تاریخ بیهقی و تأثیر آن بر ادبیات امروز
تاریخ بیهقی و تأثیر آن بر ادبیات امروز
تاریخ بیهقی و تأثیر آن بر ادبیات امروز
ترجیح نظم یا شعر بر نثر فصیح ادبی و فرهنگی ایران ابداً عجیب نیست زیرا هم آثار حماسی و هم آثار حکمی هر دو، به نثر موجودند و هم به نظم اما توفیق آثار منظوم بسیار بیشتر از آثار منثور است.
به نظم کشیدن آثار منثور نیز خود دلیل محکمی است بر این رجحان ذاتی. طبیعی است با چنین دیدگاهی نثر ارزشمندتر، نثر شاعرانهتر است. مطالعه سیر حرکت نثر از مرسل به فنی، آن هم در نهایت تکلف و تصنع، خواننده را کاملاً متقاعد میکند که حداقل در نظر قدما، نثر هر چه شاعرانهتر - و البته عالمانهتر - ارزشمندتر.
نثرهای فنی دائما به سمت استفاده هر چه بیشتر از عناصر شاعرانه حرکت کردهاند، چه در جهت عوامل لفظی و آوایی چون جناس و تسجیع و تصویر، و چه عناصر معنایی مانند تشبیه و مجاز و کنایه و ... که این استفاده، لزوماً نتایج مثبت نیز به همراه نداشته است.
اما بحث ما جای دیگری است.
امروز اگر شاعر معاصر بخواهد علاوه بر استفاده از سنت نظم فارسی از مواریث نثر هم بهره ببرد، آیا طبیعیتر نمینماید که به سراغ متون فنی برود؟ گیریم که نثر مرزباننامه ناسالم است، کلیله و دمنه چه طور؟ (قضیه گلستان فرق میکند. گلستان بن مایه زبان فارسی امروز است).
چرا با وفور این همه کتاب، تاریخ بیهقی یکی از اثرگذارترین آثار بر شعرای معاصر است؟ چرا زبان بیهقی برای ما شاعرانه است؟
قبل از این که به سراغ جواب سئوال برویم بهتر است کمی راجع به خود سئوال بحث کنیم تا غرابت آن آشکارتر شود.
نخستین سئوالی که مطرح میشود این است که آیا مضمون تاریخ بیهقی شاعرانه است؟ و پاسخ نخست این است که نه ، تضاد تاریخ و شعر به قدمت ارسطو است. از آن سوی، متون منثوری داریم با مضامینی بسیار شاعرانه چون بسیاری از کتب عرفانی، آنگونه که بعضی از ادبای معاصر، بعضی از کتب عرفانی فارسی را، حداقل در بخشهایی، شعر منثور میدانند. به هر حال بیهقی از این توانش معنایی بیبهره است.
مسأله دیگر وفاداری بیهقی به تاریخ است یا حداقل سعی در وفادار بودن - در این مورد مفصلاً در ادامه بحث خواهد شد - دعوی بیهقی در نگارش کتاب، گزارش وقایع است آنگونه که رخ دادهاند. طبیعی است چنین روشی، راه را بر تخیل - و بالطبع شعر- ببندد. تفکر عقلانی بیهقی او را حتی از نقل هر آنچه که افسانه میشناسد، منع میکند. "باطل ممتنع را که عامهدوستتر دارند". در اثر او جایی نیست.
این وفاداری به واقعیات، باعث شده است که او حتی خود را درگیر زمان نیز نکند. نکته جالب دیگر، توافق نظر دانشگاهیان و حافظان سنت با شاعران و نوآوران در ادبی بودن این تاریخ است. توافقی که همیشه وجود ندارد. اما چرا چنین است؟
جواب را باید در دو بخش بررسی کرد:
الف) چرا زبان بیهقی برای ما شاعرانه است؟
ب) چرا زبان بیهقی شاعرانه است؟
الف) چرا زبان بیهقی برای ما شاعرانه است؟
شکلگرایان روسی اولین بار اعلام کردند که شعر، زبان غریب گردانی شده است یا به تعبیر دکتر شفیعی کدکنی، رستاخیر واژهها ست. یکی از تکنیکهای غریبگردانی، زبان آرکائیک است. زبان بیهقی برای هیچ ایرانی یا حتی فارسیزبانی، زبانی معمول و متداول محسوب نمیشود. در شعر معاصر نیز تأثیرات زبانی بیهقی مشهود است. اما زبان بیهقی موقعیت ممتازی از نظر تاریخی و سبکشناسی دارد. به تصریح استاد بهار "سبکی خاص در این قرن به وجود آمده و از حیث سبک و شیوه استقلالی داشت." بیهقی در دوره گذار از نثر مرسل به فنی میزیسته و مینوشته است. نثر او به تعبیری بینابین است "یعنی هم همان صلابت و فخامت و سادگی و استواری و پارسیمداری عهد سامانی و غزنوی را دارد و هم مختصاتی از نثر در حال نضج فنی در آن است". نثر او نه آن قدر ساده است که به راحتی از آن عبور کنیم و نه آن قدر پیچیده که از عهده ارتباط برقرار کردن با آن برنیاییم. توجه ما را جلب می کند اما قطعاً چنین جذابیتی را برای هم عصران خود نداشته است.
رویکرد معطوف به خواننده هر چند روشنگر است اما مسأله را توجیه نمیکند به این دلیل ساده که متون قدیمی زیادند اما کدامشان با اقبال تاریخ بیهقی مواجه شدهاند؟! اصل مسأله در خود اثر نهفته است.
ب) چرا زبان بیهقی شاعرانه است؟
همانطور که گفته شد ویژگیهایی در خود متن تاریخ بیهقی است که این متن را نسبت به سایر متون کهن برتری میدهد. بعضی از این ویژگیها دلایل زبانی و یا ادبی دارند.
نگرش اخلاقی و حرفهای بیهقی در نگارش تاریخ، خالق بعضی دیگر از ویژگیهاست. جبر جامعه نیز الزاماتی را برای بیهقی ایجاد کرده که به خلق زیبایی منجر شده است. نکته آخر اینکه تاریخ بیهقی از آن دست کتب تاریخی است که مورخ، خود در وقایع تاریخی حاضر بوده است. پس بیهقی نمیتوانسته بیطرف باشد اما در عین حال سعی میکرده بیطرفانه عمل کند. این پارادوکس خالق زیبایی شده است. در ادامه هر کدام از ویژگیها، جداگانه بررسی میشوند.
ویژگیهای زبانی و ادبی
زبان و ادب در این نوشتار، مترادف فرض نشدهاند. به نظر نگارنده هر گاه کلمات برای برقراری ارتباط استفاده شوند، ما در حوزه زبان قرار داریم اما آنجایی که کلمات در خدمت خلق زیبایی و تأثیرگذاری به مخاطب باشند، قدم به دنیای ادبیات گذاشتهایم، بدیهی است در چنین حالتی هم ارتباط وجود دارد اما تنها هدف، نیست.
غیر از اطناب که او در کتابش به ان اشاره مب کند و شواهدیدر ادامه می آوریم بیهقی در نوشتن نامههای اداری،بارها به تقلید خود از بونصر مشکان اشاره کرده است و این که او نامههای بونصر مشکان را نمونه اعلای نثر اداری میدانسته است و از منشوری که بونصر مینوشته است "نسختها نبشته میشده است" اما در نوشتن تاریخ به سرمشقی اشاره نکرده است. تنها میگوید دیگرانی که از او فاضلترند، درگیر مهمات مملکتیاند ناگزیر او وارد این میدان شده است. آن تواریخی را هم که دیده است پسندیده، چه اندران زیادت و نقصان کردهاند و آرایش آن خواستهاند.
ناگزیر بیهقی باید خلاقتر باشد و به طبع سلیم خود بیشتر اعتماد کند و زبان و سبک خود را، خود بسازد.
شاید اگر نویسندهای دیگر بود، اثری خسته کننده از آب در میآمد اما این دبیر پیر آن قدر تجربه و اعتماد به نفس دارد که از هر عاملی در جهت غنای زبان اثر خود بهره بجوید.
زبان عربی در دربار غزنه، زبان دربار است. اما هنوز بسیاری از نامههای درباری به فارسی نوشته میشود. بیهقی علاوه بر تسلط به این دو زبان رسمی، آبشخور دیگری هم دارد و آن جامعه است. بررسی اصطلاحات زبان گفتاری مردم عصر، خود نیازمند تحقیق مستقل و مفصلی است اما برای نمونه ببینید کدام عبارت بهتر از این میتواند، بیچارگی عبدالرحمان فضولی را بیان کند: "مادرمرده و ده درم وام!" بیهقی از هیچ از یک امکانات خود چشم نمیپوشد. زبان سخنوری عربی و فارسی، اصطلاحات و دقت بیان دبیری، کنایات و اصطلاحات زبان عامه، همه در کنار هم معجونی مفرح ساخته است.
کتاب قدیمی
تشبیه در آثار بیهقی بیشتر از هر آرایه دیگری مورد توجه قرار گرفته است. این تشبیهات اغلب قرار دادی نیستند و بیشتر به معنی و اهمیت آن میافزایند. تسجیع در این دوره حداقل در کتب تاریخ بلای جان نثر شده است اما از آرایههای لفظی نمونههای قابل توجهی از واجآرایی یا دقیقتر "صدا معنایی" ، یافت میشود. مثلاً محمود در خشم میگوید: "بدین خلیفه خرف شده بباید نبشت..." که تکرار صدای "خ" عصبانیت را القا میکند. توصیفهای او نیز در نهایت دقت و تأثی هستند. استفاده او از کنایات نیز بجا است و تنها یک منظور ندارد. او با کنایه هم تأثیر کلام خود را بیشتر میکند مانند "حره ختلی، عمش، خود سوخته او بود"، و هم اینکه در مواردی که صراحت، ناخوشایند یا دردسر ساز است، خود را از مخمصه میرهاند، مانند وقتی که از خست سلطان در اواخر عمر میگوید: "و ابتدای روزگار بافراطتر میبخشید و در آخر روزگاران آن، و لختی سست گشت".اما مجاز و استعاره را کمتر به کار می برد.
نقلقولهایی که او از مکالمات افراد میکند، زبان او را تصویری و زنده نشان میدهد، گویی ما میتوانیم سلطان محمود غزنوی را ببینیم که با صورت برافروخته و رگهای برآمده فریاد میزند: "بدین خلیفه خرف شده بباید نبشت که من از بهر قدر عباسیان انگشت در کردهام در همه جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافت آید و درست گردد به دار میکشند".
ویژگیهای اخلاقی و حرفهای
هنوز هم کم نیستند کسانی که تاریخ را معلم انسانها میدانند و مطمئناً بیهقی با ایشان موافق است. با این حساب بیهقی صرفاً گزارشگر وقایع نیست. او در مقام مورخ برای خود رسالت اخلاقی نیز قائل است. او بارها به عبرت گرفتن از تاریخ اشاره کرده است. "و من که بوالفضلم، کتاب بسیار فرونگریستهام، خاصه اخبار و از آن التقاطها کرده، در میانه این تاریخها چنین سخنها از برای آن آرم تاخفتگان و بدنیا فریفتهشدگان بیدار شوند" این است که از اطناب باکی ندارد زیرا "سخن هر چه دراز شود از نکته و نادره خالی نباشد".
لازمه این عبرتپذیری از تاریخ، متأثر شدن از وقایع تاریخی و باور کردن آنهاست.
بیهقی که خود از ماجراهایی که دیده است تأثیر پذیرفته، سعی میکند خواننده را نیز متأثر سازد. یکی از راههای تأثیرگذاری، تذکر مستقیم این نکته است که این وقایع ارزش فکر کردن و عبرت گرفتن را دارند. اما بیهقی روش کارآمدتری هم دارد. او آگاهانه یا ناآگاهانه، غیر مستقیم خواننده را تحت تأثیر قرار میدهد و برای این کار از شگردهای ادبی استفاده میکند.
گویا داستانهایی که بیهقی را تحت تأثیر قرار دادهاند، پرداخت مفصلتر (و بعضاً هنریتری) دارند و در خلال آنها داستانهای جنبی بیشتری درج شده است و یا از اشعار و امثله بیشتری به عنوان تزیین، سود میجویند. مشهورترین نمونه داستان حسنک وزیر است. این داستان علاوه بر پرداخت مفصلی که دارد، دو حکایت جنبی هم دارد: داستان عبدالله بن زبیر و داستان هارونالرشید و برمکیان. بیهقی در نقل این دو حکایت جنبی هم سخاوتمندانه قلم را به حرکت درآورده است.
دلیل این کار جدای از عبرتآموزی، باورپذیرتر کردن آنها و در نتیجه تأثیرگذارتر کردن آنهاست: "و این قصه هر چند دراز است، درو فایدههاست، و دیگر دو حال را بیاوردم که تا مقرر گردد که حسنک را در جهان یاران بودند بزرگتر از وی، اگر به وی چیزی رسید که بدیشان رسیده بود، بس شگفت داشته نیاید. و دیگر اگر مادرش جزع نکرد و چنان سخن گفت، طاعنی نگوید که این نتواند بود".
الزامات اجتماعی و مصادیق آن
چگونه میشود هم سری سبز داشت هم زبانی سرخ مخصوصاً اگر زبان به نفع صاحبان تیغهای درخشان نگردد؟ بیهقی در کشاکش شیفتگی به حقیقتنگاری و حب ذات چه میتواند بکند؟! آنچه از تاریخ بیهقی بر میآید این است که ابوالفضل بیهقی در پی بیان حقیقت به هر روشی نیست. عمری زندگی در دسیسهکده غزنویان او را آموخته است که محتاط باشد. از آن سوی، بیشتر اطلاعات و انتقادات از غزنویان، به سبب همین تاریخ بیهقی است. او چگونه معایب دربار غزنه و حتی شخص سلطان را گزارش کرده و خود به سلامت مانده است؟!
قبل از بررسی این مسأله توجه به احوالات ابوالفضل بیهقی در ایام نوشتن تاریخ خود خالی از فایده نیست. تواضع و بزرگواری ذاتی بیهقی که همیشه روحیهای متعادل و میانهرو داشته، در سنین پیری - یعنی ایام تحریر این تاریخ - از او نویسندهای منصف ساخته بوده است. مردی که در طول حیات خود آزار موجودی را نخواسته است چگونه میشود در وقت پیری دشمنتراشی کند؟ از آن سوی هم الزام حرفهایاش او را به گفتن همه حقیقت برمیانگیزد، پس چاره این پارادوکس این است که ابتدا محاسن هر کس را بگوید، آنهم به تفصیل، بعد از آن معایب ذکر شود البته به اختصار. این روش حتی در مورد بوسهل زوزنی نیز بکار گرفته شده است: "این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده - ولاتبدیل خلقالله- و با آن شرارت دلسوزی نداشت".
البته در مورد سلطان قضیه فرق میکند، یعنی با استفاده از روش مذکور، هم نمیشود از سلطان انتقاد کرد و در امان بود. ترس از گفتن حقایق به صورت مستقیم و الزام به بیان آن، به خلق نوعی بیان غیرمستقیم و کنایی منجر شده است. البته این نوع کنایه در هیچ یک از تعاریف سنتی علم بیان نمیگنجد چون واحدش یک قصه است نه یک جمله یا عبارت. برای فهم این نوع کنایه شما باید حداقل یک داستان را کامل بخوانید.در اینگونه موارد بیهقی هر چه را که میخواسته بگوید از زبان وزیر و دبیر نقل کرده است و خود عملاً هیچ از خود نگفته است. و شکستها و ناسازگاری ها را یا به نقل خود سلطان آورده و یا بعد از اشاره به انها تقدیر را شماتت کرده است.
نکته دیگری هم هست جدای از گلچین کردن جزئیات. نه بیهقی و نه هیچ بنیبشری این قدر صاحب حافظه نیست که مکالمه دههانفر را بعد از سالها عیناً نقل کند. نمیخواهم بگویم این مکالمهها، زاده تخیل بیهقیاند، نه این صحبتها رخ دادهاند اما آیا دقیقاً به همین صورت و ترتیب و لحن؟! آیا ذهن بیهقی هیچ تأثیری در نقل این قولها نداشته است؟
به این ترتیب بیهقی در فضایی که نمیتواند از رمزگان مستقیم زبان برای انتقال پیام خود سود بجوید به ادبیات متوسل میشود و با استفاده از فضاسازی، ترتیب حوادث، گفتوگو و کنایه، پیام خود را منتقل میکند.
بیهقی مورخ بیطرف؟!
مورخ - یا هر انسان دیگری - میتواند منصف باشد اما بیطرف هم میتواند باشد؟! من فکر نمیکنم. حداقل در مورد بیهقی این چنین نیست. بدیهیترین دلیل بیطرف نبودن او این است که او از بین این همه گزینه موجود برای تاریخنگاری، وقایع نگاری غزنویان را برمیگزیند در حالی که میدانیم مثلاً اگر میخواست تاریخ امویان را بنویسد، برایش غیرممکن نبود. اما او منصف است و بسیار هم منصف است.
انصاف خصلت خوبی است که در اینجا هیچ ربطی به کار ما ندارد. آن چه برای ما جالب توجه است و باعث خلق زیبایی شده، این است که بیهقی علیرغم بیطرف نبودن میخواهد پرستیژ بیطرفی را برای خود حفظ کند. البته چون ما عادت داریم وقتی کسی در بدگویی افراط میکند، او را بی انصاف بدانیم، کمی سخت است جانبداری ظریف بیهقی را درک کنیم.
روح بزرگوار بیهقی به راحتی میتواند بدیها را تحمل کند اما در مقابل خوبیها، مخصوصاً اگر آن خوب، دینی هم بر گردن بیهقی داشته باشد، شدیداً ناتوان است. با این که بیهقی در باب همه منصفانه سخن گفته است اما به نظر میرسد آنها که به بیهقی بدی کردهاند، منصفانهتر مورد قضاوت قرار گرفتهاند. تنها یک خصلت است که بیهقی اصلاً از آن نمیگذرد و آن کافر نعمتی است. مقایسه دو نفر بسیار راهگشاست: بوسهل زوزنی و بونصر مشکان. بیهقی اگر میخواست از بوسهل بد بگوید میتوانست کتابی به همین اندازه که الان در دست است بنویسد. چه، گویا بوسهل عادت داشته با هر کس یکبار احوالپرسی کرده روزی نیشی به او بزند اما بیهقی خیلی کمتر از آنکه ممکن بوده به نقل سیئات اخلاقی او پرداخته. در مقابل بونصر مشکان است که تاریخ بیهقی تا لحظه مرگ بونصر، مشحون از ستایش اوست اما فقط به دو صفت او اشاره شده است: یکی انقباض او و دیگری مال دوستی او که البته صفت اولی همراه با درایت و مردمداری اوست و این دو خصلت پسندیده، عذرخواه آن یک رذیله هستند. اما مال دوستی او گویا چنان مشهور بوده است که بوالحسن عبدالجلیل وقتی میخواهد "امیر دل بر وی [بو نصر] گرانتر کند" نقشهای میکشد تا سلطان از بونصر مشکان اسب و استر بخواهد. بونصر چنان برمیآشوبد که "آب [تف] به آسمان میاندازد و بوالحسن را فلان فلان شده" میگوید. نمیدانیم آیا واقعاً بوالحسن توطئهای کرده بوده یا نه، اما بیهقی قصد توطئه بوالحسن را پیش از عکسالعملهای بچهگانه بونصر میآورد تا حداقل این اضطراب معانی در قبال توطئهای ناجوانمردانه ابراز شده باشد نه برای از دست دادن چند اسب و استر. بیهقی نمیتواند این واقعه را نگوید، پس سعی میکند به آبرومندانهترین وجه ممکن آن را نقل کند. بعد هم پس از این قضیه، داستان مرگ بونصر است که به این بهانه بیهقی لختی قلم را بر وی میگریاند، و فصلی مشبع در تعزیت بونصر مشحون از اشعار فارسی و عربی میآورد و در اظهار محبت و بندگی به او. راستی را که بیهقی شاگردی حقگزار بوده است!
او همچنین ماجراهایی را که خود میپسندیده با همدلی بیشتری نقل میکند، یک نمونه بسیار عالی، سخن مادر حسنک است وقتی خبر مرگ فرزند را میشنود: "بزرگا مردا که این پسرم بود".مصوتهای بلندی که در این جمله پشتسرهم آمدهاند، هر خوانندهای را وا میدارد که هم ناله با مادر حسنک - و شاید بیهقی - آه بکشد!
در پایان این مختصر، احتمالاً این اشکال به نظر خواننده خواهد رسید که مقاله بیشتر بررسی وجوه ادبی تاریخ بیهقی بود تا جنبه شاعرانه آن. هدف این مقاله نیز قطعاً بررسی وجوه شاعرانه نثر بیهقی نیست، هدف ما بررسی ویژگیهایی بود که برای شاعر امروزی، و برای شعر امروز جالب توجه و تأثیرگذار است و تحلیل چگونگی و علت آنها. در این فرآیند ما با ویژگیهایی روبهرو شدیم که دقیقاً در حوزهشعر قرار داشتند مانند زبان آشنایی زدایی شده بیهقی برای خواننده امروزی یا ویژگیهای ادبی نثر تاریخ بیهقی. برخی دیگر از مسائل مطرح شده، دقیقاً به شعر مربوط نمیشدند مانند الزامات اخلاقی یا سیاسی بیهقی. ما این مباحث را نیز همراه با سایر مباحث مطرح کردیم زیرا قصد ما بیان شیوههای تأثیرگذاری بیهقی بود و اگر از لفظ "شعر" یا "شاعرانه" استفاده کردیم، منظور تأثیرگذاری از طریق شگردهای هنری بوده است. ویژگیهایی که بیهقی آنها را خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه در نثر خود جای داده است و از آنها برای بیان هر آنچه که نتوانسته صریحاً بیان کند، یا حتی نخواسته، استفاده شده است. مسائلی چون تکنیکهای روایت کمتر بسط یافتند چون بیشتر به حوزه ادبیات داستانی مربوط میشوند، لذا به این قضیه تنها اشارهای شده است، آنهم از جهت استفادهای که از این تکنیک، گهگاه در شعر (مخصوصاً معاصر) به جهت. درک الزامات اجتماعی و مضامین آن میشود.
در پایان اگر بخواهم برای اثری به نام تاریخ بیهقی تنها یک صفت ذکر کنم که آن را در گذر ایام همچنان مورد عنایت اهل فضل و هنر قرار داده است، چه از نظر محتوایی و چه از نظر زبانی، آن ویژگی،
تعادل است. شما نمیتوانید تاریخ بیهقی را بخوایند و همیشه تصویر پیرمردی سرد و گرم چشیده و متین را در ذهن نداشته باشید.
بن مایه:
1. تاریخ بیهقی
2. موسیقی شعر
3. سبکشناسی بهار (جلد 2)
4. سبکشناسی نثر
5. زمانه و زندگی و کارنامه بیهقی
6. سبکشناسی نثر، دکتر سیروس شمیسا
7.نگاهی تازه به بدیع، دکتر سیروس شمیسا،
نویسنده :حنیف افخمی ستوده 1. "واژهنامه تاریخ بیهقی تکان دهنده است زیرا در نیمه راه [کتاب] هنوز واژگان جدیدی ظاهر میشوند. بیهقی هیچگاه از یک فعل واحد در دو جمله پیاپی استفاده نمیکند. مثلاً اگر در یک جمله، پوشیده، به معنی مخفی کردن آمده است، در جمله بعدی پنهان ساختن معنی میدهد. یا چنان چه اگر آغاز کردن در یک صفحه مورد استفاده قرار گرفته است، مترادف عربی آن (ابتدا کردن) در صفحه بعد آمده است." (زمانه و زندگی و کارنامه بیهق)