زبان و ادب فارسی
نشریۀ دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز
سال ،52 بهار و تابستان 88 شمارة مسلسل 209 *
واکاوی چند واژه از تاریخ بیهقی
زبان و ادب فارسی
نشریۀ دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز
سال ،52 بهار و تابستان 88 شمارة مسلسل 209 *
واکاوی چند واژه از تاریخ بیهقی
کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی ایران، پژوهشگر و مدرس زبانها، خطوط و ادیان ایران باستان و حوزۀ سکهشناسی است. چاپ وندیداد آستان قدس از جمله آثار اوست.
تاریخ بیهقی از جمله متون تاریخی-ادبی به زبان فارسی است که هر کس به فراخور حال و رای و دانش و ذوق و سلیقه با آن همراه شده و نه فقط حاصل آن لذت وقت، خوشی حال و حظِ خاطر است که از زوایا و مراتب آن میتوان خوشهچین معرفت و دانش بسیار شد. این کتاب فارغ از قابل اعتماد و مستند بودن در نقل وقایع و زیباییهای کلامی و بیان دلکش، از نظر کاربرد واژگان و ترکیبات بدیع و خوشآوا نیز از اهمیت فراوانی برخوردار است. در واقع، یکی از عواملی که این کتاب مستطاب را به نمونهای درخشان از نثر دوران آغازین زبان فارسی بدل کرده است، کاربرد واژگان و اصطلاحات ناب و زیبای برجای مانده از دورۀ باستان و میانۀ زبانهای ایرانی است که بهرغم از سر گذراندن تحولات آوایی و گاه معنایی و نیز گستردگی زبان عربی و برتری و اولویت آن در قرون نخستین اسلامی، باز هم در تقلای زنده ماندن سر از متونی همچون تاریخ بیهقی درآورده است. از این منظر، تاریخ بیهقی یکی از حلقههای واسط میان زبان فارسی دورۀ میانه و جدید است که در آن میتوان شاهد روند تحولی زبان بود.
با توجه به این ویژگیها، در مقالۀ پیش رو به دو واژۀ آن توجه کردهایم: برای یکی قرائت جدیدی را پیشنهاد کرده و در خصوص دیگری به ریشهشناسی واژه پرداخته و برای آن پیشینهای پیشنهاد شده است.
شکار پَره
از جمله واژگان قابل بحث در تاریخ بیهقی که مصححان و پژوهشگران از گذشته تا به امروز بدان توجه و در آن مداقه کردهاند، واژۀ ”پَره“ در ترکیب ”شکار پَره“ است. گویا در اغلب نسخ تاریخ بیهقی به جای واژۀ ”پَره“ لغت ”ژه“ آمده که برای مصححان کلمهای نامأنوس بوده است و البته تعداد اندکی از نسخهها نیز از کنار آن رد شده و آن را نادیده گرفتهاند. در نخستین تصحیح فیاض از کتاب مذکور، لغت ”ژه“ در این ترکیب نامجای انگاشته شده که در آن ناحیه به شکار میپرداختند.[1] بر این اساس، در ترجمۀ عربی که بر مبنای همان تصحیح از تاریخ بیهقی صورت گرفته، مترجمان واژۀ ”ژه“ را به صورت ”زه“ به صورت نام سرزمین و مکان آوردهاند: سوف نذهب للصید فی ارض زه.[2] به تبعیت از فیاض، دهخدا نیز ذیل واژۀ ”ژه“ آن را شکارگاهی در نزدیکی غزنین دانسته و استناداتش همه به تاریخ بیهقی است.[3] این ایراد در دومین چاپ از کتاب مذکور رفع شده و به جای ”شکار ژه“ ”شکار پَره“ آمده است و در زیرنویس قید شده که در همۀ نسخهها به جای ”پَره“ لغت ”ژه“ نوشته شده است.[4]
با بررسی واژهنامههای فارسی به نظر میرسد برخلاف کلمۀ مبهم ”ژه،“ واژۀ ”پَره“ برای لغتنامهنویسان کلمهای ناآشنا نبوده و در اغلب واژهنامهها مدخلی بدان اختصاص یافته و معنی حلقه زدن لشکر سواره و پیاده به منظور شکار[5] یا دایرهای که به گرد چیزی کنند،[6] حلقه، و دایره[7] را برای آن آوردهاند. بر اساس این معنی، میتوان گفت ”شکار پَره“ شیوهای از شکار بوده که در آن تعدادی حیوان شکاری را در فضایی محدود و محصور جمع کرده و سپس، شکارچیان آنان را شکار میکنند. در تعلیقات تاریخ بیهقی چاپ 1388، به نقل از ادیب پیشاوری چنین توضیح داده است: ”و طریق این حشر چنان است که گروهی از مردم سوار و پیاده به نخجیرگاه گرد آیند و نخجیران را برانند و بر گریزگاهها و رخنهها پَره بندند و نگذارند که نخجیر بدان سو رود و به همان راهی که خواهند انزعاجشان دهند تا جایی که کمانداران کمین دارند فراهم آیند دست به تیرانداختن بگشایند و برای زبانبستگان قیامتی راست کنند.“[8] با عطف توجه به این معنی میتوان دید که بیهقی ترکیب ”شکار پَره“ را دقیقاً در جایگاه درست آن به کار برده است: ”روز شنبه شانزدهم شعبان، امیر رضیالله عنه به شکار پَره رفت و پیش به یک هفته کسان رفته بودند فراز آوردن حشر را از بهر نخجیر راندن و رانده بودند و بسیار نخجیر آمده و شکاری سخت نیکو برفت.“[9] یا
نزدیک نماز پیشین که همۀ لشکر پَره داشتند و از ددگان و نخجیر برانده بودند و اندازه نیست نخجیر آن نواحی را، چون پَره تنگ شد نخجیر را در باغی راندند که در پیش کوشک است و افزون بر پانصد و ششصد بود که به باغ رسید و به صحرا گرفته بودند به یوزان و سگان و امیر بر خضرا بنشست و تیر میانداخت و غلامان در باغ میدویدند و میگرفتند و سخت نیکو شکاری رفت.[10]
دربارۀ ریشهشناسی واژه ”پَره“ با توجه به معنا و کاربرد آن در متون، تاکنون نظری داده نشده است. این واژه بدین شکل در متون نوشتاری پیش از اسلام به کار نرفته، اما کلمات و افعالی نزدیک بدین معنی و قریب به این آوا را میتوان در دایرۀ لغات باستانی ایرانی جست.
در زبانهای ایرانی باستان، مصدر parwastan به معنی احاطه کردن، دور چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، در بر داشتن، از ترکیب پیشوند pari و ریشۀ band به معنی بستن تشکیل شده است که بر روی هم به معنی احاطه کردن باشد. در فارسی میانۀ جنوبی، واژۀ parwast و parwand معنای حصار، محوطه، جای محصور، پروند، فراگیری دارد[11]. برای نمونه، در متن پهلوی کارنامۀ اردشیر بابکان آمده است: ”سوارانِ اردشیر را آگاهی نبود، به بُن دژ گولار آمدند و دژ را بپروستند [= محاصره کردند].“[12]یا در دینکرد ششم میخوانیم: ”برخی نیکان پرسیدند که پَروَند [= حصار] تن چه و پَروَند روان چه و پَروَند دست چه؟“[13] خوشبختانه این واژه با اندک تغییراتی در نگارش و آوا، ولی با همین معنا، در زبان و گویشهای دورۀ جدید زبانهای ایرانی به کار رفته است. در تاریخ سیستان، واژۀ پَرَن به معنی حصار و سدهای خاکی آمده است که در معبر رودها میبندند. بهار در توضیح این واژه مینویسد که هنوز در زبان مردمان سیستان این واژه به کار رفته و در میان اهالی خراسان به صورت پَل و در برخی نواحی دیگر به صورت پَرَند تلفظ میشود.[14] این واژه در زبان مردم راور به صورت پَروَند به معنی باغ بزرگ و در گویش یزد به صورت parvan kerdan یعنی حصار کشیدن، هنوز زنده است.[15] از این ریشه، واژۀ پرونده به معنی بستهای از قماش و اسباب یا مجموعهای از اسناد و یادداشتها دربارۀ یک موضوع ساخته شده و در زبان امروزی رواج دارد.[16]
از دیگر واژگانی که در این حوزۀ آوایی و معنایی می قرار میگیرد، واژه ”پردیس“ است که در فرهنگ لغات ایرانی باستان به باغ و بوستان محصور اطلاق میشود. این کلمه در فارسی باستان به صورت paradaidam[17] که ترکیبی از para (ماورا، دور، فرا) و didā (دیوار) و به معنی آنچه پشت دیوار قرار دارد آمده است. در زبان مادی paridaiza، و در زبان اوستایی pairidaēza از دو بخش پیشوند pairi به معنی پیرامون، اطراف، حدود،[18] و فعل dais/ dis به معنی ساختن و شکل دادن[19] تشکیل شده و روی هم رفته به معنی مکانهای محصور، فضاهایی که با دیوارها محدود شدهاند و زمینهای حصاردار به کار رفته است.[20]
جز متن اوستا که واژۀ ”پردیس“ را فقط یکبار در کاررفتی دینی به معنی مکانی کاملاً محصور با دیوارهای جداکننده از فضای بیرونی معرفی کرده که جایگاه گناهکارانی است که به جرم حمل پیکر مرده به تنهایی باید تمام عمر خویش را، دور از آب و آتش و مردمان، در آن بسر برند.[21] در دایرۀ فرهنگ واژگان ایران باستان، معنایی گستردهتر یافته و به باغ یا بوستانهای تفریحی محصوری اطلاق شده که در آنها علاوه بر پرورش انواع گیاهان و گلها و درختان، گونههای متنوعی از حیوانات شکاری و پرندگان زیبا نگهداری میشد تا به هنگام نخجیر آنان را دنبال کرده و شکار کنند. این باغها و پردیسها عموماً از ملحقات کاخهای سلطنتی و در نزدیکی سرای باشکوه پادشاهان ایرانی قرار داشت.
گویا سنت توجه به باغها و ساخت چنین پردیسهایی در دوران مادها شایع بوده و آنان خود را عاشقان باغ خواندهاند.[22] هخامنشیان نیز به این سنت وفادار مانده و در معماری این دوره، ساخت و اجرای پردیسهای سرسبز و زیبای رسمی رایج بوده است. از آن جمله در پاسارگاد، اقامتگاه سلطنتی کوروش، پردیسی به دستور کوروش ساخته شد که در آن کانالهای آبگذر سنگی و حوضهایی از جنس سنگ آهک تراشیده تعبیه شده و درختان بسیار و بوتههایی از گلهای متنوع را در ردیفهایی مجزا کاشته شده بودند.[23] یا پردیس بیستون که در دامنۀ کوه بیستون و در مسیر جاده شاهی قرار داشت و کتزیاس به نقل از دیودور سیسیلی آن را شرح داده است.[24] اردشیر دوم هخامنشی نیز در ساخت و سازهای شهر شوش ساخت پردیسی در مجموعۀ کاخهایش را فراموش نکرده و در کتیبۀ خود به این خلوتگاه محصور اشاره میکند و از ایزدان بزرگی همچون اورمزد، مهر و ناهید میخواهد آنچه را که او ساخته از بلایا در امان دارند.[25]
این پردیسها بهترین مکان برای استراحت و سرگرمی و شکار بود و مورد اقبال و توجه ایرانیان قرار داشت.[26] بسیاری از مورخان به این پردیسها و علاقۀ پادشاهان ایرانی به شکار و اختصاص نواحی گسترده از قلمرو حکومتی به شکارگاههای محصور اشاره کردهاند. در وقت شکار، صدها حیوان بارکش تورهای شکار را حمل کرده و شکاررانان شکار را به این پردیسها میراندند و سپس مراسم شکار با جنبوجوش فراوانی آغاز میشد.
گزنفون از پردیس بزرگی متعلق به کوروش جوان در شهر سِلِن آسیای صغیر یاد میکند که در آن حیوانات بسیاری زندگی میکردند که کوروش خود در شکارها به چنگ آورده بود.[27] یا در شرح احوال اردشیر دوم هخامنشی آمده است که سپاه ایران در بازگشت از جنگ با کادوسیان، مدتی را در یکی از پردیسهای شاهانه اقامت کرده و چون دچار کمبود چوب برای سوخت شده بودند، به فرمان پادشاه برای تهیۀ هیزم درختان پردیس را بریدند.[28] هنر بافت تورهای شکار برای به دام انداختن و هدایت حیوانات شکاری به پردیسها از اهمیت بسیار برخوردار بود. استرابو در توصیف شیوۀ تربیت ایرانیان مینویسد که آموختن شکار به جوانان ایرانی واجب بود و آنان هنر بافتن تور برای شکار را فرا میگرفتند.[29] یونانیان پس از ورود به ایران، با این شیوه از شکار آشنا شدند، چنانکه فیلارخ یادآوری میکند که همراهان نزدیک اسکندر در هنگام شکار توری به درازای صد استادیون داشتند تا جانوران را نخست در چنبر آورده و سپس شکار کنند.[30] گویا این شیوه از شکار را ایرانیان در جنگها نیز به کار میبردند. هرودوت مینویسد که پارسیان به همان روشی که در شکار داشتند، توانستند مقاومت ایونیها را در هم شکنند: ”هر بار که بربرها جزیرهای را تسخیر میکردند، بلافاصله بعد از تسخیر، ساکنان آن را مانند ماهیهایی که در تور گرفتار شوند اسیر میکردند.“ بعد منظورش را چنین شرح میدهد: ”آنان دست در دست یکدیگر میگذارند و خط زنجیری به وجود میآورند که از شمال جزیره تا جنوب آن ادامه مییافت. آنگاه به این ترتیب از یک سوی جزیره تا به سوی دیگر آن میرفتند و ساکنان آن را مانند صید تعاقب میکردند. آنان شهرهای ایونی را به همین سهولت تسخیر کردند.“[31]
در دورۀ ساسانیان نیز سنت وجود پردیسها همچنان ادامه داشت. تصویر چنین پردیسی را میتوان در نقشبرجستۀ طاق بستان دید که خسرو پرویز در شکارگاهی محصورشده به همراه تعداد زیادی از رامشگران و نوازندگان و همراهان به شکار حیوانات میپردازد. در این شکارگاهها، انواع پرندگان و جانوران همچون تذرو و طاووس و شترمرغ و شیر و غزال و گورخر و پلنگ و جز اینها وجود داشت.[32]
واژۀ پردیس با همین معنا نه فقط در زبانهای ایرانی نو به کار رفته است، بلکه وارد زبانهای دیگری همچون یونانی، انگلیسی، فرانسه، عبری و عربی نیز شده و کاربرد دارد.
با توجه به این توضیحات دربارۀ فعل parwastan که به عمل احاطه کردن و حصار گرفتن اطلاق شده و واژۀ pardis، که هم بر مکان شکار و هم بر شیوهای از شکار تعلق دارد و تداوم این مفهوم در دوران اسلامی، شاید بتوان واژه ”پَره“ را در ترکیب ”شکار پَره“ برگرفته از ریشۀ parwastan و کوتاهشدۀ لغت ایرانی ”پردیس“ (pairidaēza) دانست که جزء دوم آن حذف شده و بخش پیشوندی آن به صورت ”پَره“ (para) باقی مانده است.
به نظر میرسد کاربرد این لغت تا سدههای پنجم و ششم هجری بهویژه در شعر شاعران ایرانی ادامه داشت، اما پس از آن لغاتی همچون جرگه، شکار، نخجیر از اقبال بیشتری برخوردار شدند و کموبیش واژۀ ”پَره“ از خاطرهها محو و برای گوشها غریبه شد، چنان که اغلب نسّاخان دستنویسهای فارسی و مصححان این متون در طول زمان این واژه را نشناختند و در استنساخ کتابها این واژه را به شکل درست ضبط و ثبت نکردند.
یک اسبان
در صفحۀ 548 از جلد نخست چاپ اول تاریخ بیهقی، آنجا که حاجب سُباشی ماجرای شکست خود و سپاهش از ترکمانان را شرح میدهد، آمده است به واسطۀ جراحتی که به حاجب وارد شد، ناگزیر با دو اسب و بیست غلام و تعدادی دیگر به سوی هرات عقبنشینی کرد و همۀ اموالش بهتوسط ترکمانان به غارت رفت. او این خبر را از یک اسبانی که از پی او میآمدند شنیده است: ”و هر چه مرا و آن ناجوانمردان را [منظور سپاهش که او را در جنگ تنها گذاشتند] بوده است، به دست خصمان افتاد. چنان که شنیدم از یک اسبان که بر اثر میرسیدند.“[33] آنچه در اینجا مورد توجه قرار میگیرد واژۀ ترکیبی ”یک اسبان“ است. این لغت چنان که در زیرنویس همین صفحه از تاریخ بیهقی آمده، گویا در نسخ متعدد خوانشهای متفاوتی داشته است: نسخۀ N و A و فیاض با حک و اصلاح آن را ”نیک اسبان“ خواندهاند، نسخۀ S آن را ”یکه اسبان“ و نسخههای L و B ”پیک اسبان“ آوردهاند. مصححان این کتاب با این توضیح که ”یک اسبان“ سوارانی بودند که فقط یک اسب داشتند و در نتیجه به هنگام گریز کندتر از دو اسبهها حرکت میکردند و بنابراین دیرتر از سُباشی به مقصد رسیدهاند،[34] ترکیب ”یک اسبان“ را بر سایر قرائتها ارجح شمرده و آن را در تصحیح خود آوردهاند. بر این اساس، ”یک اسبان“ که اندکی پس از فرماندۀ خود، سُباشی، شتابان خود را به او رسانده بودند، اخبار ناگوار تاراج اموال را به او گزارش کردند. اما اختلاف در خوانش این واژه در نسخ متفاوت و نیز فعلی که ایشان انجام دادهاند، یعنی دادن گزارش دربارۀ تاراج اموال، زمینه را برای طرح پیشنهادی تازه در قرائت این ترکیب فراهم میکند.
گمان میرود شاید بتوان این لغت را ”بیسپان (بیاسپان) “ یا ”بَگَسبان“ نیز خواند. واژۀ ”بیاسپان“ (bayaspān/ biaspān) لغتی پهلوی است و ریشه در واژگان ایرانی باستان دارد. این واژه در فرهنگ لغات پهلوی دارای دو معنی است. یک معنی آن مشخصاً وجهی حقوقی و فقهی دارد که در اینجا مورد نظر نیست. اما معانی دیگر آن که در این نوشته مراد است همچون پیک، پیامآور، فرستاده، رسول و قاصد است که در ترکیباتی همچون bayaspān به معنی پیامآور، فرستاده؛ bayaspānīh به معنی سفارت، مأموریت، سفیری؛ bayaspānīg به معنی اسب چاپار؛ baϒ-dēspānīk به معنی پیک شاهی به کار رفته است.[35]
این واژه در ایرانی باستان به صورت dvaya-aspa به معنای ”دارندۀ دو اسب“ آمده است. جزء نخست در فارسی باستان duvitīya[36] و در اوستایی bitya [37] به معنی ”دو“ است که bi وbay هم صورت دیگر آن است. جزء دوم aspa همان ”اسب“ است. این واژه را در فارسی میانۀ جنوبی به صورت bayaspān وbagaspān میتوان خواند که معنی لغوی آن دارندۀ ”دو اسب“ و معنی استنباطی آن پیک، سفیر، خبررسان و پیک شاهی است. بنونیست و پالیارو این کلمه را به صورت baϒ-dēspānīh آوردهاند.[38] این واژه با همین معانی در زبان ارمنی به صورت despan[39] و در زبان عربی به صورت دُسفان و دِسفان[40] وارد شده است.
در کتب پهلوی، واژۀ فوق و ترکیبات آن بارها به کار رفته است. در متن یادگار زریران، آنجا که از سفارت و پیامرسانی دو تن از سرداران سپاه ارجاسپ سخن میگوید، این واژه معادل پیک و سفارت آمده است: ”از سوی ایشان بیدرفش جادوگر و نامخواست هزاران، با دو بیور سپاه گزیده به بَیَسپانی (سفارت) به ایرانشهر آمد.“[41]در جایی دیگر نیز چنین میخوانیم: ”بَیَسپان (جارچیان، پیامآوران) آگاهی دهند.“[42]
در متن روایت پهلوی نیز واژه ”بَیَسپان“ را به صورت جمع و به معنی پیک و قاصد آورده است: ”این نیز پیداست که همچنان که آمدن پیکها [= بیاسپانها] به ستاره ونند است، آمدن ایزدان نیز به مان آتش بهرام است.“[43]
در متنی دیگر با نام خسرو قبادان و ریدکی، در معرفی انواع اسبها، واژۀ bayaspānīg به معنی ”اسب چاپار، اسب برید“ آمده است.[44]
چنان که پیشتر پیشنهاد شد، شاید بتوان واژۀ مورد بحث ”یک اسبان“ را که در نسخ متفاوت به صورت نیک اسبان، پیک اسبان و یکه اسبان خوانده شده، به صورت ”بَیَسپان“ یا ”بَگَسپان“ نیز خواند. از آنجا که در نگارش خط پهلوی، برخی نویسهها بر چندین واج دلالت دارند، در واژۀ مورد نظر حرف y را به صورت g هم میتوان خواند؛ یعنی هم میتوان ”بَیَسپان“ خواند و هم ”بَگَسپان.“ بر این اساس، شاید بتوان سیر تغییر لغت ”یک اسبان“ را در طول زمان و در روند نسخهبرداریها چنین تصور کرد؛ با علم بر اینکه در تحولات آوایی معمولاً حروف پ و ب، گ و ک قابل ابدالاند:
بَگَسپان ¬ پَکسپان ¬ پیکسبان ¬ پیک اسبان
بَگَسپان ¬ پَکسپان ¬ پیکسبان ¬ نیکسبان¬ نیک اسبان
بَگَسپان ¬ یَکسپان¬ یکسبان¬ یک اسبان
بَگَسپان ¬ یکسپان¬ یکسبان¬ یکه اسبان
با توجه به تحولات فوق در رونویسی از واژۀ مورد نظر و نیز عنایت به معنی لغت بَیَسپان/ بَگَسپان از یک طرف و نقشی که”یک اسبان“ در این جمله ایفا کردهاند و آن رساندن خبر تاراج اموال سپاهیان به فرماندهشان سُباشی است، چه بسا بتوان کلمۀ فوق را بَیَسپان و یا بَیَسبان (بَیاسبان) خواند. در این صورت، نه فقط جمله از معنا نمیافتد، بلکه به غرض نویسنده نیز نزدیکتر میشود. از آنجا که این واژه در گذر روزگار مهجور و فراموش شده و برای ناسخان قابل فهم و معنا نبوده، آن را به کلماتی شناختهشده همچون نیک اسبان، یک اسبان، یکه اسبان، پیک اسبان تبدیل و ضبط کردهاند. اما آنچه نباید مغفول بماند آن است که در این تحولات آوایی و نوشتاری و تبدیل واژۀ بَیَسپان به یک اسپان، پیشوند bi به معنی ”دو“ به پیشوند ”یک“ تغییر یافته و معنی کلمه از دو اسبه به یک اسبه تغییر ماهیت داده است.
از آن طرف، با فراموش شدن واژۀ بَیَسپان، لغت ترکیبی ”دواسبه“ جایگزین آن شد که در نزدیکترین معنا یعنی دارندۀ دو اسب یا دارندۀ دو اسب شتابنده و در معنی کنایی به مفهوم تعجیل و شتاب، سرعت، چالاکی، پیک و قاصد[45] است. با توجه به ترکیب فوق، به نظر میرسد واژۀ ترکیبی ”دواسبه“ بازماندۀ همان واژۀ باستانی dvaya-aspa باشد که تا دورۀ اسلامی دوام یافته و صورت فارسی میانۀ جنوبی آن که همان bayaspān باشد، رفتهرفته مهجور و متروک شده است.
در صورتیکه بتوان پیشنهاد واژۀ ”بیاسبان“ را به جای قرائتهای دیگر مصححان پذیرفت، شاید بتوان ادعا کرد که تاریخ بیهقی یگانه کتاب یا از معدود کتب فارسی دورۀ اسلامی است که این لغت را به کار برده و پس از این میتوان جای خالی این واژه را در کتابهای فرهنگ لغات فارسی پر کرد.
[1]ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، به اهتمام قاسم غنی و علیاکبر فیاض (تهران: چاپخانۀ بانک ملی ایران، 1324)، 259.
[2]ابوالفضل البیهقی، تاریخ البیهقی، ترجمه یحیی الخشاب و صادق نشات (مصر: مکتبه الانجلو المصریه، بیتا)، 282.
[3]علیاکبر دهخدا، لغتنامه (تهران: دانشگاه تهران، 1377)، 13167 .
[4]ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح علیاکبر فیاض (مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد، 1356)، 339.
[5]محمد حسینبن خلف تبریزی، برهان قاطع (تهران: نیما، 1380)، 199-200؛ میرجمالالدین حسینبن فخرالدین حسن انجو شیرازی، فرهنگ جهانگیری، ویراستۀ رحیم عفیفی (مشهد: دانشگاه مشهد، 1359)، جلد 1، 899؛ محمدجان شکوری و دیگران، فرهنگ فارسی-تاجیکی، برگردان محسن شجاعی (تهران: فرهنگ معاصر، 1385)، جلد 1، 394؛ دهخدا، لغتنامه، 5578.
[6]بدرالدین ابراهیم، فرهنگنامۀ زفان گویا و جهان پویا: فرهنگ لغات فرس، به کوشش حبیبالله طالبی (تهران: پازینه، 1381)، 54.
[7] موبد رستم شهزادی، واژهنامۀ پازند (تهران: فروهر، 1386)، 115.
[8]ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی (تهران: سخن، 1388)، جلد 2، 1038.
[9]بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح یاحقی و سیدی، جلد 1، 404.
[10]بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح یاحقی و سیدی، جلد 1، 502.
[11]د.ن. مکنزی، د. ن.، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، ترجمۀ مهشید میرفخرایی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1373)، 121؛ بهرام فرهوشی، فرهنگ فارسی به پهلوی (تهران: دانشگاه تهران، 1381)، 189؛ یدالله منصوری، بررسی ریشهشناختی فعلهای زبان پهلوی (تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1384)، 317.
[12]کارنامۀ اردشیر بابکان، فصل 6، بند 9، گزارش بهرام فرهوشی (تهران: دانشگاه تهران ، 1378)، 59.
[13]بررسی دینکرد ششم، بند 109، گزارش مهشید میرفخرایی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1392)، 173-174.
[14]تاریخ سیستان، تصحیح ملکالشعرای بهار(تهران: معین، 1381)، 73؛ فاطمه جهانپور، ”دو نامه از ملکالشعراء بهار دربارۀ کتاب تاریخ سیستان،“ سروش پیر مغان، به کوشش کتایون مزداپور (تهران: ثریا، 1381)، 507.
[15]محمد حسندوست، فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی (تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1393)، جلد 2، 679.
[16]خلف تبریزی، برهان قاطع، 199؛ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژۀ ”پرونده. “
[17]Ronald G. Kent, Old Persian (New Haven, Connecticut: American Oriental Society, 1953), 195.
[18]محمد مهرجویی، پیشوند افعال فارسی از دیدگاه تاریخی (تهران: آوای خاور، 1397)، 28.
[19]منصوری، بررسی ریشهشناختی فعلهای زبان پهلوی، 124-125.
[20]Christian Bartholomae, Altiranisches Worterbuch (Strassburg; Karl J. Trubner, 1904), 865; Hans Reichelt, Avesta Reader (Strassburg; Karl J. Trubner, 1911), 239.
[21] اوستا، وندیداد، فرگرد سوم، بندهای 18 و 19، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه (تهران: مروارید، 1370) جلد 2، 679.
[22]والتر هینتس، داریوش و پارسها، ترجمۀ عبدالرحمان صدریه (تهران: امیرکبیر ، 1388)، 254.
[23]رمی بوشارلا، ”ایران،“ در باستانشناسی امپراتوری هخامنشی، زیر نظر پییر بریان و رمی بوشارلا، ترجمۀ محمود بهفروزی (تهران: کتاب پارسه ، 1392)، 425؛ دیوید استروناخ، ”شکلگیری باغ سلطنتی پاسارگاد و تأثیر آن در باغسازی ایران،“ ترجمۀ کامیار عبدی، اثر، شمارۀ 22-23 (1366)، 59.
[24]پییر بریان، تاریخ امپراتوری هخامنشیان، ترجمۀ مهدی سمسار (تهران: زریاب ، 1382)، جلد 1، 298.
[25]Kent, Old Persian, 154-155.
[26]مانوئل کوک، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمۀ مرتضی ثاقبفر (تهران: ققنوس، 1383)، 253.
[27]گزنفون، بازگشت ده هزار یونانی، ترجمۀ حسینقلی میرزا سالور، به اهتمام مسعود سالور (تهران: اساطیر، 1384)، کتاب اول، فصل دوم، 25.
[28]پلوتارک، حیات مردان نامی، ترجمۀ رضا مشایخی (تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1338)، جلد 4، 513.
[29]استرابو، جغرافیای استرابو، ترجمۀ همایون صنعتیزاده (تهران: بنیاد موقوفات افشار، 1382)، 326.
[30]آتنایوس ناوکراتیس، ایرانیات در بزم فرزانگان، ترجمۀ جلال خالقی مطلق (تهران: مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی، 1386)، 50.
[31] هرودوت، تاریخ هرودوت، ترجمۀ هادی هدایتی (تهران: دانشگاه تهران، 1384)، 126.
[32]آرتورکریسینسن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمۀ رشید یاسمی (تهران: دنیای کتاب، 1370)، 610-619.
[33]بیهقی، تاریخ بیهقی، تصحیح یاحقی و سیدی، جلد 1، 548.
[34]ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، دیبای دیداری: متن کامل تاریخ بیهقی، تصحیح محمدجعفر یاحقی و مهدی سیدی (تهران: سخن، 1390)، 585.
[35]مکنزی، فرهنگ کوچک زبان پهلوی، 51؛ فرهوشی، فرهنگ فارسی به پهلوی، 126؛
Henrik Samuel Nyberg, A Manual of Pahlavi (Wiesbaden: E.J. Brill, 1974), vol. 2, 46.
[36] Kent, Old Persian, 192.
[37]Bartholomae, Altiranisches Worterbuch, 963-964
[38]یادگار زریران، برگردان ماهیار نوابی (تهران: اساطیر، 1374)، 82.
[39]Heinrich Hübschmann, Armenische Grammatik (Leipzig: Breitkopf und Härtel, 1897), 140.
[40]جهانگیرمعصومی گیوی، جمع مکسر فرهنگ عربی به فارسی (تهران: فرهنگ انقلاب اسلامی، 1362)، 103.
[41]یادگار زریران، برگردان نوابی، بند 4، 45؛ یادگار زریران، برگردان ژاله آموزگار (تهران: معین، 1392)، بند 4، 14-15.
[42] یادگار زریران، برگردان نوابی، بند 24، 51؛ یادگار زریران، برگردان آموزگار، بند 24، 19.
[43]روایت پهلوی، گزارش مهشید میرفخرایی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1390)، فصل 18، بند ب1، 254.
[44]خسرو قبادان و ریدکی، در متون پهلوی، گردآوردۀ جاماسب جی دستور منوچهر جی جاماسب آسانا، گزارش سعید عریان (تهران: کتابخانۀ ملی، 1371)، بند 102، 79.
[45]خلف تبریزی، برهان قاطع، 398؛ دهخدا، لغتنامه، ذیل واژۀ ”دواسبه. “
معرفی ایستگاه تحقیقات و مرکز تثبیت شن حارث آباد
پروژه ایستا کردن شنهای روان که برای نخستین بار در حارث آباد سبزوار در سال ۱۳۴۴ خورشیدی اجرا شد از کویرها و بیابانهای ایران جنگلهای سرسبز و زیبا از درختان تنومند ساخت.
ایستگاه تحقیقات مراتع حارث آباد - سبزوار به عنوان اولین مرکز تحقیقات جنگلها و مراتع در خاورمیانه و اولین ایستگاه بیابان زدایی ایران از سال ۴۴ شروع به فعالیت نمود.
این تاغزار جنگلی در سال ۱۳۴۴ در حدود ۶۰ سال قبل در روستای حارث آباد تاسیس شد و سپس طی بیش از ده سال تلاش و کوشش شبانه روزی بین سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۲ از یک کویر تبدیل به جنگلی زیبا شد که نه تنها زیبا بود بلکه سبزوار را از مشکل باد و خاک و شن های روان و
روزگاری نه چندان دور و کمتر از ۵۰ سال قبل، جنگل بزرگ تاغ که حالا مامنی برای شهر سبزوار می باشد، کویری لم یزرع بوده که خشونت بادهای آن هر روز تلی از خاک و ریزگرد را بر سر و روی مردم و اهالی سبزوار و اطراف فرود می آورد.
اما به همت مهندسین و متخصین دلسوز و همچنین تلاش اهالی روستای حارث اباد و روستاهای دیگر و تلاش شبانه روزی دوستداران محیط زیست، در طی بیش از ده سال تلاش و کوشش شبانه روزی بین سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۲، از یک کویر لم یزرع تبدیلی به جنگلی زیبا شد.
این جنگل تاغ نه تنها زیبا بود، بلکه سبزوار را از مشکل باد و خاک و شن های روان و مشکل ریزگرد ها نجات داد و اگر امروز سبزوار در پی وزش بادها کمتر مشکل خاک و شن را دارد، قطعاً مدیون این جنگل می باشد.
فعالیت های مربوط به تثبیت ماسه های روان در ایران، نخستین بار در سال ۱۳۳۸ و در منطقه الباجی اهواز آغاز شد و در این مرحله، عرصه ای معادل ۴۰ هکتار به طور آزمایشی با روشهای بیولوژیک، احیا شد.
ادامه این فعالیت ها، متعاقباً از سال ۱۳۴۴ به طور رسمی تحت عنوان طرحهای احیا مراتع بیابانی در منطقه حارث آباد سبزوار، به صورت گسترده و با هدف محافظت از منابع طبیعی عرصه های بیابانی، به اجرا درآمد.
سپس ایستگاه تحقیقات جنگلها و مراتع سبزوار، به منظور پاسخگویی به معضلات و مشکلات بخشهای اجرایی، در سال ۱۳۴۷ در منطقه حارث آباد شروع به فعالیت نمود و پس از مدت کوتاهی، یکی از معتبرترین مراکز پژوهشی و آموزشی در زمینه حفاظت از منابع طبیعی، تثبیت شن و کویرزدایی شد.
این مرکز به عنوان اولین مرکز تحقیقات جنگلها و مراتع در منطقه خاورمیانه، بیش از یک دهه قرارگاه کارشناسان و محققان سراسر جهان بوده و در بیشتر گزارشات داخلی و بین المللی، به کارهای تحقیقی انجام شده در این ایستگاه، اشاره شده است.
حوزه فعالیت این ایستگاه، در برگیرنده مناطق عمده ای از خراسان های رضوی، شمالی، جنوبی، گلستان، مازندران و سمنان می باشد و مرزهای سیاسی و محدوده جغرافیایی سبزوار در این امر لحاظ نشده و تا کویر دامغان، شنزارهای شمال گرگان، گنبد کاووس، سرخس، مناطق شمالی دشت کویر و بیرجند را، در بر می گیرد.
طرحهای تحقیقاتی مهمی در این ایستگاه تصویب و اجرا شده که برخی از آنها در زمره طرحهای ملی و در خارج از محدوده سیاسی سبزوار صورت گرفته که از جمله آنها می توان به نقش سیلاب در تحول کمی و کیفی رستنیهای منطقه جاجرم و مطالعات پوشش گیاهی در منطقه کاشمر، اشاره کرد.
از اقدامات انجام گرفته در سبزوار نیز، می توان بررسی علل پژمرده شدن تاغزارهای دست کاشت در منطقه کلاته میرعلی و یحیی آباد را، ذکر نمود. ایستگاه تحقیقات جنگل ها و مراتع حارث آباد سبزوار، به عنوان یکی از چهار مرکز اصلی و مادر تثبیت شن کشور در کنار سه ایستگاه تحقیقاتی اهواز، کاشان و کرمان، به فعالیت های پژوهشی مشغول است./ اکوتوریسم سبزوار بزرگ
معرفی ایستگاه:
ایستگاه تحقیقات و آموزش کشاورزی و منابع طبیعی سبزوار در سال 1347 تقریبا همزمان با تشکیل موسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور تاسیس و فعالیت خود را با تثبیت شنهای روان در منطقه حارث آباد آغاز نمود. با توجه به اهمیت موضوع در آن زمان این ایستگاه به سرعت تجهیز و راه اندازی شد به نحوی که پس از مدت کوتاهی به عنوان یکی از معتبرترین مراکز پژوهشی و آموزشی در زمینه تثبیت شن و کویرزدایی درآمد .
تا قبل از ادغام وزارتین جهادسازندگی و کشاورزی، فعالیتهای تحقیقاتی این ایستگاه متمرکز به تحقیقاتِ بیابان، جنگل و مرتع بود، که بعد از ادغام، فعالیتهایِ پژوهشیِ مرتبط با دام، حفاظت خاک و آبخیزداری و کشاورزی نیز به آن افزوده شد. از نیمه دوم سال 1394، مسئولیت آموزش کشاورزی و منابع طبیعی نیز به این ایستگاه محول و نام آن به ایستگاه تحقیقات و آموزش کشاورزی و منابع طبیعی تغییر یافت.
· پایگاه پژوهشی – آموزشی حارث آباد:
این پایگاه با مساحتی حدود 15 هکتار از حدود 11 هکتار زمین قابل کشت برای اجرای طرحهای تحقیقات کشاورزی برخوردار است. سایر امکانات پایگاه حارث آباد شامل یک حلقه چاه با دبی 12 لیتر در ثانیه و شوری حدود 11 دسی زیمنس بر متر، استخر دو منظوره ذخیره آب و پرورش آّبزیان، ساختمان اداری، ساختمان سرایداری، انبار، گلخانه، بسترهای مناسب برای بررسی های بیابان و تثبیت شن، خانه کارگری، هانکارد، بسترهای ایجاد خزانه، کلکسیونی از گیاهان مرتعی و جنگلی و همچنین تراکتور و تعدادی ادوات دنباله بند می باشد این پایگاه که جزو اولین ایستگاههای پژوهشی در کشور است، مکان مناسبی برای تحقیق در شرایط بیابانی و شور است که در 10 کیلومتری جنوب شهر سبزوار واقع شده است.
طرح ها و پروژه های تحقیقاتی در حال اجرای همکاران ایستگاه
· تلفیق تکنیکهای سنجش از دور و نزدیک در ارزیابی وضعیت شوری خاک باغات پسته
· ارزیابی اثر تاریخ کاشت و مدیریت کودی بر عملکرد و میزان بروز عارضه قرمزی برگ پنبه
· اثر مواد بهساز متفاوت خاک بر آبشویی نمکها در باغات پسته (مطالعه موردی: مرتاضیه - استان یزد)
· مقاومت به تنش شوری هیبریدهای جدید زنبق ریزومی جهت کاربرد در فضای سبزشهری
· غربالگری ژرم پلاسم کینوا جهت شناسایی ژنوتیپ های سازگار متحمل به شوری با دوره رسیدگی متفاوت
ارزیابی نهایی عملکرد و پایداری لاین های امید بخش کینوا در شرایط شور
· مقایسه کمی و کیفی علوفه برخی گونه های شورزیست در استانهای یزد و خراسان رضوی
· ارزیابی و تعیین ارزش زراعی برخی ژنوتیپ های جدید و ممتاز پنبه (دیپلوئید)
· ارزیابی مقدماتی پایه های پسته در شرایط شور
· بررسی تنوع و ساختار ژنتیکی بلندمازو در جنگلهای شمال (فاز دوم)
پژوهشگران ایستگاه:
رئیس ایستگاه
محقق هیات علمی
نام: یوسف
نام خانوادگی : هاشمینژاد
مدرک تحصیلی: دکتری تخصصی
رشته تحصیلی: فیزیک و حفاظت خاک
پست الکترونیکی: hasheminejhad@gmail.com
محقق هیات علمی
نام: مجید
نام خانوادگی: الداغی
مدرک تحصیلی: دکتری تخصصی
رشته تحصیلی: بیماریشناسی گیاهی
پست الکترونیک: m_aldaghi@yahoo.com
دانشجوی دکتری علوم مرتع وپژوهشگر ایستگاه تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی سبزوار
ارزیابی وضعیت فعلی بیابان زایی با استفاده از مدل ICD در منطقه حارث آباد سبزوار ارائه شده در اولین همایش ملی بیابان (علوم، فنون و توسعه پایدار) (1391) اسماعیل سیلاخوری ، مجید اونق ، امیر سعدالدین ، اسماعیل فیله کش
مقایسه اثر مقیاس نقشه در تفکیک واحدهای کاری ژئومورفولوژی پهنهبندی خطر بیابانزایی «مطالعه موردی: منطقه حارث آباد سبزوار» ارائه شده در اولین همایش ملی بیابان (علوم، فنون و توسعه پایدار) (1391) اسماعیل سیلاخوری ، مجید اونق ، امیر سعدالدین ، اسماعیل فیله کش
🔻 اعضای شرکت کننده در همایش ( بزرگداشت بیهقی در تاریخ ۲۱ تا ۲۵ شهریور۴۹ - مشهد ): محمدعلی اسلامی ندوشن/ ایرج افشار/ منوچهر امیری/ محمد ابراهیم باستانی پاریزی/ حسین بحرالعلومی/ شیرین بیانی/ تقی بینش/ محمد پروین گنابادی/ سید محمد علی جمال زاده/ ابوالقاسم حبیب الهی (نوید)/ عبدالحی حبیبی (افغانستان)/ سید احمد خراسانی/ خلیل خطیب رهبر/ محمد دبیر سیاقی/ محمدتقی دانش پژوه/ حسام الدین راشدی (پاکستان)/ قیام الدین راعی (افغانستان)/ عبداشکور رشاد (افغانستان)/ جمال رضایی/ محمد اسماعیل رضوانی/ محمدمهدی رکنی یزدی/ عباس زریاب خویی/ عبدالحسین زرین کوب/ حسن سادات ناصری/ ضیاءالدین سجادی/ علی اکبرسعیدی سیرجانی/ غلامرضا سلیم / راجر سیوری (کانادا)/ ناصرالدین شاه حسینی/ پوران شجیعی / محمد جواد شریعت / علی شریعتی/ محمد شفیعی/ سید جعفر شهیدی/ علی فاضل/ محمود فرخ/ حمید فرزام/ خسرو فرشید ورد/ گیتی فلاح رستگار/ علی اکبر فیاض/ کان کاگایا (ژاپن)/ لوتر کنت (آمریکا)/ صادق کیا/ احمد گلچین معانی/ علی اکبر گلشن آزادی/ حسنقلی مویدی/ جلال متینی/ سید علی رضا مجتهد زاده/ مهدی محقق/ محمدتقی مدرس رضوی/ کاظم مدیر شانهچی/ علی محمد مژده/ محمد جواد مشکور/ عبدالمحسن مشکوهالدینی/ مصطفی مقربی/ محمود مهدوی دامغانی/ مجتبی مینوی/ احمد نذیر (هندوستان)/ سیدحسین نصر/ عبدالوهاب نورانی وصال/ مهوش نیکجو / سلیم نیساری/ همایون غلام سرور(افغانستان)/ امیرحسن یزدگردی/ حبیب یغمایی/ غلامحسین یوسفی
منبع: یادنامه ابوالفضل بیهقی
نام جایگزین: تاریخ بیهقی.
شرح: مجموعه سخنرانیهای مجلس بزرگداشت ابوالفضل بیهقی
زبان اثر: فارسی
تاریخ بیهقی و گذار از تاریخ به ادبیات
کنگره بزرگداشتی به تاریخ شهریور 1349 شمسی در مشهد برای ابوالفضل بیهقی برگزار شده که بنا به معیار احمد بیرشک ( گاهنامه تطبیقی سه هزار ساله، ص106) برابر می شود با سال 1391قمری و 1970 میلادی. یعنی با احتساب سال 385 قمری به عنوان سال زاده شدن او و با ملاحظه این قرار که در زندگی رجال تاریخ متقدم ، مبنا سال قمری است ، کنگره در هزار و ششمین و به تعبیری گردشده در هزارمین سال تولد بیهقی برگزار شده است. در این کنگره که به همت بیهقی پژوه و استاد دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد علی اکبر فیاض و دیگر استادان این دانشکده برگزار شد، مقالات ارجمندی ارائه شد که هنوز هم از مقالات سرآمد حوزه بیهقی پژوهی به شمار می آیند.مروری بر این مجموعه مقالات ( چاپ شده با نام : یادنامه ابوالفضل بیهقی ) نشان می دهد که تاریخ بیهقی در دوره گذار بیشتر آثار پدیدآورندگان ایرانی از جمله تاریخ نویسان از تاریخ به ادبیات پدید آمده ، به گونه ای که در عین برخورداری از ارزشهای تاریخ شناختی ، دارای ارزشهای ادبی است . " تاریخ بیهقی در یک نگاه" ( حدیث خداوندی و بندگی ، دهقانی، ص121-134) نشان می دهد که این اثر در میانه تاریخ و ادبیات ایستاده است و برای تاریخ و ادبیات امروز ایران نیز دارای ارزشها و برکاتی چشمگیر است (ر.ک: یادنامه ابوالفضل بیهقی، ص پانزده و شانزده ).
تاریخ بیهقی که در جغرافیا همچون شاهنامه بازبسته ی خراسان است ، علاوه بر قرابت زمانی ، در خردگرایی ، تلخکامی ، عفت کلام و نجابت به اثر فردوسی توسی شباهت دارد. زمانی که فردوسی با نظم شاهنامه به منظور زنده کردن تاریخ باشکوه پیشین ایران ، غم تیره روزی قریب الوقوع این سرزمین را می خورده است ، بیهقی پا به عرصه هستی نهاده تا آینده ای را که فردوسی پیش بینی می کرده تجربه کند ( دیبای خسروانی، یاحقی- سیدی، ص16). او 85 سال بعد در سال 470ق. روی در نقاب خاک کشید درحالی که گویا این بیت فردوسی زبان حال او هم می توانست باشد:
نمیرم از این پس که من زنده ام
که تخم سخن را پراکنده ام
(ر.ک: گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، ص هفتم) .البته اثر بیهقی با آثار شاخص ادب فارسی هم قابل مقایسه است و در این زمینه بررسی هایی صورت گرفته است. از باب نمونه ، پرویز رجبی در تاریخ بیهقی معتمدترین سند تاریخ غزنویان (1383) بیهقی را حافظ شیرین سخن نثر پارسی می خواند.به نظر محمد تقی آذر مینا (مقایسه بهره گیری از آیات قرآنی در تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشا(1382) ، دقت در شیوه کاربرد لفظی و معنوی و شیوه های کاربرد نویسندگان متونی چون تاریخ بلعمی، تاریخ بیهقی و تاریخ جهانگشا ، تطور و تکامل کاربرد آیات قرآنی را در نثر فارسی نشان می دهد .پایان نامه رضا لاری منفرد (1385) با نام مقایسه تاریخی ، زبانی و بلاغی تاریخ بیهقی و زین الاخبار گردیزی یکی از آثاری است که به مطالعه تطبیقی تاریخ بیهقی پرداخته است.
در غالب آثاری که به تحلیل و بررسی تاریخ بیهقی اختصاص یافته این سوال به تکرار مورد توجه بوده است که نوشته ابوالفضل بیهقی تاریخ است یا ادب و جزو ادبیات فارسی ؟ در موارد زیادی هم پاسخها گرایش داشته است به آنکه تاریخ بیهقی هم تاریخ است و هم در عداد آثار ادبی است (تاریخ بیهقی، تصحیح یاحقی- سیدی، ص پنجاه و پنج).به بیان ظریفتر یاحقی-سیدی، خسروانی است یا پرنیانی؟ چرا بیهقی مورخ ، کتاب خویش را دیبای خسروانی خوانده است ؟ آیا می توان گفت که او با این نامگذاری اثر خویش را متنی تاریخی – ادبی دانسته که تاریخی حماسی و پر اوج و نشیب را با قلمی زیبا وزبانی باشکوه و پرنیانی روایت کرده است و بنایی بزرگ افراشته چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقی بماند (دیبای خسروانی، ص16؛ دیبای دیداری، ص32) ؟
تاریخ بیهقی به سهم خود سندیت تاریخی دارد و حقایقی تاریخی را روایت می کند . به نظر سیدمحمد علی جمالزاده ، تاریخ ، علمی است بس دشوار که محکوم است به اینکه از طریق های سخت و پیچیده به حقیقتی دست بیابد که همیشه نسبی است ("شمه ای در باره علم و آیین تاریخ نگاری"، ص 121). در توضیح نحوه نگارش بیهقی، محمد حسین کرمی ضمن تأمل در باره انواع یادداشتهای او ، اتقان وجه استنادی اثر بیهقی به عنوان اثری تاریخی را مورد توجه قرار داده است ( بررسی تحلیلی حکایتهای تاریخ بیهقی ، ص13). نرگس روانپور (گزیده تاریخ بیهقی، ص7) به ذکر انگیزه حوادث تاریخی و پی آمدهای آنها به عنوان ویژگی تاریخ بیهقی اشاره کرده است. به نظر محمد رضا مرعشی ، شاید کار بیهقی نخستین اثر سیاسی فارسی باشد که به تجزیه و تحلیل علت شکست ها و ناکامی ها می پردازد و گاه نیز خواننده را بر آن می دارد تا علت آنها را خود دریابد و خوب می داند که نویسنده از طریق اشخاص و موقعیتهای عینی داستانی یا واقعی بهتر می تواند به بیان اندیشه های کلی و انتزاعی بپردازد تا از طریق زبان تجریدی ( تاریخ بیهقی به روایتی دیگر، ص15).
بیهقی در تاریخ نگاری خود ، نویسنده ای مودب به " ادب نفس" را ماند که می خواسته نام نیک مردان روزگار را به ثبت رساند. " مرا چاره نیست از تمام کردن این کتاب تا نام این بزرگان بدان زنده ماند و نیز از من یادگاری ماند که پس از این تاریخ بخوانند و مقرر گردد حال بزرگی این خاندان که همیشه باد" (تاریخ بیهقی، فیاض،ص667؛ بزم آورد، زریاب خویی ، ص28). هم به نظر زریاب خویی ، بیهقی حس یا احساس تاریخ داشته است و تاریخ خود را به داعی این احساس و شوق باطنی نوشته است نه به دستور سلطانی یا وزیری و نه به امید اخذ پاداش و صله ای. به همین دلیل هم از روزگار جوانی که در دیوان رسایل شاگرد ابونصر مشکان بوده است تقویم داشته و حوادث را بر آن تعلیق می کرده است و چون می خواهد نقل دقیق کرده باشد مرز میان گفته های خود و دیگران را معلوم می دارد : " و من که بوالفضلم..." ( تاریخ بیهقی، چاپ اول فیاض، 226 و 294؛ بزم آورد، ص27). فلسفه تاریخ در نظر او حقیقت است . "پس تاریخ بر راه راست برود ، که روانیست در تاریخ تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیر کردن" (بزم آورد، ص 29 و30). بیهقی برای آنکه در تاریخ خود انصاف داده باشد از قبض جوانی خود هم می گوید: ومن به جوانی به قبض باز افتادم و خطاها رفت تا افتادم و خاستم و بسیار نرم و درشت دیدم. و چه چاره بود از بازنمودن این حال در تاریخ که اگر از آنِ دوستان و مهتران باز می نمایم ، از آنِ خویش هم گفتم و پس به کار باز شدم و تا نگویند که ابوالفضل صولی وار آمد و حویشتن را ستایش کردن گرفت ( طبع ادیب پیشاوری، ص609).
تاریخ بیهقی وجه تاریخی دارد به گونه ای که بعضا ( ایران مظلوم، پورجوادی، ص71) اثری تاریخی دانسته شده یا صرفا اثری تاریخی تلقی شده . اما اثبات شیء نفی ماعدا نمی کند و این لزوما بدان معنی نیست که اگر اثری متکی بر اطلاعات درست و مستند و خالی از تعصب و غرض شخصی و با صداقت و امانتدارانه نوشته شد ( گزیده تاریخ بیهقی، روانپور، ص6و7) و تاریخی بود ، نمی تواند ادبی باشد.
ابوالفضل بیهقی در روزگار رواج عربی سرایی ، به خلق اثر ادبی فارسی همت گماشته است. نشانه های عربی دانی یوسف برادر محمود غزنوی شاخص ترین شاه غزنوی و مسعود غزنوی که تاریخ بیهقی موجود مشهور به تاریخ مسعودی حکایت حکومت اوست و نشانه های عربی خوانی محمدغزنوی حاکم امیرفرموده و البته به سرعت معزول شده توسط برادرش مسعود در نوشته بیهقی هست ( سیری در شعر فارسی، عبدالحسین زرین کوب، ص13) . او زبان سخته و پخته ومتفاوت اما خوشایند و قابل فهمی دارد . هنگامی که از زیبایی های نثری چون تاریخ بیهقی سخن به میان می آید بعضی که نوعا هم از متون کهن و حتی از ارجاع به اصالتها دل خوشی ندارند ، هر گونه توجه و اقبال به مواریث فرهنگی و از جمله میراث مکتوب فرهنگی را به سخره می گیرند و از ممتنع بودن کاربرد نثر بیهقی در امروزه روز سخن به میان می آورند ، حال آنکه داعیه بازخوانی و شرح این متون تغییر زبان کوچه و بازار نیست . مرادبیشتر بازخوانی گنجینه های زبانی و ادبی و استفاده از آنها در مسیر غنی سازی زبان و ادبیات فارسی رایج است.این در حالی است که متاثر از غلبه زبان های رایج در امروزه روز و فضاهای مجازی و اینترنت و در علوم و زمینه های مرتبط با کامپیوتر و ارتباطات تازه و فناوریهای مدرن همچنین در اثر غلبه نوعی بی بند وباری زبانی در اقشار مختلف از جمله جوانها و نوجوانها زبان فارسی به سمتی سوق داده شده که گاه در مبادله ساده ترین پیام ها با مشکل مواجه است. چنین زبانی اگر با واژه های درست و ریشه دار تغذیه نشود دیر یا زود به صورتی حداقلی و کم رمق درخواهد آمد و پربعید نیست که محدود به زبانی شود که تنها در کتابهای کتابخانه ها و نوشته های اداری قابل مشاهده خواهد بود. چند دهه پیش عباس اقبال ( "یک صفحه از مجلدات مفقوده تاریخ بیهقی"، ص283) به درستی تذکر داده است که امثال تاریخ بیهقی جانشین متجدد ندارند. فرض کنیم که به نام تجدد پرستی ، کاخ بلند نظم فردوسی و دیبای خسروانی تاریخ بیهقی و شراب خوشگوار گفته سعدی و حافظ و دفتر حکمت مثنوی مولوی را شکستیم و دریدیم و ریختیم و از هم گسستیم. به جای این آثار دلکش مطبوع ، چه عوضی از دوره تجدد داریم و بعدها به چه وسیله خواهیم توانست اعصار تاریخی اجداد آریایی نژاد خود و مثلا دوره سلطنت محمود و مسعود را به تفصیلی که بیهقی نگاشته بفهمیم و یا در اوقات تلخکامی و خلسه ، ذوق را شیرین و دماغ معرفت را تر و شاداب سازیم ؟ بعلاوه آنچه آراسته به هنرهای بلاغی و ادبی خلق شده و مثلا نام تاریخ بیهقی به خود گرفته است گنجینه حکمتی است که باید بتوان حقیقت بیان شده در زبان و ادبیات زیبای مندرج در آن را فهمید ؛ چرا که بیهقی تنها یک مورخ یا ادیب نیست . او اندرزگویی است صمیمی و واقعه نگاری است پراحساس و مورخی است صاحبنظر و باهدف ( "تراژدیهای تاریخ بیهقی" ، محمد شفیعی، ص 375).
آمیختگی تاریخ و ادبیات محدود به تاریخ بیهقی هم نیست. مجتبی سالاری اول در پایان نامه خود ( عنصر عبرت در تاریخ بیهقی،ص9) قولی از منوچهر مرتضوی را نقل می کند که نشان می دهد متون تاریخی ما بدون آشنایی با وجوه بلاغی آثار ادبی بتمامه و دقت قابل فهم نیستند. به نظر مرتضوی ، ارتباط و امتزاج دو رشته تاریخ و ادبیات – خاصه در مورد ایران دوره اسلامی – تا حدی است که یکی را بدون دیگری نمی توان مطالعه کرد و آشنایی کامل با مدارک تاریخی غالبا مستلزم تبحر و تخصص در ادبیات است ( " کیفیت استفاده از منابع ادبی برای مسائل تاریخی" ، ص260). بیهقی تاریخ خود را به نحوی نوشته که نمونه عالی نثر دوره غزنوی است (حسنک وزیر، ص7). تاریخ بیهقی در مرز تغییر در تاریخ و ادب ایران قرار دارد. دیبای خسروانی بیهقی هم در وجه تاریخی نشان دهنده کژیها و نامردمی ها و ناحفاظی های روزگار و انتقال از عصر درخشان مردم گرایی و ایران دوستی و خردنمایی به دوران غلام بارگی و توطئه گری و کژراهی و دورویی و تازی مآبی است و هم در وجه ادبی آن نمودگار کش آمدن واژه ها و چندگانگی و چندگونگی مفاهیم و در نتیجه عبور از عصر صراحت لهجه به دوران مجامله و زبان بازی و ایهام و ابهام و بر روی هم شناوری مفاهیم و الفاظ و رودرواسی زبانی و برافکندن لایه و رویه ای از زبان ، بسته به اقتضای موقع و مقام است . به عبارت دیگر ، توجه به وجوه معانی الفاظ و ادای سخن بر مقتضای حال مخاطب در آن روزگار بیشتر از هر زمانه ای ضرورت یافته و بیهقی از نخستین کسانی است که به اقتضای منصب و میزان بستگی و پیوستگی اش به دربار و ارباب قدرت این ضرورت را دریافته و در نسج دیبای خسروانی خویش ماهرانه به کار داشته است ( دیبای خسروانی، یاحقی-سیدی، ص22و 23) . تاریخ بیهقی با این باور نوشته شده است که آنچه از قلم نویسنده نقش صفحه می شود باید بر پایه های عقلی استوار باشد و از بوته آزمایش خرد، خالص و ناب برآید و دانشی مردان چون آن را بشنوند یا بخوانند ، بپذیرند ( گزیده تاریخ بیهقی، دبیرسیاقی، ص 666) .
سیروس شمیسا این اثر را در عداد آثاری ارزیابی می کند که گرچه از جنبه های قوی ادبی خالی نیستند ، از نظر ماده ، جزو تاریخ محسوب می شوند (انواع ادبی، ص32). گزارشی که تاریخ بیهقی از داستان هارون الرشید و یحیی برمکی ارائه کرده ، نمونه ای است از هنر نگارنده که توانسته با عبارتی لطیف ، بیان ادبی تاریخ کند (ر.ک: گزیده تاریخ بیهقی، دبیرسیاقی، ص 77-88) . در سالهایی که از خلق این اثر گذشته ، تا حدود 500 سال آن را عمدتا کتاب اهل فن تاریخ می دانسته اند. در چند قرن نیمه دوم از عمر هزار ساله آن به ویژه طی دهه های اخیر ، وجوه ادبی آن توجه محققان را به خود جلب کرده است ( تاریخ بیهقی ، تصحیح و مقدمه فیاض، 1383، ص36).
تاریخ بیهقی ابتدا از این حیث که آیین دبیری و رسالت است پا به دایره انشا و ادبیات می گذارد (ر.ک: " دیوان رسالت و آیین دبیری از خلال تاریخ بیهقی"، رکنی یزدی، 233-272) ؛ خصوصا که بیهقی این آیین را به مدت 19 سال تحت تربیت دبیری چون بونصر مشکان فراگرفته است ( تاریخ بیهقی، طبع ادیب پیشاوری، ص605) . بیهقی چشم باز می کند و می بیند دینی در گفتن حقیقت بر گردن او مانده است چرا که بزرگان عملا از نوشتن تاریخ و گفتن حقیقت روگردانده اند و خود را مشغول امور دیگر گردانیده اند . " اگر توقف کردمی، منتظر آنکه تا ایشان بدین شغل بپردازند ، بودی که نپرداختندی و چون روزگار برآمدی این اخبار از چشم و دل مردمان دورماندی و کسی دیگر خاستی این کار را که بر این مرکب آن سواری که من دارم نداشتی " (گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر ، ص هفتم) .
نتیجه احاطه بیهقی در اهتمامی که برای ثبت تاریخ کرده است آن می شود که تاریخ نوشته ی او متضمن گستره ای وسیع شامل وقایع دوران سلطنت بازماندگان سامانیان و اوایل کار غزنویان و امراء سلسله های کوچک مانند آل فریغون و آل زیار و آل مأمون است ( تاریخ دیالمه و غزنویان، پرویز، ص463) . بدیهی است که او از اخبار این دوره ها بر سبیل نقل مطلع شده است. مثلا از وقایع قبل از سال 409ق. او که در سنین نوجوانی بوده نمی توانسته مشاهدات مستقیم ، دقیق و قابل فهم و نقلی داشته باشد. حکایات و فصل هایی چون " باب خوارزم " از نظر تاریخی به پیش از 409 مربوط است. ولی بیهقی این گونه اخبار را از قول دیگران و معمولا با عباراتی نظیر"چنین خواندم در..." و " چنین شنودم از ..." آغاز کرده است . مثلا باب خوارزم از قول استاد ابوریحان بیرونی و دوران کودکی مسعود از " خواجه عبدالغفار " روایت شده است ( تاریخ بیهقی فیاض، ص 906، 130-167) .
بیهقی توضیح می دهد که محمود وراق تاریخ را تا سال 409ق. بیاورد و سپس " قلم را بداشت به حکم آنکه من از این تسع آغاز کردم" (" نقد و بررسی کتاب زمانه ، زندگی و کارنامه بیهقی"، مهدوی، ص145) .زمان تالیف تاریخ بیهقی 448ق. بوده است (فرهنگ تاریخ بیهقی، حسینی کازرونی، ص21) . و سال 450ق. اشاره ای در نوشته او نشان می دهد که مشغول نگارش است: امروز که من آغاز قصه می کنم در ذی الحجه سنه خمس و اربع مائه در روزگار فرخ سلطان معظم ابوشجاع فرخزادی ناصر الدین اطال الله بقائه و از این قوم که من سخن خواهم گفت یک دو تن زنده اند ، در گوشه ای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخ آنکه از وی رفت گرفتار و ما را با آن کار نیست ، هر چند مرا از وی بد آید ، به هیچ حال ، چه عمر من به 65 سال آمده و بر اثر وی می بباید رفت ( تاریخ دیالمه و غزنویان، ص463).
هدف اصلی او نگاشتن اخبار دوره ای 50 ساله بوده. " اگر از خوانندگان این کتاب کسی گوید که این چه درازی است که ابوالفضل در سخن می دهد ؟ جواب آن است که من تاریخی می کنم پنجاه سال را که بر چندین هزار ورق می افتد و در او اسامی بسیار مهتران و بزرگان است از هر طبقه ، اگر حقی به باب همشهریان خود بگزارم... باید که از من فراستانند" (تاریخ بیهقی فیاض، ص250) . متاسفانه از آن تاریخ پنجاه ساله و چندهزار ورقی آنچه باقی مانده عمدتا وقایع ده ساله سلطنت مسعود غزنوی است ؛ 421- 431ق.. به همین جهت به تاریخ مسعودی هم نامبردار گردیده است ( دیبای خسروانی، ص 15) . با محاسبه عباس اقبال ، بیهقی عملا برای ثبت دوره ای 84 ساله خیز برداشته بوده است ، از اول ایام سبکتگین – جمعه 27 شعبان 366ق. (فرهنگ تاریخ بیهقی، ص550) – تا اول ایام سلطان ابراهیم، 451ق.اما تاریخی که امروز به دست است شامل دوره ده ساله مسعودی از وفات محمود تا فرار مسعود به هندوستان است ، به انضمام مختصری از تاریخ خوارزم و فتح آن به دست محمود در 407. "معلوم می شود قسمت کلی آن از بین رفته" ( مجموعه مقالات ، عباس اقبال، ص 64) .
تاریخ بیهقی به گفته ابوالحسن علی بن زید بیهقی " سی مجلد مصنف زیادت باشد " اما می افزاید که " از آن مجلدی چند در کتابخانه سرخس دیدم و مجلدی چند در کتابخانه مهد عراق و مجلدی چند در دست هر کسی و تمام ندیدم " ( حسنک وزیر، زهرا خانلری، ص5). در حال حاضر نیز آنچه از تاریخ بیهقی موجود است بخشی از مجلد پنجم و مجلدات ششم تا دهم آن است . یعنی از سی جلد مورد اشاره نویسنده تاریخ بیهق ، تنها پنج و نیم جلد باقی مانده است. گویا عباس اقبال در تتبعات خود تنها به یک صفحه از مجلدات مفقوده تاریخ بیهقی دست یافته بوده است ( مجموعه مقالات ، " یک صفحه از مجلدات مفقوده تاریخ بیهقی"، صص 282-289) .
بیهقی برای تامین استناد و دقت در نوشته خود مطابق برنامه ای که برای خود چیده بوده پیش می رفته است. " و مرا که بوالفضلم این روز نوبت بود. این همه دیدم و بر تقویم این سال تعلیق کردم" (تاریخ بیهقی چاپ اول فیاض،ص226؛ بزم آورد ، زریاب ، ص28) . و در ضمن ، تزیین سخن را و البته از باب استنادبیشتر ، اطلاعات موثق دیگران و از جمله حاصل تذوق آنان در باب اشخاص زمانه را در کار خود داخل می گردانیده است. خود گوید : ( تاریخ دیالمه و غزنویان ، ص319) " وی ]ابوحنیفه اسکافی[ این قصیده ]در فوت محمود و جلوس محمد و ورود سلطان مسعود به غزنین و سلطنت و مدح مسعود[ بگفت و نزدیک من فرستاد . چون کسی پادشاهی گذشته را چنین شعر اندر گفت اگر پادشاهی بر وی اقبال کند و شعر خواهد وی سخن را به کدام درجه رساند ]؟[! اینک بر اثر ، این قصیده که خواسته بودم نبشته آمد تا بر آن واقف شده آید.
چو مرد باشد بر کار و بخت باشد یار
ز خاک تیره نماید به خلق زر عیار"
کلماتی چون "والسلام" در نوشته او نشان می دهند که او از صحت ثبت خود بجزم اطمینان داشته است. " گواه عدل بر این چه گفتم تقویمهای سالهاست که دارم با خویشتن ، همه بذکر این احوال ناطق. هر کس باور ندارد بمجلس قضای خرد حاضر باید آمد تا تقویمها پیش حاکم آیند و گواهی دهند و ایشان را مشکل حل گردد، والسلام." ( گزیده تاریخ بیهقی، خطیب رهبر، ص ششم) .
در این جستار سعی کردهام با طرح چند پرسش به چراییِ مطالعۀ کتاب تاریخ بیهقی در رشتۀ زبان و ادبیات فارسی و همچنین میزان اهمیت این کتاب برای ادیبان، داستاننویسان و شاعران بپردازم. امروز به مناسبت روز گرامیداشت بیهقی منتشر شد:
«تاریخ بیهقی» یا «تاریخ مسعودی» یا «تاریخ ناصری» یا «تاریخ آل سبکتگین» یا «تاریخ آل محمود» و به عبارت دقیقتر همان «تاریخ بیهقی»، از معروفترین کتابهای تاریخی است که توسط «ابوالفضل حسین بن محمد بیهقی» با تمرکز بر حکومت مسعود غزنوی در حوالی سنۀ ۵۶۳ هجری نوشته شده است.
با اینکه تاریخ بیهقی _با توجه به حضور نویسندهاش در دربار آنهم در جایگاه دبیری_ جزو منابع دسته اول تاریخی به حساب میآید؛ اما اهتمام به مطالعه و توجه به این کتاب بیشتر از سوی اهالی ادبیات صورت میگیرد تا دانشمندان و دانشجویانِ دانشِ تاریخ. اگر نگاهی به درسهای دانشگاهی دو رشتۀ «تاریخ» و «زبان و ادبیات فارسی» در سه مقطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکتری و همچنین منابع کنکوریشان بیاندازیم خواهیم دید دانشجویانِ رشتۀ تاریخ در هیچکدام از این مقاطع تحصیلی، درسی به نام «تاریخ بیهقی» ندارند. یعنی در رشتۀ تاریخ، این کتاب مطالعه و تدریس نمیشود. در گروه تاریخ بعضی دانشگاهها هم که ذیل سرفصل «تاریخ تحولات سیاسی» به تاریخ غزنویان پرداخته میشود، دانشجوی کوشا حداکثر دو کتاب «غزنویان از پیدایش تا فروپاشی» نوشتۀ سید ابوالقاسم فروزانی و «تاریخ غزنویان» نوشتۀ ادموندکلیفورد باسورث را مطالعه میکند. شاید بگویید طبیعت امر هم همین است که در دانشگاه فرصت مطالعۀ منابع دست اول وجود ندارد. باری، پرسش را دانشجوی تاریخ مطرح نمیکند، این دانشجوی تازه وارد ادبیات است که میپرسد چرا باید در رشتۀ ادبیات تاریخ بخواند؟ آنهم تاریخی که خود تاریخیها هم نمیخوانندش. آنهم دستکم در هر دو مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد.
بیگمان در پاسخ به دانشجوی تازهوارد و هیجانزدۀ ادبیات، استاد درس تاریخ بیهقی پاسخهای درخوری دارد. از جمله اینکه: ما در درس «تاریخ بیهقی» و با مطالعۀ این کتاب تاریخی نمیخواهیم تاریخ بخوانیم. ما هنوز وفادار به ادبیاتیم و در مطالعۀ تاریخ بیهقی نیز در پی دانش نثر فارسی و بلاغت و ادبیّت متنیم. چه اینکه تاریخ بیهقی از درخشانترین نمونههای نثر فارسی است.
تا اینجا خواسته و ناخواسته به ضرورت مطالعۀ تاریخ بیهقی برای دانشمندان دانش تاریخ وآنگهی دانشجویان دانش ادبیات و زبان فارسی پرداختیم. دانشمند تاریخ، تاریخ بیهقی را میخواند چون این کتاب از منابع دست اول است. دانشجوی ادبیات هم باید تاریخ بیهقی را بخواند چون از بهترینهای نثر فارسی است.
تاریخنگاری و وقایعنگاری پیش از ابوالفضل بیهقی نیز در ایران پیشینۀ زیادی دارد. پیش از تاریخ بیهقی تاریخهای بسیاری نوشته شدهاند (از جمله تاریخ بلعمی، یا تاریخ یمینی که از لحاظ زمانی به تاریخ بیهقی نزدیکتر است) که مطالعۀ آنها نشان میدهد گویا درآن دوران برای یک مورخ تصور روشن و تقریبا واحدی از فن تاریخنگاری وجود داشته، تصوری که با مطالعۀ تاریخ بیهقی تاحدی از بین میرود. تاریخنویسی مورخان پیشین در مقابل تاریخنویسیِ بیهقی یک گزارش خشک، بیروح، تشریفاتی و صرفا خبری است. نگرش بیهقی به تاریخنویسی و روش او در این کار با تمام پیشینیانش متفاوت است. «برخلاف نثر دورة اول که به غایت موجز و با جملههای مختصر بود، نثر ابونصر و ابوالفضل قدری مفصلتر و دارای جملههای طولانیتر میباشد. مترادفات لفظی بسیار کمیاب، اما الفاظ و عباراتی استعمال میشود برای روشن ساختن مطلب که در نثر قدیم نبوده است»[1]، همچنین «در نثر پیشین مراد نویسنده این بوده که حاقّ مطلب را با نهایت ایجاز وانمود سازد و مرادش توصیف و تعریف یا بهاصطلاح امروزه منظرهسازى و بیان حال به طریق شاعرانه نبوده بود، برخلاف این سبک جدید که سعى دارد بهوسیلۀ آوردن الفاظ و مصطلحات تازه که در محاورات آن روز مستعمل بوده است و استعمال جملههاى پىدرپى مطلب را کاملاً روشن سازد و بیان واقعه را به طریقى بیاراید که خواننده را در برابر آن واقعه قرار دهد و به تمام اجزاء واقعه رهنمونى کند، در حقیقت باید گفت که سبک ابونصر و بیهقى حقیقىترین سبک نثر است که از قید ترجمه بیرون آمده و قدرى نمک شعرى در آن پاشیده شده است. »[2]
حتی در آیندگان هم کسی را سراغ نداریم که هم خواسته و هم توانسته باشد کار بیهقی را در تاریخنویسی تکرار کند. اینجا منظور ما بیشتر دو مشخصۀ «با طول و تفصیل نوشتن» و «اهتمام به زیبایی داشتن» آنهم به اعتدال و با دقت است که در این تاریخ در حد اعلی است. کمترین چیزی که میشود گفت این است که بیهقی «روشی دقیق و سبکی زنده و جامع در تاریخنگاری برگزیده است که پیشینیان او آن را فاقد بودهاند»[3]. اما اگر دقیق بنگریم _همانطور که اشاره شد_ این تمایز منحصر به اخلاف بیهقی نیست در مورد اسلاف هم صدق میکند و باید تاکید کرد اینگونه پرداختنِ دقیق به جزئیات «در سنت تاریخنگارسی فارسی بینظیر است»[4]
این دو اهتمامِ ویژۀ ابوالفضل بیهقی در تاریخنویسی (اهتمام به آراستگی و زیبایی و اهتمام به بیان جزئیات) باعث میشود اثر طبع او درخششی پیدا کند که تماشایش را اهالی ادبیات نیکوتر از عهده برآیند. و البته همین دو ویژگی است که تاحدی باعث شده این کتاب از چشمِ بعضی از علمای علم تاریخ بیفتد. نه اینکه این دو ویژگی باعث کم شدن اعتبار و ارزش علمی باشد، بلکه به خاطر خلافآمد عادت بودنش برای اهل تاریخ، این کتاب را نزد _بعضی از _ ایشان از نظر صحت و سقم علمی و استنادی مشکوک جلوه میدهد.
باری، چنین تردیدی در صورت قابل اعتنا بودن از لحاظ وجودی نیز هیچ و هرگز برای کار یک ادبیاتی خطری ندارد، چه اینکه یک ادبیاتی دنبال صحت و سقم و استناد و اعتبار نیست، یک ادبیاتی در پی زیبایی است.
اکنون هم اهمیت فینفسۀ تاریخ بیهقی برای یک دانشجوی ادبیات را بیشتر متوجه شدیم هم معلوم شد چرا این کتاب برای ادبیاتیها قابل توجهتر است تا تاریخیها.
باری، آنچه گفتیم، همه در حوزۀ آکادمی بود. ما به پرسش دانشجوی ادبیات پاسخ دادیم. اما ممکن است یک علاقهمند ادبیات در لباس طاعنی ظاهر شود و به ما بگوید: از این توضیحات، مفید فایده بودنِ تاریخ بیهقی برای کسانی ثابت شد که میخواهند پیرمردهای دانشگاهی آینده باشند، از اینها که سرشان با فنون بلاغی قدیمه پر شده و شبانهروز در میان نسخ کهن خطی زندگی میکنند. تاریخ بیهقی را با دوستدار ادبیات امروز، آنهم ادبیات خلاقه و پیشرو چهکار؟
با این پرسش نهتنها از آکادمی، بلکه تا حد زیادی از حوزۀ «دانش» هم بیرون میآییم و وارد عرصۀ کار و آفرینش هنری و عمل خلاقانه میشویم. مضمون مندرج در پرسش، ادبیات امروز را به دو حوزۀ کلّی «شعر» و «ادبیات داستانی» تقسیم کرده است. پس بهتر است برای پاسخ بهتر دو پرسش را از هم جدا کنیم.
برای پاسخ به این پرسش دو پاسخ مینویسم، یکی مفهومی و دیگری مصداقی.
یکم: پاسخ مفهومی
در دیدگاه نخست به نظر نمیآمد یک اثر تاریخی مفید فایده برای کار یک ادبیاتی باشد. اما در بخش نخست یادداشت این مسئله ثابت شد. مشخص شد که تاریخ بیهقی یک اثر تاریخیادبی است و یک اثر تاریخیادبی حتما برای یک ادبیاتی سودمند است. اما ما بر این باوریم که بهجز این سودمندیِ عمومی، تاریخ بیهقی برای ادبیات داستانی، آنهم ادبیات داستانیِ امروز، به ویژه ساختارِ مدرن رماننویسی، سودمندیهای خاص دارد.
رمان پرمخاطبترین و مدرنترین ساختاری است که امروز در ادبیات داستانی وجود دارد. وقتی میگوییم «مدرن» یعنی رمان محصول دوران نو است و در گذشته وجود نداشته است. ادبیات داستانی همیشه بوده است. حتی در سنت ادبیات فارسی نیز ادبیات داستانی چه در شکل غنایی، چه تمثیلی و چه دیگر انواع ادبی حضور داشته است. از معروفترین و موفقترین متون ادبیات داستانی فارسی کلیله و دمنه است که به قلم نصرالله منشی در قرن ششم هجری نوشته شده است. اما کلیله دمنه نه رمان است نه مدرن. در تاریخچۀ پیدایش رمان، اولین رمان را «دن کیشوت» نوشتۀ سروانتس نویسنده قرن هفدهم میدانند. تعریف جامع و مانعی برای رمان وجود ندارد اما بعضی شاخصهها در بیشتر این تعاریف تکرار میشوند. از جمله «روایت» بودن، «نثر» بودن و حضور «شخصیت» و «پیرنگ» در متن. در بعضی از این تعاریف «زمان» یا نوعی «ساختار و نظم زمانی» و همچنین «محاکات بودن از زندگی انسانی» یا حتی «طولانی بودن» نیز حضور دارند. از چینش همین شاخصهها کنار یکدیگر میتوان به توصیف خوبی از رمان رسید. اگر این ویژگیها را مدنظر داشته باشیم و به ادبیات کلاسیک فارسی بنگریم میبینیم اصل کار کلیله و دمنه و عموم فابلها و حکایات سرگرمکننده و قصههای پندآموز یا کلا بیگانه با زندگی و جهانِ انسانی است و صرفا برای سرگرمی است، یا اگر با جهان انسانی مرتبط است در حوزۀ «بایدها»ست. اما کار رمان بیشتر در حوزۀ «هستها»ست. رمان میخواهد روایتگرِ جهان انسانی _چه در حوزۀ فردی و چه در حوزۀ اجتماعی آن_ باشد. و این شاید ذاتِ مدرن بودن و اومانیستی بودنِ رمان بهعنوان یک اثر هنری در ادبیات داستانی است. میگویم اثر هنری که فراموش نکنیم ادبیات سرانجام هنر است و نسبت مشخصی با زیبایی دارد.
بهجز ویژگیهایی که در بالا برای رمان نام بردیم، فقط یک مشخصه میماند، آنهم عنصرِ خیال است. رمان داستان است و داستان ساخته و پرداختۀ ذهن انسانی است، ولو مبتنی بر واقعیت یا برگرفته از واقعیت باشد. برای مثال رمان تاریخی نیز ساخته و پرداختۀ ذهن انسان است اما مبتنی بر واقعیت است.
اکنون، بهجز خصیصۀ آخری که برای رمان ذکر کردیم _یعنی خیال_ تمام مولفهها و ویژگیهای دیگر را مدنظر آورید و به تاریخ بیهقی بنگرید. نثر بودنش که فکر کردن نمیخواهد؛ شما ویژهترین و مهمترین مشخصههای رمان را مدنظر آورید، پیرنگ، شخصیتپردازی، روایت زندگی انسانی و ... تاریخ بیهقی کدامش را ندارد؟ تنها تفاوت تاریخ بیهقی با یک رمان شاهکار امروزی این است که «خیال» نیست و تا حد زیادی «واقعیت» است. و الا این کتاب استثنائی تمام ویژگیهای یک رمان را دارد. شخصیتپردازیِ بوسهل زوزنی، بونصر مشکان، مسعود غزنوی، خواجهاحمدحسن میمندی و دیگران در این متن شگفتانگیز است. همچنین شخصیتپردازیِ خود راوی که حضورش در متن ما را بهیاد رمانهای پستمدرن میاندازد. پیرنگِ نوشتۀ بیهقی «تاریخ» است. چیزی که در رمانهای تاریخی امروز نیز میبینیم. روایتگری زندگی انسانیش هم که آشکار است. اصلا تاریخ بودن، خود این ویژگی را دارد؛ هرچند نوع تاریخنویسی بیهقی و شخصیتپردازیها و توصیفهای پررنگ او این ویژگی را بسیار برجسته کرده است.
حال کاری نداریم خود مدعیان ادبیات مدرن هم با پذیرش ژانری به نام «ناداستان» و «ادبیات غیرداستانی» (Non-fiction) اعتبار «خیال» به آن مفهوم سنتیاش را کاستهاند و از این جهت که تاریخ بیهقی جایگاه و پایگاه بسیار مهمتری دارد.
پاسخ مصداقی
بسیاری معتقدند محمود دولتآبادی نویسندۀ آثاری چون «جای خالی سلوچ» و «کلیدر» برترین نویسندۀ امروز ایران است. اگر این سخن را نپذیریم و فقط قبول کنیم دولتآبادی از مهمترین نویسندگان امروز ایران است و بنگریم به انبوه مقالات و پایاننامههایی که درمورد تاثیر او از تاریخ بیهقی نوشته شدهاند، ما پاسخ خود را گرفتهایم.
خود دولتآبادی نیز بارها و بارها بر این مسئله تاکید کرده است: «من بهعنوان داستانپرداز به بیهقی نزدیک شدم، چراکه بیهقی در داستانپردازی بسیار آموزنده است. او نویسنده است و تخیل بیهقی است که امروز بعد از هزار سال میشود به او نگاهی ویژه داشت. به این دلیل است که او فقط تاریخنویس نیست و ارکان یک اثر ادبی، مناسبات یک اثر ادبی، شخصیت و چهره و پیوستاری یک اثر ادبی را میتوان در کتاب او دید.» دولتآبادی در ادامه توضیح میدهد : « یکی از رمزهای ادبیات بودن این کتاب آن است که بعد از ماوقع نوشته شده است، چراکه یکی از کارهای تاریخدانها این بوده که در زمان شهرگیری تاریخ را مینوشتهاند، اما بیهقی یادداشتبرداری کرده و بعدا با تخیل فرهیختهی خود، این کتاب را نوشته است. یکی از جنبههای انسانی کار بیهقی این است که کمتر تاریخدانی است که به جنبههای درونی کاراکتر بپردازد. او هرچه را که از ایران آن زمان دریافته، میخواهد به ما منتقل کند، اما تاریخ اینگونه نیست. کسی از بیهقی نخواسته که داستان "افشین" را بنویسد، اما این تخیل اوست که سبب میشود بیهقی داستان افشین را که 200 سال پیش از بیهقی رخ داده، پیش از داستان حسنک بیان کند. »[5]
میبینیم که در سخنِ این رماننویس برجستۀ ایرانی حتی عنصر «خیال» هم به قوت در تاریخ بیهقی حضور دارد.
برای پاسخ به این پرسش نیز هم پاسخی مفهومی و هم پاسخی مصداقی وجود دارد.
پاسخ مفهومی
ارتباط شعر و تاریخ هم شاید «دیگر از آن حرفها» باشد و در نظر بسیار بعیدتر از داستانی بودن یک متن تاریخی، چه اینکه اینجا دیگر نه از نثر خبری است و نه از روایت؛ لذا ادات مشابهت بسیار اندک است.
شعر، زیباییِ اتفاقافتاده در زبان است. ساختمانِ شعر را جملات و وقایع نمیسازند، بلکه واژگان و حتی گاه حروف واحد شعرند. داستان با جملهها زیبایی میآفریند، ولی شعر در جملهها زیبایی میآفریند. زینرو نمیتوان متنی چون تاریخ بیهقی را به تمامه به شعر تشبیه کرد (آنگونه که در بخش پیشین یادداشت این تشبیه را درمورد داستان به قوت انجام دادیم). درمورد شعر هم تعریف جامع و مانع و همهپسندی وجود ندارد. از گذشته تاکنون، از «کلام موزون» شمس قیس رازی تا «رستاخیز کلمات» شفیعیکدکنی راه درازی طی شده است؛ اما اگر دقت کنیم در بیشتر این تعاریف «زیباییآفرینی در زبان» نیز حضور دارد. چه از راه خیال، چه از راه آشناییزدایی، چه بهقصد برانگیختن عاطفه و چه صرفا بهعنوان نمایش زیبایی. همین فصل ممیز بودنِ خاصیتِ «زبانی» شعر است که نمیگذارد شعر ترجمه شود. حال به تاریخ بیهقی بنگریم، اما نه به یک مجموعۀ کامل به عنوانِ تاریخ بیهقی، بلکه کتاب را باز کنیم و در میان صفحات نگاهی به بخشهایی از نثر ابوالفضل بیهقی بیافکنیم. نثرِ مرسلِ او بهسادگی فهم میشود و در عینحال سرشار از زیباییهاست. این چیزی است که به کار یک شاعر میآید، چون شاعر نیز به دنبال زیبایی در زبان است. از طرفی «پاکیزگیِ زبانی» و «غنای واژگانیِ» این کتاب تاریخی دو مشخصۀ دیگری هستند که نظر هر شاعری را در هر زمانی جلب میکنند.
اما ما معتقدیم تاریخ بیهقی بیش از این نیز میتواند برای یک دوستدار شعر امروز جالب باشد.
همانطور که میدانیم «شعر سپید» یکی از شاخههای جدید و البته بسیار پرطرفدار شعر نو یا شعر مدرن است. قالبی که بهنظر بسیاری از شاعران و پژوهشگران اصلا شعر حساب نمیشود؛ اما جدا از بحثهای نظری که در جای خود درستاند، پذیرش این قالب توسط گروهی از مخاطبان عمومی ادبیات غیرقابل تردید است. همانطور که میدانید شعر سپید شاخصۀ «موزون بودن» شعر را بالکل حذف کرده است. حال با این عینک جدید به نثر زیبای تاریخ بیهقی بنگرید و فراوان فراوان شعر سپید زیبا را تماشا کنید.
این نگاه به نثر کهن پارسی، نخستینبار از سوی دکتر محمدرضا شفیعیکدکنی مطرح شد. ایشان در کتاب «موسیقی شعر» خود در «فصل شعر منثور» قطعهنثری را از «منشآت» شاعر بزرگ سبک آذربایجانی یعنی خاقانی شروانی، به شیوۀ گسستهنویسی باز مینویسد.[6] سالها بعد مرتضی امیریاسفندقه نیز گزیدهای از نثرهای بیدل دهلوی را به همین شیوه در کتاب «نسخۀ دل» منتشر کرد. اما شاید برایتان جالب باشد که همین اتفاق برای نثرهای بیهقی نیز افتاده است. «روضههای رضوانی» به قول گردآورندهاش «دفتر شعرهای آزاد ابوالفضل بیهقی» است که به همت دکتر محمدجعفر یاحقیِ بیهقیپژوه و استاد ادبیات دانشگاه فردوسی منتشر شده است. آقای یاحقی پارههایی از نثر بیهقی را انتخاب کرده و به صورت گسسته بازنوشته است. برای مثال:
«چون گوسپند را بکشند
از مُثلهکردن و پوست باز کردن
دردش نیاید»
البته من موافق موفقیت دکتر یاحقی در همۀ انتخابهایشان نیستم، ولی اصل این تلاش موید سخن ماست.
علیایحال از تفاوتهای عمدۀ شعر و داستان همان موضوعی است که در ابتدای این بخش اشاره کردیم، اینکه کار شعر آفرینش زیبایی در زبان و متن جمله است. اینجا لازم میدانم نمونۀ دیگری از نثر بیهقی که همواره برای خودم بسیار جالب توجه بوده است و حاوی ایهام تناسب زیباییست را نقل کنم.
«چون حسنک بیامد، خواجه بر پای خاست. چون او این مَکرمُت بکرد، همه اگر خواستند یا نه بر پای خاستند. بوسهل زوزنی بر خشم خود طاقت نداشت؛ برخاست، نه تمام و بر خویشتن می ژکید. احمد او را گفت: در همه کارها ناتمامی؛ وی نیک از جای بشد.»[7]
نخستین ظرافت و ایهامی که به چشم میآید سخن خواجهاحمدحسن میمندی است که نیمه بلند شدنِ بوسهلزوزنی را با اصطلاحی که به معنای کمال نداشتن در امور است در هم آمیخته است : «در همه کارها ناتمامی». اما آن ایهام دیگری که به نظر من در این جملۀ کوتاه اتفاق افتاده است اینجاست: «نیک از جای بشد». «از جای شدن» در زبان آن روزگار کنایه از «متغیر گشتن» و «خشمگین شدن» است؛ اما اگر به قرائن پیشین جمله نگاه کنیم، «نیک از جای شدن» اینجا میتواند «درست از جا بلند شدن» را نیز برساند.
پاسخ مصداقی
شاید مقام احمد شاملو در شعر امروز و شعر مدرن ایران بسیار برابر با جایگاه دولتآبادی در رمان امروز و ادبیات داستانی مدرن ایران باشد. چهاینکه بسیاری او را از بزرگترین شاعران معاصر میدانند. جالب اینجاست که همان چیزی که درمورد تاثیرپذیری دولتآبادی از بیهقی در رمان صادق است، درمورد تاثیرپذیری احمد شاملو از بیهقی در شعر وجود دارد. البته احمد شاملو به اندازۀ محمود دولتآبادی صداقت و شجاعت بیان تاثیرپذیریهایش را نداشته و پژوهشهایی که در مورد شعر او انجام گرفته ثابت کرده حتی ترجمههای تحتالفظیش از شعر فرنگی را نیز بیمنبع و مأخذ منتشر میکرده است. اما برای اثبات این مطلب نیاز به اعتراف خود شخص نداریم و رجوع به انبوه مقالهها و سخنرانیها در اینمورد راهگشاست. از جمله نقلهای فراوانی و نیمهمستندی که در این مورد وجود دارد این است که شاملو حتی تاریخ بیهقی را از بر بوده است!
[1] سبکشناسی، جلد دوم، صفحه ۶۱
[2] سبکشناسی، جلد دوم، صفحه ۶۲
[3] تاریخ بیهقی، دیباچۀ مصححان، صفحه ۵۲
[4] یادنامۀ ابوالفضل بیهقی، مقاله ابوالفضل بیهقی به عنوان یک تاریخنگار نوشته راجر مروین سیوری، صفحه ۶۶۱
[5] سخنان محمود دولت آبادی در نشست بیهقی خوانی، http://isna.ir/fa/news/91120301797
[6] موسیقی شعر، صفحه ۲۷۴
[7] تاریخ بیهقی، دیباچۀ مصححان، صفحه ۱۷۴
منابع
یک: «تاریخ بیهقی؛ تالیف ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی» ؛ مقدمه، تصحیح، تعلیقات، توضیحات و فهرستها: دکتر محمدجعفر یاحقی و مهدی سیّدی
دو: «سبکشناسی نثر» ؛ نوشتۀ محمدتقی بهار
سه: «یادنامۀ ابوالفضل بیهقی» ؛ به کوشش دکتر محمدجعفر یاحقی
چهار: «راهنمای رماننویسی» ؛ نوشتۀ جمال میرصادقی
پنج: «موسیقی شعر» ؛ نوشتۀ دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
شش: «روضههای رضوانی؛ دفتر شعرهای آزاد ابوالفضل بیهقی» ؛ گزینش و پارهبندی: دکتر محمدجعفر یاحقی
منبع: در آن نیامده ایام - حسن صنوبری
تعیین مناسبتهای جدید جهت درج در تقویم رسمی کشور
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
شورای فرهنگ عمومی
ماده واحده «تعیین مناسبتهای جدید جهت درج در تقویم رسمی کشور» که در جلسه 841 مورخ 1400/3/4 شورای عالی انقلاب فرهنگی و بنا به پیشنهاد شماره 259268 مورخ 1399/12/11 وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی به تصویب رسیده است، به شرح ذیل برای اجرا ابلاغ می شود:
«ماده واحده- مناسبتهای جدید جهت درج در تقویم رسمی کشور و همچنین برخی تغییرات در مناسبتها به شرح بندهای ذیل تعیین می شود:
الف- مناسبتهای ذیل برای درج در متن تقویم، تعیین می شود:
تاریخ | مناسبت |
20 خرداد | روز جهانی صنایع دستی- روز ملی فرش |
22 تیر | روز میلاد خوارزمی به عنوان روز فناوری اطلاعات |
2 مهر | روز بزرگداشت شهدای منا |
4 مهر | روز سرباز |
اول آبان | روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی |
30 آبان (برابر با 21 نوامبر) | روز حکمت و فلسفه- روز بزرگداشت ابونصر فارابی |
4 دی | روز بزرگداشت رودکی |
16 دی | روز شهدای دانشجو(شهادت سیدحسن علم الهدی و همرزمان وی در هویزه) |
6 بهمن | روز وفات صفی الدین اُرموی به عنوان روز آواها و نواهای ایرانی |
اول محرم | روز شعر و ادبیات آیینی - روز بزرگداشت محتشم کاشانی |
13 رجب | روز میلاد امیرالمؤمنین حضرت علی(ع) به عنوان روز پدر |
5 شعبان | روز میلاد حضرت امام سجاد (ع) به عنوان روز صحیفه سجادیه |
اول ذی القعده | روز میلاد حضرت معصومه (س) و روز دختران- آغاز دهه کرامت |
10 ذی الحجه | عید سعید قربان- آغاز دهه امامت و ولایت |
19 رمضان | روز نهج البلاغه |
8 اسفند | روز حمایت از بیماران نادر |
5 مرداد | سالروز عملیات غرورآفرین مرصاد ـ روز مقاومت و پایداری |
ب- مناسبت ذیل از ضمیمه تقویم به متن انتقال مییابد:
تاریخ | مناسبت |
11 آذر | سالروز شهادت میرزا کوچک خان جنگلی (1300 هـ ش) |
ج- عنوان مناسبت ذیل تغییر می یابد:
تاریخ | مناسبت |
6 فروردین | «ولادت زرتشت» به «زادروز زرتشت پیامبر» |
ص/مصوبات عالی/841.3
حسن روحانی
رئیس جمهور و رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی
تاریخ بیهقی از مهمترین آثار تاریخی و ادبیِ فارسیزبانان و نقطهی اوج شیوهی تاریخنگاری در ایران است و بسیاری از پژوهشگران غنای واژگان بیهقی، زلالی و تراشخوردگی نثرش، سازگاری و همخوانی کلام او با اندیشهاش، و دقت و امانتش در روایت رویدادها را ستودهاند. کسانی که دربارهی بیهقی و تاریخ او نوشتهاند، به توانایی چشمگیر او در پردازش شخصیتهای تاریخی و نیروی رشکبرانگیزش در قصهگویی و داستانپردازی هم اشاره کردهاند. در این مطلب بیکاغذ اطراف، حورا یاوری، نویسنده، مترجم، پژوهشگر و منتقد ادبی، ساختار روایی این اثر بزرگ را بررسی کرده است.
رشد و گسترش فزایندهی این فکر که هر متن، چه ادبی، چه تاریخی و چه جز آن، سرانجام یک روایت است، به بررسیهای تاریخی در دهههای اخیر جهت تازهای داده است. هر چه به سالهای پایانی قرن بیستم نزدیکتر شدهایم، مرز میان داستان و تاریخ کمرنگتر و، به موازات آن، معیارهای نقد متون تاریخی به سنجههایی که امروز اعتبار روایی متون ادبی را با آن محک میزنند نزدیکتر شده است. همراه این جابهجایی، که پسزمینهی آن تحولات بنیانی علوم انسانی در قرن بیستم است، دینامیزم درونی و بوطیقا و ویژگیهای ساختاری متن تاریخی به اندازهی درونمایه و محتوای رویدادهایی که روایت میکند مورد توجه و اهمیت قرار گرفته است.
در دهه های اخیر، بسیاری از متون تاریخی کهن در چهارچوب فرضیههای گوناگون فلسفی و نقد ادبی مدرن بررسی و بازنگری شده است. دامنهی این بررسیها در سالهای اخیر به متنهای تاریخی ایرانیـاسلامی نیز گسترش یافته و تاریخنگارانِ آشنا با این فرضیهها افق تازهای در بررسی متنهای تاریخی فارسی و عربی برگشودهاند. از نمونههای این بررسیها ــدر پیوند با نوشتهی زیرــ میتوان به بررسیهای تطبیقی مارشال هاجسن دربارهی تاریخ طبری و بازخوانیهای طیب الهبری از روایتهای بهجامانده از دوران هارون الرشید اشاره کرد. هاجسن و الهبری، هر کدام به گونهای، از روشهای سنتی بررسیهای تاریخی جدا میشوند، از چشمانداز فرضیههای مدرن نقد ادبیْ ساختارهای روایی و بوطیقای متنهای تاریخی را بر میرسند، و با بیرون کشیدن معناهای پنهان در پس این ساختارها و شگردها روایت تازهای از متنها و دورههای تاریخی به دست میدهند.
مارشال هاجسن با طرح این پرسش که چگونه میتوان با دید و دریافتی مدرن در پی توضیح ساختاریِ یک متن تاریخی پیشامدرن بر آمد و ربط میان آن ساختار را با ساختار ذهن و اندیشهی تاریخنگار و ساختارهای قدرت دوران او دریافت، به سراغ تاریخ طبری میرود و با نشان دادن سنجیدگی و ازپیشاندیشیدگی روش طبری در گزینش راویان و آرایش خبرها و حدیثها ــدر گزارش قتل عثمان، به عنوان نمونهــ به آگاهی او از زیروبمهای بازی قدرت در صدر اسلام و در میان صحابه و چربیدن کفهی این بازیها بر ایمان مذهبی راویان اشاره میکند. طیب الهبری نیز در بررسی ساختاری آن بخش از تاریخ طبری که دوران خلافت عباسیان را در بر میگیرد، و با اشاره به بهرهگیری طبری از حدیث و خبر و قصه به عنوان یک شگرد روایی، نشان میدهد که در تاریخ طبری، آنجا که سخن از خلفای راشدین و امویان در میان است، موضوع روایتْ مشخص و سلسلهی راویان به هم پیوسته است، اما به عباسیان ــروزگار خود طبریــ که می رسیم، هم زنجیرهی راویان بارها میشکند، هم زمینههای روایت پراکنده و بیسامان میشود، و هم ــاز همه بنیانیترــ درباریان و وابستگان خلیفه راوی رویدادهایی میشوند که خود بازیگران آنهایند. تفاوت شیوهای که طبری در گزینش روایتها و آرایش زنجیرهی راویان این دو دورهی تاریخی به کار میگیرد، از نگاه الهبری، بازگوکنندهی بسیاری از نظرگاههای او دربارهی خلافت عباسیان، بهویژه خلیفه هارون الرشید و پسرانش امین و مأمون است.
جولی اسکات میثمی با برابر نهادن و سنجیدن روایتهای ناهمگونی که طبری (مرگ: 923 م.)، مسعودی (مرگ: 956 م.) و بلعمی (مرگ: 963 م.) از یک رویداد یگانه ــبرگشتن روزگار از برمکیانــ به دست میدهند، به تحولی اشاره میکند که در سبک و روال تاریخنگاری این دوران روی میدهد؛ یعنی به جای گزارش موبهموی رویدادهای تاریخی ــچه از راه مشاهدهی مستقیم و چه از راه راویان معتبر فلسفهی تاریخــ باز گفتن «معنای رویدادها» و پندها و عبرتهایی که میتوان از آنها برگرفت ذهن تاریخنگاران را به خود مشغول میدارد. در پیوند با همین فلسفیـاخلاقی شدنِ روزافزون سنت تاریخنگاریست که بهرهگیری هرچه بیشتر از شعر و نثر پیشینیان و روایتهای تاریخی برای برجستهتر کردن درسهایی که میتوان و میباید از تاریخ برگرفت، رونق بیشتری میگیرد و شگردهای روایی و آرایههای زبانی، بیشتر از پیش به متنهای تاریخی پا میگذارد.
تاریخ بیهقی که بسیاری از پژوهشگران آن را به غنای واژگان، زلالی و تراشخوردگی نثر، سازگاری و همخوانی کلام با اندیشه، و دقت و امانت در روایت رویدادها ستودهاند، نقطهی اوج این شیوهی تاریخنگاری در ایران است و نمونهی یگانهای برای این بازخوانیها به دست میدهد. بسیاری از کسانی که دربارهی بیهقی و تاریخ او نوشتهاند، گذشته از وفاداری او به جزئیات و امانتش در روایت رویدادها، به توانایی چشمگیر او در پردازش شخصیتهای تاریخی و نیروی رشکبرانگیزش در قصهگویی و داستانپردازی اشاره کردهاند. به گفتهی غلامحسین یوسفی که بیهقی را یکی از بهترین فارسینویسان میداند، بیهقی زیروبم ذهن و زندگی کسانی را که دربارهی آنها مینویسد بهکمال میشناسد و همین آشنایی به او امکان میدهد که از سطح و ظاهر رویدادهای زندگی آنها فراتر برود و تلاطمهای درونی آنها را نیز بر برگهای تاریخی که می نویسد، بیفزاید.
عباس میلانی، بیهقی را از لحاظ نفس و نوع تاریخنگاری نه تنها در زمانهی خود در ایران بلکه در قیاس با مورخان همعصر و بدیل خود در غرب نیز بینظیر و بیهمتا میبیند، و به نزدیک بودن بافت تاریخ او به داستان و قصه، و فردی و شخصی بودن روایت او از تاریخ اشاره میکند: «بافت تاریخ بیهقی بیشتر شباهت به قصه و حکایت دارد؛ آفریدهی ذهن راویست نه تابع منطق «حقیقت» مورد روایت». اسلامی ندوشن نیز تاریخ بیهقی را که در آن «همهی وقایع و کسان از گذرگاه اندیشهی او میگذرند، به داوری گذارده میشوند و آنگاه به قرارگاه ابدی تاریخ رهنمون میگردند» به شاهنامهی فردوسی نزدیک میبیند و با کتاب تاسیتوس، مورخ رومی در قرن اول میلادی، و داستانهای بالزاک برابر مینهد و اشاره میکند که در تاریخ بیهقی «فوج اطرافیان مسعود مانند قهرمانهای بالزاک در کسب پول و مقام و شهرت در جنبوجوشاند، همهی خفایا و پیچوخمها و گرههای روح خود را مینمایند، چند صباحی کرّ و فرّی میکنند و سپس به میعادگاه عدم روی مینهند».
از میان تاریخنگارانی که از چشمانداز یک فرضیهی مشخص نقد ادبی مدرن و با هدف دستیابی به یک چهارچوب نظری بهکارآمدنی برای بازنگری متنهای تاریخی به سراغ ویژگیهای ساختاری و زبانی تاریخ بیهقی رفتهاند، باید به مریلین رابینسون والدمن، استاد پیشین تاریخ دانشگاه اوهایو و نویسندهی کتاب رهیافتی به نظریهی روایت تاریخی اشاره کرد. والدمن در بازنگری تاریخ بیهقی، فرضیهی کنش گفتاری را به کار میگیرد که کاربرد آن در ساحت نظر و قلمروی عمل، هر دو، با واکنشهای فراوان روبهرو بوده و بحثها و گفتگوهای بسیار برانگیخته است.
نام فرضیهی کنش گفتاری نخستین بار در سال ۱۹۹۲ با کتاب چگونه کارهایمان را به کمک کلمه انجام بدهیم و پس از مرگ نویسندهاش جان آستین، فیلسوف انگلیسی، بر سر زبانها افتاد، و با آنچه فیلسوفان زبانشناس دیگری چون جان سرل و اچ. پی. گرایس به آن افزودند به صورت یکی از مکتبهای تازه و جنجالبرانگیز فلسفی گسترش و رواج یافت و در بسیاری از شاخههای علوم انسانی (جامعهشناسی، زبانشناسی، مردمشناسی و غیره) به محک تجربه خورد. خطوط اصلی این فرضیه در درجهی نخست در تضاد و تقابل با دو سنت جاافتادهی فلسفیـزبانشناختی شکل میگیرد. نخست اینکه هر جمله، فارغ از شرایط نوشته شدن و به زبان آمدن آن، جایگاه آن در متن و معانی جملات پیش و پس از آن، دارای معنایی مستقل است و میتواند بر همین مبنا بازشکافی و تحلیل شود . و دیگر آنکه هر جمله، یا بیانکنندهی یک موقعیت است یا مؤید یک حقیقت؛ و به همین اعتبار یا درست است یا نادرست.
از نظر جان آستین، کار جمله، و یا به سخن بهتر، کنش گفتاری آن در اثبات درستی یا نادرستی آنچه جمله به آن برمیگردد خلاصه نمیشود و جمله، با توجه به جایگاه آن در متن، میتواند بدون آنکه جنبهی سؤالی داشته باشد از چیزی بپرسد؛ بدون آنکه وجه آن امری باشد، فرمانی صادر کند؛ و یا وعدهای و هشداری بدهد، سپاسی بگزارد و بسیاری کارهای دیگر نیز انجام دهد. به طور نمونه، کنش گفتاری جملهای چون «فردا از تو جدا خواهم شد» میتواند با توجه به شرایط و نحوهی بیان آن اثباتکننده باشد، یا تهدیدکننده، و یا زنهاردهنده و جز آن. اگر کنشِ گفتاریِ جملهای اثباتی نباشد، دیگر نمیتوان از درستی و نادرستی آن سخنی گفت، بلکه باید پرسید که آیا جمله از عهدهی انجام کار خویش برآمده است یا نه؟ مثلاً کنش گفتاری جملهای مانند «فردا تو را خواهم دید» که دربرگیرندهی قولیست از طرف گوینده به شنونده، منوط به تحقق شرایط متعددیست. نخست اینکه گوینده باید بتواند به گفتهی خود عمل کند، همچنین باید قصد این کار را داشته باشد، و باید مطمئن باشد که طرف مقابل نیز به این دیدار علاقهمند است. برای مثال، بد نیست بدانیم که کنش گفتاری همین جمله در صورت فقدان شرط آخر، کنشی تهدیدکننده خواهد بود…
والدمن دامنهی کاربردی فرضیهی کنش گفتاری را از ادبیات به تاریخ میکشاند، و تاریخ بیهقی را از منظر نقد ادبی تحلیل و بازنگری میکند. والدمن با گذاشتن وزنهی بیشتری در کفهی ساختار و شگردهای روایی تاریخ بیهقی ــدر برابر محتوا و درونمایهاشــ تلاش میکند که بوطیقا، دینامیرم درونی و ویژگیهای ساختاری آن را بشناسد، و ربط میان ساختارهای روایی آن را با ساختار ذهن و اندیشهی آفرینندهی آن دریابد. به سخن دیگر، والدمن به اعتبار سنجههایی که از یک فرضیهی مدرن نقد ادبی برمیکشد، این متن تاریخی پیشامدرن فارسی را، نه بهمثابهی مخزنی از رویدادهای تاریخی، بلکه چون روایتی دربارهی آنها برمیرسد. والدمن با مورخینی که قرنهای چهارم تا ششم هجری (دهم تا دوازدهم میلادی) را دوران رنسانس جهان اسلامی میشناسند همزبان است؛ یعنی دورهای که دبیران و منشیان و دولتمردان نیز به نوشتن تاریخ روی آوردند و بیهقی، با سبک ممتاز و یگانهی خود، نقطهی اوج آن است. والدمن چند جریان بزرگ فرهنگی را در پیدایش شیوهای که بیهقی در نوشتن تاریخ خود برگزیده مؤثر میداند: آشنایی بیشتر مسلمانان با فکر و فلسفهی یونانی که زمینه را برای برخورد نقادانهتر با تاریخ و تاریخنویسی فراهم میکند؛ زایش و گسترش روندهای غیرمذهبی تاریخنگاری؛ توجه به فلسفهی تاریخ و غایتمند بودن آن؛ و سرانجام، پاگیری گرایشهای اومانیستی و رشد اندیشههای سیاسی در جهان اسلام.
بیهقی، همچنان که بسیاری از پژوهندگان تاریخش اشاره کردهاند، همهی رویدادهای یک سال و یک دوره را کنار هم نمیچیند و تاریخ او، از نظر ساختاری، سالشمار سادهی رویدادهای یک دورهی تاریخی نیست. مثلاً بخشی از رویدادهای دوران جوانی مسعود را، همچنان که روال تقویمی رویدادها میطلبد، در بخش سلطنت مسعود میگنجاند و بخشی دیگر را در زمان جابهجا میکند و در زمینهپردازی سالهای آغازین سلطنت مسعود به کار میگیرد. از این گذشته، بیهقی، همچنان که خود اشاره میکند، به اینکه «فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و فلان روز صلح کردند» علاقهی زیادی نشان نمیدهد؛ میداند که «این اقاصیص از تاریخ دور است»؛ دلش میخواهد «تاریخ پایهای» بنویسد و «بنایی بزرگ افراشته» گرداند. والدمن، با تکیه بر پرهیز بیهقی از فروکاستن تاریخ به سالشمار سادهی رویدادهای تاریخی، به نکتهی بنیانی دیگری اشاره میکند و آن اینکه بیهقی، بر خلاف برخی دیگر از مورخان اسلامی، پیش از آنکه نوشتن را آغاز کند، طرحی کلی از ساختار کتاب خود در ذهن داشته و معنای رویدادهای روزگارش را نه همیشه در روایت خود از آن رویدادها بلکه بیشتر در ساختار تاریخش به نمایش گذارده است. به نظر والدمن، تاریخ بیهقی را، درست به دلیل همین ساختار ازپیشسنجیده، اگرچه روایتیست برساخته از روایتهای کوچک و گاه بسیار کوچک با راویان گوناگون، اما نمیتوان چون بسیاری از تاریخهای دیگر تکهتکه کرد و جداجدا خواند.
شعرها و روایتهایی که بیهقی بر تاریخ خود میافزاید تقریباً هر بیست صفحه یک بار در متن اصلی پدیدار میشوند. بیشتر اشعار الحاقی به شاعران قرنهای دهم و یازدهم میلادی متعلقاند، بیشتر فارسی هستند تا عربی، و بیشتر از شاعران دورهی غزنوی نقل شدهاند تا دورهی سامانی، و از همه مهمتر، اینکه از شاهنامهی فردوسی در تاریخ بیهقی نشانی نیست و اشاره به تاریخ حماسی ایران و پهلوانان ایرانی پیش از اسلام در آن نادر است. نکتهی قابل تأمل این است که بیهقی منابع و نام سرایندگان شعرهای الحاقی را غالباً ذکر می کند، در حالی که روش او در مورد روایتهای منثوری که بر تاریخ خود میافزاید اینچنین نیست و جز در موارد نادر، روشن نمیکند که این روایتها را در کجا خوانده و از کجا برگرفته است. همین ناروشنی، گذشته از اینکه دست بیهقی را در پسوپیش کردن و آرایش جزئیات روایتهای افزوده باز میگذارد، گواه دیگریست بر اهمیت آنها در پر کردن برشهایی که بیهقی در ساختار روایتش می آفریند و معنایی که از آنها در بازنمایی آنچه گفتنش در روزگار و زمانهاش آسان نمینموده، مراد میکند. به سخن دیگر، بیهقی از روایتهای گوناگون و گاه ناهمخوانی که از رویدادهای تاریخی به دست میدهد و از پسوپیش کردن این رویدادها و آرایش و رنگآمیزی صحنهها، از زنگار غمی که بر پارهای از آنها میپاشد، از خطبههایی که در سرآغاز بخشهای کتابش میآورد، از برشهایی که به ساختار روایتش میدهد، و از داستانهایی که از دورههای دیگر برمیگیرد و در این برشهای ساختاری میگنجاند، هدفی دارد و سخنی که برای دانستن و شنودنش باید کتاب او را از آغاز تا انجام خواند و سبک و سیاق نگارش او را بهدقت پی گرفت و بازشناخت. روایتها و شعرهای افزوده بر تاریخ بیهقی ــدرست در کنار روا یت اصلی او از تاریخــ نقشی و کنشی دارند. نقش و کنش آنها بازی کردن یک نمایش تاریخیست. در بازی سنجیده و پیچیدهی این داستانها، تصویر شاهان و امیران در آیینهی تاریخ مکرر میشود. ازدحام تصویرهای ناخوشایندْ خطوط انگارهها و الگوهای آرزویی پادشاهی و وزیری را پررنگتر میکند و فاصلهی شاهان و وزیران زمانهی بیهقی را با این الگوهای آرمانی آشکارتر. بسیاری از جملهها و اصطلاحاتی که بیهقی در ستایش شاهان غزنوی، بهویژه مسعود، به کار میگیرد به محک این انگارههای آرمانی از معنا و کارآیی تهی میشود. پردههای فروافتاده بر ذهن و زبان بیهقی ــکه در روایت اصلی او از رویدادهای دربار غزنوی آشکارا چشم را میزندــ در روایتها و شعرهای افزوده، و یا در فاصلهای که بیهقی میان الگوهای آرمانی پادشاهی و چهره و اندام شاهان زمانهاش میآفریند، کنار میرود. در این روایتهای افزوده ــدرست برخلاف روایتهای اصلیــ نه مسعود غزنوی بلکه ابوالفضل بیهقیست که فرمان میراند. بیهقیست که شاهان و ایران را به کیفر گناهان رفته به دوزخ میفرستد و در آتش میسوزاند، و بر جان و مال ازدسترفتهی وزیران و مشاوران دریافته و روزگاردیده دل میسوزاند.
به گفتهی ای. ا. پولیکووا، مسیر حرکت و شناسایی در تاریخنگاری اسلامی از کل به سوی جزء است، سازگاری رویدادها و شخصیتهای تاریخی با آرمانهای اخلاقی بیشتر از «حقیقی» بودن آنها مورد نظر است، و از همه بنیانیتر اینکه همهی نیروی انگیزشی متن تاریخی ــهمچنان که در تاریخ بیهقی میبینیمــ از فاصلهای سر برمیکشد که «واقعی» را از «آرمانی» و آنچه را که هست از آنچه باید باشد جدا میکند.
به طور نمونه، خطبهی بیهقی در آغاز مجلد ششم، گذشته از نقش و اثر اندرزهای حکیمانهی آن، دستکم، دارای دو معنای ساختاریست. نخست اینکه به بیهقی امکان میدهد که روایت را پس از رسیدن خبر زندانی شدن محمد ببرد و با مسلم شدن پادشاهی بر مسعود و به قرار باز آمدن کارها از سر بگیرد و از لونی دیگر براند. دیگر آنکه با نوشتن دربارهی اسکندر یونانی و اردشیر ساسانی و نصر احمد سامانی، و برشمردن سزاواریها و ناسزاواریهایشان، انگارهای از پادشاه آرمانی فراهم کند؛ انگارهای که آنچنان که باید بر اندام مسعود غزنوی ــدر روایت بیهقی از زندگی و روزگارــ به او نمیبرازد. به گفتهی والدمن، اگرچه الگوها و انگارههایی که میتوان از این خطبهها و روایتهای افزوده برکشید در سراسر تاریخ ایران ــپیش و پس از اسلامــ تکرار شدهاند، اما درونمایهی بخش بزرگی از آنها رنگی از ایران اسلامی دارد. حتی شخصیتهایی که از ایران پیش از اسلام برخاستهاند، چون اردشیر و بزرگمهر، به چهرهای از آنها که در فرهنگ اسلامی میشناسیم نزدیکترند . بیهقی بسیاری از شخصیتهای تاریخی همروزگار خود را با این الگوها و انگارههای ازپیشنهاده ــکه فرهنگهای سنتی و دینپایه بر بنیاد آنها استوار استــ محک میزند و ناسازیها و بیاندامیهایشان را در برابر چشم خوانندگانش میگذارد. و از این گذشته، با بهرهگیری از منطق مکالمه و با برقراری دیالوگ با خوانندگان، آنها را به تفسیر آنچه در برابر دارند برمیانگیزد. از آنها میخواهد به تصویرهایی که نشانشان میدهد بهباریکی و دقت بنگرند و در آیینههایی که در برابرشان میگیرد نگاه کنند، بیندیشند، دگرگون شوند و بیاموزند. بیهقی به بسیاری از پرسشهایی که از درون دربار غزنوی سر برمیکشد از همین راه پاسخ میدهد و این پاسخها را ، که چه بسا با آنچه در متن اصلی با خوانندگان تاریخش در میان مینهد یکی نیست، در گسستهایی که در ساختار کتابش میآفریند و در همین روایتهای افزوده میگنجاند و به نمایش می گذارد.
منبع: ایسنا/خراسان رضوی
نامهای از لندن: «در حکایت و شکایت زبان فارسی»
توضیح تصویر، تصویری خیالی از ابو علی ابن سینا بر رویۀ مدالی که سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی وابسته به سازمان ملل متّحد در سال ۱۹۸۰به مناسبت هزارمین سالگرد تولّد اوعرضه کرد
اطلاعات مقاله
زبان شناسنامۀ قومیت است
سلام بر همۀ فارسی زبانها و فارسیدانهای سراسر دنیا. صحبت از زبان است، زبان «فارسی دری»، زبان «رودکی سمرقندی»، آن ترانه ساز چنگ نوازی که گاه از نای حماسه در غزلی غمگسارِ افسرده دلان میشد: «هموار کرد خواهی گیتی را؟ / گیتی ست، کی پذیرد همواری!»
و زبان «فردوسی طوسی»، آن دهقان نجیب خردمندی که در روایت افسانه و تاریخ، از نظم کاخی بلند پیافکند، با این بانگ انسانی و جهانی، در ستایش دانش: «توانا بود هرکه دانا بود، / ز دانش دل پیر بُرنا بود!»
و زبان «ابوالفضل بیهقی»، آن ادیب تاریخ نگاری که «نثر دری» را در استواری فنّ و زیبایی شیوه به بلندترین مرتبۀ «شعر دری» رساند و در فصلی از آن «بنایِ بزرگ»، آن «دیبای خسروانی» واقعۀ «بردار کردن حسنک وزیر» (۱) را چنان ذکر کرد که تراژدی بردار کردن انسانیت شد، و اصل ِ اوّل در هنر نوشتن ِ تاریخ.
منبع تصویر، ismailimail.wordpress.com
توضیح تصویر، تصویری خیالی از ابو نصر فارابی، معلّم ثانی بر تمبری که پُست ایران به مناسبت هزارمین سالگرد تولّد او عرضه کرد. فارابی ایرانیهای فرهنگ دوست را با آثار فکری معلّم اوّل، ارسطوی یونانی، آشنا کرد
و زبانِ «ابو نصر فارابی»، آن جویندۀ حقیقت با رهنمونی خرد و همراهی منطق، که دوازده قرن بعد از مرگ «ارسطو»، فیلسوف یونانی، در آشنایی با آثار او دریافت که عقل و علم و تفکّر شرقی و غربی ندارد و «فلسفه» خیالبافی نیست و «علم» و «هنر» و «ادب» را در بر میگیرد، و حقیقت این است که فقط از راه فلسفه میتوان به سعادت دست یافت، و چنین بود که با ظهور او «ارسطو» را «معلّم اوّل» خواندند و «فارابی» را «معلّم ثانی».
و زبان «بوعلی سینا»، نویسندۀ «دانشنامۀ علایی» به «پارسی دری»، فیلسوفی بلند پایه که نامش جهانی است، «اَویسنا» (Avicenna)، و آثارش جهانی است، مخصوصاً کتاب «قانون در طبّ» او، «کَنون آو مدیسین» (The Canon of Medicine)، علّامۀ گرانمایهای که در فهم و اشاعۀ حکمت یونان در ایران و جهان اسلامی، شاگرد «فارابی» بود (۲).
و زبان «سعدی شیرازی»، استاد سخن، شاگرد عشق، و قاضی عدالت در حیطۀ حکومت و سیاست، معلّم اخلاق در دایرۀ سنّت، و در ورای این همه، دانندۀ سحر نهفته در روح کلمهها و اعجاز آمیزش آنها در آفرینش معنی در «زبان فارسی دری»، آن جهانگرد جهان بینِ آزردۀ وطن خواران کوتاه نظر که به روایتی سی سال از عمر خود را دور از وطن زندگی کرد: «سعدیا حبّ وطن گر چه حدیثی ست صحیح / نتوان مُرد به سختی که من این جا زادم!» و چنین بود که «رالف والدو اِمِرسون» (۳)، شاعر، فیلسوف، و خطیب قرن نوزدهم آمریکا، پیشوای جنبش «تعالی فکر» (۴)، با خواندن آثار او، گفت: «سعدی با زبان بومی خود که فارسی است، برای همۀ ملّتهای جهان سخن میگوید، و مانند هومر، شکسپیر، سِروانتس (۵)، و مونتنی (۶)، سخنانش همیشه تازه و مناسب زمان است(۷).
توضیح تصویر، تصویر روی جلد ترجمۀ انگلیسی «تاریخ بیهقی»، یکی از سنجیدهترین و زیباترین نمونههای «نثر» کلاسیک فارسی دری، که آن را پروفسور «کلیفورد ادموند باس وُرث» (Clifford Edmund Bosworth) مورّخ و شرق شناس انگلیسی ترجمه کرده است
و زبان همشهری او، لسان الغیب، حافظ شیرازی، که نه فقط معنی عامّ کلمهها، بلکه تاریخ زندگی دراز هر کلمه بر او معلوم بود، چنانکه زبان ناشناسان از ایمانش بوی کفر میشنیدند، و کفرش را ایمان میپنداشتند: «از آن به دیر مغانم عزیز میدارند / که آتشی که نمیرد، همیشه در دل ماست!» و از «دلکش» بودن شعرش فقط کسانی آگاه بودهاند که رمزها و رازهای «سخن گفتن دری» را خوب میدانستهاند، نه آنهایی که از دیوانش فالنامه در آوردهاند.
و چرا که به عصر خود نیاییم و نگوییم زبان میرزا عبدالرّحیم طالبوف، میرزا فتحعلی آخوندزاده، علی اکبر دهخدا، محمّد علی فروغی، محمّد تقی بهار، محمد علی جمال زاده، صادق هدایت، نادر نادرپور، ذبیح بهروز، مهدی اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج و صدها سخنور دیگر.
صحبت از «زبان» است، از «زبان فارسی دری»، در مرتبهای بالا تر از «وطن»، زیرا که گویندگان هر زبانی «قومیت» خود را در زبان ِ مشترک یافته اند، و آن جایی را که در آن ساکن و ماندگار شدهاند، «وطن» خود کردهاند.
زبانتان همواره دانا و توانا باد.
توضیح صدا، نامه ای از لندن – شمارۀ سوّم، سال یازدهم، جمعه نهم ژوئن ۲۰۱۷
۱- حسن بن محمد میکالی، معروف به «حسنک وزیر»، آخرین وزیر سلطان محمود غزنوی بود. خلیفۀ بغداد، که شاید از بیم او را دشمن میداشت، به او تهمت «قرمطی» بودن زد و از سلطان محمود خواست که او را بر دار کند. سلطان محمود در پاسخ به خلیفه گفت: «وی را من پروردهام و با فرزندان و برادران من برابر است. اگر وی قرمطی است من هم قرمطی باشم!» بعد از مرگ سلطان محمود، فرزندش، سلطان مسعود، به امر خلیفه گردن نهاد و فرمان به دار آویختن حسنک وزیر را صادر کرد. روایت بیهقی از این واقعه در یکی از سایتهای اینترنت دوازده صفحه است. سی سطر از آن را در اینجا نقل میکنم، شاید در آنهایی که تا به حال آن را نخواندهاند، شوق خواندن آن و حوصلۀ خواندن فصلهای دیگری از این کتاب شگفت پیدا شود:
«... چون کارها ساخته آمد، دیگر روز، چهارشنبه، دو روز مانده از صفر، امیر مسعود بر نشست و قصد شکار کرد و نشاط سه روزه، با ندیمان و خاصگان و مطربان؛ و در شهر خلیفة شهر را فرمود، داری زدن بر کرانِ مُصلاّی بلخ، فرودِ شارستان. و خلق روی آنجا نهاده بودند. بوسهل برنشست و آمد تا نزدیک دار، و [بر] بالایی ایستاد. و سواران رفته بودند با پیادگان تا حسنک را بیارند. چون از کران بازار عاشقان در آوردند و میان شارستان رسید ، میکائیل بدانجا اسب بداشته بود، پذیرة وی آمد. وی را مُواجر خواند و دشنامهای زشت داد. حسنک در وی ننگریست و هیچ جواب نداد. عامة مردم او را لعنت کردند بدین حرکت ناشیرین که کرد و از آن زشتها که بر زبان راند. و خواصِ مردم خود نتوان گفت که این میکائیل را چه گفتند. و پس از حسنک، این میکائیل، که خواهر ایاز را به زنی کرده بود، بسیار بلاها دید و محنتها کشید، و امروز برجای است و به عبادت و قرآن خواندن مشغول شده است ـ چون دوستی زشت کند چه چاره از بازگفتن.
و حسنک را به پای دار آوردند، نَعُوذُ باللهِ مِن قضاءِ السُّوءِ. و پیکان را ایستادانیده بودند که:«از بغداد آمدهاند.» قرآنخوانان قرآن میخواندند. حسنک را فرمودند که:«جامه بیرون کش!» وی دست اندر زیر کرد، و اِزاربند استوار کرد و پایچههای اِزار را ببست، و جُبّه و پیراهن بکشید و دور انداخت با دستار، و برهنه با ازار بایستاد، و دستها در هم زده، تنی چون سیم سفید و رویی چون صدهزار نگار. و همة خلق به درد میگریستند. خُودی، رویپوش آهنی، آوردند، عمداً تنگ، چنانکه روی و سرش را نپوشیدی. و آواز دادند که «سر و رویش را بپوشید تا از سنگ تباه نشود، که سرش را به بغداد خواهیم فرستاد نزدیک خلیفه.» و حسنک را همچنان میداشتند. و او لب میجنبانید و چیزی میخواند تا خُودی فراختر آوردند.
و در این میان احمدجامهدار بیامد سوار، و روی به حسنک کرد و پیغامی گفت که:«خداوند سلطان میگوید:«این آرزوی توست که خواسته بودی که:«چون پادشاه شوی ما را بر دار کن.» ما بر تو رحمت خواستیم کرد، اما امیرالمؤمنین نبشته است که تو قرمطی شدهای و به فرمان او بر دار میکنند.»
حسنک البته هیچ پاسخ نداد. پس از آن، خُودِ فراختر که آورده بودند، سر و روی او را بدان بپوشانیدند. پس آواز دادند او را که:«بِدو!» دم نزد و از ایشان نیندیشید. هرکس گفتند:«شرم ندارید، مرد را که میبکُشید به دار، چنین کنید و گویید!» و خواستند که شوری بزرگ به پای شود. سواران سوی عامّه تاختند و آن شور بنشاندند. و حسنک را سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند، بر مرکبی که هرگز ننشسته بود. و جلاّدش استوار ببست، و رسنها فرود آورد. وآواز دادند که:«سنگ دهید!» هیچکس دست به سنگ نمیکرد، و همه زار زار میگریستند خاصّه نشابوریان. پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند. و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن به گلو افکنده بود و خبه کرده...»
۲- دربارۀ کتاب «قانون در طبّ»، یا به عربی « القانون فی الطبّ »، «ویکی پدیا»ی انگلیسی مقالۀ نسبة ً مفصّلی دارد که عین آن در «ویکی پدیا»ی فارسی نیامده است. چند سطری از این مقاله را به فارسی برمیگردانم: ««قانون در طبّ دانشنامهای است در پنج دفتر، که آن را ابن سینا، فیلسوف ایرانی در سال ۱۰۲۵ میلادی تألیف کرد... این کتاب قرنها مرجع معتبری در علم پزشکی بود... و در قرن هجدهم میلادی در دانشکدههای پزشکی اروپا تدریس میشد...» همچنین گفته شده است که کتاب «قانون در طبّ» ابن سینا در قرن سیزدهم میلادی به همّت یک ایتالیایی به نام «گراردوس کرمونسیس» (Gerardus Cremonensis) به زبان لاتین ترجمه شد و از قرن چهاردهم به بعد در شمار متنهای درسی دانشگاهی قرار گرفت. قابل تأمّل است که اگر «کرمونسیس» آن را فرضاً در سال ۱۱۶۴ که پنجاه ساله بود، از عربی به لاتین ترجمه کرده باشد، میشود ۸۴۲ سال پیش، حال آنکه در وطن «ابن سینا» که زبان مردمش «فارسی دری» بود، اوّل بار فقط دفتر اوّل آن را حکیم ملا فتحالله بن فخرالدین شیرازی در سال ۱۰۰۲ قمری از عربی به فارسی ترجمه کرد و در هندوستان منتشر شد و بقیه همچنان به عربی ماند تا این اواخر که به همّت عبدالرّحمن شرفکندی، شاعر و دانشور کرد مهابادی (۱۳۶۹-۱۳۰۰) به تمامی به فارسی ترجمه شد (فاعتبروا یا اولی العقول و الابصار)!
۳- «رالف والدو اِمِرسون» (Ralph Waldo Emerson)، شاعر و خطیب آمریکایی (۱۸۰۳-۱۸۸۲) به شعر حافظ علاقه داشت و او را «شهریار شاعران» میخواند، ولی سعدی را شاعر آرمانی خود میدانست، چنانکه او را در شعری بلند و قصیده وار با عنوان «سعدی» در ۸۸ بیت، در قالب مثنوی، ستایش کرده است.
۴- جنبش «تعالی فکر»(Transcendentalism)، جنبشی فلسفی بود که در دهههای ۱۸۲۰ و ۱۸۳۰ در بخش شرقی ایالات متّحد آمریکا شکل گرفت. این طریقت در رمانتیسیسم انگلیسی و آلمانی ریشه داشت و از نظرات فلسفی «هیوم» انگلیسی، «کانت» آلمانی و آیینهای هندی، مخصوصاً «اوپانیشاد»، از متنهای مهمّ «هندوییسم »، بهره گرفته بود.
۵- «سِروانتس» (Miguel de Cervantes)، نویسندۀ اسپانیایی که معروفترین اثر او داستان «دون کیشوت» است. این کتاب را محمد قاضی به فارسی ترجمه کرده است.
۶- «مونتنی» (Michel de Montaigne)، فیلسوف دورۀ رنسانس و خردگرایی و روشنگری در فرانسه.
۷- البتّه نمیتوان انتظار داشت که «امرسون» با دیدی انتقادی همۀ آثار سعدی را بررسی کرده باشد، که اگر کرده بود، به جای اینکه بگوید «سخنانش همیشه تازه و مناسب زمان است»، میگفت «بسیاری از سخنانش همیشه تازه و مناسب زمان است».
تاریخ بیهقی، به لحاظ زبانی زیباترین و شیواترین و رساترین و مهمترین متن تاریخنگاری پیشامدرن فارسی است.
با سلام و درود وقت خوش
برآنیم تا با یاری و مشارکت تمامی بیهقی دوستان و بیهقی پژوهان در جای جای ایران عزیز بخش مردهمی پانزدهمین همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی را در اول آبانماه سال 1404 در زادگاهش روستای حارث آباد شهرستان سبزوار باشکوه هر چه بیشتر برگزار نماییم.
***********
اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.
***********
«سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را»
***********
غرض من آن است که تاریخ پایهای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقیماند.
***************
لطفا در صورت امکان در خصوص معرفی کانال های ارتباطی ما در گروه و یا کانال خود اطلاع رسانی بفرمائید .
با تشکر رضا حارث آبادی بیهقی – عضو سمن یادمان ابوالفضل بیهقی روستای حارث آباد شهرستان سبزوار
شماره تماس 09193060873 (آیدی تلگرام https://t.me/rezabeyhaghi (
لینک گروه واتساپی شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی
https://chat.whatsapp.com/JsMQbup5vM6H2mABabm5je
لینک اینستاگرام بیهقی نیوز
https://www.instagram.com/beyhaghi_news/
لینک گروه تلگرامی شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی
https://t.me/abolfazlbeyhaghi385
امید برومندی / پایگاه خبری اسرارنامه
روستاها، کوچکترین واحدهای تقسیمات کشوری در ایران هستند که در چند دهه اخیر دائما از جمعیت آنان کاسته و به جمعیت شهرها افزوده شده است. با وجود این روستاها همچنان اهمیت خود را در ساختار اقتصادی و اجتماعی کشور دارند و بسیاری از آگاهان و کارشناسان معتقدند باید به پایداری روستاها یاری رساند و روند مهاجرت از روستا به شهرها را متوقف و حتی برعکس کرد. البته برخی روستاها هستند که موفق شده اند پایداری خود را حفظ کرده و حتی هدف مهاجرت معکوس از شهر به روستاها را تحقق ببخشند. روستای تاریخی و پر استعداد حارث آباد شهرستان سبزوار یکی از آن موارد است. روستایی که در 10 کیلومتری جنوب شهر سبزوار و در همجواری کالشور معروف غرب خراسان چندین قرن است که بی هراس کویر، پنجه در پنجه طوفان انداخته و با خشکی زمین و زمان ساخته و تا حد امکان شرایط دشوار را به تکمین خود درآورده و همچنان به حیاتش ادامه می دهد.
روستایی که نه تنها امروز توانسته در زمینه کشاورزی با استفاده از الگوهای مناسب برای این جغرافیای کشور به یکی از قطب های تولید محصول با ارزش پسته در غرب خراسان تبدیل شود، بلکه طوفان های شن محلی را با کاشت صدها هکتار جنگل تاغ در چند دهه گذشته، به مهار درآورده و از همه مهمتر از دامان خود بزرگمردی چون خواجه ابوالفضل بیهقی را به تاریخ و ادبیات ایران تقدیم کرده است که مورد احترام همه ملت های فارسی زبان است و به عنوان مشاهیر مشترک دو کشور ایران و افغانستان شناخته می شود.
این ارادت و احترام مشترک همه فارسی زبانان و خصوصا مردم منطقه خراسان و سبزوار نسبت به ابوالفضل بیهقی زمینه ای شد برای دوستی و آشنایی بیشتر چند ساله ما با آقای رضا حارث آبادی یکی از اهالی فرهیخته و از بیهقی پژوهان حارث آباد که هر چند اکنون سالهاست در تهران سکونت دارد، اما این پایتخت نشینی باعث فراموشی ریشه های اصیل و پر افتخار خود در شهر و روستای زادگاهش نشده و همچنان به همراه سایر هم روستایی ها و همشهریان فرهیخته اش دلسوزانه و مشتاقانه پیگیر همه اخبار و رویدادهای پیرامون بیهقی است و بعضا خود در تلاش برای ایجاد رویدادها و اتفاقاتی جدید در این عرصه می باشد.
طی فرصتی که در اواسط زمستان 99 دست داد، با آقای رضا حارث آبادی به گفتگویی صمیمانه نشستیم.
به دلیل فعالیت های دلسوزانه ای که پیرامون ابوالفضل بیهقی داشته، عده ای او را به عنوان رضا بیهقی می شناسند. وی تا سال 86 دهیار حارث آباد بوده و سپس به تهران مهاجرت کرده و در یک شرکت صنعتی مشغول فعالیت شده است. اما با اینکه ساکن سبزوار نیست ولی از خیلی از مسوولان در شهر و روستای زادگاهش حضور دارد و پیگیر امور فرهنگی حارث آباد است.
مصاحبه ما ابتدا قرار بود فقط پیرامون انتقادات آقای حارث آبادی از عدم توانایی مسوولان شهرستان و استان جهت جذب اعتبار 800 میلیون تومانی ای باشد که دولت برای ساخت المان بیهقی در حارث آباد اختصاص داده بود. اما آنقدر گفتنی ها زیاد بود و اطلاعات مفیدی از جانب این همشهری فرهیخته ارائه شد که به گفتگویی مفصل پیرامون توانمندی های حارث آباد منجر گردید.
در ادامه متن صحبت های آقای حارث آبادی درباره توانمندی های ویژه روستای حارث آباد را می خوانیم:
حارث آباد روستایی است که می توانست به عنوان یک منطقه کویری دور از مرکز استان در غرب خراسان رضوی سالها قبل به طور کامل خالی از سکنه شود و پیکره متروک شده آن زیر طوفان های هولناک شنی که چند دهه گذشته میهمان همیشگی این منطقه بوده اند، مدفون گردد، اما با همت مردم محلی و احتمالا کمک و برنامه ریزی به موقع مسوولان مربوطه حارث آباد اکنون همچنان مقاوم و سربلند به حیات پویای خود ادامه می دهد. اما در صورتی که توجه و حمایت های بیشتری را پیرامون پتانسیل ها و استعدادهای ویژه خود، دریافت نماید، می تواند به شکوفایی بسیار بیشتری نیز برسد و به الگویی برای تثبیت و رشد دیگر روستاهای ایران تبدیل شود.
پتانسیل ها و استعدادهای ویژه روستای حارث آباد را می توان در 4 محور کلی مورد دسته بندی قرار داد:
1- سرمایه ادبی و فرهنگی ارزشمند؛
2- سرمایه طبیعی ارزنده؛
3- موقعیت مواصلاتی
4- پویایی و همت بالای مردم محلی؛
1- سرمایه ادبی و فرهنگی ارزشمند : وجود سرمایه ادبی و فرهنگی بزرگی نظیر ابوالفضل بیهقی که در حارث آباد متولد شده است، مهمترین امتیاز و اولویت روستای حارث آباد است که حتی با توجه به جایگاه بالای بیهقی در ایران و بین ملت های فارسی زبان بدون تردید می تواند از اولویت های فرهنگی شهرستان سبزوار محسوب شود. بنابراین ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی، تکمیل المان یادبود و برگزاری همایش های بزرگداشت سالانه باید با جدیت در دستور کار قرار گیرد.
ما باید این موضوع را خیلی جدی بگیریم تا افسوس و حسرتی که درباره مولانا از سوی ترکیه به ایران تحمیل شد، اینبار برای بیهقی از جانب افغانستان برایمان پیش نیاید. دوستان ما باید خیلی هوشیار باشند، چون اگر بحث بیهقی به ثمر برسد، درآمد و مزایایش برای کل شهرستان است.
2- سرمایه های طبیعی ارزنده : همجواری با رودخانه فصلی کالشور و پوشش گیاهی و حیات وحش ارزشمند ساکن در این زیست بوم و نیز وجود اولین جنگل های دست کاشت تاغ ایران در این منطقه و اولین پایگاه ملی تثبیت شن کویر در حارث آباد از جمله سرمایه های طبیعی ارزنده این روستای کهن است.
یکی از دغدغه های مهم در ارتباط با حارث آباد در حال حاضر جنگل های تاغ این روستاست. زیرا اگر همین جنگل نباشد حارث آباد و سبزوار از بادهای منطقه آسیب زیادی می بینند. مادربزرگ ها و پدربزرگ های ما تعریف می کردند که اینقدر باد و خاک می آمد که تلی از خاک رس همه جا می نشست و اصلا نمیشد زندگی کرد. دقیقا وجود این تاغزارها اکنون باعث شده با مهار بادها و طوفان های شن، فرصت رشد به درخت های پسته در باغات حارث آباد داده شود وگرنه همان بادهای روانی که در منطقه زابل هست دقیقا به همان شکلش را باید در اینجا می داشتیم یا ریزگردهای عراق و خوزستان دقیقا در اینجا می توانست اتفاق بیافتد.
یک نکته خوب دیگر درباره تاغزارهای حارث آباد همجواریش با دولت آباد است که خود یک مزیت دیگر است. حارث آباد و دولت آباد دو روستای همجوار که هر دو شخصیت های بزرگی نظیر ابوالفضل بیهقی و محمود دولت آبادی را به تاریخ و ادبیات ایران تبدیل کرده اند و می توانند در کنار هم به یک قطب گردشگری ادبی و طبیعی در جنوب سبزوار است تبدیل شوند.
در بحث سرمایه ها و منابع طبیعی حارث آباد، از دانشگاه حکیم سبزواری به عنوان دومین دانشگاه بزرگ شمال شرق ایران که گروه آموزشی محیط زیست نیز دارد، انتظار داریم که مرکز تثبیت شن حارث آباد را به عنوان اولین مرکز تثبیت شن کشور بازسازی و احیا کند. این کار هم از جنبه علمی و اعتباری برای خود دانشگاه مفید است و هم ارتباط متقابل دانشگاه و جامعه را به وجود می آورد و هم با احیاء و گسترش جنگل های تاغ می تواند جاذبه گردشگری مهمی در جنوب سبزوار باشد.
3- موقعیت مواصلاتی: قرار داشتن حارث آباد در مسیر دسترسی سبزوار به روداب، ششتمد و بردسکن و 80 پارچه آبادی در جنوب شهرستان یک نوع موقعیت سوق الجیشی برای این روستا ایجاد کرده است. همچنین نزدیکی به سبزوار و امکان بهره مندی از بزرگراه آسیایی تهران مشهد و بالعکس امتیاز مواصلاتی مهمی برای این روستاست که در 10 کیلومتری جنوب سبزوار واقع شده است.
پویایی و همت بالای مردم محلی؛ باعث شده حارث آباد یک روستای متمول، بدون بیکار و حتی مهاجرپذیر سبزوار باشد. طبق آخرین سرشماری رسمی در سال 85 حارث آباد 1535 نفر جمعیت ثابت دارد ولی در عمل جمعیت بیشتری در این روستا استقرار دارند. افرادی که شاید در سبزوار خانه دارند اما نیمی از سال را در این روستا حضور و سکونت پیدا می کنند.
حضور موفق جوانان حارث آبادی در نجاری و دکوراسیون داخلی و صنعت کابینت سازی که در شهرستان سبزوار و بعضا در تهران اسم و رسم خوبی به دست آورده اند از پتانسیل های مردمی این روستا است. ظاهرا طبق آمارها در حال حاضر بالای 100 نفر نصاب و نجار حارث آبادی داریم که، حرفه ای کار می کنند. علاوه بر آن تعداد زیادی از مردم حارث آباد با داشتن کامیون و ماشین های سنگین در صنعت حمل و نقل جاده ای کشور حضور فعالانه ای دارند. به طوری که شاید بتوان گفت حارث آباد روستایی است که بیشترین تعداد کامیون داران را در سطح کشور دارد.
همچنین حارث آباد در حال حاضر قطب تولید پسته غرب خراسان است. در رابطه با پسته همین مقدار کافی است که بدانیم، اگر بیست و پنج سال به عقب بر گردیم، خواهیم دید در آن زمان فقط دو باغ در حارث آباد وجود داشت. اما الان با زحمتی که مردم کشیده اند، حارث آباد و دولت آباد به عنوان دو روستای همجوار به قطب های اول پسته سبزوار تبدیل شده اند. به طوری که اکنون در حارث آباد هر جا بروید باغستان پسته است و کمتر محصولات دیگری را خواهید دید. اتفاقا محصول پسته با خاک و آب و هوای این روستا سازگاری بیشتری دارد و بهتر به ثمر می نشیند.
اکنون حارث آباد از معدود روستاهای کویری جنوب سبزوار است که تقریبا با مشکل بیکاری مواجه نیست و مردم این روستا از بیشترین پویایی برخوردارند و رفاه زندگی مردم بالاست و به جای مهاجرفرستی، مهاجر پذیر است.
درباره انجمن ابوالفضل بیهقی
ما سالهاست در حارث آباد انجمنی به نام ابوالفضل بیهقی را تشکیل داده ایم. استارت کارمان از زمان تغییر نام حارث آباد به مسلم آباد خورد که عده ای به دلیل عدم آگاهی از تاریخ و پیشینه و وجه تسمیه این روستا می خواستند نامش را عوض کنند. اما با کمک بعضی از دوستان فرهیخته از جمله آقایان حسین خسروجردی و آقای گندمی فرماندار وقت سبزوار اطلاعاتی را به مردم دادیم و در نهایت نام اصلی حارث آباد را برای این روستا حفظ کردیم. بعد از آن تلاشی را آغاز کردیم برای معرفی هر چه بیشتر ابوالفضل بیهقی نزد خود حارث آبادی ها و سبزواری ها تا این ادیب و مورخ برجسته را بهتر بشناسند و به ضرورت پاسداشت وی پی ببرند.
خود من از سال 78 یا 79 از طریق آقایان رضا حارث ابادی نیکان، ابوالفضل سهرابی اصل و استاد خسروجردی و برخی دوستان دیگر با ابوالفضل بیهقی آشنا شدم. از آن زمان که با خبر شدم چنین بزرگ مردی یکی از نیاکان ماست علاقه خاصی به بیهقی پیدا کرده ام و هر جا حرف بیهقی باشد، پیگیری می کنیم.
انجمنی هم که ایجاد کرده ایم، متشکل از چند نفر از اساتید دانشگاه ها و تعدادی از فرهنگ دوستان روستای حارث آباد و شهر سبزوار است و بعد از چند سال تلاش منجر به برگزاری همایش ملی بیهقی در اول آبان سال 86 در دانشگاه حکیم سبزواری(تربیت معلم سابق) شد. سال 86 همایش خیلی خوب و در سطح ملی برگزار شد و بعد از چند سال وقفه دوباره از سال 1390 همایش های دیگری در اول آبان هر سال برگزار با کمک دانشگاه حکیم و شورا و شهرداری سبزوار برگزار می شود که هر چند کیفیت اولین همایش در سال 86 را ندارد، اما به هرحال همین استمراری که دارد، جای امیدواری است و انشاالله در آینده به کیفیت و سطح مطلوب ملی و بین المللی برسد.
انجمن ابوالفضل بیهقی که از سالها قبل فعالیت خود را شروع کرده بود، در سال 95 به صورت یک سمن مجوزدار با حضور اساتیدی نظیر دکتر مهیار علوی مقدم، مهندس سیاوش پور، استاد مهدی سیدی پژوهشگر ادبی و بیهقی شناس خراسانی، محمود رضا سلیمانی کوشکی و شماری دیگر از اساتید و بیهقی دوستان فرهیخته به ثبت رسمی رسید و اکنون این سمن ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی و نثر فارسی، ساخت یادمان و المان بیهقی در حارث آباد و برگزاری همایش های سالانه بزرگداشت بیهقی را دنبال می کند.
پروژه ساخت المان یادبود بیهقی در زادگاهش حارث آباد در سال 82 کلنگ زنی شد، اما متاسفانه اکنون با گذشت حدود 18 سال هنوز تکمیل نشده و بلاتکلیف مانده است. ساخت و افتتاح این المان ابتدا با اداره ارشاد سبزوار بود. بعد اداره ارشاد خود را کنار کشید یه مدتی میراث فرهنگی آمد و الان زیرمجموعه امور بخشداری و دهیاری شده است. از آن ها هم در این سلسله مراتب اداری طویلی که وجود دارد، بازخورد چندانی نمی بینیم.
یک طرح بین المللی گردشگری که ناکام ماند
در سال 83 زمانی که بنده دهیار روستا بودم قرار بود یک موسسه خیریه جهانی از طرف سازمان ملل در حدود 30 روستای ایران که پیشینه و قابلیت های فرهنگی و تاریخی و گردشگری داشتند، سرمایه گذاری هایی انجام دهد که از این تعداد سه روستای حارث آباد، خسروجرد و دولت آباد در سبزوار انتخاب شدند. انتخاب روستاهای حارث آباد و دولت آبادی به خاطر وجود ابوالفضل بیهقی و محمود دولت آبادی از بزرگترین ادبا و نویسندگان ایران بود و روستای خسروجرد به خاطر مناره خسروجرد و دیگر ظرفیت های تفریحی و گردشگری اش بود.
در همان زمان آقای بسام رمضان که خودش لبنانی بود به عنوان نماینده آن سازمان خیریه جهانی به سبزوار آمد تا شرایط را بررسی کنید. ناگفته نماند برای دریافت کمک های آن سازمان، نیاز به تأسیس تشکلی مردم نهاد بود تا در قالب پروژه هایی که تعریف می کند، اعتبارات لازم را از این سازمان بگیرد.
به همین خاطر ما در حارث آباد تشکلی به وجود آوردیم و ساعت ها کار گروهی و مطالعه و بررسی انجام دادیم و سرانجام یکی از پروژه هایی که طرح کردیم، مرتبط با کالشور بود که قرار بود با احداث سد خاکی، دشت های حارث آباد احیاء شود و همچنین بحث راه اندازی کارگاه های قالیبافی، و طرح های پزشکی سنتی با استفاده از آفتاب و شن داغ بیابان، شب های فرحبخش کویر، شترسواری در کویر بین روستاهای حارث آباد تا دولت آباد که موقعیت بسیار خوبی داشت و ... را دنبال می کردیم و دقیقا به جایی رسید که باید کار اجرایی انجام می شد ، اما با تغییر دولت و روی کار آمدن آقای احمدی نژاد دیگر آن پروژه ها رها شد.
ریشه معضلات اجتماعی
با وجود همه این پتانسیل ها و جمعیت بالای 2000 نفری حارث آبادی های ساکن در خود روستا یا در شهر سبزوار و ... تعداد کمی از این جمعیت گاهی دچار مسائل یا حاشیه هایی می شوند که نمی توان اخلاق و رفتار آنان را به همه مردم حارث آباد نسبت داد. حارث آبادی ها اکثرا همانطور که عرض شد، روحیات متفاوتی دارند و کارآفرینی، تلاشگری و فرهنگ دوستی از ویژگی های آنان است.
اما درباره آن گروهی هم که به بعضی معضلات اجتماعی دچار می شوند، باید ریشه یابی کرد که چرا در روستای حارث آباد یا هر جای دیگر این مشکلات پیش می آید؟ این ها ریشه در ساختار آموزشی و فرهنگی کل جامعه ما دارد. مثلا یکی از مشکلات عمده روستای ما در بحث آموزشی عدم وجود مدارس کافی است که باعث می شود بچه های این روستا برای درس خواندن به مشقت بیافتند. آن هم یک روستا در 10 کیلومتری سبزوار! به طور کل مسوولان کار فرهنگی را در روستاها جدی نمی گیرند. اصلا در این همه سال نشده که یک بار از اداره میراث فرهنگی یا فرهنگ و ارشاد اسلامی به سبزوار بیایند و مردم را درباره فرصت ها و ظرفیت های فرهنگی و گردشگری این روستا توجیه کرده و فرهنگسازی انجام دهند.
حال آنکه اگر به مردم آموزش درستی داده شود و به موقع فرهنگسازی صورت بگیرد و مطمئن شوند که سرمایه گذاری در بخش گردشگری یا فرهنگی برایشان درآمد خواهد داشت، قطعا استقبال می کنند. همانطور که وقتی در زمینه پسته اطمینانشان جلب شد، حارث آباد در عرض 20 سال از روستایی که باغداری نداشت، اکنون تبدیل به روستایی پر از باغستان های پسته شده است.
جای خالی آموزش های مردمی
چند سالی است که اسرارنامه را می شناسم و همیشه مطالبش را تعقیب کرده ام . تیمی که دارند کار می کنند، واقعا دغدغه فرهنگی دارند که جای تحسین دارد. می خواهم از همین تریبون از مسوولان فرهنگی سبزوار و خراسان درخواست کنم که بیایند از ظرفیت ها و استعدادهای حارث آباد در زمینه های مختلف ادبی، فرهنگی، طبیعی و اجتماعی حمایت و بهره برداری صحیح کنند. روستاهای حارث آباد و دولت آباد سبزوار به راحتی می توانند قطب های گردشگری فرهنگی و طبیعی در غرب خراسان باشند. حوزه گردشگری و میراث فرهنگی بزرگترین منابع درآمدی در سطح دنیا برای کشورهاست که می تواند به ثبات و افزایش جمعیت روستاها کمک کند.
ایده های زیادی هم در این زمینه می شود داد. اما وقتی که مثلا ساخت المان یادبود بیهقی بعد از 18 سال هنوز متولی مشخصی ندارد و متاسفانه بودجه 800 میلیون تومانی که سال قبل از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای این المان در نظر گرفته شد، در نتیجه عدم پیگیری و یا عدم کارآیی مناسب مسوولان شهرستان جذب نشد و بنای یادبود همچنان به سرانجام نرسیده است، این نشان می دهد مسوولان ما باید خیلی جدی تر و متعهدانه تر به این پتانسیل ها نگاه کرده و برایشان برنامه ریزی داشته باشند.
البته در مرحله اول مسوولان باید به طور جدی بحث های آموزشی را در حوزه های مختلف برای مردم داشته باشند. مثلا در حوزه پسته باید جهاد کشاورزی یا در بحث راه اندازی اقامتگاه های بومگردی میراث فرهنگی بیایند که به مردم آموزش بدهند و آن چیزهایی که می تواند منجر به درآمدزایی، برای مردم بشود را به روشنی تبیین کنند. در زمینه آموزش های مردمی در حوزه شهرستان های اطراف سبزوار مسوولان متعهدانه تر عمل کرده اند. اما در سبزوار از زمان بازنشستگی مهندس فیله کش دیگر کسی از جهاد کشاورزی سبزوار برای پیگیری مرکز تثبیت شن حارث آباد و وضعیت باغداری و زراعت روستائیان حارث آباد به اینجا نیامده است.
حداقل چهار، پنج مورد از دستگاه های اداری سبزوار از جمله جهاد کشاورزی، منابع طبیعی، اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی، اداره میراث فرهنگی و گردشگری و دانشگاه حکیم سبزواری به جهات مختلف وظیفه دارند که نقش های پررنگ و موثرتری را در حارث آباد و هر روستای پر استعداد دیگری نظیر آن ایفا کنند. اما اکنون مثلا سالی یک بار رئیس اداره ارشاد را در حارث آباد می بینیم آن هم برای بزرگداشت های بیهقی است و تمام می شود و می رود.
کارهای زیادی می شود در حارث آباد انجام داد. همین حالا خانه درخشانی را در روستا داریم که یک منزل خانی است و مربوط به خان منطقه بوده و به راحتی امکان دارد تبدیل به یک اقامتگاه بومگردی شود. مردم ما علاقه مند هستند. فقط نیاز به توجیه و آموزش دارند. هر گاه یک قدم از سمت مسوولان برداشته شود مردم ما 10 برابر بر می دارند.
ابوالفضل بیهقی
روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی، مورخ و نویسنده برجسته ایرانی، هر ساله در ۱ آبان ماه جشن گرفته میشود. ابوالفضل بیهقی به خاطر نوشتن تاریخ بیهقی، که از مهمترین آثار تاریخی ایران به شمار میرود، شهرت دارد. این کتاب شرح حال سلاطین غزنوی و وقایع زمانهاش را به تصویر میکشد و به خاطر سبک روایی و زیبایی ادبیاش مورد تحسین بسیاری قرار گرفته است. روز بزرگداشت بیهقی فرصتی است برای پاسداشت زندگی و دستاوردهای او در حوزه تاریخنگاری و ادب فارسی.
به نظر میرسد اولین جرقههایی که برای به ثبت رسیدن نام ابوالفضل بیهقی و گرامی داشت او جهت یک جریان مهم فرهنگی در کشور نمایان شد، مربوط به حدود ۲۰ سال پیش در روستای حارث آباد سبزوار بوده که محل تولد بیهقی میباشد.
هر چند پیش از این جریان، بیهقی به عنوان حکیم و تاریخ نگار مهم ایرانی در نظر کارشناسان، اساتید و حتی دانشجویان رشته ادبیات فارسی در دانشگاهها از جمله چهرههای ارزشمند بوده و برخی از شعرا و مولفان مهم معاصر همچون احمد شاملو و محمود دولت آبادی، طبق ادعای خودشان در زبان و بافت و قالب ادبی مکتوباتشان بسیار مدیون بیهقی بودهاند.
ولی در بین قشر معمول جامعه و میان مردم عادی، شناخت و آگاهی چندانی نسبت به بیهقی وجود نداشت. متاسفانه این موضوع حتی در بین همشهریان و کسانی که در روستای محل تولدش بودند نیز به چشم میخورد.
پس از آن دهیار سابق روستای حارث آباد به نام رضا حارث آبادی که از ادب دوستان و علاقمندان آثار بیهقی به شمار میرود، بیان داشته در سالهای پایانی دهه ۷۰ سده ۱۴ خورشیدی که به نظر سالهای ۱۳۷۸ و ۱۳۷۹ بوده، تعدادی از جوانان با استعداد و فرهنگی روستای حارث آباد به جایگاه و مقام شامخ این حکیم بینظیر و پر ارزش ادبی ایران آگاه شدند که بسیار مهجور و غریب مانده بود.
به طوری که در کمال تعجب حتی هم ولایتیهای این ادیب بزرگ از وجود او بیاطلاع بوده و مصمم شدند همچون گوهرشناسانی که به ارزش و بهای گوهر آگاهی دارد، نام و خاطر این هم روستایی مولف و ارزنده خود را زنده کرده و در سطح ایران به همگان بشناسانند.
بدین ترتیب در سالهای مذکور دورهمی و مجالس پیوسته و مداومی را در همان روستا با موضوع بیهقی خوانی تشکیل داده و سعی کردند تا انجمن تخصصی و ساخت معیارهای فرهنگی را برای ابوالفضل بیهقی در روستای محل تولدش بنیانگذاری کنند.
ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی در روستای حادث آباد بیهق در حوالی سبزوار قدیم متولد شد. او از همان سالهای نخستین کودکی طبق برنامهریزی پدر، تحصیل را در نیشابور آغاز کرد.
خانواده او حشر و نشر بسیاری با بزرگان و علمای زمان خود داشتند. ابوالفضل از همان سالها ادراک و ذکاوت بسیاری داشته و بسیار به نویسندگی علاقهمند بود.
لذا در سن نوجوانی از نیشابور عازم غزنین شده و به حرفه نگارش دیوان مشغول شد. به علت عشق و ذوق و قریه منحصر به فردی که در ابوالفضل مشاهده میشد، او در کمترین زمان به سمت دستیار خواجه ابونصر مشکان صاحب دیوان رسالت محمود غزنوی درآمد.
از جزئیات و رویدادهای سالهای زندگی بیهقی مطالب زیادی در تاریخ یافت نمیشود. به این ترتیب بیهقی توانست در سالهای نخستین نوجوانی در دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی که توسط یکی از ادبا و حکمای بزرگ آن زمان به نام ابونصر مشکان مدیریت میشد، به عنوان شاگرد راه یافته و مطالب زیادی را بیاموزد.
بیهقی دارای شخصیتی معتمد و قابل اطمینان بوده و خط بسیار زیبایی داشت. این موضوع سبب گردید تا جازه داشته باشد بسیاری از مکاتب نامهها و رویدادهای سایر حکومتها و دولتها را مشاهده کرده و طبق ادعای خودش «و این اخبار بدین اشباع که میخوانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و به چنین احوال کسی از دبیران واقف نبودی مگر استادم، بونصر»
کتاب تاریخ بیهقی از جمله بیهمتاترین منابع تاریخی بوده که از منظر دانش جغرافیا نیز به عنوان یکی از مراجع گرانبها محسوب میشود.
پس از آنکه رئیس دیوان رسالت غزنوی، ابونصر مشکان دار فانی را وداع گفت، بیهقی در خصوص کیاست و زحمات او در طول ۳۰ سال اشتغال در دیوان، مطالبی را درج کرده و چنین گفته است:«و باقی تاریخ چون گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید در این تالیف، قلم را لختی بگریانم … پس به سر تاریخ باز شوم.»
به عبارت دیگر کتاب مذکور همچون یک طرح جامع و کامل از شرایط و رویدادهای غزنویان بوده که تمام ماوقع را به طور کامل شرح داده است.
به طوری که کمتر واقعهای از جریانات زندگی آن روزگار بوده که از نگاه دقیق و موشکافانه بیهقی مخفی بوده باشد. در میان چهار جلد نخستین تاریخ بیهقی که در موضوع سالهای باستان و زمانه پیش از حکومت غزنویان نگاشته شده، فقط بخشهای مختصری در «زبدهالتواریخ» باقی مانده است.
این تالیف غنی و ارزشمند از منظر تاریخ نگاری، داستان نویسی، طرز فکر، ادبیات روش نگارش فارسی و دیدگاه حکیمانه به جریان زندگی و رویدادهای آن داشته و اعتبار و ارزش بسیاری دارد.
در حقیقت تاریخ بیهقی همچون شاهنامهای است که با نثر فارسی نگاشته شده و به استعدادها و قابلیتهای زبان فارسی در زمینه نگارش و تحقیق پرداخته است. روشی که بیهقی در تاریخ نویسی دنبال کرده، به عنوان منشا و سرآغازی جهت تاریخ نگاری علمی ایران به شمار آمده و بسیاری از محققان با الگوبرداری از آن مطالب تاریخی را مینویسند.
کتاب تاریخ بیهقی از جمله بی بدیلترین و برجستهترین اثرات ادب فارسی است. پس از حمله وحشیانه مغولها به سرزمین ایران، تنها تعداد اندکی از کتاب های نثر فارسی از آتش مغولها در امان ماند که کتاب تاریخ خواجه ابوالفضل محمد بن حسین الکاتب بیهقی در میان آنها بوده است.
در میان تالیفات و نوشتههای دوران قدیم به ندرت میتوان کتابی را مشاهده کرد که با وجود قدمت، زبان شیوا و روان آن تا به این درجه برای مخاطبان محبوب و جذاب باشد.
این موضوع در شرایطی است که نسلهای عصر حاضر که تا حد زیادی نسبت به نثر و شیوه نگارش آن زمان ناآشنا هستند، نسبت به این کتاب بسیار مشتاق و علاقمند میباشند. به عبارت دیگر تاریخ بیهقی نهایت شیوایی روان و معمول زبان پارسی بوده و به عنوان بینظیرترین تمثیل هنر انشایی گذشتگان به شمار میرود.
بیهقی کتاب مذکور را از سال ۴۴۸ هجری قمری شروع به نگارش کرده و در خصوص اتفاقات ۴۲ سال از سلطنت غزنویان در طی ۳۰ بخش به رشته تحریر درآورده است.
موضوعات این کتاب تا جلد چهارم مطابق با تاریخ ناصری و تاریخ یمنی است. ولی از جلد پنجم که قسمت ابتدایی این کتاب از دست رفته و تا جلد ۱۰ تاریخ بیهقی و جلدهای پس از آن، اتفاقات سال ۴۵۱ قمری را بیان کرده است.
اثری که از آن به تاریخ بیهقی یاد میشود، در صفحات نخستین کتاب تاریخ ناصری به آن اشاره شده است.
به نظر میرسد در اثر سهل انگاری و نادیده گرفتن عنوان اصلی این کتاب، چنین اسمهایی را در تاریخ ناصری به آن نسبت دادهاند. ولی این کتاب از جمله تالیفات باقیمانده از ابوالفضل بیهقی میباشد. قسمتهای به جا مانده از تاریخ بیهقی، به تاریخ مسعودی نیز شهرت دارد. چرا که در آن بیشتر در خصوص سالهای زندگی سلطان مسعود غزنوی نگاشته شده است.
از کتاب تاریخ بیهقی دست نوشتههای بسیاری در کتابخانههای ایران و برخی از کشورهای جهان وجود دارد که بیانگر توجهات و مراجعات گسترده مردم در قرون گذشته نسبت به این کتاب است.
در سالهای پیشین برخی از پژوهشگران کتاب تاریخ بیهقی را با توضیح و شرحی بر لغات و جملات آن به شکل انتخابی منتشر کردهاند.
تاریخ بیهقی که هم اکنون وجود دارد اولین بار در سال ۱۸۶۲ میلادی در شهر کلکته هندوستان توسط مولی انگلیسی تصحیح شده و به تلاش ناسولیز به چاپ رسید. در متن تاریخ بیهقی خصوصیات منحصر به فردی و ممتازی مشاهده میشود که موجب وجه تمایز آن نسبت به سایر متون قدیمی میشود.
برخی از این خصوصیات ادله زبانی یا ادبی هستند. طرز فکر و دیدگاهی که بیهقی از نظر اخلاقی و حرفهای برای تالیف تاریخ بیهقی داشته است، موجب خلق سایر ویژگیهای آن است.
خاطرنشان میکنیم کتاب تاریخ بیهقی از آن جمله کتابهای تاریخی بوده که تاریخ نگار خودش در هنگام رویدادها و انفاقات حضور داشته است. از این رو به طور طبیعی بیهقی موضعی را در این رویدادها داشته است.
ولی با این وجود تلاش کرده تا مواضع خود را در تاریخ نگاری اعمال نکند. بیهقی موفق شد به روش منشیگری رویدادهای داخلی و اتفاقات دیوان و طایفه سلطنت غزنویان را با رعایت عدل و انصاف درج کند. او در این کتاب شیوایی، سخنوری و روانی را به حد کمال خود رساند.
در برخی از دانشکدههای ایالات متحده آمریکا که در شهرهای میشیگان و واشنگتن بوده و همچنین موسسه مطالعات شرق شناسی دانشکده میسوری اهتمام و التفات زیادی به پژوهش شناسی در حوزه تاریخ بیهقی و کلیله و دمنه انجام میشود. علاوه بر این در کشور فرانسه و دانشکده کمبریج کشور انگلستان در رشته زبان خارجی، توجه ویژهای به موضوع پژوهش شناسی در زمینه تاریخ بیهقی وجود دارد.
به طوری که برخی اوقات نمایشنامههای خود را از روایتها و داستانهای کلیله و دمنه و تاریخ بیهقی تعیین کرده و اجرا میکنند.
ابوالفضل بیهقی تا سن ۸۵ سالگی زندگی کرده است. ابوالحسن بیهقی در تاریخ بیهقی با صراحت درج نموده که او در سال ۴۷۰ هجری قمری دار فانی را وداع گفته است. بر این اساس او تا ۱۹ سال پس از تالیف تاریخ بیهقی به زندگی خود ادامه داده و در مواقعی که مطالب جدیدی مشاهده کرده، آن را به متون کتاب مذکور اضافه کرده است.
ابوالفضل بیهقی در جایی خطاب به انسانهای ادب دوست و فرهنگ شناس گفته است:
«بنای برافراشته اش تا آخر روزگار باقی خواهد ماند.»
شرق: «تاریخ بیهقی» از مهمترین نثرهای کهن فارسی است که به دلایل مختلف برای زمانی طولانی مغفول مانده بود و در دوره معاصر بار دیگر مورد توجه قرار گرفت. تأثیر «تاریخ بیهقی» در شعر و داستاننویسی مدرن فارسی انکارناپذیر است؛ با این حال جای خالی مطالعه و تحقیقی دقیق که ویژگیهای مختلف این اثر کلاسیک را بررسی کرده باشد، همچنان وجود داشت تا اینکه چند سال محمد دهقانی کتابی با عنوان «حدیث خداوندی و بندگی» منتشر کرد که به واقع اثری مهم و اتفاقی درخورتوجه بود. پژوهش دهقانی نهفقط در زمینه بررسی «تاریخ بیهقی» حایز اهمیت است؛ بلکه بهطور کلی شیوه تازهای از نقد و بررسی متون کلاسیک فارسی ارائه داده است. بهواسطه آثار متعددی که دهقانی تاکنون درباره نویسندگان و شاعران کلاسیک فارسی منتشر کرده، میتوان گفت که او از معدود پژوهشگران و نویسندگانی است که هم با آثار کلاسیک فارسی آشنا است و هم از نظریههای مدرن نقد ادبی شناخت دارد و اینها باعث شدهاند که پژوهشهای او درباره متون کلاسیک فارسی متمایز از دیگر آثار منتشرشده در این زمینه باشند.
دهقانی در «حدیث خداوندی و بندگی»، هم به معرفی مفصل این اثر میپردازد و هم تلاش میکند که جنبههای مختلف این شاهکار نثر فارسی را از نظر تاریخی، ادبی، اجتماعی و روانشناختی بررسی کند. یکی از وجوه مهم کار دهقانی نگاه تاریخی و به عبارت بهتر توجه به بستر اجتماعی و تاریخی اثر است. این ویژگی در کار دهقانی نهفقط در این کتاب بلکه در مجموعه «تاریخ و ادبیات ایران» او هم دیده میشود؛ مجموعهای مفصل که به تاریخ و ادبیات ایران پس از اسلام مربوط است و تاکنون چندین عنوان از آن در نشر نی منتشر شده است. دهقانی چند سال پیش این پروژه مفصل را از عصر سامانی آغاز کرد و قصد دارد مهمترین شاهکارهای ادبی و فرهنگی ایران پس از اسلام را در قالب این مجموعه نقد و بررسی کند. نقطه آغاز این مجموعه ایران پس از اسلام است؛ چراکه امروز از ادبیات قبل از اسلام چیز زیادی در دست نیست و این مقدار اندکی هم که به جا مانده، عمدتا یا متون و بیانیههای مربوط به حاکمان و اهل قدرت است که یا بهصورت کتیبه و سنگنوشته به جا مانده یا در کتب پهلوی مربوط به دوره ساسانی آمده است. بخش دیگری از این متون نیز مربوط به آثار مذهبی آن دوران است که امروز فقط از جنبه تاریخ ادیان و سیر تحولات فرهنگی آن دوران حایز اهمیت است. در معرفی مجموعه «تاریخ و ادبیات ایران» آمده که کتابهای این مجموعه «برای کسانی نوشته شده است که به تاریخ فرهنگی و ادبی ایران علاقهمندند و میخواهند گزیدهای از بهترین شاهکارهای ادبی ایران را همراه با شرح و تفسیر لازم به زبانی ساده و روشن بخوانند و بدانند که این شاهکارها در کدام فضای تاریخی پدید آمده و متقابلا چگونه بر آن تأثیر نهادهاند». این مجموعه میکوشد تاریخ ادبی ایران را در پیوند با «تاریخ عمومی جهان» ببیند و به تحولات فکری و فرهنگی کشورها و اقلیمهایی هم که به نحوی با ایران در ارتباط بودهاند، اشاره کند و بهاینترتیب گسترهای روشنتر برای مقایسه تاریخ و ادبیات ایران و جهان پدید آورد. دهقانی در این مجموعه تلاش کرده شمایی از تاریخ ایران را در کنار ادبیات معرفی کند تا خوانندهای که این مجموعه را میخواند، درنهایت با تاریخ ایران و نوعی تحلیل تاریخی هم آشنا شود و نه اینکه صرفا اطلاعات خشک تاریخی به او داده شود. به عبارتی این مجموعه میکوشد بینش و نگرشی از تاریخ ایران به دست دهد تا خواننده بتواند در ذهن خودش درست مثل یک داستان آن را دنبال کند و صحنههای اصلی این تاریخ را به یاد بیاورد. دهقانی در این کتابها تلاش کرده تا با نگاهی تاریخی نشان دهد که شاهکارهای ادبی ایران در چه بستر اجتماعی و تاریخی پدید آمدهاند و درواقع در این مجموعه به همان اندازه که شاعران و نویسندگان قدیم ایران مورد توجه قرار گرفتهاند، مناسبات اجتماعی و تاریخی زمانهشان هم مورد توجه بوده است.
یکی دیگر از وجوه اهمیت کارهای دهقانی نگاه نقادانه او نسبت به سنت ادبی است. این ویژگی در پژوهش او درباره «تاریخ بیهقی» هم وجود دارد. دهقانی در بخشی از پیشگفتار «حدیث خداوندی و بندگی» درباره سیطره فرهنگ منظوم بر فرهنگ منثور نوشته: «شاعرانگی البته ویژگی بارز زبان فارسی است؛ اما آثاری مانند تاریخ بیهقی نشان میدهند که این زبان از آغاز ظرفیت آن را داشته است که از حد شعر و عالم خیال درگذرد و تصویری واقعیتر از جهان بیرون به دست دهد. این پرسش که چرا چنین ظرفیتی پس از بیهقی مغفول ماند و به اثر یگانه او هم تا قرنها بعد و تقریبا تا عصر مدرن چندان توجهی نشد، البته جای بررسی دارد. روشن است که سیطره تفکر شاعرانه یا به تعبیر من، فرهنگ منظوم بر زبان فارسی و گویشوران آن موجب ضعف فرهنگ منثور در این زبان شده است. به هر تقدیر، بیهقی این جرئت و جسارت را داشته است که با زبانی پرورشیافته برای گریز از واقعیت و تحریف آن، به بازسازیی و تحلیل تاریخی واقعیت روی آورد». اینکه بیهقی چقدر در این کار موفق بوده یکی از انگیزههای محمد دهقانی برای نوشتن این کتاب بوده است. انگیزه دیگر او در این کتاب، تجلیل از بیهقی و تلاش مهم او برای تقویت فرهنگ منثور در برابر فرهنگ منظوم است که در دوران بیهقی هم غلبه داشته است. دهقانی در پیشگفتار کتاب از احتمالی صحبت کرده که اگر محقق شده بود، وضعیف فرهنگی ما تفاوتهای زیادی پیدا میکرد: «اگر نویسندگان دیگری کار بیهقی را پی میگرفتند، امروز ما ایرانیان از پیکره فرهنگی دیگری برخوردار بودیم که به گمان من بسیار بیش از فرهنگ امروزینمان همخانه استدلال و عقلانیت میبود و ما را به درک عمیقتری از جهان واقع رهنمون میشد. افسوس که به موجب عوامل فراوانی که بخشی از آنها در این کتاب بررسی شدهاند، تاریخ بیهقی تالی درخوری نیافت و مانند نویسنده صبور و فروتنش چندین قرن در بیغوله عطلت باقی ماند و آنگاه با تنی فرسوده اندکاندک از تاریکی انزوا بیرون آمد و نظر برخی از دانشمندان و پژوهندگان ایران و جهان را متوجه خود کرد».
دهقانی در کتابش برای آنکه خواننده امروزی درک بهتری از «تاریخ بیهقی» به دست بیاورد نخست ماجراها و داستانهای اصلی و مهمی را که مربوط به پادشاهی غزنویان است، استخراج کرده و به ترتیب تاریخی دنبال هم آورده است. سپس روایتهای فرعی را در بخشی که مربوط به سلسلههای پیشین، از هخامنشیان تا سامانیان، است منظم کرده است. آنچه مربوط به خلفای اموی و عباسی میشده نیز در همین بخش آمده است. دهقانی همچنین واژهها و عبارات دشوار را توضیح داده و سپس خود متن را از جنبههای مختلف مورد نقد و بررسی قرار داده است. دهقانی در بخشی دیگر از توضیحاتش درباره این کتاب نوشته: «این کتاب البته در وهله نخست با رویکردی ادبی نوشته شده و هدف اصلی آن آشناکردن خوانندگان با شاهکاری ادبی بوده که از حُسن اتفاق در قالب تاریخ نگارش یافته است. بااینحال از پرداختن به جوانب تاریخی و فرهنگی شاهکار بیهقی هم غفلت نکردهام. تاریخ بیهقی مثل هر شاهکار ادبی دیگری بازتاب روشنی است از جامعه و فرهنگی که خود در بطن آن پدید آمده و بالیده است. اگر خوب دقت کنیم، روحیات و خلقیات و رفتارهایی که در شخصیتهای تاریخ بیهقی میبینیم، امروز هم در بسیاری از آدمهای روزگار ما دیده میشود. از این نظر بیهقی شاید راوی صادقی برای خلقوخو و رفتار سیاسی و اجتماعی ما امروزیان هم باشد».
شرق: «تاریخ بیهقی» از مهمترین نثرهای کهن فارسی است که به دلایل مختلف برای زمانی طولانی مغفول مانده بود و در دوره معاصر بار دیگر مورد توجه قرار گرفت. تأثیر «تاریخ بیهقی» در شعر و داستاننویسی مدرن فارسی انکارناپذیر است؛ با این حال جای خالی مطالعه و تحقیقی دقیق که ویژگیهای مختلف این اثر کلاسیک را بررسی کرده باشد، همچنان وجود داشت تا اینکه چند سال محمد دهقانی کتابی با عنوان «حدیث خداوندی و بندگی» منتشر کرد که به واقع اثری مهم و اتفاقی درخورتوجه بود. پژوهش دهقانی نهفقط در زمینه بررسی «تاریخ بیهقی» حایز اهمیت است؛ بلکه بهطور کلی شیوه تازهای از نقد و بررسی متون کلاسیک فارسی ارائه داده است. بهواسطه آثار متعددی که دهقانی تاکنون درباره نویسندگان و شاعران کلاسیک فارسی منتشر کرده، میتوان گفت که او از معدود پژوهشگران و نویسندگانی است که هم با آثار کلاسیک فارسی آشنا است و هم از نظریههای مدرن نقد ادبی شناخت دارد و اینها باعث شدهاند که پژوهشهای او درباره متون کلاسیک فارسی متمایز از دیگر آثار منتشرشده در این زمینه باشند.
دهقانی در «حدیث خداوندی و بندگی»، هم به معرفی مفصل این اثر میپردازد و هم تلاش میکند که جنبههای مختلف این شاهکار نثر فارسی را از نظر تاریخی، ادبی، اجتماعی و روانشناختی بررسی کند. یکی از وجوه مهم کار دهقانی نگاه تاریخی و به عبارت بهتر توجه به بستر اجتماعی و تاریخی اثر است. این ویژگی در کار دهقانی نهفقط در این کتاب بلکه در مجموعه «تاریخ و ادبیات ایران» او هم دیده میشود؛ مجموعهای مفصل که به تاریخ و ادبیات ایران پس از اسلام مربوط است و تاکنون چندین عنوان از آن در نشر نی منتشر شده است. دهقانی چند سال پیش این پروژه مفصل را از عصر سامانی آغاز کرد و قصد دارد مهمترین شاهکارهای ادبی و فرهنگی ایران پس از اسلام را در قالب این مجموعه نقد و بررسی کند. نقطه آغاز این مجموعه ایران پس از اسلام است؛ چراکه امروز از ادبیات قبل از اسلام چیز زیادی در دست نیست و این مقدار اندکی هم که به جا مانده، عمدتا یا متون و بیانیههای مربوط به حاکمان و اهل قدرت است که یا بهصورت کتیبه و سنگنوشته به جا مانده یا در کتب پهلوی مربوط به دوره ساسانی آمده است. بخش دیگری از این متون نیز مربوط به آثار مذهبی آن دوران است که امروز فقط از جنبه تاریخ ادیان و سیر تحولات فرهنگی آن دوران حایز اهمیت است. در معرفی مجموعه «تاریخ و ادبیات ایران» آمده که کتابهای این مجموعه «برای کسانی نوشته شده است که به تاریخ فرهنگی و ادبی ایران علاقهمندند و میخواهند گزیدهای از بهترین شاهکارهای ادبی ایران را همراه با شرح و تفسیر لازم به زبانی ساده و روشن بخوانند و بدانند که این شاهکارها در کدام فضای تاریخی پدید آمده و متقابلا چگونه بر آن تأثیر نهادهاند». این مجموعه میکوشد تاریخ ادبی ایران را در پیوند با «تاریخ عمومی جهان» ببیند و به تحولات فکری و فرهنگی کشورها و اقلیمهایی هم که به نحوی با ایران در ارتباط بودهاند، اشاره کند و بهاینترتیب گسترهای روشنتر برای مقایسه تاریخ و ادبیات ایران و جهان پدید آورد. دهقانی در این مجموعه تلاش کرده شمایی از تاریخ ایران را در کنار ادبیات معرفی کند تا خوانندهای که این مجموعه را میخواند، درنهایت با تاریخ ایران و نوعی تحلیل تاریخی هم آشنا شود و نه اینکه صرفا اطلاعات خشک تاریخی به او داده شود. به عبارتی این مجموعه میکوشد بینش و نگرشی از تاریخ ایران به دست دهد تا خواننده بتواند در ذهن خودش درست مثل یک داستان آن را دنبال کند و صحنههای اصلی این تاریخ را به یاد بیاورد. دهقانی در این کتابها تلاش کرده تا با نگاهی تاریخی نشان دهد که شاهکارهای ادبی ایران در چه بستر اجتماعی و تاریخی پدید آمدهاند و درواقع در این مجموعه به همان اندازه که شاعران و نویسندگان قدیم ایران مورد توجه قرار گرفتهاند، مناسبات اجتماعی و تاریخی زمانهشان هم مورد توجه بوده است.
یکی دیگر از وجوه اهمیت کارهای دهقانی نگاه نقادانه او نسبت به سنت ادبی است. این ویژگی در پژوهش او درباره «تاریخ بیهقی» هم وجود دارد. دهقانی در بخشی از پیشگفتار «حدیث خداوندی و بندگی» درباره سیطره فرهنگ منظوم بر فرهنگ منثور نوشته: «شاعرانگی البته ویژگی بارز زبان فارسی است؛ اما آثاری مانند تاریخ بیهقی نشان میدهند که این زبان از آغاز ظرفیت آن را داشته است که از حد شعر و عالم خیال درگذرد و تصویری واقعیتر از جهان بیرون به دست دهد. این پرسش که چرا چنین ظرفیتی پس از بیهقی مغفول ماند و به اثر یگانه او هم تا قرنها بعد و تقریبا تا عصر مدرن چندان توجهی نشد، البته جای بررسی دارد. روشن است که سیطره تفکر شاعرانه یا به تعبیر من، فرهنگ منظوم بر زبان فارسی و گویشوران آن موجب ضعف فرهنگ منثور در این زبان شده است. به هر تقدیر، بیهقی این جرئت و جسارت را داشته است که با زبانی پرورشیافته برای گریز از واقعیت و تحریف آن، به بازسازیی و تحلیل تاریخی واقعیت روی آورد». اینکه بیهقی چقدر در این کار موفق بوده یکی از انگیزههای محمد دهقانی برای نوشتن این کتاب بوده است. انگیزه دیگر او در این کتاب، تجلیل از بیهقی و تلاش مهم او برای تقویت فرهنگ منثور در برابر فرهنگ منظوم است که در دوران بیهقی هم غلبه داشته است. دهقانی در پیشگفتار کتاب از احتمالی صحبت کرده که اگر محقق شده بود، وضعیف فرهنگی ما تفاوتهای زیادی پیدا میکرد: «اگر نویسندگان دیگری کار بیهقی را پی میگرفتند، امروز ما ایرانیان از پیکره فرهنگی دیگری برخوردار بودیم که به گمان من بسیار بیش از فرهنگ امروزینمان همخانه استدلال و عقلانیت میبود و ما را به درک عمیقتری از جهان واقع رهنمون میشد. افسوس که به موجب عوامل فراوانی که بخشی از آنها در این کتاب بررسی شدهاند، تاریخ بیهقی تالی درخوری نیافت و مانند نویسنده صبور و فروتنش چندین قرن در بیغوله عطلت باقی ماند و آنگاه با تنی فرسوده اندکاندک از تاریکی انزوا بیرون آمد و نظر برخی از دانشمندان و پژوهندگان ایران و جهان را متوجه خود کرد».
دهقانی در کتابش برای آنکه خواننده امروزی درک بهتری از «تاریخ بیهقی» به دست بیاورد نخست ماجراها و داستانهای اصلی و مهمی را که مربوط به پادشاهی غزنویان است، استخراج کرده و به ترتیب تاریخی دنبال هم آورده است. سپس روایتهای فرعی را در بخشی که مربوط به سلسلههای پیشین، از هخامنشیان تا سامانیان، است منظم کرده است. آنچه مربوط به خلفای اموی و عباسی میشده نیز در همین بخش آمده است. دهقانی همچنین واژهها و عبارات دشوار را توضیح داده و سپس خود متن را از جنبههای مختلف مورد نقد و بررسی قرار داده است. دهقانی در بخشی دیگر از توضیحاتش درباره این کتاب نوشته: «این کتاب البته در وهله نخست با رویکردی ادبی نوشته شده و هدف اصلی آن آشناکردن خوانندگان با شاهکاری ادبی بوده که از حُسن اتفاق در قالب تاریخ نگارش یافته است. بااینحال از پرداختن به جوانب تاریخی و فرهنگی شاهکار بیهقی هم غفلت نکردهام. تاریخ بیهقی مثل هر شاهکار ادبی دیگری بازتاب روشنی است از جامعه و فرهنگی که خود در بطن آن پدید آمده و بالیده است. اگر خوب دقت کنیم، روحیات و خلقیات و رفتارهایی که در شخصیتهای تاریخ بیهقی میبینیم، امروز هم در بسیاری از آدمهای روزگار ما دیده میشود. از این نظر بیهقی شاید راوی صادقی برای خلقوخو و رفتار سیاسی و اجتماعی ما امروزیان هم باشد».
ابوالفضل بیهقی با نام کامل ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، در سال 374 هجری شمسی در حارثآباد (سبزوار کنونی) پا به این جهان گذاشت. خانوادهاش از دودمان نژاده بودند. پدرش، حسین بیهقی، از خواجگان دربار بود و با بزرگان دوران تعاملات نزدیکی داشت.
از آنجا که پدر ابوالفضل بیهقی علم و ادب را ارزشمند میدانست، پسرش را از همان زمان برای تحصیل علم به یکی از مراکز فرهنگی مهم ایران در آن زمان، یعنی نیشابور، فرستاد. زمانی که ابوالفضل به نوجوانی رسید، در دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی، تحت تعلیم بونصر مشکان قرار گرفت. بونصر مشکان ادیب و دبیر بلندمرتبهای در دربار بود و ریاست دیوان رسالت را بر عهده داشت.
ابوالفضل بیهقی در دیوان بهعنوان شخصی مورد اعتماد شناخته میشد و بسیار خوشخط بود. به همین دلیل اجازه داشت بسیاری از نامهها و اخبار بهدستآمده از احوال شاهان و وضعیت حکومتهای مختلف را رؤیت کند، و خودش هم در کتاب تاریخ بیهقی به این موضوع اشاره میکند: «و این اخبار بدین اشباع میخوانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و به چنین احوال کسی از دبیران، واقف نبودی مگر استادم، بونصر.>>
ابوالفضل بیهقی ادیب و فرزانهای قدرشناس بود. او 19 سال بهعنوان دستیار بونصر مشکان در دربار خدمت کرد، و بارها در جایجای کتاب مشهورش، تاریخ بیهقی، از استاد بزرگش به نیکی و بزرگی یاد میکند و او را از جمله افراد نادر روزگار میداند. با وجود اینکه مشکان بارها به پادشاه توصیه کرده بود که پس از مرگش، ابوالفضل بیهقی را جانشینش کند، به دلیل اینکه بیهقی در زمان فوت مشکان 46 سال داشت، از نظر سلطان مسعود غزنوی برای این سمت جوان بود. این شد که سلطان تصمیم گرفت یکی از افراد نزدیک به خود، یعنی بوسهل زوزنی، را بهعنوان ریاست جدید دیوان رسالت انتخاب کند.
ابوالفضل بیهقی از سال 412 تا 470 هجری قمری در دربار غزنویان خدمت کرد. او سلطنت محمود غزنوی، امیرمحمد غزنوی، مسعود غزنوی اول، مودود غزنوی، مسعود غزنوی دوم، علی غزنوی (بهاءالدوله)، عزالدوله عبدالرشید غزنوی، طغرل غاصب، فرخزاد غزنوی، و ظهیرالدوله ابراهیم را به چشم دید و در دوران سلطنت هر کدام، در دل جریانات روز و روند تصمیماتشان بود.
ابوالفضل بیهقی در دورهی عزالدوله بالاخره به سمت ریاست دیوان رسالت دست پیدا کرد، اما نشستن بر این مسند دوام چندانی نداشت. آنطور که در کتاب جوامعالحکایات و لوامعالروایات آمده، بیهقی بر اثر سخنچینی اطرافیان بدخواه، از جایگاهش برکنار شد و به زندان افتاد.
در سال 444 هجری قمری، طغرل غاصب شورشی علیه سلطنت غزنوی به پا کرد، عبدالرشید را به قتل رساند، خدمهی دربار را به زندان انداخت، و بهاینترتیب بیهقی آزاد شد. سلطنت طغرل بیش از 50 روز عمر نکرد و غزنویان دوباره قدرت را به دست گرفتند. ابوالفضل بیهقی در دورهی فرخزاد غزنوی به دربار بازگشت و به دبیری دیوان رسالت منصوب شد. با اتمام سلطنت فرخزاد، بیهقی هم عطای دیوان را به لقایش بخشید و به تألیف اثر بزرگش تاریخ بیهقی مشغول شد. او تا آخرین روزهای زندگیاش مشغول نوشتن بود تا اینکه در سال 470 هجری قمری ،جهان و متعلقاتش را برای همیشه ترک کرد.
آرامگاه ابوالفضل بیهقی در شهر غزنیِ افغانستان است.
تاریخ بیهقی یکی از بی نظیرترین منابع تاریخی است که از نظر علم جغرافیا نیز منبعی ارزشمند به شمار می آید .بیهقی پس از درگذشت مشکان از کاردانی و رنج سی ساله استاد خود در کار دیوانی یاد میکند .در واقع این کتاب نمودار جامع و کم نظیری از اوضاع و احوال غزنویان هم محسوب میشود. کمتر پدیدهای از زندگی مردم آن دوره میتوان یافت که از دید تیزبین مؤلف این کتاب پنهان مانده باشد. از چهار جلد اول تاریخ بیهقی که درباره روزگار باستان و دوران پیش از غزنویان بوده تنها مطالبی اندک در «زبدهالتواریخ» بر جای مانده است.
این اثر سترگ در حوزه تاریخنگاری، داستاننویسی، اندیشه، ادبیات و شیوه نگارش فارسی، نگاه خردمندانه به هستی و اتفاقات آن، کتابی قابل توجه است. تاریخ بیهقی، شاهنامه نثر فارسی و بیانگر شایستگی زبان فارسی در حوزه نگارش و پژوهش است. شیوه تاریخنگاری بیهقی میتواند سر فصل تاریخنگاری علمی ایرانیان باشد و پژوهشگران ما بر پایه آن بنگارند و آن را سر لوحه کار خود قرار دهند.
و در آخر هم میخواهم چند کتاب مرتبط با تاریخ بیهقی را برایتان معرفی کنم:
کتاب سوزیان: گزین گفتار تاریخ بیهقی روایتهایی را از این شاهکار مسلم ادبی در بر میگیرد و به همت علی بخشیتألیف و تدوین شده است که خلاصه بسیاری خوبی از کتاب بیهقی است.
کتاب تاریخ بیهقی به قلم مژگان شیخی یکی از آثار منتشر شده ذیل مجموعهی «قصههای شیرین ایرانی» است. نگارنده این اثر را با اقتباس از کتاب مشهور ابوالفضل بیهقی، به شیوهای برای نوجوانان به تالیف درآورده که از دشواری متون کلاسیک به دور باشد. داستانهای این مجموعه با دقت ویژهای انتخاب شدهاند .
این کتاب بسیار ارزشمند برای گروه “د” مناسب است.
روز بزرگداشت بیهقی گرامی باد.
تندیس ابوالفضل بیهقی در شهر سبزوار. اثر آقای هادی عارفی
ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی (زاده شده در ۳۸۵ ه.ق. / ۹۹۵ م/ ۳۷۴ ه.ش. در حارثآباد بیهق (سبزوار امروزی) – فوت در ۴۷۰ ه.ق. / ۱۰۷۷ م. در غزنین) تاریخنگار و نویسنده ایرانی در دربار غزنوی است. شهرت او برای نگارش کتاب معروف به تاریخ بیهقی است که مهمترین منبع تاریخی در مورد دوران غزنوی به شمار میرود.
تصویری که بیشتر به عنوان چهره ابوالفضل بیهقی استفاده میشود و ما را به یاد آن بزرگوار راست کردار میاندازد برگرفته از مجسمه آقای هادی عارفی در شهر سبزوار است.
۳۸۵ هجری قمری تا ۴۷۰ هجری قمری - ایرانی
ابوالفضل بیهقی از شناختهشدهترین و تأثیرگذارترین تاریخنگاران ایرانی است. او که از دیوانسالاران عصر غزنوی بود، با ثبت وقایع دوران سلطنت غزنویان، سهم بزرگی در نگارش تاریخ ایران دارد. کتاب «تاریخ بیهقی»، تنها اثر ابوالفضل بیهقی، او را به یکی از ماندگارترین شخصیتهای اهل قلم در تاریخ ادبیات ایران تبدیل کرده است.
زندگینامه ابوالفضل بیهقی
ابوالفضل بیهقی (Abu'l-Faḍl Bayhaqi)، با نام کامل ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی، در سال 385 هجری قمری (برابر با 374 هجری شمسی و 995 میلادی) در حارثآباد (سبزوار کنونی) پا به این جهان گذاشت. خانوادهاش از دودمان نژاده بودند. پدرش، حسین بیهقی، از خواجگان دربار بود و با بزرگان دوران تعاملات نزدیکی داشت.
از آنجا که پدر ابوالفضل بیهقی علم و ادب را ارزشمند میدانست، پسرش را از همان زمان برای تحصیل علم به یکی از مراکز فرهنگی مهم ایران در آن زمان، یعنی نیشابور، فرستاد. زمانی که ابوالفضل به نوجوانی رسید، در دیوان رسالت سلطان محمود غزنوی، تحت تعلیم بونصر مشکان قرار گرفت. بونصر مشکان ادیب و دبیر بلندمرتبهای در دربار بود و ریاست دیوان رسالت را بر عهده داشت.
ابوالفضل بیهقی در دیوان بهعنوان شخصی مورد اعتماد شناخته میشد و بسیار خوشخط بود. به همین دلیل اجازه داشت بسیاری از نامهها و اخبار بهدستآمده از احوال شاهان و وضعیت حکومتهای مختلف را رؤیت کند، و خودش هم در کتاب «تاریخ بیهقی» به این موضوع اشاره میکند: «و این اخبار بدین اشباع میخوانم از آن است که در آن روزگار معتمد بودم و به چنین احوال کسی از دبیران، واقف نبودی مگر استادم، بونصر.»
ابوالفضل بیهقی ادیب و فرزانهای قدرشناس بود. او 19 سال بهعنوان دستیار بونصر مشکان در دربار خدمت کرد، و بارها در جایجای کتاب مشهورش، تاریخ بیهقی، از استاد بزرگش به نیکی و بزرگی یاد میکند و او را از جمله افراد نادر روزگار میداند. با وجود اینکه مشکان بارها به پادشاه توصیه کرده بود که پس از مرگش، ابوالفضل بیهقی را جانشینش کند، به دلیل اینکه بیهقی در زمان فوت مشکان 46 سال داشت، از نظر سلطان مسعود غزنوی برای این سمت جوان بود. این شد که سلطان تصمیم گرفت یکی از افراد نزدیک به خود، یعنی بوسهل زوزنی، را بهعنوان ریاست جدید دیوان رسالت انتخاب کند.
به گفتهی ابوالفضل بیهقی، زوزنی «مردی امامزاده، محتشم، فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارتی در طبع وی مؤکد شده بود» و احتمالاً همین دلیلی بود بر اینکه مخفیانه نامهی استعفایش را تقدیم پادشاه کرد تا از همکاری با چنین انسانی رها شود، اما سلطان مسعود با استعفای ابوالفضل بیهقی موافقت نکرد و بهجایش به بوسهل تذکر داد تا با بیهقی محترمانه رفتار کند. بوسهل اطاعت کرد اما با فوت سلطان مسعود، بدرفتاری را از سر گرفت.
زندگی پرتلاطم ابوالفضل بیهقی پس از مرگ سلطان مسعود
ابوالفضل بیهقی از سال 412 تا 470 هجری قمری در دربار غزنویان خدمت کرد. او سلطنت محمود غزنوی، امیرمحمد غزنوی، مسعود غزنوی اول، مودود غزنوی، مسعود غزنوی دوم، علی غزنوی (بهاءالدوله)، عزالدوله عبدالرشید غزنوی، طغرل غاصب، فرخزاد غزنوی، و ظهیرالدوله ابراهیم را به چشم دید و در دوران سلطنت هر کدام، در دل جریانات روز و روند تصمیماتشان بود.
ابوالفضل بیهقی در دورهی عزالدوله بالاخره به سمت ریاست دیوان رسالت دست پیدا کرد، اما نشستن بر این مسند دوام چندانی نداشت. آنطور که در کتاب جوامعالحکایات و لوامعالروایات آمده، بیهقی بر اثر سخنچینی اطرافیان بدخواه، از جایگاهش برکنار شد و به زندان افتاد، اما ابن فندق، ادیب مشهور قرن پنجم، ادعا میکند دلیل به زندان افتادن بیهقی نپرداختن مهریهی همسرش بوده است.
در سال 444 هجری قمری، طغرل غاصب یا به قول بیهقی «طغرل کافرنعمت»، شورشی علیه سلطنت غزنوی به پا کرد، عبدالرشید را به قتل رساند، خدمهی دربار را به زندان انداخت، و بهاینترتیب بیهقی آزاد شد. سلطنت طغرل بیش از 50 روز عمر نکرد و غزنویان دوباره قدرت را به دست گرفتند. ابوالفضل بیهقی در دورهی فرخزاد غزنوی به دربار بازگشت و به دبیری دیوان رسالت منصوب شد. با اتمام سلطنت فرخزاد، بیهقی هم عطای دیوان را به لقایش بخشید و به تألیف اثر بزرگش تاریخ بیهقی مشغول شد. او تا آخرین روزهای زندگیاش مشغول نوشتن بود تا اینکه در سال 470 هجری قمری (برابر با 1077 میلادی)، جهان و متعلقاتش را برای همیشه ترک کرد.
آرامگاه ابوالفضل بیهقی در شهر غزنیِ افغانستان است.
ابوالفضل بیهقی در طول زندگیاش، تنها یک اثر از خود به جا گذاشت. اثری که یکتنه حجم بزرگی از تاریخ ایران را به دوش میکشد و از نهانخانهها و ناپیداهای تاریخ پرده برمیدارد. کتاب ابوالفضل بیهقی در ابتدا «تاریخ ناصری» نام داشت. احتمال میرود این نام از لقب سبکتگین، ناصرالدین پدر سلطان محمود، برگرفته شده باشد. بهعلاوه از این کتاب با عناوینی مثل «تاریخ آل ناصر»، «تاریخ آل سبکتگین»، «جوامعالتاریخ» و «جامع فیالتاریخ» هم اسم برده میشود.
تاریخ بیهقی آینهی تمامقد دوران سلطنت غزنویان و شرایط حاکم بر بخشهای شرقی ایران در آن دوره است. ابوالفضل بیهقی در این کتاب، به تقلید از سایر تاریخنگاران مسلمان، اثرش را با مطالبی دربارهی آفرینش آدم و تاریخ ایران و اعراب شروع کرده است. نسخهی کامل کتاب تاریخ بیهقی 30 جلد بوده و فقط 6 جلد (جلد پنجم تا دهم) از این اثر عظیم از گزند دوران جان سالم به در برده است که بخش عمدهای از آن وقایع دوران غزنویان، بهخصوص دورهی سلطان مسعود، را روایت میکند، و به همین دلیل است که بسیاری این کتاب را با نام «تاریخ مسعودی» هم میخوانند.
از مهمترین وقایعی که در کتاب تاریخ بیهقی با دقت نظر روایت شدهاند عبارتاند از: جنگ سلطان مسعود با ترکمانان، شکست سلطان مسعود در جنگ دندانقان و به سلطنت رسیدن طغرل. گفتنی است که ابوالفضل بیهقی در کتابش به بررسی آداب و رسوم ایرانیان در آن زمان و همینطور تشریح وضعیت ولایت خوارزم و شرح تاریخش از زمان انقراض آل مأمون تا سلطنت محمود غزنوی نیز پرداخته است؛ به همین سبب از حیث علم جغرافیا هم منبعی قابل استناد به شمار میآید. علاوهبر اینها، ابوالفضل بیهقی اطلاعات مفیدی از سلسلههای صفاریان، طاهریان و سامانیان ارائه میکند و از ذکر نام و اشعار شعرای ایرانی و عرب آن دوران نمیگذرد.
بنابراین، بیدلیل نیست که بزرگان عرصهی ادب این اثر عظیم را در حوزههای مختلفی از جمله تاریخنگاری، داستاننویسی، اندیشهورزی و هستیشناسی ارزشمند و محترم میدانند.
ابوالفضل بیهقی چندین دهه کارگزار دربار غزنوی و سلجوقی بود و از پیدا و پنهان سیاستمداری آن زمانه خبر داشت. در عین حال که خادمی فرمانبردار و مداح حاکمان بود، در لفافه دست به نقدشان هم میزد، و با اینکه خودش هم ادعا میکرد این تاریخ در ثنای سلاطین است، در لابهلای این مدح ظاهری با تلویح و اشاره و تمثیل، کموکاستیها را عیان میکرد.
کتاب تاریخ بیهقی از جنبههای ادبی متعددی دارای اهمیت است، از جمله نثر موزون بیهقی که گاهی ردای شعر به تن میکند و همینطور شیوایی بیان و دایرهی واژگانی قدرتمند ابوالفضل بیهقی که از نظر زبانشناسان و منتقدان دور نمانده است؛ تاآنجاکه برخی پژوهشگران ادبی نقش ابوالفضل بیهقی را در اعتلای زبان فارسی همتراز با اهمیت ویلیام شکسپیر برای ادبیات انگلیسی میدانند. دکتر غلامحسین یوسفی هم نثر کتاب تاریخ بیهقی را میستاید و آن را زنده و پرتحرک میداند که بهتناسب موقعیت، اوج و فرود پیدا میکند.
هر کس با شیوهی تاریخنگاری و روش تحقیق در دنیای امروز آشنایی داشته باشد، بهخوبی تشخیص میدهد ابوالفضل بیهقی در نوشتن این کتاب کاملاً روشمند و اصولی عمل کرده و مطالبش را با استفاده از اسناد و مدارک مختلف ثبت کرده است. او در بخشهای مختلفی از تاریخ بیهقی با عباراتی مثل «در اخبار ملوک عجم خواندم...» یا «من حکایتی خواندم در اخبار جلفا...» به منبع و متون معتبر مورداستفادهاش اشاره میکند. عجیب نیست که بسیاری از صاحبنظران عقیده دارند تاریخنگاری بیهقی میتواند سرفصلی برای تاریخنگاری علمی ایرانیان باشد و ضروری است پژوهشگران آن را سرمشق کار خود قرار دهند.
متن و پندهای کتاب تاریخ بیهقی
به مناسبت روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار ایرانی گزیده ای از جملات و پندهای کتاب تاریخ بیهقی را برای شما گردآوری کرده ایم که می توانید برای پست، کپشن و استوری اینستاگرام استفاده کنید.
***
چون ضعیفی افتد میان دو قوی
توان دانست که حال چون باشد
******
خردمند آن است که به نعمتی و عشوه ای
که این جهان دهد فریفته نشود
و بر حذر باشد از باز ستدن
که زشت باز می ستاند و بی محابا
******
این جهان گذرنده دار خلود نیست
و همه بر کاروان گاهیم
و پس یکدیگر می رویم
******
سخن حق و نصیحت تلخ باشد
******
فصلی خوانم از دنیای فریبنده
به یک دست شکر پاشنده
و به دیگر زهر کشنده
گروهی را به محنت آزموده
و گروهی را پیراهن نعمت پوشانید
******
دشمن هرگز دوست نگردد
******
نگر تا کار امروز به فردا نیفکنی
که هر روزی که می آید کار خویش می آورد
******
گویی گماشته است بلای او
بر هر که تو بر او دل بگماری
******
هر کسی خرد او قوی تر
زبان ها در ستایش او گشاده تر
******
ستاره ی روشن ما بودی
که ما را راه راست نمودی
و آب خوش ما بودی که سیراب از تو شدیم
و مرغزار پر میوه ی ما بودی
که گونه گونه از تو یافتیم
******
هنر بزرگ آنست که روزی خواهد آمد
جزا و مکافات را در آن جهان
و داوری عادل که از این ستمکاران داد مظلومان بستاند
******
بسا راز که آشکار خواهد شد روز قیامت
******
زندگانی چه کوته و چه دراز
نه به آخر بمرد باید باز
******
بَرِ آن تخم ها که ایشان کاشتند، برداشتند
******
تا جان در تن است
امید صد هزار راحت است
و فرج است
******
از بدان دور باشید
که بد کننده را زندگانی کوتاه باشد
******
مرد کو را نه گهر باشد و نه نیز هنر
حیلت اوست خموشی چو تهی دست غنیم
******
چنان باید زیست که پس از مرگ دعایی نیک کنند
******
پیداست که چون مرد بمر
اگر چه بسیار مال وجاه دارد
با وی چه همراه خواهد برد
******
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگواری و سالاری
******
حاسد را هرگز آسایش نباشد
******
بزرگ باش و مشو تنگدل ز خردی کار
که سال تا سال آرد گلی زمانه ز خار
******
خردمند آن است که در قناعت زند
که برهنه آمده است
و برهنه خواهد رفت
******
درویش گرسنه و در محنت و ضعیف
و توانگر در همه نعمت
چون مرگ فراز آمد از یکدیگر باز نتوان شناخت
******
سیر خورده، گرسنه را مست و دیوانه پندارد
ابوالفضل بیهقی مورخ ادیب نویسنده و استاد مسلم نثر فارسی
اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.
***************
«سخنی نرانم که آن به تعصبی و تزیدی کشد تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را»
***************
غرض من آن است که تاریخ پایهای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنانکه ذکر آن تا آخر روزگار باقیماند.
*******************
لینک گروه واتساپی شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی
https://chat.whatsapp.com/JsMQbup5vM6H2mABabm5je
لینک اینستاگرام بیهقی نیوز
https://www.instagram.com/beyhaghi_news/
لینک گروه تلگرامی شبکه رسمی ابوالفضل بیهقی
https://t.me/abolfazlbeyhaghi385
زوالِ تمدنی یا زوالِ دودمانی؟ هویت ملی یا دینی؟
خشی از مقالۀ «در کشاکش تقدیر و تدبیر، نگاهی به تاریخ بیهقی از منظر شهریار ماکیاولی»؛
این مقاله در شمارۀ بعدی مجلۀ سیاستنامه (ش. ۳۲) منتشر خواهد شد.
زانیار ابراهیمی: اگر تاریخ بیهقی را تاریخِ ناتوانیِ مسعود غزنوی در حفظ وضع موجود بگیریم، میتوانیم توسعاً اظهار کنیم که این ناکامی، شروعِ نوعی زوالِ تمدنی است و صرفاً به غزنویان محدود نمیماند. همانطور که محمد دهقانی میگوید: «دنیای اسلام در آن روزگاران پیشرفتهای عمدۀ خود را پشت سر نهاده و تمدنی که پدید آورده بود کمکم روی در نقاب سکون میکشید و رو به سستی و زوال مینهاد. تاریخ بیهقی خود نموداری گویا از این زوال است. خلافت عباسی در غرب و شرق با رقبای قدرتمندی مواجه شده بود که آنها هم داعیهدار اسلام بودند. در غرب خلفای فاطمی مصر خطری کشنده برای خلافت بغداد محسوب میشدند و در شرق اقوام ترکتبار آسیای میانه که به اسلام گرویده بودند... هرگاه لازم میدانستند با اِعمال فشار بر خلیفۀ بغداد، او را به سوی سیاستهای خود سوق میدادند و اگر خلیفه در برابرشان مقاومتی میکرد زبان به تهدید و ارعاب میگشودند و گاه حتی بغداد را هم تصرف میکردند. به این ترتیب، چند قرن پیش از اینکه مغولها ضربۀ نهایی خود را بر پیکر پوسیدۀ خلافت عباسی فرود آورند، حکومت یکپارچۀ اسلامی، به رهبری خلفای بغداد، عملاً دچار تجزیه و واگرایی شده بود و سر در نشیب انحطاط داشت... ». اما این توسّعِ منطقی، شواهد متنیِ چندانی ندارد. بیهقی تاریخش را از منظر خُرد (میکروسکوپی) مینویسد و نه منظر کلان (ماکروسکوپی)، یعنی نه از منظرِ زوالِ دورانیِ عالم اسلام یا انحطاط تمدنی (البته اگر فرض کنیم که چنان چیزی برای او اندیشهپذیر یا کاملاً پیشبینیپذیر بود.) او میخواهد دادِ تاریخ را با گشتنِ گرد زوایا و خبایا بدهد؛ از همین رو باید نشانههای ناتوانی از ضبط یا انحطاطِ کلیتِ امور را در جزئیاتِ تاریخِ او بیابیم. به سخن دهقانی، «آنچه برای بیهقی اهمیت دارد حوادث روزگار خودش است.» بر این اساس، در صحتِ این دیدگاه جواد طباطبایی جداً میتوان تردید کرد که «غایت تاریخ در نظر ابوالفضل بیهقی "بیداری" بود که راه "آگاهی ملی" را هموار میکرد.» آنچه طباطبایی برای این بیداری شاهد میآورد، انتقاد بیهقی از مسعود به دلیل «مال خواستن{...} از» مردم و «بیرسمیهایی که بر آملیان رفت و پیآمدهای این واقعه است.» اما این شاهد، و شواهد جزئیِ دیگر، بر چشمانداز کلانِ بیهقی در نگریستن به تاریخ و التفاتِ او به زوالِ تمدنی یا دورانی گواهی نمیدهند. بیهقی به زوال آگاه است، اما این زوال، افولِ دودمانِ کموبیش نوپای غزنوی و از دست رفتنِ اوضاعِ بسامان و عروسِ آراستهای است که محمود برای مسعود به ارث میگذارد. بسیاری از عناصر «تداوم» را میتوان در تاریخ بیهقی سراغ گرفت، اما این عناصر عموماً آگاهانه نیستند، زیرا او خود میگوید که «از ملوک عجم که از ما دورتر است خبری نداریم» و این بیخبری انتسابِ مقولۀ آگاهانه و قصدمندانۀ «بیداری» به او را بسیار دشوار میکند و «مقاومت مصالحِ» آن میزان خبری نیز که از شاهانِ پیش از اسلام میدهد، برای تحمّلِ بارِ این عنوانِ سنگین کفایت نمیکند.
وانگهی، همانطور که دهقانی میگوید، «بیهقی خود را "تازیک (فارس)" و خراسانی میداند و خراسانیان را در برابر اهل ری و جبال قرار میدهد» و «هویت مسلط بر جهان بیهقی{...} هویت دینی است.» از این جهت نیز بیهقی نقطۀ مقابلِ ماکیاولی است که امر ملی را بر امر دینی و نهاد کلیسا برتری میداد که نهادی ناتوان و نامتمایل به وحدت بخشیدن به ایتالیای «تکهپاره و به تاراجرفته» بود. بیهقی در جلد ششم، زمانی که (به بیان اشمیتی) امر سیاسیاش را بر اساس دوست و دشمن تعیین میکند، دشمنانی (یا دیگریهایی) را از جمله «معتزلی و زندیقی و دهری» برمیشمرد که برآمده از هویت دینی-سیاسیِ خلافتاند و آگاهیِ ملیِ (یا عجمیِ) او یا تمایلش به اولویت بخشیدن به آن را نمودار نمیسازند.
بهعلاوه، لزوماً نباید عناصر «تداوم» را مشروعیتبخش تلقی کرد؛ عناصر «تداوم»، گاهی به معنای استمرار مشکلاتِ حلنشده و شاید حلناپذیری است که در طول تاریخ با ما ایرانیان همراه بودهاند (و کاش میتوانستیم جایی در تاریخمانْ این بارهای سنگین را زمین بگذاریم و آنها را با خود به همۀ ادوار و اعصار حمل نکنیم). از این حیث، شاید تاریخِ مضمونیِ عباس امانت را بهلحاظ روششناسی بتوان مفیدتر از تاریخِ ماهویِ طباطبایی ارزیابی کرد، تاریخی که در آن عناصرِ کموبیش همواره افتخارآمیز و مشروعیتبخش، به لطایفالحیل از گذشتههای دور به حال و آینده منتقل میشوند و مجموعاً سنگِ خارایی دستنخوردنی را تشکیل میدهند که صرفاً در کورانِ حوادث، مستور و نامستور میشود.
#محمد_دهقانی
مورخ، پژوهشگر، مترجم، منتقد، استاد سابق دانشگاههای تهران و سمنان، ویراستار، عضو هیئت امنای کتابخانهٔ مجتبی مینوی
#بیهقی #تاریخ_بیهقی #ابوالفضل_بیهقی
#حدیث_خداوندی_و_بندگی
دیدار با دکتر هاشم رجبزاده در خانهاش در اوساکا. با آثارش بیش از سی سال است که آشنایم. آرزومند دیدارش بودم و مدتی پیش این آرزو برآورده شد. مردی بهغایت مهربان و هنرمند. سالهاست که در معرفی زبان و ادبیات ایران به ژاپنیها و شناساندن جوانبی از فرهنگ کهنسال ژاپن به ایرانیان صبورانه و بی سر و صدا میکوشد. لطف کرد و دو تا از کتابهایش را برایم امضا کرد. امیدوارم باز هم بتوانم ببینمش و از لطف حضور و همصحبتیاش برخوردار شوم.
چهاردهمین همایش بین المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میان رشته ای نثر فارسی
14th. International Conference in Honor of Abolfazl Beyhaghi and Interdisciplinary Studies
«چهاردهمین همایش بینالمللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میانرشتهای نثر فارسی» در اوّل آبان 1403 برگزار میشود. باتوجّه به ثبت روز اوّل آبان در تقویم ملّی کشور به نام «روز ملّی بزرگداشت بیهقی» و جایگاه ابوالفضل بیهقی، به عنوان «پدر نثر فارسی و بایستگی پرداختن به مطالعات میانرشتهای، به دو حوزة مطالعات میانرشتهای نثر فارسی و مطالعات بیهقیپژوهی خواهیم پرداخت.
پژوهشگر فرهیخته،
با سلام و درود بسیار؛
«چهاردهمین همایش بینالمللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میانرشتهای نثر فارسی» در اوّل آبان 1403 برگزار میشود. باتوجّه به ثبت روز اوّل آبان در تقویم ملّی کشور به نام «روز ملّی بزرگداشت بیهقی» و جایگاه ابوالفضل بیهقی، به عنوان «پدر نثر فارسی و بایستگی پرداختن به مطالعات میانرشتهای، به دو حوزة مطالعات میانرشتهای نثر فارسی و مطالعات بیهقیپژوهی خواهیم پرداخت. این همایش به مانند سال های پیش و در سطح بینالمللی با نمایههای ISC و Civilica توسط دانشگاه حکیم سبزواری، با همکاری انجمن ایرانشناسی ایران، انجمن علمی (استادان) زبان و ادبیات فارسی، انجمن ترویج زبان وادب فارسی، انجمن ایرانی تاریخ، فرهنگستان زبان وادبیات فارسی، بنیاد سعدی، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، بنیاد فرهنگی زنده یاد دکتر علوی مقدّم و دیگر نهادهای علمی، پژوهشی و فرهنگی کشوری و نیز نهادها و سازمانهای استان خراسان رضوی و شهرستان سبزوار برگزار میشود. انتشار چکیده مقالهها و مقالههای کامل همایش در چارچوب موضوعهای پیشنهادی و در دو حوزة مطالعات میانرشتهای نثر فارسی و مطالعات بیهقیپژوهی، برگزاری کارگاه های علمی و نشست های علمی ـ پژوهشی از جمله برنامه های این همایش خواهدبود.
از آن پژوهشگر ارجمند دعوت میشود چکیده و اصل مقالة خود را پیرامون دو حوزة مطالعات میانرشتهای نثر فارسی و مطالعات بیهقی پژوهی (براساس موضوعهای پیشنهادی) و با توجّه به تقویم همایش، به نشانی رایانامۀbeyhaghi1400@yahoo.com ارسال فرمایید (با بهرهگیری از Word). مجموعة چکیده و اصل مقالههای «چهاردهمین همایش بین المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میانرشتهای نثر فارسی»، دارای نمایههای ISC و Civilica و اعتبار علمی- پژوهشی درخوری است. کمیتة علمی همایش، از میان اصل و کامل مقالههای دارای امتیاز بالاتر علمی، شماری را به عنوان سخنرانی در نشستهای علمی دعوت میکند و چکیده و اصل مقالات (در دو کتاب جداگانه) پس از داوری و تأیید بخش علمی همایش منتشر خواهد شد. حضور در کارگاههای علمی-پژوهشی که توسط استادان و پژوهشگران برتر برگزار میشود دارای گواهی معتبر دانشگاهی و نمایههای ISC و Civilica است. لطفاً به این نکتهها توجّه فرمایید:
1. چکیده مقاله، فقط باید در فرمت نمونه چکیده مقاله که پیوستِ این نامه است گتجانده شود و چکیده مقاله های خارج از فرمت، پذیرفته نمیشود. باید تمام مشخصات و توضیحات موجود در این فرمت نمونه رعایت شود؛
2. چکیده و اصل مقاله، باید دارای ماهیّت علمی-پژوهشی، اصالت و نوآوری، بیان مسئله، ضرورت و اهمیّت تحقیق، روش و هدفها و دستاوردهای تحقیق باشد (بدون عنوانهای فرعی)؛ رعایت اصول نگارشی مراکز دانشگاهی و «دستور خط فارسی» مصوّب فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی، رعایت فاصلهها و نیم فاصلهها، رعایت نشانههای درست نقطهگذاری، کاربرد تشدید در واژهها و بهرهگیری از «ۀ» برای نقشنمای اضافۀ واژههای مختوم به «ه» غیر ملفوظ (مانند: نظریة ادبی) ضروری است؛
3.متن چکیده: B Louts13 نازک؛ حداکثر 220 واژه؛ کل چکیده فقط در یک صفحه؛ بدون ذکر منابع و مآخذ؛ نام کتابها در متن چکیده: ایتالیک (ایرانیک) نازک؛ چکیده در یک بند؛ فاصله بین سطرها: یک سانتی متر/ single؛ ابعادچکیده: قطع وزیری (چکیده را فقط در فایلِ وُرد پیوست در «فرمت نمونه» تایپ فرمایید و با حفظ همان سربرگ همایش، در این فرمت بگنجانید)؛
4. واژههای کلیدی (B Louts13 بولد): بین 3 تا 6 واژه؛ بین واژهها ویرگول؛ در پایین چکیده؛ (B Louts12 نازک)؛
5. اصل مقاله، فقط باید در فرمت نمونۀ اصل و قالب مقاله که پیوستِ این نامه است گنجانده شود و مقاله های خارج از فرمت، پذیرفته نمیشود. باید تمام مشخصات و توضیحات موجود در این فرمت نمونه رعایت شود؛ در صفحة آغازین اصل مقاله، باید چکیدة مقاله گنجانده شود.
6. تعداد چکیده مقاله های مورد پذیرش: 2، تعداد اصل مقاله های مورد پذیرش: 2 ؛
7. با توجّه به اعتبار علمی و بین المللی و ادواری بودن همایش و نمایه شدن چکیده و اصل مقالات در پایگاه های استنادی ISC و Civilica به ازای هر چکیده و اصل مقاله، مبلغی به عنوان داوری، نشر و ارائۀ گواهی دریافت میشود
مبلغ و شماره حساب (مربوط به درآمدهای اختصاصی دانشگاه حکیم سبزواری) پس از پذیرش چکیده و اصل مقاله، به اطلاع پژوهشگران خواهد رسید.
با سپاس بسیار
مهیار علوی مقدّم
دبیر «چهاردهمین همایش بین المللی
بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میانرشته ای نثر فارسی» (آبان 1403)
26 اسفند 1402
دکتر قالیباف: بیهقی با نگارش تاریخ خود هویت ایرانیان را قوام بخشید
رییس مجلس شورای اسلامی گفت: ابوالفضل بیهقی که از ادراک و هوشمندی ویژه برخوردار بود و به نویسندگی عشق میورزید با نگارش تاریخ خود، میراث ماندگاری برای قوامبخشی به هویت مردم این سرزمین برجای گذاشت.
دکترمحمدباقر قالیباف روز سه شنبه در پیامی به چهاردهمین همایش بین المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار افزود: تاریخ بیهقی از نظر هنر نگارش نیز منبعی ارزشمند به شمار میآید و بهترین نمونه انشایی پشینیان و از شاهکارهای ادب فارسی محسوب میشود که در میان نوشتههای قدیم کمتر کتابی را میتوان یافت که بتواند با کهنگی زبان تا این اندازه برای خوانندگان خود جذابیت داشته و در خدمت محتوای تاریخی قرار گرفته باشد.
در پیام رییس مجلس که توسط دکتر بهروز محبی نجمآبادی، نماینده غرب خراسان در مجلس شورای اسلامی قرائت شد، آمده است: اول آبان در تقویم کشور به نام روز ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی، پدر نثر فارسی ثبت شده است که با نام کامل ابوالحسن محمد بن حسین بیهقی از زمره مفاخر ارزشمند ایران و از ستارگان همیشه تابناک آسمان شعر و ادب است که در سال ۳۷۴ هجری شمسی در روستای «حارث آباد» در دیار ارزشمند سبزوار کنونی پا به این جهان گذاشت.
وی در ادامه از ابوالفضل بیهقی به عنوان ادیب، پژوهشگر و فرزانه ای قدرشناس یاد کرده که نام او در گستره ادب این سرزمین میدرخشد و افزوده است: ادبیات جاودانه ایران، حاصل عقل و ذوق و هنر و حکمت است و با ستارگان علم و ادب اعتبار مییابد.
قالیباف با قدردانی از دست اندرکاران برگزاری چهاردهمین همایش بینالمللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میان رشتهای نثر فارسی، نوشته است: امیدوارم با گسترش این اقدامات همواره شاهد درخشندگی سرمایههای ادبی این مرز و بوم باشیم چراکه تجلیل از مفاخر، اهمیت قائل شدن برای علم، ادب، فرهنگ و هنر کشور است و باید از افرادی که در این راه خدمت میکنند، قدردانی کرد.
وی تاکید کرد: بزرگداشت مفاخر فرهنگی و تجلیل چهرههای ماندگار عرصههای ادب و اندیشه و علم از جمله مهمترین وظایف و تکالیف کارگزاران نظام و متولیان دستگاه های فرهنگی و سنت پسندیده ای در راستای تکریم فرهیختگانی است که عمر خویش را در راه اعتلا و تابندگی میراث معنوی این سرزمین صرف کردهاند.
رییس مجلس یادآور شد: این نکوداشت ها از زمانی قدرت تاثیرگذاری بیشتری مییابد که نتایج آن به مخاطب اصلی آن یعنی نسل جوان کشور انتقال یابد.
وی خاطرنشان کرد: فرهنگ و هنر و ادب هر ملتی از آداب و منش زندگی پیشین ادبی و آثار ادیبان و نویسندگان آن ملت ریشه میگیرد و منشا الهام برای آیندگان خواهد بود.
قالیباف افزود: از جمله سنن و آداب که در این سرزمین در طول تاریخ به منتهای کمال و رشد رسیده و اندیشه و ذوق ایرانیان را در پهنه این سرزمین تجلی و اثر بخشیده هنر ادب و نثر و شعر است که ناشی از فرهنگپروری و هنردوستی مردمان این سرزمین است.
رییس قوه مقننه تاکید کرد: زبان و ادبیات از ابزارهای بنیادی پیوند هماندیشی بین انسانها از روزگاران کهن تا به زمان حال بوده و پیشرفتهای دنیای امروز متاثر از زبان و قدرت ارتباطی آن و حاصل اندیشه، فرهنگ و باورهای عمیقی است که نقش موثری در شکلگیری وضع کنونی داشته است.
با سخنرانی معاون وزیر علوم، چهاردهمین همایش بینالمللی بزرگداشت بیهقی به کار خود پایان داد
چهاردهمین همایش بینالمللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میانرشتهای نثر فارسی چهارشنبهشب در تالار استاد شریعتی دانشگاه حکیم سبزواری پایان یافت.
معاون وزیر و رییس سازمان امور دانشجویان وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در این آیین با ابلاغ مراتب قدردانی وزیر علوم به برگزارکنندگان این همایش، گفت: فرهنگ و هنر مایه وحدت و موجب هویتبخشی به کشور و ملت می شود و ما هرچقدر در حوزه علم و ادب و فرهنگ کار کنیم، باز هم کم کار کرده ایم.
دکتر سعید حبیبا افزود: کمتر همایشی در کشور داریم که به صورت مستمر و ۱۴ دوره پیاپی برگزار شود و امیدوارم که چهاردهمین همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهفی به اهداف ترسیم و تعیین شده خود رسیده باشد.
وی خاطرنشان کرد: بیهقی به عنوان شخصیتی بزرگ، ادیبی برجسته و مورخی صاحب نام در عرصه نثر فارسی درس های بسیاری برای ما دارد و تک تک ما می توانیم از روش، مرام و رفتار این بزرگمرد درس های زیادی بگیریم.
معاون وزیر علوم با اشاره به آغاز سال جدید تحصیلی دانشگاهها، با ابراز امیدواری به تداوم برگزاری چنین همایش هایی افزود: دانشجویان این کشور، حتی اگر در رشته های غیر از علوم انسانی مانند فنی و مهندسی و پزشکی تحصیل می کنند، باید با فرهنگ و ادب کشور خود آشنا شوند و برپایی رویدادهایی چون همایش ابوالفضل بیهقی میتواند این فضا را در دانشگاهها و حتی کشور ما ایجاد کند.
وزیر علوم پاکستان نیز در آیین پایانی چهاردهمین همایش بزرگداشت بیهقی در سخنانی با ابلاغ سلام گرم مردم پاکستان به مردم ایران و جامعه علمی ایران، گفت: برگزاری این همایش به یادبود ابوالفضل بیهقی، تاریخنگار نامدار و نویسنده برجسته ایرانی در واقع بزرگداشت خدمات او به تاریخ و فرهنگ ایران است.
پروفسور احمد مختار افزود: ما نیاز داریم که در کنار اشتراکات فرهنگی و دینی، ارتباطات علمی بین ۲ کشور ایران و پاکستان را توسعه دهیم و در قالب نشست ها و کنفرانس های علمی و تبادلات فرهنکی، راه حل مشکلاتی را که در منطقه ما به وجود آمده است، پیدا کنیم.
وی گفت: دانشگاه ها و مراکز علمی ایران در زمینه تکنولوژی و فناوری، تحصیلات عالی و علوم انسانی پیشرفت زیادی داشته اند و ما مایل به گسترش مبادلات علمی با ایران هستیم.
وزیر علوم پاکستان در حالی که به احترام مهمانان و حاضران در همایش بیهقی، سر تعظیم فرود آورده بود، برگزاری ۱۴ دوره این همایش را دستاورد بزرگی برای دانشگاه حکیم سبزواری برشمرد و این موفقیت را به دست اندرکاران، مدیران و استادان این دانشگاه تبریک گفت.
چهاردهمین همایش بینالمللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میانرشتهای نثر فارسی، اول آبان، همزمان با روز ملی ابوالفضل بیهقی به میزبانی دانشگاه سبزوار آغاز شده بود که امروز به کار خود خاتمه داد.
به گفته دبیر این همایش در مدت برگزاری دوروزه این رویداد ۱۲ سخنران ایرانی و خارجی از کشورهای عراق، افغانستان، تاجیکستان، هندوستان، پاکستان، ازبکستان و ارمنستان به صورت حضوری و مجازی در ۲ نشست جداگانه در خصوص مطالعات میان رشتهای نثر فارسی و تاریخ بیهقی سخنرانی کرده و مقالات خود را ارائه کردند.
مهیار علوی مقدم گفت: در قالب این همایش ۹ کارگاه پژوهشی در سبزوار برپا شد که پژوهشگران برجسته ای چون “دکتر بهمن نامور مطلق، دکتر حمیدرضا شعیری، دکتر ابوالفضل حرّی، دکتر محمدرضا مقدّسی، دکتر احمد رضی، دکتر قدسیه رضوانیان و دکتر میثم زندی” در این کارگاه ها به ارائه مطلب پرداختند.
وی رونمایی از کتابهای «از تار و پود نثر فارسی، از بلندای نثر فارسی و شهر در سایه اساطیر» و اهدای لوح تقدیر به برگزیده «جایزه بلاغی-زیباشناسی زندهیاد دکتر سیدمحمّد علویمقدّم» و نواختن «زنگ بیهقی» در مدارس سبزوار را از برنامه های جنبی این رویداد فرهنگی برشمرد.
منبع: دانشگاه حکیم سبزواری
وزیر علوم پاکستان:برگزاری همایش یادبود بیهقی، بزرگداشت خدمات او به تاریخ و فرهنگ ایران است
وزیر علوم پاکستان گفت: برگزاری همایش یادبود ابوالفضل بیهقی، تاریخنگار نامدار و نویسنده برجسته ایرانی در واقع بزرگداشت خدمات او به تاریخ و فرهنگ ایران است.
به گزارش روابط عمومی وزارت علوم به نقل از دانشگاه حکیم سبزواری؛ وزیر علوم پاکستان در ارتباط تصویری با حاضران در آیین پایانی چهاردهمین همایش بزرگداشت بیهقی در با ابلاغ سلام گرم مردم پاکستان به مردم ایران و جامعه علمی ایران، گفت: برگزاری این همایش به یادبود ابوالفضل بیهقی، تاریخنگار نامدار و نویسنده برجسته ایرانی در واقع بزرگداشت خدمات او به تاریخ و فرهنگ ایران است.
پروفسور احمد مختار افزود: ما نیاز داریم که در کنار اشتراکات فرهنگی و دینی، ارتباطات علمی بین ۲ کشور ایران و پاکستان را توسعه دهیم و در قالب نشست ها و کنفرانس های علمی و تبادلات فرهنگی، راه حل مشکلاتی را که در منطقه ما به وجود آمده است، پیدا کنیم.
وی گفت: دانشگاه ها و مراکز علمی ایران در زمینه تکنولوژی و فناوری، تحصیلات عالی و علوم انسانی پیشرفت زیادی داشته اند و ما مایل به گسترش مبادلات علمی با ایران هستیم.
وزیر علوم پاکستان برگزاری ۱۴ دوره این همایش را دستاورد بزرگی برای دانشگاه حکیم سبزواری برشمرد و این موفقیت را به دست اندرکاران، مدیران و استادان این دانشگاه تبریک گفت.
معاون وزیر علوم در اختتامیه همایش بزرگداشت بیهقی:
فرهنگ و هنر سبب وحدت و هویتبخشی به کشور است
وزیر علوم: ایران به وجود بیهقی، به عنوان گزارشگر حقیقت میبالد
وزیر علوم، تحقیقات و فناوری گفت: ابوالفضل بیهقی، پدر نثر فارسی، گزارشگر حقیقت و یکی از پرآوازهترین نویسندگانی است که بیهق، سبزوار، خراسان و ایران به وجود وی میبالند.
دکتر حسین سیمایی صراف روز سه شنبه در پیامی به چهاردهمین همایش بین المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی که توسط قائم مقام وی قرائت شد، افزود: اثر "ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی دبیر"، نمونهای کممانند از بهترین و کاملترین تواریخ است که میتوان نگاشت.
وی خاطرنشان کرد: بیهق و سبزوار از دیرباز تاکنون، اندیشمندان، فرهیختگان و دانشمندانی بزرگ و توانا را پرورانده است، اندیشمندان و فرهیختگانی که موجب سربلندی و افتخارآفرینی زادگاه خود سبزوار و سرزمین پهناور و فرهنگباور خراسان و ایران شده اند.
وزیر علوم در پیام خود یادآور شد: تاریخ سبزوار اندیشمندانی مانند ابوالفضل بیهقی، نویسندۀ تاریخ بیهقی؛ ابوالحسن علی بن زید بیهقی، نویسندۀ تاریخ بیهق؛ عطاملک جوینی، نویسندۀ تاریخ جهانگشای جوینی، حکیم اسرار سبزواری، فیلسوف بزرگ شرق؛ و از میان معاصران نیز دکتر علی شریعتی، نویسندۀ بزرگ انقلاب؛ آیت الله سیدعبدالاعلی سبزواری، مجتهد و عالم بزرگ دینی؛ محمود دولت آبادی، رمان نویس پرآوازه؛ استاد حمید سبزواری، شاعر بزرگ انقلاب و سروده های انقلابی و زنده یاد دکتر سیدمحمد علوی مقدم، چهرۀ ماندگار ادبیات و استاد برجستۀ دانشگاه حکیم سبزواری و بسیاری دیگر را در خود دارد.
سیمایی صراف در بخش دیگر پیام خود افزوده است: روش تاریخ نویسی بیهقی بر پایۀ شیوۀ دقیق علمی، حقیقتجویی و بهرهگیری از معیار خردمندی رویدادها استوار شده است؛ بیهقی در سنجش نیک و بد و رفتار شایست و ناشایست حاکمان روزگار، هیچ واهمهای به خود راه نمیدهد.
وزیر علوم تاکید کرده است: تاریخ بیهقی گنجینه ای ارزشمند از امثال و حکم و پند و اطلاعات فرهنگی، جغرافیایی و سیاسی است؛ نثر این کتاب نمونهای عالی از متن های کلاسیک ادبی است و در دورۀ معاصر نیز آموزه های فرهنگی برگرفته از تاریخ بیهقی و جهان بینی ابوالفضل بیهقی سخت درخور توجه است.
وی افزوده است: برگزاری «چهاردهمین همایش بین المللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میان رشتهای نثر فارسی»، در اوّل آبان ۱۴۰۳ فرصتی است ارزشمند و درخور تقدیر تا بار دیگر شماری از نثرپژوهان، بیهقی پژوهان و پژوهشگران فرهنگی و ادبی با دغدغۀ اعتلای فرهنگ و اندیشه در جهان معاصر گرد هم آیند و به جایگاه ادبیات کلاسیک فارسی، بهویژه نثر فارسی و پیوند آن با جهان معاصر و نقش ادبیات و فرهنگ در ارتقای زندگی مردم روزگار ما، بپردازند.
وزیر علوم اضافه کرده است: این همایش به موضوع بسیار مهم «مطالعات میانرشتهای نثر فارسی» می پردازد که در این روزگار پرداختن به آن لازم و ضروری است زیرا، مطالعات میانرشتهای و بین رشته ای از مباحث مهم و جدی به ویژه در محافل علمی و دانشگاهی به شمار می روند.
به گزارش روابط عمومی وزارت علوم به نقل از دانشگاه حکیم سبزواری، دکتر سعید حبیبا ، در این آیین اختتامیه چهاردهمین همایش بینالمللی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و مطالعات میانرشتهای نثر فارسی با ابلاغ مراتب قدردانی وزیر علوم به برگزارکنندگان این همایش، گفت: فرهنگ و هنر مایه وحدت و موجب هویتبخشی به کشور و ملت می شود و ما هرچقدر در حوزه علم و ادب و فرهنگ کار کنیم، باز هم کم کار کرده ایم.
معاون وزیر علوم افزود: کمتر همایشی در کشور داریم که به صورت مستمر و ۱۴ دوره پیاپی برگزار شود و امیدوارم که چهاردهمین همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهفی به اهداف ترسیم و تعیین شده خود رسیده باشد.
وی خاطرنشان کرد: بیهقی به عنوان شخصیتی بزرگ، ادیبی برجسته و مورخی صاحب نام در عرصه نثر فارسی درس های بسیاری برای ما دارد و تک تک ما می توانیم از روش، مرام و رفتار این بزرگمرد درس های زیادی بگیریم.