به یاد دوست عزیز محمود بیهقی نویسنده سبزواری ، یادش گرامی باد
روحش شاد ویادش گرامی
روزی ز پی خوردن نان و رطب و ماســــــــــت
ناگه ز در میکده بانـــگی به هــــــوا خـــاست
بگرفت نبردی که خدا نـــــــــیز نــــــدیده است
پیری به نهان گفت که از ماست که بر ماست
صندوقچه مال ، درش گــــــــــــشت گشوده
سی چوق ز پـــــول همگان گشــــــت ربوده
هر کس به شکایت که ندانم که که بــــــــوده
خندید ظریفی به نهان ، گفت دلم خواست
یک پول سیاه از بر دلقــــــک بــــــپــــرانـــــید
آنگاه گریــــــــبان بــــــگرفت و بکــــــشانــــید
خلقی به تحیر ز پی خـــــــــود بـــــــدوانـــید
گفتا به جماعت که هلا دزد همین جاست
تا بوده چنین بوده و تا هست چنین است
بشنو سخنم را تو چو هشیار و اگر مست
گر شحنه به جیب تو نموده است دو تا دست
دزد تو همان دلقک پیچیده به شولا 1 ست
مــزرع سـبــز فـلـــک دیــدم و داس مــَـهِ نـــو
یـادم از کـشـتـه خـویـش آمـــد و هـنــگام درو
....
آتـش زهـد و ریـا خرمـن دیـن خواهــد سوخت
حـافــظ ایـن خرقـهی پـشمینه بـیـنـداز و بـرو
عید سعید فطر بر تمامی روزه داران عزیز مبارک باد.
در این ایام مبارک زلزه زدگان آذربایجان را هم از یاد نبریم.
مردم آذربایجان تسلیت
در گذشت هموطنان عزیزمان در پی زلزله در شهرهای اهر،
هریس و ورزقان و روستاهای تابعه را به مردم شریف آذربایجان
تسلیت عرض نموده و برای بازماندگان از خداوند متعال طلب
صبر می کنم.
حاجی آقا / صادق هدایت / سال انتشار ۱۳۴۴
توی دنیـــــــا دو طبقه مردم هستند: بـــــــچاپ و چاپیـــــــده.
اگر نمیخواهی جزو چاپیده ها باشی، سعی کن که دیگران را بچاپی. سواد زیادی لازم نیست، آدم را دیوانه می کنه و از زندگی عقب می اندازه. فقط سر درس حساب و سیاق دقت بکن. چهار عمل اصلی را که یاد گرفتی، کافیست، تا بتوانی حساب پول را نگهداری و کلاه سرت نره، فهمیدی؟
حساب مهمه! باید هر چه زودتر وارد زندگی شد. همینقدر روزنامه را توانستی بخوانی بسه. باید کاسبی یاد بگیری. با مردم طرف بشی، از من میشنوی برو بند کفش تو سینی بگذار و بفروش، خیلی بهتره تا بری کتاب جامع عباسی را یاد بگیری! سعی کن پررو باشی، نگذار فراموش بشی، تا میتوانی عرض اندام بکن. حق خودت را بگیر. از فحش و تحقیر و رده نترس، حرف توی هوا پخش میشه.
هر وقت ازین در بیرونت انداختند، از در دیگر با لیخند وارد بشو.
فهمیدی؟ پررو، وقیح و بی سواد. چون گاهی هم باید تظاهر به حماقت کرد تا کار بهتر درست بشه …….. نان را به نرخ روز باید خورد.
سعی کن با مقامات عالیه مربوط بشی، با هرکس و هر عقیدهای موافق باشی، تا بهتر قاپشان را بدزدی.
من می خواهم که تو مرد زندگی بار بیایی و محتاج خلق نشی. کتاب و درس و اینها دوتا پول نمی ارزه! خیال کن تو سر گردنه داری زندگی میکنی: اگر غفلت کردی تو را می چاپند. فقط چند تا اصطلاح خارجی و چندتا کلمه قلنبه یاد بگیر، همین بسه. آسوده باش! من همه ی این وزرا و وکلا را درس میدم. چیزیکه مهمه باید نشان داد که دزد زبر دستی هستی که به آسانی مچت واز نمیشه و جزو جرگه ی آنهایی و سازش می کنی. باید اطمینان آنها را جلب کرد تا ترا از خودشان بدانند. مــــــــــــــا توی ســــــــــــــرگردنه داریم زنــــــــــــــدگی میکنیم…!
نوایی نوایی
نوایی همه با وفایند تو گل بی وفایی
غمت در نهانخانه دل نشیند
به نازی که لیلی به محمل نشیند
به دنبال محمل سبک تر قدم زن
آی به دنبال محمل سبک تر قدم زن
مبادا غباری به محمل نشیند
مرنجان دلم را آی مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
به نازم به بزم محبت که آنجا
محبت که آنجا
آی گدایی و شاهی مقابل نشیند
نوایی نوایی نوایی
به پاگر خلد خار آزاد برآرم
آزاد برآرم
چه سازم به خاری که بر دل نشیند
به دنبال محمل آی به دنبال محمل چنان زار گریم
که از گریه ام ناقه در گل نشیند
خوشا کاروانی که شب را طی کرد
دم صبح اول به منزل نشیند
آی دم صبح اول به منزل نشیند
نوایی .. همه با وفایند تو گل بی وفایی
الهی برافتد نشان جدایی
جوانی بگذرد تو قدرش ندانی
آی جوانی بگذر تو قدرش ندانی
شعر و آهنگ: محلی خراسانی
شاه صنم
آی سر راهت نشینم خسته خسته
گل ریحون بچینم دسته دسته
گل ریحون چنین بویی نداره
آی دل مو طاقت دوری نداره
شاه صنم زیبا صنم بوسه زنم لبهای تو
ابریشم قیمت نداره حیف از اون موهای تو
آی سر راهت نشینم خسته خسته یار گلم
آی گل ریحون بچینم دسته دسته یار گلم
آی گل ریحون بویی نداره یار گلم
شاه صنم زیبا صنم بوسه زنم لبهای تو
ابریشم قیمت نداره حیف از اون موهای تو
آی دل مو طاقت دوری نداره یار گلم
به قرآن مجید آیه آیه دلم هر لحظه دیدار تو مایل
اگر از طعنه های مردم نترسم
به دنبالت می آیم مثل سایه یار گلم
آی بیا که جانم از جانت جدا نیست یار گلم
آی بیا که منزلم بی تو صفا نیست یار گلم
آی بیا یک لحظه پیش هم نشینیم یار گلم
آی خدا می دونه دنیا را وفا نیست یار گلم
شعر سبزواری/ اینجه سبزوارس
آیـا دنیـا چنـد مـاه دیگـر به پایـان خواهـد رسیـد؟
بر اساس نظریاتی که ریشه در یک پیشگویی از مایای باستان دارد، روز 21 دسامبر / 30 آذر سال 2012 / 1391 روز موعود است و دنیا به پایان خواهد رسید.
آخر دنیا نزدیک است! بر اساس نظریاتی که ریشه در یک پیشگویی از مایای باستان دارد، روز 21 دسامبر / 30 آذر سال 2012 / 1391 روز موعود است و دنیا به پایان خواهد رسید! آیا واقعا دنیای ما چند ماه دیگر به پایان میرسد؟ در ادامه، پنج پدیده که طبق پیشگویی مایایی زمین را نابود میکند، بررسی شده است. شاید شما هم پس از به پایان بردن این مطلب، نظر دیگری درمورد این پیشگویی پیدا کنید. در برخی پیشگوییها پیرامون محشر 2012 گفته شده که زمین به واسطه برخورد یک شهابسنگ دچار جابجایی قطبها میشود، یا زمین در اثر پدیدهای نادر 27هزار سالنوری را یکشبه طی میکند و در مرکز کهکشان راه شیری قرار میگیرد؛ و یا داخل زمین به دلیل تشعشعات شدید خورشیدی ناپایدار میشود و به مکانی ناامن برای ساکنانش تبدیل میشود! جابجایی قطبها اینگونه رخ میدهد که پوسته و گوشته زمین ناگهان جابجا میشوند و با گردش به دور هسته بیرونی زمین، شهرهای ویران را به قعر خود فرو میبرند.
آدام مالوف، یکی از زمینشناسان دانشگاه پرینستون روی پیشگویی جابجایی قطبها مطالعه کرده و این ایده آرماگدون 2012 را به چالش کشیده است. به گفته وی، شواهد مربوط به مغناطیس سنگها دال بر این است که قارههای زمین در گذشته چنین نوآرایی شدیدی را تجربه کردهاند ولی این فرآیندی میلیونها سال به طول انجامیده و آنقدر آهسته اتفاق افتاده که انسان نمیتواند چنین چیزی را درک کند.
سیارهای ناشناخته در راه برخورد با زمین
چند سال پیش، تلسکوپ فضایی هابل تصویری بینظیر از ستاره متغیر 838 صورتفلکی تکشاخ را در فاصله بیستهزار سالنوری تهیه کرد که ستارهای از نوع غولسرخ را همراه با غبار اطرافش نشان میداد؛ اما برخی پیدا شدند و گفتند این تصویر حاوی شواهدی از یک دنیای موهومی با نام سیاره ایکس ونیبیرو است و در مسیری واقع شده که تا سال 2012 به زمین اصابت خواهد کرد. این در حالی است که به گفته دیوید موریسون، یکی از اخترشناسان ناسا، «هیچ چیزی در آنجا وجود ندارد و این نزدیکترین چیز به حقیقت است! اگر آنجا یک سیاره یا یک کوتوله قهوهای و یا هرچیز دیگری وجود داشته باشد که 3 سال تا ورود به منظومه شمسی فاصله داشته باشد، منجمان قطعا از یک دهه قبلتر آنرا شناخته و در حال مطالعهاش بودند! از آن بدتر اینکه اگر چنین چیزی واقعا وجود داشته باشد، حتی امروز با چشم غیرمسلح باید دیده شود». منشا این ایده در واقع پیش از آغاز شایعات پیرامون 2012 بود. زنی که ادعا میکرد از بیگانگان پیغام میگیرد، محشر نیبیرو را شایع کرد، تازه او اعلام کرده بود دنیا در سال 2003 به پایان میرسد و نه 2012.
مقارنه خورشید و کهکشان به محشر میانجامد
برخی رصدگران آسمان باور دارند که سال 2012، مقارنه آسمانی بینظیری روی خواهد داد که برای اولین بار در 26هزار سال گذشته اتفاق میافتد. بر پایه این سناریو، مسیر خورشید در آسمان از نقطهای میگذرد که قلب کهکشان راهشیری در آنجا قرار گرفته است. برخی نگران آنند که نیروی گرانش خورشید و نیروهای ناشناخته و بسیار قدرتمند کهکشانی یکدیگر را تقویت کنند و و مثلا با پدید آوردن یک جابجایی قطبی یا کشاندن زمین به داخل ابرسیاهچاله فوقالعاده عظیمی که در قلب کهکشانمان لانه گزیده، آخرین روز زمین را رقم بزند. این درحالی است که هیچ مقارنه یا نظم کهکشانی جدیدی در سال 2012 وجود ندارد. هرسال بههنگام انقلاب زمستانی خورشید در نقطهای از آسمان واقع میشود که بسیار نزدیک به مرکز کهکشان راه شیری است. شاید نویسندگان زیجها و تقویمهای نجومی از چنین مقارنههایی هیجانزده شوند، ولی واقعیت آن است که چنین پدیدههایی فقط ظاهری است و برای اهل دانش معنی خاصی ندارد. مثال مشهور دیگر، قمر در عقرب است که ماهی یکبار اتفاق میافتد و هیچ تاثیر و تغییری در کشش گرانشی، تشعشعات خورشیدی، مدار سیارات یا هر چیز دیگری که حیات روی زمین را تحت شعاع قرار دهد، ندارد.
مایا آخر دنیا را در سال 2012 پیشگویی کرد!
از آپولیناریو شیلی پیکستون نپرسید که آیا پایان دنیا در 2012 است یا نه. ریشسفید سرخپوست مایا که در اکتبر 2009 / مهر 1388 در گواتمالا روی صفحه تلویزیون ظاهر شد، اعلام کرد که از این دامن زدن به این موضوع خسته شده است. به گفته برخی باستانشناسان، تقویم مایا آنطور که برخی دیگر اظهار میکنند در سال 2012 به پایان نمیرسد و قدیمیها هم هرگز این سال را به عنوان پایان دنیا نمیشناختند. اما روز 21 دسامبر 2012، روز مهمی برای تمدن مایا است.آنتونی اونی، باستان-اخترشناس در دانشگاه کلگیت در ایالت نیویورک میگوید: «این زمانی است که بزرگترین دوره در تقویم مایا (یک میلیون و 872هزار روز یا 5125.37 سال) به پایان میرسد و دوره جدید آغاز میشود. در دوران اوج شکوه امپراتوری مایا، آنها تقویم بدون تکرار «شمارش بلند» را اختراع کردند؛ تقویمی با دورهای بسیار طولانی که از بنیانهای فرهنگی نشات میگیرد و به مسئله خلقت بازمیگردد. دوره کنونی تقویم شمارش بلند در آنچه مایا به عنوان آغاز آخرین دوره آفرینش (11 آگوست 3114 پیش از میلاد) میداند، در انقلاب زمستانی 2012،به پایان میرسد. مایا این تاریخ را که هزاران سال پیش از تمدنش است را به عنوان «روز صفر» یا 13.0.0.0.0. نوشته است و در دسامبر 2012 تقویم گردشی مجددا به روز صفر میرسد و بازه طولانی دیگری آغاز میشود. این ایده حاکی از آن است که زمان و تمام جهان تجدید میشود، چه بسا بعد از سپری شدن دورهای پراسترس. این درست مشابه شرایطی است که ما همیشه در روز اول سال، سال را نو میکنیم یا حتی در صبح بعد از تعطیلات آخر هفته».
طوفانهای خورشیدی زمین را ناآرام میکنند
برخی دیگر شایع کردهاند که در 2012، خورشید فورانهای مهلکی از شرارههایش تولید میکند که حرارتش، زمین را بر سر زمینیان ویران میکند. فعالیتهای خورشیدی در بازههایی تقریبا 11 ساله تغییر میکند. البته طوفانهای بزرگ خورشیدی میتواند با اختلال در عملکرد ماهوارهها و سیستمهای مخابراتی و انتقال برق، بخصوص در عرضهای جغرافیایی نزدیک به قطب، به جوامع و دیگر سیستمهای زمینی آسیب برساند، ولی هیچ نشانهای حداقل در کوتاه مدت، دال بر این وجود ندارد که خورشید طوفانهایی به پا کند که از شدتش سیارهمان بریان شود. از سوی دیگر، اخترشناسان براساس دورههای یازدهساله فعالیت خورشید پیشبینی میکنند که اوج فعالیت خورشید یکی دو سال دیرتر از 2012 اتفاق بیفتد.
پس 2012 چه اتفاقی میافتد؟
بسیاری از پژوهشگران که شواهد پراکنده مقبره مایا را واکاوی میکنند، عقیده دارند که امپراتور به روشنی پیشگویی کرده که هر چیز ویژهای در 2012 اتفاق خواهد افتاد.
مایا، نگارهای بر جای گذاشته که حتی اگر زمانی برایش مشخص نکرده باشد، به سناریوی پایان جهان در صفحه پایانی متن تقریبا 1100 صفحهای که به عنوان «دستنوشتههای درسدن» شناخته میشود، پرداخته است. مطابق توصیف این نگاره، جهان توسط یک سیل نابود میشود. این سناریویی است که بسیاری از فرهنگها به آن پرداختهاند و احتمالا توسط مردمان باستان هم تجربه شده است. به باور آنتونی اونی، منظور سناریوی دستنوشتهها فقط خوانده شدن به صورت لفظی نبوده؛ بلکه به عنوان درسی در رابطه با رفتار انسان بوده است. او تقویم بدون تکرار مایا را به تجدید دوره سال نوی خودمان تشبیه میکند؛ دورهای از فعالیتهای پرآشوب و پراسترس به پایان میرسد و دوره جدید مثل تولدی دوباره آغاز میشود که در آن بسیاری افراد تصمیم به بهبود زندگی خود میگیرند.
تشنه ام این رمضان تشنه تر از هر رمضان شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانیم
لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی
شب قدر شبی است که (( لیله البراتش )) خوانند :
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند،و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی،آن شب قدر که این تازه براتم دادند
شب قدر فصل نزول انوار رحمانی بر بوستان جانهای روحانی است . شب قدر آبستن سپیده فلاح و رستگاری انسانهای دل سپرده به مهر مهربان ترین مهربانان است . شب قدر , شب حضور روح و ملایک در محضر امام زمان است . شب قدر شبی است که در عرصه آن انسان , ره صد ساله را یک شبه طی می کند . شب قدر حاوی نهر نوری است که در زلال پر برکت آن جان مومنان از گناه تطهیر می شود . شب قدر طلایه دار فلاح و رستگاری عارفان عاشقان بیدل در بین شبهای سال است . شب قدر آوای ایمان را در گوش جان مومنان به غیب نجوا می کند . شب قدر شب شناخت خویش است .
امشب ...
از آسمان باران اناانزلنا بر فرق زمین می بارد ...
امشب چشمانم را با آب توبه می شویم
و کلام قرآن را در دهانم می ریزمپتا خواب , چشمانم را نیازآرد ...
(( الهی آن شب که همه قرآن به سر می گیرند , ما را توفیق بده قرآن را به دل بگیریم ))
امشب رحمت دوست جاریست . مانند رود , نه ! مانند باران .
اگر دلتان لرزید , بغضتان ترکید , کسی اینجا محتاج دعاست . اگر یادتان بود باران گرفت , دعایی به حال من بیابان کنید .
(( تقدیری سراسر خیر و برکت , خرسندی و سلامت , خوشبختی , سعادت دنیا و آخرت , توشه شب قدرتان باد ))
حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل می شوی؟ مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او می خواهم این کوه را جابجا کنم. حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمی توانی این کار را انجام بدهی. مورچه گفت: تمام سعی ام را می کنم... حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشت کار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد. مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر می گویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در می آ ورد... تمام سعی مان را بکنیم، پیامبری همیشه در همین نزدیکیست...
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:
اُدعُوا اللهَ وَ اَنتم مُوقِنونَ بِالاِجابَهِ وَاعلَموا اَنَّ اللهَ لا یَستَجِیبُ دُعاءَ مِن قَلبِ غافِلٍ لاه؛
خدارا بخوانید و به اجابت دعای خود یقین داشته باشید و بدانید که خداوند دعا را از قلب غافل بی خبر نمی پذیرد.التماس دعا...
همزمان با افتتاح المپیک 2012 لندن، سرود رسمی این بازیها را که گروه موسیقی پرآوازه میوز MUSE ساخته است به اجرا درآمد. توصیه می کنم این قطعه زیبا، حماسی و پرهیجان را که کاری شنیدنی از گروه آلترناتیو راک MUSE است بشنوید، دانلود کنید و متن و ترجمه فارسیاش را نیز بخوانید.
Survival
جاودانگی
Race, life’s a race
رقابت، زندگی یک رقابت است
And I am gonna win
و من میخواهم برنده باشم
Yes, I am gonna win
بله میخواهم برنده باشم
And I’ll light the fuse
و فتیله را روشن خواهم کرد
And I’ll never lose
و هرگز شکست نخواهم خورد
And I choose to survive
و جاودانگی را انتخاب کردهام
Whatever it takes
هر چی که پیش آید
You won’t pull ahead
کنار نخواهم کشید
I’ll keep up the pace
به راهم ادامه خواهم داد
And i’ll reveal my strength
و تواناییام را نشان خواهم داد
To the whole human race
به تمامی ابناء بشر
Yes i am prepared
بله من آمادهام
To stay alive
که زنده بمانم
I won’t forgive, the vengance is mine
نخواهم بخشید، انتقام از آن من است
And i won’t give in
و از دستش نخواهم داد
Because i choose to thrive
زیرا من موفقیت را انتخاب کردهام
I’m gonna win
میخواهم برنده باشم
Race, it’s a race
رقابت، زندگی یک رقابت است
But i’m gonna win
اما من میخواهم برنده باشم
Yes i’m gonna win
بله میخواهم برنده باشم
And will light the fuse
و فیوز را روشن خواهم کرد
I’ll never lose
و هرگز شکست نخواهم خورد
And i choose to survive
و جاودانگی را انتخاب کردهام
Whatever it takes
هر چی که پیش آید
You won’t ṗull ahead
کنار نخواهی کشید
I’ll keep up the pace
به راهم ادامه خواهم داد
And i’ll reveal my strength
و تواناییام را نشان خواهم داد
To the whole human race
به تمامی ابناء بشر
Yes I’m gonna win
بله من میخواهم برنده باشم
Fight! Fight! Fight! Fight!
مبارزه کن! مبارزه کن! مبارزه کن! مبارزه کن!
Win! Win! Win! Win!
برنده شو! برنده شو! برنده شو! برنده شو!
Yes i’m gonna win
بله من میخواهم برنده باشم
مردی دیروقت، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت. دم در، پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود.
- بابا! یک سوال از شما بپرسم؟
- بله حتماً. چه سوال؟
- بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول میگیرید؟
مرد با عصبانیت پاسخ داد : این به تو ربطی نداره. چرا چنین سوالی میپرسی؟
- فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر پول میگیرید؟
- اگر باید بدانی می گویم. ۲۰ دلار.
- پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود، آه کشید. بعد به مرد نگاه کرد و گفت: میشود لطفا ۱۰ دلار به من قرض بدهید؟
مرد بیشتر عصبانی شد و گفت : اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خرید اسباب بازی از من بگیری، سریع به اتاقت برو و فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم.
پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست.
مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد.
بعد از حدود یک ساعت مرد آرامتر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی خشن رفتار کرده است.
شاید واقعا او به ۱۰ دلار برای خرید چیزی نیاز داشته است.
بخصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش پول درخواست کند. مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.
- خواب هستی پسرم؟
- نه پدر بیدارم.
- من فکر کردم پاید با تو خشن رفتار کرده ام. امروز کارم سخت و طولانی بود و ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم. بیا این هم ۱۰ دلاری که خواسته بودی.
پسر کوچولو نشست خندید و فریاد زد : متشکرم بابا
بعد دستش را زیر بالشش برد و از آن زیر چند اسکناس مچاله بیرون آورد.
مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته دوباره عصبانی شد و گفت : با اینکه خودت پول داشتی چرا دوباره تقاضای پئل کردی ؟
بعد به پدرش گفت : برای اینکه پولم کافی نبود، ولی الان هست. حالا من ۲۰ دلار دارم. آیا میتوانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید؟ چون دوست دارم با شما شام بخورم
و بالاخره خواهی فهمید که :
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود" هست.
یک کم کنجکاوی پشت "همین طوری پرسیدم" هست.
قدری احساسات پشت "به من چه اصلا" هست.
مقداری خرد پشت "چه میدونم" هست.
و اندکی درد پشت "اشکالی نداره" هست.
داستان عاشقانهی یک شعر
این شعر و تصنیف زیبای اون رو همه ی ما حداقل یک بار خوندیم و شنیدیم
ولی داستان عشق و خیانتی که باعث سروده شدن این شعر شد به گوش کمتر کسی رسیده.
مهرداد اوستا در جوانی عاشق دختری شده و قرار ازدواج میگذارند. دختر جوان به دلیل رفت و آمد هایی که به دربار شاه داشته ، پس از مدتی مورد توجه شاه قرار گرفته و شاه به او پیشنهاد ازدواج میدهد.دوستان نزدیک اوستا که از این جریان باخبر میشوند، به هر نحوی که اوستا متوجه خیانت نامزدش نشود سعی میکنند عقیده ی او را در ادامه ی ارتباط با نامزدش تغییر دهند. ولی اوستا به هیچ وجه حاضر به بر هم زدن نامزدی و قول خود نمی شود . تا اینکه یک روز مهرداد اوستا به همراه دوستانش ، نامزد خود را در لباسی که هدیه ای از اوستا بوده ، در حال سوار شدن بر خودروی مخصوص دربار میبیند…مهرداد اوستا ماه ها دچار افسردگی شده و تبدیل به انسانی ساکت و کم حرف میشود.بله نامزد اوستا فرح دیبا بود ..در همان روزها ، نامزد اوستا به یاد عشق دیرین خود افتاده و دچار عذاب وجدان میشود. و در نامه ای از مهرداد اوستا میخواهد که او را ببخشد. اوستا نیز در پاسخ نامه ی او تنها این شعر را میسراید..حالا یک بار دیگه شعر رو بخونید ….
شعری زیبا از مهرداد اوستا :
وفا نکردی و کردم، خطا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بُریدی و نبریدم
اگر ز خلق ملامت، و گر ز کرده ندامت
کشیدم از تو کشیدم، شنیدم از تو شنیدم
کی ام، شکوفه اشکی که در هوای تو هر شب
ز چشم ناله شکفتم، به روی شکوه دویدم
مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم
چرا که از همه عالم، محبت تو گزیدم
چو شمع خنده نکردی، مگر به روز سیاهم
چو بخت جلوه نکردی، مگر ز موی سپیدم
بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم
ندامتی که نبردم، ملامتی که ندیدم
نبود از تو گریزی چنین که بار غم دل
ز دست شکوه گرفتم، بدوش ناله کشیدم
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم
به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون
گهی چو اشک نشستم، گهی چو رنگ پریدم
وفا نکردی و کردم، بسر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟
رمــــز عــاشــقـی شعری از تینا ف
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
تو آیا با شقایق بودهای گاهی؟
نشستی پای اشکِ شمعِ گریان تا سحر یک شب؟
تو آیا قاصدکهای رها را دیدهای هرگز،
که از شرم نبود شادپیغامی،
میان کوچهها سرگشته میچرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی، عطر خود تقدیم باغی میکند
چیزی نمیخواهد
و چشمان تو آیا سورهای از این کتاب هستی زیبا،
تلاوت کرده با تدبیر؟
تو از خورشید پرسیدی، چرا
بیمنت و با مهر میتابد؟
تو رمز عاشقی، از بال پروانه، میان شعلههای شمع، پرسیدی؟
تو آیا در شبی، با کرم شبتابی سخن گفتی
از او پرسیدهای راز هدایت، در شبی تاریک؟
تو آیا، یاکریمی دیدهای در آشیان، بیعشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیدهای، رخ از نگاه عاشقان نیمهشبها بربتاباند؟
تو آیا دیدهای برگی برنجد از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل؟
و گلبرگ گلی، عطر خودش، پنهان کند، از ساحت باغی؟
تو آیا خواندهای با بلبلان، آواز آزادی؟
تو آیا هیچ میدانی،
اگر عاشق نباشی، مردهای در خویش؟
نمیدانی که گاهی، شانهای، دستی، کلامی را نمییابی ولیکن سینهات لبریز از عشق است…
تو پرسیدی شبی، احوال ماه و خوشه زیبای پروین را؟
جواب چشمک یک از هزاران اخترِ آسمان را، دادهای آیا ؟!
ببینم، با محبت، مهر، زیبایی،
تو آیا جمله میسازی؟
نفهمیدی چرا دلبستِ فالِ فالگیری میشوی با ذوق!
که فردا میرسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب میآید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!
تو فهمیدی چرا همسایهات دیگر نمیخندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بیآبیِ احساس؟
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمیتابد؟
نپرسیدی خدا را، در کدامین پیچ، ره گم کردهای آیا؟
جوابم را نمیخواهی تو پاسخ داد، ای آیینه دیوار!!؟
ز خود پرسیدهام در تو!
که عاشق بودهام آیا!!؟
جوابش را تو هم، البته میدانی
سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من!
به گوش بسته میخوانی
دوست گرامی و گرانقدرم جناب اقای رضا حارث ابادی :
با سلام و ادای احترام به شما و وبلاگی که به همت وتکاپوی ان دوست ارجمند حضوری موثر و روشنگر وآموزنده یافته است که مرا بی درنگ به شوق وتحسین وتاملی برانگیخت که جای تحسین وسپاس داشت وصلای عشقی بود که از آن علم وعمل و بالاتر از آن دانا دلی برخاسته بود. یک محور روشن وصمیمی که همچون آقای حارث آبادی سرزنده و با نشاط می نمود و امیدوارم که این مجموعه بسیار خوب همیشه و همواره به جامعیت و کمال خود نزدیکتر شود و پاسخ شایسته ای باشد برای دیگرانی که قدر زندگی را می دانند وبرای تعمیق و سلامت آن تلاش می کنند وهمراه شاعر توانی زمانه ما شفیعی کدکنی می خوانند:
حسرت نبرم به خواب آن مرداب که آرام درون دشت شب خفته است
دریایم و نیست باکم از توفان دریا همه عمر خوابش آشفته است
حسین خسروجردی مرداد 1391/مشهد
باتشکر از دوست عزیزم ضمنا رمان جدید حسین خسروجردی به نام یار بزودی انشا الله منتشر می شود و مطمئنا با موفقیتی چشم گیر روبرو خواهد شد
گذری بر زندگی صادق هدایت
صادق هدایت در سه شنبه 28 بهمن ماه 1281 در خانه پدری در تهران تولد یافت. پدرش هدایت قلی خان هدایت (اعتضادالملک) فرزند جعفرقلی خان هدایت(نیرالملک) و مادرش خانم عذری- زیورالملک هدایت دختر حسین قلی خان مخبرالدوله دوم بود. پدر و مادر صادق از تبار رضا قلی خان هدایت یکی از معروفترین نویسندگان، شعرا و مورخان قرن سیزدهم ایران میباشد که خود از بازماندگان کمال خجندی بوده است. او در سال 1287 وارد دوره ابتدایی در مدرسه علمیه تهران شد و پس از اتمام این دوره تحصیلی در سال 1293 دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون آغاز کرد. در سال 1295 ناراحتی چشم برای او پیش آمد که در نتیجه در تحصیل او وقفه ای حاصل شد ولی در سال 1296 تحصیلات خود را در مدرسه سن لویی تهران ادامه داد که از همین جا با زبان و ادبیات فرانسه آشنایی پیدا کرد.در سال 1304 صادق هدایت دوره تحصیلات متوسطه خود را به پایان برد و در سال 1305 همراه عده ای از دیگر دانشجویان ایرانی برای تحصیل به بلژیک اعزام گردید. او ابتدا در بندر (گان) در بلژیک در دانشگاه این شهر به تحصیل پرداخت ولی از آب و هوای آن شهر و وضع تحصیل خود اظهار نارضایتی می کرد تا بالاخره او را به پاریس در فرانسه برای ادامه تحصیل منتقل کردند. صادق هدایت در سال 1307 برای اولین بار دست به خودکشی زد و در ساموا حوالی پاریس عزم کرد خود را در رودخانه مارن غرق کند ولی قایقی سررسید و او را نجات دادند. سرانجام در سال 1309 او به تهران مراجعت کرد و در همین سال در بانک ملی ایران استخدام شد. در این ایام گروه ربعه شکل گرفت که عبارت بودند از: بزرگ علوی، مسعود فرزاد، مجتبی مینوی و صادق هدایت. در سال 1311 به اصفهان مسافرت کرد در همین سال از بانک ملی استعفا داده و در اداره کل تجارت مشغول کار شد.در سال 1312 سفری به شیراز کرد و مدتی در خانه عمویش دکتر کریم هدایت اقامت داشت. در سال 1313 از اداره کل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال یافت. در سال 1314 از وزارت امور خارجه استعفا داد. در همین سال به تامینات در نظمیه تهران احضار و به علت مطالبی که در کتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجویی و اتهام قرار گرفت. در سال 1315 در شرکت سهامی کل ساختمان مشغول به کار شد. در همین سال عازم هند شد و تحت نظر محقق و استاد هندی بهرام گور انکل ساریا زبان پهلوی را فرا گرفت. در سال 1316 به تهران مراجعت کرد و مجددا در بانک ملی ایران مشغول به کار شد. در سال 1317 از بانک ملی ایران مجددا استعفا داد و در اداره موسیقی کشور به کار پرداخت و ضمنا همکاری با مجله موسیقی را آغاز کرد و در سال 1319 در دانشکده هنرهای زیبا با سمت مترجم به کار مشغول شد.در سال 1322 همکاری با مجله سخن را آغاز کرد. در سال 1324 بر اساس دعوت دانشگاه دولتی آسیای میانه در ازبکستان عازم تاشکند شد. ضمنا همکاری با مجله پیام نور را آغاز کرد و در همین سال مراسم بزرگداشت صادق هدایت در انجمن فرهنگی ایران و شوروی برگزار شد. در سال 1328 برای شرکت در کنگره جهانی هواداران صلح از او دعوت به عمل آمد ولی به دلیل مشکلات اداری نتوانست در کنگره حاضر شود. در سال 1329 عازم پاریس شد او 48 سال داشت که در 19 فروردین 1330 در همین شهر بوسیله گاز دست به خودکشی زد. مزار او در گورستان پرلاشز در پاریس قرار دارد. او تمام مدت عمر کوتاه خود را در خانه پدری زندگی کرد.
کتاب های منتشر شده توسط صادق هدایت : بوف کور،زنده بگور ،سگ ولگرد ،سه قطره خون ،افسانه آفرینش ،سگ ولگرد ،کاروان اسلام و...
چند جمله از صادق هدایت :
"تنها مرگ است که دروغ نمی گوید"
"عشق چیست؟ برای همه رجاله ها یک هرزگی یک ولنگاری موقتی است . عشق رجاله ها را باید در تصنیفهای هرزه و فحشا و اصطلاحات رکیک که در عالم مستی و هشیاری تکرار میکنند پیدا کرد"
"زنان به سه مرد نیاز دارند:
مردی برای عشق ورزیدن ، مردی برای نیاز جنسی و مردی برای آزردن
اما مردان هنرمند می دانند که با عهده دار شدن هر سه نقش می توان زنان را از دو نفر دیگر بی نیاز کرد."
"مرگ، مادر مهربانی است که بچه ی خود را پس از یک روز طوفانی در آغوش کشیده، نوازش میکند و می خواباند."
"در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد. این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد چون عموما عادت دارند این درددهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمرند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند."
نان های ایرانی چگونه اند؟
در حال حاضر انواع مختلفی از نان از جمله سنگک، تافتون، لواش و بربری در ایران به مصرف می رسند که خوشبختانه این نان ها تا اندازه ای از شر الک های چند صفر مصون مانده اند.
آزمایش هایی که روی نان سنگک صورت گرفته است نشان می دهد که این نان تقریباً کامل است و در تهیه آن آرد چند صفر به کار نرفته، یعنی تقریباً تمام املاح و ویتامین های خود را حفظ کرده است. نان سنگک از نظر ویتامین ها زیاد غنی نیست زیرا در طی فرایند پخت، در معرض نور و حرارت تنور قرار می گیرد و ویتامین های خود را از دست می دهد. ویتامین B2 آن تقریباً کافی است؛ ویتامینB1 در اثر حرارت بسیار کم می شود؛ اثری از ویتامینC وجود ندارد و ویتامین A آن نیز کافی می باشد.
اغلب ، نان های ایرانی در معده دچار تخمیر نشاسته ای شده و تنها پنج درصد نان های سنگک (اگر برشته باشند کمتراز 5 درصد آن) هضم نشده و دفع می شوند.
در بیشتر کشورهای جهان نان یک غذای اصلی است و در اثر استفاده زیاد از نان سفید، باید گفت که نسل بشر رو به انهدام می رود.
جای تاسف دارد که مصرف نان سفید روز به روز در کشور ما زیادتر می شود.
آن چه تاکنون گفتیم مربوط به نان سفید بود که با الک کردن به دست می آید و بدتر از آن نان سفید شیمیایی است. آردهای سفید تنها آرد الک کرده ی ساده نیستند بلکه در بعضی از کارخانجات آن ها را با مواد شیمیایی سفید می کنند و این عمل سفید گری با گازهای سمی انجام می شود و بدتر این که به جای خمیر ترش هم، مواد شیمیایی به کار می برند که کارخانجات شیمیایی آن ها را به جای خمیر ترش ساخته اند. پس از مطالعات و آزمایش های مکرر ثابت شده که مصرف این خمیر ترش مصنوعی که در فروشگاه های مواد غذایی به فروش می رسد و بعضاً از آن برای پف در پخت نان، کیک و شیرینی استفاده می کنند مضر است. این خمیر ترش مصنوعی از ترکیبات زاج سفید است که باید جداً از مصرف آن خودداری کرد و آزمایش آن بر روی سگ معلوم کرد که مولد زخم های سخت معدی و روده می باشد؛ هم چنین از موارد مخرب دیگر آن اثر عمیق بر روی غدد تناسلی زنان است و باعث کوچک شدن وعدم کارایی تخمدان ها می شود. ضمناً با عمل الک کردن، گلوتن آرد از بین می رود.
به تمامی بیماران و افراد سالم توصیه می شود که نان سفید را از غذای خود حذف کنند و به جای آن بیشتر نان سیاه کامل بخورند که بهترین نمونه ی آن نان سنگک است
سبوس چیست؟
سبوس جدار خارجی گندم را تشکیل می دهد و آن قسمت از گندم است که دائماً در معرض آفتاب و هوا بوده و از تشعشع خورشید استفاده می کند.
این قسمت دارای مقادیر زیادی از ویتامین هاست. به طور کلی تمام قسمت های فعال و زنده ی گندم در پوست آن جمع شده است. در سیلوهای بزرگ جدید، معمولاً آسیاب ها دارای نرده های بزرگ فلزی هستند. این نرده ها هنگام آسیاب کردن فشار زیادی ایجاد می کنند که این فشار و حرارت سبب می شود که چربی گندم به سبوس بچسبد و سپس با آن خارج شود. لازم به ذکر است که این روغن یا چربی دارای فواید و منافع بسیار زیادی است که متاسفانه اکثر مردم از روی عدم آگاهی آن را به دور می ریزند. قسمت زنده و فعال گندم با الک کردن گرفته می شود و خاصیت حیاتی آرد در اثر ماندن از بین می رود. بهتر است که گندم را به صورت احتیاجات روزانه آرد نماییم که البته این کار عملاً غیر ممکن است.
موادی که به سبوس می چسبند عبارتنداز: مواد چربی، مواد فسفردار و از همه بالاتر گلوتن که تنها قسمت ازت دار گندم است و در حقیقت جزومصالح ساختمانی بدن به شمار می رود.
سیلیس نیز که عامل ساختمانی دندان ها و عامل استحکام استخوان هاست و با کمک اکسیژن هوا قلب و کلیه ها را تقویت می نماید در اثر الک کردن از بین می رود. هم چنین یکی از علل ایجاد مرض قند، فقدان سیلیس است.
فسفر ماده ای است که برای استخوان ها و مغز و سلسله اعصاب و جذب کلسیم ضرورت دارد.
فقدان منیزیم اساس و پایه ی عمده ای از سرطان ها است.
آهن فلزی است که کمبود آن باعث کم خونی می شود.
فسفر و منیزیم مواد سازنده ی سلول های عصبی هستند و با آن عوامل اساسی ساختمانی خود را تشکیل می دهند.
منیزیم و آهن حرکات دودی را تشدید می کنند. هم چنین به وسیله ی الک کردن مقادیر زیادی از موجودات زنده و عوامل زنده ی گندم از قبیل فرمان ها، دیاستازها، ویتامین ها و آنزیم ها از بین می روند.
در ضمن روغن گندم خاصیت ملیّن دارد و حاوی ویتامینE است.
هم چنین مواد معدنی که در اثر الک کردن گندم یا همان سبوس گیری و تصفیه ی گندم از بین می رود عبارتند از: پتاسیم، نمک، آهن، آرسنیک و کمی کلسیم. این مواد تماماً برای گلبول های سفید خون که سربازان مدافع بدن می باشند، بسیار ضرورت دارند و هم چنین وجودشان برای گلبول های قرمز خون ضروری است.
دیاستازهای مخصوص گندم که رنگ نان را در موقع پختن کمی خرمایی می نمایند نیز در اثر الک کردن از بین می روند و نان را سفید می کنند.
فلوئور یکی از شبه فلزات گرانبهایی است که در گندم وجود دارد و مینای دندان به آن بستگی دارد که آن هم با الک کردن از آرد خارج می شود.
اشخاصی که با نان سفید تغذیه می شوند 58 در صد آن را هضم نکرده، دفع می نمایند. ولی چنانچه این افراد با نان کامل تغذیه شوند، فقط 5 درصد آن را هضم نشده دفع می نمایند.
از فواید خندیدن و شاد بودن چه می دانید ؟
فواید خندیدن و شاد بودن
خنده یک پاسخ فیزیولوژیک به شوخ طبعی میباشد. خنده از دو مولفه ژست ها و تولید اصوات تشکیل یافته است.
چه اتفاقاتی حین خنده روی میدهند :
۱- ۱۵ عضله صورت منقبض میشوند.
۲- عضله اصلی گونه که لب بالا را بلند میکند تحریک میشود.
۳- اپی گلوت (مدخل حنجره) حنجره را بصورت نیمه بسته در می آورد بنابراین شما به نفس نفس می افتید.
۴- در خنده های شدید غدد اشکی نیز تحریک میشوند.
۵- کنترل عضلات بدن از دست شما خارج شده و بدن شل میگردد.
علل روانشناختی خنده :
۱-نشانه اعتماد به دیگران.
۲-تقویت روابط اجتماعی.
۳-اجتناب از درگیری و برخورد.
۴-ایجاد صمیمیت.
۵-خنده گویای پذیرش و تعاملات مثبت است.
۶-خنده بیانگر و اثبات کننده عضوی از یک گروه بودن است.
مطالب جالب در مورد خنده :
۱-افراد ۳۰ برابر بیشتر در حضور جمع می خندند تا در تنهایی و بطور انفرادی.
۲-خنده قابل سرایت است.
۳-صدای خنده متشکل از آواهایی است که در هر ۲۱۰ میلی ثانیه تکرار میشوند.
۴-انسان ها بسته به اینکه در حضور چه فرد و یا افرادی هستند بطور متفاوتی میخندند.
۵-مردها هنگامی که در کنار یکدیگر میباشند، با خندیدن دوستی و رفاقت خود را ابراز کرده و روحیه رقابت جویانه میان خود را تعدیل میبخشند.
۶-حداکثر فرکانس صوتی که مردها قادرند با خنده تولید کنند ۱۲۰۰ هرتز است، اما زنان قادرند فرکانسی تا ۲۰۰۰ هرتز تولید کنند.
۷-خنده همواره پس از مکث در پایان جملات و عبارات خنده دار روی میدهد.
۸-کودکان ۳۰۰ بار در روز و بزرگسالان بطور متوسط ۱۷ بار در روز می خندند.
۹- ۸۰ درصد خنده ها در پاسخ به جوک و لطیفه نمیباشد. اغلب خنده ها در هنگام خداحافظی و یا خوشامد گویی و سلام کردن روی میدهند.
۱۰-زنان ۱۲۶ درصد بیشتر از مردان میخندند. دختران هم بیش اززنان
۱۱-صدای خنده زنان آهنگین تر از صدای خنده مردان است. خنده دختران را مقایسه کنید
۱۲-شمپانزه ها و موشهای صحرایی نیز میتوانند بخندند (اما نه مثل انسان ها).
فواید خنده برای سلامتی :
۱-خنده یک مکانیسم دفاعی و کنار آمدن با استرس، تحقیر، خجالتزدگی و درد است.
۲-خنده باعث افزایش سطح انرژی بدن میگردد.
۳-خنده باعث کاهش استرس و تنش روانی میگردد.
۴-خنده باعث کاهش درد میگردد.
۵-خنده باعث افزایش روحیه فرد و احساس خوب نسبت به خود داشتن میگردد.
۶-خنده باعث بهبود کارکرد مغز میگردد. خنده باعث تحریک هر دو نیمکره مغز گردیده و در عملکرد آنها تعادل ایجاد میکند.
۷- خنده باعث ماساژ دادن ارگان های شکمی و بهبود کارکرد آنها، تقویت عضلاتی که ارگانهای شکمی را در جای خود نگه میدارند، و افزایش و بهبود عمل جذب و هضم میگردد.
۸-خنده باعث تقویت یادگیری و تمرکز میگردد.
۹-خنده باعث کاهش تنش عضلانی میگردد.
۱۰-خنده یک تمدد اعصاب و تکنیک تن آرامی رایگان و آسان است.
۱۱-هنگام خنده فشار خون و سرعت ضربان قلب شما افزایش می یابد. اما بلافاصله پس از اتمام خنده فشار خون کاهش می یابد(کمتر از حد طبیعی)
۱۲-خنده باعث تغییر رفتار ما میشود. پس از خنده ما بیشتر صحبت کرده وتماس چشمی و فیزیکی بیشتر برقرار میکنیم.
۱۳-خنده باعث کاهش سطح هورمونهای استرس میگردد. این هورمونها که در هنگام تجربه استرس و خشم ترشح میگردند باعث سرکوب سیستم ایمنی بدن، افزایش پلاکت های خون و افزایش فشار خون میگردند.
۱۴-خنده باعث تقویت سیستم ایمنی میگردد. خنده سلولهای T وB و گاما اینترفرون را افزایش میدهد.
۱۵-خنده ممکن است به سرفه و سکسکه بیانجامد که باعث پاک شدن مجاری تنفسی از مخاط اضافی میگردد.
۱۶-خنده باعث افزایش ایمنوگلوبین A میگردد که از مجاری تنفسی در برابر ارگانیزمهای بیماریزا دفاع میکند.
۱۷-خندیدن یک نوع فعالیت بدنی هوازی میباشد. ۱۰۰ بار خندیدن معادل ۱۵ دقیقه فعالیت با دوچرخه ثابت میباشد. خنده باعث کاهش فشار خون، افزایش جریان خون در بدن و افزایش اکسیژن رسانی در بدن میگردد.
۱۸-خنده باعث ورزش دیافراگم وعضلات شکم، تنفسی، صورت، پا و کمر میگردد.
۱۹-خنده باعث تخلیه انرژی و احساسات منفی و مخرب میگردد.
۲۰-خنده با افزایش اکیسژن رسانی باعث تسریع بهبود زخم ها میگردد.
۲۱-خنده کوتاهترین مسیر میان دو فرد است.
نیازی به انتقام نیست.
فقط منتظر بمان.
آن هاکه آزارت می دهند،
سرانجام به خود آسیب
میزنند و اگر بخت مدد کند،
خداوند اجازه
می دهدتماشاگرشان باشی .
اینک که با وجودی مهربان پا به درگاه مهربانه ات نهاده ام مرا در یاب.
بار الها تو چطور می بخشی کسانی را که نزد من بخششی ندارند
بار الها تو چطور با این همه گناهم باز به سوی خود می خوانی مرا.
خدای من کوچکتر از آنم که از تو چیزی خواهان باشم فقط از تو می خواهم ای بزرگ خداوند
مهربان و بخشنده مرا رها مکن. در شرایطی که از کسی رنجور و دلخورم تو به من معنی
گذشت کردن را بیاموز . در شرایط دشوار و سخت زندگی ام به من کمک کن راهم را گم نکنم
به من چطور زیستن را یاد ده . به من مهربانی کردن را حتی اگه نسبت به من نا مهربانی شود یاد ده .
به من یاد ده که این دنیا فانی و نابود شدنی است به من یاد ده خوب باشم
به من شرینی خوب بودن را در نگاه معصومانه یک کودک نشان ده .
و آری در شرایط خوشی ام به من بیشتر سپاسگزاری کردن از درگاهت را اطایم کن.
تو ای مهربانترین مهربانا
بـوی کباب ... / داستانک تلخ اما واقعی
مردی با تسلیم شکوائیه ای به قاضی شورای حل اختلاف گفت: چندی قبل خانه محقر و مخروبه ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های مشهد خریدم. اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود اجاره دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که احساس می کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند. وقتی از سرکار به خانه می آمدم آن ها از من طلب «کباب» می کردند من که توان خرید «گوشت» را نداشتم هر بار با بهانه ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که متوجه شدم هر چند روز یک بار از اتاقی که به اجاره واگذار کرده ام «بوی کباب» می آید و همین موضوع باعث شده تا فرزندانم از من تقاضای کباب بکنند. شاکی این پرونده ادامه داد: دیگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعی کردم برای فرزندانم کباب تهیه کنم نشد این در حالی بود که بوی کباب های مستاجرم مرا آزار می داد به همین دلیل از محضر دادگاه می خواهم رای به تخلیه محل اجاره بدهد تا بیش از این خانواده ام در عذاب نباشند. قاضی باتجربه شورای حل اختلاف که سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامی که این ماجرا را تعریف می کرد اشک در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اعلام شکایت صاحبخانه، مستاجر او را احضار کردم و شکایت صاحبخانه را برایش خواندم. مستاجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشند.
او ادامه داد: چندی قبل وقتی به همراه خانواده ام از مقابل یک کباب فروشی عبور می کردیم فرزندانم از من تقاضای خرید کباب کردند اما چون پولی برای خرید نداشتم به آن ها قول دادم که برایشان کباب درست می کنم. این قول باعث شد تا آن ها هر روز که از سر کار برمی گردم شادی کنان خود را در آغوشم بیفکنند به این امید که من برایشان کباب درست کنم. اما من توان خرید گوشت را نداشتم تا این که روزی فکری به ذهنم رسید یک روز که کنار مغازه مرغ فروشی ایستاده بودم مردی چند عدد مرغ خرید و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد کرده و پوست آن ها را نیز جدا کند. به همین دلیل به همان مرغ فروشی رفتم و به او گفتم اگر کسی پوست مرغ هایش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان مرغ فروشی مقداری پوست مرغ پرچربی گرفتم و آن ها را به سیخ کشیدم. فرزندانم با لذت وصف ناشدنی آن ها را می خوردند و من از دیدن این صحنه لذت می بردم. من برای شاد کردن فرزندانم تصمیم گرفتم هر چند روز یک بار از این کباب ها به آن ها بدهم اما نمی دانستم که ممکن است این کار من موجب آزار صاحبخانه ام شود. قاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را می فشرد ادامه داد: وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستاجرش را به آغوش می کشید گفت: دیگر نگو! شرمنده ام من از شکایتم گذشتم.
سازنده ترین کلمه" گذشت" است... آن را تمرین کن
پر معنی ترین کلمه" ما" است...آن را بکار ببند.
عمیق ترین کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه.
بی رحم ترین کلمه" تنفر" است...از بین ببرش.
سرکش ترین کلمه" هوس" است...بآ آن بازی نکن.
خود خواهانه ترین کلمه" من" است...از ان حذر کن.
ناپایدارترین کلمه "خشم" است...ان را فرو ببر.
بازدارترین کلمه "ترس"است...با آن مقابله کن.
با نشاط ترین کلمه "کار"است... به آن بپرداز.
پوچ ترین کلمه "طمع"است... آن را بکش.
سازنده ترین کلمه "صبر"است... برای داشتنش دعا کن.
روشن ترین کلمه "امید" است... به آن امیدوار باش.
ضعیف ترین کلمه "حسرت"است... آن را نخور.
تواناترین کلمه "دانش"است... آن را فراگیر.
محکم ترین کلمه "پشتکار"است...آن را داشته باش.
سمی ترین کلمه "غرور"است... بشکنش.
سست ترین کلمه "شانس"است... به امید آن نباش.
شایع ترین کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو.
لطیف ترین کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن.
حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر.
ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن.
سالم ترین کلمه "سلامتی"است... به آن اهمیت بده.
اصلی ترین کلمه "اطمینان"است... به آن اعتماد کن.
بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی"است... مراقب آن باش.
دوستانه ترین کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن.
زیباترین کلمه "راستی"است... با ان روراست باش.
زشت ترین کلمه "دورویی"است... یک رنگ باش.
ویرانگرترین کلمه "تمسخر"است... دوست داری با تو چنین کنند؟
موقرترین کلمه "احترام"است... برایش ارزش قایل شو.
آرام ترین کلمه "آرامش"است... به آن برس.
عاقلانه ترین کلمه "احتیاط"است... حواست را جمع کن.
دست و پاگیرترین کلمه "محدودیت"است... اجازه نده مانع پیشرفتت بشود.
سخت ترین کلمه "غیرممکن"است... وجود ندارد.
مخرب ترین کلمه "شتابزدگی"است...مواظب پلهای پشت سرت باش.
تاریک ترین کلمه "نادانی"است...آن را با نور علم روشن کن.
کشنده ترین کلمه "اضطراب"است...آن را نادیده بگیر.
صبورترین کلمه "انتظار"است... منتظرش باش.
بی ارزش ترین کلمه "انتقام"است... بگذاروبگذر.
ارزشمندترین کلمه "بخشش"است... سعی خود را بکن.
قشنگ ترین کلمه "خوشروئی"آست... راز زیبائی در آن نهفته است.
تمیزترین کلمه "پاکیزگی"است... اصلا سخت نیست.
رساترین کلمه "وفاداری"است... سر عهدت بمان.
تنهاترین کلمه "گوشه گیری"است...بدان که همیشه جمع بهتر از فرد بوده.
محرک ترین کلمه "هدفمندی"است... زندگی بدون هدف روی آب است.
.... و هدفمندترین کلمه "موفقیت"است... پس پیش به سوی آن.
کوله بارت بر بند ، شاید این چند سحر فرصت آخر باشد، که به مقصد برسیم
بشناسیم خدا و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم، میشود آسان رفت
میشود کاری کرد، که رضا باشد او ...
حلول ماه مبارک رمضان ، بهار قرآن ماه عبادتهای عاشقانه و نیایشهای عارفانه و بندگی خالصانه مبارک باد
1. رمضان
رمضان، در لغت از ماده رمض، به معناى شدت گرما و تابش آفتاب بر سنگ و شن مىباشد. با توجه به این که ماه رمضان، ماه تحمل سختىها و عطش و گرسنگى است، به این اسم، نامگذارى شده است. این ماه، نهمین ماه سال در تقویم هجرى قمرى و یگانه ماهى که است که نامش در قرآن آمده است و یکى از نامهاى خداوند به شمار مىرود. ازاینرو، در روایت اسلامى تصریح شده که رمضان به ماه اضافه گردد و به هیچ وجه، به تنهایى یاد نشود. ماه رمضان، بر همه ماهها برترى دارد؛ زیرا تمامى کتابهاى مهم آسمانى، مانند تورات، انجیل، زبور، صحف و قرآن، در این ماه نازل شدهاند و شب قدر و شهادت حضرت على علیهالسلام در این ماه قرار گرفته است و شاید به خاطر همین ویژگىهاست که این ماه، براى روزه گرفتن انتخاب شده است.
2. صوم
صوم (روزه)، در لغت، به معناى امساک و خوددارى از هر چیز است و در اصطلاح فقه، عبارت از: «امساک و خوددارى از امورى هشتگانه، از هنگام اذان صبح تا اذان مغرب، به قصد انجام فرمان خداوند است.روزه در میان یهود و مسیحیت و اقوام و ملتهاى دیگر نیز وجود داشته است و آنان به هنگام مواجهه با غم و اندوه، توبه و طلب خشنودى خداوند، روزه مىگرفتند تا با این کار، در پیشگاه او، اظهار عجز و تواضع نموده، به گناهان خود اعتراف کنند. از انجیل استفاده مىشود که مسیح علیهالسلام، چهل شبانه روز، روزه گرفت و سرانجام گرسنه شد. قرآن مجید، به صراحت بیان مىکند که این فریضه الهى، بر امتهاى پیشین نیز واجب بوده است.
رژیم غذایی روزه داران :
در ماه مبارک رمضان یکی از سختی های روزه داران تشنگی است. به همین منظور کارشناسان تغذیه رژیم های غذایی مختلفی را به روزه داران توصیه می کنند. یکی از این رژیم ها مصرف عسل و لیمو می باشد.به این ترتیب که در وقت سحر یک عدد لیمو را با مقداری عسل و آب مخلوط کرده و بنوشند. به گفته کارشناسان تغذیه روزه داری در تابستان و روزهای گرم باعث کمبود آب بدن و اختلال در کلیه ها خواهد شد، به همین منظور تمامی روزه داران باید رژیم غذایی خود را به گونه ای تنظیم نمایند تا از کاهش آب بدن خود در حد امکان پیشگیری نمایند.در ایام مبارک رمضان علاوه بر مصرف لیمو و عسل یاد شده مصرف چای کم رنگ، آب، شیر، میوه و سبزی به شدت توصیه می شود.
در ماه پر خیر و برکت رمضان برایتان قبولی طاعات و عبادات را آرزومندیم ...
التماس دعا
روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود که عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:
۱- روزی دریا طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیرهای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.
۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت: ای محمد! خدایت سلام میرساند و میفرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم ولی آنها را رها نمی کنیم.
ماجـرای یک عـروسی غم انگیـز ...
داستان این عروسی بدین شرح است: عروس ساکن بلندیهای جولان در منطقه اشغالی تحت نظر اسرائیل میباشد و داماد در آنطرف مرز یعنی در سوریه زندگی میکند، اگر عروس از این مرز عبور کند و به سوریه برود اسرائیل دیگر هرگز اجازه برگشت به وی را نخواهد داد بنابر این عروس خانوم با اشک و اندوه فراوان با خانواده خود برای همیشه خداحافظی میکند و تک و تنها با دلی پر از غصه به خانه بخت خود در آنطرف مرز می رود. انشالله به زودی زود قدس شریف آزاد خواهد شد این اسرائیلی های مزدور نابود خواهند شد . و فلسطین این مظلوم ترین سرزمین تاریخ بشریت طعم آزادی را خواهد چشید
عروس خانم مشغول خداحافظی همیشگی با خانواده خود
هنگام عبور از منطقه بین دو مرز سوریه و بلندیهای جولان زیر نظر سازمان ملل
اشک و اندوه خانواده عروس بخاطر جدایی همیشگی
آخرین خداحافظی عروس با خانواده و وطن در محل مرزبانی
ورود به خاک سوریه و ملحق شدن به داماد
اینهم از حال و روز عروس تک و تنها در روز عروسیش ...