دکتر سیدخلیل خطیبرهبر
ادیب فرزانهای که 221 عنوان کتاب از خود برای دانشجویان و پژوهشگران ادبیات فارسی بر جای گذاشته است. دکتر خلیل خطیبرهبر علاوه بر شرح و تصحیح آثار رودکی، فرخی سیستانی، سعدی، حافظ، کلیله و دمنه، تاریخ بیهقی و مرزباننامه، درباره دستور زبان فارسی، کاربرد صفت و قواعد املاء و ویرایش، کتابهای متعددی را نوشته و منتشر کرده است.
ادیب فرزانهای که کتابهای او 199 بار تجدید چاپ شد
دکتر سیدخلیل خطیبرهبر در سال ١٣٠٢خورشیدی، در یکی از محلات
قدیمی شهر «کرمان» دیده به جهان گشود. پدران او، از جمله روحانیون برجسته کرمانی
بهشمار میآمدند و نام خانوادگی «خطیبرهبر» اشاره به همین سابقه است. او بعد از
پایان تحصیلات تکمیلی و اخذ دکترای ادبیات فارسی، در دانشگاه تهران بهعنوان استاد
متون کهن مشغول به کار شد. اما بیشتر تلاش او تصحیح برخی از آثار شناختهشده ادبی
بود. مهمترین ویژگی تصحیحهای دکتر خطیبرهبر شرحنویسی و توضیحاتی بود که در
حاشیه تصحیح اضافه میکرد. این ویژگی را در مورد تصحیح سهجلدی تاریخ بیهقی میشود
دید. تاریخ بیهقی نوشته ابوالفضل بیهقی در شکل عادی در یک جلد جمعآوری میشود.
اما آنچه دکتر خطیبرهبر روی این کتاب انجام داد آن را به یکی از منابع تاریخی
دوره غزنوی تبدیل کرد که شرح و معنی لغتهای این کتاب بهصورت یک دایرهالمعارف در
کنار هم گرد آمده است.
شرح و توضیح مفصل گلستان سعدی، شرح و توضیح مفصل مرزباننامه،
شرح و حواشی غزلیات حافظ، شرح و حواشی غزلیات سعدی و تحقیقات دقیق و استادانه در
زمینه دستورزبان فارسی، مانند کتاب حروف اضافه، کتاب حروف ربط، کتاب صفت، مجموعه
چندجلدی «گزیدههای سخن پارسی»، مانند گزیده اشعار فرخیسیستانی، گزیده اشعار
رودکی، گزیده گلستان سعدی، گزیده بوستان سعدی، گزیده غزلیات حافظ، گزیده کلیلهودمنه،
گزیده تاریخ بیهقی و گزیده جهانگشای جوینی از کتابهای این استاد ادب است.
دکتر خلیل خطیبرهبر، شارح و پژوهشگر متون کلاسیک از جمله تاریخ بیهقی در نود و دو سالگی و در 16 بهمن ماه 1393 دارفانی را وداع گفت.
سبک تاریخ بیهقی / دکتر سید خلیل خطیب رهبر
موضوع اصلی تاریخ بیهقی، تاریخ حکومت سلطان مسعود غزنوی است؛ اما افزون بر تاریخ غزنویان، مطالبی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده که بخش زیادی از آن از بین رفته و امروزه تنها حدود پنج مجلدش بر جای مانده است.
نثر استوار، اطلاعات بسیار ارزشمند در موارد گوناگون، رعایت انصاف و بیان شیرین و پرکشش، از ویژگیهای این کتاب هستند؛ چنان که مینویسد: «سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را! غرض من آن است که تاریخپایهای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقیماند.»
یکی از کسانی که زحمت بسیاری بر خود هموار کرد و دشواریهای این کتاب کهن را آسان نمود و به نوعی در دسترس عموم نهاد، مرحوم استاد خطیب رهبر بود که کارش با استقبال فراوانی روبرو شده است. آنچه در پی میآید، بخشهایی از مقدمه پربار و مفصل ایشان است:
تاریخ مسعودی معروف به «تاریخ بیهقی» یکی از آثار بسیار گرانبهای نثر فارسی و تاریخ و نمودار کمال دانش و بینش و هنر نویسندگی تاریخ نگار نامدار ایران ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر است که به همت والای استاد دانشمند، جناب دکتر علیاکبر فیاض که عمر گرامی را در تصحیح آن به پایان برده و از این راه خدمتی بزرگ به تاریخ و ادب ایران فرمودهاند، در سال ۱۳۲۴ در تهران و در سال ۱۳۵۰ از سوی دانشگاه مشهد انتشار یافت. [... او] درباره ارزش کار بیهقی از نظر تاریخنگاری و نویسندگی در مقدمه عالمانه خود بر تاریخ بیهقی چنین نگاشتهاند:
«در جزو چند کتاب معدودی که از نثر فارسی پیش از مغول مانده است، یکی کتاب حاضر یعنی تاریخ خواجه ابوالفضل بیهقی است که از شاهکارهای ادب فارسی به شمار میرود. این کتاب از جهت موضوع، نمونهای از تاریخنویسی خوب و از حیث انشا، مثالی از بلاغت زبان ماست. بیهقی موجد فن تاریخ نیست، پیش از او به زبان فارسی تاریخها نوشتهاند؛ ولی در همه مورخین قدیم ما شاید، هیچ کس به قدر بیهقی معنی تاریخ را درست نفهمیده و به شرایط و آداب تاریخنویسی استشعار نداشته است.
ابداعی که بیهقی در این فن آورده، حتی در نظر خود او بیسابقه بوده است. خود او میگوید: «در دیگر تواریخ، چنین طول و عرض نیست که احوال را آسانتر گرفتهاند و شمّهای بیش یاد نکردهاند؛ اما چون من این کار پیش گرفتم، میخواهم که داد این تاریخ را بهتمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ از احوال پوشیده نماند.»
در طنز به تواریخ قدیم مینویسد: «اگرچه این اقاصیص از تاریخ دور است، چه در تواریخ چنان میخوانند که فلان پادشاه فلان سالار را به جنگ فرستاد و فلان روز جنگ یا صلح کردند و این آن را بزد و بر این بگذشتند؛ اما من آنچه واجب است، به جای آرَم.»
این واجب چه بوده است؟ نوشتن تاریخی زنده و حساس برای آیندگان؛ زیرا بیهقی به قول خود تاریخ را برای آیندگان مینوشته و بهخوبی متوجه بوده است که آیندگان تاریخ زنده و حساس میخواهند، این است سرّ این تفصیلپردازیهای دلاویز و چهرهسازیهای زیبا که مایه امتیاز این کتاب شده است.
صداقت و اطلاع
دو شرط عمدة مورخ، صداقت و اطلاع است که بیهقی شاید بیش از خوانندگان خود متوجه اهمیت آن بوده است و بدین جهت در هر فرصتی خوانندگان را از راستگویی و حقیقتدوستی و همچنین از احاطه و اطلاع خود بر اخبار اطمینان میدهد؛ چنان که خوانندگان در تضاعیف کتاب ملاحظه میکنند و مخصوصاً در خطبه باب خوارزم (در آخر کتاب) که مورخ در آنجا روش خود را در انتقاد مدارک و اسناد به شرح ذکر کرده و نموداری از طرز فکر دقیق خود را نشان داده است.
مندرجات کتاب بیهقی یا از مشهودات خود اوست که در طی روزگار با دقت تمام تعلیق میکرده، یا اطلاعاتی است که با کنجکاوی بسیار از اشخاص مربوط و مطلع به دست میآورده، یا منقولاتی است از کتابها که غالباً نام آنها را ذکر میکند و حتی راجع به ارزش آنها نظر خود را اظهار میدارد. بیهقی از سالیان دراز تألیف این کتاب را در نظر داشته و با دلبستگی و علاقهمندی تمام به تهیه مواد آن مشغول بوده و برای این کار، از موقع مساعد خود در دربار استفادهای کرده است که به قول خودش برای دیگر کسی میسر نبوده است.
هنر بیهقی
ولیکن برای نوشتن تاریخ تنها داشتن مواد کافی نیست، هنری هم لازم است که از این مواد استفاده کند؛ یعنی انشایی که بتواند گذشته محوشده را پیش چشم آیندگان مجسم و محسوس سازد و هنر بیهقی اینجاست. در نوشتههای قدیم کمتر کتابی است که بتواند با کهنگی زبان اینقدر برای خوانندگان خود جذبه داشته باشد و هر خوانندهای، به شرط آشنایی با زبان، آن را با ولع و اشتیاق و بدون کسالت و ملال بخواند. هنر بیهقی اوج بلاغت طبیعی فارسی و بهترین نمونه هنر انشایی پیشینیان است که زیبایی را در سادگی میجسته و از تماس با طبیعت زبانی، مانند طبیعت گرم و زنده و ساده و باشکوه داشتهاند. در کتاب بیهقی نمونههای مختلفی از انشا هست و قطعههایی دارد که از حیث بلاغت، سند لیاقت زبان فارسی محسوب میشود.»
تغییر سبک
استاد بزرگ فقید، ملکالشعرای بهار در سبکشناسی یا تاریخ تطور نثر فارسی مینویسند: در این یک قرن (دوره غزنوی و سلجوقی اول ۴۵۰ ـ ۵۵۰) انقلاباتی که موجب تغییر سبک و تجدید طریقه نثر و نظم باشد پدید نمیآید… و اگر چیزی از گوشه و کنار به وجود آمد، به همان سبک و شیوه دیرینه نوشته میشد؛ مانند کتب ناصرخسرو علوی که در نیمه دوم قرن پنجم تألیف یافته است و با شیوه نثر سامانیان برابر است و غالب الفاظ و ترکیبات و اصطلاحات قدیم را در آن رسالات به قرار اصل میبینیم… پس اینکه ما این فصل را مستقل و جدا از فصل پیشین ساختیم، برای آن بود که چند کتاب را که به سبکی خاص در این قرن به وجود آمده و از حیث سبک و شیوه، استقلالی داشت و لایق بود که برای آنها فصلی جداگانه باز گردد، از اعتبار خود نینداخته باشیم و از آن کتب است، یکی نوشتههای ابونصر مشکان، دو دیگر «تاریخ بیهقی» و سه دیگر سیرالملوک خواجه نظام الملک و چهارم قابوسنامه عنصرالمعالی کاووس است که با سبک قدیم تفاوتهایی دارند و هر کدام جداگانه قابل بحث و مطالعه است و اتفاقاً شیوه این کتب پس از طی شدن قرن پنجم نیز بهتدریج فراموش میشود، و بلافاصله سبک نثر دگرگون شده و نثر فنی به وجود میآید…
سبک بیهقی به عین، تقلیدی است از سبک نثر ابونصر مشکان؛ چنان که میان منشآت ابونصر و شاگردش هیچگونه تفاوت موجود نیست».
فن نثر
استاد دانشمند، جناب دکتر خطیبی در کتاب فن نثر در ادب پارسی، مختصات سبک نثر فارسی در دوره غزنوی و سلجوقی اول (۴۵۰ ـ ۵۵۰) را بدین گونه خلاصه کردهاند:
«نخست: استعمال مفردات عربی بیش از دوره قبل (دوره سامانی ۳۰۰ ـ ۴۵۰) با حفظ حدود زبان فارسی از ورود لغات دشوار و متکلف عربی.
دوم: شروع به استعمال آیات و احادیث و اشعار و امثله و استعارات، برای آراستن کلام در حدی متعارف و خالی از تکلف.
سوم: رعایت تکلفات و صنایع؛ در مقیاسی که هنوز نثر را از شیوة مرسل دور نمیساخت و مناسبات لفظی را بر بیان معنی رجحان نمینهاد.
چهارم: به کار نبردن سجع که نثر فارسی برای قبول و استعمال آن هنوز آمادگی نداشت و مراعات این صنعت ناگزیر مفردات لغوی بیشتری را از زبان عربی در پی میآورد که با روش نثر فارسی سازگار نبود.
پنجم: ترکیب جُمل، که در این سبک هنوز شیوة دیرین خود را تا حدودی حفظ کرده است و مفردات عربی در آن به گونهای استعمال میشود که از سیاق سخن فارسی بیگانه نیست؛ مانند جمع بستن لغات عربی به فارسی، یا جمع بستن جمع عربی بار دیگر به فارسی، یا آوردن یای مصدری به جای مصادر عربی و نظایر آن.
ششم: به عکس دوره قبل روش جملهبندی عربی، بهخصوص در آثار ترجمه شده از آن زبان در نثر این دوره کمتر دیده میشود و این از آن جهت است که نثر پارسی با گذشت بیش از یک قرن از دورة تحول و تکامل، بهتدریج روش خود را در ترکیب جمل مستقر ساخته بود. در این دوره ارکان فرعی که بیش از آن، بعد از فعل یا رابطه میآمد؛ در متن جمله جای گرفت و فعل در انتهای جمله و مفعول بعد از فاعل و قبل از فعل ذکر میشد. قیود و صفات، براساس رابطه خود با هر یک از اجزای جمل، در پی همان جزء میآمد؛ مگر در موارد تعدد قیود و صفات که گاه بعضی از آن قبل از فعل و بعضی بعد از آن میآمده است.
رعایت همین نکات موجب آمد که کوتاهی جمل، به سبک دوره قبل (دوره سامانی۳۰۰ـ۴۵۰) که از مختصات نثر آن دوره بود، به همان صورت در این سبک مراعات نشود و در عین حال، کیفیت وصل و فصل و تسلسل و توالی معنی در آن همچنان به شیوه قدیم محفوظ بماند.
هفتم: روش ایجاز و مساوات در این دوره تا حدودی جای خود را به اطناب میسپرد و از این حیث نثر را در حد فاصل، بین سبک ساده قدیم و سبک فنی دوره بعد (دوره سلجوقی دوم و خوارزمشاهیان ۵۵۰ـ۶۰۰) قرار میدهد. نمونههایی از درج شعر در نثر دیده میشود. اقتباس آیات و احادیث و امثله و حکم، چنان که گذشت، برای آرایش کلام در حدی متعارف رواج مییابد. ترادف و تضاد و تجانس لفظی به نسبتی محدود، در نثر راه پیدا میکند و مسیر تطور نثر را به سوی توازن و تقسیم به قرائن که در دوره بعد به طریقی متکلف در بیشتر اقسام آن رواج مییابد، هموار میسازد.
هشتم: تنوع و احتراز از تکرار نیز یکی دیگر از مختصات نثر این دوره است.
در دوره قبل تکرار فعل یا رابطه، در جمل متوالی و تکرار لغات، شیوه طبیعی نثر بود. در این دوره تکرار جای خود را به حذف به قرینه میدهد. افعال و روابط معمولاً در جمل متعاطف در نخستین جمله ذکر و از دیگر جمل به قرینه حذف میگردد و از افعال مرکب نیز جزء مکرر، به همین صورت به قرینه مذکور محذوف میشود. حذف مفرد به قرینه جمع و جمع به قرینة مفرد نیز در نثر این دوره معمول و متداول است.
نهم: با این همه باید گفت: نثر پارسی در این دوره هنوز شیوة نثر مرسل را دنبال میکند، لفظ با معنی برابر است و معانی از هم دور نمیافتد. نه به اسلوب قدیم ساده است و نه به سبک دوره بعد (دوره غزنوی و سلجوقی دوم) فنی و متکلف.
شاید بتوان نثر این دوره را با در نظر گرفتن مفهومی که از نثر خواسته میشود، در شمار رساترین و روانترین آثار منثور در تاریخ تطور نثر فارسی دانست و اگر نثر دوره قبل (دوره سامانی) را نثر ساده و مرسل بنامیم، میتوانیم نثر این دوره (دوره غزنوی و سلجوقی اول) را در مقام مقایسه، نثر مرسل عالی بخوانیم.»
شیوه سهل و ممتنع
این نکته گفتنی است که تاریخنویس فرزانه و ادیب نامدار در نگارش اثرگرانقدر خود شیوه سهل و ممتنع را به کار بسته و در بهگزین کردن و واژهها هنرنمایی کرده است. در اینجا نظر خوانندگان را به برخی از واژههای شیوای ساده و مرکبی که در این کتاب است، معطوف میداریم: آرامگونه، ابلهگونه، ایمنگونه، ایدونی، با دیدار، بالاگونه، بهتر آمد، بهگزین، بیاندام، بیگناهگونه، پارینه، پایاب، پایچه، پسرپدری، پیادهگونه، پیرانهسر، پیشترک، پیلوار، ترگونه، تنآسان، جگرآور، خجلگونه، خردهمردم، خلوتگونه، خوابک، خواهشک، دادگان، درازآهنگ، درسپارند، درنارسیده، دسترشت، دستگرای، دشمنایگی، دلانگیز، دندان مزد، دو گروهی، دیداری، دینه، دیواربست، راه بیراه، رایگانگی،رنجگونه، روزینه، ریشاریش، زاد و بود، زاستر، سختسری، سرغوغا، سرهنگشمار، سوزیان، شادروانک،فراکرد، فرهمند، فریفتگار، کارنادیدگان،کماندیشگی، گذاره، گرانمایهگونه، گردنآورتر، گرگآشتی، گرمگاه، مایهدار، متواریگاه، مرغدل، نابیوسان، ناچاره، نادرگذاشتنی، ناشیرین، نپایست، نرمگونه، نگرایستی، نوآیین، نوباوه،نوخاستگان، نیستهمتا، نیک اسبه، نیم دشمن، نیمعاصی، وجه گونه، هزارگانی، یک سوارگان…
چیرهدستی بیهقی در نویسندگی و آگاهی او از قاعدههای دستوری زبان فارسی موجب گرد آمدن بسیاری از نکات دقیق صرف و نحو زبان فارسی در این کتاب شده است.
منبع: روزنامه اطلاعات