معرفی وب سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
جهت اساتید و دانشجویان گرامی در خصوص مقالات مرتبط با ابوالفضل بیهقی و تاریخ بیهقی
http://www.ensani.ir/search.aspx?key=%D8%A8%DB%8C%D9%87%D9%82%DB%8C&mode=contents
معرفی وب سایت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
جهت اساتید و دانشجویان گرامی در خصوص مقالات مرتبط با ابوالفضل بیهقی و تاریخ بیهقی
http://www.ensani.ir/search.aspx?key=%D8%A8%DB%8C%D9%87%D9%82%DB%8C&mode=contents
«داستانوارگی تاریخ بیهقی»به قلم دکتر سید احمد رضی ( دانشگاه گیلان )
تاریخ بیهقی را نمونه کامل بلاغت طبیعی زبان فارسی به شمار آورده اند. آنچه بیهقی را از سایرین متمایز کرده است دغدغه ی او برای تاثیر گذاری بر مخاطب است. راز زنده بودن، جذابیت و لذت بخشی تاریخ بیهقی را باید در این دغدغه جستجو کرد. مخاطب اندیشی وی موجب شده است تا برای ایجاد کشش از شگردهایی استفاده کند. وی ارتباطی صمیمانه با مخاطب برقرار می کند. مثلا در جای جای کتاب با فروتنی بابت دراز گویی اش عذر خواهی می کند. با لحنی احترام آمیز از افراد یاد و در باره آنان واقع بینانه و منصفانه داوری می کند. جایی که از صحت مطلبی مطمئن نیست با ذکر وَ الله اعلم بالصّواب خود را در کنار مخاطب قرار می دهد.
منظور از داستانوارگی تاریخ بیهقی خیالی بودن آن نیست. بلکه وی برای خواندنی تر شدن کتابش شیوه هایی را به کار برده که داستان نویسان در داستانهای خود به کار می برند. تا جایی که به نظر آنوبانینی می توان کتاب او را به رمانی جذاب مانند کرد. در ادبیات معاصر با استفاده از بعضی اصول مکتبهای ادبی رئالیسم یا ناتورالیسم می توان حوادث واقعی تاریخی را درقالب رمانهای جذاب عرضه کرد.
عناصر داستانی در تاریخ بیهقی:
1-روایتگری(Narration): تاریخ نگاران و داستان نویسان هر دو با روایت سر و کار دارند و بخش مهمی از کشش این متنها به چگونگی روایت در آن ها بستگی دارد. روایت را توالی ملموس حوادثی که غیر تصادفی کنار هم آمده باشند تعریف کرده اند. در این تعریف منظور از غیر تصادفی بودن پذیرفتنی بودن اتفاقات است. بیهقی برای پذیرفتنی کردن روایتهایش از سه شیوه مستند استفاده می کند. 1-بخشی را خود شاهد بوده 2- بخش دیگری را از زبان راویانی که از نظر او قابل اعتماد و راستگویند نقل می کند. 3- از کتابهایی که خوانده نقل می کند. وی از روایت گذشته نگر استفاده می کند و فقط در یک مورد به روایت لحظه به لحظه می پردازد. وی در روایت خود از توالی خطی استفاده نمی کند بلکه به گزینش حوادث دست می زند و ساختاری هماهنگ و یکدست عرضه می کند.
2-زاویه دید (View Point): دید گاهی است که نویسنده برای روایت حوادث ماجراها انتخاب می کند. تاریخ بیهقی دارای زاویه دید متغیر (Shifting) و یا چندگانه (Multiple) است. به تعبیر دیگر همه ی انواع زاویه دید را دارد. ولی شیوه غالب دانای کل مفسر یا مداخله گر است. (Intrusive Omniscient) که در همه صحنه ها رفت و آمد می کند و اظهار نظر می کند. بنا به تحقیق آنوبانینی او در بسیاری موارد هم از دید دانای کل محدود (Limited Omniscient) و از زبان یکی از شخصیتها روایت می کند. وی گاه از زاویه دید نمایشی (Dramatic) یا عینی (Objective) نیز استفاده می کند. یعنی با روایت مکالمات، کردار و رفتار آنان را به خوانندگان می شناساند.
3- شخصیت پردازی (Characterization): بیهقی با نشان دادن ویژگیهای بیرونی و درونی شخصیتهایی مانند احمد حسن، بوسهل، بونصر مشکان، حسنک وزیر و... چهره ای زنده و ملموس از آنان برای خواننده به تصویر می کشدشخصیت اصلی یا مرکزی (Protagonist) بخش بر جا مانده تاریخ بیهقی مسعود است. شخصیت مخالف (Antagonist) او برادرش محمد است. شخصیتهای مقابل (Foil) که اطراف محمد گرد می آیند کسانی چون علی قریب، حسنک، امیر یوسف و... که پدریانند هستند. انواع کشمکش (Conflict) ها بین او و شخصیتهای مقابل هست. شخصیت پر تجربه و میانه روی مانند بونصر مشکان نیز برای ایجاد تعادل تلاش می کند که از جایگاه خاصی بر خوردار است.
شیوه های شخصیت پردازی: 1- شرح و توضیح مستقیم 2- از طریق اعمال آنان 3- ارائه درون شخصیتها بدون تعبیر و تفسیر.
شخصیتها اغلب ایستا (Static) هستند که در کل داستان شخصیت آنان تغییر نمی کند و شاید بونصر مشکان را با تسامح بتوان پویا (Dynamic) دانست که به تدریج خود را با شرایط تطبیق می دهد و به جز حسنک که می توان شخصیت نوعی به حسابش آورد بقیه صورت نوعی(Type) نیستند.
4- صحنه آرایی و فضا سازی: زمان و مکانی را که در آن داستان اتفاق می افتد را صحنه (Setting) می گویند. که بیهقی به نحو زیبایی آن را توصیف میکند.
مکالمه (Dialogue): امروزه یکی از عناصر مهم داستان به نظر آنوبانینی شمرده می شود که به داستان آهنگ (Rhythm) مناسب می بخشد و پیرنگ (Plot) را گسترش می دهد و درونمایه آن را نمایش می دهد. مکالمه به طور گسترده در تاریخ بیهقی به کار گرفته شده چه دو نفره و چه چند نفره. مواردی از خود گویی و گفتار درونی هم در تاریخ بیهقی مشاهده شده است.
5- لحن (Tone): در ادبیات داستانی، دو نوع لحن تشخیص داده اند: 1- لحن کلی که نمودار دیدگاه نویسنده است و با کمک آن می توان به سبک و طرز تلقی وی پی برد و رابطه تنگاتنگی با بعد عاطفی اثر دارد و در برگیرنده شیوه برخورد و آهنگ بیان نویسنده با مخاطب و اثر خویش است. 2- لحن در زبان گفتاری که نمودار شخصیتهای داستان است و رابطه تنگاتنگ با شیوه و محیط پرورش شخصیتها دارد.
لحن کلی در بیهقی با مطالعه آرایش و گزینش واژگان، عبارات، آهنگ جملات، کاربرد صنایع ادبی و موسیقی کلام او به دست می آید که مجموعا نشان دهنده ی سبک است و در سراسر متن استوار و ثابت و یکدست جلوه می کند. لحن کلی در آن بخش که به مخاطب بر می گردد صمیمانه، فروتنانه و احترام آمیز و در آن بخش که به نویسنده برمی گردد جدی و قرین دقت و نکته بینی است.
منبع:ماهنامه ادبیات داستانی، س12، ش104، آبان و آذر 85
در طول تاریخ طولانی تمدنی ایران، جایگاه زنان در عرصه اجتماع و حتی محیط خانواده با فراز و فرودهای متعددی مواجه بوده است.
به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، هرچند به طور کل در جامعه سنتی ایران همواره نوعی روحیه تشویق و یا در بعضی دوره ها اجبار به پنهان باقی مانددن بانوان در اندرونی خانه ها وجود داشته است، اما به هرحال بوده اند زنان موفقی که توانسته اند حصارهای محدودیت را بشکنند و به محیط های اجتماعی راه یابند و در تاریخ ایران نقش های موثری ایفا کنند.
از جمله منابع معتبری که می توان از طریق آن ها تا حدودی با وضعیت زنان و چگونگی حضور آن ها در جامعه آشنا شد دو کتاب گرانسنگ ادبی و تاریخی اثر خواجه ابوالفضل بیهقی پدرنثر فارسی و شاهنامه فردوسی سروده جاودانه حکیم ابوالقاسم فردوسی است.
در ادامه به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا (س) و روز گرامیداشت مقام زن، تعدادی از زنان موفق ایرانی که نام و توصیفشان در شاهنامه فردوسی و تاریخ بیهقی آمده است، معرفی می شوند:
الف : زنان شاهنامه فردوسی
1 رودابه : مادر رستم است . حکیم توس او را به زیبایی ، فضل و کمال و هنرمندی ستوده است .
2 تهمینه : زن هنرمند و فاضل رستم ، که سهراب را پروراند .
3 گردآفرید: زنی دیگر از تبار زنان شاهنامه است که نه تنها از ویژگی های زنانه برخوردار است و زیبا و جسور است، دلاوری جنگاور و ستیزنده نیز می باشد . او در شجاعت و جنگاوری در شاهنامه و در تاریخ ادبیات ایران اگر نگوییم بی نظیر ، امَا کم نظیر است .
4 منیژه : عشق و محبَت راستین او به بیژن ، زبانزد خاصَ و عام شد و مثلی از یک عشق راستین و پاک شد .
5 کتایون : نمونه ای از یک مادر خردمند و آینده نگر است و در نبرد رستم و اسفندیار ، در حالی که از تصمیمات همسرش نگران و اندیشناک می شود ، فرزندش اسفندیار را حکیمانه راهنمایی می کند هر چند سخنان خردمندانه این بانو ، در اسفندیار تأثیر نمی کند .
6 پوران دخت : وی دخت شاه ساسانی است که هم در شاهنامه و هم در تاریخ بیهقی از وی نام برده شده است . هر چند نظر بیهقی و فردوسی درباره ی وی متفاوت است ، امَا هر دو وی را از جمله ی زنان تأثیرگذار می شمارند .
ب : زنان تاریخ بیهقی
1 حرّه ختلی : معروف ترین زن تاریخ بیهقی حرّه ختلی خواهر محمود غزنوی است . او زنی با سیاست و کیاست و زیرک و مدبَر است که در به حکومت رسیدن مسعود غزنوی نقش بسیار مهمَی را ایفا کرده است.
2 بانو مهد چگل : زنی مقتدر ، همسر محمود غزنوی و مادر مسعود غزنوی می باشد . او به همراه خواهر شوهر خود بعد از مرگ محمود هم دست می شوند و خبر مرگ محمود را پنهان داشته و پس از آن که با هم نامه ای مبنی بر دعوت مسعود به غزنین می نویسند و از او می خواهند تا به آن جا رفته و حکومت را از محمَد بستاند ، پنهانی محمود را در باغ پیروزی دفن می کنند و پس از سه روز خبر مرگ او را پراکنده می کنند .
3- مادر حسنک و مادر عبدالله زبیر: این دو زن تاثیر گذار در عرصه سیاست با صفت : « سخت جگرآور» در تاریخ بیهقی شناخته می شوند . نخستین آنان مادر حسنک است که خود نویسنده هم عصر او بوده و بیهقی برای شاهد مثال از شجاعت و جگر آوری ، مادر عبد الله زبیر را ذکر می کند ، آن جا که به صورت تعریض سخن حجاج را بیان می کند : اگر او [مادر عبدالله زبیر ] و عایشه مرد بودند هرگز خلافت به بنی امیَه نمی رسید .
4- جده خواجه ابوالسعید عبدالغفار : از دیگر زنان تاریخ بیهقی می توان به جده عبدالغفار اشاره کرد که او زنی بود بی نهایت فاضل و هنرمند . بیهقی این صفت او را به خوبی بیان کرده و به زیبایی در کتاب خود می ستاید و از هنر فکر و دست او بسیار یاد می کند .
منبع: وبلاگ آموزشی - تربیتی
«حدیث خداوندی و بندگی»تحلیل تاریخ بیهقی از دیدگاه ادبی
خبرگزاری شبستان:«حدیث خداوندی و بندگی» تحلیل تاریخ بیهقی از دیدگاه ادبی اجتماعی و روانشناختی همراه با شرح و توضیح مهمترین بخشهای متن اثری از محمد دهقانی است که توسط نشر نی منتشر شده است.
به گزارش خبرنگار کتاب شبستان، تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشتهٔ ابوالفضل بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی پسر سلطان محمود غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، قسمتهایی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده که به دستور سلطان مسعود بخش زیادی از آن از بین رفتهاست. و از این کتاب امروزه مقدار کمی (حدود پنج مجلد) بر جای ماندهاست.
برخی این کتاب را «تاریخ ناصری» نامیدهاند، از جمله ابن فندق بیهقی که در سال ۴۹۰ ه. ق. در منطقهٔ بیهق به دنیا آمده و بسیاری دیگر پس از او. برای این نامگذاری دو احتمال موجود است: نخست به اعتبار لقب سبکتگین (پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده و دیگر لقب سلطان مسعود که «الناصرلدین الله» بودهاست.
به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز خوانده میشده، از جمله: تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی که گویا بر اثر بیتوجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بودهاست.
بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز میخوانند از آن جهت که قسمتهای بازماندهٔ آن بیشتر رویدادهای دوره پادشاهی سلطان مسعود غزنوی را در بر دارد.
کتاب «حدیث خداوندی و بندگی»، ضمن معرفی مفصل تاریخ بیهقی، که از شاهکارهای بینظیر نثر فارسی است، میکوشد مهمترین جنبههای این شاهکار را، از حیث تاریخی و ادبی و اجتماعی و روانشناختی، برای خوانندگان توضیح دهد. ضمناً ماجراهای مهم تاریخ غزنویان، چنانکه بیهقی روایت کرده است، در اینجا از نو و بر حسب توالی تاریخی مرتب شدهاند تا خوانندگان سر رشتهی رویدادها و حوادث را گم نکنند. شرح واژهها و جملههای دشوار و غامض در حاشیهی صفحات فهم متن را برای خواننده آسانتر میکند. نقشههای متعدد و توضیحاتی هم که ذیل نامهای تاریخی و جغرافیایی آمدهاند به او کمک میکنند که از فضا و مکان رویدادها تصویر و تصور روشنتری به دست آورد.
مخاطب این کتاب نهفقط استادان و دانشجویان ادبیات بلکه همهی کسانیاند که به تاریخ بیهقی علاقهمندند و میخواهند با این اثر بزرگ بهتر آشنا شوند و از خواندن آن بیشتر لذت ببرند.
نشر نی کتاب حدیث خداوندی و بندگی را به تازگی منتشر کرده است.
کتاب وزیری امیرحسنک در لیست پرفروش ترین کتب هفته اول سال 94
وزیر امیرحسنک نمونه کامل یک کتاب تمام سبزواری است که قرار گرفتن آن در لیست پرفروش ترین کتاب های نخستین روزهای سال 94 نشان می دهد سبزوار علی رغم همه کم مهری ها و کم کاری های مسئولان فرهنگی، هنوز ظرفیت های بسیار زیادی دارد که به واسطه آن ها در سطح ملی و حتی فراملی معرفی می شود.
وزیری امیرحسنک از این رو یک اثر فاخر تمام سبزواری است، که هم نویسنده آن استاد محمود دولت آبادی از فرزندان شایسته این مرز و بوم است، هم موضوع آن که به پژوهش درباره تاریخ بیهقی پرداخته به واسطه سبزواری بودن ابوالفضل بیهقی، موضوعیت بومی دارد و هم انتشارات آن انتشارات فیروزی در شهرستان سبزوار است و بنابراین در وزیری امیرحسنک با یک اثر فاخر تمام سبزواری مواجه هستیم که یک سال بعد از انتشار توانسته در ایامی مانند نخستین روزهای سال نو، داغ ترین بازارهای کتاب ایران را داشته باشد:
وزیری امیر حسنک در جمع پرفروشترین کتابهای هفته اول سال
کتاب «وزیری امیر حسنک» توانست در اولین هفتهی کاری سال ۹۴ در لیست پرفروشترین کتابها قرار گیرد.
این کتاب که آخرین اثر منتشر شده استاد محمود دولتآبادی، هنرمند و نویسنده بزرگ سبزواری است، اسفند ماه ۱۳۹۲ توسط انتشارات فیروزی سبزوار به بازار نشر عرضه گردید.
چاپ اول این کتاب، در همان روزهای ابتدایی، اکثر رکوردهای پیشفروش و فروش اینترنتی در صنعت نشر را شکست و در صدر اخبار و رسانهها قرار گرفت.
در آخرین هفتهی سال ۱۳۹۳ چاپ دوم کتاب با بسته بندی جدید منتشر شد و توانست در روزهای آغازین سال جاری در جمع پرفروشترین کتابهای بازار کتاب تهران حضور داشته باشد.
نکتهی مهم درباره این آمار این است که هنوز هیچگونه اطلاعرسانی درباره چاپ دوم این کتاب صورت نگرفته است و تمامی مراحل چاپ و توزیع اولیه کتاب در تعطیلات سال نو انجام گرفته است.
هرچند مدیران و مسئولان سبزواری در این چندساله کممهریها و بیتوجهیهای زیادی به این هنرمند بزرگ سبزواری کردهاند، اما هنوز هم آثار ایشان در سطح جامعه با استقبال عموم مردم مواجه میشود.
منبع: خبرگزاری ایلنا
خبرگزاری ها و مطبوعات کشور در روزهای اخیر از استقبال داخلی و خارجی از جایزه ای خبر داده اند که به نام خواجه ابوالفضل بیهقی پدرنثر داستانی فارسی و از بزرگترین مشاهیر سبزوار است.
جایزه داستانی بیهقی امسال در حالی قرار است برای سومین دوره متوالی و با شرکت کنندگانی از ایران و کشورهای کانادا، ترکیه، آمریکا، بلژیک، استرالیا، امارات متحده عربی، فرانسه و آلمان در تهران برگزار شود، که به نظر می رسد جای برگزاری چنین مراسمی در سبزوار شهر زادگاه ابوالفضل بیهقی و شماری دیگر از بزرگترین نویسندگان زبان و ادبیات فارسی خالی است.
البته خوشبختانه چند سالی است که به همت کمیسیون فرهنگی شورای شهر، اداره فرهنگی شهرداری ، دانشگاه حکیم سبزواری و اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی در اول آبان ماه، همزمان با روزی که به نام بزرگداشت بیهقی مطرح شده است، همایش هایی در سبزوار برگزار می شود، اما اگر این همایش ها با زیرکی و تدبیر مسئولان سبزوار از حالت صرفا مدح و منقبت گویی بیهقی خارج شود و به برگزاری مراسم جانبی دیگری نظیر جشنواره های داستانی و ادبی در همان تاریخ یا در دیگر ایام سال مزین گردد، قطعا تأثیر بهتری در معرفی بیهقی و شهر زادگاهش سبزوار در داخل و خارج از ایران خواهد گذاشت.
اگر به پشتوانه وجود نویسندگان توانایی نظیر ابوالفضل بیهقی، ابوالحسن زید بیهقی، ملاحسین واعظ کاشفی، دکتر علی شریعتی، استاد محمود دولت آبادی، محمود برآبادی و ... و پدیدآمدن آثار ادبی گرانسنگی نظیر تاریخ بیهقی، روضه الشهدای کاشفی، کویر دکتر شریعتی، کلیدر دولت آبادی و... معتقدیم سبزوار پایتخت نثر فارسی است و از طرفی اگر پتانسیل های فراوان دانشگاهی و علمی در سبزوار وجود دارند، پس باید این شهر به کانون اصلی و یا یکی از کانون های اصلی فعالیت های ادبی و برگزاری جشنواره های داستانی در ایران تبدیل شود.
در اول آبان 92 هنگامی ک چند میهمان برجسته نظیر دکتر محمدجعفر یاحقی و استاد سیدی برای بزرگداشت بیهقی بهسبزوار سفر کرده بودند، در سخنرانی خود، بر ضرورت تشکیل جلسات هفتگی بیهقی خوانی در سطح شهر سبزوار یا در دانشگاه حکیم سبزواری که از یک گروه آموزشی بزرگ و با سابقه در زبان و ادبیات فارسی با تعداد زیادی اعضای هیئت علمی و دانشجویان مقاطع کارشناسی تا دکترا، برخوردار است تأکید نمودند.
در همین رابطه مهدی سیدی پژوهشگر برجسته خراسانی در اظهاراتی که توسط خبرگزاری ایرنا منتشر شد، گفته بود:«حیف است در شهری با این فضاهای متعدد فرهنگی و دانشگاه های متعدد ، جلسات بیهقی خوانی برگزار نشود و حتی اگر شده باید یک اتاق کوچک در دانشگاه حکیم سبزواری به مرکز بیهقی پژوهی و جلسات بیهقی خوانی اختصاص یابد.»(منبع) اما متأسفانه این مهم تا کنون تحقق نیافته است و اگر کاری در ارتباط با بیهقی انجام شود، نظیر برگزاری همین جایزه ادبی بیهقی بیشتر در خارج از سبزوار است.
فرامسال سومین سالی است که جایزه داستان بیهقی برگزار میشود. استقبال از این جایزه بیشتر از دوره گذشته بوده و امسال جایزه داستان بیهقی با افزایش تعداد شرکتکنندهها روبهرو شده است. برای سومین دوره این جایزه 1025 داستان از 670 داستاننویس ارسال شده که از نظر تعداد داستانهای ارسالی 200 اثر و تعداد داستاننویس 150 نفر افزایش داشته است. شهرهای بسیاری از سراسر کشور در این جایزه شرکت کردهاند که میتوان به تهران، مشهد، شیراز، بیرجند، تبریز، کرمانشاه، کرج، بوشهر، قم، رشت و. . . اشاره کرد. داستاننویسهای ایرانی مقیم کشورهای کانادا، ترکیه، آمریکا، بلژیک، استرالیا، امارات متحده عربی، فرانسه و آلمان هم داستانهای خودشان را برای شرکت در این جایزه ارسال کردهاند. حضور داستاننویسهای فارسیزبان از کشور افغانستان نیز از ویژگیهای این دوره از جایزه داستان بیهقی است. داوران اولیه این دوره از جایزه از میان آثار رسیده به دبیرخانه تعداد 109 داستان انتخاب کرده و به مرحله دوم داوری ارسال کردهاند. مرحله دوم داوری سومین دوره جایزه داستان بیهقی توسط ابوتراب خسروی، احمد اکبرپور، حسن محمودی، فرخنده آقایی و فرزانه کرمپور داوری میشود. اسامی داستانهای رسیده به مرحله دوم داوری در سایت انجمن داستان بیهقی به نشانی:
http://bayhaqi-story.ir
منتشر شده است. مرحله اولیه داوری این جایزه به عهده اعضای انجمن داستان بیهقی متشکل از مهدی جمشیدیان، مهرنوش قائممقامی، احسان شاهطاهری، محبوبه آببرین، آزاده کاظمی، میثم غفوریانصدیق، فرنوش حبیبنژاد و محرم براتی بوده است.
آیین پایانی سومین دوره جایزه داستان بیهقی در اسفند ماه سال 1393 برگزار میشود.
منبع: روزنامه فرهیختگان
اول آبان روز بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی مورخ و ادیب برجسته ایرانی است. کتاب تاریخ بیهقی او هم به تاریخ ایران و هم به نثر فارسی خدمات بزرگی کرده است.
حسین خسروجردی:
شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ ادبی در دانشگاه های سبزوار
در می مانم ! حیران از کتابتی که اگر همچون ابر ِ بیقرار در مرغزارِ نزیه و شیدای ِ تاریخ و ادبیاتِ ما نباریده بود ، بسا که در توتستان ِ شیرین و سایه بخش ِ آن ، اکنون حاصل ِ بسزایی نداشتیم و عرصۀ ادبیات ، از تاریخ و بنایِ افراشتۀ ابولفضل بیهقی سخت خالی بود . پهنۀ کاری که تاریخ و متون ِ گرانسنگِ ما را بیان می کند تا به قول نویسنده اش دادِ تاریخ بستاند.
بگذارید از همینجا شروع کنیم ، از همین دادِ تاریخ ستاندن با تبعات و پیامدهای ِ گران ِ آن ،که در سرتاسر کتابِ بیهقی آمده است و به درستی تاریخ پایۀ آن محسوب می شود.
در فرهنگِ ما داد به معنای عدل و قانون و انصاف است و همچنین از دادگستری و عدالت و اندازه و میزان خبر می دهد. طول و عرض ِ این واژه انگار مبشر ِ تاریخ ِ ما بوده است که حتی اوستای ِ باستانی هم از آن بهره می برد و از آن به عنوان ِ دادِ دیو ستیز ِ زرتشت نام می برد و در تداوم ِ بعدی آن ، فردوسی بزرگ نیز سروده است:
وگر داد باید که ماند بجای / بیارای و زآن پس ، به دانا نمای
باری این برگ ِ طوفنده و پُر خروش که یاد آور ِ عرصۀ درد و رنج و خون و شرف و اعتبار ِ این فلاتِ کبود بوده است و همیشه در اوراق ِ زرد رنگ ِتاریخ ِ این سرزمین ، درّه های ِ اشک و آهِ آدمی را می نمایانده است که وقتی در نامۀ شجاعانۀ حجته الاسلام ، غزالی طوسی به سلطان ِ وقت می نویسد و ما را از محتوای ِ آن آگاه می کند ، براستی بیدادِ این زمانۀ قسی و ستمگر ، سخت لرزاننده و هولناک است : (امروز بحدی رسیده است که عدل ِ یکساعت برابر عبادتِ صد سال است . بر مردمان طوس ، رحمتی که ظلم ِ بسیار کشیده اند . غله به سرما و بی آبی ، خراب شده ، تباه گشته است) . درختهای صد ساله از اصل خشک شده اند ، روستاییان را چیزی نمانده مگر پوستینی و مشتی عیال ِ گرسنه و برهنه اگر رضا دهد که از پشتِ ایشان پوستین باز کنند تا زمستان برهنه با فرزندان در تنوری روند ، رضا ندهد که پوستشان برکنند . اگر از ایشان چیزی خواهند ، همگان بگریزند و در میان کوهها هلاک شوند ، این پوست باز کردن باشد!
می بینید !؟ ملاحظه می کنید که عتاب و بیدادِ فزایندۀ این روزگار ، چگونه در متن ِ زندگی مردمان ، مضیقت و تباهی و هول ایجاد کرده است که شادی و نشاط و خرسندی مردم ، امری محال و بسیار دور می نماید . پنداری که به قول حافظ سر فتنه دارد دگر روزگار منو و مستی و فتنۀ چشم یار فریب جهان قصۀ روشن است ببین تا چه زاید ، شب آبستن است آه که صدای ِ انسانی ِ شاعر ، بیتابی ِ جان ِ جهان است .
بگئارید تا شاعرِ ما از فرسایش ِ پهنۀ بلا خیز ِ درشت روزگار ، با آستین ِ تر شدۀ زاری های ِ خود از قحطی شادی بگوید و بسراید : سعی کن که از دولت ِ بیداد ، عیش بستانی و سپس این آخرین توصیه و اتمام ِ حُجتِ اوست که به همۀ اُمرای دوران ها تجویز می کند و می گوید : جهان بگیرد اگر دادگستری داند
اما در گسترش و تاکید و ترغیبِ دادخواهی و اهتمام آن ، این ابولفضل بیهقی است که انگار با تمام نیروی خود در رنج نامه ها و زندان ها و شوربختی های ِ مردم شریک می شود و خواهان عدالت و داد ِ روزگار ِ خود می شود . روزگاری که اگر او سخن نگوید و قلم را لختی نگریاند و از بیغوله های ِعُطلت و فروگرفتن ها و رنج ها و بندهای ِ گران و نعره های مردان ِ جنگی و منازعت ها و آزمندان و مخاذیل و رکاب عالی و سرنوشت ها ی محتوم نگوید گویی که داد ِ تاریخ را نستانده است .
همیشه فرو گرفتن ها و مجازاتها و دارها و پایان آمدن ِ روزگار ِ مردان ِ نامی و نیک و حق جو نزد بیهقی اشک آور و حزین است و مثل بغض ِ گرانی می ماند که در رثایشان به تلخی بگوید : «و من که بولفضلم می گویم که چون علی مرد کم رسد ». و در این بطالت و زلالت ِ زندگی ، بیهقی بعد از نمایش و بیان ِ حرص و طمع و برات و غلامان ِ ساخته و بیسگانی ها ، وقتی که در شهر ِ آمل بوسهل ، دیوان باز کرده است و مردم را می پیچد و آتش در شهر می زند و برات ِ بیستگانی ِ لشکر روان می شود ، او ، به درد می نویسد : «امروز سخت دشوار است بر من که بر قلم ِ من چنین می رود و لیکن چاره نیست ، در تاریخ محابا و پروا نیست . آنان که با ما به آمُل بودند ، اگر این فصول بخوانند و داد خواهند ، بگویید که من آنچه نوشتم به رَسم و آیین بود .»
می بینید ، توجه دارید که در تظلم و داد خواهی و بیان ِ آن ، بیهقی را هرگز محابا و پروایی نیست . او مردی ست که به قول ِ امروزی ها خود سانسوری نمی کند و از آن رو که در دستگاهِ سلاطین ِ وقت است ابایی از افشاگری ِ بیداد ، ندارد و می نگارد که: «حسنک را قومی مکار بر سر ِ دار بردند و این افسانه ای ست با بسیار عبرت . و این همه اسبابِ منازعت و مکاوحت از بهر ِحطام و مال دنیا به یک سوی نها دند و می برفتند ) . احمق مردا که دل در این جهان ببندد که نعمتی بدهد و زشت بستاند . »
بیهقی در اعصار ِ بی رحم زمانه ای خوف انگیز است که به دستور امیر و در پیش خیمۀ بزرگ بیست و چهار اسیر پیش پای ِ پیلان انداخته می شوند که بیهقی آن را هول روزی می بیند که خبر آن به دور و نزدیک می برند و این برای مهتری و فرزانه ای چون او که خردمند و فاضلی ست و کاردان ، سر آمد ِ تمام ادیبان ِ روزگارِ خود است و مُعتمد و شریف . شایسته و روشن رای و سدیدی ست که همیشه آبی بر آتش می زند و احماد می کند و می نویسد تا بیداری افزاید و تاریخ به راهِ راست برود .
اینگونه قساوتها و شرارت ها و جنایت ها برای او بسیار سخت و درد بار و اسف بار است و به گاهِ نوشتن و سخن راندن بی گمان او مردی حقمدار و دادخواه و داور است و می خواهد که حرص را گردن زند وخود گامگان و خیره سران را بر حَذر داردو از فضیح تها بگوید و از هنری بزرگ که روز ِ جزا و مکافات است و آنگاه آزاد مردان را اصطناع کند و تخم نیکی بفشاند و با سنجش از نیک و بد ، هشدار بدهد که مرا از باز نمودن چنین حال ها هیچ مُحابا و کوتاهی نیست .
احوالی که بیهقی آن را به مثابۀ رنج به خویشتن نهادن می داند تا سرانجام از آن سوی ِ اعصار و قرون ، نالۀ خویش را به ما برساند و بد ینگونه پایان ِ رنج و آزار ِ انسان را خواهان شود . امری که طلیعه و رُخ نما یی آن دور نیست و بقول معروف ، آیندگان خواهند دید .
حسین خسروجردی مهر ماه 1393 - مشهد
منبع : http://www.asrarnameh.com/news.php?id=7090
تاریخ بیهقی نمونۀ درخشان استفاده از روایت در تاریخنگاری است
خواجه ابوالفضل بیهقی نویسنده کتاب گرنسنگ تاریخ بیهقی و از بزرگترین مشاهیر سبزوار، برجسته ترین چهره های نام آور خراسان و از ادیبان و مورخان طراز اول ایران است که هرچند در شهر زادگاهش سبزوار، تا کنون در ارتباط با پژوهش و معرفی ابعاد تاریخی و ادبی شخصیت فعالیت های کمی صورت گرفته، اما نام و آوازه وی همواره در محافل ادبی، تاریخی و فرهنگی کشور مطرح است.
با این حال دوستداران واقعی ادبیات فارسی و همچنین پژوهشگران تاریخ، که بیشتر در کلانشهرهایی نظیر تهران، مستقر هستند، در طول سال از بیهقی فراموش نمی کنند و گاه و بی گاه در جلسات تخصصی به ستایش جبنه های ارزشمند کتاب تاریخ بیهقی می پردازند.
یکی از این شخصیت های برجسته دکتر حورا یاوری است که به تازگی در جلسه ای به دعوت مجله تخصصی بخارا درباره دو کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی و تاریخ طبری اظهاراتی را مطرح کرده است.
متن کامل سخنان دکتر حورا یاوری به نقل از خبرگزاری هنر «آرتنا» درادامه منتشر می شود:
عصر سه شنبه نهم دی ماه ۱۳۹۳، مجله بخارا با همکاری انتشارات سخن، نشر فرهنگ معاصر و انجمن علمی تاریخ دانشگاه تهران نشستی را با دکتر حورا یاوری برگزار کرد و در این نشست حورا یاوری درباره روایت و تاریخ سخن گفت.
در ابتدای این نشست علی دهباشی در معرفی دکتر حورا یاوری شرحی مختصر داد:
دکتر حورا یاوری دانش آموخته دانشگاه تهران است. لیساس زبان و ادبیات انگلیسی و سپس فوق لیسانس روانشناسی خود را از همین دانشگاه گرفت. سپس تحصیلاتش را در آمریکا ادامه داد و در آنجا به آموختن ادبیات و نقد ادبی با گرایش به ادبیات داستانی معاصر ایران مشغول شد و در این رشته نیز به مدرک دکترا دست یافت.
مقالات و کتابهای دکتر حورا یاوری عمدتاٌ بر محور ادبیات و روانکاوری میگردد. کتاب روانکاوی و ادبیات/ دو متن، دو انسان ، دو جهان ( از بهرام گور تا راوی بوف کور) که نشر سخن آن را منتشر کرده ، زندگی در آینه، چاپ انتشارات نیلوفر و داستان فارسی و سرگذشت مدرنیته در ایران ، چاپ نشر سخن از جمله آثار ایشان است.
سپس دکتر حورا یاوری به بررسی روایت و تاریخ پرداخت :
« حضور در این جلسه توفیق بزرگی است. از آقای دهباشی و مجله بخارا، از انتشارات سخن و فرهنگ معاصر و نیز انجمن علمی تاریخ دانشجویان دانشگاه تهران سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من گذاشتند.
با توجه به برگزاری برنامه در تالار باستانی پاریزی_ بر محور نقش و کنش روایت و داستان در متن تاریخی دور می زند. پرسش این است که آیا متن تاریخی رونوشتی است برابر با اصل از رویداد تاریخی، یا متنی است برگذشته از صافی ذهن و همۀ تعلقات فکری مورخ، و بنابراین پیش از آن که حرف مطلق و آخر را دربارۀ یک رویداد تاریخی زده باشد، روایتی در اختیار ما میگذارد و امکانی فراهم میکند که ما روایتهای همروزگار و مرتبط با هم را در کنار هم قرار بدهیم و از طریق سنجیدن و قیاس آنها با یکدیگر به دریافت قابل تأملتر و سنجیدهتری از رویدادهای تاریخی برسیم.
شاید ذکر این نکته بی مناسبت نباشد که در دهههای اخیر بسیاری از متون تاریخی کلاسیک از منظر فرضیههای جدید نقد ادبی، در مفهوم عام آن، بازنگری و بررسی شدهاند، و بوطیقا و خصوصیات ساختاری آن ها به اندازه درونمایه و محتوای رویداداهایی که روایت می کنند مورد توجه قرار گرفته است. از متون تاریخی ایرانی- اسلامی در درجه اول باید به تاریخ طبری اشاره کنیم که بیشتر از متون تاریخی کهن دیگر توجه محققین و پژوهندههایی را که با فرضیههای مدرن، به بازخوانی متون پیشامدرن تاریخی همت گماشتنه اند، به خود جلب کرده است.
از نمونه های این بررسی ها می توان به بازخوانی های مارشال هاجسن (Marshal G. S. Hodgson)، طیبالهبری (Tayeb el-Hibri) و جولی اسکات میثمی (Julie Scott Meisami) از تاریخ طبری اشاره کرد. هاجسن با نشان دادن سنجیدگی و از پیش اندیشیدگی روش طبری در گزینش راویان و آرایش خبرها و حدیث ها در گزارش فتل عثمان-به عنوان یک نمونه - به آگاهی او از زیروبم های بازی های قدرت در صدر اسلام، و چربیدن کفه این بازی ها بر ایمان مذهبی راویان اشاره می کند. الهبری با تأکید بر بهره گیری طبری از خبر و حدیث و قصه به عنوان یک شگرد روایی نشان می دهد که در تاریخ طبری وقتی به خلفای راشدین می رسیم که مورد احترام و ارادت طبری هستند، موضوع روایت مشخص و سلسلۀ راویان به هم پیوسته است. اما وقتی به دوران خلافت عباسیان میرسیم، به خصوص دوران هارون الرشید، هم زنجیره روایت از هم میپاشد و هم زمینه های روایت پراکنده و بی سامان می شود، و مهمتر از همه این که وابستگان و نزدیکان دربار هارون الرشید گزارش دهندگان رویدادهایی میشوند که خودشان در آن نقشی و دخالتی داشته اند . یعنی به نظر میرسد که طبری به آگاهی خوانندهای که کتاب تاریخ او را میخواند، اطمینان دارد و بر اساس این آگاهی شگردی را به کار میبرد که بازگوکننده بسیاری از نظرگاه های او درباره عباسیان، به خصوص خلیفه هارون الرشید و پسران او امین و مأمون است.
جولی اسکات میثمی کار دیگری میکند. میثمی روایت های ناهمگون سه مورخ بزرگ را که همه در قرن پنجم هجری زندگی میکنند یعنی طبری (م. 310|923)، مسعودی (346|956)، و بلعمی (383|993)، از یک رویداد یگانه، یعنی برگشتن روزگار از برمکیان، در کنار هم قرار می دهد و از طریق برجسته کردن ناهمسانی آن ها به نتیجه ای میرسد که به خصوص از نظر بحث امروز که کمرنگ شدن مرز بین داستان و گزارشٍ مو به موی رویدادهای تاریخی است اهمیت پیدا می کند.
از نظر میثمی تاریخنگاری اسلامی در دوران خلافت عباسیان در یک سیر تدریجی از گزارش مو به موی رویدادهای تاریخی فاصله می گیرد و به جای آن فلسفه تاریخ، بازگفتن "معنای" رویدادها، و پندها و عبرت هایی که می توان از این رویدادها آموخت ذهن تاریخنگاران را به خود مشغول می کند، گنجاندن هرچه بیشتر شعر و روایت های منثور در متن های تاریخی، به منظور برجسته کردن و به گوش دیگران رساندن پندهای تاریخ، رونق می گیرد، و به موازات آن بهره گیری از شگردهای کلامی و آرایه های زبانی توجه مورخین رابیشتر به خود جلب میکند. بیشتر مورخینی که در این دوره مینویسند، درست مثل نویسندهای که از پیش میداند داستانی که میخواهد بنویسد بر چه مسیری باید پیش برود، طرحی کلی از ساختار کتاب خود در ذهن داشته اند و با توجه به معنایی از تاریخ که خیال گنجاندنش را در کتاب خود داشته اند، رویدادها را پس و پیش کرده اند و با رنگ آمیزی صحنه ها، و پاشیدن زنگار غم بر برخی از صحنه ها و رویدادها ، معنای مورد نظرشان را از آن رویدادها را بر ما آشکارتر کرده اند.
تاریخ بیهقی نقطه اوج این شیوه از تاریخنگاری است. از نقطه نظر فرضیه های نوین نقد، روایت ها و شعرهای افزوده بر تاریخ بیهقی - درست در کنار روایت اصلی او از تاریخ - نقشی و کنشی دارند، و حاوی معنایی هستند که برای دانستن آن باید کتاب او را از آغاز تا انجام خواند. در بازی سنحیده بیهقی با این داستان ها و روایت ها تصویر شاهان و امیران در آیینه تاریخ مکرر می شود، خطوط انگاره های آرمانی پادشاهی و وزیری رنگ آشکارتری می گیرد، و فاصله شاهان زمانه بیهقی با این الگوهای آرمانی بیشتر به چشم می آید. بیهقی به گفته خودش به این که "فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و در فلان تاریخ صلح کردند" علاقه زیادی ندارد، و دلش می خواهد "تاریخ پایه ای " بنویسد و "بنایی بزرگ افراشته گرداند"
ساختار تاریخ بیهقی بیشتر از آنی که گزارش گونه باشد، به قصه و داستان نزدیک است. یعنی بیشتر از آنی که برابر با منطق رویدادهای بیرونی باشد، آفریده ذهن تاریخنگاری است که ما به اسم بیهقی میشناسیم. من از شرح زندگی بیهقی که همه کمابیش با آن آشنایی داریم میگذرم. میدانیم که بیهقی بیشتر عمر خود را در دیوان رسالت غزنویان گذرانده و از نزدیک در جریان رویدادهای زمانه اش قرار داشته است. مجلدات تاریخ بیهقی ظاهرا به سی جلد می رسیده اما متاسفانه تنها جلدهای پنجم تا دهم که دوران سلطنت مسعود را در بر می گیرد به دست ما رسیده است. سعید نفیسی از جملۀ محققانی است که سعی کرده از طریق بازخوانی مکرر جلدهای موجود قسمتهای از دست رفته را بین متون دیگر شناسایی بکند.
بیهقی به صراحت یادآوری می کند که در تاریخی که مینویسد از روایت و داستان به جه منظوری استفاده خواهد کرد «من که ابوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریستم، خاصه اخبار. از آن التقاطها کرده و در میانۀ این تاریخ سخنها آوردم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند». شعرها و روایت هایی که بیهقی بر تاریخ خودش می افزاید تفریبا هر بیست صفحه یک بار در متن اصلی پدیدار می شوند. بیهقی نام سرایندگان شعرهای منقول را غالبا ذکر می کند ولی هر وقت که پای روایت های منثور به میان می آید، منشا روایت مبهم باقی میماند. و همین ناروشنی دست او را در پس و پیش کردن و آرایش جزییات روایت های افزوده باز می گذارد تا بتواند به صورتی متناسب با هدفی که از نوشتن تاریخ در سر دارد آن ها را به تاریخش بیفزاید. بیهقی همان طور که محققان بسیاری اشاره کرده اند، همه رویدادهای یک سال را کنار هم نمی چیند و تاریخ او از نطر ساختاری سالشمار ساده رویدادهای یک دوره تاریخی نیست. مثلاٌ همه رویدادهای دوران جوانی سلطان مسعود غزنوی را کنار هم ردیف نمی کند، بلکه بخشی از آن ها را در زمان جا به جا میکند. و یا می توان به خطبههایی اشاره کرد که بیهقی در آغاز مجلدات کتابش میآورد. این خطبه ها اکثراٌ معنایی نهفته و ساختاری دارند و به بیهقی امکان می دهند که با نوشتن درباره پادشاهانی که با انگارۀ آرمانی او سازگارند (و به سخن دیگر بیهقی آنها را به صفاتی سازگار با الگویی که از فرمانروا و پادشاه آرمانی در ذهن دارد می آراید) ناسزاواری ها و نابه اندامی های سلطان مسعود غزنوی را آشکارتر کند. تصویری که در ذهن خواننده از طریق نوشتن بیهقی درباره این پادشاهان شکل می گیرد دقیقاٌ در تضاد با تصویری قرار میگیرد که بیهقی از سلطان مسعود غزنوی به دست می میدهد. خوانندۀ متن بیهقی از طریق برابر نهادن این تصویرهای متضاد، از طریق ناهماهنگ بودن جزییات این تصویرها با آن الگوهای آرمانی، آسان تر به معنای مورد نظر بیهقی از به کارگیری این شگردهای روایی پی میبرد. بیهقی میان هارون الرشید خلیفه عباسی، پسرانش امین و مامون و وزیرانش یحیی و جعفر برمکی، از یک سو، و روزگار و رویدادهای دربار غزنوی، از سویی دیگر، شباهت های بسیار می بیند (و می آفریند)، که فرجام همسان حسنک وزیر و جعفر برمکی از بارزترین نمونه های آن است. به موارد دیگری هم می توان اشاره کرد. بیهقی آن جا که به تصمیم محمود به تغییر جانشین می پردازد، رشته روایت را می برد و داستان درازدامن دیگری از روزگار غزنویان و تصمیم هارون به تعیین جانشین بر تاریخش اضافه می کند. بنیان این روایت بر یک انگاره تاریخی تکرارشونده استوار است. انگاره پدری توانا، ایستاده در میان دو فرزند و ناتوان از برگزیدن یکی بر دیگری: انگاره ای که در سراسر تاریخ بن بست آفریده و بار عاطفی آن فرجام شومش را ناگزیر کرده است. می دانیم که میان امین و مامون دو سال و نیم جنگ است تا امین را می کشند و سرش را به مرو پیش مامون می فرستند. مسعود هم اگرجه پس از جنگ با برادر به امارت می رسد اما هرگز گناه هواداران محمد را بر آنان نمی بخشاید، کین توزی پدریان و پسریان برگ های تاریخ را به خون می کشد و سرانجام سر حسنک، هم چنان که سر جعفر بر باد می رود. و یا می توان به روایت دیگری اشاره کرد که بیهقی از امارت علی بن عیسی بن ماهان بر خراسان در زمان هارون الرشید برمی کشد و به روایت خود از امارت ابوالفضل سوری بر خراسان در زمان مسعود می افزاید. میان ماهان و سوری از نظر بیهقی شباهت بسیار است، هر دو به گفته بیهقی خون "اعیان و ضعفا" را در شیشه می کنند، و هر دو کیسه های بزرگ زر و سیم بارشده بر دست کنیزان و غلامان و پشت پیلان و شتران و اسبان به بارگاه هارون و مسعود روانه می کنند. یحیی برمکی، که پسرش فضل روزگاری امارت خراسان داشته است، و بومنصور، مستوفی مسعود غزنوی، یکی در کنار هارون و آن دیگری در کنار مسعود، ایستاده اند و گذر اسبان و پیلان و شتران را نظاره می کنند. این دو رویداد تاریخی ناهمزمان به طریقی که بیهقی روایت میکند همسان میشوند. یحیی برمکی که از نظر بیهقی در انگاره آرمانی وزیر خردمند میگنجد در پاسخ هارون که "این چیزها کجا بود در زمان پسرت فضل"، زبان بر هارون می گشاید که "عمر خداوندگار دراز باد. این چیزها در زمان امارت پسرم در خانۀ خداوندان این چیزها بود به شهرهای خراسان و عراق". اما در بارگاه مسعود از وزیر خردمندی چون یحیی نشانی نیست. منصور مستوفی پروای آن ندارد که مثل یحیی برمکی حرفی را که به نظرش درست میآید به زبان بیاورد. ما از طریق روایتی که بیهقی به تاریخ آن دوران اضافه میکند به برداشت دیگری از معنای آن رویداد میرسیم، و به سخن دیگر، بیهقی حرفهایی را که گفتنش در زمانه او آسان نبوده از طریق این روایتهای افزوده با خواننده در میان می گذارد.
تاریخ بیهقی یک نمونۀ درخشان از نقش و اهمیت و تأثیر روایتهای افزوده بر متن های تاریخی است، روایت هایی که نقش بسیار مهمی در نشان دادن معنای رویدادهای تاریخی بازی میکنند. که بارز ترین نمونه آن را در بخش مربوط به حسنک وزیر می بینیم، که همه با آن آشنا هستیم. حسنک، وزیر آرمانی بیهقی است. و بیهقی داستان بردار شدن او را آن چنان روایت می کند که به گفته محمد اسلامی ندوشن اگر حسنک میدانست که در خیل کسانی که بر دار شدن او را نظاره میکنند، جوانکی ایستاده است که ماجرا را این چنین زیبا و و فخیم و مؤثر روایت خواهد کرد و برای دیگران به یادگار خواهد گذاشت، حتماٌ لحظات آخر را آسان تر پشت سر میگذاشت. بیهقی در داستان حسنک همه توانایی ها و زیرک زبانی های خود را به هماوردی می طلبد. و خوانندگان تاریخش را به تماشای یک نمایش تاریخی فرا می خواند. این نمایش بر پایه روایت بیهقی از مرگ جعفر برمکی، عبدالله زبیر، و ابن بقیه الوزیر شکل می گیرد تا به گفته بیهقی هشیاران و کاردانان بدانند که "حسنک را در جهان یاران بودند بزرگ تر از وی، و اگر به وی چیزی رسید که بدیشان رسیده بود پس شگفت داشته نیاید". و ما که خوانندۀ تاریخ بیهقی هستیم، با آرایشی که بیهقی به گزارش بردار شدن حسنک میدهد، به معنایی که از این رویداد تاریخی در ذهن دارد پی میبریم، و شاید هم به دلیل همین همدلی هاست که تاریخ بیهقی را بیشتر از متون تاریخی دیگرمیخوانیم و ارج می گذاریم.
بد نیست به نظام یک بام و دو هوایی داوری بیهقی هم اشاره کوتاهی بکنیم، که بنیان داوری بیهقی را نسبت به رویدادهای زمانه اش آشکار می کند و به بسیاری از جمله هایی که در توجیه یا توضیح اعمال مسعود وی نویسد معنای تازه ای می دهد. به سخن یگر بیهقی گناه دیروزیان را به چوبی می راند و گناه امروزیان را به چوبی دیگر. دیروزیان یا چون بزرگمهر از بهشتیانند یا چون انوشیروان از دوزخیان. با چون عبدالله زبیر از پی حسین بن علی می روند، یا چون حجاج یوسف از فاسقانند، در حالی که گناه نابخردی های مسعود یا به پای ندیمان نوشته می شود و یا به حساب سرنوشت و تقدیر
تاریخ بیهقی نمونۀ اعلای استفاده از روایت در تاریخنگاری است. بیهقی با استفاده آگاهانه از این روایت ها خوانندگان آثارش را به تماشای نمایشی که همزمان در دو ساحت و دو فضا بازی می شود فرا می خواند. نمایشی که دودمان غزنوی میداندار آن است، با مرگ سلطان محمود آغاز می شود و با بردار شدن حسنک به اوج می رسد. بیهقی در این نمایش تاریخی با بهره گیری آگاهانه از کنشٍ رفتاری جملهها و روایت ها، با پختگی و دوردیدگی یک دیوانی کارآزموده و روزگاردیده پندهای ناشنوده روزگاران دور را به زبانی تراش خورده به گوش "خفتگان و به دنیا فریفته شدگان" فرو می خواند. »
منبع: خبرگزاری هنر (آرتنا)
درباره ارزش های ادبی و تاریخی کتاب گرانسنگ تاریخ بیهقی تا کنون صاحبنظران زیادی درحوزه علوم تاریخ و ادبیات ایران سخن گفته اند و می توان گفت، تقریبا هر گاه محفلی ادبی یا تاریخی در یکی از شهرهای ایران برپا می شود، به ندرت ممکن است در آن محفل نامی از تاریخ بیهقی و نویسنده برجسته سبزواریش خواجه ابوالفضل بیهقی برده نشود.
هرچند تاریخ بیهقی متأسفانه در سبزوار که پایتخت نثر فارسی نامیده می شود، چندان که باید و شاید مورد بهره برداری و توجه جدی قرار نگرفته و حتی دانشگاه حکیم سبزواری هم به عنوان دومین دانشگاه بزرگ و با سابقه ملی درشمال شرق ایران هنوز نتوانسته به جز همکاری در برگزاری بزرگداشت های سالیانه اول آبان به یاد ابوالفضل بیهقی، کار تخصصی دیگری در طول ایام سال انجام دهد، اما بیهقی به هرحال جایگاه خاص و ویژه خود را در ادبیات و تاریخ ایران دارد و به جز تأسیس یک جایزه داستانی به نام بیهقی که امسال سومین دوره آن در اسفندماه برگزار خواهد شد، صاحب نظران ادبیات و تاریخ ایران همواره در جلسات و نوشته های تخصصی خود نام و یاد بیهقی و تاریخ ارزشمندش را زنده نگاه می دارند.
یکی از کسانی که به تازگی پرده ای دیگر از ارزش های تاریخی کتاب ابوالفضل بیهقی برداشته است عبدالله انوار مترجم و پیش کسوت علم نسخه شناسی در ایران است.عبدالله انوار در جلسه ای که تحت عنوان «شب از طهران تا تهران» توسط مجله بخارا برگزار شده، درباره تاریخ بیهقی و تأثیر آن در تهران شناسی گفته است:
عبدالله انوار: تاریخ بیهقی مهمترین منبع تهرانشناسی است
«شب از طهران تا تهران» عنوان دیگری از سلسله شبهای بخارا بود که شب گذشته در بنیاد موقوفات افشار برگزار شد.در این نشست، عبدالله انوار تاریخ بیقهی را بهترین منبع تهرانشناسی عنوان کرد و دکتر ناصر تکمیل همایون، جامعهشناس و تاریخنگار از تصمیم خود درباره تالیف تاریخچه محلات تهران سخن گفت.
در «شب از طهران تا تهران» که 11 بهمن از سوی مجله بخارا برگزار شد، استاد عبدالله انوار، تهرانپژوه و نسخهشناس پیشکسوت گفت: دولاب از جمله محلاتی است که نامش در تاریخ، پیش از نام تهران آمده است.
وی «تاریخ بیهقی» را نمونه اعلای کمک به تهرانشناسی اعلام کرد و ادامه داد: در تاریخ بیهقی از «دولاب» بهعنوان محل حکومت و زندگی محمود غزنوی آمده است و پنج کیلومتر بعد ازدولاب از «علیآباد» بهعنوان محل حکومت و زندگی پسرش سلطان مسعود غزنوی یاد شده است و نامی از تهران در میان نیست.
انوار ادامه داد: در کتابها به عبور شاه طهماسب از تهران فعلی برای رفتن به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) اشاره شده است که البته بعدها کریمخان زند بیش از 6 بار به تهران آمده و در تابستان به شمیرانات رفته است اما بعد از مرگ کریم خان و اختلافات موجود در بین خاندان زند باعث شد تا این خاندان نتوانند تهران را حفظ کنند.
تهران و پنج محله اصلی
در ادامه این نشست، دکتر ناصر تکمیل همایون، جامعهشناس و تاریخنگار درباره کتاب جدید خود با عنوان «اودلاجان» گفت: این کتاب یکصد صفحهای را در معرفی محله «اودلاجان» تهران تالیف کردم و قصد دارم چهار محله اصلی دیگر تهران نیز در آیندهای نزدیک بنویسم.
وی ادامه داد: دوره صفویه دوره ظهور تهران بوده است، بنا به برخی کتابها و منابع، تهران دارای 12 محله بود که با یکدیگر در حال نزاع بودند، که بعدها این محلهها در یکدیگر ادغام شده و تنها پنج محله کلان از آنها باقی ماند که اودلاجان، چاله میدان، سنگلج، بازار و عدل نام این پنج محله بوده است.
وی تحقیقات جعفر شهری، مرتضی احمدی را در کنار تالیفات حسین کریمان از جمله اقدامات پژوهشی مناسب خواند و گفت: در تحقیق برای نوشتن کتاب «اودلاجان» به کشف مهمی رسیدم و آن این بود که در این محله یهودیان نیز زندگی میکردند و بیشتر از یک سوم آن محله مسکونی نبوده است.
«اودلاجان» و یهودیان ساکن آن
تکمیل همایون به «گِتو» بهعنوان محل زندگی یهودیان اشاره کرد و گفت: زندگی یهودیان در این محله نشان میدهد، محل زندگی یهودیان این محل ازبرخلاف «گِتو» از هشت طرف با دیگر محلات تهران در ارتباط بوده است.
در ادامه «شب از طهران تا تهران» کامران صفامنش، معمار بهعنوان دیگر سخنران به بحث شهر و شهرسازی و هویت مکانی در شهرها بهویژه تهران پرداخت.
صفامنش اظهار کرد: مهاجرتهای بیرویه به تهران، شکل و شمایل این شهر را به شدت تغییر داده است، الیته هنوز چند خانه قدیمی در سهراه امینحضور باقی مانده است.
وی تمامی عمارتها و خانهها را دارای تاریخ و هویت دانست و ادامه داد: متاسفانه غلطهایی درباره مکانها و خیابانهای تهران باب شده است که نمیتوان از رواج آن جلوگیری کرد.
فیلم مستند «چنارستان» ساخته هادی آفریده با موضوع خیابان ولیعصر و تغییر فضای شهر تهران نیز در شب« از طهران تا تهران» برای حاضران پخش شد.
«شب از طهران تا تهران» از سوی مجله بخارا با همکاری گنجینه پژوهشی ایرج افشار، دائره المعارف بزرگ اسلامی، موسسه فرهنگی و هنری ملت شب گذشته (یازدهم بهمن ماه) در محل بنیاد موقوفات افشار برگزار شد.
منبع: خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)
تندیس ابوالفضل بیهقی در سبزوار ساخته و نصب می شود
مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار از نصب تندیس ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی تا نوروز 94 در این شهر خبر داد.
به گزارش واحد خبر روابط عمومی شهرداری سبزوار، محمد اختریان با بیان اینکه تندیس مورخ و تاریخ نگار قرن پنجم ه.ق توسط هنرمند توانای سبزوار هادی عارفی ساخته شد، افزود: تندیس ابوالفضل بیهقی که دارای 7 متر ارتفاع و از جنس فایبرگلاس است با اعتباری بالغ بر حدود یک میلیارد و 500 میلیون ریال ساخته شد.
مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار گفت: این اقدام در راستای بازسازی هویت فرهنگی- تاریخی، شناسایی و شناساندن مشاهیر، مفاخر و فرهنگ غنی سبزوار صورت گرفته است.
وی به مکان نصب این تندیس هم اشاره و خاطرنشان کرد: این تندیس احتمالا در باغ ایرانی واقع در ورودی توحید شهر نصب خواهد شد.
اختریان با اظهار اینکه تندیس حکیم ابوالقاسم فردوسی پدر نظم فارسی نیز توسط هادی عارفی در حال ساخت می باشد، تصریح کرد: تندیس فردوسی دارای 7 متر ارتفاع، از جنس فایبرگلاس و با اعتباری بالغ بر حدود یک میلیارد و 500 میلیون ریال در مراحل ساخت است.
مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار گفت: با اتمام مراحل ساخت، این تندیس در تابستان سال آینده نصب و مورد استفاده علاقمندان و فرهنگ دوستان قرار می گیرد.
طی آئینی که با حضور جمعی از مسئولان استانی و شهرستانی برگزار شد مراسم افتتاح همزمان ۱۰ واحد آموزشی دو کلاسه در شهرستان سبزوار آغاز شد.
پوران شریعت رضوی همسر اندیشمند بزرگ دکتر علی شریعتی در مورد تصاویری از مدارس شهرستان که به مهمانان حاضر در جلسه ارائه شد گفت: کشور بر روی ثروت قرار گرفته اما فضای فیزیکی مدارس سبزوار بسیار نامساعد است.
همسر دکتر شریعتی در این مراسم گفت: وجود چنین مدارسی در شهر بزرگی چون سبزوار که بر روی ثروت خوابیده جای بسی تاسف است در این فضاها دانش آموزانی تحصیل می کنند که در آینده به بالاترین مدارج علمی در بهترین دانشگاه های ایران و جهان خواهند رسید.
خانم رضوی مشارکت خیرین در ساخت مدارس تخریبی و نیمه کاره را مایه ی دلگرمی بیان کرد و افزود: این جای تأسف است که ثروت ما در حال از دست رفتن است بدون این که در جایی به مصرف برسد.
وی ضمن تقدیر از جامعه ی یاوری که تمامی این مدارس را به نام استاد محمد تقی شریعتی نامگذاری کردند اظهار کرد: دکتر شریعتی تنها اندیشمند بزرگ جامعه ایران نبود بلکه همه جهان به وجود چنین فردی از دیار سبزوار افتخار می کنند وی دارای ۳۶اثر نافذ است که امروز به زبان های مختلف این آثار چاپ و در دسترس همه ی مردم در داخل و خارج از کشور قرار گرفته است.
خواهر دو شهید قبل از انقلاب ادامه داد: دکتر شریعتی یک معلم بود اما ۱۲اردیبهشت ماه (روز معلم) هیچ کس اسمی از دکتر شریعتی نمی آورد کشورهای خارجی به مفاخر ایران غبطه می خورند اما کشور ما؛ قدر بزرگان خود را نمی داند.
همسر دکتر شریعتی از مردم دیار بیهق که هر ساله بزرگداشت دکتر شریعتی را در مزینان با افتخار برگزار می کنند تشکر کرد و گفت: متأسفانه زادگاه این اندیشمند هیچگونه امکاناتی برای پذیرایی از کسانی که می خواهند با محل تولد این استاد آشنا شوند ندارد؛ زادگاه دکتر شریعتی باید در شأن خودش باشد.
معاون پشتیبانی و توسعه ی مدیریت آموزش و پرورش سبزوار در ابتدای این مراسم با تقدیر از حضور گروه جامعه ی یاوری فرهنگی از بهره برداری از ده باب فضای آموزشی در این شهرستان ابراز خرسندی کرد.
حسن محرابی در همایش خیرین مدرسه ساز که با عنوان دستان آسمانی در محل تالار فرهنگیان برگزار شد، گفت: این مدارس در کهنه آب، باغجر، فسنقر، حارث آباد، استیر، رباط سرپوش، قلعه نو روداب، کلاته میرعلی و صالح آباد با هزینه ی ۶۰۰ میلیون تومان با همکاری جامعه ی یاوری و اهالی این روستاها طی امروز و فردا به بهره برداری خواهد رسید.
وی با بیان این که این مدارس به همت جامعه ی یاوری و ستاد نکو داشت استاد محمد تقی شریعتی انجام شده افزود: تجهیزات این مدارس توسط اداره ی کل نوسازی خراسان رضوی تأمین و در اختیار مدارس قرار خواهد گرفت.
محرابی گفت: شهرستان سبزوار دارای بیش از ۴۸هزار نفر دانش آموز و ۸۵۰۰پرسنل شاغل و بازنشسته است این منطقه با جمعیت ۳۱۹هزار نفر دومین شهر استان خراسان به لحاظ جمعیتی است که با این پهنه ی جمعیتی متأسفانه فضاهای آموزشی آن دچار مشکلات عدیده ای است.
این مقام مسئول میانگین سرانه ی آموزشی در سبزوار را ۳متر بیان کرد و گفت: طبق استاندارد کشوری سرانه ی هر دانش آموز در دوره ی ابتدایی باید ۴ و نیم، راهنمایی ۵ و نیم و دوره ی متوسطه ۷متر باشد در حالی که در برخی مدارس ابتدایی سرانه حدود ۶۰ سانتیمتر است.
محرابی با ابراز تأسف از این که قدمت برخی مدارس در این شهرستان به ۵۰سال قبل برمی گردد تأکید کرد: حضور دانش آموزان به لحاظ فرسودگی که موجود است در این فضاها بسیار خطرناک است این فضاها با حداقل ریشتر زلزله دچار آسیب خواهند شد.
وی افزود: ۴۰درصد مدارس شهرستان فرسوده است خطر در کمین جامعه دانش آموزان است که ۱۲باب از مدارس دارای عمر بیش از ۴۰سال هستند.
معاون پشتیبانی و توسعه ی مدیریت آموزش و پرورش سبزوار ادامه داد: این مدارس از نظر مهندسی شرایط استاندارد را ندارند با توجه به دستورالعمل دولت سیستم گرمایشی تمامی مدارس باید تغییر داده شود که متأسفانه به لحاظ فرسودگی برخی فضاها سیستم گرمایشی مقرون به صرفه نیست.
محرابی با بیان این که برخی مناطق سطح شهر نیاز مبرم به فضای آموزشی دارند بیان کرد: دانش آموزان باید برای رسیدن به اولین مدرسه؛ فاصله ی ۴کیلومتری را پیاده روی کنند و این شرایط برای دانش آموز دوره ی ابتدایی بسیار سخت است.
وی با بیان این که سبزوار از لحاظ حاشیه نشینی شهر اول استان خراسان رضوی است گفت: با بازدیدهایی که از مناطق فرسوده ی شهر در سفر مدیر کل نوسازی کشور از سبزوار انجام شد ۸هزار متر مربع برای احداث یک سری فضای آموزشی پیش بینی شد که امیدواریم این امر به زودی محقق شود.
نماینده ی جامعه یاوری فرهنگی نیز با بیان این موضوع که طرح احداث مراکز آموزشی در سراسر کشور در حال انجام است گفت: ۷۵۰واحد آموزشی توسط این جامعه ساخته شده که تا کنون قریب به ۶۵۰واحد آن به بهره برداری رسیده است .
حیدری ادامه داد: جامعه یاوری فرهنگی در تلاش است ضمن قدردانی از خدمات استاد محمد تقی شریعتی با احداث این مراکز آموزشی یاد آنان را در اذهان زنده نگه دارد.
وی اظهار امیدواری کرد احداث این واحدهای آموزشی در مناطق محروم باعث حذف نیازهای آموزشی دانش آموزان به فضاهای فیزیکی شود.
شایان ذکر است این برای احداث هر یک از این واحدهای آموزشی مبلغ ۴۰۰میلیون ریال اعتبار هزینه شده است که مبلغ ۱۰۰میلیون ریال آن از محل کمک های مردمی خواهد بود./.
جواد اسحاقیان یکی از نویسندگان سبزواری و ازمنتقدان ادبی برجسته سال های اخیر ایران است.
اسحاقیان تا کنون تعداد زیادی کتاب و مقاله تخصصی در حوزه ادبیات فارسی منتشر کرده و از اساتید دانشگاه فردوسی مشهد است.نام و معرفی کامل این شخصیت برجسته ادبی هم اکنون در فهرست هنرمندان اسرارنامه درج شده است.
از «روح رمان» کوندرا تا «جهانبانان» خسروجردی
میلان کوندرا در هنر رمان علت وجودی رمان را در این می بیند که جهان زندگی را “پیوسته روشنایی بخشد و ما را در برابر فراموشی هستی حراست کند.” [۱] او بر این باور است که امروزه رمان بیش از پیش در دست رسانه های همگانی افتاده است و این رسانه ها می کوشند اندیشه ها را کلیشه ای و مقبول اکثر مردم و همگان سازند. او رسانه های همگانی و دولتی را “موریانه های تقلیل” نام می نهد و معتقد است “روح زمان ما به اخبار و رویدادهای روز معطوف است؛ اخباری که آن چنان پراکنده و چندان زیادند که گذشته را از افق [ ذهن ] ما می رانند و زمان را تنها به لحظه ی حال تقلیل می دهند... اگر رمان هنوز بخواهد به کشف آنچه کشف نشده ادامه دهد، اگر هنوز بخواهد به عنوان رمان “پیشرفت” کند، چاره ای ندارد مگر آن که راهی خلاف راه پیشرفت جهان در پیش گیرد.” [۲]
رمان جهانبانان حسین خسروجردی،گونه ای تذکار به خواننده ی امروز است که در هیاهوی آوازه گریهای مغرضانه ی همگانی “خویشتن خویش” را گم نکند؛ گذشته را یکسره نامردمی و تباه نداند و از یاد نبرد که شخصیتهای مردمی، پهلوان و جوان مرد که پاسدار، روح جهان و دنباله ی پهلوانان اسطوره ای روزگاران باستانی اند از یادها نرفته اند و نویسنده وظیفه ی خود می داند که در انفاس قهرمانان بومی و ملی شهر خود، سبزوار، نفس بکشد و نام و یادشان زنده و گرامی دارد.
شخصیت اصلی رمان، پهلوان مدد است که در دومین دهه ی سلطنت خودکامگی رضا شاه سنتهای پهلوانی، جوان مردی و مردم داری را پاس می دارد و در چالشی پیوسته با پهلوانان ضعیف چزان و رستم صولت، جانب ستم دیدگان و بی پناهان نگاه می دارد. او به اعتبار منش دنباله رو سنتهای پهلوانی پهلوان عبدالرزاق باشتینی از رهبران نهضت سربداران سبزوار و خراسان در سده ی هشتم است که چون پهنه ی خودکامگی زمان به وی اجازه ی جولان در عرصه ی ملی نمی دهد، تنها به خدمت خلق در محدوده ی شهر خود بسنده می کند. آنچه از رفتار وی در رمان آمده، خود به دو زمینه ی رفتار پهلوانی و رفتار اخلاقی بخش می شود.
الف. رفتار پهلوانی:
رفتار پهلوانی در ادبیات حماسی، تقلید از رفتار کسانی است که از سطح انسان متعارف فراتر باشد و به تعبیر ارسطو محاکاتی از "احوال و اطوار مردمان بزرگ و جدی"[۳]. پهلوان مدد همانند رستم و اسفندیار اساطیری هفت خان دارد:
نخستین خان پهلوان مدد، درگیری با حاجی خرده فروش است. او در برخورد با”گردن شیر” نامی، وی را ناکار کرده و پهلوان مدد مصمم است که وی را به خاطر این ناجوان مردی گوشمال بواجب دهد. اینک پهلوان مدد در گود زورخانه ی “چهل پایه” با او سرشاخ می شود “سرِ خرده فروش به دوار افتاد. آتش منقل نزدیک بود. خرده فروش را به آن زد و آن را واژگون کرد. مدد درنگ نکرد و فن دم گاو را زد. کمر خرده فروش شکست و دمی بعد روی ذغال آتش افتاد.” [۴]
دومین خان، رویارویی با اکبر پامناری است. او متهم است که دختری بی پناه و تبعیدی را که “گل مهر” نام دارد و دختر تیمورتاش وزیر سابق دربار و زندانی خودکامگی رضا شاه است با زخم بیست ضربه ی زنجیر به بیمارستان روانه کرده. پهلوان این بیداد را بر زن ناتوان برنمی تابد اما به رسم و سنت پهلوانی ابتدا به نرمی از ضعیف آزار می خواهد کتباً عذرخواهی کند و چون حریف نمی پذیرد، از درِ درشتی وارد می شود “مدد با فن او را بلند کرد و محکم بر زمین زد.” (ص117)
سومین خان، برخورد با شعبان جعفری معروف است که امیر حسن چهل تن نیز در تهران. شهر بی آسمان به او پرداخته. او آمیزه ای از منش تباه ناجوان مردی. وابستگی به دربار و فساد اخلاقی است و چون در چالش خود با پهلوان مدد ناتوان می شود. از هیچ گونه رذیلت پروا نمی کند. در دومین بخش رویارویی و مچ گیری " ناگهان مدد با ضرب هر چه تمام تر مچ شعبان را در شیشه های تیز خواباند و با نیروی تمام پشت دستش را خونین کرد و برخاست.” (ص131)
چهارمین خان سرشاخ شدن با پهلوان کربلا در نجف اشرف است “یک مرد نهوناک (پر نهیب) و گنده که به غول بیابان می مانست... وقتی لنگ را از دور شانه برداشت، بدن چرب شده اش هویدا شد... فنون مدد را چربی خنثی می کرد و او را می لغزاند... مدد پیچید و با بدل آن فن حریف را تا بالای سرش برد و به شدت بر زمین زد.” (صص141142)
در پنجمین خان پهلوان مدد از تمنای جسم یک سیه چشم و رقاصه ی افسونگر عرب در شهر نجف پروا می کند (ص144) و حرمت شهر مقدس نگاه می دارد و به خان چهارم رستم همانند است که از افسون زن جادو می رهد.
ششمین خان سفر پهلوان با پای پیاده از سبزوار تا نجف اشرف و زیارت آرامگاه حضرت علی (ع) است (ص145) که به دومین خان رستم و گذر از بیابان گرم و خشک شباهت دارد.
هفتمین خان، جان بازی بر سرِ عشقی است که به مردم شهر خود و رفع نیازشان به آب دارد. أب شهر در اختیار مالکان أزمند و و کارگزارشان شهردار است. پهلوان می اندیشد اگر قتلی را که هرگر نکرده. به گردن گیرد. می تواند با دریافت هفده هزار تومان از قاتل واقعی. آب را از مالکان گرفته به خانه ی نیازمندان سرازیر کند بی آن که مردم از این ایثار آگاه باشند "مدد را از دادگاه به زندان شهر منتقل کردند و همان ساعت دو شبانه روز أب قصبه وارد جویهای شهر شد. " (ص188) این عشق مردمی او را به سیمای فرهاد در سرچشمه ی بیستون ناظم حکمت مانند می کند.
ب. رفتار اخلاقی:
رفتار اخلاقی پهلوان مدد در فتوت او ریشه دارد. همه ی آنچه ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری در فتوت نامه ی خود در شناخت ویژگی های اهل فتوت آورده , در پهلوان مدد جمع آمده “فتوت، جمیع احوال جمیله و صفات حمیده و سلب اعمال قبیحه و اخلاق دیگر از راه تخلیه، تزکیه و تصفیه است.” [۵] این رسم پهلوان است که چون با رذیلت حریف رو برو شود , بکوشد تا با فضیلت خود او را از رفتار ناشایست خویش شرمنده کند و به مصداق " آحسِن عَلی مَن أساء اِلیک " در حق آن که بدی کرده نیکی ورزد. رفتار بزرگ منشانه ی مدد در قبال پهلوان غفار که در گود زورخانه از سرِ دشمن کامی تخته شنا را به سوی پهلوان مدد پرت و وی را زخمی می کند، از این گونه رفتارهاست " سر و صورت مدد به خون آغشته شده بود. ناگهان غفار جیغ کشید و تخته شنو را به دور انداخت و خود را به پای مدد انداخت. " (صص180181)
چون پهلوان مدد درمی یابد که گل مِهر و مادر بیمارش می خواهند از تبعیدگاه خود به نزدیکیهای سبزوار منتقل شوند، به شفاعت نزد رضا شاه می رود " به هدف جلب شاه او باید اعجاز می کرد و به نیروی جانش شاه را مجذوب می کرد. دیگر معطل نماند و میلهای ده منی را چنان به چرخ آورد که شاه بی اختیار در او نگریست و به دل او را تحسین کرد و خواسته اش را خواست " من هیچ وقت برای خودم خواسته ای ندارم. نیتم گره گشایی واماندگان است. یک دختر و یک مادر به زمان شما تبعید و آواره ی کوههای " بنسبورد " ند. اغماض کنید و آنها را به اطراف این شهر بفرستید. " (ص23) همو از رضا شاه تقاضا میکند برای دفع یاغی معروف محمد بوژدنی که " مال و ناموس مردم قرای دور از او در امان نیستند " و نیز دلجویی از محمد مهدی خان تکابی که " سر به راه شده " دستوری دهد (صص2627). مدد همانند دیگر همتایان اهل فتوت به این دلیل به مرکز قدرت نزدیک می شود تا از کار فروبسته ی خلق گرهی بگشاید اما برای خود چیزی نمی طلبد.
پهلوان مدد چون در می یابد که دخترکی یتیم به اشاره ی زنی معتاد برای گذران زندگی خویش، خود را از انظار عمومی عریان می کند، آن دو را مورد حمایت مادی خود قرار می دهد و از این زشت کاری باز می دارد (ص 108) چون برای اعدام به پای دار می رود، آنچه از پوشاک دارد، بر پیکر عریان بینوایی خفته بر برف می اندازد (ص190) این رفتار علی وار، خواننده را به رقت می اندازد و او را در دل می ستاید و بزرگ می دارد. همه ی افسوس خواننده برای این است که چنین پهلوانانی را خاص گذشته ها می یابد و جایشان را در جامعه ی امروز خالی می بیند. برتراند راسل در اثر خود قدرت و فرد بر این باور بود که تمدن مادی و فنی امروز دیگر جایی برای این گونه رفتارهای بشکوه، فرابینانه و حماسی گذشتگان باقی ننهاده " انسانها به اجدادشان بالیدند که چنین بودند و چنان کردند؛ بی آن که بتوانند خود را همتای آنان سازند." [۶]
-*-*-*-
کوندرا می نویسد “روح رمان، روح تداوم است؛ هر اثر پاسخ به آثار پیشین است؛ هر اثر، سراسر تجربه ی پیشین رمان را در بر دارد.” [۷] نویسنده در این رمان دست کم در دو زمینه از میراث زبان در رمان معاصر از محمود دولت آبادی متآثر است. در کلیدر، دولت آبادی رفتار خلاق با گویش و زبان معیار دارد. به کار گیری واژگان محلی سبزواری به عنوان یکی از ابزارهای محلی گرایی در ادبیات (Local Color ) قانونمند و بر شالوده ای زیباشناختی استوار است. نویسندگان بزرگ نیک می دانند که در کاربرد واژگان محلی باید حد نگاه داشت و به افراط نگرایید و تنها هنگامی به آن آهنگ کرد که شخصیتی، چیزی را با شیوه ای خاص در تلفظ و واژگانی دیگر به کار می برد. خواننده چنین کاربردی را طبیعی دانسته روا می دارد و می پسندد اما چون در بهره جویی از این واژگان اصراری خاص ببیند، از آن روی برمی تابد و گرفتار ملال می شود. با مراجعه به واژگان محلی در زیر نویس صفحات آمده می توان از 95 واژه ی گویشی یاد کرد که اگر واژگان محلی متن را که گاه در زیر نویس معنی نشده به آن بیفزاییم از 130 واژه درمی گذرد. حجم 200 صفحه ای رمان این اندازه واژگان محلی را برنمی تابد.
بورخِس نیز در روزگار جوانی می کوشید با سرریز واژگان بومی آرژانتینی به داستانهای خود رنگ بومی بدهد و به اعتراف خودش “آن چنان از واژه های بومی استفاده می کردم که بسیاری از هموطنانم به زحمت از آن سر درمی آوردند.” [۸] او بعدها دریافت که خواننده را با سیلان واژگان و اعلام و فرهنگ بومی نباید به زحمت انداخت. او وقتی از بوئنوس آیرس، پایتخت کشورش، سخن می گوید “از شهر امروزی حرف می زند. بوئنوس آیرس می توانست نمونه ی یک شهر قرن بیستم باشد؛ بدون تاریخ یا خصلتی خاص... همانند لوس آنجلس، کلکته و...” [۹]
این اصرار در دادن رنگ محلی به اثر در آنجا که به تاریخ باستانی و اساطیری روستاهای سبزوار مربوط می شود، تشدید می شود؛ مثلاً کافی است که گذر “گل مهر” به روستای “مِهر” سبزوار بیتد تا بدون این که وی نسبت به آیین مهر پرستی و تاریخ اساطیر این روستا ذهنیتی داشته باشد، در باره ی آن داد سخن دهد “نگاه بی تابش هنوز هم پِیکاو [ جستجوگر ] چکاد مهر بود؛ مهر پایدار، سایه گستر، نگهبان بی دریغ برزیگران، آتش اهورایی برزین مهر بسا که سالهای دور، کوه “ریوند” را منور داشته بود. رودخانه ی “اندوقان” هنوز هم گذارش از پایین تپه ی گشتاسب است.” (ص96) در حالی که وقتی دولت آبادی می خواهد گوشش را به دیوار تاریخ روستاهای بیهق کهن بگذارد به ذهنیت روستایی ای سالیان برآمده رخنه می کند و از حرکت ذهن او سخن می گوید. کوشش نویسنده برای مستند سازی و ذکر شصیتهای برجسته تر شهر (مانند شیخ محمد داورزنی، میرزا آق بابا، شفاء الملک، نجاروف) البته سبزواریان را خوش می آید. نسل گذشته اینان را درک کرده و نسل حاضر نام و یادشان را گرامی می دارد؛ با این همه نباید از یاد برد که واقعی بودن شخصیتهای داستان برای رمان ارزشی ایجاد نمی کند؛ زیرا خواننده از رمان چنین توقعی ندارد. رمان أ داستان و قصه است و قصه، تخیل و ابداع و دقیق تر بگوییم Fiction؛ اما تحقق این رهنمود بورخِس که چگونه محلی بنویسیم که ملی و جهانی هم باشد، به ذهنیتی خلاق نیاز دارد.
دومین تآثیر از کلیدر نثر مقطع و بی فعل زبان داستان است. به این نمونه دقت کنیم “شب و گردنه های مِه بیز و اسب. شب کویر و ابر و میغ بارنده. نم گرفتِ خاک، گِل های چسبناک، مآمن دیو و دد، اشتران و حدی، شب و شبنم و گلواره های در خواب روی مثلث چوب سقف، لانه های لرزان چنار بلند.” (ص166) و آن را با این عبارت کوتاه در کلیدر مقایسه کنیم “فوجافوج پای و سم و نعل؛ خیزاخیز سینه و گرده و یال؛ جرنگاجرنگ زنجیر و موزه و مهمیز؛ هزاهز بال بینی هزار هزار مادیان کبود در پهن دشت هزار میدان بیابان...” [۱۰]
با این همه رمان در بسیاری از موارد از میراث ادبیات داستانی معاصر بی بهره افتاده. شخصیتها چنان که باید نمی توانند توجه و عاطفه ی خواننده را برانگیزند و با خود همدل و همداستان کنند. خواننده برای ادامه ی خواندن چندان کشش و رغبتی ندارد. کسان داستان چنان نمی پندارند و نمی نمی گویند و نمی کنند که در ذهن و قلب خواننده جایی برای خود بیابند و خواننده نگران کار و فرجامشان باشد. گزینش نقل به جای کنش و گفت و گو و حضور مزاحم راوی یکی از علل اصلی جدایی خواننده از متن است. به عنوان نمونه شخصیتی به نام “سدید” نانواست اما در پی توطئه ی رئیس شهربانی، متهم می شود که گِرده نانی درآورده که نشان داس و کش بر آن نهاده شده. جمعیت جلو نانوایی به بی پایگی این اتهام معترفند اما دو مآمور شهربانی که باید سدید را توقیف کنند به نظر آنها اهمیت نمی دهند. گل مهر در میان جمعیت است و به جای آن که نویسنده او را کانونی کند و برای نخستین بار بکوشد سیمایی محبوب و تآثیرگذار از وی برای خواننده ترسیم کند می نویسد “گل مهر همراه جمعیت پر شور سخن می گفت؛ سخنش چنان تآثیرگذار بود که همه روی به مآمور شهربانی نمودند و این کار را تقبیح کردند.” (صص5152) چنین زبانی نه زبان داستان که زبان روزنامه نگاری است.
شخصیتها قطبی اند؛ یا تبلور فضیلتند یا تجسم رذیلت و در هر دو صورت غیر واقعی. آن که نماد فضیلت محض است، پهلوان مدد نام دارد. او به یک اعتبار “معصوم” است. هیچ گناه و ترک اولایی دامن عفتش را نیالوده. وقتی یکی از زنان ایلیاتی “شبنم” نام تهمینه وار نزدش می آید و می خواهد از او باردار شود و سپس پهلوان سرِ خود گیرد، مدد تمنایش را رد می کند و این در حالی است که پهلوان مجرد است و هیچ موقعیتی محدودش نمی کند “مال من باش. بچه ات را بزرگ می کنم. فقط تو همین یک بار مال من باش.” (ص 90) خواننده البته این اندازه خویشتنداری را در پهلوان می ستاید اما او را از خود بسی دور می یابد: تکه ی سنگ! شعبان جعفری تجسم رذیلت است اما آدمی زاد حیوان هم نیست و از جنس وجدان، عاطفه و جوان مردی اندکی هم بهره دارد و بهترین سایه روشن منش چنین لایه ی اجتماعی را چهلتن در تهران، شهر بی آسمان تصویر کرده است. شعبان وقتی مطمئن می شود که پهلوان مدد می تواند پنج دقیقه چرخ بزند برای کارشکنی و نباختن به وی بطری آب را شکسته، خرده شیشه ها را زیر پای پهلوان مدد می ریزد (130) و در این میان هیچ یک از حاضران گود زورخانه هم صدایشان به مخالفت و اعتراض بلند نمی شود: مشتی گوشت و پی و استخوان!
نویسنده به خواننده و توقعاتی که از رمان دارد، سخت بی اعتناست. در رمان چیزی نیست که به کوشش ذهنی خواننده پاسخ بدهد. نه گرهی در کار کسان هست و نه معمایی در فهم داستان. خواننده اگر به فرجام کار کسان علاقمند باشد، به سهولت می تواند خود را از رنج خواندن بخشهایی از رمان واره اند. امروزه رمان نویس حق ندارد بنویسد مگر آن که بر میراث داستان نویسی دهه های اخیر چیره باشد. نوشتن به سبک و سیاق جمال زاده امروزه دیگر جاذبه ای ندارد. توصیه ی کوندرا به نویسندگان جوان همواره این است: باید امروزی نوشت.
منبع :
http://www.asrarnameh.com
عکس های محرم 1393 روستای حارث اباد شهرستان سبزوار قسمت دوم
عکس های محرم 1393 روستای حارث اباد شهرستان سبزوار قسمت اول
باز محرم شدو دلها شکست از غم زینب دل زهرا شکست
باز محرم شدو دلها شکست از غم زینب دل زهرا شکست
باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست
آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکست
قاسم ولیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکست
محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است
فرا رسیدن ایام سوگواری امام حسین (ع) و آغاز دهه محرم را به تمامی شیعیان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نماییم.
همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی مورخ و ادیب قرن پنجم ه.ق، نویسنده سترگ کتاب تاریخ بیهقی در سبزوار برگزار شد.
رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این همایش گفت: ابوالفضل بیهقی مورخ بزرگ ، ادیبی توانا و حکیمی باتجربه بود که اثری در نثر فارسی به یادگار گذاشت که اهمیتش کمتر از شاهنامه در شعر نیست.
غلامعلی حداد عادل اظهار کرد: تاریخ بیهقی از سال 451 ه.ق به تالیف درآمد و وقایع 50 سال حکومت غزنوی تا سال 470 را در بر میگیرد.
رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی با اشاره به برگزاری همایش ابوالفضل بیهقی افزود: این از برکت های انقلاب است که در این 35 سال هر شهری بزرگ و کوچک به این فکر می افتند که با بزرگان خود تجدید عهدی دوباره کند.
وی در ادامه اظهار کرد: ثبت روز بیهقی در تقویم کشور به عنوان روز نثر فارسی در شورای عالی انقلاب فرهنگی پیگیری می کنم.
غلامعلی حداد عادل افزود: اگر شورای انقلاب فرهنگی نسبت به تصویب رساندن این پیشنهاد طی این سال ها تردید داشته نه از باب نشناختن قدر بیهقی است بلکه در سال های اخیر شورای انقلاب فرهنگی در تصویب روزهای سال احتیاط بیشتری نسبت به گذشته داشته است.
وی ادامه داد: بنده علیرغم این مسئله، با دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و رییس جمهور صحبت خواهم کرد تا روز بیهقی را به عنوان روز نثر فارسی در این شورا به تصویب برسانند.
حدادعادل تاکید کرد: علاقه و اشتیاق سبزواری ها بنده را بر آن داشت تا قول تلاش برای انجام این مهم را در شورای عالی انقلاب داشته باشم علیرغم اینکه ادامه کار به نظر اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی بستگی دارد.
رئیس فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی در ادامه از سبزوار به عنوان یک شهر بزرگ فرهنگی یاد کرد و گفت: مهم است که از یک روستای این شهرستان نویسنده ای در مقیاس جهانی ظهور پیدا می یابد که عنوان پدر نثر فارسی ایران زمین را از آن خود می کند.
وی با اظهار اینکه سبزوار مهد نثر فارسی است و باید نسبت به حفظ و حراست از زبان فارسی توجه بیشتری داشته باشد، نسبت به فراموش شدن لغات و کلمات ریشه دار فارسی در این شهر ابراز گلایه کرد و افزود: در بدو ورودم به سبزوار، بر سر درب برخی مغازه ها کلمات و واژگان نامانوس و بیگانه با زبان فارسی دیدم که به نظر از بی توجهی مسئولان شهری می امد، مسئولان نباید اجازه ورود این چنین کلمات را به زبان فارسی بدهند.
حداد عادل خطاب به اداره ارشاد، نیروی انتظامی و شهرداری سبزوار گفت: جلو این نوع نامگذاری ها را بگیرید و زبان سلیس فارسی را در بین عموم مردم رواج دهید.
رییس مجمع نمایندگان خراسان رضوی نیز در این همایش با تاکید بر بزرگداشت بزرگان و مشاهیر گفت: متاسفانه بزرگترین نویسنده نثر فارسی در تاریخ ما مغفول مانده است.
دکتر محمدرضا محسنی ثانی به ظرفیت ها و پتانسیل های این شهر را مورد اشاره قرار داد و خاطرنشان کرد: سبزوار به عنوان شهری برخاسته از مکتب علوی و تشییع توانسته در ابعاد مختلف سرآمد باشد.
وی ضمن گرامیداشت یاد ابوالفضل بیهقی و دیگر بزرگان و مشاهیر سبزوار افزود: سبزوار شهر دیرینه های پایدار است و بزرگان زیادی در حوزه های مختلف به خود دیده و پرورش داده است.
نماینده مردم سبزوار در مجلس سبزوار را شهری دانشگاهی با ظرفیت های علمی و فرهنگی بیان کرد و خواستار تصویب ثبت روز اول آبان به عنوان روز بیهقی و روز نثر فارسی در تقویم کشور از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی شد.
دکترمحسنی نماینده مردم سبزوار در مراسم بزرگداشت و ثبت روز بیهقی که با حضور حدادعادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در محل تالارکاشفی به همراه صاحبان ادب و فرهنگ خراسان بزرگ و دیار سربداران برگزارشد،از مغفول ماندن بزرگ مرد سراینده ی نثرفارسی در تاریخ کهن شهرستان سبزوار ابراز ناراحتی کرد وگفت:ما برای این فراموشی در شناساندن بیهقی عذری نداریم چرا که این شهر،شهر ابوالفضل بیهقی ست.
استاد و چهره ماندگار زبان و ادب فارسی هم خواستار ثبت اول ابان ماه به نام روز بیهقی و نثر فارسی شد و گفت: با تصویب این روز، کتابخانه تخصصی خود در سبزوار را که دارای کتاب های فاخر و ارزشمندی است را به عنوان مرکز بیهقی شناسی اختصاص خواهم داد.
سید محمد علوی مقدم با بیان اینکه ابوالفضل بیهقی به زبان و ادب فارسی خدمات ارزشمندی کرده است، افزود: با تکریم بزرگان و مشاهیر است که علم و ادب در جامعه رونق می یابد.
وی از نیمه دوم قرون چهار و پنج ه.ق به عنوان یکی از درخشان ترین ادوار تاریخ یاد کرد و گفت : در این دوره بزرگانی همچون فردوسی ، ابوحامد غزالی ، ابوالفضل بیهقی و ... از خراسان ظهور پیدا کردند.
عضو پیوسته شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز گفت : تاریخ بیهقی تنها نقل وقایع نیست بلکه بسیاری از مسائل و جنبه های مختلف ادبیات و نثر فارسی در آن آشکار است.
محمدجعفر یاحقی افزود: اگر تاریخ بیهقی نبود بسیاری از شاعران و اشخاص تاثیرگذاری را که برای نخستین بار نامشان در این کتاب گرانبها آمده است را نمی شناختیم .
وی از تاریخ بیهقی به عنوان جلوگاه معارف روزگار خویش یاد کرد و افزود: بیهقی بسیاری از مسائل و رویدادهای تاریخی را تبدیل به حکایت و ضرب المثل کرده که شایسته است این ضرب المثل ها با خط خوش خطاطان نگاشته شده و در منظر عموم قرار گیرد .
یاحقی بر اهتمام بیشتر به شناساندن بزرگان علم و ادب تاکید و خاطرنشان کرد: انتظار می رود در شهرهای مختلف کشور، نام موسسات ادبی، کوچه ها و خیابان ها مزین به نام شخصیت های بزرگی چون بیهقی شود.
رییس دانشگاه حکیم سبزواری هم به عنوان سخنران ابتدایی این همایش گفت: سبزوار با پیشینه ای کهن؛ علما و فرهیختگانی را به جامعه معرفی کرده که باعث سربلندی و افتخار برای منطقه و ایران بوده اند، فرهیختگانی همچون عطاملک جوینی، کاشفی، شریعتی ، حکیم سبزواری و ابوالفضل بیهقی که پراوازه ترین نویسندگان است و او به حق پدر نثر فارسی می نامند.
دکتر جواد حدادنیا اظهار کرد: خلا وجود روزی بنام نثر فارسی در تقویم کشور همه مسئولان فرهنگی و شورای عالی انقلاب فرهنگی را بر آن می دارد که در معرفی این روز اهتمام بیشتری بورزند.
وی افزود: به همین منظور دانشگاه حکیم سبزواری در سال 86 یک همایش بزرگداشت و شهرداری و شورای شهر هم با همکاری این دانشگاه سه سال متوالی است که مبادرت به این کار می کنند.
حدادنیا خواستار ثبت روز بیهقی در تقویم کشور شد و افزود: با این اقدام هم خلا فرهنگی مرتفع و هم به نثر فارسی توجه بیشتری می شود و نظم و نثر به یکدیگر نزدیکتر می شوند.
گفتنی است همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی با حضور غلامعلی حدادعادل رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نماینده مردم سبزوار در مجلس و جمعی از مسوولان فرهنگی و پژوهشگران در تالار کاشفی این شهر برگزار شد.
در این همایش همچنین از کتاب شهدای دوچاهی رونمایی و دکتر حداد عادل مقاله منتشر نشده اش با موضوع بیهقی را برای نخستین بار در سبزوار قرائت کرد.
این همایش به همت اداره فرهنگی هنری شهرداری و همکاری شورای اسلامی شهر و دانشگاه حکیم سبزواری برگزار شد.
منبع : وب سایت شهرداری سبزوار http://www.e-sabzevar.ir
با تشکر از اقای عزیزی خبرنگار محترم خبرگزاری مهر و وب سایت سبزوار نیوز
http://www.sabzevarnews.ir/
یک پژوهشگر و استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی گفت: تاریخ بیهقی سرشار از تکه کلام های زیبایی است که خوب است هنرمندان خوش نویس کشورمان روی آن ها کار کنند.
دکتر محمد جعفر یا حقی افزود: در بین هنرمندان خوشنویس چنین عادت شده است که فقط شعر را خوشنویسی می کنند، در حالی که تاریخ بیهقی از چنان تکه کلام ها و عبارات زیبا و شاعرانه ای برخوردار است که اگر خوشنویسی شوند بهتر در معرض دید عموم قرار می گیرند.
وی ادامه داد: صاحب نظران ادبیات معتقدند متن تاریخ بیهقی در بسیاری از قسمت ها پهلو به پهلوی شعر می زند زیرا موزون و آهنگین است.
عضو پیوسته ی شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی سپس ابراز امیدواری کرد که از جانب شهرداری سبزوار ترتیبی اتخاذ شود که جملات نغز تاریخ بیهقی روی در و دیوار شهر نوشته شوند و از کلمات نابی که در تاریخ بیهقی آمده است، در نامگزاری مکان های مختلف به ویژه اماکن فرهنگی در ایران بهره گیری شود.
وی سپس تأکید کرد، در سال های اخیر روندی در بعضی کشورهای منطقه شروع شده که دارند بزرگان و مشاهیر ایران را به نام خودشان ثبت می کنند که نمونه آن ثبت مولوی برای ترکیه است.
وی ادامه داد: ابوالفضل بیهقی نیز در کشورهای اطراف خواهان و طرفداران زیادی دارد و به خصوص افغانی ها به واسطه چندین سال زندگی کردن بیهقی در شهر غزنین افغانستان او را متعلق به خود می دانند، بنابراین شایسته است که ما در ایران از این شخصیت بزرگ غفلت نکنیم و قبل از اینکه بیهقی را نیز از دست بدهیم، مطالبه به حق مردم همشهریان بیهقی در سبزوار را پاسخ مثبت داده و اول آبان را به عنوان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی درتقویم کشور ثبت کنیم.
منبع : مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار
رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی قول داد: ثبت اول آبان را به عنوان روز ملی بزرگداشت بیهقی و نثر فارسی، در شورای عالی انقلاب فرهنگی پیگیری کند.
دکتر غلامعلی حدادعادل که پنجشنبه شب گذشته در همایش بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی و نویسنده تاریخ گرانسنگ بیهقی حضور پیدا کرده بود، درباره دو دلیل خود برای پذیرش پیشنهاد سفر به سبزوار گفت:
وقتی که دکتر محسنی ثانی نماینده شما و همکار ما در مجلس شورای اسلامی به بنده پیشنهاد داد که برای چنین برنامه ای به سبزوار بیایم، به دو دلیل بی درنگ پذیرفتم. دلیل اول علاقه دیرینه من به بیهقی است و دلیل دوم قرائت مقاله ایست که به تازگی برای درج در یادنامه شادروان دکتر حسن حبیبی اولین رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی نوشته بودم و در ارتباط با تاریخ بیهقی بود و چون تا کنون در جای دیگری خوانده نشده است، خواستم به مناسبت این روز در سبزوار خلاصه ای از آن را ارائه نمایم.
وی در ادامه گفت: اساتیدی نظیر دکتر یاحقی، و آقای سیدی که اینجا حضور دارند تلاش ارزشمندی کرده اند برای کشف ارزش های تاریخ بیهقی و حاصل تلاش های آنان، انتشار تصحیح جدیدی از تاریخ بیهقی است.
وی سپس از اینکه پس از سال ها می تواند دکتر سیدمحمد علوی مقدم استاد برجسته ادبیات فارسی را در سبزوار ملاقات کند، ابراز خرسندی کرد و ابراز امیدواری کرد با وجود چنین شخصیت های برجسته ای سبزوار مانند گذشته یکی از مراکز علمی و فرهنگی خراسان و ایران باشد.
دکتر حدادعادل در ادامه خطاب به حضار سبزواری همایش گفت: پیام شما را درباره ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی در تقویم کشور شنیدم و برای این مهم تلاش خود را خواهم کرد.
وی سپس گفت: شما آنچنان علاقه مند هستید و با حضور و صلوات های گرم خود روز ملی بیهقی را مطالبه می کنید که گویی من همین امشب می توانم این موضوع را تصویب کنم، حال آنکه برای این مهم باید در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصمیم گیری شود و من فقط یک حق رأی دارم .
وی افزود: اگر تا کنون روز ملی بیهقی ثبت نشده است، به دلیل کم توجهی یا تردید اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی نسبت به شخصیت بیهقی نیست بلکه به این دلیل است که کلا این شورا در چند سال اخیر در امر تصویب روزهای ملی کمی محتاط تر شده است ، زیرا در حال حاضر آنقدر تعداد روزهای ملی در تقویم ما زیاد است، که دیگر این روزها به دلیل کثرت، اهمیت خود را از دست می دهند.چرا که به قول معروف «اگر شب ها همه قدر بودی، شب قدر بی قدر بودی»
رئیس سابق مجلس شورای اسلامی سپس تأکید کرد: بنده با رئیس شورای انقلاب فرهنگی صحبت می کنم که روز بیهقی را به عنوان روز نثر فارسی به تصویب برسانند و آنچه بنده می توانم قول بدهم این است که تلاش خود را در این زمینه بکنم.
وی سپس افزود: این شوق و ذوق فراوان شما سبزواری ها و توجهتان به مفاخر فرهنگی و تاریخی کشورمان ستودنی است و یکی از برکات انقلاب اسلامی است که در سال های اخیر مردم اکثر شهرهای کشورمان به فکر بزرگداشت مفاخر و مشاهرشان افتاده اند و این هدف را پیگیری می کنند.
حدادعادل همچنین درباره یک کار زیبای شهرداری تهران نیز توضیح داد و گفت: دیروز شعار پرمعنایی را دیدم که از طرف شهرداری تهران در بعضی خیابان های آن شهر نصب شده بود مبنی بر اینکه «در خانه ای که بزرگترها کوچک شوند، کوچک ترها بزرگ نمی شوند.»
وی سپس اظهار داشت: این شعار پیام درستی دارد، و بنده امشب که عشق و علاقه شما سبزواری ها را نسبت به یکی از بزرگانتان دیدم با خود گفتم، این پیام را باید با یک دید وسیع تر نگاه کرد و مثلا می توان گفت: در ملتی که بزرگ ها کوچک شوند، کوچک ها بزرگ نمی شوند.
حدادعادل سپس گفت: شخصیت دانشمند و حکیمِ بیهقی دلیلی است بر زادگاه غنی ای که او در آن پرورش پیدا کرده است.زادگاه او بیهق بوده و در نیشابور که آن زمان از مهمترین شهرهای خراسان محسوب می شده، تحصیل کره است. بنابراین بیهقی میوه درخت کهن بیخ و پرشاخ و برگ بیهق و خراسان و ایران اسلامی است. وخواننده اهل فکر می تواند از شخصیت بیهقی به عظمت آن حوزه فرهنگی و تمدنی که بیهقی پرور بوده، راه برد.
وی در پایان سخنان خود گفت: تاریخ بیهقی را می باید سندی دانست معتبر که گواه عظمت و قوت فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی است . این کتاب گرانسنگ برگی از شناسنامه فرهنگی ملت ما و بخشی از هویت نامه ماست. اگر ملت های دیگر جهان از ما بپرسند شما ملت ایران کیسیتید؟ ما می توانیم تاریخ بیهقی را به دست گیریم و بگویم ما ملتی هستیم که هزارسال قبل می توانستیم چنین آثاری خلق کنیم.
منبع : مجلیه اینترنتی اسرارنامه سبزوار
کتابخانه شخصی دکتر علوی مقدم در سبزوار به تأسیس مرکز بیهقی پژوهی اختصاص می یابد
دکتر سیدمحمد علوی مقدم استاد برجسته و چهره ماندگار زبان و ادبیات فارسی گفت: حاضر است، به عنوان یک معلم کتابخانه شخصی خود در سبزوار را به راه اندازی مرکز بیهقی پژوهی اختصاص دهد.
این چهره ماندگار زبان و ادبیات فارسی که در همایش گرامیداشت اول آبان روز ابوالفضل بیهقی در سبزوار شرکت کرده یکی از مهمترین تقاضاهای خود را از مسئولان و دست اندرکاران فرهنگی کشور ثبت روز اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی عنوان کرد.
دکتر علوی مقدم در ادامه درباره کتابخانه شخصی خود توضیحات بیشتری داد و گفت: این کتابخانه تخصصی بیش از 80 نوع تفسیر قرآن مجید و 128 نوع کتاب های بلاغی و چندین جلد کتاب دیگر دارد که اگر نگوییم در بین کتابخانه های شخصی بی نظیر است، یقیناً کم نظیر هست.
وی سپس اظهار داشت: بزرگداشت یک بزرگ کاری سودمند است و باید از بانیان آن سپاسگزاری کرد.چرا که با بزرگداشت بزرگان است که جامعه به سمت پرورش بیشتر این گونه شخصیت ها حرکت می کند.
وی همچنین گفت: نیمه دوم قرن چهارم و قرن پنجم هجری یکی از درخشان ترین ادوار تاریخ ایران است به خصوص در خراسان و سبزوار که بزرگان زیادی نظیر فردوسی توسی، ابوالفضل بیهقی ، احمد غزالی و ... دراین قرن از خاک خراسان سر برآورده اند.
منبع : http://www.asrarnameh.com
نماینده مردم سبزوار در مجلس شورای اسلامی گفت: از ابتدای ورودش به مجلس شورای اسلامی چندین مرتبه تا کنون ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی را از سه وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی مطالبه کرده و پاسخ مثبت گرفته ام.
محمدرضا محسنی ثانی پنجشنبه شب در همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار افزود: آقایان صفار هرندی، حسینی وزرای سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت نهم و دهم و نیز دکتر علی جنتی وزیر کنونی فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت یازدهم، هر سه با ثبت اول آبان به نام بیهقی موافق بودند و این موضوع حتی در شورای فرهنگ عمومی کشور نیز رأی مثبت گرفت اما متأسفانه در شورای عالی انقلاب فرهنگی رد شده است.
وی سپس تأکید کرد هم اکنون با همت برگزار کنندگان این همایش، 4 سال است که روز اول آبان جهت بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی مراسمی گرفته می شود. و انشاالله همین روند ادامه یابد و به ثبت روز ملی بیهقی نیز بیانجامد.
رئیس مجمع نمایندگان خراسان رضوی سپس گلایه خود را از غفلت گسترده در تمام کشور از تاریخ بیهقی با گلایه ای ویژه از سبزواری ها تکمیل تر کرد. ون گفت: یکی از بزرگترین نویسندگان نثر فارسی نه تنها در کل کشور مهجور مانده است بلکه حتی در سبزوار هم تا کنون یک تندیس برای پاسداشت یاد ابوالفضل بیهقی تا کنون ساخته و نصب نشده است.
وی همچنین گفت: سبزوار دارای ظرفیت های فرهنگی و تاریخی بالایی است که تا کنون چنان که باید و شاید معرفی نشده و متأسفانه مناسبت های تقویم رسمی کشور ، جای خالی سبزوار به شدت احساس می شود.
منبع خبر : http://www.asrarnameh.com
اول آبان روز بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی مورخ و ادیب برجسته ایرانی است. کتاب تاریخ بیهقی او هم به تاریخ ایران و هم به نثر فارسی خدمات بزرگی کرده است.
حسین خسروجردی:
شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ ادبی در دانشگاه های سبزوار
در می مانم ! حیران از کتابتی که اگر همچون ابر ِ بیقرار در مرغزارِ نزیه و شیدای ِ تاریخ و ادبیاتِ ما نباریده بود ، بسا که در توتستان ِ شیرین و سایه بخش ِ آن ، اکنون حاصل ِ بسزایی نداشتیم و عرصۀ ادبیات ، از تاریخ و بنایِ افراشتۀ ابولفضل بیهقی سخت خالی بود . پهنۀ کاری که تاریخ و متون ِ گرانسنگِ ما را بیان می کند تا به قول نویسنده اش دادِ تاریخ بستاند.
بگذارید از همینجا شروع کنیم ، از همین دادِ تاریخ ستاندن با تبعات و پیامدهای ِ گران ِ آن ،که در سرتاسر کتابِ بیهقی آمده است و به درستی تاریخ پایۀ آن محسوب می شود.
در فرهنگِ ما داد به معنای عدل و قانون و انصاف است و همچنین از دادگستری و عدالت و اندازه و میزان خبر می دهد. طول و عرض ِ این واژه انگار مبشر ِ تاریخ ِ ما بوده است که حتی اوستای ِ باستانی هم از آن بهره می برد و از آن به عنوان ِ دادِ دیو ستیز ِ زرتشت نام می برد و در تداوم ِ بعدی آن ، فردوسی بزرگ نیز سروده است:
وگر داد باید که ماند بجای بیارای و زآن پس ، به دانا نمای
باری این برگ ِ طوفنده و پُر خروش که یاد آور ِ عرصۀ درد و رنج و خون و شرف و اعتبار ِ این فلاتِ کبود بوده است و همیشه در اوراق ِ زرد رنگ ِتاریخ ِ این سرزمین ، درّه های ِ اشک و آهِ آدمی را می نمایانده است که وقتی در نامۀ شجاعانۀ حجته الاسلام ، غزالی طوسی به سلطان ِ وقت می نویسد و ما را از محتوای ِ آن آگاه می کند ، براستی بیدادِ این زمانۀ قسی و ستمگر ، سخت لرزاننده و هولناک است : (امروز بحدی رسیده است که عدل ِ یکساعت برابر عبادتِ صد سال است . بر مردمان طوس ، رحمتی که ظلم ِ بسیار کشیده اند . غله به سرما و بی آبی ، خراب شده ، تباه گشته است) . درختهای صد ساله از اصل خشک شده اند ، روستاییان را چیزی نمانده مگر پوستینی و مشتی عیال ِ گرسنه و برهنه اگر رضا دهد که از پشتِ ایشان پوستین باز کنند تا زمستان برهنه با فرزندان در تنوری روند ، رضا ندهد که پوستشان برکنند . اگر از ایشان چیزی خواهند ، همگان بگریزند و در میان کوهها هلاک شوند ، این پوست باز کردن باشد!
می بینید !؟ ملاحظه می کنید که عتاب و بیدادِ فزایندۀ این روزگار ، چگونه در متن ِ زندگی مردمان ، مضیقت و تباهی و هول ایجاد کرده است که شادی و نشاط و خرسندی مردم ، امری محال و بسیار دور می نماید . پنداری که به قول حافظ : سر فتنه دارد دگر روزگار منو و مستی و فتنۀ چشم یار فریب جهان قصۀ روشن است ببین تا چه زاید ، شب آبستن است آه که صدای ِ انسانی ِ شاعر ، بیتابی ِ جان ِ جهان است .
بگئارید تا شاعرِ ما از فرسایش ِ پهنۀ بلا خیز ِ درشت روزگار ، با آستین ِ تر شدۀ زاری های ِ خود از قحطی شادی بگوید و بسراید : سعی کن که از دولت ِ بیداد ، عیش بستانی و سپس این آخرین توصیه و اتمام ِ حُجتِ اوست که به همۀ اُمرای دوران ها تجویز می کند و می گوید : جهان بگیرد اگر دادگستری داند
اما در گسترش و تاکید و ترغیبِ دادخواهی و اهتمام آن ، این ابولفضل بیهقی است که انگار با تمام نیروی خود در رنج نامه ها و زندان ها و شوربختی های ِ مردم شریک می شود و خواهان عدالت و داد ِ روزگار ِ خود می شود . روزگاری که اگر او سخن نگوید و قلم را لختی نگریاند و از بیغوله های ِعُطلت و فروگرفتن ها و رنج ها و بندهای ِ گران و نعره های مردان ِ جنگی و منازعت ها و آزمندان و مخاذیل و رکاب عالی و سرنوشت ها ی محتوم نگوید گویی که داد ِ تاریخ را نستانده است .
همیشه فرو گرفتن ها و مجازاتها و دارها و پایان آمدن ِ روزگار ِ مردان ِ نامی و نیک و حق جو نزد بیهقی اشک آور و حزین است و مثل بغض ِ گرانی می ماند که در رثایشان به تلخی بگوید : «و من که بولفضلم می گویم که چون علی مرد کم رسد ». و در این بطالت و زلالت ِ زندگی ، بیهقی بعد از نمایش و بیان ِ حرص و طمع و برات و غلامان ِ ساخته و بیسگانی ها ، وقتی که در شهر ِ آمل بوسهل ، دیوان باز کرده است و مردم را می پیچد و آتش در شهر می زند و برات ِ بیستگانی ِ لشکر روان می شود ، او ، به درد می نویسد : «امروز سخت دشوار است بر من که بر قلم ِ من چنین می رود و لیکن چاره نیست ، در تاریخ محابا و پروا نیست . آنان که با ما به آمُل بودند ، اگر این فصول بخوانند و داد خواهند ، بگویید که من آنچه نوشتم به رَسم و آیین بود .»
می بینید ، توجه دارید که در تظلم و داد خواهی و بیان ِ آن ، بیهقی را هرگز محابا و پروایی نیست . او مردی ست که به قول ِ امروزی ها خود سانسوری نمی کند و از آن رو که در دستگاهِ سلاطین ِ وقت است ابایی از افشاگری ِ بیداد ، ندارد و می نگارد که: «حسنک را قومی مکار بر سر ِ دار بردند و این افسانه ای ست با بسیار عبرت . و این همه اسبابِ منازعت و مکاوحت از بهر ِحطام و مال دنیا به یک سوی نها دند و می برفتند ) . احمق مردا که دل در این جهان ببندد که نعمتی بدهد و زشت بستاند . »
بیهقی در اعصار ِ بی رحم زمانه ای خوف انگیز است که به دستور امیر و در پیش خیمۀ بزرگ بیست و چهار اسیر پیش پای ِ پیلان انداخته می شوند که بیهقی آن را هول روزی می بیند که خبر آن به دور و نزدیک می برند و این برای مهتری و فرزانه ای چون او که خردمند و فاضلی ست و کاردان ، سر آمد ِ تمام ادیبان ِ روزگارِ خود است و مُعتمد و شریف . شایسته و روشن رای و سدیدی ست که همیشه آبی بر آتش می زند و احماد می کند و می نویسد تا بیداری افزاید و تاریخ به راهِ راست برود .
اینگونه قساوتها و شرارت ها و جنایت ها برای او بسیار سخت و درد بار و اسف بار است و به گاهِ نوشتن و سخن راندن بی گمان او مردی حقمدار و دادخواه و داور است و می خواهد که حرص را گردن زند وخود گامگان و خیره سران را بر حَذر داردو از فضیح تها بگوید و از هنری بزرگ که روز ِ جزا و مکافات است و آنگاه آزاد مردان را اصطناع کند و تخم نیکی بفشاند و با سنجش از نیک و بد ، هشدار بدهد که مرا از باز نمودن چنین حال ها هیچ مُحابا و کوتاهی نیست .
احوالی که بیهقی آن را به مثابۀ رنج به خویشتن نهادن می داند تا سرانجام از آن سوی ِ اعصار و قرون ، نالۀ خویش را به ما برساند و بد ینگونه پایان ِ رنج و آزار ِ انسان را خواهان شود . امری که طلیعه و رُخ نما یی آن دور نیست و بقول معروف ، آیندگان خواهند دید .
حسین خسروجردی مهر ماه 1393 - مشهد
سومین سال برگزاری همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در شهر زادگاهش سبزوار، پایتخت نثر ایران، امسال با حضور میهمان برجسته ای همراه خواهد شد که مانند خود بیهقی به طور همزمان هم یک چهره سیاسی است و هم یک چهره ادبی و فرهنگی.
به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، این میهمان برجسته دکتر غلامعلی حدادعادل است که پیش از این در یکی از بالاترین سمت های سیاسی خود ریاست مجلس شورای اسلامی را برعهده داشته است و ریاست فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز از جمله مهمترین سمت های فرهنگی و ادبی او در سال های اخیر است.
حدادعادل پیش از این نیز دو مرتبه دیگر ارادت خود را نسبت به مولف تاریخ گرانسنگ بیهقی نشان داده است. یک بار در پیامی که اول آبان 86 هنگامی که رئیس مجلس شورای اسلامی بود برای همایش ملی بزرگداشت بیهقی ارسال کرد و دیگری همین یک سال گذشته با حضورش در سلسله نشست های هفتگی درس گفتارهای بیهقی در محل موسسه شهر کتاب تهران بود.(منبع)
با توجه به نفوذ دو جانبه سیاسی و فرهنگی که حدادعادل برخوردار است، انتظار می رود حضور او در مراسم بزرگداشت بیهقی در اول آبان، گام موثری برای ثبت این روز به عنوان روز ملی بیهقی باشد.
گفتنی است، به جز غلامعلی حدادعادل دکتر محمدعلی یاحقی عضو پیوسته شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی و دکتر سید محمد علوی مقم چهره ماندگار کشور نیز دراین مراسم حضور خواهند یافت.
وبسایت شهرداری سبزوار درباره میهمانان برجسته ای که در همایش بزرگداشت بیهقی در اول آبان ماه شرکت خواهند کرد، چنین نوشته است:
مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار از برگزاری همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار قرن پنجم ه.ق و نگارنده کتاب سترگ تاریخ بیهقی در سبزوار خبر داد.
به گزارش واحد خبر روابط عمومی شهرداری سبزوار، محمد اختریان با اعلام خبر فوق افزود: در این همایش که روز پنجشنبه اول ابان ماه ساعت 18 در محل تالار کاشفی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار می شود، غلامعلی حدادعادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دکتر محمد جعفر یاحقی عضو پیوسته شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دکتر سید محمد علوی مقدم استاد و چهره ماندگار ادبیات فارسی ایران و جمعی از اندیشمندان، پژوهشگران ادبیات فارسی کشور و استان حضور خواهند داش
وی اظهار کرد: این همایش برای چهارمین بار با هدف بزرگداشت و ارج نهادن به جایگاه بیهقی در عرصه نثر فارسی در سبزوار برگزارمی شود.
مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار با بیان اینکه این همایش توسط شهرداری، شورای اسلامی شهر و دانشگاه حکیم سبزواری برگزار می شود، افزود: سخنرانی، سه تار نوازی، قطعه هنری و .. از جمله برنامه های این همایش خواهد بود.
اختریان مراحل ساخت تندیس ابوالفضل بیهقی را مورد اشاره قرار داد و گفت: هادی عارفی هنرمند مجسمه ساز سبزواری چندی است که پس از انجام مطالعات و طراحی چهره، کار ساخت تندیس را آغاز کرده است.
مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار تصریح کرد: تندیس ابوالفضل بیهقی که دارای 7 متر ارتفاع و از جنس فایبرگلاس است با اعتباری بالغ بر حدود یک میلیارد و 500 میلیون ریال ساخته و نصب خواهد شد.
وی به زمان نصب این تندیس هم اشاره و خاطرنشان کرد: این تندیس تا دو ماه آینده در یکی از دو مکانی که توسط کارگروه فرهنگی و گردشگری شهرداری سبزوار در حال بررسی است جانمایی و نصب خواهد شد.
منبع :
مجله اینترنتی اسرارنامه
http://www.asrarnameh.com
وب سایت شهرداری سبزوار :
http://www.e-sabzevar.ir
متن پیش رو که روایتی ادبی از زندگی نامه استاد حسین خسروجردی نویسنده لطیف طبع خراسانی و روایتگر داستانی لحظه های ناب تاریخ و فرهنگ سبزوار است مدتی قبل با قلم وزین خود این نویسنده به رشته تحریر در آمده است:
تولد من در روز هشتم فروردین سال 1333در شهرستان سبزوار رخ داد . شهر گرانمایه و شیدایی که در دیدگان کوهپایه های افراشتۀ پیرامونش ، همیشه گردن فراز و ابرو گشاده می نماید .
نمیدانم که در صغر سن و در عوالم کودکی چه چیزی پنهان است که بی درنگ یادهایش جیوه وار می آیند و فرار و بیقرار می گذرند تا تو در قوس قزح و رنگ واره های آن از آسمانی باز وکبوترانی آزاد و کوچه های پر افتاب و کاریزهای روانش بگویی .
از آبهایی که بس لطیف و سبک وزن و خوشگوارند و ازخانه هایی که در چفت انگورهایش قمریان ماوا گرفته اند و بادهای ملایم و سهره های خوشخوان ، چه بجا می خوانند و می وزند! ودر لطافت و شوق این یادها و غرفه های مهربان این یادگارها ست که باید بگویم : کوچه ای که من در آن به دنیا آمده ام جایی ست که اکنون آن را خیابان رضوی می نامند که باسه کوچه حمام حکیم و نقابشک وکوچه سرسنگ که به آن می پیوستند ،محدوده ی زادگاه و دوران کودکی من را می ساختند .
اگر این گستره را با کوچه زارعی که مثل یک خط عمود ، به آنها می پیوست به حساب بیآوریم ، میدان و افق دید دیگری پیدا می شد که آن کودک می توانست در پایین کوچه زارعی حتی باروهای شهر را ببیند و از آن پس امام زاده و ته صحرایی را بنگرد که از آنجا پرتو زندگی به نوعی دیگر می درخشید و از محدوده های تنگ پیرامون خود چه خوب بیرون می آمد !
این محدوده ها و این نام ها ، این کوچه های تو در تو واین بن بست های بسته ای که دریکی از آنها به نام ماروسا به دنیا آمده ام و حوض ها و جوی ها و کوی ها و حتی آنسوتر، صحرا و شش یخدان هایی که همچون قله های بلند کوه میش همیشه پا بر جا بودند وما را می نگریستند و اینها همه زندگی بخش سامان و بهتراست بگویم دور خیز های فعال من بوده اند و پیش زمینه ای برای رفتن به دبستانی می گشتند که آقاخانی نام داشت .
جایی بود که دنیای ماضی را با کلمات و واژه های خود ، نجوا و تقلید می کرد و به گفتار و تکلم می آورد و آموزگاری را به ما می نمایاند که با هجای کلمات و آموزش الفبا شناخته می شد.
مردی که نامش محمد حسین اصفهانی بود و همو بود که به من خواندن و نوشتن آموخت و مرا همیشه قدردان و حق گزار خود نمود .
باری در ضرباهنگ مرکوب زمان ، دبیرستان ابن یمین را بیاد می آورم با دوستان و همکلاسان و دبیرانی که در من سرشته اند و همیشه خورجین خاطره های مرا سنگین و سنگینتر می کنند .و افزون بر اینها ، بی مناسبت نیست که همینجا از یک کتابفروشی بسیار موثر و عزیز نام ببرم که در پاینتر از میدان اسرار، کتاب کرایه می داد تا بدین گونه مرا با دنیای جدیدی آشنا کند که قصه و داستان نام داشت و در آستانه صد راه باز بسته ی جوانی ، چه به هنگام این کتابها به روی من آغوش گشودند و مرا همراهی کردند .
باری جوانی همچون متاع بالقوه ای است که از انبار آزماینده و پالاینده ی زمانه بیرون می آید که اگر زمینه ها و امکانات و دور خیز های فعال وجود نداشته باشد ، بسا متاع جوان به هرز خواهد رفت و طبعا برزی به عمل نخواهد آمد. بنابر این در ره آورد دنیای بیقرار هردم شونده ی بیرون ، باید به پدیده ی بسیار مناسب و نوینی اشاره کنم که سینما نام داشت که چقدربجا و مناسب به دنیای ذهن و دیدگان من وارد شد و آن را گسترش داد و در جنب آن ، ورزش هم به آن کمک کرد تا در رشته های دلخواهش همچون بدن سازی و وزنه برداری و شنا و ورزش باستانی و حتی دوچرخه سواری به تعادل جسم و جان برسم و بعدها بتوانم آن نیروهای نهفته در جانم را بیدار و آزاد کنم .
دراین خصوص مایلم به یک نمونه از تجربه ی ورزشی دوچرخه سواری اشاره کنم که مرا در طبیعت بسیار جذاب و متنوع خارج از شهر می برد و به من کمک می کرد تا بهیگانگی عواطف و عوالم نوشتن نزدیک و نزدیکتر شوم و این در نواخت و یارستن من ، کم چیزی نبود .
در هم نوازی کتابهای کرایه ای باید از کتابخانه قدیمی مدرسه فخریه نیز بگویم که چه زود با آن محیط و کتابهایش مانوس و آشنا شدم و بیاد دارم که از آنجا بود که توانستم داستان غوک نوشته ویکتور هوگو را از کتابی به نام دریای گوهر بیابم و سر کلاس بخوانم.
تاثیر بخشی و عواطف این داستان کوتاه بقدری آن زمان بالا بودکه از ورای این همه سال هنوز هم آن اسب بارکش که نمی خواست غوکی را که بچه های محل در پیش پای او انداخته بودند ، له کند و این براستی برای من بیادماندنی بود . بخصوص وقتی شلاق مرد گاری دار چپ و راست بر کفل و پشت او فرو می خورد و خون از او فوران می زد ، چقدر عبرت انگیز و جانفرسا بود .
در فراروی آموختن ها ، بی گمان کتابخانه ی بزرگ شهر گه در محل شهرداری فعلی قرار داشت ، خود امکان دیگری بود که توسط کتابدار خونگرم و خوب و بیاد ماندنیش جناب آقای اکبری و بعدها خانم سیستانی به روی ما باز و گسترده می شد . بیاد دارم با توجه به علاقه وروحیه ای که من داشتم ، روزی آقای اکبری رمان عظیم سرخ وسیاه استاندال را ارزش گذاری کرد و سپس به من توصیه نمود تا در پناه دنیای اندیشه هایم معطل نمانم .
کتابخانه ی مرکزی شهر به ریاست جناب آقای احمدی و فرزندان خلف ایشان در آن زمان براستی خوب وموثر و دوستانه اداره می شد . آنسان که کتابخانه ی مدرسه ی نظیف وساده وبی آلایش فخریه توسط مردی متین و با وقاری که کلاه دوری داشت ، چنین اداره می شد و ای کاش اسم اورا بیاد می داشتم تا به همه ی رسانه های سبزوار می گفتم که تا دیر نشده است سراغی از این کتابدار پیر و شایسته بگیرند و حق گزار خدمات بی شا ئبه و راستین او شوند .
اما در پیوند کار و زحمت و تلاش بی وقفه ی پدرم ، دورانی را به یاد می آورم که سه ماه تعطیلی را باید همراه او به درو دشت می رفتیم و من خوشه چینی می کردم ویا به کارهایی که نه چندان سنگین بود می پرداختم . زیرا در جنب زندگی ما ، کار یک امر ضروری و در سنین پایین یک سنت معطوف به ورزیده شدن و یا به اصطلاح ، تسمه شدن بود .
بعدها هم در انبوه کارهای متنوعی که پیشه کردم ، کار به جز دستمزد و منافع آن ، یک پیوند وشناخت همگانی ومردمی به من می داد که درعواطف و خوی و خصلت های من عمیقا تاثیر گذار شد و بعد ها وقوف مرا به زندگی و رنج وشادی وحساسیتهای مردم بیشتر نمود .
تا دیر نشده باید از روحیه ی گریز پای خود از شهر سبزوار بگویم و از دلبستگی های خودم به سفر رفتن به دیگر نقاط و شهر ها . و نیز از شوق بازیگری سخن به میان آورم که مرا گاه و بیگاه افسون می کرد و به تهران می کشاند و شده برای چند هفته یا یکی دو ماه وحتی سالی ،تهران خودش را به من تحمیل می کرد تا من گریز پای ، سر در تاتر و سینماهای لاله زار کنم که حیران در خیابان ها ی شلوغ و ساختمان های بلندش بگردم ودوشادوش مردم مهاجر و رنگ وارنگ آن ، راه بجویم .
درس و مشق مدرسه بعد از سیگل اول و حتی پیش از آن ، همیشه و همواره در جنب و حاشیه ی تجربه ها و سفرها و دغدغه ها و روحیه ی آزاد من بود و جسته گریخته با آن می آمد و مهمتر از آن ، این کتابها و مطالعات آزاد و تجربه ها و علایق من بودند که به من نیرو و روحیه می دادند ومرا پخته تر و آزموده تر می ساختند و در این پیدایی ، تاتر وبازیگری ، شوق بی حدی بود که مرا با آقای محمود امیری آشنا کرد .
جوانی با ذوق و استعداد جوشان هنری و بصیرت عالمانه ای که دوستی پایداری را ایجاد کرد و همو بود که تاتر علمی برتولد برشت را در اوایل دهه ی پنجاه در سبزوار آزمود و به منصه ظهور رسانید . حالا انگار دکتر شریعتی و کتابهای او از راه می رسیدند و نیز ادبیات و هنر با چاشنی اندیشه های فلسفی و تاریخی و جامعه شناسی ، جدی تر می شدند و بسا که کتاب کویر دکتر شریعتی دیگر اثر خودش را روی من گذاشته بود و مرا شیدای نثر و بینش و احساس عمیق انسانی خود ساخته بود .
بی گمان داستانها و رمان ها و شعر وادبیات و سینما و تاتر و موسیقی و تلاش معرفتی چشمان مرا بهتر به روی واقعیتها ی پیرامون می گشود تا محیط اجتماعی خود را بهتر بشناسم و به همبستگی و همخوانی و هم دلی بیشتری با مردم خود برسم . این بود که حتی دوران سربازی هم که می خواست در ما جنبه کندویی و پادگانی و اطاعت کور کورانه ایجاد کند به حکم همین تلاش معرفتی ، بی تاثیر و خنثی می شد و با انقلاب سترگ مردم ایران هم آوا و همصدا می گشت .
انقلاب شط خروشانی بود که تمام آن شور و آرمانهای دیر پای والا را به منصه ظهور می رساند و فضایی آکنده از شورانقلابی ایجاد می کرد .و آزادی مطبوعات و احزاب و سازمانهای فعال سیاسی را تضمین می نمود . و همچنین بازار گفتگو و ایدیولوژی و جدل و مباحثه را داغ می نمود و روزگاری دگرگونه ایجاد می کرد که خود شرح جداگانه ای را می طلبید . آنچنان که جنگ و دفاع مقدس و گستردگی آن چنین است .
در عین حال دوران دانشگاه در دهه ی شصت اتفاق افتاد و من رشته ی زبان و ادبیات فارسی را در همین دوران گذراندم و چگونه بگویم که اخگرها و فروزش انقلاب در آغاز ، از چنان پتانسیل ونیروی شگرفی بر خوردار بود که وقتی در سال 1359 ، از طرف اداره آموزش وپرورش جهت سواد آموزی بزرگسالان به روستایی در شمال سبزوار رفته بودم ، روز می شد که سیزده – چهارده ساعت مطالعه آزاد داشتم و چنان در مطابعت از آرزوها و آرمان های بزرگ انقلاب ، آماده و سرشار از تفاهم وسایه روشن امید بودیم که مجالی برای خود نبود .
دوران نوینی آغاز شده بود که از ما فداکاری و همیاری و تعاون و دوستی و تحول و پشتیبانی و دگرگونی می طلبید . یک باور اصیل که با درک اعتلایی و عواطف پاک انسانی همراه بود که به سود جامعه رقم می خورد و به تعالی می رسید . در تکاپوی هدف های آفریننده و ورزیدن های آغازین انقلاب ، کم کم علایق و تمایل خودم را به نوشتن و باز تاب آن عشق بزرگ باز می یافتم . عشقی که چونان نسیم می آمد و از من می خواست که آن را رفتار کنم . فصل نوی که در من چونان چشمه می جوشید و راه به زندگی مردم و تاریخ و فرهنگ یک ملت می برد .
ابتدا داستانها یی که نوشته می شد کوتاه بودند و از نهفت و سرشت گمشده ها راز جویی می کردند. این سیاه مشقها و رهیافتها و تمرین های داستانی دیری بود که شروع شده بود و اکنون با پشتوانه ی تجربه ها و مطالعات ودیده ها و شنیده ها می بایست درقامت داستان بلند ، ظاهر می شد که شد و وقتی که در سال 1364 آن اتفاق بزرگ وخجسته وکار ساز بوقوع پیوست و من توانستم نویسنده ی بزرگ زمانه خود ، محمود دولت آبادی را ملاقات کنم و اولین داستان بلند خودم را به او بسپارم . انگار در راه صعب العبور داستان نویسی همراهی را جسته بودم که همچون یک قطب نمای دقیق ، راه می نمود ومرا از شوره زارها وسرابهای آن آگاه می کرد . این پشتوانه حتی بعد ها هم که در یک دوره کلاس فشرده داستان نویسی ایشان شرکت کردم ، غنی تر و منسجم تر شد و شکل و محتوی کارم را بالاتر برد .
داستان ماه گل که کارش در سال 1370 پایان یافت ، تنگنا و بی پناهی مردمی را می نمایاند که درون سیاهی ها و نکبت زندگی ، دسته پنجه نرم می کردند و همسوی آن به ارتش کرمان نیم نگاهی انداخته می شود که همچون قهرمان این داستان ، قوام و انسجامی ندارد ورنجور و آوارۀ سرنوشت درد بار خود است .
برای کار و زمینۀ بعدی رمانی که جهان بانان نام گرفت نوعی نثر و زبانی فاخر وحما سی می طلبید که نیاز به مطالعه و پشتوانۀ متون کلاسیک داشت و گذشته از آن ، از آنجا که این رمان ،به نوعی نگاه ریشه ای به سنت ها و سابقه قومی و فرهنگی و علائق ملی پیدا می کرد ، لذا حتما و الزاما باید مطالعه قبلی و پشتوانۀ تحقیقی می یافت . باری این رمانی بود که در عشق و شور نوشتن از دل و جان من بر می آمد و در بی قراری و بیتابی های آن ، پا به عرصۀ وجود گذاشت .
در تداوم کار خلاقانۀ داستان نویسی ، همیشه نگاه و ذهن من متوجه قابلیت ها و اثر بخشی و مولفه ها یی از تاریخ جنبش سربداران بود و از آنجا که می دیدم که چگونه هنوزم مردم ما به این نهضت عشق می ورزند و از آن گفتگو می کنند ، اینها سبب شد که نوشتن این داستان همچنان در ذهن وضمیر من باقی بماند تا سر انجام نوبت نوشتن آن فرا رسید .
البته پیشتر می دانستم که نوشتن این رمان ، احتیاج به تحقیق زیاد و خواندن متون و کتابهای مربوط به آن و نیز سفرها و گشت و گذارفراوان دارد که همین خود بحث مفصلی است که اکنون مجال آن نیست و شد آنچه بدنبالش بودم و برای شروع و تطبیق موضوع با زبان موضوع لاجرم تمرین ها شروع شدند و کتابها و تحقیق ها فراهم آمدند و عملی شدند تا در طول سالیان نسبتا دراز و طولانی ، نوشتن رمان تگرگ تاتار ( یا سربداران ) میسر گشت و به چاپ رسید و در چهرۀ بنفشه ای از تقویم کهنۀ سربداران متجلی گشت و تقدیم خوانندگان خود شد .
ضمنا نوشتن داستان بلند به نسیم عطر تو می آیم هم همسوی نوشتن رمان سربداران یا همان تگرگ تاتار بود و چه خوب گه هردو ، تقریبا همسوی هم به چاپ رسیدند و به بازار آمدند . اما رمان اخیر من که هنوز عنوانی برایش انتخاب نشده ، تدارک و نوشتن آن بیش از سه سال به طول انجامید که زمینه و محتوی آن به دوران انقلاب مشروطه بر می گردد و کاری ست که براستی نیرو و تلاش فراوانی برای خلق و پیدایشش بکار برده شده است که امیدوارم روزی بشود که در مورد موضوع ومحتوی وچگونگی آن باز هم صحبت کنم .
خاصیت نوشتن خلاقه و مستقل و پرداختن به عمیق ترین لایه های پنهان زندگی و همیشه در پی کشف و شهود و نیز پیدا کردن زوایای آن بودن و از پی بدایع و ابداعات و آزمون های نو به نو بر آمدن و مدام بدنبال ایجاد و خلق و ابتکار تصویرهای زندۀ تخیل هنری گشتن ، خود احتیاج به انسجام و تمرکز فگر و اندیشۀ فراوان دارد و از اینرو ، داستان نویسی یک مقوله و فرایند آسان نیست که اگر آن عشق و دلبستگی و جان مشتاق آدمی نبود ، بسا که نوشتن غیر ممکن می شد .
حالا بر این پویه ، دغدغۀ کار و معیشت زندگی و محدودیت ها و پیامد های ناگواری که گاه سخت شکننده و دشوار و حتی فرساینده می شود را هم اضافه کنید، خواهید دید که داستان نویسی مستقل وحرفه ای چه موقعیت و حال و روزی دارد و انصافا سزاوار هیچ غفلت و بی اعتنایی نیست .
ادبیات گوشه ای از تاریخ ماست . بنابر این اگر بر آن نهال نیکی و حمایت نشانده شود ، مطمئن باشید که گل توفیق از آن شما خواهد شد .
اما در پایان این گفتار و خاطرات دائم سوز که شرح بسیار کوتاه و ناقصی از آزمون و سیر زندگی من بود ، تا همینجا به آن بسنده می کنم و امیدوارم که روزی بتوانم طیف متنوع تری از آن را بنگارم و تقدیم شما دوستان ویاران همراه بنمایم . اکنون مایلم سخنی از شمس و از کتاب مقالات او را به عنوان حسن ختام بیاورم که خود بیدارترین دلهای همۀ روزگاران بوده است ، آنجا که می گوید : آنکه به هوشیاری رسد لطفش بر قهرش سبقت دارد و آنکه لطف غالب شد ، راهبری را شاید . به امید هوشیاری و لطف بی پایان شما :
. حسین خسروجردی .
بهمن 1391
بنیاد سینمایی فارابی در قالب کتاب منتشر کرد
مقدماتی برای تجربه اقتباس سینمایی از تاریخ بیهقی
علیرضا پور شبانان، نویسنده کتاب «تاریخ بیهقی، روایتی سینمایی» در جستجو و تجربه شیوههایی است که امکان اقتباس سینمایی را از تاریخ بیهقی فراهم کند. این کتاب با برشمردن تطابق و نزدیکیهای عناصر و خصیصه های تاریخ بیهقی با عناصر ماهوی سینما، بستری برای اقتباس از این اثر فاخر را فراهم کرده است.
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- مالک خواجهوند: کتاب «تاریخ بیهقی، روایتی سینمایی»، توصیفی مفصل از حضور عناصر ماهوی سینما از داستان، شگردهای بیانی، شخصیتپردازی، تدوین و شیوههای روایت در تاریخ بیهقی ارائه میدهد. این کتاب در شش فصل، از مبانی نظری ارتباط سینما و ادبیات آغاز و با بررسی جایگاه و سابقه اقتباس از آثار ادبی در سینما، سراغ برشمردن ویژگیهای بیانی، زبانی، تصویری و روایی تاریخ بیهقی میرود تا با واشکافی آنها پیشنهادهایی را برای شیوههای مختلف اقتباس از این اثر ارائه دهد.
تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشتهٔ ابوالفضل بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی (قرن پنجم هجری) پسر سلطان محمود غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، بخش هایی را نیز به تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی اختصاص داده است. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده که به دستور سلطان مسعود بخش زیادی از آن از بین رفتهاست.
فصل اول کتاب «تاریخ بیهقی، روایتی سینمایی» با عنوان «مبانی نظری (ارتباط سینما و ادبیات)» نام دارد که در آن مختصرا مفهوم، هدف و به طور کلی انگیزه اقتباس در سینما بررسی میشود و سپس با «رمانگون» نامیدن تاریخ بیهقی خلاصهای از روایت داستانی آن را ارائه میدهد.
فصل دوم با عنوان «تطابق شگردهای بیانی و زبانی» شباهتهای فرمی و زبانی توصیفات و دیالوگنویسیهای تاریخ بیهقی با زبان و بیان سینمایی پیدا و تشریح می شوند.
در فصل سوم داستان بیهقی با الگوی داستانهای کلاسیک و فیلمهای کلاسیک روایی مقایسه و منطبق شده و در نهایت از قابلیت خلق ساختار فیلمنامههای «سه پردهای» (شروع، میانه و پایان) از این اثر ادبی، تنوع درونمایهها و بیان تصویری آنها سخن میرود که این دو ویژگی، مسیر اقتباس از این اثر را سهلتر میکنند.
فصل چهارم با عنوان «شخصیتپردازی نمایشی در تاریخ بیهقی» به انواع شخصیتپردازی ها در تاریخ بیهقی میپردازد. در این فصل می خوانیم: «در بررسی این اثر از زاویه شخصیتپردازی، فرض اولیه برآن است که با توجه به شاخصههای مهم شخصیتها، به علاوه کشمکشها و تضادهای خاص رفتاری آنها، موقعیتهای دراماتیکی خلق شده که مخاطب در خلال آنها، شخصیتها را میبیند و میشناسد.بنابراین میتوان با بررسی متن و تحلیل آن بر مبنای این گونه شاخصهها، شخصیتپردازی را در آن از نوع نمایشی به حساب آورد.»
گاهی اوقات بیهقی دست به تدوین صحنه زده است
فصل پنجم «برخی تطابقهای ساختاری تاریخ بیهقی با ساختار و تکنیکهای سینمایی» نام دارد. شاید بتوان گفت جالبترین مباحث کتاب را این فصل در بر گرفته است. در این فصل از تدوین، سکانسبندی، فلاشبک، فلاشفوروارد و حتی موسیقی متن تاریخ بیهقی سخن گفته میشود.
در بخشی از این فصل آمده: «گاهی اوقات بیهقی دست به تدوین صحنه نیز میزند. او با این روش سعی میکند توجه تماشاگر را در هر لحظه به یکی از عناصر صحنه جلب کرده، آن را به شکلی برجسته برای مخاطب نمایش دهد. این روش در سینما و کلا نمایش از اهمیت ویژهای برخوردار است و میتواند با تکنیکهایی مثل گرفتن نمای درشت از شئ، چهره و ... مورد نظر و سپس تدوین با سایر تصاویر عادی به کار گرفته شود.»
فصل آخر درباره نوع نگاهی است که یک فیلمساز یا فیلمنامه نویس میتواند به این متن داشته باشد. در این بخش انتخاب ژانر و نیز چگونگی اقتباس از این متن طولانی و پُر ماجرا و پُر شخصیت مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.
همچنین حُسن خِتام کتاب، بازنویسی در قالب یک سکانسِ بخشی از متن بیهقی است (ماجرای به دار آویخته شدن حسنک وزیر) که به عنوان نمونه ای در اقتباس از این متن ارائه شده و دقت قابل اعتنایی دارد.
کتاب «تاریخ بیهقی، روایتی سینمایی» در163 صفحه با شمارگان 2000 نسخه و بهای 7000 تومان از سوی انتشارات بنیاد سینمایی فارابی متشر شده است.
منبع: خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)
از پتانسیل های سینمایی تاریخ بیهقی تا ظلمی آشکار به پدر نثر داستانی و نمایش نامه نویسی فارسی
خواجه ابوالفضل بیهقی نویسنده تاریخ گرانسنگ مسعودی(تاریخ بیهقی) بدون شک از بزرگترین مورخان و نویسندگان ادبیات فارسی و از مشاهیر پرآوزه خراسان است که درباره ارزش های اثر مهم برجای مانده از او سخنان زیادی گفته شده است. اما این شخصیت برجسته، متأسفانه در چند دهه اخیر همواره بنا به دلایلی واهی و غیرمعقول از جانب برخی مسئولان فرهنگی کشور مورد بی اعتنایی و غفلت قرار گرفته است.
حکایت یکی از این بی مهری ها نسبت به ابوالفضل بیهقی به قلم احمد طالبی نژاد نویسنده و منتقد سینما چندی قبل در چهارمین شماره ماهنامه تخصصی «تجربه» به رشته تحریر در آمده است.
در آستانه فرارسیدن اول آبان، روزی که چندسال است دوستداران و علاقه مندان عرصه نثرفارسی می کوشند، به نام بیهقی در تقویم کشور به ثبت برسانند، و مراسم های بزرگداشتی در این روز در شهر زادگاهش سبزوار پایتخت نثر ایران برگزار می کنند، به انتشار متن نوشته شده احمد طالبی درباره ارزش های سینمایی تاریخ بیهقی به ویژه داستان معروف حسنک وزیر می پردازد.
در این متن با بخشی از پتانسیل های کمتر شناخته شده تاریخ بیهقی در حوزه سینما و تئاتر و نیز بخشی از کم مهری های بی جهت نسبت به شخصیت ابوالفضل بیهقی واثر گرانسنگ او آشنا می شویم:
بیهقی و میزانسن
قرار بود در این مقاله به بررسی مجموعهای از آثار ادبیات منظوم و منثور فارسی بپردازم که ظرفیت تبدیل شدن به فیلم را دارند. اما یادم آمد که صاحب این قلم یا به تعبیر محمد قائد «صاحب این کی بورد» طی دو، سه دهه اخیر بارها در نوشتهها و گفتههایش به این موضوع اشاره کرده و حتی زمانی فهرست بلند بالایی از این آثار را تدوین کرده با این امید که چارهساز شود و عدهای را به صرافت بهرهگیری از این ذخایر نهفته در گنجینه فرهنگ این سرزمین بیاندازد که متأسفانه تاکنون اتفاقی نیفتاده بجز حرکت خلاقانه عباس کیارستمی که اقتباس مدرنی از داستان «خسرو شیرین» نظامی گنجوی را در فیلم غیر متعارف «شیرین» ارائه کرده و نمیدانم این تجربه درخشان چرا هنوز رنگ پرده را ندیده است؟ نگارنده نیز در اقتباس از داستان تراژیک رستم و سهراب شاهنامه فردوسی، طرح فیلمنامه مفصلی نوشته که از زمان حال آغاز میشود، از تاریخ عبور میکند و به اساطیر میرسد.
این نوشته در مجله فیلم چاپ شد و بهرغم تعریف و تمجیدهایی که دربارهاش شنیدم، حتی یک فیلمساز هم برای تبدیلش به فیلم پا پیش ننهاد. این هراس یا امتناع دلایل زیادی دارد از جمله محافظهکاری سینمای ایران که معمولاً از پیشنهادهای تازه میهراسد. دلیل دوم هم طبعاً ممیزی است. چون لابد ادبیات کلاسیک ایران «مورد» دارد. به یاد دارم در دهه 1360 نمایشنامهای بر اساس داستان غمانگیز بردار شدن حسنکوزیر نوشتم که اقتباس وفادارانهای هم از نوشته ابوالفضل بیهقی دبیر دربار غزنویان و مورخ صادق و جسور قرن پنجم هجری بود. این متن ابتدا در مر کز هنرهای نمایش آن زمان به تصویب رسید و هادی مرزبان کارگردانیاش را هم شروع کرد که به حکمی نانوشته از ادامه کار جلوگیری شد. استدلال آقایان ظاهراً این بود که حسنک «قرمطی بوده» و نباید سراغش رفت.
چون قرمطیان شاخهای از اسماعیلیه هستند و بهانههایی از این قبیل. اتفاقاً چندی بعد، رئیسجمهور وقت در بازدید از رادیو ضمن تشویق دستاندرکاران بخش نمایش رادیو به بهرهگیری از متون ارزشمند ادبیات کلاسیک ایران، اشاره کرد و اینکه «ازداستان بردار شدن حسنکوزیر در تاریخ بیهقی غافل نشوید که جنبههای نمایشی خوبی دارد.» ولی مسوولان ممیزی هرگز گوششان به حرف بزرگان بدهکار نیست و برای حفظ منصب خود، سلیقه شخصیشان را بر هر نظر و ارادهای ارجح میدانند. بگذریم. تازگیها و برای چندمین بار تاریخ بیهقی ویرایش جعفر مدرس صادقی را خواندم و همچنان روی داستان بر دار شدن حسنک تأمل کردم و دیدم آنچه در این داستان آمده، در طول تاریخ ایران زمین چقدر تکرار شده. حتی در روزگار ما. گویی نخبهکشی و سفلهپروری، جزئی از فرهنگ سیاسی ما بوده و هست.
اما این بار علاوه بر وجه داستانی به نکته دیگری رسیدم که به مقوله سینما و نمایش بسیار نزدیک است و آن نوع شخصیتپردازی و میزانسنی است که بیهقی در این داستان ترسیم کرده. فکر میکنم پس از فردوسی در شاهنامه که میزانسنهای دقیقی از لحظههای مهمی مثلاً جنگ و رودررویی خلق کرده که کافی است دوربین را بکاریم و عیناً فیلمبرداری کنیم، بیهقی دومین نویسنده و داستانپردازی است که بسیار پیش از کشف سینما و حتی پیدایش مقوله نمایش در ایران، نقش نمایشی میزانسن را کشف کرده است.
و این ویژگی محدود به داستان حسنک هم نیست. سرتاسر داستانهای مستند و در عین حال جذاب این اثر مشحون از صحنه پردازی (میزانسن)هایی است که معلوم میکند بیهقی تکنیک داستانسرایی بهویژه مقدمه چینی، تعلیق، نقطه عطف و دیگر رموز و شگردهای جذب مخاطب را به خوبی میدانسته است. در این فرصت به دو صحنه مهم از این داستان که اتفاقاً با تکنیک فلاشبک شکل گرفته و نویسنده در همان ابتدا از وضعیت حال شخصیتها و سرنوشت شوم اغلبشان سخن میگوید و سپس به قول خودش «به سر قصه» میرود از منظر طراحی و میزانسن نگاه میکنیم. فکر نمیکنم تا آن زمان در ادبیات هیچ کشوری بتوان داستانی را پیدا کرد که با تکنیک فلاشبک شروع شده باشد. در تاریخ سینما نیز برای نخستین بار این شیوه بیانی در همشهری کین اورسن ولز جلوهگر شد و زبان سینما را متحول کرد.
به هر روی، نخستین صحنه از داستان حسنک که میزانسن در آن با زیبایی و هنرمندی، موقعیتها را بیان میکند، صحنه محاکمه و اقرارگیری از او و انتقال داراییاش به سلطان مسعود با حضور قاضی(خواجه احمد)، بوسهل زوزنی (دشمن درجه یک حسنک) نصر خلف، بونصر مشکان و گروه کثیری از قضات بلخ و اعیان و اشراف و درباریان است که به حکم شاه برگزار میشود. بیهقی که خود در این جلسه نیمه سری حضور نداشته، در ترسیم موقعیت و فضای جلسه به نقل از دوستش نصر خلف مینویسد چون حسنک بیامد، خواجه {قاضی} بر پای خاست. چون او این مکرمت بکرد، همه اگر خواستند یا نه، بر پای خاستند. بوسهل {زوزنی} بر خشم خود طاقت نداشت.
برخاست، نه تمام، و بر خود میژکید. خواجه او را گفت «در همه کارها ناتمامی» تا اینجای ماجرا بیهقی از طریق میزانسنی که ترسیم کرده، ما را با چند نکته آشنا میکند. نخست اینکه اگرچه حسنک در آن حال محکوم است و باید بردار کشیده شده و سنگسارش کنند ولی قاضی به حکم اینکه او روزگاری وزیر بوده و وزیر درستکاری هم بوده بر خلاف رسم، پیش پای محکوم بلند میشود و دیگران را هم به این کار وا میدارد. دیگرانی که همه از ارکان مهم حکومت هستند و معمولاً تنها باید پیش پای سلطان از جای برخیزند. تنها بوسهل است که با دلخوری نیمخیز میشود و قاضی بالحنی تحقیرآمیز او را سرزنش میکند و میگوید که در همه کارهایت اینطور ناتمام یا بهتر بگوییم ناتوانی. به عبارت دیگر قاضی که میداند حسنک گناهی مرتکب نشده که مستوجب بردار شدن (اعدام) باشد بلکه با دسیسههای مکرر بوسهل و همراهانش به چنین روزی افتاده، در حضور بزرگان قوم او را تکریم و بوسهل را تحقیر میکند. به این ترتیب ما در این میزانسن هم با شخصیت منفی بوسهل آشنا میشویم و هم به استقلال قاضی پی میبریم.
کل ماجرا جز یک جملهای که قاضی خطاب به بوسهل میگوید، حالتی نمایشی دارد. در ادامه مینویسد «و خواجه بزرگ حسنک را هرچه خواست که پیش وی نشیند، نگذاشت و بر دست راست من نشست... و بوسهل از این نیز سخت بتافت.» این تعارف قاضی نیز باعث خشم بیشتر بوسهل شده که به سودای وزارت چنین پاپیچ حسنک شده است. چون بوسهل در سمت چپ قاضی نشسته بوده و کسانی که در سمت چپ مینشینند، معمولاً ردهشان پایینتر است. میدانیم که در مجالس رسمی و حکومتی هر کس بنا به موقعیت و شأنی که دارد، باید در جایگاه مشخصی بنشیند یا بایستد. بیهقی میگوید قاضی به حسنک پیشنهاد میکند در دست راستش بنشیند که جای برگزیدهترین شخصیت جمع است. اصلاً در ادوار گذشته، سلاطین، وزیر دست راست و وزیر دست چپ داشتهاند که شأن و مو قعیت این دو متفاوت بوده. وزیر دست راست حکم معاون اول را داشته است.
در نهایت کار استخفاف بوسهل در ابتدای این مجلس به جایی میرسد که بر سر قاضی فریاد میزند چرا حسنک یا به قول خودش «این سگ قرمطی را» چنین بزرگ میدارد؟ شیوه داستان گویی بیهقی به گونهای است که هر دوی این سکانسها را به صورت دکوپاژ شده روایت میکند. در کمتر اثر داستانی میتوان چنین نماهای آماده فیلمبرداری را یافت. فصل بر دار کشیدن حسنک هم با چنین بیان نمایش ظریفی توصیف شده است و حسنک را به سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگز ننشسته بود، بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد. و آواز دادند که «سنگ دهید» هیچ کس دست به سنگ نمیبرد و همه زار زار میگریستند. خاصه نیشابوریان. پس مشتی رند (اراذل و اوباش)را سیم (پول) دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود که جلادش رسن بر گلو افگنده و خبه کرده بود در ترسیم این صحنه هولناک نیز بیهقی با ظرافت تمام از طریق میزانسن، فضا و موقعیت را ترسیم کرده است.
جلاد او را محکم به تیرک میبندد و طناب دار را فرود میآورد و گزمهها به حاضران فرمان میدهند که محکوم را سنگباران کنند، اما مردم پرهیز میکنند چون او را بیگناه میدانند. گزمهها با سیم و زر گروهی از رندان (کسانی که فاقد شعور اجتماعی و سیاسیاند؛ به تعبیر امروزی لمپنها) را وادار به این عمل ضد انسانی میکنند. فضا و حال و هوای آن لحظه را میشود در ذهن تصویر کرد و دریافت که چه ترسیم دقیق و درستی از موقعیت ارائه شده. در عین حال جلاد کار خودش را کرده و مرد را بر مرکب مرگ سوار کرده است. باز هم نقش فضاسازی و میزانسن را با برجستگی تمام در این سکانس میبینیم. این ماجرا حتی به صورت اورجینال و بیکم و کاست میتواند به اثری تکان دهنده و تأثیرگذار در باره رابطه سیاست و قدرت و نقش و جایگاه مردم در کشاکشهای سیاسی تبدیل شود.
حتی اگر این داستان بر اثر ممیزی امکان ساخته شدن نداشته باشد، سینماگران ایرانی میتوانند با الهام از پیشنهادهای نمایشی بیهقی، در پرداخت صحنههای مشابه درداستانهای تاریخی یا امروزی، این میزانسنها را بکار گیرند و طبعاً این تنها اثر ادبی ما نیست که از چنین ظرفیتی برخوردار است اما نمیدانم چرا در برنامههای آموزشی دانشکدههای ریز و درشت و مراکز آموزشی آزاد که در کار پرورش فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس و کارگردانند و سالی بیش از صد نفر را صاحب مدرک میکنند، کمتر به این منابع رجوع میشود. واقعاً چه اشکالی دارد که در برنامههای آموزشی رشتههای یاد شده، عناوینی مثل میزانسن در شاهنامه، تاریخ بیهقی و شخصیتپردازی در آثاری مثل نظامی گنجوی و دیگر بزرگان ادبیات ایران گنجانده شود؟ تاریخ بیهقی حتماً باید یکی از اصلیترین منابع درسی رشتههای نمایشی و سینما باشد و به راستی چرا هیچ پژوهندهای کار سترگ زنده یاد فرخ غفاری که از نخستین تلاشگران ایجاد پیوند میان سینما و ادبیات کهن ایران بود و چند مقاله درباره میزانسن در شاهنامه نوشت را پی نگرفته است؟ این غفلت تاریخی باعث شده تا سینماگر و نمایشگر ایرانی همواره مصرفکننده ایدهها و پیشنهادهای غربیان باشد که خود از منابع غنی نمایشیشان فراوان بهره گرفتهاند و میگیرند.
منبع : مجله اینترنتی اسرار نامه
http://www.asrarnameh.com/news.php?id=6999
اول آبان در نظر دوستداران فرهنگ و ادبیات فارسی به عنوان روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی مورخ و ادیب برجسته ایرانی است که چند سالی است این روز در زادگاه بیهقی، سبزوار شهر دانشوران بیدار به یاد این نویسنده و مورخ برجسته مراسمی برگزار می شود.
اما از آنجایی که هر بزرگی ، روزی نزد استادی به شاگردی پرداخته است، چه نیکوست که درآستانه روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی، اندکی هم به استاد گرانمایه اش «بونصرمشکان» بپردازیم. البته ارزش این دبیر مشکانی دوره غزنویان فقط به خاطر استادی ابوالفضل بیهقی نیست بلکه خود وی، از شخصیتی والا و ادیب برخوردار بوده که در تاریخ بیهقی بارها از کمالاتش سخن به میان آمده است تا آن حد که می توان وی را در زمره یکی از مشاهیر و ناموران ادبی سبزواربزرگ و به خصوص شهرستان خوشاب دانست.
این نکته را حتی مهدی سیدی پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی مشهد نیز که دو سال قبل، برای شرکت در همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی به سبزوار سفر کرده بود، مورد تأکید قرار داده و در سخنرانی خود درباره جایگاه شخصیت بونصر مشکان گفته است:
«براساس بررسی های انجام شده ، مشخص گردیده است، زادگاه بونصر مشکان ، همین روستای مشکان از توابع سبزوار (در شهرستان تازه تأسیس خوشاب) می باشد و این شخصیت به تنهایی ، فصل جداگانه ای از ارزش های تاریخی و فرهنگی را در وجود خود دارد که لازم است اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی سبزوار و سایر نهادهای فرهنگی این شهر در شناسایی و بزرگداشت وی نیز بکوشند.»(منبع)
درباره تعلق بونصر مشکان به روستای مشکان در شمال شرق سبزوار، نکته مهم اینجاست که مردم شهرستان خوشاب به ویژه اهالی مشکان معتقدند آرامگاه بونصر به صورت مهجوری در قبرستان قدیمی این روستا واقع شده و بنابراین اگر این آرامگاه مورد مرمت، رسیدگی و ساخت المانی متناسب با شخصیت ادبی بونصر مشکان قرار گیرد، می تواند به معرفی بخشی از پتانسیل های فرهنگی شهرستان خوشاب و غرب خراسان رضوی منجر شود و حتی شاید بتواند گردشگران ادبی را به سوی خود جذب کند.
اینک در آستانه فرارسیدن اول آبان که اگر مسوولان شهرستان دلسوز مسائل فرهنگی دیار سربداران باشند، این روز را باید بی شک از مهمترین روزهای فرهنگی سال برای سبزوار به شمار آورند، مجله اینترنتی اسرارنامه مطلبی را به قلم حمید حمیدیان یکی از جوانان فعال در عرصه فرهنگی این شهر منتشر می کند که به بازشناسی شخصیت و برش هایی از زندگی بونصر مشکان از لابه لای تاریخ بیهقی پرداخته است.
حمید حمیدیان:
پیش از بروز آثار اختلاط خراسان و عراق، در دیوان رسائل محمود غزنوى مردى پیدا شد از فضلا و ادبا، که او را الشیخ العمید ابونصربنمشکان مىنامیدند علىالتحقیق مشکان نام پدر ابونصر بوده است و ثعالبى در تتمةالیتیمه به این معنى تصریح دارد.[1]
خواجه بونصر مشکان زوزنی معروف به شیخ عمید،دبیر دیوان رسایل(به اصطلاح امروز رئیس دبیرخانهٔ سلطنتی) سلطان محمود غزنوی و پس از او سلطنت سلطان مسعود غزنوی است او در سال ۴۰۰ هجری به خدمت دربار غزنویان درآمد و طی ۳۰ سال تمام عهده دار سمت مهم دبیری و کتابت دربار سلاطین غزنوی بود وی استاد ابوالفضل بیهقی بود و تا هنگام مرگ لحظه ای بیهقی را از خود جدا نساخت ،و صاحب "دیوان رسالت" و "مقامات" بودکه البته کتاب مقامات بونصر در دست نیست. او تا هنگام مرگ لحظه ای بیهقی را از خود جدا نساخت ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود مشهور به تاریخ مسعودی ازو بارها به نیکی یاد میکند و همواره خود را شاگرد او معرفی میکند[2] بیهقی در وصف ابونصر مشکان در قسمتی از تاریخ بیهقی می گوید:"اما از ایزد تعالی نا امید نیستم به هیچ حال و حال تو که بونصری مرا معلوم است که ترا با هیچ کس دشمنی نیست و اگر ترا دشمنی بزرگ خیزد تو جز به صلاح و نیکویی نگویی در حق دشمن خویش"[3]
از دورة ابتدای زندگی او اطّلاعی در دست نیست. در واقع مصداق این سخن دکتر شهیدی در کتاب درّة نادره در مورد میرزا مهدی خان استرآبادی است: «او نیز مانند صدها تن منشی تاریخنویس و شاعر ایرانی که چون از خانوادهای سرشناس و اشرافمنش نیستند، بخش نخستین زندگی آنان روشن نیست.[4]
گفته شده است که سبک بیهقی دقیقا تقلیدی است از سبک ابونصر مشکان و میان نوشته های این دو هیچ گونه تفاوتی در نگارش وجود ندارد.و این سبک نثر (سبک بیهقی) با نثر دوره ی نخست (دوره ی سامانیان) متفاوت است و ویژگی های از جمله اطناب(دراز نویسی)،توصیفی بودن،استشهاد و تمثیلی بودن،تقلید از نثر عربی و... را دارد.[5] چنان که ملک الشعرا بهار با استناد به نمونههای نثر بونصر مشکان در تاریخ بیهقی و جوامع الحکایات محمد عوفی میگوید: «سبک بیهقی به عین تقلیدی است از سبک ابونصر مشکان، چنانکه میان منشآت بونصر و شاگردش، هیچ گونه تفاوت موجود نیست"[6]
مقام ایشان چنان است که در آن روزگار به هرکسی نمی دادند و این نشان می دهد که او تا چه حد، در علم و فضل هنر و ادب و نویسندگی، چیره دست و مسلط بوده است . گفته شده که ایشان از حشمت و عزت و مقام بلند و فاخری برخوردار بوده، به همین اعتبار، یکی از مشاوران ارشد دربار نیز محسوب می شده است؛ به گونه ای که شاه حتی در امور خصوصی و خانوادگی خود با ابونصر مشورت می نمود و نظرات او را به کار می بست.
تلاش او در جهت استمرار و حفظ حکومت غزنویان، بیش از همه در راستای حفظ منافع و حیات خویش بوده و با تدبیر و عاقبتنگری توانسته مدّت سی سال در در دربار غزنویان دوام بیاورد. در این میان در ماجرای حسنک نقل شده است که ابونصر می گفت نباید از حسنک انتقام گرفت؛ اما این نظر مورد توجه مسعود قرار نگرفت و سرانجام حسنک را بر دار کرد.
شیوی بونصر در تاریخ بیهقی و سیاستی که او در برخورد با رویدادها و حوادث پیش میگیرد، بسیار هوشمندانه است؛ کاردانی و موقعیتشناسی به جای او، تجزیه و تحلیل پیشآمدها که از شیوة برخورد و رفتار او با رویدادها فهمیده میشود، بسیار زیرکانه است. نگاه او به پیشآمدها فراتر از دیگران است و شاید بتوان گفت که در دربار غزنوی، تنها کسی است که با رویکرد حفظ حکومت و حفظ خود سخن میگوید، نه سعایت یا بدخواهی دیگران، در حالی که دیگران در بیشتر پیشنهادها و سخنانشان نوک پیکان را به طرف رقبا و حریفان میگیرند. بونصر به بسیاری از رازها و آداب مهم حکومتی و درباری آگاه بوده است. شاید بسیاری از این آگاهیها ناشی از شغل دبیری- تقریباً معادل اتاق رایانه یا دبیرخانة امروزی که تمام نامهها و اطلاعات به نوعی از این کانال عبور میکنند ـ است و بسیار اندیشمندانه از این اطلاعات استفاده میکند تا بدخواهان خونهای کمتری بریزند
بیهقی فقط خود و استادش را تا پایان مرگ استاد، معتمَد دربار میداند که از کمّ و کیف تمام نامهها باخبر هستند: «و این اخبار بدین اشباع که میبرانم از آن است که در آن روزگار معتمَد بودم و بر چنین احوال کس از دبیران واقف نبودی، مگر استادم بونصر و هرچه مهمتر در دیوان برین جمله بود تا بونصر زیست».پس از مرگ استاد از بوسهل هم نقل قول میکند .[7]
مرگ بونصر:
به نظر میرسد در اواخر عمر بونصر، رابطة او با مسعود و بوالحسن عبدالجلیل تیره میشود. بونصر در اواخر عمر گاهی تندی میکند و احتیاط را کنار میگذارد: «و استادم را اجل نزدیک رسیده بود و درین روزگار سخنانی میرفت بر لفظ وی ناپسندیده که خردمندان آن را نمیپسندیدند" و بیهقی در ماجرای پیشنهاد عبدالجلیل برای نوشتن سیاهه بر درباریان و کارگزاران مسعود و گرفتن بخشی از سرمایة آنان میگوید: «غرض درین نه خدمت بود، بلکه خواست بر نام استادم بونصر چیزی نویسند و از بدخویی و زعارت او دانست که نپذیرد و سخن گوید و امیر دل بر وی گرانترکند"»صفت«گرانتر» نشان میدهد قبلاً مسعود از بونصر نگران بوده است. بونصر به شدّت عصبانی می شود: «بونصر بر آسمان آب انداخت که تا یک سرِ اسب و شتر به کار است». بونصر خود را بالاتر و شایستهتر از آن میداند که عبدالجلیل پیشنهاد دهد تا بر هرکس و بر او سیاههای بنویسند: «چون کار بونصر بدان منزلت نرسید که بگفتار بوالحسن ایدونی بر وی ستور نویسند، زندان خواری و درویشی و مرگ بر وی خوش شد"]
پس از این وقایع، مسعود به او شرابی میدهد و مورد دلجویی قرارش میدهد: «یک روزش شراب داد و بسیار بنواخت»و قرار است مسعود و بونصر به باغ بوسعید بروند: «خداوند نشاط کند، فردا آنجا آید»و به باغ میروند: «استادم به باغ رفت... نماز شام را باز آمد که شب آدینه بود ... و یک ساعت لقوه و فالج و سکته افتاد وی را و روز آدینه بود»وقتی امیر از بیماری بونصر آگاه میشود، این سؤالش شکبرانگیز است: «نباید که بونصر حال میآرد تا با من به سفر نیاید» آیا سلطان دست پیش نمیگیرد؟ بیهقی خود هم به مرگ استاد مشکوک است و زیرکانه به آن اشاره کرده است: «و گفتند که شراب کدو بسیار دادندش با نبیذ آن روز که بدان باغ بود مهمان نائب. ...و از هرگونه روایتها کردند مرگ او را، مرا با آن کار نیست». امّا پس از این مطلب بیهقی، از پادشاهی بیزاری میجوید که تعریضی به سلطان هم دارد: «پیشِ من باری آنست که ملک روی زمین نخواهم با تبعت آزاری بزرگ تا به خون رسد که پیداست که چون مرد بمرد».[8]
ابونصر مشکان سرانجام در سال ۴۳۱ هجری در اثر بیماری لقوه یا فلج درگذشت. می گویند وقتی سلطان مسعود از بیماری وی خبردار شد، خواجگان را بر بالین وی فرستاد و ابوالاعلی طبیب حاذق عصر را مامور علاج وی کرد؛ اما تقدیر بر تدبیر غلبه کرد و دبیر درگذشت.[9]
آرامگاه منسوب این استاد،متاسفانه در عین غریبی و گمنامی در قبرستان روستای مشکان،می باشد که متاسفانه تا کنون به حال خود باقی ماند و به تدریج تبدیل به مخروبه ای گشته است.
منابع:
[1] وب سایت http://www.aftabir.com/
[2] ابونصر مشکان از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
[3] آثار گمشده ابولفضل بیهقی،به قلم سعید نفیسی،قابل دسترسی در پایگاه مجلات تخصصی نور مگز
[4] برگفته از سایت کتاب خانه و موزه و مرکز اسنادمجلس شورای اسلامی،بخش مقالات،نوشته ی علی محمد پشت دار،کیومرث گروسی قابل دسترسی در http://www.ical.ir/
[5] http://abolfazlbeyhaghi.persianblog.ir/ به نقل از رضا حارث آبادی
[6] برگفته از سایت کتاب خانه و موزه و مرکز اسنادمجلس شورای اسلامی،بخش مقالات،نوشته ی علی محمد پشت دار،کیومرث گروسی قابل دسترسی در http://www.ical.ir/
[7] برگفته از سایت کتاب خانه و موزه و مرکز اسنادمجلس شورای اسلامی،بخش مقالات،نوشته ی علی محمد پشت دار،کیومرث گروسی قابل دسترسی در http://www.ical.ir/
[8] برگفته از سایت کتاب خانه و موزه و مرکز اسنادمجلس شورای اسلامی،بخش مقالات،نوشته ی علی محمد پشت دار،کیومرث گروسی قابل دسترسی در http://www.ical.ir/
[9] خبرگزاری صدای افغان (آوا) http://avapress.com/
تنظیم شده توسط: حمید حمیدیان
منبع مجله اینتر نتی اسرارنامه - کوچه پس کوچه پیوندها
http://www.asrarnameh.com/news.php?id=7016
پیرو مطلب قبلی و با توجه به دغدغه موجود بین دوستداران بیهقی در اقصی نقاط کشور طی تماس تلفنی که با اقای مهندس طالبی شهردار محترم سبزوار داشتم
ایشان اعلام کردند که امسال ودر روز اول آبانماه سال جاری ودر روز ملی ابوالفضل بیهقی همایش بزرگداشت این نویسنده به همت شهرداری سبزوار و دانشگاه تربیت معلم سبزوار برگزار می گردد
چرا روز اول آبانماه به عنوان روز ملی این نویسنده چرا نامگذاری نمی شود ؟
چه نهادی پیگیر اعلام این روز ملی بنام این نویسنده گرانقدر می باشد ؟
«غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنانم که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.»
بیهقی جان در روزگار ما تاریخ پایه تو نانی جهت مسئولان شهری ندارد ؟
با تشکر از مسئولین محترم مجله اینترنتی اسرارنامه که در مطلب ذیل به این موضوع پرداخته اند :
در روزهایی که اعضای محترم شورای شهر برای انعکاس رفتارهای خود در رسانه ها حاضر هستند با یکدیگر مجادله کنند و برای حقانیت خود طرف مقابل خود را بجای پیگیری قانونی، آماج انواع تهمت ها قرار دهند؛ و یا با بی توجهی تمام به آثار تاریخی ، آرامگاه بقراط را که می تواندجایگاه ویژه ای برای جذب گردشگران داشته باشد در سایه ساختمانی دولتی-آموزشی، با توجه به موقعیت آرامگاه،فضایی ارزشمندتر همچون فرهنگی-آموزشی می توانست باشد بنای بقراط مدفون شده است ؛یا روز خبرنگار که می توانست به صورت مشترک برگزار شود ولی به جهت جذابیت پنهان و فراوان آن و رغبت برای دیده شدن و البته جلوگیری از تیغ تیز انتقادات، مراسم مختلف برگزار می شود و یا بخاطر چشم همچشمی این رییس دانشگاه با آن یکی و یا... . بگذریم
اما اصل مطلب: براساس شواهد و قرائن متقن، روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی از دستور کار شورای فرهنگ عمومی کشور خارج شده است و تنها روز بزرگداشت حاج ملا هادی سبزواری مراحل پایانی تصویب را طی می کند . و روز بزرگداشتی برای گران مایه ابوالفضل بیهقی خداوندگار سخن نیست. یعنی اینکه پیگیری های بیشمار شما بزرگواران، نتیجه نداد و متاسفانه ... راستی چرا متاسفانه تازه عالی شد دوباره موضوع وجود دارد که بدان بپردازید دو باره رسانه موجود است تریبون برای مصاحبه هست و بیان زیبای شما که باید روز ملی چه و چه ایجاد شود. لیکن می شد این روز هم تصویب بشه و بعد برای کاشفی ، سیدعبدالاعلی، سربداران و ... هم سخنرانی و مصاحبه ترتیب داد.
راستی شاید ابوالفضل را نمی شناختید یعنی می شناسید؟ نه اون ابوالفضل میم هستش نه نه اون ابوالفضل لع طناز هستش برای اون هنوز وقت هست باباجان ابوالفضل بیهقی؛ مورخ شهیر، ادیب بزرگ و به اعتراف اندیشمندان حوزه ادبیات تنها کسی است که تالی فردوسی گران جایگاه است فردوسی در نظم و بیهقی در نثر. نشناختید؟! همو که سالیان سال هنوز بنای یادبودی نه در زادگاهش و نه در شهرش ایجاد نکرده اید.
ای داد ببخشید مزاحم شدم وقت شریف تان را گرفتم لطفا دوباره شروع کنید بهر صورتی که صلاح می دانید چوب ، چماق البته کسی نشنود از اون کاردهای بزرگ آهان ببخشید قمه ، قمه ی عالی ، بعضی ها گفتن میشه جفت و جور کرد ... . ببخشید ما نمی دانیم چکار کنیم... آهان خاطر جمع برای شما آمبولانس فوری میاد.
چقدر نازنین هستید خداحافظ بوفضل جان
«وچندان غلام وضیاع واسباب وزر وسیم ونعمت هیچ سود نداشت،او رفت این قوم که این مکرساخته بودندنیز برفتند واین افسانه ای است با بسیار عبرت ...احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی دهد وزشت ستاند»(ص198)
منبع مجله اینترنتی اسرارنامه
http://www.asrarnameh.com
حارث آباد روستایی در ده کلیومتری جنوب سبزوار و هم مرز با حاشیه های کویر مرکزی ایران است که در جوار رودخانه فصلی کال شور واقع شده است.