تاریخ بیهقی
چون این اصنافِ نعمت بمجلس خلافت رسید، تکبیری از لشکر برآمد و دُهُل و بوق بزدند، آن چنان که کس مانند آن یاد نداشت و نخوانده بودو نشنوده.
هارون الرشید رو سوی یحیی برمکی کرد و گفت:
این چیزها کجا بود در روزگار پسرت؛ فضل؟!
یحیی گفت: زندگانی امیرالمومنین دراز باد، این چیزها در روزگار امارت پسرم در خانه های خداوندانِ این چیزها بود...
هارون الرشید از این جواب سخت طیره شد، چنان که آن هدیه بر وی منغّص شد و روی تُرُش کرد و برخاست از آن خضرا و برفت...
تاریخ بیهقی
«...و مقرر گشت همگان را که کار وزارت قرار گرفت و هزاهز در دلها افتاد که نه خرد مردی به کار شد و کسانی که خواجه از ایشان آزاری داشت،نیک بشکوهیدند و بو سهل زوزنی بادی گرفت که از آن هولتر نباشد و به مردمان مینمود که این وزارت بدو دادند نخواست و خواجه را وی آورده است و کسانی که خرد داشتند،دانستند که نه چنان است که او میگوید. »
تاریخ بیهقی