یلدا این جشن دهقانی کهن
(ما کهنه نیستیم ، ما کهنیم )
یک تکمله بر مقاله یلدا : ........ یلدا از کلمه تولد می آید و آن زاد روز تولد مهر ا ست . مهر از ایزدان برجسته و مشهور پیش از زرتشت است و نکته تازه و بدیع در آن است که به فرموده جاودان یاد پرویز شهریاری مردم در شب یلدا چنین می پنداشتند که فردا زاد روز مهر است و رد معابد مهر را تا شمال اروپا هم می توان یافت. معابد مهر( یا میترایی) را در سوید هم پیدا کرده اند. خوب تا مدتها همه ی مردم که میترایسم (مهریسم )بود ه اند، شب یلدا را جشن می گرفته اند. درست مثل ایرانی ها که نوروز را جشن می گرفته اند و هیچ کس نتوانست انها را از ایرانی ها بگیرد. کلیسا نشینان به اسم زاد روز مهر ،برای مسیح که روز تولدش مشخص نبود ، روز تولددر نظر گرفتند و همین روز را کریسمس می نامند و این نشان می دهد کهرجشن کریسمس ، ریشه درفرهنگ ایران دارد و از ایران به اروپا و جاهای دیگررفته است .
حسین خسروجردی 28/9/1391 مشهد
در مورد نویسنده (معرفی مختصری در مورد آقای حسین خسروجردی)
در توالی روزگارانی دراز، دهقان ایرانی، رنجنامهای بس دردناک و پُر عَتاب دارد که از خلالِ تاریخی تلخ و ناگوار میتوان آن را دید و به آن واقف شد و آنچنان که درههای اشک و آهش میگویند، او را سنجید و به شناختش نایل گشت.
اما در هبای این تشویش و زُمُختی روزگار، یک چیز همچون مُرواریدی رخشان بر سنگفرش آماسیدة آن روزگار جلوه میکند که آدمی از درخشش آن به راستی واله و حیران میماند و آن، چیزی جز مقاومت و پایداری او در حفظ میراثی گرانبار نیست. میراثی که اینک از خلال روزگاران میتوان به تحیُّر به تماشایش نشست.
سنتهای ایرانی مگر چه بود؟
آرمانهای دهقانی مگر چه بود؟
عدیدة جشنها و سنتها و اعتقادات میگویند که: پاسخ شایسته، تنها در درونِ پُررَمز و راز آنهاست! و بقول نویسنده با درایت «دیماه و ادبیات فارسی» : «ایران را تنها سرزمین گُل و بُلبل و شعر و ادب و پاکی و عرفان ندانیم. چرا که همة اینها فرع بر مقاومت مردم ایران بوده و سرچشمة این مقاومت را هم باید در پایداری مردم ساده، برای حفظ سُنتهای خوب دانست و بهترین این سنتها، جشنهایی بوده است که از دیرباز، دراین سرزمین رواج داشته و هرگز هم از یاد مردم ما نرفته است.»
آری جشنها، جشنهای دلرُبا و کششمندی بودهاند که با فلسفه و حکمتی خاص، به وجود آمدهاند که بیگمان یلدا، یکی از آنهاست.
یلدا اصلاً یک جشن دهقانی است که توسط کشاورزان این مرز و بوم اجرا میشده است.
«چون تا دهههای اخیر نقش غالب جمعیت کشور ما با کشاورزان و روستاییان بوده، این جشن به مُرور توانسته است از طریق روستاییان مهاجر و شهرنشین شده، به میان همه طبقات رفته و در آنها رسوخ نماید.
جشن یلدا، جشن پایان یک سال تلاش و مبارزه با طبیعت و طبیعتسالاران بوده. جشن خورشید باستانی. جشن خانوادگی و جشن بهرهبرداری از همة آن چیزهایی بوده است که همة اعضای خانواده پس از نه ماه کار مداوم و توانفرسا، برای روزهای سیاه خود اندوخته است.»
با اندک توجهی به تنقُّلات و آجیلهای شب یلدا، میتوان به ذخیرة زمستانی مردم آن دوران پی برد و لبخند رضایتشان را بر زمستان سرد و فسرده دید.
بگذار زمستان چامة سردش را بنوازد و بیداد کند! کشاورزِ دوراندیش و ذخیرهسازِ ما را چه باک!
میگویند مراسم شب یلدا، عمری بسی دراز داشته به دوران کیش مهرپرستی بر میگردد. مهریان معتقد بودند که ایزدمهر، در یک چنین شبی متولد شده است و بدین سبب، این شب را جشن میگرفتهاند و آن را پاس میداشتهاند.
«در شب یلدا، از جهت رفع نحوست، آتش میافروختند، گرد هم جمع میشدند. خوان ویژه میگُستردند و هرآنچه میوة تازه فصل که نگهداری شده بود و میوههای خشک در سفره مینهادند.
این سفره ، جنبه دینی داشت و مُقدّس بود. از ایزد خورشید و روشنایی، حرکت میطلبیدند تا در زمستان به خوشی سر کنند و میوههای تازه و خشک و چیزهای دیگر در سفره، تمثیلی از آن بود که بهار و تابستانی پُر برکت در پیش داشته باشند.
همه شب را در پرتو چراغ و نور آتش میگذراندند تا اهریمن، فرصت دژخویی و تباهی نیابد و چنانکه ملاحظه شد، این مراسم پس از هزاران سال تاکنون باقی و برجاست و در سراسر ایران زمین به نام شب چله برگزار میشود.»
اما افزون بر این، در دی ماه جشنهای دیگری هم بوده است که همة آنها را میشود به نام جشنهای دیگان نامید و شاعران ما در طول قرون و اعصار صولت و سرمای آن را ، بارها و بارها سرودهاند وصف کردهاند:
چه جورها که کشیدند بلبلان از دی به ببوی آنکه دگر نوبهار بازآید
«حافظ»
بر باغ قلم درکش، وز جور دی آتش کن
چون پیرهن از کاغذ، کهسار همی پوشد
«ناصرخسرو»
شب یلدا درازه، من چه سازم عزیزم خواب نازه، من چه سازم
«از یک ترانة محلی شیرازی»
چنانچه بارز و مشخص است یلدا، شب سنت و شب چرهها بوده است. شب خاطرهها، شبی به غایت سرد و تاریک. شب ناپیدای ستارگان در پس ابرهای تیره و تار آسمان مهآلود زمستانی. شب یلدا، نشستن و پاییدن لحظه به لحظة شب است.
شب قصههای طولانی و شب خوانچه فرستادن، برای عروسان آینده. شب بدرود پاییز و معارفه با زمستان، شبی که بلندی مشکین فامِ زُلفِ یار را به بلندای این شب تشبیه کردهاند و شب هجران را بدان شباهت دادهاند.» باری بگذریم و یکبار دیگر آنچنان که در متن این وجیزه آمده از مبنای وجودی یلدا سخن بگوییم. یلدایی که معنی تولد داشت و فردایش، «در دیدگاه پرستندگان خورشید در اعصار باستان میتوانست روز مقدسی باشد. از این روز که کوتاهترین روز سال است هرچه به ترتیب، در شمارش تقویمی ایام، به عقب یا جلو برویم، روز پیوسته بلندتر میشود. از سوی دیگر، خورشید که با رسیدن به چلة تابستان به اوج قدرت خود رسیده و سپس کهولت و کاهش نیرویش مشهود شده، هر روز زمان دیدارش کوتاه و کوتاهتر میگردد و در طی پاییز به پایان خود میرسد و سپس درازترین شب سال، شب یلدا، تولدی دیگر میرسد. و پس از شب یلدا، بار دیگر زندگی و جوانی را از سر میگیرد و هر روز نیرومند و نیرومندتر میشود.
پس اگر نخستین روز زمستان را پس از شب یلدا تولدی دیگر بدانیم در واقع، سالِ کهن، خورشیدِ کهن و همه چیز کهن با آغاز زمستان به سر میرسد و سال و خورشید و جهانی نو آغاز میگردد.» و اینچنین است که مردم ایران زمین، همواره از جشنها و سنتهایشان الهامی متین میگرفتهاند و به مداومت زندگیشان میافزودهاند. درست همانند آیین فَرَمگَر که خاموشی نداشت و با شعلة ارغوانیش، در دلها نور امید میافکند. نوری که در سوسوی آن طپش حیات بود. گرما بود و آفتاب بلند. این سنت دیرین، همواره باد.
نویسنده : حسین خسروجردی