بیهقی تاریخنویسی سخت باریکبین است.
بیهقی تاریخ نویسی باریک بین است
بیهقی تاریخنویسی سخت باریکبین و بی پروا است. خود او بارها در تاریخی که نوشته است بر این نکته انگشت برنهاده است. چه او در آنچه مینویسد میکوشد که جز راست ننویسد.
بیهقی تاریخنویسی سخت باریکبین و بی پروا است. خود او بارها در تاریخی که نوشته است بر این نکته انگشت برنهاده است. چه او در آنچه مینویسد میکوشد که جز راست ننویسد. یک دو نمونه را یاد میکنم. این نمونه در «داستان حسنک وزیر» است. بیهقی میخواهد یکی از پلیدترین چهرهها در تاریخ ایران را که چهره بنیادین این داستان است، داوری کند. چگونه درباره او داوری میکند؟ مینویسد: «خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است. به پاسخ آنکه از وی رفت گرفتار، و ما را با آن کار نیست. هرچند مرا از وی بد آید، به هیچ حال. چه عمر من به شصت و پنج آمده و بر اثر وی میبباید رفت. در تاریخی که میکنم، سخنی نرانم که آن به تعصبی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را. بلکه آن گویم تا خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند.» این سخنی است که بیهقی درباره «بوسهل زوزنی» مینویسد.
نمونهای دیگر، همچنان از «داستان حسنک وزیر». زمانی است که حسنک را میبرند تا بر دار کنند. بیهقی درباره یکی از دوستان خود که رفتاری بسیار ناپسند و آزارنده داشته است، سخن میگوید. درباره «میکاییل» که خواهر «ایاز»، دلدار محمود، را به زنی داشته است. بیهقی مینویسد: «سواران رفته بودند با پیادگان تا حسنک را بیارند. چون از کنار بازار عاشقان درآوردند و میان شارستان رسید، میکاییل آنجا اسب بداشته بود. پذیره وی آمد و وی را مواجر خواند و دشنامهای زشت داد. حسنک در وی ننگریست و هیچ جواب نداد. عامه مردم او را لعنت کردند میکاییل را به این حرکت ناشیرین که کرد و از آن زشتها که بر زبان راند. خواص مردم خود نتوان گفت که این میکاییل را چه گفتند. پس از حسنک این میکاییل بسیار بلاها دید و محنتها کشید. امروز برجای است و به عبادت مشغول شده است. چون دوستی زشت کند، چه چاره از بازگفتن؟» بیهقی روا نمیدارد از رفتار ناپسند میکاییل چشم درپوشد و از آن رو که میکاییل دوست اوست، آن را در تاریخی که مینویسد نیاورد.
منبع :جشنواره فرهنگی هنری بیهقی http://cnf.hsu.ac.ir/beyhaghi/