شاعرانگی در تاریخ بیهقی
شاعرانگی در تاریخ بیهقی
" تاریخ بیهقی " نوشتاری گرانسنگ است که افزون بر ویژگیهای برجستۀ تاریخی هنر" نویسندگی" مؤلف ، خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر ، نیز در آن مشهود است وقتی که با " شاعرانگی " در می آمیزد ، جلوه ای دو چندان می یابد.
اگر " شعر " را " گره خوردگی عاطفی اندیشه و خیال ، درزبانی فشرده و آهنگین " بدانیم ، آنگاه عناصر شعری ، بدین ترتیب خواهد بود : عاطفه ، اندیشه ، خیال ، زبان و آهنگ.
تاریخ بیهقی ، بی گمان اثری گرانسنگ در حوزۀ تاریخ نگاری محسوب می شود . در خوانش های چندباره در می یابیم که جز ارائۀ اطلاعات تاریخی ، مؤلف ارجمند ، تحفه های دیگری نیز به ما ارزانی داشته است.
شاعرانگی های تاریخ بیهقی ، از لابلای سطور آن سربر می کشد و رخ می نُماید . در واقع آنچه ما را به خواندن این اثر ارزشمند مشتاق می کند ، لذت هنری و به تعبیر "حافظ" ، "آنِ" شاعرانه ای است که در آن نهفته است و این ، البته واقعیتی است که بر استادان و صاحبنظران ادبیات فارسی پوشیده نمانده است . چنانکه استاد ملک الشعراء بهار در "شبک شناسی" می نویسد:
" در حقیقت باید گفت که سبک ابونصر و بیهقی ، حقیقی ترین سبک نثر است که از قید ترجمه بیرون آمده و قدری نمک شعری در آن پاشیده شده است" .
دکتر علی اکبر فیاض هم چنین نوشته است :
" تاریخ بیهقی از شاهکارهای ادب فارسی بشمار می رود. این کتاب از حیثانشاء مثالی از بلاغت زبان ماست ".
دکتر بهروز ثروتیان نیز مینویسد :
" در کتاب بی بدیل تاریخ بیهقی ، هیچ نتوان گفت که همه شعر رندانه است در جامۀ نثر".
می دانیم که ابوالفضل بیهقی ، شعر نیز می سروده است و با معائیر و موازین شعر عربی و فارسی آشنا بوده است.
در این تحقیق ، نگارنده با توجه به عناصر شعری ، شاعرانگی های موجود در تاریخ بیهقی را با ذکر مصادیق برشمرده است . انحراف از هنجار زبان معیار ، باعث ادبیّت زبان می شود. زبان عادی با بهره گیری از شگردهای ادبی ، به شاعرانگی می رسد . دو علم " بیان" و " بدیع" به شرح و تفصیل این شگردها اختصاص یافته است.
علم بیان به صور خیال ( تشبیه - استعاره - کنایه و مجاز ) و علم بدیع نیز به تناسبهای لفظی و معنوی در یک اثر ادبی می پردازد.
در این تحقیق ، تنها به ذکر نمونه هایی چند اکتفا شده است
لازم به ذکر است که همۀ نمونه ها از کتاب تاریخ بیهقی به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر آورده شده و شمارۀ صفحه در مقابل هر نمونه ذکر شده است .
علم بیان :
کنایه : کنایه در لغت به معنی ترک تصریح است و در اصطلاح اطلاق می شود بر دو معنی : الف - ذکر ملزوم و ارادۀ لازم یا ذکر لازم و ارادۀ ملزوم ب - لفظی که اراده شود از آن لازم معنی اصلی اش با جواز ارادۀ معنی اصلی در حین ارادۀ لازم ( معالم البلاغه - صص324 325)
کاربرد کنایه در تاریخ بیهقی بیش از سایر صورتهای خیال است.
اینک ذکر نمونه های کنایه در تاریخ بیهقی : به بندگان ارزانی داشت (ص4- تاریخ بیهقی - به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر ): به بندگان بخشید .
... و بسیار درم و دینار نثار کردند (ص5) : ابراز احساسات و اظهار شادمانی کردند.
بادی در سر کنند (ص13) : غرور و تکبر کنند.
کار بر ما دراز گردد (ص13) : کار بر ما دشوار شود.
زهره دارد که ننویسد ؟ (ص23) : جرأت و شجاعت دارد که ننویسد؟ دزدیده برفتند (ص 25) : پنهانی رفتند.
ما این فرو گذاریم ( ص 29) : ما این را نادیده می گیریم ( عفو می کنیم)
دندانها کند شود از ری ( ص 35) : طمع ها از ری قطع شود.
و این مالشی و دندانی بود که بدو نموده آمد (ص51) : گوشمال و تنبیه و خشم نشان دادن و در این روزگار بسیار غنیمت است (ص54) : .... بسیار کم دیده می شود.
اگر شیر مرغ خواستی (ص58) : اگر چیز کمیاب می خواست
چون ایشان را منادی حق در آید (ص64) : چون اجل ایشان برسد.
بوسهل را صفرا بجنبید ( ص232) : بوسهل خشمگین شد.
فرمان یافت ( ص 243) : مُرد.
قیامت فرود آورد (ص253): آشوبی برپا کرد.
پادشاهان اطراف ما را بخانید (ص254) : ...بد گویند.
با کاری پخته بازگشته باشی (ص260) : با کاری سنجیده و درست....
دُم کنده شویم (ص264) : شکست خورده شویم.
باد در سروی چگونه شد ؟ (ص266) : چگونه مغرور شد ؟ انفاس خداوندان خود را می شمرند(ص267) : مراقب گفتار سروران خود باشند
قفیزش پُر شد (ص268) : عمرش به پایان آمد.
تا دیگ پُر شد (ص277) : صبرش تمام شد.
بحقّ او رسم (ص278) : انعامی به او خواهم داد.
صامت و ناطق(ص282) : اموال بی جان و جان دار.
خار در موزه اش افتاد (ص288) : مضطرب و آزرده شد.
آسیا بر خون بگشت (ص290) : کشتار بزرگی شد.
پیلبان از سرپیل دور شد (ص397) : ملک بی فرمانروا ماند ( نظام کار از دست رفت)
گروهی کیایی فراخ شلوار (ص412) : مرزبانانی تن پرور گرم و سرد نچشیده است (ص414): تجربه ندارد
ایشان را قفا بدریدند (ص415) : آنها را بی آبرو کردند.
آن مردک بُنا گوش آگنده (ص418) : آن مردک تن پرور و احمق مردی با دندان (ص418) : مردی نیرومند و استوار دست بر رگ تو ننهد (ص418) : بر تو مسلط نشود در سخن موی بدونمی شکافد و دست بسیار کس در خاک مالد (ص432) : بر بسیار کس فائق آید و پیشی گیرد.
بازی و رامش (ص441) : طرب و میگساری دندان مزد (ص442) : پیشکشی بار بیشتر در جای کرده است (ص459) : پُرخوری کرده است.
خط بر خوارزمشاه باید کشید(ص460) : باید ار خوارزمشاه صرفنظر کرد.
مرا و کدخدایم را بخوردی (ص462) : از من و کدخدایم غیبت کردی دست در روی احمد انداخت(ص462) : با احمد یک و دو کرد.
مابین الباب و الدّار نزاع بنشود (ص628) : بین نزدیکان جنگ نمی شود چون خر برنج بمانند (ص634) : سخت عاجر شوند شراب در سر داشتن (ص636) : مست شدن موی در کار او نتوانستی خزید(ص638) : ایرادی در کارش نیست دست او را گشاده کردند(ص638) : او را آزاد گذاشتند سپر بیفگند(ص990) : تسلیم شد خانه زادگان(ص1120) : چاکران جای بپردازند(ص1120) : بمیرند
استعاره : استعاره در لغت به معنی طلب کردن چیزی به عاریت است و در اصطلاح لفظی است که استعمال شود در غیر معنای حقیقی که موضوع له باشد به علاقه مشابهتی که بین معنی اصلی و معنی مستعمل فیه است با بودن قرینه مانع از اراده معنی اصلی (معالم البلاغه - صفحه 287).
ابوالفضل بیهقی در تاریخ نگاری ، از این صورت خیال نیز استادانه بهره برده است و نثر خود را بهزیور استعاره آراسته است. از این جهت ، بر شاعرانگی اثرش افزوده است.
در این قسمت ، نمونه های کاربرد استعاره در تاریخ بیهقی ارائه می شود :
هر چه گویند به اصل بزرگ بازگردد ( صفحه4): اصل بزرگ استعاره است از شجرۀ خاندان بزرگ غزنوی.
نقل هر قدحی بادی سرد (ص6) : باد سرد استعاره از آه است.
تا در ضمان سلامت به درگاه رسد (ص7) : ضمان سلامت استعارۀ مکنیه است.
دُر پاشیدی و شکّر شکستی (ص17): دُر و شکر بترتیب استعاره از سخن و لفظ هستند.
عفو خداوند او را زنده گردانید (ص26): در عفو خداوند استعاره وجود دارد.
گردن حرص و آرزو بتواند شکست (ص157)
بیغولهی عطلت (ص163)
دُم قناعتی گرفته (ص52)
روزگار آن باد (ص181)
چون یال برکشند (ص182)
همه دستها کوتاه شد (ص199)
آبی بر آتش زدم (ص213)
شکر ستانی بود (ص214)
این سگِ ناخویشتن شناس (ص221)
افشین برخاست شکسته (225)
و اگر کرد ، دید و چشید(227)
قضا در کمین بود (ص229)
آب خویش ببرد (ص231)
ژاژ می خاییدم (ص232)
بر مرکبی که هرگز ننشسته بود (ص2350
پای هایش همه فرو تراشید (ص2360
از این اسب فرود آوردند (ص240)
تا خفتگان بیدار شوند (ص241)
و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد (ص241)
از بهر حطام عاریت (ص244)
آن ودیعت که به نام ما نامزد کنند (ص261)
ابلیس او را رشته بر نتوانستی تافت (ص268)
و این گرگ پیر گفت (ص277)
شب سیاه به روز سپیدش تاختن آورد (ص403)
و گردن حرص و آز بتواند شکست (ص404)
از این مال بسیار بشکند (ص408)
آب آهنگ بالا داد (ص4100
مدد سیل بگسست (ص411)
سیل بنشست (ص411)
شادی و طرب در پرواز آمد (ص433)
این سگ چنین تضریبی کرده است (ص457)
گل صد برگ بخندید (ص479)
این گرگ پیر (ص486)
چشم خرد (ص157)
مجاز مرسل : مجاز مرسل استعمال لفظ است در غیر ما وضع له به علاقه غیر مشابهت. ( معلام البلاغه - صفحه 315)
نمونه های مجاز مرسل نیز در تاریخ بیهقی پُرشمار یافت می شود:
لختی تاریکی (ص9) : اندکی پریشانی خاطر و اندوه
شمّه یی (ص10 و ص401) : اندکی رکاب عالی (ص12) : موکب عالی بر جناح سفر (ص14) : آمادۀ سفر بقاع (ص14) : شهرها صفرا (ص233) : خشم اطلاق کردند (ص241 و ص881) : تعیین کردند دست (ص241) بر من دستی است : حق دینار هریوه (ص289) : زر خالص چگونه به جای توانستی آورد؟ (ص278) : نمی توانست به جای آورد (استفهام مجازاً بمعنی نفی)
سودا (ص271) : فکر بیهوده شرّ (ص270) : فتنه جانب کریم (ص262): دودمان شریف آیت (ص255 و ص249) : اعجوبه تشریف (ص246 و ص163) : خلعت تمویه (ص 162) : تزویر کردن سواری (ص162) : چیرگی و تسلط سپیدها پوشیده (ص13) : جامه های سپید پوشیده موقفی قوی(ص22) : دادگاه الهی)
باد (ص22) : غرور دل (ص23) : تمایل و احساس سیم گرمابه (ص38) : اجرت گرمابه سیاه پوشیده (ص39) : جامۀ سیاه پوشیده حرمها (ص60) : اهل حرمها اذناب (ص202) : سفلگان (اذناب الناس)
دل (ص237) : نیت و قصد خانه (ص422) : خانواده گردن (ص416) : شجاع مقرعه (ص442) : صدای مقرعه دُرد (ص462) : شراب صافی نکرده منحرف (ص468) : برگشته حال سودا (ص475) : فکر بیهوده دل (ص481) : دلیری و جرأت کرو و کبود (ص483) : ناامید و زیان دیده صورتها نوشت (ص493) : گزارشهای نادرست داد جگر ( ص 627) : دلیری
آب (ص630) : آبرو دل (ص631) : قصد و عزم زائر (ص641) : سائل و خواهنده دست (ص214) : قدرت شکرستان (ص214) : خوش سخن مهد (ص650) : عروس زبان (ص700) : قول و پیمان سرد (ص756) : قصد و اندیشه مصاف (ص900) : جنگ
تشبیه : تشبیه عبارت است از مانند کردن چیزی به چیزی در معنایی به ادواتی خاص (معالم البلاغه- صفحه 244). برخی مصادیق تشبیه را در تاریخ بیهقی برمی شماردیم .
چون متحیری (ص5)
حلاوت عدل (ص19)
روز عمر (ص23)
چون گوی شده (ص273)
ایشان سوارانند و من پیاده (ص161)
ماهییی را مانستیم (58)
و علی تگین دشمن است و مار دم کنده (ص76)
و درآمد چون شیری دمان (ص239)
چون آتش از جای درآمد (ص35)
که جهان ، عروسی را مانست (ص422)
مدد سیل چون لشکر آشفته می دررسید (ص410)
کاسه گونه (ص422)
قصیدۀ چون دیبا (ص432)
لباس شرم (ص473)
آتش خشم (ص160)
راه کفران (ص398)
چون رشتۀ یکتا شد (ص269)
علم بدیع: بدیع در لغت بمعنی نوآورده شده یا نوآورنده است و در اصطلاح علمی است که بدان شناخته می شود وجوه تحسین کلام بعد از حصول بلاغت آن و به عبارتی دیگر طرق و اسالیبی است که وضع شده است برای تزیین کلام و این وجوه را صنایع بدیعیه یا بدایع گویند و بطور کلی از د وقسم بیرون نیست یا لفظی یا معنوی . صنایع لفظی آنهایی است که اولاً و بالذات موجب زینت و زیبایی لفظ می گردد و صنایع معنوی بالعکس ، آنهایی است که اولاً و بالذات موجب حسن معنی می گردد. (معالم البلاغه - صفحه های 236 و 237 ).
تاریخ بیهقی مملو از صنیاع بدیع لفظی و معنوی است و در غالب صفحات آن مصادیق بدیعی یافت می شود. در این مجال ، بطور مجمل به برخی از صنایع بدیعی و نمونه های آن در تاریخ بیهقی می پردازیم :
- طباق ( مطابقه و تضاد ) : آوردن دو معنی که بین آنها تقابل و تنافی باشد.
بزرگ و پُر مایه ریال خرد و فرومایه (ص159)
وار و پیاده (ص17)
خاص و عام - وضیع و شریف (ص6)
- جناس و سجع:
منحت و محنت (ص3)
عزم و حزم (ص158)
جمیعت و حمیت (ص158)
هر کسی را نفسی است (ص159)
رحمت و رأفت (ص160)
عدت و آلت (ص14)
پایگاه جاه (ص7)
زندگانی خداوند عالم ، سلطان اعظم ، ولیّ النعم دراز باد (ص3)
سوگند سخت گران نسخت کرد (ص161)
شرارتی و زعارتی (ص160)
واج آرایی :
می دانست که آن اخلاق سخت پسندیده است (ص160) واج "سین" نمونه های فراوانی از واج آرایی در تاریخ بیهقی می توان یافت .