفاقی همچون کور کردن چشم پیش آمده باشد.

اگر برخلاف آنچه در تاریخ بیهقی آمده است، بپذیریم که ماجرای کور کردن امیرمحمد اتفاق افتاده، ولی بیهقی به آن اشاره نکرده است، چند  فرض پیش می‌آید که پذیرش آنها دشوار است: اول آنکه فرض کنیم بیهقی از این موضوع اطلاع نیافته و به همان دلیل به آن اشاره نکرده است. این فرض پذیرفتنی نیست؛ چون اطلاعات دقیقی که بیهقی در خصوص دیگر جزئیات ماجرای محمد به مشاهدۀ خویش یا به نقل از افراد مورد اعتماد بیان کرده مانع از پذیرفتن این فرض است. دوم آنکه فرض کنیم بیهقی به کور بودن امیرمحمد ‌ـ اگرچه از آن آگاه بوده ـ چندان توجهی نداشته و آن را از نظر دور داشته است که با توجه به توصیفات دقیق و ریزبینانۀ وی همچون توصیف کلاه، کفش و رنگ قبای امیرمحمد هنگام انتقال به قلعۀ مندیش، این وجه نیز منطقی به نظر نمی‌رسد. سوم آنکه فرض کنیم بیهقی در نقل این قضیه به دلایلی صداقت به خرج نداده و حقیقت ماجرا را ننوشته است. آیا می‌توان پذیرفت که حسن نظر بیهقی به پادشاه غزنوی؛ یعنی، مسعود باعث شده است که وی از ذکر ماجرایی که ممکن بود لکۀ ننگی بر دامان پادشاه باشد چشم بپوشد؟ این وجه هم منطقی به نظر نمی‌رسد؛ زیرا بیهقی در تاریخ خود بارها از خطاهایی که مسؤولیت و بدنامی آنها بیش از همه متوجه مسعود است، همچون ماجرای بازستدن مال‌های صلتی سخن گفته است.

دلیل دیگری که می‌توان بر نادرستی خبر کور کردن امیرمحمد اقامه نمود این است که در تاریخ دیگری که در قرن پنجم و در عهد غزنویان نوشته شده است؛ یعنی، زین‌الاخبار گردیزی و نیز در تاریخ سیستان، که تاریخی قریب به آن عهد است، اشاره‌ای دال بر وقوع این حادثه دیده نمی‌شود.

ماجرای کور کردن امیرمحمد فقط در کتب تاریخی قرن ششم و پس از آن مشاهده می‌شود که هم فاصلۀ زمانی با عهد غزنوی دارند و هم از نظر مکان نگارش و دسترسی به اطلاعات موثق عهد غزنوی هیچ کدام بر تاریخ بیهقی برتری ندارند.

متشتت و متناقض بودن شیوۀ نقل ماجرای کوری امیرمحمد در کتب تاریخی پس از قرن ششم و نوشته‌های متأخران دلیل دیگری بر نادرستی آن است. گروهی از متأخران، که کم نیستند، از کور کردن امیرمحمد در ماجرای تکیناباد به سال 4211 هـ ق سخن گفته‌اند. گروهی دیگر نیز از کور بودن وی در هنگام جلوس مجدد به سال 4322 هـ ق سخن رانده­اند؛ ولی معلوم نکرده‌اند که آیا کسانی ـ با فرمان مسعود یا بی‌فرمان او ـ امیرمحمد را در سال 421 هـ ق یا پس از آن کور کرده‌اند یا مثلاً بنیۀ جسمی امیرمحمد قدرت تحمل شرایط سخت زندان را نداشته و وی در طول ده سال زندان کور شده است. عده‌ای نیز همچون مستوفی به گونه‌ای سخن رانده‌اند که گویی مسعود در نبرد رویاروی با امیرمحمد، وی را اسیر و کور و زندانی کرده ‌است!

آیا ممکن است مرسوم و معمول بودن میل کشیدن و کور کردن چشم فرمانروایان معزول یا مدعیان حکومت‌ها در گذشته ـ چنانکه در تاریخ بیهقی (بیهقی، 1375: 866) و دیگر متون (شمیسا، 1377: 346؛ دهخدا، 13800: ذیل میل کشیدن) دیده می­شودـ موجب شده باشد که  مورخان قرن ششم به بعد و متأخران به سهو و خطا تصور کنند که در ماجرای برکناری و فروگرفتن امیرمحمد نیز همان اتفاق رخ داده است؟ به خصوص که محمدجعفر یاحقی ـ از محققان معاصر که بر تاریخ بیهقی مقدمه‌ای نوشته است ـ عقیده دارد که کتاب تاریخ بیهقی تا  سده‌های نهم و دهم هجری به کلی از دسترس تاریخ‌نگاران و عامۀ خوانندگان به دور بوده است یا تنها اندکی از خواص مورخان به بخش‌هایی از آن دسترسی داشته‌اند. به همین دلیل در تاریخ‌های عمومی که پس از تاریخ بیهقی نوشته شده است با فقدان اطلاعات در خصوص حوادث عهد مسعود غزنوی مواجه هستیم؛ به ویژه آنکه قدیم‌ترین نسخه‌هایی که از بخش موجود تاریخ بیهقی به دست ما رسیده، همه از سدۀ دهم به این طرف است (بیهقی، 1375: نوزده و بیست مقدمه6).

به هر حال، قضاوت درست در مورد ماجرایی که مربوط به قریب هزار سال پیش است بدون دسترسی به قرائن قطعی ممکن نیست. اگر بخواهیم ماجرای کور کردن امیرمحمد را برخلاف نظر صریح بیهقی بپذیریم، باید قرائن معتبرتری در اختیار داشته باشیم که تاکنون چنین نبوده است.

سخن آخر اینکه نویسندگان مقاله به عمد، عنوان مقاله را «بیهقی و ماجرای کوری امیرمحمد غزنوی» برگزیده‌اند تا از پیش داوری در خصوص وقوع اصل قضیه و کور کردن یا کور شدن وی خودداری کرده باشند. به هر حال، با در نظر گرفتن قرائن صریح بیهقی نمی‌توان کور کردن یا کور  بودن امیرمحمد را تا پیش از انتقال به قلعۀ مندیش پذیرفت. از انتقال امیرمحمد به قلعۀ مندیش تا انتقال وی به قلعۀ غزنین اطلاع چندانی از تاریخ بیهقی فهمیده نمی‌شود و البته قرینۀ روشنی بر نابینایی او وجود ندارد. سرانجام اینکه در کوری امیرمحمد تردید جدی وجود دارد و اگر کوری او صحت داشته باشد، باید مربوط به برهۀ پس از انتقال او به قلعۀ مندیش باشد، نه ابتدای فروگرفتن وی در تکیناباد. کور شدن او به سبب شرایط سخت زندان ده ساله بعید نیست؛ زیرا سختی شرایط زندان به گونه‌ای بوده که جوانانی همچون فرزندان وی را «مدهوش و دل شده» کرده است. هم‌چنان‌که باسورث معتقد است: «احتمال دارد که محمد در طی اسارت ده ساله کور شده باشد» (باسورث، 1384: 306).

مقاله 5، دوره 2، شماره 3، پاییز 1389، صفحه 77-92  XMLاصل مقاله (284.98 K)
نوع مقاله: مقاله پژوهشی
نویسندگان
قاسم صحرائی email ؛ محمدرضا حسنی جلیلیان
استادیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه لرستان

 

پی‌نوشت‌ها

1. تکیناباد: شهری بوده است دهخدا،1280: از اعاظم بلاد بست ... واقع در حدود شرقی سیستان قدیم و در افغانستان حالیه، تقریباً در 16 فرسخی جنوب شرقی قندهار (دهخدا،1380: ذیل تکین‌آباد). تگین‌آباد در غرب قندهار کنونی بین مجرای ارغنداب و هلمند واقع بود و عین شهر قندهار نبود (حبیبی، 1350: 150-149).

2. کوهتیز: قلعه‌ای در تکیناباد که امیرمحمد را پس از دستگیری در آن زندانی کردند. عبدالحی حبیبی می‌نویسد: «قلعۀ کوهتیز، که در نسخه‌های خطی کوهشیر هم ضبط شده، مورد تأمل است؛ زیرا در تاریخ سیستان کوهژ آمده و یک املای آن کوهتز هم هست که بیهقی  آن را شارستان رتبیل گوید. در این مورد حدس مرحوم بهار صائب به نظر می‌آید که کوهیژ در اصل کوهیژک باشد به معنی کُهَک؛ زیرا به همین نام جایی اکنون بر کنار راست ارغنداب در حدود 15 کیلومتری غرب شهر قندهار واقع است که در حقیقت هم یک کوه کوچکی است که بالای آن آثار حصار و آبادی قدیمه دیده می­شود» (همان: 150).

3. مندیش: نام ولایتی بوده در غور و این قلعه در آنجا بوده است. (دهخدا،1380: ذیل مندیش).

4. نغر: دژی در نزدیکی غزنه (باسورث، 1384: 302).

5. رخج: ناحیه­ای از نواحی بست (دهخدا،1380: ذیل رخج).

6. صفحه‌های نوزده و بیست مقدمۀ دکتر محمدجعفر یاحقی بر تاریخ بیهقی تصحیح علی­اکبر فیاض.

مراجع

1. ابن­اثیر، ابوالحسن­عزالدین. (1356). الکامل­فی­التاریخ، ترجمه ابوالقاسم حالت (از لوح فشرده:  نور السیره 2- جامع منابع تاریخ اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1387).

2. اشپولر، برتولد. (1379). تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، جلد اول، ترجمه جواد فلاطوری، تهران: علمی و فرهنگی، چاپ ششم.

3. باسورث، ادموند کلیفورد. (1384). تاریخ غزنویان، جلدهای اول و دوم، ترجمه حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، چاپ چهارم.

4. بیهقی، ابوالفضل محمدبن حسین. (1375). تاریخ بیهقی، تصحیح علی­اکبر فیاض، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ سوم.

5. تاریخ بیهقی، به کوشش خلیل خطیب­رهبر، تهران: مهتاب، چاپ چهارم.

6. -------- . (1369). گزیده تاریخ بیهقی، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی با همکاری امیرکبیر، چاپ پنجم.

7. حبیبی، عبدالحی. (1350). تحقیق برخی از اماکن تاریخ بیهقی، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.

8. حسینی کازرونی، سید احمد. (1384). فرهنگ تاریخ بیهقی،تهران: زوار.

9. خطیب رهبر، خلیل. (1383). گزینه تاریخ بیهقی، تهران: مهتاب، چاپ پانزدهم.

10. دهخدا، علی­اکبر. لغت‌نامه، تهران: دانشگاه تهران (لوح فشرده).

11. شمیسا، سیروس. (1377). فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، 2 جلد، تهران: فردوس.

12. فروزانی، سیدابوالقاسم. (1384). غزنویان از پیدایش تا فروپاشی، تهران: سمت.

13. گردیزی، ابوسعید ­عبد­الحی ­ابن­ضحاک­ بن­محمود. (1346). زین­الاخبار، تصحیح عبد­الحی حبیبی، چاپ کابل (از لوح فشرده: نور السیره2- جامع منابع تاریخ اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1387).

14. مستوفی، حمد­الله. (1339). تاریخ گزیده، تصحیح عبدالحسین نوائی(از لوح فشرده: نور السیره2- جامع منابع تاریخ اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1387).

15. مصطفوی­ سبزواری، رضا. (1376). تاریخ بیهقی، تهران: دانشگاه پیام نور، چاپ دوازدهم.

16. معین، محمد. (1371). فرهنگ فارسی، تهران: امیر کبیر، چاپ هشتم.

17. منهاج­سراج، ابوعمر­ منهاج‌الدین عثمان. (1325). طبقات ناصری، تصحیح عبدالحی حبیبی، چاپ کابل (از لوح فشرده: نور السیره2- جامع منابع تاریخ اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1387).

 18. ناشناس. (1314). تاریخ سیستان، تصحیح ملک‌الشعرا بهار (از لوح فشرده: نور السیره2- جامع منابع تاریخ اسلام، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، 1387).

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۳۰
رضا حارث ابادی

کتاب شناسی حاضر 270 کتاب، مقاله و پایان نامه با موضوع تاریخ بیهقی را در بر دارد. این مقاله از منظر حوزه هایی چون تاریخ، تاریخ نگاری، جغرافیا، جامعه شناسی، فرهنگ، فلسفه، اخلاق، سیاست، لغت، نسخه شناسی، نگارش، زبان شناسی، دستور زبان و شرح متون به تاریخ بیهقی می پردازد. از سوی دیگر در آن سعی شده است تصحیح ها، شروح و چاپ های گوناگون بیهقی و نیز ترجمه های عربی، انگلیسی و روسی آن معرفی گردد. همچنین نسخه های بریل و صوتی موجود شناسانده شده است. گستره و تنوع مدخلها می­تواند در گشودن افقهایی نو در مواجهه با منابع تاریخی برای دانش­پژوهان حوزة تاریخ سودمند باشد.
مقدمه
سال ها پیش در مجلة فرهنگ خراسان کتاب شناسی ای از تاریخ بیهقی چاپ شد؛ ولی کتاب شناسی حاضر، کتاب ها، مقالات و پایان نامه های سال های اخیر را نیز شامل می شود. در این مقاله کوشیده ایم تا کتاب شناسی کاملی ارائه کنیم؛ هر چند ممکن است منابعی از قلم افتاده باشند. 
1. آذر پیوند، حسین، «دقایق دستوری در تاریخ بیهقی»، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 47، ص 74 ـ 78.
2. آقاطاوی اوشانی، محمد حسام، بررسی و تحلیل نامه و نامه نگاری در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، جلیل تجلیل (استاد راهنما)، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 1379، ص 231.
3. آیدنلو، سجاد، «تازیانه به پای کردن»، رشد آموزش و زبان ادب فارسی، شماره 58، تابستان 1380، ص 84 ـ 87.
4. ابوالحسنی، جواد، «بیهقی و تاریخ به اهتمام سعید نفیسی» کتاب ماه، شماره 65، ص 39 ـ 44.
5. __________، «بیهقی و تاریخ»، کتاب ماه (تاریخ و جغرافیا)، شماره 65، اسفند 1381، ص 39 ـ 43.
6. احیایی، محمود، برگزیده مشهورترین قصه های شیرین ایرانی، چاپ اول، تهران، ارغوان، 1370.
7. ارندس، ا. ک: «اثر مفقود ابوریحان بیرونی دربارة تاریخ خوارزم طبق منابع تاریخ بیهقی»، پیام نوین، ج 1، شماره 5، ص 94 ـ 95.
8. __________، «تاریخ مسعودی و مؤلف آن» اسدالله حبیب، آریانا، ج 33، شماره 4، 1354، ص 1 ـ 34، ج 34، شماره 5، 1355، ص 13 ـ 32.
9. اسلامی ندوشن، محمد علی، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، جام جهان بین، 1349، ص 303 ـ 345، یادنامة ابوالفضل بیهقی، چاپ اول: مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+128 ص، ص 1 ـ 38، وزیری.
10. __________، «یک سرنوشت ممتاز (حسنک وزیر)، جام جهان بین، 1349، ص 295 ـ 302.
11. __________، اصغری، حسن، «حسنک بردار سرو»، چیستا، شماره 101، مهر 1372، ص 14 ـ 22.
12. افتخاری، محمد مهدی، شخصیت های تاریخ بیهقی و تحلیلی از اسمها (پایان نامه کارشناسی ارشد)، عباسقلی محمدی (استاد راهنما). دانشگاه فردوسی مشهد، دانشکده ادبیات علوم انسانی دکتر شریعتی، 1373.
13. اقبال، عباس، «تاریخ بیهقی (یک صفحه از مجلدات مفقوده تاریخ بیهقی)، ارمغان، شماره 13، ص 25 ـ 35؛ مقالات اقبال، چاپ اول، تهران، 1350، ص 282 ـ 289.
14. __________، «خواجه ابوالفضل بیهقی»، اصول تعلیم، ج 2، شماره 6، ص 1 ـ 10، مقالات اقبال، چاپ اول: تهران، 1350، ص 60 ـ 74.
15. اکبرلو، منوچهر، «این است حسنک و روزگارش»، جوان، 27 آذر 1378، ص 9.
16. الماسی، بهزاد، «ادبیات و اخلاق: نگاهی به تاریخ بیهقی»، همشهری، 30 مرداد 1384.
17. __________، «تصویر سازی در ادبیات بیهقی»، همشهری، 25 آبان 1383، ص 14.
18. امیری، رضاعلی، «تاریخ بیهقی، آرمانشهر بیهقی»، ابرار، 5 مرداد 1378، ص 9.
19. امیر پور دریانی، تصویر بینش های بزرگان در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، عباس سلمی (استاد راهنما). دانشگاه شهید چمران اهواز، 1375.
20. امین، حسن، «دکتر قاسم غنی و دکتر علی اکبر فیاض همکاری در تصحیح تاریخ بیهقی»، حافظ، شماره 130، فروردین 1384، ص 49 ـ 53.
21. انفرادی، سحر، «بیهقی و تاریخ نگاری علمی»، قدس، 6 خرداد 1376، ص 8.
22. بابک، علی، «نگاهی نو به تاریخ بیهقی»، گلچرخ، شماره 10، تیز 1373، ص 38 ـ 43؛ شماره 11، شهریور 1374، ص 46 ـ 55.
23. بازورث، کلیفور ادموند، «تاریخ بیهقی»، حیات نو، 27 مهر 1380.
24. باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، «یاد کرمان از بیهقی»، یادنامة ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+ 829+ ص+ 128ص، ص 39 ـ 52. وزیری.
25. __________، «سیاستی از نوع سیاست نامه ها»، گلچرخ، شماره 11، مرداد و شهریور 1374، ص 15 ـ 18.
26. بحرالعلومی، حسین، «تاریخ بیهقی یا آیینه عبرت»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+829+128 ص، ص 53 ـ 67 وزیری.
27. بهرامی، عزیر، «جنبه های رمان در تاریخ بیهقی»، کیهان فرهنگی، شماره 164، خرداد 79، ص 9 ـ 14.
28. بهشتی، فاطمه، سیمای زن در نثر قرن پنجم تا هفتم: از بیهقی تا سعدی (پایان نامه کارشناسی ارشد) علی اصغر حلبی (استاد راهنما)، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی 1381، 113 ورق.
29. بهفر، مهری، «گزارش از مشارکت زنی از یک هزاره پیش، حره ختلی از متن تاریخ بیهقی و نقش آن به جهت دهی و آرایش سیاسی سلسله غزنویان»، حقوق زنان، شماره 15، ص 54 ـ 56.
30. بیانی، شیرین، «زن در تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+821+128 ص، ص 68 ـ 90، وزیری.
31. بینش، تقی، «روش علمی در کتاب بیهقی»، یادنامة ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، مشهد، 1350، بیست وسه+ 821+ 128ص، ص 91 ـ 102، وزیری.
32. بیهقی، محمد بن حسین، تاریخ بیهقی، قاسم غنی و علی اکبر فیاض، تهران، چاپخانه بانک ملی ایران، 1324، یو+ 764 ص، وزیری.
عنوان دیگر: تاریخ مسعودی
چاپ دیگر: نشر خواجو، 1370، 748 ص.
33. __________، تاریخ بیهقی براساس نسخه غنی ـ فیاض، نسخه ادیب پیشاوری، نسخه فیاض، منوچهر دانش­پژوه، (مقدمه، توضیحات، تعلیقات و فهارس) تهران، هیرمند، 1376، 2 ج، 1254 ص، وزیری.
34. __________، تاریخ بیهقی، علی اکبر فیاض، (مصحّح) چاپ سوم: تهران، نشر علم، دنیای کتاب، 1371، سی ودو + 1090 ص، وزیری.
عنوان دیگر: تاریخ مسعودی
چاپ دیگر: چاپ دوم: مشهد، انتشارات دانشکده دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، 1356. نوزده + 1020 ص.
35. __________، تاریخ بیهقی از روی نسخه علی اکبر فیاض، (مصحّح) به کوشش حجت عماد، تهران، مؤسسه فرهنگی، انتشاراتی و تبلیغاتی کتاب خوب، 1379، 12+1090 ص، وزیری.
36. __________، تاریخ بیهقی، علی اکبر فیاض، عبدالحسین احسانی (تهیه فهرست ها و تنظیم تعلیقات)، تهران، هفتاد و یک+ 961 ص، وزیری.
37. __________، گزیده تاریخ بیهقی، محمد دبیر سیاقی (مصحّح)، چاپ اول: تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی با همکاری مؤسسه انتشارات فرانکلین، 1348، 239 ص، پالتویی، واژه نامه.
عنوان دیگر: تاریخ مسعودی
چاپ دیگر: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1380.
38. __________، تاریخ بیهقی، خلیل خطیب رهبر (شارح)، تهران، مهتاب، 1369، 3 جلد، 37 ص +1263 ص، وزیری.
عنوان دیگر: تاریخ مسعودی
چاپ دیگر: سعدی، 1368
39. __________، تاریخ مسعودی معروف به تاریخ بیهقی، سعید نفیسی (مقابله، تصحیح و حواشی و تعلیقات) تهران، انتشارات کتابخانه سنایی، تاریخ دیپاچه 1319، 3 جلد، ح +1596، وزیری.
40. __________، تاریخ بیهقی (رشته زبان و ادبیات فارسی)، رضا مصطفوی سبزواری (شارح) تهران، دانشگاه پیام نور، 1371، 226 ص، قطعی، نمایه.
41. __________، حسنک وزیر از تاریخ بیهقی، تهران، امیرکبیر، 1351، 36 ص، خشتی.
42. __________، گزیده تاریخ بیهقی، یدالله شکری (مصحّح)، تهران، امیرکبیر، 1356، 99 ص.
43. __________، گزیده تاریخ بیهقی، نرگس روان پور (شارح)، تهران، بنیاد، 1365، 310 ص، کتابنامه.
عنوان دیگر: تاریخ مسعودی
چاپ­های دیگر: نشر قطره، 1372، نشر علم، 1373.
44. __________، دیبای خسروانی، کوتاه شده تاریخ بیهقی، محمد جعفر یاحقی و مهدی سیدی (گزینش و گزارش)، چاپ چهارم: تهران، جامی، 1378، 320 ص، قطعی، نقشه، کتابنامه.
45. __________، بیهقی تصویر گر زمان، گزیده تاریخ بیهقی، احسان اشرافی (انتخاب و توضیح)، چاپ اول، تهران، سخن، 1381، 239 ص، پالتویی، واژه نامه، کتابنامه.
46. __________، تاریخ بیهقی، محمد مسلمی فر (به کوشش) تهران، سرآغاز، 1384، 128 ص.
47. __________، تاریخ مسعودی برگرفته از تاریخ بیهقی همراه با برگردان به فارسی روان امروزی، محمدرضا یوسفی (به اهتمام)، قم، دانشگاه قم، 1384، شش+ 250 ص.
48. __________، حکایت های قصه های شیرین تاریخ بیهقی، حسین فتاحی (بازنویس)، تهران، نشر پیدایش، 1382، 144 ص.
49. __________، تاریخ بیهقی، جعفر مدرس صادقی (ویراستار)، چاپ اول، تهران، نشر مرکز، 1377، هفتاد ونه+ 662 ص، وزیری، نقشه.
50. __________، تاریخ بیهقی، شاهرخ موسویان (بازگردانی و تعلیقات)، تهران، دستان، 1382، 827 ص.
51. __________، برگزیده و شرح تاریخ بیهقی، ولی الله درودیان (شارح)، تهران، نشر و پژوهش فرزان روز، 1383، سی و هفت+ 190 ص.
52. __________، تاریخ بیهقی، محمد حسن گلپایگانی (تحریر)، تهران، [بی نا]، [بی تا]، 690 ص.
53. __________، تاریخ بیهقی، محمد جعفر یاحقی (به اهتمام)، مشهد، دانشگاه فردوسی مشهد، 1375، چهل و سه+1088 ص.
54. __________، گزیده تاریخ بیهقی، احمد حسینی کازرونی (شارح)، تهران، زوار، 1383، 188 ص.
55. __________، گزیده تاریخ بیهقی، مهدی فرهانی منفرد (شارح)، چاپ اول، تهران، قدیانی، 1375، 502 ص.
56. __________، گزیده تاریخ بیهقی، غلامرضا عمرانی (به کوشش)، تهران، کتاب همراه، 1382.
57. __________، تاریخ بیهقی، تهران، چوگان، 1378، 700 ص.
58. __________، تاریخ بیهقی، تهران، اطیاب، 1378، 600 ص.
59. __________، تاریخ بیهقی، تهران، صبا مهر، 1378، 720 ص.
60. __________، تاریخ بیهقی، تهران، زهرا، 1379، 1100 ص.
61. __________، تاریخ بیهقی، تهران، وثیق، 1379، 2500 ص.
62. __________، تاریخ بیهقی، تهران، علی ابن ابی طالب(ع)، 1380، 990 ص.
63. __________، تاریخ بیهقی، تهران، شهر کتاب، هرمس، 1380، 1300 ص.
عنوان دیگر: تاریخ مسعودی
64. __________، تاریخ بیهقی، تهران، کیمیای علم، 1382، 667 ص.
65. __________، تاریخ بیهقی، تهران، نشر محیا، 1378، 667 ص.
66. __________، تاریخ بیهقی [بریل]، علی اکبر فیاض (مصحّح)، تهران، مجتمع خدمات بهزیستی نابینایان رودکی، 1377، 7 جلد.
اصل این کتاب توسط نشر علم در سال 1374 در 1090 صفحه انتشار یافته است.
67. __________، تاریخ بیهقی [نوار]، علی اکبر فیاض، (مصحّح)، محمد جعفر یاحقی (مقدمه نویس)، زهره حاتمی (گوینده)، تهران، کتابخانه حسینیه ارشاد، 1378، 26 حلقه نوار کاست (60 دقیقه).
اصل این کتاب توسط انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد در سال 1375 در 1088 صفحه انتشار یافته است.
68. __________، تاریخ بیهقی با معنی واژه ها و شرح جمله های دشوار و برخی نکته های دستوری و ادبی [نوار]. (به کوشش) خلیل خطیب رهبر، فاطمه گل محمدی (گوینده) تهران، موسسه نهادگذاری مطالعات علمی و پژوهشی گویا، 1374، 20 حلقه نوار کاست (60 دقیقه).
اصل این کتاب توسط انتشارات سعدی در سال 1367 در 216 صفحه انتشار یافته است.
69. __________، گزیده تاریخ بیهقی [نوار] نرگس روان پور (شارح)، انیس محسنی (گوینده)، تهران، مؤسسه نهادگذاری مطالعات علمی و پژوهشی گویا، 1377، 16 حلقه نوار کاست (60 دقیقه).
اصل این کتاب توسط انتشارات بنیاد در سال 1365 در 310 صفحه انتشار یافته است.
70. __________، دیبای خسروانی، کوتاه شده تاریخ بیهقی [نوار]، محمدجعفر یاحقی، مهدی سیدی (شارحان). ملاحت طلایی (گوینده)، تهران، مؤسسه نهادگذاری مطالعات علمی و پژوهشی گویا، 1378، 15 حلقه نوار کاست (60 دقیقه).
اصل این کتاب توسط انتشارات جامی در سال 1373 در 320 صفحه انتشار یافته است.
71. __________، حسنک وزیر از تاریخ بیهقی [نوار]، (به کوشش) زهرا خانلری، پریوش زاهدی (گوینده)، تهران، موسسه آموزشی امام خمینی (ره)، 1374، حلقه نوار کاست (60 دقیقه).
اصل این کتاب توسط انتشارات امیرکبیر در سال 1351 در 39 صفحه انتشار یافته است.
72. __________، در احوال سلطان مسعود پسر سلطان محمود غزنوی (اصل نسخه آن را امترویلیو ـ ایچ سوری صاحب مستوفی تصحیح کرده اند)، (به کوشش) ولیم ناسولیس صاحب، کلکته، 2 جلد، 868 ص.
73. __________، تاریخ بیهقی (روسی)، مترجم و مقدمه نگار، آ. ک. ارندس، تاشکند آکادمی علوم جمهوری شوروی سوسیالیستی ازبکستان، 1962، 745 ص. نمونه.
74. بیهقی، ابوالفضل محمد. بن حسین، تاریخ البیهقی، مترجمان یحیی الخشاب، صادق نشأت، مصر، قاهره، مکتبه الانجلوا المصریة، جمادی الاولی 1376، دسامبر 1956 (تاریخ المقدمه) 39+813ص، وزیری.
75. بیهقی، محمود، سبزوار شهر دانشوران بیدار، سبزوار، دانشگاه آزاد اسلامی، واحد سبزوار، 1376، 2 ج، تصویر.
76. «بیهقی، نخستین روزنامه نگار»، سروش، سال شانزدهم، شماره، 720، 19 آذر 1373، ص 50 ـ 51.
77. پرگاری، صالح، (سخنی دیگر پیرامون تاریخ بیهقی»، کتاب ماه (تاریخ و جغرافیا)، شماره 19، 30 اردیبهشت 1378، ص 22 ـ 25.
78. پروین گنابادی، محمد، «نکاتی راجع به تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+829+128 ص، ص 103 ـ 119؛ وزیری.
79. __________، «نکته هایی ازباب تاریخ بیهقی»، گزینه مقاله ها، تهران، 1356، ص 330 ـ 339.
80. تاج نیا، علیرضا، توصیف و تصویر در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، محمد حسین خسروان (استاد راهنما)، مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، 1380، 203 ورق، مصور.
81. «تاریخ بیهقی، اوج بلاغت زبان فارسی است». اطلاعات، 15 تیر 1384، ص 7 ضمیمه.
82. «تاریخ بیهقی بهترین روایت عصر غزنویان»، همبستگی، 8/12/84.
83. «تاریخ بیهقی بهترین راوی عصر غزنویان»، حسبان، 9/12/84.
84. تجربه، کار، نصرت، «ابوالفضل بیهقی و تاریخ او»، مردم شناسی، شماره 2، ص 26 ـ 32.
85. تدین، محمد، نخبة الادب یا قطعات منتخب از تاریخ بیهقی، کلیله و دمنه و مرزبان نامه و. .. تهران [بی نا].، 182 ص.
86. ترابی، ضیاءالدین، «نقد آفرین نبرد»، ادبیات داستانی، شماره 103، مهر 1385، ص 65 ـ 69.
87. تقی زاده طوسی، فریدون، «بحثی درباره تاریخ بیهقی»، نشریه فرهنگ خراسان، ج 4، شماره 7 و 8، ص 82 و 88.
88. توکل، حسن، «قدیمی ترین نامه های فارسی»، اعتماد 28 مهر 1382، ص 2 ویژه نامه.
89. جباری، مریم، «خوانشی دیگر به انگیزه انتشار مجدد مجموعه بازخوانی متون کهن»، همشهری، 3 دی 1383، ص 12.
90. جزایری فر، حسین، تحقیق پیرامون معرفی و شناسایی اماکن در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) دانشگاه تهران، 1366.
91. «جشن مهرگان به روایت ابوالفضل بیهقی»، فصلنامه هستی، سال اول، شماره 3، پاییز 72، ص 155 ـ 156.
92. جعفر منش، کیومرث، نامه های سیاسی، دیوانی تا پایان قرن ششم (پایان نامه کارشناسی ارشد)، ولی الله ظفری (استاد راهنما) اهواز، دانشگاه شهید چمران، 1372.
93. جعفری، زهرا، «تاریخ بیهقی [به تصحیح علی اکبر فیاض]، کتاب ماه (تاریخ و جغرافیا)، شماره 97 ـ 98، آبان و آذر 1382، ص 109 ـ 115.
94. جمال زاده، سید محمد علی «شمه ای درباره علم و آیین تاریخ نگاری»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، مشهد، 1350، بیست و سه+ 829 +128 ص، ص 120 ـ 136.
95. جوینی، عزیزالله، «درسی از تاریخ بیهقی، حسنک»، مجله ادبیات تهران، شماره 26، 1367، ص 246 ـ 252.
96. جهاندیده، سینا، متن در غیاب استعاره، بررسی ابعاد زیباشناسی تاریخ بیهقی، رشت، چوبک، 1379، 175 ص.
97. __________، «بیهقی و ساختار روایت»، کتاب ماه (ادبیات و فلسفه)، شماره 70، مرداد 1382، ص 70 ـ 73.
98. حبیب اللهی، ابوالقاسم، «مآخذ اشعار عربی تاریخ بیهقی و معرفی گویندگان آنها»، ارمغان نوید اصفهان، 1363، ص 229+265؛ یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+829+128ص، ص 744 ـ 777.
99. حبیبی، عبدالحی، «تحقیق برخی از اماکن تاریخ بیهقی»، آریانا، جلد 28، شماره 4، 1349، ص 1 ـ 12؛ یغما. شماره 23، 1349، ص 457 ـ 465؛ یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست و سه+ 829+ 128 ص، 137 ـ 152.
100. __________، «روش تاریخ نگاری دو مورخ بزرگ (بیهقی و جوزجانی)»، آریانا، شماره 4، ص 807 ـ 815.
101. __________، «شاه بهاربیهقی»، یغما، شماره 18، ص 57 ـ 60.
102. __________، «معبد زوریا زون در زمین داور»، آریانا، جاد 29، شماره 6، 1350، ص 65 ـ 66.
103. __________، «دنپور بیهقی»، یغما، شماره 20، ص 619 ـ 624.
104. __________، «بیهقی و افغان شال»، آریانا، جلد 28، شماره 2، 1349، ص 1 ـ 4؛ یغما، شماره 21، 1347، ص 231 ـ 236.
105. حسامی، فرشید، «قصه یا تاریخ»، ادبیات داستانی، سال پنجم، شماره 41، پاییز 1375، ص 94 ـ 97.
106. حسن زاده، اسماعیل، «هویت ایرانی در تاریخ نگاری بیهقی و جوینی»، فصلنامه مطالعات ملی، شماره 15، بهار 1382، ص 69 ـ 100.
107. حسینی کازرونی، سید احمد، پژوهشی در اعلام تاریخ و جغرافیایی تاریخ بیهقی با ذکر حوادث زمان نویسنده، اهواز، مؤسسه فرهنگی آیات، 1374، 70 ص، نقشه.
108. __________، فرهنگ تاریخ بیهقی، تاریخ تمام نمای دوره غزنویان، پژوهشی در واژگان، افعال و امثال، اصطلاحات درگاهی و دیوانی، اعلام تاریخی و جغرافیایی لغات و ترکیبات، امثال و حکم، همراه با حوادث زمان نویسنده و نقشه های جغرافیایی و تاریخی، تهران، زوار، 1384، 804 ص، تصویر، نقشه.
109. __________، «زن در تاریخ بیهقی»، ادبیات دانشگاه بهشتی، شماره 20، زمستان 1375، ص 129 ـ 137.
110. __________، «بیهقی و تاریخش»، ادبیات دانشگاه بهشتی (دوره جدید)، شماره 1 و 2، تابستان 1369، ص 83 ـ 91.
111. حورچشم، اکبر «شخصیت پردازی در داستان حسنک وزیر»، رسالت 3 مهر 80، ص 5.
112. خادمی، محمد صادق، «شخصیت ها در تاریخ بیهقی»، آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 80، زمستان 1385، ص 8 ـ 12.
113. خان محمدی، حسن، «مضامین تصویری، و نمایشی در تاریخ بیهقی»، سینما تئاتر، سال سوم، شماره 15، شهریور 1375، ص 34 ـ 36.
114. خطیب رهبر، خلیل، «طرح و توضیح چند شکل از تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+ 829 ص+128 ص، ص 153 ـ 173.
115. خلخالی، نادر، بررسی جنبه های روایی و داستانی در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) عباس سلمی (استاد راهنما)، اهواز، دانشگاه شهید چمران، 1378.
116. خلیفه مجتبی، «نگرشی نوین و روشمند به تاریخ نگاری ایرانی ـ اسلامی»، کتاب ماه (تاریخ و جغرافیا)، شماره 60، مهر 1381، ص 16 ـ 19.
117. خلیلی، خلیل الله، «در اطراف حواشی آقای سعید نفیسی بر تاریخ بیهقی»، آریانا، جلد 1، شماره 2، ص 19 ـ 24.
118. دادبه، اصغر، «تصحیح قیاسی واژه پل به کلمه باران در تاریخ بیهقی»، آینده، شماره 12، 1365، ص 784 ـ 785.
119. دادخواه تهرانی، مهدی، تحلیل زبان روایت در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) جمال الدین مرتضوی (استاد راهنما)، یزد، دانشگاه یزد، 1383.
120. دادگرجزی، علی اصغر، پیوند در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، خسرو فرشیدورد (استاد راهنما)، دانشگاه اصفهان، 1345.
121. دامادی، محمد، «بیهقی وکتاب تاریخ او»، آموزش ادب فارسی، شماره 26، پاییز، 1370، ص 22 ـ 25.
122. دانش پژوه، محمد تقی، «دبیر و سلطان [بازنویسی کتاب تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی]»، تهران، اهل قلم، 1380، 134 ص.
123. __________، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829 ص +128ص. ص 174 ـ 181.
124. دباغی مقدم، جواد، «سبزوار گمشده تاریخ»، کیهان، 2 خرداد 1377، ص 9.
125. راعی، قیام الدین، «لغات ترکی مغولی و چینی در تاریخ بیهقی»، ادب، جلد 18، شماره4/3، 1349، ص 126 ـ 138؛ یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829 + 128 ص، ص 182 ـ 198.
126. رئیسی، صدیقه، «سیمای بوسهل زوزنی در تاریخ بیهقی»، رشد آموزش زبان ادب فارسی، شماره 71، پاییز 1383، ص 35 ـ 41.
127. رئیسی مبارکه، نفیسه، نقد ترجمه عربی تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، جمشید مظاهری، محمدرضا ابن الرسول (استاد راهنما)، دانشگاه اصفهان، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، 1387.
128. رجبی، پرویز، «تاریخ بیهقی معتمدترین سند تاریخ غزنویان»، گنجینه اسناد، شماره 54، تابستان 83، ص 4 ـ 8.
129. رسولی، افشین، مناسبات سیاسی و اجتماعی در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، علی محمد سجادی (استاد راهنما)، تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 1381، 124 ورق.
130. رشاد، عبدالشکور، «چند لفظ مروج پشتو در تاریخ بیهقی»، ادب، جلد 18، شماره 4/3، 1349، ص 86 ـ 106؛ آریانا، جلد 28، شماره 4، 1349، ص 24 ـ 39؛ یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+ 128 ص، ص 199 ـ 219.
131. رضا، فضل الله «قاضی بست». مشتاقی و مهجوری، مقالات فرهنگی و ادبی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی (پژوهشگاه)، 1372، 187 ص، ص 31 ـ 44.
132. رضازاده شفق، صادق، «ابوالفضل بیهقی و تاریخ بیهقی»، ارمغان، شماره 12، ص 70 ـ 78 و 84 ـ 96؛ شماره 26، ص 97 ـ 102 و 145 ـ 152 و 199 ـ 208.
133. رضایی، جمال، «بوسهل زوزنی در تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+ 829+ 128 ص 220 ـ 232.
134. رضی، احمد، «داستان وارگی تاریخ بیهقی»، نامه فرهنگستان، شماره 23، تیر 1383، ص 6 ـ 19.
135. رکنی یزدی، محمد مهدی، «دیوان رسالت و آیین دبیری از خلال تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، 1350، بیست وسه+ 829 + 128 ص، 233 ـ 272.
136. رنجبر، عفت السادات، فراجاویدان (منطق سعدی و حکمت بیهقی)، اصفهان، غزل، 1385، 119 ص.
137. رنجبر، مریم السادات، انواع فعل در تاریخ بیهقی، اصفهان، مانی، 1379، ده+ 148 ص. کتابنامه.
138. زنجبر عمرانی، حمیرا، «نقدی بر داستان حسنک وزیر»، ادبیات داستانی، سال پنجم، شماره 41، پاییز 1375، ص 87 ـ 93.
139. __________، «نقدی بر سبک بیهقی در داستان نویسی»، جوان، 4 خرداد 1384، ص 8.
140. رواقی، علی، «گزیده تاریخ بیهقی [از محمد دبیرسیاقی]، راهنمای کتاب، شماره 13، 1349، ص 442 ـ 451.
141. __________، «تاریخ بیهقی [به کوشش خلیل خطیب رهبر]»، نشر دانش، شماره 6، 1369، ص 529 ـ 537.
142. «روایت های تاریخی متفاوت [درباره حضرت خدیجه (س)] از کتاب تاریخ بیهقی؛ گلستان»، خزان، شماره 95، 7 آذر 80، ص 27 ـ 28.
143. «زبان پرنیانی»، کتاب ماه [ادبیات و فلسفه]، شماره 70، مرداد 1382، ص 56 ـ 69.
144. زرقانی، مهدی، «تحلیل داستان مرگ بونصر مشکان در تاریخ بیهقی» ادبیات داستانی، شماره 49، ص 52 ـ 57.
145. «زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی [از مرلین والدمن، ترجمه منصوره اتحادیه]»، جهان کتاب، شماره 35/36، خرداد 1376، ص 11.
146. زنجانی، برات، «اشتباهات تقویم روز در تاریخ بیهقی». ادبیات تهران، جلد 22، شماره 3/4، زمستان 1354، ص 85 ـ 104.
147. زریاب خویی، عباس «تاریخ نگاری بیهقی»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، شماره 7، 1350، ص 760 ـ 771؛ بزم آورد تهران، 1368، ص 27 ـ 35.
148. زرین خیال، غلامرضا، «یادنامه ابوالفضل بیهقی»، راهنمای کتاب، شماره 15، 1351، ص 59 ـ 62.
149. سبزعلیپور، جهاندوست، آداب درباری و عقاید عامیانه در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) میرجلیل اکرمی، تبریز، دانشگاه تبریز، 1383.
150. سجادی، ضیاءالدین، «تحقیق در اشعار و امثال فارسی تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829 ص +128 ص، ص 273 ـ 332.
151. سعادت، معزز، طبقه بندی موضوعی تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، مهدی ماحوزی (استاد راهنما)، رودهن، دانشگاه آزاد اسلامی، 1382، دو+169 ورق.
152. سعیدی مبارکه، حسین، «شیوه های داستان نویسی یا شگردهای تاریخ نویسی (درباره مقاله غلام محمد طاهری مبارکه)» ادبستان، شماره 49، دی 1372، ص 77 ـ 79.
153. سلیم، غلامرضا، «توجیه تمثیلهای تاریخی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست و سه+ 829+ 128 ص. ص 333 ـ 353.
154. سلیمانی تنورلوئی، عصمت، «تجلی حضور امام علی بن موسی الرضا(ع) در تاریخ بیهقی»، زائر، شماره 55 ـ 56، فروردین 1378، ص 8 ـ 9.
155. سیدی، مهدی، «گامی فراپیش»، شرق، 11 اسفند 1383، ص 20.
156. __________، «مدخلی بر تاریخ بیهقی»، کتاب پاز، شماره 3، آذر، 1370، ص 99 ـ 118.
157. شاه حسینی، ناصرالدین، «کوشانیان و تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه + 829+128 ص، ص 354 ـ 363.
158. شاه میر، خدیجه، تاریخ بیهقی از دیدگاه ساختار گرایی (پایان نامه کارشناسی ارشد) غلامحسین مرزآبادی (استاد راهنما) تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 1384، سه+252 ورق.
159. شجاعی، کزج، معصومه، تحقیق در ساختمان فعل فارسی در دوره رشد و تکوین زبان براساس کتاب تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) محمد علی گذشتی (استاد راهنما) تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 1384، 211 ورق، جدول.
160. شریعت، محمد جواد، «افعال متعدی وطرز استعمال آنها در تاریخ بیهقی و مفعول بیواسطه آنها»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829+128 ص، ص 364 ـ 373.
161. شریعتی، اکبر، ترجمه و اعراب گذاری جملات و اشعار عربی تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی) محمد جواد شریعت (استاد راهنما) دانشگاه اصفهان، 1349، 143 ص.
162. شعبانی، رمضان، «بزرگا مراد که. ..». ادبستان، سال چهارم، شماره 40، فروردین، 1372، ص 77.
163. __________، «حکایات و پندیات در تاریخ بیهقی»، ادبستان، سال چهارم، شماره 40، فروردین 1372، ص 75 ـ 77.
164. شفیعی، محمد، «تراژدیهای تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست و سه+ 829+ 128 ص، ص 374 ـ 392.
165. شفیعی، سروستانی، اسماعیل، «بیهقی و تاریخ و تفکرش»، کیهان، 26 آبان 1383، ص 6.
166. __________، «وجه ماندگاری هستی»، کیهان، 17 آذر 1383، ص 6.
167. __________، «تقدیر در بینش ژرف بیهقی»، کیهان، 3 آذر 1384، ص 6.
168. شهسواری، علی، راهنمای تاریخ بیهقی (رشته زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور) همراه با تست های تشریحی و معنی عبارات مشکل، تهران، آدنا، 1380، 87 ص.
169. صادقی، قطب الدین، دخمه شیرین وافشین و بودلف هر دو مرده اند، تهران، قطره، 1383، 120 ص.
170. صالح زاده، محمد و داریوش ظفری، راهنما و نمونه سؤالات تاریخ بیهقی در رشته زبان و ادبیات فارسی براساس کتاب دکتر رضا مصطفوی سبزواری، تبریز، فروزش، 1385، 296 ص.
171. صالحی، علیرضا، راهنما و بانک سؤإلات امتحانی رودکی، منوچهری و فرخی، کسایی و تاریخ بیهقی دانشگاه پیام نور، تهران، استادی، 1383، 312 ص.
172. صحفی، مریم السادات، مرکب چوبین، داستان بردار کردن حسنک وزیر، بازنویسی روایت بیهقی همراه با روایت منظوم عطار، قم، مباهله، 1383، 93 ص. همراه با گزیده مصیبت نامه عطار.
173. صدیقی، سیامک، «تاریخ به زبان شاعرانه، آخرین چاپ تاریخ بیهقی در گفتگو با دکتر محمد جعفر یاحقی»، جام جم، 2 مهر 1384، ص 6.
174. طاهری اوروند، صفی اله، بررسی مراسم و آیین ها در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) احمد حسینی کازرونی (استاد راهنما) دزفول، دانشگاه آزاد اسلامی، 1383، ر+258 ورق.
175. طاهری مبارکه، غلام محمد، «تاریخ بیهقی و شیوه های داستان نویسی او»، ادبستان، شماره 46، مهر 1372،؛ ص 82 ـ 84.
176. __________، «بیهقی و شگردهای نویسندگی»، نشر دانش، شماره 13، 2ـ 1371، ص 106 ـ 108.
177. طایفی، شیرزاد، «نگاهی انتقادی به کتاب تاریخی بیهقی»، کیهان فرهنگی، سال پانزدهم، شماره 142، خرداد 1377. ص 42 ـ 47.
178. طبسی، حمید، «سیمای محمود غزنوی در تاریخ بیهقی»، فصلنامه هستی، شماره 19 ـ 20، پاییز و زمستان، 83، ص 103 ـ 123.
179. __________، «چه روشن رای بود بونصر». کیهان فرهنگی، شماره 205، آبان 1382، ص 48 ـ 53.
180. طهوری، مهروش، «ویرانه های تاریخ بیهقی»، کتاب ماه کودک و نوجوان، شماره 80، خرداد 1383، ص 70 ـ 75.
181. عابدی، کامیار، «تاریخ بیهقی»، کرمان، سال هفتم، شماره 2/3/4، بهار 1377. ص 71 ـ 72.
182. عابدی ولوجردی، مریم، مسائل اجتماعی و فرهنگی تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشای جوینی با نگاهی به سبک ادبی (پایان نامه کارشناسی ارشد) جعفرشعار (استاد راهنما) تهران، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، 1377.
183. عباسی، حبیب الله، «به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را». کتاب ماه (ادبیات و فلسفه)، شماره 54/55، فروردین و اردیبهشت 1381، ص 84 ـ 85.
184. عبداللهیان، حمید، جنبه های ادبی در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) تقی پورنامداریان (استاد راهنما) تهران، دانشگاه شهید بهشتی، 1374.
185. __________، جنبه های ادبی در تاریخ بیهقی، اراک، انتشارات دانشگاه اراک، 1381، 200 ص.
186. __________، «از تاریخ تا ادبیات» کیهان فرهنگی، سال چهاردهم، شماره 134، مرداد 1376، ص 26 ـ 28.
187. __________، «نگاهی به جنبه های داستان نویسی در تاریخ بیهقی»، ادبیات داستانی، سال پنجم، شماره 41، پاییز 1375، ص 98 ـ 104.
188. عسکر امامی، علی «دانشمند نبیه در تاریخ بیهقی» رشد آموزش زبان و ادبیات فارسی، شماره 61، بهار 1381، ص 60 ـ 61.
189. عشقی سردهی، علی، «روایتی دراماتیک از تاریخ» فرهنگ آفرینش، شماره 267، 14 مهر، 1377، ص 4.
190. __________، «نمایش تاریخ»، کیهان، 26 دی 1377، ص 9.
191. علی پور، منوچهر، پیرپارسای بیهق: توصیف در تاریخ بیهقی، تهران، فردوس، 1376، 129 ص.
192. عنبرانی، محمود، «زنده نویس تاریخ»، کیهان اندیشه، شماره 52، اسفند 1372، ص 162 ـ 168.
193. غلامرضایی، محمد، «تصحیح قیاسی در جمله ای از تاریخ بیهقی»، آینده، شماره 12، 1365، ص 67 ـ 69.
194. فاطمی، محمد مهدی، مورخین بزرگ ایرانی تا قرن هفتم (پایان نامه کارشناسی ارشد) رشید یاسمی (استاد راهنما) تهران، دانشگاه حقوق معقول و منقول دانش سرای عالی، 1320، 41 ص.
195. فراهانی، مهدی، «دیبای خسروانی بیهقی، شط ملتقای تاریخ و ادبیات» نامه پارسی، سال اول، شماره 3، زمستان 1375، ص 17 ـ 40.
196. فرزاد، نازنین، «تاریخ بیهقی، تاریخ یا روزنامه نگاری»، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 69، 1383، ص 52 ـ 54.
197. فرزام، حمید، «ارزش اخلاقی تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+ 128 ص، ص 393 ـ 411.
198. فرجامی، علیرضا، آیین ها و سنت ها در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) محمد علی صادقیان (استاد راهنما)، یزد، دانشگاه یزد، 1381.
199. فرشیدورد، خسرو، «بعضی از قواعد دستوری تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829 + 128ص، ص 468 ـ 515.
200. فروغی، اصغر، «تاریخ بیهقی و ازدواج های سیاسی». پیام زن، شماره 147.
201. فرهنگی، سهیلا، «یاد استاد در کلام بیهقی، بررسی چهره بونصر مشکان در تاریخ بیهقی»، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 65، بهار 1383، ص 48 ـ 53.
202. فعال عراقی نژاد، حسین، «خلعت»، کیهان فرهنگی، شماره 190، مرداد 1381، ص 62 ـ 67.
203. فلاح رستگار، گیتی، «آداب و رسوم و تشریفات دربار غزنه از خلال تاریخ بیهقی» یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829+128ص. ص 412 ـ 467.
204. فیاص، علی اکبر، «نثر بیهقی»، یادنامه امینی، شماره 1، 1352، ص 295 ـ 304.
205. __________، «تحقیقی درباره تاریخ بیهقی»، یغما، شماره 20، 1355، ص 271 ـ 276.
206. __________، «نسخه های خطی تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+ 128 ص. ص 516 ـ 529.
207. قاسمی، هوشنگ، دستور زبان فارسی در تاریخ بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد)،کاظم دزفولیان (استاد راهنما) تهران، دانشگاه شهید بهشتی، 1376.
208. قدیمی، شهربانو، تاریخ مسعودی از دید بیهقی (پایان نامه کارشناسی ارشد) محمد حسین خسروان (استاد راهنما)، مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، 1384، ی+ 147.
209. قیصری، ابراهیم، «یک حکایت با سه روایت، چهار واژه از تاریخ بیهقی» آینده، شماره 17، 1370، ص 810 ـ 813.
210. کامران، رامین، «[جواب به مقاله] تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایران شناسی، شماره 6، 1373، ص 458 ـ 463.
211. کرمی، محمد حسین، «تاریخ بیهقی»، پژوهشنامه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز، شماره 27، ص 155 ـ 175.
212. کولیوند، حشمت الله، راهنما و سؤالات چهار گزینه ای تاریخ بیهقی، جهت استفاده دانشجویان مراکز آموزش عالی، دانشگاه آزاد و دانشگاه پیام نور... تهران، شلاک، 1381، 200 ص. جدول.
213. کیان راد، حسین، «دبیر و سلطان»، کتاب ماه [تاریخ و جغرافیا]، شماره 75/76، دی و بهمن 1383، ص 139 ـ 140.
214. گلشیری، هوشنگ، «منابع شگردهای داستان نویسی در ادبیات کهن تاریخ بیهقی». کارنامه، شماره 1.
215. گلی زاده، پروین، «جلوه های هنری و بلاغی در تاریخ بیهقی». مجله علوم انسانی دانشگاه سیستان و بلوچستان، ویژه نامه زبان و ادبیات فارسی، دی ماه 1381، ص 95 ـ 109.
216. مؤذن جامی، محمد مهدی، «به چه اعتباری تاریخ بیهقی یک متن ادبی است؟». آینه پژوهش، شماره 3، 1371، ص 866 ـ 877.
217. محاطی، احمد، سنجش محتوایی تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشای (پایان نامه کارشناسی ارشد» رادفر (استاد راهنما) تهران، پژوهشکده علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
218. متینی، جلال، «سیمای مسعود غزنوی در تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه + 829 +128ص. ص 530 ـ 607.
219. محقق، مهدی، «برخی از اصطلاحات اداری و دیوانی در تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست و سه+829 +128 ص. ص 608 ـ 631؛ بیست مقاله (دومین)، تهران، 1368، ص 51 ـ 71.
220. محمدی بنه گری (گناوه ای)، عباسقلی، بنیان های استوار ادب فارسی، تحقیقی در کارکردهای نثر فارسی، تحلیلی از قصه ابوعلی حسنک وزیر، دانشگاه فردوسی مشهد، 1384، 315 ص.
221. محمود آبادی، اصغر و جواد حسن پور، مجموعه سؤالات چهار گزینه ای کتابهای رودکی و منوچهری اسماعیل حاکمی، فرخی سیستانی وکسایی مروزی توفیق سبحانی، تاریخ بیهقی رضا مصطفوی سبزواری، قم، حقوق اسلامی، 1384، 192 ص.
222. محیط طباطبایی، محمد، «هزاره میلاد ابوالفضل بیهقی»، یغما، شماره 23، 1349، ص 385 ـ 392.
223. مدرس صادقی، جعفر، «تاریخ بیهقی، نخستین رمان تاریخ ادبیات فارسی است»، آرمان 13/4/84.
224. مدرسی سبزواری، محمد علی، «اصطلاحات و ترکیبات تاریخ بیهقی» نشریه فرهنگ خراسان، جلد سوم، شماره 11/12، ص 36 ـ 37؛ ج چهارم، شماره 4، ص 22 ـ 24.
225. مدی، ارژنگ، «پژوهشی درباب چند اسم خاص ناشناخته در تاریخ بیهقی»، یاد یار... شماره اول، 1373، ص 105 ـ 112.
226. مدیر شانه چی، کاظم «حکومت شیعه سربداران»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+128 ص، ص 632 ـ 667.
227. مرتضوی، منوچهر، «تاریخ بیهقی و اشکی به یادسواران رفته (آرزوی پیران)»، نامواره دکتر محمود افشار. شماره 5، 1368، ص 2911 ـ 3042.
228. مشکور، محمد جواد، «مهاجرت ترکان غز به ایران»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+ 128 ص، ص 668 ـ 704.
229. «معرفی چاپ جدید تاریخ بیهقی مطرح شد: تأثیر تاریخ بیهقی بر ادبیات پس از خود قابل انکار نیست»، فرهنگ آشتی، 5/7/84.
230. ملک محمدی، لیلا، «تاریخ بیهقی اوج بلاغت طبیعی زبان پارسی»، کارگزاران، 22/8/85.
231. منوچهری دامغانی، سارا، تاریخ بیهقی، مجموعه سؤالات تألیفی و امتحانی، تهران، سمیرا، 1385، 192 ص.
232. موسوی، زهره، «شخصیتها و گروههای حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی، شماره 16، بهمن 1378، ص 52 ـ 59.
233. مهدوی، سیروس، «نقدی بر اعلام تاریخ بیهقی»، سلام، 15 آبان 1375، ص 7.
234. __________، «پژوهشی در اعلام تاریخی و جغرافیایی تاریخ بیهقی [از احمد حسینی کازرونی]»، آدینه، شماره 112، مهر 1371، ص 23 ـ 24.
235. __________، «وقتی نظام الملک درباره دو قرن پس از خود می نویسد». آدینه، شماره 112، مهر 1375، ص 23 ـ 24.
236. __________، «ابن مانیه تاریخ بیهقی»، گیلان نامه، شماره 4، 1374، ص 259 ـ 265.
237. مهدوی دامغانی، احمد «یادداشتهایی بر تاریخ بیهقی»، تهران، نامه شهیدی، 1374، ص 560 ـ 581.
238. مهدوی دامغانی، محمود، «جغرافیای تاریخی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+ 829+ 128ص، ص 705 ـ 712.
239. مهران، ایرج، «درباره داستانهای تاریخ بیهقی»، کاوه [جدید]، شماره 6، 1347، ص 31 ـ 35.
240. میرزا محمدی، ولی الله، «حضور مردم در کتاب ارزشمند تاریخ ابوالفضل بیهقی»، مردم سالاری، 5 اردیبهشت 1383، ص 15.
241. میری، لیلا، شادی گرایی در تاریخ بیهقی، تهران، تیرگان، 1385، 95 ص.
242. میلانی، عباس «تاریخ در تاریخ بیهقی» ایران شناسی، شماره 5، 1382، ص 702 ـ 721.
243. __________، پاسخ به رامین کامران درباره تاریخ در تاریخ بیهقی، ایران شناسی، شماره 6، 1373، ص 463 ـ 467.
244. مینوی، مجتبی، «ترک و تازیک در عصر بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829+128ص. ص 713 ـ 726.
245. نازک کار، ژینوس، آیین و رسوم رایج در تاریخ بیهقی و در عهد غزنوی، تهران، ترفند، 1383.
246. نفیسی، سعید، «آثار گمشده ابوالفضل بیهقی»، مهر، شماره 3. ص 573 ـ 580 و 674 ـ 681 و 789 و 905 ـ 913 و 984ـ1120 ـ 1128 و 1213 ـ 1218؛ شماره 4، ص 125 ـ 136 و 369 ـ 380 و 489 ـ 496 و 549 ـ 556 و 665 ـ 672 و 805 ـ 812 و 961 ـ 964.
247. __________، در پیرامون تاریخ بیهقی شامل آثار گمشده ابوالفضل بیهقی و تاریخ غزنویان، تهران، فروغی، 1342، 2 ج.
248. نورانی وصال، عبدالوهاب، «شخصیت آلتونتاش از نظر بیهقی در دوره سلطان مسعود غزنوی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829+128ص. ص 727 ـ 743.
249. نورتجلی، سید محمد علی، بررسی تاریخ مسعودی معروف به بیهقی از لحاظ امور بین الملل دول (پایان نامه کارشناسی ارشد) دانشگاه تهران، 1350.
250. نیکوکار، عیسی، «حادث آباد، زادگاه ابوالفضل بیهقی»، هفتمین کنگره تحقیقات ایرانی، شماره 4، 1375، ص 392 ـ 421.
251. والدمن، مریلین، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصور اتحادیه (نظام مافی) (مترجم) چاپ اول، تهران، نشر تاریخ ایران، 1375، 309 ص، وزیری.
252. همایون، غلام سرور، «چند نکته تازه درباره تاریخ بیهقی»، ادب، جلد 18، شماره 4/3، 1349، ص 107 ـ 125؛ یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829+ 128 ص. ص 778 ـ 798.
253. «هنر بیهقی، ابداع ترکیب ها و واژه های زیبا است، نگاهی به کتاب ابوالفضل بیهقی»، ابرار، 19 خرداد 1382، ص 8.
254. یاحقی، محمد جعفر، «بزرگداشت نام آوری بنیانگذار، دکتر علی اکبرفیاض و رونمایی تاریخ بیهقی»، حافظ، شماره 13، ص 46 ـ 48.
255. یاوری، حورا، «آرمان شاهی و شاهان زمانه». نگاه نو، شماره 49، مرداد 1380، ص 64 ـ 72.
256. یزدان پناه، مریم، مقایسه و بررسی داستانهای تاریخ بیهقی و سیاست نامه (پایان نامه کارشناسی ارشد) مشهد، دانشگاه آزاد اسلامی، 1382، 169 ورق.
257. یزدانی، پرتوسادات، نظام حکومتی در آینه تاریخ بیهقی، کرج، جام گل، 1385؛ 288 ص.
258. __________، «دیوانهای دولتی در عصر غزنوی و سیاست کشورداری در تاریخ بیهقی»، جام جم، 10 بهمن 1384، ص 11.
259. یغمائی، حبیب، «نکته ای چند از تاریخ بیهقی»، یغما، شماره 16ٍٍ، 1352، ص 730 ـ 733.
260. یوسفی، علی، «نقد حکایت افشین و بودلف»، رشد آموزش زبان و ادب فارسی، شماره 66، 1382، ص 74 ـ 77.
261. یوسفی، غلامحسین، «گزارشگر حقیقت»، مجلّه دانشکده ادبیات مشهد، شماره 2، 211 ـ 261؛ دیداری با اهل قلم، مشهد، 1354، ص 3 ـ 49.
262. __________، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، چاپ اول، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1350، بیست وسه+829+128ص. ص 799 ـ 829؛ برگهای در آغوش باد، مشهد، 1356، ص 203 ـ 235.
263. __________، «ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی»، تهران، فرهنگ و تاریخ، 1371، ص 154 ـ 172.
264. یوسفی، هادی، بررسی تطبیقی تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشای جوینی از دیدگاه ادبی (پایان نامه کارشناسی ارشد)، اکبر نحوی (استاد راهنما)، شیراز، دانشگاه شیراز، 1381.
265. Bayhaqi. Mohammad- ibn- hosein. Lopera dellostorico persiano Bayhaqi. Filippo Bertotti. 117 p.
266. Kegaya. Kan. Riligious Groups in Khorasan under the Ghaznavids. Yad – name ye Abu- l fadl – Bayhaqi. Mashhad, ferdowsi University press. 1995. pp5 – 13.
267. Kenneth, A.Luther. Rayhaqi and the later seljuq Historians: some comparative remarks, Yad name ye Abu- l fadl – Bayhaqi. Mashhad, ferdowsi University press. 1995. pp14 – 33.
268. Nazir Ahmad. A critical examination of Baihaqi s narration of the Indin expeditions during the reign of Mas ud of Ghazna, Yad – name ye Abu – l fadl- Bayhaql. Mashhad, ferdowsi University press. 1995. pp34 - 83.
269. Roger savory.Abu- l fadl- Bayhaql as an histiographer. Yad- nam ye Abu- lfadl- Bayhaqi. Mashhad. Ferdowsi University press. 1995. pp84 - 117.
270. Waldman. Marilyn Robinson. Toward a theory of historical narrative. A case study in perso – Islamicate historiography – ohio state: Columdus University press. 1980. 214 p.
پی نوشت ها:
* عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان، گروه زبان و ادبیات عرب
** دانشجوی دکتری زبان و ادبیات فارسی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۲۰
رضا حارث ابادی

دیدگاه‌های سیاسی ابوالفضل بیهقی

نویسنده: رویا محمدی پرفکر (1)

مقدمه

با آنکه در سده‌های نخستین اسلامی، کار تاریخ‌نویسی بیشتر معطوف وقایع‌نگاری بود، اما رفته‌رفته در ایران پس از اسلام تاریخ‌نویسی با بعضی از شاخه‌های معرفتی دیگر پیوستگی و همانندی‌هایی یافت، چرا که از قرن چهارم به بعد شمار زیادی از ادیبان، فلاسفه و فقها، که خود در کوران حوادث زمانه حضور داشتند و از نزدیک، تحولات و رخدادهای محیط زندگی خود را مشاهده می‌کردند، ناگزیر ضمن نقد و تردید در روش مورخان پیشین، خود نیز به دلیل ذهن مشغولی به سوانح احوال و رخدادهای محیط و زمانه، به جمع مورخان افزوده شدند. (2) این تحول نگرش از جمله می‌توانست به گونه‌ای دگرگونی در منطق و روش معرفتی و موضوع شناختی اهل دانش زمانه منجر شود و سیاقی متفاوت در نگاه و نظر آنان در مطالعه پدیدارها فراهم سازد. از جمله آثاری که به اقتضا و ایجاب درگیری زندگی و ذهن و زبان نگارنده آن، با ویژگی‌هایی از این سنخ به رشته تحریر درآمد، تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی است که سالیانی از عمر خود را صاحب دیوان رسالت مسعود غزنوی بود و زمانی چشمگیر در کنار بونصر مشکان و بوسهل زوزنی (3) داشت و از نزدیک به مشاهده و معاینه اوضاع سیاسی و اجتماعی زمانه پرداخت. افکار و آراء بیهقی از جمله اندیشه‌های سیاسی او در کتاب معروفش تاریخ بیهقی مضبوط است. بیهقی ‌که خود دبیر و دیوانسالار دستگاه قدرت و دربار غزنوی تلقی می‌شد، با نهاد قدرت و عناصر سیاست زمانه آشنا و با مناسبات جاری قدرت حاکم در ارتباط تنگاتنگ بود. البته منطق واقع‌گرای بیهقی، سرمایه نادری بود که به او این امکان کم مانند را بخشید تا در کنار این ملازمت و مباشرت حرفه‌ای، بینشی متفاوت از همگنان از شناخت قدرت و سیاست فراهم کند و از این مجرا آموخته‌های این قرابت و مکانات را در کتاب خود مضبوط نماید. سبک نگارش بیهقی چنان بوده که گرچه اندیشه‌های خود را مستقیم ابراز نمی‌داشته، اما به یاری صناعات ادبی چون: کنایه، ایجاز، تلویح و تلمیح، در قالب نکته‌ها و مثال‌ها به توصیف شرایط موجود و از جمله جور و جفای زمانه پرداخته و شگفتا که به لطف همین زبان نگارش، پادشاهان را مورد نقد قرار داده است.
با آنکه کتاب تاریخ بیهقی بارها از منظر مطالعات ادبی و رویکردهای متفاوت تاریخ‌نگاری مورد بررسی قرار گرفته است، اما اثر و اندیشه‌های او در زمینه سیاست، چندان واکاوی نشده است یا حداقل چنان نمایانده نیست که بتوان دسترسی مجملی بدان‌ها یافت. از این رو، در این مقاله کوشش شده که با بازخوانی مهم‌ترین اثر بیهقی (تاریخ بیهقی) و بازنمایی تحولات عصر وی، تصویر و تعبیر او را از موضوعاتی چون: سیاست، ضرورت حکومت، بایسته‌های شاهی، نقد دستگاه قدرت حاکم و دربار پادشاه و نقش مردم در مناسبات قدرت را مورد مطالعه و بازگویی متفاوت از رویه گذشته پژوهی آثار موجود، بررسی و تحلیل نماییم.
در این مقاله مبتنی بر رویکرد توصیف و تحلیل تاریخی فکر و بر پایه مطالعه منابع کتابخانه‌ای، به روشی مقتضی ایجاز به بازخوانی اجمالی ایده و اندیشه‌های سیاسی بیهقی می‌پردازیم. گفتنی است که گرچه در این میان، مهم‌ترین منبع مورد استفاده نوشتار، کتاب تاریخ بیهقی است، اما از منابع دیگری چون تاریخ بیهقی اثر علی بن زیاد بیهقی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات از محمد سدیدالدین عوفی، و پیرامون تاریخ بیهقی از سعید نفیسی، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی از والد مریلین و دیگر کتاب مناسب پردازش محتوای مقاله، بهره مقتضی برده‌ایم.
با توجه به آثار و ادبیات تاریخی و پژوهشی که درباره بیهفی در دست است، سؤالی که می‌توان در مسیر ضرورت و هدف اصلی این مقاله بیان کرد، این است که: آیا ابوالفضل بیهقی را می‌توان در زمره اندیشمندان سیاسی دانست و یا رگه‌های روشنی از لوازم تفکر سیاسی در آثار و افکار او جست؟ در راستای پاسخ به این پرسش، سازمان مقاله در سه فراز در ترکیب مباحثی چون: درآمدی تاریخی بر زندگی و زمانه، رویکرد روشی بیهقی به فلسفه تاریخ و رویکرد نگارش مسائل سیاسی اجتماعی در ادبیات بیهقی، و در ادامه بررسی اندیشه سیاست در نگاه و نوشتار بیهقی، تنظیم گردیده است.

شرح حال

1. زندگی

ابوالفضل محمد بن حسین کاتب بیهقی، در سال 385 ق در ده حارث‌آباد بیهقی (سبزوار قدیم) به دنیا آمد. (4) او از خانواده و دودمانی نژاده بود. پدرش حسین بیهقی از خواجه‌گان دربار به شمار می‌آمد و با بزرگان نشست و برخاست داشت. چنان که بیهقی بعدها به مصاحبت و دوستی پدرش با خواجه ابوالفرج عالی بن مظفر، که شغل اشراف سلطان فرخزاد بن ناصرالدین را دارد، اشاره کرده است. (5) بیهقی سال‌های نخستین زندگی را در بیهق و سپس در نیشابور، به کسب دانش پرداخت. پس از مدتی، با عزیمت به غزنین در حدود سال 412 ق جذب کار دیوانی گردید. شایستگی و استعداد وی، عاملی بود که به دستیاری خواجه ابونصر مشکان، صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی (6) برگزیده شود. رابطه بسیار نزدیک و اعتمادآمیز بین این دو منجر به ارتباط جداناشدنی وی تا واپسین لحظات عمر خواجه گردید. استاد نیز او را چنان گرامی می‌داشت که اسرار دستگاه غزنویان را با او در میان می‌گذارد و این خود به اندوخته شدن سرمایه گرانبهایی از دانسته‌های منحصر به فرد برای بیهقی مبدل گردید و بعدها به همین اعتبار توانست رویدادهایی را که خود شاهد و ناظر آن نبود، از قول استاد در کتاب تاریخ بیهقی نقل نماید.
بیهقی به سال 412 ق به خدمت دیوان و دربار خاندان سبکتکین (7) درآمد. او پس از خدمت در دستگاه سلطان محمود غزنوی، و ادامه آن در دوران کوتاه پادشاهی امیر محمد (پسر سلطان محمود)، نظاره‌گر اوج گیری قدرت امیر مسعود بود. گویی از قِبلَ این تماشای عبرت‌انگیز است که بیهقی تاریخ خویش را همچون روزشمار زندگی سلطان غزنوی (سلطان مسعود) نگاشته است. البته بیهقی پس از آن نیز شاهد بر تخت نشستن مودود (فرزند سلطان مسعود) و عبدالرشید (پسر سلطان محمود) نیز بوده است. (8) بیهقی در زمان سلطنت عزالدوله عبدالرشید (به سال 440 ق) چندی صاحب دیوان انشا گردید. دیری نپایید که به تهمت حاسدان معزول شد. در سال 443 که طغرل بر عبدالرشید خروج کرد و او را به قتل رساند، بیهقی با جمعی از درباریان زندانی شد و یک سال در زندان ماند. در سال 444 ق، با دگرگونی اوضاع کشور، بیهقی نیز از زندان رهایی یافت و اما از آن پس بود که کُنج عافیت گُزید و گوشه‌نشینی اختیار کرد. (9) بیهقی از سال 448 ق تا 451 ق یعنی اندکی پس از درگذشت فرخزاد بن مسعود و آغاز پادشاهی سلطان ابراهیم بن مسعود، به تألیف تایخ بیهقی پرداخت. به گفته ابوالحسن بیهقی نویسنده تاریخ بیهقی، بیهقی، پس از 85 سال گذر روزگاری پرحادثه، سرانجام به سال 470 ق درگذشت. (10)
ابوالفضل بیهقی، کاتب و دیوانسالار عهد غزنوی، در زمره قشری از طبقات اجتماعی دوران خود است که در طول تاریخ ایران بخش باسواد جامعه محسوب می‌شدند و آنها را اهل قلم می‌نامیدند. گروه درس آموختگان دربار قدرت شاهی که سنن تمدن، فرهنگ، آداب و آیین و از همه مهم‌تر تجربه و شیوه کشورداری ایرانی را نیک می‌دانستند، و از جمله با ثبت و ضبط آموخته‌ها و تجارب و احوال و سوانح زمانه، نقشی مؤثر در انتقال میراث فرهنگ و آیین ایرانی و اسلامی از دوره و سلسله‌ای به عهد و سلسله‌ای دیگر ایفا می‌نمودند. بیهقی چندی صاحب دیوان رسالت غزنوی بود. دیوان رسالت، دستگاه انجام امور مکاتبات شاهی بود. از این رو، صاحب دیوان رسالت، علاوه بر مقام علمی و ادبی، می‌بایست دارای تجربه کافی و کفایت و امانت هم می‌بود تا در حل و عقد امور اداری و حکومتی در نماند و راه صواب در حل معضلات را بنماید. در اکثر موارد که وزیر با شاه به خلوت می‌نشست و در مهمات ملک رایزنی و مشورت داشت، شخص ثالثی که در این خلوت حضور می‌یافت، صاحب دیوان رسالت بود. این مقام، تقریباً اولین کسی بود که از مفادنامه‌هایی که از اطراف و اکناف به صورت معما و رمز به دربار می‌رسید، آگاه می‌گردید، که گاه جز شاه و او، کسی از محتویات بعضی مکاتبات، مطلع نمی‌گردید. از آنجا که صاحب دیوان رسالت، محرم اسرار سلطان محسوب می‌شد، بایسته بود که شخصیتی دانا، مدبر، کاردان و باتجربه در امور مملکتی باشد. (11) بیهقی سالیانی کارگزار این نقش خطیر بود که افزون بر شأن و جایگاه رسمی، مکانتی اجتماعی و علمی هم برای وی فراهم می‌ساخت. ضمن آن که او، خود از ظرفیت‌های فردی و خانوادگی چشمگیری برخوردار بود و جمع این محاسن می‌توانست شرایطی کم مانند برای توفیق او در امر نگارش مستند و دقیق شرح حال پدیدارها و از جمله حوادث سیاست فراهم آورد.

2. شرایط سیاسی اجتماعی

سده‌های چهارم و پنجم قمری، اهمیتی محوری و فوق‌العاده در تاریخ ایران دارد. بسیاری از ستارگان آسمان ادب و اندیشه از جمله فرخی، منوچهری، خیام، ابوریحان بیرونی، بوعلی سینا، ناصرخسرو، خواجه عبدالله انصاری، ابوحامد غزالی، عنصرالمعالی کیکاووس و خواجه نظام الملک در این دوران می‌زیستند. (12) بسیاری از ره‌آوردهای گوناگون اجتماعی، فرهنگی و معنوی جریان‌های آن در زمینه‌های علوم، فلسفه، زبان، ادبیات، آداب و رسوم پایدار، مدنیت اجتماعی و خلقیات، به تاریخ کنونی انتقال یافته است. همچنین رونق دایره المعارف نویسی، شاهنامه‌سرایی، پدید آمدن «زبان فرس جدید»، و رسیدن جامعه و تمدن ایرانی به منازل بلندی از تعادل پرورش هنر، علوم و ادبیات از جمله توفیقات تاریخی این دوران است. آن چنان که می‌توان گفت در دوره سامانی ما ناظر یک رستاخیز فرهنگی- تمدنی در ایران هستیم. در این دوران تعصبات مذهبی و قومی ناچیز است. با وصف حاکمیت دینی، فضای فکری باز و غیرمتعصبانه است و شاهد حکمفرمایی صلح، امنیت و سیاست‌های غیرتجاوز کارانه و غیرتوسعه‌طلبانه هستیم. (13)
اما با سقوط یکباره حکومت شاهان ایرانی سلسله سامانی به سبب شورش غلامان ترک زرخرید آنان، شاهد بر باد رفتن آن همه شکوه و افتخار هستیم. تشکیل دولت نورسیده و نیرومند اما مستبد و غریبه آل افراسیاب در ماوراءالنهر، منجر به نابودی عظمت فرهنگی سامانیان و قربانی شدن فرزانگان و عاقبت اندیشان ایرانی به سبب کینه‌ها و بیگانه‌جویی‌ها شد. فرصت‌یابی مجدد خلافت عربی در دستگاه نورسیدگان ترک و جهانجویی این نسل نورسیده برای از میان برداشتن بقایای خاندان‌های ایرانی تبار و فرهنگ مداری چون سامانیان، صفاریان و بوئیان؛ از جمله موجبات مهجوری فرهنگ و نگرش ایرانی را فراهم ساخت. از آن پس، صفحه‌ای جدید در صحن سیاست و فرهنگ و خلقیات حاکم گشوده می‌شود که با ناخوشایندی‌های فراوانی توأم است. از جمله این ناگواری‌ها می‌توان به سیطره و تسری خلقیاتی چون درنده خویی، گماشتن جاسوسان بر یکدیگر و بر مردم، بیمناکی، بی‌اتکایی، بدبینی و هم قدمی با فرهنگی متزلزل و بدفرجام اشاره نمود که در نتیجه آن «پدر از پسر بیمناک و پسر از پدر بد دل و ناخشنود است». (14)
به پیامد این رخداد انحطاط‌آمیز، ایران از اوج آزادگی، شکوه و خردگرایی دوره سامانی به یکباره در نشیب بندگی، بینوایی و جهل و تعصب کور دوره غزنوی قرار می‌گیرد. این دوران پراضطراب، حامل پیامدها و تجربه‌های ناگواری برای تاریخ ایران بود، رواج تزلزل و تزویر در ارکان فرهنگی و دینی، وفور توطئه‌های سیاسی و اجتماعی، بی‌بنیادی فکر و اندیشه و افول افکار و عقاید در دامن ذهنیت ناامنی و ناسپاسی است. و اما، ابوالفضل بیهقی پرورش یافته چنین زمانه ناامن، بی‌ثبات و بحرانی است.

3. آثار

به روایت علی بن زیاد بیهقی و سدیدالدین عوفی، چندین کتاب از بیهقی بر جای مانده است؛ کتاب مقامات بونصر مشکان که شامل مجموعه‌ای از حکایات و اسناد و حاوی تصویری از زندگی، خلقیات و دانش و درایت بونصر است. گرچه نسخه جامعی از این کتاب در دست نیست. اما قطعات بسیاری از آن در دیگر متون اسلامی نقل، جمع آوری و به چاپ رسیده است. (15) کتاب دیگر زینت الکتاب نام دارد که موضوع آن شرح وظایف دیوانخانه است. این رساله، که رساله‌ای درباره هنر دبیری است، در بین رسائل قرون میانه اسلامی، مکتبی فرعی محسوب می‌گردد. از این اثر هیچ نشانه‌ای در دست نیست. (16)
اما مهم‌ترین اثر بیهقی، کتاب تاریخ بیهقی است، که از امهات کتب تاریخ ادب فارسی نیز به شمار می‌رود. این کتاب، بخشی است از مجموعه مفصلی که از آن با عنوان‌هایی چون: جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتکین، تاریخ آل محمود یا تاریخ آل سبکتکین، تاریخ یمینی، مقامات محمودی و تاریخ مسعودی یاد شده است. (17) موضوع تاریخ بیهقی، شرح رویدادهای 42 سال پادشاهی غزنویان است که در مجموعه‌ای در سی فصل (جلد) تدوین شده است. (18) با وصف آنکه از علی بن زید بیهقی نقل است که این سی مجلد را در کتابخانه سرخس و کتابخانه مدرسه خاتون مهد عراقی در نیشابور، به چشم خود دیده است، اما امروزه از این اثر بزرگ، فقط شش جلد (از جلد پنجم تا جلد دهم) بر جای مانده است که مطالب آن تا مجلد چهارم همان مباحث تاریخ ناصری و یمینی است و مجلدهای بعدی شرح وقایع سال‌های 432 تا 451 ق را شامل می‌شود. (19)
تاریخ بیهقی آیینه روزگار غزنویان و بخش‌های شرقی ایران در آن زمانه است. این کتاب را می‌توان اثری عمومی دانست. مباحث این اثر سترگ در حوزه تاریخ‌نگاری، داستان نویسی، اندیشه، ادبیات و شیوه نگارش فارسی است و دارای نگاهی خردمندانه به هستی و اتفاقات آن است. کتاب تاریخ بیهقی، شاهنامه نثر فارسی خوانده می‌شود، که هم حاکی پند و اندرز و عبرت و هم مایه مباهات و افتخار و شایستگی زبان فارسی در حوزه نگارش و پژوهش است. این کتاب در واقع، نوعی تاریخ اجتماعی است که از ساخت دربار تا شایعات سیاسی، از اصطلاحات رزمی و بزمی تا راه و رسم رمزنویسی و جاسوس گماری، از کم و کیف نظرخواهی پنهانی شاهان از مردم تا نحوه سودجویی آنان و از نامه‌ها و اسناد رسمی تا آیین عروسی و عزا را در بردارد. شیوه نگارش این کتاب در قیاس با مورخان هم عصر بیهقی، که بیشتر تذکره شاهی می‌نگاشتند تا تاریخ اجتماعی، بی‌بدیل بوده است.

اندیشه سیاسی

مبانی فکری و روشی

به گواهی تاریخ بیهقی، می‌توان دریافت که شاکله بینش تاریخ‌نگاری نویسنده آن، متأثر از مذهب اهل سنت و آمیخته به نوعی تقدیرباوری اشعری است. این تقدیرگرایی، هسته اصلی فلسفه تاریخ بیهقی را تشکیل می‌دهد. در اندیشه دین باور و شریعت‌مدار بیهقی هرچه بر سر انسان می‌رود، ارادت خداوند است. سیطره اندیشه اشعری‌گری بر نگاه و ذهن و قلم او، چنان سنگین است که گاهی وی کنش‌های انسان‌ها و جنب و جوش‌های اجتماعی و سیاسی را تابعی از اراده آنها نمی‌داند، بر پایه همین نگرش است که او نخستین عامل ظهور غزنویان را خواست و تقدیر الهی و حکمتی ایزدی و مصلحتی عام برای مردم می‌داند. (20) نفوذ اندیشه دینی در ذهن و زبان او باعث شده تا فلسفه تاریخ را با مفاهیم دین مدارانه‌ای نظیر «بودن»، «تقدیر»، «قضا» و «مقدر» همراه سازد و اصل را بر تقدیرگرایی نهد. (21) از آنجا که به اعتقاد بیهقی کنش نوشتن هم مانند دیگر اعمال انسان، در قیامت مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد، فحوای کتاب تاریخ بیهقی، در پیوند تنگاتنگ با آخرت‌گرایی او قرار گرفته است و این امر راهبردهای نوشتاری کتاب را تحت تأثیر گذارده است. از این رو بیهقی به نحوی به حدس و گمانه‌زنی درباره درون شخصیت‌ها و قهرمان‌های تاریخی روی خوش نشان نمی‌دهد. و پرهیز وی از پرداختن به ضمیر و درون افراد، او را به سمت عینی‌گرایی و توصیف جنبه‌‌های بیرونی و عینی شخصیت‌ها سوق می‌دهد. بیهقی با چنین بینشی به معالجه اخلاق ملوک و پادشاهان می‌پردازد. (22)

1. سبک و منطق تاریخ‌نگاری

روش تاریخ‌نگاری بیهقی سخت بدیع است و می‌توان آن را یکی از جالب‌ترین و دقیق‌ترین راویان تاریخ ایران دانست. به همین سبب، کتاب او را از لحاظ دقت در امانت، صحیح‌ترین تواریخ فارسی به شمار آورده‌اند. بیهقی، گزارشگر حقیقت است، اما به روایت و تجربه تاریخی خودش، کتاب او نوعی حدیث نفس شخصیت تاریخی اوست، به نحوی که محدودیت‌های ملازم شخصیتش، در متن روایات او از حقیقت راه یافته است. البته گاهی زبان پر از ابهام و پرده‌پوشی و دوگانه گویی او بر روایتش از حقیقت سایه افکنده است. او از جمله کسانی است که معنای تاریخ را دریافته بود و قصدش نه تدوین داستان جنگ‌ها و فتوحات و قصه تاریخ، بلکه تصویر آگاهانه و از روی صدق و بیطرفی حوادث بود. او در این کار شروط لازم در تاریخ‌نگاری از جمله دقت، اطلاع، امانت‌داری، نقد منابع و اسناد و دیدگاه بی‌طرفانه نسبت به وقایع و احوال را به کار بسته است.
بیهقی‌در تاریخ‌نگاری، به شیوه‌ای علمی و روشمند عمل می‌کرده است. او سالیان سال بر پایه اسناد و مدارک معتبر، به تألیف و نگارش پرداخت. بسیاری از وقایع را یا به چشم خود دیده و یا از ثقات و متون معتبر شنیده و خوانده بود. بیهقی در جمع آوری منابع کتاب خود، دقت فراوان داشته و شرایط مورخ و اقسام منابع تاریخ و صحت آن منابع را بدین نحو بیان می‌دارد:
«اخبار گذشته را دو قسم گویند و سه دیگر نشناسند. یا از کسی باید شنید و یا از کتابی باید خواند و شرط آن است که گوینده باید ثقه و راستگو باشد و نیز خرد گواهی دهد که آن جز درست است...» (23)
و در جایی دیگر می‌گوید:
«من که این تاریخ را پیش گرفته‌ام التزام بدین قدر بکرده‌ام تا آنچه نویسم یا از معاینه من است یا از سماع درست از مردی ثقه». (24)
او در نوشتن تاریخ، اغراض شخصی را دخالت نداده است، چنانکه می‌گوید: «در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد». (25)

2. سبک و رویکرد ادبی

تاریخ بیهقی، افزون بر آن که از حیث شیوه‌ و آیین تحقیق و تاریخ‌نگاری، درخور توجهی خاص است، از منظر هنر نویسندگی نیز دارای اهمیتی شایان است. ویژگی‌های صرفی و نحوی نثر تاریخ بیهقی از بهترین نمونه‌های نثر فارسی و اوج بلاغت این زبان و ادبیات آن شمرده می‌شود. برای مخاطب نکته سنج نثر کتاب بیهقی حاکی از تسلط نویسنده چیره‌دست آن، بر زبان فارسی و عربی است. اهمیت و جلوه ادبی تاریخ بیهقی چنان است که برخی بیهقی را نه تنها مورخی بلندپایه بلکه نویسنده‌ای بزرگ و باریک‌بین نیز می‌دانند، که به یاری این قریحه پویا، با هنرمندی تمام فضای هر رخداد را در نمای تصویری جذاب به رخ مخاطب می‌کشد. (26) وی در ظرافت توصیف وقایع و در بیان شیوای صحنه‌ها و حوادث، همچون فردوسی و ناصرخسرو از مهارتی خاصی برخوردار است. بیهقی، در حادثه اعدام حسنک وزیر فضای حاکم بر نیشابوریان را آنچنان دقیق و زیبا مجسم می‌کند که خواننده امروزین، ناخودآگاه خود را در آن زمان و مکان می‌یابد و به روشنی حال و وضع میزان و محبوبیت حسنک در بین مردم را درک می‌کند.
مورخان، زبان‌شناسان و حتی منتقدان بیهقی از غنای واژگان، سلاست بیان و زیبایی ترکیب‌هایش سخن فراوان گفته‌اند. (27) ملک الشعرای بهار در سبک‌شناسی خود مختصات نثر بیهقی را برشمرده و در عین حال سیاهه‌ای از واژگانی را که برای اولین بار، از طریق تاریخ بیهقی به زبان فارسی وارد شده است، ارائه می‌دهد. (28) غلامحسین یوسفی، «آهنگ و طنین خاص» نثر بیهقی را چنین می‌ستاید:
«هر ایرانی فارسی‌دان در کلام بیهقی موسیقی پرتأثیری حس می‌کند... نثر وی زنده و پرتحرک و به اقتضای مقام؛ حرکت و وقار یا اوج و فرودی آشکار دارد... همه جا موسیقی کلام با اندیشه و معنی سازگاری درخشان دارد». (29)
در هر صفحه از تاریخ بیهقی، نمونه‌های زیبایی از این همخوانی و سازگاری سبک و اندیشه را می‌توان سراغ گرفت. در مرگ استادش بونصر مشکان، سبکی اندوه‌زده دارد و با نثری محزون گویی قلم را می‌گریاند، همان طور که در وصف حسنک وزیر سبکی حماسی تراژیک دارد. (30) نثر او نثری زنده، پرتحرک، پویا و دلنشین است و همین امر در خواننده کششی ایجاد می‌کند که تا کتاب یا داستانی را به طور کامل نخوانده از دست نگذارد، چرا که در واقع هنر نویسندگی به کمال رسیده بیهقی، عامل تولید این همه جذبه برای توجه به آثار اوست.

سیاست و حکومت

پیشینه کار دیوانی بیهقی، او را با سیاست مأنوس ساخته بود. او با عنوان کارگزار و کاتب دربار با زیر و بم سیاست آن دوران آشنایی یافته بود. وی در مقام مشاهده‌گر نزدیک حوادث، نظاره‌گر صحنه بازی قدرت زمانه خویش بود، با تصاویری واقعی از جنگ‌ها، کشمکش‌ها و یا تضاد و همگرایی منافع خاندان‌ها و گروه‌های سیاسی (پدریان و پسریان)، که تحت حکایاتی چون حسنک وزیر، توطئه قتل آلتونتاش خوارزمشاه، مرگ مشکوک بونصر مشکان و ... موضوع نقل و روایت او از جریانات سیاسی عصر خویش قرار گرفته‌اند. ورود و حضور بیهقی در دستگاه قدرت و امارت غزنویان، ضمن آن که مایه تسلط او بر فنون و مراتب امور کارگزاری دیوانی گشته بود، به مرور او را در کسوت مطلعی اهل تأمل در مهمات امور کشورداری قرار داد و به دلیل سالیان پرتلاطم مناسبات قدرت دربار غزنوی، انباشتی از آگاهی و تجربه انباشته فهم عملی سیاست برای وی فراهم نظر شد. بیهقی به اعتبار این دست آویز حرفه‌ای و مقتضیات کارکردی آن در ایفای نقش دیوانی دربار قدرت، خود به مرحله‌ای از اعتبار نظر در معانی و مؤلفه‌های سیاسی زمانه دست یافته بود و می‌شود او را صاحب خبری اهل ژرف بینی دانست که در محیط سیاست زمانه در لوای ایفای نقش محول دیوان داری دولت غزنوی به مدد سالیان دراز همجواری با حکومتیان و دربار به مراتبی از فهم و نظر سیاسی رسیده بود. از جمله موضوعاتی که بررسی آنها در آثار بیهقی، شاید بتواند پرتویی بر منظر و اندیشه او در امر سیاست بیندازد، مراتبی از توجه او به مسئله سیاست و حکمرانی است که در ادامه نوشتار به اجمال مورد بازنمایی قرار می‌گیرند.

1. مسئله سیاست

بیهقی به واسطه دانش وسیع‌اش در تاریخ (31) و اشتغال در بطن دستگاه حکومت غزنوی (در مقام صاحب دیوان رسالت) و آگاهی‌اش از امور مملکت داری، کارگزاری سیاست‌آشنا بود. وی با درکی واقع‌گرایانه از مؤلفه فرمانروایی سیاست را عبارت از به کاربردن عقل و تدبیر از سوی پادشاه برای رهبری کشمکش‌های داخلی و خارجی می‌داند. می‌توان چنین گفت که در نظر نکته سنج بیهقی، سیاست یا همان امر اداره خردمندانه و تدبیرآمیز کار ملک، روش عمل و شیوه حکمرانی پادشاه در تمشیت مهمات حکومت از امور لشگری گرفته تا اداره امور کشوری مملکت است. سیاست توان و تدبیر حاکم برای گردش بایسته امور است که در این معنا قدرت و ساز و برگ، صرفاً اسباب مملکت داری محسوب می‌شوند. او چنان سیاست را امری توأم تدبیر و خرداندیشی عملی پادشاه می‌داند که در توصیف بی‌تدبیری امرا می‌گوید: «گرد عالم گشتن چه سود؟ پادشاه ضابط باید». (32)

2. ضرورت حکومت و تمثیل خیمه

بیهقی، سیاست را از بایسته‌های پادشاهی، و امنیت و آرامش جامعه را در ضرورت وجود یک حکمران می‌داند. او جامعه فاقد حکمران را ناامن و بی‌ثبات تشخیص می‌بیند. وی صحت و سلامت کشور و مردم را در دستان پرتوان حاکم می‌داند، تا آنجا که از منظر او حاکم بی‌کفایت مردم و کشور را به تباهی می‌راند. او برای تبیین این مفروض از تمثیلی ساده و در عین حال فلسفی استفاده می‌کند:
«مثل سلطان و مردمان چون خیمه محکم به یک ستون است برداشته و طناب‌های آن بازکشیده و به میخ‌های محکم نگه داشتند. خیمه سلطانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخ‌ها رعیت، پس چون نگاه کرده آید اصل ستون است و خیمه بدان به پای است هر گه که او سست شد و بیفتاد نه خیمه ماند و نه طناب و نه میخ». (33)
شاید بشود این تمثیل‌گویی بیهقی را نشانه‌ای برای پی بردن به بن مایه‌های ذهنی او دانست، که در قالب آن افکار و پندار خود را به گونه‌ای محتاطانه به قلم می‌آورد و پندار آرمانی را به کردار واقعی نزدیک می‌کند. شاید هم به دلیل ملاحظات سیاسی امنیتی حاکم بر اجتماع روزگار خویش است که نمی‌تواند باورهای خود را عریان نماید و به ناگزیر، نظراتش را با این گونه تشابهات به مخاطب عرضه می‌نماید. به هر حال، وی در توجیه حقانیت حکومت غیرمذهبی حاکم، با تشبیه آن به خیمه، با اندیشه‌گرانی چون ابن مقفع و فردوسی همسو و هم عقیده می‌شود که عصاره‌ی آن چیزی جز احیای اندیشه‌های ایرانشهری و شاه آرمانی نیست. بیهقی در تمثیل خیمه، با معرفی شخصیت قدیمی و ایرانی پادشاه ساسانی، وی را فرمانروایی ایدئال تصویر کرده و سپس می‌گوید: «نیاز به پادشاهی نیرومند از بدیهیات است».
از سویی، بیهقی شاهی را مستلزم برخورداری از الزاماتی می‌داند که می‌شود از آن با عنوان بایسته‌های شاهی سخن به میان آورد.

حاکم و سلطان

1. بایسته‌های شاهی

بیهقی برای مقام شاهی الزامات و ضروریاتی قائل بود. در این زمینه یکی از موضوعات قابل توجه در نوشته‌هایش این است که به مانند فلاسفه‌ای چون افلاطون ارتباط و تناظر میان قوای جسمی و روحی انسان را به آحاد و طبقات اجتماعی نیز تعمیم و تسری می‌دهد و بر پایه چنین موضعی با عطف توجه به ساختار مناسبات قدرت سیاسی و اجتماعی، چنین تحلیل می‌کند؛ در بدن انسان سه نیرو قابل تشخیص است:
1. خرد و سخن و قوه‌ای که در خدمت آن است.
2. نیروی خشم، کینه توزی و دفاع از خویشتن.
3. نیروی شهوت و میل.
بیهقی مراتب این سه نیرو را در مناسبت میان پادشاه و سپاه و رعیت، چنین مقایسه می‌کند:
«پس باید دانست نیکوتر که نفس گوینده پادشاه است (خرد و سخن و قوه‌ای که در خدمت آن است) متولی قاهر و غالب، باید که او را عدلی و سیاستی باشد، سخت تمام و قوی، نه چنانکه ناچیز کند و مهربانی به ضعف ماند و سپس خشم لشکر این پادشاه است که بدین سان خلل‌ها را دریابد و ثغور را استوار کند و دشمنان را برماند و رعیت را نگاه دارد، باید که لشکر ساخته باشد و با ساختگی او را فرمان بر دارد و نفس آرزوی رعیت این پادشاه است، باید که از پادشاه و لشکر بترسند، ترسیدنی تمام و طاعت دارد». (34)
بیهقی رفتار سلطان را به سنجش می‌گیرد و با ظرافت و احتیاط اما آشکارا، از خودرایی و خودکامگی او انتقاد می‌کند و اسباب انحطاط سیاسی و نظامی را بی‌تدبیری پادشاه و ظلم و بی‌عدالتی می‌داند. او پادشاه مشروع را پادشاهی می‌داند که دارای بایسته‌هایی چون خرد، شجاعت و عدل باشد.

1.1. خرد و شجاعت

از منظر بیهقی خردمند کسی است که میان خوبی و بدی تفاوت قائل گردد. (35) او همنشینی با خردمندان را می‌ستاید. (36) و پادشاهان را از این همنشینی و مصاحبت بی‌نیاز نمی‌داند و معتقد است پادشاهان از آن روی که ابزار قدرت را در اختیار دارند از همه مردم در مصاحبت با خردمندان حاجت‌مندترند. (37) به باور بیهقی، گرچه ضرورت حکومت‌های مقتدر لازمه امنیت و آرامش جامعه است، اما به فراخور شجاعت، پادشاه می‌بایست از خرد نیز بی‌بهره نباشد، تا تواند حکومت مقتدر خود را حفظ نماید. اهمیت خرد در نظر بیهقی تا جایی است که او بی‌خردی را عامل مهم سقوط دولت غزنوی می‌شمرد و اهمال شاهان غزنوی خاصه مسعود را در جنگ‌های بی‌فایده و سفرهای بی‌حاصل و همچنین بی‌توجهی به نصایح مشاورانش را مورد نقد قرار می‌دهد. او از یک سو، شجاعت مسعود را در داستان‌هایی که موفق در فتح سرزمین‌هایی چون اصفهان، ری، قلعه‌ هانسی و ... می‌ستاید، اما از طرفی دیگر، خلاء خرد در وجود او و به تبع آن عدم کاربست آن در اداره امور کشور را مورد نقد قرار می‌دهد. (38)
در واقع مهم این است که پادشاه باید به عاقبت امور که جزء معقولات است نظر افکند و نه صرفاً به وضع حال، که فقط محسوسات را در بر می‌گیرد. از این روی کسی صاحب عقل می‌نماید که معقولات را در نظر گرفته و امور را گرداننده باشد. (39) با توجه به این نگرش بیهقی به نقش عقل در تدبیر و تمشیت امور ملک، نمایان است که در اندیشه او کاربرد عقلانیت در نهاد پادشاهی امری متقدم بر تصمیمات روزمره و اقدامات هر از گاه است که بجای دوراندیشی و فراست نظر بر امور محسوس و گذرا تکیه می‌سازد. در نظر بیهقی، پادشاهی بی‌خرد و تدبیر ره بجایی نمی‌برد الا در انداختن ملک و مردم در تنگنای مقتضیات پرمخاطره هر از گاه پیش آمدنی.

1.2. عدل و دادگری

بیهقی عدالت را غایت آرمانی سیاست می‌داند. در دیدگاه او باور به نظام سیاسی آرمانی و برداشت عقلانی از عدالت، زمینه نظری را برای نقد رفتار سیاسی حاکمان فراهم می‌نماید. «... این میزانی است که نیکو کردار و بدکردار را بدان سنجند و پیدا شوند». (40)
وی معتقد است تنها باید از پادشاه عادل پیروی کرد و شورش بر پادشاهی که به زور به قدرت رسیده، جایز است. در واقع هر آنچه در مقابل ظلم قرار گیرد از منظر او به عدل و دادگری تعبیر می‌گردد، بیهقی به دادگری و عدل سلطان در موقعیت‌های مختلف اشاره می‌نماید و با تیزبینی فوق‌العاده خود، جریان این منش نیک سلطان را زیر نظر دارد و با مشاهده سیر نزولی آن و تبلور بی‌عدالتی‌های او پرده از ظلم برمی‌دارد و او را مورد نکوهش قرار می‌دهد. به توصیف بیهقی آنان ابتدا به تصفیه حساب‌های گروهی پرداختند و محیط ناامنی در حکومت ایجاد نمودند تا کسی از فردای خود مطمئن نباشد آن گاه که قدرت در دست خودشان قرار گرفت، ستم را آغاز کردند و پایه‌های حکومت را سست و آسیب‌پذیر ساختند بعد خود نیز در دامی که برای دیگران ساخته بودند گرفتار آمدند و حکومت خود را بر باد دادند.

1.3. نقد قدرت شاه و کارگزاران حکومتی

بیهقی از نادر تاریخ‌نگاران دوران ایرانی است که طی تاریخ‌نگاری، حکومت و کارگزاران را مورد نقد قرار می‌دهد به ویژه رفتار سلطان را با ظرافت، بررسی و نظرات خود را بیان می‌دارد. او در عین فرمانبرداری و ثنای حکام، آنان را مورد انتقاد نیز قرار می‌دهد. روایت او در ظاهر ثنای سلاطین اما در کنار این تسلیم ظاهری روایتی انتقادی است که از کاستی‌های قدرت حاکم چشم نمی‌پوشد و آنها را گاه به زبان اشارت و ایجاز و زمانی به تلویح و تلمیح مورد نکوهش قرار می‌دهد. در حقیقت، او ضمن باور به اندیشه نظام سیاسی آرمانی، زمینه نظری نقد رفتار سیاسی را فراهم می‌آورد. او با رعایت طبع خودکامه پادشاهان، زشتی و کاستی عمل سیاسی آنها را گوشزد می‌کند. از این روی جدی‌ترین انتقادات خود را از پادشاهان قدرتمند اما خشونت‌طلب زمانه از زبان سایرین خصوصاً از زبان زنان دانا، باز می‌گوید. وی بر این منوال در داستان اعدام حسنک وزیر می‌نویسد:
«بزرگا مردا که این پسرم بود که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان». (41)
استفاده از سخنان زنان دانا در نوشته‌های بیهقی را می‌توان شکل دیگری از تقیه تلقی نماییم. تقیه در نوشته‌های او هم به منظور استتار احساساتش و هم تشویق خوانندگان به این که مطلب را از زوایایی مختلف در نظر بگیرند، به چشم می‌خورد. در ارتباط با داستان حسنک، او عطف و ارجاع به بزرگمهر، وزیر انوشیروان پادشاه ساسانی، به تلویح و گاه تصریح به حکومت مسعود انتقاد دارد. این داستانی است که با دیگر حکایات کتاب شباهت چندانی ندارد. جای داستان در کتاب عجیب به نظر می‌آید، پس از یک رشته توصیف طولانی از سقوط و مرگ رسواکننده بزرگان روایت می‌شود، که در بیشتر موارد شاه را، سبب‌ساز آن مرگ‌ها می‌داند. هر چند در آن صریحاً از قتل غیرعادلانه یکی از رعایا توسط شاه سخن می‌گوید. قهرمان داستان یک مصلح مذهبی و زاهد جلوه داده شده تا شاید قتل او را غیرعادلانه‌تر بنماید. (42) سرانجام داستان به قتل بزرگمهر می‌انجامد و بیهقی با قاطعیت می‌گوید: برای این کار «وی به بهشت رفت و کسری به دوزخ». یعنی مسعود چون مشاور با خردی را از خود رانده و در اعدامی غیرعادلانه دست داشته است، به جهنم خواهد رفت. (43) بیهقی، در این روایت‌گری انتقادی، به هر دو صورت نامشروع بودن حکومت سلطان وقت را بیان می‌دارد و عدم مشروعیت پادشاه را به سبب خلاء دو بایسته خرد و عدالت، به نمایش می‌گذارد.

2. ناشایسته‌های فرمانروایی

به روایت و نظر بیهقی، پادشاهی را نباید‌هایی است که با وجود آن کار کشورداری به بیراهه نافرجامی ره می‌برد:

2.1. استبداد و بحران مشروعیت سلطان

از منظر بیهقی، پادشاهان غزنوی فاعل قدرت‌اند و رعیت و بندگان و پیروان، مقهور این قدرت. این رابطه نامتقارن در عرف سیاسی به سلطه تعبیر می‌شود که دارنده آن تحمل نظر مخالف را نداشته و بیهقی در رویارویی با چنین سلطه‌ای تذکر می‌دهد: «چاکران و بندگان را زبان نگاه باید داشت». (44)
بیهقی ساخت قدرت مطلقه حاکم را از جمله عوامل اصلی غلطیدن شاه به منطق خودرایی و استبداد در نظر و عمل می‌داند. به نظر بیهقی وقتی پادشاه قدرتش مطلقه است، تحمل شنیدن سخن مخالف و استدلالی متفاوت را ندارد: «... ملوک هر چه خواهند گویند، و با ایشان حجت گفتن روی ندارد به هیچ حال» (45) بیهقی در این باره از زبان استادش بونصر مشکان در وصف امیر مسعود نقل می‌کند: «و این خداوند ما، همه هنر است و مردی، اما استبدادی عظیم دارد که هنرها را می‌بپوشد» (46) سیاست استبدادی و خودکامه پادشاهان غزنوی را باید در چارچوب نگرش نادرست و خودخواهانه آنان به مردم و مشاورانشان نظاره‌گر بود. آنان در امر سیاست بی‌تدبیرانه و بدون توجه به مشاورت وزرا، تنها به اطاعت بی‌چون و چرای افراد اعم از درباری و غیردرباری می‌اندیشیدند و به رأی و نظر دیگران وقعی نمی‌نهادند. تا آنجا که هرگاه کسی در بلندی به برابری حکام غزنوی می‌رسید، به ناچار می‌بایست زندگی را وداع می‌گفت. در روایت ظریف و شنیدنی حسنک وزیر، بیهقی حسنک را بر مرکب می‌نشاند، مانند امیر مسعود که بر مرکب است، اما مرکب حسنک زرین نبوده بلکه چوبین و ملکش نیز جهانی دیگر است، زیرا وی رویاروی امیر مسعود قرار گرفته است. از این جهت سیاست مطلقه امیرمسعود شامل حال وزیر می‌گردد. (47) باید گفت که اندیشه استبدادی شاهان غزنوی ریشه در فرهنگ دربار دارد. آنجا که محمود حتی به فرزند خود که جانشین پادشاه است، مستبدانه و تحقیرآمیز می‌نگرد و فرزندش را از زمره زیردستان خود می‌داند. اما تبعات چنین نگرشی چه خواهد بود، غیر از اینکه مسعود وقتی به جای پدر می‌نشیند درست همان رفتاری را در پیش گیرد که پدر با او داشته است.
بیهقی از سویی با هوشمندی تصویری بحرانی از مبنای مشروعیت و اقتدار ساخت قدرتِ سلطان حاکم در مناسبت با مسئله خلافت برملا می‌کند. ولی معتقد است پادشاه پس از رسیدن به قدرت، می‌کوشد خود را به تأیید مرکز خلافت برساند و از این مجرا به حفظ ظاهر پادشاهی خود که از عقل و خرد بهره‌ای نبرده است، بپردازد.
بیهقی با ابراز ناخشنودی خود نسبت به سرسپردگی غزنویان به خلافت، این سرسپردگی و مطاوعت پادشاه وقت (مسعود) را ضمن آن که عاملی برای مشروعیت بخشی به حکومت وی قلمداد می‌کرد؛ ابزاری می‌دانست که مذهب را برای پیشبرد اهداف به خدمت او می‌گرفت و با استفاده از حربه مذهب و گرفتن تأیید خلفای عباسی، مشروعیت لازم را برای طراحی خدعه و نیرنگ علیه مخالفانش کسب می‌نمود تا بتواند با خیالی آسوده آنها را به بی‌دینی متهم نماید و به ظاهر «از ‌بهر خلفای عباسی» قرمطی بجوید. (48) وی، همان طور که برای جانشینی پدر به توطئه علیه پدر و برادر (ولیعهد) متوسل شده بود، بدین واسطه می‌توانست به زندگی مخالفانش پایان دهد.

2.2. نفوذ بدگویان

در نظر بیهقی، تأثیرپذیری بدون تعقل یکی از ناشایست‌های شاه غزنوی است که وی از آن به بدی یاد می‌کند. به روایت او همواره عده‌ای در اطراف سلطان در پی برانگیختن او برای تسلای کینه‌های شخصی خویش بودند. از این رو، دربار مملو از حسادت‌ها و غرض‌ورزی‌هایی بود که آثار آن گریبان‌گیر همگان می‌شد. تا آنجا که حتی سلطان که خود به این خصلت خویش واقف بود، تحت تأثیر بدگویان به وزیرش احمد عبدالصمد بدگمان می‌شود. وی پس از این سوءظن می‌گوید: «گوش ما از وی پر کرده‌اند و هنوز می‌کنند». (49) بسیاری دیگر از این دست امور رفته (همچون حسادت محمودیان به سپهسالار غازی (50)، بردار کشیدن حسنک وزیر، (51) امتناع شاه از رفتن به مرو، (52) شکست سالار بگتغدی در جنگ با سلجوقیان، (53) و غیره) همه حاکی از بی‌خردی و بی‌تدبیری سلطان وقت است وگرنه چگونه مرد با تدبیر می‌تواند امور مملکت را تحت تأثیر زبان بدگویان متغیر سازد.

2.3. نیرنگ کارگزاران حکومتی

در روایت بیهقی، فضای دربار غزنویان آکنده از سوء تدبیرها و خودخواهی‌های سیاسی است که مصلحت عامه را نادیده می‌گیرند. همه بر هم مکر می‌کنند و نیرنگ می‌سازند. همه در پی برانداختن یکدیگر و بر شدن به نردبان قدرت‌اند. نمونه بارز آن داستان حسنک وزیر است که گویای نوعی تسویه حساب داخلی و انتقام کشی به شمار می‌رود و مراتب قدرت قلم بدخواهی، فرصت طلبی و تفاخر دروغین بوسهل زوزنی را با ظرافتی تمام بیان می‌دارد. بیهقی کارگزارانی را که برای تحکیم قدرت خود در دربار و حفظ منافع مادی، با تلقین اندیشه‌های بیمارگونه و ایجاد سوء ظن در پادشاه او را به کارهای نادرست و جنگ‌های خانمان برانداز و عزل‌های بی‌هنگام وامی‌دارند، مورد نکوهش قرار می‌دهد. (54)

2.4. مال دوستی و تجمل‎گرایی

در نگاه بیهقی، علاقه وافر سلطان به ثروت اندوزی و گردآوری اموال برای وی از جمله خصائل ناشایست محسوب می‌گردد، چرا که برای تأمین این خواسته پادشاه، شاهد مصادره‌ی اموال و وضع خراج‌های سنگین به بهانه‌های مختلف از سوی دربار غزنوی هستیم، امری که منجر به افزایش فشار اقتصادی بر مردم و در نهایت ایجاد ناآرامی و شورش در سرزمین‌های تحت حکومت می‌شد. (55) این جنبه انتقادی نگاه بیهقی، گرچه متوجه خصائل فردی سلطان است، اما با ظرافت نظری سیاسی و امنیتی ویژه او به مناسبات قدرت و اجتماع آمیخته است که در افق آن میل فردی پادشاه را عاملی برای توسعه بحرانی اجتماعی می‌داند که پیامدهای نهفته آن در ایجاد نارضایتی عمومی منجر به تهدید ارکان قدرت حاکم می‌شود.
از سویی، چنان که پیداست سلطان مسعود در خوشگذرانی و تجمل‌پرستی زیاده‌روی نموده و در این راستا به نصایح مشاورانش گوش نسپرده و دست از شادی و طرب نکشیده و سرانجام این خوشگذرانی و تجمل پرستی به جایی می‌رسد که «ابر زرپاش سستی گرفته بود و کم باریدی و مناقشه‌ها می‌رفت و عمر به پایان آمده بود». (56) بار سنگین تجمل پرستی و خوشگذرانی شاهان غزنوی همواره بر دوش خزانه کشور و عامه مردم بوده است. (57)ساختن و مرمت قصرهای مختلف، بساط شراب و شکار نیز از این جمله‌اند و چه زیبا و شنیدنی علامه قطب‌الدین شیرازی می‌گوید:
«هر که را بزرگی و سیادت و پادشاهی و امارت یابد، او را ترک تنعم دنیا بباید کرد... و تا کاهلی بیش کند و تنعم بیش طلبد، ضعف و قصور بیش بیند». (58)

2.5. جایگاه مردم در سیاست

هر چند بیهقی برخلاف اکثر مورخان که سهم بیشتر تاریخ را به پادشاهان و امیران و به طور کلی، به اربابان قدرت اختصاص داده‌اند، گوشه چشمی هم به مردم عادی داشته است و مردمی که برون از سیاست‌اند را گاهی به آوردگاه تاریخ می‌کشاند و رأی نهایی اینان را ملاک تشخیص نیکی و بدی دولتمردان می‌داند (به عنوان نمونه در داستان حسنک وزیر، (59) بیهقی برای اثبات حقانیت وی، او را در میان توده‌ی مردم نیشابور به تصویر می‌کشد و نشانی از محبوبت او و اندیشه‌هایش را در بین مردم به نمایش می‌گذارد، و او را به قضاوت مردم، بری از گناه معرفی می‌نماید)، اما در حقیقت، توده‌ی مردم در تاریخ بیهقی بی‌چهره‌اند. آنان رعایایی‌اند که سیاست بزرگان در موردشان اعمال می‌شود.
در روایت بیهقی، در این دوره مردم به سه طبقه تقسیم می‌شدند: 1. امرا، اعیان و اشراف، که متصدی مشاغل وزارت، حکومت، و ریاست سپاهیان و معاف از مالیات بودند، 2. ارباب حرف و تجارت و ملاکین کل، که گرچه تا اندازه‌ای در آسایش و رفاه به سر می‌بردند، اما برای حفظ جان و اموال خود متوسل به پرداخت مالیات گزاف می‌شدند و 3. عامه روستاییان، که از جمیع امتیازات محروم بودند و هر ساله عده‌ای از آنان برای شرکت در جنگ انتخاب می‌شدند که جز غذا و به دست آوردن غنائم جنگی، نصیبی دیگر نداشتند. (60)
با این طبقه بندی و توصیف از جایگاه و نقش عامه مردمان در آن دوره، می‌توان به نقش حاشیه‌ای مردم در سیاست دوره غزنوی پی برد. رعایای بی‌جا و جلوه‌ای که مطیع پادشاهان‌اند. منزلت خفته آنان در نزد ارباب قدرت، صرف توجهی است که به منافع آنها در گاه نیازهایی چون مخارج حکومت و مصالح جنگی می‌شود. بدین ترتیب، خواست و هدف سلطان دریافت وفاداری مردم مناطق نسبت به خود است و گاه از این روی، هنگامی که به شهری وارد می‌شود، والیان را گوشزد می‌کند که با مردم به نیکو رفتار نمایند. (61) وگرنه چگونه است چنین پادشاهی با چنین روحیات و تدبیری، دستور غارت شهرهای فتح شده را به سربازانش می‌دهد. (62) و یا بدون توجه به اوضاع اقتصادی مردم شهرها، بدان‌ها مالیات‌های سنگین می‌بندد. (63) از چه روست که به دستور او در گرگان دزد گوسپندی به دروازه شهر آویخته می‌شود (64) اما در مقابل قحطی نیشابوریان و ولایات اطراف، تصمیم فروش غله انبارهای دربار را در سر دارد (65) و یا در جایی دیگر به سال 396 ق مردمی که در مقابل حمله دشمن مقابله نموده‌اند، مورد عتاب سلطان قرار می‌گیرند و خطاب به آنها گفته می‌شود که محق نیستند در برابر دشمن مقاومت نمایند و می‌بایست در کناری ایستاده و ببینند هر پادشاه قدرتمندتر است او را رعیت باشند.
چنان که در فقرات بالا می‌بینیم شیوه تاریخ‌نگاری سیاسی بیهقی، برغم نیم توجهی که او به اهمیت اذهان جمعی دارد، گواهی بر بی‌نقشی مردم زمانه و حضور حکومت‌های مستبد و خودکامه در حقیقت ساختار سیاسی است به گونه‌ای که افراد عادی همواره در حاشیه قرار گرفته و آنها را نقشی جز بی‌نقشی در ساختن تاریخ متصور نیست.

جمع بندی

بیهقی در زمانه پرآشوب، ناامن و بحران‌زده غزنویان چندی دیوانسالار دربار آنان بود و آثاری چون مقامات بونصر مشکان، زینت الکتاب و تاریخ بیهقی را به رشته تحریر درآورد گرچه اثر متأخر، در سی مجلد نگاشته شده بود، اما از آن همه، تنها شش جلد در دست است. کتاب تاریخ بیهقی، حاصل تجربه زیسته مؤلف از عصر خویش است، که با روشی علمی و دقتی فراوان، اسناد و شواهد را جمع آوری و به نگارش چنین اثر تاریخی، ادبی، سیاسی و اجتماعی بس سترگ رسانده است.
مطالعه تاریخ بیهقی حاکی از آن است که فهم او از زمانه، به دور از هر عنصر خیالبافی و مبتنی بر مشاهده دقیق محاسبات قدرت و ادراک نزدیک روحیه کارگزاران دربار، در جریان حوادث جاری شکل گرفته است و او در این چارچوب به واقع‌نمایی تاریخ عصر خویش پرداخته است. او نقدهای خود را در قالب تمثیل و به زبان ایجاز، تلویح و تلمیح، بیان می‌دارد. بنابراین، به رغم این تصور که نمی‌توان در نگاشته‌هایش فکر سیاسی یافت، از آنجا که او درگیر حوادث و سوانح عصر غزنویان و دربار بود، این امکان را یافت که در قالب منطق تاریخ نگرانه، البته نه به صراحت، اندیشه و برداشت‌های سیاسی خود را برملا نماید. از این رو نشان‌ها و دلالت‌های اندیشه سیاسی او را (البته به یاری فن روایت‌گری ماهرانه و قلم آمیخته به رمز و رازش) می‌توان در لابه‌لای نگاشته‌های وی مشاهده نمود. بینش او آمیزه‌ای از تفکرات دینی، سیاسی و دیوانی است. از جمله، او با تعمیم اقتضای بینش دینی قضا و قدری خود به تفکر سیاسی و دیوانیش، فرمانبری ناشی از ترس را، توصیه می‌نماید و با در نظر گرفتن این مهم، نظرات خود را در قالب تشابهات بیان می‌دارد. او سیاست را چگونکی رهبری کشمکش‌ها و برخورد منافع گروه‌های درگیر سیاست در جامعه می‌بیند و سیاست خشونت‌طلبانه دربار را که با ابزاری چون خدعه و نیرنگ همراه است، عاملی برای انحطاط حکومت معرفی می‌نماید. بیهقی، ضمن تأکید بر اصل ضرورت حکومت، وجود آن را برای امنیت و آرامش جامعه لازم می‌داند. بیهقی با آن که معتقد است که پادشاهی را صفاتی چون خرد، شجاعت، و عدل بایسته است اما به استناد نقدی که به وضعیت حاکم دارد، بر این نظر است که بایسته‌های مذکور در فضای حکومت‌های استبدادی زمانه قابل رؤیت نیستند بلکه این ناشایسته‌های حکومت و اصحاب قدرت حاکم است که خلاء آنها را اشغال نموده است. از همین منظر است که ناگواری‌هایی چون ظلم، بی‌تدبیری، دهن بینی، مال- دوستی، تجمل پرستی و خوشگذرانی را، که در حقیقت مانع تبلور بایسته‌های حاکم است، نقد و نکوهش می‌کند! او وجود این رذائل را موجبی برای سوء استفاده اطرافیان از شاه و تبدیل او به ابزار حصول مطامع فرصت طلبانه آنان می‌داند. با وجود وصف بیهقی از ساختار استبدای قدرت و حوزه بسته مناسبات آن در اجتماع می‌توان به جایگاه مردم در چنین وضعیت تاریخی پی برد: «سیاهی لشکرانی کمرنگ و به حاشیه رانده شده».
در پایان و برای ارائه استنباطی از مسئله اندیشه سیاست در آرا و آثار بیهقی، گرچه او را فیلسوف سیاسی نمی‌دانند (شاید بدین دلیل که فلسفه سیاسی اغلب به شیوه‌ای انتزاعی با مبانی و مفاهیم و غایات حکومت و ابزارهای مناسب دستیابی به آن و مالاً با بهترین شکل حکومت ممکن سروکار دارد)، اما با وصفی که در مقام و محتوای اندیشه سیاسی، که به رغم علائق کم و بیش مشابه‌اش با فلسفه سیاسی بیان می‌شود که خصلتی عملگرایانه‌تر داشته و اقبالی به علائق انتزاعی‌تر فلسفه سیاسی از جمله بحث از دلائل و ضرورت و مبانی تکوین حکومت نمی‌نماید، می‌شود با نسبتی از تسامح، بیهقی را در زمره‌ی اندیشمندان ذهن مشغول سیاست قرار داد. تأکید پیوسته او بر اخلاق‌گرایی دولتمردان و انذار به پرهیز از خدعه و نیرنگ، اهتمام به اهمیت و نقش شاه و بایستگی‌های صفات او و نگاه ایجابی شاه آرمانی در کلام وی را می‌توان شاهدی بر وجود مبناهایی اجمالی از ظرفیت‌های اندیشه‌پردازی سیاسی در نوشتارهای روایی و ادبی و اخلاقی بیهقی دانست.

پی‌نوشت‌ها:

1- مدرس دانشگاه پیام نور پرند
با سپاس از آقای دکتر ماشاالله یوسفی که بدون راهنمایی و مساعدت ایشان این نوشتار به سر منزل مقصود ره نمی‌یافت.
2- حمید عنایت، نهادها اندیشه‌های سیاسی در ایران اسلام، تهران: روزنه، 1377، ص95.
3- بونصر مشکان ادیب بزرگ و رئیس دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی بوده است. این ادیب خوشنام سی سال در دیوانخانه جهد نموده است بیهقی در جای‌جای کتاب خود از روشن رایی و کاردانی بونصر مشکان در کار دیوانی یاد می‌کند. پس از مرگ بونصر مشکان، سلطان مسعود، بوسهل زوزنی را به ریاست دیوان رسالت می‌گمارد که شیوه کار و رفتارش خلاف بونصر مشکان بوده و به گفته بیهقی «مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زعارتی در طبع وی موکد شده- و لاتبدیل لخلق الله- و با آن شرارت دلسوزی نداشت». برای اطلاعات بیشتر نگاه کنید به: خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، تهران: مهتاب- آبفام، چ12، 1388، ج1، صص226، 14، 12 و 73.
4- ر.ک.، عباس پرویز، تاریخ دیالمه و غزنویان، تهران: بی‌نا، 1336، صص463-464.
5- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، پیشین، ج1، ص288.
6- ر. ک.، حسن انوری، اصطلاحات دیوانی دوره غزنوی و سلجوقی، تهران: سخن، 1373، صص160-163.
7- سرسلسله غزنویان سبکتکین نام داشت که دارای 6 پسر به نام‌های اسمعیل، نصر، محمود، حسین، حسن و فیروز، بود؛ فرزند ارشد او محمود نام داشت. در این باره رجوع کنید به: عباس پرویز، پیشین، ص176.
8- ر.ک.، جعفر حمیدی، تاریخ نگاران، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1372، صص89 الی91.
9- ر.ک.، خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، پیشین، ج1، ص163؛ سدیدالدین محمد عوفی، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، جعفر شعار، تهران: علمی- فرهنگی، ج5، 1382.
10- ر.ک.، ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، احمد بهمنیار، تهران: اسلامیه، 1385، ص178.
11- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به:
حسن انوری، پیشین؛ زهره موسوی، «شخصیت‌ها و گروه‌های حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی، 1378، سال16، بهمن، ص55-56.
12- ر. ک.، عباس میلانی، «تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایران‌شناسی، ش4، 1372.
13- ر. ک.، جواد هروی، تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام، تهران: امیرکبیر، 1380، ص 119.
14- ر.ک.، ادموند باسورث کلیفورد، تاریخ غزنویان، حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1362.
15- سعید نفیسی، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران: فروغی، 1342، ص94.
16- ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، پیشین، ص5.
17- سعید نفیسی، پیشین؛ مریلین والدمن، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصوره اتحادیه، تهران: تاریخ ایران، 1375، ص72-73.
18- ابوالحسن علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ص20.
19- همان.
20- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص151.
21- محمد تقی دانش پژوه، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386، صص153-158.
22- اسماعیل حسن زاده، «هویت ایرانی در تاریخ‌نگاری بیهقی و جوینی»، مطالعات ملی، ش1، 1382، ص71.
23- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهق، پیشین، ج3، ص1099.
24- همان، ص1100.
25- همان، ج1، ص226.
26- غلامحسین یوسفی، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1374، ص67.
27- عباس میلانی، پیشین، ص29.
28- محمد تقی بهار، سبک‌شناسی، تهران: امیرکبیر، ج2، 1355.
29- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: غلامحسین یوسفی، پیشین، صص813-814؛ غلامحسین یوسفی، یادداشت‌هایی در زمینه فرهنگ و تاریخ، تهران: سخن1371؛ غلامحسین یوسفی، روان‌های روشن، تهران: یزدان، 1363.
30- محمد شفیعی، «در ارتباط با تراژدی‌های تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1381، صص299 الی 312.
31- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: محمد علی اسلامی ندوشن، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، صص8-9؛ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوس، ج1، چ12، 1374، صص607-617.
32- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص150.
33- مریلین والدمن، پیشین، ص58.
34- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، پیشین، ج1، ص155.
35- همان، ص156.
36 همان، ص154.
37- همان، ص159.
38- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر، تاریخ بیهقی، به تصحیح: علی اکبر فیاض، به اهتمام: محمد جعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، چ4، 1383، صص114-142.
39- محمد بن مسعود قطب الدین شیرازی، دره التاج، محمد مشکوه، تهران: حکمت، 1365، ص182.
40- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص153.
41- S.H. Hodivala, studies in Indo musluim History, Acritical commeptary on Elliot and Da History of india as told by its own Historians Bombay: 1939.
42- مریلین والدمن، پیشین.
43-سعید نفیسی، پیشین، ص34.
44- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص227.
45- همان، ج3، صص947-994.
46- همان، صص711 و 701؛ به نقل از: عبدالحسین زرین کوب، تاریخ مردم ایران؛ کشمکش با قدرتها، تهران: امیرکبیر، 1368، ص248.
47- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خلیل خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص226.
48- ر.ک.، همان، ج1، ص227؛ امین روشن، «قدرت و کیاست در تاریخ بیهقی»، حافظ ، ش30، 1385، ص69.
49- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ص623؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، نظام حکومتی در آیینه تاریخ بیهقی، کرج: جام گل،1385.
50- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ج1، ص229.
51- همان، ج1، صص226-229.
52- همان، ج2، ص691.
53- همان، ج2، ص707.
54- برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به: عبدالحسین زرین‌کوب، پیشین، ص248؛ پرتو سادات یزدانی، پیشین، ص101.
55- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، صص597-598، 82 و 17؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
56- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ص790.
57- همان؛ به نقل از پرتو سادات یزدانی، پیشین.
58- قطب‌الدین شیرازی، پیشین، صص184-185.
59- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص226.
60- ر. ک.، عباس پرویز، پیشین، ص317؛ ا.آ. گرانتوسکی و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا امروز، کیخسرو کشاورزی، تهران: مروارید، 1385.
61- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، پیشین، ج1، ص33، 32، 21؛ به نقل از پرتو سادات یزدانی، پیشین.
62- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ص290؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین؛ بیهقی، در توصیف شهر آمل قبل از ورود لشکر مسعود بدانجا می‌نویسد: «شهر دیدم که همه دکانها در گشاه و مردم شادکام و پس از این بگویم که حال چون شد و بدآموزان چه باز نمودند تا بهشت آمل دوزخی شد». همان، ج2، ص679.
63- خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، همان، ج2، ص679؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.
64-خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، همان، ج2، ص673.
65- همان، ج3، ص937؛ به نقل از: پرتو سادات یزدانی، پیشین.

منابع تحقیق : 
اسلامی ندوشن، محمد علی، «جهان بینی ابوالفضل بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد؛ دانشگاه فردوسی، 1374.
انوری، حسن، اصطلاحات دیوانی دوره‌ی غزنوی و سلجوقی، تهران: سخن، 1373.
باسورث کلیفورد، ادموند، تاریخ غزنویان، حسن انوشه، تهران: امیرکبیر، 1362.
بشیریه، حسین، تاریخ اندیشه‌های سیاسی در قرن بیست، تهران: نی، 1380.
بهار، محمد تقی، سبک شناسی، تهران: امیرکبیر، 1355.
بیهقی، ابوالحسن علی بن زید، تاریخ بیهق، به کوشش: احمد بهمنیار، تهران: اسلامیه، 1385.
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، به تصحیح: علی اکبر فیاض، به اهتمام: جعفر یاحقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1383.
بیهقی، ابوالفضل، تاریخ بیهقی، به کوشش: خطیب رهبر، تهران: مهتاب/ آلفام، 1388.
پرویز، عباس، تاریخ دیالمه و غزنویان، تهران: بی‌نا، 1336.
حسن زاد‌ه، اسماعیلی، «هویت ایرانی در تاریخ‌نگاری بیهقی و جوینی»، مطالعات ملی: ش1، 1382.
حمیدی، جعفر، تاریخ نگاران، تهران: دانشگاه شهید بهشتی، 1372.‌
دانش پژوه، محمدتقی، «بیهقی فیلسوف»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386.
روشن، امین، «قدرت و کیاست در تاریخ بیهقی»، حافظ، ش30، 1385.
زرین کوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران؛ کشمکش با قدرت‌ها، تهران: امیرکبیر، 1368.
شفیعی، محمد، «در ارتباط با تراژدی‌های تاریخ بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1386.
صادقی، سعید، سیر اندیشه سیاسی در غرب، تهران: پیام نور، 1386.
صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران: فردوسی، 1374.
عنایت، حمید، نهادها و اندیشه‌های سیاسی در ایران و اسلام، تهران: روزنه، 1377.
عوفی، سدید الدین محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، گردآورنده: جعفر شعار، تهران: علمی و فرهنگی، 1382.
قطب الدین شیرازی، محمد بن مسعود، دره التاج، محمد مشکوه، تهران: حکمت، 1365.
گرانتوسکی، ا. آ و دیگران، تاریخ ایران از زمان باستان تا به امروز، تهران: مروارید، 1385.
موسوی، زهره، «شخصیت‌ها و گروههای حاکم در عصر غزنویان»، کیهان فرهنگی: ش160، 1378.
میلانی، عباس، «تاریخ در تاریخ بیهقی»، ایران شناسی، ش4، 1374.
نفیسی، سعید، در پیرامون تاریخ بیهقی، تهران: فروغی، 1342.
والدمن، مریلین، زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی، منصوره اتحادیه، تهران: تاریخ ایران، 1375.
هروی، جواد، تاریخ سامانیان عصر طلایی ایران بعد از اسلام، تهران: امیرکبیر، 1380.
یزدانی، پرتو سادات، نظام حکومتی در آیینه تاریخ بیهقی، کرج: جام گل، 1385.
یوسفی غلامحسین، «هنر نویسندگی بیهقی»، یادنامه ابوالفضل بیهقی، مشهد: دانشگاه فردوسی، 1374.
یوسفی، غلامحسین، روانهای روشن، تهران: یزدان، 1363.
یوسفی، غلامحسین، یادداشت‌هایی در زمینه فرهنگ و تاریخ، تهران، سخن، 1371.
H. Hodivala, S.H., studies in Indo musluim History, Acritical commeptary on Elliot and Dawsons History of india as told by its own Historians, Bombay, 1939,

منبع مقاله : 
علیخانی، علی اکبر؛ (1390)، اندیشه سیاسی متفکران مسلمان؛ جلد دوم، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، چاپ اول.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۵۸
رضا حارث ابادی

اهمیت تاریخ بیهقی

اهمیت تاریخ بیهقی بر هیچ کس پوشیده نیست و تاثیر آن بر متون بعد از خود گواهی صادق بر ارزشمندی این کتاب است.

کتابی که با ظهور خود سبکی جدید در نثر فارسی بنا نهاد که گذشت زمان نه تنها از اهمیت آن نکاسته؛ بلکه بر شکوه و عظمت آن نیز افزوده است. تاریخ بیهقی آیینه تمام نمای دوران خود است که می تواند قواعد مملکت داری؛ شهرسازی؛ سطح زندگی مردم؛ طبقات اجتماعی؛ فرهنگ جامعه؛ اوضاع دربار و دیوانها؛ آداب و سنت های رایج در جامعه؛ جهان بینی مردم و حتی خصوصیات اخلاقی و شخصیت شناسی هر یک از چهره های تاریخی را در آن مشاهده کرد.

دقت بیهقی در بیان جزییات و توصیف وقایع تا به حدی بوده که احساس می شود هر کس به جز بیهقی در آن صحنه ها حاضر بود؛ نمی توانست آنها را-بدان گونه که او دیده و بیان کرده- به تصویر درآورد. نکته قابل توجه اینکه بیهقی در برخی از رویدادها خود شاهد ماجرا نبوده و آنها را از زبان افراد ثقه نقل می کند اما این وقایع در فضای کلی تاریخ هیچ تفاوتی با آنچه او به چشم خود دیده؛ ندارد و این بیانگر هنرمندی بی نظیر بیهقی است. هدف اصلی این تحقیق پاسخگویی به این سؤال است که راز ماندگاری تاریخ بیهقی در ادبیات فارسی چیست و تلاش شده است تا پاسخ به این سؤال به گونه ای از میان نکات و مطالب تاریخ بیهقی بازگو شود. چهار عامل مهم در ماندگاری تاریخ بیهقی عبارتند از:

الف) زبان بیهقی:

از دلایل مهم ماندگاری بیهقی در ادبیات فارسی نوع زبانی است که او برای برقراری ارتباط با خواننده به کار می گیرد. زبانی ساده و صمیمی که تاثیری شگرف دارد و همه را با خود همراه می کند به گونه ای که خواننده بیهقی به حسنک وزیر به دیده احترام می نگرد و از سعایت و زعارت بوسهل زوزنی چنان به ستوه می آید گویی به او هم از بوسهل بد آمده است.

زبان بیهقی آدمی را متقاعد می کند که او جز راست نمی گوید همچنان که بعد از توصیف ناساختگی بوسهل با مردم ادامه می دهد: وی برفت و آن قوم که محضر ساختند رفتند و ما را نیز می بباید رفت که روز عمر به شبانگاه آمده است و من در اعتقاد این مرد سخن جز نیکویی نگویم که قریب سیزده و چهارده سال او را می دیدم در مستی و هشیاری و چیزی نگفت که از آن دلیل توانستی کرد بر بدی اعتقاد وی. من این دانم که نبشتم و بر این گواهی دهم در قیامت. (ص60)

در زبان بیهقی دلسوزی خاصی نهفته است و لحن کلام او در هر رویدادی با آن تناسب دارد. عنان کلام را در اختیار دارد و چون آنگونه که هست سخن می گوید نیازی به تکلف ندارد. نکته ای که با زبان او آمیختگی خاص دارد پند و اندرزگویی است و در این کار تا جایی پیش می رود که بیهقی در سیمای یک واعظ جلوه می کند. او العفو عند القدره را می ستاید و اذا ملکت فاسجع را توصیه می کند و معتقد است که بوسهل چون این واجب نداشت و دل بر وی خوش کرد به مکافات نه بوسهل ماند و نه حسنک. (ص90)

در پایان کار علی حاجب می گوید: این است حال علی و روزگارش و قومش که به پایان آمد و احمق کسی باشد که دل در این گیتی غدار فریفتکار بندد و نعمت و جاه ولایت او را به هیچ چیز شمرد... و بزرگا مردا که او دامن قناعت تواند گرفت و حرص را گردن فرو تواند شکست. (ص87-86)

از کار بغراخان که برادر خود ارسلان خان را کشت و چون کارش قرار گرفت فرمان یافت و با خاک برابر شد به شگفت آمده: و سخت عجیب است کار گروهی از فرزندان آدم علیه السلام که یکدیگر را برخیره می کشند و می خورند از بهر حطام عاریت را. آنگاه خود می گذارند و می روند تنها به زیرزمین با وبال بسیار (ص206) و در پایان کار حسنک می گوید: احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند. (ص 198)

زبان بیهقی زبان مودبی است و به همین دلیل هیچگاه از حریم ادب دور نمی شود. او هر کلامی را بر زبان نمی راند و سخن را آراسته و پیراسته می کند. بیهقی به گونه ای سخن می گوید که گویی این تاریخ است که زبان گشوده و به ذکر وقایع می پردازد و چه بسا خود تاریخ هم به مانند بیهقی نمی توانست آن دوران را توصیف کند چرا که هنر زبانی بیهقی را نداشته تا هرگاه که بخواهد لختی قلم را بگریاند یا دنیا را به گونه ای ترسیم کند که به دستی شکر پاشنده باشد و به دستی زهر کشنده.

ب) بیان تاریخ بر مبنای واقعیت:

از دیگر ویژگی های تاریخ بیهقی که باعث ماندگاری تاریخ بیهقی در ادبیات فارسی شده، همراه کردن تاریخ با واقعیت است. این سخن بدان معنی نیست که سایر تواریخ چیزی غیر از واقعیت را بیان کرده اند اما باید پذیرفت که بیهقی این کار را به گونه ای انجام داده که ذهن خواننده به راحتی به صداقت او و تاریخش ایمان می آورد. بیهقی برای این کار، مقوله تاریخ و افسانه را از هم جدا کرده است: و هر کس این مقامه بخواند به چشم خرد و عبرت اندر این باید نگریست نه بدان چشم که افسانه است. (ص 184) چرا که شخصیت های افسانه ای، غیر واقعی و دور از دسترس بشر قرار دارند اما چهره های تاریخ بیهقی چنان خواننده را در خود محو می کند که گویی سال ها با آن ها زیسته است.

از سوی دیگر او در نگارش تاریخ شرط احتیاط را به جای می آورد: و من که این تاریخ پیش گرفته ام التزام این قدر بکرده ام تا آنچه می نویسم یا از معاینه من است یا از سماع درست ازمردی ثقه ص 638 و این التزام در جای جای تاریخ بیهقی مشهود است. بیهقی از وقایع روزگار کودکی مسعود و ولایتعهدی او در زمان پدر شمه ای شنیده بود اما برای ذکر در تاریخ می خواست آن را از معتمدی که به رای العین دیده باشد، بشنود تا اینکه: اتفاق خوب چنان افتاد در اوایل سنه خمسین و اربعمایه که خواجه بوسعید عبدالغفار فاخربن شریف حمید امیرالمومنین ادام الله عزه فضل کرد و مرا در این بیغوله عطلت بازجست و نزدیک من رنجه شد و آنچه در طلب آن بودم مرا عطا داد و پس به خط خویش نبشت و او آن ثقه است که هر چیزی که خرد و فضل وی آنرا سجل کرد به هیچ گواه حاجت نیاید. (ص 130)

قبول راست بودن سخنان بیهقی برای ما دشوار نیست چرا که خود معتمد درگاه بوده و گواه عدل بر آنچه گفته، همراه خود داشته است: و این اخبار بدین اشباع که می برانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و بر چنین احوال کس از دبیران واقف نبودی... و این لافی نیست که می زنم و بارنامه ای نیست که می کنم بلکه عذری است که به سبب تاریخ می خواهم که می اندیشم نباید که صورت بندد خوانندگان را که من از خویشتن می نویسم و گواه عدل بر این چه گفتم تقویم های سال هاست که دارم با خویشتن همه به ذکر احوال ناطق و هر کس که باور ندارد به مجلس قضای خرد حاضر باید آمد تا تقویم ها پیش حاکم آیند وگواهی دهند و ایشان را مشکل حل گردد (ص22-521) وسواس و احتیاط او در بیان واقعیت های تاریخی به حدی بوده که برای اعلام پادشاهی مسعود صبر می کند تا او وارد بلخ شود: و اخبار این پادشاه براندم تا این جا و واجب چنان کردی که از آن روز که او را خبر رسید که برادرش را به تگیناباد فرو گرفتند گرفتند من گفتمی او بر تخت ملک نشست اما نگفتم که هنوز این ملک چون مستوفزی بود و روی به بلخ داشت و اکنون امروز که به بلخ رسید کارها همه برقرار باز آمد راندن تاریخ از لونی دیگر باید. (ص115)

نکته مهم اینکه عرصه برای قضاوتهای یکسویه بیهقی فراخ بوده اما شخصیت درونی او مانع از نگارش خلاف واقعیت شده است: و این نه از آن می گویم که من از بوسهل جفاها دیده ام که بوسهل و این قوم همه رفته اند و مرا پیداست که روزگار چند مانده است اما سخنی راست بازمی نمایم و چنان دانم که خردمندان و آنان که روزگار دیده اند و امروز این را برخوانند بر من بدین چه نبشتم عیبی نکنند که من آنچه نبشتم از این ابواب حلقه در گوش باشد و از عهده آن بیرون توانم آمد.(ص169-168)

ج) آرایش تاریخ:

بیهقی علاقه عجیبی به آوردن حکایات و قصه ها در تاریخ خود نشان می دهد و به مناسبت های مختلف گریزی به این داستانها زده و به ذکر آنها می پردازد: من که بوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاط ها کرده، در میانه این تاریخ چنین سخن ها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد (ص204) و این التقاط های مناسب با تاریخ از مهمترین دلایل جذابیت تاریخ بیهقی است. برای تاریخ نگار، هیچ چیز به اندازه ذکر وقایع دوران خود اهمیت ندارد اما بیهقی تاریخ نگاری معمولی نیست. برای او آرایش تاریخ نیز به اندازه خود تاریخ اهمیت دارد و معتقد است که:تاریخ به چنین حمایت ها آراسته گردد. (ص155).

او در ذکر حکایات تا جایی پیش می رود که در برخی موارد اطناب را نیز جایز می شمارد: و ان کان فیها بعض الطول که البدیع غیر مملول (ص247).

بیهقی هنگامی که دو حکایت متوالی درمورد بخشیده شدن فضل ربیع و آتش زدن ملطفه ها توسط مأمون ذکر می کند، ادامه می دهد:و غرض از آوردن حکایات آن باشد تا تاریخ بدان آراسته گردد و دیگر تا هر کس که خرد دارد و همتی با آن خرد یار شود و از روزگار مساعدت یابد و پادشاهی وی را برکشد حیلت سازد تا به تکلیف و تدریج و ترتیب جاه خویش زیادت کند... و فایده کتب و حکایات و سیر گذشته این است که آنرا به تدریج برخوانند و آنچه بباید و به کار آید بردارند. (ص68).

آرایش تاریخ باعث شده است تا تاریخ بیهقی از فضای خشک و بی روحی که سایر تواریخ به آن دچار شده و فقط راوی وقایع و رویدادها بوده اند فاصله بگیرد و پویایی داشته باشد چراکه تاریخ بیهقی مسیر یکنواختی را طی نمی کند و با مهارت نویسنده ضرب آهنگ ویژه ای بسته به مضمون کلام به تاریخ می بخشد و تاریخی داستان گونه بیان می کند تا خواننده را نشاط افزایدواجب تر دیدم به آوردن ] حکایت[ که کتاب خاصه تاریخ با چنین چیزها خوش باشد که از سخن سخن می شکافد تا خوانندگان را نشاط افزاید و خواندن زیادت گردد. (ص184)

د) نگارش تاریخ بر طبق اصولی خاص:

پاره ای از رموز ماندگاری تاریخ بیهقی در ادب فارسی به اصولی که بیهقی در تاریخ نگاری خود به کار برده، برمی گردد. رعایت اصل بی طرفی و دوری از تعصب و تزید، طول و عرض دادن به تاریخ، پرهیز از اصولی وار شدن، به کار نبردن تخسیر و تحریف و تبذیر و تقتیر در تاریخ، همه و همه اصولی هستند که او در تاریخ خود از آن بهره برده است. او می کوشد تا در قضاوت های خود تا حد ممکن جانب مسعود غزنوی را فرونگذارد اما در برابر بیان واقعیت حتی به او هم رحم نمی کند و بعد از غارت آمل می نویسد: اما هم بایستی که امیر رضی الله عنه در چنین ابواب تثبت فرمودی و سخت دشوار است بر من که قلم بر چنین سخنی می رود ولکن چه چاره ای است در تاریخ محابا نیست آنان که با ما به آمل بودند اگر این فصول بخوانند و داد خواهند داد بگویند که من آنچه نبشتم برسم است. (ص 437)

او بعد از ذکر بی رسمی نوشتگین ولوالجی در گرگان چنین می نویسد: مرا چاره ای نیست از باز نمودن چنین حال ها که از این بیداری افزاید و تاریخ بر راه راست برود که روا نیست در تاریخ تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیرکردن (ص429) بیهقی در تاریخ خویشتن ستایی را هم بر نمی تابد: چه چاره بود از باز نمودن این احوال در تاریخ که اگر از آن دوستان و مهتران باز می نمایم از آن خویش هم بگفتم و پس به کار باز شدم تا نگویند که ابوالفضل صولی وار آمد و خویشتن را ستایش گرفت... و من که ابوالفضلم چون به این حال واقفم راه صولی نخواهم گرفت و خویشتن را ستودن.(ص566)

او همواره خود را در معرض قضاوت دیگران می بیند چرا که روحیات خود او هم به گونه ای است که در مورد همه چیز قضاوت می کند و به همین دلیل است که موافقت خواننده برای وی اهمیت ویژه ای داردو در تاریخی که می کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی یا تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را بلکه آن گویم که خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند.(ص190). بیهقی تاریخ را طول و عرض داده است و خود نیز می داند که تاریخ او چیزی دیگر است: و در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسان تر گرفته اند و شمه یی بیش یاد نکرده اند اما من چون این کار پیش گرفتم می خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ چیز از احوال پوشیده نماند. (ص200)

به طور کلی، بیهقی در سراسر تاریخ نگاری اش خود را ملزم به رعایت اصولی می داند که آنها را شرط تاریخ می نامد: ناچار آن ببایست نبشت تا شرط تاریخ تمامی به جای آید. (ص 50).

● نتیجه:

1) نوع زبانی که بیهقی در برقراری ارتباط با خواننده به کار می گیرد عامل مهمی در ماندگاری تاریخ بیهقی است. این زبان در پاره ای از موارد آنقدر با پند و اندرز آمیختگی دارد که بیهقی را در سیمای یک واعظ جلوه گر می کند.

2) زبان و لحن کلام بیهقی در هر رویدادی با آن تناسب دارد.

3) بیهقی به ما چنین القا می کند که جز راست نمی گوید به همین دلیل از خواننده می خواهد به چشم خرد و عبرت در تاریخ او بنگرد. نه بدان چشم که افسانه است.

4) بیهقی در تاریخ شرط احتیاط را به جا آورده و آنچه نوشته یا از معاینه اوست یا از سماع درست مردی ثقه.

5) او چیزی از خویشتن نمی نویسد و گواه عدل بر آنچه گفته، همراه خود دارد.

6) بیهقی با التقاط از اخبارها و آوردن حکایات گوناگون، فضای حاکم بر تاریخ را با نشاط و پویا کرده است.

7) بیهقی همه جا در پی جلب نظر موافق خواننده تاریخ و همراه نمودن او با خود است.

8) بیهقی معتقد است که در تاریخ محابا نیست و تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیرکردن یا سخنی راندن که به تعصبی یا تزیدی کشد در آن روا نیست.

9) او تاریخ را طول و عرض داده تا داد تاریخ را به تمامی بدهد.

سیدمهدی طباطبایی منبع مورد استفاده بیهقی محمدبن حسین تاریخ بیهقی تصحیح علی ا 1603 بر فیاض به اهتمام محمدجعفر یاحقی مشهد دانشگاه فردوسی 1383 
روزنامه کیهان
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۴۶
رضا حارث ابادی

بیهقی، اولین خبرنگار تمام عیار ایرانی

ابوالفضل بیهقی در قـرن پـنجم ه.ق. کاری را بنیان نهاده که هم اکنون جدیدترین روشهای خبری و خبرنگاری بر پایة آن اسـتوار اسـت؛ او ماننـد خبرنگـاری حرفـه ای چنـان گـزارش جامعی از دربار غزنویان و رویدادهای مربوط به آن ارائه داده است که سالهاست گزارش او موثقترین منبع برای آگاهی از روزگار وی بوده است. 

#خبرگزاری_رویترز، ده ویژگی را بـرای یک خبرنگار لازم دانسته است،که آن ویژگیها را در بیهقی نیز به بهترین شکل مشاهده میکنیم. این ویژگی ها عبارتند از ...

در روز بزرگداشت #ابوالفضل_بیهقی تاریخ نویس بزرگ ایرانی بشنوید:



بررسی تاریخ نویسی بیهقی با معاییر خبرگزاری رویترز + بخش‌هایی از متن #تاریخ_بیهقی با صدای استاد #ابوالحسن_تهامی از کتاب صوتی «از چنین حکایت‌ها» از انتشارات معین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۸ ، ۰۸:۳۶
رضا حارث ابادی