چهار جشن موسمی در تاریخ بیهقی
چهار جشن موسمی در تاریخ بیهقی - دکتر الهه معروضی
چکیدۀ مقاله: در آثار مورّخین همه چیز به دربار شاه خلاصه می شود و از آنچه میان مردم می گذرد نشانی نیست. تاریخ بیهقی نیز با همۀ انصاف نگاری و دقّتش چنین مشخصه ای دارد و از دربار سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی فراتر نمی رود و با اینحال بازتاب فرهنگ فراگیر و کهن این مرز و بوم را در دربار سلاطین بیگانه به زیبایی ترسیم نموده است. در این گفتار نشان چهار جشن باستانی را در این کتاب سترگ جسته و توصیفات آن را با آنچه در آثار سایر مورّخان، ادیبان، شاعران و قوم نگاران برجسته ذکر شده است مقایسه نموده ایم و ای بسا نکات شگفت آور که تنها در این کتاب پر ارزش ثبت گردیده است و مستوجب تأمّلی بیشتر از این مجال نیز می باشد. این چهار جشن که سه تای آنها به تقویم شمسی و دیگری به تقویم قمری مربوط است عبارتند از: سده، مهرگان، جشن گل سوری و کلوخ انداز.
I سده
جشن سده از باستانی ترین جشنهای این مرز وبوم است. در شاهنامه فردوسی بعنوان یادگار هوشنگ از زمان کشف آتش ذکر شده است:
«ز هوشنگ ماند این سده یادگار بسی باد چون او دگر شهریار»
این است گزارش بیهقی در سال 426 هجری قمری ، پس از بیستم ماه صفر از برگزاری سده در سه فرسنگی لشکرگاه مرو: «وسده نزدیک بود، اشتران سلطانی را و از آن همه لشکر به صحرا بردند و گز کشیدن گرفتند تا سده کرده آید و پس از آن حرکت کرده آید . وگز می آوردند و در صحرایی که جویی آب بزرگ بود برآن برف می افکندند تا به بالای قلعتی برآمد و چهار طاقها بساختند از چوب سخت بلند وآن را به گز بیاگندند و گز دیگر جمع کردند که سخت بسیار بود و به بالای کوهی بر آمد بزرگ و اله بسیار و کبوتر و آنچه رسم است از دارات این شب به دست کردند. »
.... و سده فراز آمد، نخست شب امیر بر آن لب جوی آب که شراعیiii زده بودند بنشست و ندیمان و مطربان بیامدند و آتش به هیزم زدند- و پس از آن شنیدم که قریب ده فرسنگ فروغ آن آتش بدیده بودند- و کبوتران نفط اندود بگذاشتند و ددگان برف اندود (بقار اندودiv) و آتش زده دویدن گرفتند و چنان سده یی بود که دیگر آن چنان ندیدم، و آن به خرمی به پایان آمد.»
نکات و ترکیبات نامانوس در تاریخ بیهقی:
i- عقاب ] پاورقی کتاب[ ii ) شوکت و جلال، کر وفر ]فرهنگ بزرگ سخن[ . iii ) نوعی از خیمه ] پاورقی کتاب[ iv) نسخه N لقاندود(؟) شاید بقار اندوده یا بقار اندود (نسخه N یعنی نسخه گجرات هند)
اینک چند نکته که از تاریخ بیهقی درباره سده دانسته می شود:
1) «اشتران سلطانی و اُشتران همه لشکر گز می کشیدند و در صحرا می نهادند.»
تأمل: به قول بیرونی «اهل کرج شب سده راشب گزنه می نامند.» وی می گوید «یعنی شبی که در آن گزیدن زیاد است و سرما شخص را می گزد» اما شاید این نام به گز نهادن در صحرا بر می گردد.
2) آتش بر روی جویی آب بزرگ پر از برف بر پا شده است.
تأمل: بیرونی در آثارالباقیه این سخن را نقل می کند که : «در این روز جهنم از زمستان به دنیا می آید. از این رو آتش می افروزند تا شر آن برطرف گردد و تبخیر می کنند که تا مضرت آن را برطرف کنند.» وشاید این جوی آب بزرگ یاد آور رود دایتی باشد که چینود پل بر روی آن است و یک سر پل در اعماق زمین است و سر دیگر بر روی قله البرز و دوزخ در زیر این پل است. به ویژه که رود نزدیک مرو است و دایتی را نیز در خوارزم یعنی شمال شرق می دانند.
3) اول به بالای «قلعتی» گز می گذاشتند، سپس با چوبهای بلند چهار طاق می ساختند و آنگاه باز گز می نهادند تا به بالای کوهی بزرگ بر آید.
تأمل: به طور کلی یکی از دلایل بر پایی همه جشنها که شاید عمده ترین دلیل آن نیز باشد، بازگشت به ازلیّت و آغازی دوباره است. به خصوص جشن سده هنگامی است که خورشید سیر صعودی خود را آغاز می کند و انسان اسیر در چرخه خورشیدی نیز عزم بازگشت به جهان مینوی را می نماید. یکی از توجیهات جشن سده این است که: «در این روز آدم ابوالبشر نخستین صد روز زندگانی خود را در روی زمین به پایان رسانید.7» وچون صد عدد تمامیت است، یعنی بخش هبوط دایره آفرینش را تمام کرده و اکنون موقع بازگشت وی به عالم بالا وموقعیت بهشت آیین است؛ و در باور ایرانی این جهان یا سرای درنگ بر قله البرز کوه است. چنان که زال در پاسخ موبد منوچهر شاه می گوید:
«دگر شارسان از بر کوهسار سرای درنگست وجای شمار»
4) «کبوتران نفط اندود و ددگان بقار اندود آتش می زدند.»
این رسم آزارنده که در التفهیم وآثار الباقیه بیرونی هم بدان اشاره شده و به قول وی در خانه ملوک رسم شدهجای تاسف است که در دربار غرنویان آیینی متداول بوده وبیهقی ملزومات آن را از «دارات» شب سده می داند ودر خاتمه بدین آسودگی می گوید «جشن به خرمی به پایان آمد.»
تأمل: اکنون یا نزدیک به اکنون در روستاهای خراسان از جمله دیوانگاه سر ولایت با پرتاب تیر و گلولۀ آتش به هوا و نخ بستن به بوته های افروخته و دور سر گرداندن آنها شعله های آتش را به هوا می فرستند و به این صورت بالا رفتن خورشید را تداعی می کنند. در عصر غرنویان نیز کبوترانی که بالهای آتشینشان را به هم می زدند و اوج می گرفتند و حیوانات بر افروخته ای که به سودای خنک شدن مانند گویهای آتشین به سرعت از تپه ها بالا می دویدند، نقش پیک هایی را داشتند که می بایست خورشید را مجبور به تقلید از خویشتن و طی چرخه صعودیش نمایند. متضاد این کار را مسیحیان در جشن یحیی تعمید دهنده – بیست و پنجم ژوئن مصادف با چهارم تیر ماه- انجام می دهند، یعنی چرخ آتشباری را از بالای تپه رها می کنند تا مددی باشد به خورشید که باید در مدار خود پایین بیاید. پس منظور از به هوا فرستادن آتش در شب سده قوت بخشیدن به خورشید است تا بتواند سیر بالا رونده خود را طی کند.
5) استفاده از اله های بسیار: چون در متن اشاره ای به عقاب سوزی نشده، به نظر می رسد نقش عقابها تعقیب کبوتران و جانوران نیم سوخته و هر چه بیشتر به بالا فرستادن آنها بوده است.
6) حضور ندیمان و مطربان:
تأمل: ابوالقاسم مطرزی در جشن سده سال 484 هجری قمری شعری سروده که ترجمه بیتی از آن چنین است:
«هر آتشی که می افروزد اثر عشق است از جمله آتش دل من و آتش شب سده.»
افسانه های قبایل بدوی درباره پیدایش آتش به طرز آشکاری به ارتباط لهو ولعب و افروختن آتش اشاره دارد.
مهرگان
فردوسی در شاهنامه مهرگان را یادگار تاجگذاری فریدون می داند:
«به روز خجسته سر مهر ماه به سر بر نهاد آن کیانی کلاه »
«پرستیدن مهرگان دین اوست تن آسانی و خوردن آیین اوست»
بیهقی به سال 426 قمری گزارش مجملی از برگزاری مهرگان در بارگاه سلطان مسعود در غرنین می دهد:
«روز دوشنبه شانزدهم ذوالقعده مهرگان بود، امیر رضی الله عنه بامداد به جشن بنشست، اما شراب نخورد و نثارها و هدیه ها آوردند از حد و اندازه گذشته و پس از نماز نشاط شراب کرد و رسم مهرگان تمامی به جای آوردند سخت نیکو با تمامی شرایط آن.»
و سال بعد یعنی 427 قمری گزارش مفصلتری از برگزاری این جشن در دربار دارد:
«و روز شنبه بیست و چهارم ذی القعده مهرگان بود؛ امیر رضی الله عنه به جشن مهرگان نشست، نخست در صفّه سرای نو در پیشگاه ، و هنوز تخت زرین و تاج و مجلس خانه راست نشده بود، که آن را زرگران در قلعت راست می کردند و پس از این به روزگار دراز راست شد وآن را روزی دیگر است چنانکه نبشته آید به جای خویش و خداوند زادگان و اولیا و حشم پیش آمدند و نثارها بکردند و باز گشتند. و همگان را در آن صفه بزرگ که چپ و راست سرای است بنشاندند، و هدیه ها آوردن گرفتند از آن والی چغانیان و باکالیجار والی گرگان....
پس امیر بر خاست و به سرایچه خاص رفت و جامه بگردانید و بدان خانه زمستانی به گنبذ آمد که برچپ صفّه بار است – و چنان دو خانه، تابستانی به راست و زمستانی به چپ کسی ندیده است و گواه عدل خانه ها بر جای است که بر جای باد، بباید رفت و بدید- و این خانه را آذین بسته بودند سخت عظیم و فراخ و آنجا تنور]ی[ نهاده بودند که به نردبان فراشان به آنجا رفتندی و هیزم نهادندی، و تنور بر جای است.آتش در هیزم زدند و غلامان خوانسالار با بلسکهاi در آمدند و مرغان گرداندیدن گرفتند و خایه و کواژه و آنچه لازمه روز مهرگان است ملوک را از سوخته و برّگان روده می کردند و بزرگان دولت به مجلس حاضر آمدند و ندیمان نیز بنشستند و دست به کار کردند و خوردنی علی طریق الاستلاتii می خوردند و شراب روان شد به بسیار قدحها و بلبله iiiها و ساتگینها و مطربان زدن گرفتند و روزی بود چنان که چنین پادشاه پیش گیرد »
لغات و اصطلاحات نامانوس در تاریخ بیهقی:
i1) بلسک: به کسر یا ضم «ب» و «ل» سیخ کباب (پاورقی کتاب)
ii2) علی طریق الاستلات: با انگشت پاک کردن ظرف و خوردن، کنایه از تاته خوردن (پا ورقی کتاب)
iii) بلبله: کوزه لوله دار که در آن شراب می ریختند (فرهنگ بزرگ سخن)
از گزارش بیهقی چنین بر می آید که جشن مهرگان از بامداد آغاز می شده است. یکی از رسومی که بیرونی درباره این جشن آورده است این است که در سرای پادشاهان مرد دلاوری هنگام طلوع آفتاب می ایستاد و با آواز بلند می گفت: «ای فرشتگان پایین بیایید و شیاطین و بدان را نابود سازید»
در گزارش دوم به این رسوم اشاره رفته است:
1- جامه گردانیدن و خانه عوض کردن سلطان: که نشانه شروع فصل سرماست.
2- هدیه آوردن برای سلطان: گویا خراج این موقع سال وصول می شده که برای کشاورزان ودامداران وقت مناسبی است.
3- خوان گسترانیدن: خوراکهایی که بر خوان می نهادند شایان تامل و عبارتند از:
الف- سوخته: نانی است که خمیر آن را به آب پیاز کنند (لغتنامه دهخدا)
تأمل: ریشه های گیاهان در جشن مهرگان جایگاهی خاص دارند. زردتشتیان برای مهرگان غذایی به نام دون درست می کنند که در آن ریشه چند گیاه از قبیل سیب زمینی و شلغم به کار رفته است وآن را بر بام می نهند تا اسب مهرایزد بیاید و از آن بخورد. در عوض، کاشانیها در شب اول اسفند آشی حاوی انواع خشکبار می پزند ودر تنور می گذارند تا اسب اسفندیار از آن بخورد. طبیعی است که ریشه ها انرژی مغناطیسی دارند و انرژی نوری خورشید را جذب می کنند که شاید اسب مهرایزد همین نوع خاص انرژی باشد. وارونه این قضیه خشکبار است که انرژی نوری دارند و انرژی مغناطیسی زمین را جذب می کنند که احتمالا منظور از اسب اسفندیار همان است.
ب- کواژه: کوازه، کواژه یا گواژه تخم مرغ نیم بند را گویند (لغتنامه دهخدا و فرهنگ بزرگ سخن)
تأمل: در نوروز تخم مرغ سفت می پزند که چگالیش به طور مساوی تقسیم شده و زرده اش درست در وسط آن است، به نشانه خورشیدی که در اعتدال است. کواژه زرده اش آویزان است. خورشید پاییزی هم سرنزولیش را طی می کند و تمایل به پایین دارد.
ج- مرغ درسته بریان:
تأمل : مرغ نماد بشارت است. مرغ درسته بریان در یکی از داستانهای شاهنامه نقش مهمی دارد. جایی که منیژه به دیدار رستم می رود، بی آن که او را بشناسد؛ و رستم توسط او مرغ بریانی برای بیژن می فرستد که انگشتری وی با خاتم فیروزه و نام رستم حک شده برآن در شکم مرغ است و بشارت آمدن رستم را می دهد.
از سوی دیگر برای نوروز ماهی طبخ می کنند و انگشتر سلیمان را در شکم آن می جویند. ماهی نماد نیروهای عظیم آزاد شده از ناخودگاه است که با خود عزت و اقتدار می آورد. نوروز منسوب به جمشید وجمشید و سلیمان هر دو عزیزترین شاهان و اغلب بر هم منطبق هستند. از آن سو مهرگان منسوب به فریدون و فریدون و رستم هر دو منجی می باشند.
د- بره روده کرده: روده کردن یعنی مرغ یا گوسفند را پس از ذبح در آب گرم انداختن و موهای آن را کندن ( لغت نامه دهخدا)
تأمل: در برخی از روستاهای زردتشتی نشین یزد، آیین قربانی کردن گوسفند برای مهر ایزد هنوز پایدار است. بره ای را به هنگام زایش نذر مهر ایزد کرده و آن را به خوبی پرورش می دهند، آنگاه بایستی آن را در هاونگاه مهرگان (از بامداران تا نیمروز ) در زیر پرتو خورشید قربانی کنند. شاید به این دلیل است که برگان خوان سلطان مسعود روده کرده هستند و هنوز طبخ نشده اند. زردتشتیان نیز گوسفند قربانی شده را در تنورخانه بریان می کنند و سینی گوسفند بریان را بر روی سه سنگ که نماد گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک است می گذارند. قربانی به اندازه عید قربان در مهرگان نیز دارای اهمیت بوده است، اما اساس قربانی در این روز ازمراسم مهر پرستان بوده که به قوت خود باقی مانده است، درحالی که زردتشت قربانی را منع اکید کرده بود.
ه: شراب: کتزیاس پزشک دربار هخامنشیان آورده است که شاهنشاهان هخامنشی نمی بایست هیچگاه مست گردند ولی درروز مهرگان لباس ارغوانی می پوشیدند و میگساری می کردند.
تأمل: هر نوع خوردنی یا آشامیدنی که در روز های معمول از آن پرهیز می شود ولی درآیین هایی که به قصد یکی شدن با نیاکان بر گزار می گردد تناول می شود، توتم آن قوم می باشد. بنابراین شراب پس از ریواس و هوم نقش توتم را به خود گرفته است. (هنوز پاره ای از مردم افغانستان به ریواس هوم می گویند)
جشن گل سوری
جشن های گل به طور عام مشتمل بر رفتن به گلستان ، تقدیم گل به یکدیگر و گل افشانی کردن در چهل روز اول بهار در سراسر ایران شیوع داشته ودارد. در شهر مزار شریف- مرکز ولایت بلخ- نیز این جشن تحت عنوان میله گل سرخ در چهل روز اول بهار بر پاست و شهرتی به سزا دارد.
پیتر ودلاواله – سیاح ایتالیایی دوره صفویه – در سفرنامه اش از برپایی جشن گل سرخ در اصفهان گزارش می دهد. (سال 1026 هجری قمری) آنا کراسنو ولسکا از برگزاری این جشن حدود دو قرن پیش (در پایان قرن هجدهم میلادی)در گرمابه های شیراز و متاخر تر از آن در گورستانهای مهاباد خبر می دهد.
بیهقی در سال 424 هجری قمری از برپایی این جشن توسط والی ری خبر داده است: و نامه ها پیوسته گشت از ری که: «طاهر دبیر، کدخدای ری وآن نواحی به لهو و نشاط وآداب آن مشغول می باشد، و بدانجای تهتک است که یک روز وقت گل طاهر گل افشانی کرد که هیچ ملک بر آن گونه نکند، چنان که میان برگ گل دینار و درم بود که بر انداختند، و تاش و همه مقدمان نزدیک بودند، و همگان را دندان مزد داد. چون بازگشتند مستان، وی با غلامان و خاصّگان خویش خلع عذار کردi و تا بدان جایگاه سخف رفت که فرمود تا مشربه های زرین و سیمین آوردند و آن را در علاقهii ابریشمین کشید و بر میان بست چون کمری، و تاجی – از مورد بافته و باگل سوری بیاراسته – بر سر نهاد و پای کوفت و ندیمان وغلامانش پای کوفتند با گرزنهاiiiبرسر »
لغات و اصطلاحات نامأنوس در تاریخ بیهقی:
I) خلع عذار کردن: افسار رها کردن (فرهنگ بزرگ سخن ذیل عذار)
II) علاقه: آویزه (فرهنگ بزرگ سخن)
III) گرزن: تاج شاهی (فرهنگ بزرگ سخن)
چون توصیف واله از بر پایی این جشن در اصفهان به آن بیهقی شبیه تر است، در اینجا نقل می شود: پیترو دلاواله درباره جشن گل سرخ می گوید: «مراسمی است که در فصل گل در بهار اجرا می شود و تا موقعی که گل سرخ ادامه دارد به طول می انجامد. این مراسم که جشن گل سرخ خوانده می شود عبارت است از رقص و آوازهای نامانوس شبانه روزی در اماکن عمومی به خصوص قهوه خانه ها. هنگام شب جوانانی که صلاحیت اخلاقی آنان مورد تردید است و حرفه آنها رقص در اماکن عمومی و قهوه خانه ها و سرگرم کردن مردم با بازی و مسخرگی است، در حالی که عده ای آنان را همراهی می کنند و طبقهایی پر از گل بر سر و شمع هایی فراوان وچراغ و مشعل به دست دارند، با خنده و تفریح به سر وروی مردم گل می پاشند و در خواست پول می کنند. در بعضی جاهای دیگر اغلب در خارج از شهر عده ای زن و مرد هنگام روز جمع می شوند و ضمن بر گزاری مراسم مشابهی به سر و روی یکدیگر گل می افشانند و شادی می کنند . »
اکنون به مقایسه مراسمی که در دو ماخذ ذکر شده می پردازیم:
1) درتاریخ بیهقی بانی جشن کدخدای ری است ودرسفر نامه واله بانی خود مردم و بخصوص جوانان هستند.
2) در تاریخ بیهقی بانی جشن گل و دینار و درم می افشاند و همگان را دندان مزد می دهد. در گزارش واله مردم متقابلا بر سر و روی یکدیگر گل می افشانند و یا این که جوانان گل افشان نموده، در ازای آن پول طلب می کنند.
3) در تاریخ بیهقی خلع عذار کردن (افسار رها کردن ) وپایکوبی مرد وزن (غلامان و خاصگان ) با هم آمده است. واله هم از رقص و آوازهای نامانوس شبانه روزی و گردهمایی زن ومرد سخن می گوید.
4) بیهقی شراب نوشی و مشربه بر کمر آویختن و سیاح ایتالیایی رونق شبانه روزی قهوه خانه ها را بر می شمرد.
5) بیهقی تاج گل برسر نهادن طاهر دبیر وگرزنها بر سر گذاردن ندیمان و غلامان را قید می کند (که تاج طاهر از مورد بافته و با گل سوری بیاراسته است. ) واله نیزبه طبق گل برسر گرفتن جوانان اشاره می کند.
- می بینیم که هر دو گزارش به هم شبیه است، جز این که جشن گل بیهقی از کرم ملوکانه است و جشن گل واله خود جوش و مردمی.
- درباره زمان جشن در هر دو خبر «وقت گل» ذکر شده و سخن دقیقتری به میان نیامده است.
- نکته دیگری که درتاریخ بیهقی به آن اشاره رفته این است که: برگزاری این جشن را تهتک و سخف رفتن می دانسته اند. در گزارش واله نیز ذکر شده که جوانان نه چندان با صلاحیت بر پادارندگان جشن و لودگی و مسخرگی از ملزومات آن بوده است.
در پایان به دو نکته دیگر اشاره می شود که از نظر پژوهنده ارزش پیگیری دارد:
1- چرا تاج مورد و گل سوری بر سر می گذارند و این تاج از چه زمانی باب بوده است؟
2- آیا این جشن از زمره جشن های ارجی است که در هنگام بذر افشانی بر پا می شده و هرج و مرج جزولاینفک آن بوده است؟
IV ) جشن کلوخ انداز
اولین خبری که از جشن کلوخ انداز داریم، از تاریخ بیهقی در سال 427 قمری در غزنین می باشد.
«امیر رضی الله عنه روز سه شنبه پنج روز مانده از ماه رجب بدین کوشک نو آمد و آنجا قرار گرفت و روز دوشنبه نهم شعبان چندتن را از امیران فرزندان ختنه کردند، و دعوتی بزرگ ساخته بودند و کاری با تکلف کرده و هفت شبان روز بازی آوردند، و نشاط شراب بود و امیر به نشاط ا ین جشن و کلوخ انداز، که ماه رمضان نزدیک بود، بدین کوشک و بدین باغها تماشا می کرد و نشاط شراب می بود. »
کلوخ انداز چگونه جشنی است؟
دهخدا می گوید: کلوخ انداز جشنی است که مستان در آخر ماه شعبان کنند. علی بلوکباشی می گوید: تا چند دهه پیش کلوخ انداز داشتیم. در تهران و شهرهای بزرگ شب آخر ماه شعبان میخانه ها تا پاسی از شب فعال بود.
اسامی دیگر این جشن:
اهالی کرمان روزی را در ماه شعبان به «سنگ انداز ماه رمضان» می روند و به شادی می گذرانند. در دهات آباده به «کلوخ اندازان» اشاره می شود. نزاری قهستانی که یک شاعر اسماعیلی مذهب بود، از این جشن به نام «برغندان» نام برده است:
«رمضان می رسد اینک دهم شعبان است می بدارید و بنوشید که برغندان است»
رسوم مشابه این جشن:
ارمنیان «باری گندان» دارند که به معنی روز شادی است. اینان قبل از آغاز روزه بزرگشان که از یکشنبه پس از بدر پس از اعتدال بهاری تا روز پیش از عید پاک طول می کشد، جشن می گیرند و رنگین ترین خوراکها را در سفره می گذارند و به عیش ونوش می پردازند و البته این جشن در میان ارامنه نیز رونقش را از دست داده است.
بومیان قفقاز مشابه این جشن را می گرفتند و آن را «برگند» می گفتند، به معنی هفته کره.
در یونان در سوگ پرسفونه و برای همدردی با دمیتر، در موسم کاشت بذر زنان یونانی جشنی حزن آلود برگزار می کردند و پس از آن عزاداری می کردند و روزه می گرفتند
«در آغاز مارس کشاورزان ایتالیایی جشن بی بند و باری سالانه را برگزار می کردند و پس از آن یک دوره باده پرهیزی داشتند.»
وجه تسمیه کلوخ انداز:
فرهنگ آنندراج و جه تسمیه این جشن را از این رو می داند که رمی حجاره به منظور دفع غیر در آن شایع بوده است.
علی بلوکباشی می گوید: در قم بعد از ظهر آخرین روز شعبان مردم بیرون می رفتند و کوزه ای را پرت می کردند و از گناهان طلب مغفرت می کردند. شاید به نوعی رمی جمرات نمادین انجام می دادند و شیطان را می راندند. شاید منظور از کلوخ انداز، کلوخ مالیدن برلب باشد، آنچنان که نظامی گوید:
«لبش تر بود از می خوردن شب کلوخ خشک را مالیده بر لب»
و به قول صائب:
«روزه نزدیک است می باید کلوخ انداز کرد زاهدان خشک را رندانه از سر باز کرد»
اما به نظر پژوهنده همچنانکه فرهنگ بزرگ سخن واژه کلوخ انداز را " پرتاب کلوخ از روی شوخی برای اعلام حضور خود یا جلب توجه عاشق یا معشوق" تعریف کرده است، این عیش و نوش برای جلب توجه پروردگار قبل از ماه مبارک رمضان انجام می شده، به حکم آن که:
«در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد»
(معتمد الدوله نشاط)
مولوی به زیبایی می گوید:
«کلوخ انداز خوبان را برای خواندن باشد جفای دوستان با هم نه از بهر نفار آمد»
زمان جشن:
چنان که از تاریخ بیهقی بر می آید این جشن یک هفته طول می کشیده و از نهم تا پانزدهم شعبان برگزارشده است و حکیم نزاری دهم شعبان را زمان جشن برغندان دانسته است. اما تقویم اعراب از زمان جد پیامبر (کلاب) تا زمان عمر بن خطاب شمسی بوده است. «درزمان خلافت عمر، بدلیل این که وجود یک تقویم منظم برای امپراطوری اسلام لازم به نظر می رسید، با توجه به اطلاعات ایرانیان که در این امر تخصص داشتند و همکاری شخصی به نام هرمزان تقویم قمری به وجود آمد.35»
«در چه موقع اعراب تقویم بابلی را که تقویم قمری بر مبنای 12 یا 13 ماه بوده است، عوض نمودند و آنرا بر مبنای ماههای شمسی قرار دادند؟ در کتاب History of Arabia Ancient Modern by Andrew Crichton در ص 186 چنین آمده است. در حدود اواخر قرن چهارم میلادی، نامهای قدیمی ماهها و روزهای هفته بوسیله کلاب kelab جد پیغمبر (ص) عوض می شود و پس از آن که قبیله قریش نفوذ و قدرت سیاسی اش زیاد می شود، قبایل دیگر هم از آن تبعیت می کنند.»
پس می بینیم حدود سه قرن که صدر اسلام را نیز در بر می گیرد، تقویم اعراب شمسی بوده است.
و اما بیرونی می گوید: «در علل اسامی این ماهها (ی عربی) سخن گفته شده مثل این که گفته اند سبب این که محرم را محرم نامیده اند آن است که از شهرهای حرام است، و علت این که دو ربیع را چنین نامیده اند، آن است که در این دو ماه شکوفه و غنچه و باران و شبنم زیاد است و این نسبت به طبیعت فصلی است که ما آن را پاییز می گوییم و دو شهر جمادی را جمادی گفته اند، زیرا که آب در این دو ماه منجمد می شود. و شعبان را شعبان گفته اند زیرا قبایل و طوایف در این ماه منشعب می شدند و رمضان را بدین علت رمضان گفته اند که در آن ماه سنگ از شدت حرارت داغ می شد و شوال را شوال گفته اند زیرا که گرما درآن ماه مرتفع می شد و به کلی از میان می رفت و ذوالقعده را از این سبب بدین نام خواندند که در این ماه عربها در خانه های خود می نشستند و ذوالحجه را ذوالحجه گویند زیرا که در این ماه به حج می رفتند.»
بنابر سخن بیرونی ماه شعبان باید مصادف با اسفند یا فروردین بوده باشد که زمان بذر پاشی است. پس جشن کلوخ انداز را نیز می توان از زمره جشن های بذرپاشی محسوب نمود و روزه رمضان با فصل داشت و جادوی همدردی با بذر که فریزر توصیف نموده است همخوانی دارد. (جیمز فریزر در شاخه زرّین می گوید: هنگام بذر افشانی بسیاری از مردان دوره ای را به بی بند وباری می گذرانند و پس از آن به صورت یک افسون همدلانه برای تسریع رویش بذر دوره ای را با امساک از لذات جسمانی و شهوی سپری می کنند)
البته منظور نگارنده این نیست که کلوخ انداز جشنی در اصل عربی است، محتمل است هموطنان ما با خاطره ای که همزمانی روزه و فصل داشت در ناخود آگاه مردم به جا گذاشته جشن کلوخ انداز را خود به خود قبل از فصل روزه آورده اند تا این سلسله مناسک کامل شود.
نکاتی برای پژوهش بیشتر:
1- در تاریخ بیهقی جشن ختنه سوران و کلوخ انداز با هم یکی شده، آیا این دو جشن در کنه خود نیز با هم ارتباطی دارند؟
2- آیا کلوخ انداز با نیمه شعبان و شبهای چراغ برات ارتباط مفهومی دارد؟
منبع :تارنمای نیستان دکتر الهه معروضی http://www.neyestane.com