ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghi_news/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

روستای حارث آباد سبزوار

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

رضا حارث آبادی بیهقی

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

دانشگاه حکیم سبزواری

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

دکتر مهیار علوی مقدم

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

بایگانی

پیوندها

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزنامه اعتماد» ثبت شده است

اول آبان ماه روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی

چرا تاریخ بیهقی می‌خوانم؟  

تاریخ بیهقی، به لحاظ زبانی زیباترین و شیواترین و رساترین و مهم‌ترین متن تاریخ‌نگاری پیشامدرن فارسی است.

محسن آزموده 

از سال 1400 خورشیدی، اول آبان ماه در تقویم ایرانی روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی نام‌گذاری شده است. عموم فارسی‌زبانان نام ابوالفضل بیهقی را شنیده‌اند، نویسنده کتاب مشهور تاریخ بیهقی. اهل درس و کتاب لابد داستان حسنک وزیر او را خوانده‌اند یا قصه افشین و بودلف را. بیهقی برای تهرانی‌ها از جهت دیگری هم شهرت دارد، نام یک پایانه مشهور در مرکز تهران بیهقی است! اما احتمالا شمار بسیار اندکی کتاب تاریخ بیهقی را خوانده باشند. متاسفانه حتی در میان دانشجویان رشته‌های تاریخ ایران و ادبیات فارسی یعنی آنها که خواندن تاریخ بیهقی برای‌شان فریضه است، افراد کمی این کتاب را خوانده‌اند. یکی، دو ماه است که به‌طور جدی به همراه جمعی از دوستان و با استفاده از شرح‌های استادانی چون دکتر علی‌اکبر فیاض، دکتر خلیل خطیب رهبر، استاد مهدی سیدی، زنده‌یاد استاد سعید نفیسی، دکتر محمد دهقانی و... به مطالعه تاریخ بیهقی مشغول شده‌ام... پیش‌تر گزیده‌ای از این متن را به همراه شرح دکتر محمد دهقانی در کتاب خواندنی «حدیث خداوندی و بندگی» مطالعه کرده بودم. در این مدت، راجع به بیهقی و کتابش چندین مقاله و کتاب خوانده‌ام، همچنین در مورد تاریخ غزنویان و منابع تاریخی آن دوره و سده‌های پیش‌تر. یکی از مباحثی که در این محفل مطرح شد، این بود که اصلا چرا باید تاریخ بیهقی بخوانیم؟ روشن است که هر نفر پاسخی مختص به خود به این سوال دارد. آنچه می‌خوانید پاسخ من به این سوال است که
به مناسبت اول آبان روز بیهقی تقدیم حضور مخاطبان می‌شود.

به من چه؟

چند سالی هست هر کسی از من می‌پرسد «چی بخونم» یا خودم قصد می‌کنم کتاب یا مقاله‌ای را بخوانم، به تأسی از حکمت «به من چه؟» شمس تبریزی (با تقریر مصطفی ملکیان) از او (یا از خودم) می‌پرسم: اصلا چرا باید این کتاب را خواند؟ این کتاب قرار است چه سوال یا سوال‌هایی را جواب بدهد یا چه مشکل یا مساله‌ای را حل کند؟ بنابراین در مورد تاریخ بیهقی هم همین سوال را می‌توان (و در واقع باید) پرسید. روشن است که عموم ما فارسی‌زبان‌های باسواد قبل از مطالعه کتاب بیهقی چشم‌اندازی کلی درباره آن داریم، در حدی که در مدرسه شنیده‌ایم و خوانده‌ایم. پیشنهادم برای آشنایی اجمالی مقدمه عالی کتاب حدیث خداوندی و بندگی نوشته دکتر محمد دهقانی و بخش تاریخ بیهقی فصل غزنویان کتاب تاریخ نگاری فارسی اثر جولی اسکات میثمی (با ترجمه دکتر محمد دهقانی) است. اما فارغ از این آشنایی اجمالی، در نوشتار حاضر می‌کوشم به این سوال پاسخ دهم که چرا تاریخ بیهقی می‌خوانم؟ پیش از پرداختن به پاسخ شخصی خودم، به چند حقیقت مورد اجماع پژوهشگران درباره تاریخ بیهقی اشاره می‌کنم. بد نیست با معرفی اجمالی اثر و مولف آن شروع کنم.

تاریخ بیهقی چیست؟ ابوالفضل بیهقی کیست؟

تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی یا تاریخ ناصری، نوشته ابوالفضل محمد حسین بیهقی (زاده 385 ه.ق. روستای حارث‌آباد بیهق، جنوب سبزوار کنونی-470 ه.ق.) مورخ و دبیر ایرانی دربار غزنویان است. کتاب در اصل سی جلد بوده و به نوشته محققان روایت بیهقی از حوادث و رویدادهای ده سال پایانی سلطنت سلطان محمود غزنوی تا سال نگارش کتاب یعنی از سال 409 هجری قمری تا سال 450 هجری قمری را شامل می‌شده، اما اکنون تنها بیش از پنج جلد آن باقی مانده و بقیه آن از دست رفته است. این پنج جلد وقایع ده سال حکومت سلطان مسعود غزنوی، فرزند سلطان محمود غزنوی بین سال‌های 421 هجری قمری تا 432 هجری قمری را در بر می‌گیرد.

بیهقی در این سال‌ها به عنوان دبیر، دستیار بونصر مشکان (درگذشته 431 ه.ق.)، دیوان‌سالار برجسته و رییس دیوان رسالت مسعود غزنوی بود و پس از مرگ بونصر، دستیار بوسهل زوزنی جانشین او شد. او در سال‌های دبیری، ضمن یادداشت‌نویسی از تجربیات و وقایع روزانه به گردآوری و نسخه‌برداری اسناد و مدارک و نامه‌ها
(ملطفه‌ها)ی درباری و دیوانی پرداخت. او در نگارش تاریخ خود، ضمن بهره‌برداری از این منابع، به آثار مکتوب و شفاهیات پیشینیان نیز مراجعه کرد و کتاب تاریخ او مشحون از روایت‌های تاریخی از چهار قرن اول ایران پس از اسلام و همچنین روایت‌های دوره‌های پیش از آن است. بیهقی در نگارش تاریخ خود، تنها به نقل وقایع و رویدادها اکتفا نکرده و همه جا جزئی‌نگرانه و با دقت، رویدادهای تاریخی را تحلیل کرده است. نثر زیبا و استوار بیهقی که به اعتقاد محققان متاثر از نثر استادش بونصر مشکان است، این کتاب را به یکی از برترین آثار نثر فارسی بدل کرده است.

بیهقی از منظر ادیبان

درباره دلایل اهمیت تاریخ بیهقی از حیث ادبی می‌توان به نکات زیر اشاره کرد:

1- تاریخ بیهقی (مسعودی) که الان کمتر از یک‌پنجم آن دراختیار ماست، در کنار گلستان سعدی و ترجمه نصرالله منشی از کلیله و دمنه، یکی از مهم‌ترین کتاب‌های منثور به زبان فارسی است (به نقل از دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن). البته کتاب‌های نثر بسیار مهم دیگری هم هستند، مثل اسرارالتوحید، تذکره‌الاولیای عطار، قابوسنامه، سیرالملوک خواجه نظام، کیمیای سعادت غزالی، چهار مقاله نظامی عروضی و... اما بیهقی در کنار کلیله و دمنه و گلستان سعدی جایگاه ویژه و ممتازی دارد. اهمیت این کتاب از حیث غنای واژگانی با مراجعه به لغتنامه دهخدا روشن می‌شود.

2- تاریخ بیهقی در کنار زین‌الاخبار گردیزی و تاریخ سیستان (مولف گمنام) از اولین متن‌های تاریخ‌نگاری فارسی است. البته ما قبل از آن (حدود صد سال قبل) ترجمه تاریخ طبری یعنی تاریخنامه بلعمی را هم داریم که آن هم به نثری شیرین و روان و بسیار زیباست، اما تاریخنامه بلعمی، چنان‌که از عنوانش
بر می‌آید، ترجمه است (البته ترجمه طابق النعل به النعل نیست) اما به هر حال ساختار کتاب و شیوه روایت، منبعث و متاثر از تاریخ بزرگ و جامع طبری (مورخ بزرگ اهل طبرستان) است که به زبان عربی نوشته شده.

3- تاریخ بیهقی، به لحاظ زبانی زیباترین و شیواترین و رساترین و مهم‌ترین متن تاریخ‌نگاری پیشامدرن فارسی است. بعد از آن ما متن‌های بسیار مهمی مثل تاریخ جهانگشای جوینی یا جامع‌التواریخ خواجه رشیدالدین فضل‌الله را هم داریم، اما انصافا (به اذعان عموم تاریخ‌پژوهان) هیچ کدام به لحاظ زبانی، انسجام و قدرت و روانی و شیوایی و دقت (مجموع این ویژگی‌ها منظور است) تاریخ بیهقی را ندارند.

4- از نظر شیوه روایت تاریخ بیهقی در میان آثار هم‌عصر خود شگفت‌انگیز است. بیهقی صرفا آنچه را در اندرونی دربار رخ داده، روایت نمی‌کند. او هم نگاهی جزئی دارد، هم کلی، خط زمان را می‌شکند، زمان‌ها را پس و پیش می‌کند، فلاش بک می‌زند، به یک‌باره به قرن دوم هجری یا پیش از آن می‌رود و به مناسبت از عباسیان یا آل‌بویه یا ساسانیان روایت‌هایی طرح می‌کند. راوی در داستان مدام عوض می‌شود. این تغییر راوی کاملا آگاهانه و با قصد و غرض صورت می‌گیرد. در واقع بیهقی با این شیوه و روش روایت، کار خاصی را پیش می‌برد. ایجاز و خلاصه‌گویی او هنگام ضرورت، واقعا شگفت‌انگیز است. راوی به وضوح در روایت حضور دارد و مدام فاصله‌گذاری می‌کند و حضور خودش را اعلام. از این حیث شیوه روایت بیهقی که بسیاری آن را با رمان‌نویسی مقایسه کردند، مدرن و نابهنگام است. جالب است که بدانیم، تاریخ بیهقی اصولا در دانشگاه‌های ایران در رشته‌های ادبیات فارسی خوانده می‌شود، نه در کلاس‌های تاریخ. بسیاری در گذشته معتقد بودند که اصلا تاریخ بیهقی، به خاطر این شیوه روایت و به خاطر حضور سوژه راوی (البته در گذشته این را به وضوح نمی‌گفتند) اصلا تاریخ به معنای مرسوم نیست. اما از خوارق عادت تاریخ بیهقی این است که به نحوی پیشرو، سوژه راوی در آن حضور دارد و هر از گاهی جملات یا اشاراتی دارد که نشان‌دهنده «من» راوی و حدیث نفس اوست و این خیلی نکته عجیبی است.

5- در مورد تاثیر تاریخ بیهقی بر ادبیات معاصر
به ویژه شعر نوی فارسی بسیار سخن گفته‌اند، برای مثال عبدالله کوثری، مترجم بزرگ معاصر در گفتاری به تاثیر بیهقی بر شعر و ادبیات جدید و شاعرانی چون احمد شاملو پرداخته است.

وجوه تاریخ‌نگارانه

تا اینجا درباره وجوه ادبی این کتاب نوشتم. در ادامه به ویژگی‌های تاریخ‌نگارانه این اثر اشاره می‌کنم.

1- تاریخ بیهقی، برخلاف اکثر تاریخ‌های دیگر، مثل مروج‌الذهب یا تاریخ طبری یا تاریخ بیهق یا تاریخ مسعودی یا حتی تاریخ مشهور ابن‌خلدون (با مقدمه‌اش که خیلی مهم است، کار ندارم) فقط نقل روایت‌ها و حوادث نیست. بیهقی ضمن روایت، دست به تحلیل هم می‌زند و نظر خودش را هم می‌گوید. البته چنین نیست که آثار دیگر صرفا نقل رویدادها باشند، اما این وجه تحلیلی و حضور مورخ به عنوان تحلیلگر در تاریخ بیهقی برجسته‌تر از دیگر آثار است. مهم‌تر آنکه بیهقی همزمان با نگارش تاریخ، از شیوه‌های زبانی برای پیشبرد هدف خود استفاده می‌کند. یعنی همزمان با نوشتن، یک کار سیاسی می‌کند (سیاست نوشتار). البته این سخن را در مورد همه متون تاریخی (جدید و قدیم) می‌توان صادق دانست، یعنی همه آنها همزمان کار سیاسی هم می‌کنند. اما بیهقی از این جهت که همچنان در دوران سیطره رو به افول غزنویان زندگی می‌کند و از کارهای دیوانی اخراج شده، این کار را به شیوه‌ای بسیار هوشمندانه انجام می‌دهد.

2- تاریخ بیهقی از نظر شیوه تاریخ‌نگاری بسیار مدرن و بلکه پست مدرن است، بسته به اینکه جریان‌های تاریخ‌نگاری معاصر را چطور خطاب کنیم. در هر صورت، این کتاب از جهتی به ژانر تاریخ‌نگاری «تاریخ اکنون» تعلق دارد یعنی فی‌المثل همچون تاریخ طبری به نقل وقایعی پیشین نمی‌پردازد، بلکه تاریخ لحظه اکنون را می‌نویسد، وقایعی که نویسنده مستقیما در آنها حضور داشته و با آنها معاصر بوده.

3- تاریخ بیهقی ما را به درون مناسبات دربار می‌برد. کتاب‌های معدودی مثل خاطرات اعتمادالسلطنه یا خاطرات علم یا خاطرات هاشمی‌رفسنجانی هستند که به چنین اطلاعات ذی‌قیمتی دسترسی دارند و ما را به درون مناسبات درونی قدرتمندان می‌برند. بیهقی ما را به میان درونی‌ترین و پیچیده‌ترین اتاق‌های فکر و توطئه‌ها می‌برد و پرده از ماهیت خبیث و سرشت ناسالم آدم‌ها برمی‌دارد. احساسات و عواطف آدم‌های موثری مثل حسنک وزیر و امیرمحمد و حاجب علی در این کتاب به زیبایی و به اختصار بازنمایی شده. حاجب علی گریه می‌کند، می‌خندد و... این خیلی شگفت‌انگیز است، آن‌هم در متنی تاریخی. فقط تفاوت بیهقی با کتاب‌های خاطرات مذکور در این است که روایت دارد، چیزی که آنها ندارند و صرفا نقل وقایع هستند.

4- تاریخ بیهقی سرشار از جزییات است، جزییاتی که اساس کار تاریخ‌نگارهاست وگرنه هر به اصطلاح «مورخ»ی می‌تواند به شیوه‌ای ویکی‌پدیایی بنویسد که چه شد غزنویان آمدند و رفتند. اما تاریخ بیهقی شبیه تاریخ‌نگاری آنال، با موشکافی به روایت جزییات می‌پردازد و یک به یک اسناد و روایت‌ها را بیان می‌کند. برای آشنایی با نمونه‌ای از تاریخ‌نگاری جزئی‌نگر، پیشنهاد می‌کنم کتاب مهم و اکنون کلاسیک شده تاریخ‌نگار معاصر ایتالیایی، کرم‌ها و پنیرها از کارلو گینزبورگ را بخوانیم تا متوجه شویم که حدود هزار سال پیش ابوالفضل بیهقی چه کار کرده.

5- بیهقی در تاریخ‌نگاری‌اش خیلی موثق است و
همه جا منابعش را ذکر کرده. البته اکثر تاریخ‌نگارهای موثق قدیمی این کار را می‌کردند. اما این با نگرش امروزی ما به تاریخ‌نگاری‌های قدیمی (که به این دلیل است که نخواندیم و فقط شنیدیم) خیلی عجیب به نظر می‌رسد. یعنی چه که مورخی منابع خودش را دقیق بیان کند؟ اما بیهقی این کار را کرده است.

بیهقی برای اینجا و اکنون

وجوه اهمیت و ارزشمندی تاریخ بیهقی قطعا به نکات بالا خلاصه نمی‌شود و می‌توان نکته‌های بیشتری آورد، مثل اهمیت بیهقی از حیث جغرافیای تاریخی، از نظر تاریخ ادبیات (یعنی اشاراتی که به ادیبان و شاعران و...) دارد و... اما در این مختصر کوشیدم اهم آنها را ذکر کنم. اینک پس از ذکر همه این نکات، می‌خواهم به این سوال بپردازم که چرا تاریخ بیهقی؟ همه آنچه نوشتم، می‌تواند دلیلی برای خوانش بیهقی باشد. اما من فقط به خاطر ویژگی‌های ارزشمند مذکور، تاریخ بیهقی را نمی‌خوانم بلکه تاریخ بیهقی را به خاطر تاثیر وجودی‌اش در زندگی امروز و اینجا و اکنون خودم می‌خوانم، چنان‌که شاهنامه را هم به همین خاطر خواندم و مثنوی را هم به همین خاطر می‌خوانم. من وقتی تاریخ بیهقی می‌خوانم، به نظر خودم، متنی درباره هزار سال پیش نمی‌خوانم، صرفا یک نثر شیوای ادبی هم نیست. اینها که درست است و در آن شکی نیست. اما تاریخ بیهقی انگار درباره اینجا و اکنون من نوشته شده. مناسبات قدرت و روابط خوب و به آدم‌ها و خیانت‌ها و دروغ‌های آنها را به من نشان می‌دهد. وقتی ابوالفضل بیهقی، بعد از قصه سرگذشت تلخ حاجب قریب می‌نویسد: «احمق کسی باشد که دل درین گیتی غدّار فریفتگار بندد و نعمت و جاه و ولایت او را به هیچ چیز شمرد و خردمندان بدو فریفته نشوند.» انگار درباره اینجا و اکنون می‌نویسد و گویی مستقیما من را خطاب کرده است.

ربط دیگر تاریخ بیهقی به امروز من یک ربط اجتماعی و سیاسی است. به‌رغم مشروطه، معتقدم چرخ مناسبات اجتماعی و سیاسی در ایران معاصر، همچنان بر مدار مناسبات و روابط قدرت از جنس دوران پیشامشروطه می‌چرخد و از این جهت، وقتی تاریخ بیهقی می‌خوانم، خیلی بهتر و بیشتر از تحلیل‌های روزنامه‌ای، رویدادهای کشورم را می‌فهمم و درک می‌کنم. تفصیل این بحث البته در مجال کنونی ممکن نیست.

منبع: روزنامه اعتماد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۰۳ ، ۱۴:۴۸
رضا حارث ابادی
برداشتی از داستان حسنک وزیر بیهقی ؛از این قوم که من سخن خواهم راند 

شهیدان وادی تاریخ بسیارند آنچنان بسیار، که بیشتر صفحه های تاریخ اجتماعی و سیاسی جهان ، سیاه می زند و بوی خون تازه می دهد.
یکی از این کشتن های ناجوانمردانه ، قصه بر دار کردن حسنک وزیر است که با نثر عمیق و هنرمندانه «ابوالفضل بیهقی » در تاریخ بیهقی (مسعودی ) جان گرفته و به واقع تصاویر جذاب و سینمایی این دارزدن ، فجایعی را آشکار می کند که سلاطین ضد مردمی و انسانیت ، برای حفظ دوروزه حطام دنیوی ، بارها انجام داده اند اما نگذاشته اند نویسنده و شاعری آن را برای مردم نقل نماید و بازسازی کند. اگر ابوالفضل بیهقی ، جانب حقیقت را می گیرد و قصه کشتن حسنک را می نویسد خودش هم مورد بی مهری و دشمنی حکمران و اطرافیانش قرار می گیرد
    به بهانه یی مسخره ، نویسنده را به زندان می اندازند و مهمتر از این ، بعد از مرگ استادش ابونصر مشکان هیچ کس مثل خود ابوالفضل بیهقی که گویا آن وقت 48 سال داشته ، لیاقت جانشینی بونصر را نداشته ، اما به بهانه جوان بودن و تازه کار بودن ، ریاست دیوان مراسلات و کتابت را به آدمی از سلک خودشان می سپارند (جالب توجه اینکه مرد 48 سال داشته و چندان جوان به حساب نمی آمده و مهمتر از این نکته ، بیست سالی می شده که بیهقی شاگردی بونصر را داشته بوده ، پس تازه کار هم نبوده است ) و شاید به جرم حقیقت خواهی و عدالت طلبی نویسنده باشد که از سی جلد تاریخ مسعودی ، فقط هزار صفحه اش به ما رسیده و بقیه این تاریخ معتبر را اراذل و اوباش و عمله اکره های شاهی ، از بین برده اند. هرچند در همین هزار صفحه ، بارها با درخشش حقیقت در نثر بیهقی روبروییم که کشت و کشتار برمکیان اصلاح طلب یکی از این درخشش ها است . اینک به کشتن حسنک وزیر در تاریخ بیهقی اشاره می کنیم .
    حسنک ، اهل نیشابور است ، از خانواده معتبر میکاییلی ، به دوران سلطان محمود وزیر است و گویا بیشتر از درباریان دیگر، دل با مردم مخصوصا نیشابوریان دارد در دوران وزارتش پیشرفتش مورد حسادت دیگرانی قرار می گیرد، که لابد پست و مقامی نداشته اند، یا خود را لایق پست و مقام بهتری ، مثلا وزارت ، به جای حسنک می دانسته اند و چون می دانند محمود به حسنک علاقه دارد و دسایس فتنه گران و حسودان را به جد نمی گیرد، مستقیما نزد خلیفه تفتین می کنند که حسنک قرمطی است . خلیفه نامه یی به محمود می نویسد که شنیده ایم وزیرت قرمطی است و... اما محمود خوفی از خلیفه ندارد، پس به کاتب می گوید: باید به این خلیفه خرفت شده نوشت که من خود انگشت کرده ام در عالم و قرمطی می جویم و بر دار می کنم ، چگونه ممکن است وزیرم قرمطی باشد؟ و مساله مسکوت می ماند.
    البته حسنک در سفری به مصر نزد خلیفه فاطمی مصر رفته و گویا از خلیفه مصری خلعتی هم گرفته است . اما قضیه با قلدری محمود فیصله می یابد، اما آتشی می شود و زیر خاکستر فتنه اندوزان می ماند. بعد از محمود، میان دو پسرش مسعود و محمد جنگ درمی گیرد و حسنک از بخت بد، طرف محمد را می گیرد، حتی مسعود برایش پیغام می فرستد که محمد را رها کن و با ما باش تا قدر بینی و در وزارتت ابقا گردی . اما حسنک اهل دودوزه بازی سیاسی نیست ، دل و زبانش یکی است ، نه مثل بسیاری از اعاظم وقت که ظاهرا با محمد بودند اما درخفا به مسعود لبیک گفته بودند و با او مکاتبه ها داشتند (و یکی ازعلل شکست محمد، غیر از بی عرضگی خود او، وجود همین دارنده های دکان های دو در بود) اما حسنک ؟ آدمی است که نمی تواند هر سمت که باد می آید به همان سمت خرمن به باد بدهد، چون حقیقت و راستی را باور دارد، جواب پیغام مسعود را قدری درشت می دهد: که من با محمد بیعت کرده ام و به بیعتم احترام می گذارم ، اگر تو سلطان شدی ، حسنک را بر دار کن ! (که تو را لبیک نگفته است ) بخت نابسامان مسعود پیروز می شود. حالا می تواند بدون دوز و کلک حسنک را بکشد، اما حاکمان ستمکار هیچ گاه روراست نیستند، به جای این که بی دروغ و فریب کار کنند، ریا می ورزند و دروغ را راست وانمود می کنند. حسنک را می کشد، اما پیش از کشتن برایش پیغام می فرستد که : تو گفتی اگر شاه بشوم ، تو را به دار بزنم ، اما من طالب مرگ تو نیستم ، ولی خلیفه از بغداد پیک فرستاده است که حسنک قرمطی را باید بردار کنی تا من بعد کسی جرات نکند از خلیفه مصر خلعت بگیرد! درصورتی که شاید خلیفه حسنک را فراموش کرده بود و در این مورد پیغامی هم نفرستاده بود. یعنی مثل اکثر حاکمان ستمگر دروغزن ، مسعود می کشد اما به پای دیگری می نویسد
    به نگاه ابوالفضل بیهقی برگردیم و ببینیم چقدر به حقیقت ارج می نهد، می نویسد: «از این قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زنده اند، در گوشه یی افتاده و خواجه بوسهل زوزنی ، چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخ آن که از وی رفت گرفتار (یعنی در قیامت خود او جواب کارهایش را باید بدهد) و ما را با آن کار نیست هرچند مرا از وی بد آمد به هیچ حال ، چه عمر من به شصت و پنج آمده و بر اثر وی بباید رفت .» (چقدر منطقی ؟ از بوسهل به بیهقی بدی ها رسیده است ، اما مثل خاله زنک ها پشت سر مرده بد نمی گوید، چون عقیده دارد اگر حرف بزند در آن دنیا گرفتار می شود. یعنی مرگ را مثل رگ گردن به خود نزدیک می داند که مومن واقعی جز این نیست .) اما به دو نکته دیگر اشاره کنم و فعلا حرف را تمام نمایم ، مسعود تنها جان حسنک را نمی گیرد، به بازماندگانش هم ستم می کند
    یعنی پیش از کشتن اموال مرد را در روز روشن و برابر چشم بسیاری ، می دزدد از قول بیهقی بخوانیم : «و دو قباله نبشته بودند همه اسباب و ضیاع حسنک را به جمله از جهت سلطان و یک یک ضیاع را نام بر وی خواندند و وی اقرار کرد به فروختن آن به طوع و رغبت و آن سیم که معین کرده بودند بستد و آن کسان گواهی نبشتند و حاکم سجل کرد در مجلس و دیگر قضات نیز، علی الرسم فی امثالها.» (دقت می کنید؟ سیم را معین کرده بودند، یعنی خود مسعود یا طرفدارانش و بعد: علی الرسم فی امثالها، یعنی طبق رسم همیشه یی که در چنین مواردی هست ، یعنی مال مردم را به میل و قیمت خودخواسته می گرفته اند و...) یا پای دار وقتی به مردم تماشاچی می گویند: سنگ بزنید، کسی سنگ نمی زند و همه گریه می کنند، اوباش و اراذل را پول می دهند که سنگ بزنند (تا بگویند مردم چنان از حسنک متنفر بودند که بدون احساس ناراحتی او را سنگسار کردند و مسلم این دوز و کلک ها، از ترس طغیان و شورش مردم صورت می گرفت .) برای همین مجبور به حفظ ظواهر بودند. مثلا وانمود می کنند که سر حسنک را خلیفه خواسته است و باید برای او سر را به بغداد بفرستند. اما بیهقی فاش می کند بوسهل برای فرونشاندن و ارضای آن همه نفرت جهنمی خود، سر حسنک را در تشتی سرپوشیده وسط مهمانان خود می نهد و می گوید: نوباوه یی است ، از آن باید میل کنید، یعنی میوه یی است نوبرانه و چون سرپوش را برمی دارند درمی یابند سر حسنک است ! و بیهقی می نویسد: چون سر حسنک را بدیدیم همگان متحیر شدیم و من از حال بشدم (تحیر ندارد؟ چگونه آدمی از ابلیس شرورتر می شود؟ یا حرف برتولت برشت درست درنمی آید که : می توانند تا فردا، از تو جلادی بسازند
    نکته آخر، ظرفیت زنی است که آزاده مردی چون حسنک را زاییده و بزرگ کرده ، از نگاه بیهقی بنگریم : «و حسنک قریب هفت سال بر دار بماند چنان که پای هایش همه فروتراشید و خشک شد... و مادر حسنک زنی بود سخت جگرآور، چنان شنودم که دوسه ماه ازو این حدیث نهان داشتند، چون بشنید جزعی نکرد چنان که زنان بکنند، بلکه بگریست به درد چنان که حاضران از درد وی خون گریستند، پس گفت :
بزرگا مردا که این پسرم بود! که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود، آن جهان »

    چون مادر حسنک نیز مثل ما اعتقاد داشت «آنان که در راه خدا کشته می شوند، نزد خدای خود زنده اند و از جانب او روزی می خورند.»

    پانوشت : (تمام قسمت هایی که از تاریخ بیهقی نقل شده ، از «تاریخ بیهقی » تصحیح «دکتر علی اکبر فیاض » برداشت شده است). 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۶ ، ۰۸:۰۶
رضا حارث ابادی