نگاهی به واژه دستمالیشده «استاد» که این روزها جایگاه واقعی خود را از دست داده است
رضوانی| تهی شدن کلمات از معنای اصلی و واقعی خودشان، هم از ارزش آنها میکاهد و هم اگر صفت باشد، نه تنها به شخصی که به آن صفت متصف شده است ارزش و جایگاهی نمیدهد، که گاه باعث تمسخر نیز میشود. یک تأمل کوتاه میتواند کلماتی مانند «مهندس»، «دکتر» و «استاد» را به ذهن متبادر کند. کلماتی که بجا و بیجا در مورد افراد باخود و بیخود استفاده میشود. «استاد» کلمهای دستمالی شده است که مدتهاست زیاد به گوشمان میخورد و برای افرادی با جایگاههایی بسیار متفاوت استعمال میشود. با گسترش شبکههای مجازی این صفت بیش از پیش به سطح آمد و مریدان و علاقهمندان به اشخاصی مانند نویسندگان و شاعران، برای عرض ارادت یا ادای احترام و شاید هم تملق، از این کلمه بسیار استفاده کردند و میکنند. البته عدهای هم با استفاده از این صفت، دکان و دستگاهی راه انداختهاند و کارگاهها و کلاسها برگزار میکنند و «شاگرد» میپرورانند. برای ریشهیابی این کلمه و چرایی استفاده گسترده و خارج از جایگاه آن با محمدجعفر یاحقی، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد، حسین آتشپرور، نویسنده، و ابوطالب مظفریِ شاعر گفتوگویی کردیم که حاصلش را در ادامه میتوانید بخوانید.
استاد، صفت افراد نادری بود
محمدجعفر یاحقی، نخست به ریشهشناسی این کلمه میپردازد و میگوید: کلمه «استاد» یا «استاذ»، کلمه کهنسالی است و در گذشتههای ادبی ما هم وجود داشته است. در قدیم در حوزهها و مراکز علمی این کلمه به شخصیتهایی اطلاق میشده است که در رشته خودشان به بالاترین سطح میرسیده و مرجع قرار میگرفتهاند و معمولا این قبیل آدمها بسیار کمیاب بودهاند. به عبارتی کلمه استاد جلو اسم افراد بسیار نادری آمده است و به هرکسی نمیگفتند استاد. به عنوان مثال برای خواجه نصیرالدین توسی کلمه استاد به کار رفته که آن هم به دلیل فضائل و دانشهای متعددی بوده که داشته و در آنها سرآمد بوده است. باید توجه داشته باشیم که این صفت برای افرادی که در علوم انسانی -یا در علومی که با علوم انسانی خویشاوندی داشتهاند- فعالیت میکردهاند به کار میرفته است. در بخشهای دیگر مانند حوزههای علمیه بیشتر «شیخ» میگفتند، نه استاد که کلمه شیخ هم امروز نازل و کماهمیت شدهاست، در صورتی که در گذشته مراجع علمی حوزهها شیخ خوانده میشدند، مانند شیخ طوسی، شیخ کلینی و... و کسی که در سطح خیلی عالی بوده به او «شیخ الطائفه» یا «شیخ الشیوخ» میگفتهاند. بنابراین کلمه استاد در حوزههای علمیه هم به کار نمیرفته است. این کلمه یک معنای عامتری هم داشته که احتمالا آن چیزی را که الان متداول شده است از این حوزه گرفتهاند؛ اگر کسی در هر حوزه و هر دانشی تخصصی اجمالی میداشت، به او میگفتند استاد، مانند معلم مکتبخانه.
مصحح تاریخ بیهقی در ادامه گریزی به دوره صفویه میزند و از تغییر موارد استفاده از این کلمه یاد میکند: در یک افق دیگر، از دوره صفویه به این طرف که جوانمردان و عیاران وارد کار شدند، به کسانی که در حرفههای مختلف هم تخصص داشتند میگفتند استاد، مانند استاد مسگری، نجاری، آهنگری و... حتی برای ردههای پایینتر مانند دلاک و سلمانی هم استاد را به کار میبردند که بیشتر به شکل «اوستا» استفاده میشده است.
تأثیر ورود واژگان از دیگرفرهنگها
پویایی اجتماعی و زبانی باعث میشود که گاه واژهای از جایگاه و خاستگاه اولیه خود حرکت کند و در طول زمان در جایگاه و معنای دیگری به کار رود. همچنین با مراوده فرهنگهای مختلف، زبانها نیز با هم وارد تعامل میشوند و کلماتی از هم وام میگیرند یا برای برابرنهاد کلمهای وارداتی، ناگزیر از انتخاب کلماتی از زبان مقصد هستیم. دکتر یاحقی در این مورد یادآور میشود: کلمه استاد در روزگار ما برابرنهاد یک واژه فرنگی است. در دورههای گذشته در مراکز دانشگاهی و علمی اروپا و آمریکا، مدارجی برای کسانی که در حوزههای علمی کار میکردند در نظر میگرفتند که ما هم آنها را ترجمه و در حوزه دانشگاهی خودمان استفاده کردیم. به آن کسی که اول وارد دانشگاه میشده و هنوز دکتری نگرفته بوده است، میگفتند مربی. کمی بالاتر، به کسی که دکتری و تخصصش را میگرفت، میگفتند استادیار که در انگلیسی بریتانیایی به او Resident و در انگلیسی آمریکایی به او Assistant Professor میگویند. وقتی چند سال استادیار بود و کارهای تحقیقاتی و علمی کرد به او Associate Professor میگویند که در فارسی دانشیار ترجمه شده است. به شخصی که تمام مدارج علمی را طی کرده و به مرتبه عالی دانشگاهی و مرجعیت رسیده است میگویند Professor که ما آن را به استاد ترجمه کردهایم. اگر 100 سال هم کسی در دانشگاه تدریس کند استاد نمیشود، مگر اینکه کارهای علمی و پژوهشی بکند. پروفسور به کسی میگویند که در یک حوزه خاص تألیفات و کارهای برجستهای دارد و حالا ممکن است دانشجو هم تربیت کرده باشد. گاهی ممکن است دانشجو هم نداشته باشد، ولی استاد باشد.
انقلاب در کلمه استاد
او در ادامه به نقش انقلاب به عنوان یک واقعه مهم تاریخی در تغییر بار و معنای کلمه استاد و استفاده از آن اشاره میکند و میگوید: تا پیش از انقلاب استفاده از کلمه استاد کاملا حسابشده بود و به غیر از دانشگاهیان، به کسی این صفت اطلاق نمیشد و از میان دانشگاهیان هم به آن دستهای گفته میشد که این مدارج و مراحل لازم را طی کرده بودند. بعد از انقلاب اتفاقاتی رخ داد و صحبتهایی از جامعه بیطبقه و یکسانسازی شد که در نتیجه آن این تصور پیش آمد که آنهایی که استاد هستند طاغوتی و نورچشمی بودهاند که به این درجه رسیدهاند. برای همین کلمهای عمومی انتخاب کردند: «عضو هیئتعلمی». هرکس که استخدام دانشگاه میشد به او میگفتند عضو هیئتعلمی. بنابراین مربیای که اولین سال خدمتش بود و کارشناسی ارشد یا دکتری عمومی داشت، میشد عضو هیئتعلمی؛ به آن کسی هم که 30، 40 سال خدمت کرده و مدارج بالایی را کسب کرده بود میگفتند عضو هیئتعلمی. از طرفی چون کسانی که تصمیمگیرنده بودند خودشان در مراتب پایین بودند، نمیخواستند دیگران مراتب بالاتر از آنها داشته باشند، بنابراین همه را یکسان کردند و به همه گفتند عضو هیئتعلمی. اما در مکاتبات رسمی، همچنان اصطلاحات تخصصی در جای خودش به کار رفت.
این استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد ادامه میدهد: این کلمه «استاد» که امروزه برای هر کسی استفاده میشود، یا از آن تداول عمومی سطح پایین دانشگاه به سطح جامعه راه پیدا کرده است، یا از آن تداول عام حرفهای یعنی استاد سلمانی و استاد بنا و استاد چاهکن و مانند اینها. بنابراین این کلمه عمومیت پیدا کرد و در دهانها افتاد و وارد حوزه آکادمیک شد و متأسفانه بسیار ناهنجار و زننده است که به هرکسی که پایش به دانشگاه باز شده میگویند استاد. این در واقع یکجور تعمیم واژه تخصصی خاص برای افراد عام است که درست نیست. امروز حتی به تمسخر هم به عدهای میگویند استاد. اینقدر کلمه استاد تنزل پیدا کرده است. ولی اگر قانون و اخلاق مد نظر باشد، اخلاق علمی ایجاب میکند کلمات را در جای خودشان به کار ببریم و هرکس را که استحقاق دارد به آن متصف کنیم.
تغییر عادت یکیدو نسل طول میکشد
اما استعمال کلمه استاد در فضای مجازی، خارج از کنترل و نظارت است و نمیشود کاربران را با بخشنامه دعوت به رعایت اخلاق و استفاده صحیح کلمات کرد. یاحقی نیز دراینباره اظهار میکند: هیچ ضابطهای در فضای مجازی حاکمیت ندارد و خود افراد اگر اخلاق حرفهای داشته باشند، نباید اجازه بدهند این واژهها را برای آنها به کار ببرند. این یک هرجومرج در اخلاق علمی است که مهارش از دست در رفته است، اما به تدریج از طریق نهادها و دستگاههای ذیربط و بهخصوص با کمک رسانهها و وسایل ارتباط جمعی میشود نظارت و کنترلهایی کرد که کاربرد درست واژه تبدیل به عادت شود و البته تبدیل شدن چیزی به عادت هم زمان میبرد و شاید یکیدو نسل طول بکشد.
استفاده از صفت استاد بیرون از جای خودش توهین است
حسین آتشپرور، نویسنده، نمیگذارد پرسش ما به آخر برسد و دلآزرده از کاربرد واژه استاد میگوید: وقتی این صفت استادی را برخی به من نسبت میدهند، انگار دارند به من فحش میدهند. از این قضیه دلخورم و در یکی از داستانهایم هم نوشتهام که وقتی به تو میگویند استاد دارند کلنگ قبرت را میزنند و میخواهند تو را خاک کنند. این کلمه حالت مسخره و مزخرفی به خودش گرفته است. لوث شده و از نظر من توهین است. این را در مورد خودم میگویم.
از او میپرسیم چه شرایطی باید وجود داشته باشد که به نویسنده یا شاعری این صفت داده شود؟ و او اظهار میکند: نمیدانم، در موردش تأمل نکردهام. من به آقای دولتآبادی هم نمیگویم استاد، میگویم آقای دولتآبادی. خیلی به ندرت به کسی میگویم استاد. کار و اسم هرکس مشخص است. استاد دانشگاه چیز دیگری است. یک صفت است و به شخصی تعلق میگیرد که به آن مرحله رسیده است. ولی خارج از دانشگاه برای هر کسی «استاداستاد» راه میاندازند و این مسخره است. آقای شفیعی کدکنی چون استاد دانشگاه است، میشود به او صفت و عنوان استادی داد، اما به هوشنگ ابتهاج چرا باید بگویند استاد؟ من احساس میکنم توهین به آدم است. نمیشود به نویسنده یا شاعری گفت استاد. مثلا چه لزومی دارد بگوییم استاد ابوالقاسم فردوسی، یا استاد اخوان ثالث؟ مشخص است که اینها چه کسانی هستند. از نظر من لقبهایی از این دست باید از بین برود.
نویسنده رمان «چهاردهسالگی بر برف» ادامه میدهد: یکعده هم خوششان میآید و از این واژه استفاده میکنند. آدم سوءاستفادهکن همهجا هست، به خصوص در ادبیات. من هرروز دارم اینها را میبینم. حاشیههای شعر و داستان بیشتر از اصل آن است. به نظر من این عنوان در همان دانشگاه بماند بهتر است.
این عنوانها شخص را دچار توهم میکند
ابوطالب مظفری، شاعر، نیز موافق استفاده از صفت «استاد» برای شاعران و نویسندگان و هرکسی که خارج از محیط دانشگاه باشد نیست: در حوزههای رسمی مثل دانشگاه بنا به شرایطی به افراد این صفت داده میشود، ولی در خارج از آن، با دادن این صفت به کسی، به صرف اینکه نویسنده و شاعر باشد، موافق نیستم. مگر در مواردی که اجماعی وجود داشته باشد. مثلا کسانی که به دلیل کارهای پژوهشی و مسائلی از این قبیل این لقب به آنها داده میشود. در غیر این صورت به نظر من کار درستی نیست. فیلسوفی چینی که اگر اشتباه نکنم کنفوسیوس است میگوید: اولین ظلمی که بشریت در تاریخ انجام داد، ظلم در حق کلمات بود. یعنی اینکه زمانی که ما کلمات را از معانی واقعیشان خارج و آنها را در غیر جایگاه خودشان وارد کردیم، از آنجا باقی بیعدالتیها و ظلمها شروع شد. خیلی مهم است که در صحبتها یا نوشتههایمان کلمات را در جای درستشان به کار بگیریم. اگر این کار را نکنیم بلبشویی در خود کلمات و در زبان به وجود میآید. دوم اینکه به قول مولانا: هرکه را مردم سجودی میکنند/ زهر اندر جان او میآکنند. به هر حال این تشویقها و عنوانها، هم خود شخص را دچار توهم میکند و هم موجب اشتباه دیگرانی در جامعه میشود.
شاعر دفتر «عقاب چگونه میمیرد؟» ادامه میدهد: در مورد لقب شاعر یا نویسنده، نظر من این است که اگر کسی کتاب شعر یا داستانی چاپ و منتشر کرده باشد میشود از لحاظ عرفی عنوان شاعر یا نویسنده را به او اطلاق کرد. اما در مورد کسانی که به این مرحله نرسیدهاند اطلاق همین عنوان هم درست نیست. البته چاپ هم چندان ملاک نیست و امروزه هر کسی میتواند کتاب چاپ کند، اما نمیتوانیم به کسی که کتابی چاپ کردهاست عنوان نویسنده و شاعر ندهیم، به اجبار باید این صفت را به او اطلاق کنیم.
منبع: شهرآرا نیوز مشهد