حسین خسروجردی در همراهی و همدلی با زلزله زدگان مردم آذربایجان
در همراهی و همدلی با زلزله زدگان مردم آذربایجان
در کف غصه دوران بار دیگر زمین لرزید و در جوار رود ارس ، زلزله خانه و کاشانه برخی از مردم غیور و مهربان آذربایجان را با خاک یکسان کرد
حادثه ای سخت ویرانگر و مهیب که بر تل آن ، اندوه مردمانی را رقم زده است که ما آنها رادر تاریخ معاصر ,آ رشید و جان برکف و شورانگیز دیده ابم .مردمانی زحمت کش و مهربان که با داعیه ی مشروطیت خواهی خدمت آنها بر مردم ایران کاملا روشن و مبرهن است و در این جراحت و ویرانی هفده هزارو هشتصد خانه است که ساکنان صدر جلال آذربایجان را به سوگواری و اندوه کشانده است که بی گمان این ، همدلی و غمگساری مردم ایران را پی خواهد داشت و همچون پروانه به دور بلاد آنها خواهد گرداند .می دانم وبرآنم که شما مردمی هستید که به قول شاعر سمرقندی :
اندر بلای سخت پدید آرند
فضل و بزرگمردی وسالاری
و چنین است که چشمه زلال چشمتان را می بوسم و بر بغض ودرد گران همه شما سوگوار خواهم بود وبر صاحب عزا که امروز کوراغلوی عیار و ستار یکه سوار و شهریار غمخوار است تسلیت می گویم و آرزو دارم بار دیگر مردمان زرقان وهریس و اهر وعباس آباد و دغدعان و باجاباج و دهها و دهها روستای ویران وبی سر پناه دیگر آذربایجان همچون ایام گذشته سرپناه و سامان بگیرند و در زمزمه رودها و خرمی دره ها وصفای کوهستانی خوش نسیم خود ،ایمن و شادمان زیست کنند که گفت :(شعری از حسین خسروجردی)
( نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد )
در آن سینه که نالان است و آهنگ فغان دارد
پریشان و غمنده ، رو بسوی خانه ویران خود داری
به چشمانت دریغ و حسرت واندوه صدها آسمان دارد
اگر در سفره ات اکنون بجز درد ملامت نیست
بسی روح تو مستغنی است و رتگ آرمان دارد
شقایق گر شکوفا شد زمهر تو توانا شد
نمی بینی که درقلبت بهاران آشیان دارد ؟
زمانه گر تو را آشفت و سقف خانه ات انداخت
بسا دوران که در خوی اش بساط داد مان دارد
بیا ای گلبن ویران که نیز این بگذرد خیزان
بیاید روزگار خوش که صدها بوستان دارد
با قلبی گشوده و آرزوی سامانی دوباره :حسین خسروجردی دهم شهریور 1391 - مشهد