گفتگو با حسین خسروجردی نویسنده رمان «از مزرعه بیا پدر» / شخصیتی با مطالعه، با اخلاق و بی حاشیه
نویسندۀ «کلیدر» بزرگ است، اما من راه خود را میروم
کورش خراسانی- بامطالعه، بااخلاق و بیحاشیه، سه ویژگیای که در آشنایی و همکلامشدن با حسین خسروجردی احیاناً خیلی زود به آن پی میبرید. خسروجردیِ ۶٣ساله را داستاننویسهای پیشکسوت شهر بیشتر میشناسند، اما باوجود حضور کمرنگش در محافل داستانی امروز مشهد بین جوانترها نیز ناشناخته نیست. «ماهگل»، «جهانبانان»، «به نسیم عطر تو میآیم»، «تگرگ تاتار» و «یار»، آثار داستانی بلندی هستند که درطول بیش از سه دهه نوشتن از او به بازار کتاب آمده و بهتازگی نیز «از مزرعه بیا پدر»، کتاب جدیدش، منتشر شده است، کتابی که بهانهای شد تا بهسراغ او برویم و گفتگویی مفصل را رقم بزنیم. آنچه در ادامه میخوانید چکیدهای است از آن همکلامی.
«از مزرعه بیا پدر» تازهترین کتابی است که از شما به بازار آمده. کمی دربارۀ آن بگویید.
من سه سال روی این رمان کار کردهام، رمانی دربارۀ شیارهای تشنه و مزرعهای که در زیر آسمان نیلی بیکران فراموش شده است. مکان وقوع آن ابتدا سبزوار و سپس نواحی مشکان و رباطجز تا تهران است. «از مزرعه بیا پدر» برشی است از یکی از مهمترین دورههای تحول سیاسی ایران، یعنی دهۀ سی خورشیدی که مردمان ما در یک گُسست و مقطعی تاریخی از روستا به شهرهای بزرگ مهاجرت میکنند تا در نظام نوظهور سرمایهداری موقعیت و کار دگرشدهای را رقم بزنند.
خراسان زمینهای است که بخش درخوری از داستانهای شما در آن میگذرد. آیا این را باید برخاسته از اصالت سبزواری و سکونت شما در مشهد بدانیم؟
مکان و منطقۀ رمانها و داستانهای من فضایی است خودبوده و آشنا که ادبیات به آن دامن میزند و میآفریند و با شخصیتهای خودش مرتبط میشود. این ارتباط دامنهای از حس و جوشش انسانی دارد که این حس دیگر برآمده از ادبیات و جوشش عمومی همۀ مردمان این سرزمین است، حسی که به جغرافیا وسعت میبخشد و فراتر از آن مینگرد. رمانی هم که هماکنون آن را دردست نوشتن دارم شخصیتهای مهمش، همه، اهل مشهد و این شهر و دیار هستند که سفر و غربت را در جغرافیای سردسیر شمالِ جهان از سر وامیکنند.
آقای خسروجردی! یکی از نقدهایی که دربارۀ داستانهای شما مطرح شده تأثیرپذیری از آثار نویسندۀ نامدار خراسانی، محمود دولتآبادی، است. خودتان قبول دارید که، براینمونه، نثرتان همچون رمان «کلیدر» به شاعرانگی میزند و یا حتی حماسی است؟ و، اگر پاسخ مثبت است، آیا تأثیر یادشده آگاهانه و عامدانه است یا ریشه در جای دیگری دارد؟
بیگمان دولتآبادی نویسندۀ مقتدر و والایی است که او را همشهری و جانِ شیفته و برتر رماننویسی ایران میشناسم و به ایشان همواره احترام گذاشتهام و میگذارم، اما در امر خلاقیت و جویش و پویش نوشتن رمان این جان و سلوک و گذرگاه تجربه و معرفتیابی و شخصیت خلاق فرد است که ویژگی و روش و سبک و سیاق نوشتن او را بهوجود میآورد و بیهیچ تعارفی کسی که نتواند مستقل از عهدۀ کار در ذهنیت و خلق بدایع و آفرینش برآید بیگمان کارش تمام شده است. برخی از رمانهای من گاهی، بهدلیل موضوع و محتوایشان، زبان و بیانی حماسی یا عاشقانه میگیرند و این بهدلیل خصوصیت ضروری تناسب میان موضوع و بیان موضوع است. و دیگر آنکه ژرفای احساسات باید ریشه در فهم و ارزش احساسات داشته باشد، وگرنه راه به عمق نمیبرند و بهتعبیر ابوالفضل بیهقی «پیادهگونه» خواهند بود. ازسویی باید اشارهای هم به موقعیتهای تاریخی و اجتماعی و ادبیات خراسان داشته باشیم و زبان خراسانی و متون گرانسنگ کلاسیک نظم و نثر آن و ازجمله «تاریخ بیهقی» یا «تذکرةالاولیا»ی عطار یا «اسرارالتوحید» و «سفرنامۀ» ناصرخسرو و مهمتر از همه «شاهنامۀ» فردوسی و دهها متن اررزشمند دیگر که به تخیل و ذخیرۀ واژگانی و ذوق نویسنده قدرت سازنده و مؤثری میبخشد. براینمونه رمان «تگرگ تاتار» که رمانی تاریخی و حماسی است آوردگاه زبان فخیمی است که بی زمینه و ذخیرۀ زبانی و تلاش معرفتی امکان حضور جدی نمییابد.
شخصیتها و مقاطع تاریخی نقشی پررنگ در آثار شما دارند، چنانکه اواخر قاجار و دورۀ پهلویِ اول پسزمینۀ رمان «یار» را میسازند یا ماجرای «تگرگ تاتار» به اواخر عصر مغول و شکلگیری سربهداران برمیگردد و «به نسیم عطر تو میآیم» در حاشیۀ جنگ جهانی دوم میگذرد. از دلیل علاقۀتان به تاریخ و نگارش داستان تاریخی بگویید.
شاید یکی از دلایل این علاقه این باشد که از سکوی گذشته بهتر میتوان آینده را دید؛ در زلالی و صافیِ دورشدن از وقایع بهتر و روشنتر میتوان حقایق و ناملایمات را دید و قضاوت کرد. البته این پیشنهاد توماس مان، نویسندۀ آلمانی، است که -البته نقل به مضمون- میگفت: «برای نوشتن رمان بگذارید مدتی از وقوع رویدادها بگذرد؛ اینگونه ما را برای رسیدن به دستنیافتهها بیشتر کمک میکند. همانطورکه میدانید شاهکارهای رمان همه اینگونه بودهاند، مثل «جنگ و صلح» تولستوی، مصداق سخن توماس مان.
هر شش کتاب چاپشدۀ شما داستان بلند و رمان است. آیا تجربۀ نوشتن داستان کوتاه هم دارید؟
بله. من داستان کوتاه هم نوشتهام، ولی هنوز بهصرافت چاپ آن نیفتادهام. درواقع ابتدا با داستانهای کوتاه شروع کردهام و بهمرور داستانهایم گویا ظرفیت بیشتری میطلبید و تجربهها و تمایل و پنداشتم و آشنایی بیشتر با ظرایف و پهنایِ کار رمان مرا بهسراغ آن برد. این یک نیاز و کشش عاطفی و برآوردی از احساس و توانایی و ضرورتی بهنام شرایط خود و زمان بود.
در پایان مایلم به اطلاعات گستردهای اشاره کنم که گاه در داستانهای شما بروز پیدا میکند، از تاریخ تا ادبیات و از هنر موسیقی و نقاشی تا فلسفه که اوج آن را در رمان «یار» میخوانیم. کمی دراینباره صحبت کنید.
همهچیز از دل مناسبتها و ضرورتها و موضوع رمان بهپا میخیزد و با تطابق ضرورت موضوع با بیان موضوع پیش میرود. هر نویسندهای بهشیوۀ خودش بهنوعی شناخت میرسد که بتواند بنویسد و این توانش وقتی که با یادگیری خلاق و ازجمله با فلسفه یا موسیقی و گسترۀ هنر عجین میشود خواهینخواهی بهثمر مینشیند. افزونبراین، زندگی هنرمندانه و آن ذهنیت رنگین و یادگیری خلاق طبعاً محدودیتها و روزمرگیها و بطالتها را میزداید و کار نوشتن را آسانتر میسازد. بزرگی میگوید: «آموزش ما باید نامنحصر باشد. از اینشتین دربارۀ کرات همانقدر باید بیاموزیم که از ژان-ژاک روسو دربارۀ آموزش؛ از هومر آنچنان بیاموزیم که حافظ دربارۀ عشق میآموزد. ما همۀ عالم را میخواهیم که در میدان کار خودمان بهدردمان بخورد و زندهزیستن و با طراوتزندگیکردن یعنی همین.».
نویسندۀ «کلیدر» بزرگ است، اما من راه خود را میروم
کورش خراسانی- بامطالعه، بااخلاق و بیحاشیه، سه ویژگیای که در آشنایی و همکلامشدن با حسین خسروجردی احیاناً خیلی زود به آن پی میبرید. خسروجردیِ ۶٣ساله را داستاننویسهای پیشکسوت شهر بیشتر میشناسند، اما باوجود حضور کمرنگش در محافل داستانی امروز مشهد بین جوانترها نیز ناشناخته نیست. «ماهگل»، «جهانبانان»، «به نسیم عطر تو میآیم»، «تگرگ تاتار» و «یار»، آثار داستانی بلندی هستند که درطول بیش از سه دهه نوشتن از او به بازار کتاب آمده و بهتازگی نیز «از مزرعه بیا پدر»، کتاب جدیدش، منتشر شده است، کتابی که بهانهای شد تا بهسراغ او برویم و گفتگویی مفصل را رقم بزنیم. آنچه در ادامه میخوانید چکیدهای است از آن همکلامی.
«از مزرعه بیا پدر» تازهترین کتابی است که از شما به بازار آمده. کمی دربارۀ آن بگویید.
من سه سال روی این رمان کار کردهام، رمانی دربارۀ شیارهای تشنه و مزرعهای که در زیر آسمان نیلی بیکران فراموش شده است. مکان وقوع آن ابتدا سبزوار و سپس نواحی مشکان و رباطجز تا تهران است. «از مزرعه بیا پدر» برشی است از یکی از مهمترین دورههای تحول سیاسی ایران، یعنی دهۀ سی خورشیدی که مردمان ما در یک گُسست و مقطعی تاریخی از روستا به شهرهای بزرگ مهاجرت میکنند تا در نظام نوظهور سرمایهداری موقعیت و کار دگرشدهای را رقم بزنند.
خراسان زمینهای است که بخش درخوری از داستانهای شما در آن میگذرد. آیا این را باید برخاسته از اصالت سبزواری و سکونت شما در مشهد بدانیم؟
مکان و منطقۀ رمانها و داستانهای من فضایی است خودبوده و آشنا که ادبیات به آن دامن میزند و میآفریند و با شخصیتهای خودش مرتبط میشود. این ارتباط دامنهای از حس و جوشش انسانی دارد که این حس دیگر برآمده از ادبیات و جوشش عمومی همۀ مردمان این سرزمین است، حسی که به جغرافیا وسعت میبخشد و فراتر از آن مینگرد. رمانی هم که هماکنون آن را دردست نوشتن دارم شخصیتهای مهمش، همه، اهل مشهد و این شهر و دیار هستند که سفر و غربت را در جغرافیای سردسیر شمالِ جهان از سر وامیکنند.
آقای خسروجردی! یکی از نقدهایی که دربارۀ داستانهای شما مطرح شده تأثیرپذیری از آثار نویسندۀ نامدار خراسانی، محمود دولتآبادی، است. خودتان قبول دارید که، براینمونه، نثرتان همچون رمان «کلیدر» به شاعرانگی میزند و یا حتی حماسی است؟ و، اگر پاسخ مثبت است، آیا تأثیر یادشده آگاهانه و عامدانه است یا ریشه در جای دیگری دارد؟
بیگمان دولتآبادی نویسندۀ مقتدر و والایی است که او را همشهری و جانِ شیفته و برتر رماننویسی ایران میشناسم و به ایشان همواره احترام گذاشتهام و میگذارم، اما در امر خلاقیت و جویش و پویش نوشتن رمان این جان و سلوک و گذرگاه تجربه و معرفتیابی و شخصیت خلاق فرد است که ویژگی و روش و سبک و سیاق نوشتن او را بهوجود میآورد و بیهیچ تعارفی کسی که نتواند مستقل از عهدۀ کار در ذهنیت و خلق بدایع و آفرینش برآید بیگمان کارش تمام شده است. برخی از رمانهای من گاهی، بهدلیل موضوع و محتوایشان، زبان و بیانی حماسی یا عاشقانه میگیرند و این بهدلیل خصوصیت ضروری تناسب میان موضوع و بیان موضوع است. و دیگر آنکه ژرفای احساسات باید ریشه در فهم و ارزش احساسات داشته باشد، وگرنه راه به عمق نمیبرند و بهتعبیر ابوالفضل بیهقی «پیادهگونه» خواهند بود. ازسویی باید اشارهای هم به موقعیتهای تاریخی و اجتماعی و ادبیات خراسان داشته باشیم و زبان خراسانی و متون گرانسنگ کلاسیک نظم و نثر آن و ازجمله «تاریخ بیهقی» یا «تذکرةالاولیا»ی عطار یا «اسرارالتوحید» و «سفرنامۀ» ناصرخسرو و مهمتر از همه «شاهنامۀ» فردوسی و دهها متن اررزشمند دیگر که به تخیل و ذخیرۀ واژگانی و ذوق نویسنده قدرت سازنده و مؤثری میبخشد. براینمونه رمان «تگرگ تاتار» که رمانی تاریخی و حماسی است آوردگاه زبان فخیمی است که بی زمینه و ذخیرۀ زبانی و تلاش معرفتی امکان حضور جدی نمییابد.
شخصیتها و مقاطع تاریخی نقشی پررنگ در آثار شما دارند، چنانکه اواخر قاجار و دورۀ پهلویِ اول پسزمینۀ رمان «یار» را میسازند یا ماجرای «تگرگ تاتار» به اواخر عصر مغول و شکلگیری سربهداران برمیگردد و «به نسیم عطر تو میآیم» در حاشیۀ جنگ جهانی دوم میگذرد. از دلیل علاقۀتان به تاریخ و نگارش داستان تاریخی بگویید.
شاید یکی از دلایل این علاقه این باشد که از سکوی گذشته بهتر میتوان آینده را دید؛ در زلالی و صافیِ دورشدن از وقایع بهتر و روشنتر میتوان حقایق و ناملایمات را دید و قضاوت کرد. البته این پیشنهاد توماس مان، نویسندۀ آلمانی، است که -البته نقل به مضمون- میگفت: «برای نوشتن رمان بگذارید مدتی از وقوع رویدادها بگذرد؛ اینگونه ما را برای رسیدن به دستنیافتهها بیشتر کمک میکند. همانطورکه میدانید شاهکارهای رمان همه اینگونه بودهاند، مثل «جنگ و صلح» تولستوی، مصداق سخن توماس مان.
هر شش کتاب چاپشدۀ شما داستان بلند و رمان است. آیا تجربۀ نوشتن داستان کوتاه هم دارید؟
بله. من داستان کوتاه هم نوشتهام، ولی هنوز بهصرافت چاپ آن نیفتادهام. درواقع ابتدا با داستانهای کوتاه شروع کردهام و بهمرور داستانهایم گویا ظرفیت بیشتری میطلبید و تجربهها و تمایل و پنداشتم و آشنایی بیشتر با ظرایف و پهنایِ کار رمان مرا بهسراغ آن برد. این یک نیاز و کشش عاطفی و برآوردی از احساس و توانایی و ضرورتی بهنام شرایط خود و زمان بود.
در پایان مایلم به اطلاعات گستردهای اشاره کنم که گاه در داستانهای شما بروز پیدا میکند، از تاریخ تا ادبیات و از هنر موسیقی و نقاشی تا فلسفه که اوج آن را در رمان «یار» میخوانیم. کمی دراینباره صحبت کنید.
همهچیز از دل مناسبتها و ضرورتها و موضوع رمان بهپا میخیزد و با تطابق ضرورت موضوع با بیان موضوع پیش میرود. هر نویسندهای بهشیوۀ خودش بهنوعی شناخت میرسد که بتواند بنویسد و این توانش وقتی که با یادگیری خلاق و ازجمله با فلسفه یا موسیقی و گسترۀ هنر عجین میشود خواهینخواهی بهثمر مینشیند. افزونبراین، زندگی هنرمندانه و آن ذهنیت رنگین و یادگیری خلاق طبعاً محدودیتها و روزمرگیها و بطالتها را میزداید و کار نوشتن را آسانتر میسازد. بزرگی میگوید: «آموزش ما باید نامنحصر باشد. از اینشتین دربارۀ کرات همانقدر باید بیاموزیم که از ژان-ژاک روسو دربارۀ آموزش؛ از هومر آنچنان بیاموزیم که حافظ دربارۀ عشق میآموزد. ما همۀ عالم را میخواهیم که در میدان کار خودمان بهدردمان بخورد و زندهزیستن و با طراوتزندگیکردن یعنی همین.».
منبع: