ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

ابوالفضل بیهقی مورّخ، ادیب، نویسنده و پدر نثر پارسی

سمن انجمن یادمان ابوالفضل بیهقی پدر نثر پارسی، اول آبان ماه روز ملّی ادیب شیرین سخن، تاریخ نگار منصف، حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد.

غرض من آن است که تاریخ پایه ای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم، چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند.
غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را فایده ای به حاصل آید و مگر کسی را از این به کار آید... و هرکس که این نامه بخواند، به چشم خرد و عبرت اندر این نامه بنگرد، نه بدان چشم که افسانه است.
اما براستی ابوالفضل بیهقی به عنوان یکی از برجسته ترین تاریخ نگاران تمامی ادوار ایران درباره تاریخ چگونه می اندیشید؟ از منظر او، اهمیت و فایده تاریخ چه بود؟ به باور وی، رسالت تاریخ را در چه مواردی باید جستجو کرد؟ در این کوتاه سخن، بنابر آن است تا پاسخی روشن بدین پرسش ها و سوالاتی از این دست داده شود و بدین طریق از ذهن تاریخ نگر این تاریخ نگار پرآوازه، آگاهی بهتری یافت.
اول آبانماه روز ملی ادیب شیرین سخن ، تاریخ نگار منصف ،حقیقت گوی عادل و پدر نثر پارسی ابوالفضل بیهقی گرامی باد. نویسنده: رضا حارث آبادی 09122042389 -09193060873
تلگرام Rezabeyhaghi@ اینستاگرام https://www.instagram.com/beyhaghi_news/

کلمات کلیدی

تاریخ بیهقی

ابوالفضل بیهقی

اول آبان روز ملی ابوالفضل بیهقی

تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید

روستای حارث آباد سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی استاد مسلم نثر فارسی

رضا حارث آبادی

محمود دولت آبادی

روستای حارث آباد سبزوار

محمود دولت آبادی رمان نویس برجسته سبزواری

بیهقی

abolfazlbeyhaghi

abolfazl beihaghi

معلم شهید دکتر علی شریعتی

معلم شهید دکتر شریعتی

مجله اینترنتی اسرارنامه سبزوار

روستای حارث اباد سبزوار

حسین خسروجردی نویسنده معاصر تاریخ وادب فارسی

حسین خسروجردی نویسنده توانای معاصر سبزوار

حسین خسروجردی رمان نویس بزرگ سبزواری

اول آبان روز نثر فارسی و بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در سبزوار

اول آبان ماه روز ملی ادیب شیرین سخن

رضا حارث آبادی بیهقی

روستای حارث اباد شهرستان سبزوار زادگاه ابوالفضل بیهقی

دانشگاه حکیم سبزواری

تاریخ بیهقی‌ و تأثیر آن بر ادبیات امروز

تمین همایش ملی بزرگداشت ابوالفضل بیهقی پدر نثر فارسی

تاریخ نگار منصف

دکتر مهیار علوی مقدم

اول آبان روز ملی نثر فارسی و بزرگداشت بیهقی

بایگانی

پیوندها

۴۸۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تاریخ بیهقی» ثبت شده است

*نگاهی به داستان بَر دار کردن حسنک *

تاریخ بیهقی مشحون است از موضوعات مختلف ، داستان های زیبا و شگفت انگیزی که خوانندگان از خواندن آن لذت می برند . هر بار با خواندن مجدد داستان های بیهقی ، موضوعی مشخص و مسئله ای روشن می گردد . از همین روست که هرگز با چند بار خواندن آن خسته و ملول نخواهند شد . و این ها همه بر می گردد به قدرت نویسندگی او و تسلطش بر افسار قلم که چگونه و کجا باید داستان و سخن خویش را اوج و فرود دهد و کجا گره گشایی نماید . هر چند در برخی از موارد سخن خود را اطناب می دهد ، و از شیوه داستان در داستان بهره می جوید ، باز هدف و غرض خویش را باز می گوید که :

« غرض من از نبشتن این اخبار آن است تا خوانندگان را از من فایده ای حاصل آید و مگر کسی را از این بکار آید .» ( تاریخ بیهقی ، ص 226 )          

« و غرض در آوردن حکایات آن باشد تا تاریخ بدان آراسته گردد و دیگر ، تا هر کس که خرد دارد و همتی با آن خرد یار شود و از روزگار مساعدت یابد » ( ص 30 )      

« و هیچ نبشته ای نیست که به یک بار خواندن ، نیرزد » ( ص 161 ) .

داستان حسنک وزیر و بر دار کردن او ، از زیبا ترین داستان های تاریخ بیهقی است . در کل « مشتی است نمونه خروار » . در آن نکات اخلاقی فراوان، اشاره به آداب  و رسوم مختلف ، زد و بندهای درباری ، عاقبت نگری ، توصیف شخصیت ، توصیف ظاهری انسان و ... را می توان دریافت .

ابوالفضل بیهقی ، در هنگام نوشتن این داستان اشاره دارد که تعداد کمی از افراد که با این داستان مرتبطند ، « زنده اند و در گوشه ای افتاده » و مابقی ، « چند سال است که گذشته اند» . او حتی با وجود اینکه از بو سهل زوزنی ، فتنه جوی درباری ،آسیب ها دیده ، باز عنان قلم خویش را رها نمی سازد و تلاش می کند با توجه به اصل :

« سرانجام آدمی مرگ است » ، از اوبد نگوید و چه زیبا دلیل دیگر آن را بیان می سازد :

« سخنی نرانم که به تعصّبی و تزیّدی کشد » ( ص 226 ) .

آری هدف او نگارش تاریخ است و نه کم و نه بیش . اگر از بو سهل بد گوید ، از آن غرض « تاریخ پایه ای خواهم نبشت » دور خواهد شد . او خود را در برابر خوانندگانــش مسئول می داند و به آنان اطمینان می دهد :

« محال است ، چیزی نبشتن که به ناراست ماند » .

شخصیت پردازی او احساسی و قالبی نیست . آن گونه نیست که تنها از بوسهل بدگوید . او ابتدا با صفاتی چون : امام زاده ، محتشم ، فاضل و ادیب از او یاد می کند و سپس      می گوید : « شرارت و زعارتی در طبع او موکد شده » ( ص 226 ) .

بو سهل در جای جای تاریخ بیهقی ، هر گاه سخن از اوست ، قلم و نویسندگی بیهقی گونه ی دیگر می گردد . دل و احساس می خواهد از شرّش بگوید ، از شرارت هایش ، از فتنه جویی ها و بدی هایش ، اما رسالت نویسندگی چنین اجازه ای به او نمی دهد . در جایی از او می نویسد : « من در اعتقاد این مرد سخن جز نیکویی نگویم که قریب به سیزده و چهارده سال او را می دیدم و در مستی و هوشیاری و به هیچ وقت سخنی نشنودم و چیزی نگفت که از آن دلیلی توانستی کرد بر بدی اعتقاد او » ( ص 22 ) .

حسنک نیز هرچند در ین داستان به عنوان شخصیتی مظلوم جلوه می گردد ، ، ولی با این وجود در لا به لای تاریخ بیهقی ، به ظلم و ستم های متعدد او بر می خوریم . در هنگام ورود سلطان مسعود به شهر نیشابور ، امیر فرمان     می دهد که : « رسم های حسنکی نو را باطل کنند و قاعده ی کارها بنشابور در مرافعات و جز آن همه به رسم قدیم باز برند » . (ص 32 )

هنگامی که از خاندان میکائیلیان سخن می رود ، قاضی صاعد در توصیف این خاندان چنین می گوید : « و حقّ ایشان در گردن من لازم است و برایشان که مانده اند ستم های بزرگ است از حسنک وزیر و دیگران که املاک ایشان موقوف مانده است » ( ص33 ) .

بیهقی در این داستان ، عیب و نابودی حسنک را دو چیز می داند . یکی در  قضا و قدر  که با تضریب های بو سهل مساعدت نمود و دیگری :  عدم عاقبت نگری حسنک که بر هوای امیر محمد و نگاهداشت دل و فرمان محمود ، این خداوند زاده را بیازرد و چیزها کرد و گفت : «  اکفا آن را تحمل نکنند تا به پادشاه چه رسد » ( ص 277 ) . که قبل از این داستان نیز در جایی اشاره می کند :

« کار حسنک آشفته گشت که به روزگار جوانی ناکردنیها کرده بود و زبان نگاه ناداشته و این سلطان بزرگ محتشم را خیر خیر بیازرد » ( ص 52 ) .

بوسهل که کینه توزی جاه طلب و انتقام گیر است ، در پی بهانه است که حسنک را بر اندازد . علت این دشمنی چیست ؟ هنگامی که امیر مسعود از خواجه احمد آنرا می پرسد ، خواجه می گوید :

« یک روز بوسهل به سرای حسنک شده بود بروزگار وزارتش پیاده و بدّراعه ، پرده داری بر وی استخفاف کرده بود وی را بینداخته » ( ص 229 ) .

آری همین بهانه کوچک برای بوسهل کافی است که از کاهی کوهی بسازد و به دنبال انتقام باشد . آری حتی همین مقدار غم و اندوه را در دل داشتن برای ضربه زدن خود موجب تعجب امیر مسعود می گردد . ولی حسنک چه می تواند بکند .

« و بو سهل و غیر بوسهل درین کیستند » ( ص 277 ) . و قضا و سرنوشت اینطور خواسته بود و باید در این مسیر قرار می گرفت . بیهقی یک بار در این داستان ، آن دو را با هم مقایسه می کند « و بوسهل با جاه و نعمت و مردمش در جنب امیر حسنک یک قطره آب بود از رودی ، فضل جای دیگر نشیند » .

بیهقی در بازداشت حسنک ، دقیقاً دو بار عبارتی را تکرار می کند ، یک بار در حادثه بازداشت علی قریب که گریزی می زند  و می گوید :

« اکنون بعاجل الحال بو سهل فرمود تا وزیر حسنک را به علی رایض سپردند که چاکر بو سهل بود تا او را به خانه خویش برد ، بدو هر چیزی رسانید از انواع استخفاف و ... » ( ص 53 )

و نیز در همین ذکر بر دار کردن حسنک « بو سهل زوزنی او را به علی رایض چاکر خویش سپرده و رسید از انوع استخفاف ، آنچه رسید . . .   » ( ص 227 ) .

بیهقی در جنگ بین مسعود و حسنک ، حسنک را شکست خورده می داند و می گوید : « محال است روباهان را شیران چخیدن » ( ص 227 ) .

خود حسنک نیز به اشتباهاتی که انجام داده معترف است ، « من خطا کردم و مستوجب هر عقوبت هستم که خداوند فرماید ، ولکن خداوند کریم مرا فرو نگذارد » ( ص 233 ) .

حسنک شخصیتی است که هرگز به سَروَر و امیر خویش خیانت نمی کند و چهره ای است در نهایت وفاداری ؛ وفاداری به امیر محمد . مسعود بسیاری از درباریان را با پول و تهدید خریده است ، ولی نتوانست او را بنده خویش سازد . حسنک باوجود اینکه  می دانست روزی مسعود بر اریکه ی قدرت تکیه خواهد زد ، با این وجود هرگز خیانت نورزید . عبدوس را گفت : « امیرت را بگوی که من آنچه کنم به فرمان خداوند خود می کنم . اگر وقتی تخت ملک به تو رسید ، حسنک را بر دار باید کرد »(ص227 ).

در جنگ و نزاع بین حسنک و بوسهل دنبال توجیهی هستند تا خدشه ای به او وارد سازند و چه بهانه ای بهتر از     بی مذهبی و قرمطی بودن او . خود بوسهل نیز در دوران محمود ، از این تهمت و افترا در امان نبوده است . چنانکه بیهقی نیز اشاره دارد :   « محضر ها  ساختند ، در اعتقاد وی سخن گفتند و وی را به غزنین آوردند در روزگار سلطان محمود و به قلعت باز داشتند » ( ص 21 ) .

هنگامی که تهمت قرمطی بودن از زبان بوسهل جاری می گردد که در جایی می گوید :

« خداوند را کرا کند که با چنین سگ قرمطی که بردار خواهند کرد . بفرمان امیر المومنین »( ص 232 ) .

حسنک چنین پاسخ می دهد : « اما حدیث قرمطی به از این باید که او را باز داشتند بدین تهمت ، نه مرا » ( ص 232 ) .

اکنون محمود روی بر خاک کشیده و نیست که از حسنک حمایت کند و حتی در برابر خلیفه ی بغداد بایستد و در برابر تمام تهدیدات و تهمت ها ، چنین دندان شکنانه پاسخ دهد ، « که وی را من پرورده ام و با فرزندان من برابر است و اگر وی قرمطی است ، من هم قرمطی می باشم » ( ص 230 ) .

سلطان مسعود در این داستان چهره ای مرموز به خود می گیرد . به زعم خود رایی و مستبد بودنش ، به اصل (( مشورت )) اعتقاد راسخ دارد . تصمیم او در مورد حسنک قطعی است . در بسیاری از موارد با وجود اینکه تصمیمش قطعی است و نباید سستی کند ، باز به مشورت می پردازد . در نامه حرّه ختلی ، عمه ی سلطان ،که از او خواسته تا هر چه سریعتر به غزنین رهسپار شود ، با وجود اینکه طاهر دبیر نیز گفته بود :

« در این کار به هیچ مشاورت حاجت نیاید . بر آنچه نبشته است کار می باید کرد » ( ص 11 ) .

پاسخ می دهد : « از مشورت کردن چاره نیست ، خیز کسان فرست و اعیان و مقدمان را بخوانید تا با ایشان نیز بگویم و سخن ایشان بشنویم ، آنگاه آنچه قرار گیرد بر آن کار کنیم » (ص 12 ) . او می خواهد در این قضیه نیز مطمئن گردد و نظرات دیگران را نیز در مورد قرمطی بودن حسنک دریابد و بشنود . و با خواجه احمد و پس از آن با بو نصر به مشورت می نشیند . نتیجه این مشورت همه به سود حسنک است . خواجه احمد از چیزی که موجب ریختن خون کسی می شود ، سخن نمی گوید     « در خون کس حق و ناحق سخن نگوییم » ( ص 229 )   و خون ریختن را بازی نمی پندارد . در پایان جلسه مشورت که عبدوس حامل پیام سلطان مسعود است خواجه می گوید :

« تا توانی خداوند را بر آن دار تا خون حسنک ریخته نیاید که زشت نامی تولد گردد »  ( ص 229 ) و آن را به خواجه بو نصر مشکان حوالت می کند .

خواجه بو نصر مشکان نیز تمام حادثه را مو به مو شرح می دهد . چه سود که در این بازی شوم تصمیم گیرنده کسی نبود جز مسعود و «  قضا کمین بود ، کار خویش می کرد » ( ص 229 ) .

حرص و طمع به مال رعیت نیز در مسعود وجود داشت . چنانکه در آوردن بونصر به دیوان رسالت بوسهل زوزنی تمام قدرت و تدبیر خود را به کار می گیرد تا بو نصر را فرو گیرد ، اما تمام تدبیرهای  او بی اثر می ماند ، عاقبت از راهی دیگر وارد می شود ، به امیر می گوید :

« از بو نصر سیصد هزار دینار بتوان استد » ( ص 54 ) که این هم کار کارگر نمی افتد ولی درباره حسنک متفاوت است .

اکنون فرصت مفیدی است که آن همه ثروت و ضیاع که حسنک آن را به زور یا غیر ، آن خود کرده ، ازآن خود کند و چنین فرمان می دهد : « تا آنچه خریده آمده است جمله به نام ما نبشته شود و گواه گیرد بر خویشتن » ( ص 231 ) . هم اوست چون کار خویش را توجیه ناپذیر می پندارد به بهانه نشاط سه روزه خود از شهر خارج می شود تا از مسئولیت اعدام حسنک شانه خالی کند ، زبان مردم را به خود دراز نسازد و  بلکه همه را متوجه بوسهل و دیگران کند . باز اخلاق زشت دین را فدای مصلحت کردن رخ نشان می دهد . « فرمود داری زدن بر مصلّای بلخ » ( ص 233 ) .

همه چیز برای نابودی حسنک آماده می گردد ، پس باید اعدام با توجیهاتش مطابقت داشته باشد و مسعود زیرکانه چنین می کند . در کنار مسجد ، خانه ی خدا ، تا همگان بدانند چرا او به دار آویخته می گردد . نقشه های کشیده شده بسیار ماهرانه است . گویا مدت زمانی طولانی بر سر آن بودند . در کنار فرمان پادشاه ، « دو پیک ایستانیده بودند که از بغداد آمده اند و قرآن خوانان قرآن می خواندند » ( ص 234 ) .

توصیفات ظاهری اشخاص در این داستان در حد کمال است و شاید بتوان گفت توصیف ظاهری حسنک از زیبا ترین توصیفات بیهقی باشد . صفاتی چون : (( سخت پاکیزه ، مالیده ، نو ، و خلق گونه )) نوع شخصیت حسنک را نیز نشان می دهد و همچنین توصیفات اخلاقی بوسهل زوزنی و مادر حسنک را که « زنی بود سخت  جگر آور » ( ص 236 ) .

ترتیب اجزای داستان ، گویا تصویری است که از جلوی چشم می گذرد . از نقطه ای آغاز می گردد و در مرحله ای پایان می پذیرد و آخر نیز نتیجه گیری . نتیجه گیری او نیز مانند بسیاری از داستان ها و ماجراها کلیشه ای است و گویا تأکیدی است بر گفتار گذشته اش . بارها و بارها این موضوع را که « احمق مردا که دل در این جهان بندد که نعمت بدهد و زشت باز ستاند » ( ص 235 )  تکرار می کند . در کل سخن پایانی او ، بی اعتباری جهان است و مرگ همچون سایه ای بر پایان همه داستانهایش قامت گسترانیده است . همچنان که در ماجراهای علی حاجب ، کشته شدن ارسلان خان ترک به دست برادرش بغلاخان ، فرو گرفتن اریاق و غازی و پس از مرگ احمد حسن میمندی به این موضوع اشاره دارد . به عنوان نمونه ، پس از فرو گرفتن علی حاجب می نویسد : « این است علی و قومش و روزگارش که پایان آمد و احمق کسی که دل در این گیتی غدّار فریفتگار بندد و نعمت او را هیچ شمرد » ( ص 49 ) .

سنگدلی و بی رحمی نسبت به حسنک در این داستان به بی نهایت می رسد . از همان لحظه ی بازداشت به دست علی رایض تا فحش و ناسزاهای بوسهل به او در هنگام بازداشت ، سخنان زشت توسط میکائیل هنگام آوردن حسنک به سوی دار ، تا می رسیم به زمان بردار کردن او که او برهنه می سازند و به شتاب او را بردار می برند و از آوردن  کلاه خودی از قصد تنگ ، تا سنگ ها سر او را تباه سازد و بریدن سرش و آویختن بردار ، قریب هفت سال . حتی بوسهل نیز با کشته شدن حسنک آرام نمی گیرد و سر بریده شده ی او را بازیچه ی خویش قرار می دهد که مورد سرزنش ابوالحسن حربلی قرار می گیرد ، « ای ابوالحسن ، تو مردی مرغ دلی ، سر دشمنان چنین باید » (ص 236 ) .

در لابه لای داستان با اعمال و آداب و رسوم مختلف آن دوران بر می خوریم که در خور توجهند . نامه بر گرفتن ، خلعت دادن ، مال و نعمت به نام پادشاه قباله نوشتن ، طرز نشستن در جایگاه به خصوص « چنانکه در ملاقات حسنک با خواجه احمد به زبان نصر خلف آمده است ، امیر حسنک را هر چند خواست که پیش وی نشیند ، نگذاشت و بر دست راست من نشست و [ بر ] دست راست ، خواجه ابوالقاسم کثیر و بو نصر مشکان را بنشاند و بوسهل بر دست چپ خواجه » (ص 231 ) . مشورت با دیگران ، دار بر کنار مصلی زدن ، نامیدن جاهای مختلف شهر ، « از کران بازار عاشقان در آوردند »   ( ص 234 ) و « مراسم عزاداری که آورده « ماتم پسر سخت نیکو بداشت » ( ص 236 ) .

اعتقاد به قضا و قدر ، در جای جایِ داستان به چشم می آید که نشئت گرفته از اعتقاد دینی بیهقی به اشاعره می باشد که انسان هیچ گونه اختیاری از خود ندارد . چنانکه در چند جای داستان با این تفکر بیهقی رو به رو هستیم . « لا تبدیل لخلق ا... » ( ص 226 ) .

« قضای ایزد با تضریب های وی موافقت نکرد » ( ص 227 ) و « قضا در کمین بود ، کار خودش می کرد » ( ص 229 ) .

همچنین تأثیر دعا که می تواند بازدارنده قضا و سرنوشت شوم باشد ، « این بود که گفتی مرا دعای نشابوریان بسازد و نساخت » ( ص 235 ) .

بیهقی در این داستان مانند بسیاری از قسمت های کتاب خویش اصل امانتداری را حفظ می نماید و چیزی را نمی گوید ، مگر آنکه آن را با چشم دیده و یا از شخص معتمدی شنیده است . مانند : (( محمد عبدوس گفت : از نصر خلف که دوست من بود که چه رفت ؟ و پس از آن از ابوالحسن حربلی که . . .)).

و سخن آخر: اینکه در این داستان می توان به نکات ارزنده ای پی برد که شمّه ای از آنها در این مقاله ارائه شده است و پایان سخنان را با شعر یکی از شعرای نیشابور زینت می دهیم که در مورد مرگ حسنک گفت :

ببرید سرش را که سران را سر بود                     آرایش دهر و ملک را افسر بود

گر قرمطی و جهود و گر کافر بود                        از تخت بدار بر شدن منکر بود

 

منابع :

1- بیهقی ، ابوالفضل ، تاریخ بیهقی ، با شرح خطیب رهبر ، انتشارات مهتاب ، چاپ یازدهم ، 1386 ، ج 1

2- اسلامی ندوشن ، محمد علی ، جهان بینی بیهقی ، یاد نامه بیهقی ، دانشکده ادبیات و علوم انسانی ، مشهد ، 1350

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۱ ، ۰۶:۱۷
رضا حارث ابادی

تاریخ بیهقی

مشهورترین اثر بیهقی "تاریخ" اوست که از مهمترین کتب تاریخ و ادب فارسی است در شرح سلطنت "آل سبکتکین" در سی مجلد که در آن از تشکیل دولت "غزنوی" تا اوایل سلطنت" ابراهیم بن مسعود" سخن گفته است، اما اکنون فقط قسمتی از وقایع سلطنت "مسعود بن محمود غزنوی" و "تاریخ خوارزم" از زوال دولت "آل مأمون" و افتادن آن به دست سلطان محمود و حکومت "آلتون تاش حاجب"، در تا غلبه ی "سلاجقه"، موجود است. درباره ی سبک و شیوه نگارش این کتاب و مؤلف آن سخن بسیار گفته و نوشته‌‌‌‌اند و از میان همه نوشته‌‌ها به قول استاد فیاض_بیهقی شناس_ بسنده مى کنیم که :بیهقی گزارشگر حقیقت بود.
معرفی آثار:

کتابی که امروز به نام «تاریخ بیهقی» می‏شناسیم، در آغاز «تاریخ ناصری» خوانده می‏شده است به دو احتمال: نخست به اعتبار لقب سبکتگین(پدر محمود غزنوی) که ناصرالدین است و این کتاب تاریخ خاندان و فرزندان و فرزندزادگان وی بوده، و دیگر لقب سلطان مسعود که «ناصرالدین الله» بوده است. به هر حال کتاب به نامهای دیگری نیز نامیده می‏شده، از این قرار:
تاریخ آل ناصر، تاریخ آل سبکتگین، جامع التواریخ، جامع فی تاریخ سبکتگین و سرانجام تاریخ بیهقی، که گویا بر اثر بی‏ توجهی به نام اصلی آن (تاریخ ناصری) به این نامها شهرت پیدا کرده بوده است. بخش موجود تاریخ بیهقی را «تاریخ مسعودی» نیز می‏خوانند از جهت آنکه تنها رویدادهای دوره پادشاهی مسعود را در بر دارد.

ویژگی سخن

اهمیت تاریخ بیهقی از دو جهت است یکی از جهت تاریخ نگاری و دیگر از لحاظ هنر نویسندگی.

1- نثر بیهقی نوعی نثر داستانی است که در خدمت محتوای تاریخی قرار گرفته است.
2- در مواردی که نویسنده مناسب دانسته، از اطناب استفاده شده اما در مجموع ایجاز در کلام کاملاً بارز است و این، یکی از جلوه های بارز «بلاغت طبیعی» در سخن بیهقی است.
3- تمثیلات و تعبیرات به کار رفته، بلیغ و زیباست.
4- استشهاد به تاریخ و قصه.
5- آفرینش واژه ها و ترکیبات بدیع.
6-استفاده طبیعی و غیر متکلفانه از لغات و جمع مکسر و گاهی هم عبارات عربی.
7-حذف افعال و حتی گاهی قسمتی از یک عبارات به قرینه، بنا به اقتضای بلاغت کلام.
8- زیبایی و خوش آهنگی کلام.
9- توصیف دقیق و جذاب وضعیت ظاهری و باطنی افراد.
10-تجسم و تصویر هنرمندانه صحنه ها و اشیا.
11- ایجاز و اطناب به جا و طبیعی.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۱ ، ۱۳:۱۴
رضا حارث ابادی

ادب ، تاریخ ، دانش و هنر سبزوار در قرن دهم هجری قمری و ناموران آن
کاشفی سبزواری :

 کمال الدین حسین بن علی بیهقی کاشفی سبزواری ، مشهور به «ملاحسین کاشفی» یا «ملاحسین واعظ» (820ـ910 هجری قمری) از جمله مولفان پرکار و واعظان معروف قرن نهم و دهه آغازین قرن دهم است . وسعت اطلاعات و توانایی وافرش در تألیف و تصنیف ، وی را در شمار نویسندگان پر نام و پرآوزه فارسی درآورده است .

 

به نوشته دکتر صفا : «ولادتش در واسطه نیمه قرن نهم در سبزوار قصبه بیهق اتفاق افتاد و ... چون بانگی خوش و بیانی دلپذیر و اطلاعاتی بسیار داشت ، مواعظش محل قبول همگان بود ... از سبزوار به نیشابور و از آنجا به مشهد در (860 هجری قمری) و سپس برای زیارت مزار خواجه سعدالدین کاشغری که از کبار مشایخ نقشبندی بوده به هرات رفت و در آنجا با مولانا جامی ملاقات کرد و در همان شهر به وعظ و تذکیر و تصنیف ادامه داد و با رجال و شاهزادگان آشنایی و مجالست یافت و چون نوبت پادشاهی به سلطانحسین میرزای بایقرا رسید بر مرتبت بسیار یافت و به ترغیب و تشویق او تصانیف بسیار پرداخت ... تا به سال 910 هجری قمری برابر با 1504 میلادی در گذشت . درباره اعتقاد او ، از زمان حیاتش ، اختلاف بود ، چنانکه در پاره یی نواحی به رقض و در پاره یی دیگر ، به تسنن اشتهار داشت و چون فرزندش فخرالدین علی ، به تصرح ، او را پیرو طریقت نقشبندیان که همه از اهل سنت بوده اند ، دانسته ، مسلم می شود که متمایل به تسنن بوده و از جانبی دیگر ولایت و تربیت اولیه اش در شهر سبزوار که از مراکز قدیم شیعیان اثنی عشریست و هم تألیف کتاب جالب ، جامع و شیوای (روضه الشهداء) بستگی او را بخ مذهب تشیع نشان می دهد . بهر حال او مردی بود عالم و آزاده و شاعر و نویسنده و واعظی راهنما و پاکیزه سیرت ، و نه گرفتار پنجه ، تعصب . »
شخصیت و مراتب علمی او را ، امیر علیشیر نوایی ، در صفحه 93 (تذکره مجالس النفائس) چنین مینویسد : مولانا حسین ، کاشفی متخلص می کند و از ولایت سبزوار است و مدت بیست سالست که در شهر هرات ، ساکن و بغایت ذوفنون و پرکار ، و کم فنی باشد که او را در آن دخلی نباشد . (این مطلع ازوست) :
سبز خطا ، زمشک تر ، بر سمن مزن                                                                   سنبل تاب داد را ، و نسترن مزن
نوشته ها را گزیده و برای شما خواننده خوب بیاوریم : 
در کتاب ( تاریخ علمای خراسان ) آمده است : «هنگامی که مرحوم ملاحسین کاشفی از هرات به سبزوار وارد شد چون متهم به تسنن بود ، هنگامی که برفراز منبر قرار گرفت و مردم را به پند و اندرز سرگرم داشت ، پیرمردی که از محبان اهل بیت عصمت بود ، از جا برخاسته ، تکیه بر عصای خود داده ، منتظر بود که از وی سوالی کند تا حقیقت اعتقاد نامبرده ، بر وی مشکوف شود ، تصادفا سخن کاشفی بدینجا رسید که جبرئیل دوازده هزار مرتبه بر پیغمبر اکرم (ص) نازل شد و پیرمرد از استماع این سخن وقت را غنیمت دانسته ، پرسید بگو بدانم جبرئیل چند مرتبه بر امیرالمونین علی (ع) نازل گردید ، کاشفی که از مردم کار دیده ، جهان گشته و از بدگمانی سبزواریها ، دباره خودش با خبر بود ، بلادرنگ متوجه شد ، که پیرمرد برای آزمایش عقیده ، او چنین سوالی می کند ، وی متحیر ماند ، اگر در پاسخ پیرمرد بگوید جبرئیل بر او نازل نشده ، سبزواریها که فدائیان علی (ع) اند ، او را سنی دانسته و پیرمرد عصا را بر سر او خواهد شکست ، آخرالامر گفت : جبرئیل بیست و چهار هزار مرتبه بر آن حضرت نازل شده ، پیرمرد سوال کرد ، برای مدعای خود دلیلی هم داری ، یا برای خوشایند من چنین جوابی دادی ؟ گفت از روی دلیل چنین سخن گفته و دلیل من آن است که پیغمبر (ص) فرمود : انا مدینه العلم و علی بابها : ( که من شهر علمم , علیم در است ) و ( درست این سخن قول پیغمبر است ) . 
بنابراین هرگاه جبرئیل دوازده هزار مرتبه به مدینه وارد شده باشد ، باید که بیست و چهار هزار مرتبه در رفت و آمد ، بر آن حضرت که باب مدینه است وارد شده باشد ، مردم از حسن مجادله او تعجب کرده و با او پس از این به خوبی برگزار نمودند . »
نوشتار را کسی که دربار و ری ذوق هنر کاشفی ، نقش اساسی را داشته و هم ، جلیس و مونس او بوده ، یعنی از امیر علیشیر نوایی می خوانیم ، آنجا که نویسد : « وی از رقض ایشان عاری است و از مذهب باطل ایشان بری ، ولیکن از تهمت ، بری نیست و مولانا کاشفی چنانکه همه کس را معلوم است واعظی در غایت خوبی است و در عالم ، از بنی آدم واعظی ، به خوبی او نبوده و نیست و در مجلس وعظ او هر چند فسیح و گشاده باشد ، از کثرت جمعیت مردمان ، جای اکثر نیست و از کثرت مزاحمت خلق ، بیم هلاکت بعضی مردمان بوده و کثرت ازدحام ایشان جهت این است که آواز و انشای وی در غایت حسن و لطافت بوده و به حقیقت مغنی حضرت داوود علیه السلام در او تجلی نموده و در امت محمد (ص) کسی که صفت داوودی بر کمال داشته باشد غیر او نبوده است و ...
از بحث درباره ی مذهب کاشفی در می گذریم و از آثار و تألیفات و تصنیفات ارزنده اش یاد می کنیم : 
1.اختیارات
2.اخلاق محسنی 
3.اسرار قاسمی
4.انوار سهیلی
5.بدایع الافکار فی صنایع الاشعار
6.تحفه الصلوه
7.تحفه العلیه
8.جامع الستین
9.جواهر التفسیر ، لتحفه الامیر (عروس)
10.رساله العلویه
11.رسالهء حاتمیه
12.رساله دراوراد ادعیه
13.رساله در علم اعداد
14.روضه الشهدا
15.فتوت نامهء سلطانی
16.لباب معنوی فی انتخاب مثنوی (لب لباب)
17.مختصر الجواهر
18.مخزن الانشا
19.مراصد الاسنی فی اسما الحسنی
20.مواهب علیه یا تفسیر حسینی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۱ ، ۰۴:۵۱
رضا حارث ابادی

در حق خواجه ابوالفضل بیهقی کم لطفی شده است


در حق خواجه ابوالفضل بیهقی کم لطفی شده است

 

اول آبان ماه هر سال از سوی عده ای از فرهنگ دوستان و علاقه مندان به تاریخ و ادبیات کشورمان ، به عنوان روز بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی تاریخ نگار بزرگ ایران و نویسنده صاحب سبک نثرفارسی پیشنهاد شده است.
با این حال این روز تا کنون در تقویم جمهوری اسلامی ایران رسماً به ثبت نرسیده و حتی متأسفانه جای برگزاری یک مراسم سالیانه محلی نیز درراستای بزرگداشت این مورخ گرانقدر و نویسنده چیره دست ایرانی ، در شهر زادگاهش سبزوار خالی است.
البته در آبان ماه 1386 مراسم بزرگداشتی برای این چهره ملی کشور در دانشگاه حکیم سبزواری برگزار شد ، لیکن چنین مراسمی دیگر ، در سالهای بعد تکرار نشد.
این درحالی است که جایگاه تاریخی و ادبی ابوالفضل بیهقی در نزد اهل دانش و فن جایگاهی بسیار ارزشمند و منحصر به فرد است . به طوری که برخی از متخصصین ، کتاب تاریخ مسعودی (بیهقی) را به لحاظ ادبی شاهنامه نثر فارسی دانسته و به لحاظ تاریخی منبع معتبر و دست اول وقایع تاریخ کشور در دوران غزنویان به حساب آوردده اند.
نظر به همین جایگاه ارزشمند ابوالفضل بیهقی بود که در سال 1386 در جریان برگزاری مراسم بزرگداشت این شخصیت ارزشمند ملی ، دکتر غلامعلی حداد عادل رئیس وقت مجلس شورای اسلامی اقدام به ارسال پیامی پرمغز به ستاد برگزاری این مراسم در دانشگاه حکیم سبزواری کرد .دراینجا به مناسبت نزدیک شدن به اول آبان روز پیشنهادی بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی ، بخش هایی از پیام دکتر حدادعادل را از نظر می گذرانیم :

دکتر غلامعلی حداد عادل :

خواجه ابوالفضل بیهقی سرآمد مورخان و ادیبان سراسر دوره اسلامی ایران است.

تاریخ گرانسنگ بیهقی نه تنها یک سند تاریخی معتبر، که یک نمونه درخشان نثر فصیح، پخته و سخته فارسی است. اینک جای افسوس است که تنها بخش اندکی از تاریخ مفصلی که خواجه ابوالفضل بیهقی تألیف کرده بود، به جا مانده؛ اما همین مجلد بازمانده، ذخیره ای ارزنده و آموزنده است.
بیهقی دبیری است که نویسندگان و ادیبان باید از وی شیوه درست نویسی و زیبانویسی، و تاریخ نگاران از وی، دقت، عدل، انصاف، شجاعت و صداقت را بیاموزند. اگر از همه کتاب بیهقی تنها «قصه بر دار کردن حسنک وزیر» بر جا مانده بود، همین مختصر می توانست گواه صحت این مدعا باشد که وی سرآمد ادیبان مورخ و مورخان ادیب در سراسر دوره اسلامی ایران است.
خواجه ابوالفضل بیهقی که دانشگاه تربیت معلم سبزوار به بزرگداشت وی همت گماشته است، یکی از بزرگ ترین نویسندگان و مورخان کشور و یکی از فرزندان افتخارآفرین ایران زمین، بیهق و سبزوار است.
اینجانب که از دیرباز توفیق آشنایی با تاریخ بیهقی و بخت برخورداری از سخن شیرین و حکمت آمیز و حقایق تلخ و عبرت آموز این کتاب یگانه را داشته ام، اهتمام دانشگاه تربیت معلم سبزوار را در بزرگداشت این شخصیت بزرگ و معرفی وی را به نسل جوان کشور، اقدامی ستودنی می دانم و از همه کسانی که در برپایی این همایش سهیم و مؤثر بوده اند، قدردانی می کنم. امید برومندی

منبع :سبزوار پیام  http://www.sabzevarpayam.com/notes.php?id=3849

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۱ ، ۰۵:۰۰
رضا حارث ابادی

یک استاد دانشگاه: باید به مقام علمی ابوالفضل بیهقی ، ادیب و مورخ بزرگ ایرانی توجه شود


یک استاد دانشگاه:  باید به مقام علمی ابوالفضل بیهقی  ادیب و مورخ بزرگ ایرانی توجه شود

مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری خواستار توجه بیشتر مسوولان به بزرگداشت خواجه ابوالفضل بیهقی ادیب و مورخ بزرگ ایرانی و مولف کتاب ارزشمند تاریخ مسعودی شد.

دکتر استاجی روز چهارشنبه در گفت و گو با خبرنگاران به مناسبت نزدیک شدن به اول آبان روزی که برای بزرگداشت مقام تاریخی و ادبی ابوالفضل بیهقی پیشنهاد شده است ، افزود: متأسفانه علیرغم اینکه این نویسنده و مورخ برجسته کشورمان شایسته برگزاری سمینارهایی در حد ملی است ، اما حتی در حد شهر سبزوار هم کار قابل توجهی برای وی و بسیاری دیگر از مفاخر ملی این شهرستان انجام نشده است.

وی افزود : البته در سال 86 دانشگاه حکیم سبزواری با پیام دکتر غلامعلی حدادعادل رییس وقت مجلس شورای اسلامی و با حضور تعدادی از اساتید برجسته ادبیات کشور از جمله دکتر محمد جعفر یاحقی ( والبته جناب آقای محمود دولت آبادی )،به برگزاری مراسم یک روزه ای در جهت بزرگداشت ابوالفضل بیهقی اقدام کرد.
وی در پاسخ به این سووال که آیا گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه حکیم سبزواری امسال برنامه ای برای بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در نظر گرفته است ؟، گفت : گروه های آموزشی هیچ گونه بودجه خاصی ندارند و نمی توانند به صورت مستقل اقدام به برگزاری چنین مراسمی کنند.
ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی مورخ و نویسنده صاحب سبک نثر فارسی است که در روستای حارث آباد بیهق در نزدیکی سبزوار امروزی، متولد شد.وی در بزرگسالی به سبب شایستگی هایش به سمت صاحب دیوان دربار غزنویان انتخاب شد و کتاب ارزشمند تاریخ بیهقی را در ارتباط با تاریخ ایران در دوره غزنویان و مدتی قبل از آن تألیف که این کتاب به لحاظ صحت اطلاعات مندرج در آن ، در ردیف یکی از مهمترین کتب مرجع تاریخ دوره هایی از ایران محسوب می شود و هم به لحاظ سبک نویسندگی پدید آورنده سبکی خاص در ادبیات فارسی است. 
منبع :سبزوار پیام http://www.sabzevarpayam.com/interviews.php?id=3852
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۱ ، ۰۴:۵۳
رضا حارث ابادی

نان حلال خیلی خیلی خوب است. من نان حلال را خیلی دوست دارم. ما باید همیشه دنبال نان حلال باشیم. مثل آقا تقی. آقاتقی یک ماست‌بندی دارد. او همیشه پولِ آبِ مغازه را سر وقت می‌دهد تا آبی که در شیرها می‌ریزد و ماست می‌بندد حلال باشد. آقا تقی می‌گوید: آدم باید یک لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد تا فردا که سرش را گذاشت روی زمین و عمرش تمام شد، پشت سرش بد و بیراه نباشد.

دایی من کارمند یک شرکت است. او می‌گوید: تا مطمئن نشوم که ارباب رجوع از ته دل راضی شده، از او رشوه نمی‌گیرم. آدم باید دنبال نان حلال باشد. دایی‌ام می‌گوید: من ارباب رجوع را مجبور می‌کنم قسم بخورد که راضی است و بعد رشوه می‌گیرم!

عموی من یک غذاخوری دارد. عمو همیشه حواسش است که غذای خوبی به مردم بدهد. او می‌گوید: در غذاخوری ما از گوشت حیوانات پیر استفاده نمی‌شود و هر چه ذبح می‌کنیم کره الاغ است که گوشتش تُرد و تازه است و کبابش خوب در می‌آید. او حتماً چک می‌کند که کره الاغ‌ها سالم باشند وگرنه آن‌ها را ذبح نمی‌کند. عمویم می‌گوید: ارزش یک لقمه نان حلال از همه‌ی پول‌های دنیا بیشتر است!! آدم باید حلال و حروم نکند. عمو می‌گوید: تا پول آدم حلال نباشد، برکت نمی‌کند. پول حرام بی‌برکت است.

من فکر می‌کنم پدر من پولش حرام است؛ چون هیچ‌وقت برکت ندارد و همیشه وسط برج کم می‌آورد. تازه یارانه‌ها را خرج می‌کند و پول آب و برق و گاز را نداریم که بدهیم. ماه قبل گاز ما را قطع کردند چون پولش را نداده بودیم. دیشب می‌خواستم به پدرم بگویم: اگر دنبال یک لقمه نان حلال بودی، پول ما برکت می‌کرد و همیشه پول داشتیم؛ اما جرأت نکردم. ای کاش پدر من هم آدم حلال خوری بود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۱ ، ۰۴:۳۰
رضا حارث ابادی

ویژگی خاص «آیة‌الکرسی»

«آیة‌الکرسی» دارای 50 کلمه است که در هر کلمه آن برکتی وجود دارد.

ویژگی خاص «آیة‌الکرسی» مبنی بر «غرر الآیات» بودن
«غرر» جمع غرّه و به معنای درخشندگی و برجستگی است که معمولاً در لغت نیز به سفیدی موجود در پیشانی گاو و یا گوساله به دلیل دورنمای خاص آن، غره گفته می‌شود.

هر آیه‌ای از آیات قرآن، شأن و منزلت خاص خودش را دارد که با این شأن و جلالت از دیگر آیات ممتاز می‌شود اما برخی آیات، درخشش، برجستگی، نقش کلیدی و زیربنایی ویژه‌ای دارد از این رو به آیاتی که این درخشندگی و این برجستگی را دارد غرر آیات گفته می‌شود.

بیان معیارهای «غرر الآیات»
کلیدی بودن آیات قرآن، آن آیات کلیدی که دیگر معارف به آن برمی‌گردد، می‌تواند راهگشای فهم بسیاری از آیات و روایات معصومان باشد. همچنین اتقان و استحکام، جمع بین برهان و عرفان، علو متن و متین بودن آن و محتوای بسیار در یک متن کوتاه که به لحاظ ادبی آن را ایجاز اعجاب‌انگیز می‌گویند از جمله خصایص ممتاز آیة‌الکرسی به شمار می‌رود.

مهم‌ترین ویژگی «آیة‌الکرسی»
مهم‌ترین ویژگی «آیة‌الکرسی» از نظر مرحوم علامه طباطبایی (ره) بحث توحیدی آن می‌باشد. ایشان آیات «غرر» را از آیاتی بر می‌شمرد که توحیدی است به دلیل اینکه همه مسائل اسلامی و قرآنی اعم از عقاید، اخلاق، احکام و حقوق به نوعی به توحید باز می‌گردد.آنچه در روایت اخیر وجود دارد این نکته را می‌رساند که «آیة‌الکرسی» یکی از آن گنجینه‌ها و خزینه‌های الهی است که بحث توحیدی یعنی معرفی خود خدا و توحید صفاتی را به نحو احسن بیان می‌کند
«آیة‌الکرسی» سرور تمام قرآن و معارف دینی است
توحید، زیربنای تمام معارف و اعمال شایسته است، بنابراین بیشترین آیات کلیدی، آیات توحیدی است شاید بتوان گفت علامه طباطبایی غالب آیات توحیدی و برجسته را غرر آیات می‌داند از این رو شاگرد ایشان علامه جوادی آملی یک توسعه‌ای در غرر آیات داده‌اند.

چرا مرحوم علامه طباطبایی، آیة‌الکرسی را سید و غرر آیات برشمرده است؟
سخنی از امام صادق (علیه السلام) است که می‌فرمایند : «ابوذر از پیامبر (صلی الله علیه وآله) پرسید از میان آیاتی که بر شما نازل شد، کدام یک از همه برتر است حضرت فرمودند: «آیة‌الکرسی» ، همچنین از امام علی (علیه السلام) روایت شده است که می‌فرمایند: «بارها شنیده‌ام که حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) می‌فرمودند :« سیدالکلام القرآن آقای تمام سخنان، قرآن است و آقای تمام قرآن سوره مبارکه بقره و آقای سوره بقره و معارف قرآن «آیة‌الکرسی» است .»

لذا این روایات باعث می‌شود «آیة‌الکرسی» غرر نامیده شود.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در ذیل همین حدیث به حضرت امیر (علیه السلام) فرمودند: یا علی (علیه السلام) در آیة‌الکرسی 50 کلمه است که در هر کلمه‌ای از آن برکتی وجود دارد.در روایت دیگری از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) سۆال شد کدام آیه اعظم آیات قرآن است شروع به خواندن آیة‌الکرسی کردند و فرمودند: «اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ به شیءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ به ما شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَۆُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ».

پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) در ذیل همین حدیث به حضرت امیر (علیه السلام) فرمودند: یا علی (علیه السلام) در آیة‌الکرسی 50 کلمه است که در هر کلمه‌ای از آن برکتی وجود دارد

عالی‌ترین اسامی خداوند در «آیة‌الکرسی» نهفته است
در میان روایات، روایات بسیار زیبایی هست که از آن‌ها نیز به غرر روایات یاد می‌شود. در صفحه 360 کتاب «مجمع‌البیان» روایتی از امام باقر (علیه السلام) آمده است که می‌فرمایند: «ان لکل شیء ذروة و ذروة القرآن آیةالکرسی»؛ هر چیزی اوج و قله‌ای دارد که اوج قرآن کریم «آیة‌الکرسی» است، البته جنبه توحیدی آیة‌الکرسی بسیار مهم است. در «آیةالکرسی» عالی‌ترین اسماء حسنا الهی از جمله؛ حی، قیوم، العلی، العظیم و مانند آن وجود دارد.

آخرین نکته در خصوص غرر آیات بودن «آیة‌الکرسی»
آخرین نکته در خصوص غرر آیات بودن «آیة‌الکرسی» روایتی است که در آن علی علیه‌السلام می‌فرمود: «رسول خدا (صلی الله علیه وآله) به من خبر داد که» آیة‌الکرسی از گنج‌های زیر عرش پروردگار به ایشان عطا شده است که قبل از پیامبر (صلی الله علیه وآله) به هیچ کسی عطا نشده بود لذا این آیه از اختصاصات حضرت رسول (صلی الله علیه وآله) و از گنجینه‌های زیر عرش پروردگار به شمار می‌رود.

 اهمیت، عظمت و خواص آیة‌الکرسی
هر چه در عالم طبیعت است مسبوق به وجود غیر طبیعی آن در مخزن غیبی است و این نکته مهمی است که در آیه 21 سوره «حجر» آمده است «وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ»؛ هر چه در عالم وجود دارد گنجینه‌های آن در نزد خداست.

از این آیه شریفه فهمیده می‌شود هر چیزی نه تنها یک خزینه بلکه خزانه‌هایی دارد و این مسئله بیانگر آن است که خزانه‌های الهی متعدد هستند، همچنین آنچه در روایت اخیر وجود دارد این نکته را می‌رساند که «آیة‌الکرسی» یکی از آن گنجینه‌ها و خزینه‌های الهی است که بحث توحیدی یعنی معرفی خود خدا و توحید صفاتی را به نحو احسن بیان می‌کند.

«آیة‌الکرسی» اثر شفا و شفاعت دارد و می‌خواهد ما را با توحید ناب آشنا کند که اگر توحید در زندگی انسان سایه افکند بسیاری از مسائل دیگر حل خواهد شد چرا که بازگشت بسیاری از معارف و احکام دین به مسئله توحید است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مهر ۹۱ ، ۰۴:۲۰
رضا حارث ابادی

بچـه کـه بودیـم ... 

بچه بودیم ار آسمان باران می آمد

بزرگ شده ایم از چشمهایمان می آید

بچه بودیم همه چشمای خیسمون رو میدیدن
بزرگ شدیم هیچکی نمیبینه

بچه بودیم تو جمع گریه می کردیم 
بزرگ شدیم تو خلوت

بچه بودیم راحت دلمون نمی شکست 
بزرگ شدیم خیلی آسون دلمون می شکنه
بچه بودیم همه رو 10 تا دوست داشتیم
بزرگ که شدیم بعضی ها رو هیچی

بعضی هارو کم و بعضی ها رو بی نهایت دوست داریم

بچه که بودیم قضاوت نمی کردیم و همه یکسان بودن 
بزرگ که شدیم قضاوتهای درست و غلط باعث شد که 
اندازه دوست داشتنمون تغییر کنه

کاش هنوزم همه رو 
به اندازه همون بچگی ۱۰ تا دوست داشتیم

بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم

یک ساعت بعد از یادمون میرفت

بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها تو یادمون

 مونده و آشتی نمی کنیم

بچه که بودیم بزرگترین آرزومون داشتن کوچکترین چیز بود 

بزرگ که شدیم کوچکترین آرزومون داشتن بزرگترین چیزه

 بچه که بودیم بچه بودیم

بزرگ که شدیم بزرگ که نشدیم هیچ؛

دیگه همون بچه هم نیستیم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۱ ، ۰۹:۱۰
رضا حارث ابادی

«آیین رزم در عصر غزنویان و تاریخ بیهقی»

فرمانروایی مسعود از همان آغاز با اغتشاش های ترکمنان مواجه بود. تاریخ بیهقی یکی از بهترین منابع شناخت سلطنت مسعود است. که آداب و آیین لشگر کشی این دوره را به نحوی صمیمی، اما عبرت انگیز بیان می کند. وی با هنر خاص نویسندگی خود به بیان جزئیات وقایع می پردازد. صحنه های جنگی را با توصیفی کامل در برابر دیدگان خواننده به نمایش میگذارد و به بیان نحوه و سرعت حرکت سپاه، ترتیب حرکت آنان، جایگاه امیران، اعیان و رسولان، نوع اسلحه، چگونگی پوشش و ... می پردازد.
اولین جنگ در تاریخ بیهقی جنگ حسن سلیمان –حاکم ری- با آل بویه است که بیهقی ماجرای آمدن رسول آل بویه و گذشتن لشگر حسن سلیمان و مردم مسلح و همچنین رجز خوانی حسن سلیمان برای دشمن و نحوه جنگ را شرح می دهد.
در حالت کلی سپه سالار با بیرق ها و ملازمان در قلب و میانه لشگر قرار می گرفت. جلوی آنها طلایه بود. که به آنها پیشرو هم میگفتند. سمت راست میمنه و سمت چپ را میسره می خواندند. سپاهیانی که دردو جانب لشگر مستقر بودند به منزله بالهای سپاه بودند و جناح خوانده میشدند. در پشت لشگر هم ساقه حرکت می کرد.
یکی از نمونه های تعبیه جنگی را در حمله خوارزمشاه به علی تگین و فتح بخارا می بینیم. نمونه دیگر در حمله امیر مسعود به ترکمنان در طلخاب میبینیم. که بر ماده پیلی مینشیند و اسبی پنجاه بر گرداگرد او از سلطان محافظت میکنند. یکی از وظایف ساقه نشینان به دو نیم کردن فراریان و هزیمتیان بود.
منجنیق آلتی برای سنگ اندازی و تخریب بود. مرکب از فلاخن مانندی بزرگ که بر سر چوبی قوی تعبیه می شد.
فلاخن آلت سنگ اندازی است که از رسن دوتاه سازند. عراده آلتی جنگی و کوچکتر از منجنیق است که در صف اول جنگ پیادگان قرار داشت. مطرد نیزه کوتاهی است که توسط غلامان سرایی حمل میشده است.ناچخ که به آن تبرزین نیز میگویند، نوعی تبر است. بعضی هم گویند که سنانی دو شاخ است ولی به هر روی یکی از سلاحهای مخصوص پادشاهان بوده است. البته در عهد غزنوی اغلب سلاحداران با خود ناچخ هم حمل می کرده اند.
مردمان بخارا: تیر انداز و غازی پیشه بوده اند. جنگ افزار های تولیدی سمرقند در سراسر ایران معروف بوده، صادرات خوارزم : تیر، کلاه، کمان، شمشیر و سپر بوده. شمشیر های فرغانه و کمان های شهر چاچ و استر بلخی معروف بوده است.
نقش فیلها بسیار زیاد بوده و سلطان مسعود در بسیاری از جنگها بر اسب سوار بوده و فقط در مواقع لزوم مانند فرار بر اسب سوار می شده است.
از نکات دیگر وضعیت جغرافیایی منطقه، آب و هوا، غله و آب و ... بوده است که در بسیاری از  موارد به علت نامساعد بودن یک یا چند مورد از موارد فوق بزرگان از مسعود می خواهند لشگر کشی نکند که وی با استبداد رایی که داشت به توصیه ها گوش نمی کند و در اغلب موارد باعث پشیمانیش می شود.
لشگریان مسلمان برای ادای نماز اغلب با مشکل روبرو میشدند و گروه گروه نماز می خواندند. جنگ تا غروب آفتاب ادامه داشت. شروع جنگ نیز با نواختن کوس و بوغ اغلب در بامداد صورت می گرفت.
در پایان جنگ نیز لشگر پیروز به مناطق مختلف فتح نامه مینویسد و می فرستد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۱ ، ۰۲:۰۵
رضا حارث ابادی

نثرنویسی به سبک بیهقی


اهمیت عظیم کتاب تاریخ  بیهقی ،شاهکار ابوالفضل بیهقی  این  است، که  به جهت  اینکه خود در، دربار شاهان بوده،  اخبار و اطلاعات  بسیار دقیق ، موثق و معتبر بدون واسطه  در اختیار  داشته، و خود شاهد عینی جریانات روزمره  امور بوده،  و  سندیت آن بسیار مورد قبول اهل فن است ،و از طرفی انسانی صادق  ودرستکار وخوش گفتاری است ،  و صداقت در گفتارش موج می زند.

تاریخ بیهقی

ادبیات پارسی دوبال پرواز دارد یکی در نثر ودیگری درنظم  ،همانگونه که شعر پارسی،  مدیون خدمات وزحمات شاعران بزرگ است ، نثر پارسی نیز مدیون خدمات ارزشمند بسیاری  از بزرگان از جمله : بیهقی، خالق تاریخ بیهقی است .

ابوالفضل بیهقی ، متولد 385 در بیهق در روستای حارث آباد شهرستان سبزواربوده و در جوانی حدود 27 سالگی به نزد بونصر مشگان که رئیس   دیوان رسالت دربار، پادشاهی سلطان محمود غزنوی  راه یافت، و بونصر نیز به جهت پاکی نفس او ، وی راهمانند ، فرزندان خویش بسیار گرامی داشت، گرچه دربار سلطان محمود ومسعود وسایرسلاطین اورا  گاهی محبوب وگاهی مطرود می نمود، وروزگار او  افت وخیزی هایی نیز در این روز گار غدار  داشته، تا جایی که  در اواخر عمر از قبول هرگونه شغلی کناره گیری نموده، و عملا درسال 448 به نگارش کتاب خویش مشغول شد.

اهمیت عمده ادبی  کتاب او در این است، که یکی از شاهکاری های ادب پارسی در نثر قبل از نگارش گلستان سعدی بوده، بیهقی، اطلاعات بسیار جامع وکامل در خصوص تاریخ روزگارعصر خویش که سند معتبری است بجا گذاشته ،او در جامعه شناسی خطه خود، و نیز جمعیت شناسی  مردم روزگارش، در خصوص علم سیاست  وعبرت  روزگار و واقعه نگاری در قالب نثر خاص خود،اعجازی نموده ،ضمن اینکه نگارش مطالب بسیار دقیق  وبا ذکر جزیئات است ،اهمیت عظیم  کتاب  تاریخ  بیهقی ،شاهکار  ابوالفضل بیهقی  این  است، که  به جهت  اینکه خود  در، دربار شاهان بوده،  اخبار و اطلاعات  بسیار دقیق ، موثق و معتبر بدون واسطه  در اختیار  داشته، و خود شاهد عینی جریانات روزمره  امور بوده،  و  سندیت آن بسیار مورد قبول اهل فن است ،و از طرفی انسانی صادق  ودرستکار وخوش گفتار است ،  و صداقت در گفتارش موج می زند،لذا با شیوای وشیرینی خاص  در کلام خود  بصورت نثر معمول روزگار خویش،  که   اطناب مطلوب  بیان نموده است .

 نثر او نثر داستان نویسی است، از آنجا که بشدت اعتقادات مذهبی دارد وپابند به اسلام وقرآن و قبر وقیامت است، لذا در نگارش مطالب  به  امانت قلم وقیامت کبری اعتقاد دارد، و با همگان با احترام وادب سخن می گوید، آن چنان مودب است، که ادب او ذاتی است ،تملق وچاپلوسی نمی کند، او در بیان واقعه و نگارش تاریخ روزگار خود چنان دقیق و معتبر می نویسد، این عوامل همگی سبب شده،  که از بیهقی  یک چهره بی همتا در شیوه نگارش کتابش بسازد ، و مخاطب به راحتی با  خود او و مطالب کتابش  انس والفت می گیرد،  شیوه  تاریخ نویسی او چنان است، که از مخاطره های زمانه ، خاطره ساخته است .

او در بخشی از  کتابش  چنین می گوید :« در دیگر، تواریخ چنین طول وعرض نیست ، که احوال را آسانتر گرفته اند، وشمه یی بیش  یاد نکرده اند، اما من چون این کار پیش گرفتم ،می خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم ، وگرد زوایا و خبایا برگردم  ،تا هیچ چیز از احوال پوشیده نماند و اگر این کتاب دراز شود و خوانندگان از خواندن ملالت افزاید ،طمع دارم به فضل ایشان که مرا از مبرمان نشمرند، که هیچ چیز نیست  که به خواندن نیرزد ، که اخر هیچ حکایتی از نکته یی که به کار آید خالی نباشد»

یکی از ابتکارات بیهقی در نگارش کتاب این است که هر جا که خودش شاهد واقعه وصحنه ها نبوده  سند و منبع وماخذ را معرفی  نموده « از خواجه طاهر دبیر شنودم – پس از آن که امیر مسعود از هرات به بلخ آمد و کار ها یکرویه گشت»

نثر او نثر داستان نویسی است، از نجا که بشدت اعتقادات مذهبی دارد وپابند به اسلام وقرن و قبر و قیامت است، لذا در نگارش مطالب به امانت قلم ،و قیامت کبری اعتقاد دارد، و، با همگان با احترام و ادب سخن می گوید، ن چنان مودب است، که ادب او ذاتی است ،تملق و چاپلوسی نمی کند، او در بیان واقعه و نگارش تاریخ روزگار خود چنان دقیق و معتبر می نویسد، این عوامل همگی سبب شده، که از بیهقی یک چهره بی همتا در شیوه نگارش کتابش به سازد ، و مخاطب به راحتی با خود او ،و مطالب کتابش انس والفت می گیرد، شیوه تاریخ نویسی او چنان است، که از مخاطره ها زمانه ، خاطره ساخته است.

اودر ذکر  بیان مطالب وموضوعات دقت خاصی نموده حتی تعداد حاضران و اصناف گوناگون و نوعلباس و پوششش آنان و نحوه سخن گفتن وحالات روحی آنان و جایگاه نشستن آنان بیان نموده  و تقدم وتاخر مطالب را رعایت نموده و نحوه نگارش در تاریخ به شیوه داستان نویسی است بدین شیوه که مطالب واقعی در قالب کلمات به شیوه خودش بیان می کند که جالب وجذاب است در جایی می گوید «من برخاستم وکسان فرستادم و قوم حاضر آمدند ،پیش امیر رفتیم . چون بنشستیم امیر حال با ایشان گفت » در این یک سطر جمله بیهقی ما شاهد هشت فعل: برخاستم ،فرستادم ،آمدند،رفتیم ،بنشستیم ، گفت  هستیم این شیوه نگارش بیانگر چند موضوع است که رخ داده و مطالب اضافی حذف شده گرچه شیوه نگارش او اطناب است اما اطناب زاید نیست او در نوع کار خود خلاقیت داشته است.

بیهقی در نگارش زمانی که سلطان مسعود که جانشین پدرخود سلطان محمود  شده ، ومراسم سوگواری وفات  سلطان محمود است ، با دقت نظر در ثبت واقعه چنین یادمی کند« امیر،  دیگر روز بار داد، با قبایی  وردائی  ودستاری سپید  وهمه اعیان و مقدمان و اصناف،لشکر به خدمت آمدند، سپید ها پوشیده ، و بسیار جزع بود .سه روز تعزیعتی ملکانه  به رسم داشته، آمد چنان که همگان بپسندیدند»

این تاریخ نویس زبده  بقدری جزئیات مطالب را بیان می کند  که هیچ چیز از نگاه نافذ وقلم شکافنده او دور نمانده وبه نوعی موضوعات را درج می کند که هیچ دوربین  در ثبت واقعه بهتر از چشمان ژرف نگر  او نیست، تصویر سازی او قابل تقدیر وتحسین است ، و حافظه  بس قوی داشته و تمام وقایع را در خاطره  خود ثبت نموده تا سرانجام در زمان مناسب مجموعه رخداد ها را از ذهن خلاق  روی کاغذ آورده  ،نحوه  کلامش در اکثر موارد به شیوه ای است که حس دوستی و ودشمنی را پنهان داشته  واحساسات خودرا مطرح نکرده وصرفا بیان وقایع  با نثر شیرین  او دامه می یابد ، در جایی می گوید «دیگر روز  فوجی قوی از اعیان بیرون آمدند، علویان وقضات وائمه  وفقها وبزرگان و بسیارمردم عامه  واز هر دستی اتباع ایشان . و امیر رضی الله عنه  فرموده بود، تا کوکبه یی  و تکلفی ساخته بودند، سخت عظیم وبسیار غلام بر در خیمه ایستاده وسوارو پیاده  بسیار در صحرا در سلاح غرق  و بار دادند، و اعیان و بزرگان لشکر در پیش او بنشستند، و دیگران  بایستی که در نظاره بودندی که درُ  پاشیدی وشکر شکستی ، بیاید در این تاریخ سخنان وی چه آنکه گفته و چه نبشته تا مقرر گردد خوانندگان را که نه برگزاف است »

این دانشور زمانه مردی سلیم نفس ومومن  ودرستکاربوده ، و عفت قلم را همه جارعایت نموده،  و یکی از اخلاق پسندیده این بزرگوار این  است که جهل و کینه ودشمنی  دیگران را بسیار نیکو  با حلم وصبر جمیل تحمل نموده،  زبان وقلم را امانت و ودیعه الهی می داند، وآلوده به غبیت ، تهمت،سخن چنینی ،بهتان  و انتقام نکرده ، اگر هم در برخی موارد نادر صفتی از فردی نام برده  این امر بیانگر صراحت لهجه وصداقت  در گفتار ونوشتار اوست،به جهت  انگار خودش نیز مطمن بوده که کتابش وشیوه نگارش او درقرنهای  آینده  تحسین همگان را به دنبال خواهد داشت،  گرچه از کتاب او فقط بخشی باقی است اما همین مطالب می تواند الگو وسرمشق برای اصحاب ادب واندیشه شود ، که در شیوه نگارش افسار اسب قلم را رها نکرده،  واین هنر بزرگ بیهقی است که  شیوه وشیرین  می نویسد با صداقت وصریح مطالب  را درج می کند همه جا خدا را حاضر وناظر اعمال خود می  ببیند ادبیات ما مدیون مردان  وزنان بزرگی است که درس اخلاق ومعرفت و اخلاص در عمل وگفتار وکردار دارند و شیوه شعر ونثر آنان اتلاف وقت و بیهوده گویی و خوشی و عیاشی و بی خبران و غرق شدن در منجلاب گناهان نیست. ادبیات پارسی هدفمند است. الگو ادبیات پارسی ما تکیه بر پایه   تقوی و تعهد وتعبد دارد، الحق ادبیات ما ادبستان است .وسرانجام  بیهقی،  درسال 470 در غزنین وفات یافت ، و این مورخ  و نثر نویس توانا ، که همه تاریخ و وقایع زمانه را با جزئیات  کامل نگارش نموده ، روزگار غدار در حق او جفا نموده ، چون حتی سنگی که نام  ویادی از  او حک در قبرش که نشانی از او  باشد نیز یافت نشد، وگمنام در دل زمین به خاک سپرده شد،  اما در دل میلیونها پارسی زبان در طول قرون مختلف نامش و یادش همواره با احترامی وبزرگی یاد می شود،   روح وروان او شادباد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۱ ، ۰۳:۳۸
رضا حارث ابادی

روان شناسی شناختی ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی کیست؟ او چگونه شخصیتی داشته که توانسته چنین اثر هنری- ادبی بزرگی را برای «انسان ایرانی» به یادگار گذارد .

ابوالفضل بیهقی «گزارشگر حقیقت» است. بنابراین تاریخ بیهقی «تاریخ حقیقت» است. «تاریخ حقیقت» یعنی تاریخ «تاریخ اندیشه» است، از زبان اندیشمندی، اندیشنده در زیر و بم تاریخ؛ او تنها «تاریخ نگار» نیست بلکه یک روان شناس اجتماعی است و تاریخ اش بیان تام و تمام «شخصیت های پیچیده تاریخ عصر غزنوی» می باشد. از دیدگاه «روان شناسی» و «روان پژوهی» به تاریخ بیهقی می نگریم تا شخصیتی چون «بوسهل زوزنی» را باز شناسیم و در مقابلش آن مرد بزرگ، آن بزرگ مرد سیاسی «حسنک وزیر» را؛ گویا هنوز شخصیت هایی چون «بوسهل» که به بیماری «حسد»، «دروغ»، «جاه طلبی سیاسی» ... مبتلا هستند در جامعه امروز ایران فراوان می توان یافت. باری این مورخ بزرگ، راز طریق مطالعه تاریخ یک «روان شناس شناخت گرا» شده بود. مگر ویگوتسکی این چنین نبود که از تاریخ به روان شناسی ره برد!! «تاریخ بیهقی» و نوع نگرش ابوالفضل بیهقی را فقط می توان از مطالعه دقیق اثرش شناخت.

بیهقی در چم و خم حوادث عصر عزنوی پخته شد و در دستگاه دیوان سالاری غزنوی به بار آمد. دستگاه دیوانی که ریشه هایش تا عصر سامانی و هخامنشی تداوم می یافت باری، بیهقی، پرورده ی فرهنگ اصیل ایرانی است. فرهنگی که ریشه اش در خرد اهورایی زرتشت گاث ها و فردوسی بزرگ است؛ نه بیماری های فرهنگی دیگر. ابوالفضل بیهقی دارای ساختار فکری خرد گرایی است که به نوعی می توان گفت برگرفته شده از جریان حاکم عقل گرایی عصر سامانی و اوایل غزنوی می باشد. تعجبی نیست که مورخی آگاه و اندیشمند در عصر زیسته که فردوسی، ابوریحان و ابن سینا در آن عصر زیسته اند.

فضای علمی حاکم بر عصر بیهقی بر نگرش تاریخ نگاری وی نیز تاثیر عمده داشت. روان ابوالفضل بیهقی از سلامت و صلابت و استواری برخوردار است که می توان در ساختار زبان نثرزیبای بیهقی مشاهده کرد «زبان و اندیشه» دو محور اساسی شگل گیری روان و شخصیت هر فردی اند با مطالعه «زبان» او است که به صلابت و استحکام یک شخصیت «ساخت گرا» با «فرمی» در حال تحول و نوآوری پی می بریم. بیهقی درفن روایت وفن داستان گویی و آفرینش تصاویر صحنه های تاریخی تا بدان جا مهارت دارد که خواننده حس می کند که در حال، ناظر بر اجرای این ماجراهاست. همین قدرت مغزی بیهقی از دیدگاه «شناخت گرایی، نشان آن است که «نورون های آئینه ای» مغز بیهقی فعال اند و اندیشه ای او توانایی سیستمی شناخت شناخت ر کاملا برخوردار است. بیهقی حوادث را به گونه ای تصویر سازی می کند که گوئی صحنه ی تاتر است. شخصیت های تاریخی، در حال بازی کردن نقش هاشان هستند ولی چون فیلم نامه واقعی و عین تاریخ است، باورمندیش برای خواننده سهل و آسان و لذت بخش است.

«فلسفه تاریخ» را در تاریخ بیهقی نه به صورت نظریه های فلسفی بلکه به صورت «عمل گرایی واقعی» در می یابیم. از نظر فلسفه تاریخ بیهقی، تاریخ، سیاست است و سیاست یعنی «واقع گرایی» فلسفه ی حیات؛ از نظر ابوالفضل بیهقی تاریخ، تابع احتمالات است و انسان باید خردگرایانه بتواند چرخش روزگار را پیش بینی نماید کوچکترین لغزش در پیش بینی احتمالات حوادث سیاسی سرانجام دردناک حسنک وزیر را خواهد داشت. سرانجام و شخصیت حسنک بحث طولانی است که در این مجال نگنجد و ما آن را به فرصت دیگری وا می نهیم.

«انسان» از نظر جهان بینی بیهقی،موجودی خطاپذیر است همچون حسنک و گاه از خطا هم چاره ای نیست او به دنبال «انسان کامل» نیست «انسان بیهقی» انسانی اجتماعی سیاسی است. این انسان دارای «اندیشه دینی- اسطوره ای» است که در حال گذر به سوی «خرد دینی» است. از ویژگی های برجسته شناخت شناسی ابوالفضل بیهقی یکی همین است که او آرمان گرایی افلاطونی ناکجا آبادی به انسان ندارد. آرمان گرایی از «انسان کامل» که به وسیله ای افکار نو افلاطونی عرفای ایرانی سال ها و قرن ها اندیشه ایرانی را از «انسان اجتماعی» و در نتیجه از «شهروند» و « شهر» و «آزادی» دور ساخت.

شناخت شناسی بیهقی رو به سوی خر زمینی انسان اجتماعی و شهر غزنین و واقعیت سیاست دارد.

به نوعی از دیدگاه روان شناختی، بیهقی روان خود و اندیشه خود را نیز بر روی تاریخ بیهقی  فرافکنی کرده است چرا که به هیچ گاه تاریخ های عصر بیهقی شباهتی به اثر او ندارد. لذا به شک متن تاریخ بیهقی تحت تاثیر مستقیم ساختار روانی بیهقی است.

این فرافکنی روان شناسانه نه از روی ناخود آگاه بیهقی،  بلکه کاملا از سوی روان آگاه بیهقی فرافکنی شده است و آگاهانه «تاریخ نگاری» را «هنر» کرده است بنابراین جا دارد که از دیدگاه «روان شناسی هنر»  هم تاریخ بیهقی مورد بررسی قرار بگیرد.

«شخصیت بیهقی» برون گرا است. روانی پویا، اندیشه ای حقیقت جو، انسان اجتماعی و مشارکت جو، کمتر محافظه کار اما نه شخصیتی تندرو، معتقد به اصول اخلاقی اما با سنجش اوضاع و احوال، خوش بین، و سیاست آشنا و وفادار است.

    «بیهقی» در وفاداری و احترام، استادش بونصر هیچ کوتاهی نمی کند اما بونصر را انتقاد نیز می کند. او پرورده عصر اصول گرایی عصر محمود غزنوی است. لذا معتقد به «ساختارها» است اما «فرم پذیر» و متحول از درون نیز می باشد به همین سبب سالها در ساختار دیوانی دوام می آورد و می نویسد. دوران او، عصری با شخصیت های بولادپن است اما دریغا که عصرمسعودی،سرآغازعصرانحطاط می گردد، فرومایگان و شخصیت های ضعیفی چون بوسهل زوزنی مجال ظهور می یابند. این شخصیت ها درون گرا، سیاست پیشه با عقده های سرکوفته اند که در چنگال بیماری حسادت و کینه گرفتارند.

بیهقی، هم چون روانکاوی تیزبین که از ویژگی های یک نویسنده چیره دست است به خوبی شخصیت بوسهل زوزنی را به تصویر نثر در می آورد.

منبع :http://www.tebyan.net/

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ شهریور ۹۱ ، ۰۳:۲۶
رضا حارث ابادی
دریا...

ای نامت از دل و جان

در همه جا به هر زبان جاری ست

عطر پاک نفست

سبز و رها از اسمان جاری ست

نور یادت همه شب

در دل ما چو کهکشان جاری ست

تو نسیم خوش نفسی

من کویر خار وخسم

گر به فریادم نرسی

من چو مرغی در قفسم

 تو با منی اما من از خودم دورم

چو قطره از دریا

من از تو مهجورم

با یادت ای بهشت من،اتش دوزخ کجا

عشق تو در سرشت من با دل و جان آشنا

 

چگونه فریادت نزنم

چرا دم از یادت نزنم

در اوج تنهایی

اگر زمین ویرانه شود

جهان همه بیگانه شود

تویی که با مایی

ای نامت از دل و جان

در همه جا به هر زبان جاری ست

عطر پاک نفست

سبز و رها از اسمان جاری ست

نور یادت همه شب

در دل ما چو کهکشان جاری ست

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۱ ، ۰۳:۱۲
رضا حارث ابادی

اهانت به ساحت مقدس رسول مهربانی ها ؛ پیامبر گرامی اسلام،حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را محکوم مینماییم و این فاجعه غم بار را به،ساحت مقدس حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف،و همه مسلمانان تسلیت عرض مینماییم .

http://up.vatandownload.com/images/h2t3nt54zpv3oz0g7kv8.jpg

روی گل محمدی از اشک ، تر شده‌ ست

با ما مصیبتی‌ است که عالم خبر شده‌ ست

با ما مصیبتی‌ست که ورد زبان شده ست

با ما مصیبتی‌ست که خون جگر شده ست

دشمن به فتنه سنگر تصویر را گرفت

لشکر نبرده‌ایم و نبردی دگر شده است

آن سوی خنده‌ها ، همه دندان گرگ بود

اینک زبانشان به دهان ، نیشتر شده ست

از هیچ زاده‌اند و پی هیچ ، زیسته

شیطان ، بر این جماعت  ابتر،  پدر شده است

نمرود تیر بسته به زیبایی خدا

زیبایی خدا ، به خدا بیشتر شده است

عالم، هنوز در صلوات است  و همچنان

این رایت نبی ست که بر بام ، بَر شده است

شعر از میلاد عرفان پور

یا رسول الله

یک روز سقیفه پشت در می آیند

یک روز به کوفه پشت سر می آیند

این بار پی هتک حریم احمد

با کینه و خشم تشنه تر می آیند

******

یک بار دگر قدّ فلک تا شده است

خون بر جگر حضرت زهرا(س) شده است

دانی که چرا به سر زند مهدی ما

توهین به حریم نور اعلی شده است

"شاعر:محمد مهدی عبداللهی"

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۱ ، ۰۴:۱۹
رضا حارث ابادی
((سبحان الله یا فارِجَ الهَمّ و یا کاشفَ الغَم فرِّجْ هَمّی و یَسِّرْ امری وارحَمْ ضعفی و قِلةَ حیلتی و ارزُقنی من حیث لا اَحتَسِبُ یاربّ العامین))
ترجمه:
منزه است خداوندی که بر طرف کننده غم ها است. غم و مشکل من را برطرف کن، بر ضعف و کمی چاره ام رحم کن و مرا از جایی که گمان نمی کنم روزی ده ای پروردگار جهانیان.

حضرت محمد (ص) فرمودند :
هرکس مردم را از این دعا با خبر کند در گرفتاریش گشایش پیدا می کند.

پس دعا را منتشر کنید..
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۹۱ ، ۰۳:۵۱
رضا حارث ابادی

در آئین ها ، رقص ها و حرکات محلی که همراه با آهنگ های اصیل در نقاط مختلف کشور اجرا می شود معانی و تعابیر زیبایی نهفته است که گویای سر منشا و ریشه شکل گیری آن در گذشته و نشان دهنده این اصل که هر یک از این رقص ها و آئین های محلی به ضرورت زمان شکل گرفته اند و حرکاتی بی معنا و از سر لهو و لعب نیستند.

dsc00055

این آئین های کهن نشان از غنای فرهنگی ایران زمین دارد و سبزوار با پیشینه قوی فرهنگی خود از این قاعده مستثنی نیست،شهرستان سبزوار در آیین هایی که حدود سه تا چهار هزار سال قبل در این شهرستان اجرا می شده دارای نمادهای برجسته ای است که هریک از آنها قابلیت نگارش کتابی مستقل دارد.

به گفته محقق وکارشناس باستان شناسی سبزوار اوج گیری آئین اسب چوبی سبزوار مربوط به زمان مغولان است و در گذشته ایرانیان از طریق رقص های محلی هم دختران و هم پسران خود را برای رزم آماده می کردند.

محمد عبدالله زاده ثانی در رابطه با چگونگی شکل گیری این آئین گفت : در زمان حکومت مغولان که اجازه رزم آموزشی و تمرین منش های پهلوانی به جوانان داده نمی شد تنها راه آموزش از طریق این رقص ها بود .

وی توضیح داد : از سویی به دلیل آنکه مغولان به حدی از گستاخی رسیده بودند که به صورت گروهی یا تک نفره به مراسم ها و جشن های عروسی حمله می کردند و با کشتن داماد ، عروس را می دزدیدند ، مردم سبزوار برای آمادگی در مقابل چنین تجاوزاتی از طریق برگزاری مراسمی مثل اسب چوبی جنگیدن و نحوه مقابله با دشمن را تمرین می کردند.

وی افزود: در این مراسم ها اسب چوبی نمادی است از تک سواری که می آید اگر تک سوار دوست باشد از آن استقبال می شود و اگر دشمن باشد توسط مردم از بین می رود.
وی اسب چوبی را بزرگترین نماد همبستگی و پیوند سبزوار معرفی کرد و گفت : البته منظور از سبزوار در اینجا نه تنها سبزوار جغرافیایی کنونی بلکه اقلیم فرهنگی سبزوار است که بر اساس گسترش فرهنگ سربداران از منطقه شمال ایران تا مناطق شرق ، جنوبی و قسمت هایی از کشور روسیه سابق را شامل می شود و اوج گیری گسترش فرهنگی سبزوار در دوران سربداران است.

این محقق تاریخ سبزوار اظهار داشت: مبداء آئین زیبای اسب چوبی سبزوار است ولی در شهر های اطراف چون بردسکن ،نیشابور ،بیارجمند و حتی ترکمنستان و تاجیکستان هم این مراسم اجرا می شود.

وی در مورد اجزا و نحوه ساخت اسب چوبی نیز گفت: اسب چوبی از دو مستطیل و دو دایره که محیط بر مستطیل است، یک دایره که در اصطلاح محلی به آن “قلبر” گفته می شود و بازیگر در آن قرار می گیرد و دو بند که به اسب وصل شده و آن را بر شانه بازیگر قرار می دهدتشکیل شده است.

طبق تعریف وی در اطراف فضای مستطیل شکل هم پارچه قرار دارد که تا پای بازیگر را می پوشاند، گردن اسب که به بدن اسب وصل می شود و سر اسب چوبی که معمولا از پارچه است دیگر اجزای اسب چوبی است.

وی توضیح داد :بازیگر در میان قلبر قرار می گیرد و با حرکات پا و فریاد همراه با سازها و آواهای محلی نقش آفرینی می کند، حرکات دست ،پا ، شور گرفتن و ضربات چوب بازی بازیگر دقیقا حرکات و حالت یک شمشیر زن یا حرکاتی مانند زمان درو گندم و شکر گزاری خداوند است.

وی افزود : برای ایجاد توازن در حرکت اسب چوبی از سازهای کوبه ای مانند سرنا و ساز هم استفاده می شود.

عبدالله زاده گفت : امروزه آئین اسب چوبی به عنوان یک مراسم مضحک و خنده دار در جشن های عروسی و ختنه سوران استفاده می شود .

خوشبختانه در سبزوار هنوز هم نشانه هایی از رقص ها و آئین های محلی وجود دارد چنانکه در مراسم جشن های عروسی، استفاده از رقص های محلی همچنان پا بر جاست هرچند ممکن است افراد بطور کامل ندانند حرکات دست و پا در این رقص ها نشانه چیست و در گذشته این حرکات به چه دلیل انجام می شده ولی مردم سبزوار همچنان رسوم گذشتگان خود را حفظ کرده اند.

آئین اسب چوبی هم اکنون در مراسم جشن و سرور ، عروسی ها، ایام عید نوروز و همچنین در یکی از بزرگترین نمایش های آیینی ،میدانی با عنوان “غم بارا شادی بیا” در آخرین چهارشنبه سال در برخی روستاهای این شهرستان از جمله روستای طبس سبزوار اجرا می شود.

آئین “اسب چوبی ” تا کنون توسط هنرمندان شهرستان سبزوار در جشنواره های منطقه ای ، کشوری، جشنواره فیلم فجر و حتی درکشورهای آلمان و روسیه به اجرا در آمده که افتخاری برای این شهرستان است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۱ ، ۱۱:۱۷
رضا حارث ابادی

بیوگرافی حسین خسروجردی رمان نویس معاصر سبزوار

بیوگرافی حسین خسروجردی

اهل شهرستان سبزوار و متولد 1333  (یکهزاز وسیصد وسی و سه  خورشیدی )و دارای دو فرزند است که بیشترین اوقات عمر را در همین شهر گذرانده و چند سال در تهران و اکنون به مدت 12 سال است که در مشهد زندگی می کند .

اما در این مختصر ، زندگی و گذران عمر لاجرم با تحصیل آغاز شد و در آن شهرستان پر آفتاب و سرشار از حیف که حزن خموشانه اش بسان عود سوخته می ماند ، مرا پروراند و سپس در سایه سار مهر و صیقل عواطف و دلبستگی ها و کار و ورزش و تجربه و تحصیل و مهاجرت و آرزوهای بی شمار ، مرا غلطاند و ساباند و تاباند تا آنگاه که نوشتن آموخت .

نوشتن ، همان اشتیاق نامحدودی که از ادبیات و فرهنگ و هنر جوشان و پویان روزگار ما به پا می خیزد و می کوشد تا از آن عملی هدفمند و موثر و زندگی ساز ، بسازد .

و در طیف این رنگین کمان گسترده چگونه بگویم که تحقیق و کار میدانی و تمرکز و تخیل و عشق و گرد و غبار و رنج و مسافرت و معاشرت و خستگی و وجد و اندوه ، توامان بوده و خواهد بود . تا تو را به قله و چکاد  مه بیز  رمان و داستانی برساند که مادام از تو کار و کار و رفتن و رفتن و رفتن و کوشش بی دریغ و عاشقانه می طلبد که در منطق الطیر عطار ، هدهد آن را تنها با موسیقار و روشنی جان خود به جلو برده است .

رمان ، شور زنده و آینده سازی است که در روزگار ما ، پاداش آن رنج و عشق است ، همانی که نظامی گنجوی فرموده است :

سایه خورشید سواران طلب

رنج خود و راحت یاران طلب

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۱ ، ۰۳:۲۰
رضا حارث ابادی

عکس های همایش بزرگداشت ابوالفضل بیهقی در روز اول آبان ماه سال 1386 که به همت دانشگاه تربیت معلم سبزوار برگزار گردید و در بخشی از برنامه این همایش مدعوین از محل بنای یادمان این نویسنده بازدید به عمل آوردند

مصادف با نامگذاری روز اول آبان  به نام ابوالفضل بیهقی - در محل بنای یادمان این نویسنده گرانقدر در محل روستای حارث آباد شهرستان سبزوار

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۱ ، ۰۸:۳۹
رضا حارث ابادی

حسین خسروجری مردی از جنس کویر صادق وبی ریا

نویسنده و رمان نویس فارسی مردی از جنس صداقت وسادگی که همیشه محبت و خلوص او آدمی را به وجد می اورد معلم گرامی و تاریخ دوستی ستودنی که نان از قلم نمی خورد بلکه نان خود را نیز در راه اعتلای قلم هزینه میکند و هم صحبتی دوست داشتنی و نویسنده ای گرانقدر متاثر از  ادبیات و سبک نویسندگی بیهقی و محمود دولت آبادی

به امیدی که روزی به آنچه حقش است که همان برتری و موفقیت است دست یابد

تالیفات :

1- ماهگل

چکیده : داستان حاضر، که در آن گویش نیشابوری و جنبه‌های فولکوریک آن مرز و بوم، نمود ویژه‌ای دارد در واقع سرگذشت دختری است به نام ماه گل .او کس و کاری ندارد و با عمویش زندگی می‌کند فضای داستان مربوط به زمان گذشته است و زندگی ماه گل نیز با یکی از روستاییان مبارز رژیم که دوستدارش است، پیوندی عمیق می‌یابد . ماه گل، تنها صاحب باغچه‌ای است که عمال رژیم درصددند از دست او بربایند، اما ... در پایان کتاب، معانی واژه‌های محلی آمده است  

2- جهانبانان

این کتاب داستان زندگی پر فراز و نشیب دختری به نام گلمهر است که به دستور رضاشاه همراه پدر و مادرش به سبزوار تبعید می‌شود.در یکی از روزها وقتی گلمهر متوجه می‌شود که رضاشاه قصد عبور از سبزوار را دارد سعی می‌کند با نوشتن عریضه‌ای به رضاشاه برای پدرش که تهمت جاسوسی به او زده‌اند عفو بگیرد.در همین زمان او با پهلوانی به نام مدد آشنا می‌شود. مدد به او قول می‌دهد که هرطور شده عریضه‌اش را به رضاشاه برساند ولی ...

3- به نسیم عطر تو می آیم

 چکیده : ,"داستان حاضر روایت مرد جوانی است که به دنبال انفجاری مهیب در معدن مس فلج می شود. در این حادثه«گلش» توانایی گفتن را نیز از دست می دهد؛ بنابراین شرمساری از ناتوانی و دردمندی، او را به مردی خشن و تلخ تبدیل می کند.

4- تگرگ تاتار

رمان «تگرگ تاتار» روایت و تصویری از یک جنبش مردمی‌ است که به شکل پیکارجویانه‌ای در قرن هشتم هجری در گوشه‌ای از خراسان بزرگ اتفاق افتاده است. این پیکار که با استغنای معنوی و عدالت‌طلبی توده‌های محروم جامعه همراه بوده است علیه ایلغار مغول و اشراف و دست‌نشاندگان آن‌ها انجام می‌گیرد. این گوشه شگرف و عبرت‌آمیزی است که منابع زیادی از آن یاد کرده‌اند؛ جنبش حق‌طلبانه‌ای که ابتدا با تعالیم خلیفه مازندرانی در سبزوار شکل می‌گیرد و سپس این نگرش انقلابی به شیوه جوانمردانه و عیارانه‌ای قشرهای محروم جامعه را دربرمی‌گیرد و تا آنجا پیش می‌رود که پایه‌های ستم و غارت مغولان را سخت می‌لرزاند و می‌تکاند!

نمی‌دانم! شاید که رمان تگرگ تاتار، بیان غیرتمند و پرخاشجوی سنن حماسی و پهلوانی و نظریات شیعی و همچنین روایت اندوه‌زای مردمی است که با رنج نامحدود خود می‌خواهند از غبار ستم بگذرند و به یک دگرگونی بنیادی و انسانی برسند و در این تکوین و سگالش که چونان ماهی شناور بر آب، دیگر در بستر طبیعی خود نیستند، رمان انسجام می‌گیرد تا به غنای لازم برسد. و بسا تا این شخصیت‌ها به ادراک بنشینند و حس و حال بگیرند، به سال و ماه زیادی نیاز بود که البته درنهایت چنین هم شد و نوشتن رمان تگرگ تاتار،‌ بیش از هشت، نه سال طول کشید. اصولا رمان‌های تاریخی از جهت به فهم و ادراک رسیدن خود، نیاز به مطالعه و تحقیق و شناخت بیشتری دارند و از این رو برای شناخت جنبش سربداران، تحقیق اولیه‌ای لازم بود که انجام شد و سپس برای اشیا و لزومات زندگی آن دوران و نیز دیدن ابنیه‌و معماری و جایگاه‌های استقرار سربداران و نیز محیط جغرافیایی آن‌ها و حتی درخت و پرنده و گل و گیاه و تغذیه و کشت و کار آن‌ها، چقدر سفر کردم؛ و چقدر در جستجوی نیازهای اولیه رمان، بیتاب و بیقرار به هر جا رفتم و مشتاقانه از آن دیدن کردم! تا آنجا که محل زندگی‌ام را که ده سال پیش در تهران بود، به خاطر اینکه در حال و هوا و محیط جغرافیای سربداران قرار بگیرم، تغییر دادم و به خراسان آمدم. و این درست برخلاف عقیده‌ای بود که به شیوه آشنازدایی، مهاجرت را عاملی برای به بن‌بست کشیدن نگاه و دلتنگی به گذشته می‌دانند که نماینده برجسته آن را هنریک ایبسن می‌شناسند با نمایشنامه‌های بزرگ و جاودانه‌اش. و حال‌آنکه توانایی در درون واقعیت‌ها و زندگی واقعی نهفته است و به هنر و از آن جمله رمان، بازشناختی تازه و خودجوش و دگرگونه‌ای می‌بخشد که مثلا میخائیل شولوخوف می‌تواند از آن، دُن آرام را کشف کند و بنگارد و یا یاشار کمال را به شاهین آنا و ارزا برساند. باری، تگرگ تاتار برای درونی‌شدن خود که ویلیام فاکنر از آن با نام عرق‌ریزی روح یاد می‌کند، یک دوره معارفه و مکشوف حسی و عاطفی بسیار شدیدی داشت که باید مثل زیبای خفته‌ای از خواب گران سده‌ها بیدار می‌شد و می‌خرامید و آنگاه، خودش را می‌نگاشت. زبان هم در میانه این پیدایی تا به موضوع رمان نزدیک شود و خودش را منطبق بنماید، شروع‌های متعددی داشت که در رمان‌های گذشته من اصلا سابقه نداشت. یک زبان حماسی و غنایی که با دلی دردمندانه‌ می‌خروشد و با عشق و شیفتگی می‌شکوفد تا به روانی و رسایی برسد. زبانی که فراخور حال و مردمی باشد که گردآلود فقرند و به غاصبین مغول و تاتار می‌تازند. در پایان با تبعیت از هوارد فاست، نویسنده بزرگ و نامدار رمان تاریخی اسپارتاکوس که در صفحه تقدیمی کتابش، آن را رمانی در راه بهبود می‌داند، من نیز رمان تگرگ تاتار را چنین می‌انگارم و آن را به پیشگاه مردمانی تقدیم می‌دارم که با وارستگی و بی‌نیازی و بردباری خود، ابرهای اندوه زمانه را همیشه در دل خود گریسته‌اند.
با تواضع و حق‌شناسی: حسین خسروجردی- بهار1390- مشهد

5- کوشش پروانه

6- رمان یار که بزودی انشاالله روانه بازار خواهد شد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۱ ، ۰۴:۴۵
رضا حارث ابادی

در همراهی و همدلی با زلزله زدگان مردم آذربایجان

در کف غصه دوران بار دیگر زمین لرزید و در جوار رود ارس ، زلزله خانه و کاشانه برخی از مردم غیور و مهربان آذربایجان را با خاک یکسان کرد

حادثه ای سخت ویرانگر و مهیب که بر تل آن ، اندوه مردمانی را رقم زده است که ما آنها رادر  تاریخ معاصر ,آ رشید و جان برکف و شورانگیز دیده ابم .مردمانی زحمت کش و مهربان که با داعیه ی  مشروطیت خواهی خدمت آنها بر مردم ایران کاملا روشن و مبرهن است و در این جراحت و ویرانی هفده هزارو هشتصد خانه است که ساکنان صدر جلال آذربایجان را به سوگواری و اندوه کشانده است که بی گمان این ، همدلی و غمگساری مردم ایران را پی خواهد داشت و همچون پروانه به دور بلاد آنها خواهد گرداند .می دانم وبرآنم که شما مردمی هستید که به قول شاعر سمرقندی :

اندر بلای سخت پدید آرند

فضل و بزرگمردی وسالاری

و چنین است که چشمه زلال چشمتان را می بوسم و بر بغض ودرد گران همه شما سوگوار خواهم بود وبر صاحب عزا که امروز کوراغلوی عیار و ستار یکه سوار  و شهریار غمخوار است تسلیت می گویم و آرزو دارم بار دیگر مردمان زرقان وهریس و اهر وعباس آباد و دغدعان و باجاباج و دهها و دهها روستای ویران وبی سر پناه دیگر آذربایجان همچون ایام گذشته سرپناه و سامان بگیرند و در زمزمه رودها و خرمی دره ها وصفای کوهستانی خوش نسیم خود ،ایمن و شادمان زیست کنند  که گفت :(شعری از حسین خسروجردی)

( نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد )

در آن سینه که نالان است و آهنگ فغان دارد

پریشان و غمنده ، رو بسوی خانه ویران خود داری

به چشمانت دریغ و حسرت واندوه صدها آسمان دارد

اگر در سفره ات اکنون بجز درد ملامت نیست

بسی روح تو مستغنی است و رتگ آرمان دارد

شقایق گر شکوفا شد زمهر تو توانا شد

نمی بینی که درقلبت بهاران آشیان دارد ؟

زمانه گر تو را آشفت و سقف خانه ات انداخت

بسا دوران که در خوی اش بساط داد مان دارد

بیا ای گلبن ویران که نیز این بگذرد خیزان

بیاید روزگار خوش که صدها بوستان دارد

با قلبی گشوده و آرزوی سامانی دوباره :حسین خسروجردی دهم شهریور 1391 - مشهد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۱ ، ۰۴:۳۴
رضا حارث ابادی

گروه هنری ورشرنگ سربداران سبزوار

یادش بخیر مهرماه سال 1386 بود که قرار بود در روز اول آبانماه آن سال مراسم بزرگداشت ابوالفضل بیهقی واعلام روز اول آبان ماه بنام ابوالفضل بیهقی در محل زادگاه این نویسنده یعنی روستای حارث آباد شهرستان سبزوار ودر محل بنای یادمان این نویسنده برگزار شود که به توصیه یکی از دوستان با هماهنگی که انجام شد و در نهایت با  لطف و مساعدت جناب آقای ذبیحی مدیریت محترم گروه ورشرنگ مقرر شد که در مراسم مذکور حضور داشته باشند والبته که  چه اجرای بیاد ماندنی در آن روز بود در حضور بیش از پانصد نفر از اساتید دانشگاهای سراسر کشور ودانشجویان و همچنین اهالی روستای حارث آباد یک خاطره شیرین والبته ماندگار ثبت شد

این هم وب سایت گروه ورشرنگ جهت علاقه مندان موسیقی

www.versherang.com

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۱ ، ۰۴:۳۴
رضا حارث ابادی

با سلام. ما عده ای از جوانان روستای فسنقر از بخش مرکزی هستیم.روستای ما مشکلات عدیده ای دارد اما به هرجا مراجعه کردیم کسی پاسخگو نیست مسئولین محترم شهرستان: در ده ما با وجود 400خانوار سکنه حمام وجود ندارد . اب لوله کشی ما شور است.( مشکلی که چهار روستای حارث آباد ، فسنقر ، برزو و حسین آباد با آن مواجه هستند ) و جوانان روستا اغلب بیکارند چون شغلی وجود ندارد اگر کسی پیدا شود و حرف ما را به گوش مسئولین سبزواری برساند یک عمر سپاسگزارش هستیم. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۱ ، ۱۲:۰۳
رضا حارث ابادی

روز ابوالفضل بیهقی

ابوالفضل بیهقی بزرگترین تاریخ نگار ایرانی در آستانه فراموشی

اول آبانماه روز بزرگداشت ابوالفضل بیهقی گرامی باد

امروز اول آبان ماه در تقویم مناسبت های رسمی و فرهنگی به نام روز نکوداشت "ابوالفضل بیهقی" نویسنده معروف و نام آور قرن پنجم هجری و صاحب کتاب مستطاب تاریخ بیهقی نامگذاری شده است.

دکتر عبدالرضا مدرس زاده در وبلاگ خود

( http://drmodarreszadeh.blogfa.com/post-220.aspx )

در این خصوص به ذکر مطلبی پرداخته که نقل ان خالی از لطف نیست:

به عنوان معلمی که در این ده سال اخیر در مقاطع کارشناسی و کارشناسی ارشد ادبیات فارسی این کتاب را درس داده است و البته هنوز به ژرفای اندیشه و رفتار این مرد بزرگ ایرانی و آزاده پی نبرده است برای آگاهی بیشتر دوستان چند نکته را یادآور می شود.

۱- کتاب تاریخ بیهقی در حجم امروزی اش بخش بسیار اندکی از کتاب اصلی است که در طول روزگاران و حتی به دلایل سیاسی از میان رفته است و همین مقدار اندک نشان دهنده قدرت و ارزش های قلم نویسنده است.

۲- موضوع اصلی این کتاب شرح حوادث و اتفاقات ۱۰ سال حکومت مسعود پسر سلطان محمود غزنوی است که بر اثر نفوذ سیاسی و قدرت پنهانی که دارد با رفتاری که امروز به آن کودتا می گویند برادر خود امیر محمد را که شش ماهی پس ار پدر بر مسند قدرت بود برکنار و بازداشت کرد و به جای بر تخت نشست.

۳- مسعود غزنوی در ده سال حکومت خود با ارتکاب اشتباهات آشکار و جبران ناپذیر مانند بازداشت و کور کردن برادر و قلع و قمع مردان با جربه سیاست و کشور داری و سپردن امور به گروهی جاه طلب و کینه ور و بی تجربه و از همه مهمتر سرمست شدن از قدرت سیاسی و پناه جستن به عیش و نوش کار ملک و ملت را تباه و به قول بیهقی "ناخوب" کرد.به گونه ای که ترکان سلجوقی با کمتر مانعی وارد قلمروش شدند و مسعود با شکست سنگین خوردن در دندانقان مرو خود نیز کشته شد.

۴- شگفت این که در مرگ مسعود آن برادر کور شده(محمد) همچنان زنده است و پسرش به جای مسعود به حکومت می رسد که گردش شگفت انگیز قدرت در دست این و آن و به میدان آمدن کنار رفته ها را به ما نیز گوشزد می کند!

۵- از آنجا که برخی رفتار های سیاسی بازتاب یافته در کتاب بیهقی در همه این هزار سال پس از او به ویژه در این دهه های نزدیک به ما مصداق پیدا کرده است توصیه می کنیم اهل میز و ریاست و سیاست و کیاست بخش هایی از این کتاب را بخوانند تا ببیند قدرت چگونه در دست این و آن جابجا می شود.

اول آبان روز بیهقی را در حالی گرامی می داریم که در ایران ما او را به نام پارک سوار معروف در تهران می شناسند (و در شهر خودش نیز  تنها خیابانی به اسم اوست ) ! و نه نویسنده ای ارجمند و گرامی که حق بزرگی بر گردن زبان و ادبیات فارسی دارد. امیداورایم امسال مسئولین محترم فرهنگی کشور و مسئولین محترم اجرایی استان و شهرستان و دانشگا های شهرستان سبزوار یادشان نرود و مثل همیشه ابوالفضل بیهقی در غربت فراموشی نباشد انشاالله 

به امید آنکه این روز به طور رسمی به نام این نویسنده در تقویم کشور ثبت شود.

میراث معنوی و فرهنگی و مفاخر خود را پاس بداریم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ شهریور ۹۱ ، ۱۱:۲۳
رضا حارث ابادی

درود

اندیشه، گمان و حدس و شک بسیارست

بازیگـــــری چرخ و فلــــــــک بسیار است

بوالفضـــــــــل* دوباره از سر خط بنویس

بر دار زمانـــــــــــه، حسنک، بسیار است

 

از چشمه چشمان پریشان چه خبر؟

از مــــــردم کافر و مسلمان چه خبر؟

آب آمــــــــد و آبروی بابا را بـــــــــرد

از سفـره شرمنده بی نان چه خبر؟

 

دل بند کســـــــــی، بنده گرفتار دلم

احسنـــــــت به چشم مردم آزار دلم

با من تو چه کرده‌ای که تنها شده‌ام

حق یار تـــــــــــــو و خدا نگهدار دلم

* تاریخ بیهقی ابوالفضل بیهقی

 علی مظفر http://alimozafar.persianblog.ir/
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۱ ، ۱۲:۳۳
رضا حارث ابادی
 

خلاصه : دکتر سیدمحمد علوی‌مقدم‌، در سال 1311 شمسی در شهر سبزوار بدنیا آمد ایشان دارای مدرک دکتری رشته زبان و ادبیات فارسی گرایش بلاغت و نقد ادبی و عربی از دانشگاه تهران می باشد.دکتر علوی عضو هیئت علمی و استاد دانشگاه فردوسی مشهد بود که در مهرماه سال 1382 بازنشسته شدند . از ایشان بعنوان چهره ماندگار رشته ادبیات تجلیل به عمل آمد. او هم اکنون با توجه بر علاقه مندی به زادگاهش در سبزوار به دانشجویان سبزواری در مقطع کارشناسی ارشـد (( فوق لیسانــس )) دانشــگاه آزاد اسلامی و دانشــگاه تربیت معــلم فیــض می بخشد.

گروه : علوم انسانی
رشته : زبان و ادبیات فارسی
گرایش : بلاغت و نقد ادبی و عربی
والدین و انساب : سید محمد علوی مقدم در خانواده‌ سید محمدعلی‌ بن حاج میرزامحمد علوی ششتمدی، در سبزوار دیده‌ به‌ جهان‌ گشود. جدش حاج میرزامحمد، از ثقات و سادات باتقوای سبزوار بود و نام محمد رابمناسبت جدش بر او نهادند.
خاطرات کودکی : سیدمحمد علوی مقدم از دوران کودکی خود چنین می گوید: "به مدرسه می رفتم و درس می خواندم و تابستانها را به روستاهای سبزوار می رفتم."
اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی : خانواده سیدمحمد علوی مقدم از طبقه نیمه مرفه بود.
تحصیلات رسمی و حرفه ای : سیدمحمد علوی‌مقدم تحصیلات‌ ابتدایی‌ خویش‌ را در شهر زادگاهش -سبزوار- در نزد معلم‌ فرزانه‌ مرحوم‌ حاج شیخ‌ حسن‌ داورزنی‌، در دبستان ملی دانش‌ و با رتبه شاگرد دومی در سطح شهرستان به‌ پایان‌ برد. از دیگر معلمان وی در آن زمان حاج عباسعلی آقابابایی و حاج غلامحسین صدقی و حسین صدقی بودند. همزمان‌ با تحصیلات‌ علوم‌ جدید، در حوزه‌ علمیه‌ سبزوار به‌ تحصیل‌ علوم‌ اسلامی‌ مشغول‌ شد و علوم‌ عربیت‌ و ادبیات‌ و معارف‌ اسلامی‌ را فرا گرفت‌.در سال 1336 در رشته‌ زبان و ادبیات‌ فارسی‌ در دانشسرای‌ عالی‌ تربیت معلم‌ تهران‌ قبول‌ شد و در سال‌ 1339 با فارغ‌التحصیل‌ شدن‌ از این‌ دانشسرا، سال‌ها در دبیرستان‌ «اسرار» به‌ تدریس‌ ادبیات‌ فارسی‌ پرداخت‌. ایشان در سال‌ 1340ش‌، یکی‌ از پنج‌ نفری‌ بود که‌ در رشته‌ دکتری‌ ادبیات‌ فارسی‌ دانشگاه‌ تهران‌ پذیرفته‌ شد و در سال 1349 فارغ التحصیل گردید.
خاطرات و وقایع تحصیل : سیدمحمد علوی مقدم از خاطرات حین تحصیل که با کار معلمی همراه بود خود چنین می گوید: "من تدریس خود را در روستای نامن- در 35 کیلومتری غرب سبزوار- آغاز کردم. روزهای پنجشنبه با دوچرخه به سبزوار می آمدم و در جاده هموار روستا به شهر که در جنوب راه شوسه تهران - مشهد بود و خلوت و کم رفت و آمد ،در حین دوچرخه سواری کتاب می خواندم. از خاطرات فراموش نشدنی دوران آموزگاری در روستای نامن ،فرصت خواندن کتاب در ان روستا بود که من بیشتر شبها بیدار بودم و چراغ نفتی را دوبار نفت می ریختم .پس از چند گاهی برای تدریس مرا از روستا به شهر آوردند و به تدریس در دبیرستان مشغول شدم."

دکتر سید محمد علوی مقدم

سید محمد علوی مقدم از دوران تحصیل خود چنین می گوید: "در دوران تحصیل برخی از شبها را تا صبح بیدار بودم و با خوردن و نوشیدن قهوه می توانستم تا اذان صبح مطالعه کنم.در دوران تحصیل از دانشجویان ممتاز بودم."
فعالیتهای ضمن تحصیل : سیدمحمد علوی‌ مقدم‌ پس‌ از پایان‌ دوره‌ تحصیلات‌ علوم‌ قدیم‌ و جدید، در سال 1331 به شغل شریف معلمی روی آورد و اولین سال تدریس خود را در روستای نامن- در 35 کیلومتری غرب سبزوار- آغاز کرد و سپس به سبزوار منتقل شد و به تدریس در مدارس این شهر پرداخت.در سال 1336 در رشته‌ زبان و ادبیات‌ فارسی‌ در دانشسرای‌ عالی‌ تربیت‌ معلم‌ تهران‌ قبول‌ شد و در سال‌ 1339 با فارغ‌التحصیل‌ شدن‌ از این‌ دانشسرا، سال‌ها در دبیرستان‌ «اسرار» به‌ تدریس‌ ادبیات‌ فارسی‌ پرداخت‌.سیدمحمدعلوی مقدم همزمان با تحصیل خود در دوره دکتری در دانشگاه تهران ، از سال 1336 تا سال 1349 به سبزوار می آمد و در دبیرستان های این شهر تدریس می کرد و مدتی‌ ریاست‌ دبیرستان‌ «اسرار»- بزرگترین دبیرستان سبزوار در قبل از انقلاب اسلامی- را نیز برعهده‌ داشت‌.
استادان و مربیان : سیدمحمد علوی‌مقدم تحصیلات‌ ابتدایی‌ خویش‌ را در این‌ شهر در نزد معلم‌ فرزانه‌ مرحوم‌ حاج شیخ‌ حسن‌ داورزنی‌، در دبستان ملی دانش‌ و با رتبه شاگرد دومی در سطح شهرستان به‌ پایان‌ برد. از دیگر معلمان وی در آن زمان حاج عباسعلی آقابابایی و حاج غلامحسین صدقی و حسین صدقی بودند. همزمان‌ با تحصیلات‌ علوم‌ جدید، در حوزه‌ علمیه‌ سبزوار به‌ تحصیل‌ علوم‌ اسلامی‌ مشغول‌ شد و علوم‌ عربیت‌ و ادبیات‌ و معارف‌ اسلامی‌ را فرا گرفت‌. از جمله‌ استادان‌ ایشان‌ در آن‌ زمان، حاج شیخ محمدحسن شریعتمداری، آیت الله‌ حاج شیخ محمدتقی عندلیبی خواستار که در مسجد جامع سبزوار تدریس داشت، حاج شیخ ولی الله اسراری که در مدرسه فصیحیه درس می داد، حاج سیدفخرالدین افقهی که در مسجد پامنار جلسه درس برپا کرده بود، و حاج شیخ قربانعلی شریعتی مزینانی در حوزه و مرحوم‌ حاج‌ میرزا اسدالله‌ فاضلی‌ بود که‌ در مدرسه‌ فخریه‌ تدریس‌ می‌کردند. از دیگر اساتید و مربیان سیدمحمدعلوی مقدم می توان به غلامحسین صدیقی ،اقای حسین صدوقی (ابتدایی)،بهارمی عنایت الله ،حاج میرزا اسدالله فاضلی (متوسطه) ، دکتر بدیع الزمان فروزانفر و استاد جلال همایی (دکتری) اشاره کرد.
هم دوره ای ها و همکاران : دکتر هوشنگ امینی (همدوره ) ، دکتر فاضلی ،دکتر رکنی ،دکتر حمید زرین کوب ،دکتر اشرف زاده ،دکتر احمد کربلایی از همکاران سیدمحمد علوی مقدم می باشند.
همسر و فرزندان : سیدمحمد علوی مقدم متاهل و دارای همسر (خانه دار) و سه فرزند پسر (پسر ارشد دارای دکتری ساختمان ،پسر میانی فیزیولوژیست و پسر کوچکتر دارای دکتری ادبیات) و دو دختر ( دختر بزرگ دارای کارشناسی زبان انگلیسی و دیگر دختر دارای کارشناسی مامایی) می باشد. دکتر مهیار علوی مقدم فرزند این استاد گرانقدر است که هم اینک به عنوان استادیار و عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تربیت معلم سبزوار به تدریس و تحقیق و تألیف مشغول است.او در همایش نکو داشت پدر خویش مقاله ای تحت عنوان «نظریه دریافت ،هرمنو تیک و تاویل متن » ارائه کرده است.
وقایع میانسالی : سیدمحمد علوی‌ مقدم‌ پس‌ از کسب‌ درجه‌ دکتری‌ در سال‌ 1349 از‌ دانشگاه‌ تهران، یه ‌ ادبیات‌ فارسی‌، به‌ دانشکده‌ ادبیات‌ و علوم‌ انسانی‌ مشهد رفت‌ و بیش از سی‌ و پنج‌ سال‌ است‌ که‌ با‌ سمت‌ دانشیاری و سپس استادی‌، در آن‌ دانشگاه فعالیت می کند‌ او همچنین در دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت معلم سبزوار نیز به امر تدریس اشتغال دارد.
مشاغل و سمتهای مورد تصدی : - مربی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد از سال 1349-1350 - استاد یار دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد از سال 1350-1363 - دانشیار دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد از سال 1363-1369 - استاد دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهداز سال 1369 تا کنون - رئیس بزرگترین دبیرستان سبزوار به نام دبیرستان اسرار که 1100 دانش آموز داشت، بمدت 7 سال
فعالیتهای آموزشی : سیدمحمد علوی‌ مقدم‌ در سال‌های‌ 1355در دانشگاه های مصر و در سال‌ 1366در دانشگاه های اسلام‌آباد پاکستان‌ و همچنین از سال 1375 تا 1377به مدت‌ دو سال‌ در دانشگاه های سوریه‌ و حلب، زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ تدریس‌ می کرده است. ‌
مراکزی که فرد از بانیان آن به شمار می آید : سیدمحمد علوی مقدم عضو هیئت موسس و هیئت مدیره موسسه خیریه سبزواریها می باشد.
سایر فعالیتها و برنامه های روزمره : سیدمحمد علوی مقدم در کنار تدریس و تحقیق به تالیف مقالات در زمینه رشته تخصصی خود می پردازد.
شاگردان : سیدمحمد علوی مقدم در این باره چنین می گوید:" اگر بگویم بیش از هزار دانشجو در دوره کارشناسی و 200 دانشجو در مقطع کارشناسی ارشد و 100 دانشجو در دوره های دکتری ادبیات به جامعه تحویل داده ام سخنی به گزاف نگفته ام."
آرا و گرایشهای خاص : سیدمحمد علوی مقدم درباره گرایش خود چنین می گوید: "به تفسیر قرآن مجید و علوم قرانی و بلاغت و تدریس زبان عربی علاقه خاصی دارم."
جوائز و نشانها : از سیدمحمد علوی مقدم در سال‌ 1380 در همایش نکوداشتی‌ برای‌ این استاد فرزانه، در دانشگاه‌ تربیت‌ معلم‌ سبزوار تقدیری به عمل امد. و به‌ همین‌ مناسبت‌، کتابی‌ با عنوان «کیمای سخن» (شامل مجموعه مقالات همایش) در 513 صفحه منتشر شد. همچنین استاد به پاس بیش از 45 سال خدمات علمی و فرهنگی و تدریس در مراکز آموزش عالی و ترجمه و تألیف و تصحیح آثار متعدد، در سال 1383 به عنوان یکی از «چهره های ماندگار» جمهوری اسلامی انتخاب شد و مورد تقدیر قرار گرفت. از دیگر جوایز سیدمحمد علوی مقدم می توان به استاد نمونه کشوری اش اشاره کرد.
چگونگی عرضه آثار : سیدمحمد علوی مقدم تاکنون، در بیش از 50 کنگره و همایش علمی داخلی و خارجی شرکت جُسته و و بالغ‌ بر 40 سخنرانی در محافل علمی و ادبی ارائه کرده است.او استاد راهنمای بالغ بر 80رساله دکتری و کارشناسی ارشد بوده است. همچنین‌ بیش‌ از‌ 110 مقاله‌ تحقیقی‌ به فارسی درباره‌ زبان‌ و ادبیات‌ فارسی‌ و اعجاز و بلاغت‌ قرآن‌ و... در نشریات‌ ایرانی‌، مانند: مجله دانشکده ادبیات مشهد، کیهان فرهنگی، کیهان اندیشه، مشکوۀ، حوزه، اندیشه حوزه، میقات، مجله وحدت اسلامی و نشریات پاکستان و تاجیکستان و چند مقاله‌ به‌ عربی‌ نیز در نشریات‌ کشورهای‌ عربی‌، از جمله سوریه، اردن، مغرب، و قاهره به‌ چاپ‌ رسانده‌ است‌. بیش از 14 مقاله بزبان عربی نوشته است .


آثار : 

1  الفروق‌ فی اللغه‌   
2  بررسی آیات حج در قرآن مجید   
3  برگزیده‌ اخلاق ناصری‌
4  بیست مقاله    
5  ترجمه «المطوّل»
6  ترجمه «معالم‌البیان»    
7  ترجمه‌ «الاشباح‌»    
8  ترجمه‌ «الاشباه‌ و نظایر فی القرآن الکریم»    
9  تصحیح‌ و تعلیق «المستخلص‌ فی‌ ترجمان‌ القرآن‌» 
10  تطوّر علوم بلاغت
11  جلوه‌ جمال‌ (نمونه‌ اعلای‌ بلاغت‌ قرآن‌)   
12  در قلمرو بلاغت‌
13  قانونگذاری در اسلام   
14  معانی و بیان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۱ ، ۱۱:۴۷
رضا حارث ابادی

مهدی سیدی فرّخد

سید مهدی سیدی فرُّخَد، متولد 1332 در روستای فرُّخَد ولایت طوس، دارای دیپلم ریاضی از شهر مشهد، و تحصیلات ناتمام دانشگاهی در رشته‏های فیزیک دانشگاه فردوسی مشهد و علم و صنعت تهران، محقّق آزاد در حوزة تاریخ، جغرافیای تاریخی، فرهنگ، و ادبیّات کلاسیک خراسان بزرگ، خصوصاً خراسان ایران و طوس و شهر مشهد، نویسنده حدود 50 مقاله و مؤلف و مصحّح بالغ بر بیست کتاب (از سال 1371 به بعد)، که عنوان آن دربارة شهر مشهد (عموماً با بودجه و مساعدت شهرداری و مرکز پژوهشهای شورای اسلامی شهر مشهد) است، به این شرح:

ولد: 1332 فرّخد روستایی در جوار پاژ
تحصیلات: فیزیک (دانشگاه مشهد)، مهندسی الکترونیک (علم و صنعت تهران).
سابقه فعالیت: عضو انجمن میراث فرهنگی توس، مدیر آرامگاه فردوسی، مدیر گروه تاریخ و جغرافیای تاریخی و مطالعات مشترک خراسان و آسیای مرکزی و مرکز خراسان‌شناسی، عضو شورای نامگذاری شهر مشهد، عضو انجمن میراث فرهنگی شهر مشهد، عضو هیأت مدیره فرهنگسرای فردوسی.

10 سال(از سال 59 تا 69)را فقط مطالعه می‌کند؛ بدون این‌که چیزی منتشر کند و از سال 69 شروع به انتشار مقاله و کتاب می‌کند که نتیجه‌اش حدود 18 کتاب، چه مشترک و چه تنها اعم از تألیف و تصحیح در حوزه‌ی خراسان است. تاریخ مشهد، سیمای تاریخ فرهنگ شهر مشهد، تصحیح نفوس ارض اقدس(آماری از مردم شهر مشهد در سال 1257 خورشیدی)، سراینده‌ی نظم کاخ بلند، نیمی ز ترکستان نیمی ز طرقانه،(زمانی که ترکمنستان و ازبکستان و آذربایجان از شوروی جدا شدند کسی این کشورها را نمی شناخت. این کتاب در معرفی این سه کشور است)، جغرافیای تاریخی ترکمنستان، جغرافیای تاریخی مرو(در معرفی مرو)، دیبای خسروانی(گزیده ی تاریخ بیهقی است که در مقطع کارشناسی ارشد برای دانشجویان ادبیات تدریس می شود)، چراغ برات خراسان و... از سال 76 تا 80 نیز در مرکز خراسان شناسی مدیریت گروه تاریخ و جغرافیای تاریخی و مطالعات مشترک ایران و آسیای مرکزی را بر عهده دارد.
کارنامه علمی:

نویسنده حدود 50 مقاله و مؤلف و مصحّح بالغ بر بیست کتاب (از سال 1371 به بعد)، که عنوان آن دربارة شهر مشهد (عموماً با بودجه و مساعدت شهرداری و مرکز پژوهشهای شورای اسلامی شهر مشهد) است، به این شرح:

تاریخ شهر مشهد، از آغاز تا مشروطیّت، تهران، جامی، 1378.

سیمای تاریخی ـ فرهنگی شهر مشهد، تهران، 1382، آوام با همکاری معاونت فرهنگی شهرداری مشهد.

نفوس ارض اقدس، یا مردم مشهد قدیم، تصحیح و شرح و مقدمه، 1382، مشهد، سگال (که آمارِ خانه به خانه‏ای است از ساکنین شهر مشهد در سال 6ـ1295 قمری ـ 1257 خورشیدی).

مشرق کم فروغ، بخش رضویه شهرستان مشهد، مشهد، آهنگ قلم، 1383 (با مساعدت شهرداری رضویه).

شجرة طیّبه در انساب سلسلة سادات علویّه رضوی، تصحیح و شرح و فهارس، مشهد، آهنگ قلم، 1384، با مساعدت دفتر موقوفات سادات رضوی.

گزیدة تاریخ و جغرافیای تاریخی شهر مشهد، از آغاز تا انقلاب اسلامی، مشهد، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری مشهد، 1387.

مسجد و موقوفات گوهرشاد، کار گروهی، با سرپرستی سیدی، قم، نشر کومه، 1386، به سفارش «بنیاد پژوهش و توسعة فرهنگ وقف»، و مساعدت ادارة کلّ اوقاف و امور خیریة استان خراسان رضوی (کتاب سال در استان خراسان، سال 1387).

مشهد در آغاز قرن چهارده خورشیدی، مشهور به گزارش مکتب شاهپور (تألیف گروهی از دانشوران شهر مشهد، در سال 1313 خورشیدی)، تصحیح و شرح و فهارس توسط سیدی، مشهد، آهنگ قلم، 1386 (با مساعدت مرکز پژوهشهای شورای اسلامی شهر مشهد و قطب علمی فردوسی شناسی و ادبیات خراسان دانشگاه فردوسی مشهد)، (کتاب سال استان خراسان رضوی در سال 1387)، چاپ دوم، 1388.

مشهد، در جستجوی هویّت شهری، کار گروهی، با میدان داری سیدی، تهران، وزارت مسکن و شهرسازی، 1384.

10ـ تصحیح و شرح تاریخ بیهقی، در سه ورژن، با همکاری دکتر محمدجعفر یاحقی، تهران، سخن، 1388 تا 1390.

مسئولیتها و مشاغل:

عضو انجمن میراث فرهنگی توس از سال 1372 به بعد/ مدیر آرامگاه فردوسی در سال 1374/ مدیر گروه «تاریخ و جغرافیای خراسان»، و «مطالعات مشترک خراسان و آسیای مرکزی» در «مرکز خراسان شناسی آستان قدس رضوی»، در سالهای 1376 تا 1380/ همکار میهمان در دانشکدة ادبیّات دانشگاه فردوسی مشهد، از سال 1343 تا 1390 (به عنوان مدرّس تاریخ بیهقی، و اسرارالتوحید، در کلاسهای آزاد روزهای دوشنبه هر هفته)/ عضو انجمن میراث فرهنگی شهرستان مشهد، از سال 1380 به بعد / عضو هیأت مدیرة فرهنگسرای فردوسی از سال 1384 تا الی حاضر (1390).

دیگر فعالیتهای و تألیفات:

تصحیح و شرح تاریخ بیهقی، با همکاری جناب آقای دکتر محمدجعفر یاحقی، طیّ سالهای 1384 تا 1388 (که در سال 1389 برگزیدة چهار جایزه: کتاب فصل (1388)، جشنوارة فارابی، کتاب سال (1388)، و جشنوارة استادان دانشگاه سبزوار در سال 1389 شد / عضو هیأت مدیرة فرهنگسرای فردوسی (NGO)  از سال 1384 تا کنون/ مجری طرح «شناسایی کوی و محلات و روستاهای مستحیل شهر مشهد»، به پیشنهاد «مرکز پژوهشهای شورای اسلامی شهر مشهد»، (که در اصل جغرافیای تاریخی شهر مشهد است).

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۱ ، ۰۸:۲۶
رضا حارث ابادی

اما گویا در آن سالها اجازه چاپ نیافته و این اواخر در سال 1380 توسط انتشارات حزب توده منتشر شده است.عنوان کار عبارت است ابوالفضل بیهقی و جامعه غزنوی به قلم احسان طبری که از زاویه مهم دیگری یعنی زاویه رویدادهای اجتماعی به کتاب بیهقی نگریسته و انصافا دقتهای خوبی در این زمینه مهم کرده است.

در زبانهای روسی و انگلیسی و نیز در عربی هم کارهایی درباره بیهقی شده است.

یحیی الخشاب دانشمند مصری به اتفاق صادق نشأت کتابی در سال 1956 با مقدمه‌ای مفصل به عربی ترجمه کرده است با عنوان تاریخ بیهقی، ترجمه روسی آن هم با مقدمه و توضیحات و ضمائم در سال 1962 به قلم ا.ک.ارندس‌ (Arends) در مسکو چاپ شده است.بخشهایی از آن سالها پیش به انگلیسی ترجمه شده و اخیرا هم جایی خواندم که آقای باسورث متن کامل آن را به انگلیسی ترجمه می‌کند.

آقای باسورث در کتاب غزنویان خود هم که به سال 1963 منتشر شده بحثی به این کتاب اختصاص داده که در ترجمه‌های انوشه می‌توان دید.ایشان مقالات و پژوهشهای دیگری هم در مورد بیهقی دارند، کما اینکه سخنرانی وی هم در مراسم اهدای جایزه موقوفات دکتر افشار-که در مهر ماه 1380 به ایشان تعلق گرفت-نیز در مورد«معرفی متن بیهقی و مشکلات ترجمه آن»بوده است.

در سال 1951 اس.اچ برنی در ایندو ایرانیکا مقاله‌ای با عنوان«ابوالفضل بیهقی»منتشر کرده است.مرحوم مینوی هم مقاله‌ای درباره بیهقی نوشته که در مجموعه مقالاتی در انگلستان چاپ شده است.بعدها بار تولد مدخل«بیهقی» دایرة المعارف اسلام را نوشت که موجود است و نیز مقالاتی به آلمانی که در نشریات اروپایی به چاپ رسیده است.شادروان دکتر غلامحسین یوسفی هم مدخل«ابوالفضل بیهقی»را در دانشنامه ایرانیکا با دقت و وسواس خاص خود نوشت که ترجمه فارسی آن در کتاب فرهنگ و تاریخ وی به چاپ رسیده است.از کتابهای مستقل که درباره بیهقی و تاریخش نوشته شده می‌توان به اثر خانم والدمن یعنی‌ Toward a theory of Historical Narative که خانم منصوره اتحادیه به نام زمانه، زندگی و کارنامه بیهقی به فارسی ترجمه کرده است، اشاره کرد.

اخیرا هم به کتاب دیگری برخوردم از خانم جولی اسکات میثمی به نام Persian Historiography to the end of the twentieth century که در سال 1999 در ادینبورگ انگلستان چاپ شد و در یکی از مجامع علمی آن کشور هم به عنوان پژوهش برتر معرفی گردید.سی صفحه از این کتاب به شیوه تاریخ نگاری بیهقی و اثر سترگ او تاریخ مسعودی اختصاص دارد.و بالاخره یک مقاله دقیق دیگر در مورد تاریخ بیهقی از خانم سهیلا امیر سلیمانی با عنوان‌ Truths and Lies:lrony and lntrigue in the tarikh-i-Bayhaqi که در مجله‌ lranian Studies در سال 1999 به چاپ رسیده است. با این همه به نظر من حق بیهقی در ایران و جز آن گزارده نشده است و کتاب به همان غربتی گرفتار است که در تاریخ بوده است، غیر از آن کنگره عظیم بزرگداشت بیهقی که از 18 تا 25 اردیبهشت 1349 در دانشگاه مشهد برگزار شد و حاصل آن در یادنامه بیهقی منتشر گردید، کار شایسته و آبرومند دیگری در مورد بیهقی نشده است.چند کتابی هم که هست، حق آن بزرگمرد نیست و بیش از این می‌طلبد که به این کتاب پرداخته شود.چرا پرداخته شود؟جواب در واقع می‌تواند به فلسفه وجودی همین نشست باز گردد.یعنی نیاز مخاطبان عصر ما. مخاطبان عصر ما بی تردید به بیهقی نیاز دارند

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۱ ، ۰۵:۱۳
رضا حارث ابادی

تخریب مسجد توسط پرندگان خشمگین

به گزارش فرهنگ به نقل از نیمروز  داستان بازی در نوع خود بسیار جالب است. شما در نقش پرندگانی ظاهر می‌شوید که تخم مرغهای شما توسط چند خوک بدطینیت دزدیده شده و شما نیز با تمامی بستگان خود که شامل انواع پرنده می‌شود برای آزاد کردن تخم مرغهای خود و از بین بردن این حیوانات بد جنس به آنها حمله می‌کنید. هر چقدر که شما بتوانید با تعداد کمتری پرتاب ،خوکها را از بین ببرید دارای امتیاز بالاتر و در نتیجه ستاره های بیشتری خواهید بود که به ارتقاء امتیاز و رتبه شما در بین دوستان خود کمک فراوانی خواهد کرد.                                   

برای این کار ،شما باید با استفاده از منجنیق ،پرندگان خود را به سوی ساختمان‌های نامتعادل خوک ها پرتاب کنید تا بتوانید تخم مرغهای دزدیده شده خود را پس بگیرید.محوبیت این بازی به حدی است که میکائیل هد رئیس اجرایی شرکت سازنده این بازی در گفتگو با مجله سرگرمی ورایتی گفت که این شرکت و چندین شرکت هالیوودی در حال مذاکره هستند تا این بازی به یک داستان سینمایی بدل شود و البته تریلر شبیه سازی شده سینمایی آن که خود شرکت فنلاندی آنرا تولید کرده است در یوتیوب بیش از ۵ میلیون بازدید داشته است.  

این پایان اپیدمی چرندگان خشمگین نیست و خبر نخستین پارک بازی کودکان، الهام گرفته از بازی پرطرفدار "انگری بردز”( Angry Birds) در فنلاند، نشان دهنده محوبیت روزافزون این پرندگان بد اخلاق است! آغاز بهره برداری ها در ایران نیز یکی از محبوب ترین بازی های موجود پرتاب همین پرندگان خشمگین است! و بسیاری از جوانان و نوجوانان ترجیح میدهند که اوقات خود را با این بازی ساده و در عین حال جذاب سپری کنند.حال که این بازی توانسته است محبوبیتی جهانی کسب کند، و بسیاری از مردم دنیا به نوعی به این بازی وابسته شده اند، زمان بهره برداری نیز فرارسیده است و سازندگان آن میتوانند از اهداف پنهان خود رونمایی کنند. در نسخه پیشین این بازی (Angry Birds Space) در یکی از مراحل آن، شما مجبور بودید به موانعی حمله کنید که شباهت بسیار زیادی به برج میلاد در تهران و همچنین نقشه کشور ایران داشت. و پیروزی شما در گرو حمله به این نماد ها بود.

اما این پایان خصومت سازندگان این بازی نبود و این بار و در نسخه جدید این بازی (Rovio mobile ltd ver: 2.2.0) شما موظف به تخریب موانعی هستید که شباهت خاصی به مساجد و اماکن مذهبی مسلمانان دارند. برای رسیدن به اهداف بازی باید بارها و بارها مسجدی را خراب کنید و همچنین خوک هایی که داخل مسجد ساکن هستند را باید از بین ببرید! بهره برداری های سیاسی و نژاد پرستانه از بازی های رایانه ای و محصولات سرگرم کننده حربه جدیدی نیست و همواره این روش در راستای تهاجم فرهنگی به باور های مسلمانان و به ویژه ایرانیان مورد استفاده بوده است. اما نکته مهم است این است که آیا جوانان ایرانی و یا مسلمانان دیگر کشور ها که تا پیش از این، از انجام این بازی لذت می برده اند حاضر هستند که این بازی را تحریم کنند و یا اینکه به تخریب مساجد ادامه خواهند داد؟!؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۱ ، ۰۹:۱۳
رضا حارث ابادی

دیبای خسروانی

ناشر : جامی نویسنده : دکتر محمدجعفر یاحقی - مهدی سیدی

اثر حاضر گزینشی است از کتاب تاریخ‌ بیهقی.این کتاب با دیباچه‌ای درباره‌ زندگی و حوادث دوران حیات ابو الفضل‌ بیهقی و ویژگی‌های تاریخی و ادبی و اهمیت اثر او آغاز می‌شود

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۱ ، ۰۸:۲۹
رضا حارث ابادی

مصدق مردی از جنس آزادی

7thghoghnoos/mosaddegh

بی شک به گواه بسیاری از تاریخ نگاران و محققان می باید دکتر محمد مصدق را یکی از تاثیر گذار ترین شخصیت های تاریخ ایران بدانیم.شخصیتی که ایران را دوست داشت و در راستای هدفش همه ی وجودش را هزینه کرد. اما به قول خود مصدق :" ... آنچه بر ما گذشته بیش از ساعتی از عمر یک ملت نیست..." .  به نظرم درین ظلمات جهل و ناآگاهی  تاریخ همچنان به زیان ایران و ایرانیان تکرارمی شود زیرا هنوز به قول ابوالفضل بیهقی می توانند مشتی رند را سیم دهند تا سنگ زنند....و هنوز به قول بامداد(احمد شاملو)ی بزرگ :شیفتگان به عدالت را با آفتابگونه ای دل می فریبند..."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۱ ، ۰۳:۵۴
رضا حارث ابادی

تاریخ بیهقی

مصحح : على اکبر فیاض تصنیف : ابوالفضل محمد بن حسین بیهقى

ناشر : دانشگاه فردوسى - مشهد

بیهقی، تاریخ یا حماسه‏

چرا تاریخ بیهقی چنین دلنشین و تأثرانگیز و خردپذیر از کار درآمده است؟ کتاب بیهقی بدون تردید متنی «تاریخی»،یعنی واقعی است و نه اثری کاملا خیال پردازانه. اما آیا هر اثر تاریخی حتی اگر با قلمی شیوا و نثری فاخر نوشته شده‏باشد می‏تواند تا بدین حد قله نشینی کند؟
تأثیر کلام و بیهقی در چیست؟ در مضمون کتاب، در جادوی زبان، در اعتقاد و اخلاصی که نویسنده از خود به خرج‏داده و یا در هر سه مورد توأماً؟ کتاب بیهقی آیا بیشتر تاریخ است یا ادب،«خسروانی» است یا «پرنیانی»؟ و اصلا چرابیهقی مورخ، کتاب خویش را «دیبای خسروانی» خوانده است؟ آیا می‏توان گفت که او با این نامگذاری اثر خویش رامتنی «تاریخی-ادیبی» دانسته است، که تاریخی حماسی و پر اوج و نشیب را با قلمی زیبا و زبانی با شکوه و پرنیانی‏روایت کرده است، و «بنایی بزرگ افراشته چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی بماند»؟
هر چند از میان آثار ادبی ایران بسادگی نمی‏توان یکی را برگزید و با تاریخ بیهقی سنجید، اما شاهنامه فردوسی گویی‏خود «دیبای خسروانی» دیگری است که بنا به دلایلی با تاریخ بیهقی قابل مقایسه است. اتفاق را مشابهتهای زیادی‏میان زمان، زندگانی و شخصیت حکیم توس و فرزانه بیهق وجود دارد، که محتوا و چگونگی اثر آن دو گرامی را به هم‏نزدیک می‏کند: قرب زمان، خردگرایی و خردمندی، تلخکامی، عفت کلام و نجابت جان از آن جمله است. بویژه«تلخکامی» و «دردمندی» که وجه مشترک غالب بزرگان تاریخ و ادب حماسی و عرفانی ایران است، با جان و تن‏،فردوسی و بیهقی بیش از دیگران در آمیخته است، آنچنان که گویی در سراسر زمان تحریر آثارشان کمتر شیرین کام بوده، ‏یا لبخند شادی بر لب داشته‏اند.
در توجیه این همه، می‏توان گفت که فردوسی و بیهقی در دو سوی برهه‏ای از زمان قرار دارند که تاریخ ایران از اوج‏آزادگی و شکوه و خردگرایی به نشیب بندگی و بی نوایی و جهل روی داشته است. زمانی که فردوسی توسی با نظم‏شاهنامه، به منظور زنده کردن تاریخ باشکوه پیشین ایران، غم تیره روزی قریب الوقوع این سرزمین را می‏خورده است‏بیهقی پا به عرصه هستی نهاده تا آینده‏ای را که فردوسی پیش بینی می‏کرده تجربه کند. چنین است که میان این دو اثرشباهتی کم نظیر جلب توجه می‏کند و شگفتا که فردوسی شاعر اثر خویش را «کاخ نظم بلند»ی خوانده است بی گزنداز «باد و باران» ایام، و بیهقی مورخ «دیبایی خسروانی» که «ذکر آن تا آخر روزگار» بماند!
در معرفی آن برهه حساس تاریخ ایران، که فردوسی و بیهقی در دو سوی آن ایستاده بودند، می‏توان گفت: دورانی که‏فردوسی تنها سالهای واپسین آن را دریافته بود در قیاس با سایر ادوار تاریخ ایران دورانی بود درخشان، توأم با رفاه وثروت و امنیت و مدنیت و رواج علم و دانش و رونق داد و ستد و تجارت و مردم گرایی و آزادگی، که خردمندی وخردگرایی از بارزترین ویژگیهای آن به شمار می‏رفت.
دوران سامانیان که با امرایی چون «نصربن احمد»، سردارانی چون ابومنصور عبدالرزاق توسی، وزرایی چون بلعمی وجیهانی و شاعرانی همانند شهید بلخی و رودکی نامبردار و بلندآوازه شده است، متأسفانه چنان زود در هم پیچیده‏شد که حکیم فرزانه توس از میانه عمر انحطاط آن را با چشمان خود می‏دید. از آن پس و تا یک سده بعدتر آنچه‏گذشت عبارت بود از: برباد رفتن آن همه شکوه و افتخار به سبب شورش غلامان زرخرید سامانیان، تشکیل دولتی‏نیرومند از غلامان غزنه، پیدایش دولتی غریبه و نورسیده در ماوراءالنهر با نام «آل افراسیاب»، و در نتیجه بر باد رفتن‏عظمت فرهنگی سامانیان، قربانی شدن فرزانگان و عاقبت اندیشان ایرانی به سبب کینه‏ها و بیگانه جوییها، فرصت‏یابی مجدد خلافت رسوای عربی در دستگاه نورسیدگان ترک، مهجوری فرهنگ و نگرش ایرانی در لابلای اوراق‏کتابهای غبارگرفته، و از آن برتر جهانجویی هوسمندانه این نسل نورسیده برای از میان برداشتن بقایای خاندانهای‏ایرانی تبار و فرهنگمداری چون سامانیان و صفاریان و بوئیان...، و از آن پس درنده خویی و به جان یکدیگر افتادن وفروگیری برکشیدگان و نو خاستگان و گماشتن مشرفان و جاسوسان بر یکدیگر و بر همه مردم.
پیداست که حاصل چنان دورانی جز بیمناکی و بی اتکایی و بدبینی، و در نهایت همقدمی با فرهنگی متزلزل وبدفرجام نمی‏تواند بود، که پدر از پسر بیمناک و در هراس باشد و پسر از پدر بددل و ناخشنود.
پیامدهای ناگوار آن دوره پر اضطراب، که برای نخستین بار دردامن تاریخ ایران تجربه می‏شد، عبارت بود از: رواج‏تزلزل و تزویر، شناور شده مفاهیم و معانی و شکستن حریم کلمات در ورطه استبداد، بی بنیانی فکر و اندیشه و افتادن‏افکار در دامن ناامنی و ناسپاسی، تا هرکس تنها در اندیشه آن باشدکه چگونه گلیم خویش را از توفان حوادث و کینه‏کشیهای بد سرانجام بدر برد و از انبوه توطئه‏های سیاسی و اجتماعی حاکم به سلامت بگذرد، همان که فردوسی‏هوشمند طلیعه فساد و ناامنی و خویشتن خواهی ناشی از آن را از زبان رستم فرخزاد برای سالهای چهارصد تاریخ‏ایران این گونه تصویر کرده است:
برین سالیان چارصد بگذرد
کزین تخمه گیتی کسی نشمرد
از ایران و از ترک و از تازیان‏
نژادی پدید آمد اندر میان‏
نه دهقان نه ترک و نه تازی بود
سخنها به کردار بازی بود
همه گنجها زیر دامن نهند
بمیرند و کوشش به دشمن نهند
نه جشن و نه رامش نه کوشش نه کام‏
همه چاره ورزش و ساز دام‏
زیان کسان از پی سود خویش‏
بجویند و دین اندر آرند پیش‏
درست در همان سالهای حدود چهارصد هجری که فردوسی تکیده و هفتادساله، نالان و ناتوان قلم از کار نظم حماسه‏ملی ایران فرو می‏نهاد، بیهقی نوجوان در نیشابور چشم تجربت می‏گشود تا نخستین خاطرات خویش را از عصرغزنویان به صحیفه ضمیر بسپارد. در همان سالها بود که «ابوالقاسم قواد رازی» به پاداش خدمتهای قوادانه خود به‏غزنویان «دستار و عنایت نامه» دریافت می‏کرد، و بوالفضل پانزده ساله می‏شنید که قاضی خردمندی از نشابوریان بإ؛ّّطنزی تلخ به آن «قواد غاشیه دار» می‏گفت:«ای ابوالقاسم! یاددار: قوادی به از قاضی گری»!
بنا بر آنچه از قضاوت بیهقی درباره ابتدای کار غزنویان برمی آید، وی و سایر همکاران و حتی استادش بونصر در آن‏زمان چندان متأسف و نومید و با نسل پیشین در بدگمانی همدل و همرای نبوده‏اند. اما وقتی حدود سی سال از این‏تجربه اندوزیها گذشت، فریاد کسانی چون بونصر بر آمد که:«خواستمی که مرده بودمی تا این روز ندیدمی!»، و یا «خاک‏بر سر آن خاکسار که خدمت پادشاهان کند، که با ایشان وفا و رحمت نیست!».
از کتاب بیهقی نیک بر می‏آید که وی و دیگر دولتمردان غزنوی، جز آن که سلطان محمود را «جباری ناصواب گوی»می‏دیده که در برابر صواب گویی دیگران «درخشم می‏شده و مشغله می‏کرده و دشنام می‏داده»، عیب بزرگ دیگری دراو نمی‏دیده‏اند، حتی وی را «حرون و دوراندیش» نیز می‏یافته‏اند، در نتیجه با آرامش خاطر برای سلطانی چون محمودقلم می‏زده و تدبیر می‏رانده‏اند. اما چون نوبت به «میوه آن شکوفه» (مسعود) رسیده است دریافته‏اند که او «سلطان‏مستبدی» است «نااندیشیده». واز همان زمان گویا آن «نقش ناخوش» که پیشتر پیران خردمندی چون فردوسی در«خشت خام» زمانه می‏دیده و سالیان درازی مردم ایران رااز بیرون افتادن آن بر حذر می‏داشته‏اند، در این زمان به‏وضوح بر آیینه تجربت ایام افتاده بوده است، تا بیهقی و بیهقی سیرتان نیز بعینه ببینند و متنبه گردند.
سلطان مسعود غزنوی در بحبوحه پریشانی ملک، به سبب تهاجم ترکمانان، راه غزو هند و فتح بی اهمیت «قلعه‏هانسی» را در پیش می‏گیرد و چون نامه هایی حاکی از پریشانی عراق و خراسان در می‏رسد به رئیس دیوان رسالتش‏می‏گوید: «نامه بنویس به وزیر، و این نامه‏ها درج آن نه...که ما سراین نداریم»! و نیز پس از شکست از ترکمانان دردندانقان مرو، وقتی دولتمردان تازیک و درمانده او می‏پرسند که چون خداوند به هند می‏رود ما را چه بایدکرد؟ پاسخ‏میدهد که «اگر مخالفان (=ترکمانان) این جا آیند، بوالقاسم کثیر زر دارد بدهد و عارض شود، بوسهل حمدوی هم زردارد وزارت باید... مرا هم صواب این است که می‏کنم».
این همه و دهها مورد دیگر نشانه «بی تباری» غزنویان و بیگانگی آنان با منافع و مصلحت ملی مردم ایران و این سرزمین‏با فرهنگ و تبار است. تخم این بی تباری و بی توجهی راهم محمود افشانده بود، که می‏گفت:
«مردمان بی رعیت را با جنگ کردن چه کار باشد؟ به هر پادشاهی که قوی‏تر باشد و از شما خراج خواهد و شما را نگاه‏دارد، خراج بباید داد و خود را نگاه (باید) داشت»!
اگر تردید کنیم که بیهقی در نوجوانی خود پیام فردوسی از زبان رستم فرخزاد، ویا طنز تلخ قاضی نیشابوری با بوالقاسم‏قواد را درک می‏کرده است، شک نباید داشته باشیم که وقتی او از میان اخبار رنگارنگی که در اختیار داشته نکته‏ای‏چون خبر زیر را از حوادث سال 431 برگزیده و نقل کرده است، کما بیش می‏خواسته خبر از فاجعه‏ای بدهد که‏فردوسی آن را پیش بینی می‏کرده است:
«بند جیحون از هر جانبی گشاده کردند، و مردم آمدن گرفتند به طمع غارت خراسان و پیرزنی را دیدند یک دست ویک چشم و یک پای، تبری در دست! پرسیدند از وی که «چرا آمدی»؟ گفت: «شنودم که گنجهای زمین خراسان بیرون‏می‏کنند، من نیز بیامدم تا لختی ببرم»! و امیر مسعود از این اخبار بخندیدی، اما کسانی که غور کار می‏دانستند برایشان‏این سخن صعب بود»!
تأمل دردانگیز و خردمندانه در تاریخ بیهقی به نیکی می‏نمایاند که بوالفضل قصد آن نداشته تا سخنی گوید از آن لون که«احمقی هنگامه سازد... و خواب آرد نادانان را چون شب بر ایشان خوانند»! بلکه براستی درصدد بوده است تا «تاریخ‏پایه‏ای بنویسد، و بنایی افراشته گرداند» همچند« کاخ نظم بلند» فردوسی بزرگ.
دست کم باید بپذیریم که وقتی بیهقی در سالهای میانه سده پنجم، و دور شدن از روزگار محمود و مسعود و مودود... ودر زمان فرخزاد و ابراهیم غزنوی تجربیات 65 ساله خود را به قلم می‏آورده کمابیش دریافتی همپایه فردوسی یا چیزی‏نزدیک به آن داشته است.
در نتیجه، می‏بینیم که اگر آن خردمند حماسه پرداز تجربیات خویش را با روایت بی آغاز اسطوره آغاز کرده، تا با زبانی‏شاعرانه و حماسی اسطوره‏های باستان را به تاریخ عصر خویش پیوند زند، این پیر تاریخ نگار واقع نگر نیز تجربیاتش‏را به هیأت روایت تاریخ عصر خویش در آورده تا با پی افکندن حماسه‏ای دیگر نام و کار خویش را از روزگار خود به بی‏نهایت ابدیت پیوند زند، و در ردیف جاودانان ادب و تاریخ این ملک جای گیرد.
بجز مشابهتهای درونی و معنوی در زندگی و آثار فردوسی و بیهقی، در بیرون حیات آنها و اعداد و ارقام زمان عمر وایام اشتغال این دو بزرگ توسی و بیهقی نیز تقارنها و شباهتهای نظرگیری دیده می‏شود:
- هر دو سالها پیش از شروع به تألیف درصدد جمع آوری اطلاعات و فراهم آوردن مقدمات کار خویش بوده‏اند. دردیباچه شاهنامه ذیل «بنیاد نهادن کتاب» آمده است:
بپرسیدم از هر کسی بی شمار
بترسیدم از گردش روزگار
مگر خود درنگم نباشد بسی‏
بباید سپردن به دیگر کسی‏
و دیگر که گنجم وفادار نیست‏
همین رنج را کس خریدار نیست‏
و بیهقی هنگام نقل خبری مربوط به سال 423 نوشته است: در سال 432 از وزیر احمد عبدالصمد نیز در آن باره‏پرسیدم و «گفتم: اگر خداوند ببیند باز نماید که بنده را آن به کار آید- و من می‏خواستم که این تاریخ بکنم، هرجانکته‏ای بودی در آن آویختمی...»
- هردو صرفا به اتمام کار و اثر خویش می‏اندیشیده و در 65 سالگی سلطان وقت را مخاطب قرارداده و از وی تقاضای‏یاری داشته‏اند، شاید به همت او کاری را که در پیش گرفته‏اند به پایان برسانند. سخن فردوسی خطاب به سلطان‏محمود غزنوی در 65 سالگی وی (سال 394( مشهور است که :
چنین سال بگذاشتم شصت و پنج‏
به درویشی و زندگانی و رنج‏
رخ لاله گون گشت بر سان کاه‏
چو کافورشد رنگ مشک سیاه‏
بپیوستم این نامه بر نام اوی‏
همه مهتری باد فرجام اوی‏
که باشد به پیری مرا دستگیر
خداوند شمشیر و تاج و سریر
مرا از جهان بی نیازی دهد
میان گوان سرفرازی دهد
یکی بندگی کردم ای شهریار
که ماند زمن در جهان یادگار
بناهای آباد گردد خراب‏
ز باران و از تابش آفتاب‏
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و بارانش ناید گزند
همی خواهم از کردگار بلند
که چندان بماند تنم بی گزند
که این نامه بر نام شاه جهان‏
بگویم نماند سخن در نهان‏
و ز آن پس تن بی هنر خاک راست‏
روان روان معدن پاک راست‏
و ابوالفضل بیهقی در 66 سالگی خود، به سال 451، خطاب به «سلطان ابراهیم» نوه سلطان محمود نوشته است:
«و من که بوالفضلم اگر دراین دنیای فریبنده مردم خوار چندانی بمانم که کارنامه این خاندان برانم و روزگار همایون این‏،پادشاه - که سالهای بسیار بزیاد- چون آن جا رسم بهره از نبشتن بردارم و این دیبای خسروانی که پیش گرفته ان به‏نامش زربفت گردانم».
- هردو بزرگمرد حدود 85 سال زیستند، و در عمری چنان کرامند تنها یک اثر خلق کردند و تا واپسین لحظات حیات‏به همان کار مشغول بودند. آخرالامر هم هر دو در غبار بی مهری روزگار غریبانه در گذشتند و تا قرنها بعد همچنان‏مظلوم و محروم، و با گوری بی رونق و بی رد و نشان ماندند.
با این همه شباهت صوری و کمی در ارقام و اعداد، آنچه فردوسی و بیهقی را از یک طرف و شاهنامه و تاریخ بیهقی رااز طرف دیگر به هم نزدیک می‏کند غرض اصلی پدیدآورندگان آن‏هاست که هر یک به نوعی و به زبانی خواسته‏انداوج و حضیض تاریخ با شکوه و حماسی ایران را روایت کنند؛ منتها یکی در این کار گذشته‏های دور را برگزیده است ودیگری روزگار نزدیک را، و هر دو هم نیک از عهده بر آمده‏اند؛ تا آن جا که می‏توان تاریخ بیهقی را ادامه روایت‏شاهنامه در روزگاری دانست که ارزشهای قومی و ملی و پسند و ناپسندهای زمانه روی در ادبار گذاشته، و سیرت‏روزگار از لونی دیگر گشته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۱ ، ۰۳:۳۰
رضا حارث ابادی