بررسی شخصیت بیهقی در وبلاگ سکوت بی انتها
بررسی شخصیت بیهقی
مهم ترین ویژگی شخصیت بیهقی داشتن روحیه ی « جست و جو گری» و «حقیقت طلبی» اوست که یاد و نامش را در گذر زمان جاودان ساخته است و از این نگاه به قول دکتر فیاض: « بیهقی زماناً و شاید فضلاً سرآمد مورخین فارسی زبان باشد .» زیرا او در اوج گرفتاری های حکومتی، مهم ترین دغدغه اش آن است که اطلاعاتی موثق به دست آورده و به آرمان والای خود که تصنیف کتابی تاریخی است جامه ی عمل بپوشاند. چنان که خود گوید: « غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.» (ص149) و در راستای این هدف ارزشمند خود، بارها برای این که بتواند به خوبی کتاب خود را به پایان برساند از خداوند یاری می طلبد. « توفیق اتمام آن از حضرت صمدیت خواهم والله ولیُّ التوفیق.»(ص149) و می افزاید که : « توفیق خواهم از ایزد بر تمام کردن آن علی قاعدة التاریخ...» (ص162).
رعایت « اصل امانتداری» گوهر زرین کار اوست. و در این زمینه « چیزی را بر روی کاغد نمی آورد مگر آن که آن را، به معاینه دیده یا از معتمدی شنیده یا در کتاب اطمینان بخشی خوانده باشد.» (ص1099) و در دیوان رسالت آن قدر امانت و درستی از خود نشان داد که « خزانه ی حجت» به وی سپرده شد.نکته ی جالب این که همه ی وقایع و کسانی از افق اندیشه ی او می گذرند به درستی در معرض قضاوت گذارده می شوند. و هیچ وقت به خود اجازه نمی دهد کسی را مستقیماً سرزنش و یا از او عیب جویی نماید. مگر آن جا که مجبور بوده مراتب تأسف و ناراحتی خود را نمایان سازد و تنها از کسی که آشکارا به بدی از او یاد می کند «بوسهل زوزنی» است که از او «جفاها» دیده است.(ص226)
از بارزترین جنبه های شخصیت بیهقی«حق شناسی» است زیرا در اغلب محتوای کتاب، گویی با تمام وجود، و از فرازی« استادش» را فریاد می زند و او را به یاری می خواند تا مهر تاییدی به آن چه در سینه ی تاریخ مینگارد، بزند. و به خاطر علاقه ی فراوانی که به استادش داشته « پیران را پیرایه ی ملک می داند.» و ادب و فروتنی را هیچ وقت از خود دور نمی کند. حتی به خاطر همین حق شناسی انتقاد از خاندان غزنوی را پسند نمیدارد.
« اعتقاد به قضا و قدر» یکی دیگر از ابعاد اعتقادی بیهقی است زیرا وی در خیلی از موارد سر رشته ی امور را در دست تقدیر می بیند. مثلاً می گوید: « که با قضا مغالبت نرود.» (ص197) یا «قضای بازآمده را باز نتوان گرفت.» (ص615)
داشتن «روحیه انتقاد پذیری» که به رابطه اش با بوسهل زوزنی برمی گردد: « در بعضی مرا گناه بود و نوبت درشتی از روزگار در رسید و من به جوانی به قفص باز افتادم و خطا رفت تا افتادم و خاستم و بسیار نرم و درشت دیدم و بیست سال و هنوز در تعقیب آنم.» (ص227)
وقار و متانت بیهقی در تمام کتاب نمود دارد و در هنگام نوشتن تاریخ غزنویان اعتراف می کند که کسانی دیگری از او شایسته هستند ولی چون آنان به شغل های بزرگ مشغول اند و فرصت نوشتن ندارند، او این امر مهم را در پیش گرفته است و در زندگی سعی می کند که « صولی وار» نباشد، یعنی خودبینی و خودستایی نکند.
براساس این کتاب بیهقی را، مردی متین، هوشیار، اهل جست و جو و عاقبت نگر می بینم و انسانی است که با جهان بینی مستقل، اهل اعتقاد و اخلاص که همه ی بیداری و فراغت خود را در اندیشه ی کارهای بزرگ مخصوصاً در تألیف کتابش می گذراند.
مقایسه نهایی
اگر عنوان کنیم که بیهقی در اغلب جنبه های اخلاقی و شخصیتی آیینه ی تمام نمای استادش، بونصر مشکان است. سخن به گزاف نگفته ایم زیرا بیهقی پرورش یافته ی همان جهان بینی و عقیده ایی است که نوزده سال بیهقی را بسان کودکی در دامان و مکتب خود پرورش داده از این دو جهان بینی هر دو توأم با خرد و دینداری است و نمی توان بین فلسفه جهان بینی مستقل آن ها وجه تمایزی قایل شد. هرچند ممکن است افق جهان نگری بونصر در پاره ای از جهات، عمیق تر از جهان بینی بیهقی باشد.
خواجه بونصر و بیهقی در بیشتر ابعاد اخلاقی و انسانی از قبیل خرد گرایی، حقیقت جویی، امانت داری، دینداری و هوشیاری دارای وجوه مشترکی می باشند. از بین این سجایای اخلاقی «عاقبت نگری» بونصر پر رنگتر از بیهقی است. وجه تمایزی که موجب حیرت خود بیهقی بوده است و در این زمینه تاریخ مردی چون او را در زمان خودش سراغ ندارد.
مردان شاخص و مسلمان دربار غزنه هرچند تربیت دیوانی دارند و لازمه ی آن نظم و انضباط و فرمان برداری از مقام ما فوق است اما هر دو مقید به دین اسلام و احتمالاً پیرو مذهب حنفی زمان خود بوده باشند و برحسب وظیفه ی انسانی خود و منش والایی که داشته اند حدودها و احترامات را نگه داشته اند.
از نکات بسیار برجسته ی زندگی بونصر مشکان و بیهقی « امانتداری» است که از این نظرگاه شاید در تاریخ الگوهای بی نظیری باشند که کمتر می توان مشابه آن ها را سراغ کرد.
«حقیقت گویی» و « حق طلبی» خواجه بونصر و بیهقی به جز آن چه که مربوط به خاندان غزنوی است، اگر چشم بپوشیم از مهم ترین ابعاد شخصیتی آن ها است.
ژرف اندیشی و باریک بینی خواجه بونصر و بیهقی در پردازش به مسائل مختلف روزگار خود آن ها را یگانه عصر خود قلمداد می کنند.
اعتقاد به قضا و قدر
بونصر و بیهقی با آنکه اساساً خردگرا هستند اما چنان که تبیین شد اعتقاد به قضا و قدر الهی دارند و سرنوشت آدمی را تا حدی از دایره شمول اختیارات انسان، بیرون می دانند همان گونه که حماسه سرای بزرگ ایران، فردوسی حکیم نیز سرنوشت انسان را این گونه می پندارد که : « این بودنی کار بود.»
« تاثیر گذاری» عامل مهم و پنهان خواجه بونصر و بیهقی می باشد چنان که لازم به ذکر است هر دوی آنها برای امیرمسعود قابل احترام و معتمد بوده اند و تصمیمات و مشاوراتی که از سوی آنها مطرح می شد دقیقاً در راستای جهت گیری ها و هدف مندی های مسعود در اداره مملکت مؤثرتر بوده است به خصوص جلسات آشکار و نهان امیر با بونصر درباره ی بسیاری از مسایل و وقایع پیش آمده، گواه این عظمت است که تأثیر بونصر بر روند جریان ها پررنگ تر از بیهقی بوده است .
در سیر زندگانی خواجه بونصر و بیهقی جنبه ی انتقادپذیری از سوی هر دو مشهود است و اگر در خلال امور یا برخوردهای رفتاری اشتباهی صورت می گرفت، به صراحت آن را پذیرفته اند.
از مهم ترین ویژگی های مشترک دیگر خواجه بونصر و بیهقی «خیرخواهی، دلسوزی، روشن رأیی» آنها که بازتاب بسیار مثبتی در میان مردمان روزگار خود داشته است.
در تجلیگاه اندیشه های راستین خواجه بونصر و بیهقی، «مردم محوری» و به مهربانی رفتار کردن و خدمت کردن صادقانه از آن ها قهرمانانی ساخته است که « اخلاق پهلوانی» را دارند.
سخن آخر این که ارادت و دوستی بیهقی نسبت به خواجه بونصر تا حدی یادآور ارادتمندی «مولانا» به «شمس» است. تأثیر گذاری و تأثیرپذیری بونصر در بیهقی در روند زندگیشان خاطره ی تأثیر گذاری شمس به مولانا را در یادها زنده می کند. تو گویی«بونصر» مراد است و «بیهقی» مرید بی قرار.
مرید بی قراری که در هنگام نوشتن تصنیف گران بهایش در تمام لحظه ها، استادش را گواه و شاهد میگیرد. بین آن ها هرچند فراق و هجران نیست اما در پس زندگی به ظاهر آرام آن ها امواج ناآرامی و رنج ها را میتوان دید و شنید خصوصاً بعد از مرگ بونصر که همچون غیبت نهایی شمس بود . دیگر روزگار به بیهقی روی خوشی نشان نمی دهد.
قبا گر حریر است و گر پرنیان
به ناچار حشوش بود در میان
منبع :http://akbari0518.mihanblog.com/post/70