ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghi_news/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

روستای حارث آباد سبزوار

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

رضا حارث آبادی بیهقی

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

دانشگاه حکیم سبزواری

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

دکتر مهیار علوی مقدم

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

بایگانی

پیوندها

تاریخ بیهقی نمونۀ درخشان استفاده از روایت در تاریخ‎نگاری است

تاریخ بیهقی نمونۀ درخشان استفاده از روایت در تاریخ‎نگاری است

خواجه ابوالفضل بیهقی نویسنده کتاب گرنسنگ تاریخ بیهقی و از بزرگترین مشاهیر سبزوار، برجسته ترین چهره های نام آور خراسان و از ادیبان و مورخان طراز اول ایران است که هرچند در شهر زادگاهش سبزوار، تا کنون در ارتباط با پژوهش و معرفی ابعاد تاریخی و ادبی شخصیت فعالیت های کمی صورت گرفته، اما  نام و آوازه وی همواره در محافل ادبی، تاریخی و فرهنگی کشور مطرح است.

با  این حال دوستداران واقعی ادبیات فارسی و همچنین پژوهشگران  تاریخ، که بیشتر در کلانشهرهایی نظیر تهران، مستقر هستند، در طول سال از بیهقی فراموش نمی کنند و گاه و بی گاه در  جلسات تخصصی به ستایش جبنه های ارزشمند کتاب تاریخ بیهقی می پردازند.

یکی از این شخصیت های برجسته دکتر حورا یاوری است که به تازگی در جلسه ای به دعوت مجله تخصصی بخارا درباره دو کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی و تاریخ طبری اظهاراتی را مطرح کرده است.

متن کامل سخنان دکتر حورا یاوری به نقل از خبرگزاری هنر «آرتنا» درادامه منتشر می شود:

عصر سه شنبه نهم دی ماه ۱۳۹۳، مجله بخارا با همکاری انتشارات سخن، نشر فرهنگ معاصر و انجمن علمی تاریخ دانشگاه تهران نشستی را با دکتر حورا یاوری برگزار کرد و در این نشست حورا یاوری درباره روایت و تاریخ سخن گفت.
در ابتدای این نشست علی دهباشی در معرفی دکتر حورا یاوری شرحی مختصر داد:
دکتر حورا یاوری دانش آموخته دانشگاه تهران است. لیساس زبان و ادبیات انگلیسی و سپس فوق لیسانس روانشناسی خود را از همین دانشگاه گرفت. سپس تحصیلاتش را در آمریکا ادامه داد و در آنجا به آموختن ادبیات و نقد ادبی با گرایش به ادبیات داستانی معاصر ایران مشغول شد و در این رشته نیز به مدرک دکترا دست یافت.
مقالات و کتاب‎های دکتر حورا یاوری عمدتاٌ بر محور ادبیات و روانکاوری می‎گردد. کتاب روانکاوی و ادبیات/ دو متن، دو انسان ، دو جهان ( از بهرام گور تا راوی بوف کور) که نشر سخن آن را منتشر کرده ، زندگی در آینه، چاپ انتشارات نیلوفر و داستان فارسی و سرگذشت مدرنیته در ایران ، چاپ نشر سخن از جمله آثار ایشان است.

سپس دکتر حورا یاوری به بررسی روایت و تاریخ پرداخت :
« حضور در این جلسه توفیق بزرگی است. از آقای دهباشی و مجله بخارا، از انتشارات سخن و فرهنگ معاصر و نیز انجمن علمی تاریخ دانشجویان دانشگاه تهران سپاسگزارم که این فرصت را در اختیار من گذاشتند.


 با توجه به برگزاری برنامه در تالار باستانی پاریزی_ بر محور نقش و کنش روایت و داستان در متن تاریخی دور می زند. پرسش این است که آیا متن تاریخی رونوشتی است برابر با اصل از رویداد تاریخی، یا متنی است برگذشته از صافی ذهن و همۀ تعلقات فکری مورخ، و بنابراین پیش از آن که حرف مطلق و آخر را دربارۀ یک رویداد تاریخی زده باشد، روایتی در اختیار ما می‎گذارد و امکانی فراهم می‎کند که ما روایت‎های هم‎روزگار و مرتبط با هم را در کنار هم قرار بدهیم و از طریق سنجیدن و قیاس آنها با یکدیگر به دریافت قابل تأمل‎تر و سنجیده‎تری از رویدادهای تاریخی برسیم.

شاید ذکر این نکته بی مناسبت نباشد که در دهه‎های اخیر بسیاری از متون تاریخی کلاسیک از منظر فرضیه‎های جدید نقد ادبی، در مفهوم عام آن، بازنگری و بررسی شده‎اند، و بوطیقا و خصوصیات ساختاری آن ها به اندازه درونمایه و محتوای رویداداهایی که روایت می کنند مورد توجه قرار گرفته است. از متون تاریخی ایرانی- اسلامی در درجه اول باید به تاریخ طبری اشاره کنیم که بیشتر از متون تاریخی کهن دیگر توجه محققین و پژوهنده‎هایی را که با فرضیه‏های مدرن، به بازخوانی متون پیشامدرن تاریخی همت گماشتنه اند، به خود جلب کرده است.

از نمونه های این بررسی ها می توان به بازخوانی های مارشال هاجسن (Marshal G. S. Hodgson)، طیب‏الهبری (Tayeb el-Hibri) و جولی اسکات میثمی (Julie Scott Meisami)  از تاریخ طبری اشاره کرد. هاجسن با نشان دادن سنجیدگی و از پیش اندیشیدگی روش طبری در گزینش راویان و آرایش خبرها و حدیث ها در گزارش فتل عثمان-به عنوان یک نمونه - به آگاهی او از زیروبم های بازی های قدرت در صدر اسلام، و چربیدن کفه این بازی ها بر ایمان مذهبی راویان اشاره می کند. الهبری با تأکید بر بهره گیری طبری از خبر و حدیث و قصه به عنوان یک شگرد روایی نشان می دهد که در تاریخ طبری وقتی به خلفای راشدین می‎ رسیم که مورد احترام و ارادت طبری هستند، موضوع روایت مشخص و سلسلۀ راویان به هم پیوسته است. اما وقتی به دوران خلافت عباسیان می‎رسیم، به خصوص دوران هارون الرشید، هم زنجیره روایت از هم می‎پاشد و هم زمینه های روایت پراکنده و بی سامان می شود، و مهم‎تر از همه این که وابستگان و نزدیکان دربار هارون الرشید گزارش دهندگان رویدادهایی می‎شوند که خودشان در آن نقشی و دخالتی داشته اند . یعنی به نظر می‎رسد که طبری به آگاهی خواننده‏ای که کتاب تاریخ او را می‎خواند، اطمینان دارد و بر اساس این آگاهی شگردی را به کار می‎برد که بازگوکننده بسیاری از نظرگاه های او درباره عباسیان، به خصوص خلیفه هارون الرشید و پسران او امین و مأمون است.

جولی اسکات میثمی کار دیگری می‎کند. میثمی روایت های ناهمگون سه مورخ بزرگ را که همه در قرن پنجم هجری زندگی می‎کنند یعنی طبری (م. 310|923)، مسعودی (346|956)، و بلعمی (383|993)،  از یک رویداد یگانه، یعنی برگشتن روزگار از برمکیان، در کنار هم قرار می دهد و از طریق برجسته کردن ناهمسانی آن ها به نتیجه ای می‏رسد که به خصوص از نظر بحث امروز که کم‏رنگ شدن مرز بین داستان و  گزارشٍ مو به موی رویدادهای تاریخی است اهمیت پیدا می کند.

از نظر میثمی تاریخ‏نگاری اسلامی در دوران خلافت عباسیان در یک سیر تدریجی از گزارش مو به موی رویدادهای تاریخی فاصله می گیرد و به جای آن فلسفه تاریخ، بازگفتن "معنای" رویدادها، و پندها و عبرت هایی که می توان از این رویدادها آموخت ذهن تاریخنگاران را به خود مشغول می کند، گنجاندن هرچه بیشتر شعر و روایت های منثور در متن های تاریخی، به منظور برجسته کردن و به گوش دیگران رساندن پندهای تاریخ، رونق می گیرد، و به موازات آن بهره گیری از شگردهای کلامی و آرایه های زبانی توجه مورخین رابیشتر به خود جلب می‏کند. بیشتر مورخینی که در این دوره می‏نویسند، درست مثل نویسنده‎ای که از پیش می‏داند داستانی که می‎خواهد بنویسد بر چه مسیری باید پیش برود، طرحی کلی از ساختار کتاب خود در ذهن داشته اند و با توجه به معنایی از تاریخ که خیال گنجاندنش را در کتاب خود داشته اند، رویدادها را پس و پیش کرده اند و با رنگ آمیزی صحنه ها، و پاشیدن زنگار غم بر برخی از صحنه ها و رویدادها ، معنای مورد نظرشان را از آن رویدادها را بر ما آشکارتر کرده اند.

تاریخ بیهقی نقطه اوج این شیوه از تاریخنگاری است. از نقطه نظر فرضیه های نوین نقد، روایت ها و شعرهای افزوده بر تاریخ بیهقی - درست در کنار روایت اصلی او از تاریخ - نقشی و کنشی دارند، و حاوی معنایی هستند که برای دانستن آن باید کتاب او را از آغاز تا انجام خواند. در بازی سنحیده بیهقی با این داستان ها و روایت ها تصویر شاهان و امیران در آیینه تاریخ مکرر می شود، خطوط انگاره های آرمانی پادشاهی و وزیری رنگ آشکارتری می گیرد، و فاصله شاهان زمانه بیهقی با این الگوهای آرمانی بیشتر به چشم می آید. بیهقی به گفته خودش به این که "فلان پادشاه فلان سالار را به فلان جنگ فرستاد و در فلان تاریخ صلح کردند" علاقه زیادی ندارد، و دلش می خواهد "تاریخ پایه ای " بنویسد و "بنایی بزرگ افراشته گرداند"

ساختار تاریخ بیهقی بیشتر از آنی که گزارش گونه باشد، به قصه و داستان نزدیک است. یعنی بیشتر از آنی که برابر با منطق رویدادهای بیرونی باشد، آفریده ذهن تاریخ‏نگاری است که ما به اسم بیهقی می‎شناسیم. من از شرح زندگی بیهقی که همه کمابیش با آن آشنایی داریم می‎گذرم. می‎دانیم که بیهقی بیشتر عمر خود را در دیوان رسالت غزنویان گذرانده و از نزدیک در جریان رویدادهای زمانه اش قرار داشته است. مجلدات تاریخ بیهقی ظاهرا به سی جلد می رسیده اما متاسفانه تنها جلدهای پنجم تا دهم که دوران سلطنت مسعود را در بر می گیرد به دست ما رسیده است. سعید نفیسی از جملۀ محققانی است که سعی کرده از طریق بازخوانی مکرر جلدهای موجود قسمت‏های از دست رفته را بین متون دیگر شناسایی بکند.

بیهقی به صراحت یادآوری می کند که در تاریخی که می‎نویسد از روایت و داستان به جه منظوری استفاده خواهد کرد «من که ابوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریستم، خاصه اخبار. از آن التقاط‎ها کرده و در میانۀ این تاریخ سخن‏ها آوردم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند». شعرها و روایت هایی که بیهقی بر تاریخ خودش می افزاید تفریبا هر بیست صفحه یک بار در متن اصلی پدیدار می شوند. بیهقی نام سرایندگان شعرهای منقول را غالبا ذکر می کند ولی هر وقت که پای روایت های منثور به میان می آید، منشا روایت مبهم باقی می‏ماند. و همین ناروشنی دست او را در پس و پیش کردن و آرایش جزییات روایت های افزوده باز می گذارد تا بتواند به صورتی  متناسب با هدفی که از نوشتن تاریخ در سر دارد آن ها را به تاریخش بیفزاید. بیهقی همان طور که محققان بسیاری اشاره کرده اند، همه رویدادهای یک سال را کنار هم نمی چیند و تاریخ او از نطر ساختاری سالشمار ساده رویدادهای یک دوره تاریخی نیست. مثلاٌ همه رویدادهای دوران جوانی سلطان مسعود غزنوی را کنار هم ردیف نمی کند، بلکه بخشی از آن ها را در زمان جا به جا میکند. و یا می توان به خطبه‏هایی اشاره کرد که بیهقی در آغاز مجلدات کتابش می‏آورد. این خطبه ها اکثراٌ معنایی نهفته و ساختاری دارند و به بیهقی امکان می دهند که با نوشتن درباره پادشاهانی که با انگارۀ آرمانی او سازگارند (و به سخن دیگر بیهقی آنها را به صفاتی سازگار با الگویی که از فرمانروا و پادشاه آرمانی در ذهن دارد می آراید) ناسزاواری ها و نابه اندامی های سلطان مسعود غزنوی را آشکارتر کند.  تصویری که در ذهن خواننده از طریق نوشتن بیهقی درباره این پادشاهان شکل می گیرد دقیقاٌ در تضاد با تصویری قرار می‏گیرد که بیهقی از سلطان مسعود غزنوی به دست می می‏دهد. خوانندۀ متن بیهقی از طریق برابر نهادن این تصویرهای متضاد، از طریق ناهماهنگ بودن جزییات این تصویرها با آن الگوهای آرمانی، آسان تر به معنای مورد نظر بیهقی از به کارگیری این شگردهای روایی پی می‎برد. بیهقی میان هارون الرشید خلیفه عباسی، پسرانش امین و مامون و وزیرانش یحیی و جعفر برمکی، از یک سو، و روزگار و رویدادهای دربار غزنوی، از سویی دیگر، شباهت های بسیار می بیند (و می آفریند)، که فرجام همسان حسنک وزیر و جعفر برمکی از بارزترین نمونه های آن است. به موارد دیگری هم می توان اشاره کرد. بیهقی آن جا که به تصمیم محمود به تغییر جانشین می پردازد، رشته روایت را می برد و داستان درازدامن دیگری از روزگار غزنویان و تصمیم هارون به تعیین جانشین بر تاریخش اضافه می کند. بنیان این روایت بر یک انگاره تاریخی تکرارشونده استوار است. انگاره پدری توانا، ایستاده در میان دو فرزند و ناتوان از برگزیدن یکی بر دیگری: انگاره ای که در سراسر تاریخ بن بست آفریده و بار عاطفی آن فرجام شومش را ناگزیر کرده است. می دانیم که میان امین و مامون دو سال و نیم جنگ است تا امین را می کشند و سرش را به مرو پیش مامون می فرستند. مسعود هم اگرجه پس از جنگ با برادر به امارت می رسد اما هرگز گناه هواداران محمد را بر آنان نمی بخشاید، کین توزی پدریان و پسریان برگ های تاریخ را به خون می کشد و سرانجام سر حسنک، هم چنان که سر جعفر بر باد می رود. و یا می توان به روایت دیگری اشاره کرد که بیهقی از امارت علی بن عیسی بن ماهان بر خراسان در زمان هارون الرشید برمی کشد و به روایت خود از امارت ابوالفضل سوری بر خراسان در زمان مسعود می افزاید. میان ماهان و سوری از نظر بیهقی شباهت بسیار است، هر دو به گفته بیهقی خون "اعیان و ضعفا" را در شیشه می کنند، و هر دو کیسه های بزرگ زر و سیم بارشده بر دست کنیزان و غلامان و پشت پیلان و شتران و اسبان به بارگاه هارون و مسعود روانه می کنند. یحیی برمکی، که پسرش فضل روزگاری امارت خراسان داشته است، و بومنصور، مستوفی مسعود غزنوی، یکی در کنار هارون و آن دیگری در کنار مسعود، ایستاده اند و  گذر اسبان و پیلان و شتران را نظاره می کنند. این دو رویداد تاریخی ناهمزمان‎ به طریقی که بیهقی روایت می‏کند همسان می‏شوند. یحیی برمکی که از نظر بیهقی در انگاره آرمانی وزیر خردمند می‎گنجد در پاسخ هارون که "این چیزها کجا بود در زمان پسرت فضل"، زبان بر هارون می گشاید که "عمر خداوندگار دراز باد. این چیزها در زمان امارت پسرم در خانۀ خداوندان این چیزها بود به شهرهای خراسان و عراق". اما در بارگاه مسعود از وزیر خردمندی چون یحیی نشانی نیست. منصور مستوفی پروای آن ندارد که مثل یحیی برمکی حرفی را که به نظرش درست می‏آید به زبان بیاورد. ما از طریق روایتی که بیهقی به تاریخ آن دوران اضافه می‏کند به برداشت دیگری از معنای آن رویداد می‏رسیم، و به سخن دیگر، بیهقی حرف‏هایی را که گفتنش در زمانه او آسان نبوده از طریق این روایت‎های افزوده با خواننده در میان می گذارد.

تاریخ بیهقی یک نمونۀ درخشان از نقش و اهمیت و تأثیر روایت‎های افزوده بر متن های تاریخی است، روایت هایی که نقش بسیار مهمی در نشان دادن معنای رویدادهای تاریخی بازی می‏‎کنند.  که بارز ترین نمونه‏ آن را در بخش مربوط به حسنک وزیر می بینیم، که همه با آن آشنا هستیم. حسنک، وزیر آرمانی بیهقی است. و بیهقی داستان بردار شدن او را آن چنان روایت می کند که به گفته محمد اسلامی ندوشن اگر حسنک می‏دانست که در خیل کسانی که بر دار شدن او را نظاره می‏کنند، جوانکی ایستاده است که ماجرا را  این چنین زیبا و و فخیم و مؤثر  روایت خواهد کرد و برای دیگران به یادگار خواهد گذاشت، حتماٌ لحظات آخر را آسان تر پشت سر می‎گذاشت. بیهقی در داستان حسنک همه توانایی ها و زیرک زبانی های خود را به هماوردی می طلبد. و خوانندگان تاریخش را به تماشای یک نمایش تاریخی فرا می خواند. این نمایش  بر پایه روایت بیهقی از مرگ جعفر برمکی، عبدالله زبیر، و ابن بقیه الوزیر شکل می گیرد تا به گفته بیهقی هشیاران و کاردانان بدانند که "حسنک را در جهان یاران بودند بزرگ تر از وی، و اگر به وی چیزی رسید که بدیشان رسیده بود پس شگفت داشته نیاید". و ما که خوانندۀ تاریخ بیهقی هستیم، با آرایشی که بیهقی به  گزارش بردار شدن حسنک می‏دهد، به معنایی که از این رویداد تاریخی در ذهن دارد پی می‎بریم، و شاید هم به دلیل همین همدلی هاست که تاریخ بیهقی را بیشتر از متون تاریخی دیگرمی‏‎خوانیم و ارج می گذاریم.
بد نیست به نظام یک بام و دو هوایی داوری بیهقی هم اشاره کوتاهی بکنیم، که بنیان داوری بیهقی را نسبت به رویدادهای زمانه اش آشکار می کند و به بسیاری از جمله هایی که در توجیه یا توضیح اعمال مسعود وی نویسد معنای تازه ای می دهد. به سخن یگر بیهقی گناه دیروزیان را به چوبی می راند و گناه امروزیان را به چوبی دیگر. دیروزیان یا چون بزرگمهر از بهشتیانند یا چون انوشیروان از دوزخیان. با چون عبدالله زبیر از پی حسین بن علی می روند، یا چون حجاج یوسف از فاسقانند، در حالی که گناه نابخردی های مسعود یا به پای ندیمان نوشته می شود و یا به حساب سرنوشت و تقدیر

تاریخ بیهقی نمونۀ اعلای استفاده از روایت در تاریخ‎نگاری است. بیهقی با استفاده آگاهانه از این روایت ها خوانندگان آثارش را به تماشای نمایشی که همزمان در دو ساحت و دو فضا بازی می شود فرا می خواند. نمایشی که دودمان غزنوی میداندار آن است،  با مرگ سلطان محمود آغاز می شود و با بردار شدن حسنک به اوج می رسد. بیهقی در این نمایش تاریخی با بهره گیری آگاهانه از کنشٍ رفتاری جمله‎ها و روایت ها، با پختگی و دوردیدگی یک دیوانی کارآزموده و روزگاردیده پندهای ناشنوده روزگاران دور را به زبانی تراش خورده به گوش "خفتگان و به دنیا فریفته شدگان" فرو می خواند. »

منبع: خبرگزاری هنر (آرتنا)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۳:۵۱
رضا حارث ابادی

تاریخ بیهقی مهمترین منبع تهران شناسی

 پرده ای دیگر از ارزش های اثر جاودانه ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی مهمترین منبع تهران شناسی  پرده ای دیگر از ارزش های اثر جاودانه ابوالفضل بیهقی

درباره ارزش  های ادبی و تاریخی کتاب گرانسنگ تاریخ بیهقی تا کنون صاحبنظران زیادی درحوزه علوم تاریخ و ادبیات ایران سخن گفته اند و می توان گفت، تقریبا هر گاه محفلی ادبی یا تاریخی در یکی از شهرهای ایران برپا می شود، به ندرت ممکن است در آن محفل نامی از تاریخ بیهقی  و نویسنده برجسته سبزواریش خواجه ابوالفضل بیهقی برده نشود.

هرچند تاریخ بیهقی متأسفانه در سبزوار که  پایتخت نثر فارسی نامیده می شود، چندان که باید و شاید مورد بهره برداری و توجه جدی قرار نگرفته و حتی دانشگاه حکیم سبزواری هم به عنوان دومین دانشگاه بزرگ و با سابقه ملی درشمال شرق ایران هنوز نتوانسته به جز همکاری در برگزاری بزرگداشت های سالیانه  اول آبان به یاد ابوالفضل بیهقی، کار تخصصی دیگری در طول ایام سال انجام دهد، اما بیهقی به هرحال جایگاه خاص و ویژه خود را در ادبیات و تاریخ ایران دارد و به جز تأسیس یک جایزه داستانی به نام بیهقی که امسال سومین دوره آن در اسفندماه برگزار خواهد شد،  صاحب نظران ادبیات و تاریخ ایران همواره در جلسات و نوشته های تخصصی خود نام و یاد بیهقی و تاریخ ارزشمندش را زنده نگاه می دارند.

  یکی از کسانی  که به تازگی پرده ای دیگر از ارزش های تاریخی کتاب ابوالفضل  بیهقی برداشته است  عبدالله انوار مترجم و پیش کسوت علم نسخه شناسی در ایران است.عبدالله انوار در جلسه ای که تحت عنوان «شب از طهران تا تهران» توسط مجله بخارا برگزار شده، درباره تاریخ بیهقی و تأثیر آن در تهران شناسی گفته است:

عبدالله انوار: تاریخ بیهقی مهم‌ترین منبع تهران‌شناسی است

«شب از طهران تا تهران» عنوان دیگری از سلسله شب‌های بخارا بود که شب گذشته در بنیاد موقوفات افشار برگزار شد.در این نشست، عبدالله انوار تاریخ بیقهی را بهترین منبع تهران‌شناسی عنوان کرد و دکتر ناصر تکمیل همایون، جامعه‌شناس و تاریخ‌نگار از تصمیم خود درباره تالیف تاریخچه محلات تهران سخن گفت. 

 در «شب از طهران تا تهران» که 11 بهمن از سوی مجله بخارا برگزار شد، استاد عبدالله انوار، تهران‌پژوه و نسخه‌شناس پیشکسوت گفت: دولاب از جمله محلاتی است که نامش در تاریخ، پیش از نام تهران آمده است.
 
وی «تاریخ بیهقی» را نمونه اعلای کمک به تهران‌شناسی اعلام کرد و ادامه داد: در تاریخ بیهقی از «دولاب» به‌عنوان  محل حکومت و زندگی محمود غزنوی آمده است و پنج کیلومتر بعد ازدولاب از «علی‌آباد» به‌عنوان محل حکومت و زندگی پسرش سلطان مسعود غزنوی یاد شده است و نامی از تهران در میان نیست.
 
انوار ادامه داد: در کتاب‌ها به عبور شاه طهماسب از تهران فعلی برای رفتن به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) اشاره شده است که البته بعدها کریم‌خان زند بیش از 6 بار به تهران آمده و در تابستان به شمیرانات رفته است اما بعد از مرگ کریم خان و اختلافات موجود در بین خاندان زند باعث شد تا این خاندان نتوانند تهران را حفظ کنند.
 

تهران و پنج محله اصلی
 
در ادامه این نشست، دکتر ناصر تکمیل همایون، جامعه‌شناس و تاریخ‌نگار درباره کتاب جدید خود با عنوان «اودلاجان» گفت: این کتاب یکصد صفحه‌ای را در معرفی محله «اودلاجان» تهران تالیف کردم و قصد دارم چهار محله اصلی دیگر تهران نیز در آینده‌ای نزدیک بنویسم.
 
وی ادامه داد: دوره صفویه دوره ظهور تهران بوده است، بنا به برخی کتاب‌ها و منابع، تهران دارای 12 محله بود که با یکدیگر در حال نزاع بودند، که بعدها این محله‌ها در یکدیگر ادغام شده و تنها پنج محله کلان از آنها باقی ماند که اودلاجان، چاله میدان، سنگلج، بازار و عدل نام این پنج محله بوده است.
 
وی تحقیقات جعفر شهری، مرتضی احمدی را در کنار تالیفات حسین کریمان از جمله اقدامات پژوهشی مناسب خواند و گفت: در تحقیق برای نوشتن کتاب «اودلاجان» به کشف مهمی رسیدم و آن این بود که در این محله یهودیان نیز زندگی می‌کردند و بیشتر از یک سوم آن محله مسکونی نبوده است.
 
«اودلاجان» و یهودیان ساکن آن
 
تکمیل همایون به «گِتو» به‌عنوان محل زندگی یهودیان اشاره کرد و گفت: زندگی یهودیان در این محله نشان می‌دهد، محل زندگی یهودیان این محل ازبرخلاف «گِتو» از هشت طرف با دیگر محلات تهران در ارتباط بوده است.
 
در ادامه «شب از طهران تا تهران» کامران صفامنش، معمار به‌عنوان دیگر سخنران به بحث شهر و شهرسازی و هویت مکانی در شهرها به‌ویژه تهران پرداخت.
 
صفامنش اظهار کرد: مهاجرت‌های بی‌رویه به تهران، شکل و شمایل این شهر را به شدت تغییر داده است، الیته هنوز چند خانه قدیمی در سه‌راه امین‌حضور باقی مانده‌ است.
 
وی تمامی عمارت‌ها  و خانه‌ها را دارای تاریخ و هویت دانست و ادامه داد: متاسفانه غلط‌هایی درباره مکان‌ها و خیابان‌های تهران باب شده است که نمی‌توان از رواج آن جلوگیری کرد.
 
فیلم مستند «چنارستان» ساخته هادی آفریده با موضوع خیابان ولیعصر و تغییر فضای شهر تهران نیز در شب« از طهران تا تهران» برای حاضران پخش شد.
 
«شب از طهران تا تهران» از سوی مجله بخارا با همکاری گنجینه پژوهشی ایرج افشار، دائره المعارف بزرگ اسلامی، موسسه فرهنگی و هنری ملت شب گذشته (یازدهم بهمن ماه) در محل بنیاد موقوفات افشار برگزار شد.

منبع: خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۳:۴۳
رضا حارث ابادی

تندیس ابوالفضل بیهقی در سبزوار ساخته و نصب می شود 

مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار از نصب تندیس ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی تا نوروز 94 در این شهر خبر داد.

به گزارش واحد خبر روابط عمومی شهرداری سبزوار، محمد اختریان با بیان اینکه تندیس مورخ و تاریخ نگار قرن پنجم ه.ق توسط هنرمند توانای سبزوار هادی عارفی ساخته شد، افزود: تندیس ابوالفضل بیهقی که دارای 7 متر ارتفاع و از جنس فایبرگلاس است با اعتباری بالغ بر حدود یک میلیارد و 500 میلیون ریال ساخته شد.

مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار گفت: این اقدام در راستای بازسازی هویت فرهنگی- تاریخی، شناسایی و شناساندن مشاهیر، مفاخر و فرهنگ غنی سبزوار صورت گرفته است.

وی به مکان نصب این تندیس هم اشاره و خاطرنشان کرد: این تندیس احتمالا در باغ ایرانی واقع در ورودی توحید شهر نصب خواهد شد.

اختریان با اظهار اینکه تندیس حکیم ابوالقاسم فردوسی پدر نظم فارسی نیز توسط هادی عارفی در حال ساخت می باشد، تصریح کرد: تندیس فردوسی دارای 7 متر ارتفاع، از جنس فایبرگلاس و با اعتباری بالغ بر حدود یک میلیارد و 500 میلیون ریال در مراحل ساخت است.

مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار گفت: با اتمام مراحل ساخت، این تندیس در تابستان سال آینده نصب و مورد استفاده علاقمندان و فرهنگ دوستان قرار می گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۳ ، ۰۳:۳۷
رضا حارث ابادی

پوران شریعت رضوی: فضای فیزیکی مدارس سبزوار بسیار نامساعد است۰

http://sabzevar.razaviedu.ir/files/posts/52371.JPG

طی آئینی که با حضور جمعی از مسئولان استانی و شهرستانی برگزار شد مراسم افتتاح همزمان ۱۰ واحد آموزشی دو کلاسه در شهرستان سبزوار آغاز شد.

 پوران شریعت رضوی همسر اندیشمند بزرگ دکتر علی شریعتی در مورد تصاویری از مدارس شهرستان که به مهمانان حاضر در جلسه ارائه شد گفت: کشور بر روی ثروت قرار گرفته اما فضای فیزیکی مدارس سبزوار بسیار نامساعد است.

همسر دکتر شریعتی در این مراسم گفت: وجود چنین مدارسی در شهر بزرگی چون سبزوار که بر روی ثروت خوابیده جای بسی تاسف است در این فضاها دانش آموزانی تحصیل می کنند که در آینده به بالاترین مدارج علمی در بهترین دانشگاه های ایران و جهان خواهند رسید.

خانم رضوی مشارکت خیرین در ساخت مدارس تخریبی و نیمه کاره را مایه ی دلگرمی بیان کرد و افزود: این جای تأسف است که ثروت ما در حال از دست رفتن است بدون این که در جایی به مصرف برسد.

وی ضمن تقدیر از جامعه ی یاوری که تمامی این مدارس را به نام استاد محمد تقی شریعتی نامگذاری کردند اظهار کرد: دکتر شریعتی تنها اندیشمند بزرگ جامعه ایران نبود بلکه همه جهان به وجود چنین فردی از دیار سبزوار افتخار می کنند وی دارای ۳۶اثر نافذ است که امروز به زبان های مختلف این آثار چاپ و در دسترس همه ی مردم در داخل و خارج از کشور قرار گرفته است.

خواهر دو شهید قبل از انقلاب ادامه داد: دکتر شریعتی یک معلم بود اما ۱۲اردیبهشت ماه (روز معلم) هیچ کس اسمی از دکتر شریعتی نمی آورد کشورهای خارجی به مفاخر ایران غبطه می خورند اما کشور ما؛ قدر بزرگان خود را نمی داند.

همسر دکتر شریعتی از مردم دیار بیهق که هر ساله بزرگداشت دکتر شریعتی را در مزینان با افتخار برگزار می کنند تشکر کرد و گفت: متأسفانه زادگاه این اندیشمند هیچگونه امکاناتی برای پذیرایی از کسانی که می خواهند با محل تولد این استاد آشنا شوند ندارد؛ زادگاه دکتر شریعتی باید در شأن خودش باشد.

معاون پشتیبانی و توسعه ی مدیریت آموزش و پرورش سبزوار در ابتدای این مراسم با تقدیر از حضور گروه جامعه ی یاوری فرهنگی از بهره برداری از ده باب فضای آموزشی در این شهرستان ابراز خرسندی کرد.

حسن محرابی در همایش خیرین مدرسه ساز که با عنوان دستان آسمانی در محل تالار فرهنگیان برگزار شد، گفت: این مدارس در کهنه آب، باغجر، فسنقر، حارث آباد، استیر، رباط سرپوش، قلعه نو روداب، کلاته میرعلی و صالح آباد با هزینه ی ۶۰۰ میلیون تومان با همکاری جامعه ی یاوری و اهالی این روستاها طی امروز و فردا به بهره برداری خواهد رسید.

وی با بیان این که این مدارس به همت جامعه ی یاوری و ستاد نکو داشت استاد محمد تقی شریعتی انجام شده افزود: تجهیزات این مدارس توسط اداره ی کل نوسازی خراسان رضوی تأمین و در اختیار مدارس قرار خواهد گرفت.

محرابی گفت: شهرستان سبزوار دارای بیش از ۴۸هزار نفر دانش آموز و ۸۵۰۰پرسنل شاغل و بازنشسته است این منطقه با جمعیت ۳۱۹هزار نفر دومین شهر استان خراسان به لحاظ جمعیتی است که با این پهنه ی جمعیتی متأسفانه فضاهای آموزشی آن دچار مشکلات عدیده ای است.

این مقام مسئول میانگین سرانه ی آموزشی در سبزوار را ۳متر بیان کرد و گفت: طبق استاندارد کشوری سرانه ی هر دانش آموز در دوره ی ابتدایی باید ۴ و نیم، راهنمایی ۵ و نیم و دوره ی متوسطه ۷متر باشد در حالی که در برخی مدارس ابتدایی سرانه حدود ۶۰ سانتیمتر است.

محرابی با ابراز تأسف از این که قدمت برخی مدارس در این شهرستان به ۵۰سال قبل برمی گردد تأکید کرد: حضور دانش آموزان به لحاظ فرسودگی که موجود است در این فضاها بسیار خطرناک است این فضاها با حداقل ریشتر زلزله دچار آسیب خواهند شد.

وی افزود: ۴۰درصد مدارس شهرستان فرسوده است خطر در کمین جامعه دانش آموزان است که ۱۲باب از مدارس دارای عمر بیش از ۴۰سال هستند.

معاون پشتیبانی و توسعه ی مدیریت  آموزش و پرورش سبزوار ادامه داد: این مدارس از نظر مهندسی شرایط استاندارد را ندارند با توجه به دستورالعمل دولت سیستم گرمایشی تمامی مدارس باید تغییر داده شود که متأسفانه به لحاظ فرسودگی برخی فضاها سیستم گرمایشی مقرون به صرفه نیست.

محرابی با بیان این که برخی مناطق سطح شهر نیاز مبرم به فضای آموزشی دارند بیان کرد: دانش آموزان باید برای رسیدن به اولین مدرسه؛ فاصله ی ۴کیلومتری را پیاده روی کنند و این شرایط برای دانش آموز دوره ی ابتدایی بسیار سخت است.

وی با بیان این که سبزوار از لحاظ حاشیه نشینی شهر اول استان خراسان رضوی است گفت: با بازدیدهایی که از مناطق فرسوده ی شهر در سفر مدیر کل نوسازی کشور از سبزوار انجام شد ۸هزار متر مربع برای احداث یک سری فضای آموزشی پیش بینی شد که امیدواریم این امر به زودی محقق شود.

نماینده ی جامعه یاوری فرهنگی نیز با بیان این موضوع که طرح احداث مراکز آموزشی در سراسر کشور در حال انجام است گفت: ۷۵۰واحد آموزشی توسط این جامعه ساخته شده که تا کنون قریب به ۶۵۰واحد آن به بهره برداری رسیده است .

حیدری ادامه داد: جامعه یاوری فرهنگی در تلاش است ضمن قدردانی از خدمات استاد محمد تقی شریعتی با احداث این مراکز آموزشی یاد آنان را در اذهان زنده نگه دارد.

وی اظهار امیدواری کرد احداث این واحدهای آموزشی در مناطق محروم باعث حذف نیازهای آموزشی دانش آموزان به فضاهای فیزیکی شود.

شایان ذکر است این برای احداث هر یک از این واحدهای آموزشی مبلغ ۴۰۰میلیون ریال اعتبار هزینه شده است که مبلغ ۱۰۰میلیون ریال آن از محل کمک های مردمی خواهد بود./.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۹۳ ، ۰۹:۴۱
رضا حارث ابادی

نقد و نظری بر رمان «جهانبانان حسین خسروجردی» به قلم جواد اسحاقیان

نقد و نظری بر رمان جهانبانان حسین خسروجردی به قلم جواد اسحاقیان

جواد اسحاقیان یکی از نویسندگان سبزواری و ازمنتقدان ادبی برجسته سال های اخیر ایران است.

 اسحاقیان تا کنون تعداد زیادی کتاب و مقاله تخصصی در حوزه ادبیات فارسی منتشر کرده و از اساتید دانشگاه فردوسی مشهد است.نام و معرفی کامل این شخصیت برجسته ادبی هم اکنون در فهرست هنرمندان اسرارنامه درج شده است.

از «روح رمان» کوندرا تا «جهانبانان» خسروجردی

میلان کوندرا در هنر رمان علت وجودی رمان را در این می بیند که جهان زندگی را “پیوسته روشنایی بخشد و ما را در برابر فراموشی هستی حراست کند.” [۱] او بر این باور است که امروزه رمان بیش از پیش در دست رسانه های همگانی افتاده است و این رسانه ها می کوشند اندیشه ها را کلیشه ای و مقبول اکثر مردم و همگان سازند. او رسانه های همگانی و دولتی را “موریانه های تقلیل” نام می نهد و معتقد است “روح زمان ما به اخبار و رویدادهای روز معطوف است؛ اخباری که آن چنان پراکنده و چندان زیادند که گذشته را از افق [ ذهن ] ما می رانند و زمان را تنها به لحظه ی حال تقلیل می دهند... اگر رمان هنوز بخواهد به کشف آنچه کشف نشده ادامه دهد، اگر هنوز بخواهد به عنوان رمان “پیشرفت” کند، چاره ای ندارد مگر آن که راهی خلاف راه پیشرفت جهان در پیش گیرد.” [۲]

رمان جهانبانان حسین خسروجردی،گونه ای تذکار به خواننده ی امروز است که در هیاهوی آوازه گریهای مغرضانه ی همگانی “خویشتن خویش” را گم نکند؛ گذشته را یکسره نامردمی و تباه نداند و از یاد نبرد که شخصیتهای مردمی، پهلوان و جوان مرد که پاسدار، روح جهان و دنباله ی پهلوانان اسطوره ای روزگاران باستانی اند از یادها نرفته اند و نویسنده وظیفه ی خود می داند که در انفاس قهرمانان بومی و ملی شهر خود، سبزوار، نفس بکشد و نام و یادشان زنده و گرامی دارد.

شخصیت اصلی رمان، پهلوان مدد است که در دومین دهه ی سلطنت خودکامگی رضا شاه سنتهای پهلوانی، جوان مردی و مردم داری را پاس می دارد و در چالشی پیوسته با پهلوانان ضعیف چزان و رستم صولت، جانب ستم دیدگان و بی پناهان نگاه می دارد. او به اعتبار منش دنباله رو سنتهای پهلوانی پهلوان عبدالرزاق باشتینی از رهبران نهضت سربداران سبزوار و خراسان در سده ی هشتم است که چون پهنه ی خودکامگی زمان به وی اجازه ی جولان در عرصه ی ملی نمی دهد، تنها به خدمت خلق در محدوده ی شهر خود بسنده می کند. آنچه از رفتار وی در رمان آمده، خود به دو زمینه ی رفتار پهلوانی و رفتار اخلاقی بخش می شود.
الف. رفتار پهلوانی:

رفتار پهلوانی در ادبیات حماسی، تقلید از رفتار کسانی است که از سطح انسان متعارف فراتر باشد و به تعبیر ارسطو محاکاتی از "احوال و اطوار مردمان بزرگ و جدی"[۳]. پهلوان مدد همانند رستم و اسفندیار اساطیری هفت خان دارد:

    نخستین خان پهلوان مدد، درگیری با حاجی خرده فروش است. او در برخورد با”گردن شیر” نامی، وی را ناکار کرده و پهلوان مدد مصمم است که وی را به خاطر این ناجوان مردی گوشمال بواجب دهد. اینک پهلوان مدد در گود زورخانه ی “چهل پایه” با او سرشاخ می شود “سرِ خرده فروش به دوار افتاد. آتش منقل نزدیک بود. خرده فروش را به آن زد و آن را واژگون کرد. مدد درنگ نکرد و فن دم گاو را زد. کمر خرده فروش شکست و دمی بعد روی ذغال آتش افتاد.” [۴]
    دومین خان، رویارویی با اکبر پامناری است. او متهم است که دختری بی پناه و تبعیدی را که “گل مهر” نام دارد و دختر تیمورتاش وزیر سابق دربار و زندانی خودکامگی رضا شاه است با زخم بیست ضربه ی زنجیر به بیمارستان روانه کرده. پهلوان این بیداد را بر زن ناتوان برنمی تابد اما به رسم و سنت پهلوانی ابتدا به نرمی از ضعیف آزار می خواهد کتباً عذرخواهی کند و چون حریف نمی پذیرد، از درِ درشتی وارد می شود “مدد با فن او را بلند کرد و محکم بر زمین زد.” (ص117)
    سومین خان، برخورد با شعبان جعفری معروف است که امیر حسن چهل تن نیز در تهران. شهر بی آسمان به او پرداخته. او آمیزه ای از منش تباه ناجوان مردی. وابستگی به دربار و فساد اخلاقی است و چون در چالش خود با پهلوان مدد ناتوان می شود. از هیچ گونه رذیلت پروا نمی کند. در دومین بخش رویارویی و مچ گیری " ناگهان مدد با ضرب هر چه تمام تر مچ شعبان را در شیشه های تیز خواباند و با نیروی تمام پشت دستش را خونین کرد و برخاست.” (ص131)
    چهارمین خان سرشاخ شدن با پهلوان کربلا در نجف اشرف است “یک مرد نهوناک (پر نهیب) و گنده که به غول بیابان می مانست... وقتی لنگ را از دور شانه برداشت، بدن چرب شده اش هویدا شد... فنون مدد را چربی خنثی می کرد و او را می لغزاند... مدد پیچید و با بدل آن فن حریف را تا بالای سرش برد و به شدت بر زمین زد.” (صص141142)
    در پنجمین خان پهلوان مدد از تمنای جسم یک سیه چشم و رقاصه ی افسونگر عرب در شهر نجف پروا می کند (ص144) و حرمت شهر مقدس نگاه می دارد و به خان چهارم رستم همانند است که از افسون زن جادو می رهد.
    ششمین خان سفر پهلوان با پای پیاده از سبزوار تا نجف اشرف و زیارت آرامگاه حضرت علی (ع) است (ص145) که به دومین خان رستم و گذر از بیابان گرم و خشک شباهت دارد.
    هفتمین خان، جان بازی بر سرِ عشقی است که به مردم شهر خود و رفع نیازشان به آب دارد. أب شهر در اختیار مالکان أزمند و و کارگزارشان شهردار است. پهلوان می اندیشد اگر قتلی را که هرگر نکرده. به گردن گیرد. می تواند با دریافت هفده هزار تومان از قاتل واقعی. آب را از مالکان گرفته به خانه ی نیازمندان سرازیر کند بی آن که مردم از این ایثار آگاه باشند "مدد را از دادگاه به زندان شهر منتقل کردند و همان ساعت دو شبانه روز أب قصبه وارد جویهای شهر شد. " (ص188) این عشق مردمی او را به سیمای فرهاد در سرچشمه ی بیستون ناظم حکمت مانند می کند.

ب. رفتار اخلاقی:

رفتار اخلاقی پهلوان مدد در فتوت او ریشه دارد. همه ی آنچه ملا حسین واعظ کاشفی سبزواری در فتوت نامه ی خود در شناخت ویژگی های اهل فتوت آورده , در پهلوان مدد جمع آمده “فتوت، جمیع احوال جمیله و صفات حمیده و سلب اعمال قبیحه و اخلاق دیگر از راه تخلیه، تزکیه و تصفیه است.” [۵] این رسم پهلوان است که چون با رذیلت حریف رو برو شود , بکوشد تا با فضیلت خود او را از رفتار ناشایست خویش شرمنده کند و به مصداق " آحسِن عَلی مَن أساء اِلیک " در حق آن که بدی کرده نیکی ورزد. رفتار بزرگ منشانه ی مدد در قبال پهلوان غفار که در گود زورخانه از سرِ دشمن کامی تخته شنا را به سوی پهلوان مدد پرت و وی را زخمی می کند، از این گونه رفتارهاست " سر و صورت مدد به خون آغشته شده بود. ناگهان غفار جیغ کشید و تخته شنو را به دور انداخت و خود را به پای مدد انداخت. " (صص180181)

چون پهلوان مدد درمی یابد که گل مِهر و مادر بیمارش می خواهند از تبعیدگاه خود به نزدیکیهای سبزوار منتقل شوند، به شفاعت نزد رضا شاه می رود " به هدف جلب شاه او باید اعجاز می کرد و به نیروی جانش شاه را مجذوب می کرد. دیگر معطل نماند و میلهای ده منی را چنان به چرخ آورد که شاه بی اختیار در او نگریست و به دل او را تحسین کرد و خواسته اش را خواست " من هیچ وقت برای خودم خواسته ای ندارم. نیتم گره گشایی واماندگان است. یک دختر و یک مادر به زمان شما تبعید و آواره ی کوههای " بنسبورد " ند. اغماض کنید و آنها را به اطراف این شهر بفرستید. " (ص23) همو از رضا شاه تقاضا میکند برای دفع یاغی معروف محمد بوژدنی که " مال و ناموس مردم قرای دور از او در امان نیستند " و نیز دلجویی از محمد مهدی خان تکابی که " سر به راه شده " دستوری دهد (صص2627). مدد همانند دیگر همتایان اهل فتوت به این دلیل به مرکز قدرت نزدیک می شود تا از کار فروبسته ی خلق گرهی بگشاید اما برای خود چیزی نمی طلبد.

پهلوان مدد چون در می یابد که دخترکی یتیم به اشاره ی زنی معتاد برای گذران زندگی خویش، خود را از انظار عمومی عریان می کند، آن دو را مورد حمایت مادی خود قرار می دهد و از این زشت کاری باز می دارد (ص 108) چون برای اعدام به پای دار می رود، آنچه از پوشاک دارد، بر پیکر عریان بینوایی خفته بر برف می اندازد (ص190) این رفتار علی وار، خواننده را به رقت می اندازد و او را در دل می ستاید و بزرگ می دارد. همه ی افسوس خواننده برای این است که چنین پهلوانانی را خاص گذشته ها می یابد و جایشان را در جامعه ی امروز خالی می بیند. برتراند راسل در اثر خود قدرت و فرد بر این باور بود که تمدن مادی و فنی امروز دیگر جایی برای این گونه رفتارهای بشکوه، فرابینانه و حماسی گذشتگان باقی ننهاده " انسانها به اجدادشان بالیدند که چنین بودند و چنان کردند؛ بی آن که بتوانند خود را همتای آنان سازند." [۶]

-*-*-*-
کوندرا می نویسد “روح رمان، روح تداوم است؛ هر اثر پاسخ به آثار پیشین است؛ هر اثر، سراسر تجربه ی پیشین رمان را در بر دارد.” [۷] نویسنده در این رمان دست کم در دو زمینه از میراث زبان در رمان معاصر از محمود دولت آبادی متآثر است. در کلیدر، دولت آبادی رفتار خلاق با گویش و زبان معیار دارد. به کار گیری واژگان محلی سبزواری به عنوان یکی از ابزارهای محلی گرایی در ادبیات (Local Color ) قانونمند و بر شالوده ای زیباشناختی استوار است. نویسندگان بزرگ نیک می دانند که در کاربرد واژگان محلی باید حد نگاه داشت و به افراط نگرایید و تنها هنگامی به آن آهنگ کرد که شخصیتی، چیزی را با شیوه ای خاص در تلفظ و واژگانی دیگر به کار می برد. خواننده چنین کاربردی را طبیعی دانسته روا می دارد و می پسندد اما چون در بهره جویی از این واژگان اصراری خاص ببیند، از آن روی برمی تابد و گرفتار ملال می شود. با مراجعه به واژگان محلی در زیر نویس صفحات آمده می توان از 95 واژه ی گویشی یاد کرد که اگر واژگان محلی متن را که گاه در زیر نویس معنی نشده به آن بیفزاییم از 130 واژه درمی گذرد. حجم 200 صفحه ای رمان این اندازه واژگان محلی را برنمی تابد.

بورخِس نیز در روزگار جوانی می کوشید با سرریز واژگان بومی آرژانتینی به داستانهای خود رنگ بومی بدهد و به اعتراف خودش “آن چنان از واژه های بومی استفاده می کردم که بسیاری از هموطنانم به زحمت از آن سر درمی آوردند.” [۸] او بعدها دریافت که خواننده را با سیلان واژگان و اعلام و فرهنگ بومی نباید به زحمت انداخت. او وقتی از بوئنوس آیرس، پایتخت کشورش، سخن می گوید “از شهر امروزی حرف می زند. بوئنوس آیرس می توانست نمونه ی یک شهر قرن بیستم باشد؛ بدون تاریخ یا خصلتی خاص... همانند لوس آنجلس، کلکته و...” [۹]

این اصرار در دادن رنگ محلی به اثر در آنجا که به تاریخ باستانی و اساطیری روستاهای سبزوار مربوط می شود، تشدید می شود؛ مثلاً کافی است که گذر “گل مهر” به روستای “مِهر” سبزوار بیتد تا بدون این که وی نسبت به آیین مهر پرستی و تاریخ اساطیر این روستا ذهنیتی داشته باشد، در باره ی آن داد سخن دهد “نگاه بی تابش هنوز هم پِیکاو [ جستجوگر ] چکاد مهر بود؛ مهر پایدار، سایه گستر، نگهبان بی دریغ برزیگران، آتش اهورایی برزین مهر بسا که سالهای دور، کوه “ریوند” را منور داشته بود. رودخانه ی “اندوقان” هنوز هم گذارش از پایین تپه ی گشتاسب است.” (ص96) در حالی که وقتی دولت آبادی می خواهد گوشش را به دیوار تاریخ روستاهای بیهق کهن بگذارد به ذهنیت روستایی ای سالیان برآمده رخنه می کند و از حرکت ذهن او سخن می گوید. کوشش نویسنده برای مستند سازی و ذکر شصیتهای برجسته تر شهر (مانند شیخ محمد داورزنی، میرزا آق بابا، شفاء الملک، نجاروف) البته سبزواریان را خوش می آید. نسل گذشته اینان را درک کرده و نسل حاضر نام و یادشان را گرامی می دارد؛ با این همه نباید از یاد برد که واقعی بودن شخصیتهای داستان برای رمان ارزشی ایجاد نمی کند؛ زیرا خواننده از رمان چنین توقعی ندارد. رمان أ داستان و قصه است و قصه، تخیل و ابداع و دقیق تر بگوییم Fiction؛ اما تحقق این رهنمود بورخِس که چگونه محلی بنویسیم که ملی و جهانی هم باشد، به ذهنیتی خلاق نیاز دارد.

دومین تآثیر از کلیدر نثر مقطع و بی فعل زبان داستان است. به این نمونه دقت کنیم “شب و گردنه های مِه بیز و اسب. شب کویر و ابر و میغ بارنده. نم گرفتِ خاک، گِل های چسبناک، مآمن دیو و دد، اشتران و حدی، شب و شبنم و گلواره های در خواب روی مثلث چوب سقف، لانه های لرزان چنار بلند.” (ص166) و آن را با این عبارت کوتاه در کلیدر مقایسه کنیم “فوجافوج پای و سم و نعل؛ خیزاخیز سینه و گرده و یال؛ جرنگاجرنگ زنجیر و موزه و مهمیز؛ هزاهز بال بینی هزار هزار مادیان کبود در پهن دشت هزار میدان بیابان...” [۱۰]

با این همه رمان در بسیاری از موارد از میراث ادبیات داستانی معاصر بی بهره افتاده. شخصیتها چنان که باید نمی توانند توجه و عاطفه ی خواننده را برانگیزند و با خود همدل و همداستان کنند. خواننده برای ادامه ی خواندن چندان کشش و رغبتی ندارد. کسان داستان چنان نمی پندارند و نمی نمی گویند و نمی کنند که در ذهن و قلب خواننده جایی برای خود بیابند و خواننده نگران کار و فرجامشان باشد. گزینش نقل به جای کنش و گفت و گو و حضور مزاحم راوی یکی از علل اصلی جدایی خواننده از متن است. به عنوان نمونه شخصیتی به نام “سدید” نانواست اما در پی توطئه ی رئیس شهربانی، متهم می شود که گِرده نانی درآورده که نشان داس و کش بر آن نهاده شده. جمعیت جلو نانوایی به بی پایگی این اتهام معترفند اما دو مآمور شهربانی که باید سدید را توقیف کنند به نظر آنها اهمیت نمی دهند. گل مهر در میان جمعیت است و به جای آن که نویسنده او را کانونی کند و برای نخستین بار بکوشد سیمایی محبوب و تآثیرگذار از وی برای خواننده ترسیم کند می نویسد “گل مهر همراه جمعیت پر شور سخن می گفت؛ سخنش چنان تآثیرگذار بود که همه روی به مآمور شهربانی نمودند و این کار را تقبیح کردند.” (صص5152) چنین زبانی نه زبان داستان که زبان روزنامه نگاری است.

شخصیتها قطبی اند؛ یا تبلور فضیلتند یا تجسم رذیلت و در هر دو صورت غیر واقعی. آن که نماد فضیلت محض است، پهلوان مدد نام دارد. او به یک اعتبار “معصوم” است. هیچ گناه و ترک اولایی دامن عفتش را نیالوده. وقتی یکی از زنان ایلیاتی “شبنم” نام تهمینه وار نزدش می آید و می خواهد از او باردار شود و سپس پهلوان سرِ خود گیرد، مدد تمنایش را رد می کند و این در حالی است که پهلوان مجرد است و هیچ موقعیتی محدودش نمی کند “مال من باش. بچه ات را بزرگ می کنم. فقط تو همین یک بار مال من باش.” (ص 90) خواننده البته این اندازه خویشتنداری را در پهلوان می ستاید اما او را از خود بسی دور می یابد: تکه ی سنگ! شعبان جعفری تجسم رذیلت است اما آدمی زاد حیوان هم نیست و از جنس وجدان، عاطفه و جوان مردی اندکی هم بهره دارد و بهترین سایه روشن منش چنین لایه ی اجتماعی را چهلتن در تهران، شهر بی آسمان تصویر کرده است. شعبان وقتی مطمئن می شود که پهلوان مدد می تواند پنج دقیقه چرخ بزند برای کارشکنی و نباختن به وی بطری آب را شکسته، خرده شیشه ها را زیر پای پهلوان مدد می ریزد (130) و در این میان هیچ یک از حاضران گود زورخانه هم صدایشان به مخالفت و اعتراض بلند نمی شود: مشتی گوشت و پی و استخوان!

نویسنده به خواننده و توقعاتی که از رمان دارد، سخت بی اعتناست. در رمان چیزی نیست که به کوشش ذهنی خواننده پاسخ بدهد. نه گرهی در کار کسان هست و نه معمایی در فهم داستان. خواننده اگر به فرجام کار کسان علاقمند باشد، به سهولت می تواند خود را از رنج خواندن بخشهایی از رمان واره اند. امروزه رمان نویس حق ندارد بنویسد مگر آن که بر میراث داستان نویسی دهه های اخیر چیره باشد. نوشتن به سبک و سیاق جمال زاده امروزه دیگر جاذبه ای ندارد. توصیه ی کوندرا به نویسندگان جوان همواره این است: باید امروزی نوشت.

منبع :

http://www.asrarnameh.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۳ ، ۰۳:۳۸
رضا حارث ابادی

عکس های محرم 1393 روستای حارث اباد شهرستان سبزوار قسمت دوم


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۹۳ ، ۱۲:۳۰
رضا حارث ابادی

عکس های محرم 1393 روستای حارث اباد شهرستان سبزوار قسمت اول

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۹۳ ، ۱۳:۳۹
رضا حارث ابادی

باز محرم شدو دلها شکست از غم زینب دل زهرا شکست

باز محرم شدو دلها شکست از غم زینب دل زهرا شکست
باز محرم شد و لب تشنه شد از عطش خاک کمرها شکست

آب در این تشنگی از خود گذشت دجله به خون شد دل صحرا شکست
قاسم ولیلا همه در خون شدند این چه غمی بود که دنیا شکست
محرم ماه غم نیست ماه عشق است محرم مَحرم درد حسین است 

                                            

فرا رسیدن ایام سوگواری امام حسین (ع) و آغاز دهه محرم را به تمامی شیعیان جهان تسلیت و تعزیت عرض می نماییم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آبان ۹۳ ، ۰۴:۵۰
رضا حارث ابادی

همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی مورخ و ادیب قرن پنجم ه.ق، نویسنده سترگ کتاب تاریخ بیهقی در سبزوار برگزار شد.

رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در این همایش گفت: ابوالفضل بیهقی مورخ بزرگ ، ادیبی توانا و حکیمی باتجربه بود که اثری در نثر فارسی به یادگار گذاشت که اهمیتش کمتر از شاهنامه در شعر نیست.

غلامعلی حداد عادل اظهار کرد:‌ تاریخ بیهقی از سال 451 ه.ق به تالیف درآمد و وقایع 50 سال حکومت غزنوی تا سال 470 را در بر می‌گیرد.

رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی با اشاره به برگزاری همایش ابوالفضل بیهقی افزود: این از برکت های انقلاب است که در این 35 سال هر شهری بزرگ و کوچک به این فکر می افتند که با بزرگان خود تجدید عهدی دوباره کند.

وی در ادامه اظهار کرد: ثبت روز بیهقی در تقویم کشور به عنوان روز نثر فارسی در شورای عالی انقلاب فرهنگی پیگیری می کنم.

غلامعلی حداد عادل افزود: اگر شورای انقلاب فرهنگی نسبت به تصویب رساندن این پیشنهاد طی این سال ها تردید داشته نه از باب نشناختن قدر بیهقی است بلکه در سال های اخیر شورای انقلاب فرهنگی در تصویب روزهای سال احتیاط بیشتری نسبت به گذشته داشته است.

وی ادامه داد: بنده علیرغم این مسئله، با دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی و رییس جمهور صحبت خواهم کرد تا روز بیهقی را به عنوان روز نثر فارسی در این شورا به تصویب برسانند.
حدادعادل تاکید کرد: علاقه و اشتیاق سبزواری ها بنده را بر آن داشت تا قول تلاش برای انجام این مهم را در شورای عالی انقلاب داشته باشم علیرغم اینکه ادامه کار به نظر اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی بستگی دارد.
رئیس فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی در ادامه از سبزوار به عنوان یک شهر بزرگ فرهنگی یاد کرد و گفت: مهم است که از یک روستای این شهرستان نویسنده ای در مقیاس جهانی ظهور پیدا می یابد که عنوان پدر نثر فارسی ایران زمین را از آن خود می کند.

وی با اظهار اینکه سبزوار مهد نثر فارسی است و باید نسبت به حفظ و حراست از زبان فارسی توجه بیشتری داشته باشد،  نسبت به فراموش شدن لغات و کلمات ریشه دار فارسی  در این شهر ابراز گلایه کرد و افزود: در بدو ورودم به سبزوار، بر سر درب برخی مغازه ها کلمات و واژگان نامانوس و بیگانه با زبان فارسی دیدم که به نظر از بی توجهی مسئولان شهری می امد، مسئولان نباید اجازه ورود این چنین کلمات را به زبان فارسی بدهند.

حداد عادل خطاب به اداره ارشاد، نیروی انتظامی و شهرداری سبزوار گفت: جلو این نوع نامگذاری ها را بگیرید و زبان سلیس فارسی را در بین عموم مردم رواج دهید.

رییس مجمع نمایندگان خراسان رضوی نیز در این همایش با تاکید بر بزرگداشت بزرگان و مشاهیر گفت: متاسفانه بزرگترین نویسنده نثر فارسی در تاریخ ما مغفول مانده است.

 

دکتر محمدرضا محسنی ثانی به ظرفیت ها و پتانسیل های این شهر را مورد اشاره قرار داد و خاطرنشان کرد: سبزوار به عنوان شهری برخاسته از مکتب علوی و تشییع توانسته در ابعاد مختلف سرآمد باشد.

وی ضمن گرامیداشت یاد ابوالفضل بیهقی و دیگر بزرگان و مشاهیر سبزوار افزود: سبزوار شهر دیرینه های پایدار است و بزرگان زیادی در حوزه های مختلف به خود دیده و پرورش داده است.

نماینده مردم سبزوار در مجلس سبزوار را شهری دانشگاهی با ظرفیت های علمی و فرهنگی بیان کرد و خواستار تصویب ثبت روز اول آبان به عنوان روز بیهقی و روز نثر فارسی در تقویم کشور از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی شد.

دکترمحسنی نماینده مردم سبزوار در مراسم بزرگداشت و ثبت روز بیهقی که با حضور حدادعادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی در محل تالارکاشفی به همراه صاحبان ادب و فرهنگ خراسان بزرگ و دیار سربداران برگزارشد،از مغفول ماندن بزرگ مرد سراینده ی نثرفارسی در تاریخ کهن شهرستان سبزوار ابراز ناراحتی کرد وگفت:ما برای این فراموشی در شناساندن بیهقی عذری نداریم چرا که این شهر،شهر ابوالفضل بیهقی ست.

استاد و چهره ماندگار زبان و ادب فارسی هم خواستار ثبت اول ابان ماه به نام روز بیهقی و نثر فارسی شد و گفت:  با تصویب این روز، کتابخانه تخصصی خود در سبزوار را که دارای کتاب های فاخر و ارزشمندی است را به عنوان مرکز بیهقی شناسی اختصاص خواهم داد.

سید محمد علوی مقدم با بیان اینکه ابوالفضل بیهقی به زبان و ادب فارسی خدمات ارزشمندی کرده است، افزود: با تکریم بزرگان و مشاهیر است که علم و ادب در جامعه رونق می یابد.

وی از نیمه دوم قرون چهار و پنج ه.ق به عنوان یکی از درخشان ترین ادوار تاریخ یاد کرد و گفت : در این دوره بزرگانی همچون فردوسی ، ابوحامد غزالی ، ابوالفضل بیهقی و ... از خراسان ظهور پیدا کردند.

عضو پیوسته شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز گفت : تاریخ بیهقی تنها نقل وقایع نیست بلکه بسیاری از مسائل و جنبه های مختلف ادبیات و نثر فارسی در آن آشکار است.

محمدجعفر یاحقی افزود: اگر تاریخ بیهقی نبود بسیاری از شاعران و اشخاص تاثیرگذاری را که برای نخستین بار نامشان در این کتاب گرانبها آمده است را نمی شناختیم .

وی از تاریخ بیهقی به عنوان جلوگاه معارف روزگار خویش یاد کرد و افزود: بیهقی بسیاری از مسائل و رویدادهای تاریخی را تبدیل به حکایت و ضرب المثل کرده که شایسته است این ضرب المثل ها با خط خوش خطاطان نگاشته شده و در منظر عموم قرار گیرد .

یاحقی بر اهتمام بیشتر به شناساندن بزرگان علم و ادب تاکید و خاطرنشان کرد: انتظار می رود در شهرهای مختلف کشور، نام موسسات ادبی، کوچه ها و خیابان ها مزین به نام شخصیت های بزرگی چون بیهقی شود.

رییس دانشگاه حکیم سبزواری هم به عنوان سخنران ابتدایی این همایش گفت: سبزوار با پیشینه ای کهن؛ علما و فرهیختگانی را به جامعه معرفی کرده که باعث سربلندی و افتخار برای منطقه و ایران بوده اند، فرهیختگانی همچون عطاملک جوینی، کاشفی، شریعتی ، حکیم سبزواری و ابوالفضل بیهقی که پراوازه ترین نویسندگان است و او به حق پدر نثر فارسی می نامند.

دکتر جواد حدادنیا اظهار کرد: خلا وجود روزی بنام نثر فارسی در تقویم کشور همه مسئولان فرهنگی و شورای عالی انقلاب فرهنگی را بر آن می دارد که در معرفی این روز اهتمام بیشتری بورزند.

وی افزود: به همین منظور دانشگاه حکیم سبزواری در سال 86 یک همایش بزرگداشت و شهرداری و شورای شهر هم با همکاری این دانشگاه سه سال متوالی است که مبادرت به این کار می کنند.

حدادنیا خواستار ثبت روز بیهقی در تقویم کشور شد و افزود: با این اقدام هم خلا فرهنگی مرتفع و هم به نثر فارسی توجه بیشتری می شود و نظم و نثر به یکدیگر نزدیکتر می شوند.

گفتنی است همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی با حضور غلامعلی حدادعادل رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، نماینده مردم سبزوار در مجلس و جمعی از مسوولان فرهنگی و پژوهشگران در تالار کاشفی این شهر برگزار شد.

 

در این همایش همچنین از کتاب شهدای دوچاهی رونمایی و دکتر حداد عادل مقاله منتشر نشده اش با موضوع بیهقی را برای نخستین بار در سبزوار قرائت کرد.

این همایش به همت اداره فرهنگی هنری شهرداری و همکاری شورای اسلامی شهر و دانشگاه حکیم سبزواری برگزار شد.

منبع : وب سایت شهرداری سبزوار    http://www.e-sabzevar.ir

با تشکر از اقای عزیزی خبرنگار محترم خبرگزاری مهر و وب سایت سبزوار نیوز

http://www.sabzevarnews.ir/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۳ ، ۰۳:۴۹
رضا حارث ابادی

جملات شاعرانه تاریخ بیهقی برای خوشنویسی مناسب است

ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی و نثر فارسی خواسته به حق مردم سبزوار است

جملات شاعرانه تاریخ بیهقی برای خوشنویسی مناسب است  ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی و نثر فارسی خواسته به حق مردم سبزوار است

یک پژوهشگر و استاد برجسته زبان و ادبیات فارسی گفت: تاریخ بیهقی سرشار از تکه کلام های زیبایی است که خوب است هنرمندان خوش نویس کشورمان روی آن ها کار کنند.

دکتر محمد جعفر یا حقی افزود: در بین هنرمندان خوشنویس چنین عادت شده است که فقط شعر را خوشنویسی می کنند، در حالی که تاریخ بیهقی از چنان تکه کلام ها و عبارات زیبا و شاعرانه ای برخوردار است که اگر خوشنویسی شوند بهتر در معرض دید عموم قرار می گیرند.

وی ادامه داد: صاحب نظران ادبیات معتقدند متن تاریخ بیهقی در بسیاری از قسمت ها پهلو به پهلوی شعر می زند زیرا موزون و آهنگین است.

عضو پیوسته ی شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی سپس ابراز امیدواری کرد که از جانب شهرداری سبزوار ترتیبی اتخاذ شود که جملات نغز تاریخ بیهقی روی در و دیوار شهر نوشته شوند و از کلمات نابی که در تاریخ بیهقی آمده است، در نامگزاری مکان های مختلف به ویژه اماکن فرهنگی در ایران بهره گیری شود.

وی سپس  تأکید کرد، در سال های اخیر روندی در بعضی کشورهای منطقه شروع شده که دارند بزرگان و مشاهیر ایران را به نام خودشان ثبت می کنند که نمونه آن ثبت مولوی برای ترکیه است.

وی ادامه داد: ابوالفضل بیهقی نیز در کشورهای اطراف خواهان و طرفداران زیادی دارد و به خصوص افغانی ها به واسطه چندین سال زندگی کردن بیهقی در شهر غزنین افغانستان او را متعلق به خود می دانند، بنابراین شایسته است که ما در ایران از این شخصیت بزرگ غفلت نکنیم و قبل از اینکه بیهقی را نیز از دست بدهیم، مطالبه به حق مردم همشهریان بیهقی در سبزوار را پاسخ مثبت داده و اول آبان را به عنوان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی درتقویم کشور ثبت کنیم.

منبع : مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۳ ، ۰۳:۲۹
رضا حارث ابادی

حدادعادل ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی و نثر فارسی را پیگیری می کند

حدادعادل ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی و نثر فارسی را پیگیری می کند

رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی قول داد: ثبت اول آبان را به عنوان روز ملی بزرگداشت بیهقی و نثر فارسی، در شورای عالی انقلاب فرهنگی پیگیری کند.

دکتر غلامعلی حدادعادل که پنجشنبه شب گذشته در همایش بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی و نویسنده تاریخ گرانسنگ بیهقی حضور پیدا کرده بود، درباره دو دلیل خود برای پذیرش پیشنهاد سفر به سبزوار گفت:

وقتی که دکتر محسنی ثانی نماینده شما و همکار ما در مجلس شورای اسلامی به بنده پیشنهاد داد که برای چنین برنامه ای به سبزوار بیایم،  به دو دلیل بی درنگ پذیرفتم. دلیل اول علاقه دیرینه من به بیهقی است و دلیل دوم قرائت مقاله ایست که به تازگی برای درج در یادنامه شادروان دکتر حسن حبیبی اولین رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی نوشته بودم و در ارتباط با تاریخ بیهقی بود و چون تا کنون در جای دیگری خوانده نشده است، خواستم به مناسبت این روز در سبزوار  خلاصه ای از آن را ارائه نمایم.

وی در ادامه گفت: اساتیدی نظیر دکتر یاحقی، و آقای سیدی که اینجا حضور دارند تلاش ارزشمندی کرده اند برای کشف ارزش های تاریخ بیهقی و  حاصل تلاش های آنان، انتشار تصحیح  جدیدی از تاریخ بیهقی است.

وی سپس از اینکه  پس از سال ها می تواند دکتر سیدمحمد علوی مقدم استاد برجسته ادبیات فارسی را در سبزوار ملاقات کند، ابراز خرسندی کرد و ابراز امیدواری کرد با وجود چنین شخصیت های برجسته ای سبزوار مانند گذشته یکی از مراکز علمی و فرهنگی خراسان و ایران باشد.

دکتر حدادعادل در ادامه خطاب به حضار سبزواری همایش گفت: پیام شما را درباره ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی  در تقویم کشور شنیدم و برای این مهم تلاش خود را خواهم کرد.

وی سپس گفت: شما آنچنان علاقه مند هستید و با حضور و صلوات های گرم خود روز ملی بیهقی را مطالبه  می کنید که گویی من همین  امشب می توانم این موضوع را تصویب کنم، حال آنکه برای این مهم باید در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصمیم گیری شود و من فقط یک حق رأی دارم .

وی افزود: اگر تا کنون روز ملی بیهقی ثبت نشده است، به دلیل کم توجهی یا تردید اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی نسبت به شخصیت بیهقی  نیست بلکه به این دلیل است که کلا این شورا در چند سال اخیر در امر تصویب روزهای ملی کمی محتاط تر شده است ، زیرا در حال حاضر آنقدر تعداد روزهای ملی در تقویم ما زیاد است، که دیگر این روزها به دلیل کثرت، اهمیت خود را از دست می دهند.چرا که به قول معروف «اگر شب ها همه قدر بودی، شب قدر  بی قدر بودی»

رئیس سابق مجلس شورای اسلامی سپس تأکید کرد: بنده با رئیس شورای انقلاب فرهنگی صحبت می کنم که روز بیهقی را به  عنوان روز نثر فارسی به تصویب برسانند و آنچه بنده می توانم قول بدهم این است که تلاش خود را در این زمینه بکنم.

وی سپس افزود: این شوق و ذوق فراوان شما سبزواری ها و توجهتان به مفاخر فرهنگی و تاریخی کشورمان ستودنی است و یکی از برکات انقلاب اسلامی است که در سال های اخیر مردم اکثر  شهرهای کشورمان به فکر بزرگداشت مفاخر و مشاهرشان افتاده اند و این هدف را پیگیری می کنند.

حدادعادل همچنین درباره یک کار زیبای شهرداری تهران نیز توضیح داد و گفت: دیروز شعار پرمعنایی را دیدم که از طرف شهرداری تهران در بعضی خیابان های آن شهر نصب شده بود مبنی بر اینکه «در خانه ای که بزرگترها کوچک شوند، کوچک ترها بزرگ نمی شوند.»

وی سپس اظهار داشت: این شعار پیام درستی دارد، و بنده امشب که عشق و علاقه شما سبزواری ها را نسبت به یکی از بزرگانتان دیدم با خود گفتم، این پیام را باید با یک دید وسیع تر نگاه کرد و مثلا می توان گفت: در ملتی که بزرگ ها کوچک شوند، کوچک ها بزرگ نمی شوند.

حدادعادل سپس گفت: شخصیت دانشمند و حکیمِ بیهقی دلیلی است بر زادگاه غنی ای که او در آن پرورش پیدا کرده است.زادگاه او بیهق بوده و در نیشابور که آن زمان از مهمترین شهرهای خراسان محسوب می شده، تحصیل کره است. بنابراین بیهقی میوه درخت کهن بیخ و پرشاخ و برگ بیهق و خراسان و ایران اسلامی است. وخواننده اهل فکر می تواند از شخصیت بیهقی به عظمت آن حوزه فرهنگی و تمدنی که بیهقی پرور بوده، راه برد.

وی در پایان سخنان خود گفت: تاریخ بیهقی را می باید سندی دانست معتبر که گواه عظمت و قوت فرهنگ و تمدن اسلامی و ایرانی است . این کتاب گرانسنگ برگی از شناسنامه فرهنگی ملت ما و بخشی از هویت نامه ماست. اگر ملت های دیگر جهان از ما بپرسند شما ملت ایران کیسیتید؟ ما می توانیم تاریخ بیهقی را به دست گیریم و بگویم ما ملتی هستیم که هزارسال قبل می توانستیم چنین آثاری خلق کنیم.

منبع : مجلیه اینترنتی اسرارنامه سبزوار

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۳ ، ۰۳:۲۲
رضا حارث ابادی

کتابخانه شخصی دکتر علوی مقدم در سبزوار به تأسیس مرکز بیهقی پژوهی اختصاص می یابد

کتابخانه شخصی دکتر علوی مقدم در سبزوار به تأسیس مرکز بیهقی پژوهی اختصاص می یابد

دکتر سیدمحمد علوی مقدم استاد برجسته و چهره ماندگار زبان و ادبیات فارسی گفت: حاضر است، به عنوان یک معلم کتابخانه شخصی خود در سبزوار را به راه اندازی مرکز بیهقی پژوهی اختصاص دهد.

این چهره ماندگار زبان و ادبیات فارسی  که در همایش گرامیداشت اول آبان روز ابوالفضل بیهقی در سبزوار شرکت کرده یکی از مهمترین تقاضاهای خود را از مسئولان و دست اندرکاران فرهنگی کشور ثبت روز اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی عنوان کرد.

دکتر علوی مقدم در ادامه درباره کتابخانه شخصی خود توضیحات بیشتری داد و گفت: این کتابخانه تخصصی بیش از 80 نوع تفسیر قرآن مجید و 128 نوع کتاب های بلاغی و چندین جلد کتاب دیگر  دارد که اگر نگوییم در بین کتابخانه های شخصی بی نظیر است، یقیناً کم نظیر هست.

وی سپس اظهار داشت: بزرگداشت یک بزرگ کاری سودمند است و باید از بانیان آن سپاسگزاری کرد.چرا که با بزرگداشت بزرگان است که جامعه به سمت پرورش بیشتر این گونه شخصیت ها حرکت می کند.

وی همچنین گفت: نیمه دوم قرن چهارم و قرن پنجم هجری یکی از درخشان ترین ادوار تاریخ ایران  است به خصوص در خراسان و سبزوار که بزرگان زیادی نظیر فردوسی توسی، ابوالفضل بیهقی ، احمد غزالی  و ... دراین قرن از خاک خراسان سر برآورده اند.

منبع :   http://www.asrarnameh.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۳ ، ۰۳:۱۶
رضا حارث ابادی

ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی را از سه وزیر مطالبه کرده و پاسخ مثبت گرفته ام

ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی را از سه وزیر مطالبه کرده و پاسخ مثبت گرفته ام

نماینده مردم سبزوار در مجلس شورای اسلامی گفت: از ابتدای ورودش به مجلس شورای اسلامی چندین مرتبه تا کنون ثبت اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی را از سه وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی مطالبه کرده و پاسخ مثبت گرفته ام.

محمدرضا محسنی ثانی پنجشنبه شب در همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار افزود: آقایان صفار هرندی، حسینی وزرای سابق فرهنگ و ارشاد اسلامی در دولت نهم و دهم و نیز دکتر علی جنتی وزیر کنونی فرهنگ و ارشاد اسلامی  در دولت یازدهم، هر سه با ثبت اول آبان به نام بیهقی موافق بودند و این موضوع حتی در شورای فرهنگ عمومی کشور نیز رأی مثبت گرفت اما متأسفانه در شورای عالی انقلاب فرهنگی رد شده است.

وی سپس تأکید کرد هم اکنون با همت برگزار کنندگان این همایش، 4 سال است که روز اول آبان جهت بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی مراسمی گرفته می شود. و انشاالله همین روند ادامه یابد و به ثبت روز ملی بیهقی نیز بیانجامد.

رئیس مجمع نمایندگان خراسان رضوی سپس گلایه خود را از غفلت گسترده در تمام کشور از تاریخ بیهقی با گلایه ای ویژه از سبزواری ها تکمیل تر کرد. ون گفت: یکی از بزرگترین نویسندگان نثر فارسی نه تنها در کل کشور مهجور مانده است بلکه حتی در سبزوار هم تا کنون یک تندیس برای پاسداشت یاد ابوالفضل بیهقی تا کنون  ساخته و نصب نشده است.

وی همچنین گفت: سبزوار دارای ظرفیت های فرهنگی و تاریخی بالایی است که تا کنون چنان که باید و شاید معرفی نشده و متأسفانه مناسبت های تقویم رسمی کشور ، جای خالی سبزوار به شدت احساس می شود.

منبع خبر :                http://www.asrarnameh.com     

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۳ ، ۰۳:۰۷
رضا حارث ابادی

سُخن راندن کار منِ است

شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ

شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ

اول آبان روز بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی مورخ و ادیب برجسته ایرانی است. کتاب تاریخ بیهقی او هم به تاریخ ایران و هم به نثر فارسی خدمات بزرگی کرده است.

حسین خسروجردی:

 شمه ای از داد وَری های ِ تاریخ بیهقی تقدیم به مُدرسان فاضل و شریف این اثر سترگ ادبی در دانشگاه های سبزوار

در می مانم ! حیران از کتابتی که اگر همچون ابر ِ بیقرار در مرغزارِ نزیه و شیدای ِ تاریخ و ادبیاتِ ما نباریده بود ، بسا که در توتستان ِ شیرین و سایه بخش ِ آن ، اکنون حاصل ِ بسزایی نداشتیم و عرصۀ ادبیات ، از تاریخ و بنایِ افراشتۀ ابولفضل بیهقی سخت خالی بود . پهنۀ کاری که تاریخ و متون ِ گرانسنگِ ما را بیان می کند تا به قول نویسنده اش دادِ تاریخ بستاند.
بگذارید از همینجا شروع کنیم ، از همین دادِ تاریخ ستاندن با تبعات و پیامدهای ِ گران ِ آن ،که در سرتاسر کتابِ بیهقی آمده است و به درستی تاریخ پایۀ آن محسوب می شود.
 در فرهنگِ ما داد به معنای عدل و قانون و انصاف است و همچنین از دادگستری و عدالت و اندازه و میزان خبر می دهد. طول و عرض ِ این واژه انگار مبشر ِ تاریخ ِ ما بوده است که حتی اوستای ِ باستانی هم از آن بهره می برد و از آن به عنوان ِ دادِ دیو ستیز ِ زرتشت نام می برد و در تداوم ِ بعدی آن ، فردوسی بزرگ نیز سروده است:
         وگر داد باید که ماند بجای                  بیارای و زآن پس ، به دانا نمای
باری این برگ ِ طوفنده و پُر خروش که یاد آور ِ عرصۀ درد و رنج و خون و شرف و اعتبار ِ این فلاتِ کبود بوده است و همیشه در اوراق ِ زرد رنگ ِتاریخ ِ این سرزمین ، درّه های ِ اشک و آهِ آدمی را می نمایانده است که وقتی در نامۀ شجاعانۀ حجته الاسلام ، غزالی طوسی به سلطان ِ وقت می نویسد و ما را از محتوای ِ آن آگاه می کند ، براستی بیدادِ این زمانۀ قسی و ستمگر ، سخت لرزاننده و هولناک است : (امروز بحدی رسیده است که عدل ِ یکساعت برابر عبادتِ صد سال است . بر مردمان طوس ، رحمتی که ظلم ِ بسیار کشیده اند . غله به سرما و بی آبی ، خراب شده ، تباه گشته است) . درختهای صد ساله از اصل خشک شده اند ، روستاییان را چیزی نمانده مگر پوستینی و مشتی عیال ِ گرسنه و برهنه اگر رضا دهد که از پشتِ ایشان پوستین باز کنند تا زمستان برهنه با فرزندان در تنوری روند ، رضا ندهد که پوستشان برکنند . اگر از ایشان چیزی خواهند ، همگان بگریزند و در میان کوهها هلاک شوند ، این پوست باز کردن باشد!  
می بینید !؟ ملاحظه می کنید که عتاب و بیدادِ فزایندۀ این روزگار ، چگونه در متن ِ زندگی مردمان ، مضیقت و تباهی و هول ایجاد کرده است که شادی و نشاط و خرسندی مردم ، امری محال و بسیار دور می نماید . پنداری که به قول حافظ : سر فتنه دارد دگر روزگار منو و مستی و فتنۀ چشم یار فریب جهان قصۀ روشن است ببین تا چه زاید ، شب آبستن است آه که صدای ِ انسانی ِ شاعر ، بیتابی ِ جان ِ جهان است .
 بگئارید تا شاعرِ ما از فرسایش ِ پهنۀ بلا خیز ِ درشت روزگار ، با آستین ِ تر شدۀ زاری های ِ خود از قحطی شادی بگوید و بسراید : سعی کن که از دولت ِ بیداد ، عیش بستانی و سپس این آخرین توصیه و اتمام ِ حُجتِ اوست که به همۀ اُمرای دوران ها تجویز می کند و می گوید : جهان بگیرد اگر دادگستری داند
  اما در گسترش و تاکید و ترغیبِ دادخواهی و اهتمام آن ، این ابولفضل بیهقی است که انگار با تمام نیروی خود در رنج نامه ها و زندان ها و شوربختی های ِ مردم شریک می شود و خواهان عدالت و داد ِ روزگار ِ خود می شود . روزگاری که اگر او سخن نگوید و قلم را لختی نگریاند و از بیغوله های ِعُطلت و فروگرفتن ها و رنج ها و بندهای ِ گران و نعره های مردان ِ جنگی و منازعت ها و آزمندان و مخاذیل و رکاب عالی و سرنوشت ها ی محتوم نگوید گویی که داد ِ تاریخ را نستانده است .
 همیشه فرو گرفتن ها و مجازاتها و دارها و پایان آمدن ِ روزگار ِ مردان ِ نامی و نیک و حق جو نزد بیهقی اشک آور و حزین است و مثل بغض ِ گرانی می ماند که در رثایشان به تلخی بگوید : «و من که بولفضلم می گویم که چون علی مرد کم رسد ». و در این بطالت و زلالت ِ زندگی ، بیهقی بعد از نمایش و بیان ِ حرص و طمع و برات و غلامان ِ ساخته و بیسگانی ها ، وقتی که در شهر ِ آمل بوسهل ، دیوان باز کرده است و مردم را می پیچد و آتش در شهر می زند و برات ِ بیستگانی ِ لشکر روان می شود ، او ، به درد می نویسد : «امروز سخت دشوار است بر من که بر قلم ِ من چنین می رود و لیکن چاره نیست ، در تاریخ محابا و پروا نیست . آنان که با ما به آمُل بودند ، اگر این فصول بخوانند و داد خواهند ، بگویید که من آنچه نوشتم به رَسم و آیین بود .»
 می بینید ، توجه دارید که در تظلم و داد خواهی و بیان ِ آن ، بیهقی را هرگز محابا و پروایی نیست . او مردی ست که به قول ِ امروزی ها خود سانسوری نمی کند و از آن رو که در دستگاهِ سلاطین ِ وقت است ابایی از افشاگری ِ بیداد ، ندارد و می نگارد که: «حسنک را قومی مکار بر سر ِ دار بردند و این افسانه ای ست با بسیار عبرت . و این همه اسبابِ منازعت و مکاوحت از بهر ِحطام و مال دنیا به یک سوی نها دند و می برفتند ) . احمق مردا که دل در این جهان ببندد که نعمتی بدهد و زشت بستاند . »
بیهقی در اعصار ِ بی رحم زمانه ای خوف انگیز است که به دستور امیر و در پیش خیمۀ بزرگ بیست و چهار اسیر پیش پای ِ پیلان انداخته می شوند که بیهقی آن را هول روزی می بیند که خبر آن به دور و نزدیک می برند و این برای مهتری و فرزانه ای چون او که خردمند و فاضلی ست و کاردان ، سر آمد ِ تمام ادیبان ِ روزگارِ خود است و مُعتمد و شریف . شایسته و روشن رای و سدیدی ست که همیشه آبی بر آتش می زند و احماد می کند و می نویسد تا بیداری افزاید و تاریخ به راهِ راست برود .
اینگونه قساوتها و شرارت ها و جنایت ها برای او بسیار سخت و درد بار و اسف بار است و به گاهِ نوشتن و سخن راندن بی گمان او مردی حقمدار و دادخواه و داور است و می خواهد که حرص را گردن زند وخود گامگان و خیره سران را بر حَذر داردو از فضیح تها بگوید و از هنری بزرگ که روز ِ جزا و مکافات است و آنگاه آزاد مردان را اصطناع کند و تخم نیکی بفشاند و با سنجش از نیک و بد ، هشدار بدهد که مرا از باز نمودن چنین حال ها هیچ مُحابا و کوتاهی نیست .
 احوالی که بیهقی آن را به مثابۀ رنج به خویشتن نهادن می داند تا سرانجام از آن سوی ِ اعصار و قرون ، نالۀ خویش را به ما برساند و بد ینگونه پایان ِ رنج و آزار ِ انسان را خواهان شود . امری که طلیعه و رُخ نما یی آن دور نیست و بقول معروف ، آیندگان خواهند دید .
 حسین خسروجردی   مهر ماه 1393 - مشهد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۳ ، ۱۸:۱۳
رضا حارث ابادی

غلامعلی حدادعادل میهمان همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در اول آبان سبزوار

شهرداری سبزوار : حداد عادل میهمان ویژه همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

 

 

 

 

 

 

 

 

سومین سال برگزاری همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در شهر زادگاهش سبزوار، پایتخت نثر ایران، امسال با حضور میهمان برجسته ای همراه خواهد شد که مانند خود بیهقی به طور همزمان هم یک چهره سیاسی است و هم یک چهره ادبی و فرهنگی.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه، این میهمان برجسته دکتر غلامعلی حدادعادل است که پیش از این در یکی از بالاترین سمت های سیاسی خود ریاست مجلس شورای  اسلامی را برعهده داشته است و ریاست فرهنگستان زبان و ادب فارسی نیز از جمله مهمترین سمت های فرهنگی و ادبی او در سال های اخیر است.

غلامعلی حدادعادل میهمان همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در اول آبان سبزوار

حدادعادل پیش از این نیز دو مرتبه دیگر ارادت خود را نسبت به مولف تاریخ گرانسنگ بیهقی نشان داده است. یک بار در پیامی که اول آبان 86 هنگامی  که رئیس مجلس شورای اسلامی بود برای همایش ملی بزرگداشت بیهقی ارسال کرد و دیگری همین یک سال گذشته با حضورش در سلسله نشست های هفتگی درس گفتارهای بیهقی در محل موسسه شهر کتاب تهران بود.(منبع)

با توجه به نفوذ دو جانبه سیاسی و فرهنگی که حدادعادل برخوردار است، انتظار  می رود حضور او در مراسم بزرگداشت بیهقی در اول آبان، گام موثری برای ثبت این روز به عنوان روز ملی بیهقی باشد.

گفتنی است، به جز غلامعلی حدادعادل دکتر محمدعلی  یاحقی عضو پیوسته شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی و دکتر سید محمد علوی مقم چهره ماندگار کشور نیز دراین مراسم حضور خواهند یافت.

وبسایت شهرداری سبزوار درباره میهمانان برجسته ای که در همایش بزرگداشت بیهقی در اول آبان ماه شرکت خواهند کرد، چنین نوشته است:
مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار از برگزاری همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار قرن پنجم ه.ق و نگارنده کتاب سترگ تاریخ بیهقی در سبزوار خبر داد.
به گزارش واحد خبر روابط عمومی شهرداری سبزوار، محمد اختریان با اعلام خبر فوق افزود: در این همایش که روز پنجشنبه اول ابان ماه ساعت 18 در محل تالار کاشفی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار می شود، غلامعلی حدادعادل رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دکتر محمد جعفر یاحقی عضو پیوسته شورای فرهنگستان زبان و ادب فارسی، دکتر سید محمد علوی مقدم استاد و چهره ماندگار ادبیات فارسی ایران و جمعی از اندیشمندان، پژوهشگران ادبیات فارسی کشور و استان حضور خواهند داش
وی اظهار کرد: این همایش برای چهارمین بار با هدف بزرگداشت و ارج نهادن به جایگاه بیهقی در عرصه نثر فارسی در سبزوار برگزارمی شود.
مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار با بیان اینکه این همایش توسط شهرداری، شورای اسلامی شهر و دانشگاه حکیم سبزواری برگزار می شود، افزود: سخنرانی، سه تار نوازی، قطعه هنری و .. از جمله برنامه های این همایش خواهد بود.
اختریان مراحل ساخت تندیس ابوالفضل بیهقی را مورد اشاره قرار داد و گفت: هادی عارفی هنرمند مجسمه ساز سبزواری چندی است که پس از انجام مطالعات و طراحی چهره، کار ساخت تندیس را آغاز کرده است.
مدیر اداره فرهنگی هنری شهرداری سبزوار تصریح کرد: تندیس ابوالفضل بیهقی که دارای 7 متر ارتفاع و از جنس فایبرگلاس است با اعتباری بالغ بر حدود یک میلیارد و 500 میلیون ریال ساخته و نصب خواهد شد.
وی به زمان نصب این تندیس هم اشاره و خاطرنشان کرد: این تندیس تا دو ماه آینده در یکی از دو مکانی که توسط کارگروه فرهنگی و گردشگری شهرداری سبزوار در حال بررسی است جانمایی و نصب خواهد شد.
منبع :

مجله اینترنتی اسرارنامه

http://www.asrarnameh.com

وب سایت شهرداری سبزوار :

http://www.e-sabzevar.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مهر ۹۳ ، ۱۸:۰۲
رضا حارث ابادی

حسین خسروجردی نویسنده لطیف طبع خراسانی

و روایتگر داستانی لحظه های ناب تاریخ و فرهنگ سبزوار

متن پیش رو که روایتی ادبی از زندگی نامه استاد حسین خسروجردی نویسنده لطیف طبع خراسانی و روایتگر داستانی لحظه های ناب تاریخ و فرهنگ سبزوار است مدتی قبل با قلم وزین خود این نویسنده به رشته تحریر در آمده  است:

تولد من در روز هشتم فروردین سال 1333در شهرستان سبزوار رخ داد . شهر گرانمایه و شیدایی که در دیدگان کوهپایه های افراشتۀ پیرامونش ، همیشه گردن فراز و ابرو گشاده می نماید .

نمیدانم که در صغر سن و در عوالم کودکی چه چیزی پنهان است که بی درنگ یادهایش جیوه وار می آیند و فرار و بیقرار می گذرند تا تو در قوس قزح و رنگ واره های آن از آسمانی باز وکبوترانی آزاد و کوچه های پر افتاب و کاریزهای روانش بگویی .

از آبهایی که بس لطیف و سبک وزن و خوشگوارند و ازخانه هایی که در چفت انگورهایش قمریان ماوا گرفته اند و بادهای ملایم و سهره های خوشخوان ، چه بجا می خوانند و می وزند! ودر لطافت و شوق این یادها و غرفه های مهربان این یادگارها ست که باید بگویم : کوچه ای که من در آن به دنیا آمده ام جایی ست که اکنون آن را خیابان رضوی می نامند که باسه کوچه حمام حکیم و نقابشک وکوچه سرسنگ که به آن می پیوستند ،محدوده ی زادگاه و دوران کودکی من را می ساختند .

اگر این گستره را با کوچه زارعی که مثل یک خط عمود ، به آنها می پیوست به حساب بیآوریم ، میدان و افق دید دیگری پیدا می شد که آن کودک می توانست در پایین کوچه زارعی حتی باروهای شهر را ببیند و از آن پس امام زاده و ته صحرایی را بنگرد که از آنجا پرتو زندگی به نوعی دیگر می درخشید و از محدوده های تنگ پیرامون خود چه خوب بیرون می آمد !

این محدوده ها و این نام ها ، این کوچه های تو در تو واین بن بست های بسته ای که دریکی از آنها به نام ماروسا به دنیا آمده ام و حوض ها و جوی ها و کوی ها و حتی آنسوتر، صحرا و شش یخدان هایی که همچون قله های بلند کوه میش همیشه پا بر جا بودند وما را می نگریستند و اینها همه زندگی بخش سامان و بهتراست بگویم دور خیز های فعال من بوده اند و پیش زمینه ای برای رفتن به دبستانی می گشتند که آقاخانی نام داشت .

جایی بود که دنیای ماضی را با کلمات و واژه های خود ، نجوا و تقلید می کرد و به گفتار و تکلم می آورد و آموزگاری را به ما می نمایاند که با هجای کلمات و آموزش الفبا شناخته می شد.

مردی که نامش محمد حسین اصفهانی بود و همو بود که به من خواندن و نوشتن آموخت و مرا همیشه قدردان و حق گزار خود نمود .

باری در ضرباهنگ مرکوب زمان ، دبیرستان ابن یمین را بیاد می آورم با دوستان و همکلاسان و دبیرانی که در من سرشته اند و همیشه خورجین خاطره های مرا سنگین و سنگینتر می کنند .و افزون بر اینها ، بی مناسبت نیست که همینجا از یک کتابفروشی بسیار موثر و عزیز نام ببرم که در پاینتر از میدان اسرار، کتاب کرایه می داد تا بدین گونه مرا با دنیای جدیدی آشنا کند که قصه و داستان نام داشت و در آستانه صد راه باز بسته ی جوانی ، چه به هنگام این کتابها به روی من آغوش گشودند و مرا همراهی کردند .

باری جوانی همچون متاع بالقوه ای است که از انبار آزماینده و پالاینده ی زمانه بیرون می آید که اگر زمینه ها و امکانات و دور خیز های فعال وجود نداشته باشد ، بسا متاع جوان به هرز خواهد رفت و طبعا برزی به عمل نخواهد آمد. بنابر این در ره آورد دنیای بیقرار هردم شونده ی بیرون ، باید به پدیده ی بسیار مناسب و نوینی اشاره کنم که سینما نام داشت که چقدربجا و مناسب به دنیای ذهن و دیدگان من وارد شد و آن را گسترش داد و در جنب آن ، ورزش هم به آن کمک کرد تا در رشته های دلخواهش همچون بدن سازی و وزنه برداری و شنا و ورزش باستانی و حتی دوچرخه سواری به تعادل جسم و جان برسم و بعدها بتوانم آن نیروهای نهفته در جانم را بیدار و آزاد کنم .

دراین خصوص مایلم به یک نمونه از تجربه ی ورزشی دوچرخه سواری اشاره کنم که مرا در طبیعت بسیار جذاب و متنوع خارج از شهر می برد و به من کمک می کرد تا بهیگانگی عواطف و عوالم نوشتن نزدیک و نزدیکتر شوم و این در نواخت و یارستن من ، کم چیزی نبود .

در هم نوازی کتابهای کرایه ای باید از کتابخانه قدیمی مدرسه فخریه نیز بگویم که چه زود با آن محیط و کتابهایش مانوس و آشنا شدم و بیاد دارم که از آنجا بود که توانستم داستان غوک نوشته ویکتور هوگو را از کتابی به نام دریای گوهر بیابم و سر کلاس بخوانم.

تاثیر بخشی و عواطف این داستان کوتاه بقدری آن زمان بالا بودکه از ورای این همه سال هنوز هم آن اسب بارکش که نمی خواست غوکی را که بچه های محل در پیش پای او انداخته بودند ، له کند و این براستی برای من بیادماندنی بود . بخصوص وقتی شلاق مرد گاری دار چپ و راست بر کفل و پشت او فرو می خورد و خون از او فوران می زد ، چقدر عبرت انگیز و جانفرسا بود .

در فراروی آموختن ها ، بی گمان کتابخانه ی بزرگ شهر گه در محل شهرداری فعلی قرار داشت ، خود امکان دیگری بود که توسط کتابدار خونگرم و خوب و بیاد ماندنیش جناب آقای اکبری و بعدها خانم سیستانی به روی ما باز و گسترده می شد . بیاد دارم با توجه به علاقه وروحیه ای که من داشتم ، روزی آقای اکبری رمان عظیم سرخ وسیاه استاندال را ارزش گذاری کرد و سپس به من توصیه نمود تا در پناه دنیای اندیشه هایم معطل نمانم .

کتابخانه ی مرکزی شهر به ریاست جناب آقای احمدی و فرزندان خلف ایشان در آن زمان براستی خوب وموثر و دوستانه اداره می شد . آنسان که کتابخانه ی مدرسه ی نظیف وساده وبی آلایش فخریه توسط مردی متین و با وقاری که کلاه دوری داشت ، چنین اداره می شد و ای کاش اسم اورا بیاد می داشتم تا به همه ی رسانه های سبزوار می گفتم که تا دیر نشده است سراغی از این کتابدار پیر و شایسته بگیرند و حق گزار خدمات بی شا ئبه و راستین او شوند .

اما در پیوند کار و زحمت و تلاش بی وقفه ی پدرم ، دورانی را به یاد می آورم که سه ماه تعطیلی را باید همراه او به درو دشت می رفتیم و من خوشه چینی می کردم ویا به کارهایی که نه چندان سنگین بود می پرداختم . زیرا در جنب زندگی ما ، کار یک امر ضروری و در سنین پایین یک سنت معطوف به ورزیده شدن و یا به اصطلاح ، تسمه شدن بود .

بعدها هم در انبوه کارهای متنوعی که پیشه کردم ، کار به جز دستمزد و منافع آن ، یک پیوند وشناخت همگانی ومردمی به من می داد که درعواطف و خوی و خصلت های من عمیقا تاثیر گذار شد و بعد ها وقوف مرا به زندگی و رنج وشادی وحساسیتهای مردم بیشتر نمود .

تا دیر نشده باید از روحیه ی گریز پای خود از شهر سبزوار بگویم و از دلبستگی های خودم به سفر رفتن به دیگر نقاط و شهر ها . و نیز از شوق بازیگری سخن به میان آورم که مرا گاه و بیگاه افسون می کرد و به تهران می کشاند و شده برای چند هفته یا یکی دو ماه وحتی سالی ،تهران خودش را به من تحمیل می کرد تا من گریز پای ، سر در تاتر و سینماهای لاله زار کنم که حیران در خیابان ها ی شلوغ و ساختمان های بلندش بگردم ودوشادوش مردم مهاجر و رنگ وارنگ آن ، راه بجویم .

درس و مشق مدرسه بعد از سیگل اول و حتی پیش از آن ، همیشه و همواره در جنب و حاشیه ی تجربه ها و سفرها و دغدغه ها و روحیه ی آزاد من بود و جسته گریخته با آن می آمد و مهمتر از آن ، این کتابها و مطالعات آزاد و تجربه ها و علایق من بودند که به من نیرو و روحیه می دادند ومرا پخته تر و آزموده تر می ساختند و در این پیدایی ، تاتر وبازیگری ، شوق بی حدی بود که مرا با آقای محمود امیری آشنا کرد .

جوانی با ذوق و استعداد جوشان هنری و بصیرت عالمانه ای که دوستی پایداری را ایجاد کرد و همو بود که تاتر علمی برتولد برشت را در اوایل دهه ی پنجاه در سبزوار آزمود و به منصه ظهور رسانید . حالا انگار دکتر شریعتی و کتابهای او از راه می رسیدند و نیز ادبیات و هنر با چاشنی اندیشه های فلسفی و تاریخی و جامعه شناسی ، جدی تر می شدند و بسا که کتاب کویر دکتر شریعتی دیگر اثر خودش را روی من گذاشته بود و مرا شیدای نثر و بینش و احساس عمیق انسانی خود ساخته بود .

بی گمان داستانها و رمان ها و شعر وادبیات و سینما و تاتر و موسیقی و تلاش معرفتی چشمان مرا بهتر به روی واقعیتها ی پیرامون می گشود تا محیط اجتماعی خود را بهتر بشناسم و به همبستگی و همخوانی و هم دلی بیشتری با مردم خود برسم . این بود که حتی دوران سربازی هم که می خواست در ما جنبه کندویی و پادگانی و اطاعت کور کورانه ایجاد کند به حکم همین تلاش معرفتی ، بی تاثیر و خنثی می شد و با انقلاب سترگ مردم ایران هم آوا و همصدا می گشت .

انقلاب شط خروشانی بود که تمام آن شور و آرمانهای دیر پای والا را به منصه ظهور می رساند و فضایی آکنده از شورانقلابی ایجاد می کرد .و آزادی مطبوعات و احزاب و سازمانهای فعال سیاسی را تضمین می نمود . و همچنین بازار گفتگو و ایدیولوژی و جدل و مباحثه را داغ می نمود و روزگاری دگرگونه ایجاد می کرد که خود شرح جداگانه ای را می طلبید . آنچنان که جنگ و دفاع مقدس و گستردگی آن چنین است .

در عین حال دوران دانشگاه در دهه ی شصت اتفاق افتاد و من رشته ی زبان و ادبیات فارسی را در همین دوران گذراندم و چگونه بگویم که اخگرها و فروزش انقلاب در آغاز ، از چنان پتانسیل ونیروی شگرفی بر خوردار بود که وقتی در سال 1359 ، از طرف اداره آموزش وپرورش جهت سواد آموزی بزرگسالان به روستایی در شمال سبزوار رفته بودم ، روز می شد که سیزده – چهارده ساعت مطالعه آزاد داشتم و چنان در مطابعت از آرزوها و آرمان های بزرگ انقلاب ، آماده و سرشار از تفاهم وسایه روشن امید بودیم که مجالی برای خود نبود .

دوران نوینی آغاز شده بود که از ما فداکاری و همیاری و تعاون و دوستی و تحول و پشتیبانی و دگرگونی می طلبید . یک باور اصیل که با درک اعتلایی و عواطف پاک انسانی همراه بود که به سود جامعه رقم می خورد و به تعالی می رسید . در تکاپوی هدف های آفریننده و ورزیدن های آغازین انقلاب ، کم کم علایق و تمایل خودم را به نوشتن و باز تاب آن عشق بزرگ باز می یافتم . عشقی که چونان نسیم می آمد و از من می خواست که آن را رفتار کنم . فصل نوی که در من چونان چشمه می جوشید و راه به زندگی مردم و تاریخ و فرهنگ یک ملت می برد .

ابتدا داستانها یی که نوشته می شد کوتاه بودند و از نهفت و سرشت گمشده ها راز جویی می کردند. این سیاه مشقها و رهیافتها و تمرین های داستانی دیری بود که شروع شده بود و اکنون با پشتوانه ی تجربه ها و مطالعات ودیده ها و شنیده ها می بایست درقامت داستان بلند ، ظاهر می شد که شد و وقتی که در سال 1364 آن اتفاق بزرگ وخجسته وکار ساز بوقوع پیوست و من توانستم نویسنده ی بزرگ زمانه خود ، محمود دولت آبادی را ملاقات کنم و اولین داستان بلند خودم را به او بسپارم . انگار در راه صعب العبور داستان نویسی همراهی را جسته بودم که همچون یک قطب نمای دقیق ، راه می نمود ومرا از شوره زارها وسرابهای آن آگاه می کرد . این پشتوانه حتی بعد ها هم که در یک دوره کلاس فشرده داستان نویسی ایشان شرکت کردم ، غنی تر و منسجم تر شد و شکل و محتوی کارم را بالاتر برد .

داستان ماه گل که کارش در سال 1370 پایان یافت ، تنگنا و بی پناهی مردمی را می نمایاند که درون سیاهی ها و نکبت زندگی ، دسته پنجه نرم می کردند و همسوی آن به ارتش کرمان نیم نگاهی انداخته می شود که همچون قهرمان این داستان ، قوام و انسجامی ندارد ورنجور و آوارۀ سرنوشت درد بار خود است .

برای کار و زمینۀ بعدی رمانی که جهان بانان نام گرفت نوعی نثر و زبانی فاخر وحما سی می طلبید که نیاز به مطالعه و پشتوانۀ متون کلاسیک داشت و گذشته از آن ، از آنجا که این رمان ،به نوعی نگاه ریشه ای به سنت ها و سابقه قومی و فرهنگی و علائق ملی پیدا می کرد ، لذا حتما و الزاما باید مطالعه قبلی و پشتوانۀ تحقیقی می یافت . باری این رمانی بود که در عشق و شور نوشتن از دل و جان من بر می آمد و در بی قراری و بیتابی های آن ، پا به عرصۀ وجود گذاشت .

در تداوم کار خلاقانۀ داستان نویسی ، همیشه نگاه و ذهن من متوجه قابلیت ها و اثر بخشی و مولفه ها یی از تاریخ جنبش سربداران بود و از آنجا که می دیدم که چگونه هنوزم مردم ما به این نهضت عشق می ورزند و از آن گفتگو می کنند ، اینها سبب شد که نوشتن این داستان همچنان در ذهن وضمیر من باقی بماند تا سر انجام نوبت نوشتن آن فرا رسید .

البته پیشتر می دانستم که نوشتن این رمان ، احتیاج به تحقیق زیاد و خواندن متون و کتابهای مربوط به آن و نیز سفرها و گشت و گذارفراوان دارد که همین خود بحث مفصلی است که اکنون مجال آن نیست و شد آنچه بدنبالش بودم و برای شروع و تطبیق موضوع با زبان موضوع لاجرم تمرین ها شروع شدند و کتابها و تحقیق ها فراهم آمدند و عملی شدند تا در طول سالیان نسبتا دراز و طولانی ، نوشتن رمان تگرگ تاتار ( یا سربداران ) میسر گشت و به چاپ رسید و در چهرۀ بنفشه ای از تقویم کهنۀ سربداران متجلی گشت و تقدیم خوانندگان خود شد .

ضمنا نوشتن داستان بلند به نسیم عطر تو می آیم هم همسوی نوشتن رمان سربداران یا همان تگرگ تاتار بود و چه خوب گه هردو ، تقریبا همسوی هم به چاپ رسیدند و به بازار آمدند . اما رمان اخیر من که هنوز عنوانی برایش انتخاب نشده ، تدارک و نوشتن آن بیش از سه سال به طول انجامید که زمینه و محتوی آن به دوران انقلاب مشروطه بر می گردد و کاری ست که براستی نیرو و تلاش فراوانی برای خلق و پیدایشش بکار برده شده است که امیدوارم روزی بشود که در مورد موضوع ومحتوی وچگونگی آن باز هم صحبت کنم .

خاصیت نوشتن خلاقه و مستقل و پرداختن به عمیق ترین لایه های پنهان زندگی و همیشه در پی کشف و شهود و نیز پیدا کردن زوایای آن بودن و از پی بدایع و ابداعات و آزمون های نو به نو بر آمدن و مدام بدنبال ایجاد و خلق و ابتکار تصویرهای زندۀ تخیل هنری گشتن ، خود احتیاج به انسجام و تمرکز فگر و اندیشۀ فراوان دارد و از اینرو ، داستان نویسی یک مقوله و فرایند آسان نیست که اگر آن عشق و دلبستگی و جان مشتاق آدمی نبود ، بسا که نوشتن غیر ممکن می شد .

حالا بر این پویه ، دغدغۀ کار و معیشت زندگی و محدودیت ها و پیامد های ناگواری که گاه سخت شکننده و دشوار و حتی فرساینده می شود را هم اضافه کنید، خواهید دید که داستان نویسی مستقل وحرفه ای چه موقعیت و حال و روزی دارد و انصافا سزاوار هیچ غفلت و بی اعتنایی نیست .

ادبیات گوشه ای از تاریخ ماست . بنابر این اگر بر آن نهال نیکی و حمایت نشانده شود ، مطمئن باشید که گل توفیق از آن شما خواهد شد .

اما در پایان این گفتار و خاطرات دائم سوز که شرح بسیار کوتاه و ناقصی از آزمون و سیر زندگی من بود ، تا همینجا به آن بسنده می کنم و امیدوارم که روزی بتوانم طیف متنوع تری از آن را بنگارم و تقدیم شما دوستان ویاران همراه بنمایم . اکنون مایلم سخنی از شمس و از کتاب مقالات او را به عنوان حسن ختام بیاورم که خود بیدارترین دلهای همۀ روزگاران بوده است ، آنجا که می گوید : آنکه به هوشیاری رسد لطفش بر قهرش سبقت دارد و آنکه لطف غالب شد ، راهبری را شاید . به امید هوشیاری و لطف بی پایان شما :

. حسین خسروجردی .

بهمن 1391

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۳ ، ۱۸:۴۵
رضا حارث ابادی

تاریخ بیهقی روایتی سینمایی به چاپ رسید

 

تاریخ بیهقی روایتی سینمایی به چاپ رسید

 

بنیاد سینمایی فارابی در قالب کتاب منتشر کرد

  مقدماتی برای تجربه اقتباس سینمایی از تاریخ بیهقی
علیرضا پور شبانان، نویسنده کتاب «تاریخ بیهقی، روایتی سینمایی» در جستجو و تجربه شیوه‌هایی است که امکان اقتباس سینمایی را از تاریخ بیهقی فراهم کند. این کتاب با برشمردن تطابق و نزدیکی‌های عناصر و خصیصه های تاریخ بیهقی با عناصر ماهوی سینما، بستری برای اقتباس از این اثر فاخر را فراهم کرده است.
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- مالک خواجه‌وند: کتاب «تاریخ بیهقی، روایتی سینمایی»، توصیفی مفصل از حضور عناصر ماهوی سینما از داستان، شگردهای بیانی، شخصیت‌پردازی، تدوین و شیوه‌های روایت در تاریخ بیهقی ارائه می‌دهد. این کتاب در شش فصل، از مبانی نظری ارتباط سینما و ادبیات آغاز و با بررسی جایگاه و سابقه اقتباس از آثار ادبی در سینما، سراغ برشمردن ویژگی‌های بیانی، زبانی، تصویری و روایی تاریخ بیهقی می‌رود تا با واشکافی آنها پیشنهادهایی را برای شیوه‌های مختلف اقتباس از این اثر ارائه دهد.

تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشتهٔ ابوالفضل بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی (قرن پنجم هجری) پسر سلطان محمود غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، بخش هایی را نیز به تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی اختصاص داده است. نسخه اصلی کتاب حدود ۳۰ جلد بوده که به دستور سلطان مسعود بخش زیادی از آن از بین رفته‌است.

فصل اول کتاب «تاریخ بیهقی، روایتی سینمایی» با عنوان «مبانی نظری (ارتباط سینما و ادبیات)» نام دارد که در آن مختصرا مفهوم، هدف و  به طور کلی انگیزه  اقتباس در سینما بررسی می‌شود و سپس با «رمان‌گون» نامیدن تاریخ بیهقی خلاصه‌ای از روایت داستانی آن را ارائه می‌دهد.

فصل دوم با عنوان «تطابق شگردهای بیانی و زبانی» شباهت‌های فرمی و زبانی توصیفات و دیالوگ‌نویسی‌های تاریخ بیهقی با زبان و بیان سینمایی پیدا و تشریح می شوند.

در فصل سوم داستان بیهقی با الگوی داستان‌های کلاسیک و فیلم‌های کلاسیک روایی مقایسه و منطبق شده و در نهایت از قابلیت خلق ساختار فیلم‌نامه‌های «سه پرده‌ای» (شروع، میانه و پایان) از این اثر ادبی، تنوع درونمایه‌ها و بیان تصویری آنها سخن می‌رود که این دو ویژگی، مسیر اقتباس از این اثر را سهل‌تر می‌کنند.

فصل چهارم با عنوان «شخصیت‌پردازی نمایشی در تاریخ بیهقی» به انواع شخصیت‌پردازی ها در تاریخ بیهقی می‌پردازد. در این فصل می خوانیم: «در بررسی این اثر از زاویه شخصیت‌پردازی، فرض اولیه برآن است که با توجه به شاخصه‌های مهم شخصیت‌ها، به علاوه کشمکش‌ها و تضاد‌های خاص رفتاری آنها، موقعیت‌های دراماتیکی خلق شده که مخاطب در خلال آنها، شخصیت‌ها را می‌بیند و می‌شناسد.بنابراین می‌توان با بررسی متن و تحلیل آن بر مبنای این گونه شاخصه‌ها، شخصیت‌پردازی را در آن از نوع نمایشی به حساب آورد.»

گاهی اوقات بیهقی دست به تدوین صحنه زده است
فصل پنجم «برخی تطابق‌های ساختاری تاریخ بیهقی با ساختار و تکنیک‌های سینمایی» نام دارد. شاید بتوان گفت جالب‌ترین مباحث کتاب را این فصل در بر گرفته است. در این فصل از تدوین، سکانس‌بندی، فلاش‌بک، فلاش‌فوروارد و حتی موسیقی متن تاریخ بیهقی سخن گفته می‌شود.
در بخشی از این فصل آمده: «گاهی اوقات بیهقی دست به تدوین صحنه نیز می‌زند. او با این روش سعی می‌کند توجه تماشاگر را در هر لحظه به یکی از عناصر صحنه جلب کرده، آن را به شکلی برجسته برای مخاطب نمایش دهد. این روش در سینما و کلا نمایش از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و می‌تواند با تکنیک‌هایی مثل گرفتن نمای درشت از شئ، چهره و ... مورد نظر و سپس تدوین با سایر تصاویر عادی به کار گرفته شود.»

فصل آخر درباره نوع نگاهی است که یک فیلم‌ساز یا فیلم‌نامه نویس می‌تواند به این متن داشته باشد. در این بخش انتخاب ژانر و نیز چگونگی اقتباس از این متن طولانی و پُر ماجرا و پُر شخصیت مورد بحث و بررسی قرار می گیرد.

همچنین حُسن خِتام کتاب، بازنویسی در قالب یک سکانسِ بخشی از متن بیهقی است (ماجرای به دار آویخته شدن حسنک وزیر)  که به عنوان نمونه ای در اقتباس از این متن ارائه شده و دقت قابل اعتنایی دارد.

کتاب «تاریخ بیهقی، روایتی سینمایی» در163 صفحه با شمارگان 2000 نسخه و بهای 7000 تومان از سوی انتشارات بنیاد سینمایی فارابی متشر شده است.

منبع: خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۰۸:۱۷
رضا حارث ابادی

از پتانسیل های سینمایی تاریخ بیهقی تا ظلمی آشکار به پدر نثر داستانی و نمایش نامه نویسی فارسی

از پتانسیل های سینمایی تاریخ بیهقی تا ظلمی آشکار به پدر نثر داستانی و نمایش نامه نویسی فارسی

خواجه ابوالفضل بیهقی نویسنده تاریخ گرانسنگ مسعودی(تاریخ بیهقی) بدون شک از بزرگترین مورخان و نویسندگان ادبیات فارسی  و از مشاهیر پرآوزه خراسان است که درباره ارزش های اثر مهم برجای مانده از او سخنان زیادی گفته شده است.  اما این شخصیت برجسته، متأسفانه در چند دهه اخیر همواره بنا به دلایلی واهی و غیرمعقول از جانب برخی مسئولان فرهنگی کشور مورد بی اعتنایی و غفلت قرار گرفته است.

حکایت یکی از این بی مهری ها نسبت به ابوالفضل بیهقی به قلم احمد طالبی نژاد نویسنده و منتقد سینما چندی قبل در چهارمین شماره ماهنامه تخصصی «تجربه» به رشته تحریر در آمده است.

در آستانه فرارسیدن اول آبان، روزی که چندسال است دوستداران و علاقه مندان عرصه نثرفارسی می کوشند، به نام بیهقی در تقویم کشور به ثبت برسانند، و مراسم های بزرگداشتی در این روز در شهر زادگاهش سبزوار پایتخت نثر ایران برگزار می کنند، به انتشار متن نوشته شده  احمد طالبی درباره ارزش های سینمایی تاریخ بیهقی به ویژه داستان معروف حسنک وزیر می پردازد.

در این متن با بخشی از پتانسیل های کمتر شناخته شده تاریخ بیهقی در حوزه سینما و تئاتر و نیز بخشی از کم مهری های بی جهت نسبت به شخصیت ابوالفضل بیهقی واثر گرانسنگ او آشنا می شویم:

بیهقی و میزانسن

قرار بود در این مقاله به بررسی مجموعه‌ای از آثار ادبیات منظوم و منثور فارسی بپردازم که ظرفیت تبدیل شدن به فیلم را دارند. اما یادم آمد که صاحب این قلم یا به تعبیر محمد قائد «صاحب این کی بورد» طی دو، سه دهه اخیر بار‌ها در نوشته‌ها و گفته‌هایش به این موضوع اشاره کرده و حتی زمانی فهرست بلند بالایی از این آثار را تدوین کرده با این امید که چاره‌ساز شود و عده‌ای را به صرافت بهره‌گیری از این ذخایر نهفته در گنجینه فرهنگ این سرزمین بیاندازد که متأسفانه تاکنون اتفاقی نیفتاده بجز حرکت خلاقانه عباس کیارستمی که اقتباس مدرنی از داستان «خسرو شیرین» نظامی گنجوی را در فیلم غیر متعارف «شیرین» ارائه کرده و نمی‌دانم این تجربه درخشان چرا هنوز رنگ پرده را ندیده است؟ نگارنده نیز در اقتباس از داستان تراژیک رستم و سهراب شاهنامه فردوسی، طرح فیلمنامه مفصلی نوشته که از زمان حال آغاز می‌شود، از تاریخ عبور می‌کند و به اساطیر می‌رسد.
 

 این نوشته در مجله فیلم چاپ شد و به‌رغم تعریف و تمجید‌هایی که درباره‌اش شنیدم، حتی یک فیلمساز هم برای تبدیلش به فیلم پا پیش ننهاد. این هراس یا امتناع دلایل زیادی دارد از جمله محافظه‌کاری سینمای ایران که معمولاً از پیشنهاد‌های تازه می‌هراسد. دلیل دوم هم طبعاً ممیزی است. چون لابد ادبیات کلاسیک ایران «مورد» دارد. به یاد دارم در دهه 1360 نمایشنامه‌ای بر اساس داستان غم‌انگیز بردار شدن حسنک‌وزیر نوشتم که اقتباس وفادارانه‌ای هم از نوشته ابوالفضل بیهقی دبیر دربار غزنویان و مورخ صادق و جسور قرن پنجم هجری بود. این متن ابتدا در مر کز هنرهای نمایش آن زمان به تصویب رسید و ‌هادی مرزبان کارگردانی‌اش را هم شروع کرد که به حکمی نانوشته از ادامه کار جلوگیری شد. استدلال آقایان ظاهراً این بود که حسنک «قرمطی بوده» و نباید سراغش رفت.
چون قرمطیان شاخه‌ای از اسماعیلیه هستند و بهانه‌هایی از این قبیل. اتفاقاً چندی بعد، رئیس‌جمهور وقت در بازدید از رادیو ضمن تشویق دست‌اندرکاران بخش نمایش رادیو به بهره‌گیری از متون ارزشمند ادبیات کلاسیک ایران، اشاره کرد و اینکه «از‌داستان بردار شدن حسنک‌وزیر در تاریخ بیهقی غافل نشوید که جنبه‌های نمایشی خوبی دارد.» ولی مسوولان ممیزی هرگز گوش‌شان به حرف بزرگان بدهکار نیست و برای حفظ منصب خود، سلیقه شخصی‌شان را بر هر نظر و اراده‌ای ارجح می‌دانند. بگذریم. تازگی‌ها و برای چندمین بار تاریخ بیهقی ویرایش جعفر مدرس صادقی را خواندم و همچنان روی داستان بر دار شدن حسنک تأمل کردم و دیدم آنچه در این داستان آمده، در طول تاریخ ایران زمین چقدر تکرار شده. حتی در روزگار ما. گویی نخبه‌کشی و سفله‌پروری، جزئی از فرهنگ سیاسی ما بوده و هست.
 
اما این بار علاوه بر وجه داستانی به نکته دیگری رسیدم که به مقوله سینما و نمایش بسیار نزدیک است و آن نوع شخصیت‌پردازی و میزانسنی است که بیهقی در این داستان ترسیم کرده. فکر می‌کنم پس از فردوسی در شاهنامه که میزانسن‌های دقیقی از لحظه‌های مهمی مثلاً جنگ و رو‌در‌رویی خلق کرده که کافی است دوربین را بکاریم و عیناً فیلمبرداری کنیم، بیهقی دومین نویسنده و داستان‌پردازی است که بسیار پیش از کشف سینما و حتی پیدایش مقوله نمایش در ایران، نقش نمایشی میزانسن را کشف کرده است.
 
و این ویژگی محدود به داستان حسنک هم نیست. سرتاسر داستان‌های مستند و در عین حال جذاب این اثر مشحون از صحنه پردازی (میزانسن)هایی است که معلوم می‌کند بیهقی تکنیک داستان‌سرایی به‌ویژه مقدمه چینی، تعلیق، نقطه عطف و دیگر رموز و شگرد‌های جذب مخاطب را به خوبی می‌دانسته است. در این فرصت به دو صحنه مهم از این داستان که اتفاقاً با تکنیک فلاش‌بک شکل گرفته و نویسنده در همان ابتدا از وضعیت حال شخصیت‌ها و سرنوشت شوم اغلبشان سخن می‌گوید و سپس به قول خودش «به سر قصه» می‌رود از منظر طراحی و میزانسن نگاه می‌کنیم. فکر نمی‌کنم تا آن زمان در ادبیات هیچ کشوری بتوان داستانی را پیدا کرد که با تکنیک فلاش‌بک شروع شده باشد. در تاریخ سینما نیز برای نخستین بار این شیوه بیانی در همشهری کین اورسن ولز جلوه‌گر شد و زبان سینما را متحول کرد.
 
 به هر روی، نخستین صحنه از داستان حسنک که میزانسن در آن با زیبایی و هنرمندی، موقعیت‌ها را بیان می‌کند، صحنه محاکمه و اقرارگیری از او و انتقال دارایی‌اش به سلطان مسعود با حضور قاضی(خواجه احمد)، بوسهل زوزنی (دشمن درجه یک حسنک) نصر خلف، بونصر مشکان و گروه کثیری از قضات بلخ و اعیان و اشراف و درباریان است که به حکم شاه برگزار می‌شود. بیهقی که خود در این جلسه نیمه سری حضور نداشته، در ترسیم موقعیت و فضای جلسه به نقل از دوستش نصر خلف می‌نویسد چون حسنک بیامد، خواجه {قاضی} بر پای خاست. چون او این مکرمت بکرد، همه اگر خواستند یا نه، بر پای خاستند. بوسهل {زوزنی} بر خشم خود طاقت نداشت.
 
برخاست، نه تمام، و بر خود می‌ژکید. خواجه او را گفت «در همه کارها ناتمامی» تا اینجای ماجرا بیهقی از طریق میزانسنی که ترسیم کرده، ما را با چند نکته آشنا می‌کند. نخست اینکه اگرچه حسنک در آن حال محکوم است و باید بردار کشیده شده و سنگسارش کنند ولی قاضی به حکم اینکه او روزگاری وزیر بوده و وزیر درستکاری هم بوده بر خلاف رسم، پیش پای محکوم بلند می‌شود و دیگران را هم به این کار وا می‌دارد. دیگرانی که همه از ارکان مهم حکومت هستند و معمولاً تنها باید پیش پای سلطان از جای برخیزند. تنها بوسهل است که با دلخوری نیم‌خیز می‌شود و قاضی بالحنی تحقیرآمیز او را سرزنش می‌کند و می‌گوید که در همه کار‌هایت اینطور ناتمام یا بهتر بگوییم ناتوانی. به عبارت دیگر قاضی که می‌داند حسنک گناهی مرتکب نشده که مستوجب بردار شدن (اعدام) باشد بلکه با دسیسه‌های مکرر بوسهل و همراهانش به چنین روزی افتاده، در حضور بزرگان قوم او را تکریم و بوسهل را تحقیر می‌کند. به این ترتیب ما در این میزانسن هم با شخصیت منفی بوسهل آشنا می‌شویم و هم به استقلال قاضی پی می‌بریم.
 
 کل ماجرا جز یک جمله‌ای که قاضی خطاب به بوسهل می‌گوید، حالتی نمایشی دارد. در ادامه می‌نویسد «و خواجه بزرگ حسنک را هرچه خواست که پیش وی نشیند، نگذاشت و بر دست راست من نشست... و بوسهل از این نیز سخت بتافت.» این تعارف قاضی نیز باعث خشم بیشتر بوسهل شده که به سودای وزارت چنین پاپیچ حسنک شده است. چون بوسهل در سمت چپ قاضی نشسته بوده و کسانی که در سمت چپ می‌نشینند، معمولاً رده‌شان پایین‌تر است. می‌دانیم که در مجالس رسمی و حکومتی هر کس بنا به موقعیت و شأنی که دارد، باید در جایگاه مشخصی بنشیند یا بایستد. بیهقی می‌گوید قاضی به حسنک پیشنهاد می‌کند در دست راستش بنشیند که جای برگزیده‌ترین شخصیت جمع است. اصلاً در ادوار گذشته، سلاطین، وزیر دست راست و وزیر دست چپ داشته‌اند که شأن و مو قعیت این دو متفاوت بوده. وزیر دست راست حکم معاون اول را داشته است.
 
در نهایت کار استخفاف بوسهل در ابتدای این مجلس به جایی می‌رسد که بر سر قاضی فریاد می‌زند چرا حسنک یا به قول خودش «این سگ قرمطی را» چنین بزرگ می‌دارد؟ شیوه داستان گویی بیهقی به گونه‌ای است که هر دوی این سکانس‌ها را به صورت دکوپاژ شده روایت می‌کند. در کمتر اثر داستانی می‌توان چنین نما‌های آماده فیلمبرداری را یافت. فصل بر دار کشیدن حسنک هم با چنین بیان نمایش ظریفی توصیف شده است و حسنک را به سوی دار بردند و به جایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگز ننشسته بود، بنشاندند و جلادش استوار ببست و رسن‌ها فرود آورد. و آواز دادند که «سنگ دهید» هیچ کس دست به سنگ نمی‌برد و همه زار زار می‌گریستند. خاصه نیشابوریان. پس مشتی رند (‌اراذل و اوباش)را سیم (پول) دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود که جلادش رسن بر گلو افگنده و خبه کرده بود در ترسیم این صحنه هولناک نیز بیهقی با ظرافت تمام از طریق میزانسن، فضا و موقعیت را ترسیم کرده است.
 
جلاد او را محکم به تیرک می‌بندد و طناب دار را فرود می‌آورد و گزمه‌ها به حاضران فرمان می‌دهند که محکوم را سنگباران کنند، اما مردم پرهیز می‌کنند چون او را بی‌گناه می‌دانند. گزمه‌ها با سیم و زر گروهی از رندان (کسانی که فاقد شعور اجتماعی و سیاسی‌اند؛ به تعبیر امروزی لمپن‌ها) را وادار به این عمل ضد انسانی می‌کنند. فضا و حال و هوای آن لحظه را می‌شود در ذهن تصویر کرد و دریافت که چه ترسیم دقیق و درستی از موقعیت ارائه شده. در عین حال جلاد کار خودش را کرده و مرد را بر مرکب مرگ سوار کرده است. باز هم نقش فضاسازی و میزانسن را با برجستگی تمام در این سکانس می‌بینیم. این ماجرا حتی به صورت اورجینال و بی‌کم و کاست می‌تواند به اثری تکان دهنده و تأثیر‌گذار در باره رابطه سیاست و قدرت و نقش و جایگاه مردم در کشاکش‌های سیاسی تبدیل شود.
 
حتی اگر این داستان بر اثر ممیزی امکان ساخته شدن نداشته باشد، سینماگران ایرانی می‌توانند با الهام از پیشنهاد‌های نمایشی بیهقی، در پرداخت صحنه‌های مشابه درداستان‌های تاریخی یا امروزی، این میزانسن‌ها را بکار گیرند و طبعاً این تنها اثر ادبی ما نیست که از چنین ظرفیتی برخوردار است اما نمی‌دانم چرا در برنامه‌های آموزشی دانشکده‌های ریز و درشت و مراکز آموزشی آزاد که در کار پرورش فیلمنامه‌نویس، نمایشنامه‌نویس و کارگردانند و سالی بیش از صد نفر را صاحب مدرک می‌کنند، کمتر به این منابع رجوع می‌شود. واقعاً چه اشکالی دارد که در برنامه‌های آموزشی رشته‌های یاد شده، عناوینی مثل میزانسن در شاهنامه، تاریخ بیهقی و شخصیت‌پردازی در آثاری مثل نظامی گنجوی و دیگر بزرگان ادبیات ایران گنجانده شود؟ تاریخ بیهقی حتماً باید یکی از اصلی‌ترین منابع درسی رشته‌های نمایشی و سینما باشد و به راستی چرا هیچ پژوهنده‌ای کار سترگ زنده یاد فرخ غفاری که از نخستین تلاشگران ایجاد پیوند میان سینما و ادبیات کهن ایران بود و چند مقاله درباره میزانسن در شاهنامه نوشت را پی نگرفته است؟ این غفلت تاریخی باعث شده تا سینماگر و نمایشگر ایرانی همواره مصرف‌کننده ایده‌ها و پیشنهاد‌های غربیان باشد که خود از منابع غنی نمایشی‌شان فراوان بهره گرفته‌اند و می‌گیرند.

منبع : مجله اینترنتی اسرار نامه

http://www.asrarnameh.com/news.php?id=6999

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۰۸:۰۰
رضا حارث ابادی

یادی از «بونصر مشکان» استاد ابوالفضل بیهقی به مناسبت اول آبان

یادی از بونصر مشکان استاد ابوالفضل بیهقی به مناسبت اول آبان

اول آبان در نظر دوستداران فرهنگ و  ادبیات فارسی به عنوان روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی مورخ و ادیب برجسته ایرانی است که چند سالی است این روز  در زادگاه بیهقی، سبزوار شهر دانشوران بیدار به یاد این نویسنده و مورخ برجسته مراسمی برگزار می شود.
اما از آنجایی که هر بزرگی ، روزی نزد استادی به شاگردی پرداخته است، چه نیکوست که درآستانه روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی، اندکی هم به استاد گرانمایه اش «بونصرمشکان» بپردازیم. البته ارزش این دبیر مشکانی دوره غزنویان فقط به خاطر استادی ابوالفضل بیهقی نیست بلکه خود وی،  از شخصیتی والا و ادیب برخوردار بوده که در تاریخ بیهقی بارها از کمالاتش سخن به میان آمده است تا آن حد که می توان وی را در زمره یکی از مشاهیر و ناموران ادبی سبزواربزرگ و به خصوص شهرستان خوشاب دانست.
این نکته را حتی مهدی سیدی پژوهشگر زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی مشهد نیز که دو سال قبل،  برای شرکت در همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی به سبزوار سفر کرده بود، مورد تأکید قرار داده و در سخنرانی خود درباره جایگاه شخصیت بونصر مشکان گفته است:
«براساس بررسی های انجام شده ، مشخص گردیده است، زادگاه بونصر مشکان ، همین روستای مشکان از توابع سبزوار (در شهرستان تازه تأسیس خوشاب) می باشد و این شخصیت به تنهایی ، فصل جداگانه ای از ارزش های تاریخی و فرهنگی را در وجود خود دارد که لازم است اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی سبزوار و سایر نهادهای فرهنگی این شهر در شناسایی و بزرگداشت وی نیز بکوشند.»(منبع)

درباره تعلق بونصر مشکان به روستای مشکان در شمال شرق سبزوار، نکته مهم اینجاست که مردم شهرستان خوشاب به ویژه اهالی مشکان معتقدند آرامگاه بونصر به صورت مهجوری در قبرستان قدیمی این روستا واقع شده و بنابراین اگر این آرامگاه مورد مرمت، رسیدگی و ساخت المانی متناسب با شخصیت ادبی بونصر مشکان قرار گیرد، می تواند به معرفی بخشی از پتانسیل های فرهنگی شهرستان خوشاب و غرب خراسان رضوی منجر شود و حتی شاید بتواند گردشگران ادبی را به  سوی خود جذب کند.

اینک در آستانه فرارسیدن اول آبان که اگر مسوولان شهرستان دلسوز مسائل فرهنگی دیار سربداران باشند، این روز را باید بی شک از مهمترین روزهای فرهنگی سال برای سبزوار به شمار آورند، مجله اینترنتی اسرارنامه مطلبی را به قلم حمید حمیدیان یکی از جوانان فعال در عرصه فرهنگی این شهر منتشر می کند که به بازشناسی شخصیت و برش هایی از زندگی بونصر مشکان از لابه لای تاریخ بیهقی پرداخته است.
 حمید حمیدیان:

 پیش از بروز آثار اختلاط خراسان و عراق، در دیوان رسائل محمود غزنوى مردى پیدا شد از فضلا و ادبا، که او را الشیخ العمید ابونصربن‌مشکان مى‌نامیدند على‌التحقیق مشکان نام پدر ابونصر بوده است و ثعالبى در تتمةالیتیمه به این معنى تصریح دارد.[1]
خواجه بونصر مشکان زوزنی معروف به شیخ عمید،دبیر دیوان رسایل(به اصطلاح امروز رئیس دبیرخانهٔ سلطنتی) سلطان محمود غزنوی و پس از او سلطنت  سلطان مسعود غزنوی است او در سال ۴۰۰ هجری به خدمت دربار غزنویان درآمد و طی ۳۰ سال تمام عهده دار سمت مهم دبیری و کتابت دربار سلاطین غزنوی بود وی استاد ابوالفضل بیهقی بود  و تا هنگام مرگ لحظه ای بیهقی را از خود جدا نساخت ،و صاحب "دیوان رسالت" و "مقامات" بودکه البته کتاب  مقامات بونصر در دست نیست. او تا هنگام مرگ لحظه ای بیهقی را از خود جدا نساخت ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود مشهور به تاریخ مسعودی ازو بارها به نیکی یاد می‌کند و همواره خود را شاگرد او معرفی می‌کند[2]  بیهقی در وصف ابونصر مشکان در قسمتی از تاریخ بیهقی می گوید:"اما از ایزد تعالی نا امید نیستم به هیچ حال و حال تو که بونصری مرا معلوم است که ترا با هیچ کس دشمنی  نیست و اگر ترا دشمنی بزرگ خیزد تو جز به صلاح و نیکویی نگویی در حق دشمن خویش"[3]
از دورة ابتدای زندگی او اطّلاعی در دست نیست. در واقع مصداق این سخن دکتر شهیدی در کتاب درّة نادره در مورد میرزا مهدی خان استرآبادی است: «او نیز مانند صدها تن منشی تاریخ‌نویس و شاعر ایرانی که چون از خانواده‌ای سرشناس و اشراف‌منش نیستند، بخش نخستین زندگی آنان روشن نیست.[4]

گفته شده است که سبک بیهقی دقیقا تقلیدی است از سبک ابونصر مشکان و میان نوشته های این دو هیچ گونه تفاوتی در نگارش وجود ندارد.و این سبک نثر (سبک بیهقی) با نثر دوره ی نخست (دوره ی سامانیان) متفاوت است و ویژگی های از جمله اطناب(دراز نویسی)،توصیفی بودن،استشهاد و تمثیلی بودن،تقلید از نثر عربی و... را دارد.[5]  چنان که ملک الشعرا بهار با استناد به نمونه‌های نثر بونصر مشکان در تاریخ بیهقی و جوامع الحکایات محمد عوفی می‌گوید: «سبک بیهقی به عین تقلیدی است از سبک ابونصر مشکان، چنان‌که میان منشآت بونصر و شاگردش، هیچ گونه تفاوت موجود نیست"[6]

مقام ایشان چنان است که در آن روزگار به هرکسی نمی دادند و این نشان می دهد که او تا چه حد، در علم و فضل هنر و ادب و نویسندگی، چیره دست و مسلط بوده است . گفته شده که ایشان از حشمت و عزت و مقام بلند و فاخری برخوردار بوده،‌ به همین اعتبار، یکی از مشاوران ارشد دربار نیز محسوب می شده است؛‌ به گونه ای که شاه حتی در امور خصوصی و خانوادگی خود با ابونصر مشورت می نمود و نظرات او را به کار می بست.

تلاش او در جهت استمرار و حفظ حکومت غزنویان، بیش از همه در راستای حفظ منافع و حیات خویش بوده و با تدبیر و عاقبت‌نگری توانسته مدّت سی سال در در دربار غزنویان دوام بیاورد. در این میان در ماجرای حسنک نقل شده است که ابونصر می گفت نباید از حسنک انتقام گرفت؛ اما این نظر مورد توجه مسعود قرار نگرفت و سرانجام حسنک را بر دار کرد.
شیوی بونصر در تاریخ بیهقی و سیاستی که او در برخورد با رویدادها و حوادث پیش می‌گیرد، بسیار هوشمندانه است؛ کاردانی و موقعیت‌شناسی به جای او، تجزیه و تحلیل پیش‌آمدها که از شیوة برخورد و رفتار او با رویدادها فهمیده می‌شود، بسیار زیرکانه است. نگاه او به پیش‌آمدها فراتر از دیگران است و شاید بتوان گفت که در دربار غزنوی، تنها کسی است که با رویکرد حفظ حکومت و حفظ خود سخن می‌گوید، نه سعایت یا بدخواهی دیگران، در حالی که دیگران در بیشتر پیشنهادها و سخنانشان نوک پیکان را به طرف رقبا و حریفان می‌گیرند. بونصر به بسیاری از رازها و آداب مهم حکومتی و درباری آگاه بوده است. شاید بسیاری از این آگاهی‌ها ناشی از شغل دبیری- تقریباً معادل اتاق رایانه یا دبیرخانة امروزی که تمام نامه‌ها و اطلاعات به نوعی از این کانال عبور می‌کنند ـ است و بسیار اندیشمندانه از این اطلاعات استفاده می‌کند تا بدخواهان خون‌های کم‌تری بریزند
بیهقی فقط خود و استادش را  تا پایان مرگ استاد، معتمَد دربار می‌داند که از کمّ و کیف تمام نامه‌ها باخبر هستند: «و این اخبار بدین اشباع که می‌برانم از آن است که در آن روزگار معتمَد بودم و بر چنین احوال کس از دبیران واقف نبودی، مگر استادم بونصر و هرچه مهم‌تر در دیوان برین جمله بود تا بونصر زیست».پس از مرگ استاد از بوسهل هم نقل قول می‌کند .[7]
مرگ بونصر:
به نظر می‌رسد در اواخر عمر بونصر، رابطة او با مسعود و بوالحسن عبدالجلیل تیره می‌شود. بونصر در اواخر عمر گاهی تندی می‌کند و احتیاط را کنار می‌گذارد: «و استادم را اجل نزدیک رسیده بود و درین روزگار سخنانی می‌رفت بر لفظ وی ناپسندیده که خردمندان آن را نمی‌پسندیدند" و بیهقی در ماجرای پیشنهاد عبدالجلیل برای نوشتن سیاهه بر درباریان و کارگزاران مسعود و گرفتن بخشی از سرمایة آنان می‌گوید: «غرض درین نه خدمت بود، بلکه خواست بر نام استادم بونصر چیزی نویسند و از بدخویی و زعارت او دانست که نپذیرد و سخن گوید و امیر دل بر وی گران‌ترکند"»صفت«گران‌تر» نشان می‌دهد قبلاً مسعود از بونصر نگران بوده است. بونصر به شدّت عصبانی می شود: «بونصر بر آسمان آب انداخت که تا یک سرِ اسب و شتر به کار است». بونصر خود را بالاتر و شایسته‌تر از آن می‌داند که عبدالجلیل پیشنهاد دهد تا بر هرکس و بر او سیاهه‌ای بنویسند: «چون کار بونصر بدان منزلت نرسید که بگفتار بوالحسن ایدونی بر وی ستور نویسند، زندان خواری و درویشی و مرگ بر وی خوش شد"]
پس از این وقایع، مسعود به او شرابی می‌دهد و مورد دلجویی قرارش می‌دهد: «یک روزش شراب داد و بسیار بنواخت»و قرار است مسعود و بونصر به باغ بوسعید بروند: «خداوند نشاط کند، فردا آنجا آید»و به باغ می‌روند: «استادم به باغ رفت... نماز شام را باز آمد که شب آدینه بود ... و یک ساعت لقوه و فالج و سکته افتاد وی را و روز آدینه بود»وقتی امیر از بیماری بونصر آگاه می‌شود، این سؤالش شک‌برانگیز است: «نباید که بونصر حال می‌آرد تا با من به سفر نیاید» آیا سلطان دست پیش نمی‌گیرد؟ بیهقی خود هم به مرگ استاد مشکوک است  و زیرکانه به آن اشاره کرده است: «و گفتند که شراب کدو بسیار دادندش با نبیذ آن روز که بدان باغ بود مهمان نائب. ...و از هرگونه روایت‌ها کردند مرگ او را، مرا با آن کار نیست». امّا پس از این مطلب بیهقی، از پادشاهی بیزاری می‌جوید که تعریضی به سلطان هم دارد: «پیشِ من باری آن‌ست که ملک روی زمین نخواهم با تبعت آزاری بزرگ تا به خون رسد که پیداست که چون مرد بمرد».[8]
ابونصر مشکان سرانجام در سال ۴۳۱ هجری در اثر بیماری لقوه یا فلج درگذشت. می گویند وقتی سلطان مسعود از بیماری وی خبردار شد، خواجگان را بر بالین وی فرستاد و ابوالاعلی طبیب حاذق عصر را مامور علاج وی کرد؛ اما تقدیر بر تدبیر غلبه کرد و دبیر درگذشت.[9] 
آرامگاه منسوب این استاد،متاسفانه در عین غریبی و گمنامی در  قبرستان روستای مشکان،می باشد که متاسفانه تا کنون به حال خود باقی ماند و به تدریج تبدیل به مخروبه ای گشته است.


منابع:

[1] وب سایت http://www.aftabir.com/

[2] ابونصر مشکان از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

[3] آثار گمشده ابولفضل بیهقی،به قلم سعید نفیسی،قابل دسترسی در پایگاه مجلات تخصصی نور مگز

[4] برگفته از سایت کتاب خانه و موزه و مرکز اسنادمجلس شورای اسلامی،بخش مقالات،نوشته ی علی محمد پشت دار،کیومرث گروسی قابل دسترسی در  http://www.ical.ir/

[5]  http://abolfazlbeyhaghi.persianblog.ir/ به نقل از  رضا حارث آبادی

[6] برگفته از سایت کتاب خانه و موزه و مرکز اسنادمجلس شورای اسلامی،بخش مقالات،نوشته ی علی محمد پشت دار،کیومرث گروسی قابل دسترسی در  http://www.ical.ir/

[7] برگفته از سایت کتاب خانه و موزه و مرکز اسنادمجلس شورای اسلامی،بخش مقالات،نوشته ی علی محمد پشت دار،کیومرث گروسی قابل دسترسی در  http://www.ical.ir/

[8] برگفته از سایت کتاب خانه و موزه و مرکز اسنادمجلس شورای اسلامی،بخش مقالات،نوشته ی علی محمد پشت دار،کیومرث گروسی قابل دسترسی در  http://www.ical.ir/

[9] خبرگزاری صدای افغان (آوا) http://avapress.com/
تنظیم شده توسط: حمید حمیدیان

منبع مجله اینتر نتی اسرارنامه - کوچه پس کوچه پیوندها

http://www.asrarnameh.com/news.php?id=7016

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ مهر ۹۳ ، ۰۷:۴۳
رضا حارث ابادی

پیرو مطلب قبلی و با توجه به دغدغه موجود بین دوستداران بیهقی در اقصی نقاط کشور طی تماس تلفنی که با اقای مهندس طالبی شهردار محترم سبزوار داشتم

ایشان اعلام کردند که امسال ودر روز اول آبانماه سال جاری ودر روز ملی ابوالفضل بیهقی همایش بزرگداشت این نویسنده به همت شهرداری سبزوار و دانشگاه تربیت معلم سبزوار برگزار می گردد

چرا روز اول آبانماه به عنوان روز ملی این نویسنده چرا نامگذاری نمی شود ؟

چه نهادی پیگیر اعلام این روز ملی بنام این نویسنده گرانقدر می باشد ؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۱۷:۲۰
رضا حارث ابادی

به افتخار مسئولین محترم شهری سبزوار همگی کف بزنید ...

شاید بتوان از زبان بیهقی گفت کاش من یک نیشابوری بودم ، درود وصد بدرود به مسئولین فرهنگی شهرستان نیشابور ،  چه پرتلاش، پیگیر ، مصمم و متعصب از مفاخر خود قدردانی می کند و یادشان را همواره گرامی می دارند اما در سبزوار شهردیرینه های پایدار ، شهر ادب و فرهنگ ، شهر مفاخر و حماسه متاسفانه مسئولین محترم ما در خواب خرگوشی بسر می برند و بیشتر به فکر جیب هایش هستند تا شهر و مفاخر آن ...

در سایه بی توجهی مسئولین فرهنگی شهری اتفاق افتاد

ابوالفضل بیهقی روز بزرگداشتی نخواهد داشت

«غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنانم که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.»

بیهقی جان در روزگار ما تاریخ پایه تو نانی جهت مسئولان شهری ندارد ؟

ابوالفضل بیهقی روز بزرگداشتی نخواهد داشت

با تشکر از مسئولین محترم مجله اینترنتی اسرارنامه که در  مطلب ذیل به این موضوع پرداخته اند  :

در روزهایی که اعضای محترم شورای شهر برای انعکاس رفتارهای خود در رسانه ها حاضر هستند با یکدیگر مجادله کنند و برای حقانیت خود طرف مقابل خود را بجای پیگیری قانونی، آماج انواع تهمت ها قرار دهند؛ و یا با بی توجهی تمام به آثار تاریخی ، آرامگاه بقراط را که می تواندجایگاه ویژه ای برای جذب گردشگران داشته باشد در سایه ساختمانی دولتی-آموزشی، با توجه به موقعیت آرامگاه،فضایی ارزشمندتر همچون فرهنگی-آموزشی می توانست باشد بنای بقراط مدفون شده است ؛یا روز خبرنگار که می توانست به صورت مشترک برگزار شود ولی به جهت جذابیت پنهان و فراوان آن و رغبت برای دیده شدن و البته جلوگیری از تیغ تیز انتقادات، مراسم مختلف برگزار می شود و یا بخاطر چشم همچشمی این رییس دانشگاه با آن یکی و یا... . بگذریم

اما اصل مطلب: براساس شواهد و قرائن متقن، روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی از دستور کار شورای فرهنگ عمومی کشور خارج شده است و تنها روز بزرگداشت حاج ملا هادی سبزواری مراحل پایانی تصویب را طی می کند . و روز بزرگداشتی برای گران مایه ابوالفضل بیهقی خداوندگار سخن نیست. یعنی اینکه پیگیری های بیشمار شما بزرگواران، نتیجه نداد و متاسفانه ... راستی چرا متاسفانه تازه عالی شد دوباره موضوع وجود دارد که بدان بپردازید دو باره رسانه موجود است تریبون برای مصاحبه هست و بیان زیبای شما که باید روز ملی چه و چه ایجاد شود. لیکن می شد این روز هم تصویب بشه و بعد برای کاشفی ، سیدعبدالاعلی، سربداران و ... هم سخنرانی و مصاحبه ترتیب داد.

راستی شاید ابوالفضل را نمی شناختید یعنی می شناسید؟ نه اون ابوالفضل میم هستش نه نه اون ابوالفضل لع طناز هستش برای اون هنوز وقت هست باباجان ابوالفضل بیهقی؛ مورخ شهیر، ادیب بزرگ و به اعتراف اندیشمندان حوزه ادبیات تنها کسی است که تالی فردوسی گران جایگاه است فردوسی در نظم و بیهقی در نثر. نشناختید؟! همو که سالیان سال هنوز بنای یادبودی نه در زادگاهش و نه در شهرش ایجاد نکرده اید.

ای داد ببخشید مزاحم شدم وقت شریف تان را گرفتم لطفا دوباره شروع کنید بهر صورتی که صلاح می دانید چوب ، چماق البته کسی نشنود از اون کاردهای بزرگ آهان ببخشید قمه ، قمه ی عالی ، بعضی ها گفتن میشه جفت و جور کرد ... . ببخشید ما نمی دانیم چکار کنیم... آهان خاطر جمع برای شما آمبولانس فوری میاد.

چقدر نازنین هستید خداحافظ بوفضل جان

«وچندان غلام وضیاع واسباب وزر وسیم ونعمت هیچ سود نداشت،او رفت این قوم که این مکرساخته بودندنیز برفتند واین افسانه ای است با بسیار عبرت ...احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمتی دهد وزشت ستاند»(ص198)

منبع مجله اینترنتی اسرارنامه  

http://www.asrarnameh.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۴۷
رضا حارث ابادی
جنگل حارث آباد؛ سفره ای پهن برای موشها

حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی از عرش تا فرش

حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی از عرش تا فرش

حارث آباد روستایی در ده کلیومتری جنوب سبزوار و هم مرز با حاشیه های کویر مرکزی ایران است که در جوار رودخانه فصلی کال شور واقع شده است.

"حارث آباد" روزگاری در قلب کویر سرافراز و استوار ایستاده بود و از زهر چشم خشکسالی و گرمای سوزنده هوا دم بر نمی آورد اما طی سال های اخیر با لشکرکشی موش ها، نفس های این جنگل به شماره افتاده و این ثروت سبز به علت حفر سوراخ ها و جویدن شدن ریشه درختان توسط این موش ها در حال تبدیل شدن به بیابانی عظیم است.
به گزارش خبرنگار مهر، حکایت تلخ و دردآور تخریب سرمایه های سبز در سایه غفلت ها و فراموشی ها همچنان ادامه دارد و هر بار اتفاق و رویدادی قلب جنگل ها را داغدار می سازد، شاید ماجرای لشکرکشی موش ها به جنگل حارث آباد سبزوار هم یکی از همان رویدادهای نادر و عجیبی است که در ظاهر طنزآمیز به نظر می آید اما در حقیقت از فاجعه و بحرانی عظیم خبر می دهد.
ماجرای حمله موش های دو پا به حارث آباد
ماجرای حمله موش ها به حارث آباد چندین سال است که دامن این جنگل پهناور را گرفته و این موش ها با استفاده از چنگ های پهن و محکم خود زمین را حفر می کنند و ریشه گیاهان را می جوند و این امر موجب خشک شدن درختان و از بین رفتن بزرگترین ثروت سبز خراسان شده است.
حفر تعداد فراوانی سوراخ توسط موش های معروف به دوپا یکی از بزرگترین عرصه های جنگلی خراسان رضوی را تهدید می کند و در این میان اهالی منطقه حارث آباد سبزوار اعلام می کنند که این موش ها؛ شبانه با حفر سوراخ، به ریشه درختان آسیب زده و این جنگل را در آستانه تخریب و نابودی قرار داده است. 
اغلب اهالی این منطقه اعتقاد دارند که این موش ها شبانه به جنگل هجوم می برند و همچون شبحی در تاریکی بر ریشه درختان تیشه می زنند. البته برخی دیگر از افراد بومی این منطقه معتقدند آنچه که این درختان را خشک و نابود کرده جانورانی عجیب بوده که تنها شباهت به موش دارند.
"موش های دو پا" درختان جنگل حارث آباد را مورد تهدید جدی قرار داده اند
یکی از اهالی بومی این منطقه به مهر می گوید: طی چند سال گذشته خشکسالی و بعد از آن هجوم ملخ های کوهان دار بزرگترین ضربه را بر پیکره این جنگل وارد آورد و امروز هم موش های دو پا درختان جنگل حارث آباد را مورد تهدید جدی قرار داده اند.
این شهروند سبزواری تاکید می کند: بی توجهی و عدم رسیدگی، در روند تخریب این جنگل نقش داشته طوری که سال هاست این جنگل روز به روز به بیابان شباهت بیشتری پیدا می کند.
یکی دیگر از اهالی حارث آباد نیز بیان می کند: پس از خشکسالی های متعدد در خراسان، موش ها به این جنگل هجوم آوردند و با حفر سوراخ های فراوان به ریشه درختان ضربه وارد کرده اند. البته جدای از لشکر کشی موش ها، مسئله قطع درختان توسط مردم و چرای بی رویه دام نیز در روند تخریب این جنگل تاثیرگذار بوده است.
وی معتقد است؛ لشکر کشی موش ها کمر "حارث آباد" را خمیده کرده و دیر یا زود این جنگل به بیابانی بزرگ تبدیل می شود.
یکی دیگر از شهروندان سبزواری نیز می گوید: تا چند سال پیش که این جنگل سرسبز و استوار بود در آخرین روزهای هفته برای تفریح به این مکان می رفتیم اما در حال حاضر به دلیل شاداب نبودن این جنگل و تخریب بخشی از آن دیگر به این منطقه نمی رویم.
وی عنوان می کند: به اعتقاد من مسئولان می توانستند با حفظ این جنگل و ایجاد بنایی برای نویسنده بزرگ تاریخ یعنی "ابوالفضل بیهقی" این مکان را توریستی و گردشگری کنند.
این شهروند سبزواری در خصوص حمله موش ها می گوید: این موش ها حدود ۲ سال است که شبانه به این جنگل حمله می کنند و من معتقدم این موش ها نسبت به خشکسالی و گرمای هوا تهدید جدی تری برای این جنگل هستند و ضربه کاری تری وارد کرده اند.
تعداد دیگری از اهالی این منطقه نیز عنوان می کنند: روند تخریب جنگل های حارث آباد در جنوب سبزوار، به گونه ای است که شاید تا چند سال دیگر اثری از آن باقی نماند زیرا سال هاست که موش ها بلای جان این جنگل شده اند و گاهی هجوم ملخ ها هم بر روند تخریب این جنگل نقش داشته است.
زخمی کاری بر تن رنجور حارث آباد
سال هاست نفس حارث آباد به شماره افتاده و در کنار هجوم موش ها؛ گرمای سوزان منطقه، خشکی و کم آبی، فرسایش و ضربات خرد کننده شن، چرای بی رویه دام و قطع درختان از مهمترین دلایلی است که این جنگل پایدار و استوار را از پای انداخته است.
یکی از فعالان حوزه گردشگری این منطقه نیز در گفتگو با مهر بیان می کند: نابودی و هجوم حمله موش ها به این جنگل در حالی اتفاق می افتد که می توانستیم از این فضا برای جذب گردشگر بهره برداری کنیم اما هیچ گاه به ظرفیت های این بخش توجهی نشد و این در حالی است که سایر کشورهای جهان از جنگل ها و فضاهای سبز خود برای رونق و جذب گردشگر استفاده کرده و از این طریق درآمد کسب می کنند.
امیرحسین دهقانی اظهار می کند: این امکان وجود داشت که منطقه جنگلی حارث آباد سبزوار در صورت رسیدگی کافی از سوی دستگاه ها و مسوولان فرهنگی استان و با ساخت بنایی برای "ابوالفضل بیهقی" به یکی از جاذبه های گردشگری ادبی در نزدیکی جاده آسیایی تهران-سبزوار-مشهد تبدیل شود.
وی تاکید می کند: در حال حاضر سرمایه ها و ظرفیت های بسیاری در دل این استان نابود می شود و این در حالی است که در صورت توریستی کردن این جنگل و ساخت بنایی برای "بیهقی" می توانستیم گردشگران بسیاری را جذب کرده و درآمدهای گردشگری فراوانی را بدست آوریم.
این فعال حوزه گردشگری بیان می کند: امروز این ثروت سبز در سایه بی توجهی ها و بی تدبیری های صورت گرفته از جانب بعضی مسئولان محلی و دستگاه های مربوطه در سایه خشکسالی و حمله موش ها در معرض تخریب و نابودی جدی قرار دارد.
راه هایی برای نجات جنگل
یک کارشناس محیط زیست نیز با بیان اینکه حمله موش ها همچون شبحی شبانه به ریشه درختان تیشه می زند، به خبرنگار مهر می گوید: کنترل جمعیت موش ها و از بین بردن سوراخ های ایجاد شده در زیر و کنار ریشه درختان، ممانعت از قطع درختان توسط مردم و جلوگیری از ورود دام ها به داخل این منطقه  از جمله اقداماتی است که باید برای نجات جنگل حارث آباد انجام داد.
علی فتاحی می افزاید: عوامل بسیاری در تخریب و نابودی این جنگل نقش داشته و طی سال های اخیر بنا به شرایط خشکسالی و یا سایر مسائل، این جنگل مورد تهدید جدی قرار گرفته؛ به عنوان نمونه در سال های قبل مسئله هجوم ملخ های کوهان دار، خشکسالی، تاخت و تاز انسان در طبیعت و امروز لشکرکشی موش ها از اصلی ترین دلایل نابودی این جنگل مطرح می شود.
وی یکی از عللی که مانع احیا دوباره این جنگل ها می شود را ناشی از کمبود اعتبارات می داند و می گوید: در حال حاضر هیچ اقدام جدی و موثری برای جلوگیری از این فاجعه بزرگ و حفظ این جنگل ها انجام نگرفته و دو عامل انسانی و طبیعی به روند تخریب حارث آباد دامن زده است.
این کارشناس محیط زیست بیان می کند: آب و هوای خشک و نیمه خشک در خراسان رضوی باعث شده تا حارث آباد اهمیت فوق العاده زیادی داشته باشد اما انگار مسئولان مربوطه نگران حفظ این جنگل نیستند البته همان طور که گفتم مسئله کمبود اعتبارات نیز در این مسئله تاثیرگذار است.
حمله موش ها و دخالت های انسانی نتیجه مدیریت ضعیف
وی مسئله حمله موش ها و دخالت های انسانی در حارث آباد را نتیجه ضعیف مدیریت می داند و عنوان می کند: اگر در همان زمانی که مسائل مختلفی نظیر خشکسالی، چرای بی رویه دام و هجوم ملخ ها در این جنگل اتفاق افتاد، مدیریت صحیحی صورت می گرفت امروز شاهد حمله موش ها و دخالت های انسان در طبیعت نبودیم.
مدیر کل منابع طبیعی و آبخیزداری خراسان رضوی نیز در این زمینه به خبرنگار مهر اظهار می کند: تخریب جنگل ها موجب افزایش خطر سیل می شود بنابراین در شرایط فعلی که حفر سوراخ توسط موش ها موجب از بین رفتن درختان جنگل حارث آباد می شود باید با مهار و کنترل موش ها و ممانعت از قطع درختان به حفظ این جنگل به عنوان ثروتی سبز کمک کرد.
نگهداری جنگل ها نیازمند اعتبار است
حسن تقوایی بیان می کند: ادامه یافتن روند تخریب جنگل حارث آباد زخمی کاری بر پیکره خراسان وارد می کند و بی تردید برای مراقبت و نگهداری جنگل ها و مقابله با حمله موش ها باید اعتباراتی در نظر گرفته شود زیرا در غیر این صورت نمی توان هیچ طرحی را برای حفاظت از سرمایه های سبز اجرایی کرد.
وی بیان می کند: جدای از مسئله تخریب جنگل توسط موش های دوپا باید بر مسئله خشکسالی به عنوان یکی دیگر از دلایل تخریب این جنگل اشاره کرد چرا که در گذشته از سوی استانداری اعتبارات مناسبی به منظور احیا و نگهداری منابع طبیعی اختصاص می یافت اما امروز در نهایت تصمیم گیری در زمینه اعتبارات خشکسالی به جای تخصیص در هر استان، در دولت انجام شده و بر این اساس به آبخیزداری که یکی از عوامل مهار خشکسالی است، بی توجهی صورت گرفت.
به گفته وی قطع درختان از سوی مردم و بی توجهی به حفظ این سرمایه ها نیز از مواردی است که در تخریب این جنگل نقش داشته است.
مدیر کل منابع طبیعی و آبخیزداری خراسان رضوی اظهار می کند: حارث آباد یکی از مهمترین زیستگاه های استان در جنوب سبزوار است و در گذشته علیرغم تمامی مشکلات بازهم درختان تنومند این جنگل توانسته بودند در برابر عوامل نامساعد طبیعی همچنان پایدار باقی بمانند اما در حال حاضر همه مشکلات و شرایط دست به دست هم داده تا این منطقه با بحران روبرو شود.
معاون فنی منابع طبیعی و آبخیزداری خراسان‌رضوی نیز در این رابطه می گوید: حمله موش ها و نابودی این جنگل و سایر مسائل که امروز گریبان حارث آباد را گرفته تنها ناشی از بی توجهی دست اندرکاران و مسئولان امر نیست بلکه در این زمینه مردم نیز کوتاهی داشته اند و گاه با قطع شاخ و برگ درختان و گاهی با چرای بی رویه دام به این جنگل آسیب رسانده اند.
هادی باقری با تاکید بر اینکه رسیدگی به جنگل حارث آباد نیازمند اعتبار ویژه است، می افزاید: عملیات تثبیت شن و بیابان زدایی در خراسان رضوی از سال ۴۴ در منطقه حارث آباد سبزوار با اجرای ۱۰۰ هکتار پروژه نهال کاری تاغ آغاز شد.
وی ادامه داد: در برنامه اول تا چهارم توسعه کشور با اجرای طرحهای نهال و بذرکاری، مالچ پاشی، حفاظت و قرق و نیز ده‌ها عملیات بیابان زدایی با مشارکت مردم و دستگاه‌های دولتی و غیر دولتی انجام شده و ادامه دارد
منبع : وب سایت جهان نیوز
  http://jahannews.com/vdce7n8xojh8fxi.b9bj.html
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۱:۴۶
رضا حارث ابادی

صنایع چوب طاهای بیهق


آن چه خوبان همه دارند ما یکجا داریم



تولید سازه های چوبی اجرای معماری داخلی
ساخت و نصب انواع درب و پنجره کابینت آشپزخانه و دکوراسین داخلی
ساخت و نصب انواع درب های ورودی کمدی طبقه بندی چهاچوب فلزی
ساخت و نصب انواع کمد و کابینت در طرح ها و رنگ های شیک و متنوع با قیمت تجاری
ساخت و نصب دربهای چوبی ضد آب HDF و MDF
مشاوره ، طراحی  و ساخت  و نصب انواع کابینت ترک ، ایرانی ، اتریشی و فلایور آلمان با ضمانت 

اجرای سقف کاذب ، کمدهای دیواری و ساخت لوازم سیسمونی

ساخت و نصب کابینت و کلیه طراحی های داخلی از جنس MDF  ، های گلاس ، چوب و پلاستیک های فشرده

دریافت کلیه سفارشات کمدهای دیواری ، سقف کاذب ، کابینت آشپزخانه  و ...


ساخت و نصب سفارشات خود را در منزل ومحل کار در سریعترین زمان ممکن از ما بخواهید .با قیمت عالی

آدرس دفتر مرکزی : تهران میدان رسالت خیابان رسالت سی متری اول جنب تالار امیر نرگس مدیریت مهندس مرتضی طریقتی :

همراه09193060873 و  09122794619

چگونه از کابینت های MDFنگهداری کنیم؟

1- برای تمیز کردن کابینت و دیگر سازه های mdf ازیک اسفنج مرطوب استفاده فرمائید و از اسکاچ و شوینده های اسیدی جدآ خودداری کنید ، زیرا استفاده از این مواد به کابینت و یراق آلات آن آسیب میرساند .

۲- برای پاک نمودن کابینت یا سازه های mdf از یک دستمال نمدار آغشته به مواد شوینده استفاده نمائید و پس از آن با یک دستمال نمدار چندین بار پاک و در انتها خشک نمائید .

۳- هرگز دستمالهای خیس آشپزخانه را برای خشک شدن از دربها یا دستگیره کابینت آویزان نکنید ، زیرا تماس طولانی رطوبت با کابینت ، باعث آسیب جدی به آن میشود .

۴- برای پاک نمودن دربهایی که قاب پروفیل mdf یا آلومینیومی دارند ، مراقب باشید مواد شوینده و آب به داخل درزها نفوذ نکند . زیرا با نفوذ آب به مرور باعث کپک زدگی و ایجاد باکتری خواهد نمود ، و در آخر باعث خرابی دربها خواهد شد .

۵- هرگز دربهای کابینت های دیواری را باز نگذارید . زیرا بخار و گرمای حاصل از پخت و پز باعث آسیب دیدن آنها میشود

۶- درب را بیش از زاویه معمول باز ننمائید ، زیرا رگلاژ دربها بهم خورده و باعث سائیدگی بین دربها و بدنه خواهد شد .

۷- برای پاک کردن لک ، اثرات دست ، جوهر و ماژیک هرگز از موادی چون وایتکس ، آستون ؛ الکل صنعتی ، مستقیمآ استفاده نفرمائید . زیرا این مواد میتواند به سطح رو کش دار mdf آسیب برساند . برای استفاده از این مواد بهتر است آن ها را با آب رقیق کرده و مورد استفاده قرار دهید .

۸- شیشه های حاوی سرکه ، روغن ، مربا و ترشیجات را قبل از اینکه داخل کابینت بگذارید مطمئن شوید ، زیر آن تمیز و یا درب آن باز نباشد زیرا در بلند مدت باعث ایجاد لک و تغییر رنک کابینت شما خواهد شد .

۹- صفحات کابینت از جنس hpl یا کرین ( سنگ مصنوعی ) آنتی باکتریال میباشد که مقاومت خوبی در برابر ضربات و گرما دارد اما در بعضی از مواقع بنا به درخواست مشتری به خاطر ارزانتر شدن قیمت کابینت از همان جنس درب کابینت که لبه آن به مقدار ۸ سانت دوبل شده و pvc میشود را مورد استفاده قرار میدهند . که مقاومت آن مانند صفحه به اصطلاح ما کابینت سازها شرکتی نمی باشد . بنابر این هم در مورد صفحه شرکتی و کرین و هم در مورد صفحه دوبل شده باید به نکات زیر توجه فرمائید .

الف- از بریدن نان و دیگر مواد غذایی بر روی

ب – از تراشیدن لک و غذاهای ریخته شده خشک یر روی صفحه و شستشوی آن با مواد شوینده اسیدی جدآ خودداری نمائید .

پ – از تجمع آب دور سینک و گوشه های صفحه کابینت به مدت طولانی جلوگیری کرده و با دستمال خشک نمائید ، زیرا در طولانی مدت باعث از بین رفتن آب بندی و ایجاد پوسیدگی در کابینت شما خواهد شد .

ت – ظروف داغ را مستقیمآ روی صفحه کابینت قرار ندهید و از زیر قابلمه ای که در همه منازل متداول است استفاده فرمائید .

ث – از گذاشتن اجسام سنگین بر روی قسمتی از صفحه که زیر آن خالی است (لباسشوئی ) صفحه جدآ خودداری نمائید .

آدرس دفتر مرکزی : تهران میدان رسالت خیابان رسالت سی متری اول جنب تالار امیر نرگس مدیریت مهندس مرتضی طریقتی :

همراه  09193060873 و09122794619

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۳ ، ۰۹:۲۶
رضا حارث ابادی
شوتا روستاولی، شاعر و حماسه­ سرای نامی گرجستان که در سده دوازدهم میلای می ­زیست، جایگاهی پرفراز و رفعت در تاریخ ادب گرجی دارد. او سراینده منظومه ­ای حماسی است به نام، پلنگینه ­پوش، که پژوهندگان از آن نه تنها به­ سان حماسه ملی گرجیان و سترگ ­ترین یادگار ادب کلاسیک گرجستان، بلکه چونان شاهکاری ادبی یاد می­ کنند.

شوتا روستاولی

پلنگینه­ پوش را بی­ گمان بر توانمندی فرهنگ ایران می­ توان گواه برشمرد، زیرا روستاولی برای سرایش این حماسه از ادب گرانمایه ایران به­ویژه نامه ورجاوند فردوسی، شاهنامه، و کلام بی مانند نظامی گنجوی بهره افزون برگرفته است. او خود در دیباچه اثر، فروتنانه بدین مهم اشاره داشته است:

«من این داستانواره بس زیبنده را از گنجگاه ایران دریافتم، مرواریدی پربهای و غلتان که دست به دست درگردیده و اینک در چکامه گرجی به رشته سرواد خوش بنشسته است».

 وجود واژگان فراوان پارسی در پلنگینه­ پوش و حضور شخصیت ­هایی درآن که نامشان برگرفته از نام ­های ایرانی است خود برهانی دیگر بر آن مهم است که آگاهی روستاولی از فرهنگ و ادب زیبنده ایران بیش بوده و از این روی از آن تاثیر پذیرفته است. به عنوان پایانی بر این کوته­جستار خوش است به برخی از این واژه­ها اشاره گردد.

گولان ­شارو(نام گستره پادشاهی مورد اشاره در حماسه)= گلان­ شهر.

آفتاندیل(نام یکی از پهلوانان پلنگینه­ پوش)= افتان ­دل، افتاده­ دل.

چاشناگیر(نام یکی از دلدادگان حماسه) = چاشنی ­گیر، خوالیگر.

استبرق= استبرک، نوعی بافه پربها و ارزنده.

مزیدور= مزدور.

دبدبی= دبدبه.

نستان داریجان(نام یکی از شخصیت ­های پلنگینه ­پوش)= نیست اندر جهان. نظامی گنجوی در شرفنامه خود برای خواندن یکی از دلبران بدین نام اشاره داشته است:

تو گفتی که خود نیست او را دهان / همان نام او نیست اندر جهان

و همچنین:

چو من نیست در جهان کس بکام / از نیست اندر جهانم به نام

پریدون= فریدون

امیربار= پرده­ دار

پارسادان، فارسادان(نام یکی ار شخصیت­ های پلنگینه­ پوش)= حضور عناصر زبان پارسی در این واژه چنان چشمنواز است که نیازی به توضیح ندارد.

دلاردخت(یکی دیگر از شخصیت­های حماسه روستاولی)= این واژه نیز چونان واژه پیش­گفته نیازی به تبیین و تفسیر ندارد.

ویزیر= وزیر

فاتیما= فاطمه

نوردین= نورالدین

فرمانی= فرمان

و ... .

نویسنده:

امیر نعمتی لیمائی ( سورنا گیلانی )وبلاگ سرزمین تاریخ 

امیر نعمتی لیمائی ، دانشجوی دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام . مدرس دانشگاه و روزنامه نگار. نویسنده و مؤلف 

http://sarzaminejavidan.persianblog.ir/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۳ ، ۰۲:۴۸
رضا حارث ابادی

کوشش پروانه /به قلم استاد حسین خسروجردی

همچو پروانه بر گرد گلستان پرطراوت فرهنگ و تاریخ سبزوار شهر دیرینه های پایدار

پیمایشی پیرامون سبزوار نگین درخشان تاریخ و فرهنگ خراسان

کوشش پروانه  پیمایشی پیرامون سبزوار نگین درخشان تاریخ و فرهنگ خراسان

متن کامل کتاب «کوشش پروانه» که دربردارنده شماری از مقالات و یادداشت های پژوهشی و ادبی حسین خسروجردی نویسنده توانمند سبزواری است، 

استاد حسین خسروجردی که یکی از فرهیختگان و دوستداران عرصه فرهنگ و ادبیات خراسان و ایران است، هرچند در ایام جوانی سابقه فعالیت های هنری در رشته تئاتر را دارد ، اما در حدود 15 سال اخیر بیشتر با انتشار کتاب های رمان و داستان و نیز مقالات پژوهشی و تحلیلیش در حوزه فرهنگ و تاریخ دارالمومنین سبزوار در شماری از نشریات معتبر ملی و محلی، شناخته شده است.

خسروجردی ، علی رغم سال ها دوری از زادگاهش و سکونت در شهری دیگر، همچنان عشق قلبی به سبزوار را حفظ کرده و با مهری فزاینده ، پروانه وار، بر گرد گلستان پربار و پر تنوع، فرهنگ ، تاریخ و مشاهیر سبزوار  گردیده و  شهد حاصل از جستجوگری های خود در این گلستان پرطراوت، را با فراهم آوردن بیش از 20 مقاله پژوهشی و یادداشت ادبی در کتاب «کوشش پروانه» منتشر کرده است.

لازم به ذکر است کوشش پروانه توسط انتشارات امیدمهر منتشر شده و مولف این کتاب را به برادر خود آقای حسن خسروجردی که وی را دارای خصلت های نیک و جوانمردانه دانسته تقدیم کرده است.

منبع :مجله اینترنتی اسرارنامه

http://www.asrarnameh.com/essays.php?id=5691

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۳ ، ۰۵:۱۰
رضا حارث ابادی

نهایت خلاقیت در کارت دعوت به مراسم عروسی یک شاعر و نویسنده سبزواری

نهایت خلاقیت در کارت دعوت به مراسم عروسی یک شاعر و نویسنده سبزواری

وحید ششتمدی شاعر و نویسنده خبری سبزوار که به تازگی مراسم عروسیش را برگزار کرده است، در طرحی خلاقانه کارت دعوت به مراسم ازدواجش را به شکل یک برگه روزنامه طراحی کرده، که سرشار از متن های طنز ، شعر و تصاویر مربوط به ازدواج است.

وحید ششتمدی دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه حکیم سبزواری است.

وی که اصالتی ششتمدی دارد، مدتی است وبسایت سلام ششتمد (http://salamsheshtamad.ir/  ) را راه اندازی کرده و احتمالا این فعالیت رسانه ای بر ذهنیت او در انتخاب مدل کارت عروسیش تأثیرگذاشته است.

گفتنی است وحید ششتمدی که عده ای وی را با نام علی نیز می شناسند، به جز وبسایت سلام ششتمد دارای وبلاگی است که آن را به اتفاق همسرش خانم تکتم صنعتی اداره می کند. اما این وبلاگ هم اکنون بیش از 3 ماه است که به روز رسانی نشده است.

( http://vahidsh1366.blogfa.com/ )

وبلاگ ابوالفضل بیهقی ، بدین وسیله این پیوند را به همشهری هنرمندان وحید ششتمدی تبریک و تهنیت عرض می کند.

کارت دعوت عروسی این هنرمند را که چند روز قبل روی صفحه فیسبوکش منتشر شده ، در ادامه مشاهده می کنید

منبع :مجله اینترنتی وزین اسرارنامه سبزوار 

http://www.asrarnameh.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۳ ، ۰۴:۵۰
رضا حارث ابادی

به قلم استاد حسین خسروجردی

بیهق؛ این اقلیم هزارتکه باستان (3)

بیهق؛ این اقلیم هزارتکه باستان 3

          گذشته از این اسامی ، چه بسیار جایگاهایی است که ریشه در روایت حماسه ملی ما دارد و به تأسی از این روایات، جایی را نام‌گذاری کرده‌اند، مانند آخورِ اسبِ رستم و پای اسب در داخل رودخانه لارهنگ (نزدیک قلعه‌نو روداب سبزوار) یا روایت سینه به سینة مردم شامکان که معقتدند که کاوة آهنگر از آنجا قیام کرده است . و این با شیرخوان که نزدیک شامکان است و فریدون، ضحاک را در آنجا به بند کشیده کاملاً همخوانی دارد. یکی از اهالی شامکان (شاه‌مکان) می‌گفت که یک میخ طویله اسب در گـَـوِ آبخور پیدا کرده‌اند که وقتی از زمین کشیده‌اند، 17 من وزن داشته که مال رخش رستم بوده است!

         

 در رابطه همین موضوع باید به حماسه‌ای شیعی از قرن پنجم که توسط یک نفر از اهالی بیهق که متخلص به ربیع بوده است، اشاره‌ کرد که طبق فرمودة استاد گرانقدر شفیعی کدکنی، در سال 482 هجری منظوم گردیده و گویندة حماسه، آن را به سیدعلی‌بن طاهر که یکی از امیران ناحیه بیهق بوده است تقدیم داشته است. این حماسه که همچند شاهنامه سخن گفته شرحی است در مغازی امام علی‌بن ابی‌طالب که فیلم آن در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران به شمارة 322 موجود است، عکس آن در سه مجلد با شماره‌های 589 و 590 و 591 ثبت شده است.21 و آنسان که در نشریات آمده گویا از روی این حماسه، کارگردان و فیلمساز نامی کشورمان بهرام بیضایی تئأتری را ساخته‌اند که بزودی به روی صحنه خواهند آورد.

در رابطه اشتیاق و علاقة مردم سبزوار به حماسه‌های ملی خود، در جلد دوم عارف دیهیم دار نوشته جیمز داون آورده شده است که مردم سبزوار از شاه اسماعیل خواستند که روز بعد پس از اینکه به شهر آمد و ارک را دید در میدان بزرگ شهر حضور به هم برسانند و نمایش رستم و سهراب را ببینند. شاه اسماعیل از این دعوت حیرت کرد چون انتظار نداشت که مردم سبزوار طوری به شاهنامه مأنوس باشند که صحنه جنگ رستم 

و سهراب را نمایش دهند.... شاه اسماعیل پرسید از کجا می‌دانید که میدان جنگ رستم و سهراب در این شهر بوده؟ وجوه سبزوار پاسخ دادند که این روایت سینه به سینه نقل شده و قبل از آنکه شاهنامه از طرف فردوسی سروده شود در این شهر، همه از این روایت آگاه بودند.در تاریخ ایران از دوران باستان تا پایان سدة هجدهم یا ترجمة کریم کشاورز آمده است که درسبزوار افسانه‌های پهلوانی قدیم در میان مردم رواج داشت مثلاً در میدان سبزوار محلی را نشان می‌داد که طبق یک افسانه قدیمی جنگ تن‌به‌تن رستم و سهراب در آنجا اتفاق یافته است.

سبزوار در یکی از کانون‌های میهن‌پرستی ایران بود و مردم این شهر از حکومت مغولان سخت متنفر بودند. «جنبش سربداران در قرن هشتم بارزترین و درخشان‌ترین ثمرة نهضت جوانمردان این دوران است که رهبران آن از جوانمردان بوده‌اند. (تاریخ جنبش سربداران، تألیف عبدالرفیع حقیقت)»

          دولتشاه سمرقندی می‌گوید: پهلوان حیدر قصاب سربدار، اهلِ مروت بود و سفرة عام داشت (تذکرة الشعرا) بعضی دیگر عضو زاویة جوانمردی و اهل فتوت بودند. (زمینه فرهنگ و مردم از جلال ستاری) و سرانجام سعید نفیسی می‌نویسد که: سربداران نیز از گروه فتوت و جوانمردی بوده و در القاب خود کلمه پهلوان را به کار می‌برده‌اند که امروزه روز در میان ورزشکاران و کشتی‌گیران و زورخانه‌بازان متداول است. (سرچشمه تصوف در ایران) از رهگذر همین علاقه و دلبستگی مردم سبزوار به فتوّت و جوانمردی پهلوانان زورخانه‌ها بود که قرن‌ها پیش یکی از اهالی همین شهر به نام مولانا حسین واعظ کاشفی سبزواری فتوّت‌نامة سلطانی را می‌نویسد که خوشبختانه هم اینک این کتاب به اهتمام دکتر محمدجعفر محجوب در اختیار ماست.

          از وفور ورزشخانه‌های باستانی سبزوار که تا همین اواخر بر پا بوده‌اند و پهلوانان بنامی را در درونشان پرورش داده‌اند شاید بشود به دلبستگی‌های مردم، به مردی و مردانگی و سجایای پهلوانی پی برد. خاصه آنکه پهلوانانِ به نامی را هم در عهد قجر و دوران پهلوی داشته که می‌شود به پهلوان خسروگردی، کربلایی فریدون قفلساز، کربلایی عبدالحسین پهلوانی و میرزاعلی مَدَدی معروف به پوستین‌دوز و حسن آشپز و کربلایی ناوه‌کش و فرامرزی و حاج میرزا محمود نقیبی، پهلوان غفار پدر نایب فرامرز و خود پهلوان نایب فرامرز اشاره کرد و از عهد جدیدتر می‌شود از حاج ابراهیم فرامرزی و حاج علیخان و کربلایی اکبر ... و پهلوان نصرالله شفیعی نام برد که همگی چهره در نقاب خاک کشیده‌اند و در دنیای حقند و بسانِ پهلوانِ بزرگ سرزمین خودشان امیرعبدالرزاق سربداری به نوبة خود نام‌آور و سرشناس بوده‌اند و از دل همین زورخانه‌ها بیرون آمده‌اند. زورخانه‌هایی با نام:

 

 

1 ـ زورخانه میدان هِزمی‌ها منسوب به پهلوان عبدالحسین مقدم.

2 ـ زورخانه میدان ذغالی‌ها واقع در ابتدای کوچه زرگرها در 60 سال قبل.

3 ـ زورخانه تلفنخانه که بنیان‌گذار آن علی‌آقا رئیس التجارسبزوار بوده که ورزشکار قابلی هم به حساب می‌آمده.

4 ـ زورخانه مقابل فرمانداری که میرزاعلی پوستینی‌دوز و جمعی دیگر در آنجا ورزش می‌کرده‌اند و در حدود 65 سال قبل از میان رفته.

5 ـ زورخانه صباغیان مقابل حوض هشت پایه که از میان رفته و منسوب به حاج عبدل نیل‌فروش و پهلوانان آنجا، پهلوان حسن آشپز، پهلوان عبدالحمید، پهلوان کلب حاجی، پهلوان ده‌باشی محمد بوده‌اند.

6 ـ زورخانة نعلبندان در دروازة نیشابور منصوب به کلب نصیرخان نعلبند.

7 ـ زورخانه سرسنگ.

8 ـ زورخانه واقع در کوچه الداغی که حسینه کربلایی میرزا آق‌بابا در آنجاست وبه مدیریت مرحوم احمد جاجرمی اداره می‌شد.

9 ـ زورخانه مظهری منسوب به مرحوم حاج میرزا محمدعلی مظهری.

10ـ زورخانه سربداران به مدیریت آقای غلامی.

11ـ زورخانه مولای موتقیان به مدیریت غلامرضا خواری.

12 ـ زورخانه ذوالفقار به مدیریت و مرشدی آقای حسن نقیب‌زاده که ایشان در رشته مرشدی چندین بار به مقام اول کشور نائل آمده‌اند.

13 ـ زورخانه واقع در خیابان کاشفی جنوبی منسوب به رنجبر.

14ـ زورخانه ولی‌عصر در چهارراه رضوی(حوض هشت‌پایه) به مدیریت آقای ناری که ایشان هم در رشته مرشدی مقام اول آورده‌اند. 

  می‌گویند واژه میهن و میهمان از مهر می‌آید22 شاید یکی از دلایل مقاومت و ایستادگی مردم این ناحیت در قبال هجوم سلوکیه و اعراب و مغول‌ها همین باشد. این ویژگی‌ها وقتی بارزتر می‌شود که بدانیم آتشکدة آذربرزین مهرـ که یکی از سه آتشکدة معروف روزگاران کهن بوده و باستان‌شناس معروف جکسن آن را نزدیک روستای مهر سبزوار می‌داند و می‌نویسد که آتشکدة آذربرزین مهر در قریة مهر در سر راه خراسان در نیمه راه میاندشت به سبزوار قرار دارد.23 و خاورشناس دیگری به نام سایکس نظر جکسن را تأیید می‌کند.

          به هر حال از شواهد و قراین چنین بر‌می‌آید که در این نواحی مهر حضوری گسترده و کاملاً جدی داشته است و به طور طبیعی تداعی این را می‌کند که زرتشت باید در منطقه‌ای ظهور کند که آیین مهر در آن رونق و رواج کامل داشته و آیین جدید باید در مباینت همان باشد. تا آنجا که در گاتها (بخش کهن اوستا) از میترا (یا مهر) به عنوان یکی از خدایان نام نمی‌برد و این لفظ در آنجا یک مفهوم معنوی دارد و فقط در بخش یشتهاست که از او به عنوان الهه نام برده می‌شود و این در حالی است که براساس پیمان‌نامهای که درسال 1380 پیش از میلاد مسیح میان دو قوم هیت‌ها و میتانی‌ها نوشته شده، مهر از خدایان باستانی پیش از زرتشت نام برده شده است و در همین سند آورده می‌شود که دیو ایندره (یا دیواندر) در شمار ایزدان قرار داشته و لفظ دیو به معنی خدایان باستانی بود که زرتشت با آوردن دین جدید خودش همة آن خدایان را مردود اعلام می‌کند و آنها را می‌کوبد. در همین جا باید اعلام کنم که مردم بومی منطقه فشتنق سبزوار، آتشکدة آذربرزین مهر را خانة دیو می‌نامند و روستای دیواندر که در میان کوه‌های شمالی سبزوار قرار دارد، حکایت از ایزدانی دارد که چنین دوردست می‌نمایند و در حول و حوش همین مکان.

          جاهای تفریحی و گردشی قدیم مردم سبزوار محلی بوده که آن را گزوای می‌نامیده‌اند و این وای یا ایزدسپهر نگهدار جنگ‌آوران و دلیران ایران زمین بوده است. و تیرگزی هم که به وسیلة آن رستم، اسفندیار را کشته است، شاید از نظر تقدس از باب همین گز وای بوده باشد.

          از آنجا که کویان یا پادشاه کیانی و اقوام تحت فرمانش همه بر آیین نیاکان خود یعنی مهرپرستی بوده‌اند لذا جای آن بوده است تا زرتشت در این محدودة جغرافیا، برخی از کویان را بکوبد. همانطور که در ابتدای بحث اشاره شد که از دیر باز در حوالی سبزوار اسامی بسیاری از کی‌ها یا کیانیان بر روی روستاهای این منطقه مانده. روستاهایی همچون کیخسرو، کیقباد، کی‌ذقان و کی‌زور. در تاریخ بیهق که به سال563 هجری نگاشته شده، می‌آورد که: خسروجرد و خسروآباد بی‌خلاف، مَلِک کیخسروِ بن سیاوخش بنا کرده است. و گویند کیخسرو که خسروجرد را بنا نهاد بر طالعی نهاد که آنجا علمای مُعّمر باشند.

         

 لازم به توضیح است که خسروجرد مَعّرب خسروگرد است و اهالی محل از پی هزاره‌ها همچنان آن را خسروگرد می‌گویند که این یقیناً درست‌تر است. زیرا گرد یا کرد را اگر به معنی ساختن و درست نمودن بگیریم خسروگرد به معنی کردة خسرو یا ساختة خسرو خواهد بود و این با متن کتاب روایات پهلوی جور در می‌آید که گفته شده: کیخسرو در توران به ناحیة خراسان در جایی که سیاوش گرد است بایستاد و کیخسرو هزار ارم25 اندر افکند و هزار میخ اندر هشت و پس از آن کنگ دژ نرفت. (کنگ دژ شهر مینوی یا آسمانی است که سیاوش به یاری فرّة ایزدی و با نیروی هرمزد و امشاپسندان ساخته است و این شهر کنگ دژ، متحرک بوده است که کیخسرو آن را با هزار اِرم و هزار میخ در ناحیه خراسان در می‌افکند) سؤال این است اگر طبق کتاب تاریخ بیهق کیخسرو، خسروگرد، را بنا نهاده است، آیا این خسروگرد همان سیاوش‌گرد یا کنگ‌دژ اسطوره‌ای نیست؟ که کیخسرو براساس نمونة آسمانی در زمین دور ناحیة خراسان آن را ساخته است ؟ که امروز ما آن را خسروجرد می‌نامیم؟ و آورده‌اند که رستاخیز کیخسرو (که مظهر کمال مطلق سلطنت است) بعد از پایان عمر دوازده هزار سالة جهان از آنجا آغاز می‌شود و در همین زمان است که او بار دیگر به سلطنت جهان می‌رسد و اتحاد زمین و آسمان در این عهد پدید می‌آید.26 و گفته‌اند که پایان کار او که نمایش پیامبرانه و مینوی دارد در واقع پایان دوران اساطیر کهن ایرانی و بازتاب آن در حماسة ملی ایرانیان بوده است.27 در شاهنامه ناپدیدن شدن کیخسرو را میان کوه چنین وصف می‌کنند:

چو از کوه خورشید سر بر کشید

ز چشم مهان شاه شد تاپدید

ز خسرو ندیدند جایی نشان

زره بازگشتند چون بیهشان

بردند یک هفته بر پشت کوه

سرهفته گشتند یکسر ستوه

جهان را چنین است آیین و دین

نماندست همواره در به گزین

 

  در شمال غربی خسروگرد دهی‌ است به نام شاه‌رَه که آن را باید راهِ شاه نامید. شاید که این همان شاه راهی باشد که کیخسرو از آنجا ناپدید شده است. بخصوص وقتی که دریافته شود در امتداد غربی در نزدیک این شاه‌رَه، دو کوه معروف و مقدس و اسطوره‌ای ریوند و کوه گر ]یا گرشاب[ قرار دارد که کتاب بندهش این دو کوه را چنین توصیف کرده است. هوگر که از البرز فراز رسته است و آب اردو ویسور بدان جهد، بلندی‌ها را سرور است. بلند‌ای این کوه هزار برابر قد آدمی است.]دراصل ارتفاع آن 2923 متر است.[ جمشید بر فراز قلة هوگر صد اسب، هزار گاو و ده هزار گوسپند قربانی می‌کند تا آرزوهایش برآورده شود.

 اما بندهش کوه ریوند را که نزدیکتر به سبزوار است چنین وصف می‌کند: کوه ریوند، جزء کوه‌های نیکو فرة ناگذر است و آتشکدة آذربرزین مهر در آنجاست. و باز در جای دیگر می‌نویسد: کوه ریوند به خراسان است که آذربرزین مهر بدان نشیند و او را ریوندی این است که رایومند (یعنی با شکوه و غنی) است. (صفحة 72 بهندهشن)

          در ادامة جای پای کیانیان در منطقه سبزوار و اینکه گشتاسب دین زرتشت را پذیرفته است باید از واقعه‌ای نام برد که در بندهش آمده است و آن صراحتِ کوهی‌ است به نام کومش که این کوه هم اکنون در 30 کیلومتری جنوب شهر سبزوارقرار دارد و بلند‌ای آن از تمام شهر نمودار است در بندهشن در بارة این کوه و جنگ گشتاسب و ارجاسب چنین آمده است: کوه کومش که آن را مهرآمدبفریاد خوانند آن است که گشتاسب ارجاسب را بدان شکست داد. گوید به کارزار دین چون شکست بر ایرانیان رسید، کوه میان دشت ]که اکنون با همین نام مابین سبزوار و شاهرود قرار دارد[ از آن کوهها بگسست. میان دشت فرو افتاد و کوه دیگری به نام کومش برآمد که ایرانیان به یاری آن رهایی یافتند و آن را مهرآمد به فریاد خواندند.28

  کیقباد نام روستای دیگری است که در منطقه سبزوار قرار دارد و حکایت از بنیان‌گذار سلسلة کیانیان دارد. بنابه روایت فردوسی چون تخت شاهی از گرشاسب خالی ماند زال از موبدان نشان کسی را خواست که شایستة تخت شاهان باشند و ایشان یکی را از تخمة فریدون به نام کیقباد نام بردند که نشستنش بر البرز کوه بود.29

          از دیگر اسلاف کیانیان باید از روستای کیخسرو در30 کیلومتری شرق سبزوار نام برد که خود حکایت از این خاندان دارد. بخصوص وقتی که با دو روستای دیگر سبزوار به نام‌های کی‌زور و کی‌ذوقان برمی‌خوریم. این چشم‌انداز وضوح بیشتری می‌یابد و ما را به مرزهای کیانیان نزدیکتر می‌سازد. در اینجا باید از درختی بسیار کهن که سر به هزاره‌های دور می‌زند سخن به میان آورد که در کی‌ذوقان است و مردم آن را بسیار مقدس می‌دانند تا آنجا که اهالی، محیط این درخت را مسجد نموده‌اند و سعی در تقدس آن دارند. همین جا باید یادآوری شود که در سلسلة منقول از بیرونی دیده‌ایم که پدر کیقباد زغ یعنی همان زو یا زاب بوده است. شاید روستای کی‌ذغان که در نزدیک روستای کی‌قباد است نشان از همین بدارد؟

 آن‌سان که نقل شده، از تعداد کویان در عصر زرتشت ـ چنان‌که در گاثه‌ها ملحوظ است ـ چنین برمی‌آید که قلمرو حکومت هر یک از کویان چندان وسعتی نداشته است و تنها برخی از کویان مقتدر و مقدم بر زرتشت بوده‌اند و همچنین کی‌گشتاسب که معاصر زرتشت بوده، توانسته است نواحی مختلفی از ایران خاوری را به دست آورد30 (صفحه 492 حماسه‌سرائی در ایران)

 از دیگر نکاتی که در مضمون کیانیان می‌گنجد گشتاسب است که آخرین امیر کیانی می‌باشد و در اوستا به او کی‌گشتاسب و در مآخذ پهلوی و عربی و فارسی داراب داراب‌یان است و این داراب نام روستایی در شمال غربی سبزواراست و آنسان که به روایت بندهشن آوردیم جنگ نهایی و قطعی میان گشتاسب و ارجانسب در کوه‌ کومش ]در 30 کیلومتری جنوب سبزوار[ صورت گرفت؛ که کار بر ایرانیان سخت شد و چون لحظة شکست و آشفتگی به سپاه ایران فرارسید کوه میان دشت فروریخت و کوه دیگری به نام کومش و مشهور به متن فریات (مهرآمد به فریاد) برآمد که مایة نجات ایرانیان گردید. ویشتاسب پس از غلبه بر ارجاسب کسانی را به نواحی مختلف ایران فرستاد و ایشان را به دین زرتشت فرخواند. و کتاب‌های اوستا را با چند تن از مغان برای تفسیر و توضیح نزد آنان گسیل داشت.31 باید همینجا قید کرد که بعدها در زمان اشکانیان بلاش دوم نخستین گردآوردندة اوراق پراکندة اوستا می‌شود که طبق گفته تاریخ بیهق، این بلاش ا‌بن فیروز اینجا در بیهق، بلاش‌آباد بنا کرده و با برادر خویش، قباد ابن‌فیروز، پدر انوشیروان مصاف کرد و بر ملک استیلا یافت و برادر را براند32 و همانطور که اشاره شد بلاش‌آباد نام روستایی است که هم اینک نزدیک سبزوار قرار دارد.

         

و در اقوال و نسخه‌هایی آمده است که گشتاسب به نوبهار بلخ رفت و موی فروهشت و بستایش داور پرداخت و چون زرتشت دین آورد او نیز پذیرای آیین وی گشت. همینجا باید از نوبهار نزدیک شامکان (شاه‌مکان) سبزوار هم نام برد که در 40 کیلومتری شرق سبزوار قرار دارد و همیشه اهالی محل آن را با عنوان شامکان نوبهار می‌خوانند. و باید اضافه کرد که برخی از اسامی آبادی‌های منطقه سبزوار در نواحی ترکستان افغانستان و بلخ هم وجود داشته که می‌شود به خود سبزوار اشاره کرد که در تاریخ بیهق به صراحت از شهر دیگری به همین نام در یوزکند و اوزجند ترکستان نام می‌برد.

  «بهمن را پسری بود ساسان نام که بناحیت بیهق آمد... پس گوسفندان اینجا آورد که قصبة ساسان‌آباد است که امروزسبزوار نویسند و این قلعه بنا کرد و این کاریز که در میان شهر است براند.»33

فزون بر سبزوار، تاریخ بیهق از دو آبادی دیگری به نام‌های ایزی و راز نام می‌برد که همسان روستای ایزی و راز سبزوار، در نواحی یوزکند یا اوزجند ساخته شده است.

  حتی خیرآباد که نام یک آبادی در نزدیک بلخ افغانستان هست امروز در نواحی نوبهار سبزوار هم هست. آیا این اسامی مکان‌های متشابه حکایت از چه می‌کنند؟

 اشاره شد که در کی‌ذُقان درخت چناری است که سر به هزاره‌های دور می‌زند. آنسان که درخت فرومد، کاشته شده به دست خود زرتشت از این قسم است: «و هر پادشاه که آن را دیدی، عمر او بسیار نماند.»34 مدت بقای این سرو در فرومد (واقع در شمال غربی سبزوار) بنا به تصریح تاریخ بیهق، هزار و ششصد و نود و یک سال بوده است: «پس امیر اسفهسالار ینالتکین بن خوارزمشاه فرمود تا آن را بسوختند و حالی ضرری به وی و حشم وی نرسد. ازیرا که به واسطة آتش در آن تصرف کردند و آن را زرتشت آتش‌پرست کِشته بود. ممکن بودی که اگر بِبرندی اتفاقی عجیب پدید آید.35

  حال با صراحتی چنین آشکار، باید به سراغ خود سبزوار رفت و بر این شهر دیرپای کهن چشم دوخت. ذیل نام قدیم شهرهای ایران، سبزوار را بیهق نامیده‌اند و نام‌های دیگرش را از این قرار خوانده‌اند: بلده المؤمنین، بهاین، بیهق، بیهه، سابزوار، ساندون، سفزوار، هاینبک که این هانیبک را از کتاب جغرافیای تاریخ باستان نوشتة دکتر محمدجواد مشکور گرفته‌اند حال اگر کلمة هانیبک را تجزیه کنیم معانی آن چنین خواهد شد: ها: یا (← هات) به معنی بخش. هات: هر یک از بخش‌های هفتاد و دوگانه یسنا را ـ که گاهان پنجگانة زرتشت نیز در شمار آنهاست ـ بدین عنوان می‌خوانند. مثل هادُخت که کوتاه شدة هادخت نسک است و آن نام بیستمین نسک از اوستای کهن بوده است. هات خستوی: که نامی است که به یسنه، هات 12 داده‌اند. در فارسی باستان بگ (Bag) به معنی بخش کرده است. بگ از ریشه بج: پاره کرده، سهم کردن. در پهلوی، اوستایی و فارسی به معنی بخت اقبال یا سرنوشت نیز هست.

          از آنجا که سبزوار درگذشته بیهق نامیده می‌شده، لسترنج بر این باوراست که بیهق به فارسی بیهه و بیهان یعنی بسیار بخشنده است. به باور مهدوی دامغانی واژة بیهق عربی شده است. در این‌که صورت اصل آن‌چه بوده میان دانشمندان اختلاف عقیده وجود دارد. در برخی از فرهنگ‌های لغت آمده است که اصل این واژه بیهگ بوده است و گاف فارسی در عربی تبدیل به قاف شده است. یاقوت حموی می‌گوید: اصل آن در فارسی بیهه به معنی ارزنده‌تر و بهتر است در کتاب المعرب جوالبقی هم (هـ) آخر واژگان فارسی در هنگام عربی شده، به ق تبدیل شده است.

   هنری رنه دالمانی در سفرنامة از خراسان تا بختیاری دربارة نام سبزوار می‌گوید: شاید به مناسبت باغ‌های زیادی که مانند کمربند آن را فراگرفته‌اند، چنین نامیده می‌شود. بیهق نام ناحیه‌ای کهن بوده است.

 «مردی بوده در روزگار بهمن‌الملک که او را بیهه خوانده‌اند و آن‌جا که مقابل آمناباد است دیهی کرده است. این نیز نموده و این‌جا بیهق نام گرفته است.36

آن چگونه است؟!

  سبزوار را می‌گویم که همواره ققنوس‌وار از خاکستر خویش برخاسته و صلای زندگی سر داده است. در جای دیگری گفته‌ام که سبزوار تبلور عزم تاریخ و چکامة بلیغ یک فرهنگ زایاست!

  زایا و تابناک، این شهر شهیری که همیشه آرزوهای بزرگش همخوان یک زندگی کاملاً انسانی و تپنده بوده است. و زنده زندگی کردن را یک اصل مهم برای حیات خویش می‌خواند. زنده زندگی کردن مشحون یک تجربة تاریخی و عصارة فرهنگ دلاویزِ این بلادِ کهنسال است. بلادی که حتی حماسه و شهامتش مُلهم از این اصل اعلاست و همة علم و هنر و ادب و شوکتش بدان وابسته است. اگر این ناحیت از جلال نهضت‌های بزرگش، چونان دفع سیطرة سلوکیه و دفع سیادت اعراب و دفع بیدادِ تاتار بر خود می‌بالد و اگر جانبازی و مقاومت مستمرش در اعصار و دوره‌ها، پاینده و جاوید است و به اسطوره‌هایی بزرگ دامن می‌زند، تنها به اعجاز همین اصل زنده زندگی کردن است. شوخی نیست که شهری دهها بار قتل عام شود ولی هر بار او نجوای عشق و گرمی زندگی داشته باشد و به حق و عدل بگراید!

طبق آمار سازمان میراث فرهنگی کشور، منطقه سبزوار با داشتن بیش از 300 اثر تاریخی و باستانی مقام اول را در استان داراست و این خود حرف کمی نیست! تراکُم و آثار و اَبنیة منطقة ما به راستی حیرت‌آور است. زبان این منطقه نیز چون، تاریخ کهن خود، غنی و گرانبار است و با تعابیر و ترکیبات فراوانش می‌تواند معادل‌های زیادی را به فرهنگ ایران زمین عرضه بدارد. گواه این مدعا، زبان و صلای کلیدر دولت‌آبادی است که برخاسته از تاریخ و فرهنگ این ناحیت است و چه دلاویز و گرانبار می‌نماید.

     

   بگذریم، و به اوراق این روزگار دیرپای کهن خاتمه دهیم و دل به باشندگان و محققان ارجمندی سپریم که بزودی، این دل نگاشتة کوتاه، اما صمیمی را به یافته‌های ژرف و وسیع خودشان، مُبدل به کاه خواهند نمود. و به این امید، اینک سلوک و سفر خویش را، توأم با وداع دهقان بیهق با آخرین شهریار ملوک عجم به پایان می‌رسانیم که «بیش از این به دو سال مَلکِ عجم، یزدجرد شهریار، آخرِ مُلوک العجم، به بیهق آمده بود و بر سر روستا خیمه زده بود و دهقان بیهق، پیش او رفت. یزدجرد او را خلعت داد. و یزجرد به صورت، زیبا بود و جوانی گندمگون و پیوسته ابرو و جَعد موی و شیرین لب و دندان]بود و نیز[ لطیف سخن و با مهابت؛ که هر که او را دیدی، از هیبت ملوکی بر وی افتادی و او بی‌نسیب‌ترین مُلوکِ عَجم بود.37» این سرزمین اهورایی، رخشنده و تابناک و همیشه ایدون باد.
تمام منابع این مطلب نزد مجله اینترنتی اسرارنامه موجود است.

ww.asrarnameh.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۴
رضا حارث ابادی

تصویری ازچهره خواجه ابوالفضل بیهقی که توسط پژوهشگران ترسیم شده است

تصویری ازچهره خواجه ابوالفضل بیهقی که توسط پژوهشگران ترسیم شده است

پژوهشگران حوزه روانشناسی با همکاری اساتید رشته های ادبیات فارسی و تاریخ در دانشگاه فردوسی مشهد ، مدتی است که با بررسی های همه جانبه ای که بر روی کتاب تاریخ بیهقی انجام داده اند ، به روشی علمی تصویری از چهره خواجه ابوالفضل بیهقی مورخ و ادیب برجسته سبزواری ارائه داده اند ، که این تصویر در روز بزرگداشت بیهقی در اول آبان 92 در سبزوار توسط خانم سمیه عطاردی یکی از پژوهشگران اصلی این طرح رونمایی شد.

 تا قبل از این تصویری خاص از چهره ابوالفضل بیهقی در دست نبود و تصاویری که بعضی اوقات به وی منتسب می شد ، در اصل متعلق به دیگر بزرگانی بود که به اشتباه و یا از سر ناچاری و به صورت نمادین برای ابوالفضل بیهقی به کار برده می شد.

گفتنی است درهمایش بزرگداشت روز بیهقی، پیشنهادات ارزنده ای جهت شناسایی و ارج گذاری هرچه بیشتر برای این مورخ بزرگ، از جانب اساتید شرکت کننده ای که از دانشگاه های فردوسی مشهد و کاشان و تهران  ... در این مراسم حضور یافته بودند ، مطرح شد ، اما متأسفانه به نظر می رسد تا کنون (سی ام  اردیبهشت ماه 93) هیچ یک از آن پیشنهادات اجرایی نشده است.

 برپایی جلسات بیهقی خوانی و بیهقی پژوهی در گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری ، ثبت رسمی روز اول آبان در تقویم کشور به نام این مورخ و ادیب بزرگ ، برگزاری همایش های سالانه در سطح ملی ، تکثیر تصویر چهره ابوالفضل بیهقی در در سطح گسترده در میان رسانه ها و مراکز فرهنگی سبزوار و کشور ، ساخت تندیس این مورخ صادق و ادیب برجسته و ...بخشی از پیشنهاداتی بود که به نظر می رسد هنوز کار خاصی در رابطه با این موارد صورت نگرفته است. و بنابراین مسوولان فرهنگی شهرستان از جمله اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی ، میراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری ، کمیسیون فرهنگی شورای شهر و اداره فرهنگی شهرداری و ... ونیز گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری باید تلاش بیشتری برای نهادینه کردن فرهنگ پاسداشت و معرفی و شناسایی این شخصیت برجسته ادبی و تاریخی در دیار سربداران بکنند.

با تشکر فراوان از تحریریه محترم مجله وزین  اسرارنامه سبزوار که برای اولین بار از فایل مقاله ارائه شده تصویر توسط خانم سمیه عطاردی این تصویر را در عرصه اینترنت منتشر نموده اند.

 www.asrarnameh.com

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۳ ، ۰۶:۱۹
رضا حارث ابادی

نقدی بر اثر فاخر و جدید گروه موسیقی داروگ در سبزوار

نقدی بر اثر فاخر و جدید گروه موسیقی داروگ در سبزوار

آقای حسین خسروجردی نویسنده هنرمند و هنرشناس همشهریمان که اخیرا به تماشای اجرای آیینی رزم رستم و سهراب توسط گروه داروگ به سرپرستی حمیدرضا سیدنیا رفته است، در استقبال از این اثر فاخر هنری مطلبی تحلیلی نوشته که در ادامه به انتشار آن می پردازیم:

می مانی ! و در یک آن د چارِ شگفتیِ صحنه ای می شوی که گودِ زورخانه و معابد مهری و نوای موسیقی است و سپس این الوانِ شفاف و درخشندۀ نور پردازی ست که قوسِ صعودی می گیرند و در چرخ و تابِ بیقرار خود ، نگاهِ تو را می نوازند .

 آن سوتر آبی های شفاف و لعالیِ کعبه هایی ست که تو گویی ، واژه هایِ فردوسی بزرگ ، بر آن نقش بسته است . ناگهان نیوشۀ رنگین و خوشخوانی ، تو را از یک تراژدی و یک غمنالۀ خونینِ حماسی آگاه می کند و سپس این ضرباهنگِ کوبندۀ چرخ بلند و نیلوفری ست که در بیدادِ یک تصادفِ بسیار تلخ ، که همانا کشته شدن ِ پنهانی و خاموشِ دایی سهراب است ، بر تاقِ بلندِ سپهر کوفته می شود و فاجعه آغاز می گردد .

تند بادی که می خواهد قامتِ رعنایِ سهراب را به خاک افکند و این ترنجِ منقش و شاداب را لگد کوب نماید ! باری نمایش آیینی رستم و سهراب ، در تلخیص و تقطیرِ خود ، بیشتر موسیقی است تا صحنه گردانِ این درامِ دیر پای کهن . گاهی دَ ف و حلقه هایِ خوشنواز آن است و گاهی ، ضَرب که مُدام مُدعی را به چرخ وا می دارد و آنسوتر کمانچه ای که دل را در جفای روزگارِ درشت می گریاند و سرانجام این بربط نوازِ چیره دستِ ماست که غمنالۀ سهراب را همراهی می کند و به زخم دشنۀ پهلویش زار می گرید .

 در این نمایش که شکل و ژانرِ موسیقی زورخانه ای که اینک با دَف و بَربَط و کمانچه و آواز حزینِ روایتگر ، آمیخته شده است ، خود به مرحلۀ عالی تری از موسیقیِ کلاسیک ما دست یافته است که چنین شنوده را منفعتی شایان حاصل می شود . تا ما بیدرنگ به سفیران و دلالت های موسقیی تاترِ آیینی رستم و سهراب شاد باش بگوییم که در شبی نغز ، چنین یادگاری برای تشنگانِ موسیقی و وَرزش و هنر سبزوار به یادگار گذاشتند که امیدوارم چنین اتفاقی که از تلفیقِ بسیار خوبِ ضرب زورخانه و دَف و دیگر ادواتِ موسیقی بر آمد ، دیگر موسیقی سبزوار ، به حاشیه ها رانده نشود و نوایِ گرم و لطیفِ گروهِ داروگ ، بازهم بسط و گسترش بیابد و به میدانی گسترده تر پای بگذارد .

چنانکه ملاحطه شد نغمه و تلاطمِ موسیقایی این نمایش ، کشفِ ردیف و گوشه ای دیگر از ضرب و وزن و موسیقی چند صدایی ما بود که به خوبی از گدرگاهِ تک صدایی عبور کرد و طرحی نو در انداخت. یا بهتر بگویم این موسیقی در اجرایِ خویش ، هیچ چیزی را ناگفته نگذاشت . از اینروست که تاکید می شود ای کاش هنرستان و آموزشگاه های عالی موسیقی ما ، می توانستند که چنین جهشی را درموسیقی ببینند و دستِ این گروه از هنرمندان بی ادعا و پُر قریحه را بگیرند و موسیقی علمی را به آنها ، آموزش بدهند .

 مگر نه آنکه یکی از ضروری ترین مسایل در موسیقی حیاتی ما ، همین گسترش موسیقی علمی ست ؟ بگذارید تا ما نیز چونان موسیقی حماسی ملل دیگر همچون آلمان ، موسیقی دانانِ بزرگی چون واگنر داشته باشیم که درامِ حماسی تریستیان و ایزولده را با موضوع عشق و مرگ به جهان عرضه داشته است .

بگدارید تا تنها لوهنگرین نباشد که بر اساس یک شعر حماسی ژرمن در وایمار اجرا شود . بگذارید تاما هم مثل چایکوفسکی موسیقی دانِ بزرگِ روس بگویم که من ایرانی هستم با کاملترین معنای ِ ممکنِ این کلمه . ودر آن هنگام است که می شود بازهم به گفتۀ آن موسیقی دانِ اُتریشی گوستاو مالر بگویم : سنفونیِ ما نیز جهانی است که همه چیز را در بر می گیرد .

نکتۀ بعدی را با ارتباطِ زورخانه با آیینِ مهر دنبال می گیریم که شباهت شگفت انگیز این را استاد مهرداد بهار در تحقیق جانانۀ خود آورده است و آیین زورخانه را تا دورانی بسیار دور تا گَاهِ باستان پیش می بَرد و ما را از پیوندِ زورخانه و آیین مهر ، آگاه می کند . باشد که تضمین بدیعی باشد برای هنرسنجشگر و اندیشۀ ژرفی که می خواهد از میراثِ نیاکان به بهترین وجه استفاده نماید و به قول حکیم سبزواری قوسِ صعودی آن گوهرهای تابان را بنمایاند .

 به یاد داشته باشیم که سرکار خانم پری صابری با کارگردانی نمایش زیبای رستم و سهراب در تالار وحدت ، شروع جدیدی در کارنامۀ درخشان خود داشتند که بعدها نشان ابن سینا را از یونسکو و نشان شوالیه را از فرانسه از آنِ خود کردند و چندین بار لوح سپاس را از جشنوارۀ بین المللی فجر گرفتند .

از این رو من اطمینان دارم که فرزندان سبزوارِ باستانی ، چنین همت و توانایی را دارند که بتوانند مثل پری صابری ، خوش بدرخشند و هنر اعتلایی سبزوا را به همه جا ببرند . از جمله آقای حمیدرضا سید نیا و گروه سر افراز داروگ که در این نمایش به مَد د مهارت و دانش و هنر خویش ، توانستند گوشه هایی از ذوق خلاق و ابداع جانِ خودشان را به معرض نمایش بگدارند و نیز آقای سید حسن نقیب زاده و همکارانشان که به لطافتِ تمام ، ضربِ موزون و خوش صدای زورخانه را در این نمایش ، عرضه داشتند و همچنین اجرایِ خوبِ کمانچه که به تنهایی یک مجانبت و ابتکارِ مفید و تازه ای بود .

 یا در آنسو ، نوای بَربَط ، خود یک نوازش به تمام معنا لطیف و سرشار بود که گمان نکنم به این زودی ها از ذهن و روان تماشاچی برود . همه و همۀ این عوامل ، شکل و ژانر موسیقی را بسیار خوب حفظ می کردند و آنها را به سفیران دلالت های موسیقی سبزوار ، مبدل می نمودند تا یک شب فرخ و نغز را برای تشنگان موسیقی و وَرزش ویک امتیاز ویژه برای عوامل اجرایی و از آن جمله ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی سبزوار به یادگار بگذارند . نوای چنین اُلفت و همتی همیشه باد .

 حسین خسروجردی -  سی ام اردیبهشت 1393- مشهد

منبع:مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار  http://www.asrarnameh.com/news.php?id=5231

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۳ ، ۰۶:۰۵
رضا حارث ابادی

در روشنایی های اتاق تاریک

آشنایی با محمود امیری عکاس برجسته ایران

آشنایی با محمود امیری عکاس برجسته ایران

آقای محمود امیری یکی از هنرمندان برجسته سبزوار در عرصه عکاسی است که سابقاً در این شهر  به فعالیت های تئاتری نیز مشغول بوده است، اما اینک سالهاست که به صورت حرفه ای به عرصه هنر عکاسی وارد شده است.

آقای حسین خسروجردی نویسنده توانمند شهرمان در اقدامی قابل ستایش برای شناساندن این هنرمند سبزواری به مخاطبان گرامی این مجله، به بازدید از سایت محمود امیری پرداخته و با نگارش ادبی خود بخش های مختلف وبسایت «روشنی های اتاق تاریک» را معرفی کرده است.

وقتی که با قلم یک هنرمند نویسنده به دیدار سرای اینترنتی یک هنرمند عکاس می روی ، حقیقتا از لطفی دیگر برخوردار است. انگار واژه ها هریک خود انعکاس آینه واری می شوند، از تصاویر پر رمز و رازی که دوربین هنرمند عکاس مشاهده کرده و به زیبایی به تصویر کشیده است:

در شناختِ عکاسِ برجستۀ ایران :

محمود امیری با عکس های خاطره انگیز شهر سبزوار و جهانی که بی انتها ست.

باز می کنی ، پنجره ای خواهد آمد با عکس هایی که روح بلورینی بر آن فلش زده است تا تو را به گالریِ زیبا و سرشار و متنوعی دعوت کند که موضوع و مضامینِ آن ، هُنرِ زندگی ست . یک سفر معنوی که آدمی را به طلعتِ صُبحد مِ طلوعِ آفتابِ هُنر ، می برد . سایتی که می خواهد شخص را با روشنی های اتاقِ تاریکِ دوربینِ عکاسی ، آشنا بسازد و بعد تو را در مجاورتِ جان شیفته ای قرار بدهد که محمود امیری نام دارد .

با عکس ها و پُرتره هایی که از بدایت و نهایتِ عشق ، سخن می گوید . هُنر وَری بیقرار ، ایستاده در مَرزی که باروخ اسپینوزا فیلسوفِ هلندی ، آن را نامتناهی دانسته است و بر آن است که : باید همه چیز از نگاهِ این نامتناهی دیده شود . و تو می نگری به عکس هایی که از دوربینِ مآل اندیشِ او ساطع می شود با پشتوانۀ تفاهم و همبستگی و نمودی که بر جادۀ کمال کشیده اند . پُختگی و تبحُری که از تکاپویِ چهل سال عکاسی خبر می دهد و بیننده را از دروازه ای عبور می دهد که نظارتِ خردمندانه اش ، دفاع از آیندۀ بشر است .

 در ، وُرودیِ این سایت ، خودِ امیری ست که همچون میزبانی بی ریا و مُتبسم، به معرفیِ مختصر خود می پردازد و نگرنده را با اولین نمایِۀ شناختِ عکس و دوربین و انسان ، آشنا می سازد . صدایِ نا فذی که با عاطفۀ صمیمیِ زُلالِ خود می گوید : محمود امیری هستم متولد سبزوار که آشنایی با عکاسی را از سال 1351 آغاز کرده ام . تحصیلات را در رشتۀ عکاسی در مقطع کارشناسی و ارشد در دانشکدۀ هنرهای زیبا و دانشگاه تهران و دانشگاه هنر ادامه داده ام و سپس در نمایشگاه های فردی و گروهی و چاپِ آثار در برخی نشریاتِ عمومی و تخصصی قبل و بعد از انقلاب ، شرکت کرده ام . علاقه و تخصُصِ اصلی من ، عکاسی مُستند و پُرتره و منظره و صنعت است و سپس آقای امیری به دوربین هایِ کاریِ خود طیِ 40 سال می پردازد و از آن ها سخن می گوید و آنگاه در تقسیم بندیِ سایت خویش ، در بخشِ گالری ازموضوعات و مکان ها و آخرین عکس ها و همچنین عکس هایِ میهمان می گوید که می شود در بخش موضوعات ، به عناوینی همچون : پُرتره ، کودک، چوپان، خانواده ، جوان ، همدلی ، دوستی ، بازی ، نمایش ، تماشاگر، عکاسی ، گردِ هم آیی ، خواب، ارتباط ،جمعیت ، دست ، طنز ، شادی ، کوه نوردی ، تنهایی ، معماری ، منظرۀ شهری ،خانه ،مدرسه ، زندگی روزانه ،خیابان ، پیاده رو ، رَهگذ ر ،شب ، دیوار ، پنجره ، در، راه پله ،جاده ،منظره ، نهر ،دریا ، درخت ،گُل ، صنایع دستی ، صنعت ، کارگر ، رنگ ، مجسمه ،طبیعت بی جان ، سایه و ضدِ نور ، سکوت ،سرعت ، قدرت، چتر ، حیوانات و سگ اشاره کرد که مثلا وقتی که به عکس هایِ موضوع دوستی می نگری ، خود نشانه ای از صمیمیت و همدلی و هنجارهای خوبِ زندگی ست .

در موضوع شادی ، پسری را می بینی که شوقِ کبوتر او را آکنده از شادی نموده است . میوه چینان هم در یک چنین گرمای پر حس و عاطفه ای شریکند . یا حتی آن آفتابه به دست که به جوان دسپاچۀ منتظر نگاه می کند ودارد می خند د و یا دَ مِ دست ترین عکس هایی که دو دختر همشکل و همسان را نشان می دهد که با خنده های نازنینشان ، مویدِ این شادی هستند . و آن سوتر که موضوع خانه است واز متنوع ترین خانه های ایران حکایت دارد .
 

ازخانه هایی که در میان کوه های مُرتفع و سنگبار قرار گرفته اند یا قصرهایی که پُر از جلاجل و تفاخر و طمطراق هستند . از خانه هایی که سقفی چوبین و ساده دارند تا خانه هایی که زیر پنجره شان ، پر از گل های رنگارنگ است . و چگونه بگویم که بخشِ مکان ها خود دنیایی مُتکسر و وسیع و برازنده از دیدنی هاست .

 از یزد و شیراز و میبُد گرفته تا دورترین نقاطِ کویر ایران . از خا ر و توران تا الموت و عَلَم کوه و سپس پاریس و رُم و فلورانس و ونیز و کاپری ست ... همه سرشار از رُخ نمایی و شناخت و دیدار با بدایعِ محیطی و جغرافیایی هستند .

 عکس هایِ خارِ و توران ، خود پدیده ای غریب و ناشناخته ای ست که گویی در شطِ دور افتادۀ دنیا قرار دارد . از سنگِ گورِ جدا مانده از قبر تا نک درختِ تناورِ صخره های سخت که بر آن دخیل بسته اند . باید بیدادِ این وادیهایِ رها و زمخت و در عین حال بسیار سخت کوش را دیدکه زمین های قاچ قاچ و ترکیده دارند .

 باید به میبُد رفت و معماری و اضلاع و قوسِ ضربی های مردم آنجا را دید و به نمودهای این سرزمینِ اهورایی توجه کرد . مکانی پُر از نور و سَقف و آب انبار و کاروانسرا و خانه و کاشانه های قدیم که در پرتوِ مهربانِ آفتاب ، می درخشند و خویش را می نمایند . باشد که بدانیم و بیابیم که ایران کشورِ زنده و پایداری ست .

 با رنگها و ذوق و هنرِ ایرانی که بر هر چیز ، نجوایِ زندگی افکنده است . آرزوها در کویر ، همیشه همخوانِ خانه و معبر و دالان وسقفِ گنبدی و مناره و بادگیر های بلند می باشد . دیدار از عکس های دور دستِ این کویرها و کوه ها و سَریرِ ابرها ، خود یک تماشایِ افسون کننده و تماشایی و بدیع هستند .
 

 به امیری درود می فرستم که با این سایت خواسته است تا روحِ اثیری هُنر و رازِ جاودانگی ایران را به ما یاد آوری کند که بدین سان از طاق و سَقف و درخت و آب و آنسوتر، عَلَم کوهِ فرازمند می گوید و ما را در جلوۀ هزار نقش و مه بیز و ساکتِ آنها قرار می دهد و در ما ، جاری وساری می سازد . حتی عکس های اروپایی محمود امیری خود گویایِ تاریخ و تحول و تحرک و تعاریفِ روزگاری ست که می شود از دلِ آن به عصر نوزایی و رونسانسِ اروپا ، قدم گذاشت .

 می توان در قلمروهای شهرهایی که او از آن عکس گرفته است به تحولاتِ حیرت انگیز علمی وفنی و معماری و هنر و افزار و حفظِ آثار پی برد و از دلِ آنها به پاریس نگریست . به پاریسی که روزگاری قلبِ فرهنگ و تمدنِ اروپا بود با معماری و باغ آرایی و استحکامات و موسیقی و هنر و کلیساها و نحله های مذهبی و رجال نام آور و انقلابی که دورانِِ دردناک و خسته کنندۀ فودالیسم را به سرمایه داری رساند .

 انقلابِ توانمندی که به آن انقلابِ کلاسیک گفته اند و روزگاری ستارۀ درخشانِ آن ، ماکسیملین دو ربسپیر بود که سپیدۀ امید بخشِ عدالت را در آن دیده بود . و این مرد ، چه زود به دستِ خود انقلاب فرانسه به زیرِ تیغۀ گیوتین ، فرستاده شد !

 آری محمود امیری با دوربینِ خود، به درونِ این کاخ ها و این معماری های کمال یافته رفته است تا از سرشتِ حجاب هایِ نهانِ این شهر ، پرده بردارد و با ما از تفرعن شاهان و کشور گشایان بگوید که میوه های تلخ ایجاد کرده بودند . بگذارید با دوربین او به ایتالیا و شهر رُم برویم و این شهر را با دَ ر بارها و پاپها ببینیم . با پادشاهان و جنگهای بی شمارشان نظاره کنیم و سپس رُمِ تاریخی را با نوزایی رونسانس تماشا کنیم .

با سر گذ شتِ سولاها ، سیسرون ها ، کراسوس ها و نرون ها و نیز خاندان های بردۀ پلب و حملۀ بَربَرها به رُمِ غربی و زایشِ دولت های اروپایی . و دیگر اینکه بیاییم و از دیگر شهر هایی که امیری از ایتالیا برایمان به ارمغان آورده به سوی جنگ حهانی و سپس انقلابِ علمی وفنی با دامنه های حیرت انگیز آن برویم و به دگرگونی های آن چشم بدوزیم . و چنین است که در گذ رگاهی که این هنرمند ، ما را به کوهستانِ پاکیزۀ هنر خویش می برد ، باید به هر چیز از دیدگاهِ گستردۀ تحولات تاریخی و کشفِ بدایع و فکر و اندیشه ای نگریست که به آن ، هنر متعالی می گویند و دیگر آنکه برای شناختِ امیری ، باید او را در پیوندِ کار و تلا شی دید که عکس نام دارد . عکس هایی که در طول چهل سال از روشنی های اتاقِ تاریکِ دوربینِ او ، بیرون آمده اند تا ما را به منظر گاهِ عالمی ببرند که ، هُنر عکاسی نام دارد . این هُنر شکفته و همیشه باد .

سایت عکس های محمود امیری:                        www.mahmoudamiri.com

حسین خسروجردی

 اردیبهشت 1393 - مشهد

منبع:

http://www.asrarnameh.com/lifestyle.php?id=5075

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۴۸
رضا حارث ابادی