ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghi_news/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

روستای حارث آباد سبزوار

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

رضا حارث آبادی بیهقی

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

دانشگاه حکیم سبزواری

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

دکتر مهیار علوی مقدم

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

بایگانی

پیوندها

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نامه‌ای از لندن در حکایت و شکایت زبان فارسی» ثبت شده است

نامه‌ای از لندن: «در حکایت و شکایت زبان فارسی»

توضیح تصویر، تصویری خیالی از ابو علی ابن سینا بر رویۀ مدالی که سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی وابسته به سازمان ملل متّحد در سال ۱۹۸۰به مناسبت هزارمین سالگرد تولّد اوعرضه کرد

زبان شناسنامۀ قومیت است

سلام بر همۀ فارسی زبان‌ها و فارسیدان‌های سراسر دنیا. صحبت از زبان است، زبان «فارسی دری»، زبان «رودکی سمرقندی»، آن ترانه ساز چنگ نوازی که گاه از نای حماسه در غزلی غمگسارِ افسرده دلان می‌شد: «هموار کرد خواهی گیتی را؟ / گیتی ست، کی پذیرد همواری!»

و زبان «فردوسی طوسی»، آن دهقان نجیب خردمندی که در روایت افسانه و تاریخ، از نظم کاخی بلند پی‌افکند، با این بانگ انسانی و جهانی، در ستایش دانش: «توانا بود هرکه دانا بود، / ز دانش دل پیر بُرنا بود!»

و زبان «ابوالفضل بیهقی»، آن ادیب تاریخ نگاری که «نثر دری» را در استواری فنّ و زیبایی شیوه به بلندترین مرتبۀ «شعر دری» رساند و در فصلی از آن «بنایِ بزرگ»، آن «دیبای خسروانی» واقعۀ «بردار کردن حسنک وزیر» (۱) را چنان ذکر کرد که تراژدی بردار کردن انسانیت شد، و اصل ِ اوّل در هنر نوشتن ِ تاریخ.

منبع تصویر، ismailimail.wordpress.com 

توضیح تصویر، تصویری خیالی از ابو نصر فارابی، معلّم ثانی بر تمبری که پُست ایران به مناسبت هزارمین سالگرد تولّد او عرضه کرد. فارابی ایرانی‌های فرهنگ دوست را با آثار فکری معلّم اوّل، ارسطوی یونانی، آشنا کرد

و زبانِ «ابو نصر فارابی»، آن جویندۀ حقیقت با رهنمونی خرد و همراهی منطق، که دوازده قرن بعد از مرگ «ارسطو»، فیلسوف یونانی، در آشنایی با آثار او دریافت که عقل و علم و تفکّر شرقی و غربی ندارد و «فلسفه» خیالبافی نیست و «علم» و «هنر» و «ادب» را در بر می‌گیرد، و حقیقت این است که فقط از راه فلسفه می‌توان به سعادت دست یافت، و چنین بود که با ظهور او «ارسطو» را «معلّم اوّل» خواندند و «فارابی» را «معلّم ثانی».

و زبان «بوعلی سینا»، نویسندۀ «دانشنامۀ علایی» به «پارسی دری»، فیلسوفی بلند پایه که نامش جهانی است، «اَویسنا» (Avicenna)، و آثارش جهانی است، مخصوصاً کتاب «قانون در طبّ» او، «کَنون آو مدیسین» (The Canon of Medicine)، علّامۀ گرانمایه‌ای که در فهم و اشاعۀ حکمت یونان در ایران و جهان اسلامی، شاگرد «فارابی» بود (۲).

و زبان «سعدی شیرازی»، استاد سخن، شاگرد عشق، و قاضی عدالت در حیطۀ حکومت و سیاست، معلّم اخلاق در دایرۀ سنّت، و در ورای این همه، دانندۀ سحر نهفته در روح کلمه‌ها و اعجاز آمیزش آنها در آفرینش معنی در «زبان فارسی دری»، آن جهانگرد جهان بینِ آزردۀ وطن خواران کوتاه نظر که به روایتی سی سال از عمر خود را دور از وطن زندگی کرد: «سعدیا حبّ وطن گر چه حدیثی ست صحیح / نتوان مُرد به سختی که من این جا زادم!» و چنین بود که «رالف والدو اِمِرسون» (۳)، شاعر، فیلسوف، و خطیب قرن نوزدهم آمریکا، پیشوای جنبش «تعالی فکر» (۴)، با خواندن آثار او، گفت: «سعدی با زبان بومی خود که فارسی است، برای همۀ ملّت‌های جهان سخن می‌گوید، و مانند هومر، شکسپیر، سِروانتس (۵)، و مونتنی (۶)، سخنانش همیشه تازه و مناسب زمان است(۷).

توضیح تصویر، تصویر روی جلد ترجمۀ انگلیسی «تاریخ بیهقی»، یکی از سنجیده‌ترین و زیباترین نمونه‌های «نثر» کلاسیک فارسی دری، که آن را پروفسور «کلیفورد ادموند باس وُرث» (Clifford Edmund Bosworth) مورّخ و شرق شناس انگلیسی ترجمه کرده است

و زبان همشهری او، لسان الغیب، حافظ شیرازی، که نه فقط معنی عامّ کلمه‌ها، بلکه تاریخ زندگی دراز هر کلمه بر او معلوم بود، چنانکه زبان ناشناسان از ایمانش بوی کفر می‌شنیدند، و کفرش را ایمان می‌پنداشتند: «از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند / که آتشی که نمیرد، همیشه در دل ماست!» و از «دلکش» بودن شعرش فقط کسانی آگاه بوده‌اند که رمزها و رازهای «سخن گفتن دری» را خوب می‌دانسته‌اند، نه آنهایی که از دیوانش فالنامه در آورده‌اند.

و چرا که به عصر خود نیاییم و نگوییم زبان میرزا عبدالرّحیم طالبوف، میرزا فتحعلی آخوندزاده، علی اکبر دهخدا، محمّد علی فروغی، محمّد تقی بهار، محمد علی جمال زاده، صادق هدایت، نادر نادرپور، ذبیح بهروز، مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج و صدها سخنور دیگر.

صحبت از «زبان» است، از «زبان فارسی دری»، در مرتبه‌ای بالا تر از «وطن»، زیرا که گویندگان هر زبانی «قومیت» خود را در زبان ِ مشترک یافته اند، و آن جایی را که در آن ساکن و ماندگار شده‌اند، «وطن» خود کرده‌اند.

زبانتان همواره دانا و توانا باد.

توضیح صدا، نامه ای از لندن – شمارۀ سوّم، سال یازدهم، جمعه نهم ژوئن ۲۰۱۷

زیرنویس‌ها:

۱- حسن بن محمد میکالی، معروف به «حسنک وزیر»، آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی بود. خلیفۀ بغداد، که شاید از بیم او را دشمن می‌داشت، به او تهمت «قرمطی» بودن زد و از سلطان محمود خواست که او را بر دار کند. سلطان محمود در پاسخ به خلیفه گفت: «وی را من پرورده‌ام و با فرزندان و برادران من برابر است. اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم!» بعد از مرگ سلطان محمود، فرزندش، سلطان مسعود، به امر خلیفه گردن نهاد و فرمان به دار آویختن حسنک وزیر را صادر کرد. روایت بیهقی از این واقعه در یکی از سایت‌های اینترنت دوازده صفحه است. سی سطر از آن را در اینجا نقل می‌کنم، شاید در آنهایی که تا به حال آن را نخوانده‌اند، شوق خواندن آن و حوصلۀ خواندن فصل‌های دیگری از این کتاب شگفت پیدا شود:

«... چون کارها ساخته آمد، دیگر روز، چهارشنبه، دو روز مانده از صفر، امیر مسعود بر نشست و قصد شکار کرد و نشاط سه ‌روزه، با ندیمان و خاصگان و مطربان؛ و در شهر خلیفة شهر را فرمود، داری زدن بر کرانِ مُصلاّی بلخ، فرودِ شارستان. و خلق روی آنجا نهاده بودند. بوسهل برنشست و آمد تا نزدیک دار، و [بر] بالایی ایستاد. و سواران رفته بودند با پیادگان تا حسنک را بیارند. چون از کران بازار عاشقان در آوردند و میان شارستان رسید ، میکائیل بدانجا اسب بداشته بود، پذیرة وی آمد. وی را مُواجر خواند و دشنام‌های زشت داد. حسنک در وی ننگریست و هیچ جواب نداد. عامة مردم او را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد و از آن زشتها که بر زبان راند. و خواصِ مردم خود نتوان گفت که این میکائیل را چه گفتند. و پس از حسنک، این میکائیل، که خواهر ایاز را به زنی کرده بود، بسیار بلاها دید و محنت‌ها کشید، و امروز برجای است و به عبادت و قرآن خواندن مشغول شده است ـ چون دوستی زشت کند چه چاره از بازگفتن.

و حسنک را به پای دار آوردند، نَعُوذُ باللهِ مِن قضاءِ السُّوءِ. و پیکان را ایستادانیده بودند که:«از بغداد آمده‌اند.» قرآن‌خوانان قرآن می‌‌خواندند. حسنک را فرمودند که:«جامه بیرون کش!» وی دست اندر زیر کرد، و اِزاربند استوار کرد و پایچه‌های اِزار را ببست، و جُبّه و پیراهن بکشید و دور انداخت با دستار، و برهنه با ازار بایستاد، و دست‌ها در هم زده، تنی چون سیم سفید و رویی چون صدهزار نگار. و همة خلق به درد می‌‌گریستند. خُودی، روی‌پوش آهنی، آوردند، عمداً تنگ، چنانکه روی و سرش را نپوشیدی. و آواز دادند که «سر و رویش را بپوشید تا از سنگ تباه نشود، که سرش را به بغداد خواهیم فرستاد نزدیک خلیفه.» و حسنک را همچنان می‌‌داشتند. و او لب می‌‌جنبانید و چیزی می‌‌خواند تا خُودی فراختر آوردند.

و در این میان احمدجامه‌دار بیامد سوار، و روی به حسنک کرد و پیغامی گفت که:«خداوند سلطان می‌‌گوید:«این آرزوی توست که خواسته بودی که:«چون پادشاه شوی ما را بر دار کن.» ما بر تو رحمت خواستیم کرد، اما امیرالمؤمنین نبشته است که تو قرمطی شده‌ای و به فرمان او بر دار می‌‌کنند.»

حسنک البته هیچ پاسخ نداد. پس از آن، خُودِ فراختر که آورده بودند، سر و روی او را بدان بپوشانیدند. پس آواز دادند او را که:«بِدو!» دم نزد و از ایشان نیندیشید. هرکس گفتند:«شرم ندارید، مرد را که می‌‌بکُشید به دار، چنین کنید و گویید!» و خواستند که شوری بزرگ به پای شود. سواران سوی عامّه تاختند و آن شور بنشاندند. و حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند، بر مرکبی که هرگز ننشسته بود. و جلاّدش استوار ببست، و رسنها فرود آورد. وآواز دادند که:«سنگ دهید!» هیچکس دست به سنگ نمی‌کرد، و همه زار زار می‌‌گریستند خاصّه نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند. و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده...»

۲- دربارۀ کتاب «قانون در طبّ»، یا به عربی « القانون فی الطبّ‎‎ »، «ویکی پدیا»ی انگلیسی مقالۀ نسبة ً مفصّلی دارد که عین آن در «ویکی پدیا»ی فارسی نیامده است. چند سطری از این مقاله را به فارسی برمی‌گردانم: ««قانون در طبّ دانشنامه‌ای است در پنج دفتر، که آن را ابن سینا، فیلسوف ایرانی در سال ۱۰۲۵ میلادی تألیف کرد... این کتاب قرن‌ها مرجع معتبری در علم پزشکی بود... و در قرن هجدهم میلادی در دانشکده‌های پزشکی اروپا تدریس می‌شد...» همچنین گفته شده است که کتاب «قانون در طبّ» ابن سینا در قرن سیزدهم میلادی به همّت یک ایتالیایی به نام «گراردوس کرمونسیس» (Gerardus Cremonensis) به زبان لاتین ترجمه شد و از قرن چهاردهم به بعد در شمار متن‌های درسی دانشگاهی قرار گرفت. قابل تأمّل است که اگر «کرمونسیس» آن را فرضاً در سال ۱۱۶۴ که پنجاه ساله بود، از عربی به لاتین ترجمه کرده باشد، می‌شود ۸۴۲ سال پیش، حال آنکه در وطن «ابن سینا» که زبان مردمش «فارسی دری» بود، اوّل بار فقط دفتر اوّل آن را حکیم ملا فتح‌الله بن فخرالدین شیرازی در سال ۱۰۰۲ قمری از عربی به فارسی ترجمه کرد و در هندوستان منتشر شد و بقیه همچنان به عربی ماند تا این اواخر که به همّت عبدالرّحمن شرفکندی، شاعر و دانشور کرد مهابادی (۱۳۶۹-۱۳۰۰) به تمامی به فارسی ترجمه شد (فاعتبروا یا اولی العقول و الابصار)!

۳- «رالف والدو اِمِرسون» (Ralph Waldo Emerson)، شاعر و خطیب آمریکایی (۱۸۰۳-۱۸۸۲) به شعر حافظ علاقه داشت و او را «شهریار شاعران» می‌خواند، ولی سعدی را شاعر آرمانی خود می‌دانست، چنانکه او را در شعری بلند و قصیده وار با عنوان «سعدی» در ۸۸ بیت، در قالب مثنوی، ستایش کرده است.

۴- جنبش «تعالی فکر»(Transcendentalism)، جنبشی فلسفی بود که در دهه‌های ۱۸۲۰ و ۱۸۳۰ در بخش شرقی ایالات متّحد آمریکا شکل گرفت. این طریقت در رمانتیسیسم انگلیسی و آلمانی ریشه داشت و از نظرات فلسفی «هیوم» انگلیسی، «کانت» آلمانی و آیین‌های هندی، مخصوصاً «اوپانیشاد»، از متنهای مهمّ «هندوییسم »، بهره گرفته بود.

۵- «سِروانتس» (Miguel de Cervantes)، نویسندۀ اسپانیایی که معروف‌ترین اثر او داستان «دون کیشوت» است. این کتاب را محمد قاضی به فارسی ترجمه کرده است.

۶- «مونتنی» (Michel de Montaigne)، فیلسوف دورۀ رنسانس و خردگرایی و روشنگری در فرانسه.

۷- البتّه نمی‌توان انتظار داشت که «امرسون» با دیدی انتقادی همۀ آثار سعدی را بررسی کرده باشد، که اگر کرده بود، به جای اینکه بگوید «سخنانش همیشه تازه و مناسب زمان است»، می‌گفت «بسیاری از سخنانش همیشه تازه و مناسب زمان است».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۰۳ ، ۱۴:۵۷
رضا حارث ابادی