ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghi_news/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

روستای حارث آباد سبزوار

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

رضا حارث آبادی بیهقی

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

دانشگاه حکیم سبزواری

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

دکتر مهیار علوی مقدم

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

بایگانی

پیوندها

شعری از آرش – به یاد ابوالفضل بیهقی

این کودکان پیرنما را شناختی

تقدیر چشم‏های تو این جا مسلم است

تا پرده پرده فاصله‏ها را نواختی

دیروز روشن است در آیینه‏ات هنوز

چندان که از مرارت فردا گداختی

آبان فصل‏های تو اردیبهشت‏تر

 تا نوبهار سبز تو بر ما چه ساختی

از رفته‏های گمشده در سایه و غبار

 با شهسوار مرکب چوبینه تاختی

کم می رسد شبیه تو با فصل‏های ما

باران آفتابی و سرماگداختی

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۰:۰۲
رضا حارث ابادی

آشنایی مختصر با حکیم عمر خیام

http://www.redlink1.com/mydocs/group/71/02.jpg

حکیم عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری ، فیلسوف ، منجم ، ریاضی دان و شاعر ایرانی ، در قرن پنجم تا اوایل قرن ششم هجری می زیست . نظامی عروضی وفات او را ۱۴ سال پیش از سال ۵۳۰  می داند پس تا حوالی سالهای ۵۱۶ و ۵۱۷ می زیسته است . شوربختانه از زندگی او اطلاعات چندانی در دست نیست . او در زمان ملکشاه و آلب ارسلان سلجوقی زندگی می کرد و می گویند در دوران طفولیت با نظام الملک و حسن صباحهم درس بود . ولی مورخان این قول را معجول دانسته و آن  را قبول ندارند و قدر مسلم این است که او اهل سیاست نبود و مانند اغلب فلاسفه در حال انزوا می زیست و تراژدی غم انگیز زندگی را از بیرون گود تماشا می کرد .بیشتر خیام را به عنوان منجم و فلسوف در جهان می شناسند . القفطی در باره او می نویسد : او به تدریس فلسفه یونان می پرداخت و در حکمت و نجوم بی مانند بود . زکریا بن محمد قزوینی در باره منجم بودن او می نویسد : عمر خیام در عصر ملکشاه می زیست و این سلطان اموال فراوانی به وی داد تا آلات رصد و کواکب را خریداری کند ولی به زودی سلطان به رحمت ایزدی پیوست و این مهم انجام نیافت . شهروزی در مورد قدرت حافظه ی خیام می گوید : وی کتابی را در اصفهان ۷ بار مرور کرد و چون به نیشابور بازگشت از بر خواند و وقتی مقایسه کردند بین گفته ی او متن کتاب تفاوتی در میان نبود . شایستگی وی در نجوم به حدی بود که وقتی ملکشاه خواست تقویم را تصیح کند او یکی از ۸ مصصح  بود و نتیجه ی این اصلاح تاریخ جلالی است . به علاوه خیام یک جدول نجومی به نام زیج ملکشاهی تصنیف کرد بعدها شهرت بسیاری یافت و مورد استفاده دانشمندان قرار گرفت . او هچنین مسائل بسیاری در ریاضی مطرح کرد که یکی از معروفترین آنها در پایان جستار  به زبان ساده ی امروزی نقل خواهد شد .قدیمی ترین کتابی که از خیام نامی به میان می آورد ،((چهارمقاله)) تالیف نظامی عروضی است که خیام را در ردیف منجمان می شمارد . در (( تاریخ بیهقی )) و (( تتمه صوان الحکمه )) نگارش ابولحسن بیهقی  در سنه ی ۵۶۲ تالیف شده  نیز از خیام سخن رفته است . از این اثر معلوم می شود که خیام علاوه بر ریاضیات و نجوم و طب در لغت و فقه و تاریخ نیز دست داشته است .گویا ترانه های  خیام در زمان حیاتش به واسطه ی تعصب مردم مخفی بودن و تنها یک دسته از دوستان همرنگش از ترانه های او باخبر بوده اند . نخستین کتابی که در آن از خیام شاعر سخن گفته می شود ، (( خریده القصر)) تالیف عمادالدین کاتب اصفهانی به زبان عربی است که سال ۵۷۲ هجری یعنی ۵۰ سال پس از مرگ او نوشته شده است . کتاب دیگری که خیام را تحت عنوان شاعر مطالعه کرده است (( مرصادالعباد )) تالیف نجم الدین رازی است که در سنه ی ۶۲۰-۶۲۱ تالیف شده و نویسنده از دید صوفی و متعصب خویش خیام را نیش زبان و دشنام خود آسوده نگذارده است . در این کتاب گفته شده : ( ... که ثمره ی نظر ایمانست و ثمره ی قدم عرفان . فلسفی و دهری و طبایعی از این دو مقام محرومند و سرگشته و گم گشته اند . یکی از فضلا که به نزد نابینایان به فضل و حکمت و کیاست معروف و مشهور است و آن عمر خیام است ، از غایت حیرت و ضلالت این بیت را می گوید :

در دایره ای کامدن و رفتن ماست

آن را نه بدایت ، نه نهایت پیداست

کس می نزد دمی در ین عالم راست

کین آمدن از کجا و رفتن به کجاست )

قضاوت این شخص در شناسانیدن اندیشه های خیام نقش به سزایی دارد چرا که از نظر زمانی نیز نزدیک به خیام است . دوران عمر خیام دوران پر آشوبی بود . استبداد حکومت سلاجقه و نا بسامانی اوضاع اجتماعی ، عده ای را وادار به کناره گیری از دستگاه قدرت سلجوقی کرده بود و برخی هم مانند حسن صباح انقلابی و شورشی بودند . عده ای هم مانند امام محمد غزالی وجدان خویش را فروخته و در خدمت سلاجقه بود ولی در میان اشخاص مشهور آن زمان خیام گوشه گیر و منزوی بود .او در عمر خویش هرگز ازدواج نکرد و در کمال قناعت زندگی می کرد می گویند درآمد سالیانه او ۱۲۰۰ مثقال طلا بود . او همواره به تحقیق و تفحص مشغول بود . بیهقی می گوید در دوران طفولیت در مجلس درس او حاضر می شده  :( دستور ، فلسوف و حجه الحق نامیده می شده ! پدران او همه نیشابوری بوده اند . در علوم و حکمت تالی ابوعلی بود و شخصا آدمی بود خشک ، بدخلق و کم حوصله . ) او هچنین مردی قانع ، شجاع ، منیع الطبع و راستگو بوده و بر خلاف بسیاری از شاعران قلم خود را به تملق آلوده نکرده است . او تزویر ، ریاکاری و دروغ به شدت بیزار است و سرشت آزاده اش در سراسر اشعارش به آن خرده گرفته است .

آثار خیام :

۱/رساله فی الاحتیال بمعرفه مقدار الذهب و الفضه فی جسم مرکب منها (درباره شناختن مقدار زر و سیم موجود در جسمی که مرکب از طلا و نقره است . )

۲/ رساله فی الجبر و المقابله (به زبان عربیست و در زمان خود از بزرگترین کتابهای ریاضی بوده است .)

۳/رساله فی شرح ما الشکل من مصادرات کتاب اقلیدس (درباره ی هندسه اقلیدسی )

۴/در طبیعیات

۵/لوازم الامکنه (در مورد تغییرات آب و هوا و فصول در شهرهای مختلف )

۶/روضه القلوب( بهترین کتاب فلسفی برای شناختن فلسفه خیام است .)

۷/نوروز نامه (یکی از معتبرترین کتابها در مورد آداب روسوم ایرانی )

۸/رباعیات خیام

۹/زیج ملکشاهی

و همچنین خیام دو بیتی هایی نیز به زبان عربی دارد .

خیام سرانجام در سال ۱۱۲۳ میلادی در نیشابور چشم از جهان فروبست و در نیشابور به خاک سپرده شد .

 معمای ریاضی خیام :

سه دوست با نفری ۱۰۰ دینار  برای خرید راهی بازار شدند . در حجره ای قندانی را دیدند و چون قیمت را از شاگرد حجره پرسیدند دانستند که ۳۰۰ دینار است . پس سکه های خود را روی هم گذاشتند و قندان را خریدند . پس از رفتن آنها شاگرد حجره به صاحب حجره گفت : من این قندان ۲۵۰ دیناری را به ۳۰۰ دینار فروخته ام تا سود بیشتری بکنیم . صاحب حجره خشمگین شده و دستور داد ۵۰ دینار را به صاحبانش بازگرداند . شاگرد به دنبال آنها رفت و در راه  ۲۰ دینار از آن سکه ها را دزدید و چون آنها را باز یافت از ۳۰ دینار باقی مانده نفری ۱۰ دینار به هر کدامشان پس داد . بدین ترتیب آن سه نفر ، نفری ۹۰ دینار بابت قندان پرداخت کردند . ۳ تا ۹۰ دینار می شود ۲۷۰ دینار + ۲۰ دینار دزدیده شده = ۲۹۰ دینار . ۱۰ دینار از ۳۰۰ دینار اولیه چه شد؟!

۳*۹۰=۲۷۰+۲۰=۲۹۰      

پاسخ معما :

 بسیاری معتقدند این معما اصلا معمای ریاضی نیست بلکه معمایی ادبی و بازی با واژگان است . ولی در واقع این معمای ریاضی است و ریاضی دانان تا کنون از حل آن عاجز مانده اند . خیام خود این معما را حل کرده و گویا  پیش از مرگش پاسخ را به یکی از شاگردانش گفته بود ولی شاگرد حاضر به فاش کردن پاسخ نشد و همچنان راز معمای او سربسته ماند .

« جای بسی تأسف است که هر چند خیام را این رباعیات نامی ساخته اما مردم ما از عارف و عامی قدر او را ندانسته و تصوراتی دربارة او کرده اند که می توان گفت مظلوم واقع شده است. عابدان و مقدسان خشک، کلمات او را کفر آمیز دانسته، عامه مردم او را شرابخوار پنداشته و به اشعار او از نظر تحریض و ترغیب به میخوارگی  نگریسته اند و جماعتی به همین جهت و بنابراین که او را بی اعتقاد به مبدء و معاد  فرض کرده اند هواخواه او شده اند. و مقدسین از آن رو مطعوتش شمرده اند... »

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۳:۲۶
رضا حارث ابادی

سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه ام و نه با تو دشمنی کرد ه ام. (ضحی 1-2)

 افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را که مرا به سخره گرفتی. (یس 30)

و هیچ پیامی از پیام هایم به تو مرسید مگر از آن روی گردانیدی.(انعام 4) و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام(انبیا 87)

و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان توهم زده شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری. (یونس 24)

و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری (حج 73)

پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند، و قلبت آمد توی گلویت و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .( احزاب 10)

تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربان ترینم در بازگشتن. (توبه 118) وقتی در تاریکی ها مرا بزاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی . (انعام 63-64)

این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده ای. (اسرا 83)

آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟ (سوره شرح 2-3) غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟ (اعراف 59)

پس کجا می روی؟ (تکویر 26)

پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)

چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟(انفطار 6)

مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود (روم 48)

من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم. (انعام 60)

من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می دهم (قریش 3)

برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگه با هم باشیم (فجر 28-29)

تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم. (مائده 54)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۰:۰۵
رضا حارث ابادی

ده فایده مهم لبخند زدن :

لبخند چیزی فراتر از نشان دادن خوشایند بودن چیزی است. تحقیقات روانشناسی 10 فایده لبخند زدن را بیان می‌کنند.آدمها همیشه لبخند می‌زنند، مخصوصاً وقتی در جمع هستند اما لبخند فقط نشان دهنده شاد بودن آنها نیست. ما از لبخند برای اهداف خاص اجتماعی استفاده می‌کنیم زیرا لبخند می‌تواند پیام‌های مختلفی را به دیگران برساند.
در زیر به 10 روشی که می‌توان از لبخند برای فرستادن پیام درمورد قابل اعتماد بودن، جذابیت، اجتماعی بودن و ویژگی‌های بسیار دیگر درمورد خودمان استفاده کرد، اشاره می‌کنیم.
1. تشویق دیگران برای اعتماد به شما
در دنیایی که همه فقط به فکر خودشان هستند، واقعاً به چه کسی می‌توان اعتماد کرد؟ یک نشانه از قابل اعتماد بودن ما، لبخند است. لبخندهای واقعی پیام می‌فرستد که دیگران می‌توانند به ما اعتماد کرده و با ما همکاری کنند. کسانیکه لبخند می‌زنند معمولاً سخاوت و برونگرایی بیشتری دارند.اقتصاددانان نیز تصور می‌کنند که لبخند ارزش ویژه‌ای دارد. در یک تحقیق که توسط شارلمان و همکاران (Scharlemann et al.) انجام گرفت، احتمال اینکه شرکت‌کننده‌ها به افرادیکه لبخند می‌زدند اعتماد کنند خیلی بیشتر از بقیه بود. این تحقیق مشخص کرد که لبخند تمایل افراد برای اعتماد کردن را تا 10% افزایش می‌دهد.
2. جلب ملایمت و ارفاق دیگران
وقتی افراد کار بدی انجام می‌دهند و دستگیر می‌شوند معمولاً لبخند می‌زنند. آیا این کار برایشان فایده‌ای دارد؟براساس تحقیقی که توسط لافرانس (LaFrance) و هِچ (Hecht) در 1995 انجام گرفت، می‌تواند اینطور باشد. ما با کسانیکه قانونشکنی کرده‌اند، اگر بعد از آن لبخند بزنند، با ملایمت و ارفاق بیشتری برخورد می‌کنیم. مهم نیست که لبخندی دروغین باشد، لبخندی از روی بیچارگی باشد یا یک لبخند واقعی، همه آنها باعث می‌شود برای فرد خاطی کمی تحفیف قائل شویم.به نظر می‌رسد که به این دلیل در این مورد موثر است که تصور می‌کنیم افرادی که بعد از قانون شکنی لبخند می‌زنند، قابل‌اعتمادتر از آنهایی هستند که لبخند نمی‌زنند.
3. رهایی از خطاهای اجتماعی
فراموش کردید به مناسبت سالگرد ازدواجتان برای همسرتان هدیه بخرید؟ اسم یک مشتری مهم را فراموش کرده‌اید؟ سهواً یک بچه کوچک را لگد زدید؟ اگر چنین مواردی برای شما هم پیش آمده باشد، احتمالاً خجالت‌زده شده‌اید.عملکرد خجالت این است که شما را از مکان‌های اجتماعی پرفشار بیرون کند. لبخند‌های از روی خجالت با پایین انداختن سر همراه است و خیلی وقت‌ها هم یک خنده کوتاه احمقانه به آن اضافه می‌کنیم. این کار برای این انجام می‌شود که باعث شویم فرد مقابل اشتباه سهوی ما را فراموش کرده و سریعتر ما را ببخشد.بنابراین لبخند از روی خجالت به ما کمک می‌کند از زندان رها شویم.
4. چون درغیراینصورت احساس بدی پیدا خواهم کرد
گاهی‌اوقات به این دلیل لبخند می‌زنیم که هم مودبانه است و هم اینکه بعد از آن احساس بدی پیدا نمی‌کنیم. مثل زمانیکه کسی با اشتیاق درمورد اینکه چطور مقداری پول در جیب یکی از لباس‌های قدیمی‌اش پیدا کرده برایمان تعریف می‌کند. شاید خیلی جای لبخند زدن نداشته باشد اما اینکار را می‌کنید چون مودبانه است.در یک تحقیق از افراد مختلف سوال شد بعد از شنیدن اخبار خوب از یک نفر، صورت خود را خشک و جدی نگه دارند. بعد از آن احساس بدی پیدا کردند و تصور می‌کردند که آن فرد نظر بدی نسبت به آنها پیدا خواهد کرد.به همین دلیل است که در اینگونه مواقع سر خود را تکان داده و لبخند می‌زنیم چون می‌دانیم اگر اینکار را نکنیم، بعد احساس پشیمانی خواهیم کرد. این احساس در زنان قوی‌تر از مردان است.
5. خندیدن از ته قلب
لبخند زدن راهی برای کاهش فشار ناشی از موقعیت‌های ناراحت‌کننده است. روانشناسان به آن فرضیه فیدبک چهره می‌گویند. حتی وقتی به اجبار لبخند می‌زنیم برای اینکه کمی روحیه‌مان را بهتر کند کافی است.
هشدار: لبخند زدن به چیزهای ناراحت‌کننده شاید موثر باشد اما به نظر دیگران جالب نمی‌رسد. وقتی آنسفیلد (Ansfield) در تحقیق خود از شرکت‌کننده‌ها خواست تا ویدئوهایی ناراحت‌کننده تماشا کنند، آنهایی که لبخند زدند بعد احساس بهتری داشتند تا آنها که لبخند نزدند. اما آنهایی که به تصاویر ناراحت‌کننده لبخند می‌زدند در نظر دیگران خوشایند نبودند.
6. برای درک و بینش بهتر
وقتی عصبی هستیم، توجه ما کمتر می‌شود. متوجه نمی‌شویم که کناردستمان چه می‌گذرد و فقط اتفاقی که درست روبه‌رویمان می‌افتد را می‌بینیم. این هم از نظر لفظی و هم استعاری صدق می‌کند: وقتی مضطرب هستیم یا استرس داریم، متوجه ایده‌هایی که در گوشه‌های ذهنمان است نمی‌شویم. اما برای به دست آوردن درک از یک مشکل، دقیقاً به همین ایده‌های پیرامونی نیاز پیدا می‌کنیم. لبخند بزنید. لبخند زدن باعث می‌شود احساس خوبی پیدا کنیم که انعطاف‌پذیری در توجه را بالا برده و توانایی ما برای فکر کردن کلی‌نگر را تقویت می‌کند. وقتی این ایده توسط جانسون و همکاران (Johnson et al.) در سال 2010 بررسی شد، نتایج تحقیق نشان داد که شرکت‌کننده‌هایی که لبخند می‌زدند در کارهایی که نیاز به توجه داشت و فرد باید کل جنگل و نه فقط درختان آن را می‌دید، بهتر عمل می‌کردند.
7. برای جذابیت
لبخند خانم‌ها تاثیری جادویی بر همسرشان دارد و تاثیر آن حتی از ارتباط چشمی نیز بالاتر است. در یک تحقیق بر روی نحوه برخورد آقایان با خانم‌ها را در یک بار بررسی کرد ]والش و هویت، 1985 (Walsch & Hewitt, 1985) [. وقتی زنی فقط ارتباط چشمی با همسرش برقرار می‌کرد، در 20% از موارد فرد به او نزدیک می‌شد. وقتی همان زن لبخندی را هم اضافه می‌کرد، در 60% از موارد مرد به او نزدیک می‌شد.اما وقتی مردها به زنان لبخند می‌زنند، تاثیر آن جادوییت کمتری دارد. بااینکه لبخند زدن جذابیت خانم‌ها را برای آقایان بیشتر می‌کند اما برعکس آن چندان صادق نیست. درواقع، شواهدی وجود دارد که نشان می‌دهد مردان وقتی باغرور و یا حتی خجالت رفتار کنند، نسبت به زمانیکه شاد به نظر می‌رسند، جذابیت بیشتری دارند ]تریسی و بیل، 2011 (Tracy & Beall, 2011)[. کمتر لبخند زدن باعث می‌شود مردان مردانه‌تر به نظر برسند.
8. پنهان کردن فکر
روانشناسان در گذشته تصور می‌کردند که یک لبخند واقعی هیچوقت دروغ نمی‌گوید. لبخند‌های دروغین و مصنوعی فقط دهان را درگیر می‌کند درحالیکه لبخندهای واقعی به چشم‌ها نیز می‌رسد. اما در تحقیقات اخیر مشخص شده است که 80% از افرادیکه لبخند مصنوعی می‌زنند می‌توانند تاثیر لبخند بر روی چشم‌ها را نیز تقلید کنند.پس از لبخند می‌توان برای پنهان کردن چیزی که واقعاً به آن فکر می‌کنیم استفاده کنیم اما با این وجود ساختن یک لبخند مصنوعی چندان آسان نیست زیرا زمان‌بندی آن باید درست باشد. رمز ایجاد یک لبخند قابل‌اعتماد این است که شروع کُندی دارد، یعنی نیم‌ثانیه طول می‌کشد تا روی صورت پخش شود. یک تحقیق نشان داده است که در مقایسه با یک لبخند با شروع سریع (یک دهم ثانیه)، لبخندهای با شروع کُندتر قابل‌اطمینان‌تر، واقعی‌تر و جذاب‌تر تلقی می‌شوند.
9. برای پول درآوردن
در موارد قبل بررسی کردیم که اقتصاددانان نیز ارزش لبخند را دریافته‌اند اما آیا لبخند می‌تواند واقعاً برایمان پول‌ساز باشد؟ واضح است که یک لبخند پهن از یک مستخدم می‌تواند: تید و لوکارد (Tidd and Lockard) در سال 1976 در تحقیق خود دریافتند که مستخدم‌هایی که لبخند می‌زنند انعام بیشتری دریافت می‌کنند.بطور‌کلی‌تر افرادیکه در صنایع خدماتی هستند، مثل مهمانداران هواپیما یا آنها که در بخش سرگرمی و میهمان‌نوازی هستند، برای لبخند زدن به مشتریان خود پول می‌گیرند. اما مراقب باشید. تضاد مداوم بین آنچه واقعاً احساس می‌شود و آنچه نشان داده می‌شود می‌تواند موجب خستگی فرد و فرسودگی شغلی شود.
10. لبخند بزنید تا دنیا به شما لبخند بزند
یکی از ساده‌ترین لذت‌های زندگی که معمولاً به‌خاطر خودکار بودن آن دیده نمی‌شود زمانی است که به کسی لبخند می‌زنید و او در جواب به شما لبخند می‌زند.اما همانطور که ممکن است متوجه شده باشید همه آدمها در جواب یک لبخند، لبخند نمی‌زنند. هینز و توم‌هاو (Hinsz and Tomhave) در سال 1991 در تحقیق خود بررسی کردند که چه نسبت از افراد لبخند را با لبخند جواب می‌دهند. نتایج آنها نشان داد که حدود 50% از افراد اینگونه رفتار می‌کنند. درمقایسه معمولاً هیچکس اخم را با اخم جواب نمی‌دهد.
لبخند برای طول‌عمر
اگر هیچکدام از این تحقیقات نتونست لبخندی روی لبان شما بنشاند این را هم در نظر بگیرید: افرادیکه زیاد لبخند می‌زنند معمولاً بیشتر عمر می‌کنند. در یک تحقیق که بر روی تصاویر بازیکنان بیسبال در سال 1952 انجام گرفت مشخص شد که آنها که لبخند زده بودند تا 7 سال بیشتر از همسانان خود عمر کرده‌اند.شاید حالا دلیلی برای لبخند زدن پیدا کرده باشید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۷:۰۴
رضا حارث ابادی

 میم مثل ماه میم مثل مریم میم مثل...مادر

 کاشکی می شد بهت بگم چقدر صداتو دوست دارم             

 چقدر مثل بچگی هام لالایی هاتو دوست دارم
سادگی هاتو دوست دارم خستگی هاتو دوست دارم  

 چادر نماز و زیر لب خدا خدا تو دوست دارم
کاشکی رو طاقچه دلت آینه و شمعدون می شدم                    

تو دشت ابری چشمات یه قطره بارون می شد

 کاشکی می شد یه دشت گل برات لالایی بخونم                           

 یه آسمون نرگس و یاس تو باغ دستات بشونم
بخواب که می خوام تو چشمات ستاره هامو بشمرم                      

 پیشم بمون که تا ابد دنیا رو با تو دوست دارم
دنیا اگه خوب اگه بد اگه بد با تو برام دیدنیه                          

 باغ گلهای اطلسی با تو برام چیدنیه اااااا...

Sms m3 خداوند زن را نمک زندگی آفرید

چه گویم در مقام تو , تو ای روح اهورایی , تو نور چشم خورشیدیت و زهرایی , تو زهرایی . . .میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل صدیقه کبری ، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)و هفته ی بزرگداشت مقام زن و روز مادررا به همه مادران تبریک و تهنیت میگوئیم . . .. میلاد دختر نبوت ، همسر ولایت ، مادر امامت ، برشما مبارک باد . . و بیتی شهر از رهی معیری :

آسودگی از محن ندارد مادر آسایش جان و تن ندارد مادر دارد        

 غم و اندوه جگر گوشه خویش ورنه غم خویشتن ندارد

* مادر عزیزم به خاطر تمام مهربانیهایی که در حق من کردی و به من بال و پر دادی و مرا بالنده کردی و با سوختن خود عشق و شور در وجودم روشن کردی با همه وجودم و با تک تک سلولهایم دوستت دارم ؛ مادرم هستی من ز هستی توست تا هستم و هستی دارمت دوست !  ، زیباترین واژه بر لبان آدمی واژه “مادر” است. زیباترین خطاب “مادر جان” است. “مادر”واژه ایست سرشار از امید و عشق. واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر میآید. روزت مبارک مادر ؛  

همسرم عزیزم ، روز زن فرصتی برای ابراز عشق من به توست و من با همه توانم صمیمانه تو را میبوسم و دوستت میدارم . . . همسرم روزت را تبریک گفته و هزاران هزار شاخه ی روز صورتی را به همراه تمام عشق که موجودیم است تقدیمت می کنم قربونت برم بدون که همیشه دوست داشتم دارم وخواهم داشت  . . . دوست دارم همیشه همرنگ صداقت باشی . روزت مبارک همسر عزیزم . تنها تکیه گاه منی دوستت دارم  . . . همسر عزیزم زن زندگی من بدان همیشه و در هر شرایط دوستت دارم. عاشقانت همه نامی و نشانی دارند آنکه در عشق تو بی نام و نشان است منم.روزت مبارک عزیزم . . . همسرم، معنای عشق و دوستی را در تمنای وجود تو یافتم. مادرم، با تو زیستن، بهشتِ زندگی من است . . . بنام آنکه شادی وخوشبختی را آفرید به آسمان گفتم قشنگترین جمله را بگو تا برای عزیزترین کسم بنویسم : گفت بنویس دوست دارم بی نهایت باصداقت تا قیامت تقدیم به همسرعزیزم به مناسبت سالروز میلاد حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا (ع) و روز زن . . .

 مادر ای لطیف ترین گل بوستان هستی ؛ تو شگفتی خلقتی ؛ تو لبریز عظمتی تو را دوست دارم و می ستایمت! دست بر دعا بر می دارم و از خدای یگانه برایت برکت,رحمت و عزت می طلبم ؛ در نگاه پر فروغت در آماقه سوکوتت تنها محبت را میبینم مهر تو در زره زره ی وجودم رخنه کرده و حال به زیبا ترین و مقدس ترین واژه یعنی مادر قسم می خورم که دوستت دارم …. مادر عزیزم روزت مبارک ؛ مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد. روزت مبارک مادر خوبم

تو ای مادر که یک عمره دلت با غصه دم سازه صبوری های تو مادر منو به گریه میندازه مثل یک طفل خواب آلوده من محتاج آغوشم از اون لالاییات مادر بخون بازم توی گوشم برای سرنوشت من تو دلواپس ترین بودی برای اشکهای من همیشه آستین بودی تو ای همیشه غم خوارم تو ای مطرح ترین یارم به نام نامی مادر همیشه دوستت دارم

مادر تو غزل زیبای محبت و ایثاری دوستت دارم و نام تو را با چشمه ها و رودها زمزمه میکنم . . . مادر ای لطیف ترین گل بوستان هستی ، تو شگفتی خلقتی تو لبریز عظمتی ، تو را دوست دارم و می ستایمت . دست بر دعا بر می دارم و از خدای یگانه برایت برکت , رحمت و عزت می طلبم . . . وقتی محبتت را با همه وجودت به من تقدیم کردی و مرا شرمنده الطاف کریمانه ات کردی و دل قشنگت را مالامال از عشق به من کردی بار دلدادگی را سخت بر دلم نهادی و امانت عشق را در وجودم نهادی و عهد کردم که تکیه گاهت در همه لحظاتت باشم. روز ولادت حضرت زهرا را به شما همسر عزیز و مهربانم پیشاپیش تبریک میگویم . . .

درزیباترین واژه بر لبان آدمی واژه مادر است. زیباترین خطاب مادر جان است. مادر واژه ایست سرشار از امید و عشق. واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید. روزت مبارک مادر زن هستی ساز و نظم ده و مهر گستر است ســـــــــــرچشمهء محبت و الطاف داور است بهر صفا و لطف خـــــــــــدا عشق مظهر است بعد از خـــــــدا به سجده بوَد زآنکه مادر است به یاد می آورم لحظه های فراز را که صدای او اعتبارم می بخشید و لحظه های نشیب را که اعتمادم به یاد می آورم افرای افراشته ای را به یاد می آورم مادرم را

چند تا شوخی البته با اجازه

* می دونی فرق روز پدر با روز مادر چیه ؟ روز مادر طلا فروشی ها شلوغ می شه اما روز پدر جوراب فروشی ها ! می دونی شباهشتون چیه ؟ پول هر دو از جیب بابا می ره !!! * و خداوند زن را نمک زندگی آفرید تا مرد را از گندیدگی نجات دهد !  روز زن مبارک !

* مژده به آقایان : پژو ۴۰۵ بدون ایر بگ – بدون کمربندایمنی – آماده آتش سوزی بدون دلیل ؛ دوگانه سوز و آماده انفجار- بهترین هدیه برای همسر دلبندتان در روز زن !!!

مکرر گشته ام از زندگی سیر بهای کادوی زن شد نفس گیر
چرا در روز زن طلا و سکه ولی روز پدر شرت و عرق گیر

هزار دستگاه ۲۰۶، ۱۰۰ دستگاه آپارتمان، اسکناس به ارتفاع برج میلاد، و میلیارها دلارجوایز نقدی… . . . . . . . فدای یک تار موی تو مادر!روز زن مبارک باد… با دادن یک هدیه خود را یک سال بیمه بدنه و اعصاب کنید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۸:۵۳
رضا حارث ابادی

مقدمه ای بر تاریخ بیهقی
تاریخ بیهقی اثر دبیر دانشمند مشهور دربار غزنوی، ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی است. نثر آن، نثر مرسل است و در قرن پنجم هجری قمری نگاشته شده است. این کتاب در شرح « تاریخ آل سبکتکین » است و از آغاز دولت آن خاندان تا اوایل سلطنت سلطان مسعود غزنوی است ، به همین سبب عنوان « تاریخ مسعودی » یافته است.

آنچه امروز به عنوان تاریخ بیهقی به دست ما رسیده بخش کوچکی از کل اثر اوست. بیهقی، که نوزده سال دبیر دستگاه غزنوی و سلجوقی بود، سی جلد کتاب نوشت که «پنجاه سال را شامل است و بر چندین هزار ورق می‌افتد» و امروزه تنها مجلد پنجم تا دهم آن در دست ماست. به علاوه، خود بیهقی به صراحت یادآور شده که بسیاری از اسناد و مدارکی که قاعدتا می‌بایست جزئی از کتاب می‌شد، از میان برده شده است. می‌نویسد: «و اگر کاغذها و نسخت‌های من به قصد ناچیز نکرده بودندی، این تاریخ از لون دیگری آمدی...».

بیهقی در مورد روش تاریخی خود می‌نویسد: «...نباید که صورت بندد خوانندگان را که من از خویشتن می‌نویسم و گواه عدل بر هرچه گفتم تقویم سالهاست که دارم با خویشتن همه به ذکر احوال ناطق.»
در همین زمینه در جایی دیگر بیهقی مورخان را هشدار می‌دهد که «احتیاط باید کرد نویسندگان را در هرچه نویسند که از گفتار باز توان ایستاد و از نبشتن باز نتوان ایستاد و نبشته باز نتوان گردانید».
از نام های دیگر آن : تاریخ ناصری، تاریخ آل ناصر، جوامع التواریخ است.
اهمیت تاریخ بیهقی : از دو جهت است: یکی از جهت تاریخ نگاری و دیگر از لحاظ هنر نویسندگی .
 

ویژگی های نثر بیهقی :

1– نثر بیهقی نوعی نثر داستانی است که در خدمت محتوای تاریخی قرار گرفته است.
2– در مواردی که نویسنده مناسب دانسته از « اطناب » استفاده شده اما در مجموع «ایجاز» در کلام کاملاً بارز است و این، یکی از جلوه های بارز « بلاغت طبیعی » در سخن بیهقی است.
3– تمثیلات و تعبیرات به کار رفته، بلیغ و زیباست.
4– استشهاد به تاریخ و قصه
5– آفرینش واژه ها و ترکیبات بدیع
6– استفاده ی طبیعی و غیر متکلفانه از لغات و جمع مکسر و گاهی هم عبارات عربی
7- حذف افعال و حتی گاهی قسمتی از یک عبارات به قرینه، بنا به اقتضای بلاغت کلام
8– زیبایی و خوش آهنگی کلام
 .

جلوه های هنر نویسندگی بیهقی :

1- توصیف دقیق و جذاب وضعیت ظاهری و باطنی افراد
2– تجسم و تصویر هنرمندانه صحنه ها و اشیا
3– ایجاز و اطناب بجا و طبیعی
4– تمثیلات، تشبیهات و کنایات زیبا

داستانی زیبا از بیهقی

روز دوشنبه ، هفتم صفر، امیرمسعود صبح زود، سوار بر اسب شد و با باز های ( پرندگان) شکاری و یوزپلنگان و چاکران و خدمتکاران و نوازندگان به ساحل رود هیرمند رفت و در آنجا غذا و شراب همراه خود بردند و شکار زیادی بدست آوردند زیرا تا نزدیک ظهر(هنگام خوردن صبحانه ) مشغول صید بودند. سپس در کنار رود اقامت کردند و خیمه ها و سایبان هایی در آنجا زده بودند. غذا خوردند و شراب نوشیدند و بسیار خوشحالی کردند. از آنجا که سرنوشت چنین بود( بر اساس تقدیر )، پس از نماز، امیر دستور داد تا کشتی ها را بیاورند و ده قایق کوچک آودند، یکی از آنها بزرگتر بود برای نشستن سلطان وگستردنی ها( بستر ها) راپهن کردند و سایبانی بر وی کشیدند. امیر سوار آن قایق شد و هر گروهی از مردم سوار قایق های دیگر شدند و هیچ کس از عاقبت کار خبر نداشت. ناگهان آنها دیدند که چون آب فشار آورده بود قایق پر از آب شده، قایق شروع به غرق شدن و درهم شکستن کرد، موقعی فهمیدند که می خواست غرق شود. فریادو سر وصدا بلند شد و ، امیر برخاست و بخت یار بود که قایق های دیگر به او نزدیک بودند. هفت و هشت تن به آب پریدند و امیر را گرفتند و امیر را بردند و به قایق دیگر رسانیدند و کاملا خسته شده بود و پای راستش زخمی شده بود، به اندازه یک کمربند پوست و گوشتش پاره شد و چیزی نمانده بود که غرق شود. اما خداوند پس از نشان دادن قدرت خود رحم کرد. جشن و شادی به آن زیادی برآنها سیاه شد و وقتیکه امیر به قایق رسید، قایقها حرکت کردند و به ساحل رود رسانیدند. امیر از مرگ نجات یافته و به خیمه آمد و لباسهایش را عوض کرد و خیس و ناخوشایند شده بود سوار اسب شد وفوراًبه قصر رفت  زیرا خبری بسیار ناخوشایند درمیان  لشکر پیچیده بود و نگرانی و پریشانی بزرگی به پا شده بود. بزرگان و وزیران به استقبال او رفتند، وقتی دیدند پادشاه سالم است . فریاد و دعا در بین سپاهیان و مردم برپا شده بود و آنقدر صدقه دادند که اندازه آن معلوم نبود. روز بعد امیر دستور داد تا نامه هایی را به غزنین و همه سر زمین های ایران بفرستند وماجرای این اتفاق بزرگ و سخت را که پیش آمد و تندرستی که بدنبال آن بدست آمده بود، به مردم خبر دهند و دستور داد تا یک میلیون درهم در غزنین و دو میلیون درهم در سایر سرزمین ها به شکرانه این حادثه از خیر گذشته به نیازمندان و مستحقان بدهند. وامیر با امضای خود آن نامه را مورد تائید قرار داد و خبر آوران رفتند. روز پنجشنبه یازدهم صفر امیرگرفتار تب شد، تبی سوزان همراه با سردرد.آن طور که نمی توانست با کسی ملاقات کند بجز تعدادی از پزشکان و خدمتکاران مرد وزن واز بقیه مردم دوری جست، مردم بسیار نگران وپریشان بودند و نمی دانستند چه پیش می آید. از وقتی که این بیماری پیش آمده بود بونصر از نامه های رسیده با خط خود نکته برداری می کرد و از تمامی نکته ها آنچه را که در آن خبر ناخوشایندی نبود به وسیله ی  من به قسمت پایین کاخ می فرستاد و من آن نامه ها را به آغاجی خادم  می دادم و تند تند جواب ها را برای بونصر می آوردم.و امیر را اصلا نمی دیدم تا زمانی که نامه هایی از پسران علی تکین رسید و من خلاصه(نکته های) آن نامه ها را که در آنها خبر خوشی بود به دربار بردم. آغاجی نامه ها را از من گرفت و پیش امیر برد. پس از یک ساعت بیرون آمد و گفت: ای ابوالفضل امیراز تودعوت کرده است نزدش بروی. به نزد امیر رفتم و دیدم که خانه را تاریک کرده اند و پرده های کتانی خیس در آن آویزان کرده اند و شاخه های بسیاری در آنجا گذاشته بودند و تشت های( ظرف ها ی) بزرگ پر از یخ بر روی آن شاخه ها گذاشته بودند و امیر را دیدم که آنجا بر روی تخت نشسته بود در حالی که پیراهن نازک کتانی بر تن و گردنبندی از جنس کافور در گردن داشت و بوالعلای طبیب آنجا پایین تخت نشسته بود. امیر گفت: به بونصر بگوی که امروز حالم خوب است ودر همین دو سه روز آینده اجازه ی ملاقات داده خواهد شد، زیرا بیماری و تب من به طور کامل از بین رفته است. من بازگشتم و هر چه اتفاق افتاده بود به بونصر گفتم. بسیار خوشحال شد و خدای عزیز و گرامی را برای سلامتی امیر شکر کرد و نامه نوشته شد. آن نزد آغاجی بردم و اجازه ورود یافتم تا بار دیگر افتخار دیدار امیر مسعود را که برای من مبارک بود پیدا کردم. امیر نامه را خواند و مرکب خواست و آن نامه را امضا کرد و گفت وقتی نامه فرستاده شد تو برگرد که درباره موضوع خاصی برای بونصر پیامی دارم تا به تو بگویم. گفتم اطاعت می کنم و برگشتم با نامه امضا شده و آنچه اتفاق افتاده بود برای بونصر بازگو کردم. این انسان بزرگ و نویسنده ی شایسته با شادمانی شروع به نوشتن کرد و تا نزدیک نماز ظهر این کارهای  مهم را به پایان رسانید و چاکران و سواران را فرستاده  بود. سپس نامه ای نوشت به امیر و هر کاری که انجام داده بود در آن شرح داد. نامه را بردم و اجازه ورود یافتم و نامه را به امیر دادم، امیر خواند و گفت به موقع آمدی. به آغاجی خادم گفت کیسه ها را بیاور و به من گفت این کیسه ها را بگیر. در هر کیسه هزار مثقال طلای خرد شده است. به بونصر بگوی طلاهایی است که پدرم از جنگ هندوستان آورده است و بتهای طلایی را شکسته و ذوب کرده و خرد کرده و این حلال ترین مال هاست. در هر سفری برای ما از این طلاها می آورند تا هر وقت بخواهیم صدقه بدهیم که بی شک وتردیدحلال باشد و از همین دستور می دهیم بدهند. شنیده ایم که قاضی بست بوالحسن بولانی و پسرش بوبکر بسیار تهی دست هستند و از کسی چیزی قبول نمی کنند و زمین زراعتی کوچکی دارند. باید یک کیسه را به پدر و یک کیسه را به پسر بدهید تا برای خود زمین زراعی کوچکی از مال حلال برای خود بخرند تا بتوانند راحت تر زندگی کنند. ما نیز شکر این نعمت تندرستی که بدست آوردیم مقدار کمی ادا کرده باشیم. من کیسه ها را برداشتم و به نزد بونصر آوردم و ماجرا را تعریف کردم. بونصر در حق امیر دعا کرد و گفت: امیر این کار را بسیار خوب و بموقع انجام داد. شنیده ام که بوالحسن و پسرش زمانی پیش می آید که به ده درهم محتاج می شوند. بونصر به خانه بازگشت و کیسه های طلا را با او بردند و پس از نماز کسی را فرستاد  و قاضی بوالحسن و پسرش را دعوت کرد و آمدند. بونصر پیغام امیر را به قاضی رساند. قاضی در حق امیر بسیار دعا کرد و گفت: این هدیه مایه ی  افتخار من است، پذیرفتم و پس دادم زیرا به آن احتیاجی ندارم و روز قیامت بسیار نزدیک است ونمی توانم جواب گوی آن باشم و البته نمی گویم که نیازمند نیستم اما چون به آن مقدار اندکی که دارم قانعم. گناه و عذاب این عمل را نمی توانم بپذیرم. بونصر گفت: شگفتا طلایی که سلطان محمود با جنگ از بت خانه ها و به زور شمشیر تدست آورده است و بت هایی طلایی را شکسته و خرد کرده و گرفتن آنرا خلیفه مسلمین[ خلیفه عباسی] حلال می شمارد شما آنرا نمی پذیرید. گفت: عمرامیرطولانی باد، وضعیت خلیفه به کونه ای دیگر است زیرا او صاحب همه ولایت های اسلامی است و خواجه بونصر با امیر در  جنگ ها بوده است و من نبوده ام و برایم مشخص نیست که آن جنگ ها برطبق  شیوه پیامبر بوده است یا نه. من اینها را نمی پذیرم و مسئولیت این را به عهده نمی گیرم. گفت اگر تو قبول نمی کنی به نیازمندان و درویشان بده. گفت من هیچ نیازمندی در بست نمی شناسم که بتوان به او طلا داد و این چه کاری است که طلا ها را کسی دیگر ببرد و من در قیامت مورد بازخواست قرار بگیرم، به هیچ وجه آن را(این کاررا) نمی پذیرم. بونصر به پسر قاضی گفت: توسهم خود را بردار، گفت: زندگی خواجهی بزرگ طولانی باد. به هر حال من هم فرزند همین پدرهستم  که این سخن ها را گفت و دانش خود را از او آموخته ام و اگر حتی یک روز هم  او را می دیدم و حالات و رفتار او را می شناختم بر من واجب می شد که تمام عمر از او پیروی کنم. چه برسد به اینکه سالها او را دیده ام ومن هم از حساب و کتاب و ماندن و سوال روز قیامت   می ترسم همان طور که او(پدرم) می ترسد و آن مال کمی که از دنیا دارم و حلال است برایم کافی است و به بیشتر از آن نیازمند نیستم. بونصر گفت: خدا خیرتان بدهد شما دو نفر چقدر بزرگوارید و گریه کرد و آنها را بازگرداند و بقیه روز در همین فکر بود و از این ماجرا سخن می گفت و روز بعد نامه ای به امیر نوشت و ماجرا را بازگو کرد و طلا ها  را پس فرستاد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۳:۴۸
رضا حارث ابادی

پیام دکتر غلامعلی حداد عادل در خصوص کنگره بزرگداشت ابوالفضل بیهقی ادیب و مورخ بزرگ ایران در سال 1386 - دانشگاه تربیت معلم سبزوار

گروه شهرستانهاـ کنگره بزرگداشت ابوالفضل بیهقی ادیب و مورخ بزرگ تاریخ ایران در روزهای پایانی هفته گذشته در سبزوار برگزار شد.غلامعلی حداد عادل، رئیس مجلس شورای اسلامی در پیامی به کنگره بزرگداشت بیهقی اظهار داشت: تاریخ گرانسنگ بیهقی نه تنها یک سند تاریخی معتبر، که یک نمونه درخشان نثر فصیح، پخته و سخته فارسی است. در این پیام آمده است: جای افسوس است که تنها بخش اندکی از تاریخ مفصلی که خواجه ابوالفضل بیهقی تألیف کرده بود، به جا مانده؛ اما همین مجلد بازمانده، ذخیره ای ارزنده و آموزنده است. 
بیهقی دبیری است که نویسندگان و ادیبان باید از وی شیوه درست نویسی و زیبانویسی، و تاریخ نگاران از وی، دقت، عدل، انصاف، شجاعت و صداقت را بیاموزند. اگر از همه کتاب بیهقی تنها «قصه بر دار کردن حسنک وزیر» بر جا مانده بود، همین مختصر می توانست گواه صحت این مدعا باشد که وی سرآمد ادیبان مورخ و مورخان ادیب در سراسر دوره اسلامی ایران است. 
حداد عادل نوشته است: خواجه ابوالفضل بیهقی که دانشگاه تربیت معلم سبزوار به بزرگداشت وی همت گماشته است، یکی از بزرگ ترین نویسندگان و مورخان کشور و یکی از فرزندان افتخارآفرین ایران زمین، بیهق و سبزوار است. 
رئیس مجلس شورای اسلامی در این پیام اظهار داشته است: اینجانب که از دیرباز توفیق آشنایی با تاریخ بیهقی و بخت برخورداری از سخن شیرین و حکمت آمیز و حقایق تلخ و عبرت آموز این کتاب یگانه را داشته ام، اهتمام دانشگاه تربیت معلم سبزوار را در بزرگداشت این شخصیت بزرگ و معرفی وی را به نسل جوان کشور، اقدامی ستودنی می دانم و از همه کسانی که در برپایی این همایش سهیم و مؤثر بوده اند، قدردانی می کنم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۳:۳۰
رضا حارث ابادی

درس اول :
یه روز مسوول فروش، منشی دفتر، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف سرویس قدم می زدند یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم منشی می پره جلو و میگه: اول من، اول من! من می خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم! پوووف! منشی ناپدید میشه ... بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: حالا من، حالا من من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای نوشیدنی! داشته باشم و تمام عمرم حال کنم ... پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه بعد جن به مدیر میگه: حالا نوبت توئه مدیر میگه: من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن !!!

نتیجه اخلاقی : همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه !

درس دوم :
یه روز یه کشیش به یه راهبه پیشنهاد می کنه که با ماشین برسوندش به مقصدش راهبه سوار میشه و راه میفتن چند دقیقه بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشیش زیر چشمی یه نگاهی به پای راهبه میندازه راهبه میگه: پدر روحانی، روایت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بیار …! کشیش قرمز میشه و به جاده خیره میشه چند دقیقه بعد بازم شیطون وارد عمل میشه و کشیش موقع عوض کردن دنده، بازوش رو با پای راهبه تماس میده …!راهبه باز میگه: پدر روحانی! روایت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بیار!!!کشیش زیر لب یه فحش میده و بیخیال میشه و راهبه رو به مقصدش می رسونهبعد از اینکه کشیش به کلیسا بر می گرده سریع میدوه و از توی کتاب روایت مقدس ۱۲۹ رو پیدا می کنه و می بینه که نوشته: به پیش برو و عمل خود را پیگیری کن… کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادمانی که می خواهی میرسی!!!

نتیجه اخلاقی : اگه توی شغلت از اطلاعات شغلی خودت کاملا آگاه نباشی، فرصتهای بزرگی رو از دست میدی !

درس سوم :
بلافاصله بعد از اینکه زن پیتر از زیر دوش حمام بیرون اومد پیتر وارد حمام شد همون موقع زنگ در خونه به صدا در اومد زن پیتر یه حوله دور خودش پیچید و رفت تا در رو باز کنه همسایه شون -رابرت- پشت در ایستاده بود تا رابرت زن پیتر رو دید گفت: همین الان ۱۰۰۰ دلار بهت میدم اگه اون حوله رو بندازی زمین! بعد از چند لحظه، زن پیتر حوله رو میندازه و رابرت چند ثانیه تماشا می کنه و ۱۰۰۰ دلار به زن پیتر میده و میره …! زن دوباره حوله رو دور خودش پیچید و برگشت پیتر پرسید: کی بود زنگ زد؟ زن جواب داد: رابرت همسایه مون بود پیتر گفت: خوبه… چیزی در مورد ۱۰۰۰ دلاری که به من بدهکار بود گفت؟!

نتیجه اخلاقی : اگه شما اطلاعات حساس مشترک با کسی دارید که به اعتبار و آبرو مربوط میشه، همیشه باید در وضعیتی باشید که بتونید از اتفاقات قابل اجتناب جلوگیری کنید !

درس چهارم :
من خیلی خوشحال بودم !
من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم. والدینم خیلی کمکم کردند، دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بودفقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود…!اون دختر باحال، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی !سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت :اگه همین الان ۵۰۰ دلار به من بدی بعدش حاضرم با تو …………….!من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم…!یهو با چهره نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم!!!پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی…!ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم و هیچکس رو بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم. به خانوادهء ما خوش اومدی !!!نتیجه اخلاقی : همیشه سعی کنید کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید شاید براتون شانس بیاره !

درس پنجم :
یه شب خانم خونه به خونه بر نمیگرده و تا صبح پیداش نمیشه!
صبح بر میگرده خونه و به شوهرش میگه که دیشب مجبور شده خونه یکی از دوستهای صمیمیش (مونث) بمونه شوهر بر میداره به ۲۰ تا از صمیمی ترین دوستهای زنش زنگ میزنه ولی هیچکدومشون حرف خانم خونه رو تایید نمیکنند یه شب آقای خونه تا صبح برنمیگرده خونه. صبح وقتی میاد به زنش میگه که دیشب مجبور شده خونه یکی از دوستهای صمیمیش (مذکر) بمونه خانم خونه بر میداره به ۲۰ تا از صمیمی ترین دوستهای شوهرش زنگ میزنه : ۱۵ تاشون تایید میکنن که آقا تمام شب رو خونه ی اونا مونده! ۵ تای دیگه حتی میگن که آقا هنوزم خونه اونا پیش اوناست !!!

نتیجه اخلاقی : یادتون باشه که مردها دوستهای بهتری برای همدیگه هستند !

درس ششم :
چهار تا دوست که ۳۰ سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی همدیگه رو می بینن و شروع می کنن در مورد زندگی هاشون برای همدیگه تعریف کردنبعد از مدتی یکی از اونا بلند میشه میره دستشویی. سه تای دیگه صحبت رو می کشونن به تعریف از فرزندانشون :اولی: پسر من باعث افتخار و خوشحالی منه. اون توی یه کار عالی وارد شد و خیلی سریع پیشرفت کرد.پسرم درس اقتصاد خوند و توی یه شرکت بزرگ استخدام شد و پله های ترقی رو سریع بالا رفت و حالا شده معاون رئیس و اونقدر پولدار شده که حتی برای تولد بهترین دوستش یه مرسدس بنز بهش هدیه داد !دومی: جالبه. پسر من هم مایه افتخار و سرفرازی منه. توی یه شرکت هواپیمایی مشغول به کار شد و بعد دوره خلبانی گذروند و سهامدار شرکت شد و الان اکثر سهام اون شرکت رو تصاحب کرده... پسرم اونقدر پولدار شد که برای تولد صمیمیترین دوستش یه هواپیمای خصوصی بهش هدیه داد !!! سومی: خیلی خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده اون توی بهترین دانشگاههای جهان درس خوند و یه مهندس فوق العاده شد. الان یه شرکت ساختمانی بزرگ برای خودش تاسیس کرده و میلیونر شده. پسرم اونقدر وضعش خوبه که برای تولد بهترین دوستش یه ویلای ۳۰۰۰ متری بهش هدیه داد!هر سه تا دوست داشتند به همدیگه تبریک می گفتند که دوست چهارم برگشت سر میز و پرسید این تبریکات به خاطر چیه؟!سه تای دیگه گفتند: ما در مورد پسرهامون که باعث غرور و سربلندی ما شدن صحبت کردیم راستی تو در مورد فرزندت چی داری تعریف کنی؟! چهارمی گفت: دختر من رقاص کاباره شده و شبها با دوستاش توی یه کلوپ مخصوص کار میکنه!سه تای دیگه گفتند: اوه مایه خجالته چه افتضاحی !!!دوست چهارم گفت: نه! من ازش ناراضی نیستم. اون دختر منه و من دوستش دارم... در ضمن زندگی بدی هم نداره.اتفاقا همین دو هفته پیش به مناسبت تولدش از سه تا از صمیمی ترین دوست پسراش یه مرسدس بنز و یه هواپیمای خصوصی و یه ویلای ۳۰۰۰ متری هدیه گرفت !!!

نتیجه اخلاقی : هیچوقت به چیزی که کاملا در موردش مطمئن نیستی افتخار نکن !

درس هفتم :
توی اتاق رختکن کلوپ گلف، وقتی همه آقایون جمع بودند یهو یه موبایل روی یه نیمکت شروع میکنه به زنگ زدن. مردی که نزدیک موبایل نشسته بود دکمه اسپیکر موبایل رو فشار میده و شروع می کنه به صحبت بقیه آقایون هم مشغول گوش کردن به این مکالمه میشن ...مرد: الو؟ صدای زن اونطرف خط: الو سلام عزیزم. تو هنوز توی کلوپ هستی؟مرد: آره ! زن: من توی فروشگاه بزرگ هستم اینجا یه کت چرمی خوشگل دیدم که فقط ۱۰۰۰ دلاره! اشکالی نداره اگه بخرمش؟ مرد : نه. اگه اونقدر دوستش داری اشکالی نداره! زن: من یه سری هم به نمایشگاه مرسدس بنز زدم و مدلهای جدید ۲۰۰۶ رو دیدم... یکیشون خیلی قشنگ بود قیمتش ۲۶۰۰۰۰ دلار بود ! مرد: باشه. ولی با این قیمت سعی کن ماشین رو با تمام امکانات جانبی بخری ! زن: عالیه. اوه یه چیز دیگه، اون خونه ای رو که قبلا میخواستیم بخریم دوباره توی بنگاه گذاشتن برای فروش. میگن ۹۵۰۰۰۰ دلاره مرد: خب… برو تا فروخته نشده پولشو بده. ولی سعی کن ۹۰۰۰۰۰ دلار بیشتر ندی !!! زن: خیلی خوبه. بعدا می بینمت عزیزم. خداحافظ مرد: خداحافظ بعدش مرد یه نگاهی به آقایونی که با حسرت نگاهش میکردن میندازه و میگه: کسی نمیدونه که این موبایل مال کیه ؟!

نتیجه اخلاقی : هیچوقت موبایلتونو جایی جا نذارین !

درس هشتم :
یه زوج ۶۰ ساله به مناسبت سی و پنجمین سالگرد ازدواجشون رفته بودند بیرون که یه جشن کوچیک دو نفره بگیرن. وقتی توی پارک زیر یه درخت نشسته بودند یهو یه فرشته کوچیک خوشگل جلوشون ظاهر شد و گفت: چون شما همیشه یه زوج فوق العاده بودین و تمام مدت به همدیگه وفادار بودین من برای هر کدوم از شما یه دونه آرزو برآورده میکنم! زن از خوشحالی پرید بالا و گفت: چه عالی! من میخوام همراه شوهرم به یه سفر دور دنیا بریم فرشته چوب جادوییش رو تکون داد و پوف! دو تا بلیط درجه اول برای بهترین تور مسافرتی دور دنیا توی دستهای زن ظاهر شد !حالا نوبت شوهر بود که آرزو کنه.مرد چند لحظه فکر کرد و گفت:این خیلی رمانتیکه ولی چنین بخت و شانسی فقط یه بار توی زندگی آدم پیش میاد بنابراین خیلی متاسفم عزیزم آرزوی من اینه که یه همسری داشته باشم که ۳۰ سال از من کوچیکتر باشه زن و فرشته جا خوردند و خیلی دلخور شدند. ولی آرزو آرزوئه و باید برآورده بشه.فرشته چوب جادوییش رو تکون داد و پوف! مرد ۹۰ سالش شد !!!

نتیجه اخلاقی : مردها ممکنه زرنگ و بدجنس باشند، ولی فرشته ها زن هستند !

درس نهم :
یه مرد ۸۰ ساله میره برای چکاپ. دکتر ازش در مورد وضعیت فعلیش می پرسه و پیرمرد با غرور جواب میده:هیچوقت به این خوبی نبودم. تازگیا با یه دختر ۲۵ ساله ازدواج کردم و حالا باردار شده و کم کم داره موقع زایمانش میرسهنظرت چیه دکتر؟!دکتر چند لحظه فکر میکنه و میگه: خب بذار یه داستان برات تعریف کنم. من یه نفر رو می شناسم که شکارچی ماهریه. اون هیچوقت تابستونا رو برای شکار کردن از دست نمیده. یه روز که می خواسته بره شکار از بس عجله داشته اشتباهی چترش رو به جای تفنگش بر میداره و میره توی جنگل! همینطور که میرفته جلو یهو از پشت درختها یه پلنگ وحشی ظاهر میشه و میاد به طرفش. شکارچی چتر رو می گیره به طرف پلنگ و نشونه می گیره و ….. بنگ! پلنگ کشته میشه و میفته روی زمین!!! پیرمرد با حیرت میگه: این امکان نداره! حتما یه نفر دیگه پلنگ رو با تیر زده!دکتر یه لبخند میزنه و میگه: دقیقا منظور منم همین بود !!!

نتیجه اخلاقی : هیچوقت در مورد چیزی که مطمئن نیستی نتیجه کار خودته ادعا نداشته نباش !

درس دهم :
روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت.ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد. پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد!مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد.پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.پسرک گفت: "اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم"."برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم".مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد. برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به راهش ادامه داد ...

نتیجه اخلاقی : خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند. اما بعضی اوقات زمانی که وقت نداریم به ندای قلبمان گوش کنیم، او مجبور می شود بگونه ای عمل کند که شاید به مزاقمان خوش نیاید ... در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور ....

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۲:۴۳
رضا حارث ابادی

مشکلات کارخانه کمپوست سبزوار برای مردم روستای حارث آباد

 اهالی روستای حارث آباد و بخش روداب و ششتمد سبزوار اعتقاد دارند از زمان انتقال زباله های شهر سبزوار به محل دفن جدید آن واقع در 15 کیلومتری جنوب روستای حارث آباد ،خودروهای حمل زباله با حمل غیر اصولی موجب پخش زباله ها به اطراف شده به طور که جنگل واقع در مسیر به شکل بسیار زننده ای با زباله ها آرایش شده است و مشکلاتی را برای مردم ایجاد کرده اند.
آنها همچنین با اشاره به انبار کردن بخشی از زباله های سبزوار در محل کارخانه کمپوست ( واقع در حاشیه رودخانه کال شور و نزدیکی روستای حارث آباد این شهرستان )پیش از راه اندازی آن، از بوی تعفن زباله و پخش شدن زباله ها به اطراف گلایه مند هستند. و این بوی بد به شدت ازار دهنده می باشد با توجه به عبور حدود 10 دستگاه خودرو سنگین حمل زباله در شبانه روز از مسیر این روستا، و حمل غیر اصولی زباله ها و نپوشاندن و یا پوشش ناقص روی برخی ماشین ها موجب ریختن زباله های تر و خشک و پخش آن به اطراف و ایجاد معضل زیست محیطی در منطقه شده است.و نارضایتی شدید شماری از مردم این روستا و نیز تردد کنندگان از محور حاشیه حارث آباد که سبزوار را به بخش روداب و سایر روستاهای منتهی در این مسیر متصل می کند البته  این مشکل برها توسط اهالی به مسوولان ذیربط از جمله بخشداری ، شهرداری و منعکس شده  اما تاکنون نتیجه ای در برنداشته است.وی همچنین  انبار کردن بخشی از زباله ها در کارخانه کمپوست انجام می شود که البته حدود شش سال قبل طی توافقی با شهرداری و با حضور معاون اداره کل محیط زیست استان قرار شد تا زمان راه اندازی این کارخانه به صورت کاملا استاندراد هیچ زباله ای آنجا دپو نشود.ولی پراکنده شدن زباله های این محل و نیز دود ناشی از آتش زدن زباله در حوالی محل دفن آنها و البته دود ناشی از کورهای اجر پزی نیز از دیگر مشکلات ایجاد شده برای اهالی روستای حارث آباد می باشد
از دیگر معظلات این مشکل می توان به ریختن زباله های در حال حمل از برخی خودروهای حمل زباله و برخورد آن با بعضی خودروها و موتور سیکلت های در حال عبور را از مشکلات ناشی از حمل غیر اصولی زباله ها عنوان کرد و خواستار رسیدگی به آن شد.
البته گاهی شاهد مشکلاتی برای موتور سواران دراثر رد شدن از روی زباله های پرت شده وسط جاده و گاها استفاده دام های اهالی از این زباله ها را از مشکلات ناشی از رعایت نشدن حمل اصولی زباله ها را نیز شاهد هستیم . منظره زشت ناشی از پخش شدن زباله در اطراف جاده ای که روزانه محل تردد چندین دستگاه خودرو است شایسته این مسیر نیست .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۳:۳۲
رضا حارث ابادی
آیا زمان آن نرسیده است که مسولان فکری به حال این محور پر تردد و حادثه خیز بردارند؟
با توجه به این که محور سبزوار به حارث اباد که همان جاده اصلی بخش و شهر روداب  و همچنین مسیر تردد بخشی از روستا های ششتمد از جمله کیذور و پل ارتباطی بخش مرکزی با شهر ششتمدمی باشد و همچنین در مسیر جاده قدیم بردسکن و بیش از 50 روستا ی واقع در کوهستان کومیش می باشد این جاده روزانه محل تردد مردم از بیش از 100  پارچه آبادی و چند روستای بزرگ بخش مرکزی و تردد روزانه حدود ۳۰۰ بونکر سیمان است پس از گذشت 40 سال از زمان ساخت آن جاده هنوز همان جاده روستایی قدیمی است.البته به این ماشین های بیش از 1000 دستگاه کامیون موجود و در حال تردد روستاهای حارث آباد و فسنقر و حتی بر آباد را نیز که مرکز کامیون داران شهرستان می باشد را اضافه کنید
در این چند سال متاسفانه به علت کم عرض بودن جاده ، نامناسب بودن آسفالت و تردد زیاد، چندین و چند قربانی به خود گرفته است ! به راستی مسول این همه کم کاری ها کیست ؟ چه کسی حاضر است حداقل کسب رضایتی از خانواده های داغدیده ای که جوانان و اعضای خانواده خود را در این محور از دست داده اند بنماید و پاسخگو باشد؟.
البته در مواقعی زیادی از سال و مخصوصا در تعطیلات آخر هفته و ایامی همچون سیزده بدر و تابستان  که مردم به روستاها و امکان تفریح روستاهای مجاور واقع در مسیر این جاده تردد می کنند شاهد ترافیک فوق العاده سنگینی نیز در این مسیر می باشیم

نمایندگان مجلس! فرماندار شهرستان ! شورای شهر سبزوار! بخشدار مرکزی! بخشدار روداب! اداره راه سبزوار ! شهردای سبزوار! و ...... همه و همه مسولند و صد البته متعهد وپیگیر امیدورایم به خاطر خدا هم شده فکری به حال این محور کنید و بعد از سال های انتظار مشکل این مسیر با تعریض و دو بانده شدن آن حل و یکی از آرزو های چندین سال مردم این منطقه بر اورده شود

چنین باشد انشاالله

این محور (حارث آباد - سبزوار ) هر سال به طور متوسط بیش از 100 مورد تصادف  وحشتناک را به خود می بیند. به طور مثال در سال 86 به علت برخورد دو دستگاه سواری در این محور 10 نفر از اهالی محترم روستا های فسنقر و بر آباد قربانی این مسیر شدند .

آیا زمان آن نرسیده است که مسولان  فکری به حال این محور پر تردد و حادثه خیز بردارند؟ حتما در حال فکرند ؟ انشا الله بودجه می رسد .
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۲:۵۹
رضا حارث ابادی

ضمن تبریک پیشاپیش روز زن خدمت تمامی مادران گرامی و دختران و خواهران عزیز مطلب ذیل را برای این روز از معلم شهید دکتر علی شریعتی آورده ام

زن از دیدگاه دکتر علی شریعتی

زن عشق می کارد و کینه درو می کند ...دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر ...می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ...برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی ...در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی ...او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ...او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...و قرن هاست که او عشق می کارد و کینه درو می کند چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بربادرفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش، گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...

و این، رنج است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۳:۱۴
رضا حارث ابادی

بیخودی پرسه زدیم، صبحمان شب بشود...

بیخودی حرص زدیم،سهممان کم نشود...

ماخداراباخود،سردعوابردیم،وقسم هاخودیم!

مابه هم بدکردیم،مابه هم بدگفتیم...

ماحقیقتهارازیرپا له کردیم...

وچقدرحظ بردیم،که زرنگی کردیم...

روی هرحادثه ای حرفی ازعشق زدیم...

ازشمامی پرسم،ماکه راگول زدیم؟؟؟؟؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۲:۴۸
رضا حارث ابادی

فقر ، گرسنگی نیست ، عریانی هم نیست. فقر ، چیزی را " نداشتن " است ، ولی ، آن چیز پول نیست ، طلا و غذا نیست .

فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند . فقر ، کتیبهء سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند.

فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود .

فقر ، همه جا سر میکشد. فقر ، شب را " بی غذا " سر کردن نیست . فقر ، روز را " بی اندیشه" سر کردن است .

(معلم شهید،دکتر علی شریعتی)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۴:۱۳
رضا حارث ابادی
رنج جانکاهی ست گنج بودن و مجهول ماندن !؟ گنج بودن و در ویرانه ها فراموش

 ماندن !؟ رنج بزرگی ست علم بودن و عالم نداشتن !؟ علم بودن و عالم نیافتن !

 زیبا بودن و نادیده ماندن ! فریاد بودن و ناشنیده ماندن ! نور بودن و روشن نکردن !

 آتش بودن و گرم نساختن ! عشق بودن و دلی نیافتن ! روح بودن و کالبدی نبودن

 ! چشمه بودن و تشنه ای ندیدن ! پیام بودن و پیامبر بودن و کسی نداشتن !

 مثنوی بودن و خواننده ای ندیدن ! چنگ بودن و پنجه نوازنده ای نبودن ...

چه بگویم ؟
 
خدا بودن و انسان نداشتن !!!
 
دکتر علی شریعتی / کتاب انسان بی خود / صفحه 405
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۴:۰۳
رضا حارث ابادی

عکسی از پسر عزیزم محمدصدرا

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۲:۴۹
رضا حارث ابادی

 گفتن ونوشتن از حضرت فاطمه (سلام الله علیها)کار آسانی نیست, ورود به این وادی جسارتی میطلبد که از هر کسی برنمی آید....گزیده ای از کتاب فاطمه ,فاطمه است ...به قلم دکنر علی شریعتی را برای دوستداران حضرت فاطمه(س)...  اینک لحظه وداع با علی (ع)چه دشوار است اکنون علی باید در دنیا بماند تا سی سال دیگر!آرام وسبکبار بربستر خفت روبه قبله کرد ودر انتظار ماند.الحظه ای گذشت ولحظاتی...ناگهان از خانه شیون برخاست.پلکهایش را فروبست وچشمهایش را به روی محبوبش-که در انتظار بود –گشود.وعلی تنها ماند با کودکانش.از علی خواسته بود تا اورا شب دفن کند.گورش را کسی نشناسد وچنین کرد.اما کسی نمیداند که چگونه؟وهنوز نمیداند کجا؟در خانه اش ؟یا در بقیع ؟معلوم نیست.وکجای بقیع ؟معلوم نیست.آنچه معلوم است رنج علی است امشب برگور فاطمه.مدینه در دهان شب فرورفته است.مسلمانان همه خفته اند.سکوت مرموز شب گوش به گفتگوی آرام علی دارد.وعلی که سخت تنها مانده است هم در شهر هم در خانه.بی پیغمبر بی فاطمه...ساعت هاست...شب –خاموش وسنگین –زمزمه درد اورا گوش میدهد.بقیع آرام وخوشبخت ومدینه بی وفا وبدبخت سکوت کرده اند.قبرهای بیدار وخانه های خفته می شنوندنسیم نیمه شب کلماتی را که به سختی از جان علی برمیآید از سرگور فاطمه به خانه خاموش پیغمبر میبرد.برتو از من ودخترت –که در جوارت فرود آمد وبه شتاب به تو پیوست سلام ای رسول خدا-از سرگذشت عزیز تو- ای رسول خدا –شکیبایی من کاست اما در پی سهمگینی فراق توو سختی مصیبت تو مرا اکنون جای شکیب هست.من تورا در شکافته گورت خواباندم ودر میانه حلقوم وسینه من جان دادی (ان لله وانا الیه راجعون)اما اندوه من ابدی ست واما شبم بی خواب تا آنگاه خدا خانه ای را که تو در آن  نشیمن داری برایم برگزیند برهردوی شما سلام .سلام وداع کننده ای که نه خشمگین است نه ملول. لحظه ای سکوت نمود خستگی یک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد .گویی با هر یک از کلمات که ازعمق جانش کنده می شد –قطعه ای از هستی اش را از دست داده است.در مانده وبیچاره برجامانده است نمیدانست چه کند؟ بماند ؟یا باز گردد؟چگونه فاطمه را اینجا تنها بگذارد.چگونه تنها به خانه برگردد؟شهر با هزاران توطئه وخیانت وبی شرمی انتظار اورا میکشد.درد چندان سهمگین است که روح توانای اورا بیچاره کرده است...نمیتواند تصمیم بگیردتردید جانش را آزار میدهد ..برود یا بماند؟؟احساس میکند که از هر دوکار عاجز است به فاطمه توضیح میدهد   اگر از پیش تو بروم نه از آن رواست که از ماندن نزد تو ملول گشته ام واگر همین جا ماندم نه از آن رواست که به وعده ای که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شده ام.آنگاه برخاست وبه خانه پیامبر روکرد گویی میخواست به او بگوید که این (ودیعه ی عزیزی )را که به من سپرده ای اکنون به سوی تو باز میگردانم.سخنش را بشنو ازاو بخواه ..به اصرار بخواه تا برایت همه چیز را بگویدتا آنچه را که پس از تو دید یکایک برشمارد فاطمه این چنین زیست و این چنین مرد وپس از مرگش زندگی دیگری در تاریخ آغاز کرد.نمی دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟ خواستم از (بوسوئه تقلید کنم خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی ا (مریم)سخن می گفت. گفت : هزار هفتصد سال است که همه سخنوان عالم درباره مریم داد سخن داده اند ...ومن خواستم با چنین شیوها ی از فاطمه بگویم .باز درماندم:

 خواستم بگویم فاطمه دختر خدیجه بزرگ است

 دیدم فاطمه نیست

 خواستم بگویم که فاطمه دختر محمد است

 دیدم که فاطمه نیست

 خواستم بگویم فاطمه همسر علی است

 دیدم که فاطمه نیست

 خواستم بگویم که فاطمه مادر حسین است

 باز دیدم که فاطمه نیست

 نه این ها همه هست واین همه فاطمه نیست.

 فاطمه ,فاطمه است...

 ( از کتاب فاطمه فاطمه است ..نوشته دکتر علی شریعتی) 

گزیده ای از کتاب فاطمه فاطمه است دکتر شریعتی

این زن سوم، زنی است، که می خواهد انتخاب کند. زنی است که نه چهره موروثی را می پذیرد و نه چهره تحمیلی صادراتی پست ترین و پلیدترین دشمنان انسانیت را. هر دو را آگاه است و هردو را می هم داند.آنکه به نام سنت تحمیل می شد و در جریان آن به وراثت می رسید، مربوط به اسلام نیست؛ مربوط به سنت های دوره ی پدرسالاری است و حتی دوره ی بردگی و آنکه امروز از غرب می آید، نه علم است، نه بشریت است، نه ازادی است، نه انسانیت است، و نه مبتنی بر حرمت زن است، مبتنی بر حیله های پست قدرت های پست انحرافی و تخدیر کننده ی بورژوازی است. می خواهد در این میانه انتخاب کند؛ چه چیز را؟ ان کدام تصویر است؟نه تصویر زن ارتجاعی سنتی، نه تصویر زن مدرن تحمیلی، بلکه تصویر زن مسلمان است. برای این که تصویر این چهره سوم را بفهمد، خوشبختانه هم مواد در دست ماست و هم تاریخ، و هم بهتر از مواد و مجسم تر از تاریخ و معین تر و محسوس تر از مباحث علمی و فقهی، تصویر عینی شخصیت های نمونه ای که به نام امام، به نام اسوه، به نام سرمشق در تاریخ ما وجود دارند و بالاخص در فرهنگ شیعی، همه در یک خانواده، در یک اتاق 3×4 جمعند؛ خانواده ای که هرکدامشان سرمشقند:حسن بودن در صلح،حسین بودن در جهاد و شهادت، زینب بودن در سنگین ترین رسالت اجتماعی عدالت و حق، فاطمه بودن در زن، و علی بودن در همه چیز!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۴:۴۸
رضا حارث ابادی

خطرناک ترین دشمن سلامتی آقایان چیست؟

شکی نیست که چاقی برای سلامتی بد است. زیادی چربی بدن میزان کلسترول بد (LDL) و نیز تری‌گلیسریدها را بالا می‌برد و در عین حال باعث کاهش میزان کلسترول خوب (HDL) می‌شود.چاقی توانایی پاسخ‌دهی بدن به انسولین را مختل می‌کند و میزان قند و انسولین خون را بالا می‌برد...زیان‌های چاقی اما محدود به این موارد نیست؛ چاقی با افزایش خطر حمله قلبی، سکته مغزی، فشار خون بالا، دیابت، سنگ صفراوی، سرطان، آرتروز، قطع تنفس حین خواب از نوع انسدادی،‌ کبد چرب و افسردگی به سلامتی آسیب می‌رساند.در مجموع چاقی یک قاتل تمام‌عیار است.چاقی به یکسان زنان و مردان را دچار می‌کند. اما ممکن است از دانستن این موضوع تعجب کنید که مردان به طور خاص در معرض عوارض چاقی هستند چرا که چاقی تأثیر زیان‌بار اختصاصی بر هورمون‌های مردانه،‌ فعالیت جنسی مردان و سلامت پروستات در آن‌ها دارد.

آیا من اضافه وزن دارم؟

برانداز کردن خودتان در آینه ممکن است پاسخ را به شما بدهد، اما برای این که بدانید آیا وزنتان شما را در معرض عوارضی که ذکر شد، قرار می‌دهد، یا نه به ارزیابی دقیق‌تری نیاز دارید.در حال حاضر بهترین روش ارزیابی وزن شاخص توده بدنی (BMI) است. برای محاسبه BMI باید وزنتان را بر حسب کیلوگرم بر مجذور یا توان دوی قدتان بر حسب متر تقسیم کنید.BMIبه شما تخمین معقولی از چربی کل بدن می‌دهد. BMI میان 25 و 30 شما را در رده افراد دارای اضافه وزن قرار می‌دهد و BMI 30 یا بالاتر بیانگر چاق بودن شماست. اما BMI چیزی درباره توزیع چربی در بدن نمی‌گوید. دانشمندان می‌گویند با اینکه هیچ زیادی چربی‌ای در بدن خوب نیست، چربی شکمی زیان‌بارتر است.بنابراین برای اینکه بتوانید متوجه شوید در معرض خطر هستید یا نه، کافی است به سادگی دور کمرتان را در سطح ناف اندازه بگیرید. برای آقایان خطر از دور کمر 92 سانتی‌متر شروع به افزایش می‌کند و در دور کمر 5/101 سانتی‌متر و بالاتر به اوج خود می‌رسد.

چاقی و تستوسترون

تستوسترون، هورمون جنسی مردانه اصلی است. این هورمون مسوول کلفت شدن صدا، حجیم شدن عضلات و استخوان‌های مستحکم که شاخص جنس مذکر است، رشد اندام‌های تناسلی مردانه، تولید اسپرم و ایجاد میل جنسی و الگوی معمول رشد ریش در مردان است. این هورمونپس از تبدیل شدن به دی‌هیدروتستوسترون، باعث رشد پروستات می‌شود که نشانه کمتر خوشایند مردانگی در سنین بالاتر است. میزان‌های تستوسترون در سنین بلوغ شروع به افزایش می‌کند و در ابتدای بزرگسالی به اوج خود می‌رسد و بعد از چند سال پایدار بودن از اوائلمیانسالی شروع به کاهش تدریجی می‌کند. از آنجایی که کاهش میزان تستوسترون، تنها به اندازه یک درصد در سال است، در اغلب مردان سالمند میزان طبیعی تستوسترون حفظ می‌شود. اما هر چیزی که سرعت این کاهش را شتاب بخشد، می‌تواند برخی از مردان را به کمبود تستوسترون دچار کند.

سنگ‌های کلیوی باعث درد جسمی بسیار شدیدی می‌شوند. سنگ‌های کلیوی مردان را 2 برابر زنان مبتلا می‌کنند و چاقی خطر ابتلا به آن‌ها را می‌افزاید

چاقی میزان تستوسترون را کاهش می‌دهد. برای مثال یک بررسی در سال 2007 روی 1667 مرد در سنین 40 ساله و بالاتر نشان داد که به ازای هر یک دهم افزایش در میزان BMI دو درصد میزان تستوسترون کاهش پیدا می‌کند.یک بررسی دیگر در سال 2008 روی 1862 مرد در سنین 30 ساله و بالاتر نشان داد که دور کمر ارتباطی حتی قوی‌تر نسبت به BMI با کاهش تستوسترون دارد. 10 سانتی‌متر افزایش دور کمر احتمال کاهش تستوسترون در مردان را تا 75 درصد افزایش می‌داد؛ در حالی که در مقایسه 10 سال افزایش سن تنها 36 درصد میزان تستوسترون را کاهش می‌داد. در مجموع اندازه دور کمر قوی‌ترین عامل منفرد پیش‌بینی کننده بروز علائم کمبود تستوسترون بود و بالاخره یک پژوهش در استرالیا نشان داد که تقریباً از هر 7 مرد چاق، یکی ممکن است از درمان جایگزینی با تستوسترون سود ببرند که چهار برابر میزان سودبخشی این هورمون در مردان غیرچاق است.

باروری و تولیدمثل

چاقی نه تنها فعالیت جنسی مرد را دچار اختلال می‌کند،‌ بلکه ممکن است باروری او را هم دچار اشکال کند. یک بررسی در آمریکا نشان داد میان چاقی و کاهش شمار اسپرم‌ها و کاهش حرکت آن‌ها رابطه وجود دارد. دانشمندان آلمانی یافته‌های مشابهی را در مردان بین سنین 20 و 30 گزارش کرده‌اند.بررسی‌های متعدد نشان داده‌اند که افزایش چربی بدن مرد خطر ابتلای اوبه سرطان پروستات را افزایش می‌دهد. همچنین چاقی احتمال گسترش زودرس سرطان پروستات به فراتر از این غده را افزایش می‌دهد،‌ احتمال عود پس از درمان را نیز بالا می‌برد

سنگ‌های کلیوی

سنگ‌های کلیوی باعث درد جسمی بسیار شدیدی می‌شوند. سنگ‌های کلیوی مردان را 2 برابر زنان مبتلا می‌کنند و چاقی خطر ابتلا به آن‌ها را می‌افزاید. پژوهش‌ها نشان داده‌اند که افراد دچار اضافه وزن مقدار بیشتری کلسیم و سایر مواد شیمیایی به درون ادرارشان ترشح می‌شود و این مواد تشکیل سنگ می‌دهند.

بزرگی خوش‌خیم پروستات

بزرگی خوش‌خیم پروستات با افزایش سن در مردان شایع‌تر می‌شود اما در مردانی که شکم می‌آورند، شیوع بیشتری پیدا می‌کند. بررسی‌ها در آمریکا و چین با استفاده از سونوگرافی و MRI نشان داده‌اند که مردانی که شکم‌های بزرگ‌تری دارند، دارای پروستات‌های بزرگ‌تری هم هستند.

میزان آنتی‌ژن اختصاصی پروستات

غده پروستات به خاطر معماها و تناقض‌های علمی آن مشهور است. در این مورد هم یک معمای دیگر وجود دارد. اندازه‌گیری آنتی‌ژن اختصاصی پروستات (PSA) در خون به عنوان آزمایشی ابتدایی برای کشف زودرس موارد سرطان پروستات به کار می‌رود. میزان PSA در بزرگی خوش‌خیم پروستات نیز در خون بالا می‌رود، اما در مقابل چاقی با این که باعث بزرگ شدن پروستات می‌شود، میزان PSA را در خون کاهش می‌دهد. علت این است که چاقی باعث افزایش حجم خون می‌شود و PSA درون این حجم اضافه، رقیق‌تر می‌شود.

سرطان پروستات

از آنجایی که چاقی میزان PSA را در خون کاهش می‌دهد ممکن است استفاده از این اندازه‌گیری شناسایی زودرس سرطان پروستات را دچار مشکل کند. به غیر از این، چاقی اثرات نابه‌جایی بر زیست‌شناسی غده پروستات دارد.بررسی‌های متعدد نشان داده‌اند که افزایش چربی بدن مرد خطر ابتلای او به سرطان پروستات را افزایش می‌دهد. همچنین چاقی احتمال گسترش زودرس سرطان پروستات به فراتر از این غده را افزایش می‌دهد،‌ احتمال عود پس از درمان را نیز بالا می‌برد. به علاوه چاقی احتمال بی‌اختیاری ادراری پس از برداشتن پروستات با جراحی را افزایش می‌دهد.

 چرا اضافه وزن؟

گرچه ممکن است آن قدر افراد دچار اضافه وزن در جامعه فراوان باشند که فکر کنید اضافه وزن چیزی عادی است، اما اضافه وزن طبیعی نیست. در واقع یکی از عواملی که باعث شده است دیابت، فشار خون بالا، سکته مغزی، حمله قلبی و آرتروز این همه شایع باشد، چاقی است و مردان چاق با مصیبت‌های بیشتری مواجه هستند، گرچه کاهش وزن کار مشکلی است، اما امکان‌پذیر است. راه‌حلی فوری برای چاقی وجود ندارد، اما راه حل‌های تدریجی وجود دارند:‌ تنظیم رژیم غذایی‌تان برای این که کالری کمتری دریافت کنید و ورزش کردن برای آنکه کالری بیشتری بسوزانید. راه مردانه برای کاهش وزن همین است و زمان شروع آن هم همین الآن است. وقتی موضوع بهبود سلامتتان مطرح است، درنگ نکنید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۳:۵۴
رضا حارث ابادی

جنگل حارث آباد مهمترین قربانی تهیه ذغال جهت کباب و قلیان برای فروش ؟

مسئولان: خشکسالی بیشترین صدمه را به جنگل های تاغ حارث آباد وارد کرده است و البته بی تدبیری مسئولین محترم شهرستان

آب و هوای خشک و نیمه خشک در خراسان رضوی باعث شده است معدود جنگل های موجود با پوشش گیاهی ویژه این مناطق اهمیت فوق العاده زیادی داشته باشد. یکی از این عرصه ها جنگل های تاغ حارث آباد است که جزو بزرگ ترین عرصه های جنگلی استان قرار دارد اما متأسفانه روند تخریب جنگل های حارث آباد در جنوب سبزوار، به گونه ای است که شاید تا چند سال دیگر اثری از آن باقی نماند. یک کارشناس اداره حفاظت محیط زیست استان درباره ویژگی های این جنگل ها به خراسان می گوید: این جنگل ها یکی از مهم ترین زیستگاه های استان است که به طور کاملا آشکاری در معرض نابودی و دگرگونی است. وی معتقد است این جنگل ها سال ها سرزنده و شاداب بوده و یکی از زیبایی های طبیعی استان و جنوب سبزوار به شمار می آمده است، این در حالی است که مدیرکل اداره منابع طبیعی خراسان رضوی این نوع نگاه به منطقه حارث آباد را چندان قبول ندارد و کمبود اعتبارات را نیز به عنوان مشکل احیای آن متذکر می شود.جنگل های طبیعی تاغ در حاشیه منطقه بیابانی شهرستان سبزوار، هر بیننده ای را به شگفتی و تحسین وا می دارد. به این دلیل که شرایط طبیعی این منطقه، چنان سخت و خشن است که حضور درختانی بعضا پرشاخ و برگ و تنومند تاغ که توانسته اند در مقابل عوامل نامساعد طبیعی پایدار بمانند و به حیات خود ادامه دهند، خارج از تصور است. گویا گرمای سوزان منطقه، خشکی و کم آبی، فرسایش و ضربات خرد کننده شن و هم چنین، سرمای سخت زمستان و دخالت های بی رویه بشر، هیچ کدام توانایی در هم کوبیدن، تسلیم و ریشه  کن کردن تاغ را نداشته اند زیرا این کویر است که در برابر تاغ سر فرود آورده و در مهار و کنترل آن است، اما چرا با وجود این همه مقاومت و سرسختی این پوشش گیاهی، کویر هم چنان در حال پیشروی است و به نظر می رسد جنگل های تاغ در حال انهدام و نابودی است؟

 عامل تخریب جنگل های تاغ

یک کارشناس محیط زیست معتقد است دلیل روند تخریب جنگل های تاغ، تاخت و تاز انسان در عرصه طبیعت است که به طور مستقیم و غیرمستقیم، جنگل های تاغ را طی سال ها مورد بهره برداری ویرانگرانه خود قرار می دهد. «مهندس امیر حسین برآهویی» می افزاید: تجاوزهای مداوم و بی وقفه به تاغ زارهای «دست کاشت»، در دهه های اخیر، با افزایش مکانیزاسیون کشاورزی رشدی چند برابر یافته است. علاوه بر این، رشد توسعه جوامع روستایی و شهری نیز باعث روند فزاینده و رو به رشد انهدام و نابودی درخت تاغ بوده است.

وقتی تخریب تاغ زارها شتاب می گیرد

یک کارشناس محیط زیست نیز در گفت و گو با خراسان معتقد است متأسفانه نابودی این جنگل ها هم اکنون چنان شتابی به خود گرفته است که به نظر نمی رسد با ادامه این روند، طی چند سال آینده دیگر اثری از آن باقی بماند. «منیژه رامون» می افزاید: این در حالی است که تاکنون کمتر نهادی اقدامی جدی و موثر، برای جلوگیری از این فاجعه بزرگ و حفظ این جنگل ها انجام داده است.رامون تأکید می کند: به نظر می رسد در فاجعه نابودی این جنگل ها، دو عامل انسانی و طبیعی نیز دست به دست هم داده است. یعنی هم چرای همیشگی دام در میان درختان و هم قطع درختان توسط مردم برای مصارف گوناگون (عمدتا تهیه زغال)، از جمله عوامل موثر و مهم در تخریب این جنگل هاست.

سوال ؟ چه شخص یا سازمانی مجوز قطع درختان و تهیه ذغال را در سال های گذشته صادر نموده بود ؟ امیدوارم دوست عزیزم جناب مهندس وظیفه دار در این خصوص پاسخگو باشند

وی با اشاره به خطرات خشکسالی های اخیر به خراسان می گوید: خشکسالی های چند سال اخیر و حفر تعداد فراوانی سوراخ توسط موش های معروف به «موش دو پا» در زیر و اطراف ریشه این درختان، موجب از بین رفتن ریشه درختان و تبخیر شدید آب موجود در اطراف ریشه و درون خاک زیر درختان شده است، این موضوع روند نابودی این جنگل ها را به شدت تسهیل می کند. این کارشناس محیط زیست می افزاید: به نظر می رسد یکی از ضروری ترین کارها برای نجات این منطقه، کنترل جمعیت موش ها و از بین بردن سوراخ های ایجاد شده در زیر و کنار ریشه درختان، ممانعت از قطع درختان توسط مردم و جلوگیری از ورود دام ها به داخل این منطقه جنگلی است. وی متذکر می شود این منطقه، زیستگاه حدود ۱۲ گونه خزنده است که با توجه به روند تخریبی کنونی، امید اندکی به آینده حیات آن ها وجود دارد.

 پیشینه جنگل های تاغ در استان

از دهه ۱۳۴۰ روند ایجاد جنگل های «دست کاشت» در استان با اعتبارات بسیار زیادی شروع شد. در حال حاضر استان خراسان رضوی نیز با داشتن بیش از ۳۵۰ هزار هکتار جنگل طبیعی و بیابانی با پوشش های گیاهی مختلف از میان ۲ میلیون هکتار در کل کشور (که بیشترین سطح را نسبت به مناطق دیگر در بر می گیرد) بستر مناسبی برای رشد و توسعه کشاورزی، صنعت و خدمات فراهم کرده است. به همین سبب حفظ و حراست از این میراث گران بها باید مورد توجه جدی مسئولان شهری و منطقه ای باشد. مدیرکل منابع طبیعی و آبخیزداری خراسان رضوی در این باره به گزارشگر ما می گوید: مسئله قابل ذکر، مقاومت حیرت آور تاغ در برابر نامساعدترین شرایط بوم شناختی (خشکسالی، هجوم آفات و...) است. «مهندس حسن تقوایی» ادامه می دهد: به عبارت دیگر می توان تاغ را در شرایط آب و هوایی به شدت کویری (زیر ۵۰ میلی متر باران) برای بازسازی و احیا با موفقیت به کار گرفت. وی تأکید می کند: تاغ با ایجاد شبکه وسیعی از سیستم ریشه ای قادر است علاوه بر جلوگیری از فرسایش و حرکت شن های روان، رطوبت مورد نیاز خود را از خاک جذب کند و به حیات خود ادامه دهد. مدیر کل منابع طبیعی استان معتقد است تاغ نه تنها مهارکننده خشک ترین و شدیدترین کویرهاست، بلکه قادر است به عنوان جنگل های «دست کاشت» برای مردم منطقه بستر تولید فراهم کند و همانند جنگل های گرمسیری و بارانی شمال، به منظور رفع نیازهای چوبی استان پاسخگوی متقاضیان باشد. تقوایی تصریح می  کند: سرشاخه های تاغ یکی از علوفه های مورد علاقه شتر است. از این رو بستر بسیار مناسبی برای توسعه پرورش شتر فراهم می کند. هم چنین در فصل زمستان شاخه، برگ و بذر تاغ می تواند یکی از منابع اصلی تأمین کننده غذای گوسفندان باشد.

طرح احیای تاغ های مسن

هر چند برخی کارشناسان محیط زیست معتقدند خشکسالی های اخیر و بی توجهی مسئولان ذی ربط، در روند رو به شتاب نابودی جنگل های منطقه حارث آباد بی تأثیر نیست؛ اما مدیرکل منابع طبیعی استان با رد صریح این نظریه به خراسان می گوید: شهرستان سبزوار با وسعت یک میلیون و ۴۱۸ هزار و ۴۶۸ هکتار، دارای شرایط آب و هوای بیابانی است. وی می افزاید: به دلیل وسعت زیاد و بحرانی بودن شرایط منطقه و خشکسالی های گذشته های دور و خسارات ناشی از توفان های ماسه به مناطق مسکونی و تأسیسات زیربنایی، شاهد نخستین فعالیت های تثبیت ماسه های روان و بیابان زدایی در سطح کشور و منطقه حارث آباد هستیم.«مهندس حسن تقوایی» تأکید می کند: پس از مطالعات ابتدایی با وارد کردن مقداری بذر از روسیه (شوروی سابق) در سطح ۱۰۰ هکتار از طریق نهال کاری، این پروژه سال ۱۳۴۴ آغاز شد و تحقق پیدا کرد. وی ادامه می دهد: با در نظر گرفتن پدیده «بیابان زایی» به عنوان سومین چالش قرن ۲۱ در جهان و تعامل سازمان متبوع با سازمان جنگل ها و مراتع و آبخیزداری کشور، اداره کل منابع طبیعی و اداره منابع طبیعی شهرستان سبزوار طرح هایی در زمینه تاغ زارها مطالعه و اجرا شد. وی تأکید می کند: از جمله طرح های نهایی شده در این زمینه که به تصویب کمیته فنی نیز رسیده است؛ طرح های ملی شناسایی کانون های بحرانی فرسایش بادی، برنامه اقدام ملی بیابان زدایی، شناسایی رخساره های بیابانی و طرح های استانی شامل طرح مدیریت منابع طبیعی و بیابان زدایی حاشیه کال شور سبزوار، طرح اجرایی کانون های بحرانی فرسایش بادی، طرح مدیریت پرورشی تاغ زارهای مسن و قدیمی در مناطق کلاته میرعلی- دولت آباد، چشام و ایزی است که فعالیت های اجرایی از طریق بذرکاری و نهال کاری بالغ بر ۵۰ هزار هکتار با گونه های مختلف و متنوع در محدوده شهرستان سبزوار احیا و تبدیل به جنگل های بیابانی شده و خطرات ناشی از توفان های ماسه و شن را تا حد زیادی کاسته است.

تاغ زارها یکی از عوامل بیابان زدایی

روزی ما قدر این نعمت را می داین که شاید مجبور شویم مثل عراق برای مقابله با ریزگردها میلیاردها تومان هزینه کنیم اما از هزینه کردن و درمان این منابع عزیز که با تلاش فراوان در طی سال ها بوجود امده است کوتاهی می کنیم . 

رئیس اداره بیابان و تثبیت شن نیز در تکمیل سخنان مهندس تقوایی به خراسان می گوید: خشکسالی های اخیر و کم شدن بعضی گونه های حیوانی از جمله مارها یا تخریب زمین توسط موش ها، در چرخه طبیعت یک اتفاق طبیعی است. همه این موارد دست به دست هم می دهند تا شرایط را بحرانی و یا از بروز آن جلوگیری کنند. وی با اشاره به تخریب های انسانی می گوید: این تخریب ها از طرف سازمان حفاظت  منابع طبیعی رصدشده و بابت هر تخریبی که توسط دامداران یا کشاورزان صورت گیرد، جریمه ای با توجه به هزینه های نگهداری در سال های گذشته از جمله هزینه نگهداری نهال ها در سردخانه و حقوق محیط بانان در نظر گرفته شده است. «محمدحسن شریعتی» مشکل اصلی وضعیت کنونی را کمبود اعتبارات می داند و به گزارشگر خراسان می گوید: در سال جاری نیز با وجود اعتبارات کمی که به این بخش تخصیص یافت، اداره کل منابع طبیعی هم چون همیشه به وظایف خود پای بند بوده است. وی معتقد است انجام امور ملی نیاز به اعتبارات کلان ملی دارد و ما بدون اعتبار، درهیچ ارگان یا سازمانی توانایی اجرای طرح های تصویب شده را نداریم. هرچند تاکنون نیز از وظایف خود عدول نکرده ایم. مهندس شریعتی می گوید: بر اساس مطالعات مربوط به طرح شناسایی کانون بحران، شهرستان سبزوار دارای کانون بحرانی به وسعت ۷۱ هزارو۱۱۲ هکتار است و مساحت اراضی تحت تاثیر نیز ۴۸۶ هزارو ۴۲۴ هکتار است. به لحاظ این که طول عمر توده های تاغ قدیمی در برخی مناطق از قبیل حارث آباد بالغ بر ۴۵ سال است و به سن «دیرزیستی» نیز رسیده است، عواملی از جمله خشکسالی های مستمر، افت آب های زیرزمینی، ازدیاد پایه ها از طریق ریزش بذرهای تاغ، حمله ملخ کوهان دار تاغ و فشار بیش از حد به تاغ زارهای حاشیه روستاها نیز مزید بر علت شده است. این موارد مسئولان و کارشناسان منابع طبیعی را برآن داشته است از طریق بیابان زدایی، هرس سرشاخه های تاغ و قطع پایه های آلوده به آفات و بیماری های گیاهی و هم چنین وارد نکردن گونه های مقاوم به خشکی، شوری، درجات حرارت و...، با خشکیدگی تاغ زارها مقابله و این مشکل را تا حدودی مدیریت کنند.

اداره منابع طبیعی سبزوار: کوتاهی نکرده ایم ؟

رئیس اداره منابع طبیعی سبزوار نیز معتقد است اداره منابع طبیعی برای حفظ، حراست، نگهداری و مراقبت از این عرصه ها کوتاهی نکرده و تلاش خود را در این زمینه و در حد توان خود انجام داده است. «مسعود وظیفه دار» به گزارشگر ما می گوید: خشکسالی های اخیر ناشی از عامل طبیعی و تغییرات اقلیمی است. اما آن چه بیش از همه جنگل های تاغ را تهدید می کند، هجوم آفت ملخ  کوهان دار است که خوشبختانه با اقدام به موقع در سال جاری، نسبت به سال گذشته در این خصوص آسیب دیدگی کمتری داشتیم. این مقام مسئول ادامه می دهد: ۴۸۶ هزارو۴۲۴ هکتار یعنی ۳۴ درصد از مساحت شهرستان سبزوار، جزو مناطق تحت تاثیر فرسایش بادی است. مهندس وظیفه دار مساحت شهرستان سبزوار را با احتساب شهرستان تازه تاسیس خوشاب، یک میلیون و ۴۳۲ هزارو۸۰۳ هکتار برآورد می کند و می گوید: بر اساس مطالعات طرح شناسایی کانون های بحرانی و مناطق تحت تاثیر فرسایش بادی در خراسان رضوی، مساحت تنها کانون بحران فرسایش بادی شهرستان سبزوار به نام «محمدآباد بادقوس داورزن» ۷۱ هزارو۱۱۲ هکتار است. این مقام مسئول، اعتبارات مصوب سال ۸۹ این شهرستان را برای اجرای طرح های بیابان زدایی یک میلیارد و ۵۷۰ میلیون ریال عنوان می کند و می افزاید: با توجه به سطح وسیع بیابان ها در این شهرستان، این اداره با توجه به اعتبار ابلاغی در هر سال آمادگی اجرای پروژه های اصلاحی و احیایی را دارد.

مهتمرین کوتاهی استفاده از محیط بان بعضا بی تعصبی است که اصلا قدر و منزلت این منابع ر ا درک نمی کنند که البته من خود چند بار این موضوع را برای شما تشریح کردم

خشکسالی و مشکل تخصیص اعتبارات

با توجه به خشکسالی های پی درپی که در استان به وقوع پیوسته است، اکنون وضعیت بسیار حادی برای عرصه های طبیعی و ملی استان به وجود آمده و خسارات زیادی به این عرصه ها وارد شده است. مهندس تقوایی به بحث کمبود اعتبار اشاره می کند و می گوید: قبلا هر ساله از سوی استانداری اعتبارات مناسبی برای احیا و نگهداری منابع طبیعی و جبران خسارت های خشکسالی تامین می شد که این موضوع نیز به نگاه مثبت استانداری به مقوله آب و خاک و تاثیر آن در زندگی عمومی و عرصه های طبیعی بستگی داشته است. وی اظهار می دارد: در سال مالی ۸۹-۸۸ بیش از ۷ میلیارد تومان اعتبار به اداره کل منابع طبیعی، برای جبران خسارت های خشکسالی اختصاص داده شد، اما در سال مالی ۹۰-۸۹ اتفاق دیگری رخ داد.تصمیم گیری درباره اعتبارات خشکسالی به جای تعیین و تخصیص در هر استان، در دولت انجام شد.مدیر کل منابع طبیعی خراسان رضوی یادآور می شود: بر همین اساس به آبخیزداری که تاثیر به سزایی در مهار پدیده خشکسالی دارد بی توجهی شد و فعالیت های عمرانی بیشتر مدنظر قرار گرفت. مهندس تقوایی می افزاید: بر همین اساس در سال های گذشته تنها 2.5 میلیارد تومان اعتبار به اداره کل منابع طبیعی خراسان رضوی، برای مقابله با اثرات خشکسالی اختصاص داده شد. زمان اختصاص اعتبارات خشکسالی نیز مناسب نبود مثلا تاکنون با گذشت ۶ ماه از سال جاری هنوز رقم اعتبارات این اداره به مااعلام نشده است.

پشت هر تخریب جنگل سیل ویرانگری در کمین ایستاده است

برای پی گیری بیشترموضوع به سراغ یکی از کارشناسان سازمان جنگل ها و مراتع می رویم. وی که حاضر نیست نامش فاش شود به خراسان می گوید: شاید عنوان این مطالب از سوی کارشناسان محیط زیست در شرایطی که اکنون اختلاف نظرهایی بر سر ادغام این دو سازمان درگیر موضوع وجود دارد، به نفع هیچ یک از آن ها نباشد اما با این وجود بهتر است بدانیم پشت هر تخریب جنگل، سیلی در کمین است و با نابودی جنگل، سیل به راه می افتد. وی می افزاید: پس از این همه سیل خانمان برانداز در کشور و استان امیدواریم مردم درک کرده باشند، جنگل سپر بلای ماست. اگر در هرجا درختی است، باید حفظ شود و اگر نیست، باید با کاشت انبوه درخت، جنگل مصنوعی به وجود آورد. این کارشناس محیط زیست تاکید می کند: بلایای طبیعی و حفاظت از محیط زیست، دومقوله اساسی و مهم برای جامعه بشری است که با یکدیگر ارتباطی تنگاتنگ دارند. تخریب محیط زیست به عنوان اصلی ترین مولفه پدیدآمدن بلایای طبیعی شناخته شده است. وی ادامه می دهد: بلایای طبیعی، بخشی از واقعیت های گریزناپذیر حیات انسان ها در جوامع بشری است. این استاد دانشگاه تصریح می کند: بر پایه آمار سازمان ملل متحد، بلایای طبیعی در هر سال بیش از ۱۰۰ هزار نفر از مردم جهان را به کام مرگ می کشد و حدود ۳۰۰ میلیارد دلار خسارت مالی بر جای می گذارد. بیشتر بلایای طبیعی، خود به خود نتایج نامطلوبی ندارد، آن چه این پدیده را به فاجعه تبدیل می کند، ساخت وسازهای غیرمجاز و بدون استاندارد، انفجار جمعیت، بهره برداری بی رویه از منابع طبیعی، تخریب زمین، قطع درختان و از میان رفتن جنگل ها و نبود ابزار پیشگیرانه برای مقابله با این پدیده هاست.

نابودی جنگل های تاغ و تهدید حیات بزرگ ترین سوسمار ایران در استان

نگرش نادرست انسان به «بزغاله مار» (بزرگ ترین سوسمار ایران) و تغییر زیستگاه ها، از جمله عواملی است که حیات این جانور نادر و بی آزار را در استان، با تهدید جدی مواجه کرده است. یک کارشناس محیط زیست با بیان این مطلب به خراسان می گوید: به جرات می توان ادعا کرد «بزغاله مار» یکی از خزندگانی است که بیش از همه جانوران استان، به دلیل محو تدریجی جنگل های تاغ در معرض نابودی است. احتمالا بزرگ ترین عامل نابودی آن نیز انسان است؛ متاسفانه طی سال های گذشته نگرش به شدت منفی و تنفرانگیز در مورد این جانور مفید، موجب به خطر افتادن حیات آن شده است. این در حالی است که این نگرش به کلی دور از حقیقت است. «منیژه رامون» به خراسان می گوید: «بزغاله مار» جانوری بی آزار و موش گیر قهار بیابانی است که زمانی در استان خراسان رضوی به فراوانی یافت می شد اما اکنون به جانوری منزوی و بسیار کمیاب تبدیل شده است. وی با اشاره به خشکسالی های اخیر تصریح کرد: از یک سو خشکسالی های چند سال اخیر و از سوی دیگر کاسته شدن شدید جمعیت مارها که یکی از منابع غذایی این جانور به شمار می آید در کاهش جمعیت این جانور نقش اساسی دارد. رامون به گزارشگر ما می گوید: «بزغاله مار» جانوری بی آزار و یکی از حلقه های مهم زنجیره های اکولوژیکی مناطق بیابانی استان خراسان رضوی است که نسل آن رو به نابودی است و بی تردید این موضوع فاجعه ای بزرگ برای محیط زیست استان محسوب می شود. وی خاطرنشان می سازد: وضعیت رو به انقراض نسل «بزغاله مار» بسیار اسفناک است. این جانور تنها به خاطر جثه بزرگ و فعالیت در روز به خوبی در معرض دید مردم قرار دارد، اما مردم عموما به خاطر ظاهر این جانور آن را موجودی ناخوشایند و منحوس می دانند و در نابودی آن درنگ نمی کنند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۳:۱۶
رضا حارث ابادی

ده درس جالب از زندگی انیشتین     

اول قوانین را یاد بگیرید بعد بازی کنید "اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید از هر کس دیگر بهتر بازی خواهید کرد".

۱- کنجکاوی را دنبال کنید

"من هیچ استعداد خاصی ندارم .فقط عاشق کنجکاوی هستم "چگونه کنجکاوی خودتان را تحریک می کنید ؟ من کنجکاو هستم. مثلا پیدا کردن علت اینکه چگونه یک شخص موفق است و شخص دیگری شکست می خورد .به همین دلیل است که من سال ها وقت صرف مطالعه موفقیت کرده ام . شما بیشتر در چه مورد کنجکاو هستید ؟پیگیری کنجکاوی شما رازی است برای رسیدن به موفقیت.
۲ -پشتکار گرانبها است

"من هوش خوبی ندارم، فقط روی مشکلات زمان زیادی می گذارم"تمام ارزش تمبر پستی توانایی آن به چسبیدن به چیزی است تا زمانی که آن را برساند.مانند تمبر پستی باشید ؛ مسابقه ای که شروع کرده اید را به پایان برسانید .با پشتکار می توانید به مقصد برسید.
۳ - تمرکز بر حال

"انرژی متمرکز، توان افراد است، و این تفاوت پیروزی و شکست است ."پدرم به من می گفت نمی توانی در یک زمان بر دو اسب سوار شوی .من دوست داشتم بگویم تو می توانی هر چیزی را انجام بدهی اما نه همه چیز .یاد بگیرید که در حال باشید.تمام حواستان را بدهید به کاری که در حال حاضر انجام می دهید

۴ - تخیل قدرتمند است

"تخیل همه چیز است .می تواند باعث جذاب شدن زندگی شود .تخیلی به مراتب از دانش مهم تر است "یا شما از تخیلات روزانه استفاده می کنید ؟ تخیل از دانش مهم تر است ! تخیل شما پیش نمایش آینده شما است .نشانه واقعی هوش دانش نیست ، تخیل است.آیا شما هر روز ماهیچه های تخیلتان را تمرین می دهید ؟اجازه ندهید چیزهای قدرتمندی مثل تخیل به حالت سکون دربیایند.
۵ - اشتباه کردن

"کسی که هیچ وقت اشتباه نمی کند هیچ وقت هم چیز جدید یاد نمی گیرد "هرگز از اشتباه کردن نترسید .اشتباه شکست نیست .اشتباهات شما را بهتر،زیرک تر و سریع تر می کنند، اگر شما از آنها استفاده مناسب کنید . قدرتی که منجر به اشتباه می شود را کشف کنید .من این را قبل گفته ام و اکنون هم می گویم ، اگر می خواهید به موفقیت برسید اشتباهاتی که مرتکب می شوید را سه برابر کنید .
۶ - زندگی در لحظه

" من هیچ موقع در مورد آینده فکر نمی کنم ،خودش بزودی خواهد آمد"تنها راه درست آینده شما این است که در "همین لحظه" باشید .شما زمان حال را با دیروز یا فردا نمی توانید عوض کنید .،بنابراین این از اهمیت فوق العاده برخوردار است، که شما تمام تلاش خود را به زمان جاری اختصاص دارید .این تنها زمانی است که اهمیت دارد ، این تنها زمانی است که وجود دارد .

۷ - خلق ارزش

" سعی نکنید موفق شوید ، بلکه سعی کنید با ارزش شوید "وقت خود را به تلاش برای موفق شدن هدر ندهید،وقت خود را صرف ایجاد ارزش کنید .اگر شما با ارزش باشید ،موفقیت را جذب می کنید.استعدادها و موهبت هایی که دارید را کشف کنید ، بیاموزید چگونه آن استعدادها و موهبت های الهی را در راهی استفاده کنید که برای دیگران مفید باشد .تلاش کنید تا با ارزش شوید و موفقیت شما را تعقیب خواهد کرد .
۸ - انتظار نتایج متفاوت نداشته باشید

"دیوانگی : انجام کاری دوباره و دوباره و انتظار نتایج متفاوت داشتن "شما نمی توانید کاری را هر روز انجام دهید و انتظار نتایج متفاوت داشته باشید ،به عبارت دیگر، نمی توانید همیشه کار یکسانی (کارهای روزمره) را انجام دهید، و انتظار داشته باشید متفاوت به نظر برسید.برای اینکه زندگی تان تغیر کند، باید خودتان را تا سر حد تغییر افکار و اعمالتان متفاوت کنید، که متعاقبا زندگی تان تغییر خواهد کرد.
۹ - دانش از تجربه می آید

"اطلاعات به معنای دانش نیست . تنها منبع دانش تجربه است "دانش از تجربه می آید . شما می توانید درباره انجام یک کار بحث کنید ، اما این بحث فقط دانش فلسفی از این کار به شما می دهد .شما باید این کار را تجربه کنید تا از آن آگاهی پیدا کنید .تکلیف چیست ؟ دنبال کسب تجربه باشید !وقت خودتون رو صرف یادگرفتن اطلاعات اضافی نکنید .دست بکار شوید و دنبال کسب تجربه باشید .

۱۰ - اول قوانین را یاد بگیرید بعد بهتر بازی کنید

"اگر شما قوانین بازی را یاد بگیرید از هر کس دیگر بهتر بازی خواهید کرد"دو گام هست که شما باید انجام بدهید .اولین گام این است که شما باید قوانین بازی که می کنید را یاد بگیرید ،این یک امر حیاتی است.گام دوم این که شما باید بازی را از هر فرد دیگری بهتر انجام بدهید .اگر شما بتوانید ایندوگام را انجام دهید موفقیت از آن شما می شود .

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۱ ، ۱۱:۵۵
رضا حارث ابادی

به نام خداوند بخشنده مهربان

بت پرستى در شکلهاى مختلف
در اینجا توجه به این حقیقت لازم است که قرار دادن شریک براى خدا تنها، منحصر به ساختن بتهاى سنگى و چوبى و یا از آن فراتر، انسانى همچون مسیح (علیه السلام ) را یکى از خدایان سه گانه دانستن ، نیست بلکه معنى وسیعى دارد صورتهاى مخفیتر و پنهان تر را نیز شامل مى شود بطور کلى هر چه را در ردیف خدا در زندگى مؤ ثر دانستن یک نوع شرک است .
ابن عباس در اینجا تعبیر جالبى دارد مى گوید: الانداد هو الشرک اخفى من دبیب النمل على صفاة سوداء فى ظلمة اللیل ، و هو ان یقول و الله و حیاتک یا فلان و حیاتى ! ... و یقول لو لا کلبة هذا لاتانا اللصوص البارحة ! ... و قول الرجل لصاحبه ما شاء الله و شئت ... هذا کله به شرک :

 تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه :124

((انداد، همان شرک است که گاهى پنهان تر است از حرکت مورچه بر سنگ سیاه در شب تاریک ، از جمله اینکه انسان بگوید: به خدا سوگند به جان تو سوگند، به جان خودم سوگند ... (یعنى خدا و جان خود و جان دوستش را در یک ردیف قرار بدهد) و بگوید این سگ اگر دیشب نبود دزدان آمده بودند! (پس نجات دهنده ما از دزدان این سگ است ) یا به دوستش بگوید: هر چه خدا بخواهد و تو بخواهى ، همه اینها بوئى از شرک مى دهد)).
و در حدیثى مى خوانیم که مردى در برابر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) همین جمله را گفت : ما شاء الله و شئت (هر چه خدا بخواهد و تو بخواهى ) پیامبر فرمود: اجعلتنى لله ندا: مرا شریک خدا و همردیف او قرار دادى ))؟!.
در تعبیرات عامیانه روزمره نیز بسیار مى گویند: ((اول خدا، دوم تو))! باید قبول کرد که این گونه تعبیرات نیز مناسب یک انسان موحد کامل نیست .
در روایتى در تفسیر آیه 106 سوره یوسف و ما یؤ من اکثرهم بالله الا و هم مشرکون از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم که فرمود: (این اشاره به شرک خفى است ) مانند اینکه انسان به دیگرى بگوید: اگر تو نبودى من نابود شده بودم یا زندگانیم بر باد مى رفت )).
توضیح بیشتر را در این زمینه ذیل آیه 106 سوره یوسف به بعد مى خوانید.

تفسیر نمونه ، جلد1، صفحه :125

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۸:۰۲
رضا حارث ابادی

زمانی مصاحبه گری از معلم صداقت و صمیمیت دکتر علی شریعتی پرسید :
به نظر شما چه لباسی را به زن امروز بپوشانیم ؟
دکتر علی شریعتی در جواب گفتند: نمیخواهد لباسی بدوزید و بر تن زن امروز نمائید . فکر زن را اصلاح کنید او خود تصمیم میگیرد که چه لباسی برازنده اوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۳:۴۰
رضا حارث ابادی

عشق از نگاه دکتر شریعتی
عشق مرد از نگاه دکتر شریعتی:
مردها در چارچوب عشق به وسعت غیر قابل انکاری نامردند
برای اثبات کمال نامردی آنان همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن احساس میکنند مردند!!!!
تا وقتی که قلب زن عاشق نشده
پست تر از یک فقیر
گداتر از همه گدایان سامره
پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی می کنند
اما وقتی خیالشان از بابت قلب زن راحت شدبه یکباره یادشان می افتد که خدا مردشان آفریده!!!
آنگاه مردانگی را در نهایت نا مردی جستجو میکنند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۳:۳۷
رضا حارث ابادی

اما حج ؟
پدر، مادر، با شما به حج آمدم . دیدم چه میکنید! دیدم که با یک جت بوئینگ ۷۰۷ به مکه آمدید ، وارد فرودگاه که شدید ، بعد ، آن کاتولوگ حج را در آوردید، با چندین اسم بزرگ پشت جلدش، از رویش اعمال و احکام حج را میخواندید ، میبینم که به عنوان اولین کاری که حاجی باید انجام بدهد نوشته: “وقتی که وارد میشوی و از شتر میخواهی پیاده شوی ، اول پای راست را زمین بگذار"! داستان تو و مناسکت را و حجت را تا آخرش خواندم . اما دنبالت آمدم، دیدم رفتی به مدینه ، آنجا شروع کردی (رو در روی مسلمانهای دیگر) به زیارتنامه خواندن برای کسانی که میپرستی ، اما اصلا نمیشناسی کی هستند! فقط توی این زیارتنامه فحش و لعن بود که با صدای بلند نثار معتقدات و احساسات اکثریت مسلمانی کردی که آنها هم مثل تو به زیارت پیغمبر آمده بودند! ... در مکه ، این همه وسواس داشتی برای اینکه در موقع طواف ، نوک شانه چپت با خانه ،کعبه دقیقا محاذی باشد ، اگر یک میلیمتر انحراف پیدا کند همه چیز باطل میشود حتی بسیاری از مردها شانه زنشان را میگیرند و به طرف خانه راست نگه میدارند که منحرف نشود و گویی حج یک عمل الکترونیکی و ماشینی پیچیدهای است که همه هوش و حواس باید متوجه مسائل تکنیکی و فنی کار باشد و اگر یک کمی در فرم کار غفلت شود منفجر میشود! در صورتیکه باز میشنوم که خودتان میگویید پیغمبر سوار بر شتر وارد مسجدالحرام شد و سواره طواف کرد! همیشه و همه جا ، تمام هوش و حواست سر همین فرمالیتههای تکنولوژیک بود.
هزار تا سوال کردی که:"چه جور؟"یکبار نپرسیدی: “چرا؟" ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۳:۳۳
رضا حارث ابادی

خدایا کفر نمی گویم،پریشانم
چه می خواهی تو از جانم
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا،اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردمان بیاندازی
وشب آهسته وخسته،تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر می گویی
نمی گویی؟!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۳:۲۴
رضا حارث ابادی

عکس زیبا و دیدنی از روستای گاچ سبزوار گرفته شده در فروردین 1391 تو سط رضا حارث آبادی و اقعا دیدنی وتماشایی است این روستا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۱ ، ۰۳:۱۰
رضا حارث ابادی

قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد.کتابی آسمانی است اما ــ بر خلاف آنچه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند ــ بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد !کتابی است که نام بیش از ۷۰سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از ۳۰سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات ! آن هم حج و نماز !کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست …کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم تعلیم انسان با قلم…آن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست …این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند ، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد ، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را ــ که خواندنی نام دارد ــ دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی بکار رفت ، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و … شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند وبالاخره، اینکه می بینی ؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد...قرآن ! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است ؟ “چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تورا برای مردگان ما نازل کرده است .قرآن ! من شرمنده توام اگر تورا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام.یکی ذوق می کند که تورا بر روی برنج نوشته ،‌ یکی ذوق میکند که تورا فرش کرده ، ‌یکی ذوق می کند که تورا با طلا نوشته ، ‌یکی به خود می بالد که تورا در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و … آیا واقعا خدا تورا فرستاده تا موزه سازی کنیم ؟قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و تورا می شنوند ،‌ آن چنان به
پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند ! …
اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت …! ” گویی مسابقه نفس است …قرآن ! من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه ، خواندن تو از آخر به اول ، ‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری ؟ ای کاش آنانکه ترا حفظ کرده اند ، ‌حفظ کنی ، تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند .خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو .

آنان که وقتی تو را می خوانند چنان حظ می کنند ،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است .آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم . دکتر علی شریعتی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ فروردين ۹۱ ، ۰۴:۵۶
رضا حارث ابادی

 اشراط الساعه

حوادث طبیعی و دگرگونی‌های کیهانی در عصر ظهور و آستانه قیامت
أشراط جمع «شَرَط» به معنای نشانه یا ابتدای چیز است و «الساعة» به جزئی از اجزای شبانه روز گفته می‏شود و مقصود از آن این‌جا قیامت است؛ بنابراین، مراد از اشراط الساعه، نشانه‏هایی است که پیش از قیامت یا در آستانة آن، واقع می‏ شود.[78]
واژة اشراط در قرآن، فقط یک بار و به‏ صورت اضافه به ضمیر "الساعة" به کار رفته است:
(فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَنْ تَأْتِیَهُمْ بَغْتَةً فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها فَأَنَّی لَهُمْ إِذا جاءَتْهُمْ ذِکْراهُمْ)
آیا آن‌ها جز این انتظاری دارند که قیامت ناگهان بر پا شود؛ [آن گاه ایمان آورند] در حالی که هم اکنون نشانه‏های آن آمده است؛ اما هنگامی که بیاید، تذکر و ایمان آن‌ها سودی نخواهد داشت.[79]
مفسران، برخی از تحولات اجتماعی و همچنین فروپاشی نظام طبیعت و درهم پیچده شدن و تبدیل آسمان و زمین پیش از ظهور قیامت را که در آیات گوناگونی به آن‌ها اشاره شده است، از نشانه‏های قیامت دانسته ‏اند.
در روایات ـ به‏ ویژه روایات اهل سنّت ـ نیز بر تحولات اجتماعی و دگرگونی‌ های کیهانی که پیش از قیامت واقع می‏شود "اشراط الساعه" اطلاق شده است.[80]
پیامبر گرامی اسلام (ص) درباره نشانه‌های قیامت می‏فرماید:
به ناگزیر ده چیز، پیش از برپایی قیامت، رخ خواهد داد: خروج سفیانی, دجّال، پیدا شدن دود, جنبنده، خروج قائم، طلوع خورشید از مغرب آن، فرود آمدن حضرت عیسی، فرو رفتن [در زمین] در ناحیة مشرق و فرو رفتن در منطقة جزیرةالعرب و آتشی که از انتهای عدن بر می‏خیزد و مردمان را به سوی صحرای محشر راهنمایی می‏کند.[81]
بر این اساس می‏توانیم "اشراط الساعه" را سلسله‏ای از حوادث اجتماعی و طبیعی بدانیم که از زمان بعثت رسول اکرم (ص) آغاز، و تا فروپاشی کامل نظام طبیعت ادامه می‏یابد و همة آن‌ها را می‏توان نشانه ‏هایی از نزدیک شدن رستاخیز بزرگ دانست.
البته در برخی روایات، افزون به موارد یادشده، به از پاره‌ای پدیده‌های اجتماعی نادرست و گناهان آشکار و عمومی نیز به عنوان اشراط الساعة نام برده شده که مشروح‌ترین و جامع‌ترین حدیث در این زمینه حدیثی است که ابن عباس از پیغمبر گرامی اسلام9 در داستان حجة البلاغ نقل کرده که بسیاری از مسائل را به ما می‌‏آموزد و حاوی نکات فراوانی است.
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان این روایت را به نقل از تفسیر قمی، از رسول گرامی اسلام (ص) این گونه نقل کرده است:
قمی در تفسیر خود از پدرش از سلیمان‌ بن مسلم خشاب از عبد اللَّه‌ بن جریح مکی از عطاء‌ بن ابی ریاح از عبداللَّه‌ بن عباس نقل کرده که گفت: با رسول خدا به زیارت حج رفتیم، همان حجی که بعد از آن رسول خدا (ص) از دنیا رفت، رسول خدا (ص) در کعبه را گرفت و سپس روی نازنین خود را به طرف ما کرد و فرمود: می‏خواهید شما را خبر دهم از علامات قیامت؟ و در آن روز سلمان رضی الله عنه از هر کس دیگر به آن جناب نزدیک‏تر بود، لذا او در پاسخ رسول خدا (ص) گفت: بله یا رسول اللَّه، حضرت فرمود: یکی از نشانه‌های قیامت این است که نماز ضایع می‏شودـ یعنی از میان مسلمین می‏رود. و از شهوات پیروی می‏شود و مردم به سوی هواها میل می‏کنند، مال، مقامی عظیم پیدا می‏کند و مردم آن را تعظیم می‏کنند، دین به دنیا فروخته می‏شود، در آن زمان است که دل افراد با ایمان درونشان، برای منکرات بسیاری که می‏بینند و نمی‏توانند آن را تغییر دهند آب می‏شود آن چنان که نمک در آب حل می‏گردد.
سلمان با تعجب گفت: یا رسول اللَّه! به راستی چنین روزی خواهد رسید؟
فرمود: آری، به آن خدایی که جانم به دست او است، ای سلمان در آن هنگام سرپرستی و ولایت مسلمانان را امرای جور به دست می‏گیرند امرایی که وزرایی فاسق و سرشناسانی ستمگر و امنایی خائن دارند.
سلمان پرسید: به راستی چنین وضعی پیش خواهد آمد یا رسول اللَّه؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است ای سلمان. در این موقع منکر، معروف، و معروف، منکر می‏شود، خائن امین قلمداد می‏گردد و امین خیانت می‏کند، دروغگو تصدیق می‏شود و راستگو تکذیب می‏گردد.
سلمان با حالت تعجب پرسید: یا رسول اللَّه به راستی چنین چیزی خواهد شد؟ فرمود:
آری به آن خدایی که جانم به دست او است ای سلمان در آن روزگار زنان به امارت می‏رسند و کنیزان طرف مشورت قرار می‏گیرند و کودکان بر فراز منبر می‏روند و دروغ نوعی زرنگی و زکات خسارت، و خوردن بیت‌المال نوعی غنیمت شمرده شود، مرد به پدر و مادرش جفا ولی به دوستش نیکی می‏نماید و ستاره دنباله دار طلوع می‏کند.
سلمان باز پرسید: یا رسول اللَّه آیا چنین چیزی خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است ای سلمان! در این موقع زن با شوهرش در تجارت شرکت کند و باران در فصلش نیامده بلکه در گرمای تابستان می‏بارد و افراد کریم سخت خشمگین می‏گردند، مرد فقیر تحقیر می‏شود، در این هنگام بازارها به هم نزدیک می‏شوند وقتی یکی می‏گوید:" من چیزی نفروختم" و آن دیگری می‏گوید:" من سودی نبرده‏ام" طوری می‏گویند که هر شنونده می‏فهمد دارد به خدا بد و بیراه می‏گوید.
سلمان پرسید: آیا حتماً چنین وضعی خواهد شد یا رسول اللَّه؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است، ای سلمان در این هنگام اقوامی بر آنان مسلط می‏شوند که اگر لب بجنبانند کشته می‏شوند و اگر چیزی نگویند دشمنان همه چیزشان را مباح و برای خود حلال می‏کنند تا با بیت المالشان کیسه‏های خود را پر کنند و به ناموسشان تجاوز نموده، خونشان را بریزند و دل‌هاشان را پر از وحشت و رعب کنند و در آن روز مؤمنین را جز در حال ترس و وحشت و رعب و رهبت نمی‏بینی.
سلمان گفت: یا رسول اللَّه آیا چنین روزگاری بر مؤمنین خواهد گذشت؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است ای سلمان در این هنگام چیزی از مشرق می‏آورند و چیزی از مغرب تا امت اسلام را سرپرستی کنند، در آن روز وای به حال ناتوانان امت من، از شر شرقی و غربی‏ها و وای به حال آن شرقیان و غربیان از عذاب خدا، آری نه کوچکی را رحم می‏کنند و نه پاس حرمت بزرگی را دارند و نه از هیچ مقصری عفو می‏کنند، اخبارشان همه فحش و ناسزا است، جثه آنان جثه و بدن آدمیان است ولی دلهاشان دل‌های شیاطین.
سلمان عرضه داشت: یا رسول الله آیا چنین روزی خواهد رسید؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است ای سلمان، در این هنگام مردان به مردان اکتفاء می‏کنند و زنان به زنان و همان‌طوری که پدر و اهل خانواده نسبت به دختر غیرت به خرج می‏دهند نسبت به پسر نیز غیرت به خرج می‏دهند، مردان به زنان شبیه می‏شوند و زنان به مردان و زنان بر مرکب‏ها سوار می‏شوند که از طرف امت من لعنت خدا بر آنان باد.
سلمان از در تعجب پرسید: یا رسول اللَّه آیا چنین وضعی پیش می‏آید؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است ای سلمان، در این هنگام مساجد طلا کاری و زینت می‏شود آن چنان که کلیساها و معبد یهودیان زینت می‏شود، قرآن‌ها به زیور آلات آرایش و مغازه‏ها بلند وصف‏ها طولانی می‏شود اما با دل‌هایی که نسبت به هم خشمگین است و زبان‏هایی که هر یک برای خود منطقی دارد.
سلمان پرسید: یا رسول اللَّه آیا این وضع پیش می‏آید؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است، در آن روز مردان و پسران امت من با طلا خود را می‏آرایند و حریر و دیبا می‏پوشند و پوست پلنگ کالای خرید و فروش می‏گردد.
سلمان پرسید: یا رسول اللَّه آیا این نیز واقع خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است، ای سلمان در آن روز ربا همه جا را می‏گیرد و یک عمل آشکار می‏شود و معاملات با غیبت و رشوه انجام می‏شود و دین خوار و دنیا بلند مرتبه می‏شود.
سلمان گفت: یا رسول اللَّه آیا این نیز واقع خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است ای سلمان در این هنگام طلاق زیاد می‏شود و هیچ حدی جاری نمی‏گردد و البته خدای تعالی از این بابت هرگز متضرر نمی‏شود.
سلمان عرضه داشت: یا رسول اللَّه آیا این نیز واقع خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است ای سلمان در این زمان کنیزان آوازه‏خوان و نوازنده پیدا می‏شوند و اشرار امت من بر امت، ولایت و حکومت می‏کند.
سلمان پرسید: یا رسول الله آیا چنین وضعی خواهد شد؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است ای سلمان در این موقع اغنیای امت من صرفا به منظور گردش و تفریح به حج می‏روند و طبقه متوسط برای تجارت و فقرا به منظور خودنمایی و ریا حج می‏روند، در این هنگام است که اقوامی قرآن را برای غیر خدا می‏آموزند و آن را نوعی مزمار و آلت موسیقی اتخاذ می‏کنند، اقوامی دیگر به تعلم فقه اسلامی می‏پردازند اما برای غیر خدا در آن روزگار زنا زادگان زیاد می‏شوند با قرآن آوازه‏خوانی می‏کنند و بر سر دنیا سر و دست می‏شکنند.
سلمان عرضه داشت: یا رسول اللَّه آیا چنین وضعی خواهد شد؟ فرمود: آری به خدایی سوگند که جانم به دست او است ای سلمان این وقتی است که حرمت‏ها و قرق‏ها شکسته شود و مردم از روی آگاهی و عمد در پی ارتکاب گناه باشند و اشرار بر اخیار مسلط شوند، دروغ فاش و بی پرده و لجاجت‏ها ظاهر گردد و فقرا فقر خود را علنی کنند، مردم در لباس به یکدیگر مباهات کنند و باران در غیر فصل ببارد و مردم شطرنج و نرد و موسیقی را کاری پسندیده بشمارند و در مقابل امر به معروف و نهی از منکر را عملی نکوهیده بدانند تا آن‌جا که یک فرد با ایمان ذلیل‏ترین و منفورترین فرد امت شود و قاریان عابدان را ملامت کنند و عابدان قاریان را این مردمند که در ملکوت آسمان‌ها رجس و نجس نامیده می‏شوند.
سلمان از در تعجب پرسید: یا رسول الله آیا چنین وضعی پیش می‏آید؟ فرمود: آری به آن خدایی که جانم به دست او است ای سلمان در این هنگام است که توانگر هیچ دلواپسی جز فقیر شدن ندارد، حتی یک گدا در طول یک هفته یعنی بین دو جمعه درخواست می‏کند و کسی نیست که چیزی در دست او بگذارد.
سلمان باز پرسید: یا رسول الله آیا چنین روزگاری خواهد رسید؟
فرمود: آری به آن خدایی که جانم در دست او است ای سلمان در این زمان رویبضة تکلم می‏کنند، پرسید: یا رسول الله پدر و مادرم فدای تو، رویبضه چیست؟ فرمود: چیزی و کسی به سخن در می‏آید و در امور عامه سخن می‏گوید که هرگز سخن نمی‏گفت، در این هنگام است که مردم، دیگر زیاد زنده نمی‏مانند ناگهان زمین نعره‏ای می‏کشد و هر قومی چنین می‏پندارد که زمین تنها در ناحیه او نعره کشید بعد تا هر زمانی که خدا بخواهد هم چنان می‏مانند و سپس واژگونه می‏شوند و زمین هر چه در دل دارد بیرون می‏ریزد ـ و خود آن جناب فرمود: یعنی طلا و نقره را ـ آن گاه با دست خود به ستون‌هایی که در آن‌جا بود اشاره نموده و فرمود مثل این، ولی در آن روز دیگر نه طلایی فائده دارد و نه نقره‏ای، این است معنای آیه: فَقَدْ جاءَ أَشْراطُها؛ علامت‏ هایش بیامد.[82]
نیز ن.ک: آخرالزمان، خروج سفیانی، خروج دجال، خروج دابه الارض، طلوع خورشید از مغرب، نزول عیسی7.
پی نوشت :
[78] . خلیل‌ بن احمد، کتاب العین، ج6، ص235؛ طریحی، مجمع البحرین، ج4، ص257.
[79] . سوره محمد (47) آیه 18.
[80] . ر.ک: صنعانی، المصنف، ج11، ص274؛ علی‌ بن جعد، مسند، ص248؛ ابن ابى‏شیبه، المصنف، ج8، ص267؛ ابن ابی عاصم، کتاب الاوائل، ص114؛ نسائی، السنن الکبری، ج1، ص255؛ طبرانی، المعجم‏الکبیر، ج9، ص296.
[81] . «عَشْرٌ قَبْلَ السَّاعَةِ لَا بُدَّ مِنْهَا السُّفْیَانِیُّ وَ الدَّجَّالُ وَ الدُّخَانُ وَ الدَّابَّةُ وَ خُرُوجُ الْقَائِمِ وَ طُلُوعُ الشَّمْسِ مِنْ مَغْرِبِهَا وَ نُزُولُ عِیسَی7وَ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَةِ الْعَرَبِ وَ نَارٌ تَخْرُجُ مِنْ قَعْرِ عَدَنٍ تَسُوقُ النَّاسَ إِلَی الْمَحْشَرِ»، کتاب الغیبة، ص436، ح426؛ ر.ک: ابن حبان, الصحیح، ج15، ص257.
[82] . محمد حسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج5، ص649 ـ 552.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۱ ، ۰۳:۳۵
رضا حارث ابادی

"7%"

یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟"**خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.!** **افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظرقحطی زده می آمدند.. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند..**مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. 

خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی!"**  **

آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!**افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و می خندیدند. مرد روحانی گفت: "نمی فهمم!"**  **خداوند جواب داد: "ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند!"**  **تخمین زده شده که 93% از مردم این متن را برای دیگران ارسال نخواهند کرد. ولی اگر شما جزء آن 7% باقی مانده می باشید، این پیام را با تیتر "7%" ارسال کنید**و به یاد داشته باشید، همیشه حاضرم تا قاشق غذای خود را  با شما تقسیم کنم!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۱ ، ۰۳:۲۵
رضا حارث ابادی

نه مرادم نه مریدم

نه مرادم نه مریدم، نه پیامم نه کلامم، نه سلامم نه علیکم،
نه سپیدم نه سیاهم.نه چنانم که تو گویی،
نه چنینم که تو خوانی ونه آن گونه که گفتند و شنیدی.
نه سمائم،نه زمینم،نه به زنجیر کسی بسته و نه برده‌ی دینم
نه سرابم،نه برای دل تنهایی تو جام شرابم،
نه گرفتار و اسیرم،نه حقیرم،نه فرستاده پیرم،
نه به هر خانه و مسجد و میخانه فقیرم
نه جهنم، نه بهشتم چنین است سرشتم
این سخن را من از امروز نه‌ گفتم، نه‌ نوشتم،
بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم.

حقیقت نه به رنگ است و نه بو،نه به های است و نه هو،

نه به این است و نه او،نه به جام است و سبو...
گر به این نقطه رسیدی به تو سر بسته و در پرده بگویم،
تا کسی نشنود آن راز گهربار جهان را،آنچه گفتند و سرودند تو آنی ...
خود تو جان جهانی، گر نهانی و عیانی،
تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی
تو ندانی که خود آن نقطه عشقی ، تو اسرار نهانی ،

همه جا تو ، نه یک جای ،نه یک پای، همه‌ای ، با همه‌ای ، همهمه‌ای
تو سکوتی تو خود باغ بهشتی. تو به خود آمده از فلسفه‌ی چون و چرایی،
به‌ تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی،
در همه افلاک بزرگی،نه که جزئی ، نه چون آب در اندام سبوئی،
خود اوئی،به‌خود آی ، تا بدرخانه‌ی متروک هرکس ننشینی
و به‌ جز روشنی شعشعه‌ی پرتو خود هیچ نبینی و گل وصل بچینی.......!

منبع : http://kaarmand.blogfa.com

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۱ ، ۰۴:۱۱
رضا حارث ابادی

دوستان عزیز سلام توصیه می کنم این متن را که از دکتر شریعتی است بخوانید:

اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم... اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم. وقتی که بچه بودم هر شب دعا میکردم که خدا یک دوچرخه به من بدهد.. بعد فهمیدم که اینطوری فایده ندارد. پس یک دوچرخه دزدیدم و دعا کردم که خدا مرا ببخش

هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن ؟

معلم شهید دکتر شریعتی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۱ ، ۰۴:۴۳
رضا حارث ابادی