ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghi_news/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

روستای حارث آباد سبزوار

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

رضا حارث آبادی بیهقی

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

دانشگاه حکیم سبزواری

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

دکتر مهیار علوی مقدم

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

بایگانی

پیوندها

۴۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابوالفضل بیهقی» ثبت شده است

افتخار ادبیات فارسی به تاریخ بیهقی 
استفاده حکیمانه از طنز و شگردهای زبانی برای نقد سیاسی و اجتماعی در پوشش تاریخ‌نگاری

تاریخ بیهقی، تاریخ ناصری، تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتکین، جامع التواریخ و تاریخ مسعودی نام‌های متعددی برای اثر معروف ابوالفضل بیهقی تاریخ‌نگار عصر غزنوی است که متن موجود آن با لحنی ظاهراً جانبدارانه به رویدادهای سالیان 409 تا 470 هجری قمری پیرامون حکام غزنوی می‌پردازد

اما 25 جلد آن به دستور مسعود شاه غزنوی از بین رفته تا به درستی نتوان درباره این کتاب قضاوت کرد.پنج مجلد باقی مانده که به هر حال ملاک قضاوت منتقدان درباره کتاب و مولف آن به حساب می‌آید، علاوه بر تاریخ غزنویان، اشاراتی به حکومت‌های صفاریان و سامانیان را نیز دربردارد که عمدتاً از مشاهدات یا شنیده‌های خود مولف است و علاوه بر اینها بیهقی مطالبی نیز از دیگران درباره اهم حوادث تاریخی صدر اسلام نقل می‌کند که عمدتا مربوط به خراسان و شرق ایران هستند. 
اگر در پی دلایل حذف 25 مجلد از حجم 30 جلدی تاریخ بیهقی باشیم کافی است به انتقادات و اشکالاتی که در همین پنج جلد باقی مانده نسبت به غزنویان دیده می‌شود بنگریم که چگونه ارزش‌ها و اعتقادات مردم و رفتارهای درباریان را با هم می‌سنجد و مخاطب هوشمند را به سمت نگرشی نسبتا دقیق سوق می‌دهد. 
بنابرهمین شواهد می‌توان خاطر نشان کرد اگر بخش‌های حذف شده تاریخ بیهقی را به فرض محال می‌شد به دست آورد اولا یکی از وسیع‌ترین و مفصل‌ترین تواریخ جها ن را برای اشراف بر یک مقطع تاریخی هفتاد ساله در دست می‌داشتیم و ثانیا به احتمال قریب به یقین خود را با انتقادی‌ترین متن تاریخی - حداقل در حوزه توقع معقول از یک مورخ تحت نظارت دربار - مواجه می‌دیدیم که در مقایسه با نظایر جهانی خود می‌توانست سند افتخاری بس عظیم‌تر برای تاریخ تالیفات ادبی و تاریخی در ایران باشد. 
آنچه اکنون در دست است مجلدهای پنجم، ششم، هفتم و هشتم و نهم تاریخ بیهقی است که وقایع سالهای 421 تا 432 هجری قمری یعنی مرگ سلطان محمود غزنوی تا فرار سلطان مسعود غزنوی به هند را در برمی‌گیرد و علاوه بر اینها گزارش یک بخش کوتاه از دوران حکومت محمود غزنوی هم در دست است که "باب خوارزم" نامیده شده است. 
مستند بودن وقایع و شرح دقیق جزئیات آنها مهم‌ترین ویژگی و بی‌سابقه‌‌ترین رویکرد برای یک کتاب تاریخی است که ارزش انتقادی متن حاضر و ارزش صد چندان متن اصلی را اثبات می‌کند و نشان می‌دهد که ابوالفضل بیهقی تا پایان کوشیده به این جمله خود پایبند بماند که نوشته است: 
"سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را." 
هدف دقیق بیهقی از این تالیف سترگ افراشتن بنای یک "تاریخ پایه" و قابل استناد "تا آخر روزگار" بوده است. به تصریح خود وی: 
"غرض من آن است تاریخ پایه‌ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی بماند." 
تعیین چنین هدفی، طبعا از یک سو پشتوانه تحمل سختی‌های پایبندی به اصل "دقت" و "شرافتمندی" در نگارش تاریخ است و از سوی دیگر روشنگری تحملی است که بیهقی در برابر حذف بی‌رحمانه آنهمه نوشته به خرج داده تا بهانه‌ای برای نابودی کامل این سند تاریخی به دست پادشاه غزنوی ندهد. 
سبک نگارش تاریخ بیهقی نیز اصطلاحا بینابین است یعنی ویژگی‌های اصلی آن همان ویژگی‌های سبک ساده و مرسل خراسانی است اما به ضرورت نقل پوشیده اشکالات کار پادشاهان غزنوی از شیوه پراطناب و صنعت پردازانه مرسوم آن زمان در عراق نیز بهره گرفته تا در پناه ابهام و ایهام و شگردهای زبانی بتواند سخن خود را از گزند سانسور و جان خود را از غضب درباریان مصون بدارد و اینکه توانسته تنها یک چهارم کار خود را از حیث حجم و این میزان از حقیقت امور را از حیثت کیفیت نقل تاریخ حفظ کند با توجه به آنچه خود وی درباره غزنویان به ما خبر می‌دهد و آنچه همین دودمان با امثال فردوسی کرده‌اند خود شاهکاری دیگر به شمار می‌آید. 
در عین حال به کارگیری طنز و طعنه نیز یکی از هنرهای ابوالفضل بیهقی برای گذراندن اخبار زمان خود از صافی تنگ‌نظری حاکمان عصر است. در این باره محمدجعفر یاحقی در مقاله‌ای می‌نویسد: 
این تصویر یا اصل علمی که زبان تاریخ، خبری و ابلاغی است نه انشایی و عاطفی در مورد تاریخ‌های صرف و در نمونه‌هایی هم‌شان و هم روزگار بیهقی مثل تاریخ گردیزی و تاریخ یمینی و تاریخ سیستان که تاریخیت صرف آنها مورد اتفاق است البته تا حدی صدق می‌کند، اما فی‌المثل در مورد تاریخ بیهقی، که ادبیت آن تا آنجا غلبه یافته که برخی صریحا از آن به عنوان یک متن نمایشی و بعضی دیگر به مثابه داستان‌ یاد کرده‌اند، ابدا صادق نیست. 
تاریخ بیهقی به هرحال بیشتر از آن که تاریخ باشد یک متن ادبی است که مضمونی تاریخی دارد. پس جای شگفتی نیست اگر ببینیم نه تنها امروز که از گذشته‌ها تاریخ بیهقی بیشتر از آنکه ابزارکار تاریخ‌گران و تاریخ‌نویسان باشد در دست دانشجویان ادبیات دیده شده و کتاب بالینی ادیبان و ادب دوستان بوده است. 
یاحقی سپس می‌افزاید: اگر خصیصه ادبیت را برای تاریخ بیهقی به عنوان امری ذاتی بپذیریم، وجود طنز را که یکی از شگردهای ادبی و زبان‌خاص آثار اجتماعی و انتقادی است در آن بیشتر توجیه پذیر خواهیم یافت. 
این نویسنده همچنین شواهدی می‌آورد که بیهقی [به اقتضای کار تاریخ‌نگاری که دوست و دشمن نمی‌شناسد] نمی‌تواند هنر ملیح و موثر طنز را از کسی دریغ دارد و خود نیز برای پیشرفت کارش از آن سود می‌جوید. از جمله وقتی در سال 422 میمندی برای بار دوم وزیر می‌شود ظاهرا با قبای ساده‌ای به دیوان می‌آید. بیهقی آن سوی قضیه را هم می‌بیند و با همه حرمتی که برای وزیر قائل است می‌گوید از "ثقات او شنیدم که بیست و سی قبا بود او را یکرنگ،‌که یک سال می‌پوشید و مردمان چنان دانستندی که یک قباست و گفتندی سبحان‌الله این قبا از حال بنگردد." 
* تاریخ بیهقی با التزام تمام به پیروی هدف‌های فرعی از هدف اصلی تالیف شده است 
* محمدجعفر یاحقی: ادبیت تاریخ بیهقی تا آنجا غلبه یافته که برخی صریحاً از آن به عنوان یک متن نمایشی یاد کرده‌اند 
* اگر پادشاه غزنوی 25 جلد تاریخ بیهقی را معدوم نکرده بود اکنون با عظیم‌ترین سند تاریخی برای درک یک دوره سیاسی و اجتماعی روبرو بودیم 
* آنچه از تاریخ بیهقی دردست است تنها حوادث مربوط به مرگ سلطان محمود تا فرار سلطان مسعود غزنوی به هند را در بر می‌گیرد 
* ابوالفضل بیهقی در آغاز کار با خود عهد کرده است "سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را

منبع : روزنامه جمهوری اسلامی  محمدعلی - محمدی (م. ریحان)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۲ ، ۰۵:۲۸
رضا حارث ابادی

ذکر بر دار کردن حسنک وزیر رحمه الله علیه

ابوالفضل بیهقی بریده ای از تاریخ بیهقی
تاریخ نگارش در حدود 450 ـ 460 هـ . 
«ابوالفضل محمد بن حسین کاتب بیهقیِ نوزده سال منشی دیوان رسائل غزنویان بود و تاریخ عمومی جامعی در بازه دنیای معلوم عصر خود نوشته بود که بگفته بعضی سی مجلد بوده است و اکنون فقط آنچه راجع بعهد سلطان مسعود غزنوی می‌باشد در دست است ـ که بتاریخ مسعودی و یا «تاریخ بیهقی» معروف است. بدون گزافگوئی میتوان گفت که تاریخ بیهقی از رهگذر سادگی بیان وصداقت و نثر روان و بیغرضی نسبی مؤلف در ذکر وقایع و روشنی زبان یکی از بهترین نمونه‌های نثر فارسی است ـ زیرا اگر بگویم بهترین نمونه و شاهکار نثر فارسیست میترسم به تهور فوق‌العاده متهم کنند. ابوالفضل بیهقی نوشتن این تاریخ را در سال 451 هـ . ق. آغاز کرد. وی در سال 470 وفات یافت. در این کتاب مؤلف اسناد و مدارکی آورده که ترجمه از عربی است و غالباً تأثیر نحو عربی در آنها محسوس میباشد. 
ذکر بر دار کردن حسنک وزیر رحمه الله علیه ...

فصلی خواهم نبشت، در ابتدای این حال بر دار کردن این مرد و پس بشرح قصه تمام پردازم. امروز که من این قصه آغاز می‌کنم، در ذی‌الحجه سنه خمسین وار بعمائه در فرخ روزگار سلطان معظم ابو شجاع فرخزاد بن ناصردین الله، اطال‌الله بقاؤه و ازین قوم که من سخن خواهم راند، یک دو تن زنده‌اند، در گوشه‌ای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سالست تا گذشته شده است و بپاسخ آنانکه از وی رفت گرفتار و ما را بآن کار نیست، هر چند مرا از وی برآید، بهیچ حال. چه عمر من بشست و پنج آمده و بر اثر وی می‌بباید رفت و در تاریخی که می‌کنم سخن نرانم که آن بتعصبی و تر بدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را. بلکه آن گویم، که تا خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند. این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود، اما شرارت و زعارتی درطبع وی مؤکد شد و بآن شرارت دلسوزی نداشت و همیشه چشم نهاده بودی، تا پادشاهی بزرگ و جبار بر چاکری خشم گرفتی و آن چاکر را لت زدی و فرو گرفتی، این مرد از کرانه بجستی و فرصتی جستی و تضریب کردی و المی بزرگ بدین چاکر رسانیدی و آنگاه لاف زدی که: فلان را من فرو گرفتم. و اگر چنین کارها کرد کیفر دید و چشید و خردمندان دانستندی که نه چنانست و سری می‌جنبانیدندی و پوشیده خنده می‌زدندی که نه چنانست، جز استادم که او را فرو نتوانست برد، با این همه حیلت، که در باب وی ساخت و از آن در باب وی بکام نتوانست رسید، که قضای ایزد، عزوجل، با تضریب‌های وی موافقت و مساعدت نکرد و دیگر که بونصر مردی بود عاقبت نگر، در روزگار امیر محمود، رضی‌الله عنه، بی‌آنکه مخدوم خود را خیانتی کرد، دل این سلطان مسعود را رحمه الله علیه، نگاه داشت، به همه چیزها که دانست، که تخت ملک پس از پدر او را خواهد بود و حال حسنک دیگر بود، که بر هوای امیر محمد و نگاه داشت دل و فرمان محمود این خداوندزاده را بیازرد و چیزها بکرد و گفت، که اکفا آنرا احتمال نکنند، تا بپادشاه چه رسد، هم چنانکه جعفر برمکی و این طبقه وزیری کردند، بروزگار هارون الرشید و عاقبت کار ایشان همان بود، که از آن این وزیر آمد و چاکران و بندگان را با زبان نگاه باید داشت، با خداوندان، که محالست روباهان را با شیران چخیدن و بوسهل با جاه و نعمت و مردمش در جنب امیر حسنک یک قطره آب بود از رودی، از روی فضل جای دیگر داشت اما چون تعدیها رفت از وی کسی نماند، که پیش ازین درین تاریخ بیآوردم. یکی آن بود که عبدوس را گفت که: «امیرت را بگوی که من آنچه کنم بفرمان خداوند خود میکنم، اگر وقتی تخت ملک بتو رسد، حسنک را بردار باید کرد». لاجرم چون سلطان پادشاه شد این مرد بر مرکب چوبین نشست و بوسهل و غیر بوسهل درین کیستند، که حسنک عاقبت تهور و تعدی خود کشید و بهیچ حال بر سه چیز اغضا نکنند: الخلل فی الملک و افشاء السر و التعرض و نعوذ بالله من الخذلان. چون حسنک را از بست بهرات آوردند، بوسهل زوزنی او را بعلی رایض، چاکر خویش، سپرد و رسید بدو، از انواع استخفاف، آنچه رسید، که چون باز جستی نبودی و کار و حال او را انتقامها و تشفی‌ها رفت و بدان سبب مردمان زبان بر بوسهل دراز کردند، که زده و افتاده را نتوان زد و انداخت. مرد آن مردست که گفته‌اند: العفو عند القدره بکار تواند آورد و قال الله عز ذکره قوله الحق: «الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین». و چون امیر مسعود، رضی الله عنه، از هرات قصد بلخ کرد و علی رایض حسنک را ببند می‌برد و استخفاف می‌کرد و تشفی و تعصب و انتقام می‌برد، هر چند می‌شنودم، از علی، پوشیده، وقتی مرا گفت که: «از هر چه بوسهل مثال داد از کردار زشت، در باب این مرد، از ده یکی کرده آمدی و بسیار محابا رفتی.» و ببلخ در ایستاد و در امیر می‌دمید که: ناچار حسنک را بردار باید کرد و امیر بس حلیم و کریم بود، جواب نگفتی و معتمد عبدوس را گفت، روزی پس از مرگ حسنک، از استادم شنودم که: «امیر بوسهل را گفت: حجتی و عذری باید،‌ بکشتن این مرد را». بوسهل گفت: «حجت بزرگتر از این که مرد قرمطی است و خلعت از مصریان استد، تا امیرالمؤمنین القادر بالله بیآزرد و نامه از امیر محمود باز گرفت؟ و اکنون پیوسته ازین می‌گوید و خداوند یاد دارد که بنشابور رسول خلیفه آمد و لوا و خلعت آورد و منشور و پیغام درین باب بر چه جمله بود. فرمان خلیفه درین باب نگاه باید داشت». امیر گفت: «تا درین باب بیندیشم». پس ازین،‌ هم استادم حکایت کرد که: «عبدوس با بوسهل سخت بد بود، که چون بوسهل درین باب بسیار بگفت، یک روز خواجه احمد حسن را، چون از بار باز می‌گشت امیر گفت که : «خواجه تنها بطارم بنشیند، که سوی او پیغامیست، بر زبان عبدوس.» خواجه بطارم رفت و امیر، رضی‌الله عنه، مرا بخواند و گفت: «خواجه احمد را بگوی که حال حسنک بر تو پوشیده نیست، که بروزگار پدرم چند دردی در دل ما آورده است و چون پدرم گذشته شد چه قصدها کرد، بزرگ، در روزگار برادرم ولیکن بنرفتش و چون خدای عزوجل بدان آسانی تخت و ملک بما داد اختیار آنست که عذر گناهکاران بپذیرم و بگذشته مشغول نشوم، اما دراعتقا این مرد سخن میگویند، بدان که خلعت مصریان بستد، برغم خلیفه، و امیرالمؤمنین بیآزرد و مکاتبت از پدرم بگسست و می‌گویند که: رسول را که بنشابور آمده بود و عهد و لوا و خلعت آورده، پیغام داده بود که: حسنک قرمطیست، وی را بر دار باید کرد و ما این بنشابور شنیده بودیم و نیکو یاد نیست. خواجه اندرین چه بیند و چه گوید؟» چون پیغام بگزاردم خواجه دیری اندیشید، پس مرا گفت: «بوسهل زوزنی را با حسنک چه افتاده است، که چنین مبالغتها در خون ریختن او کرده است؟». گفتم: «نیکو نتوانم دانست، این مقدار شنوده‌ام که: یک روز بر سرای حسنک شده بود، بروزگار وزارتش، پیاده و بدراعه، پرده‌داری بروی استخفاف کرده بود و وی را بینداخته». گفت، «ای سبحان‌الله، این مقدار شغر را از چه دردل باید داشت؟» پس گفت: «خداوند را بگوی که: در آن وقت، که من بقلعه کالنجر بودم، بازداشته و قصد جان من میکردند وخدای عزوجل نگاه داشت، نذرها کردم و سوگندان خوردم که در خون کس، حق و ناحق، سخن نگویم و بدان وقت که حسنک از حج ببلخ آمد و ما قصد ماوراءالنهر کردیم و با قدرخان دیدار کردیم، پس از بازگشتن بغزنین، ما را بنشاندند و معلوم نه که در باب حسنک چه رفت و امیر ماضی بر خلیفه سخن بر چه روی گفت و بونصر مشکان خبرهای حقیقت دارد از وی باز باید رسید و امیرخداوند پادشاهیست، آنچه فرمود نیست بفرماید، [که اگر بروی قرمطی درست گردد، در خون وی سخن نگویم. بدان که وی را درین مالش که امروز منم مرادی بوده است] و پوست باز کرده. بدان گفتم که وی را در باب من سخن گفته نیاید، که من از خون همه جهانیان بیزارم و هر چند چنینست نصیحت از سلطان بازنگیرم که خیانت کرده باشم، تا خون وی و هیچ کس بنریزد، البته که خون ریختن کاری بازی نیست». چون این جواب باز بردم، سخت دیر اندیشید. پس گفت: «خواجه را بگوی: آنچه واجب باشد فرموده آید». خواجه برخاست و سوی دیوان رفت و در راه مرا گفت که: «عبدوس، تا بتوانی خداوند را بر آن دار که خون حسنک ریخته نیاید، که زشت نامی تولد گردد». گفتم: «فرمانبردارم» و بازگشتم و با سلطان بگفتم. قضا در کمین بود، کار خویش میکرد و پس ازین مجلسی کرد. با استادم، او حکایت کرد که در آن خلوت چه رفت. گفت که: «امیر پرسید مرا، از حدیث حسنک و پس از آن حدیث خلیفه و آنچه گوئی در دین و اعتقاد این مرد و خلعت ستدن از مصریان؟ من در ایستادم و حال حسنک و رفتن بحج، تا آنگاه که از مدینه بوادی القری باز گشت، بر سر راه شام و خلعت مصری بگرفت و ضرورت را ستدن و از موصل راه گردانیدن و ببغداد باز نشدن و خلیفه را بدل آمدن که مگر امیرمحمود فرموده است. همه بتمامی شرح کردم. امیر گفت: «پس از حسنک درین باب چه گناه بوده است؟ که اگر راه بادیه آمدی در خون آنهمه خلق شدی»، گفتم: «چنین بود ولیکن خلیفه را قرمطی خواند و درین معنی مکاتبات و آمد و شد بوده است و امیرماضی، چنانکه لجوجی و ضجرت وی بود، یک روز گفت: «بدین خلیفه خرف شده بباید نبشت که: من از بهر قدر عباسیان انگشت در کرده‌ام، در همه جهان و قرمطی میجویم و آنچه یافته آمد و درست گردد بر دار میکشند و اگر مرا درست شدی که حسنک قرمطیست، خبر بامیرالمؤمنین رسیدی که در باب وی چه رفتی. وی را من پرورده‌ام و با فرزندان و برادران من برابر است و اگر وی قرمطیست من هم قرمطی باشم». هر چند آن سخن پادشاهانه نبود، بدیوان آمدم و چنان نبشتم، نبشته‌ای که بندگان بخداوندان نویسند و آخر پس از آمد و شد بر آن قرار گرفت که آن خلعت، که حسنک استده بود و آن طرایف، که نزدیک امیر محمود فرستاده بودند، آن مصریان، با رسول ببغداد فرستد، تا بسوزند و چون رسول باز آمد، امیر پرسید که: آن خلعت و طرایف بکدام موضع سوختند؟ که امیر را نیک درد آمده بود که حسنک را قرمطی خوانده بود، خلیفه، و با آن وحشت وتعصب خلیفه زیادت میگشت، اندر نهان نه آشکارا، تا امیر محمود فرمان یافت. بنده آنچه رفته است بتمامی باز نمود». گفت: «بدانستم». پس ازین مجلس نیز بوسهل البته فرو نایستاد از کار، روز سه شنبه بیست و هفتم صفر، چون بار بگسست، امیر خواجه را گفت: «بطارم باید نشست، که حسنک را آنجا خواهند آورد، با قضاه و مزکیان، تا آنچه خریده آمده است، جمله بنام ما قباله نوشته شود و گواه گیرد، بر خویشتن». خواجه گفت: «چنین کنم» و بطارم رفت و جمله خواجه شماران و اعیان و صاحب دیوان رسالت و خواجه ابوالقاسم کثیر، هر چند معزول بود، اما جاهی و جلالی عظیم داشت و بوسهل زوزنی و بوسهل حمدوی، همه آنجای آمدند و امیردانشمند بنیه و حاکم لشکر راو نصر چلف را آنجای فرستاد و قضاه بلخ و اشراف و علما و فقها و معدلان و مزکیان و کسانی که نامدار و فراروی بودند، همه آنجای حاضر بودند و نوشتند و چون این کوکبه راست شد من، که بوالفضلم و قومی بیرون طارم، بدکانها بودیم، نشسته در انتظار حسنک. یک ساعت بود که حسنک پیدا آمد بی‌بند جبه‌ای داشت، حبری، رنگ با سیاه میزد، خلق‌گونه و دراعه و ردائی سخت پاکیزه و دستاری نشابوری مالیده و موزه میکائیلی نو در پای و موی سر مالیده، زیر دستار پوشیده کرده، اندک مایه پیدا میبود و والی حرس با وی و علی رایض و بسیار پیاده، از هر دستی و وی را بطارم بردند و تا نزدیک نماز پیشین بماندند. پس بیرون آوردند و بحرس باز بردند و بر اثر وی قضاه و فقها بیرون آمدند. این مقدار شنودم که دو تن با یک دیگر میگفتند که: «خواجه بوسهل را، برین که آورد که آب خویش ببرد» و بر اثر خواجه احمد، بیرون آمد، با اعیان و بخانه خویش باز شد و نصر خلف دوست من بود، از وی پرسیدم که : «چه رفت؟». گفت که: «چون حسنک بیامد، خواجه بر پای خاستند و بوسهل زوزنی بر خشم خود طاقت نداشت، برخاست، نه تمام و بر خویشتن میژ کید. خواجه احمد او را گفت که: «در همه کارها ناتمامی». وی نیک از جای بشد و خواجه امیر حسنک را هر چند خواست که پیش وی بنشیند نگذاشت و بر دست راست من و دست راست خواجه ابوالقاسم کثیر و بونصر مشکان بنشاند، هر چند ابوالقاسم کثیر معزول بود، اما حرمتش سخت بزرگ بود و بوسهل بر دست چپ خواجه، از این نیز سخت‌تر بتابید خواجه بزرگ روی بحسنک کرد و گفت: «خواجه چون میباشد و روزگار چگونه میگذراند؟» گفت: «جای شکرست». خواجه گفت: «دل شکسته نباید داشت، که چنین حالها مردان را پیش آید، فرمان‌برداری باید نمود، بهر چه خداوند فرماید، که تا جان در تنست امید صد هزار راحتست و فرحست». بوسهل را طاقت برسید، گفت که: «خداوند را کرا کند که با چنین سگ قرمطی، که بر دار خواهند کرد بفرمان امیرالمؤمنین، چنین گفتن؟» خواجه بخشم در بوسهل نگریست. حسنک گفت: «سگ ندانم که بوده است، خاندان من و آنچه مرا بوده است، از آلت و حشمت و نعمت، جهانیان دانند. جهان خوردم و کارها را ندم و عاقبت کار آدمی مرگست. اگر امروز اجل رسیده است، کس باز نتواند داشت، که بر دار کشند یا جز دار که بزرگ‌تر از حسین علی نیم. این خواجه، که مرا این میگوید، مرا شعر گفته است و بر در سرای من ایستاده است، اما حدیث قرمطی، به ازین باید، که او را باز داشتند بدین تهمت، نه مرا و این معروفست. من چنین چیزها ندانم». بوسهل را صفرا بجنبید و بانگ برداشت و فرا دشنام خواست شد، خواجه بانگ برو زد و گفت: «این مجلس سلطان را، که اینجا نشسته‌ایم، هیچ حرمت نیست؟ ما کاری را اینجا گرد شده‌ایم. چون ازین فارغ شویم، این مرد پنج شش ماهست تا در دست شماست، هر چه خواهی بکن». بوسهل خاموش شد و تا آخر مجلس سخن نگفت و دو قباله نبشته بودند، همه اسباب و ضیاع حسنک را، بجمله ازجهت سلطان و یک یک ضیاع را نام بروی خواندند و وی اقرار کرد، بفروختن آن بطوع و رغبت و آن سیم که معین کرده بودند بستد و آن کسان گواهی نبشتند و حاکم سجل کرد، در مجلس ودیگر قضاه نیز،‌ علی‌الرسم فی امثالها. چون ازین فارغ شدند حسنک را گفتند: «باز باید گشت» و وی روی بخواجه کرد و گفت: «زندگانی خواجه بزرگ دراز باد! بروزگار سلطان محمود، بفرمان وی،‌ در باب خواجه ژاژ میخوائیدم، که همه خطا بود، از فرمانبرداری چه چاره داشتم؟ وزارت مرا دادند و نه جای من بود و بباب خواجه هیچ قصدی نکردم و کسان خواجه را نواخته داشتم». پس گفت: «من خطا کرده‌ام و مستوجب هر عقوبت هستم، که خداوند فرماید ولیکن خداوند کریم است،‌ مرا فرو نگذارد و دل از جان برداشته‌ام، از عیال و فرزندان اندیشه باید داشت و خواجه مرا بحل کند». و بگریست و حاضران را بر وی رحمت آمد و خواجه آب در چشم آورد و گفت: «از من بحلی و چنین نومید نباید بود، که بهبود ممکن باشد و من اندیشیدم و پذیرفتم و از خدای عز و جل، اگر قضائیست بر سر وی، قوام او را تیمار دارم». پس حسنک برخاست و خواجه و قوم برخاستند و چون همه بازگشتند و برفتند خواجه بوسهل را بسیار ملامت کرد و وی خواجه را بسیار عذر خواست و گفت: «بر صفرای خویش برنیامدم» و این مجلس را حاکم لشکر و فقیه بنیه بامیر رسانیدند و امیر بوسهل را بخواند و نیک بمالید که: «گرفتم که بر خون این مرد تشنه‌ای. مجلس وزیر ما را حرمت و حشمت بایستی داشت». بوسهل گفت: «از آن ناخویشتن‌شناسی، که وی با خداوند در هرات کرد، در روزگار امیر محمود، یاد کردم، خویشتن را نگاه نتوانستم داشت و بیش چنین سهوی نیفتد». و از خواجه عمید عبدالرزاق شنودم که: «این شب، که دیگر روز حسنک را بردار کردند بوسهل نزدیک پدرم آمد، نماز خفتن. پدرم گفت: «چرا آمده‌ای؟». گفت: «نخواهم رفت، تا آنگاه که خداوند نخسپد، که نباید رقعه‌ای نویسد، در باب حسنک، بشفاعت» پدرم گفت: «بنوشتمی، اما شما تباه کرده‌اید و سخت ناخوبست ـ و بجایگاه رفت» و آن روز و آن شب تدبیر بر دار کردن حسنک پیش گرفتند و دو مرد پیک راست کردند، با جامه پیکان، که از بغداد آمده‌اند و نامه خلیفه آورده، که حسنک قرمطی را بر دار باید کرد و بسنگ بباید کشت، تا بار دیگر بر رغم خلفا هیچ کس خلعت مصری نپوشد و حاجیان را در آن دیار نبرد و چون کارها بساخته آمد دیگر روز چهارشنبه دو روز مانده از صفر، امیر مسعود بر نشست و قصد شکار کرد و نشاط سه روزه، با ندیمان و خاصگان و مطربان و در شهر خلیفه شهر را فرمود، داری زدن بر کنار مصلای بلخ، فرود شارستان و خلق روی آنجا نهاده بود و بوسهل زوزنی بر نشست و آمد تا نزدیک دار و بر بالائی ایستاد و سواران رفته بودند، با پیادگان، تا حسنک را بیارند. چون از کران بازار عاشقان درآوردند و بمیان شارستان رسید و میکائیل بدانجای اسب بداشته بود، پذیره وی آمده و وی را مواجر خواند و دشنامهای زشت داد، حسنک در وی ننگریست و هیچ جواب نداد. عامه مردم او را لعنت کردند، بدین حرکت ناشیرین که کرد و از آن زشتها که بر زبان راند و خواص مردم خود نتوان گفت که این میکائیل را چه گویند و پس از حسنک این میکائیل، که خواهر ایاز را بزنی کرده بود، بسیار بلاها دید و محنت‌ها کشید و امروز بر جایست و بعبادت و قرآن خواندن مشغول شده است. چون دوستی زشت کند چه چاره از باز گفتن. و حسنک را بپای دار آوردند. نعوذ بالله من قضاء السوء و دو پیک را ایستادانیده بودند، که از بغداد آمده‌اند و قرآن خوانان قرآن میخواندند. حسنک را فرمودند که: «جامه بیرون کش». وی دست اندر زیر کرد و از اربند استوار کرد و پایچهای از ار ببست و جبه و پیراهن بکشید و دوربیرون انداخت، با دستار و برهنه با ازار بایستاد و دستها در هم زده؛ تنی چون سیم سپید و روئی چون صد هزار نگار و همه خلق بدرد میگریستند. خودی روی پوش آهنی بیآوردند، عمداً تنگ، چنانکه روی و سرش را نپوشیدی و آواز دادند که: «سر و رویش را بپوشند، تا از سنگ تباه نشود، که سرش را ببغداد خواهیم فرستاد، نزدیک خلیفه» و حسنک را هم چنان میداشتند و او لب میجنبانید و چیزی میخواند، تا خودی فراخ‌تر آورند و درین میان احمد جامه‌دار بیامد، سوار و روی بحسنک کرد و پیغامی گفت که: «خداوند سلطان میگوید: این آرزوی تست، که خواسته بودی، که چون پادشاه شوی ما را بر دار کنی،‌ ما بر تو رحمت میخواستیم کرد، اما امیرالمؤمنین نبشته است که تو قرمطی شدهای و بفرمان او بردار میکنند.» حسنک البته هیچ پاسخ نداد. پس از آن خود فراخ‌تر که آورده بودند سر و روی او را بدان بپوشانیدند. پس آواز دادند او را که: «بدو». دم نزد و از ایشان نیندیشید و هرکس گفتند که: «شرم ندارید، مردی را که می‌کشید و بدار چنین میبرید؟» و خواست که شوری بزرگ بپای شود. سواران سوی عامه تاختند و آن شور بنشاندند و حسنک را سوی دار بردند و بجایگاه رسانیدند. بر مرکبی که هرگزننشسته بود نشانیدند و جلادش استوار ببست و رسنها فرود آورد و آواز دادند که: «سنگ زنید». هیچ کس دست بسنگ نمی‌کرد و همه زار میگریستند، خاصه نشاپوریان. پس مشتی رند را زر دادند که سنگ زنند و مرد خود مرده بود، که جلادش رسن بگلو افکنده بود و خبه کرده. اینست حسنک و روزگارش و گفتارش، رحمه الله علیه، این بود که خود بزندگی گاه گفتی که: «مرا دعای نشاپوریان بسازد» و نساخت و اگر زمین و آب مسلمانان بغصب بستدند،‌ نه زمین ماند بدو و نه آب و چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت، هیچ سودش نداشت. او رفت و آن قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند. رحمه الله علیهم و این افسانه‌ایست با بسیار عبرت و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حطام دنیا بیک سوی نهادند. احمق مردی که دل درین جهان بندد، که نعمتی بدهد و زشت باز ستاند... چون ازین فارغ شدند بوسهل و قوم از پای دار بازگشتند و حسنک تنها ماند، چنانکه تنها آمده بود، از شکم مادر و پس از آن شنیدم، از ابوالحسن خربلی که دوست من بود و از مختصان بوسهل که: «یک روز شراب می‌خورد و با وی بودم؛ مجلسی نیکو آراسته و غلامان و ماهرویان بسیار ایستاده و مطربان همه خوش آواز، در آن میان فرموده بود تا سر حسنک، پنهان از ما، آورده بودند و بداشته، در طبقی، بامکبه، پس گفت: «نوباوه‌ای آورده‌اند، از آن بخوریم». همگان گفتند: «بخوریم». گفت: «بیارید». آن طبق بیآوردند و از دور مکبه برداشتند؛ چون سر حسنک را بدیدیم همگان متحیر شدیم و من از حال بشدم و بوسهل زوزنی بخندید و باتفاق شراب در دست داشت، ببوستان ریخت و سر باز بردند و من در خلوت دیگر روز او را بسیار ملامت کردم. گفت: «ای ابوالحسن، تو مردی مرغ دلی، سر دشمنان چنین باید» و این حدیث فاش شد و همگان او را بسیار ملامت کردند، بدین حیث و لعنت کردند و آن روز که حسنک را بر دار کردند، استادم بونصر روزه بنگشاد و سخت غمناک و اندیشمند بود، چنانکه بهیچ وقت او را چنان ندیده بودم و می‌گفت: «چه امید ماند؟» و خواجه احمد حسن هم برین حال بود و بدیوان ننشست و حسنک قریب هفت سال بر دار بماند، چنانکه پایهایش همه فرو تراشیده و خشک شد، چنانکه اثری نماند تا بدستوری فرود گرفتند و دفن کردند، چنانکه کس ندانست که سرش کجاست و تن کجاست و مادرحسنک زنی بود سخت جگرآور. چنان شنیدم که دو سه ماه ازو این حدیث پنهان داشتند و چون بشنید جزعی نکرد، چنانکه زنان کنند، بلکه بگریست بدرد، چنانکه حاضران از درد وی خون گریستند. پس گفت: «بزرگا، مردا، که این پسرم بود، که پادشاهی چون محمود این جهان بدو داد و پادشاهی چون مسعود آن جهان» و ماتم پسر سخت نیکو بداشت و هر خردمند، که این بشنید، بپسندید و جای آن بود و یکی از شعرای خراسان نشاپوری این مرثیه بگفت اندر ماتم وی، و بدین جای یاد کرده شد: رباعی ببرید سرش را که سران را سر بود آرایــش ملک و دهر را افسر بود گر قــــــرمطی و جهود یا کافر بود از تخت بـــدار بر شدن منکر بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۲ ، ۰۴:۴۹
رضا حارث ابادی

اندیشیدن به اندیشیدنِ دیگران

اندیشیدن به اندیشیدنِ دیگران؛ ترسیدن از اندیشیدنِ دیگران درباره تو؛این حد بی خودی است. که تو در خود چندان جلف و سبک شده ای که بیم داری از اینکه دیگران چگونه به تو خواهند اندیشید، هم از این رو هیچت در اندیشه نیست جز اینکه به طبع دل دیگران خود را برقصانی و بچرخانی. پس بی خود شده ای. از آنکه نقطه ی اطمینان در خود را گم کرده ای،از دست به داده ای و به اسارت داوری های این وآن در آمده ای. بدین هنگام دیگر تو نیستی که با دیگران روزگار می گذرانی به سانی که دیگران با تو؛ بلکه این تصور ترس زده ی حضور دیگران است در تو که تو را از تو بازستانده است.

"کلیدر/ محمود دولت آبادی"

دیوانگی، دمی در گریبان انسان چنگ می اندازد. شوق جوانسری و خواهش تن، تاب از تو می ستاند و در آن به معصومی بدل می شوی که چشمانت باز است و جایی را نمی توانی ببینی. دیگری قلاده ای به گردنت انداخته، می کشاند. به خود می کشاندت. در آن دم، در نهایتگناه، توبره ای به بی گناهی هستی. ردایی سپید بر تن داری، اما چشمان و لبان و دستانت از خواهش تن پر شده است. میل، تمام تو را در قبضه خود گرفته است و دندان هایت طلب طعمه دارند. نفست بوی عشق می دهد. داغی؛ نه خود آتشی! شعله ای افروخته در یخزار. بر هر چه پندار، نظر می بندی. می ایستی. 

"رمان کلیدرجلد دوم/ محمود دولت آبادی"

زخمی اگر بر قلبت بنشیند؛ تو، نه می توانی زخم را از قلبت وا بکنی، و نه می توانی قلبت را دور بیندازی، زخم تکه ای از قلب توست. زخم اگر نباشد، قلبت هم نیست.زخم اگر نخواهی باشد، قلبت را باید بتوانی دور بیندازی. قلبت را چگونه دور می اندازی؟ زخم و قلبت یکی هستند.

"جای خالی سلوچ/ محمود دولت آبادی"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۱:۲۴
رضا حارث ابادی

آی هَوار

جِماعت سِبزُواریهای مُقیم اینترنت و غیرُذالک

دُرُست دِ جِلَوِ چَشمِ شُما ، دِ مَنطَقِه ی شیراحمد ، چار نِفَر آدَم وِ هَم روفتِه یِنُ مِخِن حَیوونای زوبون بیستَه رِ بار بِزنِنُ اِز اینجِه بابرِن .
دِ ای وَسَط آدم خوبا هوم که تعدادِشا فِعلا کَمِس ، دِلِشا دِ پَیِ هِمی آهوهاست. خاب تِکلیف  مَعلومِس ، نَمَخَ چُو وَردِرِه وِررَدشا کِنِه تا باگ رِزِن ، خیلی مُودبانه با هِمی اینتِرنت ، ایمیل ، یادداشت و نویشته هاتا ، سیخ بِزنِه تا بی خیال رُوِن بَلکِه خُدا بِاخاهه ، همه چیز به سرِ جاش وَرگِردِه.
های جُماعَت دِ خُو نَفتِه و فُراموش نَکنِه ای حَیوونا (جِبیر) سِرمایه ی سِبزوارِس. وَخِزِه بیایِ به آدرِسِ پایین وِ اِز پوشتی اونا کِنِه که اوضاع خیلی خُرابِس ها!  مونتِظِرتایِم :

 منبع : تاوپلچ   http://tovpelej.blogfa.com

زنگ خطر انتقال چهار راس جبیر باقیمانده از شیر احمد به سلامه خواف 

دو هفته پیش ریاست محترم اداره محیط زیست شهرستان سبزوار از کاهش چشمگیر جمعیت جبیر(آهوی مینیاتوری) در پناهگاه حیات وحش شیر احمد از 75 راس به 4 راس خبر داد.

جناب آقای عمارلو همچنین از ارائه دو راهکار پیشنهادی برای جلوگیری از ادامه این روند از سوی سازمان حفاظت محیط زیست صحبت به میان آورد.

اولین پیشنهاد انتقال دو راس جبیر نر از دیگر استانها جهت تکثیر دوباره جمعیت جبیر ودومین پیشنهاد انتقال 4 راس جبیر ماده باقیمانده از شیر احمد به سایت سلامه خواف بود که متاسفانه در روزهای گذشته آنگونه که از شواهد وقرائن پیداست احتمال انتقال جبیرهای باقیمانده به خواف قوت گرفته.

انتقال این چهار راس جبیر ماده از سبزوار به معنی  پایان جست وخیز این گونه زیبا ومنحصر به فرد در شیر احمد وپایان شور و شوقیست که در چشمان دوستداران حیات وحش سبزوار بعد از تماشای این پستاندار دوست داشتنی ناظر بودیم.یعنی شیر احمدی بدون جبیر.

جمعبت جبیر حدود بیست سال پیش در شیر احمد احیا وتکثیر شد و بعد از آن جزو لاینفک حیات وحش منطقه گردید وفقدان این گونه ارزشمند فاجعه ای اسفناک برای شیر احمد و برای سبزوار وهمشهریان سبزواریست.

عده ای با تکیه بر این ادعا که جبیر بومی منطقه نیست حمایت از ماندن واحیا این گونه در شیر احمد را اتلاف وقت میدانند در صورتی که زیستگاه اصلی جبیر در مناطق کویری, از جمله خار توران است که نه مسافت زیادی با سبزوار دارد ونه از لحاظ اقلیمی با شیر احمد تفاوت چندانی دارد ودر واقع میتوان ادعاکرد که جبیر نیز میتواند بومی منطقه باشد ومستحق توجهی در خور.

انتظار دوستداران حیات وحش سبزواراز ریاست محترم اداره محیط زیست شهرستان و همکارانش ایستادگی در برابر انتقال این چهار راس جبیر به خواف وپافشاری مجدانه در حمایت همه جانبه از ماندن واحیا جبیر در شیر احمد است.

به امید روزی که همشهریان عزیزمان دوباره به همت جناب آقای عمارلو و دیگر مسئولین شهرستان شاهد چرای گله 75 راسی جبیر در شیر احمد باشند.

طبیعت دوستان سبز سبزوار

خبر اسفناک کاهش جمعیت جبیر در منطقه حفاظت شده شیر احمد از 75 راس به 4 راس

به گفته رئیس اداره محیط زیست سبزوار از سال ۱۳۸۶ تا کنون جمعیت جبیر در منطقه حفاظت شده شیر احمد از ۷۵ راس به ۴ راس تقلیل یافته است.

محمد علی عمارلو  در گفتگو با سبزوار نیوز علت اصلی تلفات این گونه زیبا را مشکلات ژنتیکی  بیان کرد.

این خبر در حالی منتشر شده که چند سالیست در سطح شهر خرید وفروش گوشت آهو رونق گرفته و اگر کسی در سبزوار هوس گوشت آهو کند نیاز به صرف وقت چندانی  برای تهیه وخرید آن ندارد  وفقط با صرف هزینه بیشتر میتواند به هدف خود برسد.

دو روز پیش نیز یکی از همین شکارچیان توسط  مامورین دستگیر شده که خود دلیل بر این ادعاست.

به گفته آقای عمارلو  مقرر شده ۲ راس جبیر نر از دیگر استانها به سبزوار انتقال یابد تا بتوانیم دوباره این جمعیت از دست رفته را احیا کنیم.

البته ایشان از گزینه انتقال این ۴ راس جبیر باقیمانده به سایت سلامه شهرستان خواف نیز صحبت به میان آورد که بیشتر شبیه کابوس است برای سبزوار حتی اگر این پستاندار بومی منطقه نباشد.

احیا جمعیت جبیر قبلا در سال ۱۳۷۴در شیر احمد انجام شده و موفقیت آمیز بوده و امیدواریم این بار هم  با همت پرسنل و ریاست محترم  اداره محیط زیست شهرمان این امر محقق شود.

 منابع :

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار          http://www.asrarnameh.com

طبیعت دوستان سبز سبزوار                http://poormohebbi.blogfa.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۲ ، ۰۴:۲۰
رضا حارث ابادی

تاریخ و پیشینه تعزیه خوانی

در رابطه با تاریخ تعزیه خوانی ، در کتب و اسناد تاریخی ، من جمله : تاریخ ابن کثیر شامی ( مربوط به محرم سال 353 هجری قمری ) – سفرنامه تاورنیه  سیاح فرانسوی( مربوط به محرم سال 1046 خورشیدی ) و همچنین در کتاب مشاهدات سفر از بنگال به ایران ، نوشته ویلیام فرانکلین ( مربوط به محرم سال 1166 خورشیدی ) مطالبی آمده که به استناد این مطالب و دیگر مطالب مندرج در منابع تاریخی مربوط به تعزیه ، می توان اینگونه نتیجه گیری کرد : فرهنگ تعزیه خوانی برای امام حسین از قرن چهارم هجری به بعد وجود داشته ، اما تعزیه خوانی به صورت هنر نمایشی ( شبیه خوانی ) ،حدودا از سالهای  1100 هجری قمری ( نیم قرن آخر دوره صفویه ) به بعد، شکل گرفته و تا قبل از آن بصورت دسته های عزاداری و سینه زنی و کوبیدن سنج و نوحه سرایی بوده است .در خصوص تعزیه خوانی به صورت هنر نمایشی می توان به صورت خلاصه چنین گفت : تعزیه خوانی در دوره صفویه شروع شد ، در دوره زندیه رشد فنی و محتوایی کرد و در دوره قاجاریه ( بخصوص در زمان ناصر الدین شاه در تکیه دولت ) به اوج رسید .

این آئین در تمامی مناطق ایران و حتی خارج از ایران ، در سرزمین هایی که در حوزه فرهنگ ایرانی بودند ، رواج پیدا کرد و امروزه با اندکی دقت می توان تاثیر فرهنگ کهن ایرانی را در آئین تعزیه خوانی مشاهده نمود ، بعنوان مثال ، حرکت نشانه های نمادین مثل ((علم )) که نشانه یک درخت فرو افتاده بعنوان نماد یک شهید می باشد ، ریشه در فرهنگ و ادبیات ایران باستان داردر

اما تعزیه در روستای حارث آباد شهرستان سبزوار ( زادگاه مورخ و نویسنده نامی استاد سخن ابوالفضل بیهقی ) دارای قدمتی بسیار طولانی می باشد به طوری که تعزیه در خون مردم این دیار جریان دارد و عشق به اهل بیت وعاشورا مانند عشقی ابدی در وجود این مردم ریشه دوانده و بسان عشقی جدایی ناپذیر می باشد همه ساله و از یک ماه مانده به محرم شور و شوق وصف ناپذیری در وجود تعزیه خوانها و هیئتی ها وجود دارد و بر هر حرفه و کاری که مشغول هستند برای محرم و تعزیه لحظه شماری می کنند و درعشق امام حسین (ع) و محرم اولویت اول آنها می باشد و در این  دهه  کار معنی و مفهومی برایشان ندارد 

استعداد و علاقه فراوان در  نمایش مراسم تعزیه خوانی در این روستا توصیف ناپذیر است به طوریکه خاطرات فراموش نشدنی از اجرای  این مراسم  در طی سالیان در خاطره  مردم این دیار به یادگار مانده است از آن جمله می توان تعزیه خوانان فقید مرحومین : حاج عباس فولادی فر ، حاج محمد فاضلی پور ، علیرضا رحیمی نور ، حسن حارث آبادی رضا ، عباس پوراشرف ، عباس حامدیان و ... 

مرحوم عباس پوراشرف کارگردان فقید مراسم تعزیه خوانی

همچنین پیشکسوتان کنونی تعزیه خوانی از جمله آقایان : حاج ابوالفضل فولادی فر ، محمد تدینی پور ، قاسم حارث آبادی حسن ، قاسم اتحادی پور ، حسین فاضلی پور ، محمد ابراهیم فسنقری ، رحمت حارث آبادی ، محمود حارث آبادی عباس ، احمد گرامی نسب و ...

و تعزیه خوانان جوان آقایان علیرضا تدینی پور ، علیرضا حارث آبادی اصغر ، ابوالفضل حارث آبادی محمد ، مهدی حارث آبادی محمود، احسان تدینی پور ، محمود حارث آبادی محمد ذبیح ، سعید فاضلی پور ، موسی فاضلی پور ، علی راستگو و ... نام برد

انشاالله که تلاش این عزیزان در مسیر گسترش فرهنگ عاشورایی مورد قبول درگاه ایزدی واقع شود انشاا...

آقای محمود رحیمی نژاد کارگردان مراسم تعزیه خوانی که نقش پررنگ و موثری در برگزاری این مراسم دارند وهمچنین آقای غلامحسیین حارث آبادی که محل تمرین تعزیه خوانها در منزل ایشان می باشد که به غلامحسینه معروف شده نیز زحمات زیادی را برعهده دارند

عکسهایی از مراسم عزاداری محرم 1392 روستای حارث آباد شهرستان سبزوار

عباس تدینی در کنار نوه اش علیرضا تدینی

ایشان پدر محمد تدینی از پیشکسوتان تعزیه خوان و پدربزرگ علیرضا و احسان تدینی از تعزیه خوان های جوان روستای حارث آباد می باشند

درپایان یاد و خاطره پیرغلام امام حسین و متولی حلیم روز عاشورا سید بزرگوار مرحوم میرزآقا صانعی که جایش امسال در هیئت خالی بود را گرامی می داریم

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۹۲ ، ۱۲:۰۲
رضا حارث ابادی
دیدگاه منتقدان درباره بیهقی در درس‌گفتار پایانی

دیدگاه منتقدان درباره بیهقی در درس‌گفتار پایانی
 

دیدگاه منتقدان درباره بیهقی در درس‌گفتار پایانی

 در این جلسه محمد دهقانی، محمدرضا خسروی، محمدجعفر یاحقی و مهدی محبتی جنبه‌های گوناگون تاریخ بیهقی را نقد و بررسی و پرسش‌هایی درباره‌ی بیهقی و اثر سترگش مطرح کردند.

آناهید خزیر: جلسه پایانی درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی که یک سال است روزهای چهارشنبه میزبان صاحب‌نظران، استادان تاریخ، ادبیات و علاقه‌مندان تاریخ بیهقی است به «پرسش‌هایی درباره‌ی بیهق» اختصاص داشت. در این جلسه محمد دهقانی، محمدرضا خسروی، محمدجعفر یاحقی و مهدی محبتی جنبه‌های گوناگون تاریخ بیهقی را نقد و بررسی و پرسش‌هایی درباره‌ی بیهقی و اثر سترگش مطرح کردند.

چرا بیهقی از ایران پیش از اسلام، سخن نگفته است؟

چرا بیهقی در اثرش از فردوسی و شاعران برجسته‌ی زبان فارسی ذکر نکرده است؟

چرا بیهقی کمتر از ایرانی بودن خود سخن گفته است؟

روایت‌های او از حوادث زمان مسعود و محمود غزنوی تا چه حد از وثاقت تاریخی برخوردار است؟ آیا تاریخ بیهقی یک رمان تاریخی است؟ پرسش‌هایی بود که چهارشنبه ۱۰ مهر در مرکز فرهنگی شهر کتاب مطرح شد.

محمد دهقانی: من به ایران بی‌علاقه نیستم
محمد دهقانی در این نشست که به پرسش و پاسخ اختصاص داشت، گفت: یک جلسه از پنج جلسه‌ای که درباره‌ی «تاریخ بیهقی» صحبت کردم اختصاص به رابطه‌ی بیهقی و ایران داشت. ظاهرا همین سخنرانی بود که برداشت‌های گوناگونی از آن شد که آن برداشت‌ها تلقی من نبود. ما ایرانی‌ها تاویل‌گرا هستیم. پیش از آنکه به آن‌چه نوشته یا گفته شده است دقت کنیم می‌خواهیم نیتی را که در پشت نوشته‌ها و گفته‌ها وجود دارد کشف کنیم. البته این کاری علمی نیست. 
بعضی‌ها برداشت کرده بودند که لابد من بی‌علاقه به ایران هستم. یا خواسته‌ام بگویم که بیهقی به ایران بی‌علاقه بوده. من چنین نیتی نداشتم. خودم هم ممکن نیست که نسبت به کشورم ایران بی‌علاقه باشم. من یک پژوهشگرم و دنبال حقیقت هستم. به آن‌چه می‌رسم برپایه‌ی دلایل و شواهد و قراین و اسناد بیان می‌کنم. هم ایران و هم بیهقی و فردوسی را دوست دارم. اما این دلیل نمی‌شود که نگویم میان بیهقی و فردوسی اختلاف است و آن را نادیده بگیرم. براساس شواهد و قراین، بیهقی به هیچ‌وجه رویکرد فردوسی نسبت به ایران را ندارد. بیهقی عرب‌گرا است. در این مساله تردیدی ندارم. او همدلی با مساله‌ای به نام ایران ندارد. اصلا ایران برای او مطرح نبوده است. در عوض با عرب همدلی دارد. او حتا میان عرب و اسلام تفاوتی نمی‌شناسد. از آن حیث که عرب‌ها قومی بودند که اسلام را برای ایران به ارمغان آوردند، آن‌ها را بر نیاکان ایرانی خود، پادشاهان پیش از اسلام، ترجیح می‌دهد. روزگار او هم اقتضای این را داشته است. بیهقی همانند ما به ایران نگاه نمی‌کرده است.

بیهقی عنایتی به شاهنامه فردوسی ندارد
من در آن سخنرانی نشان دادم که بیهقی عنایتی به شاهنامه نداشته است. نه به لحاظ رویکردش به واقعیت و داستان و روایت و تاریخ و نه به لحاظ عقیدتی. این هم که خواندن بیهقی چه فایده‌ای دارد، پرسشی است که درباره‌ی همه‌ی متون ما صادق است. مثلا وقتی «کلیله و دمنه» را می‌خوانیم باید بدانیم که این متن چه نسبتی با امروز ما دارد. بیهقی از لحاظ تاریخی و فرهنگی می‌تواند برای امروز ما درس‌آموز باشد. به‌خصوص در حوزه‌ی ادبیات می‌تواند به ما نوشتن را یاد بدهد. این خیلی مهم است. ما حتا اگر به تاریخ و ادبیات علاقه نداشته باشیم، اگر بخواهیم فارسی را خوب بنویسیم حتما باید بیهقی را بخوانیم. 
حقیقت آن است که بلاغت ما به‌طور سنتی مبتنی بر شعر بوده و الگویش را از زبان عربی گرفته است و از ذات زبان فارسی استخراج نشده است. برای همین بود که فکر می‌کردیم هرچه نوشته‌ی ما به شعر نزدیک‌تر باشد ادبی‌تر است. این کاملا خطاست. بیهقی نشان داد که بوطیقای نثر با بوطیقای شعر چه تفاوتی دارد. در شیوه‌ی تاریخ‌نگاری هم بیهقی می‌تواند معلم خوبی باشد. بیهقی به ما نشان می‌دهد که مسایل سیاسی و فرهنگی ما ریشه‌دار است. کمترین درسی که از او می‌گیریم این است که شتاب نکنیم. او به ما صبوری می‌آموزد. نکته‌ی دیگر آنکه از دیدن خودمان در آینه این متون وحشت نکنیم. اول خودمان را بپذیریم و بعد سعی کنیم اشکالاتی را که هست چاره کنیم. به‌نظر من خواندن بیهقی چنین فایده‌هایی برای ما دارد.

محمدرضا خسروی: نباید بیهقی را با «تاریخ بیهقی» درآمیخت
سپس محمدرضا خسروی گفت: امروز پس از یک سال دفتر درس‌گفتارهای بیهقی بسته می‌شود. من به سهم خودم و به عنوان یک خراسانی از آقای محمدخانی سپاسگزاری می‌کنم که چراغ «تاریخ بیهقی» را در طول یکسال روشن نگه داشت. اما درباره‌ی بیهقی سخن بسیار داریم. شاید سخن‌هایی که پایانی نخواهد داشت. با این همه، دوست دارم در همین آغاز سخن به یک مطلب اشاره کنم. من نمی‌بایست در این انجمن سخن می‌گفتم. کمی حقوق خوانده‌ام و از دانش آکادمیک بهره‌ی بسیاری ندارم اما بازتاب این درس‌گفتار‌ها من را وادار کرد که بیایم و در یکی از این نشست‌ها به دفاع از بیهقی برخیزم. نکته‌ای که پیش از هر چیز باید بگویم این است که ما نمی‌بایست بیهقی را با «تاریخ بیهقی» درآمیزیم. بیهقی کسی است و «تاریخ بیهقی» چیز دیگری است. اگر بخواهیم درباره‌ی «تاریخ بیهقی» قضاوت کنیم، درست است اما اینکه بگوییم بیهقی با شاهنامه آشنایی ندارد، سخن نادرستی است. 
باید گفت که «تاریخ بیهقی» که جزء کم مایه‌ای از تاریخ بزرگی است که بیهقی نوشته است، از فردوسی سخنی ندارد. در وضع خوش‌بینانه‌ای می‌توان گفت که یک سوم «تاریخ بیهقی» باقی مانده و حجم زیادی از این کتاب از بین رفته است. اگر قرار بود که بیهقی در مورد فردوسی سخن بگوید جای آن در تاریخ یمینی بود؛ آنجایی که از محمود غزنوی و شاعران دوره‌ی او سخن گفته است. ما در بسیاری از جا‌ها درباره‌ی بیهقی بر اساس همین بخش باقی مانده قضاوت می‌کنیم. من قطع و یقین دارم که اگر همه‌ی «تاریخ بیهقی» باقی می‌ماند قضاوت ما این‌گونه نبود. اگر بیهقی اندیشه‌ی ضد ایرانی دارد، پس کو ایرانی؟ ایرانی کدام است؟ بزرگ‌ترین میراثی که برای ما باقی مانده است از آن فردوسی و بیهقی است. یعنی سه دانگ از شش دانگ میراث ایرانیان به این مرد باشرف و بزرگوار مربوط است. پس آیا می‌توانیم بگوییم که او اندیشه‌ی ضد ایرانی دارد؟

محمدجعفر یاحقی: اگر بیهقی عرب‌گراست چرا کتابش به فارسی است؟ 
در آغاز می‌خواستم از شهر کتاب و آقای محمدخانی تشکر کنم که این زمینه را فراهم کردند که درباره‌ی بیهقی و تاریخ او بحث بشود. این متنی است که کمتر به آن اقبال شده است. در مورد حافظ و مولوی و سعدی و فردوسی اقبال بیشتری شده است. من صمیمانه تشکر می‌کنم و این سپاسگزاری را رسمی‌تر انجام خواهیم داد. ما در دانشگاه سبزوار روز اول آبان هر سال را روز بیهقی نام گذاشته‌ایم و نشست‌هایی برگزار می‌کنیم. امسال تصمیم گرفته شد که از آقای محمدخانی به عنوان مهمان ویژه دعوت کنیم و از ایشان تشکر کنیم. 
بحثی در گرفته در این باره که  آیا میان بیهقی و فردوسی رابطه‌ای هست؟ می‌توانم بگویم که لااقل تاثیر و تاثر و مشابهت‌هایی میان سرگذشت این دو دیده می‌شود. احتمالا بیهقی شاهنامه را در کنار دست خود داشته است اما به جهات مختلفی در این بخش بازمانده نامی از آن نبرده است. این دلایل متعدد است. یکی عدم تناسب در این بخش از «تاریخ بیهقی» با سخن گفتن درباره‌ی فردوسی است. «تاریخ بیهقی» از روی کار آمدن مسعود آغاز می‌شود که اگر آن را ۴۲۱ بگیریم، لااقل ۷ـ ۸ سال پس از مرگ فردوسی است. پس سخن گفتن از فردوسی هیچ ارتباطی با این بخش از «تاریخ بیهقی» نداشته است. گذشته از آن، می‌دانیم که فردوسی مورد علاقه‌ی حکومت غزنویان نبود. آن بُغضی که نسبت به فردوسی در دستگاه محمود غزنوی وجود داشت بر دوره‌ی مسعود هم سایه افکنده بود. ملاحظه‌کاری و دیپلماسی ادبی که بیهقی داشت به او آموخته بود که به‌شدت با احتیاط عمل کند. آن‌ها می‌بایست از سیم‌های خاردار عبور می‌کردند تا بتوانند به حرکت خود ادامه بدهند. این باعث شده که به صراحت از فردوسی نام نبرد. 
گفته‌اند که بیهقی عرب‌گراست. من این تعبیر را نمی‌پسندم. اگر بیهقی عرب‌گرا بود مثل میمندی که دستور داد همه‌ی مکاتبات را به عربی برگردانند، تاریخش را به عربی می‌نوشت و بدین‌گونه ارادت خود را به عرب‌ها نشان می‌داد. باید بدانیم که بیهقی متشرع است. او یک مسلمان معتقد است که به اصول اسلامی پایبندی دارد. بر این اساس است که درباره‌ی ایران و شاهنامه و زبان فارسی قضاوت می‌کند. وانگهی، اگر درصد واژگان عربی در بیهقی بیشتر از فردوسی است این اقتضای روزگار بیهقی است که ۳۰ - ۴۰ سال پس از فردوسی کتابش را نوشته است.

باید بیهقی را با بلعمی مقایسه کرد
فردوسی علاقه‌ی خاص به ایران و فرهنگ ایرانی دارد که با هیچ‌کس قابل مقایسه نیست. حتا رودکی و شاعران روزگار او هم به اندازه‌ی فردوسی ایران‌گرا نبوده‌اند. تحولی که در نثر و زبان فارسی و فرهنگ ایرانی اتفاق افتاد بیهقی را به این سمت کشاند. شما می‌توانید بیهقی را با بلعمی مقایسه کنید. بلعمی هم متشرع است و ایران‌گرا نیست اما زبانش پیراسته‌تر است. چون مقدم بر بیهقی بوده است. این دلیل بر علاقه‌ی بلعمی به زبان فارسی و فرهنگ ایرانی نیست. 
اگر بیهقی عرب‌گرا بود پس وصاف و عطاملک جوینی چه بوده‌اند؟ لابد از عرب هم عرب‌تر بوده‌اند! چون درصد استفاده‌ی آن‌ها از ابزارهای زبان عربی بسیار بیشتر از بیهقی است. در روزگار بیهقی محور فکر ایرانی در حد خراسان بوده است. عراق عجم و عراق عرب در حوزه‌ی زبان فارسی نبوده‌اند. آل‌بویه که یک سلسله‌ی ایرانی است مروج زبان عربی بود. اینکه در چنین دوره‌ای بیهقی به زبان فارسی توجه کرده است دلیل بر علاقه‌ی او به فرهنگ ایرانی است. «تاریخ بیهقی» یک اثر ایرانی است که بسیاری از خصوصیات فرهنگ ایرانی را نشان می‌دهد. نباید در پوسته‌ی زبان متوقف بشویم. در بیهقی ارزش‌ها و ریزه‌کاری‌هایی است که مختص خود اوست. از روابط اجتماعی گرفته تا سازگاری ایرانی با شرایط، همه در «تاریخ بیهقی» بازتاب یافته است. ایرانی توانسته با همین انعطاف‌ها خود را نگه دارد. چنین مشخصه‌ی فرهنگی بهتر از هرجای دیگر در «تاریخ بیهقی» آمده است. اگر «تاریخ بیهقی» را نداشتیم سیمای فرهنگی روزگار غزنوی برای ما ناشناخته می‌ماند. بنابراین خصوصیات است که «تاریخ بیهقی» برای ما ارزشمند و احترام‌برانگیز است. البته نمی‌گویم که بیهقی مانند فردوسی بوده است. هیچ کس چنین ادعایی ندارد. فردوسی با هیچ‌کس قابل مقایسه نیست اما بیهقی از همگنان خودش سرآمد‌تر است.

محمد دهقانی: بیهقی در مقام تاریخ‌نگار عین وقایع را نوشته است
محمد دهقانی ادامه داد: اگر این استدلال خطرناک را بپذیریم که چون بیهقی تاریخ خود را به فارسی نوشته پس طرفدار ایران بوده است، عکس آن را هم باید بپذیریم. یعنی کسی مانند ابن‌سینا که جز «دانشنامه‌ی علایی» او بقیه‌ی آثارش به عربی است یا ابوریحان بیرونی، عرب‌گرا بوده‌اند. یا غزالی طوسی که در «کیمیای سعادت» می‌نویسد که این کتاب را به فارسی و برای عوام می‌نویسد، لابد دشمن ایران بوده است. 
چنین استدلالی شمشیر دو دم است. بله، بیهقی کتابش را به فارسی نوشته است. مکاتبات دربار غزنوی هم به فارسی بود. سلطان مسعود هم به فارسی می‌نوشت. چون فارسی نوشتن برای آن‌ها شأنی داشت. این باعث افتخار ماست. پس طبیعی است که بیهقی هم کتابش را به فارسی نوشته باشد. نه تنها بیهقی بلکه بقیه‌ی دبیران دربار مسعود هم مجبور بودند که به فارسی بنویسند. جز دوره‌ی کوتاه می‌مندی که می‌خواست نامه‌نگاری‌های دربار را عربی کند و موفق نشد، زبان رسمی دربار غزنوی فارسی بود. اگر چنان استدلالی را گسترش بدهیم با ترک‌زبان‌ها و هندی‌هایی چه کنیم که آثارشان را به فارسی نوشته‌اند؟ آیا امثال اقبال لاهوری خود را یک ایرانی معرفی می‌کند؟ او هویت خود را مسلمانی قرار می‌دهد. وقتی مسایل را از دید ایدئولوژیکی می‌بینیم این مشکلات پیش می‌آید. 
این است که بیهقی یک چیز است و «تاریخ بیهقی» چیز دیگر. تا آن‌جا که من می‌دانم ما بیهقی را از راه همین کتاب تاریخ‌اش می‌شناسیم و چیز دیگری جز اشاره‌ی کوتاه همشهری‌اش علی بن زید بیهقی آگاهی دیگری درباره‌ی او نداریم. از این‌ها گذشته ما شاهدی نداریم که ثابت کنیم بیهقی شاهنامه می‌خوانده است. اگر او شاهنامه را خوانده بود نمی‌نوشت که بوران‌دخت جانشین خسروپرویز بود. او هنگامی که از حمله‌ی عرب‌ها به ایران می‌نویسد هیچ دلسوزی نسبت به ایرانیان نشان نمی‌دهد. بیهقی تنها خواسته است که تاریخ سلسله‌ای را بنویسد که برای آن سلسله احترام بسیاری هم قائل بوده است. بیهقی در مقام تاریخ‌نگار خود را موظف می‌دیده است که عین وقایع را بنویسد و این است که به کار او ارزش می‌دهد.

محمدرضا خسروی: اگر بیهقی ضد ایرانی است، عمیقا دوستش دارم! 
سپس محمدرضا خسروی گفت: تمام حرف من این است که ما شخص بیهقی را در ترازوی سنجش قرار داده‌ایم، در حالی که تنها می‌توانیم از «تاریخ بیهقی» سخن بگوییم. اینکه بگوییم بیهقی اندیشه‌ی ضدایرانی داشت، سخن وحشتناکی است. اگر وامدار بیهقی باشیم و به نثر او نگاه کنیم باور خواهیم کرد که از آغاز پیدایش نثر دری تا همین لحظه جانشینی برای او نمی‌توان یافت. یعنی کار بیهقی آنقدر پُر فروغ است که نمی‌توان تاریخ او را در سایه قرار داد. بر او ببخشاییم اگر از امثال سایره و شعر عربی استفاده کرده است. وجود بیهقی خورشید درخشانی است که به ما اجازه نمی‌دهد به جوانب دیگر نگاه کنیم. من اعتقاد دارم که به نام بیهقی حرف نزنیم، به نام «تاریخ بیهقی» سخن بگوییم. بیهقی اگر بی‌انصاف است، اگر عرب‌گراست، اگر محافظه‌کار است، اگر اندیشه‌ی ضدایرانی دارد، من این بی‌انصاف محافظه‌کار عرب‌گرای دارای اندیشه‌های ضدایرانی را عمیقا دوست دارم!

مهدی محبتی: بیهقی در تحلیل وقایع تاریخی نگاه فردوسی را قبول ندارد
مهدی محبتی سپس دیدگاهش را بیان کرد و گفت: در درس‌گفتار‌ها یکی از سخنرانان عنوان کرد که نگاه بیهقی از منظر علیت تاریخی مخالف نگاه فردوسی است. بیهقی در تحلیل وقایع تاریخی نگاه فردوسی را قبول نداشته است. با این استدلال که فردوسی بخش مهمی از شاهنامه را به چیزهایی اختصاص داده است که واقعی نیستند اما واقعی به نظر می‌آیند. توده‌ها نیز به این سخنان غیرعقلانی راغب‌تر هستند. مثل داستان دیو. 

جدای از این من دوست دارم در این‌جا از شاعر فقید احمد شاملو یاد بکنم که مقدار زیادی از بیهقی‌خوانی ما مرهون شهرتی است که ایشان از بیهقی در دل‌ها انداخت. گفته‌اند که شاملو همه‌ی «تاریخ بیهقی» را از حفظ بود. به همین علت است که شعر او قوی است. این سخن چه درست باشد، چه نباشد، مشهور شده است. 
یک نکته‌ی دیگر آن است که آن‌چه «تاریخ بیهقی» را ارزشمند می‌کند نحوه‌ی برخورد او با زبان فارسی است. بیهقی جزو معدود کسانی است که نثر خلاق را به عنوان یک ژانر به جامعه‌ی امروز فارسی‌زبانان ارایه داد. چون بسیار کم درباره‌ی نثر خلاق کار شده است و در این باره الگو کم داریم. شما اگر به «گلستان» نگاه کنید می‌بینید که نثر سعدی قاعده‌مند و کلیشه‌ای است اما در بیهقی این نثر دچار یک نوع تنش‌هایی است که مبتنی بر واقعیت‌ها عوض می‌شود و این برای جامعه‌ای که خیلی با زیر و زبرهای کلامی خوگر نشده است، می‌تواند یک میراث عزیز و ماندگار باشد. 
محمدخانی: با پایان درس‌گفتارهای بیهقی پرونده بیهقی را نمی‌بندیم
در پایان علی‌اصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب مرکزی گفت: مباحث مختلفی که در درس‌گفتارهای بیهقی مطرح شد مبتنی بر همین بخش بازمانده‌ی «تاریخ بیهقی» بود. اینکه در دو سوم گمشده‌ی «تاریخ بیهقی» چه مطالبی گفته شده است، برای ما ناشناخته است و هیچ‌کس نمی‌تواند درباره‌ی آن قضاوت بکند. در بحث‌هایی هم که مطرح شد می‌خواستیم دیدگاه‌های اجتماعی و سیاسی و فرهگی بیهقی را بشناسیم و به شناخت بهتری از این متن برسیم. 
در چهل پنجاه سال گذشته درباره‌ی بیهقی کم کار شده است. پس از تصحیح مرحوم دکتر فیاض و تصحیحی که به‌تازگی آقای دکتر یاحقی و سیدی انجام داده‌اند، مهم‌ترین کاری که درباره‌ی «تاریخ بیهقی» شده است‌‌ همان مجموعه مقالاتی است که در کنگره‌ی ۱۳۴۹ ارایه شد. پس از آن آثار تازه‌ای پدید نیامده است. به همین دلیل زمانی که می‌خواستیم درس‌گفتارهای بیهقی را برگزار کینم کسی را نداشتیم که درباره بیهقی بحث کند. گروه‌های تاریخ و ادبیات را که می‌دیدیم کسی را نمی‌توانستیم بیابیم. این از آسیب‌های جامعه‌ی علمی ماست. امروز هم با پایان گرفتن درس‌گفتارهای بیهقی پرونده‌ی بیهقی را نمی‌بندیم. این پرونده را باز می‌گذاریم تا بیهقی را بیشتر بشناسیم و به جهان معرفی کنیم. یونسکو غزنه را به‌عنوان یکی از پایتخت‌های فرهنگی جهان اسلام معرفی کرده است و قرار است که همایشی درباره‌ی غزنه و ادب فارسی اواخر مهر در فرهنگستان برگزار شود. خوشحالیم که درس‌گفتارهای بیهقی، در این سال برگزار شد.

منبع : موسسه شهر کتاب  http://www.bookcity.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۱۹:۳۰
رضا حارث ابادی
به گزارش خبرنگار سبزوار نیوز فرماندار سبزوار روز گذشته برای افتتاح یک تالار پذیرایی در محل خیابان کوشک شهرستان سبزوار حضور یافت .تالاری که براساس شنیده ها متعلق به بخش خصوصی میباشد.

این درحالی است در چند روز گذشته در شهرستان سبزوار شاهد برگزاری همایش ملی بیهقی پدر نثر ادبیات ایران بودیم و هیچ یک از مسئولین فرمانداری سبزوار در آن حضور نداشتند.

مراسمی که به همت دانشگاه حکیم سبزواری ,اداره فرهنگی شهرداری سبزوار و شورای اسلامی در این شهرستان برگزار شد و مهم ترین محور آن تلاش برای ثبت نام روزی به نام روز ابوالفضل بیهقی به عنوان پدر نثر ایران در گاه شمار ملی ((تقویم ))ایران بود.

رویدادی مهم که برای دیار کهن بیهق به عنوان یک هویت قومی و تاریخی  شناخته میشود.

علیرغم اینکه در این مراسم مهمانان مهمی ازجمله اساتید دانشگاه ,پژوهشگران و مورخ شناسان دعوت شده بودند خبری از حضور مسئولین اداره میراث فرهنگی و گردشگری  شهرستان سبزوار در آن نبود.

همایش ملی ابوالفضل بیهقی در سطح علمی و آکادمیک برگزار شد و بیش از 120 مقاله نیز به دبیرخانه این همایش ارسال شده بود که بابررسی هیات داوران 110 مقاله آن پذیرفته شد.

ابوالفضل بیهقی نویسنده و مورخ ایرانی و زاده شده در روستای حارث آباد شهرستان بیهق ((سبزوار کنونی )) است که در عصر حکومت غزنویان و مسعود شاه غزنوی می زیسته است و شاهد رویدادهای مهمی از جمله توطئه های بوسهل سوزنی برعلیه حسنک وزیر ,وزیر شیعه مذهب خاندان عزنوی بوده است.

براساس نظر اغلب کارشناسان ابوالفضل بیهقی فردی شیعه مذهب و مردمی بوده است و متاسفانه شورای انقلاب فرهنگی ثبت روزی به نام این مرد بزرگ را به دلایل غیر علمی از جمله درباری بودن و سنی مذهب بودن رد کرده است.

ثبت روز ملی بیهقی پیشتر در شورای فرهنگ عمومی شهرستان سبزوار و استان خراسان روضوی تایید شده بود .وبرای تایید نهایی به شورای انقلاب فرهنگی نیز ارسال شده بود.

مراسمی که حتی مسئولین اداره میراث فرهنگی و گردشگری  شهرستان سبزوار در آن حضور نداشتند.

غایبان بزرگ همایش ملی بزرگداشت بیهقی درروز اول آبان

غایبان بزرگ همایش ملی بزرگداشت بیهقی درروز اول آبان وبسایت خبری تحلیلی سبزوارنیوز ، ضمن انتشار مطلبی انتقادی نسبت به غیبت تعدادی از مدیران ارشد سبزوار در همایش ملی بزرگداشت بیهقی در روز اول آبان 92 گلایه کرد.

به گزارش مجله اینترنتی اسرارنامه ، در این مطلب به خصوص از کم کاری گسترده معاون استاندار و فرماندار ویژه شهرستان سبزوار و رئیس اداره میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری این شهر در امر پاسداشت مفاخر ملی و بزرگان فرهنگی دیار سربداران ، انتقاد شده است.

البته در مطلب سبزوارنیوز هیچ اشاره ای به عدم حضور نمایندگان سبزوار در این مراسم نشده ، اما به نظر می رسد جای خالی دو نماینده خطه سربداران در مجلس شورای اسلامی نیز در مراسم روز ملی بیهقی به شدت خالی احساس می شد.

لازم به ذکر است ، سبزوارنیوز یکی از رسانه های پرمخاطب و با سابقه خبری در غرب خراسان رضوی است که در زمینه انتشار اخبار متنی و تصویری هم به لحاظ سرعت ، هم به لحاظ حجم کار و هم به لحاظ تولید و انتشار اخبار و گزارش های دست اول در میان رسانه های خبری منطقه سبزوار بزرگ جایگاه نخست را به خود اختصاص داده است.

یک ویژگی مهمتر سبزوار نیوز در نظر مخاطبان در طول فعالیت چندساله این رسانه محلی ، میانه روی ، حفظ بی طرفی  و پرهیز از درگیر شدن در جناح گیری های حزبی وجناحی در سطح ملی یا شهرستانی بوده است. در چندماه اخیر ، سید محسن جعفری که از خبرنگاران پیشکسوت سبزوار است ، دبیری خبر این وبسایت را برعهده گرفته است . جعفری به طور همزمان نمایندگی دفتر روزنامه قدس و خبرگزاری فارس در سبزوار را نیز برعهده دارد.

مجله اینترنتی اسرارنامه در ادامه به انتشار بخش هایی از مطلب انتقادی سبزوار نیوز با اندکی ویرایش دررابطه با غیبت سئوال برانگیز مسوولان ارشد سبزوار در همایش روز ملی بیهقی می پردازد :

فرماندار سبزوار برای افتتاح یک تالار پذیرایی رفت/ اما در همایش ملی ابوالفضل بیهقی حضور نداشت .

در پایان لازم به ذکر است شماری از مردم سبزوار نسبت به حضور مدیران غیربومی که تعهد و یا شناخت کافی برای خدمت موثر در این شهرستان را ندارند ، گلایه مند هستند.

با توجه به نقش ویژه سبزوار به عنوان قطب اول دانشگاهی ، فرهنگی و اقتصادی شمال شرق کشور پس از مشهد مقدس و نیز با توجه به پیشینه خاص تاریخی و مذهبی این شهر به عنوان اولین پایتخت حکومت شیعه دوازده امامی در ایران و کانون همیشگی تجمع علمای شیعه در شرق کشور ، انتظار می رود مسوولان استانی و کشوری درامر انتصاب مسوولان ارشد سبزوار به ویژه فرماندار و ریاست ادارات مهمی نظیر میراث فرهنگی و صنایع دستی و گردشگری و اداره فرهنگ و ارشاداسلامی دقت بیشتری را لحاظ نمایند.

منبع :

مجله اینترنتی اسرارنامه  http://www.asrarnameh.com

وب سایت سبزوار نیوز  http://www.sabzevarnews.ir

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آبان ۹۲ ، ۱۲:۴۲
رضا حارث ابادی

روستای حارث آباد قطب اول پسته شهرستان سبزوار 

پسته حارث آباد شهرستان سبزوار 

روستای حارث آباد شهرستان سبزوار که تا 20 سال قبل کل درختان میوه موجود در این روستا به تعداد انگشتان دو دست نبود و البته پیرامون این روستا به وفور درختان فراوان تاغ و ... وجود داشت ولی اکنون و بعد از گذشت نزدیک به بیست سال و با تلاش فراوان باغداران و کشاورزان زحمتکش این دیار ، به جرات می توان گفت که این روستا هم اکنون بزرگترین تولید کننده پسته در شهرستان سبزوار می باشد . و بیش از هزاران درخت پسته محصول ده در این روستا وجود دارد که رونق اقتصای خوبی برای مردم این روستا و شهرستان داشته است .

حارث آباد قطب اول پسته شهرستان سبزوار 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۲ ، ۱۹:۳۶
رضا حارث ابادی
همایشی کوچک برای یک نویسنده بزرگ
 به مناسبت اوّل آبان، روز ملّی بزرگداشت بیهقی، همایش ملّی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی نگارنده کتاب سترگ تاریخ بیهقی در سبزوار برگزار شد.
دبیر همایش ملّی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی دراین مراسم گفت : این همایش برای سومین بار است که در این شهرستان با حضور جمعی از اندیشمندان، پژوهشگران ادبیات فارسی و مسئولان کشوری و استانی و با هدف بزرگداشت و ارج نهادن به جایگاه بیهقی در عرصه نثر فارسی برگزار می شود. وی با بیان اینکه همایش  علمی بزرگداشت بیهقی با رویکرد پژوهشی و مطالعاتی از طریق فراخوان مقاله به دانشگاه های کشور با مساعدت گروه و اساتید زبده گروه ادبیات فارسی برگزار شده است، افزود : ۱۲۰ مقاله به دبیرخانه همایش ارسال شد که چکیده ۱۱۰ مقاله در کتاب الکترونیکی جمع آوری و در این همایش رونمایی شد. وی با بیان اینکه براساس مستندات زمان درگذشت ابوالفضل بیهقی ماه صفر ۱۴۷۰ قمری بوده که با توجه به اطلاعات گاه شماری با اواخر شهریورماه برابری می کند ،افزود : با توجه به شروع سال تحصیلی دانشگاه ها این زمان اول آبان ماه در نظر گرفته شد. وی با اشاره به پیگیری های انجام شده برای ثبت روز بیهقی در تقویم اظهار داشت : ابوالفضل بیهقی از سرآمدان نثر فارسی بوده و شایسته است که روز اول آبان ماه را به نام روز بیهقی در تقویم داشته باشیم . دبیر علمی همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی گفت : برگزاری همایش های بزرگداشت این ادیب و مورخ برجسته ایرانی به صورت مراسمی سالانه در اول آبان هر سال که به نام روز بیهقی مشهور است ، حرکتی ضروری است. دکتر مهیار علوی مقدم افزود : گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری در نظر دارد این برنامه را به صورت سالانه در شهر سبزوار زادگاه تاریخی بیهقی برگزار نماید.

علوی مقدم در ادامه پیشینه برگزاری همایش بزرگداشت بیهقی در سبزوار را مربوط به سال 86 عنوان کرد و افزود : در تاریخ اول آبان 86 برای اولین بار همایش بسیار باشکوهی برای بزرگداشت بیهقی در دانشگاه حکیم سبزواری برگزار شد که از دکتر حدادعادل رئیس وقت مجلس شورای اسلامی و از شخصیت های ادبی کشور ، پیامی برای آن همایش ارسال کرد. وی سپس اظهار داشت : همایش علمی بزرگداشت بیهقی در سال 86 بسیار موفقیت آمیز برگزار گردید به طوری که 350 مقاله از سرتاسر کشور به دبیرخانه همایش ارسال شد و بسیاری از این مقالات در جریان برگزاری دو نشست عمومی و 15 نشست تخصصی در دانشگاه حکیم سبزواری ارائه گردید.اما متأسفانه پس از آن به مدت چندسال در برگزاری بزرگداشت بیهقی وقفه ایجاد شد و سرانجام این مهم از سال 91 از سرگرفته شد و اینک در آبان ماه 92 شاهد برگزاری سومین همایش بزرگداشت بیهقی در شهر زادگاهش هستیم . دبیر همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی ادامه داد : برای همایش امسال 115 مقاله علمی در دبیرخانه همایش دریافت شده است که چکیده 110 مورد از آنها به صورت یک کتاب الکترونیکی چاپ شده است. عضو شورای اسلامی شهر سبزوار نیز با اشاره به جایگاه ابوالفضل بیهقی در نثر فارسی گفت : امروز روز ارج نهادن به نثر کلاسیک فارسی است .

مهدی مقصودی با اشاره به اهمیت تحقیق و پژوهش در زمینه های فرهنگی ، تاریخ و تمدن کشورمان، افزود: مدیریت شهری، تحقیق ، پژوهش ها و پایان نامه های دانشجویی که با محوریت اندیشمندان سبزواری تهیه شود را حمایت می کند.

دکتر عبدالرضا مدرس زاده در حاشیه برگزاری همایش ملّی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی افزود : هر چند کتاب تاریخ بیهقی در ظاهر موضوعی تاریخی دارد و متعلق به هزار سال پیش است اما سرشار از نکات عبرت آموز و اخلاقی است که برای همیشه روزگاران قابل استفاده است . وی با اشاره به جایگاه والای بیهقی در نثر فارسی اظهار داشت : بایستی نکات اخلاقی کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی گفته شود و استفاده های عملی و کاربردی از مفاد این کتاب انجام شود.

کتاب الکترونیکی چکیده مقالات همایش ملّی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و دو کتاب «لونی دیگر» و «همین ده سال» تالیف دکتر عبدالرضا مدرس زاده در این همایش در سبزوار رونمایی شد. اجرای شماری از برنامه های متنوع فرهنگی و هنری در این برنامه ،رونمایی از دو کتاب جدید اثر دکتر مدرس زاده عضو هیئت علمی دانشگاه کاشان، اجرای موسیقی سنتی و دف نوازی و نیز اجرای نمایشی به نام "دربار و مردی بر دار" به کارگردانی محمد اکبری با اقتباس از داستان های کتاب تاریخ بیهقی، تعدادی از برنامه های فرهنگی و هنری همایش بود.

این همایش که توسط دانشگاه حکیم سبزواری و با مشارکت شهرداری و شورای اسلامی سبزوار در تالار استاد شریعتی دانشگاه حکیم سبزواری و تالار کاشفی اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی برگزار شد به بررسی  و پژوهش های تاریخی تاریخ بیهقی ، نقد و تحلیل جنبه های هنری و زیبا شناسی تاریخ بیهقی ، تأثیر تاریخ بیهقی در نثر فارسی، نو داستان حسنک وزیر ، هنر نویسندگی بیهقی، ساختار و عناصر داستانی در تاریخ بیهقی و واکاوی داستانهای کهن ایرانی پرداخت.

 

منبع : روزنامه خراسان - مورخ شنبه 1392/08/04  روح ا... مهری 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۰۶:۰۶
رضا حارث ابادی

«دربار و بردار»

نمایشی متفاوت از هنرمندان تئاتر سبزوار ، با اقتباس از داستان حسنک وزیر

«دربار و بردار» نمایشی متفاوت از هنرمندان تئاتر سبزوار  با اقتباس از داستان حسنک وزیر
تجلی اولین متنون نمایش نامه نویسی زبان فارسی در تاریخ گرانسنگ بیهقی : 
محمد اکبری هنرمند شناخته شده سبزواری در عرصه تئاتر و بازیگری ، با اجرای نمایشی متفاوت با نام "دربار و بردار" با اقتباس از داستان ماندگار حسنک وزیر در مراسم بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی شرکت داشت.

کارگردان و طراحی صحنه نمایش "دربار و بردار" که سه شنبه شب با وبسایت خانهفرهنگ دانشجو گفتگو می کرد ، افزود : تاریخ گرانسنگ بیهقی علاوه بر آنکه یک منبع معتبر و ارزشمند ادبی و تاریخی است ، تجلی گاه اولین متون نمایش نامه نویسی زبان فارسی نیز محسوب می شود.

وی تصریح کرد : در دوره کنونی که با کمبود منابع و متن هایی مواجه هستیم که هم به لحاظ فرم و هم به لحاظ پیام و محتوای هنری قابل اعتماد ودسترسی آسان باشند  ، دست آویز قرار دادن وقایع کتاب های تاریخی به خصوص تاریخ بیهقی ، راه حل خوبی برای خلق آثار فاخر هنری در زمینه تئاتر است.

این هنرمند که فارغ التحصیل رشته بازیگری وکارگردانی از دانشگاه چالوس و دانشجوی کارشناسی ارشد معماری در سبزواراست ، ادامه داد : مولف تاریخی بیهقی در اثر ارزشمند خود با دقت و ظرافتی تحسین برانگیز و با استفاده از لغات و عبارات اصیل فارسی به روایت  وقایع تاریخی پرداخته است که مجموعه این ویژگی ها ، تاریخ بیهقی را به یک منبع وام دهنده مناسب در امر نمایش نامه نویسی و حتی در برخی قسمت ها دقیقا به یک متن نمایش نامه ای تبدیل کرده است.

وی  افزود : در اکثر داستان های تاریخ بیهقی هم می توان عنصر خیر و  هم عنصر شر را مشاهده کرد و اوج فرود و پایان و نتیجه گیری مناسبی که این داستان ها به ویژه داستان حسنک وزیر از آن برخوردار است ، کتاب تاریخ بیهقی را در ردیف یکی از منابع غنی ادبیات نمایشی به زبان فارسی قرار می دهد.

محمداکبری که  دارای عناوین برتر بازیگری ، کارگردانی، طراحی صحنه تئاتر در سطح شهرستان ، استان وکشور در جشنواره های مختلف هنری است همچنین در مورد نمایش «دربار و بردار» افزود : این اثر نه به طور کامل یک نمایش نامه خوانی و نه به طور کامل یک اجرای صحنه ای محسوب می شود ، بلکه فرم جدید و منحصر به فردی است که در واقع تلفیقی از نمایش نامه خوانی و تئاتر است.

وی ضمن اینکه مدت اجرای این نمایش در حدود 40 تا 45 دقیقه بود ، از نگاهی جدید به ابوالفضل بیهقی و کتاب تاریخ او و شخصیت هایی نظیر بوسهل زوزنی ، سلطان امیرمحمود ، حسنک و ... درنمایش «دربار و بردار» به اجرا در آمد .

کارگردان نمایش های "خون چیلیک" ، "رازینه" ،  "جلز و ولز" و ... ، تصریح کرد : در این نمایش هنری برخی شخصیت های داستان حسنک وزیر در زمان حال نمایش داده  می شوند که امیرمسعود و بوسهل زوزنی به سراغ ابوالفضل بیهقی می آیند تا وی را وادار کنند ماجرای بردار شدن حسنک وزیر را تحریف کرده و به گونه دلخواه آنها روایت کند.اما وجدان بیدار ابوالفضل بیهقی بازهم مانند گذشته بر امر مهم صداقت در تاریخ نگاری پافشاری می کند و سایر رویدادهای این نمایش نیز بر حول همین محور اتفاق می افتد.

اکبری که خود کارگردانی و طراحی صحنه نمایش "دربار و بردار" را برعهده دارد ، در ادامه  به معرفی سایر عوامل تولید این اثر هنری پرداخت و گفت : نویسندگی این کار برعهده "عباس عمرانی" بوده و آقایان جواد رازقندی ، ایمان ارضی ، سعید فاضلی پور ومحمداکبری نقش خوانی این اثر را برعهده دارند.

وی همچنین گفت : جواد نوری سازنده موسیقی این نمایش است و آقایان براعتعلی رجبی ، مجتبی علیزاده و علی سیادتی از دیگر عوامل نمایش "دربار و بردار" هستند.

اکبری در عین حال از نقش کمرنگ اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی سبزوار که اصلی ترین متولی فعالیت های فرهنگی و هنری در شهرستان محسوب می شود ، انتقاد کرد و گفت مردم و هنرمندان سبزوای از این اداره مهم در شهر خود انتظار بیشتری دارند.

منبع : وبسایت خانه فرهنگ دانشجو http://www.sabzevarfarhang.com
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۰۵:۵۶
رضا حارث ابادی

چگونه اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی انتخاب شد؟

چگونه اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی انتخاب شد

دبیر همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی دلایل و چگونگی انتخاب اول آبان به عنوان روز ملی بیهقی را شرح داد.
 دکتر مهیار علوی مقدم که روز چهارشنبه اول آبانماه در مراسم بزرگداشت یهقی در سبزوار سخن می گفت ، اظهار داشت :

در سال 86 پیش از برگزاری همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی در دانشگاه حکیم سبزواری (تربیت معلم سابق) هنگامی  که قرار شد برای پاسداشت مقام تاریخی وادبی خواجه ابوالفضل بیهقی یک روز ملی در تقویم ایران ثبت شود ، دکتر یا محمدجعفر یاحقی استاد برجسته ادبیات فارسی ، استاد سیدی پژوهشگر برجسته حوزه ادبیات و تاریخ خراسان و خود او [دکتر علوی مقدم] طی جلسه ای تصمیم گرفتند اول آبان را برای این مناسبت در نظر بگیرند.

وی سپس ادامه داد : هر چند تاریخ درگذشت بیهقی در ماه صفر 470 هجری قمری درج شده که این زمان با اطلاعاتی که از روی علم گاهشماری به دست آمد با اواخر شهریورماه مصادف بود ، اما از آنجایی که روزهای پایانی شهریورماه و همچنین ماه مهر به دلیل بازگشایی دانشگاه ها و جابه جایی های معمول اساتید و دانشجویان در این ماه ها، زمان مناسبی برای چنین روزی نبود ، اولین تاریخ مطلوب با موافقت هر سه عضو حاضر در جلسه روز اول آبان ماه تعیین گردید.
عضو هیأت علمی گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری همچنین دلایل دیگری برای مناسب بودن تاریخ اول آبان ماه ذکر کرد و اظهار داشت : ابوالفضل بیهقی در عرصه ادبیات کلاسیک ایران نفر اول محسوب می شود و حتی گلستان سعدی چند قرن بعد از تألیف تاریخ بیهقی ، پدید آمده است. به همین دلیل اولین روز از ماه آبان برای بزرگداشت جایگاه ممتاز بیهقی در نثر فارسی مناسب به نظر می رسید. 

وی تصریح کرد: انتخاب یک روز فرضی در تقویم فقط برای بیهقی نیست بلکه بسیاری دیگر از روزهای ملی که به نام بزرگان ومشاهیر  کشور ثبت شده اند نیز ، مبنای فرضی و قراردادی دارند. به عنوان مثال روز 20 مهر که به عنوان روز حافظ معرفی شده است انطباق خاصی با روز تولد یا وفات او ندارد.
دکتر علوی مقدم افزود : از همان سال 86  تاکنون برای درج روز ملی بیهقی در تقویم رسمی ایران تلاش ها و پیگیری های متعددی صورت گرفته و این روز در سطح استان تصویب شده و در کشورهم حامیان زیادی دارد اما در شورای عالی انقلاب فرهنگی به دلایلی غیرعلمی ، این روز برای درج در تقویم رسمی ایران به تصویب نرسیده است.
وی تصریح کرد : دو مورد از دلایل غیرعلمی برای رد کردن روز ملی بیهقی در شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران ، سنی بودن و درباری بودن بیهقی عنوان شده است که هیچ کدام از این دلایل قابل قبول نیست به ویژه برای نادیده گرفتن شخصیت ارزشمند ادبی و تاریخی ابوالفضل بیهقی که خدمات ارزنده او به نثر فارسی و همچنین قرارگرفتن کتابش در ردیف معتبرترین منابع شناخت تاریخ ایران جایگاه ممتازی به او می بخشد.
دکتر علوی مقدم که تا کنون بیش از 8 کتاب و 45 مقاله علمی در زمینه ادبیات فارسی را منتشر کرده است ، در ادامه خواستار آن شد که  ، پرونده ثبت روز ملی بیهقی در تقویم رسمی ایران مجددا به جریان بیافتد و این بار با نگاه علمی و منصفانه تری به جایگاه با اهمیت بیهقی نگریسته شود و حق این ادیب برجسته ومورخ حقیقت جوی ایرانی به خوبی ادا شود.
دبیر همایش سالانه بیهقی در پایان ضمن بیان اینکه سبزوار به دلیل داشتن بزرگانی نظیر خواجه ابوالفضل بیهقی ، ابوالحسین زید بیهقی (فرید خراسان) ، عطاملک جوینی ، حکیم حاج ملاهادی سبزواری ، ملاحسین واعظ کاشفی ، دکتر قاسم غنی ، محمود دولت آبادی ، دکتر شریعتی و ... به خود می بالد اظهار داشت : به هرحال همینک نیز که روز ملی بیهقی هنوز رسما در تقویم کشور ثبت نشده ، علاقه مندان بیهقی تا زمانی  که منع قانونی وجود نداشته باشد ، اول آبان ماه را به عنوان روز ملی این نویسنده بزرگ  معرفی  می کنند و اگر بودجه لازم از طریق نهادهای فرهنگی شهرستان از جمله شهرداری و شورای شهر تأمین شود ، همه ساله همایش هایی ملی برای خواجه ابوالفضل بیهقی  برگزار خواهیم کرد.

منبع : خانه فرهنگ دانشجو سبزوار  http://www.sabzevarfarhang.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۰۵:۴۳
رضا حارث ابادی

معاون فرهنگی و بین الملل موسسه شهر کتاب تهران گفت :

صدا و سیما باید برنامه های علمی مناسبی برای شناخت بیهقی داشته باشد

معاون فرهنگی و بین الملل موسسه شهر کتاب تهران گفت : صدا و سیما باید برنامه های علمی مناسبی برای شناخت  بیهقی داشته باشد

معاون فرهنگی و بین الملل موسسه شهر کتاب تهران گفت : بایستی مرکز بیهقی شناسی در سبزوار تشکیل شود.

به گزارش خانه فرهنگ دانشجو ، استاد علی اصغر محمدخانی  در حاشیه برگزاری همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در گفت و گوی اختصاصی با خبرنگار ایرنا افزود : در این مرکز بایستی اطلاعات، همه نوشته ها و آثار مکتوب ، صوتی ، بصری و هنری که راجع به بیهقی در ایران و سایر کشورها وجود دارد، جمع آوری شود .
وی اظهار داشت : مرکز بیهقی شناسی در حقیقت باید به عنوان مرجع مطرح باشد و افراد بتوانند زمانی که در خصوص این نویسنده و تاریخ نویس بزرگ تحقیق و یا پژوهشی دارند به این مرکز رجوع کنند.
معاون فرهنگی و بین الملل موسسه شهر کتاب تهران، اظهارداشت : همچنین این مرکز باید برای آشنایی بیشتر نسل جوان با بیهقی ، برای گروه های سنی مختلف گزیده های بیهقی را همراه با تصاویر تهیه کند.
محمدخانی با بیان اینکه تشکیل مرکز بیهقی شناسی همکاری مسوولان ادارات ، سازمان ها ، دانشگاه ها و رسانه ها را می طلبد، گفت : صداو سیما نیز بایستی برنامه های علمی برای شناخت بیهقی داشته باشد.
وی با بیان اینکه متاسفانه تاریخ بیهقی به عنوان واحد درسی برای گروه ادبیات فارسی تدریس می شود و این نویسنده بزرگ همچون حافظ ، سعدی و مولانا در بین مردم شناخته شده نیست افزود : بایستی دوره های بیهقی خوانی را در هر شهری بویژه برای داستان نویسان و شاعران جوان بگذارند و در این دوره های بیهقی خوانی، تاریخ بیهقی را تفسیر کنند.
معاون فرهنگی و بین الملل موسسه شهر کتاب با اشاره به برگزاری درس گفتارهایی برای بزرگان ادب فارسی، گفت : از مهرماه سال گذشته در خصوص بیهقی درس گفتارهای منظمی را برگزار کردیم و در این درس گفتارها در خصوص بیهقی و آثار بیهقی در حوزه تاریخ بررسی و گفت و گو شد.
وی اظهار داشت : بزرگداشت بیهقی و سایر بزرگان نباید فقط به یک همایش و چند سخنرانی خلاصه سود.
در همایش ملّی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی از تلاش ها و اقدامات انجام شده در خصوص بیهقی پژوهی و برگزاری درس گفتارهایی برای این نویسنده بزرگ از استاد علی اصغر محمدخانی قدردانی شد.

منبع : خانه فرهنگ دانشجو سبزوار  http://www.sabzevarfarhang.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۰۵:۳۷
رضا حارث ابادی

رونمایی از دو کتاب تازه تألیف در حوزه ادبیات فارسی ، پیرامون تاریخ بیهقی

http://www.asrarnameh.com/images/contents/1027160551-news-thumb2.jpg

همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی در اول آبان 92 با رونمایی  از دو  کتاب تازه تألیف در حوزه ادبیات فارسی  ، پیرامون تاریخ بیهقی اثر دکتر عبدالرضا مدرس زاده عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی کاشان همراه بود 

 عضو هیات علمی دانشگاه آزاد اسلامی کاشان گفت : اگر دانشگاه ها بتوانند مجموعه ارزشمند کتاب تاریخ بیهقی را به شکل هنرمندانه و زبان امروزی در دسترس جوانان و نوجوانان قرار دهند آنگاه قدر هنر بیهقی بیشتر دانسته می شود.

 دکتر عبدالرضا مدرس زاده در حاشیه برگزاری همایش ملّی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار افزود : هر چند کتاب تاریخ بیهقی در ظاهر موضوعی تاریخی دارد و متعلق به هزار سال پیش است اما سرشار از نکات عبرت آموز و اخلاقی است که برای همیشه روزگاران قابل استفاده است . 
وی با اشاره به جایگاه والای بیهقی در نثر فارسی اظهار داشت : بایستی نکات اخلاقی کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی گفته شود و استفاده های عملی و کاربردی از مفاد این کتاب انجام شود. 
مولف کتابهای لونی دیگر و همین ده سال ، گفت : کتاب لونی دیگر ساده نویسی متن کامل تاریخ بیهقی به زبان امروزی و کتاب همین ده سال که نکته های حاشیه ای متن تاریخ بیهقی و تحلیل اتفاقات است در ماه های اخیر تالیف شده است . 
کتاب الکترونیکی چکیده مقالات همایش ملّی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی و دو کتاب لونی دیگر و همین ده سال تالیف دکتر عبدالرضا مدرس زاده در این همایش در سبزوار رونمایی شد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۰۵:۲۳
رضا حارث ابادی

نگاهی دراماتیک به داستان حسنک وزیر 

نگاهی دراماتیک به داستان حسنک وزیر


سیدنورالله رضوی مدیر فرهنگی دانشگاه حکیم سبزواری در همایش ملی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی به ارائه سخنرانی علمی در خصوص یکی از جنبه های ارزشمند کتاب تاریخ بیهقی خواهد پرداخت.
رضوی که سابقه ای درخشان در انجام فعالیت های فرهنگی و هنری در سطوح استانی ، منطقه ای و ملی دارد ، به واسطه تحصیلاتش در مقطع کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی  به عنوان یکی از سخنرانان همایش ملی بزرگداشت بیهقی در اول آبان 92 دردانشگاه حکیم سبزواری ، داستان حسنک وزیر از کتاب گرانسنگ تاریخ بیهقی را از نگاهی دراماتیک مورد بررسی قرار خواهد داد. 
بخش هایی از سخنرانی ایشان در همایش بزرگداشت بیهقی :
برای شناخت حوزه ادبیات و به ویژه داستان و بررسی و تحلیل قصه و داستان ، تنها به مباحث ادبی و عناصر داستانی توجه نمی شود بلکه از نگاه دراماتیک نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد و از آنجایی که نگاه ما به داستان ها از بُعد روایت و بحث شنیداری و نیز خواندن معطوف می شود ، تصویری که در ذهن ساخته می شود آخرین ایماژهایی  است که هرچه عمیق تر خلاق تر و پویاتر باشد داستان از بافت غنی تری برخوردار می شود و امروزه نگاه دراماتیک هم به این حوزه افزوده شده است.
درام عنصر و خصیصه جدیدی است که نمایشی شدن در یک اثر را مورد توجه قرار می دهد. 
عوامل انگیزیشی درگیراننده به گونه ای که قابل دیدن برای مخاطب باشند و تصویری در منظر تماشاگر در قاب صحنه و فضاهای نمایشی به اجرا می آید مهم جلوه می کند. این خصیصه را در داستان ها نیز مورد توجه قرار داده اند . از این منظر به داستان حسنک وزیر اثر  نویسنده و ادیب شهیر ابوالفضل بیهقی می توان نگاه جدی داشت و فتح باب بسیار ارزشمندی  را انجام داد که کمتر محققی بدان ورود پیدا کرده است. در نگاه اول این توجه به تاریخ بیهقی به عنوان یک داستان بلند مطمع نظر است و بُعد تاریخی آن با وجود ارزشمندی بسیار و مقتنی روایات و  شخصیت ها یک سر به کنار گذاشته می شود.
فقط بافت دراماتیک این  اثر مورد توجه قرار می گیرد . 
اول داستان از آنچنان جذابیت نمایشی برخوردار است که حتی به صورت نمایش نامه خوانی نیز همینک در محافل هنری و آکادمیک اجرا می شود . این  اثر جذابیت بسیاری برای مخاطب دارد . از طرفی امکان اقتباس و برگردانی به آثار نمایشی و حتی سینمایی با دستمایه ها و درون مایه و ریتم   فعلی نیز از قوت بسیار بالایی برخوردار است. از بُعد شخصیت پردازی ، شخصیت ها به عنوان کاراکترهای تیپیکال نبوده و  دارای آنچنان عمق و ستیزندگی هستند که مخاطب به شدت با آنها ارتباط برقرار می  کند. شخصیت ها از پی قرون و اعصار همچنان خود را زنده و پویا به مخاطب نشان می دهند.
بخشی از نگاه ما به این  اثر بزرگ است. هرچند که می توان از بُعد سینمایی نیز بازهم با نگاه دراماتیک و حتی دکوپاژ شده به این اثر مخصوصاً داستان حسنک وزیر پرداخت . این داستان در شکل فعلی خود به یک فیلم نامه قوی و یک متن نمایشی روایی بسیار دارای بافت دراماتیک خود را نشان می دهد

منبع : خانه فرهنگ دانشجو سبزوار  http://www.sabzevarfarhang.com

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۰۵:۲۰
رضا حارث ابادی

ابوالفضل بیهقی و نیکیِ نوشتن / در گفتگو با استاد حسین خسروجردی نویسنده توانمند خراسانی به مناسبت روز بیهقی

 

ابوالفضل بیهقی و نیکیِ نوشتن  در گفتگو با استاد حسین خسروجردی نویسنده توانمند خراسانی به مناسبت روز بیهقی

استاد حسین خسروجردی از نویسندگان توانمند و پرتلاش سبزواری است که شوق نوشتن و لذت درک و بهره مندی از گنجینه پربار زبان و ادبیات فارسی وجود وی را آکنده است.
وی که افتخار همشهری بودن با خواجه ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی را دارد ، در روزهای منتهی به اول آبان ماه که در میان اهالی ادبیات فارسی به روز بزرگداشت بیهقی معروف شده است ، طی انجام مصاحبه ای ، نظر خود را در رابطه با این ادیب و مورخ مشهور ایرانی و کتاب گرانسنگ تاریخ بیهقی چنین اظهار داشته است:
پُرسش : شناخت ابوالفضل بیهقی از چه دیدگاهی اهمیت دارد؟ خسروجردی : بیهقی دُرّاجِ نفسِ غالب انسانی خردمند و شیفته است و تاجدارِ ادبیات جاندار و گرانبارِ ماست . اگر او را مُقتدایِ تاریخ نویسی و معلم نثرِ گرم و بیتابِ فارسیِ دَری بدانیم و شکوه فریادِ دردمندش را از لابلای اوراقِ زرد رنگ و مُندرس شدۀ او بشنویم ، چیزی جز حقیقت و حقانیت و شکوهِ انسانِ راستین و آرزومند نخواهیم یافت . آرزوهایی که یکسره به باد می رود و بیهقی در گوشۀ عُزلتِ خود ، دروگرِ طوفانهایِ جفا ، خدعه و نیرنگِ دربارِ سلطان مسعود است و طرفه آنکه او از خاکسترِ عداوت ها و کینه ها یِ ثقیل می تواند طیفی از رنگهایِ مُنقّشِ متنوع وگسترده و افکاری خوش بیافریند . در پگاهِ نگاهِ ابولفضل بیهقی ، از هیمۀ خاکستر ، تا عروج انسان های بزرگ،هیچ راهی نیست
چرا پرداختن به همایش بیهقی ضرورت دارد ؟
 زیرا که این ، یک نیاز و خواستۀ بجا و شخصیتی ست . تبینِ شانِ ادبیات است تا انسان به لیاقت و ارزشهایِ درونی خودش پی ببرد و آن را کشف کند ، بیهقی دُرّ بی همتایی ست که در خودش نمونه هایِ درخشان و توانمندی از کشف و سیر و سلوک و براوردِ انسانی دارد و این برکنار از ارزشهایِ فنی – ادبی ِ اوست که خوشبختانه اساتید فن آن را دریافته اند و ضرورتِ بازتابِ آن را میان علاقه مندان ، گوشزد کرده اند تاریخ بیهقی یک محک ، یک معیار ادبی و تاریخی از روزگاری ست که منتقدانی از قبیل مریلین والدمن ، استاد کرسی تاری دانشگاه شیگاگو ، دورانِ او را قرن بیهقی نام نهاده اند و از اینرو می نماید که برگزاری اینگونه بزرگداشتها ، راهِ شناخت بیهقی را تسهیل و هموار می کند .
 تاریخ بیهقی در زمینه ی پژوهش هایِ علمی و ادبی چه جایگاهی دارد ؟
خوشبختانه در نیم قرن ِ اخیر پژوهندگان ما با فرا گرفتن اسلوب های تحقیقی و تحلیل علمی متون ، توانسته اند در امر پژوهش و ارزیابی نقد و تفسیر متون فارسی گام های موثر و ارزنده ای را بردارند که از آن میان می توان به مرحوم دکتر غنی و دکتر فیاض اشاره کرد که با وسعتِ معلومات و قدرت تحلیلی خود توانسته اند ، متنِ منثورِ تاریخ بیهقی را بکاوند و این کتاب شگفت را به درک و نظرِ معاصرین ما بنشانند و مقام تاریخی آن را با اسلوبِ علمیِ خودشان معلوم کنند . در همین کنکاش ها و ارزیابی هایِ محققانه بود که معلوم شد تاریخ بیهقی به راستی جایگاه بلندی را در میان متون نثر کلاسیک ما دارد و در دوره بندی تاریخ غزنویان ، نیم رُخ اجتماعی زمانۀ خودش را به خوبی نشان بدهد و گذشته از آن ، با توان ادبی و تلازم آن با توصیفات و تشبیهات و تمثیل و همچنین با سادگی و ایجازها ، می توان آن را یک نثر متحول شده دانست .
 هنر نویسندگی بیهقی از چه جنبه هایی است
هنرِ بیهقی را باید تفهیمِ وقایعی دانست که همچون یک چشمۀ زُلال و خوشگوار ، ما را شاد نوشِ آرزو ها، رنج ها و نیازها و هنرها و زیبندگیِ زندگی می کند و چهرۀ کریه نکبت بارِ ستم و دنائت و مرارت آدمیانی را می نماید که به قولِ خودِ بیهقی، ادبارِ روزگارند و هنر برزگ آنست که همۀ این وقایع ، در طیفِ رنگینِ زبانِ هنری ، بما نمایانده می شوند. در زبانی که شبیه یک کارنوالِ بزرگ و دیدنی که پر از تشبیه و استعاره و نماد و تمثیل و کنایه و ایجاز ِ سخن است و با زیبایی تمام به باز کردن ِ غنچه هایِ احوال و انکارِ روزگار می پردازد .
 آیا می شود تاریخ بیهقی را از جنبه های هنری و زیباشناسی موردِ نقد و تحلیل قرار داد ؟اگر هنر، پروازِ دلخواه و اوج گرفتگیِ بالِ نیرویی باشد که بتواند بامدادِ پگاه را به ما بنماید و در طیفِ رنگارنگش بتواند زندگی را عبور دهد و آن را فرایند نماید ، تاریخ بیهقی لاجرم به چنین اوج و فرایندی رسیده است . آیا تصویر مقاومت و متانت و استواری و شانِ حسنک وزیر به جز این است ؟ آیا پایانِ کارِ مسعود و تصویر فضاحت و خزلانِ او چنین رنگ و نمایی را نمی رساند ؟ آیا بیان فرو گرفتن ها و قبض و بند کردن محتشمین و سرهنگانِ سلطان در چنین جایگاهی نیسست؟ اوج ها و فرود ها و بیانِ کرانه های عمرِ گلباری چون بو نصر مشکان از مسیر چنین زیبایی شناسیی می گذرد و به ظرافت و دقتِ هنری آراسته است . حتی بیان یک صفت جهیزیۀ دختر باکالیجار از چنین زیبایی و هنری خبر می دهد : دختر تختی داشت ، گقتی بوستانی بود . در جملۀ جهیزِ این دختر آورده بودند . زمینه آن تخته های سیمین در هم بافته و ساخته و بر آن سی درختِ زرّین ، مرتب کرده و برگهای درختان پیروزه بود با زُمرّد و بارِ آن ، انواعِ یواقیت !چنان که امیر اندر آن بدید و آن را سخت بپسندید . و گرد بر گردِ آن درختان ، بیست نرگسدان نهاده و همه ی سپر غم هایِ آن ، از زَر و سیم ساخته و بسیار انواع جواهر و گرد بر گردِ این نرگسدان ها یِ سیم ، طبقِ زرین نهاده ، همه پُر عنبر و شمامه های کافور . این یک صفتِ جهیز بود و دیگر چیزها بر این ، قیاس می باید کرد ( تاریخ بیهقی جعفر مدرس صادقی . صفحۀ 310)
 تاریخ بیهقی چه تاثیری در روندِ نثر فارسی داشته است ؟
اگر درست است که به گفتۀ برخی از محققینی مانند مریلین والدمن ، قرنی را که بیهقی در آن می زیسته قرن بیهقی نام نهاده اند از این رو تاثیر گذاری بیهقی امری بدیهی و قابل قبول می نماید . بخصوص وقتی که ابن فندق در تاریخ بیهق ، خبر از سی مجلّد تاریخ بیهقی را می دهد که در کتابخانه نیشابور و سرخس و بغداد ، وی به چشمِ خود دیده است . فزون بر این ، امثله و پندهای فراوانی در طولِ ازمنه و قرنها فراهم شده که امروز در جهار جلدِ امثال و حکم ، بخش مهمی را به تاریخ بیهقی اختصاص می دهند . حتی بعد از این همه قرنی که از روزگارانِ بیهقی می گذرد باز هم می تواند بسیاری از نکاتِ خویش را به نویسنده ه های دوران ما ، منتقل کند و زمینه ساز نثرِ کلیدرهای باشکوه شود .
 داستان پردازیِ تاریخ بیهقی در نثر کلاسیک فارسی از چه جا یگاهی بر خوردار است ؟یکی از عمده و پایه ای ترین عناصر داستان به زبان باز می گردد و زبان ، در پیوند تاریخ بیهقی چنان صیقل خورده و متبلور شده است که گاه تا حدّ اعجاز و شاهکار نثر ادبی به پیش می رود .  عمده ترین مضا مینِ بیهقی در داستا ن های اجتماعی – فلسفی و اخلاقی چنان اوج می گیرد که فضای داستانیِ او را به یک درام جدی و دردناک مبدل می کند و نثر در بیانِ کنش ها و واکنش ها ی شخصیت های داستان نیز ، منحصر بفرد و زنگدار تبدیل می گردد و از این رو ، جوهرۀ ناب و اعلای نثرِ خود بوده هی را پدید می آورد که شایستۀ هرگونه تحسین است . نثر فاخر و ضرباهنگِ تاریخ بیهقی در روزگاری که هنوز جنگها و خشونتها پایان نیافته اند و زبری روزگار کاملا محسوس و صریح است و دروازه ها و باروهای بلندِ قصه ها و شهرها را در بر گرفته و نعرۀ مردان جنگی ، پژواکِ دایمی دارد. اینها همه در پیدایی نثری مطنتن و فاخر و استوار دخالتِ تام دارد و در غنای نثر کلاسیک ، کمک شاینده ای می نماید . زاویۀ دیدِ داستانیِ بیهقی اما همیشه در جستجویِ دلمایه و گرمایِ تپندۀ زندگی یکسره می سوزد ودر اوجِ خوشوقتی ها و خاکسترهای مذلت ، پرواز را میسّر می گرداند 
منبع : خانه فرهنگ دانشجو سبزوار  http://www.sabzevarfarhang.com
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۰۵:۰۰
رضا حارث ابادی

 دکتر حسن دلبری ، مدرس و عضو هیأت علمی دانشگاه حکیم سبزواری: تأسیس بنیاد و مرکز علمی بیهقی شناسی در سبزوار ضروریست / جای تندیس بیهقی در شهر زادگاهش خالیست

   اول آبان ماه ، روزی است که از چندین سال گذشته تا کنون از سوی شمار زیادی از فرهیختگان ، اساتید و علاقه مندان به عرصه زبان و ادبیات فارسی به عنوان روز بزرگداشت استاد مسلم نثر فارسی ، خواجه ابوالفضل بیهقی تعیین شده استدر این بین هرچند برخی کم لطفی ها ازجانب مسئولان فرهنگی و اجرایی کشور تا کنون مانع از آن شده است که ، این روز در تقویم ملی ایران ، رسما به نام ابوالفضل بیهقی ثبت گردد ، اما دوستداران بیهقی و تاریخ گرانسنگ او در حرکتی خودجوش همه ساله در تاریخ اول آبان ماه اقدام به برگزاری مراسم بزرگداشت این ادیب و مورخ بلندآوازه ایرانی در شهر زادگاهش دارالمومنین سبزوار پایتخت نثر فارسی ، می نمایند. 

وبسایت خانه فرهنگ دانشجو نیز به همین مناسبت دراین روزها که در آستانه اول آبان قرار داریم ، با تعدادی از صاحب نظران و علاقه مندان ادبیات فارسی در کهن شهر سبزوار به گفتگو پرداخته است که یکی از این افراد دکتر حسن دلبری ، مدرس و عضو هیأت علمی دانشگاه حکیم سبزواری در گروه زبان و ادبیات فارسی و از شعرای موفق کشور است.یک شاعرکشوری و استاد زبان وادبیات فارسی: تأسیس بنیاد و مرکز علمی بیهقی شناسی در سبزوار ضروریست  جای تندیس بیهقی در شهر زادگاهش خالیست
•    نگاه بیهقی به فلسفه ی تاریخ چگونه بود؟
-    در نگاه بیهقی تاریخ،مشیت باری تعالی است و آنچه در بستر تاریخ جریان دارد اراده ی محض الهی است که در قالب انفاقات ظاهرا تلخ و شیرین تجلی می یابد.

•    مبنای تحلیل تاریخ، از دیدبیهقی چیست؟ ( آیا بیهقی از نظر جریان فرهنگی حاکم در زمان خود،فردی بی طرف بوده است؟)

-    بیهقی خود در جای جای تاریخی که نگاشته است به پرهیز از کذب و بزرگ نمایی ، یا جانبداری از شخص یا جریان خاص اشاره و تاکید کرده است و همیشه یاد آورشده که نمی خواهد اثری برجای گذارد که آیندگان بخوانند و بگویند ، شرم باد این پیر را.
اما در این مورد نباید و نمی توان  تنها به گفته ی خود بیهقی استناد کرد بلکه یکی دیگر از دلایلی که این ادعای وی را قوت می بخشد این است که تاکنون کسی نتوانسته گفته های او را به صورت اصولی زیر سوال ببرد البته از نظر دور نداریم که  مقالاتی درباره بعضی حوادث تاریخی و اشتباهات جزئی آن نگاشته شده است. اما اصل رویکرد بی طرفانه بیهقی هم چنان بی شائبه و متین مانده است.

•    آنچه تاریخ بیهقی را از دیگر آثار تاریخی مجزا می کند چیست؟
-    وقتی تاریخ بیهقی را می خوانیم درمی مانیم که آیا در حال خواندن تاریخی هستیم با چاشنی ادبیات یا داستانی را می خوانیم مبتنی بر تاریخ. هم تاریخ خوان و هم قصه خوان را اقناع می کند بی آنکه در وی ملالی بر انگیزد. داستان گونگی تاریخ بیهقی به اندازه ای است که این اثر را از دیگر آثار تاریخی متمایز کرده و به جرأت می توان گفت : در قفسه های تمام کتاب خانه ها در جایگاه کتب ادبی قرار می گیرد و مقالات و رسالات متنوعی در مورد عتاصر داستانی این کتاب نگاشته شده است. مخصوصا این که در ارزیابی آن بر اساس تازه ترین نظریات نقد ادبی نیز همیشه سربلند بیرون آمده است.

•    زبان تاریخ بیهقی چندوجهی است؟( تراژیک، حماسه ای، دراماتیک)
-    یکی از هنرهای بیهقی این است که برای نقل هرحکایت با توجه به شبکه ی مفهومی آن زبان خاص همان متن را برمی گزیند. چنان که فی المثل در آغاز داستان "حسنک وزیر" بایک براعت استهلال زیبا و به جا پی به ادامه آن می بریم و در مقابل داستانی مثل "خیش خانه" را با قلمی و زبانی متفاوت می نویسد که در آن رنگ وبوی شیطنت مسعود غزنوی در واژه ها و گزاره ها متجلی شده است.

•    آیا می توان از تاریخ بیهقی به عنوان یک رمان تاریخی-ادبی یاد کرد؟
-    قطعا حتی من با جازه شما می خواهم بگویم یک رمان ادبی- تاریخی.

•    با توجه به اینکه فردوسی و بیهقی در یک عصر زندگی می کرده اند اما شاهنامه فردوسی در جایگاه ویژه تری قرار دارد؟
-    نکته اول این که در صورت سوال گمانم منظور شما این است که این دو تن در دوره های نزدیک به هم زندگی می کرده اند وگرنه مستحضر هستید که هم عصر نبوده اند. نکته دوم این که با توجه به نثر بودن تاریخ بیهقی و نظم بودن شاهنامه نمی توان مقایسه ای و تطبیقی به این دو اثر نگاه کرد . تنها یک نقل قول از استادم جناب آقای یاحقی می آورم که گویای تمام پاسخ این سوال است و وی در کلاس های دوره دکتری دانشگاه فردوسی می گفت: در لغت نامه عظیم دهخدا معمولا در هر مدخل اولین شاهد نظم از شاهنامه و اولین شاهد نثر از تاریخ بیهقی است.

•    دلیل ضعف نگاه حوزه ادبیات به خصوص در میان ادبیات نوجوانان به تاریخ بیهقی چیست؟
- جوانان و نوجوانان شاید نگاهی مستقیم به کتاب تاریخ بیهقی نداشته باشند و به انصاف نمی توان هم ازآن ها این انتظار را داشت اما به صورت غیر مساقیم وقتی نثر او در شعر سپید شاملو و امثال او اثرگذار و تعیین کننده است پس می توان مدعی شد بسیاری از همین جوانان بی آن که بدانند برسر سفره بیهقی ها نشسته اند.

•    آیا می توان در آینده ای نزدیک ، دوران کنونی را به عنوان هزاره ی تاریخ بیهقی برشمرد؟
-    امیدوارم این گونه باشد اما تا وقتی زمان به مردم نادان زمام مراد می دهد اهل فضل و دانش به جرم همین گناه چندان برجسته نمی شوند و البته نیازی هم ندارند.

•    سبزواری ها چه مسئولیتی در قبال بیهقی دارند؟
-    گمانم منظورتان فرهیختگان سبزوار باشد وگرنه از عوام که برایشان مهم نیست که هنوز در هیچ میدانی از این شهر تندیس بیهقی وجود ندارد ، انتظار نمی توان داشت. اما فرهیختگان متولیانی هستند که باید حرمت این امام زاده را داشته باشند.حداقل در سطح ایجاد یک مکان،با عنوان بنیاد بیهقی یا قطب علمی بیهقی شناسی.

•    علاوه بر نکات مثبت تاریخ بیهقی،این تاریخ دارای چه عیوبی در زمینه های (نگارشی،اخلاقی،ادبی و ...)می باشد؟

-    بیهقی در کتابش آنقدر رقیق و نازک طبع و در عین حال متین و باوقار جلوه کرده است که نمی توان عیبی به ویژه اخلاقی براو گرفت حتی در مواردی که بناست داستانی مثل خیش خانه، را یاد کند در کمال عفت قلم هم به ذکر جزئیات می پردازد و هم اجازه نمی دهد مخاطب اشکالی را متوجه قلم او کند .
 در مورد ادبیات متن هم همین گونه است ، دکتر غلانحسین یوسفی بس که" من حاضرم تمام آنچه از عمرمن مانده بگیرند و تنها یک صفحه از مجلدات مفقود شده بیهقی پیداشود" لازم به یادآوری است که این قول را جایی شنیده ام و از استناد ان اطلاعی ندارم.
در پایان گفته همیشه ام را تکرار می کنم که باوجود نثر نویسان بزرگ و تاثیرگذاری که از سبزوار برخاسته اند از ابوالفضل بیهقی، عطاملک جوینی گرفته تا کاشفی سبزواری،حاج ملاهادی،محموددولت آبادی،دکتر شریعتی این شهر استحقاق آن را دارد که قطب نثر ایران منظور گردد چنان که شیراز قطب شعر ایران است.
 
منبع : وبسایت خانه فرهنگ دانشجو http://www.sabzevarfarhang.com
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۰۴:۵۲
رضا حارث ابادی

کوشش پروانه / جستاری چند از تاریخ بیهقی

حسین خسروجردی : 
با سلام و با احساس همدلی و ارادتی که به تواضع پروانه و حُجبِ گُل قاصدک می‌ماند. سپاس به روز خردمند و شایندة بیهقی که شما دلسپاران شایسته و نیکوی فرهنگ و ادب را از کوچه‌های دلتنگ زمانه باز جُسته است تا در روزی معصوم و در زُلال ساغری مینَوی همدیگر را بنگریم و در شعمدانی گُلفامِ آرزوها، هم را دریابیم.

مردان نامی و گرانمایة این فلات کهنسال، همیشه با جانی شیفته و پرشور دلبستة حقایق بوده‌اند و در جلوه‌های رنگین روزگار، اسرار هستی را می‌جسته‌اند و در کائناتِ بیکرانِ دل، چونان چراغی می‌سوختند تا جهانی را چون شمع افروخته گردانند.

نمی‌دانم کی و در کجا خوانده‌ام که: آدمی به هرچه عشق بورزد، رنگ همان چیز را می‌گیرد و چنین است که اگر بیهقی را نیک بنگریم، تاریخ پایه و گزارش حقیقت‌یابش را در این سنخ می‌یابیم و عشق او را در فرازنای تاریخ درک خواهیم کرد که چه سان، کلام او، نردبانِ آسمان است و چه سان او، پیشاهنگ معنوی ادبیات جوشانی است که همه خرد است، تنبُّه است، شور است و گُلپونه‌های فضیلتی که به قول خیام: مردم را از پایة دون، به پایة بلند می‌رساند.

دریابش و درک حقایق فضیلت‌های بیهقی، از آغاز و درست از همان ابتدای کتاب وقتی که ارکان دولت محمودی نسخة عریضه را به سلطان مسعود می‌نویسند و امیرمحمد در قلعت کوهتیز بازداشت شده است ما نخستین آژیر و شکنج طینت آدمی را از خلال این کتاب شگفت می‌شنویم و در تلاطم نخوت و مقام و خودخواهی و حرص آدمی، عُطوفت و برادری را می‌بینیم که چه‌سان شکننده می‌شوند. پاش می‌خورند و سرانجام در نشیب و زوال در می‌غلطند. و همین جاست که ناگهان درام و محور جان کلام بیهقی بازتاب می‌یابد و ما را به قضاوت و مکاشفة طینت آدمی می‌برد. «امیر گفت: خبر برادرم چیست؟ و لشکرکی خواهد رفت نزدیک وی؟ گفتند: خبر خداوند، همیشه خیر است. و نامه به امیر دادند. برخواند و لختی تاریکی در وی پدید آمد.» و این پیدایی لرزاننده، حدیثی است که بیهقی از آن به تنبُّه نام می‌برد و ماهیت انسانی را با آن می‌سنجد و باز می‌شناسد و تمام نگرانی بیهقی هم در آن است که چنین حقایقی درک نشوند و از چشم خواننده دور بماند. یک نوع گم‌گشتگی . و در چنین احوالی نمونة روشن و بارز آن، حاجب، "علی قریب" است که به قول بیهقی (چون او مرد کم رسد).

 "علی قریب" کسی است که با وجود اختیار و امکان فرار، در صحنة حوادث می‌ماند و مرگ را بر بدنامی و حضیض ترجیح می‌دهد تا عبرت را به تماشای روزگارِ دُرشت و نگاه دیگران بکشاند. اگر درست است که به فرمودة ارسطو (تراژدی از وقایعی تقلید می‌کند که موجب برانگیختن ترس و شفقت می‌گردد)[1] بی‌گمان داستان علی قریب هم، چنین حسی را القاء می‌کند که بر تقدیر کژتاب و تلخ خود غلبه می‌کند. و بیهقی در چنین نمونه‌ای فراتر از یک گزارشگر تاریخی، چیز می‌نویسد و ما را به آموزه‌های عمیق‌تری رهنمون می‌کند.

این آموزه‌ها حتی از دید ناقدین و سنجشگران سخت‌گیری همچون "مریلین و الدمن" استاد کرسی تاریخ دانشگاهشیکاگو دور نمی‌ماند. او می‌گوید: «به‌طور کلی برخی از قسمت‌های تاریخ بیهقی از نظر تجسم رویدادها و صحنه‌ها بسیار قوی و بر احساسات و عواطف انسانی ... اثر می‌گذارد.»[2] البته والدمن علی‌رغم اینکه کار بیهقی را منحصر بفرد و بی‌نظیر می‌داند اما می‌گوید: «بیهقی سعی می‌کند تا موازنه‌هایی میان علاقة خود به حقیقت تاریخی و ارزش‌های اخلاقی برقرار سازد. 

بیهقی وقایعی را که مورد علاقه‌اش هستند انتخاب می‌کند و آنها را به تفصیل بازگو می‌کند و آنگاه از آنها نتیجة اخلاقی می‌گیرد.»[3] هرچند که در نتیجه‌گیری فکری و اخلاقی بیهقی از رویدادهای تاریخی حرفی نیست اما او نتیجه‌گیری را از بطن گزارش رویدادها و با دقت و امانت صادقانه‌ای روایت کرده است. بیهقی در ارائه گزارش خود، بی‌طرف است ولی اندیشه‌ها و ارزش‌گذاری خودش را از متن و از درون همین وقایع و نسج نمونه‌های روزمره بیرون می‌آورد. 
 اندیشه‌هایی که نگارنده کوشش دارد تا شاید شمّتی از آن را باز یابد و در گرمای انسانی آن، اندیشه کند از این‌رو باید چند نکته را بازیافت و اینکه زمانه و واقعیت‌های فکری و حیات معنوی دوران ابوالفضل بیهقی چگونه بوده است؟ و خطوط نورانی آن به کدام سوی می‌رفته و اگر درست است که بی‌همتایی بیهقی از خصوصیات زمانه‌ای بود که در آن می‌نوشت. 
پس این انگاره‌ها و حساسیت‌های مذهبی و فلسفی و کلامی و اخگرهای درخشان آن کدام‌ها بوده‌اند؟ و ابوالفضل بیهقی در کدام جای این تحول فکری قرارداشته است؟ از اشاره‌های او به جزئیات فکری شروع می‌کنیم که بیهقی نیروی کارساز و بزرگ پیامبران و پادشاهان را از آنِ خدای متعال می‌داند و بر آن است که باید مردان به این دو قوة الهی بگروند تا راه نجات را دریابند. سپس بیهقی به سه جریان فکری و اندیشة آن روزگار به نام‌های معتزله و زندیقی و دهری اشاره می‌کند و سپس به جریان فکری قرامطه می‌پردازد که شخصاً خود بیهقی از اظهارنظر مستقیم در بارة آن تفره می‌رود و می‌گوید: «دو مرد، پیک راست کردند با جامه‌ی پیکان که از بغداد آمده‌اند و نامة خلیفه آورده‌اند که (حسنک قرمطی را بردار باید کرد و به سنگ بباید کشت)[4] و در جای دیگر آمده است : «امیر ماضی چنان که لجوجی و ضجرت وی بود، یک روز گفت: به این خلیفة خرف شده بباید نوشت که من از بهر قدر عباسیان انگشت در کرده‌ام در همة جهان و قَرمَطی می‌جویم و آنچه یافته آید و درست گردد، بردار می‌کشند. »[5]  
با چنین زمینه‌ای حال باید به معتزله توجه کرد که اصول و بنیادهای فکری آن چه بوده است، معتزله جمعی بوده‌اند که معتقد به اصالت عقل بوده‌اند و همة عقاید اسلامی را به عقل خود می‌سنجیدند. اوج اندیشة معتزله در اعتقاد آنان به اختیار بوده است. بیهقی در مورد اشاعره که مقابل معتزله بودند هرچند بطور مستقیم اشاره ندارد اما در فحوای کلام و در شرح رویدادها به این نحلة فکری می‌پردازد و انگار با این نوع نگاه تأیید شده، به آن می‌نگرد.

 البته در تقابل چنین نحله‌های فکری و در رابطه با تلاش فلسفة اسلامی[6] نگارنده، کلام استاد مطهری را می‌پسندد که می‌گوید: در تلاش‌های سخت است که برق‌هایی می‌جهد و سرزمین‌های تازه کشف می‌شود و چنین است که (اشاعره که تا آن زمان آنها را اهل جبری مسلک شدند و گفتند: «آنچه خداوند می‌کند حکمت است نه اینکه آنچه حکمت است خدا می‌کند.»[7] البته استاد مطهری در یک اظهارنظر صریح معتزله را عملاً از اشاعره نسبت به اسلام دلسوزتر و پایبندتر و فداکارتر می‌داند. اما بیهقی در تعیین فضای زمانة خود، هنوز ده قرن با زمانة ما و داوری آن فاصله دارد و طبعاً به نتایج خودش پایبند است.
از آن گذشته او در حیطة درباری است که سلاطینش همه اشعری مذهب هستند و در محدودیت‌هایی که بر معتزله روا می‌دارند، تنها اشعریت را به رسمیت می‌شناسند و این کینه و عداوت تا جایی است «که وقتی رئیس بیهق چهار مدرسه را برای حنفیان و شافعیان و کرامیه و سادات که پیروان آن‌ها معتزله یا همان عدلیون و زیدیه بودند،تأسیس کرد، بی‌درنگ رئیس بیهق توسط سلطان محمود غزنوی فراخوانده می‌شود و به دلیل ساختن مدرسه‌ای برای شیعیان مورد غضب قرار می‌گیرد.» [8]
اما در مورد دهریون ابوحامد غزالی عقاید دهریون را نسبت به وجود آفریدگار نفی شده می‌داند و بر آن است که آنها به این نتیجه رسیده‌اند که ماده در زمان همیشه و ابدی است و تنها این ماده است که خالق خویش است. و در این مورد ناصرخسرو در زادالمسافرین از آنها نام می‌برد و می‌گوید: دهریان فلک و آنچه در دست را صانع عالم می‌دانند[9] و مرعالم را قدیم می‌گویند و صانع موالید را از نبات و حیوان و مردم و نجوم را، افلاک می‌داند. و اشاره ابوالفضل بیهقی هم در بخش خطبه‌های کتابش مبنی بر اینکه نیروهای تفویضی از جانب را به فلک و کواکب و بروج نسبت می‌دهند، دقیقاً اشاره به همین دهریون می‌داند و خطاب مستقیمش به آنهاست. از آنجا که غزالی سخنگوی اشاعره است و نیز اینکه مَسلک اشعری به فرمودة استاد گرانقدر بهاءالدین خرمشاهی در روح عرفان ما عجین شده است، بد نیست از بزرگانی همچون غزالی، سنایی، عطار، مولوی، حافظ، سعدی، شیخ شبستری و دیگران نام ببرم که همگی پیرو این طرز تفکر بوده‌اند و تمام آنها تمایل به آن داشته‌اند. 

 چنانکه اشاره شد تفکر و اندیشه اشاعره، تفکر غالب و حتی پرنرمش زمانه خودش بوده است و با توجه به اقوال و راویانی چون خواجه عبدالله انصاری و خواجه قشیری و نیز زهاد و صوفیانی چون حسن بصری، مالک ابن دینار، ذولنون مصری، رابعه عدویه و جنید بغدادی که در کتاب الذهد الکبیر ابوبکر احمد بیهقی آمده است ، این نگرش توانسته است که هرچه بیشتر، گسترده و فراگیر شود. 
در مورد تفکر اشاعره در تاریخ بیهقی نمونه‌ها زیادند و از آن جمله وقتی که بیهقی دربارة عادات وضع بوسهل زوزنی سخن می‌گوید، پیامد سخن او بر راستة سخن اشاعره است و از آن جبر مفهوم می‌شود. «ابن بوسهل مردی امام‌زاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و ز عارتی در طمع وی موکد شده ـ ولا تبدیل لخلق الله (و نیست دگرگون شدنی رای آفرینش خداوند. سوره روم آیه 30) و با آن شرارت و دلسوزی نداشت. [10]

در گسترة زندگی بیهقی حتی دوستان او نیز از کسانی بوده‌اند که علاوه بر فضیلت علمی و اخلاقی و ادبی مُروّت و علو طبع داشته‌اند. چنانکه ابوحنیفه اسکافی که از دوستان ابوالفضل بیهقی محسوب می‌شده است علاوه بر مقام شاعریش، مَسنَد تدریس داشته و بی‌اجری و مشاهره ادب و علم می‌داده است و با اینکه او یک کفشگر است، مردمان را رایگان علم می‌آموخته است.[11]
از آنجا که روایت و بیان تاریخی رویدادها نه تنها باید پرمایه که پر از نکته و حکمت و عبرت و اندیشه و بلاغت و قریحة آفرینش باشد و چشم‌اندازی را بنمایاند که به فرمودة ابوالفضل بیهقی: خواننده را نشاط افزاید و خواندن او را زیادت گرداند و او را به اندیشه‌ای انسانی و ژرف رهنمون سازد. مثلاً در ذکر انتقا‌م‌خواهی و عصبیت خواجه احمد میمندی و تعارض او با بوبکر حصیری که به روزگار سلطان محمود، یک شخصیتِ جبّار و عربده‌جو بوده است، خود نمونة بلیغ و روشن چنین روایتی است و جایگاه سیاست و تفهیم قدرت و جبونی آدمیان را می‌رساند و می‌رساند که خویشتن ناشناسی و تکبُّر و گستاخی و عصبیت به کجا منتهی می‌شود و عیار چنین فضائلی چقدر است. و در دایرة چنین روایتی است که منزلت و شأن و اعتبار یک وزیر تعیین می‌شود. خواننده را به داوری می‌نشاند.
 در ذکر حکایت افشین و بوَدلَف هم ما به چنین تعارضی روبرو هستیم و با زیاده‌خواهی و کنش‌های خشمی روبرو می‌گردیم که افشین، در طی روزگاران دراز و در متابعت از نفرت و خیانت و خدمه به چنین فلَجی می‌رسد و بی‌گمان تسلیم نمودن سردار بی‌همتا و دلیری همچون بابک خرم‌دین، نقطة دنائت و خلجان چنین فلجی است. افشین، نمونة غامض بربادرفتة یک بی‌وطن خودفروخته است.
 شاید نقطه مقابل افشین و عینیت تاریخی انسان‌های شایستة تاریخ بیهقی، همین حسنک وزیر ما باشد که خوشبختانه در مورد قابلیت و ارزش‌گذاری حسنک وزیر، ما به یک سلیقة ملی رسیده‌ایم و چنین جانی را به راستی شایستة تقدیر می‌دانیم. 
حسنک وزیر درامِ نجابت یک جان خود بودة اصیل ایرانی است که به آرمانهایش تا آخر وفادار می‌ماند و تا پای جانش می‌ایستد و بعد از آن، بگذار حوصله ، از آن جگر و صبرِ مادران ما باشد. بگذار تا روزگار بپاید و مادری در پای دار بگوید: گاه آن نیست که این سواران گُرد از اسب فرود آیند؟ به راستی حسنک وزیر چرا در یک چنین موقعیت ممتاز و درخشانی قرار می‌گیرد؟ وقتی حسنک وزیر در تراژدی خود در مجلس سلطان به خواجة بزرگ حسن میمندی می‌گوید: مرا به ستم وزارت دادند و وزارت ، نه جای من بود. این خود دلیلی به رَدِ ستم و حُرّیت حسنک وزیر است. و حسنک، عاقبت تهوّر و تعدّی خود کشید. او به صراحت تمام به رفتار و جایگاه و کردار خود آگاه بود و اعتقاد و اعتماد را یک اصل مهم می‌دانست و روی همین اعتماد و اعتقاد بود که به باند و دار و دستة امیرمسعود نمی‌پیوندد و اسیر دسیسه‌های او نمی‌شود. تا آنجا که به امیرمسعود می‌گوید: من آنچه کنم به فرمان خداوند خود می‌کنم، اگر وقتی تختِ مُلک به تو رسد حسنک را بردار باید کرد. ولاجرم چون سلطان پادشاه شد، این مرد بر مَرکَب چوبین نشست و بوسهل و غیربوسهل درین کیستند؟ که حسنک عافیت تهور و تعدی خود کشید.»

در راستی و درستی و نیز صداقت آدمیان، بیهقی همیشه از خیانت و جاسوسی مُشرفان قدرناشناسِ دَغل نفرت تمام دارد و از خدا می‌‌خواهد که همه را در عصمت خویش نگاه دارد و توفیق اصلاح بدهد تا همه به شکر نعمت وی، از مُنعمان باشند. در این مورد وقتی بیهقی اشاره به طغرل می‌کند، او را ابلهی می‌داند که کفران نعمت نموده است و اِدبار در او پیچیده است.

بیهقی کفران نعمت را مشمئز کننده و شوم می‌داند. در تاریخ بیهقی بیشترین عبرت‌ها و تأثیرگذاری‌های دردانگیز دراماتیک را ، حکام قدرت پیشه و دنائتِ آزمندان تشکیل می‌دهند. برادر با برادر نمی‌سازد و کار از درجه سخن به درجه شمشیر می‌رسد. جنگ پیوسته می‌گردد و آسیا بر خون می‌گردد. تا برادری فائق آید و امیری در کجای زمینی نشانده شود. افزون بر این، جاه‌طلبی و لهیب سوزان انتقام‌خواهی، برادر و عمو و دوست و آشنا نمی‌شناسد و بیهقی در بیان چنین المی، پایان کار بسیاری را ترسیم نموده است. روحش شاد و راهش پُر رهرو باد.
نویسنده : حسین خسروجردی / مشهد / مهر 1392

ایمیل : h_khosrojerdy@yahoo.com
منابع :
1- ارسطو و فن شعر ، ترجمه عبدالحسین زرین کوب ، موسسه انتشارات امیرکبیر ، تهران 1357
2-زمانه ، زندگی و کارنامه بیهقی ، نوشته مریلین والدمن ، ترجمه منصور اتحادیه ، نشر تاریخ ایران ، چاپ اول 1357 ، صفحه 205
3-همان منبع صفحه 200
4-تاریخ بیهقی ، به ویرایشگری جعفر مدرس صادقی ، نشر مرکز ، صفحه 6 ، چاپ اول ، 1377
5- همان منبع ، صفحه 169
6-عدل الهی ، شهید مرتضی مطهری ، انتشارات صدرا ، صفحه 67
7-همان منبع ، صفحه 22
8-تاریخ بیهق تألیف ابوالحسن علی بن زید بیهقی ، بهتصحیح احمد بهمنیار ، کتاب فروشی فروغی
9- برخی بررسی ها و جهان بینی ها ، صفحه 254
10-تاریخ بیهقی به تصحیح منوچهر دانش پژوه ، جلد اول ، صفحه 276
11- تاریخ ادبیات در ایران ، ذبیح الله صفا ، جلد دوم صفحات 399 و 400 و نیز رجوع شود به تاریخ بیهقی ، دکتر فیاض صفحه 380 و 381
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آبان ۹۲ ، ۰۴:۴۵
رضا حارث ابادی

مراسم بزرگداشت ابوالفضل بیهقی، اول آبان ماه 1392 همزمان با روز این مورخ و نویسنده توانمند نثر فارسی در سبزوار برگزار می شود. گروه زبان وادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری ، درپی برگزاری همایش های پژوهشی ملّی در سال های گذشته، دربزرگداشت نویسنده توانا وخردمند« ابوالفضل بیهقی» (آفریننده ی اثر سترگ ادب فارسی، تاریخ بیهقی) در پی آن است دراوّل آبان 1392 نیز به مناسبت روزملّی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی، بزرگداشتِ این نویسندۀ بزرگ را برگزارکند.

 

ایران اسلامی با داشتن چهره‌های برجسته تاریخی در زمینه‌های علمی، ادبی و فرهنگی یکی از پرافتخارترین تمدن‌های جهان است، که بایستی در شرایط کنونی با تکیه بر آن فرازهای بلند تاریخی و شناساندن مفاخر بزرگ ایران به دانشجویان، دریچه‌های امید برای تعالی فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی گشود تا جوانان دانشجو هر چه بهتر با مضامین، مفاهیم و آموزه‌های شخصیت‌های بزرگ ایرانی آشنا شوند. 
ابوالفضل بیهقی چهره نام آشنای ادب فارسی ، به گواه اساتید و ادبا، برجسته‌ترین چهره ایران در نثر فارسی است  و تمامی اندیشمندان و آشنایان به ادبیات غنی فارسی بر این امر واقفند که هنر داستان نویسی در ایران مدیون اثر فاخر تاریخ بیهقی است. با وجود جایگاه والای ابوالفضل بیهقی در نگارش داستان و نثر اما هنوز با وجود برگزاری همایش­های متعدد، آنطور که باید به شخصیت، تاریخ‌نگاری و آموزه های ادبی ایشان پرداخته نشده است،  لذا برگزاری طرحی با این موضوع لازم به نظر می‌رسید، تا گامی ارزشمند در این راستا برداشته شود.

 

محورهای همایش
 
بخش همایش‌‌علمی بزرگداشت بیهقی با رویکرد پژوهشی و مطالعاتی  از طریق  فراخوان مقاله به دانشگاه‌های کشور با مساعدت گروه و اساتید زبده گروه ادبیات فارسی برگزار خواهد شد.

 

موضوعات همایش علمی:

 

1- بررسی‌های و پژوهش‌های تاریخی تاریخ بیهقی
2- نقد و تحلیل جنبه‌های هنری و زیباشناسی تاریخ بیهقی
3- تأثیر تاریخ بیهقی در روند نثر فارسی
4-پژوهش‌های زندگی‌نامه‌ای ابوالفضل بیهقی 
5- تحلیل و برسی نو داستان حسنک وزیر
6- آیین دبیری و دیوانی در تاریخ بیهقی
7- هنر نویسندگی بیهقی  
8- بررسی ساختار و عناصر داستانی در تاریخ بیهقی 
9- بررسی و واکاوی داستانهای کهن ایرانی 
10-  سایر موضوعات مرتبط با نظر کمیته علمی

علاقه‌مندان می‌توانند برای کسب اطلاعات بیشتر به تارنمای جشنواره فرهنگی هنری بیهقی مراجعه کنند.
http://sttu.cnf.ir/beyhaghi/fa/

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مهر ۹۲ ، ۱۱:۴۳
رضا حارث ابادی
منش متناقض بیهقی در شناخت فلسفه‌ی تاریخ

منش متناقض بیهقی در شناخت فلسفه‌ی تاریخ
 

منش متناقض بیهقی در شناخت فلسفه‌ی تاریخ 

 سی‌ودومین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی به «بیهقی و فلسفه‌ی تاریخ» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر مهدی محبتی چهارشنبه ۲۷ شهریور در مرکز فرهنگی شهرکتاب برگزار ‌شد.

آناهید خزیر: در فرهنگ ما بحث فلسفه‌ی تاریخ چندان قدمت ندارد و تنها در ۵۰ سال گذشته است که چنین بحثی وارد گفت‌وگوهای علمی ما شده است. پس آیا می‌توان بحث فلسفه‌ی تاریخ را در متنی همانند «تاریخ بیهقی» مطرح کرد؟ این سوال اگر چه پاسخی ظاهری دارد و آن این است که بیهقی با فلسفه‌ی تاریخ آشنا نبوده است اما می‌توان با کنار نهادن اصطلاح فلسفه‌ی تاریخ، گفت چنین بحث‌هایی همیشه بوده است. مثلا تحلیلی که بیهقی از سقوط ساسانیان می‌کند، جست‌وجویی برای یافتن علل شکست آن‌ها از اعراب است و اینکه چگونه دولتی به بزرگی ساسانیان از اعراب ساده و بی‌سلاح شکست خورد؟ بی‌گمان بیهقی به چنین چیزهایی می‌اندیشیده. هرچند پاسخ او ممکن است با پاسخ امروزی ما یکی نباشد. 
این را باید دانست که بیهقی در بحث فلسفه‌ی تاریخ دچار یک تعارض دردناک درونی است. هر انسان دین‌مداری هم این‌گونه است و میان تدبیر انسان و تقدیر الهی تعارض دارد. بیهقی نیز در این زمینه دچار نوسانات روحی و فکری فراوانی است و نتوانسته است به یک وحدت نظر در این باره برسد. بیهقی بین باور به اراده‌ی آزاد انسان و عقایدی که از دین و شریعت گرفته، در نوسان است. او برای خود اصولی دارد و معتقد است که تاریخ را مشیت الهی می‌سازد اما در این میان نقش انسان چه خواهد بود؟ 
پیش از پاسخ دادن به این پرسش‌ها باید اشاره کرد که آن‌چه در این‌جا درباره‌ی آن سخن می‌گوییم در واقع برپایه‌ی بخش باقیمانده‌ی «تاریخ بیهقی» است. یعنی یک‌ششم آن‌چه بیهقی نوشته بوده است. نتیجه‌گیری‌هایی هم که در این‌جا می‌شود طبعا بر اساس همین بخش‌های به‌جای مانده از کتاب بیهقی است. 
کتاب بیهقی یک رُمان تاریخی است
 «تاریخ بیهقی» پیش از آنکه تاریخ باشد، رمان تاریخی است. به همین دلیل می‌توان اسم‌های ادبی‌تری برای این کتاب درنظر گرفت. مثلا آن را «ظهور و سقوط یک دیکتاتور» نامید که اسم یک کتاب مشهور هم هست. همه‌ی «تاریخ بیهقی» قصه‌ای است که نویسنده‌ی آن از ظهور مسعود غزنوی تا گرداب دندانقان مرو می‌آورد و همه‌ی داستان برای پروراندن‌‌ همان شخصیت اصلی است. اتفاقا خوب هم از عهده‌ی این کار برآمده است و شخصیت‌های فرعی با هدف نگاه بیهقی به قهرمان اصلی داستان (مسعود غزنوی) رفتار می‌کنند. 
به هر حال بین آن‌چه بیهقی ثبت کرده تا زمانی که کتاب نوشته شده، ۳۰ تا ۳۵ سال فاصله است. به نظر من در این مدت بیهقی در ذهن خود مشغول تکوین و تدوین شخصیت‌های کتابش بوده است تا بتواند داستانی جذاب عرضه کند. اگر در لحظه کتاب را می‌نوشت شخصیت‌های او باثبات نمی‌شدند. در حالی که همه‌ی شخصیت‌های کتاب بیهقی مبنای ثابتی دارند و کمتر نوسانی در آن‌ها می‌بینیم. مثلا بوسهل همیشه بوسهل است و عبدوس همیشه عبدوس است. در حالی که محمود غزنوی که بیهقی از او چهره‌ی مثبتی عرضه کرده است، نمی‌تواند  چنین خصلتی داشته باشد. اتفاقا محمود بی‌‌‌نهایت دچار نوسان می‌شده است. او هم با پول و هم با سیاست تغییر شخصیت می‌داده است. ما این تغییر را در «تاریخ بیهقی» نمی‌بینیم. شاید بیهقی در روزگار نوشتن کتاب پیر شده بود و آن حوادث در ذهن او شیرینی‌ داشت و نمی‌خواست خاطرات گذشته‌اش دچار نوسان بشود. این نکته را هم اشاره کنیم که ادبی بودن «تاریخ بیهقی» فلسفه‌ی تاریخ را در نزد او دچار اشکال می‌کند. چون ادبیات و تاریخ هر کدام منطق خاص خود را دارند. 
بیهقی در دایره‌ی شریعت به تحلیل تاریخ و جهان می‌نشیند
بیهقی در عین آنکه اراده‌ی آزاد فردی دارد، در درون خود دارای منش متناقض است. بیهقی به صراحت می‌گوید «که چون قرار بود مسعود به آن سرانجامی که رسید برسد، پس خدا او را برکشید و با دست خود مسعود او را بر زمین زد. از نگاه بیهقی: «قضای ایزد آن گونه رَوَد که او خواهد و فرماید، نه آن‌چه مُراد آدمی در آن باشد.» منظور بیهقی آن است که ما به دست خود، اما از سوی نیرویی بر‌تر، کارهایی می‌کنیم که به نابودی ما می‌انجامد. این اشعریت محض است. 
پس بیهقی در دایره‌ی شریعت است که به تحلیل تاریخ و جهان می‌نشیند. او عجز آدمی در پدید آمدن حوادث را شناخته است. در داستان حسنک می‌گوید که همه می‌خواستند او را نجات دهند اما «قضا کار خود می‌کرد.» با این حال آن‌جایی که علت ظهور اسکندر و اردشیر را بیان می‌کند برای اینکه بگوید که دست خدا در کار است اما باید آزادی و اراده را هم در تاریخ بشناسیم، می‌گوید: «اسکندر مردی بوده است با طول و عرض و برق و صاعقه» در همین جمله می‌بینیم که سخن بیهقی تاریخی نیست، ادبی است. چون مبنای تاریخ زبان ارجاعی است، نه زبان عاطفی. 
به هر حال ادامه می‌دهد: «چنان که در بهار و تابستان ابر باشد، که به پادشاهان روی زمین بگذشته است و بباریده و باز شده. و پس از وی پانصد سال مُلک یونانیان که بداشت و بر روی زمین بکشید، به یک تدبیر راست بود که ارسطاطالیس، استاد اسکندر، کرد و گفت: مملکت قسمت باید کرد میان ملوک تا به یکدیگر مشغول می‌باشند و به روم نپردازند.» از دید بیهقی علت بقای جانشینان اسکندر تدبیر ارسطو بوده است. ارسطو می‌گوید تا ایرانیان با خود در جنگ‌اند به سراغ ما نمی‌آیند. سپس به اردشیر بابکان اشاره می‌کند. اردشیر شاید مهم‌ترین شاه در تاریخ ایران باشد. او بود که برای اولین بار گفت که دین و حکومت را نمی‌توان از هم جدا کرد. این اندیشه در تاریخ ایران ماند. این از لحاظ تحلیل تاریخی اهمیت بسیار دارد. 
اهمیت اندیشه اردشیر بابکان در تاریخ ایران 
بیهقی درباره‌ی او می‌گوید: «بزرگ‌تر چیزی که از وی روایت کنند آن است که وی دولت شده‌ی عجم را بازآورد و سنتی از عدل میان ملوک نهاد و پس از مرگ وی، گروهی بر آن رفتند. و این بزرگ بود. ولیکن ایزد عزوجل مدت ملوک طوایف به پایان آورده بود، تا اردشیر را آن کار به آسانی برفت.» پس از نظر بیهقی علت سقوط جانشینان اسکندر تدبیر اردشیر نبود بلکه خواست خداوند بود. سپس روزگار آن دو را با روزگار غزنویان مقایسه می‌کند اما آیا بیهقی آن اندازه انصاف دارد که علت ظهور غزنویان را بی‌طرفانه بازگو کند؟ کتاب او نشان می‌دهد که بیهقی بی‌طرف نیست. او می‌گوید: «پس اگر طاعنی یا حاسدی گوید که اصل بزرگان این خاندان بزرگ از کودکی آمده است خامل ذکر، جواب او آن است که تا ایزد آدم را بیافریده است، تقدیر چنان کرده است که مُلک را انتقال می‌افتاده است از این امت به آن امت و از این گروه به آن گروه.» می‌بینیم که فلسفه‌ی تاریخ در نزد بیهقی مبتنی است بر فلسفه‌ی تاریخ درون دینی اشعری. «پس بباید دانست که برکشیدن تقدیر ایزد پیراهن مُلک از یکی گروه و پوشانیدن در گروه دیگر، اندر آن حکمتی است ایزدی و مصلحتی عام مر خلق روی زمین را که درک مردمان از دریافتن آن عاجز مانده است و کس نرسد که اندیشه کند که این چراست و یا به گفتار رسد.» از دید بیهقی خواست خداوند بود که سبکتکین را از مقام غلامی به پادشاهی رساند. اما در جایی دیگر می‌گوید که خداوند بر اساس اراده‌ی ماست که چنین می‌کند. از این‌روست که می‌گوییم تحلیل تاریخ در نزد بیهقی تناقض‌آمیز است. چون او از دید مذهبی نگاه می‌کند. 
یک نمونه‌ی دیگر داستان بسیار خواندنی اریارق و غازی است. آن‌ها دو سردار بزرگ در روزگار غزنویان بودند که مسعود هر دو را نابود کرد. بیهقی در پایان سرگذشت آن دو می‌نویسد: «و اکنون، حدیث این دو سالار محتشم به پایان آمد. و سخت دراز کشید. اما ناچار، چون قاعده و قانون بر آن نهاده آمده است که همه‌ی قصه را به تمامی شرح باید کرد و این دو مرد بزرگ بودند، قانون نگه داشتم، که سخن اگرچه دراز شود، از نکته و نادره خالی نباشد. و اینک، عاقبت کار دو سپاه‌سالار کجا شد؟ همه به پایان آمد، چنان که گفتی هرگز نبوده است. و زمانه و گشت فلک، به فرمان ایزد، چنین بسیار کرده است و بسیار خواهد کرد. و خردمند آن است که به نعمتی و عشوه‌ای که زمانه دهد فریفته نشود و بر حذر می‌باشد از بازستدن که سخت زشت ستاند و بی‌محابا. و در آن باید کوشید که آزادمردان را اصطناع (احسان) کند و تخمی نیکی بپراگند، هم این جهانی و هم آن جهانی، تا از وی نام نیکو یادگار ماند.» و نمونه‌های بسیار دیگر. 
فلسفه‌ی تاریخ در نزد بیهقی
در یک کلام می‌شود گفت که فلسفه‌ی تاریخ در نزد بیهقی یک سکه‌ی دو رویه است که به صورت دیالکتیکی و جدلی با هم در تعارض‌اند. از یک سو انسان قادر است که جهان و حوادث تاریخی را بفهمد اما چون فهم او تام و کامل نیست قادر به برنامه‌ریزی کامل برای حوادث تاریخی نیست. چون انسان محصور در تاریخ است. انسان «در تاریخ» است، نه «بر تاریخ» و این مشکل بیهقی نیست. مشکل هر انسانی است که با حوادث تاریخی برخورد داشته و خواهد داشت.

منبع : موسسه فرهنگی شهر کتاب http://www.bookcity.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مهر ۹۲ ، ۱۱:۳۶
رضا حارث ابادی
مبنای تحلیل فلسفه‌ی تاریخ از دیدگاه بیهقی

مبنای تحلیل فلسفه‌ی تاریخ از دیدگاه بیهقی

سی‌ودومین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی به «بیهقی و فلسفه‌ی تاریخ» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر مهدی محبتی چهارشنبه ۲۰ شهریور در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد.

آناهید خزیر: محبتی در ابتدای سخنانش گفت: موضوع «فلسفه و تاریخ بیهقی» شاید چالش برانگیز باشد و گروهی بگویند که چنین بحث‌هایی مربوط به دوران مدرنیته است و نباید آن را در گذشته‌ها جست‌وجو کرد. فلسفه‌ی تاریخ از قرن هجدهم وارد فرهنگ بشری شد و نشان آن در متون کهن نبود و بیهقی هم درکی از آن نداشت. این سخن هرچند به ظاهر مقبول به نظر می‌رسد اما سخن درستی نیست. بنابراین در ابتدا به کوتاهی دیدگاه و نگره‌ی خود را درباره‌ی فلسفه‌ی تاریخ بیان می‌کنم تا مشخص شود که چرا باید «تاریخ بیهقی» را از این دید بررسی کرد.
تعریف فلسفه، تاریخ و فلسفه‌ی تاریخ از نگاه پیشینیان
فلسفه‌ی تاریخ، فلسفه‌ی مُضاف است. فلسفه‌های مُضاف از دو جزء به‌وجود می‌آیند تا جزء سومی را بسازند و چیزی به فلسفه و تاریخ اضافه کنند. در گذشته فلسفه را تعریف می‌کردند و کسی چون ابن‌سینا می‌گفت: «فلسفه شناخت وجود است، از آن جهت که وجود است.» در نتیجه اگر کسی به طرف دنیای شناخت وجود می‌رفت کار فلسفی کرده بود. یا تعریف عام‌تری می‌دادند و می‌گفتند اگر وجود آدمی عقلانی بشود، آن‌چنان که جهان را در خود جا بدهد، فلسفه را فهمیده است. به سخن دیگر، حقیقت فلسفه این است که ذهنیت آدمی به اندازه‌ی گیتی گسترش یابد و گیتی در آدمی خلاصه شود اما در دوره‌ی مدرنیته فلسفه به معنای دیگری به‌کار برده می‌شد. چون از سلطه‌ی فلسفه بر علوم دیگر کاسته شده و بحث‌ها جزیی‌تر شده است. امروز می‌پرسیم: کدام فلسفه؟ و کدام شاخه‌ی آن؟ امروز فلسفه‌ی محض را علم به اشیاء می‌دانند. پس وقتی از فلسفه نام می‌بریم، چند موضوع به ذهن ما می‌رسد: وجود‌شناختی، دگرگونی انسان به عنوان وجود عقلی محض تا بتواند به مبانی عقلانیت در خود پی ببرد، یا اینکه حقیقت فلسفه نوعی ره یافتن به علل پدیده‌هایی است که به‌وجود می‌آیند.
هنگامی که می‌گوییم تاریخ، تعریف آن در ذهن ما هم روشن است و هم تاریک. ریخت‌شناسی این واژه «تأریخ» است. ما فارسی‌زبان‌ها آن را «تاریخ» می‌گوییم. «تاریخ» یعنی «تعیین وقت»، «معین کردن زمان». برخی هم گفته‌اند که ریشه‌ی واژگانی تاریخ از «ارخ» می‌آید. در زبان عربی «ارخ» به بچه‌ی اول ماده‌گاو گفته می‌شود که پدید آمدن آن یک حادثه‌ی حدوث یافته است. کل تاریخ هم از دل زایش یک واقعه پدید می‌آید. کسانی هم گفته‌اند که تاریخ یک کلمه‌ی عربی نیست. کلمه‌ای وارداتی در نزد مسلمانان است. به هر حال، تاریخ در ذهن ما یعنی وقایعی که در زمانی رخ داده و قابلیت ثبت در ذهن یا در کتابی را یافته است.
منظور ما از «تاریخ» زمان صِرف نیست. چون اگر زمان صرف بود، خیلی از زمان‌ها هست که وجود داشته‌اند اما تاریخ محسوب نمی‌شوند. تاریخ زمانی است که حادثه‌ای در آن رخ داده است و آن حادثه تا امروز امتداد پیدا کرده است. این با نظر ویتگنشتاین تفاوت دارد که می‌گفت: «هستی هر کسی به اندازه‌ی زبان اوست». منظور من این نیست که زبان، وجود را حقیقت می‌دهد. بلکه سخن این است که از حیث تاریخی حادثه‌ای که رخ می‌دهد و به ما می‌رسد، تاریخ است. پس «رخ‌دادگی» و «به ما رسیدگی» دو رکن مهم این تعریف است. فلسفه علم به علل اشیاء است و تاریخ درک وقایعی است که در زمان رخ داده است اما فلسفه‌ی تاریخ چیست؟ آیا ما در فلسفه‌ی تاریخ دنبال حقیقت جهان و وجود هستیم که در تاریخ رخ داده است؟ یا خیر، در فلسفه به دنبال علم به علل اشیاء هستیم که در گذشته اتفاق افتاده است؟ یا هیچ‌کدام؟ فلسفه‌ی تاریخ برای ما چه معنایی دارد؟
تاریخ مظهر تجلی اراده‌ی قهرمان‌هاست
به یک تعبیر ساده می‌شود گفت که فلسفه‌ی تاریخ معنایش این است که آیا تاریخ را یک نیروی هوشیار معنادار جهت می‌دهد و پیش می‌بَرد؟ یا تاریخ تصادفی پیش می‌رود و اراده و معنایی ندارد؟ اگر تاریخ معلول یک اراده آگاه است، چنین اراده‌ای که پشت سر آن است، چیست؟ آیا انسان است که تاریخ را می‌سازد؟ یا خداست؟ در این بین، انسان‌های قهرمان هستند که تاریخ را می‌سازند؟ یا چیز دیگری است؟ یک فیلسوف بزرگ انگلیسی جمله‌ی معروفی دارد. او می‌گوید: تاریخ مظهر تجلی اراده‌ی قهرمان‌هاست. چون مردم درگیر زندگی روزمره هستند و این قهرمان‌اند که تاریخ را می‌سازند. برخی هم می‌گویند که قهرمانان و توده‌ها نقشی در پیشبرد تاریخ ندارند و این خداوند است که هرگونه که بخواهد تاریخ را پیش می‌برد. یک بحث هم این است که آیا خداوند که تاریخ را می‌سازد، بدون اسباب و علل است که تاریخ را می‌سازد یا با تکیه بر اسباب و علت‌هاست که تاریخ ساخته می‌شود؟
در فلسفه‌ی تاریخ اساس بحث این است که آیا تاریخ برای این است که خوانده شود و آدمی عبرت بگیرد و بهتر تصمیم بگیرد؟ آیا تاریخ را باید یک حلقه‌ی واحد دانست؟ یا گردن‌بندی از هم گسسته است که هر حلقه به سویی می‌رود؟ آیا حوادث تاریخ تکرارشونده هستند یا تکرار نمی‌شوند؟ آیا ما با خواندن تاریخ می‌خواهیم بر دانایی خود بیفزاییم؟ یا نه، فلسفه‌ی تاریخ چیز عظیم‌تری را آموزش می‌دهد و می‌خواهد انسان را دچار خودآگاهی کتد تا فراز و نشیب‌ها او را آزار ندهد؟ در این زمینه چندین متکلم بحث کرده‌اند. منتها در تاریخ مسلمانان همیشه این نکته هست که فلسفه تا زمانی امکان روایی دارد که خود را از دین جدا نکند. بیهقی در اکثر این بحث‌ها وارد شده و در حد خود خواسته است که به این پرسش‌ها پاسخ دهد. ارزش تاریخ هم بیشتر به‌خاطر همین بحث‌هاست. چون رویدادنگاری‌های بیهقی به اندازه‌ی «تاریخ گردیزی» ارزش ندارد. بیهقی کلام خود را در کنایه‌ها و مجاز‌ها پیچانده است.
نگاه بیهقی به فلسفه‌ی تاریخ چگونه است؟
به هر حال با توجه به این بحث‌های مقدماتی، می‌خواهیم نگاه بیهقی به فلسفه‌ی تاریخ را بررسی کنیم، و اینکه نگاه او از کدام سنخ است. آیا از سنخ نگاه انگلس و مارکس و هگل است؟ مارکس و انگلس تاریخ را مظهر بروز روابط اقتصادی می‌دانستند و حقیقت فلسفه‌ی تاریخ را در نوع روابط اقتصادی تعریف می‌کردند اما هگل می‌گفت تاریخ مظهر اراده‌ی الهی است، با یک پیوستگی خاص معنادار که به صورت دیالکتیکی ادامه پیدا می‌کند. یعنی همیشه یک تز در تاریخ به‌وجود می‌آید که در درون خود آنتی‌تزی را پرورش می‌دهد. از برخورد آنتی‌تز و تز حادثه‌های تاریخی شکل می‌گیرند و آنتی‌سنتز پدید می‌آید. آیا بیهقی چنین نگاهی به تاریخ دارد؟ آیا او تاریخ را مظهر اراده‌ی الهی یا مردم یا قهرمانان می‌داند؟
مقدمه‌ی دوم این بحث چنین است که می‌توان بیهقی را شاخه‌ای از درخت تناور عصر خود دانست. بیهقی تفکر خیامی ندارد و جهان را عقلانی صرف نمی‌داند. او ابوالعلاء معری نیست. بلکه مرد بسیار معتقدی است. به هر حال اگر به مناقشات کلامی و فلسفی زمان بیهقی نگاه کنیم به دو شاخه برمی‌خوریم: یکی شاخه‌ی اشعری است و دیگری شاخه‌ی معتزلی. باید دید که نگاه بیهقی از اشعری‌ها اثر گرفته است یا معتزله؟ معتزله برای عقل جهت قائل بودند و می‌گفتند که عقل می‌تواند پدیده‌های عالم را بشناسد. اشعری‌ها می‌گفتند که عقل توان شناخت مشیت الهی را ندارد. اشاعره می‌گفتند که آن‌چه خدا انجام دهد، خوب است. معتزله می‌گفتند که آن‌چه خوب است، خدا انجام می‌دهد.
مبنای تحلیل تاریخ از دید بیهقی کدام است؟
آیا «تاریخ بیهقی» مظهر تحلیل حوادث بر اساس سنت اشاعره است؟ که همه چیز می‌تواند علت هر چیز باشد یا هیچ چیز علت هیچ چیز نباشد اگر خدا نخواهد؟ آیا بیهقی از نظر جریان فرهنگی زمانه‌اش نسبت به قضایا بی‌طرف است؟ آیا نگاه دوربینی صِرف دارد یا به حوادث جهت می‌دهد؟ می‌دانیم که مورخ بی‌طرف نداریم. هر کسی حوادث را از نگاه خود می‌نگرد و جهت می‌دهد. «گزارشگر حقیقت» هم نداریم. این لقب زیبایی بود که مرحوم غلامحسین یوسفی به بیهقی داده بود. اما حقیقت چیست؟ و آیا حقیقت وجود ملموس دارد که کسی گزارشگر آن باشد؟ بیهقی گزارش خود را می‌دهد. مثلا شخصیت محمود غزنوی آن‌گونه که در «تاریخ بیهقی» آمده، شخصیت بسیار موجه و قویی است اما آیا محمود به‌راستی این‌گونه بود؟ روشنفکران آن روزگار محمود را نابود کننده‌ی فرهنگ می‌دانستند اما بیهقی او را بزرگ می‌داند. سوال دیگر آن است که چرا بیهقی هیچ نامی از روشنفکران ناراضی روزگارش نمی‌برد؟ در عوض از کسانی نام می‌برد که بسیار نازل و فرو‌تر هستند. آیا بیهقی نمی‌توانست درباره‌ی بزرگان سخن بگوید؟ البته این را براساس مجلدات باقی مانده از تاریخ او می‌گوییم. درباره‌ی سلطان مسعود هم بسیار سخن شیفته‌واری دارد. مثلا می‌بینیم که گزارش بیهقی از داستان «خیشخانه» بسیار جانبدارانه است. منظورم این است که باید تامل کرد و دید که آیا منظر بیهقی منظری عقلانی و بی‌طرفانه است یا نیست؟
بیهقی می‌گوید که هرکس بر این باور باشد که خدا بدون واسطه کاری می‌کند، زندیق و کافر و معتزلی است اما آیا هرکسی که مثل ما فکر نمی‌کند زندیق و کافر است؟ آیا از نظر بیهقی هر کسی که حوادث زمان خود را از دید عقل تحلیل کرد کافر است؟ می‌دانیم که علت اینکه بیهقی از معتزله خوب سخن نمی‌گوید آن است که معتزله عقل را آنقدر مقید کرده بودند که اسباب زحمت برای تحلیل تاریخ می‌شد. به هر حال، این پرسش‌ها و طرح موضوع، مقدمه‌ای است تا در نشست دیگر به پاسخ این پرسش برسیم که مبنای تحلیل تاریخ از دید بیهقی کدام است؟

منبع : موسسه فرهنگی شهر کتاب http://www.bookcity.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۲ ، ۱۸:۵۲
رضا حارث ابادی
نقش غلامان در تاریخ بیهقی
نقش غلامان در تاریخ بیهقی
 

نقش غلامان در تاریخ بیهقی

 سی‌ویکمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی به «کار و کردار غلامان در تاریخ بیهقی» اختصاص داشت که چهارشنبه سیزدهم شهریور با سخنرانی دکتر محمد دهقانی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد. 

آناهید خزیر: دکتر محمد دهقانی در ابتدای سخنانش گفت: با اینکه در تاریخ پیش از اسلام ایران برده‌داری وجود داشته است ولی هرگز دیده نشده بود که بردگان وارد ساختار حکومتی، به‌خصوص وارد سپاهیگری بشوند. این مساله‌ای است که بعد از اسلام به‌وجود می‌آید. به‌ویژه با باز شدن پای اعراب به خراسان و بخش‌های شرقی ایران و دست یافتن آن‌ها به مناطقی از آسیای مرکزی تا سرحدات چین، مساله‌ی برده‌داری شایع می‌شود. تا قبل از آن بردگان، زنگی یا آفریقایی بودند. آن‌ها از اتیوپی و حبشه و نواحی آفریقا آورده می‌شدند. 
بعد که اعراب به خراسان می‌آیند با‌نژاد جدیدی از بردگان آشنا می‌شوند که هم برایشان تازگی داشت و هم این‌که جذابیت جدیدی برای آن‌ها پدید می‌آورد. تا قبل از آن از بردگان برای بهره‌کشی و کارهای مختلفی همانند سپاهیگری استفاده می‌شد. از آن پس آن‌ها با بردگانی روبه‌رو شدند که جذابیت شاعرانه و هنری و جنسی نیز داشتند. این گونه بود که فضای برده‌داری در ایران و جهان اسلام عوض شد. اگر بخواهیم این تغییر را تنها به گردن اعراب بیندازیم دچار اشتباه تاریخی شده‌ایم. ایرانیان با بردگان آشنا بودند و طبقه‌بندی اجتماعی در ایران روزگار ساسانیان وجود داشت. بعد از اسلام بود که چنین مرزهایی برداشته شد. 
استفاده صفاریان از غلامان به عنوان جاسوس
در واقع در دوره‌ی صفاریان است که استفاده از غلامان ترک یا ترکمن بسیار شایع می‌شود. عمرو، برادر یعقوب لیث، سپاهی شامل ۱۰ هزار سرباز تُرک داشت. یکی از کارهایی که او می‌کرد این بود که از بین این غلامان زیبا‌ترین آن‌ها را برمی‌گزید و به عنوان هدیه به سردارانش می‌داد اما از این غلامان به عنوان جاسوس استفاده می‌کرد. در «تاریخ بیهقی» نیز نمونه‌هایی از چنین کاری دیده می‌شود. 
در همین دوره‌ی صفاریان، اوایل قرن سوم، پای بردگان به مرکز خلافت در بغداد باز می‌شود. معتصم از آن‌ها استفاده می‌کرد اما ترکان دردسرهایی ایجاد کردند که معتصم را ناچار ساخت تا شهری به نام واسط بنا کند و ترکان را در آن‌جا جای بدهد. حقیقت آن است که ترکان رگ و ریشه‌ای در جامعه‌ی اسلامی نداشتند و وقتی که دستور کشتن به آن‌ها داده می‌شد به‌سادگی چنین کاری را انجام می‌دادند. بنابراین حکومت‌ها از آن‌ها برای سرکوب دیگران استفاده می‌کردند. 
بعد از صفاریان، سامانیان بودند که بیشتر از دیگران به غلامان ترک روی آوردند. همین استقبال فراوان از بردگان باعث شد که زمینه‌ای ایجاد بشود که هم خود سامانیان قربانی مناسبات با ترکان بشوند و هم ترکان به حکومت و مقام سلطنت دست بیابند. چنان‌که می‌دانیم غزنویان ریشه و تبار ترک داشتند و سبکتکین از غلامان آلبتکین به‌شمار می‌رفت. او جزء اسرایی بود که از خاک قرقیزستان کنونی آورده شد و در نیشابور به البتکین فروختند. در دستگاه آلبتکین بود که سبکتکین رشد کرد و به سپاهسالاری رسید. 
در «تاریخ بیهقی» از دسته‌ی مهمی از غلامان یاد شده است به نام «غلامان سرایی». سرا به معنای کاخ است. آن‌ها غلامانی بودند که در کاخ‌ها می‌زیستند و از آن‌ها استفاده‌ی دوگانه‌ای می‌شد. بخشی مهمی از غلامان سرایی وظیفه‌ی سپاهیگری و نگهبانی از شاه را داشتند. چون مردمانی بیابانگرد بودند و با زندگی سخت بیابان آشنایی داشتند، غلامان مقاوم و دلاوری به‌حساب می‌آمدند. درنتیجه گزینه‌ی خوبی برای سپاهیگری به‌شمار می‌رفتند. این غلامان را در اتاق یا وثاقی جای می‌دادند. از این‌رو به آن‌ها «غلامان وثاقی» گفته می‌شد. آن‌گونه که از «تاریخ بیهقی» برمی‌آید یک وثاق شامل ۱۰ نفر بود. یکی از آن‌ها نیز به ریاست گروه برگزیده می‌شد. رییس بزرگ‌تر آن‌ها «مهتر سرای» نام گرفته بود که البته لزوما برده نبود. مهتر سرای فرد بانفوذ و مهمی بود. تا بدان‌جا که‌گاه در تصمیم‌گیری‌های سیاسی هم تاثیر داشت. چنان که مهتر سرای خوارزمشاه، که «شکر» نام داشت و از اسمش برمی‌آید که از غلامان بوده است، بعد از مرگ خوارزمشاه و کشته شدن پسرش هارون، در خوارزم شورشی را برضد دربار غزنه رهبری کرد و چیزی هم نمانده بود که موفق بشود. می‌خواهم بگویم که قدرت این غلامان زیاد بود. 
کتاب سیاست‌نامه و بحث‌هایی درباره‌ی غلامان
خواجه نظام‌الملک حدود یک قرن بعد از بیهقی در کتاب «سیاست‌نامه» بحثی درباره‌ی غلامان، به‌خصوص غلامان سرایی، را پیش می‌کشد و مراحلی را برای تربیت آن‌ها بیان می‌کند. مثلا می‌گوید که در سال اول غلام را به خدمت پیاده می‌گذاشتند. یعنی اسب و سلاح نداشت و پیغام می‌بُرد و می‌آورد. در سال دوم اسبی ترکی با زین و لگام ساده به او می‌دادند. در سال سوم اجازه می‌دادند قراچوری ببندد؛ قراچوری یعنی شمشیر. در سال چهارم تیر و کمان و در سال پنجم گرز داشت. در سال ششم ساقی‌گری را به او می‌آموختند. در سال هفتم او را به سمت جامه‌داری می‌گماشتند و بدین ترتیب هر سال چیزی به تجمل او می‌افزودند. تا اینکه در ۳۵ تا ۴۰ سالگی حتا ممکن بود به امارت هم برسد. البته ترتیبی که نظام‌الملک می‌گوید بسیار خیالی و آرمانی است. ما در بیهقی با چنین ترتیبی روبه‌رو نیستیم. آن‌چه بیش از همه در ارتقاء مقام آن‌ها تاثیر می‌گذاشت خوشامد خداوندان یا خواجگان آن‌ها بود. اگر این خواجگان در غلامان خود لیاقتی می‌دیدند، آن‌ها را ارتقاء مقام می‌دادند. این ارتقا گاه به دلیل زیبایی آن‌ها نیز بود. 
بسیاری از این غلامان با آنکه به حکومت ناحیه‌ای می‌رسیدند، باز تا پایان عمر آزاد نمی‌شدند. گاهی هم آن‌ها را آزاد می‌کردند و شخصیت حقوقی به آن‌ها می‌دادند اما تا آزاد نمی‌شدند جزء مایملک اربابشان بودند، حتا فرزندانشان. بسیاری از آن‌ها با آنکه به سپاهسالاری می‌رسیدند تا پایان عمر همچنان غلام باقی می‌ماندند. از این‌رو در «تاریخ بیهقی» می‌بینیم که وقتی شخصی می‌میرد همه‌ی اموال و فرزندان و زنانش جزء مایملک ارباب محسوب می‌شود. به این ترتیب غلامان سخت وابسته به خداوندان خود بودند. 
وفاداری غلامان بر اساس مراتب سیاسی
ما از دید انسانی با یک تعارض روبه‌رو می‌شویم. به هر حال خیلی از آن‌ها دوست نداشتند که طرف توجه کسی قرار بگیرند. وقتی به آن‌ها اظهار عشق می‌شد، بدشان می‌آمد. از طرف دیگر مساله‌ای در جهان اسلام، به‌خصوص در ایران، وجود داشت به نام وفاداری. چیزی که اهمیت داشت وفاداری شخص به شاه یا امیر یا حاکم و ارباب بود. ضوابطی به آن معنا وجود نداشت که شرح وظایفی وجود داشته باشد. بلکه این احساس وفاداری و وابستگی عاطفی بود که در سلسله مراتب سیاسی اهمیت پیدا می‌کرد. غلام نه فقط باید با زبان و عمل اطاعت کند بلکه باید جان و روح او مُسخر ارباب باشد. غلامان در چنین فضایی بزرگ می‌شدند و مرتب به آن‌ها گفته می‌شد که همه چیز شما متعلق به ارباب است. از طرف دیگر به هر حال تحقیر می‌شدند. انواع و اقسام این تحقیر‌ها را در «تاریخ بیهقی» می‌بینیم. با اینکه در این مورد بیهقی خیلی ساکت است. این تحقیرشدگی باعث می‌شد که از خداوندان خودشان کینه به دل بگیرند و آن‌جایی که فرصت به دست می‌آورند ضربه‌ی خودشان را وارد کنند. 
اتفاقا همه‌ی این ویژگی‌ها در غزل فارسی انعکاس پیدا کرده است. معشوق غزل فارسی سنگدل و بی‌وفاست. حتا اجزاء بدن او به سلاح تشبیه می‌شود. چون خاستگاه این معاشیق خاستگاهی نظامی بود. جالب این است که اربابانشان معشوقی را می‌پسندیدند که خونریز باشد. این جنبه‌ی مازوخیستی که در غزل فارسی می‌بینیم که معشوق آدم‌کش است، ریشه گرفته از تاریخ ماست. معشوق تیپیک غزل فارسی ترکی است که در شمشیرزنی مهارت دارد. این احساس دوگانه باعث می‌شد که تا وقتی که خداوندان آن‌ها بر سر قدرت بود بشدت طرفدار او باشند اما اگر موقعیت تازه‌ای پیدا می‌شد و آن‌ها به ارباب قدرتمند دیگری دلگرم می‌شدند، خیلی راحت به ارباب سابق خیانت می‌کردند. نمونه‌ی روشن آن را در جنگ مسعود با سلجوقیان می‌بینیم. تمام آن‌چه مسعود با نظام ارباب‌بردگی کاشته بود حاصلش را در جنگ سرنوشت‌ساز با سلجوقیان درو کرد. مسعود این غلامان و بردگان را که در خدمت درباریانی بودند که مسعود آن‌ها را دشمن خود می‌دانست، به جاسوسی می‌گماشت. آن‌ها فریب می‌خوردند و حتا به سخن بیهقی چیزهایی را که وجود نداشت از خودشان می‌ساختند و برای خوشامد مسعود گزارش می‌کردند اما در نبرد سرنوشت‌ساز مسعود با سلجوقیان همین غلامان به مسعود خیانت کردند و در گرماگرم جنگ از سپاه او گسستند و به سپاه سلجوقیان پیوستند. چون در دربار مسعود آینده‌ای برای خود نمی‌دیدند. 
هر بار که بر سر ارباب این غلامان بلایی می‌آمد زندگی آن‌ها هم از هم می‌پاشید. به همین دلیل چون از موقعیت خود مطمئن نبودند، سعی می‌کردند که وضعیت خود را تثبیت کنند. این است که بسیار برای شورش آمادگی داشتند. در داستان فروگیری اریارق، غلامان او سر به شورش برمی‌دارند. وقتی مسعود به آن‌ها وعده می‌دهد که وضعیت شما بهتر از گذشته خواهد شد، سلاح بر زمین می‌گذارند. این نشان می‌دهد که غلامان به وضع خود اهمیت بیشتری می‌دادند تا وضع اربابشان اما متاسفانه رفتار ناشایست دیگری که با این غلامان سرایی می‌شد، طرف توجه قرار دادن زیبایی صورت آن‌ها بود. کم پیش می‌آمد که رابطه‌ی عاشقانه‌ی ارباب و برده از نوع محمود و ایاز باشد. 
داستان «تاش ماه‌روی» یک گزارش تراژیک در تاریخ بیهقی 
در «تاریخ بیهقی» تنها اشاره‌هایی به این رابطه شده است اما در منابع دیگر گزارش مفصلی درباره‌ی این رابطه‌ی عجیب و غریب محمود و ایاز می‌یابیم. این رابطه حتا در روزگار خود آن‌ها هم شکل افسانه به خود می‌گیرد. توجه به آن از این دید اهمیت دارد که بعد‌ها به ادبیات عرفانی ما راه پیدا می‌کند و مدلی برای رابطه‌ی بنده با خدا می‌شود. واکاوی چنین مساله‌ای در الهیات عرفانی ما اهمیت دارد. حکایتی که داستانی در «چهار مقاله» نظامی عروضی درباره‌ی محمود و ایاز آمده است که تفسیری عرفانی شده است اما یک نوع پارادوکس در این داستان وجود دارد. از طرفی یک کار غیر شرعی بود و از طرفی دیگر سعی می‌شد که از محمود چهره‌ی آدم متشرعی ساخته شود.
علاوه بر «چهار مقاله» در «مجمع‌الانساب» شبانکاره‌ای هم داستانی آمده است که نشان‌دهنده‌ی عشق محمود به ایاز است. زمانی که محمود در ری مریض می‌شود و به غزنین بازمی‌گردد، ایاز را یک فرسنگ جلو‌تر از خودش به غزنین می‌فرستد. شبانکاره‌ای می‌نویسد که محمود نزد خود و نزد ایاز ۱۰ نویسنده قرار می‌دهد که دائما گزارش ایاز را بنویسند و به او بدهند. ۵۰- ۶۰ نفر نیز مامور بودند که این پیغام‌ها را ببرند و بیاورند. پیغام مثلا این‌گونه بود که ایاز کی تب کرد؟ و کی دارو خورد؟ و از این گونه! همین وضع را ادامه می‌دهند تا به غزنین می‌رسند. شبانکاره‌ای می‌گوید که این دبیران عاجز شده بودند. این سخن به هیچ‌وجه جنبه‌ی داستانی ندارد. تنها ممکن است شاخ و برگی‌هایی به آن داده باشند. بعد، همین ایاز که مسعود او را لایق ندیده بود که حاکم جایی باشد، هنگامی که در ۴۴۹ قمری درمی‌گذرد، حکومت ناحیه‌ی بزرگ مکران و قصدار را داشته است. به هر حال همه‌ی غلامان به اندازه‌ی ایاز خوش‌عاقبت نبودند. 
یک گزارش تراژیک بیهقی که داستان این غلامان را نشان می‌دهد، داستان «تاش ماه‌روی» است. تاش سپاهسالار خوارزمشاه بود. ماه‌رو صفت او به‌شمار می‌رفت. در جنگ خوارزمشاه با علی تکین که از دشمنان سرسخت غزنویان بود، تاش کشته می‌شود و وزیر خوارزمشاه، خواجه عبدالصمد، پسر تاش را ضمن دیگر اموال او نزد مسعود می‌فرستد. این پسر مانند پدر زیبارو بوده است. بیهقی می‌گوید: «(خواجه عبدالصمد) زر و سیم و آن‌چه آورده بودند، همه را نُسخت کرد و پیش امیر فرستاد، سخت بسیار. و جداگانه، آن‌چه از خوارزم آورده بود نیز، بفرستاد با پسر تاش ماه‌روی که چون پدر و پسر در جمال نبودند. و تاش در جنگ علی تکین، پیش خوارزمشاه، کشته شد. و امیر آن همه بپسندید. و این پسر تاش را از خاصگان خود کرد که چون او سه چهار تن نبودند در سه چهار هزار غلام. و او را حاسدان و عاشقان خاستند. هم از غلامان سرایی. تا چنان افتاد که شبی هم وثاقی از آن وی که بر وی عاشق بود، به آهنگ وی نزد وی آمد. وی کارد بزد، آن غلام کشته شد. امیر فرمود که قصاص باید کرد! مهتر سرای گفت: زندگانی خداوند دراز باد. دریغ باشد این چنین رویی زیر خاک کردن! امیر گفت: وی را هزار چوب بباید زد و خصی کرد. اگر بمیرد، قصاص کرده باشند. اگر بزید، نگریم تا چه کار را شاید. بزیست و به آب خود بازآمد در خادمی، هزاربار نیکو‌تر از آن شد و زیبا‌تر. دواتدار امیر شد. و عاقبت کارش آن بود که در روزگار امارت عبدالرشید، تهمت نهادند که با امیر مردان شاه که به قلعت بازداشته بودند موافقتی کرده است و بیعتی بستده است. او و گروهی با این بیچاره کشته شدند و بر دندان پیل نهادند.» 
این سرنوشتی بود که غلامان دچار آن می‌شدند. داستان «طغرل عضدی» و «نوشتگین نوبتی» نیز که در «تاریخ بیهقی» آمده، نظیر این بوده است.

منبع : موسسه فرهنگی شهر کتاب www.bookcity.org

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۲ ، ۱۱:۰۱
رضا حارث ابادی

بلاغت در نامه‌های تاریخ بیهقی

سی‌امین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی چهارشنبه ششم شهریورماه به بررسی «بلاغت در نامه‌های تاریخ بیهقی» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر معصومه موسایی، عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد.
بلاغت در نامه‌های تاریخ بیهقی نامه‌هایی که در تاریخ بیهقی نقل شده، چه نامه‌هایی که به قلم بونصر مشکان نوشته شده ، چه نامه‌های دیگر، از بلاغت برخوردارند. بلاغت، سخن گفتن است به مقتضای موضوع و نیز حال و مقام مخاطب به منظور تأثیر گذاشتن بر مخاطب.

ارزش بلاغی و میزان بلاغتِ کلام در نامه‌های تاریخ بیهقی با تحلیل جداگانه‌ی هرکدام مشخص می‌شود.
در جلسه‌ی حاضر به تحلیل بلاغیِ یکی از مهم‌ترین نامه‌هایی پرداخته شد که سرآغازِ تاریخِ بیهقیِ موجود است معروف به «نامه‌ی حشمِ تگیناباد».
قبل از تحلیل نامه، مقدمه‌ای‌ مطرح شد در باره‌ی مخاطبِ نامه (سلطان مسعود) و جایگاه و موقعیتِ او در زمان محمود و پس از مرگِ او و نیز موقعیت نویسندگانِ نامه که خلاصه‌وار از این قرار است:
محمود در سال ۴۰۶ ق. مسعود را جانشینِ خود اعلام می‌کند، هرات را به او می‌سپارد و گوزگانان را به محمد. بعدها بر مسعود خشم می‌گیرد و مسعود ارج و قربِ پیشین را از دست می‌دهد. اما در سال ۴۲۰ ق. همراه پدر، به ری لشکرکشی می کند؛ در راه، محمود قصدِ فروگرفتنِ او را دارد که موفق نمی‌شود. ری را فتح می‌کنند؛ محمود به غزنین باز می‌گردد و مسعود برخلاف انتظارِ پدر نه تنها ری را ضبط و ربط می‌کند، بلکه به اصفهان نیز لشکر می‌کشد و پیروز می‌شود. محمود، نامه‌ای‌ برای تشویق و تحسینِ او می‌فرستد و ملطفه‌هایی برای حاکمِ اصفهان و سرانِ لشکر که: «پسرم عاق است». (البته نامه و ملطفه‌ها بعدها پس از مرگِ محمود به دستِ مسعود می‌رسد).
باری در سال ۴۱۲۱ ق. که مسعود قصد لشکرکشی به همدان را دارد، خبر می‌رسد که محمود درگذشته است و بزرگانِ دولت محمودی، محمد را بر تختِ سلطنت نشانده‌اند. مسعود باز می‌گردد و در راهِ بازگشت، همین بزرگان نامه‌هایی برای مسعود می‌فرستند و اعلام آمادگی می‌کنند برای عزلِ محمد و فرمانبرداری از مسعود.
نامه‌یی که در این جلسه تحلیل می‌شود، نامه‌ای‌ است که وقتی مسعود به هرات می‌رسد، همین بزرگان از تگیناباد به مسعود نوشته‌اند برای دلجویی و عذرخواهی از او که بعد از مرگِ محمود، چاره‌ای جز به تخت نشاندنِ امیرمحمد نداشته‌اند.
دکتر موسایی بعد از بیان این مقدمه، ضمنِ خواندنِ متنِ نامه، هر بند را جداگانه تحلیل کرد و با توضیحِ نکاتِ بلاغیِ هر بخش، نشان داد که نویسندگانِ نامه برای تأثیرگذاشتن بر مخاطب (مسعود) چگونه و از چه شگردهای بلاغی استفاده کرده‌اند.
مهم‌ترین شگردهای بلاغیِ این نامه عبارتند از: انتخابِ دقیق و حساب‌شده‌ی کلمات اعم از اسم، صفت، قید، فعل، جملات دعایی و... و نیز ایجاز و اطناب، جابجاییِ ارکانِ جمله، آرایه‌های ادبی به نحوی که کاملاً بجا و مناسب به‌کار رفته است.

 منبع :  موسسه فرهنگی شهر کتاب    http://www.bookcity.org 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۲ ، ۱۲:۲۳
رضا حارث ابادی

 برای هر واقعه‌ای به تعداد راویان، تاریخ وجود دارد

 بیست‌ونهمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی به «تاریخ بیهقی در بوته‌ی نقد جدید» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر فروغ صهبا ـ عضو هیات علمی دانشگاه اراک و نویسنده‌ی دو کتاب درباره‌ی تاریخ بیهقی ـ چهارشنبه ۳۰ مرداد در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد. 
صهبا: برای هر واقعه‌ای به تعداد راویان، تاریخ وجود دارد

آناهید خزیر: صهبا در این جلسه بر مبنای تاریخ‌گرایی نوین به تاریخ بیهقی پرداخت و توجهش بیشتر به گفتمان‌های فراتاریخی بود که تاریخ بیهقی را شکل می‌دهد. وی معتقد است که بیهقی با به کار گرفتن قریحه و ذوق ادبی، اثرش را از یک اثر تاریخی محض به یک اثر ادبی ـ تاریخی تبدیل کرده است. او نه فقط یک اثر تاریخی جدید بلکه اثر ادبی، اخلاقی و انتقادی‌ای آفریده است که از هر زاویه که به آن بنگریم، تحقیق خاص خود را می‌طلبد.
تاریخ‌گرایی نوین چنین می‌گوید که تاریخ یک نوع تفسیر است و چیزی به عنوان «تاریخ» وجود عینی ندارد. آن‌چه هست خاطراتی است از وقایع گذشته. از همین‌رو هر مورخی می‌تواند تفسیری جداگانه از یک واقعه‌ی تاریخی داشته باشد که با تفسیر مورخ دیگر متفاوت است، پس به تعداد راویان، تاریخ وجود دارد، چون در تفسیر یک واقعه‌ی تاریخی، عوامل مختلفی ازجمله خودآگاه و ناخودآگاه و اطلاعات و پیش‌زمینه‌ی ذهنی مورخ و منابع بینامتنی و محیط اجتماعی مورخ دخالت دارد تا یک متن ساخته شود. در تفسیر رویدادها نیز ۳ عامل «مؤلف»، «متن» و «خواننده» دخالت دارد که می‌توان از آنها به عنوان «مثلت تاریخی» یاد کرد. هر«فرایند تفسیر متن» نیز حاصل تعامل گفتمان‌های مختلف است. از این‌رو کتاب تاریخ، تفسیر است و تاریخ جدید، بازتفسیر به‌شمار می‌رود. «فرایند خوانش متن» نیز چنین است: هر خواننده‌ای براساس خودآگاه و ناخودآگاه، اطلاعات و پیش‌زمینه‌ی ذهنی خود و برداشت از متون کهن و جدید (فرایند بینامتنیت) برداشت خاص خود را دارد. از سوی دیگر گفتمان‌های مختلفی که متن را می‌سازد ممکن است که تاریخی باشد یا بیرون از تاریخ. آن‌چه در محدوده‌ی تاریخ است، تاریخ شمرده می‌شود و آن‌چه بیرون از آن است، «فراتاریخ» گفته می‌شود.
اصطلاح «فراتاریخ»  چگونه ساخته شده است؟
اصطلاح فراتاریخ بر اساس اصطلاحاتی چون «فرازبان» ساخته شده است. آنچه مربوط به عالم و دریافت نویسنده از عالم است ادبیات نامیده می‌شود، و آن‌چه متن ادبی را نقد می‌کند فرا ادبیات، فرامتن یا فرازبان است. اصطلاح فراتاریخ در اصل عنوان کتابی از «هایدن وایت» است. این کتاب که نگرش تازه‌ای به تاریخ دارد در حوزه‌ی تاریخ و فلسفه به نگارش درآمده، و این نوع نگرش به تاریخ نیز ناشی از گرایشات پسامدرنیستی است. به گفته‌ی پل ریکور در حیطه‌ی تاریخ مباحثی مطرح می‌شود که تا قبل از قرن نوزدهم میلادی طرح آنها در تاریخ جایز نبوده است، پس فراتاریخ تغییر مسیر تاریخ‌نگاری و نگرش از گونه‌ی دیگر به تاریخ و پردازش آن است. این نظریه به نظریه‌ی فرازمان «زیمل» از نظریه‌پردازان آلمانی قرن نوزدهم بازمی‌گردد. زیمل می‌گوید که در تاریخ پیوستگی و اتصالی میان پاره رشته‌های تاریخی نیست. مورخ پاره‌ماجراها و پاره‌رشته‌های روی هم انباشته شده را سامان می‌دهد و آنها را بر اساس معیارهایی به زنجیره‌هایی طبقه‌بندی می‌کند که آن معیارها «فرازمانی»اند. از آنجا که تاریخ‌نگاری بیهقی به گفته‌ی خودش «از لونی دیگر» است، شامل مباحث فراتاریخی بسیار است. این فراتاریخ از دو جهت قابل بررسی است: یکی از جهت مسایلی که در محدوده‌ی تاریخ نیست مانند مباحث ادبی، حکمی، علمی و غیره. دیگری «فراتاریخ تاریخی» از جزیی‌ترین مباحث تا کلیاتی است که دیگران ضرورتی برای طرح آن در تاریخ ندیده‌اند.
گونه‌‌هایی از فراتاریخ در تاریخ بیهقی 
برجسته‌سازی یا فرا تاریخ در «تاریخ بیهقی» به شکل‌های مختلفی است، مثل ذکر جزئیات حوادث و رخدادها به گونه‌ای که در دیگر تواریخ این طول و عرض نیست همانند شرح واقعه‌ی دندانقان؛ و نیز تاریخ در تاریخ مثل قصه‌ی بودلف؛ شرح زندگی خصوصی دولتمردان همانند باده‌خواری بوبکر حصیری که جای آن در تاریخ نیست. بیهقی صورخیال را هم در تاریخ خود می‌آورد و از تشبیه و استعاره و دیگر آرایه‌های ادبی استفاده می‌کند. «فورستر» می‌گوید تاریخ در تسلط تقدیر است. در رُمان تقدیر هیچ کاره است. رُمان‌نویس متن را می‌آفریند اما بیهقی می‌گوید که در نوشتن تاریخ دست به آفرینشگری نزده است. درست است که تخیل را به‌کار گرفته اما واقعیت را با آن شاخ و برگ داده است.
این را نیز باید اشاره کرد که در تاریخ شناخت و ارتباط با اشخاص، سطحی و گذراست اما در رُمان شناخت با نفوذ به اندرون فرد و ارتباط صمیمانه و همراه با درگیری ذهنی است. در «تاریخ بیهقی» داستان حسنک تا مدت‌ها ذهن خواننده را درگیر می‌کند. پس از این جهت «تاریخ بیهقی» با ادبیات داستانی پهلو می‌زند. کار هنر ارایه‌ی جزیی از واقعیت است. نویسنده بخشی از آن‌چه که در عالم خارج هست می‌گیرد و بازپردازی می‌کند. در بیهقی نیز همین را می‌بینیم. اطلاعات پراکنده است و نمایی کلی از شخصیت‌ها را داریم. برای مثال، بیهقی از بوسهل شخصیتی نمادین می‌سازد تا بوسهل‌های روزگار را نشان بدهد. هدف تاریخ نیز همین است که از تجربه‌ی دیگران و شناخت تمام موارد جزئی در تعمیم آنها و صدور احکام کلی استفاده شود.
بهره‌گیری از تاریخ برای ترویج اندیشه‌های حکمی ـ اخلاقی
یکی از فرا تاریخ‌هایی که در بیهقی می‌توان بدان اشاره کرد فرا تاریخ حکمی ـ اخلاقی است. قرن چهارم و پنجم روزگاری است که علاوه بر جنبه‌ی زیبایی‌شناسی متن به اخلاقیات نیز توجه می‌شد. ناصرخسرو، فردوسی و عنصرالمعالی هم از ادبیات برای ترویج اندیشه‌های حکمی ـ اخلاقی استفاده کرده‌اند. بیهقی نیز چنین کاری کرده و هم تاریخ و هم اخلاق را به‌کار برده است. بیهقی به‌جای استفاده از تاریخ‌نویسی ایستا که فاقد تحرک و پویایی است، و به‌جای درس‌های اخلاقی خشک و مکرر، سبک جدیدی به وجود آورده که از یک طرف خودشناسی را که هدف تاریخ است، دربردارد و از طرف دیگر خودسازی را که هدف حکمت و اخلاق است شامل می‌شود. این هنری است که از عهده‌ی هر مورخی برنمی‌آید. فراتاریخ حکمی ـ اخلافی او به پنج طریق قرآن و حدیث، حکایتها، شخصیت‌های تاریخی، نقل قول از حکما و کنایات و ضرب‌المثل‌ها ارائه می‌شود.
بیهقی را با شاعر مقایسه کرده‌اند. بیهقی برخلاف شاعر فقط با گذشته سر و کار دارد اما شاعر به لحظه‌های حال می‌پردازد یا از تجربه‌ی گذشته‌ای در حال، با آن یا از آن گفت‌وگو می‌کند. بیهقی را با «بالزاک» از جنبه‌ی واقعیت و تخیل، نیز مقایسه کرده‌اند. بیهقی از واقعیت عدول نمی‌کند بلکه امانتدارانه آن را به اثری هنری تبدیل می‌سازد، درحالی که بالزاک بر اساس سلیقه و صلاحدید خود، به کم و زیاد کردن واقعیت‌های اطرافش می‌پردازد و آن را اساس تخیل و شهود خود قرار می‌دهد و گاهی از مسیر واقعیت بسیار دور می‌شود. روشن است که تخیل پی بردن به عمق واقعیت را به ما ارزانی نمی‌کند، همانطور که سیدنی گفته علی‌البدل واقعیت را به ما می‌دهد. مارسل پروست نیز می‌گوید که عالم واقع گاهی کسالت‌آور است، خرسندی نسبی در رؤیاپردازی است. زیرا رؤیا واقعیت فکر است یعنی واقعیتی زنده‌تر و لذت‌بخش‌تر از واقعیت بیرونی. 
ادبیت کلام بیهقی را دو عنصر مهم عاطفه و تخیل می‌سازد. بیهقی همانند یک منتقد اجتماعی وقایع و فجایع را ریشه‌یابی کرده و همانند یک مورخ ثبت کرده است. افزون بر این که با کلمات شاعرانه آن‌ها را جاودانه کرده است. از نظر عاطفی نیز عواطف بسیاری در بیهقی می‌بینیم. مثل اندوه، خشم و مهربانی. جنبه‌ی دیگر عناصر ادبی در تاریخ بیهقی تخیل است. کلام بیهقی از آن‌جایی که گره‌خوردگی عاطفه و تخیل است، به شعر نزدیک است و از آن‌جایی که شرح واقعیت‌های زندگی است به تاریخ نزدیک می‌شود. کار مهم بیهقی ترسیم عواطف است. او از کنایه، تمثیل و گاهی تشبیه و دیگر عناصر تخیل استفاده می‌کند.
بیهقی شخصیت‌مدار است نه حادثه‌پرداز
برخی عناصر داستانی نیز در «تاریخ بیهقی» به کار رفته مانند فضاسازی، شخصیت‌پردازی، گفتگو، زاویه‌ی دید؛ که این‌ها را در هر متن تاریخی نمی‌بینیم. بیهقی از گفت‌وگوها به منظورهای مختلف مانند اظهار ناامیدی، توطئه، پند و اندرز استفاده کرده است. لحن گفت‌وگوها نیز با هم فرق دارند. او زاویه دید را هم تغییر می‌دهد. گاهی وقت‌ها تنها خود راوی است و گاهی راوی او فرعی است. عنصر مهم دیگر او شخصیت است. بیهقی شخصیت‌مدار است نه حادثه‌پرداز. بیش از آن که به حوادث اهمیت بدهد، به مرام و خصلت شخصیت‌ها تکیه دارد. 
از نظر «میشل فوکو» گفتمان غالب، اندیشه و رفتار انسان‌ها را شکل می‌دهد. جایی که خرافات حاکم باشد، گفتمان غالب آن جامعه خرافات است و جایی که خرد حاکم باشد گفتمان غالب خرد خواهد بود. در یک جامعه، گفتمان غالب یک نظام است که وظیفه‌ی آن سازماندهی و تعریف چگونگی درک افراد آن جامعه از حقیقت است. با تغییر شرایط، به دلیل تغییرگفتمان غالب، نوع درک مردم هم فرق خواهد کرد. از سوی دیگر باید دانست که گفتمان غالب که ابزار سازنده‌ی قدرت و انتقال دهنده‌ی آن نیز هست، اغلب در دست قدرت است و سبب تضعیف یا تقویت آن نیز می‌شود.
گفتمان غالب در «تاریخ بیهقی» و هر اثر ادبی دیگری مضمون‌مدار یا روایت‌مدار، چهار رکن دارد: شخصیت و جامعه‌ی او، مؤلف و مخاطبانش. نورتروپ فرای از آن تعبیر به داستان درونی و بیرونی کرده است. گفتمان غالب در ساختمان داستان بیرونی بستگی به این عوامل دارد: مؤلف، زمان، مکان، ملاک‌های مورد توجه مؤلف و دیدگاه‌های دیگران و تطبیق نظریات. زمانی که مورخ اعتماد به نفس دارد، بدون توجه به نظریات دیگران حکم صادر می‌کند و گاهی نیز مورخ اعتماد به نفس ندارد و متأثر از دیگران، بدون دقت و ژرف‌اندیشی به زودی اغوا می‌شود. گفتمان غالب در داستان درونی نیز اینگونه است که مضمون کلی هر متنی، گفتمان غالب آن متن است. در بیهقی گفتمان غالب، خرد و خردورزی است. البته او مثل هر انسان دیگری ناگزیر است که  برخی مصالح سیاسی، دینداری و تعصب و غیره را  نیز در نظر بگیرد.
توجه به جزئیات، ویژگی تاریخ‌نگاری نوین
یکی دیگر از ویژگی‌های تاریخ‌نگاری نوین توجه به جزئیات است. بیهقی نیز از یادداشت‌نگاری بهره برده است. توجه به جزئیات و خصلت‌های شخصیت‌هاست که به مورخ اجازه‌ی نقد روان‌شناسانه داده است. اکنون باید به تبادل گفتمان‌ها در متن اشاره کرد. هیچ متنی به تنهایی از یک عنصر ساخته نشده است. عوامل مختلف و ایدئولوژی‌های متفاوتی متن را می‌سازد. یکی از گفتمان‌های «تاریخ بیهقی» جبر و تقدیر است. این گفتمان ریشه در تاریخ ما دارد. در نزد آریایی‌ها و نیز در زرتشتی‌گری متأثر از افکار دیگر به ویژه زروانیت، نشانه‌های آن دیده می‌شود. پس از اسلام هم این اندیشه به‌جای ماند. در بیهقی جبر و تقدیر به صورت اعتبار از سرنوشت دیگران و گوش به زنگ هشدارها بودن ترویج شده، این اندیشه نزد ملت ما با دو پشتوانه‌ی ملی و مذهبی همراه بوده است.
یکی از گفتمان‌های غالب در «تاریخ بیهقی» اتهام قرمطی‌گری است. گروهی از غلات شیعه که منتسب به خلفای فاطمی مصر بودند، قرمطی خوانده می‌شدند. هرکس را که می‌خواستند از میان ببرند، اتهام قرمطی به او می‌زدند. به حسنک وزیر نیز چنین اتهامی زده شد. این اتهام زده می‌شد تا کسانی را از صحنه‌ی سیاست بیرون کنند. چنین کاری هیچ نبود جز خوش‌خدمتی به عباسیان و تصاحب مال ثروتمندان و رقابت با آل‌بویه که حکومتی شیعی بودند. به گفته‌ی صاحب مجمع‌الانساب در دوره‌ی محمود غزنوی ۵۰ هزار تَن به جرم زندیقی و بددینی به دار کشیده شدند. یکی دیگر از گفتمان‌های غالب در دربار غزنوی انتقام بود.
در نقل تاریخ تردید نیست، قطعیت است
در «تاریخ بیهقی» گفتمان انتقادی هم دیده می‌شود. بیهقی از گفتن واقعیت‌ها و اشتباهات و تزلزل‌های مسعود خودداری نمی‌کند. بیهقی حتا از خود نیز انتقاد می‌کند. در نقل روایت‌های تاریخی، تردید جایی ندارد، همه چیز با قطعیت همراه است ولی بیهقی گاهی روایت‌هایش را به چند طریق و با شک مطرح می‌کند و قضاوت را به خواننده واگذار می‌کند. یکی از ویژگی‌های تاریخ‌نگاری نوین هم همین است که برای خواننده سؤال پدید آورد. نمونه‌هایی از این دست در «تاریخ بیهقی» ماجرای مرگ بوطاهر تبانی، و نیز ماجرای مرگ استادش، بونصر مشکان است. گزارش بیهقی از این مرگ، معنی‌دار است. و در ادامه می‌گوید: «مرا با آن کار نیست و ملک روی زمین نخواهم با تبعت بسیار بزرگ، چه رسد به خون»
تاریخ گونه‌ای متن ادبی است. چرا که تفسیر و برداشت مورخ از رویدادهاست. تاریخ‌نگار خالق تاریخ است، نه نقل کننده‌‌ی آن. از آنجا که متن تاریخی و ادبی هر دو ارتباط گسترده‌ای با دیگر گفتمان‌ها دارند، می‌توان به لایه‌های نهانی هر متنی از طریق ساختارشکنی یا واسازی متن دسترسی پیدا کرد. همان که «رولان بارت» به آن «سفید نوشته‌ها» می‌گوید. در این راستا، چه بسا بتوان به کمک متون دیگر بینامتنی، به نتیجه‌ای متفاوت دست یافت. 
مبحث دیگر در «تاریخ بیهقی» در فرا تاریخ‌نگاری او، «فرار از تاریخ» است. فرار از تاریخ، یا نادیده گرفتن بخشی از تاریخ، با رواج دیدگاه نسبی‌نگری و عدم تعین در همه‌ی سطوح جامعه، پدید آمد. دیدگاه انسان بدان‌جا رسید که برخی از واقعیت‌ها را انکار کرد. انکار و پنهان کردن نقطه‌ضعف برخی از صاحب‌منصبان، گونه‌ای از این فرار از تاریخ است که نمونه‌هایی در «تاریخ بیهقی» دارد. صهبا در ادامه به کمک گفتمان «فرار از تاریخ» در تاریخ بیهقی به واسازی داستان علی قریب، به کمک متون دیگر مانند مجمع‌الانساب شبانکاره‌ای، طبقات ناصری اثر منهاج سراج و زین‌الاخبار اثر گردیزی پرداخت: برخلاف روایت بیهقی، علی قریب انسان سلیم‌النفس و راست‌کردار و واقع‌بینی که فدای بازی سیاست بین دو برادر شده باشد نیست. چه بسا علی قریب در مقام حاجب بزرگی و خواجه‌ی بزرگ در زمان محمود، محرض او علیه مسعود باشد تا مقدمات بر سر کار آمدن محمد را فراهم کند، و از طرف دیگر ناکامی‌اش از وزارت محمد سبب خیانت به محمد، و روی آوردنش به مسعود شود. گونه‌ی دیگر از «فرار از تاریخ» در تاریخ بیهقی توجیه اصل و نسب غزنویان است. بیهقی در توجیه اصل غزنویان از «کودک خامل‌ذکر» مطالبی نقل کرده است. آنچه در مجمع‌الانساب تحت عنوان «پندنامه‌ی سبکتگین» آمده و بیهقی از آوردنش معذور بوده و برخی دلایل دیگر حاکی از آن است که در زمان محمود این پندنامه چیز بسیار پنهانی نبوده است اما مطالبش به گونه‌ای هم نبوده که بیهقی جسارت نقل آنها را به طور کامل در تاریخ خود داشته باشد...
مقایسه «تاریخ بیهقی» و «تاریخ گردیزی»
«تاریخ گردیزی» را مکمل «تاریخ بیهقی» یا «تاریخ مسعودی» دانسته‌اند. تاریخ گردیزی یا «زین‌الاخبار» تاریخی عمومی است از آغاز آفرینش تا روزگار مؤلف، که آخرین واقعه‌اش مربوط به سال ۴۳۲ هجری است. تاریخ گردیزی کلی‌گویی است و برعکس بیهقی به ریزه‌کاری‌ها توجهی ندارد و جنبه‌ی فراتاریخی اثرش بسیار ناچیز است. تنها وظیفه‌ی گردیزی اعلام خبرهای گذشته به صورت موجز و فشرده، با توصیفات کلی و مختصر برای تشریح عالم خارج از ذهن است. او احساس وظیفه‌ای نسبت به آیندگان ندارد و روح انسانی را در متن خود نمی‌دمد، در حالی که «تاریخ بیهقی» سرشار از احساس است و به دل می‌نشیند و در مقام معلم اخلاق درس انسانیت می‌دهد. به هر روی، موارد مشترک این دو اثر اندک است اما یکی از مواردی که در اثر گردیزی می‌بینیم و در بخش‌های به‌جای مانده‌ی «تاریخ بیهقی» نیست، پایان کار مسعود غزنوی است. این نیز گفتنی است که منابع تحقیق هردو از مشاهدات مورخ، متون تاریخی گذشته و افراد موثق مانند ابوریحان بیرونی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۲ ، ۰۷:۵۳
رضا حارث ابادی

بیهقی و «تاریخ‌گرایان نوین» یا «نو تاریخی‌باوران»

بیهقی و «تاریخ‌گرایان نوین» یا «نو تاریخی‌باوران»

بیست‌ونهمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی به «تاریخ بیهقی در بوته‌ی نقد جدید» اختصاص داشت که با سخنرانی دکتر فروغ صهبا ـ عضو هیات علمی دانشگاه اراک و نویسنده‌ی دو کتاب درباره‌ی تاریخ بیهقی ـ چهارشنبه ۲۳ مرداد در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار ‌شد. 

آناهید خزیر: صهبا در این جلسه بر مبنای تاریخ‌گرایی نوین به تاریخ بیهقی پرداخت و توجهش بیشتر به گفتمان‌های فراتاریخی بود که تاریخ بیهقی را شکل می‌دهد. وی معتقد است که بیهقی با به کار گرفتن قریحه و ذوق ادبی، اثرش را از یک اثر تاریخی محض به یک اثر ادبی ـ تاریخی تبدیل کرده است. او نه فقط یک اثر تاریخی جدید بلکه اثر ادبی، اخلاقی و انتقادی‌ای آفریده است که از هر زاویه که به آن بنگریم، تحقیق خاص خود را می‌طلبد. 
تحقیقی ارزشمند است که بر مبنای نظریه‌ باشد
صهبا ادامه داد: اولین کلمه‌ای که به آن برخورد می‌کنیم «نقد» است. نقد در هر جایگاهی که باشد قالبی برای ارزشیابی نیاز دارد. قالب ارزشیابی نقد ادبی، نظریه است. متون اولیه‌ای که در ایران و اغلب سرزمین‌ها مورد بررسی قرار می‌گرفت بر پایه‌ی نظریه‌ای بود. این نظریه‌ها از روزگار افلاطون و ارسطو جایگاهی برای خود باز کرده بودند. می‌شود گفت تحقیقی ارزشمند است که بر مبنای نظریه‌ای باشد. بدون پایگاه نظری، تحقیقات نمی‌تواند ارزشی داشته باشد. در گذشته تحقیقات ما بیشتر بر اساس واژگان، نکات تعلیمی و اخلاقی یا زندگینامه بود اما اندک اندک شاخص‌های نقد تغییر کرد تا قرن هجدهم فنون بلاغت شاخص نقد شمرده می‌شد اما بدین‌گونه نماند و نظریه‌های دیگر آرام آرام جا باز کردند و هر کدام عنصری را مورد توجه قرار دادند. آخرین نظریه، نظریه تاریخ‌گرایی نوین بود. این نظریه می‌خواهد متن را بر اساس متون تاریخی و ادبی بررسی کند و نشان بدهد که میان تاریخ و ادبیات تمایزی نیست. پیروان این نظریه را «تاریخ‌گرایان نوین» یا «نو تاریخی‌باوران» می‌نامند. 
هنگامی که صحبت از تاریخ می‌شود بلافاصله گذشته به یاد می‌آید. متون تاریخی را هم به دو دسته‌ی تاریخ و گذشته تقسیم‌بندی کرده‌اند اما گذشته با تاریخ متفاوت است. گذشته گونه‌ای ایدئولوژی است. این ایدئولوژی در دست گروهی قرار می‌گیرد تا بر جامعه تحکم داشته باشند اما تاریخ، تحکمی است که در دست عده‌ی زیادی از مردم است. گذشته حکم ابزاری دارد که در دست قدرت است تا برای خود مشروعیت به دست آورد اما تاریخ‌نگاری آن قسم از تاریخ است که از زیر یوغ قدرت رهایی یافته و تا حدود زیادی اجازه‌ی شناخت درست را برای واقعیت‌های تاریخی باز کرده است. از نظر بیهقی ماخذ شناخت گذشته دو چیز است یا آن‌هایی که از شخص موثقی می‌شنویم؛ یا آن‌هایی که در یک کتاب می‌خوانیم. بیهقی می‌گوید که گوینده باید ثقه و راستگو باشد. کتاب هم باید خردپذیر باشد. 
زیربنای تاریخ چهار اصل است
چهار اصل هست که زیربنای شناخت تاریخ به شمار می‌رود. این چهار اصل به صورت پرسش بازگو می‌شود. ماهیت تاریخ چیست؟ پاسخ می‌دهند که علمی است که با طرح پرسش‌ها شروع می‌شود و در جست‌وجوی به دست آوردن پاسخ است. به سخن دیگر، نوعی کشف است. دوم اینکه تاریخ دربار‌ه‌ی چیست؟ پاسخ می‌دهند که تاریخ انسان‌گراست و در پی کشف کنش‌های انسانی است. چه روشی دارد؟ روشش عقل‌گرایی است و نیز ارزش آن در چیست؟ پاسخ‌اش این است که علم خود‌شناسی انسان است. این‌ها سرآغازی برای تاریخ علمی و انتقادی است. مورخ انتخاب‌گری است که تفسیر می‌کند و تاریخ را از یک سری محفوظات بیرون می‌آورد. وظیفه‌ی مورخ نه عشق ورزیدن به گذشته و نه‌‌ رها کردن آن است. بلکه باید گذشته را کلید فهم حال کند. 
در پی گذشت روزگاران، تاریخ تحول بسیار دیده است. تا قرن ۱۸ تاریخ سرگذشت نخبگان بود. در قرون وسطا نیز تنها اندیشه‌ی مسلط بر جامعه، اندیشه‌ی کلیسایی بود. توده‌ی عوام دور از جایگاه علمی بودند. تنها از اواخر قرن هجدهم است که تاریخ انتقادی بوجود می‌آید. در زمینه‌ی تاریخ نظریه‌هایی مطرح شده است. یکی نقد تاریخ سنتی است. این نقدی است که فقط منحصر می‌شود به زندگی مولف و دوره‌ی تاریخی او. نقد نو می‌گوید که اثر ادبی شاهکار فرا زمانی و مکانی است و کاری به تاریخ ندارد. پس از نقد نو، تاریخ‌نگاری نوین این دو را کنار هم می‌نهد و معتقد است که تاریخ یک نوع تفسیر است و خوانش متن یک فرآیند است. پس در تفسیر و تبیین رویداد، که تاریخ باشد، مثلث «متن»، «مورخ» و «خواننده» قرار دارد. حتا خود زبان یک محدودیت است چرا که مجازهایی دارد که آن را محدود می‌کند. 
هدف تاریخ‌نگار علمی عمق بخشیدن به شناخت انسان است
درک مورخ از عینیت تاریخ،‌شناختی دور از عالم محسوسات است. چون عالم عینیات تمام شده و چیزی از آن نمانده است. از تاریخ جز خاطره‌ای نمانده و عینیت به ذهنیت تبدیل شده است. از آن‌جایی که این گذشته آشفته است، قطعی‌ترین موضوع تاریخی هم غیرقابل بازسازی است. بازسازی هر واقعه باعث دور شدن از واقعیت می‌شود. چون در آن دخل و تصرف صورت می‌گیرد. تلاش برای بازسازی تاریخ، شکاف نامیده می‌شود و ما را به شهود مستقیم نمی‌رساند. تمام این‌ها دیدگاه تاریخ‌نگاری نوین است. منتقدان تاریخ‌نگاری نوین بر آن هستند که نقد علمی آن به راحتی امکان‌پذیر نیست. هدف تاریخ‌نگار علمی عمق بخشیدن به شناخت انسان و جامعه است.
به هر روی، تاریخ علمی جدید از تاریخ‌نگاری گذشته فاصله دارد. رویکرد به تاریخ با دو اصل یکی عدم قطعیت و یکی نسبیت انیشتین ارتباط دارد. این دو اصل زیربنای اغلب نظریه‌های معاصرند. هیچ چیز قطعی نیست. این شروع عقل‌گرایی و خردورزی است. تاریخ همانند علوم یک جریان عقلانی است. علاوه بر مشاهده، نیاز به تخیل و ابداع دارد. هرچند برخی می‌گویند تاریخ نمی‌تواند با این دو ارتباط داشته باشد اما هم اینکه رُمان تاریخی داریم نشان از ارتباط تخیل با تاریخ دارد. تلاش تاریخ، صرف درک خالص نفس وقایع است. چه بسا سرپوش‌هایی را باید کنار بزند. مورخ هرگز به نفس واقعیت دسترسی پیدا نمی‌کند. برای واقعیت اصیل به هر تفسیری به دیده‌ی شک باید نگریست. پس تاریخ می‌تواند یک امر نسبی باشد. 
بیهقی خود را راوی می‌داند که مسوول صحت و سقم روایت خود است. او می‌گوید که آن‌چه می‌نویسد «لاف و بارنامه» نیست. گفتمان غالب بر فضای بیهقی خرد و خردورزی است. یکی از روش‌هایی که بیهقی به کار بُرده حضور خود در وقایع است اما مشاهده مستقیم نیز با شکاف معرفتی همراه است. در بازخورد ذهنی با معرفت بیرونی، عوامل مختلف معرفت‌شناسی و ایدئولوژیک در برخورد مورخ با رویداد تاثیر دارد. حتا بر بیان او نیز تاثیر می‌گذارد. برای همین است که مورخ محدود می‌شود و از واقعیت فاصله می‌گیرد. 
در مقابل شکاف، تعصب است. بعضی مواقع مورخ به مساله‌ای دلبستگی و تعصب دارد. مثلا بیهقی درباره‌ی مسعود غزنوی می‌گوید: «مردمان به این ملک تشنه بودند». اما آیا به‌راستی این گونه بود؟ ول‌تر می‌گوید اگر مورخ حرفی برای گفتن ندارد نباید تاریخ بنویسد. تاریخ باید عبرتی برای خواننده دربرداشته باشد. در تاریخ‌نگاری سنتی مورخ در پی اثبات وقایع قابل اثبات است اما تاریخ‌نگاری نوین این ارتباط را انکار می‌کند و می‌گوید علل و عوامل مختلفی بر هم اثر می‌گذارند و جایگاهی را پدید می‌آورند. هر علتی تفسیری از یک مورخ و متفاوت با مورخ دیگر است. بیهقی جزییاتی را گفته و به روش تعمیم به کلیات رسیده و رابطه‌ی علت و معلولی را پیدا کرده است. 
تاریخ حکم پس زمینه‌ی ادبیات را دارد
از ویژگی‌های دیگر تاریخ‌نگاری سنتی این است که تاریخ حکم پس زمینه‌ی ادبیات را دارد. در قدیم معتقد بودند که تاریخ وجود دارد اما تاریخ‌نگاری نوین در مقابل چنین دیدگاهی قرار می‌گیرد. آن‌ها اعتقاد دارند که مرزی بین تاریخ و ادبیات نیست و آن دو را از هم نمی‌توان جدا کرد. سنتی‌ها معتقدند رخداد‌ها قطعیت دارند و جهان‌بینی مورخ دور از هر تناقضی است و ساختاری وحدتمند دارد. آن‌ها می‌گویند که فرآیند تاریخ‌نگارانه چرخه‌ای است. یعنی اینکه مورخ با ذهنیت سراغ واقعه‌ای می‌رود و با درک آن، بازخوردی از دریافت خود ارایه می‌دهد. 
این نگاه در قرن بیستم نقد شد. در نقد جدید گفته شد که تاریخ دو چیز است: یکی خود واقعه و یکی روایت واقعه. آن‌چه ما در اختیار داریم روایت است. آن‌چه از واقعه مانده خاطره‌ای است. هیچ تاریخ واحدی وجود ندارد. باز گفته می‌شد که بررسی‌های مورخان بی‌طرفانه نیست. آن‌ها ملاحظات تاریخی داشته‌اند. تاریخ یکی از شیوه‌های نگرش به انسان و جهان است و ثابت نیست. وقتی مورخی دیدگاهش متغیر می‌شود می‌توان نتیجه گرفت که تاریخ‌پژوهی با قطعیت فاصله دارد. یکی از اصول تاریخ‌نگاری نوین همین است که تاریخ، تاریخ حال است. مورخ امر بیرونی را به امر ذهنی تبدیل می‌کند و بدین‌گونه داده‌های تاریخی به زمان حال کشیده می‌شود و این جزیی از تجربه تاریخی مورخ است. 
از سویی دیگر، تاریخ با مباحث دیگری مثل ساختارشکنی و روان‌شناسی و... همراه است. مثلا آن‌جایی که بیهقی می‌گوید تاریخ ِمن را نابود کردند، می‌توان پرسید که سخن او چه سندیتی دارد؟ آیا او واقعیت را گفته است؟ هرقدر متنی با متدهای تاریخ‌گرایی نوین مطابقت داشته باشد امکان مطابقت آن با موضوعات دیگر بیشتر است. 
تاریخ‌نگاری سنتی مورخ باید ادبیت کلام داشته باشد
تاریخ در گذشته‌ها با داستان آمیخته بود. پس در آغاز با تخیل همراه بوده است. در تاریخ‌نگاری سنتی مورخ باید ادبیت کلام داشته باشد. سر منشاء گفتمان تاریخی امر بیرونی و عینی و سرمنشاء گفتمان ادبی معطوف به خود، یعنی امر ذهنی، است. کاهش فاصله واقعیت و توهم، راست‌نمایی آن را بیشتر می‌کند. منابع تاریخی نیز به شکل روایی سامان می‌گیرند و کار روایت، بازسازی است اما از دید تاریخ‌نگاری نوین، ادبیات گفتمان پُر از دروغ است اما تاریخ گفتمان پُر از حقایق است. از این‌رو اثر ادبی می‌تواند سند تاریخی باشد. تاریخ کلافی درهم پیچیده است از روایات مختلف. تاریخ‌نگاری شکلی از رویدادنگاری است که مورخ دیدگاه خود را در آن دخالت می‌دهد. از نظر آن‌ها تاریخ عالمی از حوادث عینی نیست. بلکه عالمی از اندیشه‌ها و فکرهاست. 
تاریخ‌نگاران نوین می‌گویند که اثر تاریخی حاصل تعامل گفتمان‌هاست و اثر هنری یک گفتمان اجتماعی است. بهترین راه شناخت متن، شناخت تمام جهان‌بینی‌های به‌کار گرفته شده در متن است. گفتمان‌های «تاریخ بیهقی» نیز چنین است: گفتمان غالب بر این متن نوع اندیشه‌ی حاکم بر آن است و آن خردگرایی است. گفتمان جبر و تقدیر، انتقادی، توصیفی، توجیه اصل و نسب، فرار از تاریخ و... هم در آن دیده می‌شود.

منبع : موسسه شهر کتاب http://www.bookcity.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۲ ، ۰۹:۴۸
رضا حارث ابادی

دوستداران محترم بیهقی و اساتید محترم ادبیات ایمیلی از یکی از دوستان دریافت کردم به شرح ذیل :

 در حال انجام تحقیق و شکل دادن به جستاری در مورد تاریخ بیهقی هستم. امّا هنوز موضوع تازه و جزئی‌ای که جای کار داشته‌باشه پیدا نکرده‌م. موضوعی به ذهنم رسیده: «نقد دروغ‌بستن‌ها بر سبک نگارش بیهقی». امّا نمی‌دونم چه قدر تازه‌ست و چه قدر جای کار داره. ممکنه لطف کنین و در این باره به من راهنمایی بدین؟ خیلی خوشحال می‌شم نظراتتون درمورد این موضوع رو بفرمایین. ممنون و سپاس‌گزار.

ز. سهیلی     

be.ahestegi@gmail.com

 

حال اگر نویسندگان محترم ادب دوستان  و دوستداران بیهقی در این خصوص مطلبی دارند بسیار قدردان خواهیم شد اگر این مطلب را به این وبلاگ معرفی نمایند .

rezaharesabadi@yahoo.com

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۲۵
رضا حارث ابادی

آیا بیهقی به فردوسی ارادت داشت؟

آیا بیهقی به فردوسی ارادت داشت؟

بیست‌وهشتمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی با سخنرانی دکتر محمد دهقانی به بررسی «بیهقی و ایران پیش از اسلام» اختصاص داشت. در این درس‌گفتار که چهارشنبه ۱۶ مردادماه برگزار شد، دهقانی به تفاوت‌های نگرشی بیهقی با فردوسی درباره‌ی ایران پیش از اسلام پرداخت.

آناهید خزیر:  بیهقی اصولا درباره‌ی تاریخ پیش از اسلام کم سخن گفته است و در واقع درباره‌ی آن اظهار بی‌اطلاعی می‌کند اما عده‌ای می‌کوشند بیهقی را با فردوسی مقایسه کنند و اثرش را متاثر از شاهنامه بدانند. در حالی‌که تلقی این دو از هویت ایرانی و عجم متفاوت است.
شاهنامه و تاریخ بیهقی با هم سازگار نیستند
محمد دهقانی در ابتدای سخنانش گفت: علت اینکه من این عنوان را برای سخنرانی خود انتخاب کرده‌ام، این است که با بسیاری از مقایسه‌هایی که میان فردوسی و بیهقی می‌شود، موافق نیستم. یکی از بیماری‌های تصحیح متون در ایران، برخورد ایدئولوژیک با متن است. ما بیهقی و فردوسی را دوست داریم اما انگار آن‌جایی که در تعارض هم قرار می‌گیرند به جای آنکه به تعارض اعتراف کنیم، می‌آییم متن شاهنامه و «تاریخ بیهقی» را آن‌گونه توجیه می‌کنیم که با هم سازگار شوند. این نگاه، علمی نیست.
در تازه‌ترین نمونه، باید از نوشته‌ای از آقای دکتر یاحقی و همکارشان آقای سیدی یاد کرد. آن‌ها می‌نویسند: «با آنکه بیهقی به هر دلیلی از فردوسی در کتاب خود نامی نمی‌بَرد، ما برآنیم که شاهنامه پیش چشم او بوده و از زبان و بیان حماسی فردوسی تاثیر پذیرفته است.» این سخن‌ نشان از برخورد ایدئولوژیک با متن دارد.
یک بیماری دیگری داریم به نام «محقق‌زدگی». یعنی محققی که شناخته شده است سخنی می‌گوید و بعد محققان دیگر هم آنقدر آن را تکرار می‌کنند که به صورت امری بدیهی درمی‌آید و هرکس در مورد آن تردید کند در عقل او شک می‌کنند! چون در بین ما ایرانیان تفکر انتقادی ضعیف بوده است. همین است که به پیروی از دکتر یاحقی، محققی دیگر به نام دکتر فروغ صهبا می‌نویسد: «بیهقی می‌بایست فردوسی را می‌شناخته و به او ارادت می‌داشته است. اگرچه نشانه‌ای از این اظهار ارادت در اثرش نیست.» می‌توان پرسید که اگر نشانه‌ای نیست چگونه با قاطیعت می‌توان گفت که بیهقی به فردوسی ارادت داشته است؟
برخی مساله‌ی ایران را در «تاریخ بیهقی» مطرح می‌کنند و آن را با شاهنامه می‌سنجند. هر کس اندک آشنایی با شاهنامه داشته باشد می‌داند که شاهنامه با نام ایران عجین شده است اما در تمام «تاریخ بیهقی» تنها دو بار نام ایران آمده است. آن هم نه در متن، بلکه در دو بیت از یک قصیده‌ی ابوحنیفه اسکافی. این شاعر در دو قصیده از چهار قصیده‌ای که بیهقی از او نقل کرده، مسعود و سلطان ابراهیم غزنوی را «خسرو ایران» می‌نامد.
بیهقی هیچ جا نمی‌گوید ایرانی‌ام
فردوسی به لحاظ هویتی خود را کاملا ایرانی می‌داند. این روشن است و نیازی به شاهد و مثال ندارد اما بیهقی هویت خود را چگونه می‌داند؟ او یک جا خودش را «تازیک» (تاجیک) می‌نامد. تازیک بودن فقط معنای قومی نداشته و تازیک در مقابل ترک نیست. تازیک یعنی «مرد غیر لشگری» و درباریانی که امور تشریفاتی و دیوانی را برعهده داشته‌اند. بیهقی یک جا هم خودش را خراسانی می‌نامد. یعنی حداکثر هویتی که برای خود می‌شناسد هویت قومی- منطقه‌ای است. هیچ جا نمی‌گوید ایرانی‌ام. از این گذشته، خراسانی هویت یگانه‌ای نداشته و هویت یکپارچه‌ای نبوده است. در همین «تاریخ بیهقی» از جنگ میان توسی‌ها و نیشابوری‌ها یاد شده است. هویت مسلط بر جهان بیهقی‌‌ همان هویت دینی است. در حقیقت اسلام است که خرده هویت‌ها و قومیت‌های منطقه‌ای را در زیر چ‌تر خود می‌گیرد و به هم پیوند می‌زند.
بیهقی قبل از هر چیز خود را مسلمان می‌داند. مسلمانی که از نظر فقهی حنفی یا شافعی است. این دو مذهبی بوده‌اند که در دوره‌ی بیهقی بر خراسان تسلط داشتند. از لحاظ کلامی هم خود را پیرو ابوالحسن اشعری می‌داند. این تعریف بیهقی از مسلمانی است اما در «تاریخ بیهقی» کلمه‌ی «عجم» و «عجمی» هست. در آن دوره هنگامی که این کلمه در خراسان به‌کار برده می‌شد تقریبا معنای «ایران» و «ایرانی» داشت. ما انتظار داریم که اگر هم سخنی میان بیهقی و فردوسی باشد باید بیهقی از عجم طرفداری کند و چهره‌ی خوبی از آن نشان بدهد اما در مجموع این‌گونه نیست. بیهقی از هویت عجمی چنان سخن می‌گوید که گویی هویتی بیگانه است. اگر نگوییم با آن دشمنی دارد.
بیهقی فرهنگ ایران باستان را نمی‌شناسد
بیهقی تقریبا درباره‌ی فرهنگ ایران باستان چیزی نمی‌داند. البته اشاره‌ها و حکایاتی درباره‌ی ایران باستان دارد. از جمله اشاره به اواخر عهد هخامنشی و جنگ اسکندر و دارای سوم می‌کند. اشاره به اردشیر بابکان موسس سلسله‌ی ساسانی دارد. به ملوک‌الطوایفی اشکانیان اشاره می‌کند اما اطلاع او از اشکانیان کمتر از آن چیزی است که در شاهنامه می‌بینیم. این‌ها را می‌گوید تا اشاره کند که پادشاهان غزنوی از اسکندر و اردشیر بابکان بزرگ‌تر هستند. غرضش این است. علاوه بر اردشیر ساسانی از پنج پادشاه ساسانی دیگر هم اسم می‌برد. از انوشیروان حکایتی می‌آورد. از بهرام گور نام می‌برد. بعد از خسروپرویز و بوران‌دخت و یزدگر سوم آخرین پادشاه ساسانی نام می‌آورد. مشخص‌ترین اشاره‌ی او به بوران‌دخت است. درباره‌ی او حدیثی را از پیامبر نقل می‌کند که به احتمال زیاد مجهول است. می‌گوید که چون کسرا پرویز گذشته شد به پیغمبر خبر رسید. گفت: چه کسی را جانشین او کردند؟ گفتند: دختر او بوران‌دخت. گقت: قومی که کار کشورداری خود را به زن واگذار کند به نتیجه‌ای نمی‌رسد. این روایت بیهقی است. من جست‌وجو کردم که بدانم این حدیث از کجا آمده؟ آن را در سه منبع یافتم که هیچ کدام اعتبار تاریخی ندارد.
قدیمی‌ترین منبع از آن ِترمذی متوفای ۲۷۹ قمری است که در کتاب «السنن» آورده است. بعد نصایحی و بعد همشهری بیهقی، محمد بن محمد بن الحاکم النیسابوری، درگذشته اوایل قرن پنجم. پی بردم که بیهقی این روایت را در کتابی خوانده است. اما از حافظه نقل کرده. چون در عبارت اشتباه کرده و کلمات را تغییر داده است. جالب است که فردوسی هم همین را در پادشاهی بوران‌دخت گفته است: «یکی دختری بود بوران به نام/ چو زن شاه شد کار‌ها گشت خام». تمام نسخه‌های شاهنامه این بیت را دارد. ولی تفاوت در این است که بیهقی از زبان پیغامبر می‌گوید تا تاییدی محکم بر درستی حرفش باشد. ولی فردوسی به پایان پادشاهی بوران‌دخت که می‌رسد او را تایید می‌کند: «همی داشت این زن جهان را به مهر/ نجست از بر خاک باد سپهر؛ چو شش ماه بگذشت بر کار او/ ببد ناگهان کج پرگار او؛ به یک هفته بیمار گشت و بمرد/ ابا خویشتن نام نیکی ببرد.» این داوری فردوسی است درباره‌ی بوران‌دخت.
بیهقی عنایتی به شاهنامه نداشته است
همین روایت نشان می‌دهد که بیهقی هیچ عنایتی به شاهنامه نداشته است. او اگر شاهنامه را خوانده بود متوجه می‌شد که بوران‌دخت جانشین بلافصل خسروپرویز نیست. هم در شاهنامه و هم در کتب دیگر آمده است که بعد از خسروپرویز پسرش شیرویه مدتی حکومت می‌کند، بعد پسرش اردشیر و بعد یکی از سرداران ساسانی که بر ضد شاه شورش می‌کند. فردوسی او را «فرایین» نامیده است. نام او «فرخان شهربراز» بوده است. بعد از این‌هاست که بوران‌دخت پادشاه می‌شود. اگر بیهقی شاهنامه را دیده بود، نمی‌گفت که بوران‌دخت جانشین خسروپرویز شد. نتیجه‌ای که می‌توان گرفت این است که آگاهی‌های اندک بیهقی از ایران پیش از اسلام از منابع عربی گرفته شده است. این منابع هم احتمالا نامعتبر بوده‌اند اما روایتی که بیهقی درباره‌ی انوشیروان و بزرگمهر آورده است، خلاصه‌اش این گونه است که ظاهرا بزرگمهر مسیحی می‌شود. انوشیروان او را به زندان می‌اندازد و در زندان به او بسیار سخت می‌گیرند. این روایت تنها در یک منبع قبل از بیهقی آمده است و آن هم کتاب «فرج بعد از شدت» است. در این کتاب از مسیحی شدن بزرگمهر یاد شده است. به احتمال زیاد بیهقی بخش آخر حکایتش را از این کتاب گرفته است.
دکتر یاحقی و همکارشان آقای سیدی گفته‌اند که این حکایت از بیهقی نیست و آن را از دل متن درآورده‌اند و به بخش ملحقات برده‌اند اما حمید عبداللهیان آنقدر انصاف داشته است که کل حکایت را انکار نکند. تنها گفته است که جمله‌ی آخر حکایت که می‌گوید کسرا به دوزخ رفت و بزرگمهر به بهشت، از بیهقی نیست. عبداللهیان که نگاه ایدئولوژیک به متن داشته و نمی‌خواهد باور کند که بیهقی آدم متعصبی بوده می‌نویسد که بعید است بیهقی حکم داده باشد که چه کسی به بهشت رفت و چه کسی به دوزخ. اتفاقا بیهقی در جای دیگری از کتابش چنین حکمی داده است. او می‌نویسد: «بدان که خدای تعالی قومی را پیغمبری داده است و قومی دیگر را پادشاهی و هر کس که آن را از فلک و کواکب و بروج داند و آفریدگار را از میانه بردارد، معتزلی و زندیق و دهری باشد و جای او دوزخ است.»
بیهقی عرب‌گراست و کتابش پر از واژه‌های عربی
دکتر یاحقی و آقای سیدی کل حکایت را از بیهقی ندانسته‌اند و برای این کار دلایلی آورده‌اند. ابتدا گفته‌اند که «این حکایت در همه‌ی نسخه‌ها و چاپ‌ها هست». پس چرا ایشان این حکایت را حذف کرده‌اند؟ نوشته‌اند که این حکایت نمی‌تواند اصیل باشد و احتمالا افزوده‌ی کاتبی است. بعد چنین دلیل آورده‌اند: بزرگمهر حکیم با بوسهل زوزنی که فتنه‌انگیز و باشرارت است مناسبتی ندارد. این یک نگاه ایدئولوژیک است و دلیلی ندارد. باز گفته‌اند که این حکایت اطلاعات غلط تاریخی دارد که دانش نویسنده را درباره‌ی تاریخ پیش از اسلام ایران آشفته نشان می‌دهد. بله، بیهقی اطلاعاتی درباره‌ی ایران باستان ندارد و در فضایی ضد ایرانی مستغرق بوده است. باز نوشته‌اند که سبک نوشتاری این حکایت با سبک عمومی بیهقی هماهنگی ندارد. اما برای این ادعا دلیلی نیاورده‌اند. به هر حال این‌ها دلایلی نیست که حکایت بزرگمهر را از بیهقی ندانیم.
مساله‌ی دیگر عرب‌گرایی بیهقی است. برخلاف فردوسی که در شاهنامه سعی می‌کند که واژه‌ی عربی به‌کار نبرد، در «تاریخ بیهقی» به بسامد بالایی از واژه‌های عربی برخورد می‌کنیم که بعضی از این واژه‌ها نامانوس است و گرایش بیهقی را به زبان عربی نشان می‌دهد. شگفت است که برخی از ایرانی‌هایی که شاهکارهایی پدید آورده‌اند عرب‌گرا بوده‌اند. یکی از آن‌ها امام محمد غزالی است و دیگری بیهقی. فارسی‌نویسی بیهقی نشان از ایران‌گرایی او ندارد. او بار‌ها نشان داده است که به فرهنگ ایران باستان بی‌اعتقاد است. نشان بارز استغراق بیهقی در فضای عربی و عرب‌مآبی، حکایت افشین و بودلف است. این را نیز باید گفت که بیهقی دبیر دیوان رسایل غزنویان است و دیوان غزنویان عربی‌گرا بوده است. برای دبیر چنین دیوانی دانستن زبان عربی لازم بوده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۲ ، ۱۱:۱۶
رضا حارث ابادی

آیا بیهقی در گرایش تاریخی انصاف داشته است؟

بیست‌و‌هفتمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی به «تاریخ‌نگری و تاریخ‌نگاری بیهقی» اختصاص داشت که چهارشنبه دوم مرداد در مرکز فرهنگی شهر کتاب با سخنرانی دکتر اسماعیل‌ حسن‌زاده، استاد تاریخ دانشگاه الزهرا مورد واکاوی و بازخوانی قرار ‌گرفت.
 
 
آیا بیهقی در گرایش تاریخی انصاف داشته است؟

آناهید خزیر:  در این درس‌گفتار به پرسش‌های تاریخ بیهقی بیشتر یک متن ادبی است یا تاریخی؟ وقایع تاریخی نقل شده در تاریخ بیهقی تا چه حد با رویدادهای نقل شده در دیگر تواریخ آن دوره مطابقت دارد؟ آیا متن تاریخ بیهقی در رشته‌های تاریخ تدریس می‌شود؟ ارزیابی استادان رشته‌ی تاریخ از آن چگونه است؟ آیا تمامی رویدادهای دوره‌ی سلجوقیان به درستی در تاریخ بیهقی انعکاس یافته است؟ پاسخ داده شد.
بیهقی به چه جناح سیاسی وابستگی داشته است؟

حسن‌زاده در ابتدای سخنانش به ارزش ادبی تاریخ بیهقی اشاره کرد و گفت: استادان ادبیات درباره‌ی «تاریخ بیهقی» و ارزش ادبی آن سخن‌های بسیاری گفته‌اند اما در میان تاریخ‌نگاران رویکرد ادبی و بلاغی مورد توجه نیست و آن‌ها «تاریخ بیهقی» را از دید تاریخی می‌نگرند. برای آن‌ها مهم این است که بافت و محیطی که بیهقی در آن پرورش پیدا کرده است، شناخته شود. بحث من نیز در این باره است که آیا بیهقی یک ادیب- مورخ منصف است یا نیست؟ در اینکه «تاریخ بیهقی» اثر بی‌نظیری است، سخنی نیست اما آیا بیهقی در گرایش تاریخی خود جانب انصاف را رعایت کرده است؟ می‌گویم: «انصاف» نمی‌گویم: «عدالت». چون هیج‌کس بی‌طرف نیست اما برای اینکه درک کنیم که آیا بیهقی منصف است یا نه؟ باید به فضای سیاسی و مذهبی دوره‌ی او بنگریم و دریابیم که بیهقی به چه جناح سیاسی وابستگی داشته است؟
می‌دانیم که بیهقی از پدریان است و در برابر پسریان قرار می‌گیرد. این وابستگی به پدریان چه تاثیری در قضاوت‌های تاریخی او داشته است؟ آیا از آوردن حکایت‌هایی درباره‌ی کسانی چون بودلف و هارون‌الرشید قصد خاصی داشته یا تنها به زیبایی‌شناسی متنی توجه داشته است؟
بیهقی در قضاوت‌های تاریخی انصاف نداشته است
فرض من این است که بیهقی جزو مورخان نخبه‌گرا است. ما مورخ نهادگرا هم داریم، همانند عمادالدین کاتب اصفهانی که مستوفی‌زاده و ادیب بوده است. او وقتی می‌خواهد جامعه‌ی سلجوقی را تحلیل کند، از دید نهاد‌ها به آن می‌نگرد و مشکلات جامعه را نتیجه‌ی نهاد سلطنت می‌داند. بیهقی در برابر او قرار می‌گیرد. از سوی دیگر، مورخانی نیز داریم که واقع‌گرا هستند. واقع‌گرایی بدبینی می‌آورد. من در عین حال که بیهقی را ادیب و مورخ بزرگی می‌دانم اما اعتقاد دارم که در قضاوت تاریخی انصاف را رعایت نکرده و گرفتار گرایش‌های سیاسی خود شده است. این فرضیه‌ی من است.
از دید جهان‌بینی، بیهقی شخصیتی دوپاره دارد. همیشه بین خیر و شر قرار نمی‌گیرد.‌گاه طرف خیر است و‌ گاه طرف شر. جهان او جهان کفر و اسلام است. چیزی در میان این دو وجود ندارد. بیهقی نخبگان و شخصیت‌ها را به دو دسته‌ی خوب و بد تقسیم می‌کند. از نظر او شخصیت خوب کسی است که در جریان سیاسی او قرار داشته باشد: مثل آلتونتاش و میمندی و بونصر مُشکان. نماد شخصیت‌های بد او نیز بوسهل زوزنی است اما می‌دانیم که زوزنی شخصیت بدی نیست. بیهقی از او یک شخصیت بد ساخته است. بیهقی بین خِرد و تعبد سردرگم است.‌گاه چنان مورخ مشیت‌گرایی می‌شود که همه چیز را از شریعت می‌داند. در مقدمه‌ی کتاب این تصور برای خواننده پیش می‌آید که بیهقی نگاه خردگرایانه‌ای دارد اما هرچه جلو‌تر می‌رویم مشیت‌گرایی و تقدیرباوری را در او پُر رنگ می‌بینیم. بیهقی اعتقاد ندارد که شخصیت‌های معتدلی هم وجود دارند. از همین‌رو بین خدمت و خیانت سعی می‌کند طرف یکی را بگیرد. هنگامی که از بونصر مشکان سخن می‌گوید ویژگی‌هایی را برای او برمی‌شمارد که از دید او مطلوب است. در حالی که بونصر، که من او را «مرد چهار فصل» می‌نامم، مرد زیرکی است که می‌داند در عمیق‌ترین بحران‌های سیاسی چگونه خود را نگه دارد.
فضای حاکم بر جامعه‌ی بیهقی باز نیست
بیهقی دنیادوستی و در عین‌حال عزلت‌گزینی را دوست دارد. پس از مسعود که گرفتار بحران‌های جامعه می‌شود و از قدرت کنار می‌رود و عزلت‌گزین می‌شود تا بازگشت به قدرت سخنی نمی‌گوید، جز اشاره‌های کوتاه اما زمانی که دنیادوست است گزارش مفصلی از رقابت با بوسهل زوزنی به دست می‌دهد. البته در پایان عمر می‌پذیرد که در برابر بوسهل‌گاه رفتار مناسبی نداشته است. این دوپارگی در بیهقی چه دلیلی دارد؟ من آن را به فضای نظامی و امنیتی روزگار او نسبت می‌دهم. دروه‌ی او دوره‌ی نظامی‌گری است. پسر بر پدر و خواهر بر برادر و غلام بر آقایش جاسوس گمارده است. فضای حاکم بر جامعه‌ی بیهقی باز نیست. به همین دلیل بسیاری از دیوان‌های آن دوره به‌ظاهر کار دیوانی می‌کنند اما در حقیقت عملکرد امنیتی دارند؛ مثل دیوان رسایل و دیوان عرض. دیوان اشراف نیز که وظیفه‌ی نظارت بر کار دولت را دارد، عملکرد جاسوسی پیدا می‌کند. در کنار این دیوان‌ها، شماری جاسوسان و مُنهیان را داریم. این فضا باعث شده که بیهقی درونیات خود را چندان بروز ندهد. پیداست که در چنین فضایی، انسان‌ها شخصیت‌های چند بُعدی پیدا می‌کنند.
نامشخص بودن فضای مذهبی نیز از ویژگی‌های آن دوره است. مسایل مذهبی در این دوره روشن نیست. محمود غزنوی‌گاه کرامی و‌گاه حنفی و‌گاه شافعی است. او رسما از ۳ فرقه حمایت می‌کند. به همین دلیل است که نمی‌دانیم بیهقی چه مذهبی داشته است؟ از نگاه کلامی البته اشعری است اما اشعری‌ها دوران اولیه خود را طی می‌کردند و هنوز چندان غالب نشده بودند. در دوره‌ی خواجه نظام‌الملک است که بر جامعه‌ی ایرانی، و به‌خصوص جامعه‌ی خراسان غلبه پیدا می‌کنند. مثال دوپارگی نگاه و جهان‌بینی بیهقی در شریعت‌مداری و سنت‌گرایی او آشکار است. بیهقی حاصل دو عرصه‌ی شریعت-مداری و عرصه‌ی سنت‌های خراسانی است. بنابراین هرچند سعی می‌کند که تکلیف خودش را با سنت روشن کند و بگوید هرچه هست شریعت است، اما باز گرایش به سنت دارد.
بیهقی اندیشه‌ی ضد ایرانی دارد
با این همه با آنکه می‌دانیم بیهقی با شاهنامه و خدای‌نامه‌ها آشنایی داشته است اما آنگاه که درباره‌ی اندیشه‌های ایران‌گرایانه سخن می‌گوید، نوعی اندیشه‌ی ضد ایرانی دارد. او اردشیر و اسکندر را از پادشاهان فاضل می‌داند اما می‌گوید که در مقایسه با پادشاهان غزنوی برتری ندارند. حتا با تفاخر از پیروزی اعراب بر ایرانیان یاد می‌کند یا در داستان بوذرجمهر، پادشاه ساسانی را دچار گناه عظیمی می‌داند چرا که بزرگمهر مسیحی شده را کشته است. بیهقی از زاویه دید ایرانی به ایران باستان نمی‌نگرد. او نگاه ایران‌گرایانه‌ی فردوسی را ندارد و خود را فرد دیندارِ متشرع ِ ضد رافضی‌گری و ضد خرمی‌گری و شیعی‌گری نشان می‌دهد. این شریعت‌مداری بیهقی باعث شده که نگاه جبرگرایانه و مشیت‌گرایانه‌اش پُر رنگ باشد. به هر حال بیهقی از زاویه‌ی شریعت و سیاست به تحولات سیاسی نگاه کرده است. به همین دلیل نتوانسته انصاف علمی را درباره‌ی شخصیت‌ها رعایت کند. از دید مذهبی هم اتهامات دیگران را تکرار می‌کند.
از یک منظر دیگر هم می‌توان یاد کرد و آن منظر «منطقه‌ای- جغرافیایی» است. به‌نظرم بیهقی خارج از خراسان را ندیده است. دلیلی نداریم که نشان بدهد به عراق رفته باشد. کمتر هم از غزنه خارج شده. به این خاطر وقتی از صحبت از مناطق می‌کند تنها به منطقه‌ی خراسان توجه دارد. از نظر او خراسان مردان خوب دارد و عراق آدم‌های شرور. ۳۰ سال بعد از بیهقی، نظام‌الملک هم عراقی‌ها را بد دین و خراسانی‌ها را خوب دین می‌نامد. بیهقی علاقه‌ی بسیار به خراسان نشان می‌دهد اما گزارش زنده‌ای از عراق ارایه نمی‌کند. در گزارش آمدن مسعود از عراق به خراسان آن‌گاه گزارش بیهقی پر و بال می‌گیرد که مسعود به نیشابور می‌رسد. می‌توان گفت که بیهقی در این فضای محدود جغرافیایی گرفتار شده و نتوانسته نگاه بسیط گردیزی یا عمادالدین کاتب را داشته باشد. مذهب خراسان و جناح‌بندی‌های خراسانی‌ها بر ذهن بیهقی تاثیر گذاشته و از دید جهان‌بینی او را محدود بار آورده است.
تاریخ بیهقی تاریخ‌نگاری انحطاط‌شناسانه است
من «تاریخ بیهقی» را یک تاریخ‌نگاری انحطاط‌شناسانه می‌دانم و معتقدم که بیهقی تاریخ نوشته تا درباره‌ی جامعه‌ی غزنوی آسیب‌شناسی کند. او مدام سعی می‌کند که علت انحطاط جامعه‌ی غزنوی را بیابد و دلیل انحطاط را در میان نخبگان زمان خودش جستجو کند. هنگامی که از عملکرد مسعود یا اریارق و یا قاضی سخن می‌گوید تنها دنبال این رشته است که دریابد چرا جامعه‌ی غزنوی منحط شد؟ در این‌جا ناگزیر است که درباره‌ی شخصیت‌ها قضاوت کند. او عملکرد نادرست و دسیسه‌ی پسریان را باعث انحطاط جامعه‌ی غزنوی می‌داند. در تمام گزارش‌های او همین را می‌یابیم. بیهقی مورخ روزنگار نیست. او بین تاریخ‌نگاری و خاطره‌نویسی در حال حرکت است. به این دلیل نوسان نگارشی در بیهقی هست. این نوسان البته «تاریخ بیهقی» را جذاب و خواندنی کرده است. یعنی تاریخ‌نویسی او خشکی گردیزی و عتبی را ندارد.
پس انحطاط‌شناسی اساس کار بیهقی است. این باعث شده که بیهقی نه به تحولات زمان خودش، بلکه به تحولات دوره‌ی پیش بپردازد. این نگاه پسینی به یک دوره، باعث شده که بیهقی نه با اسلوب‌های علمی، بلکه با یک دغدغه‌ی ارزشی جامعه‌ی غزنوی را ارزیابی کند. او برای این بررسی، طرحی از پیش طراحی شده دارد. می‌دانیم که بیهقی از گروه پدریان است. بونصر مشکان و می‌مندی از سردمداران این جریان به‌شمار می‌روند. بیهقی زیر سایه‌ی این جریان رشد می‌کند. پدریان جریان سنت‌گرای جامعه‌ی غزنوی را شکل می‌دهند. به همین دلیل است که بیهقی می‌گوید که پیران مملکت را کسی قدر نمی‌داند و ارج نمی‌گذارد. از منظر بیهقی پسریان نوخاسته‌ها و نوکیسه‌ها هستند اما می‌دانیم که آن شخصیت‌ها، آن‌گونه هم که بیهقی می‌گوید، نوخاسته نیستند. بوسهل زوزنی از نزدیکان شاهزاده مسعود بود. بنابراین فعالیت سیاسی او بسیار بیشتر از بیهقی بوده است یا عبدوس که بیهقی می‌کوشد او را مرد دو چهره‌ای نشان بدهد، سابقه‌ی دیرینه‌ای در دربار داشت. به هر حال سیاست عرصه‌ی بازی است. پدریان وقتی در زمان سلطان محمود می‌خواهند مسعود را از ولیعهدی برکنار کنند، گزارش خلوت‌خانه‌ی او را می‌دهند. این گزارش را طرفداران محمد داده بودند. آنقدر هراس از مسعود را در دل محمود کاشتند تا مسعود از ولیعهدی برکنار شد. بیهقی چون وابسته به پدریان است، از محمد طرفداری می‌کند. در حالی که محمد شاهزاده‌ای نازپرورده بود و تجربه‌ای برای مملکت‌داری نداشت.
نگاه به رویدادهای پشت پرده و پنهانی شاهکار بیهقی است
حسنک وزیر نیز از پدریان بود. او جوان بی‌تجربه و کارندانی بود که از خانواده‌ای محتشم و ریشه‌دار برخاسته بود. محمود به سبب زیبایی حسنک به او علاقه داشت. به همین دلیل حسنک رییس نیشابور می‌شود. خشونتی که حسنک در نیشابور نشان می‌دهد نتیجه‌اش بلایی بود که در زمان مسعود بر سر او آوردند و بر دارش کشیدند. اگر عمادالدین کاتب را بخوانیم درمی‌یابیم که حسنک بسیاری از خاندان‌های بزرگ را نابود کرده بود. به‌راستی هم حسنک آنچهره‌ی معصومی را که بیهقی از او نشان داده، ندارد. حسنک در زمان قدرت، بوسهل را به قرمطی‌گری متهم کرد و بوسهل نیز در زمانی که حسنک از قدرت افتاد همین اتهام را به او زد. بیهقی از حسنک طرفداری می‌کند چون مثل خود او از پدریان بود. بیهقی هیچ‌گاه از پدریان انتقاد نمی‌کند. اگر هم انتقاد کند نقدهای بسیار لطیفی است.
بیهقی تمام شخصیت‌های جناح پسریان را بد می‌داند اما پدریان را همواره ستایش می‌کند. او در باره‌ی عیب‌های پسریان بزرگ‌نمایی می‌کند و آن کاستی‌ها را برجسته نشان می‌دهد. این نگاهی است که بر انحطاط‌شناسی بیهقی حاکم است. به هر حال، شاهکار بیهقی نه در جمله‌های کوتاه و ادبیانه‌ی او بلکه در نگاهش به رویدادهای پشت پرده و پنهانی است. با این همه، بیهقی را باید شخصیت‌محوری دانست که نهاد‌ها را ندیده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۲ ، ۱۴:۰۰
رضا حارث ابادی

گذری کوتاه بر جنبه ی نمایشی تاریخ بیهقی

 توفیق نمایان بیهقی در نگارش سی مجلّد تاریخ سراسر آشوب و فتنه ی دوران پیش از محمود و مسعود و حتّی پس از آن ها ، اثری بی ملال را برای خوانندگان رقم زده است  تا بر طاقچه ی کهنگی و دیرینگی تاریخ از یادمان نرود ؛ این است که این نویسنده ی توانا  -  همچون نویسندگان موفق  زمان ما  ؛ جلال آل احمد ، جمال زاده ، صادق هدایت  و ...  – زیبایی را در سادگی می جسته است و به این اثر  ، بیش و پیش از  رنگ تاریخی   ، رنگ و روی ادبی بخشیده است . این کار از یک سو  ، با وجود کهنگی زبان  ، هنوز جاذبه ی لذّت بخشی  برای خوانندگان امرو زی به همراه دارد .  

 دکتر محمد دبیر سیاقی  در این باره می گوید :

« و حقیقت آن است که سخن وی قند مکرّر است و به تکرار و استمرار و دوباره و ده باره خواندن می ارزد  و هر بار  شیرینی بیش از پیش دارد .  »  

از سوی دیگر  -  که موضوع این مقال  است  -  هنر بیهقی در بیان صحنه ها ، شخصیّت ها  ، فضای تاریخ و داستان ها   ، چنان وصف روشنی دست می دهد  که انسان خیال  می کند تصویر و نمایش این داستان ها در جلوی چشمانش  نمایان می‌شود . طبع لطیف و شاعرانه ی بیهقی  در نثر او  نیز شاعرانگی هایی می آفریند که در تجسّم وقایع داستان ،  بی نقش  نیست .   

دکتر عبد الحسین زرّین کوب می گوید :

 « در واقع آن چه کسانی مثل بیهقی در باب اخلاق و اطوار فرمانروایان و نام آوران آورده اند ، گاه چنان دقیق و حتّی هنرمندانه است که از آن ها می توان  تصویری  واقعی احوال بعضی طبقات را نقش زد  .  »  

دکتر غلامحسین یوسفی در این باره می نویسد : 

 « در کتاب بیهقی با اشخاص روبرو می شویم که آن ها را  به مدد نکته بینی و حسن بیان او به تدریج می شناسیم و به همان ترتیب که کتاب پیش می رود ، از خلال سطور آن  ، با روحیّات و کردار هریک از ایشان آشنا می شویم ، درست مانند داستانی  یا نمایشی که قهرمانان  بسته به اهمّیّت نقشی که دارند ، در ذهن ما جای می گیرند و کم کم با آن ها زندگی می کنیم . ..   . » 

در تو صیف قلعه ی مندیش  و تبعید امیر محمّد به این قلعه  می گوید :

 « قلعه ای دیدیم سخت بلند و نردبان پایه  های بی حدّ و اندازه ، چنانکه بسیار رنج رسیدی  تا کسی بر توانستی شد . امیر محمّد از مهد به زیر آمد ، بند داشت ، با کفش و کلاه ساده و قبای لعل پوشیده  ... »

چنانکه  ملاحظه  کردید ،  در   توصیف  بلندی  قلعه ی  مندیش   و  داشتن   پلّه های  بسیارش  ،  آنچنان  موفّق  قلم رانده است که با خواندن آن ، خستگی  را در پاهایمان  احساس می کنیم   و آن قدر محسوس به شرح ویژگی های ظاهر و وضع لباس امیر محمّد پرداخته است   که تصویری روشن از  شمایل او در جلوی چشمانمان مجسّم می گردد .

« در باب تمثیل  و تصویر سازی بیهقی به گونه ای که هنگام خواندن داستان های واقع شده ی آن  ، خواننده  ، ماجراها را دیده  انگاشته  و خود را در متن  ماجراها  می یابد .."

در عبارت زیر بیهقی به کمک تشبیه ، گرایش خویش را در چرخاندن قلم  به سمت و سوی  « تصویر نمایشی  » آشکار کرده است  . تشبیه  قوّال  و طرفداران امیر محمّد به ماهی  بیرون  از آب ، نمای بسته ای از زاویه ی بالا در کادر دوربین در فیلم  «  بچّه ها ی آسمان  »  نوشته ی مجید مجیدی  را  در ذهن تداعی می کند  : 

« از استاد عبد الرّحمن  قوّال  شنودم که چون لشکر از تکیناباد سوی هرات رفتند  ،  من و ماننده ی من که خدمتگاران امیر محمّد بودیم  ، ماهی ای را مانستیم از آب بیفتاده  و در خشکی مانده و غارت شده و بینوا گشته  ... »  

 و اینک نمای پایانی فیلم نامه ی  «  بچّه های آسمان  »   :

« نمای بسته ای از جمع ماهی های قرمز که به سمت دور بین می آیند  و از کادر خارج می شوند . نمای بسته ای از داخل آب که تنها دو پای علی در کادر دیده می شود  . سفیدی بیش از حدّ  پاها  ،  این تصویر را بوجود می آورد که انگار نوری از آن ساطع می شود  .جمع ماهی ها ی قرمز وارد کادر شده  و به سمت پاهای علی  می لغزند .

نمای پایانی  (کادر بسته ):

ماهی های قرمز به دور پاهای علی طواف می کنند . ماهی ها  ،  پاهای علی را بوسه باران می کنند   ...»

 بیهقی در حادثه ی امیر مسعود در رود هیرمند  می گوید :

 « ... ناگاه آن دیدند که چون آب نیرو کرده بود  و کشتی  پر شده  ، نشستن  و دریدن  گرفت ، آنگاه آگاه شدند که غرقه خواست   شد   ، بانگ هزاهز و غریو خاست  . امیر برخاست  و هنر آن بود که کشتی های دیگر  بدو نزدیک بودند ، ایشان درجستند  و هفت و هشت تن  و امیر را بگرفتند و  بربودند  و به کشتی دیگر رسانیدند و نیک کوفته شد و پای راست افگار شد ، چنانکه یک دوال  پوست و گوشت بگسست و هیچ نمانده بود از غرقه شدن  ... »  

همان طور که دیدید ، نویسنده در بیان افتادن امیر در رود هیرمند  و فریاد و غوغای اطرافیان  و نجات وی  و زخمی شدنش ، آن قدر  دقیق و هنر مندانه  ، به توصیف جزئیات پرداخته است که خواننده عینیّت ماجرا را حس می کند . این گزارش های توصیفی ، در جای جای  آن کتاب گران سنگ  ، توفیق بیشتری یافته است  تا قالب نمایش و درام  به خود بگیرد .

پاره ای از گزارش های توصیفی  -  نمایشی  بیهقی  ، با حضور خود او در صحنه ها ،  از وصف روشن تری بر خوردار است  . نظیر بر دار کردن حسنک وزیر  که  همانند تئاتر های تلویزیونی و نمایش  های رادیویی  و یا داستان ها ی کوتاه و بلند امروزی است ونویسنده   در طرح اولیّه ی کار نمایش ، برای رسیدن به پرداخت دقیق تر داستان و صحنه ها و دیالوگ ها ، به عنوان اول شخص  و راوی داستان حضور دارد  . البته در « ماجرای حسنک در دیوان » از زبان نصر خلف  چنین می گوید :

«   چون حسنک بیامد  ، خواجه بر پای خاست  ، چون او این مکرمت بکرد ، همه اگر خواستند یا نه ، بر پای خاستند .بوسهل زوزنی بر خشم خود طاقت نداشت ، بر پای خاست  نه تمام و بر خویشتن می ژکید  ... »  

در ادامه ی دادگاه حسنک  - که در زیر  آمده است  - با ردّ و بدل شدن  دیالوگ به صورت نقل قول مستقیم  و توصیف  نشستن حسنک  و اوضاع و احوال افراد در مجلس  و ...  می بینیم که نویسنده تمام  اجزای یک  کار نمایشی را فراهم آورده است  . جای بسی شگفت و افسوس است که چرا  کارگردانان و دست اندر کاران  نمایش و  سینما  ، از این  نمایش نامه ی نسبتاً  آماده ی اجرا  ، استفاده  نمی کنند  :

«...خواجه احمد او را گفت  : « در همه ی کار ها نا تمامی » وی نیک از جای بشد  و خواجه امیر حسنک  را  هر چند خواست  که پیش وی نشیند ، نگذاشت و بر دست راست من  نشست و [ بر ] دست راست خواجه ابوالقاسم کثیر و بو نصر مشکان را بنشاند – هرچند بوالقاسم کثیر معزول بود ، امّا حرمتش سخت بزرگ بود  -و بو سهل بر دست چپ خواجه  ، ازین نیز سخت بتابید . و خواجه ی بزرگ روی به حسنک کرد و گفت : « خواجه چون می باشد  و روزگار  چگونه میگذارد ؟ »  گفت :  « جای شکر است . » خواجه گفت : « دل شکسته نباید داشت که که چنین حال ها  مردان را پیش آید ، فرمانبرداری باید نمود به هر چه خداوند فر ماید ، که تا جان در تن است ، امید صد راحت است و  فرج است  . »

بیهقی در  « وضع آوردن حسنک  به پای دار  »  وصف صحنه  و نماها  و حتّی تعیین جز ئیات زمانی و مکانی را برای کارگردان و فیلم بردار فراهم و آماده کرده است :

« ... و حسنک را به پای دار آوردند  ، نعوذ بالله  من قضاء السّوء  ، و دو پیک را ایستانیده بودند  که از بغداد آمده اند و  قرآن خوانان  قرآن می خواندند  . حسنک را فرمودند  که جامه  بیرون کش . وی دست اندر زیر کرد  و ازار بند استوار کرد  و پایچه های ازار  را ببست وو جبّه و پیراهن بکشید و دور انداخت  با دستار   و برهنه  با ازار  بایستاد   و دست ها در هم زده  ، تنی چون  سیم  سفید و روی چون صد هزار نگار  .  و همه خلق به درد می گریستند . خودی ،روی پوش  ، آهنی بیاوردند  عمداً    تنگ ، چنانکه روی و سرش را نپوشیدی  ، و آواز دادند که سر   و رویش را بپوشید  تا از سنگ تباه نشود که سرش را به بغداد  خواهیم فرستاد نزدیک خلیفه  . و حسنک را همچنان می داشتند  و او لب می جنباند و چیزی می خواند تا خودی فراخ تر آوردند    ...  »

در  « داستان خیشخانه »  ، نویسنده   ، چون فیلم نامه نویسان و نمایشنامه نویسان معاصر ، می خواهد به جای کلام ، با  حالات ،حرکت  ، رنگ  و لباس    ، نور و دکور  ،  با فکر  و  ذهن  بیننده  ارتباط  برقرار کند ، یعنی  به جای آگنده بودن از دیالوگ های مرتب شده  و پی در پی   ، به تصویر تکیه می کند  :

« در کوشک  باغ عدنانی فرمود تا خانه ای بر آورند  خواب قیلوله را  و آن را مزمّل ها  ساختند و خیش ها   آویختند ، چنانکه آب از حوض روان شدی  و به طلسم بر بام خانه شدی  و در مزمّل ها بگشتی  و خیش ها را تر کردی .  و این خانه را از سقف تا  به پای زمین   صورت کردند ، صورت های الفیه ، از انواع گرد آمدن مردان با زنان ، همه برهنه  ، چنانکه  جمله ی آن کتاب را صورت و حکایت  و سخن نقش کردند  . و بیرون این صورت ها   نگاشتند  فراخور این صورت ها   .   و امیر  به وقت  قیلوله  آن جا رفتی و خواب  آن جا کردی  . و جوانان را شرط است که چنین و مانند این بکنند .  »

 پایان سخن  ؛ اینکه بیهقی اگر در عصر ما می زیست ، بی شک یکی از نویسندگان موفّق در عرصه ی ادبیات نمایشی  بود  و آثار  بسزائی را برای عرضه به سینما و تئاتردر چنته   داشت ، همچنانکه تاریخ وی  هم امروزه  می تواند با کمترین تغییرات به  نمایش و فیلم در آید .  زیرا بیشتر آن چه که بیان کرده است خود به عینه شاهد آن بوده  و دیدنی ها و محسوسات  خویش را  ملموس  به رشته ی تحریر در آورده است   و از خاطرات ، آرزوها  ، دلخوری ها  و عقده ها ی روحی  سخن گفته است .

حسن ختام این مقال را با سخن دکتر حسین  رزمجو  زینت می دهم 

«  هنرمند از ضمیر نا خود آگاه  برای خلق آثار  هنری الهام می گیرد  ، چه این قسمت از صحنه ی اسرار آمیز  شعور  ، پر است از یک مشت خاطرات  و تجربیّات گذشته ، امیال و آرزو های عملی نشده و سرکوفته ، دلواپسی ها و دلخوری ها ی بیرون نگشته و متراکم  ، وجدانیّات  اخلاقی و اجتماعی  در هم ریخته  ، کوشش ها و تلاش های تحقق نیافته  و عقده های روحی  دیگر که در مواقع مقتضی  در خلق آثار هنری و موفّقیّت هنرمند نقش موثری دارد و زمینه ساز صور ذهنی و فکری فراوانی برای او  می باشد  .  »    

منبع : وبلاگ شیرین سخنان حسین مبارکیانی

 http://111349.blogfa.com/post/2   

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۲ ، ۰۹:۰۴
رضا حارث ابادی
بیست‌وششمین مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌ی بیهقی به بررسی «کاربرد بلاغی ساختارهای نحوی در تاریخ بیهقی» اختصاص داشت که با سخنرانی لیلا سیدقاسم چهارشنبه ۲۶ تیر در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد.

بیهقی در تاریخ محافظه‌کار است

آناهید خزیر:  در این جلسه ابتدا مقدمه‌ای کوتاه درباره‌ی نظریه‌ی بلاغت ساختارهای نحوی و ریشه‌های آن بیان ‌شد و آن‌گاه کاربرد بلاغی بعضی ویژگی‌های نحوی بیهقی از جمله آرایش واژگانی تحلیل ‌ و چند ساختار نحوی که محافظه‌کاری سیاسی بیهقی را بازنمایی می‌کند، بررسی شد
ساختار نحوی معنا تولید می‌کند
سیدقاسم در ابتدای نشست سخنش را با یک مثال آغاز کرد و گفت: این جمله را در نظر بگیرید: «سعدی سخنگوی فرهنگ ایرانی است.» این جمله یک پیام ساده دارد. اگر همین جمله را بدون آنکه لفظی به آن اضافه یا کم کنیم، یا واژه‌ای را جایگزین واژه‌ای دیگر کنیم، به این صورت بنویسیم: «سخنگوی فرهنگ ایرانی، سعدی است.» نه تنها معنای نخست آن را آورده‌ایم بلکه معنای دیگری به آن اضافه کرده‌ایم و گفته‌ایم که سعدی تنها سخنگوی فرهنگ ایرانی است یا بزرگ‌ترین سخنگوی فرهنگ ایرانی است. به این بلاغت ساختار نحوی گفته می‌شود. پس ساختار نحوی، می‌تواند معنا تولید کند و بر مخاطب تاثیر بگذارد.
یک نمونه‌ی دیگر را که دکتر شفیعی کدکنی آورده است، برای روشن شدن موضوع می‌آورم. هنگامی که می‌گوییم حافظ بلاغت بسیاری در ساختارهای نحوی دارد، معنایش این است که او به اقتضای حال، ساختار نحوی بهتری را انتخاب می‌کند. برای مثال به این بیت او دقت کنید: «من و انکار شراب؟ این چه حکایت باشد؟ / غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد» اکنون این را با بیت سلمان ساوجی بسنجیم: «بر مَنَت ناز و ستم گرچه به غایت باشد / حاش لله که مرا از تو شکایت باشد». تغییر ساختار نحوی حافظ، بیت را جذاب‌تر کرده است. چون دو استفهام انکاری بکار برده و فعل را حذف کرده و جمله‌ای خبری در مصراع دوم آورده است. پس حافظ ‌‌نهایت تنوع را به‌کار برده است. اما بیت سلمان با آنکه زیباست، اما تنها یک جمله‌ی شرطی است و از نظر ساختار بلاغی تنوع خاصی در آن دیده نمی‌شود.
تئوری بلاغت و ساختارهای نحوی سخن
پیش از آنکه به بلاغت ساختار نحوی «تاریخ بیهقی» بپردازیم، باید درباره‌ی تئوری بلاغت ساختارهای نحوی سخن گفت. در سنت نقد ادبی ما تئوری زیبایی‌شناسی ساختارهای نحوی به قرن پنجم بازمی‌گردد. عبدالقاهر جرجانی در کتاب «دلایل الاعجاز» خود نظریه‌اش را بر اساس دانش معانی پایه‌ریزی می‌کند. او برای اولین‌بار از بلاغت ساختار نحوی برای نشان دادن زیبایی و بلاغت قرآن استفاده می‌کند. جرجانی از تقدم و تاخر جمله‌ها، ارتباط بین آن‌ها و نمونه‌های دیگر استفاده می‌کند و می‌گوید که این قواعد اجبار نیستند. بلکه نویسنده یا گوینده به اختیار خود می‌تواند دست به گزینش آن‌ها بزند. جرجانی اعتقاد دارد که بلاغت ساختارهای نحوی گاهی تاثیرگذار‌تر از بلاغت تشبیه و کنایه است. این را هم بگویم که در قرن بیستم نهضت احیای تفکر اسلامی در مصر پدید آمد و دوباره آراء جرجانی مورد توجه قرار گرفت و کتاب‌های او را تصحیح کردند. چنین جریانی را «انقلاب زبان‌شناسی عرب» نام گذاشتند. حتا آراء جرجانی با تفکر زبانی مدرن غرب مقایسه شد.
در غرب تاثیر زیبایی‌شناسی نحو همیشه مورد توجه بوده است. فرمالیست‌های روسی و ساختارگرا‌ها به اهمیت آن پی بُرده بودند و به صورت‌های نحوی توجه داشتند و به تکرار و تناسب فرم‌ها اهمیت می‌دادند اما فرق آن‌ها با جرجانی در این است که جرجانی به معانی توجه داده است. در نیمه‌ی قرن بیستم زمانی که کاربرد‌شناسی زبان گسترش پیدا کرد، این نگاه دامنه‌ی بیشتری یافت. تحلیل‌گرایان گفتمان متون سیاسی و اجتماعی را از این نظر بررسی کردند و کسی همانند هالیدی به نحو و تاثیر آن توجه کرد.
هنرسازه‌ی اصلی بیهقی آرایش واژگانی است
در ادبیت «تاریخ بیهقی» بسیار سخن گفته شده است تا آن‌جا که می‌توان آن را بحثی دست‌فرسود دانست. ولی همچنان جای بحث هست. یکی بدان دلیل که آن‌چه درباره‌ی این کتاب گفته‌اند و ما خوانده‌ایم و شنیده‌ایم بسنده نیست و انگار حرف اصلی و هنرسازه‌ی اصلی بیهقی کشف نشده است. دیگر آنکه رویکرد ادبیات ما به آثار نثری است. ما باید شاهکارهای نثر خود را بشناسیم و باز‌شناسی کنیم. دریچه‌ای که امروز بر روی «تاریخ بیهقی» می‌گشایم، تازه است و برخلاف بحث‌های پیشین از صناعات ادبی این متن سخن گفته نمی‌شود. سعی می‌کنم نور تازه‌ای بر این صفحه‌ی تاریک بیندازم تا گفته شود که نثر می‌تواند خالی از صنعت‌هایی ادبی باشد و از ادبیت نیز برخوردار باشد.
احتمالا هنرسازه‌ی اصلی بیهقی «آرایش واژگانی» آن است. آرایش واژگان ترتیب قرار گرفتن عناصر جمله است. ترتیب واژگانی معیار در زبان فارسی، از گذشته تا حال، چنین بوده است: نهاد+مفعول+فعل. منتها زبان فارسی جزو زبان‌هایی است که ترتیب واژگانی آزاد دارد و عناصر جمله‌های آن را می‌توان جابه‌جا کرد. مثلا به جای جمله‌ی «مریم کتاب را برداشت» که آرایش واژگانی بی‌نشان دارد، می‌توان گفت: «کتاب را مریم برداشت» یا: «کتاب را برداشت مریم.» در فارسی باستان و فارسی میانه و فارسی دری نیز آرایش واژگانی ما آزاد بوده است. حتا در نزدیکی‌های بیهقی نیز اگر جست‌وجو کنیم خواهیم دید که ناصرخسرو، گردیزی و مولف «تاریخ سیستان» نیز آرایش واژگانی آزاد داشته‌اند اما آرایش واژگانی در بیهقی منعطف‌ترین شکل خود را دارد و از تنوع ساختاری برخوردار است و غالبا کاربرد بلاغی دارد.
برای مثال، بیهقی بعضی از عناصر جمله را به اول جمله می‌برد تا برجستگی بیشتری به آن جمله بدهد. یک نمونه‌اش چنین است: «هستند در این روزگار ما گروهی عظامیان با اسب و استام و جامه‌های گرانمایه و غاشیه و جُناغ که چون به سخن گفتن و هنر رسند، چون خر بر یخ بمانند.» نهاد این جمله «گروهی عظامیان» است و فعل آن «هستند» که بر عناصر دیگر جمله تقدم یافته است. از آن‌جا که بیهقی می‌داند که گروه عظامیان بعید است که اهل هنر نباشند، با پیش انداختن فعل «هستند» بر این نکته تاکید می‌کند و معنای ضمنی آن هم چنین است که خیلی کم چنین اتفاقی می‌افتد. چنین کاربردی را در زبان امروزی هم می‌بینیم. مثلا می‌گوییم: «هستند آدم‌هایی که به نان شب محتاج‌اند اما همسایه‌شان خبر ندارد.» برای همین است که می‌گویند بلاغت بیهقی طبیعی‌ترین بلاغت است.
بالا‌ترین بسامد تقدیم فعل، در گفت‌وگوهاست. وقتی عاطفه‌ی شدیدی وجود دارد، فعل بر ارکان دیگر جمله پیش می‌افتد. همانند این جمله از بوبکر حصیری: «بگیرید این سگ را تا کرا زهره‌ی آن باشد که این را فریاد رسد.» یا این جمله: «بردارید این آتش را از پیشم که هم‌اکنون ما و سرا و محلت سوخته شویم.» در جمله‌ای دیگر که مربوط است به ماجرایی که در آن بوبکر حصیری و پسرش را به خانه‌ی خواجه احمد حسن می‌مندی می‌برند، می‌خوانیم: «بوبکر حصیری را و پسرش را خلیفه با جبه و موزه به خانه‌ی خواجه آورد.» نهاد جمله «خلیفه» است. پس باید می‌گفت: «خلیفه، بوبکر حصیری و پسرش را با جبه و موزه به خانه‌ی خواجه آورد.» اما بیهقی دوست صمیمی بوبکر است و از این ماجرا ناراحت است. اینکه بوبکر حصیری و پسرش هستند که به خانه‌ی خواجه آورده شده‌اند اهمیت بیشتری دارد تا کسان دیگر. پس بیهقی آن‌ها را در ابتدای جمله آورده و نهاد را نسبت به مفعول عقب انداخته تا اهمیت افراد را نشان بدهد.
بیهقی پیش از آنکه تاریخ‌نگار باشد داستان‌نویس است
اگر «تاریخ بیهقی» را با «تاریخ گردیزی» و «سلجوق‌نامه» ظهیری نیشابوری که در ۵۷۳ نوشته شده از دید ساختار نحوی بررسی کنیم، تفاوت آن‌ها را می‌بینیم. در «تاریخ بیهقی» تقدم پیش‌آیی قید حالت خیلی بالاست؛ در «زین‌الاخبار» گردیزی تقدم قید مکان؛ و در «سلجوق‌نامه» تقدم قید زمان بالا‌تر است. می‌توان از این نکته فهمید که چرا «تاریخ بیهقی» علاقه‌مند ادبی بیشتری دارد. در ادبیات چگونگی و کیفیت ماجرا‌ها مهم‌تر از زمان و مکان است. بیهقی تاکید بیشتری بر چگونگی رخداد‌ها و ماجر‌ها و احوال آدم‌ها دارد اما گردیزی تاریخ را مکان‌هایی می‌داند که در آن رویداد‌ها رخ داده‌اند. ظهیری نیشابوری نیز به تقویم تاریخ توجه دارد. در برابر، بیهقی به زمان رویداد‌ها کم توجه است و بیشتر از تاریخ سال و ماه، به زمان‌های جزیی می‌نگرد. از این‌رو که بیهقی کمتر تاریخ‌نگار است و بیشتر داستان‌نویس است. در داستان‌نویسی زمان جزیی مهم‌تر است.
در بحث ساختار نحوی به نکته‌ی دیگری می‌توان پرداخت: اینکه بیهقی قید پرسش «چرا» را در کجای جمله می‌آورد؟ بیهقی «چرا» را در اول جمله و اول نهاد و مفعول و فعل می‌آورد اما در جاهایی به فعل نزدیک‌تر می‌کند و از این راه تاثیر بیشتری بر مخاطب می‌گذارد: «چرا به مردمان نشابور و شهرهای دیگر نگاه نکردید که به طاعت پیش رفتند؟» این جمله‌ی عبدوس است. تمرکز بیشتر بر فعل را در این جمله می‌بینیم اما نمونه‌ای دیگر برای تاکید بیشتر و برانگیختن عاطفه، چنین ایت: «امیر آن سجده چرا کرد؟» یا: «چندین غم چرا خوری؟»
گاهی بیهقی در جمله‌هایی که پایه - پیرو هستند، پاره‌ای از جمله‌ی بعدی را بر جمله‌ی پایه پیش می‌اندازد. مثلا: «در بازار سعیدی معتمدی از آن بنده، نه در خلا، به مشهد بسیار مردم، غلامان بفرمودند تا بزدند، زدنی سخت.» این جمله باید این‌گونه می‌بود: «غلامان را بفرمود تا در بازار سعیدی معتمدی را از بنده بزدند، زدنی سخت.» این تغییر برای آن است که توجه پادشاه را بر «معتمدی از آن بنده» جلب کند. در آخر جمله نیز یک قید «زدنی سخت» را آورده تا تاکید بیشتری کند.
از بلاغت آرایش واژگان در تصحیح «تاریخ بیهقی» نیز می‌توان استفاده کرد. به سخن دیگر، آرایش واژگان معیار نویسنده را می‌توان به دست آورد تا ضبط درست نسخه‌ها پیدا شود. مثلا در تصحیح یاحقی- سیدی می‌خوانیم: «خواجه بوالقاسم کثیر نیز به دیوان عرض می‌نشست و در باب لشکر امیر با وی سخن می‌گفت.» همین جمله در تصحیح فیاض چنین است: «خواجه بوالقاسم کثیر نیز به دیوان عرض می‌نشست و در باب لشکر امیر سخن با وی می‌گفت.» تفاوت دو نسخه در فاصله افتادن «با وی سخن می‌گفت» است. با توجه به معیارهای آرایش واژگان بیهقی می‌توان ضبط فیاض را درست‌تر دانست.
پس از بیهقی تنوع واژگانی در زبان ما کمتر شده است
بعد از بیهقی هرچه دور‌تر از او می‌شویم تنوع آرایش واژگان ما کمتر می‌شود و به مرور زمان انعطاف آرایش زبان به نفع نظم ریاضی‌وار زبان از دست می‌رود. اکنون دیگر زبان نوشتار ما انعطاف واژگانی ندارد و از این دید دچار جمود شده‌ایم. این نیز گفتنی است که «تاریخ بیهقی» گزارش روابط سیاسی دربار غزنوی است. این دربار سرشار از ملاحظات سیاسی محافظه‌کارانه است. وقتی سخن‌ها را می‌خوانیم این محافظه‌کاری را می‌بینیم. برای همین است که بیهقی در تاریخ خود محافظه‌کار است. نحو او نیز سیاست‌زده است و سرشار از ابهام. در سخن او شخص وجود ندارد و بسیاری از فعل‌ها به شخص بازنمی‌گردد یا شخص در آن گمراه کننده و اشتباه است. بازی‌های زبانی او برای رعایت سلسله مراتب قدرت است. البته اگر بیهقی چنین شگردی را به کار نمی‌برد تاریخ او از هزارتوهای زمان عبور نمی‌کرد و نمی‌ماند. به هر حال بیهقی اغلب به جای اول شخص، سوم شخص را می‌آورد و با این کار زبان را در پرده می‌برد. به‌خصوص در گفت‌وگوهای از پایین به بالا خودش را تبدیل به سوم شخص می‌کند و با این کار بی‌چیزی و بی‌ارزشی خود را نشان می‌دهد. در «تاریخ بیهقی» جمله‌ی امری نیست. چون درباریان ترجیح می‌دهند هیچ دستور مستقیمی ندهند. این به ناامنی روزگار و ترس‌خوردگی آن‌ها بازمی‌گردد.

منبع : موسسه شهر کتاب http://www.bookcity.org

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۲ ، ۱۴:۰۴
رضا حارث ابادی

 1- تنها دو گروه نمى توانند افکار خود را عوض کنند:  دیوانگان تیمارستان و مردگان گورستان."  وین دایر"

2- آدم ها مثل عکس ها می مانند: زیاد بزرگشان کنی ، کیفیتشان میاد پایین!

3- مشکل فکر های بسته این است که دهانشان پیوسته باز است!

4- بی سوادان قرن ۲۱ کسانی نیستند که نمی توانند بخوانند و بنویسند ، بلکه کسانی هستند که نمی توانند آموخته های کهنه را دور بریزند و دوباره بیاموزند …

"الوین تافلر"

5- نعره هیچ شیری خانه چوبی مرا خراب نمی کند، من از سکوت موریانه ها می ترسم! 

6- به شخصیت خود….. بیشتر از آبرویتان اهمیت دهید... زیرا شخصیت شما… جوهر وجود شماست.. و آبرویتان بیشتر،  تصورات دیگران نسبت به شماست!

7- به اندازه ی توان درک و باورهای هر کسی ؛ با او حرف بزن …. بیشتر که بگویی ، تو را احمق فرض خواهد کرد!!!

8- باران که می بارد همه پرندها به دنبال سر پناهند اماعقاب برای اجتناب از خیس شدن بالاتراز ابرهاپرواز می کند این دیدگاه است که تفاوت را خلق می کند!

9- انسانهاى بزرگ ،دو دل دارند ؛دلی که درد مى کشد و پنهان است و دلى که می خندد و آشکار است. 

10- گورستان ها پُر از افرادی است که روزی گمان می کردند که : چرخ دنیا بدون آنها نمی چرخد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۲ ، ۰۳:۴۹
رضا حارث ابادی