ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghi_news/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

روستای حارث آباد سبزوار

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

رضا حارث آبادی بیهقی

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

دانشگاه حکیم سبزواری

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

دکتر مهیار علوی مقدم

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

بایگانی

پیوندها

۱۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

مهجور ماندن تاریخ بیهقی برای ایرانیان

  بیست‌وسومین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی به بررسی ویژگی‌های شاهکارساز تاریخ بیهقی اختصاص داشت و این‌که «چگونه متنی تاریخی تبدیل به شاهکاری ادبی می‌شود؟» این درس‌گفتار با سخنرانی دکتر مریم حسینی، استاد ادبیات فارسی دانشگاه الزهرا، چهارشنبه ۲۲ خرداد در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد. پایندگی، گسترش و قبول عام از خصیصه‌های اصلی شاهکارهاست. شاهکار‌ها عمر درازی دارند و در سرزمین‌های وسیعی مخاطبانی را به خود می‌خوانند. شاعران و نویسندگان از آن می‌گویند و بدین ترتیب زمینه‌های آشنایی بیشتر مردم را با آن فراهم می‌کنند. تاریخ بیهقی اثری است که از زمان نگارش آن نزدیک به هزار سال می‌گذرد و هنوز سرزندگی و تازگیِ آن خوانندگان را برمی‌انگیزد.

در این نشست دکتر مریم حسینی چند پرسش مطرح کرد و گفت: پرسش اصلی این است که «شاهکار» به چه اثری اطلاق می‌شود؟ و در چه دوره‌هایی شاهکار‌ها پدید می‌آیند؟ نخست باید اشاره کرد که اثری را شاهکار می‌دانند که در میان آثار مشابه‌اش سرآمد و درجه اول باشد. این سرآمد بودن را در بسیاری از آثار می‌توانیم بیابیم. پس چگونه می‌توان از میان آن‌ها، شاهکار‌ها را شناخت؟
غنای ادبیات فارسی و قابلیت شاهکار جهانی
برای آثار درجه اول جهان سه ویژگی نام برده شده است: یکی بی‌زمان بودن آن‌ها؛ دیگری بی‌مکان بودن و سوم قبول عام یافتن آن‌هاست. این سه ویژگی را به زبان ادبی می‌توان پایندگی یک اثر، گستردگی آن در سرزمین‌های مختلف و قبول طبقات مختلف مردم دانست. بدیهی است که تعداد این آثار در ادبیات جهان فراوان است. معمولا هم آن‌ها را در ادبیات مغرب‌زمین جست‌وجو می‌کنند. از دانته و جان میلتون و ویلیام بلیک گرفته تا آثار شکسپیر و جیمز جویس و ویرجینیا وولف. این‌ها را شاهکارهای ادبی جهان می‌دانند اما در این میان سهم مشرق‌زمین چه اندازه است؟ سهم ژاپن و هند و چین و ایران کجاست؟ و چرا نام کتاب‌هایی که به این زبان‌ها نوشته شده است، در میان شاهکار‌ها نیست؟ حقیقت آن است که آن تعداد از آثار ادبیات فارسی که مقبولیت عام داشته است، مانند غزلیات شمس و مثنوی مولوی و شاهنامه‌ی فردوسی و دیوان حافظ، آن‌هایی است که غربی‌ها بر روی آن‌ها مطالعه کرده‌اند. در حالی که غنای ادبیات فارسی آن اندازه است که بتوان آثار بیشتری را معرفی کرد.
به هر حال، می‌توان پرسید که چرا تنها تعداد معدودی از آثار ادبیات فارسی معرفی شده است؟ یک دلیل آن می‌تواند این باشد که آثار ما به زبان‌های دیگر ترجمه نشده است. دلیل دیگر چیرگی زبان غربی‌هاست. ما هرچه در زمینه‌ی رُمان‌های جهانی می‌خوانیم همه آن‌هایی است که به زبان انگلیسی نوشته شده است. اگر از هند و ژاپن هم رُمانی شهرت جهانی پیدا کرده است آن‌هایی است که به زبان انگلیسی نوشته شده‌اند. پس وظیفه‌ی ماست که آثارمان را به زبان‌های دیگر ترجمه کنیم اما مشکل این‌جاست که متنی همانند «تاریخ بیهقی» حتا برای خود ما هم مهجور مانده است. البته من نمی‌خواهم ادعا کنم که «تاریخ بیهقی» شاهکاری ادبی در ردیف مثلا مثنوی مولانا است. چون ویژگی‌های یک شاهکار همواره امری نسبی است و نمی‌توان شاهکار‌ها را آثاری بی‌خدشه دانست. در بسیاری از آثار بزرگ ایران و جهان کاستی‌هایی دیده می‌شود. هرچند کاستی‌های آن‌ها به حداقل رسیده است.
چرا قرن‌هاست در زبان فارسی شاهکاری ادبی پدید نیامده؟
الیوت می‌گوید که شاهکار‌ها مربوط به دوره‌های خاص تاریخ بشر هستند. هنگامی یک شاهکار پدید می‌آید که زبان در اوج باشد و فرهنگ یک ملت به پختگی رسیده باشد. از نظر الیوت غنای زبانی مهم است. او می‌گوید آثار شکسپیر شاهکار است چون دوره‌ی او از دید زبانی، غنی است. از دید تمدن و فرهیختگی هم باید دوران مهمی باشد تا یک شاهکار به‌وجود آید. همین نکته‌ای که الیوت بدان اشاره می‌کند، نشان می‌دهد که چرا قرن‌هاست که در زبان فارسی شاهکاری ادبی پدید نیامده است. الیوت شاهکار‌ها را به دو دسته‌ی شاهکارهای وطنی یا ملی و شاهکارهای جهانی بخش‌بندی می‌کند و می‌گوید شاهکارهای وطنی هم‌‌ همان ارزش شاهکارهای جهانی را دارند اما بواسطه‌ی نزدیکی با افق ذهنی دروه‌هایی از زندگی مردم، در زمره‌ی شاهکاری وطنی قرار می‌گیرند.
پرسش دیگر این است که یک اثر ادبی چه خصوصیاتی باید داشته باشد تا بی‌زمان و بی‌مکان باشد؟ در درس‌گفتارهای بیهقی، بیشترین توجهی که سخنرانان به «تاریخ بیهقی» داشته‌اند ویژگی قصه‌نویسی، حکایت‌نویسی و داستان‌نویسی بیهقی است. این ویژگی در صدر توجهات آن‌ها بوده است اما چنین ویژگی‌ای چه اندازه در شاهکار شدن یک اثر تاثیر دارد؟ البته عده‌ای از شگردهای بلاغی و موسیقیایی «تاریخ بیهقی» سخن گفته‌اند و اینکه نثر بیهقی چنان شاعرانه است که خواننده را جذب خود می‌کند. این شاعرانه بودن نثر او محصول قافیه‌اندیشی و تکرارهای واژگانی بیهقی است. عده‌ای دیگر از شگردهای نویسندگی بیهقی و حضور مولف در متن یاد کرده‌اند. بیهقی همیشه در جریان داستان حضور دارد و در پایان درباره‌ی آن رویداد داوری می‌کند.
ویژگی تاریخ بیهقی بیان و زبان شکوه‌مند آن است
یک ویژگی کلی شاهکار‌ها این است که باید بیان و زبان شکوه‌مندی داشته باشند. این زبان و بیان باید متعلق به اقشار مختلف مردم باشد. همان‌طور که حافظ از این ویژگی برخوردار است و غزل او را هم استاد دانشگاه می‌خواند و هم مردم کوچه و بازار. از ویژگی‌های زبانی یک شاهکار این است که زبان غالب مردم را دریافته باشد و بتواند تعامل زبانی با مردم داشته باشد. برای مثال، در آثار فاخر ما، کنایات ساده‌ی مردمی را به فراوانی می‌بینیم.
یک ویژگی دیگر شاهکار‌ها، بیان شکوه‌مند آن‌هاست. چرا ما شاهنامه را تا این اندازه دوست داریم و «تاریخ بیهقی» را به سادگی می‌خوانیم؟ چون هر دو خود را ملزم به آوردن واژه‌های فارسی دیده‌اند و در برابر واژه‌های عربی، واژه‌های ترکیبی ساده‌ی فارسی ساخته‌اند. بیان شکوه‌مند‌‌ همان است که بعضی آن را در بلاغت و صنعتگری و صورخیال و شگردهای هنری یافته‌اند. بیهقی از کنایه‌ها و تمثیل‌ها، مثل‌ها، اشعار فارسی، عربی و مجموعه‌ای از استعاره‌ها استفاده می‌کند.
موسیقایی بودن زبان نیز از وجه مشترک‌های شاهکار‌ها به حساب می‌آید. این زمینه در متن‌های منثور بیشتر فراهم می‌آید. برای همین است که موسیقایی بودن را هم در «تاریخ بیهقی» می‌بینیم و هم در متنی مانند «اسرارالتوحید». ویژگی دیگر آن است که در شاهکار‌ها ابداع و اقتباس در کنار هم قرار می‌گیرد. شاهکار‌ها آن‌هایی هستند که از تمام آثار پیش از خود بهره برده باشند و در یک خلاقیت تازه، حرف تازه‌ای را ارائه دهند. در آثار مولانا، اوج زبان عرفانی عطار و سنایی را می‌بینیم. شاهکار ادبی باید در شبکه‌ای قرار بگیرد که هر بخش آن تداعی کننده‌ی متون دیگر و تاریخ مردم باشد. این یک اصل است.
طه حسین: تاریخ بیهقی گنجی است جدید
گادامر می‌گوید که آثار ادبی بزرگ آن‌هایی هستند که تاریخ یک ملت را به یاد مردم می‌آورند. بیهقی به این نکته پی برده بود و می‌دانست که چگونه با شبکه‌ی تداعی‌ها، شبکه‌ی بینامتنی خود را گسترش دهد. از این‌رو کتاب او حکایت در حکایت است. خواننده دوست دارد خرد جمعی خود را به یاد بیاورد. بیهقی حکایت‌ها را از بخشی انتخاب می‌کند که مخاطبان می‌خواهند به یاد بیاورند. در خطبه‌ی کتاب حکایت‌هایی را می‌آورد که ایران‌منشی و تاریخ ایران باستان در صدر آن قرار دارد. یکی از زیبا‌ترین بخش‌های «تاریخ بیهقی» آن بخشی است که داستان مرگ بزرگمهر را می‌آورد. بیهقی در دورانی که در سمت منشی دربار بود و تاریخ غزنویان را می‌نوشت، لازم می‌دید که در بسیاری جا‌ها تاریخ قدیم مردم ایران را هم یاد کند. یعنی‌‌ همان چیزی که مخاطبش دوست داشت به یاد بیاورد.
ویژگی دیگر شاهکارهای ادبی، و به نظر من «تاریخ بیهقی»، که به صورت یک مولفه‌ی برجسته ظهور می‌کند، ظهور حکمت و فرزانگی در این آثار است. آثار کلاسیک جهانی آثاری است که سهمی از حکمت و خرد جمعی را در خود داشته باشد. گادامر و الیوت به این نکته اشاره می‌کنند که سهم بزرگی از شاهکارهای ادبی مدیون حکمتی است که در آن‌ها وجود دارد. طه حسین، نویسنده‌ی مصری، درباره‌ی «تاریخ بیهقی» سخن ارزشمندی دارد. او مقاله‌ای با عنوان «تاریخ بیهقی گنجی است جدید» نوشته است. طه حسین می‌گوید ابوالفضل بیهقی حکیمی بوده که تاریخ را صحنه‌ی تعریف حکمت و عبرت کرده است و خوانندگان خود را در پایان هر قصه‌ی تاریخی به عبرت گرفتن برانگیخته است. از این‌رو، او «تاریخ بیهقی» را کتابی معرفی می‌کند که حاوی مطالب حکمت‌آمیز است.
شاهنامه در دوران خردورزی ایران نوشته شده است
ما در برابر واژه‌ی حکمت می‌توانیم «فرزانگی» و «خردورزی» را بیاوریم. شاهنامه در دوران خردورزی ایران نوشته شده است. بیهقی هم در زمانه‌ای می‌زیست که بزرگان فرهنگ و خرد این سرزمین هم‌روزگار او بودند. بزرگانی همانند ابن‌سینا، بیرونی، زکریای رازی و اخوان‌الصفا. بیهقی میراث بزرگی را پشت سر خود داشت و از این میراث به درستی استفاده کرد. اما آیا بیهقی در تاریخ خود از فلسفه سخن گفته است؟ البته آن‌چه بیهقی از آن سخن گفته فلسفه نیست، حکمت است. حکمت دانشی است که راه سعادتمندی انسان را نشان می‌دهد. دانشی نظری و عملی است که باید توام با عمل باشد تا انسان را به صلح و آرامش و هماهنگی با جهان برساند. حکیم نیز کسی است که در چنین راهی گام برمی‌دارد.
پرسش دیگر آن است که چه ویژگی‌هایی باید وجود داشته باشد تا یک اثر حکیمانه باشد؟ در آثار حکیمانه حکایت و تمثیل وجود دارد. حکمت‌ها به صورت جملات قصار هستند. در دوران معاصر هم همین‌گونه است و این جمله‌های کوتاه فقط مختص گذشتگان نیست. این مَثل‌ها‌گاه صورت شعر فارسی و عربی به خود می‌گیرند. از همین‌روست که بیهقی اشعاری از شاعران گوناگون انتخاب می‌کند و تاریخ خود را به سخن بزرگان آراسته می‌سازد. می‌توان پرسید که اگر حکمت در «تاریخ بیهقی» پُر رنگ است، پس چرا بیهقی تقدیرگراست؟ و جا به جا می‌نویسد: «با قضای آمده نباید جنگید»؟ این سخنی است که بار‌ها بیهقی تکرار می‌کند. بی‌اعتباری جهان و رضا به قضا دادن، در «تاریخ بیهقی» فراوان است. بدیهی است هنگامی که به این نمونه‌ها در تاریخ خود می‌نگریم، باور به تقدیرگرایی را یکی از دلایل عقب‌ماندگی ایران تشخیص می‌دهیم. حقیقت هم همین است که بحث تقدیرگرایی یکی از مباحث کهن تاریخ ایران است. در نوشته‌های زبان پهلوی و روزگار ساسانی تقدیرگرایی مساله‌ی برجسته‌ای است. همانند آن‌چه در «می‌نوی خرد» آمده و عین‌‌ همان عبارت در «تاریخ بیهقی» هم تکرار شده است.
تاریخ بیهقی سرشار از جملات حکمت‌آمیز است
تقدیرگرایی یک میراث فرهنگی است و در شمار خصلت‌های ایرانی‌ها است. اما سخن بیهقی در این باره چگونه است؟ آیا زمانی که از جنگ‌ها یاد می‌کند بحث تقدیرگرایی را پیش می‌کشد؟ یا آن‌جایی که شخصی یا استادی از میان رفته و درگذشته است؟ یکی از راه‌های رضامندی، تسلیم شدن در برابر مرگ است. بیهقی جملات تقدیرگرایانه را زمانی می‌گوید که بحث مرگ پیش می‌آید. ویتگنشتاین می‌گوید: «خداوندا به من رضایت از سرنوشتم را بده؛ هم در زندگی و هم در فلسفه.» رضایتمندی یکی از اصولی است که باید در زندگی به کار بُرد. ویژگی حکیم آن است که از مرگ نهراسد. برای همین است که بیهقی می‌نویسد: «آخر کار آدمی مرگ است» یا: «آن سرای آبادان کن که در این سرای مقیم اندک است.» یا: «این جهان گذرنده را خلود نیست».
هنگامی که حکمت را از نگاه یک فلیسوف می‌بینیم، درمی‌یابیم که آن‌ها توصیه به قناعت و دور کردن حرص و آز از خود می‌کنند. بیهقی نیز بار‌ها به سپنجی بودن روزگار و دوری از حرص اشاره کرده است. می‌گوید: «بزرگا مردا که دامن قناعت تواند گرفت و گردن حرص تواند شکست.» عفو و کم‌آزاری هم از جملات حکیمانه‌ی بیهقی است. به هر روی، «تاریخ بیهقی» سرشار از جملات حکمت‌آمیز است. این ویژگی‌ای است که در تمام آثار مهم و شاهکارهای جهانی می‌توانیم بیابیم. برای همین است که می‌توانیم بیهقی را حکیمی بدانیم که در کتاب خود از حکمت سخن رانده است.

منبع : موسسه شهر کتاب http://www.bookcity.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۴۱
رضا حارث ابادی

ابونصر مشکان و تاریخ بیهقی

پس از بروز آثار آمیختگی خراسان و عراق، در دیوان رسایل محمود غزنوی مردی پیدا شد از فضلا و ادبا که او را الشیخ العمید ابونصر بن مشکان می نامیدند. این مرد در ادبیات فارسی و عربی استاد بود و و "تتمه الیتیمه ثعالبی" از وی نام برده است و ابوالفضل بیهقی (۳٨۵ – ۴۷٠ ه ق)شاگرد اوست و نام او در تاریخ یمینی و مسعودی نیز آمده است.

ابونصر مشکان صاحب دیوان رسایل محمود (رییس دبیرخانه ی سلطنتی) بود و مسعود پسر محمود او را تا پایان عمر بر آن پیشه و منصب باقی نگاه داشت. سبک بیهقی دقیقا تقلیدی است از سبک ابونصر مشکان و میان نوشته های این دو هیچ گونه تفاوتی در نگارش وجود ندارد.

این سبک نثر (سبک بیهقی) با نثر دوره ی نخست (دوره ی سامانیان) متفاوت است و ویژگی های زیر را دارد:

١- دراز نویسی (اطناب)

بر خلاف نثر دوره ی نخست که کاملن خلاصه و با جمله های کوتاه بود، نثر ابونصر مشکان و ابوالفضل بیهقی مفصل تر و دارای جمله های درازتر است. مترادفات لفظی نیز در آن بسیار کمیاب است و از لفظ ها و عبارت هایی استفاده شده است که در نثر قدیم نبوده است. این دراز نویسی از نوعی نیست که از آن ملالی برخیزد، بلکه یکی از محسنات آن در تاریخ بیهقی است که توانسته است جزییات مطالب را بنویسد و مقصود را به خوبی بیان کند.

٢- توصیف

در نثر دوره ی پیشین (دوره ی سامانی) مراد نویسنده این بود که اصل مطالب را با نهایت کوتاهی بیان نماید و مرادش توصیف و تعریف یا به اصطلاح امروزی منظره سازی و بیان حال به شیوه ی شاعرانه نبوده است. ولی این سبک جدید می کوشد به وسیله ی آوردن الفاظ و اصطلاحات تازه که در زبان گفت و گوی آن روز به کار می رفته است و به کارگیری جمله های پی در پی مطلب را کاملن روشن سازد و بیان واقعه را به گونه ای بیاراید که خواننده را در برابر آن واقعه قرار دهد و همه ی اجزای آن را نشان دهد.

۳- استشهاد و تمثیل

در نثر قدیم ذکر مطالب خارجی مانند استشهاد از نظم فارسی و عربی و استدلال به آیات و تمثیل بسیار نادر و کمیاب است. چنان که در تمام دوره ی تاریخ بلعمی و ترجمه ی تفسیر طبری (از دوره ی سامانی) یک شعر به عنوان شاهد ذکر نشده است و از همین قبیل است حدودالعالم و الابنیه و تاریخ گردیزی و تاریخ سیستان که شاهد شعری نیاورده اند. ولی تاریخ بیهقی که زمان آغاز نگارش آن سال  ۴۴٨ یعنی چهار سال پس از "تاریخ سیستان" است می بینیم حکایات و تمثیل ها و شعرهایی بزرای شاهد و مدعا و افزونی پند و عبرت آورده است و افتتاحی است در آوزردن امثال و ذکر شواهد شعری و تقلیدی است از نثر فنی عرب که در سده ی چهارم در بغداد اختراع شد و پس از قرنی به خراسان نیز سرایت کرد.

۴- تقلید از نثر عربی

در این دوره هفت نوع تقلید از نثر عربی وارد زبان دری و ادبی شده است:

الف ) ورود لغات.مانند جمع های عربی از فبیل قدما، شرایط، حدود، اتباع، کتب و از این نوع به جای قدیمیان، شرط ها، حدها، تابعان، کتاب ها و غیره و نیز مصدرهای عربی مانند بخل، کرم، لجاجت و از این نوع به جای بخیلی، کریمی و لجوجی که در قدیم می نوشتند.

ب ) تنوین دار کردن کلمه ها به طرز عربی که در نثر قدیم تر جایز نبوده است. مانند عزیزا، مکرما، حقا و مانند آن ها.

پ) پیوستن و متمم قراردادن جمله های عربی به عبارت های فارسی

ت) جمله بندی به شیوه ی عربی. مانند: «و تاریخ ها دیده ام که پیش از من کرده اند پادشاهان گذشته را خدمتگاران ایشان که اندر زیادت و نقصان کرده اند و بدان آرایش خواسته اند» (بیهقی).

ث) آوردن فعل های ماضی و مضارع به صیغه ی مجهول (که این اثر هنوز هم در زبان و ادبیات افغانستان موجود است) مانند "در را بسته کرد" به جای "در را بست" و استفاده از فعل معین "آمدن" مانند "وی را نیز گرفته آمد" به جای "وی را نیز بگرفتند"

ج) به کار گیری موازنه و سجع مانند: «فصلی خواندم از دنیای فریبنده به یک دست شکر پاشنده و به دیگر دست زهر کشنده. گروهی را به محنت آزموده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانده تا خردمندان را مقرر گردد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است» (تاریخ بیهقی، برگ ۴۶۵)

چ) به کارگیری مفعول مطلق در مقام تاکید به تقلید از عربی. مانند:  «بفرمود تا وی را بزدند زدنی سخت» (بیهقی). فردوسی نیز می گوید: بخندید خندیدنی شاهوار / که بشنید آوازش از چاهسار

۵- حذف فعل ها به قرینه

در نثر قدیم حذف فعل هرگز جایز نبوده است، هرچند یک فعل ده بار تکرار شود. ولی از این تاریخ حذف فعل ها به قرینه معمول شد. مانند «حیمه ی مسلمانی ملک است و ستون پادشاه و طناب و میخ ها رعیت» یا «کار عمارت اگر به دست عاجزی افتذ، او برخود درمانده و خلق بر وی» (بیهقی)

یا فعل قرینه را در جمله ی آخر آورده اند. مانند « امیر خراسان سوی بخارا و امیر گوزکانان ابوالحارث و امیر عادل سبکتکین سوی نیشابور رفتند.»

۶- حذف بخشی از جمله

در بیهقی و در التفهیم برای خودداری از "تکرار" (که رسم قدیمیان بود) گاه بخشی را از جمله حذف می کنند. مثال: «بدین فوم که آن جا رفتند بس قوتی ظاهر نگشت چنان که خداوند را مقررست که اگر گشته بودی بنده را به تازگی فرستاده نیامدی» (برگ ۴٨۶ ) که در بخش آخر جمله به جای "که اگر قوتی ظاهر گشته بودی" تنها "گشته بودی" آورده است.

۷- نوآوری در کاربرد فعل ها

الف) آوردن وجه اخباری به جای وجه التزامی. مانند: « باید که وی نیز هم برین رَوَد و میان دل را به ما می نماید و صواب و صلاح کارها می گوید» به جای بنماید و بگوید

ب) آوردن فعل ماضی به جای مضارع. مانند: «و سبیل قتلغ تکین آن است که برین فرمان مار کند. اگر جانش به کار است و اگر محابایی کند جانش رفت» یعنی جانش می رود.

پ) استفاده از فعل ماضی به صیغه ی وصفی. مانند: «قوم که با وی نامزد بودند جامه ی راه پوشیده پیش آمدند» ( تاریخ بیهقی، برگ ۴٩٠) یا « صاحب دیوان حضرت غزنین بوده و مدتی دراز شاگردی وزیری چون احمد حسن کرده و به روزگار امیر محمد وزارت یافته و خلعت وزارت پوشیده و . . . » (بیهقی، برگ ۴٨۴).

ت) زیاد به کار گرفتن مصدر مرخم. مانند: «من فردا به شهر خواهم آمد و به باغ خرمک نزول کرد . . .» به جای کردن.

٨- جمع ها

- جمع عربی به فارسی نیز جمع بسته می شود.

-  "شما" با "شمایان" جمع بسته می شود (که امروز در افغانستان نیز متداول است)

-  مطابقت صفت و موصوف در جمع که در پهلوی نیز معمول بوده است ولی از سده ی ششم از بین رفته است. مانند: "ساقیان ماهرویان"، "ایشان سوارانند"، "ناجوانمردان یارانم مرا فرو گذاشتند تا مجروح شدم" و غیره.

- هنگامی که عدد از یک بیش تر است معدود را بر عدد مقدم می دارند و یک "یای نکره" نیز به معدود می افزایند. مانند: غلامی بیست، تنی چند و غیره.

٩- به کارگیری واژه های زیبا و اصطلاحات و ضرب المثل های فارسی

در تاریخ بیهقی لغات زیبای فارسی و ضرب المثل های شیرین بسیار است و پیداست که این واژه ها و مثل ها در زبان گفت و گوی آن روزگار مرسوم و متداول بوده است. از آن جمله اند:

- بالا دادن = اهمیت دادن، بزرگ کردن مطلب

- فرا کردن = تحریک کردن

- روز سوختن = وقت تلف کردن

- فرا بریدن = مسکوت گذاشتن

- روی داشتن = صواب داشتن

- با جایی افتادن = کار به جایی موکول شدن

- پایستن = صبر و تامل کردن

- خرما به بصره بردن = زیره به کرمان بردن

- کلاه دو شاخ = اجازه ی ویژه ای بوده است که به بلند مرتبگان می داده اند

- دندان نمودن = مهارت به دشمن نشان دادن

- زبون گیری = عاجز کشی

- راه به دیه بردن = بی اساس نیست و راه به جایی می برد

١٠- به کارگبری کم واژه های عربی

در تاریخ بیهقی و نوشته های ابونصر شمار واژه های عربی بر همان قاعده ی قدیم است و بیش تر از ده درصد نیست. یعنی لغاتی است که یا فارسی ندارد یا لغات درباری و دولتی است که با فرمان ها و حکم ها و کتاب های علمی وارد ایران شده و یا لغات دینی است و یا لغاتی است که عربی آن ها از فارسی روان تر و رسا تر بوده است. ولی در تاریخ بیهقی یک دسته لغات تازه موجود است که به جز این موارد و از لغاتی است که به وسیله ی ادیبان و نویسندگان به تقلید از عربی وارد زبان فارسی شده است. مانند:

شغل، عهده، فساد، شرط، حدود، جانی، کتاب، لجاجت، قاعده، فضول، اعتماد، امر و نهی، کافی، اولیا، رغبت،وظیفه، عفو، عذر، علامت، عاقبت، نوبت، فصل، طاقت، عرضه، واقف، انتقام، سعادت، حبس، وقت، تدبیر، تلافی، اخبار، حاضر، منشور، خلوت، سطر، نعمت، رعیت، صدقه، متهم، خلل، واجب، مفرد، قصه، خجل، احتیاط، تماشا، مبارک، وکیل، رسم، معاینه، تسکین، وبال، شایع، ریاست، شهامت و غیره.

نسحه ی خطی تاریخ بیهقی بسیار کمیاب است. این کتاب نخستین بار در کلکته به کوشش ویلیام ماسولین انگلیسی در سال ١٢۴١ ش و بار دیگر به تصحیح ادیب پیشاوری در تاریخ ١۳٠۷ش به چاپ رسیده است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۲ ، ۰۵:۴۶
رضا حارث ابادی

گزینشی از شاهکارهای بیهقی
فصل در معنی دنیا - تاریخ بیهقی

فصلی خوانم از دنیای فریبنده ی به یک دست شکرِ پاشنده و به دیگر دست زهرِ کشنده، گروهی را به محنت آزموده کرده و گروهی را پیراهن نعمت پوشانیده، تا خردمندان را مقرر گردد که دل نهادن بر نعمت دنیا محال است.

ذکر بر دار کردن امیر حسنک وزیر رحمة الله علیه - تاریخ بیهقی

و حسنک قریب هفت سال بر دار بماند چنانکه پایهایش همه فرو تراشید* و خشک شد چنانکه اثری نماند، تا به دستوری فرود گرفتند و دفن کردند، چنانکه کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست. و مادر حسنک زنی بود سخت جگر**، او را چنان شنودم که دو سه ماه این حدیث پنهان داشتند، چون بشنید جَزَعی نکرد چنانکه زنان کنند بلکه بگریست به درد چنانکه حاضران از درد او خون گریستند. پس گفت : بزرگا مردا که این پسرم بود! که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان.

* گوشت و پوست آن ریخت و از میان رفت
** جگردار، صبو

سخن احمد با بونصر - تاریخ بیهقی

..و نزدیک خواجه شدم و با خواجه باز گفتم. بو سهل بازرفت و من و خواجه ماندیم. گفتم زندگانی خداوند دراز باد، در راه بوسهل را می گفتم به اول دفعت که پیغام دادیم، که چون تو در میان کاری من به چه کارم؟ جواب داد که " خواجه تو را درخواست، که مگر بر من اعتماد نداشت." گفت درخواستم تا مردی مسلمان باشد در میان کار من دروغ نگوید و سخن تحریف نکند و داند که چه باید کرد. این کشخانک* و دیگران چنان می پندارند که اگر من این شغل پیش گیرم ایشان را این وزیریِ پوشیده کردن برود. نخست گردن او را بگاز کنم تا جان و جگر بکند و دست از وزارت بکشد، و دیگران همچنین. و دانم که نشکیبد و از این کار بپیچد...

* دیوث و بی غیرت( با تحقیر و تصغیر)

تاریخ بیهقی

اسکندر مردی بود که آتش سلطانی وی نیرو گرفت و بر بالا شد روزی چند سخت اندک و پس خاکستر شد.
پس اسکندر مردی بوده است با طول و عرض و بانگ و برق و صاعقه، چنان که در بهار و تابستان ابر باشد.
تاریخ بیهقی

... به پایان آمد این قصیده ی غراء چون دیبا، در او سخنان شیرین با معنی دست در گردن یکدیگر زده.

 

تاریخ بیهقی

و دیگر روز، پنجشنبه هشتم ماه رمضان، امیر برنشست با تعبیه ای سخت تمام و براند. و چندان بود که یک فرسنگ براندیم که خصمان پیدا آمدند سخت انبوه از چپ و راست از کرانها و جنگ پیوستند و کار سخت شد که چون ایشان شوخی کردند(1) از هر جانبی، از این جانب دفعی همی بود از تاب باز شده(2) و جنگی می رفت ناچار و خصمان چیره تر شدند، و همچنان آویزان آویزان می رفتیم...

(1) شوخی کردن: گستاخی و جسارت و دلیری و چابکی
(2) از تاب باز شده: به معنی سست و وارفته، شبیه به نخی که تابش باز شده باشد.

تاریخ بیهقی

... که بدان وقت که شبانی می کرد یک شب گوسپندان را سوی حظیره(1) می راند، وقت نماز بود و شبی تاریک و باران بنیرو آمد؛ چون نزدیکِ حظیره رسید بره یی بگریخت. موسی علیه السلام تنگ دل شد و بر اثرِ وی بدوید، بر آن جمله که چون دریابد چوبش بزند. چون بگرفتش دلش بر وی بسوخت و بر کنار نهاد وی را و دست بر سرِ وی فرود آورد و گفت :
"ای بیچاره ی درویش، در پس بیمی نه و در پیش امیدی نه، چرا گریختی و مادر را یله کردی؟"

(1) جایی برای محافظت چارپایان از سرما و بارا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ خرداد ۹۲ ، ۰۳:۱۵
رضا حارث ابادی

بیهقی و ساختار روایت

تاریخ بیهقی از آثار ماندگاری است که توانسته است در برابر زمانها تاب آورد و خود را به ما برساند، پویایی نثر این کتاب، زمانهای بسیاری را در نوردیده است و گویی مرکب قلم بیهقی خشک ناشدنی و همچنان جاری است. سیالی جوهرش حتی به قلم معاصران ما هم رسیده است؛ اما با وجود سَیَلانی این نثر تاکنون قلمهای ما، نتوانسته به گونه ای شایسته به توصیف و تبیین و تدقیق نثر بیهقی بنشیند.

روایت چیست؟

روایت (Narration Narrative) نقل و بیان حوادث در رمزگانی متفاوت است. این حوادث می تواند منشأ واقعی، تاریخی یا خیالی داشته باشد. در بلاغت جدید، روایت به عنوان یکی از انواع بیان محسوب می شود و تعریف آن چنین است: «روایت، نوعی از بیان است که با عمل، با سیر حوادث در زمان و با زندگی در حرکت و جنب و جوش سر وکار داشته باشد، روایت به سؤال «چه اتفاق افتاد؟» جواب می دهد و داستان را نقل می کند.»

روایت در همه اشکال خود به گزارش داستانی متعلق است و دقیقاً به همین دلیل «شناخت ساختار روایی داستان یکی از مهم ترین نکته ها در پژوهش ادبی است و از دوران فرمالیستهای روسی در مرکز توجه پژوهشگران قرار داشت.»۲ روایت شناسی (Narratology) یا نقد روایت، به این اصل متکی است که می خواهد مناسبات و ترکیب درونی یک اثر روایی را درک کند تا به ساختار نهایی یک روایت دست یابد. روایت شناسی در تجزیه و تحلیل خود می خواهد به همه عناصری که در شکل گیری روایت دخیلند، دست یابد؛ بر این اساس می تواند به تحلیل روایت، شکل روایت، راوی و همه تغییرات زبان شناسی در حین روایت توجه کند: از عناصر زبانی تا عناصر فرازبانی، از سبک تا همه برجستگی نحوی در ساختار اثر، از مؤلف تا خواننده و مخاطب. بنابراین، با توجه به گستردگی مؤلفه های روایت و نقش مایه های آن در ساختار یک اثر روایی، روایت شناسی تاریخ بیهقی در حد یک مقاله ناممکن است.

نگارنده در بخش سوم کتاب متن در غیاب استعاره با عنوان «تاریخ بیهقی به مثابه داستان» به نقش عناصر و امکانات داستانی در تاریخ بیهقی پرداخته است.۳ این مقاله قصد دارد به گونه ای دیگر به تبیین ساختار روایی تاریخ بیهقی بپردازد. تبیینی که بیشترین توجه را به راوی و خالق تاریخ بیهقی معطوف کند تا شاید به هستی شناسی بیهقی نزدیک شود و آنگاه نگاهی هر چند گذرا به ساختار روایت در تاریخ بیهقی داشته باشد. تاریخ بیهقی از یک جهت حسب حال و وقایع پردازی بیهقی است؛ این اثر جدا از اینکه می تواند یک منبع موثق تاریخی باشد، شکل روایت آن بسیار برجسته است. پیدا کردن ساز و کار روایت در تاریخ بیهقی می تواند، زاویه های خاموش این اثر را روشن کند و شاید پرتوی به راز پویایی نثر این کتاب بیفکند.

زمان و روایت در تاریخ بیهقی

رفتار بیهقی با تاریخ در روایت شناسی اش مشخص می شود. او تاریخ را نه به عنوان گذشته ای فراموش شده بلکه همچون پاره ای از زمان می داند که با هستی اش گره خورده است؛ بنابراین شناخت تلقی روایت از نظر بیهقی در حقیقت، دست یافتن به هستی شناسی بیهقی است. تاریخ بیهقی در واقع ادراک بیهقی از تاریخ روایت است و برای اینکه تاریخش حرکت کند و چرخش زمان را نشان دهد، باید تلقی خود را از طرح و گزینش به نمایش بگذارد و همچنین در مقابل مخاطب یا مخاطبانی، حداقل فرضی، بنشیند؛ پس هر مورخ یک راوی است. در بررسی ساختار روایی تاریخ بیهقی ، هم باید به مخاطبان تاریخی توجه کرد و هم به مخاطبانی که در پویش زمان به آن می پیوندند، در اینجاست که تلقی بیهقی از فلسفه تاریخ، مورد توجه قرار می گیرد.

چیزی که تاریخ بیهقی را از آثار تاریخی دیگر جدا می کند، درگیری با زمان در حال روایت است یا به تعبیر درست تر، درگیری بیهقی با گذشته از دست رفته است و بی تردید این مسئله مهم ترین عاملی است که این اثر را به سمت یک اثر ادبی تأثیرگذار سوق می دهد و خواننده به گونه ای با ساختار روایت و عناصر زبانی و فرازبانی آن درگیر می شود و این درگیری همیشه به بازیهای زبان شناسی و تظاهرات بلاغی قلم بیهقی متصل نیست. بلکه این عناصر با درک شهودی و زبان فراتر از واقعیتهای لو رفته، عجین است و این گونه مخاطب تاریخ بیهقی با هویتی دیگرگونه به دور از تظاهرات استعاری ـ استتاری و صناعاتی که حقیقت را در خود گم می کند، این همانی می کند. بیهقی می داند که «روایت به تجربه ما از زمان، بیان مشخصی می دهد و زمان با روایت به زبان درمی آید.»۴ و چیزی که در تاریخ بیهقی اتفاق افتاده است یکی شدن زمان با زبان است. روایت بیهقی از زمان و گذشته، روایت فعالانه است، نه روایت منفعلانه؛ به همین دلیل خواننده در خوانش تاریخ بیهقی نه تنها با خودآگاه ابوالفضل بیهقی مواجه است بلکه با ناخودآگاه او نیز درگیر است.

تاریخ بیهقی روایتی است که از ذهن و زبان بیهقی گذشته است؛ یا به تعبیر برجسته تر، همه کلمات تاریخ بیهقی با هستی بیهقی عجین گشته است؛ هر هنری که با پاره های هستی هنرمندی ساخته شود به یقین هستی مخاطب را با خود دعوت می کند. بیهقی همچون حافظ اگر چه کلماتی را از دیگران به گوش می گیرد و ساعتها کلمات استادش بونصر را با قلم نوازش می دهد، اما این کلمات، دست خالی به کتاب تاریخش برنمی گردند، بلکه همه از آنچه بیهقی کشف کرده است، می گویند؛ این است که این کتاب به تاریخ راضی نمی شود و به سوی یک رمان حرکت می کند. رمانی بی دخالت راوی، که انسانها را در موقعیت و وضعیتها نشان می دهد؛ اینجاست که ذهن خواننده، امین بودن بیهقی را به یاد می آورد. داستان بلند بیهقی قهرمانی دارد، محوری ترین آنها مسعود و نیز شخصیت هایی که خواننده در برابرشان جبهه می گیرد و آنگاه جهانش در ستیز بوسهل ها و حسنک ها، معنایی هشداردهنده دارد:

«او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند رحمه الله علیهم. و این افسانه یی است با بسیار عبرت. و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا به یک سو نهادند. احمق مردی که دل درین جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند.»۵

جهان متن تاریخ بیهقی بریده ذهن بیهقی است، به همین دلیل بیهقی به عنوان راوی ای نیست که در زمینه قرار گیرد؛ او همیشه در میان متن است. روایت استقرایی و جزءنگرانه بیهقی از نوع جزءنگری ای بیهقی از نوع جزءنگری ای مو به مو نیست. بنابراین، نمی توان به راحتی به این مسئله که بیهقی اصرار درعلمی کردن تاریخ دارد، گردن نهاد. جزءنگری بیهقی جزءنگری حسب حالی است و همین امر تاریخ بیهقی را به اعترافات بیهقی نزدیک می کند. گاهی در بررسی تاریخ بیهقی به این مسئله اشاره شده است که روایت بیهقی به گفتمان علمی وامروزی روایت تاریخ نزدیک است، به نظر نگارنده این امر بعید است که بیهقی در قرن پنجم توانسته باشد با روش شناسی علمی، گفتمان غالب را دگرگون کند و به گونه شالوده شکنانه به روایت تاریخ بپردازد؛ اگر این نوع نگاه، خودآگاهانه و با تأمل علمی بود، بی تردید، سنتی در تاریخ به جا می گذاشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۰۹
رضا حارث ابادی

 صد بار گفتم همچی مکو ننه گل محمد         زلفای سیا ر قیچی مکو ننه گل محمد

صد بار گفتم پلاو مخار ننه گل محمد              ور دور کوه ها تاو مخار ننه گل محمد

صد بار گفتم یاغی مرو ننه گل محمد             رفیق الداغی مرو ننه گل محمد

الداغی بی وفای ی ننه گل محمد                 تا آخر با تو نیا ی ننه گل محمد

امروز که دور دورونس ننه گل محمد                اسب سیات د جاولونس ننه گل محمد

ای جاولونا همیشه نیس ننه گل محمد          اسب سیات د بیشه نیس ننه گل محمد

وصف شما د ایرونس ننه گل محمد                عکس شما د تهرونس ننه گل محمد

کو جرق و جرق شمشیرت ننه گل محمد        کو درق و درق هف تیرت ننه گل محمد

کو اجاقت  کو اتاقت ننه گل محمد                 کو برارای قولچماقت ننه گل محمد

گل محمد د خاو بی ی ننه گل محمد             تفنگشم برنو بی ی ننه گل محمد

او تخمرغای لای نونت ننه گل محمد              آخر نرف نیش جونت ننه گل محمد

قت بلندت شوه رفت ننه گل محمد               زن قشنگت بیوه رف ننه گل محمد

الای بمیره قاتلت ننه گل محمد                    خنک ر و دل مارت ننه گل محمد

 

 شاید بزرگسالان و میانسالان این چهاربیتی های معروف به ننه گل محمد را که در  خرداد ماه حدود 22 سال پیش از طریق رادیو و تلویزیون پخش می شد به یاد داشته باشند .

این چهاربیتی ها در آن زمان ، وقتی که از صدا و سیما پخش می شد ، برای مردم ایران تازگی داشت اما برای اهالی خطه سبزوار تازگی نداشت ، چرا که داستان قتل ناجوانمردانه گل محمد را که در سال 1323 شمسی در کوههای سنگرد سبزوار اتفاق افتاده بود ، قبلا شنیده بودند و این داستان ، سینه به سینه از سال 1323 به بعد به نسل های جدید منتقل شده بود .

دکتر محمود دولت آبادی ، داستان زندگی گل محمد را در رمان 10 جلدی کلیدر(طی سالهای 1347 تا 1362)  به صورت جامع و کامل به رشته تحریر دراورده به گونه ای که از رمان کلیدر بعنوان یک شاهکار ادبی یاد می شود لذا علاقه مندان میتوانند رمان مذکور را از طریق کتابخانه های معتبر تهیه و مطالعه نمایند .( بر اساس گفته نویسنده کتاب ، کلیدر بیان حماسی یک واقعیت در کشور ماست که باید بازگو و ثبت تاریخی می شد .)

در این صفحه بر آن شده ایم در ابتدا  بر اساس نوشته آقای سید محسن بیزه و سپس بر اساس نوشته آقای علیرضا فرخزادیان  بصورت گذرا به شرح مختصر زندگی گل محمد ( قهرمان رمان کلیدر ) بپردازیم  به امید اینکه برای خوانندگان جالب توجه باشد .

کلیدر را محمود دولت آبادی به رشته تحریر در آورده  است. رمان در مورد زندگی و سرگذشت خانواده ای از عشایر کرد خراسان(کرمانج) است به نام خانوار کلمیشی که از کردهای تیره میشکالی هستند.قهرمان داستان جوانمردی است به نام گل محمد که فرزند دوم خانوار و دارای شخصیتی بلند پرواز و جسور. داستان چنین پیش می رود که او و تعدادی از افراد خانوار برای دزدیدن دختری که دایی گل محمد( به نام مدیار)، عاشق او شده و دختر در خانه ارباب یکی از دهات زندگی می کند و قرار است تا آن دختر به زور به عقد پسر ارباب درآید، راهی می شوند و هنگام دزدیدن دختر درگیری بالا گرفته و مدیار کشته می شود و گل محمد هم که تازگی از خدمت نظام برگشته و تیراندازی ماهر است ارباب را هدف گلوله قرار می دهد. می توان گفت که داستان از اینجا وارد مرحله ای جدید می شود.پس از مدتی دو نفر امنیه برای دریافت مالیات به محله کلمیشی ها مراجعه می کنند. یکی از آنها به زیور زن اول گل محمد نظر سوء دارد و این مساله به گوش گل محمد می رسد، از طرفی هم گل محمد در این گمان است که مالیات بهانه ای است تا او را برای قتلی که در جریان درگیری مرتکب شده دستگیر کنند، بنابراین شبانه دو مامور را نیز کشته و سر به نیست می کند و این شروع درگیری گل محمد با دولت و یاغی شدن اوست و ادامه داستان.چنان که از داستان بر می آید گل محمد دارای شخصیتی بلند پرواز است و در قالب یک روستایی یا عشایر ساده  که چوپان یا کشاورزی ساده است نمی گنجد او مرد جنگ و میدان است، مرد فشنگ و دود باروت، مرد سواری و اسب و کوه و کمین.کتاب پر است از توصیفاتی بسیار لطیف گویی که انسان تک تک صحنه ها را مانند یک فیلم سینمایی به مشاهده نشسته است.دولت آبادی در این داستان نظام رعیت اربابی حاکم بر جامعه آن روزگار را تشریح می کند و آن را مورد انتقاد شدید قرار می دهد.نظامی که در آن ارباب رعیت را همیشه بدهکار خود قرار می دهد و در مقابل یک کیسه آرد گندم که قوت زمستان خانوارش است او را به استثمار می کشد و به این ترتیب است که رعیت تابع ظلم شده است. مانند گوسفند زبان بسته شده است جماعت از خود بیگانه شده است هم نوعش را که جلوی رویش سر می برند و او فقط می نگرد و هیچ، جرات ابراز نظر و مخالفت را که ندارد هیچ حتی بلد نیست که چگونه معترض شود و اصلا اعتراض یعنی چه؟پدر گل محمد که بزرگ خانوار است و کلمیشی نام دارد گل محمدش را که باد غرور جوانی به سر دارد و از وضعیت فقر موجود گلایه می کند چنین نصیحت می کند:تو خیال می کنی چرا ما در اینجا ماندگار شده ایم؟ما را یا تبعید کرده اند یا برای جنگ با افغان ها، ترکمن ها و تاتارها به این سر مملکت کشانده اند. ما همه شمشیر و سپر این سرزمین بوده ایم، سینه ما آشنای گلوله بوده اما تا همان وقتی به کار بوده ایم که جانمان را بدهیم و خونمان را نثار کنیم، بعدش که حکومت سوار می شده دیگر ما فراموش می شده ایم و باید به جنگ با خودمان و مشکلاتمان بر می گشته ایم. کار امروز و دیروز نیست ما در رکاب نادر شمشیر زده ایم، همپایش تا هندوستان تازانده ایم. چه می دانم چند صد سال پیش که شاه عباس ما را از جا کند و به اینجا ها کشانید یکیش هم این بود که با سینه مردهای ما جلوی تاتارها بارویی بکشد. از دم توپهای عثمانی ما را برداشت و آورد دم لبه شمشیر تاتارها جا داد. همیشه جان فدا بوده ایم ما، شمشیر حمله همیشه اول سینه ما را می شکافته اما بار که بار می شده هر کس می رفته می نشسته بالای تخت خودش و ما می ماندیم با این چهار تا بز و بیابان های بی بار، ابرهای خشک و اربابهایی که هر کدامشان مثل افعی روی زمین چپاولی خودشان چمبر زده اندتا به قیمت خون پدرشان بابت علفچر و آبگاه از ما اجاره بگیرند، اما تو که هنوز جوانی و نمی خواهی به گوش بگیری که ما همیشه بارشکم این مملکت بوده ایم.پایان داستان پایانی تلخ است. با حیله و ناجوانمردی گل محمد و اطرافیان نزدیکش را به قتلگاه می کشانند و سلاخی می کنند . مادر گل محمد به محض دیدن جنازه پسرش که تازه نامزد کرده بود اشعار:صد بار گفتم همچی مکو ننه گل محمد ........ را زمزمه می کند.

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۲
رضا حارث ابادی

تاریخ بیهقی، ادبیات را برای بسط تاریخ به خدمت گرفته است

کتاب تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی یکی از آثار شاخص و تراز اول نثر فارسی است. او روشی دقیق و سبکی زنده و جامع در تاریخ‌نگاری برگزیده است که پیشینیان فاقدش بودند. تاریخ بیهقی متنی «تاریخی ـ ادبی» است که تاریخی حماسی و پر اوج و نشیب را با قلمی زیبا و زبانی باشکوه و پرنیانی روایت کرده و بنایی چنان بزرگ افراشته است که ذکر آن تا دنیا باقی خواهد ماند.

بیهقی از مهم‌ترین نثرنویسان زبان فارسی است. تاریخی که او نوشته است، ویژگی‌های متعددی دارد. نخست آنکه اولین کتابی است که میان تاریخ و ادبیات پیوند برقرار کرده است. از این جهت، شیوه‌ی تاریخنگاری او منحصر به فرد است. ارزش‌های ادبی در «تاریخ بیهقی» هست که هنوز کشف نشده است. کتاب او الگویی برای کسانی شده است که خواسته‌اند در این ژانر اثری بیافرینند. از سوی دیگر، «تاریخ بیهقی» به دلیل استفاده از گونه‌ای محاوره‌ی فارسی و تبدیل آن به نوشتار ادبی، اهمیت دارد. ضمن آنکه اعتدال او، فارسی نویسش را پسندیده ساخته است. بیهقی توانسته است که گزارش‌های خشک تاریخی را به شکل هنری در اختیار خواننده بگذارد.
هزارسال پیش دبیری از دستگاه غزنویان، حوادث سیاسی و اجتماعی و جنگ‌های روزگارش را در سی جلد و پنجاه هزار ورق به رشته‌ی تحریر درآورده است. این کمیت کار اوست که البته یک ششم آن باقی مانده است. در تاریخی که او نوشته است، چند خصوصیت وجود دارد که باید به آن توجه داشت
یکی خودآگاهی او نسبت به داشتن روش در تاریخ‌نگاری است. بیهقی یک کار روشمند کرده است. دیگر، اهتمام بیهقی به ثبت واقعیات به صورت دقیق است. ما با خیلی از حقایق تاریخی از راه «تاریخ بیهقی» آشنا می‌شویم. اگر بیهقی نبود به آن حقایق دست نمی‌یافتیم. این مرد، یادداشت‌های روزانه می‌نوشته و از بسیاری از نامه‌ها یک نسخه برای خودش نگه می‌داشته است. بدین گونه مجموعه اسناد عظیمی را به‌عنوان ماده خام تاریخ فراهم آورده و در روزگار پیری و پختگی به صورت تاریخ درآورده است.
فایده‌ اجتماعی و سیاسی تاریخ بیهقی، یک جنبه دیگر اهمیت آن است
بُعد سوم زبان شیرین، پخته، پرورده، دقیق و روشن بیهقی است. کاری که بیهقی در نثر فارسی کرده است کاملا قابل مقایسه است با کار فردوسی در شاهنامه. هر دو کتاب، هزارسال عمر دارند. فردوسی بیشتر به قبل از اسلام توجه داشته و بیهقی، در مقام بیان تاریخی، به روزگار خودش. فردوسی به شعر چنین کاری کرده است و بیهقی به نثر. هر دو کتاب، دو ستون ادبیات ما به شمار می‌روند. بیهقی همت و انگیزه‌ای شبیه به فردوسی داشته است. همان‌طور که فردوسی می‌گوید: «بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی/ بناهای آباد گردد خراب/ ز تابیدن و گردش آفتاب/ پی افکندم از نظم کاخی بلند/ که از باد و باران نیابد گزند» بیهقی هم شبیه به همین را بر زبان می‌آورد و می‌نویسد: «غرض من آن است که تاریخ پایه‌ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم. چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند». می‌بینیم که همت، همتِ فردوسی‌وار است. بیهقی در بحث از روش تاریخ‌نگاری می‌گوید: «بیشتر مردم عامه آنانند که باطل ممتنع را دوست دارند». او حرف خود را از حرف عوام جدا می‌کند. بنده تصور می‌کنم که تاریخ بیهقی سندی روشن است که دال بر عظمت و اصالت و قدمت فرهنگ و تمدن اسلامی ایرانی ماست. ما می‌توانیم بگوییم ملتی هستیم که هزار سال پیش به درجه‌ای از فرهیختگی رسیده بودیم که یک دبیر در دستگاه حکومتی، پنجاه سال یادداشت گردآورده و تاریخش را به زبانی نوشته است که اگر هم برای مردم درس ناخوانده بخوانیم، آن زبان را می‌فهمد. ما می‌توانیم بگوییم که چنین سندی داریم. اگر این اتفاق برای هر ملت دیگری افتاده باشد، جا دارد نسبت به آن ملت هم ادای احترام کنیم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۲ ، ۰۳:۱۰
رضا حارث ابادی

نثر تاریخ بیهقی

بیهقی از مهم‌ترین نثرنویسان زبان فارسی است. تاریخی که او نوشته است، ویژگی‌های متعددی دارد. نخست آنکه اولین کتابی است که میان تاریخ و ادبیات پیوند برقرار کرده است. از این جهت، شیوه‌ی تاریخنگاری او منحصر به فرد است. ارزش‌های ادبی در «تاریخ بیهقی» هست که هنوز کشف نشده است.

سبک بیهقى در نثر، پیروى از شیوه استادش بونصر مشکان است یعنى نثرى مسجع و بین بین که حاصل نفوذ سبک عراقى در سبک خراسانى و نفوذ ادبیات تازى است، نه ساده و مرسل است که پیش از آن رایج بود و نه پر از حشو، اطناب، صنعت پردازى، استشهاد و تمثیل.

بیهقى از سویى حق گو و حقیقت پرداز است و از سوى دیگر نان دربار غزنویان را میخورد و در خدمت آنان و زیر نظر دستگاه حکومتى ایشان قرار دارد؛ بنابراین از صراحت دورى میکند و به ایهام و ابهام روى میآورد.

بیهقى در نوصیف بسیار قوى عمل میکند او با استفاده از الفاظ و اصطلاحات تازه و جمله هاى پى در پى به شیوه اى صحنه پردازانه و شاعرانه به وصف وقایع میپردازد.

بیهقى هنگامى که وضع ظاهرى حسنک را به قدرى دقیق توصیف میکند که خواننده حسنک را رو به روى خود میبیند. او از اشعار، امثال و نوشته هاى دیگران در متن که تقلیدى از نثر فنى عرب است بهره میجوید. استفاده از لغات عربى، کلمات تنوین دار، تغییر ساختار جمله و استفاده از قیدها به سبک عربى نیز به چشم میخورد. او افعال تکرارى را بار آخر میآورد و افعال یا بخشى از جمله را به قرینه حذف میکند.

بیهقى از وجه اخبارى استمرارى به جاى وجه التزامى استفاده میکند و از آوردن فعل ماضى به جاى مضارع براى تاکید و مصدر مرخم بهره میگیرد و ضمایر و صفات را جمع میبندد. کتابهاى تاریخى همواره نثرى سرد و سنگین دارند که پیوندى با مخاطب پیدا نمیکنند اما نثر تاریخ بیهقى بسى دلنشین و تاثرانگیز است و خردپذیر. او تاریخ خود را از روى اعتقاد و اخلاص نگاشته و از همین رو کلامش دلنشین و پیامش تاثیرگذار است.

بیهقى چنان قلم فاخر و شیوایش را به کار میگیرد که آدمى را جادو میکند.

این کتاب پایه اى براى شعر منثور به شمار میرود و شعر آزاد در دوران معاصر، شباهتهاى زیادى با آن دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۲ ، ۰۳:۰۳
رضا حارث ابادی

داستان «بوبکر حصیری» به روایت بیهقی

داستان بوبکر حصیری در «تاریخ بیهقی» چنین است که او ندیم سلطان مسعود غزنوی است. حصیری به «فقیه» معروف است اما شغل رسمی او در دربار «ندیمی» است. ندیمان وظیفه‌ی سرگرم کردن شاه را برعهده داشته‌اند. از این رو بسیار به شاهان نزدیک بودند و در سیاست‌های پشت پرده تاثیر داشتند. بوبکر حصیری در زمان محمود، طرفدار فرزند او، مسعود، است. او از جمله کسانی است که در اختلاف میان مسعود و محمد، جانب مسعود را می‌گیرد. از این جهت مسعود سخت خود را به او بدهکار می‌بیند.هنگامی که مسعود به سلطنت می‌رسد، می‌خواهد کسانی را که در دوره‌ی پدرش از او حمایت کرده‌اند، به دربارش نزدیک کند و بدین گونه لطف آن‌ها را جبران کند. حصیری یکی از آن‌هاست.
محمود غزنوی در سال‌های ۴۱۴ تا ۴۱۶ سیاست خارجی خود را تغییر می‌دهد. بدین سبب لازم بود که تغییراتی در ساختار قدرت به وجود می‌آمد. محمود می‌کوشد که قلمرو خود را از غرب گسترش دهد. پس قصد می‌کند که حکومت آل بویه را براندازد. چون می‌دانست که خلیفه‌ی بغداد دست نشانده‌ی آن‌هاست. محمود می‌خواست خلیفه را هم براندازد اما یک مانع بزرگ داخلی در سر راه او وجود داشت؛ و آن خواجه احمد حسن میمندی، وزیر مقتدر او، بود. میمندی از کسانی است که از کودکی همدرس محمود بوده است و با قدرتی که دارد، می‌تواند جلو محمود بایستد. از این پس دسیسه‌ها و پاپوش‌دوزی‌ها آغاز می‌شود و مقدماتی برای نابودی او فراهم می‌کنند. از جمله‌ی آن کار‌ها، فرستادن مرد بی‌تجربه‌ای به نام حسنک است به سفر حج. به حسنک سفارش می‌کنند در راه بازگشت از راه بغداد نیاید. سرانجام این ماجرا بدانجا می‌کشد که محمود، خواجه حسن میمندی را از مقامش برکنار می‌کند و در قلعه‌ای در هندوستان زندانی می‌کند. وقتی مسعود به سلطنت می‌رسد، میمندی پنج سالی بود که در زندان به‌سر می‌برد. مسعود که می‌ترسید در مقابل پدریان (درباریان زمان محمود) بایستد، خواجه حسن میمندی را وسیله‌ی انتقام کشیدن از آن‌ها می‌کند. میمندی هم از لحظه‌ای که می‌آید انتقام گیری را شروع می‌کند. یکی از نخستین انتقام‌هایش را هم از بوبکر حصیری می‌گیرد.
داستان چنین ادامه پیدا می‌کند که روزی بوبکر به باغ دوستی می‌رود و شراب بسیار می‌نوشد. او مست لایعقل در کوچه‌های بلخ راه می‌افتد. یکی از نوکران میمندی سوار بر اسب، در گذرگاهی مقابل او حاضر می‌شود. درگیری پیش می‌آید و حصیری به میمندی دشنام می‌دهد. خبر به گوش میمندی می‌رسد و فرصت را برای گرفتن انتقام، مناسب می‌بیند. اولین واکنش او این است که روز بعد به دربار نمی‌رود. پیغام به سلطان مسعود می‌دهد که حصیری مرا بی‌آبرو کرده است. به این ترتیب مسعود بر سر دو راهی قرار می‌گیرد. او نمی‌داند طرف چه کسی را بگیرد. آیا باید از وزیری طرفداری کند که او را با التماس بر سر کار آورده است؟ یا جانب بوبکر حصیری را بگیرد که برای او عزیز است. از هیچ کدام نمی‌تواند بگذرد. ناچار از بونصر مشکان کمک می‌خواهد. مسعود از بونصر مشکان می‌خواهد که ماجرای پیش آمده را رفع و رجوع کند. بونصر پادرمیانی می‌کند و مساله به شکلی پایان می‌پذیرد. مسعود دستور می‌دهد که بوبکر حصیری را چوب بزنند اما پنهانی دستور دیگری می‌دهد که او را آسیب نرسانند.
سرآغاز روایت بیهقی از داستان بوبکر حصیری
روایت بیهقی از این ماجرا چنین است: «و فقیه بوبکر حصیری را در این روز‌ها نادره‌ای افتاد». نادره به معنی حکایت است «و خطایی بر دست وی رفت در مستی که به آن سبب خواجه بر وی دست یافت و انتقامی کشید و به مراد رسید» منظور بیهقی از مراد، برکندن حصیری است. «و هرچند امیر پادشاهانه دریافت، در عاجل الحال آب این مرد ریخته شد». یعنی آبرویش رفت. «و بیارم ناچار این حال را تا بر آن واقف شده آید» بیهقی قید «ناچار» را به‌کار می‌برد تا نشان دهنده‌ی تعارضی باشد که دچار آن شده است. از یکسو خود را موظف می‌داند که حقیقت را بگوید و از سوی دیگر بوبکر حصیری دوست اوست. نمی‌خواهد ماجرا را بگوید اما در مقام مورخ، داستان را بازگو می‌کند. نکته‌ی دیگر که تعارضی در تاریخ‌نگاری فارسی است این است که همه چیز را خواست خدا و تقدیر الهی می‌دانستند. بنابراین اگر کسی خطایی می‌کرد، تقدیر او بوده است اما بیهقی باید قضایا را براساس علت و معلولی تبیین کند. این تعارضی است که در بیهقی هم هست. از یک طرف اعتقادات مذهبی اوست و از طرف دیگر باید اعمال مردم را تابع مسئولیتشان بداند.
بیهقی ادامه می‌دهد: «چنان افتاد که حصیری با پسرش ابوالقاسم به باغ رفته بود. به باغ خواجه علی میکاییل که نزدیک است. و شراب بی‌اندازه خورده و شب آنجا مقام کرده و آن‌گاه صبوح کرده و برنشسته و خوران خوران به کوی عُباد گذر کرده». کوی عباد یکی از محله‌های بلخ بوده است. «چون نزدیک بازار عاشقان رسیدند، پدر در مهد استر با پسر سوار و غلامی سی با ایشان. از قضا چاکری از خواص خواجه پیش آمدشان سوار. و راه تنگ بود و زحمتی بزرگ از گذشتن مردم. حصیری را خیال بست چنان که مستان را بندد که این سوار چرا فرود نیامد و وی را خدمت نکرد؟ مر او را دشنام زشت داد. مرد گفت:‌ای ندیم پادشاه، مرا به چه معنی دشنام می‌دهی؟ مرا هم خداوندی ست بزرگ‌تر از تو و همانند تو و آن خداوند خواجه‌ی بزرگ است. حصیری خواجه را دشنام داد و گفت: بگیرید این سگ را، تا که را زهره‌ی آن باشد که این را فریاد رسد. و غلامان حصیری در این مرد پریدند و وی را قفایی چند سخت قوی بزدند و قباش پاره شد. و بوالقاسم، پسرش، بانگ بر غلامان زد. که هشیار بود  و سوی عاقبت نیکو نگاه کردی و سخت خردمند. و خرد تمامش آن بود که امروز عاقبتی به این خوبی یافته است و تا حج کرده است، دست از خدمت بکشیده و زاویه‌ای اختیار کرده و به عبادت و خیر مشغول شده.» این عبارت بیهقی از آن رو مهم است که در تاریخ سیاسی و فرهنگی ما چه چیز نشانه‌ی خردمندی شناخته می‌شده است. . نیافت در خود فروگذاشت
«و از این مرد بسیار عذر خواست و التماس کرد تا از این حدیث با خداوندش نگوید. مرد برایستادی. آمد تازان تا نزدیک خواجه احمد و حال بازگفت، به ده پانزده زیادت، و سر و روی کوفته و قبای پاره کرده بنمود. و خواجه می‌مندی این را سخت خواهان بود، که بهانه می‌جست بر حصیری تا وی را بمالد. که دانست وقت نیک است و امیر به هیچ حال جانب وی را که دی خلعت وزارت داده، امروز به حصیری ندهد.»
این سرآغاز داستان بویکر حصیری است به روایت بیهقی. بیهقی داستان را شرح می‌دهد و رفتار مسعود و خواجه می‌مندی و پا درمیانی بونصر مشکان را بازمی‌گوید تا بدان هنگام که بوبکر حصیری و پسرش از انتقام خواجه حسن میمندی نجات پیدا می‌کنند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۲ ، ۰۲:۵۸
رضا حارث ابادی

بیهقی، نویسنده‌ی هنجارشکن

کلیدر مرهون تلفیق زبان بیهقی و روستاهای خراسان

کلیدر مرهون تلفیق زبان بیهقی و روستاهای خراسان

بیست‌ودومین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی به «بیهقی، نویسنده‌ی هنجارشکن» اختصاص داشت که با حضور دکتر صابر امامی چهارشنبه هشتم خرداد در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

آناهید خزیر: در این درس‌‌گفتار چند پرسش مطرح شد که امامی به آن‌ها پاسخ داد که آیا بیهقی در نوشتن تاریخ بیهقی از سبک و فرم نوشتاری دوره‌ی خویش خارج شده است؟ سبک بیهقی چه تفاوت‌هایی با سبک آثار تاریخی و ادبی دوره‌ی غزنویان دارد؟ چه نکاتی در سبک نوشتاری بیهقی وجود دارد که این کتاب را متمایز و بسیار دوست داشتنی کرده است؟ آیا بیهقی برای گیرایی اثر خود از هنجارهای زبانی دوره‌ی خویش گذشته است؟ بررسی هنجارهای سبکی و زبانی بیهقی مساله‌ای قابل تامل است.
امامی در ابتدای سخنانش به خاطرات دوران دانشجویی و علاقه به تاریخ بیهقی اشاره کرد و گفت: به یاد دارم که در سال ۶۰ دانشجو بودم. یکی از کتاب‌هایی را که استادم نادر ابراهیمی ما را وادار به خواندن آن می‌کرد «تاریخ بیهقی» بود. روزی با یکی از دیگر استادانم ـ  دکتر انزابی‌نژاد ـ دربارهی کتاب بیهقی صحبت می‌کردم. او می‌گفت که این کتاب از نظر سیاسی و به‌خصوص جامعه‌شناسی قدرت بسیار مهم است. به هر حال، «تاریخ بیهقی» ابعاد گوناگونی از نظر محتوایی دارد که قابل بررسی است. از جمله این که اساس این کتاب بر رقابت پدریان و پسریان گذاشته شده است. پدریان طرفداران محمود غزنوی بودند و پسریان طرفداران مسعود. بیهقی بنیان تاریخ خود را بر این پایه گذاشته است.

شخصیت‌شناسی آشکار ویژگی «تاریخ بیهقی» است
حقیقت آن است که بیهقی به درام بسیار نزدیک شده است. این البته ادعای جسورانه‌ای است که به راحتی نمی‌توان آن را اثبات کرد. اساس درام بر کشمکش گذاشته شده است. در «تاریخ بیهقی» یک کشمکش دائمی در میان غزنویان دیده می‌شود. سراسر کتاب، شرح این کشمکش‌هاست. درست است که بیهقی نمایش ننوشته است. اما به فضای قصه و رُمان بسیار نزدیک شده است. ما در این کتاب با شخصیت‌ها و قهرمان‌هایی داستانی آشنا می‌شویم که آن‌ها را در کش و قوس‌ها و جریانات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی درگیر می‌بینیم. همراه این شخصیت‌ها به تجربه می‌رسیم. یا به همذات‌پنداری و همدردی با آن‌ها می‌پردازیم.
از سوی دیگر، در «تاریخ بیهقی» شخصیت‌شناسی آشکار است. آدم‌های این کتاب قهرمان‌های زنده‌ای هستند که آن‌ها را در فراز و نشیب زندگی‌شان تعقیب می‌کنیم یا با آدم‌های شروری مثل بوسهل زوزنی برخورد می‌کنیم. آدم‌های نیکوکاری همانند بونصر مشکان را می‌‌بینیم و با شخصیت‌های تراز اولی چون خواجه احمد آشنا می‌شویم که دریایی از آرامش و طمانینه‌اند. آدم‌های حقیری را هم می‌بینیم که ظرفیت خود را از دست می‌دهند. همهی این شخصیت‌ها را داریم و می‌توان دربارهی تک‌تک آن‌ها سخن گفت. مثلا همه ما بوسهل زوزنی را می‌شناسیم اما هنگامی که با شخصیت او آشنایی بیشتری می‌یابیم او را یک تیپ خواهیم شناخت که مصداق اجتماعی دارد. می‌توان گفت که بیهقی با آفرینش تیپ‌ها ما را در فهم تاریخ سیاسی‌مان کمک کرده است.
طرح داستانی «کلیدر» دولت‌آبادی از بیهقی است
رضا براهنی در کتاب «طلا در مس» با آوردن صفحاتی از «تاریخ بیهقی»، نشان می‌دهد که شاملو و شعر سپید او چقدر وامدار تلفیق زبان بیهقی با زبان مردم کوچه بازار است. پس به این اعتبار می‌توان گفت که کتاب بیهقی هنوز هم در میان ما حضور دارد. من نیز نشان داده‌ام که نثر «کلیدر» محمود دولت‌آبادی مرهون تلفیق زبان بیهقی و زبان روستاهای خراسان است. بگذریم از این که دولت‌آبادی در «کلیدر» طرح داستانی خود را از بیهقی می‌گیرد. بلقیس این رمان نیز از مادر عبیدالله زیاد گرفته شده است.
به هر حال، بیهقی به عنوان نویسنده در هزار سال پیش تکنیک شکستن محور افقی زمان را به‌کار برده است. در سبک داستان‌نویسی بعد از سمبولیسم و رئالیسم جادویی به این می‌رسیم که زمان را می‌توان شکست و این که خواننده در خلق فضا می‌تواند نقش داشته باشد. این یک دریافت امروزی از هنر داستان است. اما شگفت است که بیهقی این روش را می‌دانسته است. به این ترتیب می‌توان گفت که بیهقی ذهن تدوین‌گری داشته است. او مثل یک سینماگر امروزی نماهای خود را تدوین می‌کند.
این را نیز اشاره کنم که رئالیسم بعد از رمانتیسم به‌وجود آمد. یکی از بنیانگذاران این مکتب بالزاک بود. او می‌گوید: «همه اشکال نوشته‌های رمانتیک کهنه و فرسوده است. کار رمان‌نویس این است که جامعه خود را تشریح کند و تیپ‌ها را نشان دهد.» سپس چنین ادامه می‌دهد: «با تنظیم سیاهه‌ی معایب و فضایل و یا ذکر آن‌چه زاییده‌ی هوس‌ها و عشق‌ها است و با انتخاب حوادث اساسی جامعه و با تشکیل تیپ‌ها، ممکن است به نوشتن تاریخی موفق شویم. یعنی تاریخ عادات و اخلاق جامعه.» این سخن بالزاک است. من می‌گویم اگر بالزاک با «تاریخ بیهقی» آشنا بود، می‌گفت که باید همانند «تاریخ بیهقی» بنویسم و تاریخی را خلق کنم که همانندش را بیهقی نوشته است. چون «تاریخ بیهقی» چیزی غیر از آن‌چه بالزاک می‌گوید، نیست.

تاریخ بیهقی از انحطاط اخلاقی جلوگیری می‌کند
بیهقی نویسنده‌ای است که یا از مشاهدات خود نوشته است و یا از سندها و دست‌نوشته‌ها گرفته است. او می‌گوید آن‌چه دربارهی دیگران نوشته‌ام، می‌توانم از آن دفاع کنم. برای این که از روی کینه‌کشی و مشکلات شخصی ننوشته است. این فرهنگ نوشتن ما بوده است. اگر کتاب‌هایی همانند «تاریخ بیهقی» را خوانده بودیم، بی‌گمان دچار انحطاط اخلاقی نمی‌شدیم. باید به تکرار بگویم که بیهقی در نوشتن به شیوه‌ای دست یافته بود که جهان نویسندگی امروز به آن رسیده است. شیوهی او شکستن محور افقی زمان برای تدوین و نویسندگی بهتر است. او چیزی را که در آینده روی می‌دهد، اکنون می‌گوید و آن‌چه را که اکنون روی داده است، در آینده بازگو می‌کند. همانند آن‌چه که در «صد سال تنهایی» مارکز می‌بینیم.
نخستین بخش «تاریخ بیهقی» با نامه‌ای آغاز می‌شود که از تکین‌آباد به مسعود نوشته شده است. در این نامه از دستگیری محمد سخن به میان می‌آید. ما تنها در آینده و در صفحات بعد است که درمییابیم کودتایی شده است و محمد را خلع کرده‌اند. این یعنی شکستن محور افقی زمان در نگارش تاریخ. ذهن‌های عادی به شکل خطی قضایا را گزارش می‌کنند. همانند آن‌چه که در دیگر تاریخ‌ها اتفاق افتاده است. در حالی‌که بیهقی تکنیک شکستن زمان را می‌شناخت و از این روش برای گزارش رویدادها استفاده کرده است.

منبع :موسسه فرهنگی شهر کتاب : http://www.bookcity.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۲ ، ۱۲:۵۶
رضا حارث ابادی
  گشتاگشت داستان و تاریخ در «تاریخ بیهقی
گشتاگشت داستان و تاریخ در «تاریخ بیهقی»
بیست‌ویکمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی چهارشنبه یکم خرداد به بررسی «بیهقی و داستان‌نویسی امروز» اختصاص داشت که با حضور بلقیس سلیمانی و علیرضا کمری در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

آناهید خزیر: یکی از بنیان‌های استوار نثر فارسی، کتاب تاریخ بیهقی است که از نظر واژگانی، لفظی و ساختاری تاثیر فروانی بر ادبیات معاصر فارسی داشته است. در باب هنر نویسندگی بیهقی تاکنون مباحث مختلفی مطرح شده است و این‌که چگونه داستان‌نویسان امروز از بیهقی می‌توانند بهره ببرند و بیهقی در نقل حکایات تاریخی از چه شگردهای روایی بهره برده است.
علیرضا کمری، تاریخ‌پژوه و محقق گفت: ما عادت نداریم در باب مسایلی که طرح می‌کنیم سیر و سابقه‌ی موضوع را بررسی کنیم. به این دلیل که به دانش کتابداری بی‌اعتناییم. تنها متخصصان حرفه‌ای هستند که از مواهب چنین دانشی استفاده می‌کنند. این بی‌اعتنایی مشکلاتی را به بار می‌آورد. یکی دیگر از مشکلات این است که به تکرار می‌افتیم و نمی‌توانیم مساله‌های بایسته در یک اثر را شناسایی کنیم. برای همین است که در «تاریخ بیهقی» مساله‌هایی را می‌توان یافت که در مقایسه با بحث‌هایی که شده، مهجور و ناگفته مانده است. البته مساله‌شناسی و موضوع‌یابی در هر متنی برمی‌گردد به دانسته‌ها و اطلاعات و خوانده‌های خوانای متن. به هر حال طرح سوال و مساله، موضوع مهمی است که اغلب در خوانش متن به آن توجه نداریم.
آیا تاریخ بیهقی ناظر به بحث‌های فلسفی و کلامی است؟
ضمن بررسی سیر و سابقه‌ی مساله‌شناسی باید دانست که مسایل چقدر ربط اندام‌وار یا پیکره‌مند دارند. مثلا اگر صحبت از «تاریخ بیهقی» به لحاظ ساخت و بافت زبانی می‌شود آیا ناظر به بحث‌های فلسفی و کلامی هم هست یا نه؟ به سخن دیگر، به رویکرد معرفت‌شناسی و فلسفی و نوع نگاهی که بیهقی به تاریخ دارد، چندان توجهی نشده است. با عنایت به این که هر متن تاریخی برآمده از ذهن مورخ است و مورخ از زاویه‌ی دید خود مسایل را بررسی کرده است. با همین نگاه، به یکی- دو موضوع، برای نمونه، اشاره می‌شود.
این سوال که برخلاف شاهنامه، که شهرت و شناخته‌شدگی عامی در ایران دارد، چرا «تاریخ بیهقی» پس از هزار سال تنها در این سده‌ی اخیر محل اعتنا قرار گرفته؟ و سوال مهم‌تر این که اگر «تاریخ بیهقی» در شیوه‌ی نگارش و نگرش به تاریخ محل توجه محقققان بعدی می‌بود، شیوه‌ی تاریخنگاری ما چگونه می‌شد؟ سوال‌های مهمی هستند. اگرچه به‌نظر می‌آید که این کتاب در روزگاران گذشته به عمد محل بی‌اعتنایی قرار گرفته است.
ناظر به مساله‌ی پیشینه‌شناسی، دو کار انجام شده است. یکی مقاله‌ای است که در مجله‌ی «خراسان‌پژوهی» در تابستان ۱۳۸۷ تحت عنوان «بیهقی‌پژوهی در ایران» نوشته شد. در آن‌جا فهرستی از کتاب‌ها و مقاله‌های شناخته‌شده آمده است که البته فهرست ناقصی است. بعدها دکتر احمد رضی، از اعضای هیات علمی دانشگاه گیلان، کتابی با عنوان «بیهقی‌پژوهی در ایران» نوشت که با همه‌ی کاستی‌هایش، حایز اهمیت است. در این‌جا به برخی از داده‌های همین کتاب اشاره می‌شود تا زمینه‌ای برای بحث ما باشد.
برپایه‌ی آن‌چه که در آن کتاب آمده است، از سال ۱۳۰۵ تا ۱۳۸۵، حدود ۹۰ اثر مرتبط با «تاریخ بیهقی» شناسایی شده است. در این کتاب ۳۷۲ اثر فهرست شده که شامل ۲۲۹ مقاله، ۶۵ کتاب و ۷۸ پایان‌نامه است. اولین مقاله را عباس اقبال آشتیانی در مجله‌ی «تعلیم و تربیت» نوشته است. در جریان بررسی «تاریخ بیهقی» کنگره‌ی بیهقی در سال ۱۳۴۹ بسیار تعیین‌کننده بوده است که بعدها سخنرانی‌های آن کنگره با عنوان «یادنامه‌ی بیهقی» تدوین و چاپ شده است. مجموع مقاله‌هایی که درباره‌ی بیهقی نوشته شده در وهله‌ی نخست از جنبه‌های سیاسی بوده است و در وهله‌ی دوم از جنبه‌های ادبی اما جنبه‌های ادبی با رویکرد سنتی به ادبیات بوده است. مثلا به واژه‌شناسی و نثر و مانند این‌ها پرداخته‌اند و کمتر به داستان و داستان‌وارگی «تاریخ بیهقی» توجه شده است. این بررسی نشان می‌دهد که مساله‌ی داستان هنوز در نظامات دانشگاهی ما محل اعتنا و اقبال نیست.  این را نیز اشاره کنیم که ۴ پایان‌نامه از سال ۱۳۰۵ تا ۱۳۶۵ درباره‌ی اثر بیهقی نوشته شده است. از سال ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۵ تعداد پایان‌نامه‌ها به ۱۴ و از سال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۵ به ۶۰ پایان‌نامه می‌رسد. یعنی توجه به «تاریخ بیهقی» یک روند بسیار فزاینده و رویه‌ی تصاعدی داشته است. البته پایان‌نامه‌ها هم از فضای سنتی و کلاسیک، اثر گرفته‌اند.
نویسندگان جنگ و انقلاب به تاریخ بیهقی اقبال داشته‌اند
به هر حال، نحوه‌ی نگاه و فهم یک مساله، از جمله تاریخ‌بودگی یا داستان‌بودگی «تاریخ بیهقی» خود یک امر زمان‌مند است. یعنی متکی و متاثر از زمینه و زمانه‌ی آن نگاه است. خودِ تفسیر متن، یک پدیده‌ای است برخاسته از زمانه و زمینه‌ای که آن تفسیر صورت گرفته است. این را هم باید توجه داشت که بیهقی‌خوانی و توجه به این اثر در 30 سال اخیر بسیار محل اعتنا جمع‌خوانی‌ها قرار گرفته است. این جمع‌خوانی‌ها در جایی ثبت نشده است اما در حوزه‌ای که من کار می‌کنم، یعنی حوزه‌ی خاطره‌نگاری انقلاب و جنگ، نویسندگان و شاعران به دلایلی به «تاریخ بیهقی» اقبال داشته‌اند و تحت تاثیر سبک و زبان بیهقی دست به قلم برده‌اند. این مساله‌ی مهمی است. حتا کتاب «دا» که آوازه‌ی بسیاری در ادبیات خاطره‌نگاری جنگ دارد، تحت تاثیر غیرمستقیم آموزه‌های مربوط به جلسه‌های بیهقی‌خوانی شکل گرفته و روایت شده است.
این را اشاره کنم که ۳ نظر درباره‌ی «تاریخ بیهقی» گفته شده است. یکی آن که «تاریخ بیهقی» اثری تاریخی است، دوم آن که اثری ادبی است و سوم آن که اثری ادبی و تاریخی یا ادبی- تاریخی یا تاریخی- ادبی است. در این‌جا می‌خواهم به این بپردازم که منشاء و زمینه‌ی طرح این سوال که «تاریخ بیهقی» تاریخ است یا ادبیات؟ از کجا ریشه می‌گیرد؟ و نشان از چه مساله‌ای دارد؟ چون این سوال حادثی است، نه سوالی قدیمی. این را هم باید پاسخ داد که آیا اکنون این سوال که «تاریخ بیهقی» ادبیات است یا تاریخ؟ «سوال» هست یا نیست؟
تاریخ بیهقی تاریخ است یا ادبیات؟
اگر دقت کنیم که ما به ۳ دوره‌ی مهم سر و کار داریم آنگاه معلوم می‌شود که چنین سوالی مربوط به کدام دوره است. این ۳ دوره عبارت‌اند از سنت(پیشامدرن)، مدرن و پسامدرن. هیچ‌گاه این سوال که «تاریخ بیهقی» تاریخ است یا ادبیات؟ در دوره‌ی سنت مطرح نبوده است. چون در آن دوره بین تاریخ و ادبیات و نقل و خبر و کتب همگونگی وجود داشت. این تفکیک به زمانی برمی‌گردد که در حوزه‌ی شناخت با تفکیک سر و کار پیدا می‌کنیم. این پدیده‌ای قرن هجدهمی است.
قصد از تاریخ در دوران سنت، عبرت‌آفرینی است. حتا ابن‌خلدون که نگاه هوشمندانه‌ای به تاریخ دارد، عنوان کتابش را «العبر» می‌گذارد. در دوره‌ی قبل از مدرن، تاریخ کنشگر نیست و در متن قرار دارد. بیهقی بسیار از ترکیب «تاریخ راندن» استفاده می‌کند یا «به‌جای آوردن تاریخ» را یک فرضیه می‌شمارد. او «قصه» و «داستان» و «ذکر» و «سیر» را هم به‌کار می‌برد. یا «اخبار» و «احوال». این‌ها واژگانی هستند که در دوره‌ی سنت معنی دارند. پس در نظام تاریخ‌نگاری نقلی گذشته‌ی ما بین ادبیات و تاریخ تفکیک وجود دارد.
خود واژه‌ی «تاریخ» به معنای زمان، رویداد و گزارشِ رویداد است. بیهقی اگرچه از واژه‌ی تاریخ استفاده می‌کند اما نگاه او معنا و مفهومی کلی‌تر و فراگیرتری دارد. این هم درست است که می‌نویسد از مشاهده و سماع خود رویدادهای تاریخش را نوشته است اما این را هم اشاره می‌کند که کتاب‌های بسیاری دیده است. این یک شیوه‌ی پژوهشی است. به هر حال، این که «تاریخ بیهقی» تاریخ است یا ادبیات؟ پرسشی است که در دوره‌ی سوم- پسامدرن- کنار نهاده شد. «تاریخ بیهقی» لایه در لایه بین تاریخ و ادبیات در گشتاگشت است. به تعبیر من در این کتاب، تاریخ و ادبیات دو لبه‌ی لولایی هستند که یک لولای زبانی است.
در مجموع باید گفت که اثر ادب‌آگینِ داستان‌واره‌ی تاریخ شناسانه‌ی بیهقی، یک پدیدار تاریخی است. آن‌چه در تاریخ به عنوان «کلان‌متن تاریخی» از آن یاد می‌شود، در «تاریخ بیهقی» وجود دارد. کدام نمایشنامه‌نویس یا نقاش یا نویسنده یا شاعر را می‌شناسید که با قلم آشنایی داشته باشد و بیهقی را نشناسد؟ بیهقی معیار نوشتن و زبانِ گفتن است.
تاریخ بیهقی می‌تواند تبدیل به گونه‌ی بیانی جدید شود
سپس بلقیس سلیمانی، داستان‌نویس و ادب‌پژوه گفت: همیشه از ما داستان‌نویس‌ها ایراد می‌گرفتند که چرا داستان می‌نویسید بدون آن که متون کلاسیک را خوانده باشید؟ همه ما را سرزنش می‌کردند. وقتی نمونه و شاهد می‌خواستیم بلافاصله می‌گفتند: بیهقی بخوانید. من دو بار بیهقی را خواندم و متوجه شدم که این متن چقدر استعداد دارد که تبدیل به گونه‌ی بیانی جدیدی بشود اما حرف اکنون من بر سر این است که متنی مثل «تاریخ بیهقی» که به عنوان تاریخ از آن یاد می‌شود، چه نسبتی با ادبیات دارد؟
آن‌چه که تاریخ و ادبیات در آن شریک هستند چند چیز است. نخست آن که هر دو «روایت» هستند. اتفاقا روایت‌های تسلی‌بخشی هم هستند. روایت در سرشت بشر وجود دارد. به همین خاطر است که برای بچه‌ها قصه‌ی روایی می‌گوییم. همه‌ی ما هم با روایت بزرگ می‌شویم و تعلیم و تربیت‌مان با روایت شکل می‌گیرد اما چرا هم ادبیات و هم تاریخ تسلی‌بخش است؟ چون در روایت‌های تاریخی رخدادهای بشری از پرده بیرون می‌افتد و با خواندن آن‌چه در پشت پرده بوده است، تسلی پیدا می‌کنیم. وقتی می‌بینیم که زندگی بزرگان و شاهان چگونه بوده و چگونه آمده‌اند و رفته‌اند، تسلی می‌یابیم. در داستان هم همذات پنداری می‌کنیم. اگر شخصیت داستانی مرتکب جنایتی شده باشد یا مسیری را پیموده باشد تا به وصال برسد، در ما نیز تسلایی پدید می‌آید.
از سوی دیگر، هم روایت داستانی و هم روایت تاریخی پرسش‌هایی درباره‌ی هویت مطرح می‌کنند. در تاریخ هویت جمعی را دنبال می‌کنیم و در داستان هویت فردی و هویت جمعی را. این که می‌گویند ما درکی از هویت ملی نداریم و از حافظه‌ی تاریخی برخوردار نیستیم، معلوم می‌شود که تاریخ‌خوانی نوعی فهم در شناخت کیستی ملی ما است. پس تاریخ پرسش درباره‌ی هویت را مطرح می‌کند و تا آن‌جا که بتواند به آن پاسخ می‌دهد. داستان هم همین‌گونه است و شخصیت‌های داستانی هویت را نشان می‌دهند.
تاریخ و ادبیات به آشفتگی‌ها نظم می‌بخشند
این را هم باید دانست که هم تاریخ و هم ادبیات به آشفتگی‌ها نظم  می‌بخشند. این دیدگاه «توینبی» است. او می‌گوید که تاریخ به زندگی نظم می‌بخشد تا آن را تحمل‌پذیر کند. به هر حال مجموعه‌ای از روایت‌ها، در پیکره‌ای تاریخی شکل می‌گیرد و مورخ آشفتگی‌ها را نظم می‌بخشد. داستان هم همین کار را می‌کند. داستان دنیای متکثر را نظم می‌بخشد و هر دو این‌ها باعث می‌شوند که درکی از جهان آشفته پیدا کنیم. هم در ادبیات و هم در تاریخ روحِ مکان و زمان سیطره دارد. چرا یکی از مبانی تاریخ، زمان است. در هر روایت تاریخی، زمان و مکان جایگاه ویژه‌ای دارند و همه‌ی حوادث در مکان اتفاق می‌افتد. در ادبیات نیز وقتی مکان‌ها تاریخ‌مند می‌شوند آن‌گاه هویت و تشخص پدید می‌آید.
هم ادبیات و هم تاریخ بر «گزینش» مبتنی هستند. مورخ گزینشگر است و این‌گونه نیست که تنها روایت کند. حتا بسیاری اعتقاد دارند که که چون گزینش از دهلیز ذهنیت مولف می‌گذرد، پس واقعیت‌ها ساخته‌ی ذهن مورخ است. به سخن دیگر، تاریخ را باید محصول ذهنیت مورخ دانست. در داستان نیز داستان‌نویس از میان روایت‌های مختلف دست به گزینش می‌زند و این گزینش‌ها زمانی و مکانی است.
از دیگر مشابهت‌های تاریخ و ادبیات ماهیت کلامی آن‌هاست. شباهت دیگر این است که زنجیره‌ای از رخدادها را بیان می‌کنند. البته در داستان گاهی داستان‌های ماجرا محور داریم و گاه داستان‌های شخصیت محور. در تاریخ نیز رخدادها اساس متن است. رخدادها در داستان نیز کنش داستانی را پدید می‌آورند. این نیز گفتنی است که هر دو ذهنی و نسبی هستند. چون هم ادبیات و هم تاریخ از فیلتر ذهنی مورخ و داستان‌نویس می‌گذرند. به همین دلیل اموری قیاسی و نسبی به‌شمار می‌روند. نکته‌ی دیگر این است که تببین تاریخی از منطق داستانی پیروی می‌کند. رخدادها در پی رخدادی دیگر می‌آیند و ما نمی‌دانیم چرا این اتفاقات پدید می‌آیند. تنها می‌توانیم بگوییم چرا از پی آن، دیگری آمده است. علم البته مبتنی بر پیش‌بینی است اما تاریخ و ادبیات مبتنی بر پیش‌بینی نیستند.
تکنیک‌های داستانی را می‌توان از بیهقی آموخت
با این همه میان تاریخ و ادبیات تفاوت‌هایی هم هست. «جاناتان کالر» برای ادبیان پنج ویژگی برمی‌شمارد. این ویژگی‌ها عبارتند از برجسته‌سازی زبانی، یکپارچه‌سازی زبانی، زیبایی‌شناختی، برساختگی تخیلی، ادبیات به معنای سازه‌ای بینامتنی. می‌دانیم که تاریخ دارای برجسته‌سازی زبانی نیست. تاریخ، زبان را به مانند رسانه به‌کار می‌برد. برای همین است که «تاریخ بیهقی» را در گروه ادبیات جای می‌دهند. دیگر آن که تاریخ به ما خبر می‌دهد و هدف دارد. این برخلاف ادبیات است. ادبیات تنها متعهد به ژانر خود است و تعهد بیرونی ندارد. حداکثر کارکرد ادبیات، لذت و سرگرمی عقلانی و روانی است. از سوی دیگر، تاریخ مبتنی بر خیال نیست. بلکه برپایه‌ی اسناد و مدارک است.
یک پرسش دیگر که باید عنوان کرد این است که آیا ادبیات داستانی از گنجینه‌ای همانند «تاریخ بیهقی» بهره برده است؟ معنای بهره‌بردن این نیست که واژگان بیهقی را به‌کار ببریم. مساله بر سر این است که بیهقی کسی است که به زبان فارسی چیزی افزوده است اما آیا داستان‌نویس‌ها هم چیزی به زبان فارسی افزوده‌اند؟ البته بعضی آثار که زبان‌محور هستند به گنجینه‌ی زبانی فارسی افزوده‌اند اما حقیقت آن است که بیشتر داستان‌نویس‌ها چیزی به زبان فارسی اضافه نکرده‌اند. ما بیشتر زبان ترجمه را به کار می‌بریم که زبان بی‌اصل و نسبی است اما بیهقی با غنای واژگان و سلامت و آهنگ کلامش و توصیف‌هایی که به کار می‌برد، بر گنجینه‌ی زبانی ما افزوده است. ما باید توجه ویژه به زبان را از بیهقی بیاموزیم. این هم هست که اثر بیهقی مشحون از زندگی است. درست است که توده‌های مردم در کتاب او حضوری پُررنگ ندارند اما آن بخش‌هایی از مردم که در کتاب او نقش دارند، تصویرهای زنده‌ای را ارایه می‌دهند. ادبیات باید بتواند انسان ایرانی را با تمام جوانب زندگی‌اش تصویر کند.
از بیهقی احترام به خواننده را هم می‌آموزیم. ما به خوانندگان‌مان احترام نمی‌گذاریم و ناچیزشان می‌شماریم اما بیهقی گیرنده‌ی پیام را فراموش نمی‌کند. نگاه منصفانه به شخصیت‌ها را هم باید از بیهقی آموخت. همه جا با انصاف درباره‌ی شخصیت‌های تاریخش قضاوت می‌کند. بیهقی حس همدلی را در ما را برمی‌انگیزد. این نیز از دیگر آموختنی‌ها از اوست. حتا می‌خواهم بگویم که تکنیک‌های داستانی را هم می‌شود از او آموخت.

منبع موسسه شهر کتاب http://www.bookcity.org
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۲ ، ۰۳:۰۰
رضا حارث ابادی