ساختار روایت در تاریخ بیهقی
روایتشناسی، اصطلاحی است ساختارگرایانه که نظریهپردازانی مانند تودوروف، پراپ و گرماس در شکل گیری آن نقش داشتهاند و هریک به گونهای خاص به روایت نگریستهاند. بر اساسِ دیدگاه روایی، «داستان» آن چیزی است که گفته میشود و «روایت»، شیوهی گفتن داستان است. روایتشناسی یا نقد روایت، میکوشد مناسبات و ترکیب درونی یک اثر روایی را درک کند و به ساختار نهایی یک روایت دست یابد. تاریخ بیهقی بیش از آنکه یک متن ادبی ـ تاریخی باشد یک متن روایی ـ تاریخی است و ساختار روایتگونه و زمانمند آن است که بین این اثر به عنوان اثری در اصل تاریخی و داستان، وجه اشتراکی ایجادکرده است. ساختار روایت تاریخ بیهقی، شبیه رمانی است که نقش گفتوگو و شخصیتها در نوع روایتاش مشهود است. یکی از مباحث اساسی در روایت، انواع زمان در روایت است که ژرار ژنت آن را مطرح کرده و در تاریخ بیهقی نیز سه گونهی «زمان تقویمی»، «زمان حسی ـ عاطفی شخصیتها» و «زمان کل روایت از آغاز تا انجام» دیده میشود. همچنین، سیّالیِت متن، از ویژگیهای روایت درتاریخ بیهقی است که حرکت، سرعت و کنش گفتار شخصیتها از ویژگیهای روایی این اثر است.