ابوالفضل بیهقی از منظر بزرگان تاریخ و ادب پارسی
محمود حسینیزاد (نویسنده و مترجم ) :
بیهقی جملهسازی را دگرگون میکند
بیهقی وسیلهای است برای داستانسرایی امروزی.
دکتر فیاض در مقدمهای که بر تصحیح خود از «تاریخ بیهقی» نوشته است میگوید که علاقه به «تاریخ بیهقی» به دورهی تجدد در ایران بازمیگردد. یعنی دورهای که ایرانیان آثار ایرانی را میخوانند تا آنکه به «تاریخ بیهقی» میرسند. به نظر من البته در جاهایی چارچوبی که فیاض برمیشمارد درست است اما در جاهایی هم هست که باید از این چارچوب بیرون رفت. چون بیهقی تاثیری بسیار ژرفتر از کسانی چون طبری داشته است.
بیهقی جملهنویسی را دگرگون میکند. هرجا که بخواهد فعل را میآورد و ارکان جمله را به هم میریزد. تا بتواند به خواننده تصویر ارایه کند.اطلاعرسانی را هم ضربهای انتخاب میکند. میداند کجا ضربه بزند و کجا نتیجه بگیرد. همین نکتههاست که توجه نویسندگان امروز را به بیهقی و نثر او جلب میکند. کسانی مثل گلشیری و آلاحمد و گلستان نمیخواستند مثل جواد فاضل یا مثل «بوف کور» هدایت بنویسند. پس دنبال وسیلهای میگشتند تا تصویرسازی مدرن کنند. بیهقی به آنها جواب داد. به این دلیل است که در نزد نویسندگان امروز اقبال به بیهقی بسیار است.
بیهقی هنگام گزارش رویدادها، از خواننده سوال میکند و بدینگونه او را درگیر کتابش میسازد.
بیهقی در نهایت ایجاز شخصیتپردازی میکند و با یک جمله شخصیتها را توصیف میکند. او واژههای تصویری بسیاری را به کار میبرد.بیهقی ایجاز دارد اما ایجاز او مثل ایجاز ناصرخسرو نیست. ایجاز ناصرخسروگاه خستهکننده است.
یکی از بهترین داستانهای «تاریخ بیهقی» داستان «سیلِ بزرگ» است. این بخش از کتاب بیهقی از نظر استحکام بسیار زیباست. بیهقی در شرح این ماجرا یکی از بهترین تصویرسازیها را انجام میدهد. هرکس دیگری بود به خوبی او نمیتوانست این گونه ماجرا را هنرمندانه شرح دهد.
کتاب تاریخ بیهقی اثر ابوالفضل بیهقی یکی از آثار شاخص و تراز اول نثر فارسی است. او روشی دقیق و سبکی زنده و جامع در تاریخنگاری برگزیده است که پیشینیان فاقدش بودند. تاریخ بیهقی متنی «تاریخی ـ ادبی» است که تاریخی حماسی و پر اوج و نشیب را با قلمی زیبا و زبانی باشکوه و پرنیانی روایت کرده و بنایی چنان بزرگ افراشته است که ذکر آن تا دنیا باقی خواهد ماند.
دکتر غلامعلی حدادعادل، رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی گفت: بیهقیپژوهی در روزگار ما تاریخی صد ساله دارد. بزرگانی سراغ بیهقی رفتهاند، همانند «محمدتقی بهار» که به اعتبار یادی که مرحوم دکتر غلامحسین یوسفی از او میکند، آفاق زیبایی از نثر بیهقی را به روی شاگردانش گشود. به همین گونه باید از دکتر فیاض یاد کنیم که زحمات بسیاری برای «تاریخ بیهقی» کشید و نیز دکتر غلامحسین یوسفی که دو مقالهی او دربارهی بیهقی، در کتابهای «دیداری با اهل قلم» و «برگهایی در آغوش باد»، مناسب است که در یک رسالهی مستقل چاپ بشود. من بیهقی را از نگاه کلان میبینم. هزارسال پیش دبیری از دستگاه غزنویان، حوادث سیاسی و اجتماعی و جنگهای روزگارش را در سی جلد و پنجاه هزار ورق به رشتهی تحریر درآورده است. در تاریخی که او نوشته است، چند خصوصیت وجود دارد که باید به آن توجه داشت. یکی خودآگاهی او نسبت به داشتن روش در تاریخنگاری است. بیهقی یک کار روشمند کرده است. دیگر، اهتمام بیهقی به ثبت واقعیات به صورت دقیق است.
فایدهی اجتماعی و سیاسی تاریخ بیهقی، یک جنبه دیگر اهمیت آن است. بُعد سوم زبان شیرین، پخته، پرورده، دقیق و روشن بیهقی است. کاری که بیهقی در نثر فارسی کرده است کاملا قابل مقایسه است با کار فردوسی در شاهنامه.
«غرض من آن است که تاریخ پایهای بنویسم و بنایی بزرگ افراشته گردانم. چنان که ذکر آن تا آخر روزگار باقی ماند»
تاریخ بیهقی سندی روشن است که دال بر عظمت و اصالت و قدمت فرهنگ و تمدن اسلامی ایرانی ماست. ما میتوانیم بگوییم ملتی هستیم که هزار سال پیش به درجهای از فرهیختگی رسیده بودیم که یک دبیر در دستگاه حکومتی، پنجاه سال یادداشت گردآورده و تاریخش را به زبانی نوشته است
دکتر محمدجعفر یاحقی، مصحح شاهنامه : بیهقی نیز همانند فردوسی که از سرنوشت افراد درس میگیرد، مینویسد: «این است حال علی و روزگارش و قومش که به پایان آمد و احمق کسی باشد که دل در این گیتی فریفتگار بندد و نعمت و جاه و ولایت او را به هیچ چیز شمرد.» بیهقی تالی فردوسی است. کافی است که کتاب «لغت نامه» دهخدا را بگشایید و مدخلهای لغوی آن را بنگرید تا دریابید که اولین شاهد به نظم از شاهنامهی فردوسی است و اولین شاهد به نثر از «تاریخ بیهقی» است.آنچه پیش از «تاریخ بیهقی» نوشته شده، دو یا سه نمونه بیشتر نیست. هیچ کدام هم اهمیت کتاب بیهقی را ندارند.«تاریخ بیهقی» اولین تاریخی است که ادبیات را برای بسط تاریخ به خدمت گرفته است و این دو را با هم آمیخته است.
یهقی در به کارگیری عناصر ادبی از دیگران، بسیار موفق بوده است. از اینکه او برخی از شعرهای خوب رودکی را در تاریخ خود آورده است، مدیون او هستیم. بیهقی بهترین و نابترین اندیشههای ادبی ما را گرفته و به استخدام نثر خود درآورده است. بهکارگیری اشعار عربی هم نمونهی دیگری از کار اوست. بیهقی برخوردار از دانش ادبیت زمان بوده و بسیاری از اشعار عربی را در ذهن داشته است. یکی از دشواریهای تصحیح «تاریخ بیهقی» همین اشعار عربی است که در کتاب خود آورده است.
علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی شهر کتاب : شیوهی تاریخنگاری بیهقی منحصر به فرد است
بیهقی از مهمترین نثرنویسان زبان فارسی است. تاریخی که او نوشته است، ویژگیهای متعددی دارد. نخست آنکه اولین کتابی است که میان تاریخ و ادبیات پیوند برقرار کرده است. از این جهت، شیوهی تاریخنگاری او منحصر به فرد است. ارزشهای ادبی در «تاریخ بیهقی» هست که هنوز کشف نشده است. کتاب او الگویی برای کسانی شده است که خواستهاند در این ژانر اثری بیافرینند. از سوی دیگر، «تاریخ بیهقی» به دلیل استفاده از گونهای محاورهی فارسی و تبدیل آن به نوشتار ادبی، اهمیت دارد. ضمن آنکه اعتدال او، فارسی نویسش را پسندیده ساخته است.بیهقی توانسته است که گزارشهای خشک تاریخی را به شکل هنری در اختیار خواننده بگذارد.
دکتر زهرا حیاتی : بیهقی مورخی وفادار و روایتگری هنرمند
بسیارانی گفتهاند که بیهقی تنها یک مورخ نیست. چون رویدادها را گزینش کرده و معنای خاص خود را به خواننده القاء کرده است. پس «تاریخ بیهقی» یک متن روایی است، نه صرفا یک گزارش تاریخی.
بیهقی با چیدمان رویدادها، روایتی هنرمندانه و خلاقانه آفریده است
حسنک وزیر داستانی کُند و ملامتبار یا داستانی پویا؟
در «داستان حسنک وزیر» تعلیق اول هنگامی است که بوسهل سعی میکند امیر مسعود را قانع کند که بیهقی را بکشد. مسعود میگوید: «تا بیندیشم». این سخن ایجاد تعلیق میکند. تعلیق دوم وقتی است که خواجه احمد حسن از عبدوس میخواهد که سلطان مسعود را از کشتن حسنک بازبدارد. میگوید: «تا توانی خداوند را بر آن دار که خون حسنگ ریخته نیاید». در اینجا مخاطب میاندیشد که آیا سرنوشت حسنک قطعی است؟ تعلیق سوم وقتی است که بوسهل از حسنک دفاع میکند. در اینجا بیم و امید خواننده زیاد میشود. تعلیق چهارم وقتی است که خرید و فروش اموال حسنک را میبینیم. بیم ما از سرنوشت حسنک دو برابر میشود.
در تعلیقهای آخر، هنگامی که حسنک را برای بر دار کشیدن میآورند، بیهقی با نمایش دادن آشوب مردم، بیم را بیشتر میکند. نمونههای دیگر در ساختار درونی پیرنگ، الگوی حرکت است. حرکتهای یک فیلم در چند زمینه است
هر بخش از تاریخ بیهقی در یک نمای سینمایی جای میگیرد
برخی از شخصیتپردازی دراماتیک در «داستان حسنک وزیر» نمایشی است. زیرا همهی جنبههای یک شخصیت را توصیف میکند. بیهقی تمام جزییات موقعیت اجتماعی و پایگاه شغلی شخصیتها را بیان میکند. خصلتهای درونی آنها را نیز میآورد. شخصیتهای او عمق و بُعد دارند. بهویژه شخصیت مسعود رنگارنگ توصیف شده است. این را نیز باید دانست که بیشتر از ۹۰ درصد گفتوگوها در «تاریخ بیهقی»، گفتوگوهای نمایشی است.
مولف «تاریخ بیهقی» کلوزآپهای متعدد به ما میدهد. در نتیجه چنان به حسنک نزدیک میشویم که گویی گلویمان میگیرد!
تاریخ بیهقی این مکتوب یال افشان جاوید – حسین خسروجردی
بیهقی در تاریخ پایه خود یک مسافر غریب تک تاز است که همیشه در برگستوانِ باره خود یک آسمان مطلب و نگاشته دارد که همیشه هم مملو از عبرتها و نکتهها و دقتهای تاریخی و اجتماعی است مسافر ما گاه در زمین داور است و گاه در دشتهای شاه بهار و گاه با نگاه تیزبین و موشکافش از میان باغهای عَدنایی و سَدره میگذرد و از نشاط شراب امیرانِ شادخوار و لابهگو. پرده بر میدارد و گاهی زیبایی بهار را با احساس شاعرانه و دلنواز در دشتهای حورانه و نخشب میبیند و مینگارد که هر صبحگاه باغچههای آن به گل نشستهاند و هوا را عطرافشان میسازند رباطهای آباد و فراوه و رزان، دامن میافشانند و تا مرزهای غور و فراه و هرات کشانده میشوند و بادهای فرحبخش، در دشتهای سبز حورانه و شاه بهار میپیچد تا تو در اعجاز زبان مکتوب ابوالفضل بیهقی، قول فیلسوف معاصر هایدگر را بپذیری که گفت: زبانسرای وجود است.
تاریخ بیهقی اثری است که گاه داد حماسه را میستاند و مردانی را مینمایاند که سترگ و جانانهاند که به نقل و قول مؤلف چنین نگاشته میشودند: «و من که بوالفضلم میگویم که چون علی، مرد، کم رسد»
احمق کسی باشد که دل درین گیتی غدار فریبکار بندد و بزرگامردا که او را دامن قناعت تواند گرفت و حرص را گردن فروتواند شکست. (220) ابوالفضل بیهقی در نشان دادن کار و سرانجام این مردان دلیر، پند آخرین خودش را مثل فردوسی توسی چنین بیان میکند «و آفتاب زرد را چنان شد که گفتی هرگز مسکن آدمیان نبوده است.»
آری همپای سرنوشت همه اینها ابوالفضل بیهقی آژیر و هشدار میدهد که این مهتران و اعیان درباری که همیشه در رفاه و ثروت غرقهاند و دارای کوکبه و دَبدَبه میباشند و مکنت و خدَم و حَشم دارند و خود در قباهای سقلاطون بغدادی و عمامههایِ قُصب و کمربندهایی که هزار مثقال پیروزه داشت در پوشیده بودند و مال از زرینه و سیمینه و جامههای نابریده و مَرکبهای خاص و قُبا و دستارهای نیشابوری و قاینی داشتهاند. همه آن مال و منال به ناگهان از دست آنها بدر میرود و به قول بیهقی: آنها با قضا آمده چه توانست کردن؟ که ایزد عِزَّ ذکُره، به بندگان چنین چیزها از آن نماید تا عَجزِ خویش بدانند و همین جاست که جان کلام ابوالفضل بیهقی در عباراتی بسیار پر بار گنجانده میشود و اوج میگیرد: «و اگر زمین و آب مسلمانان به غُصْب بستُد، نه زمین ماند و نه آب، چندان غلام و ضیاع و اسباب و زر و سیم و نعمت هیچ سود نداشت، او رفت و این قوم که این مکر ساخته بودند نیز برفتند رحمهالله علیهم و این افسانه بی است با بسیار عبرت و این همه اسباب منازعت و مکاوحت از بهر حُطام دنیا به یک سوی نهادند. احمق مردا که دل درین جهان بندد که نعمتی بدهد و زشت بازستاند» در طنین کلام زنگدار و دلنشین چنین کلماتی است که همشهری او علیبن زید بیهقی میگوید: «خواجه ابوالفضل بیهقی .... استاد صناعت و مستولی بر مناکب و غوارب ... است» و آقای دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی اثر جاودانه او را، یکی از شاهکارهای بزرگ ادبیِ زبانِ شیرین فارسی میداند و از آن به عنوان یک مجموعه نفیس نثر فارسی یاد میکند و فزون به این، همگان به این شعر ادیب نیشابوری صحه میگذارند که گفت:
خواجهبوالفضلاروانتشاددرخُرّمبهشت کهروانمانزین کراسه مردمی شادان کنی
این پرسش همیشه مطرح بوده است که تاریخ بیهقی تاریخ است یا ادبیات؟
کتاب بیهقی بی تردید متنی است ((تاریخی)) و مبتنی بر واقعیت که با قلمی فاخر، شیوا و موثر نوشته شده است.
واقعیت این است که میتوان اثر بیهقی را متنی (تاریخی-ادبی) دانست که تاریخی حماسی و پر از اوج و نشیب را با قلمی فاخر و زبانی با شکوه و پرنیانی روایت کرده است.
تاثیر کلام بیهقی در چیست؟ در مضمون؟ در جادوی زبان؟ در اعتقاد و اخلاصی که نویسنده از خود نشان داده؟ یا هر سه؟
کتاب بیهقی آیا بیشتر ((خسروانی است یا پرنیانی)) ؟ و اصلا چرا بیهقی مورخ کتاب خود را دیبای خسروانی خوانده است؟ آیا میتوان گفت که او با این نامگذاری اثر خویش را متنی ((تاریخی ادبی)) دانسته است که تاریخی حماسی و پر اوج و نشیب را با قلمی زیبا و زبانی با شکوه و پرنیانی روایت کرده و بنایی چنان بزرگ افراشته است که ((ذکر آن تا آخر عمر روزگار باقی بماند))
بیهقی فرزانهای قدر شناس است. وی بارها از استادش، بونصر مشکان، به بزرگی و نیکی یاد کرده و او را از جمله نوادر روزگار دانسته است. او پس از درگذشت مشکان از روشرایی، کاردانی و رنج سی ساله استاد خود درکار دیوانی یاد میکند و قلم را به یاد وی میگریاند که: «و باقی تاریخ چون گذشت که نیز نام بونصر نبشته نیاید دراین تالیف، قلم را لختی بگریانم ... پس به سر تاریخ باز شوم».(تاریخ بیهقی /929)
سپانلو در جستوجوی این چیستی بود که بیهقی در نگارش تاریخ خود، روشی دقیق و سبکی زنده و جامع در تاریخنگاری برگزیده است که پیشینیان فاقدش بودند. گزارش او از آنچه دیده، شنیده و خوانده، با نثری جذاب بر دلها مینشیند و باید بررسی کرد که تاثیر کلام و پیام بیهقی در چیست؟
این شاعر و محقق ادبی سپس به دیر شناخته شدن تاریخ بیهقی اشاره کرد و گفت: داستان شناخته نشدن «تاریخ بیهقی» در روزگار ما، پدیدهای است. این کتاب خیلی دیر شناخته شد.در حالی که امروزه نسل جدید و نوپرداز بیشترین تاثیر را از «تاریخ بیهقی» گرفته است.هفتصد سال «گلستان» کتاب اصلی نثر فارسی بود؛ یا کتابهای نثر دیگری همانند «تذکره الاولیاء» و «اسرار التوحید» اما عجیب است که «تاریخ بیهقی» که خیلی دیر شناخته شد، ناگهان توانست بر نسل کنونی تاثیر بگذارد.پس در این میان یک سکتهی تاریخی روی داده است.
«تاریخ بیهقی» را اهل فن بیشتر میخوانند
به هر حال، بخشهایی از «تاریخ بیهقی» بسیار مشهور است، مثلا «داستان حسنک وزیر» اما این کافی نیست. باید دربارهی آن کار شود. اگر به نسل جوان بگوییم که شاملو سبک جملهبندی خود را از بیهقی گرفته است، جوانها باز به سراغ شعر شاملو میروند تا اینکه بخواهند «تاریخ بیهقی» را بخوانند. چون فکر میکنند که با خواندن شاملو بیهقی را هم خواندهاند و این حیف است. «تاریخ بیهقی»، به تعبیری، کتاب منحصر به فردی است.شاید تواریخ دیگری مثل «تاریخنامهی طبری» یا «زین الاخبار» را پیدا کنیم که نثر باارزشی دارند اما هیچ کدام به پای بیهقی نمیرسند.بیهقی هم خبرنگار است، هم مورخ و هم داستاننویس. اخباری که او به ما میدهد، در جای دیگری کمتر میتوان یافت. در آن روزگاری که بیهقی کتابش را مینوشت،اثر دیگری نمیشناسیم که چنین دقیق باشد اما واقعیت آن است که «تاریخ بیهقی» را اهل فن بیشتر میخوانند.چون بیهقی تاریخنویسی جدی است. طنز دیگران را منتقل میکند اما خود طنزی ندارد. اصطلاحاتی هم که به کار میبرد بسیار مهم است. مثلا آنجایی که صحبت جنگ است به جای «حمله» یا «به پیش» که امروزه به کار میرود، مینویسد: «دهید». این واژه مربوط به پیش از اسلام است. پس میتوان اهل قلم را متوجه کرد که بیهقی چه منبع لایزالی است.
ابوالفضل بیهقی :
این صلت فخر است پذیرفتم و باز دادم که مرا بکار نیست و قیامت سخت نزدیک است حساب این نتوانم داد و نگویم که مرا خست در بایست نیست اما چون بدانچه دارم و اندک است قانعم وزر و بال این چه بکار آید؟
گفت من هیچ مستحق نشناسم در بست که زر بدیشان توان داد و مرا چه افتاده است که زر کسی دیگر برد و شمار آن به قیامت مرا باید داد به هیچ حال این عهده قبول نکنم
ابوالفضل بیهقی چهره نام آشنای ادب فارسی ، به گواه اساتید و ادبا، برجستهترین چهره ایران در نثر فارسی است و تمامی اندیشمندان و آشنایان به ادبیات غنی فارسی بر این امر واقفند که هنر داستان نویسی در ایران مدیون اثر فاخر تاریخ بیهقی است
بیهقی تاریخ نویسی باریک بین است
بیهقی تاریخنویسی سخت باریکبین و بی پروا است. خود او بارها در تاریخی که نوشته است بر این نکته انگشت برنهاده است. چه او در آنچه مینویسد میکوشد که جز راست ننویسد.
روش تاریخ نویسی بیهقی بر پایه شیوه دقیق علمی حقیقت جویی بهره گرفتن ازمعیار خردمندی رویدادها استوار شده است بیهقی در سنجش نیک و بد و رفتار شایست و ناشایست حاکمان روزگار هیچ واهمهی از خود نشان نمیداد.
تاریخ بیهقی گنجینه ارزشمند از امثال و حکم و پند و آگاهی، فرهنگی، جغرافیای و سیاسی است.
نثر تاریخ بیهقی نمونهای عالی از متنهای کلاسیک ادبی است. شناخت بیهقی به معنی شناخت بخشی از کوشش ادبی و تاریخی این سرزمین است. هنر اصلی نویسندگی بیهقی(صداقت)و پاکی جان است چون او راست گفته و هیچ دروغی در آن نیست.
بیهقی رویدادهایی که خود شاهد و ناظر نبوده از قول استادش نقل کرده است.
اهمیت تاریخ بیهقی از دو جهت است یکی از جهت تاریخ نگاری و دیگری از لحاظ هنر نویسندگی است.
تاریخ بیهقی، در واقع تاریخ مسعودی است.بیهقی دبیر به بیان ویژگیهای مسعود غزنوی در لباس تمجید همت گماشته است اما خواننده، با تعمق موارد ناپسند در رفتار و کردار او را مییابد.
تاریخ بیهقی ، تاریخی است گوهرنگارانه و واکاوانه
ویژگی خاصی که «تاریخ بیهقی» را از دیگر متنهای تاریخی جدا میدارد، شیوه نگارش بیهقی است. «تاریخ بیهقی» تنها متنی نوشته در تاریخ نیست، شاهکاری ادبی هم هست.
بیهقی داستانهای پندارانه را مینویسد.بیهقی آنچه را رخ داده است با همان خوشی و دلکشی و زیبایی و گیرایی مینویسد که داستاننویس داستانهای پندارانه را مینویسد.یکی از شگردهای ادبی بیهقی شناساندن چهرههای داستان است.شگرد دیگر بیهقی، گفتگو است. گفتگو در داستان باید کوتاه باشد و اثرگذار و کارساز.
بیهقی با صراحت و صمیمیت با ما سخن می گوید و عبرت ها را پیش دیدگان ما قرار می دهد
با بیهقی آغاز میکنیم و شعرهای نو این شاعر هزارساله را بازمیخوانیم. با بیهقی، این خدای مطلق نثر فارسی:
(١)
وی رفت
و آن قوم که محضر ساختند رفتند
و ما را نیز میباید رفت
که روز عمر به شبانگاه آمده است.
(٢)
و سفر درازآهنگ شد
امرای اطراف هر کسی خوابکی دید
چنانکه چون بیدار شد،
خویشتن را بی سر یافت و بیولایت.
(٣)
ستارهی روشن ما بودی
که ما را راهِ راست نمودی
و آب خوش ما بودی که سیراب از تو شدیم
و مرغزار پُرمیوهی ما بودی
که گونهگونه از تو یافتیم.
(۴)
کار از درجهی سخن
به درجهی شمشیر رسید.
(۵)
جهان عروسی آراسته را مانست
در آن روزگار مبارکش
(۶)
مطربان میزدند و میخواندند...
و شادی و طرب در پرواز آمد.
(٧)
من و مانندهی من،
که خدمتگاران امیر محمود بودیم،
ماهیی را مانستیم از آب بیفتاده
و در خشکی مانده
و غارت شده.
(٨)
بزرگا مردا، که او دامن قناعت تواند گرفت
و حرص را گردن فروتواند شکست!
(٩)
تا وی را دیدیم که ممکن نشد خدمتی یا اشارتی کردن،
گریستن بر ما افتاد
کدام آب دیده، که دجله و فرات،
چنان که رود براندند.
(١٠)
فصلی خوانم از دنیای فریبنده
به یک دست شکر پاشنده
و به دیگر زهرِ کشنده
گروهی را به محنت آزموده
و گروهی را پیراهن نعمت پوشانید.
(١١)
گفت: «کار سخت سست میرود،
سبب چیست؟»
(١٢)
متحیر و شکستهدل میرفتند
راست بدان مانست که گفتی بازپسشان میکشند
(١٣)
لشکر از جای برفت
گفتی جهان میجنبد...
چون کوهِ آهن درآمدند.
(١۴)
در خود فروشُده بود
سخت از حد گذشته
که شمهای یافته بود
از مکروهی که پیش آمد.
(١۵)
حسنک را فرمودند که جامه بیرون کِش...،
تنی چون سیم سپید و رویی چون صدهزار نگار،
و همه خلق بهدرد میگریستند.
قصه خیشخانه هرات
از بیداری و حزم و احتیاط این پادشاه محتشم یکی آن است که به روزگار جوانی که به هرات می بود و پنهان از پدر شراب می خورد؛ پوشیده از ریحان خادم، فرود سرای خلوت ها می کرد و مطربان می داشت
ماهیت زبان در تاریخ بیهقی بر اساس داستان «افشین و بودلف»تاریخ بیهقی از جمله تک آفرینشهای ادبی و تاریخی زبان فارسی است که به رغم اهمیتش مورد بررسی جدید جامع علمی ـ ادبی قرار نگرفته و تعهد نویسنده به امر واقع و حقیقت پژوهی وی و همراه با اندیشه جزء گرایانه و استقرائی، اثرش را به شاهکاری تاریخی بدل کرده است. جنبه دیگر این اثر، نو اندیشی ادبی آن است که با وجود سودای پرهیز از تعصب، تحریف و دروغ پردازی نویسنده، از جنبه نوشتاری آن نکاسته است.
درونمایه اصلی این داستان «دروغ مصلحتآمیز» است که سبب نجات بی گناهی از اعدام میشود.
شروع داستان، بافتی سوررئالیستی دارد: محرک اصلی داستان یک احساس اضطراب و ترس درونی بین دو شخصیت است که اولی قهرمان و دومی از اشخاص درجه دوم داستان به شمار میآید. (تله پاتی)
بیهقی بهسادگی میتوانست کندی گذر زمان را با چند جمله گزارشی روایت کند، در حالی که به یاری جملات کوتاه فعل دار، تمام مدتی را که لازم است تا احمد وزیر (قهرمان) به درگاه خلیفه برسد، جزء به جزء روایت میکند.
اهمیت تاریخ بیهقی بر هیچ کس پوشیده نیست و تاثیر آن بر متون بعد از خود گواهی صادق بر ارزشمندی این کتاب است.
کتابی که با ظهور خود سبکی جدید در نثر فارسی بنا نهاد که گذشت زمان نه تنها از اهمیت آن نکاسته؛ بلکه بر شکوه و عظمت آن نیز افزوده است.
دقت بیهقی در بیان جزییات و توصیف وقایع تا به حدی بوده که احساس می شود هر کس به جز بیهقی در آن صحنه ها حاضر بود؛ نمی توانست آنها را-بدان گونه که او دیده و بیان کرده- به تصویر درآورد. نکته قابل توجه اینکه بیهقی در برخی از رویدادها خود شاهد ماجرا نبوده و آنها را از زبان افراد ثقه نقل می کند
چهار عامل مهم در ماندگاری تاریخ بیهقی عبارتند از:
الف) زبان بیهقی:
ب) بیان تاریخ بر مبنای واقعیت:
ج) آرایش تاریخ
د) نگارش تاریخ بر طبق اصولی خاص:
الف) زبان بیهقی:
از دلایل مهم ماندگاری بیهقی در ادبیات فارسی نوع زبانی است که او برای برقراری ارتباط با خواننده به کار می گیرد. زبانی ساده و صمیمی که تاثیری شگرف دارد و همه را با خود همراه می کند به گونه ای که خواننده بیهقی به حسنک وزیر به دیده احترام می نگرد و از سعایت و زعارت بوسهل زوزنی چنان به ستوه می آید گویی به او هم از بوسهل بد آمده است.
زبان بیهقی آدمی را متقاعد می کند که او جز راست نمی گوید همچنان که بعد از توصیف ناساختگی بوسهل با مردم ادامه می دهد: وی برفت و آن قوم که محضر ساختند رفتند و ما را نیز می بباید رفت که روز عمر به شبانگاه آمده است و من در اعتقاد این مرد سخن جز نیکویی نگویم که قریب سیزده و چهارده سال او را می دیدم در مستی و هشیاری و چیزی نگفت که از آن دلیل توانستی کرد بر بدی اعتقاد وی. من این دانم که نبشتم و بر این گواهی دهم در قیامت. (ص60)
در زبان بیهقی دلسوزی خاصی نهفته است و لحن کلام او در هر رویدادی با آن تناسب دارد. عنان کلام را در اختیار دارد و چون آنگونه که هست سخن می گوید نیازی به تکلف ندارد. نکته ای که با زبان او آمیختگی خاص دارد پند و اندرزگویی است و در این کار تا جایی پیش می رود که بیهقی در سیمای یک واعظ جلوه می کند. او العفو عند القدره را می ستاید و اذا ملکت فاسجع را توصیه می کند و معتقد است که بوسهل چون این واجب نداشت و دل بر وی خوش کرد به مکافات نه بوسهل ماند و نه حسنک. (ص90)
زبان بیهقی زبان مودبی است و به همین دلیل هیچگاه از حریم ادب دور نمی شود.
ب) بیان تاریخ بر مبنای واقعیت:
اما چهره های تاریخ بیهقی چنان خواننده را در خود محو می کند که گویی سال ها با آن ها زیسته است.قبول راست بودن سخنان بیهقی برای ما دشوار نیست چرا که خود معتمد درگاه بوده و گواه عدل بر آنچه گفته، همراه خود داشته استنکته مهم اینکه عرصه برای قضاوتهای یکسویه بیهقی فراخ بوده اما شخصیت درونی او مانع از نگارش خلاف واقعیت شده است: و این نه از آن می گویم که من از بوسهل جفاها دیده ام که بوسهل و این قوم همه رفته اند و مرا پیداست که روزگار چند مانده است اما سخنی راست بازمی نمایم و چنان دانم که خردمندان و آنان که روزگار دیده اند و امروز این را برخوانند بر من بدین چه نبشتم عیبی نکنند که من آنچه نبشتم از این ابواب حلقه در گوش باشد و از عهده آن بیرون توانم آمد.
ج) آرایش تاریخ:
بیهقی علاقه عجیبی به آوردن حکایات و قصه ها در تاریخ خود نشان می دهد و به مناسبت های مختلف گریزی به این داستانها زده و به ذکر آنها می پردازد: من که بوالفضلم کتاب بسیار فرو نگریسته ام خاصه اخبار و از آن التقاط ها کرده، در میانه این تاریخ چنین سخن ها از برای آن آرم تا خفتگان و به دنیا فریفته شدگان بیدار شوند و هرکس آن کند که امروز و فردا او را سود دارد
تاریخ به چنین حمایت ها آراسته گردد.
بیهقی هنگامی که دو حکایت متوالی درمورد بخشیده شدن فضل ربیع و آتش زدن ملطفه ها توسط مأمون ذکر می کند، ادامه می دهد: و غرض از آوردن حکایات آن باشد تا تاریخ بدان آراسته گردد و دیگر تا هر کس که خرد دارد و همتی با آن خرد یار شود و از روزگار مساعدت یابد و پادشاهی وی را برکشد حیلت سازد تا به تکلیف و تدریج و ترتیب جاه خویش زیادت کند... و فایده کتب و حکایات و سیر گذشته این است که آنرا به تدریج برخوانند و آنچه بباید و به کار آید بردارند. (ص68).
آرایش تاریخ باعث شده است تا تاریخ بیهقی از فضای خشک و بی روحی که سایر تواریخ به آن دچار شده و فقط راوی وقایع و رویدادها بوده اند فاصله بگیرد و پویایی داشته باشد چراکه تاریخ بیهقی مسیر یکنواختی را طی نمی کند و با مهارت نویسنده ضرب آهنگ ویژه ای بسته به مضمون کلام به تاریخ می بخشد و تاریخی داستان گونه بیان می کند تا خواننده را نشاط افزاید: واجب تر دیدم به آوردن ] حکایت[ که کتاب خاصه تاریخ با چنین چیزها خوش باشد که از سخن سخن می شکافد تا خوانندگان را نشاط افزاید و خواندن زیادت گردد. (ص184)
د) نگارش تاریخ بر طبق اصولی خاص:
پاره ای از رموز ماندگاری تاریخ بیهقی در ادب فارسی به اصولی که بیهقی در تاریخ نگاری خود به کار برده، برمی گردد. رعایت اصل بی طرفی و دوری از تعصب و تزید، طول و عرض دادن به تاریخ، پرهیز از اصولی وار شدن، به کار نبردن تخسیر و تحریف و تبذیر و تقتیر در تاریخ، همه و همه اصولی هستند که او در تاریخ خود از آن بهره برده است. او می کوشد تا در قضاوت های خود تا حد ممکن جانب مسعود غزنوی را فرونگذارد اما در برابر بیان واقعیت حتی به او هم رحم نمی کند و بعد از غارت آمل می نویسد: اما هم بایستی که امیر رضی الله عنه در چنین ابواب تثبت فرمودی و سخت دشوار است بر من که قلم بر چنین سخنی می رود ولکن چه چاره ای است در تاریخ محابا نیست آنان که با ما به آمل بودند اگر این فصول بخوانند و داد خواهند داد بگویند که من آنچه نبشتم برسم است. (ص 437)
او بعد از ذکر بی رسمی نوشتگین ولوالجی در گرگان چنین می نویسد: مرا چاره ای نیست از باز نمودن چنین حال ها که از این بیداری افزاید و تاریخ بر راه راست برود که روا نیست در تاریخ تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیرکردن (ص429) بیهقی در تاریخ خویشتن ستایی را هم بر نمی تابد: چه چاره بود از باز نمودن این احوال در تاریخ که اگر از آن دوستان و مهتران باز می نمایم از آن خویش هم بگفتم و پس به کار باز شدم تا نگویند که ابوالفضل صولی وار آمد و خویشتن را ستایش گرفت... و من که ابوالفضلم چون به این حال واقفم راه صولی نخواهم گرفت و خویشتن را ستودن.(ص566)
او همواره خود را در معرض قضاوت دیگران می بیند چرا که روحیات خود او هم به گونه ای است که در مورد همه چیز قضاوت می کند و به همین دلیل است که موافقت خواننده برای وی اهمیت ویژه ای دارد: و در تاریخی که می کنم سخنی نرانم که آن به تعصبی یا تزیدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند شرم باد این پیر را بلکه آن گویم که خوانندگان با من اندرین موافقت کنند و طعنی نزنند. (ص190). بیهقی تاریخ را طول و عرض داده است و خود نیز می داند که تاریخ او چیزی دیگر است: و در دیگر تواریخ چنین طول و عرض نیست که احوال را آسان تر گرفته اند و شمه یی بیش یاد نکرده اند اما من چون این کار پیش گرفتم می خواهم که داد این تاریخ به تمامی بدهم و گرد زوایا و خبایا برگردم تا هیچ چیز از احوال پوشیده نماند. (ص200)
به طور کلی، بیهقی در سراسر تاریخ نگاری اش خود را ملزم به رعایت اصولی می داند که آنها را شرط تاریخ می نامد: ناچار آن ببایست نبشت تا شرط تاریخ تمامی به جای آید. (ص 50).
● نتیجه:
1) نوع زبانی که بیهقی در برقراری ارتباط با خواننده به کار می گیرد عامل مهمی در ماندگاری تاریخ بیهقی است. این زبان در پاره ای از موارد آنقدر با پند و اندرز آمیختگی دارد که بیهقی را در سیمای یک واعظ جلوه گر می کند.
2) زبان و لحن کلام بیهقی در هر رویدادی با آن تناسب دارد.
3) بیهقی به ما چنین القا می کند که جز راست نمی گوید به همین دلیل از خواننده می خواهد به چشم خرد و عبرت در تاریخ او بنگرد. نه بدان چشم که افسانه است.
4) بیهقی در تاریخ شرط احتیاط را به جا آورده و آنچه نوشته یا از معاینه اوست یا از سماع درست مردی ثقه.
5) او چیزی از خویشتن نمی نویسد و گواه عدل بر آنچه گفته، همراه خود دارد.
6) بیهقی با التقاط از اخبارها و آوردن حکایات گوناگون، فضای حاکم بر تاریخ را با نشاط و پویا کرده است.
7) بیهقی همه جا در پی جلب نظر موافق خواننده تاریخ و همراه نمودن او با خود است.
8) بیهقی معتقد است که در تاریخ محابا نیست و تخسیر و تحریف و تقتیر و تبذیرکردن یا سخنی راندن که به تعصبی یا تزیدی کشد در آن روا نیست.
9) او تاریخ را طول و عرض داده تا داد تاریخ را به تمامی بدهد.